پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در ديدار نمايندگان دوره چهارم مجلس شوراى اسلامى

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

اولاً از برادران و خواهران عزيز متشكرم كه اين فرصت را داديد تا در اوايل ورود شما به مجلس، قدرى درباره‌ى موضوع مجلس شوراى اسلامى و وظايف خطيرش و مسائلى در حول و حوش آن، با هم صحبت كنيم. خيلى خوش آمديد. خداوند همه‌ى شما را موفق و مؤيد بدارد.

نمايندگى مجلس، داراى دو بعد است. يعنى از دو ديدگاه مى‌شود به اين امر نگريست. يك ديدگاه اين است كه ما از نمايندگى و حضور در مجلس شوراى اسلامى و دسترسى داشتن به مسؤولين كشور و به تريبون آزاد، به چشم يك امتياز نگاه كنيم؛ يك امتياز شخصى و عنوانى. البته در دنياى مادى، غالباً وضع به همين نحو است. مى‌كوبند؛ مى‌زنند؛ زحمت مى‌كشند؛ پول خرج مى‌كنند؛ انواع و اقسام تلاشها را مى‌كنند، تا به اين امتياز دست پيدا كنند. يك محاسبه‌ى مادى و واضحى هم هست؛ نوعى تجارت و نوعى به دست آوردن فرصت! اما در نظام اسلامى و در جمهورى انقلابى ما؛ در ميان مردم ما كه شما هم از متن آن مردم برخاسته‌ايد و بسيارى از شما، تجربه‌هاى پر افتخار فداكارى در اين راه را داريد - در جبهه‌ها بوده‌ايد؛ در زندانهاى دشمنان بوده‌ايد؛ در اسارت بوده‌ايد؛ سالها در تلاش و سازندگى بوده‌ايد؛ زحمت كشيده‌ايد و خدمت كرده‌ايد - اين ديدگاه مردود است. اگر بخواهيم يك حكم على‌القاعده بكنيم، بايد بگوييم كه «در ميان نمايندگان ما، حتى يك نفر هم، با اين فكر و از اين ديدگاه، نگرنده به موضوع نمايندگى نيست.» قاعده‌ى مطلب، اين است.

ديدگاه دوم اين است كه ما به نمايندگى مردم در مجلس شوراى اسلامى، به عنوان يك مسؤوليت، يك اداى وظيفه و يك صحنه‌ى كارآمد براى خدمت نگاه كنيم. اگر شوقى هم به نماينده شدن هست، به اين خاطر باشد. اگر تلاشى هم در راه معرفى خود و بيان مطالب در باب خود و تلاش براى رسيدن به اين ميدان هست، براى اين مقصود باشد. مثل آن بسيجى سر از پا نشناخته كه وقتى به پايگاه مى‌آمد كه او را اعزام كنند و آنها مى‌گفتند «اعزامت نمى‌كنيم»، رو برمى‌گرداند و «و تفيض اعينه من الدمع(1)»؛ درست مثل همان چيزى كه در صدر اسلام بود. با دل شكسته برمى‌گشت كه چرا او را به جبهه نبردند. تلاش مى‌كرد تا برود و در ميدان مجاهدت كند. اين هم يك ديدگاه است براى رفتن به مجلس شوراى اسلامى كه كسى تلاش كند تا بتواند به اسلام خدمت كند؛ به مردم خدمت كند، و استعداد خود را در اين‌جا در معرض آزمايش الهى و مردمى قرار دهد.

