بسماللهالرّحمنالرّحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم محمّد و ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةالله فى الأرضين.
به برادران و خواهران عزيز، مسئولين زحمتكش و دلسوز كشور خوشامد عرض ميكنم؛ انشاءالله خداوند اين ماه شريف را بر همهى شما و بر ملت ايران مبارك بفرمايد. خدا را سپاسگزاريم كه يك سال ديگر به ما فرصت و مهلت داد تا باز بتوانيم اين مجلس صميمى و گرم را تشكيل بدهيم و دربارهى مسائل مبتلابه و مهم كشور مطالبى را بشنويم و بگوئيم.
من عرايضم را به سه قسمت تقسيم ميكنم: بخش اول، تذكراتى است كه در درجهى اول خود اين حقير احتياج دارم به اينكه به اين تذكرات توجه كنم، كه انشاءالله الهام از معنويت ماه رمضان باشد. يك قسمت هم دربارهى مسائل كشور با يك نگاه كلىترى است. در قسمت آخر هم اگر انشاءالله وقت شد، يك اشارهاى به مسائل حول و حوش خودمان و مسائل منطقه خواهيم كرد.
مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى - عارف معروف و مشهور و فقيه بزرگوار - در كتاب شريف »المراقبات«شان ميفرمايند: روزه يك هديهى الهى است كه خداى متعال اين را به بندگان خود و به مؤمنين هديه كرده است. تعبير ايشان اين است كه: »الصّوم ليس تكليفا بل تشريف«؛ روزه را به چشم يك تكليف نگاه نكنيد؛ به شكل يك تشريف و تكريم نگاه كنيد، كه »يوجب شكرا بحسبه«؛ اين توجه به فريضهى روزه - كه تكريم الهى نسبت به بندگان است - خودش مستوجب شكر است؛ بايد خدا را سپاسگزارى كرد. ايشان براى گرسنگى و تشنگى كه مؤمنين در ماه رمضان خودشان را ملتزم به آن ميدانند، فوائد متعددى را بيان ميكنند كه متخذ از روايات و برخاستهى از دل نورانى اين مرد بزرگ است. از جملهى آنها، يا اهمّ آنها - كه ايشان خودشان ميگويند اين خاصيت از همه مهمتر است - اين است كه ميگويند اين گرسنگى و تشنگى يك صفائى به دل ميبخشد كه اين صفاى قلبى زمينه را فراهم ميكند براى تفكر، كه »تفكّر ساعة خير من عبادة سنة«.(1) اين تفكر از نوع تفكرِ مراجعهى به باطن و روح و دل انسان است كه حقايق را روشن ميكند و باب حكمت را بر روى انسان ميگشايد. از اين بايد استفاده كرد.
دربارهى عمر فكر كنيم. عمر سرمايهى اصلى هر انسانى است. همهى خيرات به وسيلهى عمر - همين ساعات زودگذر - به دست مىآيد؛ اين سرمايه است كه ميتواند سعادت ابدى و بهشت جاودان را براى انسان تدارك ببيند. دربارهى اين عمر فكر كنيم. گذر عمر را ببينيم. ناپايدارى ساعات زندگى و روزها و شبهاى اوقات عمر را احساس كنيم. به اين گذر زمان توجه كنيم؛ »عمر، برف است و آفتاب تموز«. لحظه به لحظه از اين سرمايه دارد كاسته ميشود؛ و اين در حالى است كه اين سرمايه، همه چيز ماست براى كسب سعادت اخروى؛ چه جورى مصرفش ميكنيم، در كجا مصرفش ميكنيم، در چه راهى آن را خرج ميكنيم؟
تفكر در باب مرگ، عبور از اين عالم، لحظهى خروج روح از بدن و ملاقات جناب ملكالموت؛ اين لحظه براى همهى ما پيش مىآيد؛ »كلّ نفس ذائقة الموت«؛(2) همه، اين را ميچشيم. حالِ ما در آن لحظه چگونه است؟ دل ما در آن لحظه در چه حال است؟ اينها نكاتى است كه در خور تدبر و تأمل است. فكر در اين زمينهها، از جملهى تفكر لازم و اساسى و ضرورى است.
يك زمينهى ديگر براى تفكر، همين دعاهاست. مضامينى كه در دعاهاى مأثور هست، فوقالعاده است. ايشان در همين »مراقبات« ميفرمايند: حقايق و معارفى كه در ادعيهى رسيدهى از معصومين )عليهمالسّلام( وجود دارد، يك دهم آن در همهى روايات و خطبِ رسيدهى از معصومين )عليهمالسّلام( وجود ندارد؛ جز آن روايات توحيدى و خطب توحيدى. اين دعاها خيلى اهميت دارد.
من حالا فقرهاى از يك دعائى را در نظر گرفتهام كه چند دقيقهاى بعضى از جملات آن را عرض بكنم و تكرارى باشد براى آن كسانى كه شنيدهاند، و تذكرى باشد براى آن كسانى كه نشنيدهاند: دعاى بيستم صحيفهى سجاديه؛ دعاى شريف معروف به مكارمالاخلاق.
اولِ اين دعا ميفرمايد: »اللّهمّ صلّ على محمّد و ءال محمّد و حلّنى بحلية الصّالحين و البسنى زينة المتّقين«؛ آرايش بندگان صالح را به من عنايت كن، من را زينت بده به زينت صالحين، و زيور متقين را به من عنايت بفرما. يعنى من را جزو بندگان صالح و متقين و پرهيزگاران قرار بده. بعد دربارهى متقين خصوصياتى را ذكر ميكند، كه اينكه ميگوئيم زيور متقين را به من عنايت كن، من را مزين به زينت متقين كن، يعنى چه. در چه چيزى ما به زينت متقين و پرهيزگاران زيور پيدا كنيم و نزديك شويم؟ معمولاً وقتى صحبت تقوا به نظر مىآيد، اجتناب از گناهان فردى و انجام عبادات و اين چيزها به ذهن متبادر ميشود - كه البته آنها يقيناً هست؛ شكى نيست - اما اينجا امام سجاد )عليه الصّلاة و السّلام( بيست و دو سه مطلب را در ذيل اين فقره بيان ميكنند كه ماها را متوجه به ابعاد جديدى از معناى تقوا، مفهوم تقوا و مصداق تقوا ميكند.
»و البسنى زينة المتّقين« در اين چيزها: اول، »فى بسط العدل«؛ گستردن عدالت. عدالت را در ميان جامعه مستقر كنيم؛ عدالت قضائى، عدالت به معناى تقسيم منابع حياتى كشور ميان آحاد مردم، عدالت به معناى تقسيم درست فرصتها ميان مردم. تقوائى كه از ما انتظار ميرود، جزو پايهها و مبانى اين تقواست.
»و كظم الغيظ«؛ فرو خوردن خشم. يك وقت هست كه شما يك فرد معمولىِ متعارفى هستيد، خشم شما نسبت به يك برادر دينى است، نسبت به يكى از اهل خانواده است، نسبت به يكى از كاركنانتان است - كظم غيظ خيلى فضيلت دارد؛ »و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس«(3) - يك وقت هم هست كه شما يك مسئول اجتماعى هستيد، جايگاهى داريد؛ حركت شما، اثبات و نفى شما، قول و فعل شما در جامعه اثر ميگذارد؛ در يك چنين شرائطى، خشم شما ديگر با خشم يك آدم معمولى برابر نيست. عليه كسانى، عليه جريانى خشمگين ميشويم و حرفى ميزنيم؛ آثار اينچنين خشمى با آثار يك خشم معمولى كه حالا انسان بر فرض خشمگين ميشود و يك نفر را كتك ميزند، خيلى متفاوت است. كظم غيظ؛ خشم را فرو بخوريد؛ كار از روى خشم انجام نگيرد. ممكن است شما با يك كسى، با يك جريانى، با يك مجموعهاى موافق نباشيد؛ اينجا استدلال و منطق حاكم باشد؛ اگر اين استدلال و منطق آميخته شد با خشم، كار را خراب ميكند؛ تجاوز از حد انجام ميگيرد، اسراف به وقوع ميپيوندد؛ »ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا«.(4) اسراف يعنى زيادهروى.
»و اطفاء النّائرة«؛ يكى از كارهائى كه لازمهى تقواى ماست، فرو نشاندن آتش است. اين شعلهور شدن آتش - مراد، همين آتشهاى اختلافاتى است كه بين مجموعهها هست، بين گروهها هست، بين دستگاهها هست - در حكم آتش سوزان است. سعى همه بايد اين باشد كه اطفاء كنند. نبايد بر روى آتش بنزين پاشيد، نبايد آتشها را مشتعل كرد. اينكه ما مكرر در مكرر توصيه ميكنيم به دوستان، به مسئولين، به كسانى كه تريبون دارند، به كسانى كه حرفشان يا به طور عموم يا در بخشى از فضاى كشور منعكس ميشود، كه گفتهها را، زبانها را، اظهارات را، تعبيرات را كنترل و مراقبت كنند، به خاطر اين است. گاهى اوقات يك تعبيرى نه فقط ضد اطفاء نائره است، بلكه مشتعل كردن هرچه بيشتر نائره است؛ اطفاء نيست، بلكه ضد اطفاء است.
»و ضمّ اهل الفرقة«؛ اين كسانى كه از جماعت مسلمين جدا ميشوند، از جماعت كشور فاصله ميگيرند، كوشش كنيد اينها را نزديك كنيد، منضم كنيد. كسانى كه ميانهى راه هستند، اينها را به منزل مطلوب برسانيد. نگذاريم با رفتار ما، با عمل ما، با اظهارات ما، با منش ما، كسانى كه يك ايمان نيمهكارهاى دارند، بكلى از ايمان ببُرند؛ كسانى كه نيمهارتباطى با نظام دارند، از نظام منقطع شوند. عكس اين عمل كنيم؛ كسانى كه در نيمهى راه هستند، اينها را جذب كنيم. مصداقهاى تقوا و شعب تقوا اينهاست.
»و اصلاح ذات البين«؛ ميانهى افراد را اگر اختلافى وجود دارد، اصلاح كنيم. »و افشاء العارفة و ستر العائبة«؛ دربارهى اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء كنيم، منتشر كنيم. از كسى، از مسئولى كار خوبى سراغ داريد، اين را بيان كنيد و بگوئيد. نقطهى مقابل: اگر چنانچه نقطهى منفىاى سراغ داريد، اين را افشاء نكنيد. افشاء نكردن معنايش اين نيست كه نهى از منكر نكنيد؛ چرا، به خود آن كسى كه به كارش اشكالى وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود؛ اما افشاء كردن اين چيزها مصلحت نيست. در اين باره صحبتهاى زيادى هست. اين يك بخشى از اين دعاست. بيست و دو سه مطلب بود كه حالا اين شش هفت تايش را اجمالاً عرض كرديم. دلهامان را به اين سمت ببريم. از خدا بخواهيم كه »البسنى زينة المتّقين«؛ آرايش متقين را به ما بدهد. بالاخره چاره جز اين نيست. روزه هم در قرآن »لعلّكم تتّقون«(5) است؛ روزه را واجب فرمود براى اينكه ما تقوا پيشه كنيم. از جملهى موارد تقوا اينهاست. اين، آن بخش اوّلى كه عرض كرديم.
