بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
به همهى آقايان محترم و علماى معظم و گويندگان و روحانيون گرامى شاغل در دستگاههاى گوناگون و طلاب عزيزى كه از مدارس و بخشهاى مختلف تشريف آوردهاند، خوشآمد عرض مىكنم و اميدوارم كه خداوند متعال همهى شما برادران و آقايان محترم را در راه اهداف مقدس روحانيت تأييد بفرمايد و پايدار بدارد.
در جلسه، اگرچه جمعى از علماى عالىمقام تشريف دارند، ولى به مناسبت نزديكى ماه محرّم، اين جلسه بيشتر ناظر به گويندگان دينى و مبلّغان است. يك جمله در باب تبليغ دينى عرض مىكنم و در پايان، مطلبى هم دربارهى مجموعهى روحانيت مطرح خواهم كرد.
مقدمتاً بايد عرض كنم، اگر اين مطلب درست است كه شرف هر فنى، به شرف هدف و غايت از آن فن بستگى دارد، بايد بگوييم كه يكى از اشرف فنون، همين فن تبليغ دين و گويندگى معارف دينى و اسلامى است؛ همين چيزى كه در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زيرا هدف از حرفهى تبليغ و گويندگى دينى، عبارت است از موعظه براى تزكيهى مردم، تبيين معارف دينى براى بالا رفتن سطح آگاهى دينى مردم، و بيان مصايب و مراثى حضرت ابىعبداللَّه(عليهالسّلام)؛ يعنى ارايهى الگويى به مردم، براى كيفيت بخشيدن به حركت در راه هدفهاى بزرگ. همهى اين چيزها جزو اشرف هدفهاست؛ هم تزكيه، هم بالا بردن افكار و آگاهيهاى مردم، هم ارايهى الگو براى جهاد و تلاش فىسبيلاللَّه.
اين فن را نبايد كوچك گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارهاست، و بايد و شايد كه شريفترين انسانها و عالمترين و آگاهترين آنها به مسائل اسلامى و عاملترين آنها به احكام شرعى، در اين راه قدم بردارند و آن را براى خود افتخارى بدانند؛ كمااينكه در گذشته هم همينطور بوده است. افرادى مثل شيخ جعفر شوشترى - عالم اخلاقى بزرگ - كه خود منبرى بوده است؛ يا مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ - صاحب كتاب «هديّةالنّملة» - كه خود يك واعظ و يك گويندهى دينى بوده است؛ يا پسر آن مرحوم، مرحوم آقاميرزا محمّد همدانى كه از علما بوده است؛ و امثال اينها. در گذشته، شخصيتهاى علمى و چهرههاى معروف تقوايى و دينى، متصف به اين صفت و مفتخر به اين فن بودهاند. در اين زمان هم ما بحمداللَّه شخصيتهاى برجستهيى در زمينهى تبليغ و منبر ديدهايم و بودهاند و هستند.
آن چيزى كه در محدودهى جمع كسانى كه اهل منبرند - چه حرفهى آنها اين است، و چه در كنار حرفهى اصلى به آن مىپردازند - واقعاً بايد معلوم باشد، اين است كه اگر ما مىخواهيم مردم را موعظه بكنيم، لازمهى آن در درجهى اول، اتعاظ نفسى خود ماست. براى كسى كه بنا بر گويندگى دين دارد، تهذيب نفس يك امر الزامى است، تا از دل بگويد و حرف او داراى اثر بشود و عملش قول او را تقويت كند و شاهدى بر آن باشد.
چون مبلّغ بنا بر اين دارد كه سطح فكر مردم را در مسائل اسلامى بالا ببرد، پس بايد آگاهى و بينش دينى وسيع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احاديث غور بكند و كرده باشد؛ با افكار نوى مربوط به مذهب و دين آشنا باشد؛ اهل تحقيق دربارهى مسائل دينى و افكار دينى باشد؛ نه فقط آشنايى با دين به تنهايى، بلكه در كنار مسائل دينى، پارهيى افكار فلسفى و بينشهاى اجتماعى هست كه از آنها هم بايد طعمى چشيده و آگاهىيى داشته باشد؛ و چون بنا دارد كه اسوهى جهاد و مبارزه را به مردم معرفى كند، در اين كار بايد دقتنظر و وسواس داشته باشد؛ زيرا زندگى حسينبنعلى(عليهالسّلام) و ماجراى چندروزهى آن حضرت در كربلا، فصل عظيمى از تاريخ ماست؛ حجم آن كم، اما مفهوم آن بسيار وسيع، و عمق آن خيلى زياد است.