بنا، بر اين است كه ما ديدگاه دوم را در مورد برادران و خواهران نماينده در نظام اسلامى، ديدگاه حاكم يا لااقل ديدگاه غالب بدانيم. حقيقت قضيه اين است كه زندگى انسان، وقتى معنى پيدا مى‌كند كه اين زندگى در راه يك هدف مقدس مصرف شود. زندگى‌اى كه هدفى مقدس و الهى را دنبال نمى‌كند و اين حيات و سرمايه، در همين مدت كوتاه كه در دست ماست صرف اين مى‌شود كه به ما خوش بگذرد، زندگى ضايع شده‌اى است. بنده يك وقت مثال مى‌زدم كه در اين‌گونه حياتها و تلاشها، انسان زندگى مى‌كند تا بخورد، تا با آن خوردن، باز زندگى كند كه آن زندگى هم هدفش چيزى جز خوردن نيست! البته خوردن به عنوان يك رمز و به عنوان يك سمبل گفته مى‌شود. چيزهاى ديگرى هم از اهداف مادى هست كه مثل خوردن است. خوشگذرانى كردن، آقايى كردن، فرمانروايى كردن، كبر ورزيدن و ناز فروختن، امر و نهى كردن و در جاى بالاتر نشستن؛ كه بايد به خدا پناه ببريم از اين‌كه دل ما بسته به اينها شود. در مثلى ديگر به آن مى‌ماند كه اتومبيلى را به پمپ بنزين ببريم؛ باك آن را از بنزين پر كنيم و اتومبيل را به راه بيندازيم و هدفمان اين باشد كه به پمپ بنزين بعدى برسيم، كه در آن پمپ بنزين باز مخزن را پر كنيم تا حركت و طى طريق كند و به پمپ بنزين بعدى برسد! خلاصه، همه‌ى دوران اين اتومبيل به اين بگذرد كه از اين محل پمپ، به آن محل پمپ برود، براى راه افتادن و براى رسيدن به يك پمپ بنزين ديگر؛ بدون اين‌كه با آن طى طريقى كنيم؛ بدون اين‌كه با آن، هدفى را وجهه‌ى همت سازيم؛ بدون اين‌كه با آن بخواهيم از بيابان خطرناكى عبور كنيم و بدون اين‌كه با آن بخواهيم به كسى خدمتى كنيم!

چقدر خسران است براى يك انسان كه هدفش در زندگى، همين چيزهاى مادى باشد؛ زندگى راحت‌ترى به دست آوردن و چند صباحى را با يك عزت خيالى گذرانيدن! خيالى بودن اين عزت را انسان مى‌تواند از نابود شدن و پوچ شدن و زايل شدن و بى‌معنى شدن آن در ميليونها مورد، در مقابل چشم خود در دنيا ببيند. روى اين كرسيها، انسانهاى زيادى نشستند. يك روز هستند، يك روز نيستند. در همه‌ى دنيا، مناصب گوناگون - مناصب دولتى و مناصب شبه دولتى - يك روز دست زيد است، يك روز دست عمرو است. وقتى عمرو آمد، از زيد خبرى نيست. عبرتى از اين بالاتر نيست. فقط كسى مى‌تواند به آن دوران تكيه كند كه در آن دوران كارى كرده باشد؛ ذخيره‌اى براى خود درست كرده باشد. والّا «لفى خسر»؛ سرمايه‌اش سوخته است.

هدف را بايد خدا قرار داد. اگر براى نماينده، هدف خدا باشد، هدف خدمت به كشور باشد، خدمت به انقلاب باشد، نفس كشيدنش هم حسنه است. هر طى طريق او از خانه تا مجلس، هر لحظه نشستن او روى آن صندلى، هر كلمه حرفى كه مى‌زند، هر تلاشى كه مى‌كند، هر اعصابى كه او مايه مى‌گذارد، همه‌ى اينها حسنه است، صدقه است، مايه‌ى قرب الى اللَّه است؛ وقتى هدف خدا باشد، وقتى هدف خدمت به مردم باشد، وقتى هدف، پيش بردن كار انقلاب باشد و وقتى هدف، رسيدن به هدفهاى انقلاب باشد.

ما احتياج به تلاش داريم؛ تلاش همه جانبه و عظيمى كه بخشى از آن را قوه‌ى مقننه و عمدتاً مجلس شوراى اسلامى بر عهده دارد. به‌هرحال، ما ديدگاهمان نسبت به شما، اين است. مردم ديدگاهشان اين است. مردم ما مردمى هستند متدين و فدايى و علاقه‌مند به اسلام و اگر كسى را مورد اعتماد قرار مى‌دهند، از صدر تا ذيل، به اين خاطر است.حال بگذريم از افرادى معدود؛ آن خواصى كه اميرالمؤمنين در نامه به مالك اشتر، او را از گرايش به آنها بر حذر مى‌دارد. كارى نداريم با فلان آدم فرصت‌طلب، يا سرمايه‌دار يا چه و چه. بحث آنها نيست. بحث‌عموم مردم ماست. بحث توده‌ى مردم ماست. بحث كسانى است كه كشور و انقلاب به آنها متكى است. در انقلاب هم به آنها متكى بود. در جنگ هم به آنها متكى بود. امروز هم اگر مسأله‌اى براى اين كشور پيش آيد، به آنها متكى است. در تلاش اقتصادى هم باز به آنها متكى است. صحبت‌اينهاست. اينها با دين سر و كار دارند. نماينده را متدين مى‌خواهند. در خدمت حقيقت مى‌خواهند. در خدمت اسلام مى‌خواهند. خداوند بايد به همه‌ى ما توفيق دهد، و خود ما هم بايد تلاش كنيم.