بخش دوم، يك برآورد كلى از وضع كشور است. خب، اين گزارش بسيار خوب و مبسوطى كه رئيس جمهور محترم دادند، گويا بود. نقاط برجسته و روشنى در اين گزارش وجود داشت و چقدر خوب است كه اين مطالب و اين اطلاعات به گوش مردم برسد و همه بدانند چه زحماتى كشيده شده، چه خدماتى انجام گرفته. من با يك نگاه ديگرى مسائل كلى كشور را مطرح ميكنم، و اين براى ما مهم است. چرا مهم است؟ اولاً اطلاع از وضع كلى كشور و اينكه ما كجا قرار داريم، به كجا رسيدهايم، از كدام طرف بايد برويم، خيلى مهم است، هميشه مهم است؛ ليكن امروز بالخصوص اهميت بيشترى دارد و شايد بشود گفت به خاطر اوضاعى كه بر دنيا حاكم است، اهميت مضاعفى دارد. اولاً اوضاع منطقه يك اوضاع كاملاً بىسابقهاى است. بيدارى اسلامى و حادثهى عظيمى كه در منطقه به وجود آمده است، اين يك چيزى است كه از اول انقلاب تا امروز در حيات جمهورى اسلامى شبيه اين يا چيزى نزديك به اين مطلقاً سابقه ندارد؛ كار بزرگى انجام گرفته، حادثهى بزرگى اتفاق افتاده. اين كه ملتى مثل ملت مصر، اين حركت عظيم را انجام بدهند، رژيم را ساقط كنند، بعد شعارهاى اسلامى بدهند، موجوديت حكومت جعلىِ يهودى و صهيونيستى را اوضاع منطقه اينجور تهديد كند، اينها چيزهائى است كه اصلاً در ارزيابىهاى متعارف نميگنجد؛ خيلى چيز عظيمى است. خب، ما در يك چنين شرائطى قرار گرفتيم كه براى جمهورى اسلامى يك افق روشنِ عجيبى را ترسيم ميكند.
وضع دنيا هم فراتر از منطقه، باز يك وضع بىسابقهاى است. بحران اقتصادى عجيبى كه گريبان دولتهاى مستكبر غربى را اينجور محكم چسبيده و دارد تكان ميدهد، اين هم چيز فوقالعادهاى است؛ اين هم چيزى است كه بهآسانى نميشود از آن گذشت. اين تحليلهائى كه شما ملاحظه ميكنيد غربىها راجع به بحران اقتصادى آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپا و اعلام خطرى كه نسبت به آينده ميكنند، بخشى از قضاياست؛ همهى مطالب گفته نميشود. اتاقهاى فكر و سياستسازان پشت پرده، طراحان مسائل جهانى در كشورهاى قدرتمند عالم - كه عمدهى رسانهها هم دست آنهاست - راضى نيستند كه ابعاد اين بحران براى مردم دنيا آشكار شود؛ والّا ابعاد بحران خيلى بالاتر از اين حرفهاست؛ كه حالا اگر انشاءالله در آخر صحبت وقت باقى ماند، من چند جملهاى عرض خواهم كرد.
يك مسئلهى ديگر، رشد جريانهاى افراطى و جريانهاى تروريستى در غرب و بخصوص در اروپاست؛ از نئونازىهاى اروپا بگيريد تا نئوكانهاى آمريكا، كه دولت قبلى آمريكا از همينها بود؛ اينها صريحاً اعلام افراطىگرى ميكنند. رئيس جمهور سبكسر قبلى آمريكا علناً اعلام كرد كه جنگ صليبى در پيش است؛ آغاز جنگ صليبى را اعلام كرد! ديگر از اين افراطىگرى بالاتر معنى ندارد. بعد هم حمله كردند به دو تا كشور اسلامى. كارهاى ديگرى هم در برنامههاشان بود كه خداوند به آنها مهلت نداد و شكست خوردند. خب، اينها مسائل مهمى است. اين حادثهاى كه در نروژ اتفاق افتاد، نبايد آن را به صورت يك حادثهى موردى ديد. اينجور حوادث غالباً معلول جريانهاى طولانىاى است كه يك جا خودش را نشان ميدهد و بروز ميكند، و بروز كرد. حالا چقدر بتوانند كنترل كنند، جلويش را بگيرند، از ادامهاش جلوگيرى كنند، اين موكول به آينده است؛ بايد ديد و مطمئن شد؛ كه نميتوانند هم. كمااينكه نئونازىها اول در يك نقطهى از اروپا شروع كردند، بعد يواش يواش توسعه پيدا كردند و امروز در خيلى از كشورهاى اروپا اين جريانهاى نئونازى با روشهاى تروريستى، با روشهاى خشن دارند اظهار وجود ميكنند.
خب، در يك چنين شرائطى، ما بايد خودمان را يك بازشناسى بكنيم، ببينيم ما در چه وضعى هستيم. شرائط مهمى بر دنيا حاكم است كه اينها ميتواند فرصتهاى بزرگى را در پيش روى ما قرار بدهد. اين فرصتها را اگر نبينيم، اگر نشناسيم، اگر از آن درست استفاده نكنيم، اگر بهنگام به سراغ اين فرصتها نرويم، ضرر خواهيم كرد. گاهى هم هست كه از دست دادن يك فرصت، خودش ميشود يك تهديد، خودش موجب عقبماندگى است. لذا بد نيست كه از اين جهت يك نگاه جمعى و كلى و عمومى به مسائل كشور بكنيم. البته در اين نگاه كلى بايستى واقعبينانه نگاه كنيم؛ خودمان را نبايستى دچار خطا كنيم؛ يكسونگرى نكنيم. ما نقاط مثبتى داريم، نقاط منفىاى هم داريم؛ هر دو را ببينيم. گاهى فقط نگاه منفى غلبه داده ميشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده ميكند كه در بين برخى مسئولين و نخبگان سياسى و غيره كأنه مد شده است كه نگاه، نگاه بدبينانه باشد؛ نگاه منفى باشد؛ نقاط مثبت را نبينند؛ روى نقاط منفى تكيه كنند. در رسانهها و غيررسانهها مرتباً منفىبافى ميشود. تا انسان ميگويد هم چرا، ميگويند آقا شما نميگذاريد ما واقعيات را بگوئيم. ميگوئيد سياهنمائى است، ميگوئيد فلان است؛ ما ميخواهيم حقايق را بگوئيم. نه، اين يكسونگرى است. خب، اگر فرض بفرمائيد يك واحد توليدى دچار يك اشكالى ميشود و شما ميخواهيد به عنوان يك نگاه واقعبينانه آن را بيان كنيد، بسيار خوب، در كنارش مثلاً دو تا واحد توليدى هم ايجاد شده. اگر اين نقطهى مثبت را بيان كنيم، يك جور مسائل كشور را ميفهميم؛ اگر اين نقطهى مثبت را بيان نكنيم، مسائل كشور را جور ديگرى خواهيم فهميد. اگر فقط نقاط منفى را مشاهده كنيم - كه البته نقاط منفى وجود دارد - اين طبعاً واقعبينى نيست؛ اين برآورد درستى از اوضاع كشور به ما نخواهد داد؛ منجر به نااميدى ميشود؛ ضرر اجتماعىاش هم اين است.
بنده روزها ده بيست تا روزنامه را معمولاً همين طور يك مرورى ميكنم. بعضى از روزنامهها هر روزى چهار تا، پنج تا تيتر دارند كه هر كدام از اين تيترها كافى است دل يك آدم ضعيف را بلرزاند؛ منفى، منفى، منفى، منفى! اين كار را دوست ميدارند. حالا اغراض سياسى است، اغراض جذب مشترى است؛ هرچه هست، نميدانيم؛ كسانى را متهم نميكنيم؛ اما اين واقعيت است، اين غلط است. غلبه دادن نگاه منفى، خلاف واقعبينى است؛ موجب نااميدى است.
نقطهى مقابلش هم همين جور است. يعنى غلبه دادن نگاه مثبت، بدون ديدن نقطهى منفى، اين هم گمراه كننده است؛ موجب يك رضايتى در انسان ميشود كه احياناً اين رضايت، رضايت كاذب است؛ اين هم درست نيست. نقاط منفى را هم بايد در كنار نقاط مثبت ديد. اين كار را كشور و نظام توانسته انجام بدهد، اين كار را نتوانسته انجام بدهد؛ اين دو تا را در كنار هم ببينيم. بنابراين اگر بخواهيم اوضاع كشور را درست به دست بياوريم، بايد نقاط منفى و نقاط مثبت را در كنار هم مشاهده كنيم.
خب، اين بحث طولانىاى لازم دارد. من خواهشم اين است كه مسئولان، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان بنشينند روى اين بحث كار كنند. من امروز يك سررشتهى مختصرى را مطرح ميكنم، اما اين كارِ طولانىاى لازم دارد. بنشينند يك فهرستى از نقاط مثبت، يك فهرستى از نقاط منفى تهيه كنند. اين نقاط مثبت ظرفيتها را به ما نشان خواهد داد كه ما چه ظرفيتها و چه امكاناتى در كشور داريم. آن ستون نقاط منفى اولويتها را به ما نشان خواهد داد كه چه كارهائى را بايد بكنيم. وقتى كه اين دو تا را در كنار هم گذاشتيم، اين ميتواند راه ما را روشن كند؛ بفهميم چه كار كنيم.
من اينجا پنج شش نقطه را نوشتم، كه اينها محصول يك حركت مستمرِ بههمپيوستهى نظام جمهورى اسلامى در طول سى و دو سال است، كه البته فراز و نشيب داشته است؛ يعنى بعضى سالها، بعضى دورهها، بعضى دولتها بهتر، بعضىها عقبتر؛ ليكن مجموعاً در طول اين مدت، ما اين نقاط مثبت را داشتيم.
اولين نقطهى مثبت و نقطهى قوت نظام اين است كه نظام ثابت كرده است كه توانائى غلبهى بر تهديدها را دارد؛ اين خيلى چيز مهمى است. ما در طول اين سى و دو سال تهديدهاى فراوانى داشتيم - تهديد سياسى، تهديد امنيتى، تهديد نظامى، تهديد اقتصادى - لازمهى اين تهديدها اين بوده است كه نظام ضربه بخورد. البته آنها ميخواستند نظام را ساقط كنند - حالا اين، دور از دسترسشان بود - لااقل نظام را عقب نگه دارند، كشور را عقب نگه دارند. نظام بر همهى اين تهديدها غلبه پيدا كرده است؛ يك نمونهاش جنگ تحميلى بود، يك نمونهاش حركات آمريكائىها بود، يك نمونهاش تحريمهاى گوناگون بود. بعضى از اينها مستقيماً از طرف بيگانگان بود؛ مثل تحريمها. تحريمها سالهاى متمادى وجود داشته است، اما سالهاى اخير شدت پيدا كرده؛ خودشان گفتند تحريم فلجكننده. چه به كمك سازمان ملل - كه در اختيار خودشان بود - و چه مستقلاً، اين تحريمها را تحميل كردند. اينها مربوط به بيگانگان بود، كه مستقيماً آنها دخالت داشتند. تهديدهائى هم بود كه زمينههاى داخلى داشت؛ اگرچه دشمن هم ميتوانست از آنها استفاده كند؛ مثل مسئلهى قوميتها در كشور. نظام بر همهى اينها غلبه كرد. امروز قوميتهاى گوناگون كشور ما، همه برادروار در كنار هم دارند زندگى ميكنند؛ احساس اتصال به نظام و دلبستگى به نظام در همهى آنها محسوس و مشهود است. به نظر من اين يكى از مهمترين نقطه قوتهاست. ما در محاسبهى نقاط قوت نظام بايد اين را در نظر بگيريم. نظامى تنها، بدون پشتيبان بينالمللى، با دشمنىِ قدرتمندترين قدرتمندان مادى جهانى، در طول سى و دو سال با تهديدهاى متوالى و پىدرپى مواجه بوده، اما بر همهى اين تهديدها فائق آمده؛ اين خيلى نقطهى مهمى است. به نظر من نقطهى قوت درجهى اول نظام اين است.