ماجراى حسينبنعلى(عليهالسّلام)، حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامى در جهت تفكرات صحيح اسلامى بوده است. هر آزاديخواه و هر مجاهد فىسبيلاللَّه و هر كس كه مىخواسته است در ميدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانهى روحى و معنوى خود قرار داده است. در انقلاب ما، اين معنا به صورت بيّنى واضح بود. معلوم نبود اگر ما اين حادثه را نمىداشتيم، چهطور مىتوانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقى است كه تمسك به ذيل ماجراى عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء(عليهالصّلاةوالسّلام)، چه تأثيرى در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتى در اين مسأله غور مىكند، از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مىافتد و فكر مىكند كسانى كه از آن محرومند، اين خلأ را چگونه مىتوانند پُر كنند.
اين سه فصل مربوط به شغل منبر - يعنى موعظه، تبيين معارف، و ارايهى الگو و اسوه - هركدام لازمهيى در نفس منبرى و گوينده دارد و چيزى از او مىطلبد. پس، اين ميدان را نبايد كم گرفت. در گذشته تصور غلطى در ذهن بعضى از ماها بود كه بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خيال مىكرديم كه اگر كسى اهلعلم و مجتهد است، نمىتواند اهلمنبر يا روضهخوان باشد؛ اين دو را در دو سطح مختلف مشاهده مىكرديم. آن كسى كه مىخواهد اين سه وظيفه را عهدهدار بشود، چه بهتر است كه در معارف دينى، در فقه اسلام، در علوم و فنون رايج در حوزههاى علميه - كه ملاك فهم احكام است - در سطح بالا، بلكه اعلى باشد. منبر را با اين چشم ببينيم.
تأثير نهاد منبر در جامعهى ما، هنوز يك تأثير بررسى نشده است. شما به جامعهى ما نگاه كنيد، ببينيد جايى كه منبرى به نام ابىعبداللَّه(عليهالسّلام) نباشد، كجاست؟ از شهرهاى بزرگ و مراكز پُرجميعت، تا دوردستها، روستاها، حتّى روستاهاى كوچك و دورافتاده، دانشگاهها، ميان دانشمندان، انجمنهاى تحصيلكردگان علوم جديد، تا مردمِ دور از علوم و معارف جارى زمان در اقصا نقاط كشور، در كجا منبر ابىعبداللَّه(عليهالسّلام) نيست، كه گويندهيى در موقعى از مواقع بر آن منبر نمىرود و سخنى نمىگويد؟ پس، كل جامعهى ما به عنوان يك مجموعهى با تفكر و عقيدهى شيعى، زير چتر امام حسين(ع) است. البته مخصوص شيعيان هم نيست؛ در نقاط گوناگونى از عالم، غير شيعه، بلكه غير مسلمين هم به نحوى از انحاء از اين بساط بهرهيى مىبرند.
در طول قرنها و در اين چند قرن اخير، در مجموع كشور ما، اين بينش و اين تذكر راجع به دين، به نام و مناسبت حسينبنعلى(عليهالسّلام) وجود داشته است و در سطحى مردم را متذكر به دين نگهداشته است. اين كانالكشى وسيع، در انقلاب به كار آمد. از اين كانالكشى منظم در سطح كشور، تفكر انقلابى ما - كه مستند به حادثهى عاشورا هم بود - در همه جا گسترش پيدا كرد و مردم را وارد ميدان نمود. اگر در اين خصوص، كشور ما را با كشورهاى ديگر اسلامى مقايسه كنيد، در آنجايى كه نام امام حسين(ع) وجود ندارد، فرق بيّن اين دو را مشاهده خواهيد كرد. اين، خصوصياتى به جامعهى ما بخشيده است.
پس، اين يك نهاد مؤثر در بافت اجتماعى و دينى و فكرى ماست. اين مجموعه و اين نهاد، در گذشته مؤثر بود؛ اما تحت يك ضابطه و قانون و قاعده نبود؛ علاوه بر اينكه افكار دينى، ميدان عرضهشدن و مطرحشدن نداشت. در اين رسانهى جمعىِ صوتى و تصويرى كشور، تنها در ايام عاشورا، سطح خيلى نازلى از اين مسائل را در شكل يك سينهزنى و از اين قبيل، به مردم نشان مىداد. وقتى هم كه انسان گوش مىكرد، غالباً انحرافى بود!