و اما، در باب وظايف نمايندگى. آن‌گونه كه بنده از مجموع قانون اساسى و مفاهيم و معارفى كه در انقلاب ما هست و همه‌ى چيزهايى كه ما را در اين باب كمك مى‌كند فهميده‌ام، وظيفه‌ى اصلى در نمايندگى، «قانونگذارى» است. البته نظارت بر اجرا و از اين قبيل چيزها هم هست. آنها هم بسيار مهم است. اما چيزى كه ركن اداره‌ى كشور است، عبارت است از وضع قوانين. اين‌كه نمايندگان، از همه‌ى گوشه و كنار كشور انتخاب مى‌شوند، به آن خاطر است كه مصالح همه‌ى كشور در «قانون» متجلى شود. يعنى نماينده شأنش اين است كه قانونى را بگذراند كه اين قانون، بتواند كشورى را كه داراى مناطق فقير و دوردست و مناطقى با اقتضائات گوناگون است، اداره كند.

همگان از همه‌ى اوضاع مطلع هستند. اين‌كه نماينده بايد به فكر حوزه‌ى انتخابيه‌ى خود باشد، معنايش اين است. والّا اين‌كه ما فرض كنيم، نماينده وظيفه دارد بيايد بايستد آن‌جا و مشكلات حوزه‌ى انتخابيّه‌اش را به عنوان وظيفه‌ى نمايندگى بيان كند، نه. اين، وظيفه‌ى نمايندگى نيست. بيان مشكلات حوزه‌ى انتخابيه، البته كار خوبى است و اگر به شكل صحيحى انجام گيرد، مفيد است. اما اين‌كه ما خيال كنيم كه نماينده‌ى فلان شهر و فلان حوزه‌ى انتخابيه بودن، معنايش اين است كه بياييم و بگوييم «آن‌جا اسفالت ندارد»، يا «آب ندارد»، يا «دانشگاه ندارد» يا چه و چه، اين وظيفه‌ى نمايندگى نيست. شما بايد قانونى را بگذرانيد كه بتواند امور همه جاى كشور را متكفل شود بما فيه حوزه‌ى نمايندگى شما؛ تا مبادا حوزه‌ى نمايندگى‌تان، از قانونى كه همه جانبه وضع نشده است، به اقتضاى كيفيتش، خارج بماند. مسأله اين است. در اين كار، برادران و خواهران عزيز؛ بايد با صميميت و اخلاص وارد شد.

حرفى كه بنده همواره - از قبل از شروع انتخابات تا به حال - در باب مجلس داشتم، اين است كه «بايد مخلصانه و صميمانه كار كرد.» و همين است كه مؤثر مى‌افتد و مردم مى‌پسندند و به آن دل مى‌دهند. خطاست اگر نماينده‌اى بيايد در تريبون باز مجلس بايستد؛ بدون توجه به اقتضائات مالى و بودجه‌اى، بدون توجه به اولويتها، بدون توجه به برنامه‌هايى كه مجلس قاعدتاً بايد آنها را تصويب كند، سنگى بيندازد كه «آقا، بياييد اين كار را براى حوزه‌ى انتخابيه‌ى من بكنيد.» قصدش هم اين باشد كه به مردم آن‌جا بگويد «ببينيد! من براى شما كار مى‌كنم!» خطاست اگر خيال كنيم كه اين كار، در جلب محبت مردم نسبت به او اثر خواهد كرد. و ديديد كه نكرده است.