دوم: اعتماد ميان مردم و نظام. كمتر كشورى در دنيا وجود دارد كه اعتمادى را كه مردم ايران نسبت به نظام جمهورى اسلامى دارند، نسبت به نظام حكومتى خود داشته باشند. دليل اين اعتماد هم همين پديدههاى روشنى است كه جلوى چشم همه است. باز يك عدهاى اينها را نمىبينند، هى دم از بىاعتمادى مردم ميزنند؛ نخير، مردم به نظام اعتماد دارند. يك دليل، همين انتخابات دو سال قبل است كه بيش از هشتاد درصد از مردمى كه حق رأى داشتند و قادر به رأى دادن بودند، در انتخابات شركت كردند. كجاى دنيا چنين چيزى هست؟ يك نمونه، همين دو راهپيمائىاى است كه ما هر سال داريم؛ راهپيمائى بيست و دوى بهمن و راهپيمائى روز قدس. اين راهپيمائىها مربوط به نظام است؛ مربوط به هيچ دولتى، مربوط به هيچ جريان خاصى نيست؛ مال نظام است. شما ببينيد مردم در اين حركت عظيم چه ميكنند؛ در سرماى بيست و دوى بهمن، در ماه رمضان با دهان روزه؛ چه اوقاتى كه هوا سرد بود، چه حالا كه هوا گرم است. انشاءالله خواهيد ديد روز قدس باز مردم چه عظمتى را از خودشان نشان ميدهند. اين نشان دهندهى علاقهمندى و دلبستگى مردم به نظام است. اعتماد به نظام، از اين بهتر و روشنتر نميشود. اين حضور، حضور بسيار پرمعنائى است. علاوه بر اين، در موارد خاص، مثل نهم دى سال 88، بمجرد اينكه مردم احساس كردند حركتى كه شروع شده است، متوجه به نظام است، متوجه به انقلاب است، متوجه به شخص خاص و دولت خاصى نيست، آن حركت عظيم را از خود نشان دادند. اينجور نبود كه فقط جوانهاى پرشور به ميدان بيايند؛ همه آمدند. حادثهى نهم دى يك حادثهى عجيبى است؛ به خاطر دلبستگى مردم به نظام بود. اينها نشان دهندهى اعتماد مردم است. متأسفانه ميشنويم همين طور در اظهارات مصلحتجويانه، مكرر ميگويند: آقا اعتمادِ از دست رفتهى مردم را برگردانيد! كدام اعتمادِ از دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع ميكنند؛ اينها نمونههايش بود كه عرض كرديم.
سوم: پيشرفت در شرائط تحريم. يكى از نقاط مهم قوت كشور اين است. در سختترين شرائط تحريم، كشور پيشرفت كرده. در چه چيزى پيشرفت كرده؟ يكى در مقولهى علم و فناورى، كه آقاى رئيس جمهور در گزارششان به اين مسئله اشاره كردند. ما در زمينهى هستهاى پيشرفت كرديم، در زمينهى فناورى زيستى پيشرفت كرديم، در فناورى نانو پيشرفت كرديم، در فناورى انرژىهاى نو پيشرفت كرديم، در صنايع هوافضا پيشرفت كرديم، در ساخت ابررايانهها پيشرفت كرديم، در مسئلهى بسيار مهم سلولهاى بنيادى پيشرفت كرديم، مسئلهى شبيهسازى همين جور، در راديوداروها همين جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همين جور؛ اينها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنياست. اين چند موردى كه من گفتم و بعضى از موارد ديگر، جزو دانشهاى درجهى يك سطح بالاى دنياست، كه بعضى از اينها را پنج تا كشور، ده تا كشور در دنيا بيشتر ندارند؛ ما در اينها پيشرفت كرديم؛ اين در حالى بود كه درهاى انتقال دانش از همه سوى دنيا روى ما بسته است.
من مقالهاى را ميخواندم كه از يك روزنامهى آمريكائى نقل كردند كه همين دو سه روزه منتشر شده. ميگويد ايران در مسئلهى هستهاى يك استثناء است. چين به مسئلهى هستهاى رسيد، از كى گرفت؛ پاكستان رسيد، از كى گرفت؛ هند رسيد، از كى گرفت؛ ايران از كى گرفت؟ آن مقاله مينويسد: از هيچ كس. اين در شرائطى بود كه هم تحريم بود و امكانات پيشرفت هستهاى به او نميدادند، و هم با او مبارزه ميكردند؛ مثل همين ويروس رايانهاى كه داخل تشكيلات ما فرستادند. دانشمندان ما، جوانهاى ما در مقابل اينها ايستادند، پيش رفتند و نقشهى دشمن را خنثى كردند. او حتّى به ترور دانشمندان هستهاى ما اشاره ميكند. اينها چيزهائى است كه دشمنان ما دارند ميگويند. اين مقاله در روزنامهى واشنگتن پست درج شده است. خب، اين پيشرفت در علم و فناورى است.
پيشرفت در ايجاد زيرساختهاى كشور - همين آمارهائى كه شنيديد - در جاده، بزرگراه، سد، سيلو، كارخانجات، توليد فرآوردههاى مهم صنعتى، فولاد، سيمان و امثال اينها. ايجاد زيرساختهاى فراوان در كشور، توانمندىهاى فنى و مهندسى در صنايع گوناگون، پيشرفت است.
پيشرفت در اعتماد به نفس ملى. امروز بخصوص جوانهاى ما اعتماد به نفسشان از ده سال پيش، از بيست سال پيش بيشتر است. ايشان درست گفتند، بنده هم اطلاع دارم؛ در زمينههاى علمى، هر كارى كه زيرساخت آن در كشور موجود باشد، جوانهاى ما آماده هستند آن را انجام دهند. يعنى هيچ چيزى نيست كه ما به جوانهاى دانشمندمان بگوئيم اين را دنبال كنيد و اينها بعد از اندكى نتوانند؛ مشروط بر اينكه زيرساختش موجود باشد. ما بحمدالله يك چنين وضعى داريم. كارهاى عمرانى گستردهاى در كشور انجام گرفته؛ اينها پيشرفت است. در اين زمينهها پيشرفتهاى خيلى زيادى داشتيم.
چهارم از نقاط مثبت: اعتبار بينالمللى. بنده موافق نيستم با اين نظر كه امروز وضع ما از لحاظ بينالمللى وضع منفى است؛ به هيچ وجه. گاهى اين مسئله در بعضى از اظهارات شنيده ميشود، گفته ميشود. نخير، امروز وضع ما از لحاظ بينالمللى بسيار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سياست بينالمللى، به عنوان يك كشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنيا شناخته شده است. اين عزت بينالمللى را كه ناشى از عوامل خاص خودش است - حضور مردم، ايستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولين - فلان حركت يك دولتى در يك گوشهى دنيا كه حالا يك دهنكجىاى ميكند، يك حرفى ميزند، نميتواند خدشهدار كند. اين حركتها هميشه بوده. بعضى خيال ميكنند اگر امروز فلان دولت مستكبر، چه در اروپا، چه در غير اروپا، نسبت به جمهورى اسلامى يك حرفى ميزند، يك چيزى ميگويد، يك اظهارنظرى ميكند كه اهانتآميز به جمهورى اسلامى است، اين معنايش تنزل رتبهى جمهورى اسلامى است؛ نه، اينها هر وقت توانستند، كردند. آن زمانى هم كه ما متأسفانه يك مقدارى در مقابل دشمن كوتاه مىآمديم، از اين كارها ميكردند. اينجور نيست كه ما حالا چون ايستادگى كرديم، چون استقامت به خرج داديم، بگوئيم اينها را سر لج آورديم؛ نه. يك روزى در خطابههاى مسئولينمان مناقب آمريكا ذكر ميشد؛ همان روزها رئيس جمهور وقت آمريكا با سبكسرى تمام، ايران را به عنوان محور شرارت معرفى كرد! يك روزى يكى از دولتهاى اروپائى نسبت به جمهورى اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اينها ميكرد؛ همان دولت سر قضيهى قهوهخانهى ميكونوس دادگاه تشكيل داد، مسئولين درجهى يك كشور را در آن دادگاه متهم كرد! دولتهاى اروپائى با آنها همدست شدند، همهشان سفراى خود را از تهران فراخوانى كردند؛ اينها كه يادمان نرفته. خواستند سيلى بزنند، البته سيلى سختترى خوردند. از همين حسينيه آنچنان سيلىاى خوردند كه بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سيلى زدن برآمدند. هر وقت ما كوتاه آمديم، يك خردهاى سست برخورد كرديم، آنها پرروتر شدند. نخير؛ ايستادگى جمهورى اسلامى، تصريح به شعارهاى انقلاب، تصريح به مبانى انقلاب، عزت ما را در دنيا بيشتر كرده است.
امروز بحمدالله اعتبار بينالمللى ما بسيار خوب است. متقابلاً دولت آمريكا - كه دشمن قلدرِ صريحِ مقابل ما بود - امروز منفورترين كشور در منطقهى اسلامى است. در دنيا نظرسنجى ميكنند - اين را خودشان دارند اعلام ميكنند - ميگويند اعتبار و آبروى آمريكا در كشورهاى اسلامى، در اين منطقه، روزبهروز سقوط كرده و پائين رفته. البته اگر ملتهاى اروپا بفهمند كه مشكلاتشان ناشى از آمريكا و ناشى از تسلط رژيم صهيونيستى بر سياستهاى آنهاست، اين افت محبوبيت آمريكا در اروپا هم بمراتب بيشتر خواهد بود و همهى اين حركات عليه آمريكا بسيج خواهد شد؛ و اين چيزى است كه در آيندهى نه چندان دورى اتفاق مىافتد.
نقطهى روشن ديگر، مسئلهى ثبات كشور است؛ علىرغم اين همه توطئه، اين همه دسيسه. البته ثبات غير از ركود است. ما در كشور ركود نداريم؛ حركت داريم، پيشرفت داريم، جوشش داريم؛ اما نظام، نظام ثابت و مستقرى است؛ استحكام دارد. اينها نقاط مثبت ماست. البته نقاط مثبت فراوان ديگرى هست: الهامبخشى، الگوسازى، ضعيف شدن دشمنانمان در صحنهى بينالمللى، نااميدى دشمن از منفعل كردن انقلاب. با اينكه روشهاى دشمنان ما پيچيدهتر شده، امكاناتشان بيشتر شده - اين اينترنت و اين تشكيلات گوناگون عجيبى كه در دنيا وجود دارد، شبكهاى كه بر دنيا حاكم است - در عين حال از انفعال جمهورى اسلامى مأيوس شدهاند.
تجربهى متراكم در قانونگذارى، در اجرا؛ اين هم جزو نقاط درخشان كشور است. جمعيت كشور، هفتاد و پنج ميليون. البته بنده همين جا عرض بكنم؛ من معتقدم كه كشور ما با امكاناتى كه داريم، ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد!