چيزى كه مى‌تواند دل مردم را به طرف ما جلب كند - اگر جلب دل مردم لازم باشد؛ كه البته لازم هم هست - اخلاص للَّه است. اين، راز قضيه است. يكى از ح كم قرآنى و يكى از حكم اسلامى، اين است. اين، خودش حكمت است. حكمت يعنى اين‌كه «من اصلح ما بينه و بين اللَّه، اصلح اللَّه ما بينه و بين الناس(2).» يعنى من و شما، اگر ميانه‌ى خودمان را با خدا درست كنيم، خدا ميانه‌ى ما را با مردم، درست خواهد كرد. راه ديگرى وجود ندارد. حكمت، يعنى اين! حقيقتى است فراتر از محاسبات مادى و حقير؛ كه «چه ارتباطى دارد ما مخلصانه به اين لايحه رأى بدهيم يا مخلصانه رأى ندهيم؟ يا مخلصانه اين حرف را بگوييم؟ يا مخلصانه، از گفتن اين حرف استنكاف كنيم؟ اين امضا را بكنيم، يا اين امضاء را نكنيم؟ اين، چه ربطى دارد به اين‌كه مردم به ما علاقه‌مند شوند؟» طبق محاسبات مادى و ظاهرى، گاهى اينها، هيچ ارتباطى با هم ندارد. اما، ماوراى اين محاسبات بسيار حقير و كوته‌بينانه‌ى مادى، محاسباتى حقيقى در عالم وجود، وجود دارد كه آن، محاسبات حكمت آميز الهى است.

اگر شما براى خدا كار كرديد و در راه خدا قدم برداشتيد، خدا مشكل شما را با مردم، حل خواهد كرد. راه، اين است. يعنى اگر انسان، حتى قصد جلب نفوس را هم داشته باشد، راهش اين است كه با صميميت عمل كند. اما ما بايد قصدمان از اين هم بالاتر باشد. ما بايد تكليفمان را انجام دهيم. امام اين را به ما ياد داد. امام اين درس را مكرر تكرار كرد. برادران و خواهران! ما امروز در شرايطى خاص هستيم. نظامى به نام اسلام برافراشته شده و سر به آسمان كشيده است. اين نظام، در مقابل حركت قلدرانه و كافرانه و استبدادى قدرتهاى بزرگ ايستاده و سنگ راه آنها شده است. اگر نظام اسلامى نبود، امروز قدرتهاى بزرگ، در جهت مطامع و هدفهاى نامشروع خودشان گامهاى موفقترى برمى‌داشتند.اين، نظام اسلامى بود كه اين‌طور، احساس اسلامى را در ملتها بيدار كرد. اين، نظام اسلامى بود كه در مردم دنيا و ملتهاى ضعيف، احساس امكان اتكا به نفس را دميد. اين، نظام اسلامى بود كه به ابرقدرتها تفهيم كرد: چنين نيست كه آنچه آنها مى‌خواهند عمل خواهد شد و تحقق پيدا خواهد كرد!

اين نظام، در دنيا يك الگوى بسيار درخشان و يك بناى سر برافراشته‌اى شده است. نگهداشتن اين نظام، تلاش مخلصانه لازم دارد. اين تلاش مخلصانه، در هر كس به گونه‌اى است. يك بخش از اين تلاش مخلصانه، كه خيلى هم مهم است،مربوط به نيروى قانونگذارى است. بايد با اخلاص وارد شد و اين بخش را تأمين كرد. امروز، اين بار بر دوش شماست. ديروز بر دوش ديگران بود. فردا هم بر دوش ديگرانى ديگر خواهد بود. امروز، در اين لحظه، شما مخاطبيد. ببينيد چگونه عمل خواهيد كرد. مصالح جامعه را رعايت كنيد. اولويتها را رعايت كنيد. از اوقات مجلس، حداكثر استفاده را بكنيد.

من بايد از شما برادران و خواهران تشكر كنم. من به آقاى ناطق(3) عرض كردم كه اگر بشود، اين مجلس زود شروع به كار كند. بحمداللَّه مى‌بينيم كه اين كار انجام شده است. اين، چقدر در روحيه‌ى مردم مؤثر است كه ببينند قضيه‌ى اعتبارنامه‌ها و تشكيل كميسيونها و مقدماتى كه گاهى هفته‌ها طول مى‌كشيده، زود سپرى شده و مجلس وارد اصل موضوع شده است! خيلى مسائل وجود دارد كه امروز ما بايد به آنها برسيم و نگوييم كه اينها را دولت بايد انجام دهد. شما هستيد كه مى‌توانيد راهى جلو پاى دولت بگذاريد و بگوييد «مشى كن»؛ و دولت مجبور است آن راه را برود. اگر قانون مقابل پاى دولت گذاشتيد، دولت خواهد رفت. اين دولت، دولتى است كه همه‌ى وجود و فكر و ذكرش براى خدمت به اين كشور و مردم است. رئيس جمهور، جزو بهترينها، و وزرا و مسؤولين كشور، جزو افراد تجربه شده و آزموده و علاقه‌مند به كارند. منتظرند كه شما بگوييد «راهى كه ما تصويب مى‌كنيم، اين است. از اين راه برويد»؛ و آنها بروند.