خب، اينها نقاط مثبت و درخشانى بود كه بحمدالله وجود دارد. البته نقاط مثبت ما بيشتر از اينهاست. اما نقاط ضعف هم داريم. اگر نقاط منفى را نبينيم، ضعفهاى خودمان را نشناسيم، يقيناً ضربه خواهيم خورد. نقاط ضعف ما، هم در زمينههاى اقتصادى است، هم در زمينههاى فرهنگى است. ما خطاها داشتيم، ضعفها داشتيم، بر بعضى از چالشها نتوانستيم غلبه كنيم؛ اين واقعيتى است. حتّى در همان تهديدهائى كه مستقيماً از طرف دشمن هست، اگر ما ضربهاى خورديم، تقصير خود ماست، كوتاهىهاى خود ماست. قرآن كريم در قضيهى جنگ احد ميفرمايد: »ا و لمّا اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها قلتم انّى هذا قل هو من عند انفسكم«.(6) در قضيهى احد، آن حادثهى تلخ اتفاق افتاد: مسلمانها اول پيروز شدند، بعد يك عدهاى مأموريتها را فراموش كردند، تنگه را رها كردند، رفتند سراغ غنيمت جمع كردن؛ دشمن هم توانست نيروهاى اسلام را دور بزند، بيفتد به جانشان، تعدادى از آنها را بكشد، آنها را منهزم كند؛ به طورى كه مسلمانها از ترسشان مجبور شدند به كوه پناه ببرند. جان مبارك پيغمبر به خطر افتاد، به پيغمبر ضربه وارد آمد. بعد مسلمانها گفتند: خب، چرا اينجورى شد؟ خدا به ما وعدهى پيروزى داده بود. خداى متعال ميفرمايد كه ما شما را پيروز كرديم، وعدهى خدا عملى شد، اما شما خودتان هستيد كه كار را خراب كرديد. اولاً اگر دشمن به شما ضربه زد، شما هم متقابلاً به دشمن ضربهها زديد - »قد اصبتم مثليها« - تعجب نكنيد؛ بالاخره در ميدان جنگ، زدن و خوردن، هر دو هست. در عرصهى جنگ بزرگِ ميدان سياست و اقتصاد جهانى، آدم، هم ميزند، هم ميخورد؛ نبايد خلاف انتظار باشد. اما »قلتم انّى هذا«؛ ميگوئيد ما از كجا اين ضربه را خورديم. بعد قرآن ميفرمايد: »قل هو من عند انفسكم«؛ از خود شما بود، خودتان خطا كرديد. ما يك جاهائى خطا كرديم - »انّ الله على كلّ شىء قدير«(7) - يك جاهائى طبق وظيفه عمل نكرديم؛ يك جاهائى مراقبتهائى كه بايد انجام بدهيم، انجام نداديم؛ يك جاهائى دلبستگىهاى خودمان را زير پا نگذاشتيم؛ اينها منجر شده به اشكالاتى - اين را هم بايد در نظر داشته باشيم - به چيزهائى كه بايد از آن پرهيز كرد و برحذر بود، سرگرم شديم؛ به منازعات سياسى، به مشاجرات سرگرم شديم؛ به رفاهطلبى سرگرم شديم، به منشهاى اشرافى سرگرم شديم؛ اينها نقاط ضعف است. وقتى من و شما زندگىمان را زندگى رفاهطلبانه و اشرافى قرار بدهيم، مردم از ما ياد ميگيرند. يك عدهاى منتظر بهانهاند؛ به ما نگاه ميكنند، ميگويند آقا ببينيد اينها چه جورى زندگى ميكنند، ما هم ميخواهيم همين جور زندگى كنيم. اينها كسانى هستند كه دستشان ميرسد. يك عدهاى معتقدند كه بايد در زندگى مقتصد بود، نبايد اسراف كرد، نبايد افراط كرد؛ اينها وقتى نگاه ميكنند مىبينند من و شما اسراف ميكنيم، ميگويند خب، ما از اينها كه بالاتر نيستيم؛ اينها كه رؤساى ما هستند. اين كارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابيون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگى رفاهطلبانه براى خود بود. براى مردم هرچه ميتوانيد، رفاه ايجاد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، درآمد ملى را زياد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، در كشور ثروت توليد كنيد؛ اما خودتان نه. مسئولين لااقل تا وقتى مسئولند، به زندگى رفاهطلبى رو نكنند. غفلت از روحيهى جهادى و ايثار، غفلت از تهاجم فرهنگى دشمن، غفلت از در كمين بودن دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضاى رسانهاى كشور، بىمبالاتى نسبت به حفظ بيتالمال؛ اينها گناهان ماست، اينها نقاط ضعف ماست.
ميل به رفتارهاى قبيلهاى در ميدان سياست، در ميدان اقتصاد، از ديگر نقاط ضعف ماست. رفتار قبيلهاى معنايش اين است كه تخطئه يا تأييدى كه نسبت به كار كسى ميكنم، ناشى نباشد از ماهيت عمل او؛ ناشى باشد از نحوهى ارتباط او با من. اگر از قبيلهى ما كسى كار خطائى انجام داد، راحت قابل اغماض باشد؛ اما از قبيلهى مقابل اگر همان كار را انجام داد، اين قابل پيگيرى و تعقيب ميشود. كار خوب اگر از كسى كه مربوط به قبيلهى ماست، انجام گرفت، قابل تحسين و تشويق باشد؛ اگر از قبيلهى ديگر بود، نه. رفتار قبيلهاى اين است. اين رفتار، اسلامى نيست، انقلابى نيست. ما متأسفانه اينگونه رفتار را در ميان خودمان داريم. نميگويم همهگير است، فراگير است؛ اما وجود دارد.
در زمينهى اقتصاد فعاليتهاى زيادى شده، باارزش هم هست؛ اما مسئلهى اشتغال حلنشده است، مسئلهى تورم حلنشده است، مسئلهى فرهنگ كار حلنشده است، مسئلهى ساعات مفيد كار حلنشده است. فرهنگ كار بايد در كشور يك جورى باشد كه مردم كار را عبادت بدانند؛ هر يك ساعت كار را با شوق بيفزايند در مدت و مقدار كارى كه انجام ميدهند. بايد كار كرد. با بيكارى و بىميلى به كار و تنبلى و وادادگى، كشور پيش نخواهد رفت.
در زمينهى فرهنگ، اخلاق عمومى و عدم رواج فضائل اخلاقى، مشكلاتى داريم. بايد روزبهروز فضائل اخلاقى در بين ما رشد كند. صبر ما، شكر ما، ذكر ما، احسان ما، مروت ما نسبت به ديگران، اجتناب ما از ايذاء ديگران، ميل ما به خدمت به ديگران، روزبهروز بايد در بين جامعه رشد پيدا كند. اينها به خودى خود پيش نمىآيد؛ اينها كار لازم دارد، تلاش لازم دارد. در اين زمينهها كوتاهى داريم. رواج فرهنگ اسراف و تجملگرائى در جامعه، رشد يا عدم توقف ميل به خشونت در برخى از بدنهى جوان كشور، مضر است. ما فيلمهائى پخش ميكنيم كه خود آن كسانى كه سازندهى اين فيلمها هستند، به خودشان هشدار ميدهند و ميخواهند خطر اين فيلمها را كه توليد خشونت در جامعه است، متوقف كنند؛ ولى ما حالا داريم اينها را منتشر ميكنيم! اينها مضر است. بچههاى ما از اول با خنجر و با قمه و با اسلحهى گرم - البته پلاستيكىاش - آشنا بشوند، انس پيدا كنند، ياد بگيرند؛ خب، اينها خطرات دارد، اشكالات دارد، تبعات دارد، در جامعه آثارش را هم مىبينيم؛ اين جزو ضعفهاى ماست.
چند سال پيش من در يكى از مجلات آمريكائى ديدم كه مصلحينى در آنجا پيشنهاد كرده بودند كه اين فيلمهاى رائجِ غالبِ هاليوودى را كه در آنها يا شهوت بود يا خشونت، يواش يواش كم كنند و فيلمهاى خانوادگى، فيلمهاى معصومانه و نجيبانه را رائج كنند. آنها به فكرند، حالا ما تازه از آنها ياد گرفتهايم!
عدم مقابلهى درست و منطقى با تباه كردن نسل جوان، يكى ديگر از مشكلات ماست. يك نقشه، تباه كردن نسل جوان است. ما در اين خصوص تا حالا مقابلهى درستى نداشتهايم و موفق نشدهايم. همچنين مواد مخدر صنعتى و تهييج غريزهى جنسى و از اين چيزها. طرح درست مبانى اعتقادى؛ چه مبانى اعتقادى مربوط به اسلام، چه آنچه كه مربوط به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است. عرض كرديم؛ نقاط قوت، اميدهاى ما را افزايش ميدهد، ظرفيتها را به ما نشان ميدهد؛ نقاط منفى اولويتها را به ما نشان ميدهد كه چه كار بايد بكنيم.
در مورد مسائل منطقه وقت گذشت؛ به نظرم الان بايد حدود اذان باشد. در يك كلمه بايد عرض بكنم كه اوضاع منطقه درست عكس سياستهاى قدرتهاى غربى و آمريكا و صهيونيسم بينالملل دارد پيش ميرود. آنها راجع به ايران برنامههائى داشتند؛ درست عكس آنچه كه آنها ميخواستند، خداى متعال مقدر كرد و پيش آمد. آنها ايران را تحريم كردند، اما بحران اقتصادى گريبان خودشان را گرفت. آنها فتنهى 88 را براى زمين زدن جمهورى اسلامى تقويت كردند - يا تدارك كردند، يا لااقل پشتيبانى و تقويت كردند - اما نظامها و رژيمهاى وابستهى به خودشان يكى پس از ديگرى زمين خورده يا متزلزل شده. آنها به عراق و افغانستان حمله كردند، براى اينكه ايران را محاصره كنند - بزرگانشان گفتند كه اين براى محاصرهى ايران است - اما خودشان محاصره شدند؛ پاشان در گل فرو رفته، به دام افتادند. آنچه كه آنها دربارهى ما تدبير و عمل كردند، خداى متعال عكسش را مقدر كرد و نشد.
در مورد منطقه هم حوادث - همين طور كه گفتم - فوقالعاده است. واقعاً ابعاد آنچه كه در مصر و در تونس و در يمن و در بعضى از مناطق ديگر دارد اتفاق مىافتد، الان قابل محاسبه نيست؛ ابعاد اين خيلى عظيم است. اين آوردن نامبارك مصر توى قفس و وارد دادگاه كردن، اصلاً يك حادثهى پرمعناى عجيبى است. مسئله فقط مسئلهى اينكه يك رژيمى رفت يا يك قدرتى رفت و يكى ديگر جايش مىآيد، نيست؛ از اين خيلى عميقتر است. امروز رژيم اشغالگر قدس محاصره است در بين كشورهائى كه براى مقابلهى با او انگيزه دارند. حوادث، حوادث عجيبى است. البته مرتب دارند تلاش ميكنند براى اينكه بر امواج بحران در اين منطقه سوار شوند و بيدارى را به نحوى كنترل كنند؛ اما نتوانستند و انشاءالله به بركت بيدارى ملتها نخواهند توانست؛ كمااينكه حالا همين شعارهاى اسلامىاى كه در مصر داده شد، باز مجدداً خواب اينها را پريشان كرد.
البته من در مورد مسائل ليبى نگرانم. در ليبى، سياست غرب، سياست بسيار رذيلانه و موذيانهاى است. اينها از قيام مردم سوءاستفاده كردند. براى آنها، ماندن و جا پا باز كردن در ليبى خيلى مهم است. اولاً مسئلهى نفت ليبى است كه برايشان مهم است، ثانياً فضاى وسيع اين كشور است كه ميتوانند در جاهاى مختلفش پايگاه بزنند، ثالثاً اشراف بر كشور مصر و كشور تونس؛ دو تا كشور انقلابى. در شرق ليبى مصر است، در غرب ليبى تونس است؛ علاوه بر اينكه از آنجا ميتوانند بر سودان و بر الجزائر و بر همهى كشورهاى اين منطقه مسلط باشند. ميخواهند آنجا جاپا محكم كنند. ميخواهند زيرساختهاى اين كشور را ويران كنند تا بعد اگر راههاى ديگر ممكن نشد، از اين طريق خودشان را در ليبى تثبيت كنند. الان دارند زيرساختها را ويران ميكنند. به اسم حمايت از مردم، جادهها ويران ميشود؛ پالايشگاهها ويران ميشود؛ مختصر كارخانجاتى كه دارند، ويران ميشود. بايد اينها ساخته بشود. مردم ليبى خودشان اين توانائى را ندارند؛ اينها به بهانهى ساختن، آنجا مىآيند. من از مسئلهى ليبى نگرانم.
پروردگارا! مردم ليبى را نجات بده؛ مردم يمن را نجات بده؛ مردم بحرين را نجات بده؛ مردم منطقه و مسلمانان منطقه را روزبهروز بيدارتر و استوارتر بفرما. پروردگارا! ما را مشمول رضايت خودت قرار بده. از آنچه كرديم، از آنچه گفتيم، از آنچه شنيديم، راضى باش و آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن. زندگى ما و مرگ ما را براى اسلام و در راه اسلام قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) مستدرك، ج 11، ص 183
2) آل عمران: 185
3) آل عمران: 134
4) آل عمران: 147
5) بقره: 183
6) آلعمران: 165
7) همان
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم محمّد و ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةالله فى الأرضين.
به برادران و خواهران عزيز، مسئولين زحمتكش و دلسوز كشور خوشامد عرض ميكنم؛ انشاءالله خداوند اين ماه شريف را بر همهى شما و بر ملت ايران مبارك بفرمايد. خدا را سپاسگزاريم كه يك سال ديگر به ما فرصت و مهلت داد تا باز بتوانيم اين مجلس صميمى و گرم را تشكيل بدهيم و دربارهى مسائل مبتلابه و مهم كشور مطالبى را بشنويم و بگوئيم.
من عرايضم را به سه قسمت تقسيم ميكنم: بخش اول، تذكراتى است كه در درجهى اول خود اين حقير احتياج دارم به اينكه به اين تذكرات توجه كنم، كه انشاءالله الهام از معنويت ماه رمضان باشد. يك قسمت هم دربارهى مسائل كشور با يك نگاه كلىترى است. در قسمت آخر هم اگر انشاءالله وقت شد، يك اشارهاى به مسائل حول و حوش خودمان و مسائل منطقه خواهيم كرد.
مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى - عارف معروف و مشهور و فقيه بزرگوار - در كتاب شريف »المراقبات«شان ميفرمايند: روزه يك هديهى الهى است كه خداى متعال اين را به بندگان خود و به مؤمنين هديه كرده است. تعبير ايشان اين است كه: »الصّوم ليس تكليفا بل تشريف«؛ روزه را به چشم يك تكليف نگاه نكنيد؛ به شكل يك تشريف و تكريم نگاه كنيد، كه »يوجب شكرا بحسبه«؛ اين توجه به فريضهى روزه - كه تكريم الهى نسبت به بندگان است - خودش مستوجب شكر است؛ بايد خدا را سپاسگزارى كرد. ايشان براى گرسنگى و تشنگى كه مؤمنين در ماه رمضان خودشان را ملتزم به آن ميدانند، فوائد متعددى را بيان ميكنند كه متخذ از روايات و برخاستهى از دل نورانى اين مرد بزرگ است. از جملهى آنها، يا اهمّ آنها - كه ايشان خودشان ميگويند اين خاصيت از همه مهمتر است - اين است كه ميگويند اين گرسنگى و تشنگى يك صفائى به دل ميبخشد كه اين صفاى قلبى زمينه را فراهم ميكند براى تفكر، كه »تفكّر ساعة خير من عبادة سنة«.(1) اين تفكر از نوع تفكرِ مراجعهى به باطن و روح و دل انسان است كه حقايق را روشن ميكند و باب حكمت را بر روى انسان ميگشايد. از اين بايد استفاده كرد.
دربارهى عمر فكر كنيم. عمر سرمايهى اصلى هر انسانى است. همهى خيرات به وسيلهى عمر - همين ساعات زودگذر - به دست مىآيد؛ اين سرمايه است كه ميتواند سعادت ابدى و بهشت جاودان را براى انسان تدارك ببيند. دربارهى اين عمر فكر كنيم. گذر عمر را ببينيم. ناپايدارى ساعات زندگى و روزها و شبهاى اوقات عمر را احساس كنيم. به اين گذر زمان توجه كنيم؛ »عمر، برف است و آفتاب تموز«. لحظه به لحظه از اين سرمايه دارد كاسته ميشود؛ و اين در حالى است كه اين سرمايه، همه چيز ماست براى كسب سعادت اخروى؛ چه جورى مصرفش ميكنيم، در كجا مصرفش ميكنيم، در چه راهى آن را خرج ميكنيم؟
تفكر در باب مرگ، عبور از اين عالم، لحظهى خروج روح از بدن و ملاقات جناب ملكالموت؛ اين لحظه براى همهى ما پيش مىآيد؛ »كلّ نفس ذائقة الموت«؛(2) همه، اين را ميچشيم. حالِ ما در آن لحظه چگونه است؟ دل ما در آن لحظه در چه حال است؟ اينها نكاتى است كه در خور تدبر و تأمل است. فكر در اين زمينهها، از جملهى تفكر لازم و اساسى و ضرورى است.
يك زمينهى ديگر براى تفكر، همين دعاهاست. مضامينى كه در دعاهاى مأثور هست، فوقالعاده است. ايشان در همين »مراقبات« ميفرمايند: حقايق و معارفى كه در ادعيهى رسيدهى از معصومين )عليهمالسّلام( وجود دارد، يك دهم آن در همهى روايات و خطبِ رسيدهى از معصومين )عليهمالسّلام( وجود ندارد؛ جز آن روايات توحيدى و خطب توحيدى. اين دعاها خيلى اهميت دارد.
من حالا فقرهاى از يك دعائى را در نظر گرفتهام كه چند دقيقهاى بعضى از جملات آن را عرض بكنم و تكرارى باشد براى آن كسانى كه شنيدهاند، و تذكرى باشد براى آن كسانى كه نشنيدهاند: دعاى بيستم صحيفهى سجاديه؛ دعاى شريف معروف به مكارمالاخلاق.
اولِ اين دعا ميفرمايد: »اللّهمّ صلّ على محمّد و ءال محمّد و حلّنى بحلية الصّالحين و البسنى زينة المتّقين«؛ آرايش بندگان صالح را به من عنايت كن، من را زينت بده به زينت صالحين، و زيور متقين را به من عنايت بفرما. يعنى من را جزو بندگان صالح و متقين و پرهيزگاران قرار بده. بعد دربارهى متقين خصوصياتى را ذكر ميكند، كه اينكه ميگوئيم زيور متقين را به من عنايت كن، من را مزين به زينت متقين كن، يعنى چه. در چه چيزى ما به زينت متقين و پرهيزگاران زيور پيدا كنيم و نزديك شويم؟ معمولاً وقتى صحبت تقوا به نظر مىآيد، اجتناب از گناهان فردى و انجام عبادات و اين چيزها به ذهن متبادر ميشود - كه البته آنها يقيناً هست؛ شكى نيست - اما اينجا امام سجاد )عليه الصّلاة و السّلام( بيست و دو سه مطلب را در ذيل اين فقره بيان ميكنند كه ماها را متوجه به ابعاد جديدى از معناى تقوا، مفهوم تقوا و مصداق تقوا ميكند.
»و البسنى زينة المتّقين« در اين چيزها: اول، »فى بسط العدل«؛ گستردن عدالت. عدالت را در ميان جامعه مستقر كنيم؛ عدالت قضائى، عدالت به معناى تقسيم منابع حياتى كشور ميان آحاد مردم، عدالت به معناى تقسيم درست فرصتها ميان مردم. تقوائى كه از ما انتظار ميرود، جزو پايهها و مبانى اين تقواست.
»و كظم الغيظ«؛ فرو خوردن خشم. يك وقت هست كه شما يك فرد معمولىِ متعارفى هستيد، خشم شما نسبت به يك برادر دينى است، نسبت به يكى از اهل خانواده است، نسبت به يكى از كاركنانتان است - كظم غيظ خيلى فضيلت دارد؛ »و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس«(3) - يك وقت هم هست كه شما يك مسئول اجتماعى هستيد، جايگاهى داريد؛ حركت شما، اثبات و نفى شما، قول و فعل شما در جامعه اثر ميگذارد؛ در يك چنين شرائطى، خشم شما ديگر با خشم يك آدم معمولى برابر نيست. عليه كسانى، عليه جريانى خشمگين ميشويم و حرفى ميزنيم؛ آثار اينچنين خشمى با آثار يك خشم معمولى كه حالا انسان بر فرض خشمگين ميشود و يك نفر را كتك ميزند، خيلى متفاوت است. كظم غيظ؛ خشم را فرو بخوريد؛ كار از روى خشم انجام نگيرد. ممكن است شما با يك كسى، با يك جريانى، با يك مجموعهاى موافق نباشيد؛ اينجا استدلال و منطق حاكم باشد؛ اگر اين استدلال و منطق آميخته شد با خشم، كار را خراب ميكند؛ تجاوز از حد انجام ميگيرد، اسراف به وقوع ميپيوندد؛ »ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا«.(4) اسراف يعنى زيادهروى.
»و اطفاء النّائرة«؛ يكى از كارهائى كه لازمهى تقواى ماست، فرو نشاندن آتش است. اين شعلهور شدن آتش - مراد، همين آتشهاى اختلافاتى است كه بين مجموعهها هست، بين گروهها هست، بين دستگاهها هست - در حكم آتش سوزان است. سعى همه بايد اين باشد كه اطفاء كنند. نبايد بر روى آتش بنزين پاشيد، نبايد آتشها را مشتعل كرد. اينكه ما مكرر در مكرر توصيه ميكنيم به دوستان، به مسئولين، به كسانى كه تريبون دارند، به كسانى كه حرفشان يا به طور عموم يا در بخشى از فضاى كشور منعكس ميشود، كه گفتهها را، زبانها را، اظهارات را، تعبيرات را كنترل و مراقبت كنند، به خاطر اين است. گاهى اوقات يك تعبيرى نه فقط ضد اطفاء نائره است، بلكه مشتعل كردن هرچه بيشتر نائره است؛ اطفاء نيست، بلكه ضد اطفاء است.
»و ضمّ اهل الفرقة«؛ اين كسانى كه از جماعت مسلمين جدا ميشوند، از جماعت كشور فاصله ميگيرند، كوشش كنيد اينها را نزديك كنيد، منضم كنيد. كسانى كه ميانهى راه هستند، اينها را به منزل مطلوب برسانيد. نگذاريم با رفتار ما، با عمل ما، با اظهارات ما، با منش ما، كسانى كه يك ايمان نيمهكارهاى دارند، بكلى از ايمان ببُرند؛ كسانى كه نيمهارتباطى با نظام دارند، از نظام منقطع شوند. عكس اين عمل كنيم؛ كسانى كه در نيمهى راه هستند، اينها را جذب كنيم. مصداقهاى تقوا و شعب تقوا اينهاست.
»و اصلاح ذات البين«؛ ميانهى افراد را اگر اختلافى وجود دارد، اصلاح كنيم. »و افشاء العارفة و ستر العائبة«؛ دربارهى اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء كنيم، منتشر كنيم. از كسى، از مسئولى كار خوبى سراغ داريد، اين را بيان كنيد و بگوئيد. نقطهى مقابل: اگر چنانچه نقطهى منفىاى سراغ داريد، اين را افشاء نكنيد. افشاء نكردن معنايش اين نيست كه نهى از منكر نكنيد؛ چرا، به خود آن كسى كه به كارش اشكالى وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود؛ اما افشاء كردن اين چيزها مصلحت نيست. در اين باره صحبتهاى زيادى هست. اين يك بخشى از اين دعاست. بيست و دو سه مطلب بود كه حالا اين شش هفت تايش را اجمالاً عرض كرديم. دلهامان را به اين سمت ببريم. از خدا بخواهيم كه »البسنى زينة المتّقين«؛ آرايش متقين را به ما بدهد. بالاخره چاره جز اين نيست. روزه هم در قرآن »لعلّكم تتّقون«(5) است؛ روزه را واجب فرمود براى اينكه ما تقوا پيشه كنيم. از جملهى موارد تقوا اينهاست. اين، آن بخش اوّلى كه عرض كرديم.
بخش دوم، يك برآورد كلى از وضع كشور است. خب، اين گزارش بسيار خوب و مبسوطى كه رئيس جمهور محترم دادند، گويا بود. نقاط برجسته و روشنى در اين گزارش وجود داشت و چقدر خوب است كه اين مطالب و اين اطلاعات به گوش مردم برسد و همه بدانند چه زحماتى كشيده شده، چه خدماتى انجام گرفته. من با يك نگاه ديگرى مسائل كلى كشور را مطرح ميكنم، و اين براى ما مهم است. چرا مهم است؟ اولاً اطلاع از وضع كلى كشور و اينكه ما كجا قرار داريم، به كجا رسيدهايم، از كدام طرف بايد برويم، خيلى مهم است، هميشه مهم است؛ ليكن امروز بالخصوص اهميت بيشترى دارد و شايد بشود گفت به خاطر اوضاعى كه بر دنيا حاكم است، اهميت مضاعفى دارد. اولاً اوضاع منطقه يك اوضاع كاملاً بىسابقهاى است. بيدارى اسلامى و حادثهى عظيمى كه در منطقه به وجود آمده است، اين يك چيزى است كه از اول انقلاب تا امروز در حيات جمهورى اسلامى شبيه اين يا چيزى نزديك به اين مطلقاً سابقه ندارد؛ كار بزرگى انجام گرفته، حادثهى بزرگى اتفاق افتاده. اين كه ملتى مثل ملت مصر، اين حركت عظيم را انجام بدهند، رژيم را ساقط كنند، بعد شعارهاى اسلامى بدهند، موجوديت حكومت جعلىِ يهودى و صهيونيستى را اوضاع منطقه اينجور تهديد كند، اينها چيزهائى است كه اصلاً در ارزيابىهاى متعارف نميگنجد؛ خيلى چيز عظيمى است. خب، ما در يك چنين شرائطى قرار گرفتيم كه براى جمهورى اسلامى يك افق روشنِ عجيبى را ترسيم ميكند.