شما هستيد كه بايد اولويتها را پيدا و روى آنها بحث كنيد. نظرات پخته و سنجيده را بگيريد. نظرات كارشناسان را بگيريد. البته كارشناس را بايد بشناسيد. هر كارشناسى مورد اعتماد نيست. اى بسا كارشناسانى كه مسؤولين بالا را گمراه كردند! ما در اين چند سال، اينها را ديده‌ايم. اينها جزو تجربيات ماست؛ كه كارشناسى، راهى را جلو نماينده‌ى مجلس يا مسؤول مى‌گذارد كه به وسيله‌ى آن، واقعيتى را واژگونه و غلط به او معرفى مى‌كند. اين‌طور نيست كه شما بتوانيد به هر كارشناسى اعتماد كنيد. كارشناس بايد شناخته شده باشد؛ بايد مورد اعتماد باشد؛ بايد به انگيزه و عشق اسلامى و انقلابى و ميهنى او، اطمينان حاصل شده باشد و بدخواه نباشد. با استفاده از چنين كارشناسانى، با تأمل و فكر و مطالعه روى طرحها و لوايح، و مشورت صحيح و واقعى - كه صحنه‌ى مجلس و كميسيونها جاى مشورت واقعى است - بايد شما بهترين قوانين را پيدا و تصويب كنيد و به دولت بگوييد كه اين بهترين راه را مشى كند. مردم هم وقتى اين را ببينند، خشنود مى‌شوند. نطقهاى پيش از دستور، مى‌تواند فضاى جامعه را تلطيف كند؛ مى‌تواند فضاى جامعه را معطر كند.

من فراموش نمى‌كنم در اواسط سال 60، وقتى كه دشمنان و گروهكها و تفاله‌هاى ضد انقلاب و استكبار، آن جنايات و فجايع عظيم را در اين كشور به وجود آورده بودند - شهادت 72 تن، شهادت نخست‌وزير و رئيس جمهور - بنده در بيمارستان بودم. خطبه‌هاى نماز جمعه در تهران، به اعتقاد من، در آن روز، بيشترين حمل بار انقلاب را بر دوش داشت. هر جمعه كه مى‌شد، از اين كانون نماز جمعه، به سراسر كشور، نور منتشر مى‌شد. حقايق براى مردم تشريح مى‌شد و مردم مى‌فهميدند كه در اين كشور چه مى‌گذرد و دشمن چه كار مى‌كند. تريبونهاى آزاد، اين گونه است. مجلس، چنين شأنى بايد داشته باشد. در آن‌جا كه براى مردم ابهامى هست، آن‌جا كه دشمن سؤالاتى را مطرح مى‌كند؛ بذر ترديدى مى‌كارد و در جامعه مى‌پاشد، آن‌جا وظيفه‌ى شماست كه اين بذر ترديد را از بيخ و بن در بياوريد و حقايق را روشن كنيد. خيال مى‌كنيد دشمن بيكار است!؟ يك لحظه، دشمن بيكار نيست. هر وقت، هر طور بتواند، عمل مى‌كند. همين قضايايى كه اخيراً پيشامد كرد - قضاياى مشهد و امثال آن - كار دشمن است. دشمن جهاز فكرى خودش را به كار انداخته، براى اين‌كه ببيند چه وقت مى‌شود ضربه زد. درست مثل ميدان جنگ! همين‌طور كه اميرالمؤمنين عليه‌السّلام فرمود: «و ان اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه(4).» شما اگر داخل سنگر خوابت ببرد، دليل بر اين نيست كه سنگرنشين رو به روى شما هم خوابش برده است. شما اگر غافل شدى، بايد انتظار داشته باشى كه ضربه را، بلافاصله بخورى! دشمن، هوشيار نشسته است. ميليونها دلار، بلكه اگر مبالغه نباشد ميلياردها دلار صرف مى‌كنند، تا بتوانند ضربه‌ى كارى را به اين انقلاب بزنند. اينها كه با اين انقلاب آشتى بكن نيستند. هر وقتى به گونه‌اى در صدد وارد آوردن ضربه‌اند.