وضع دنيا هم فراتر از منطقه، باز يك وضع بىسابقهاى است. بحران اقتصادى عجيبى كه گريبان دولتهاى مستكبر غربى را اينجور محكم چسبيده و دارد تكان ميدهد، اين هم چيز فوقالعادهاى است؛ اين هم چيزى است كه بهآسانى نميشود از آن گذشت. اين تحليلهائى كه شما ملاحظه ميكنيد غربىها راجع به بحران اقتصادى آمريكا و بعضى از كشورهاى اروپا و اعلام خطرى كه نسبت به آينده ميكنند، بخشى از قضاياست؛ همهى مطالب گفته نميشود. اتاقهاى فكر و سياستسازان پشت پرده، طراحان مسائل جهانى در كشورهاى قدرتمند عالم - كه عمدهى رسانهها هم دست آنهاست - راضى نيستند كه ابعاد اين بحران براى مردم دنيا آشكار شود؛ والّا ابعاد بحران خيلى بالاتر از اين حرفهاست؛ كه حالا اگر انشاءالله در آخر صحبت وقت باقى ماند، من چند جملهاى عرض خواهم كرد.
يك مسئلهى ديگر، رشد جريانهاى افراطى و جريانهاى تروريستى در غرب و بخصوص در اروپاست؛ از نئونازىهاى اروپا بگيريد تا نئوكانهاى آمريكا، كه دولت قبلى آمريكا از همينها بود؛ اينها صريحاً اعلام افراطىگرى ميكنند. رئيس جمهور سبكسر قبلى آمريكا علناً اعلام كرد كه جنگ صليبى در پيش است؛ آغاز جنگ صليبى را اعلام كرد! ديگر از اين افراطىگرى بالاتر معنى ندارد. بعد هم حمله كردند به دو تا كشور اسلامى. كارهاى ديگرى هم در برنامههاشان بود كه خداوند به آنها مهلت نداد و شكست خوردند. خب، اينها مسائل مهمى است. اين حادثهاى كه در نروژ اتفاق افتاد، نبايد آن را به صورت يك حادثهى موردى ديد. اينجور حوادث غالباً معلول جريانهاى طولانىاى است كه يك جا خودش را نشان ميدهد و بروز ميكند، و بروز كرد. حالا چقدر بتوانند كنترل كنند، جلويش را بگيرند، از ادامهاش جلوگيرى كنند، اين موكول به آينده است؛ بايد ديد و مطمئن شد؛ كه نميتوانند هم. كمااينكه نئونازىها اول در يك نقطهى از اروپا شروع كردند، بعد يواش يواش توسعه پيدا كردند و امروز در خيلى از كشورهاى اروپا اين جريانهاى نئونازى با روشهاى تروريستى، با روشهاى خشن دارند اظهار وجود ميكنند.
خب، در يك چنين شرائطى، ما بايد خودمان را يك بازشناسى بكنيم، ببينيم ما در چه وضعى هستيم. شرائط مهمى بر دنيا حاكم است كه اينها ميتواند فرصتهاى بزرگى را در پيش روى ما قرار بدهد. اين فرصتها را اگر نبينيم، اگر نشناسيم، اگر از آن درست استفاده نكنيم، اگر بهنگام به سراغ اين فرصتها نرويم، ضرر خواهيم كرد. گاهى هم هست كه از دست دادن يك فرصت، خودش ميشود يك تهديد، خودش موجب عقبماندگى است. لذا بد نيست كه از اين جهت يك نگاه جمعى و كلى و عمومى به مسائل كشور بكنيم. البته در اين نگاه كلى بايستى واقعبينانه نگاه كنيم؛ خودمان را نبايستى دچار خطا كنيم؛ يكسونگرى نكنيم. ما نقاط مثبتى داريم، نقاط منفىاى هم داريم؛ هر دو را ببينيم. گاهى فقط نگاه منفى غلبه داده ميشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده ميكند كه در بين برخى مسئولين و نخبگان سياسى و غيره كأنه مد شده است كه نگاه، نگاه بدبينانه باشد؛ نگاه منفى باشد؛ نقاط مثبت را نبينند؛ روى نقاط منفى تكيه كنند. در رسانهها و غيررسانهها مرتباً منفىبافى ميشود. تا انسان ميگويد هم چرا، ميگويند آقا شما نميگذاريد ما واقعيات را بگوئيم. ميگوئيد سياهنمائى است، ميگوئيد فلان است؛ ما ميخواهيم حقايق را بگوئيم. نه، اين يكسونگرى است. خب، اگر فرض بفرمائيد يك واحد توليدى دچار يك اشكالى ميشود و شما ميخواهيد به عنوان يك نگاه واقعبينانه آن را بيان كنيد، بسيار خوب، در كنارش مثلاً دو تا واحد توليدى هم ايجاد شده. اگر اين نقطهى مثبت را بيان كنيم، يك جور مسائل كشور را ميفهميم؛ اگر اين نقطهى مثبت را بيان نكنيم، مسائل كشور را جور ديگرى خواهيم فهميد. اگر فقط نقاط منفى را مشاهده كنيم - كه البته نقاط منفى وجود دارد - اين طبعاً واقعبينى نيست؛ اين برآورد درستى از اوضاع كشور به ما نخواهد داد؛ منجر به نااميدى ميشود؛ ضرر اجتماعىاش هم اين است.
بنده روزها ده بيست تا روزنامه را معمولاً همين طور يك مرورى ميكنم. بعضى از روزنامهها هر روزى چهار تا، پنج تا تيتر دارند كه هر كدام از اين تيترها كافى است دل يك آدم ضعيف را بلرزاند؛ منفى، منفى، منفى، منفى! اين كار را دوست ميدارند. حالا اغراض سياسى است، اغراض جذب مشترى است؛ هرچه هست، نميدانيم؛ كسانى را متهم نميكنيم؛ اما اين واقعيت است، اين غلط است. غلبه دادن نگاه منفى، خلاف واقعبينى است؛ موجب نااميدى است.
نقطهى مقابلش هم همين جور است. يعنى غلبه دادن نگاه مثبت، بدون ديدن نقطهى منفى، اين هم گمراه كننده است؛ موجب يك رضايتى در انسان ميشود كه احياناً اين رضايت، رضايت كاذب است؛ اين هم درست نيست. نقاط منفى را هم بايد در كنار نقاط مثبت ديد. اين كار را كشور و نظام توانسته انجام بدهد، اين كار را نتوانسته انجام بدهد؛ اين دو تا را در كنار هم ببينيم. بنابراين اگر بخواهيم اوضاع كشور را درست به دست بياوريم، بايد نقاط منفى و نقاط مثبت را در كنار هم مشاهده كنيم.
خب، اين بحث طولانىاى لازم دارد. من خواهشم اين است كه مسئولان، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان بنشينند روى اين بحث كار كنند. من امروز يك سررشتهى مختصرى را مطرح ميكنم، اما اين كارِ طولانىاى لازم دارد. بنشينند يك فهرستى از نقاط مثبت، يك فهرستى از نقاط منفى تهيه كنند. اين نقاط مثبت ظرفيتها را به ما نشان خواهد داد كه ما چه ظرفيتها و چه امكاناتى در كشور داريم. آن ستون نقاط منفى اولويتها را به ما نشان خواهد داد كه چه كارهائى را بايد بكنيم. وقتى كه اين دو تا را در كنار هم گذاشتيم، اين ميتواند راه ما را روشن كند؛ بفهميم چه كار كنيم.
من اينجا پنج شش نقطه را نوشتم، كه اينها محصول يك حركت مستمرِ بههمپيوستهى نظام جمهورى اسلامى در طول سى و دو سال است، كه البته فراز و نشيب داشته است؛ يعنى بعضى سالها، بعضى دورهها، بعضى دولتها بهتر، بعضىها عقبتر؛ ليكن مجموعاً در طول اين مدت، ما اين نقاط مثبت را داشتيم.
اولين نقطهى مثبت و نقطهى قوت نظام اين است كه نظام ثابت كرده است كه توانائى غلبهى بر تهديدها را دارد؛ اين خيلى چيز مهمى است. ما در طول اين سى و دو سال تهديدهاى فراوانى داشتيم - تهديد سياسى، تهديد امنيتى، تهديد نظامى، تهديد اقتصادى - لازمهى اين تهديدها اين بوده است كه نظام ضربه بخورد. البته آنها ميخواستند نظام را ساقط كنند - حالا اين، دور از دسترسشان بود - لااقل نظام را عقب نگه دارند، كشور را عقب نگه دارند. نظام بر همهى اين تهديدها غلبه پيدا كرده است؛ يك نمونهاش جنگ تحميلى بود، يك نمونهاش حركات آمريكائىها بود، يك نمونهاش تحريمهاى گوناگون بود. بعضى از اينها مستقيماً از طرف بيگانگان بود؛ مثل تحريمها. تحريمها سالهاى متمادى وجود داشته است، اما سالهاى اخير شدت پيدا كرده؛ خودشان گفتند تحريم فلجكننده. چه به كمك سازمان ملل - كه در اختيار خودشان بود - و چه مستقلاً، اين تحريمها را تحميل كردند. اينها مربوط به بيگانگان بود، كه مستقيماً آنها دخالت داشتند. تهديدهائى هم بود كه زمينههاى داخلى داشت؛ اگرچه دشمن هم ميتوانست از آنها استفاده كند؛ مثل مسئلهى قوميتها در كشور. نظام بر همهى اينها غلبه كرد. امروز قوميتهاى گوناگون كشور ما، همه برادروار در كنار هم دارند زندگى ميكنند؛ احساس اتصال به نظام و دلبستگى به نظام در همهى آنها محسوس و مشهود است. به نظر من اين يكى از مهمترين نقطه قوتهاست. ما در محاسبهى نقاط قوت نظام بايد اين را در نظر بگيريم. نظامى تنها، بدون پشتيبان بينالمللى، با دشمنىِ قدرتمندترين قدرتمندان مادى جهانى، در طول سى و دو سال با تهديدهاى متوالى و پىدرپى مواجه بوده، اما بر همهى اين تهديدها فائق آمده؛ اين خيلى نقطهى مهمى است. به نظر من نقطهى قوت درجهى اول نظام اين است.
دوم: اعتماد ميان مردم و نظام. كمتر كشورى در دنيا وجود دارد كه اعتمادى را كه مردم ايران نسبت به نظام جمهورى اسلامى دارند، نسبت به نظام حكومتى خود داشته باشند. دليل اين اعتماد هم همين پديدههاى روشنى است كه جلوى چشم همه است. باز يك عدهاى اينها را نمىبينند، هى دم از بىاعتمادى مردم ميزنند؛ نخير، مردم به نظام اعتماد دارند. يك دليل، همين انتخابات دو سال قبل است كه بيش از هشتاد درصد از مردمى كه حق رأى داشتند و قادر به رأى دادن بودند، در انتخابات شركت كردند. كجاى دنيا چنين چيزى هست؟ يك نمونه، همين دو راهپيمائىاى است كه ما هر سال داريم؛ راهپيمائى بيست و دوى بهمن و راهپيمائى روز قدس. اين راهپيمائىها مربوط به نظام است؛ مربوط به هيچ دولتى، مربوط به هيچ جريان خاصى نيست؛ مال نظام است. شما ببينيد مردم در اين حركت عظيم چه ميكنند؛ در سرماى بيست و دوى بهمن، در ماه رمضان با دهان روزه؛ چه اوقاتى كه هوا سرد بود، چه حالا كه هوا گرم است. انشاءالله خواهيد ديد روز قدس باز مردم چه عظمتى را از خودشان نشان ميدهند. اين نشان دهندهى علاقهمندى و دلبستگى مردم به نظام است. اعتماد به نظام، از اين بهتر و روشنتر نميشود. اين حضور، حضور بسيار پرمعنائى است. علاوه بر اين، در موارد خاص، مثل نهم دى سال 88، بمجرد اينكه مردم احساس كردند حركتى كه شروع شده است، متوجه به نظام است، متوجه به انقلاب است، متوجه به شخص خاص و دولت خاصى نيست، آن حركت عظيم را از خود نشان دادند. اينجور نبود كه فقط جوانهاى پرشور به ميدان بيايند؛ همه آمدند. حادثهى نهم دى يك حادثهى عجيبى است؛ به خاطر دلبستگى مردم به نظام بود. اينها نشان دهندهى اعتماد مردم است. متأسفانه ميشنويم همين طور در اظهارات مصلحتجويانه، مكرر ميگويند: آقا اعتمادِ از دست رفتهى مردم را برگردانيد! كدام اعتمادِ از دست رفته؟! مردم به نظام اعتماد دارند، نظام را دوست دارند، از نظام دفاع ميكنند؛ اينها نمونههايش بود كه عرض كرديم.
سوم: پيشرفت در شرائط تحريم. يكى از نقاط مهم قوت كشور اين است. در سختترين شرائط تحريم، كشور پيشرفت كرده. در چه چيزى پيشرفت كرده؟ يكى در مقولهى علم و فناورى، كه آقاى رئيس جمهور در گزارششان به اين مسئله اشاره كردند. ما در زمينهى هستهاى پيشرفت كرديم، در زمينهى فناورى زيستى پيشرفت كرديم، در فناورى نانو پيشرفت كرديم، در فناورى انرژىهاى نو پيشرفت كرديم، در صنايع هوافضا پيشرفت كرديم، در ساخت ابررايانهها پيشرفت كرديم، در مسئلهى بسيار مهم سلولهاى بنيادى پيشرفت كرديم، مسئلهى شبيهسازى همين جور، در راديوداروها همين جور، در نانوداروهاى ضد سرطان همين جور؛ اينها همه جزو دانشهاى سطح بالاى دنياست. اين چند موردى كه من گفتم و بعضى از موارد ديگر، جزو دانشهاى درجهى يك سطح بالاى دنياست، كه بعضى از اينها را پنج تا كشور، ده تا كشور در دنيا بيشتر ندارند؛ ما در اينها پيشرفت كرديم؛ اين در حالى بود كه درهاى انتقال دانش از همه سوى دنيا روى ما بسته است.
من مقالهاى را ميخواندم كه از يك روزنامهى آمريكائى نقل كردند كه همين دو سه روزه منتشر شده. ميگويد ايران در مسئلهى هستهاى يك استثناء است. چين به مسئلهى هستهاى رسيد، از كى گرفت؛ پاكستان رسيد، از كى گرفت؛ هند رسيد، از كى گرفت؛ ايران از كى گرفت؟ آن مقاله مينويسد: از هيچ كس. اين در شرائطى بود كه هم تحريم بود و امكانات پيشرفت هستهاى به او نميدادند، و هم با او مبارزه ميكردند؛ مثل همين ويروس رايانهاى كه داخل تشكيلات ما فرستادند. دانشمندان ما، جوانهاى ما در مقابل اينها ايستادند، پيش رفتند و نقشهى دشمن را خنثى كردند. او حتّى به ترور دانشمندان هستهاى ما اشاره ميكند. اينها چيزهائى است كه دشمنان ما دارند ميگويند. اين مقاله در روزنامهى واشنگتن پست درج شده است. خب، اين پيشرفت در علم و فناورى است.
پيشرفت در ايجاد زيرساختهاى كشور - همين آمارهائى كه شنيديد - در جاده، بزرگراه، سد، سيلو، كارخانجات، توليد فرآوردههاى مهم صنعتى، فولاد، سيمان و امثال اينها. ايجاد زيرساختهاى فراوان در كشور، توانمندىهاى فنى و مهندسى در صنايع گوناگون، پيشرفت است.
پيشرفت در اعتماد به نفس ملى. امروز بخصوص جوانهاى ما اعتماد به نفسشان از ده سال پيش، از بيست سال پيش بيشتر است. ايشان درست گفتند، بنده هم اطلاع دارم؛ در زمينههاى علمى، هر كارى كه زيرساخت آن در كشور موجود باشد، جوانهاى ما آماده هستند آن را انجام دهند. يعنى هيچ چيزى نيست كه ما به جوانهاى دانشمندمان بگوئيم اين را دنبال كنيد و اينها بعد از اندكى نتوانند؛ مشروط بر اينكه زيرساختش موجود باشد. ما بحمدالله يك چنين وضعى داريم. كارهاى عمرانى گستردهاى در كشور انجام گرفته؛ اينها پيشرفت است. در اين زمينهها پيشرفتهاى خيلى زيادى داشتيم.
چهارم از نقاط مثبت: اعتبار بينالمللى. بنده موافق نيستم با اين نظر كه امروز وضع ما از لحاظ بينالمللى وضع منفى است؛ به هيچ وجه. گاهى اين مسئله در بعضى از اظهارات شنيده ميشود، گفته ميشود. نخير، امروز وضع ما از لحاظ بينالمللى بسيار خوب است. امروز جمهورى اسلامى در فضاى سياست بينالمللى، به عنوان يك كشور محترم، اثرگذار، معتبر و متنفذ در دنيا شناخته شده است. اين عزت بينالمللى را كه ناشى از عوامل خاص خودش است - حضور مردم، ايستادگى مردم، شعارهاى روشن و واضح انقلاب در دست و زبان مردم و مسئولين - فلان حركت يك دولتى در يك گوشهى دنيا كه حالا يك دهنكجىاى ميكند، يك حرفى ميزند، نميتواند خدشهدار كند. اين حركتها هميشه بوده. بعضى خيال ميكنند اگر امروز فلان دولت مستكبر، چه در اروپا، چه در غير اروپا، نسبت به جمهورى اسلامى يك حرفى ميزند، يك چيزى ميگويد، يك اظهارنظرى ميكند كه اهانتآميز به جمهورى اسلامى است، اين معنايش تنزل رتبهى جمهورى اسلامى است؛ نه، اينها هر وقت توانستند، كردند. آن زمانى هم كه ما متأسفانه يك مقدارى در مقابل دشمن كوتاه مىآمديم، از اين كارها ميكردند. اينجور نيست كه ما حالا چون ايستادگى كرديم، چون استقامت به خرج داديم، بگوئيم اينها را سر لج آورديم؛ نه. يك روزى در خطابههاى مسئولينمان مناقب آمريكا ذكر ميشد؛ همان روزها رئيس جمهور وقت آمريكا با سبكسرى تمام، ايران را به عنوان محور شرارت معرفى كرد! يك روزى يكى از دولتهاى اروپائى نسبت به جمهورى اسلامى اظهار علاقه و ارتباط و اينها ميكرد؛ همان دولت سر قضيهى قهوهخانهى ميكونوس دادگاه تشكيل داد، مسئولين درجهى يك كشور را در آن دادگاه متهم كرد! دولتهاى اروپائى با آنها همدست شدند، همهشان سفراى خود را از تهران فراخوانى كردند؛ اينها كه يادمان نرفته. خواستند سيلى بزنند، البته سيلى سختترى خوردند. از همين حسينيه آنچنان سيلىاى خوردند كه بعد تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سيلى زدن برآمدند. هر وقت ما كوتاه آمديم، يك خردهاى سست برخورد كرديم، آنها پرروتر شدند. نخير؛ ايستادگى جمهورى اسلامى، تصريح به شعارهاى انقلاب، تصريح به مبانى انقلاب، عزت ما را در دنيا بيشتر كرده است.
امروز بحمدالله اعتبار بينالمللى ما بسيار خوب است. متقابلاً دولت آمريكا - كه دشمن قلدرِ صريحِ مقابل ما بود - امروز منفورترين كشور در منطقهى اسلامى است. در دنيا نظرسنجى ميكنند - اين را خودشان دارند اعلام ميكنند - ميگويند اعتبار و آبروى آمريكا در كشورهاى اسلامى، در اين منطقه، روزبهروز سقوط كرده و پائين رفته. البته اگر ملتهاى اروپا بفهمند كه مشكلاتشان ناشى از آمريكا و ناشى از تسلط رژيم صهيونيستى بر سياستهاى آنهاست، اين افت محبوبيت آمريكا در اروپا هم بمراتب بيشتر خواهد بود و همهى اين حركات عليه آمريكا بسيج خواهد شد؛ و اين چيزى است كه در آيندهى نه چندان دورى اتفاق مىافتد.
نقطهى روشن ديگر، مسئلهى ثبات كشور است؛ علىرغم اين همه توطئه، اين همه دسيسه. البته ثبات غير از ركود است. ما در كشور ركود نداريم؛ حركت داريم، پيشرفت داريم، جوشش داريم؛ اما نظام، نظام ثابت و مستقرى است؛ استحكام دارد. اينها نقاط مثبت ماست. البته نقاط مثبت فراوان ديگرى هست: الهامبخشى، الگوسازى، ضعيف شدن دشمنانمان در صحنهى بينالمللى، نااميدى دشمن از منفعل كردن انقلاب. با اينكه روشهاى دشمنان ما پيچيدهتر شده، امكاناتشان بيشتر شده - اين اينترنت و اين تشكيلات گوناگون عجيبى كه در دنيا وجود دارد، شبكهاى كه بر دنيا حاكم است - در عين حال از انفعال جمهورى اسلامى مأيوس شدهاند.
تجربهى متراكم در قانونگذارى، در اجرا؛ اين هم جزو نقاط درخشان كشور است. جمعيت كشور، هفتاد و پنج ميليون. البته بنده همين جا عرض بكنم؛ من معتقدم كه كشور ما با امكاناتى كه داريم، ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد!