از قضاياى مشهد، متأسفانه در بعضى از مطبوعات، تحليلهاى نادرستى كردند. مردم را متهم كردند. من بايد از مردم مشهد، به خاطر بعضى از تحليلهايى كه شد، عذرخواهى كنم. اين مردم شريف و پاكى كه مثل همه‌ى مردم كشور ما، اين‌طور در راه انقلاب و اهداف آن فداكارى كردند، چطور كسى دلش مى‌آيد چيزى بنويسد يا بگويد و آنان را متهم كند؟! قضيه، كاملاً روشن است: ضدانقلاب وارد ماجرا مى‌شود. منتها از زمينه‌هاى فاسد و مردابهاى گنديده استفاده مى‌كند. اين اراذل و اوباشى كه گفته شد، بعضى تعجب نكنند. چنين افرادى وجود دارند: يك قشررذل اوباش چاقوكش، كه اقليت معدودى هستند و دستگاههاى انتظامى بايد با اينها برخورد كنند. مثل علف هرزه، بايد اينها را بكنند و درو كنند و دور بيندازند. آن پس‌مانده‌ى استكبار مى‌رود به سراغ اينها؛ با يك لقمه‌اى، با يك غارتى، با يك حركت زشت آشوبگرانه، اينها را تطميع و هدايت مى‌كند. اين‌جا برو، اين كار را بكن، آن كار را بكن، سازمان تبليغات را بزن، چه بكن ... اينها هستند. هدايت به وسيله‌ى ضدانقلاب معدود، مخفى و نقابدار است كه پشت گروههاى رذل و اوباش پنهان مى‌شود و كار به دست چنين افرادى صورت مى‌گيرد. البته ممكن است بهانه‌اش را يك روز در برخورد با شهردارى پيدا كنند، يك روز در راه‌بندان فلان خيابان پيدا كنند و يك روز در يك چيز بيخود ديگر. هر روز ممكن است يك بهانه به وجود بياورند و ايجاد كنند. وقتى بخواهند كارى را بكنند، مى‌كنند. البته دستگاهها بايد مواظب باشند. بنده به دستگاههايمان هشدار مى‌دهم كه نبايد بهانه به دست دشمنان و بدخواهان بدهند. نيروهاى انتظامى ما بايد در اين مسائل، مسؤولانه عمل كنند. لكن اينها ربطى به تحليل قضايا ندارد. تحليل قضيه اين است: آن‌كه در مقابل اين مصائب، بيش از همه داغدار است، بيش از همه انگيزه دارد و بيش از همه آماده است، كيست؟مردم. همينهايى كه انقلاب مال آنهاست. همينهايى كه انقلاب را سيزده سال بر دوشهايشان تحمل كردند. همينهايى كه همه‌ى مشكلات را تحمل مى‌كنند، براى اين‌كه به اهداف عالى برسند. آن تفاله‌ها و مغلوب شده‌ها و شكست‌خورده‌هاى جنگ بدر و حنين‌اند كه امروز از اين گوشه و آن گوشه سربلند مى‌كنند و ميداندار مى‌شوند و از اراذل و اوباش هم استفاده مى‌كنند. پس، دشمن بيدار است. اگر اين‌گونه حوادث، هيچ فايده‌اى نداشته باشد جز همين كه به ما بگويد «دشمن بيدار است»، ما بايد خدا را به خاطر همين حوادث هم، شكر كنيم.