خب، اينها نقاط مثبت و درخشانى بود كه بحمدالله وجود دارد. البته نقاط مثبت ما بيشتر از اينهاست. اما نقاط ضعف هم داريم. اگر نقاط منفى را نبينيم، ضعفهاى خودمان را نشناسيم، يقيناً ضربه خواهيم خورد. نقاط ضعف ما، هم در زمينههاى اقتصادى است، هم در زمينههاى فرهنگى است. ما خطاها داشتيم، ضعفها داشتيم، بر بعضى از چالشها نتوانستيم غلبه كنيم؛ اين واقعيتى است. حتّى در همان تهديدهائى كه مستقيماً از طرف دشمن هست، اگر ما ضربهاى خورديم، تقصير خود ماست، كوتاهىهاى خود ماست. قرآن كريم در قضيهى جنگ احد ميفرمايد: »ا و لمّا اصابتكم مصيبة قد اصبتم مثليها قلتم انّى هذا قل هو من عند انفسكم«.(6) در قضيهى احد، آن حادثهى تلخ اتفاق افتاد: مسلمانها اول پيروز شدند، بعد يك عدهاى مأموريتها را فراموش كردند، تنگه را رها كردند، رفتند سراغ غنيمت جمع كردن؛ دشمن هم توانست نيروهاى اسلام را دور بزند، بيفتد به جانشان، تعدادى از آنها را بكشد، آنها را منهزم كند؛ به طورى كه مسلمانها از ترسشان مجبور شدند به كوه پناه ببرند. جان مبارك پيغمبر به خطر افتاد، به پيغمبر ضربه وارد آمد. بعد مسلمانها گفتند: خب، چرا اينجورى شد؟ خدا به ما وعدهى پيروزى داده بود. خداى متعال ميفرمايد كه ما شما را پيروز كرديم، وعدهى خدا عملى شد، اما شما خودتان هستيد كه كار را خراب كرديد. اولاً اگر دشمن به شما ضربه زد، شما هم متقابلاً به دشمن ضربهها زديد - »قد اصبتم مثليها« - تعجب نكنيد؛ بالاخره در ميدان جنگ، زدن و خوردن، هر دو هست. در عرصهى جنگ بزرگِ ميدان سياست و اقتصاد جهانى، آدم، هم ميزند، هم ميخورد؛ نبايد خلاف انتظار باشد. اما »قلتم انّى هذا«؛ ميگوئيد ما از كجا اين ضربه را خورديم. بعد قرآن ميفرمايد: »قل هو من عند انفسكم«؛ از خود شما بود، خودتان خطا كرديد. ما يك جاهائى خطا كرديم - »انّ الله على كلّ شىء قدير«(7) - يك جاهائى طبق وظيفه عمل نكرديم؛ يك جاهائى مراقبتهائى كه بايد انجام بدهيم، انجام نداديم؛ يك جاهائى دلبستگىهاى خودمان را زير پا نگذاشتيم؛ اينها منجر شده به اشكالاتى - اين را هم بايد در نظر داشته باشيم - به چيزهائى كه بايد از آن پرهيز كرد و برحذر بود، سرگرم شديم؛ به منازعات سياسى، به مشاجرات سرگرم شديم؛ به رفاهطلبى سرگرم شديم، به منشهاى اشرافى سرگرم شديم؛ اينها نقاط ضعف است. وقتى من و شما زندگىمان را زندگى رفاهطلبانه و اشرافى قرار بدهيم، مردم از ما ياد ميگيرند. يك عدهاى منتظر بهانهاند؛ به ما نگاه ميكنند، ميگويند آقا ببينيد اينها چه جورى زندگى ميكنند، ما هم ميخواهيم همين جور زندگى كنيم. اينها كسانى هستند كه دستشان ميرسد. يك عدهاى معتقدند كه بايد در زندگى مقتصد بود، نبايد اسراف كرد، نبايد افراط كرد؛ اينها وقتى نگاه ميكنند مىبينند من و شما اسراف ميكنيم، ميگويند خب، ما از اينها كه بالاتر نيستيم؛ اينها كه رؤساى ما هستند. اين كارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابيون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگى رفاهطلبانه براى خود بود. براى مردم هرچه ميتوانيد، رفاه ايجاد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، درآمد ملى را زياد كنيد؛ هرچه ميتوانيد، در كشور ثروت توليد كنيد؛ اما خودتان نه. مسئولين لااقل تا وقتى مسئولند، به زندگى رفاهطلبى رو نكنند. غفلت از روحيهى جهادى و ايثار، غفلت از تهاجم فرهنگى دشمن، غفلت از در كمين بودن دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضاى رسانهاى كشور، بىمبالاتى نسبت به حفظ بيتالمال؛ اينها گناهان ماست، اينها نقاط ضعف ماست.
ميل به رفتارهاى قبيلهاى در ميدان سياست، در ميدان اقتصاد، از ديگر نقاط ضعف ماست. رفتار قبيلهاى معنايش اين است كه تخطئه يا تأييدى كه نسبت به كار كسى ميكنم، ناشى نباشد از ماهيت عمل او؛ ناشى باشد از نحوهى ارتباط او با من. اگر از قبيلهى ما كسى كار خطائى انجام داد، راحت قابل اغماض باشد؛ اما از قبيلهى مقابل اگر همان كار را انجام داد، اين قابل پيگيرى و تعقيب ميشود. كار خوب اگر از كسى كه مربوط به قبيلهى ماست، انجام گرفت، قابل تحسين و تشويق باشد؛ اگر از قبيلهى ديگر بود، نه. رفتار قبيلهاى اين است. اين رفتار، اسلامى نيست، انقلابى نيست. ما متأسفانه اينگونه رفتار را در ميان خودمان داريم. نميگويم همهگير است، فراگير است؛ اما وجود دارد.
در زمينهى اقتصاد فعاليتهاى زيادى شده، باارزش هم هست؛ اما مسئلهى اشتغال حلنشده است، مسئلهى تورم حلنشده است، مسئلهى فرهنگ كار حلنشده است، مسئلهى ساعات مفيد كار حلنشده است. فرهنگ كار بايد در كشور يك جورى باشد كه مردم كار را عبادت بدانند؛ هر يك ساعت كار را با شوق بيفزايند در مدت و مقدار كارى كه انجام ميدهند. بايد كار كرد. با بيكارى و بىميلى به كار و تنبلى و وادادگى، كشور پيش نخواهد رفت.
در زمينهى فرهنگ، اخلاق عمومى و عدم رواج فضائل اخلاقى، مشكلاتى داريم. بايد روزبهروز فضائل اخلاقى در بين ما رشد كند. صبر ما، شكر ما، ذكر ما، احسان ما، مروت ما نسبت به ديگران، اجتناب ما از ايذاء ديگران، ميل ما به خدمت به ديگران، روزبهروز بايد در بين جامعه رشد پيدا كند. اينها به خودى خود پيش نمىآيد؛ اينها كار لازم دارد، تلاش لازم دارد. در اين زمينهها كوتاهى داريم. رواج فرهنگ اسراف و تجملگرائى در جامعه، رشد يا عدم توقف ميل به خشونت در برخى از بدنهى جوان كشور، مضر است. ما فيلمهائى پخش ميكنيم كه خود آن كسانى كه سازندهى اين فيلمها هستند، به خودشان هشدار ميدهند و ميخواهند خطر اين فيلمها را كه توليد خشونت در جامعه است، متوقف كنند؛ ولى ما حالا داريم اينها را منتشر ميكنيم! اينها مضر است. بچههاى ما از اول با خنجر و با قمه و با اسلحهى گرم - البته پلاستيكىاش - آشنا بشوند، انس پيدا كنند، ياد بگيرند؛ خب، اينها خطرات دارد، اشكالات دارد، تبعات دارد، در جامعه آثارش را هم مىبينيم؛ اين جزو ضعفهاى ماست.
چند سال پيش من در يكى از مجلات آمريكائى ديدم كه مصلحينى در آنجا پيشنهاد كرده بودند كه اين فيلمهاى رائجِ غالبِ هاليوودى را كه در آنها يا شهوت بود يا خشونت، يواش يواش كم كنند و فيلمهاى خانوادگى، فيلمهاى معصومانه و نجيبانه را رائج كنند. آنها به فكرند، حالا ما تازه از آنها ياد گرفتهايم!
عدم مقابلهى درست و منطقى با تباه كردن نسل جوان، يكى ديگر از مشكلات ماست. يك نقشه، تباه كردن نسل جوان است. ما در اين خصوص تا حالا مقابلهى درستى نداشتهايم و موفق نشدهايم. همچنين مواد مخدر صنعتى و تهييج غريزهى جنسى و از اين چيزها. طرح درست مبانى اعتقادى؛ چه مبانى اعتقادى مربوط به اسلام، چه آنچه كه مربوط به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى است. عرض كرديم؛ نقاط قوت، اميدهاى ما را افزايش ميدهد، ظرفيتها را به ما نشان ميدهد؛ نقاط منفى اولويتها را به ما نشان ميدهد كه چه كار بايد بكنيم.
در مورد مسائل منطقه وقت گذشت؛ به نظرم الان بايد حدود اذان باشد. در يك كلمه بايد عرض بكنم كه اوضاع منطقه درست عكس سياستهاى قدرتهاى غربى و آمريكا و صهيونيسم بينالملل دارد پيش ميرود. آنها راجع به ايران برنامههائى داشتند؛ درست عكس آنچه كه آنها ميخواستند، خداى متعال مقدر كرد و پيش آمد. آنها ايران را تحريم كردند، اما بحران اقتصادى گريبان خودشان را گرفت. آنها فتنهى 88 را براى زمين زدن جمهورى اسلامى تقويت كردند - يا تدارك كردند، يا لااقل پشتيبانى و تقويت كردند - اما نظامها و رژيمهاى وابستهى به خودشان يكى پس از ديگرى زمين خورده يا متزلزل شده. آنها به عراق و افغانستان حمله كردند، براى اينكه ايران را محاصره كنند - بزرگانشان گفتند كه اين براى محاصرهى ايران است - اما خودشان محاصره شدند؛ پاشان در گل فرو رفته، به دام افتادند. آنچه كه آنها دربارهى ما تدبير و عمل كردند، خداى متعال عكسش را مقدر كرد و نشد.
در مورد منطقه هم حوادث - همين طور كه گفتم - فوقالعاده است. واقعاً ابعاد آنچه كه در مصر و در تونس و در يمن و در بعضى از مناطق ديگر دارد اتفاق مىافتد، الان قابل محاسبه نيست؛ ابعاد اين خيلى عظيم است. اين آوردن نامبارك مصر توى قفس و وارد دادگاه كردن، اصلاً يك حادثهى پرمعناى عجيبى است. مسئله فقط مسئلهى اينكه يك رژيمى رفت يا يك قدرتى رفت و يكى ديگر جايش مىآيد، نيست؛ از اين خيلى عميقتر است. امروز رژيم اشغالگر قدس محاصره است در بين كشورهائى كه براى مقابلهى با او انگيزه دارند. حوادث، حوادث عجيبى است. البته مرتب دارند تلاش ميكنند براى اينكه بر امواج بحران در اين منطقه سوار شوند و بيدارى را به نحوى كنترل كنند؛ اما نتوانستند و انشاءالله به بركت بيدارى ملتها نخواهند توانست؛ كمااينكه حالا همين شعارهاى اسلامىاى كه در مصر داده شد، باز مجدداً خواب اينها را پريشان كرد.
البته من در مورد مسائل ليبى نگرانم. در ليبى، سياست غرب، سياست بسيار رذيلانه و موذيانهاى است. اينها از قيام مردم سوءاستفاده كردند. براى آنها، ماندن و جا پا باز كردن در ليبى خيلى مهم است. اولاً مسئلهى نفت ليبى است كه برايشان مهم است، ثانياً فضاى وسيع اين كشور است كه ميتوانند در جاهاى مختلفش پايگاه بزنند، ثالثاً اشراف بر كشور مصر و كشور تونس؛ دو تا كشور انقلابى. در شرق ليبى مصر است، در غرب ليبى تونس است؛ علاوه بر اينكه از آنجا ميتوانند بر سودان و بر الجزائر و بر همهى كشورهاى اين منطقه مسلط باشند. ميخواهند آنجا جاپا محكم كنند. ميخواهند زيرساختهاى اين كشور را ويران كنند تا بعد اگر راههاى ديگر ممكن نشد، از اين طريق خودشان را در ليبى تثبيت كنند. الان دارند زيرساختها را ويران ميكنند. به اسم حمايت از مردم، جادهها ويران ميشود؛ پالايشگاهها ويران ميشود؛ مختصر كارخانجاتى كه دارند، ويران ميشود. بايد اينها ساخته بشود. مردم ليبى خودشان اين توانائى را ندارند؛ اينها به بهانهى ساختن، آنجا مىآيند. من از مسئلهى ليبى نگرانم.
پروردگارا! مردم ليبى را نجات بده؛ مردم يمن را نجات بده؛ مردم بحرين را نجات بده؛ مردم منطقه و مسلمانان منطقه را روزبهروز بيدارتر و استوارتر بفرما. پروردگارا! ما را مشمول رضايت خودت قرار بده. از آنچه كرديم، از آنچه گفتيم، از آنچه شنيديم، راضى باش و آن را از ما قبول بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن. زندگى ما و مرگ ما را براى اسلام و در راه اسلام قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) مستدرك، ج 11، ص 183
2) آل عمران: 185
3) آل عمران: 134
4) آل عمران: 147
5) بقره: 183
6) آلعمران: 165
7) همان