جوانان حزب‌اللهى كشور و نيروهاى مؤمن و مخلص و همانهايى كه صحنه‌هاى جنگ را اداره كردند و بسيجيهايى كه در طول اين سالهاى متمادى بارهاى سنگين را بر دوش گرفتند و خانواده‌هاى شهدا و امثال آنان، اينها هستند كه در صفوف مقدم بايد قرار گيرند؛ و قرار هم مى‌گيرند. در چنين شرايطى، هر كس بايد ببيند كجا قرار گرفته است؟ چه مسؤوليتى بر دوش اوست؟ چه كار عمده‌اى بر عهده‌ى اوست؟ يك لحظه از اين كار نبايد غفلت كرد و نسبت به آن، سستى ورزيد. اين، وظيفه‌ى ماست. اين، آن چيزى است كه بر دوش ما و چنين مجلسى است كه آن قانونگذارى‌اش است؛ آن نطق پيش از دستورش است؛ آن، چگونگى برخوردش با قضايا و مسائل است؛ آن، چگونگى مباحثات داخلى مجلس است بين نمايندگان؛ كه با هم مباحثه مى‌كنند، حرف مى‌زنند، تبادل نظر مى‌كنند و به حقيقت مى‌رسند؛ آن بى‌طمعى و بى‌نظرى‌اى است كه در نمايندگان وجود دارد. مجموعه‌ى اينهاست كه مردم را خشنود و راضى خواهد كرد. اين، پاسخى است به اين اجابت مردم؛ كه وقتى گفته شد «بياييد»، يعنى انقلاب و نظام به اينها گفت كه «به پاى صندوقها بياييد»، ديديد كه چگونه آمدند و دشمن را مأيوس كردند! پاسخ اين حركت مردم، اين است كه ما يك مجلس اين چنينى داشته باشيم.

اميدواريم كه خداى متعال به شما توفيق دهد. البته صحن مجلس، معاملات درون مجلس با يكديگر؛ يعنى حرف زدنها، گفتگوها، مباحثات، همان‌طور كه امام يك وقت به نمايندگان مجلس فرمودند «مباحثه‌ى طلبگى»، هيچ اشكالى ندارد. بگو بشنو طلبگى: اين بگويد، او رد كند؛ اين استدلال كند، او جواب دهد. اينها هيچ اشكالى ندارد. همچنانى كه ايستادن پاى مسؤوليت سوگندى كه در برخورد با دولت خورديد، در ارائه‌ى قوانين، در جواب خواستن از دولت؛ اينها هيچ اشكالى ندارد. اينها هم خيلى خوب است؛ اما بايد مخلصانه باشد؛ بايد دور از جنجال باشد؛ بايد دور از روشهايى باشد كه حاكى از بى‌صداقتى و بى‌صميميتى است.

يك نكته‌ى ديگر را هم عرض كنم و آن اين است: يكى از ايرادهايى كه به مجالس ممكن است گرفته شود، اين است كه نمايندگان با اتكا به نمايندگى درصدد باشند از امكانات دولتى خداى ناكرده، استفاده‌ى نادرستى كنند. اين چيزى نيست كه از چشم مردم پوشيده بماند.

البته ما چنين گمانى به نمايندگان نداريم. نه به نمايندگان اين دوره، نه به نمايندگان دوره‌هاى قبل. نماينده‌ى مسلمان، اين‌طور نيست. نماينده‌اى كه با هدف اسلامى آمده، محال است چنين چيزى در مورد او صادق باشد. لكن، بايد مراقبت كرد. سفارش اين را كردن، سفارش آن را كردن، موافقت اصولى براى اين، اقدام براى آن، با فلان سرمايه‌دار مذاكره و تفاهم كردن، فريب فلان آدم را خوردن ... غرض، اين چيزها، چيزهايى است كه با حيثيت و آبروى نمايندگى مناسبتى ندارد.

اميدواريم خداى متعال، به شما برادران و خواهران عزيز كمك كند. به شما توفيق دهد و همه‌ى ما را هدايت كند تا بتوانيم آن چيزى را كه وظيفه‌ى سنگين ماست، در اين دوران انجام دهيم، و روح مقدس امام بزرگوارمان را شاد كنيم. يعنى توصيه‌هاى ايشان، همچنان در فضاى جامعه‌ى ما زنده بماند؛ چون عمل به توصيه‌هاى ايشان است كه روح مطهرشان و ارواح مقدس شهدا را شاد خواهد كرد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
----------------------------------------------
1) از ديدگان او اشك جارى مى‌شد.
2) نهج‌البلاغه: كلمات قصار اميرالمؤمنين عليه‌السّلام
3) حجة الاسلام و المسلمين ناطق نورى، رئيس وقت مجلس شوراى اسلامى.
4) نهج البلاغه: نامه‌ى 62.