امروز اين رسانه، حامل پيام تفسير قرآن و معارف اسلامى و مسائل فلسفى و عرفانى و معارف آل محمّد (عليهمالصّلاة و السّلام) است. پس، از طرفى، اين يك امكان جديد در خدمت گويندگان دين است؛ از طرف ديگر، ما معممان و گويندگان، اين توان و امكان را پيدا كردهايم كه به صورت يك وظيفه، معارف اسلامى را در همهى ابعادش، آزادانه براى مردم بشكافيم. در گذشته اينطور نبود. چيزهايى را مىشد گفت، چيزهايى را هم نمىبايد گفت و نمىگذاشتند؛ ولى امروز آنطور نيست.
گمان من اين است كه ما امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفهى جديد داريم؛ يك سازماندهى و يك قاعده و ضابطه لازم است. اين قاعده و ضابطه، بايستى به وسيلهى معمران اين فن و خبرگان اين ميدان و كسانى كه ساليان درازى دراين راه بودهاند و جوانب گوناگون آن را سنجيدهاند، و نيز فضلا و آگاهان به شرايط زمان برقرار بشود. هر سخن ضعيف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفايده يا كم فايدهيى، جاى معارف پُرفايده را نگيرد؛ اقتضاى زمانه و نياز مردم به معارف دينى، مورد توجه قرار بگيرد؛ حادثهى عاشورا كه در باب جهاد و مبارزهى فىسبيلاللَّه، امالمعارف است و پايهى اصلى انقلاب ماست، به صورت پيراسته بيان بشود؛ حقايق در آن جلوه كند و اضافاتى كه احياناً در گوشهوكنار از زبانها و يا قلمهايى تراوش كرده و شنيده و خوانده شده است، كنار برود. مسألهى عاشورا شوخى نيست. نمىشود اين قضيهى با آن عظمت را با خرافات آميخت و انتظار تأثير كامل داشت. امروز، روزى است كه بايد اين كارها انجام بگيرد.
مداحان اهلبيت و گويندگان معارف و مراثى آن بزرگواران، چه موقع اين امكانى را كه امروز در اختيار شماست، داشتند؟ علماى دين، چه هنگام مىتوانستند بر اين كار اشراف و نظارتى - آنچنان كه امروز دارند - داشته باشند؟ البته كسانى هستند كه از اينگونه چيزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعى ندارد؛ آنچه مورد رضاى خدا و مورد نياز مردم و توقع نسلهاى بعد از ماست، بايد مورد توجه قرار بگيرد.
تقريباً در صد سال پيش، مرحوم حاج ميرزاحسين نورى، كتابى به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرايط پلهى اول و دوم منبر روضهخوانان» نوشت. آن زمان، يك محدث كه دلسوز، روشنفكر و آگاه بود، به فكر اين بود كه پلهى اول و دوم منبر، هركدام شرايطى دارد؛ بىشرط نمىشود وارد اين ميدان شد. شايد در آن روز، روضهخوانان و مرثيهخوانان روى پلهى اول، و وعاظ روى پله دوم مىنشستند.
آن روز، آن بزرگوار مىنوشت و در محدودهى ديد آن زمان مىديد؛ اما امروز شما در يك محدودهى وسيعتر مىبينيد و مىتوانيد آن را عمل بكنيد: چه كسى به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعهيى كه بر اين كار نظارت دارد، باشد؟ چه بگويد؟ كى و كجا بگويد؟ اين، به معناى نسخهنويسى و دست اين و آن دادن نيست. در كشورهاى اسلامى ديگر اينگونه است كه مأموران دولتى چيزى را مىنويسند و در اختيار امامجمعهيى مىگذارند و مىگويند اين را بخوان. نه، تفكر و مطالعه و بررسى و استفادهى از اساتيد فن و پيشكسوتهاى اين ميدان لازم است و بايد با معيارهايى، مناسبگويى و درستخوانى، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگيرد.
امروز در بسيارى از زمينهها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزههاى علميه و در رأس آنها حوزهى مباركهى علميهى قم، در جهت سازماندهى و طبقهبندى و مراتبسازى پيش مىرود. اين، حركت مباركى است كه اگرچه دير آغاز شده، اما بالاخره شروع گرديده است. در اين ميدان هم چنين كارى بايستى انجام بگيرد. البته دشوار است و فكر و زحمت و پشتكار لازم دارد؛ اما بايد بشود. آن نسلى كه مىخواهد از سخن دينى ما استفاده كند، اگر ما آن را پيراسته نكنيم، از ما نمىگذرد.
امروز دنيا در زندهترين مسائل و علوم مورد احتياج مردم، ساعتبهساعت روشهاى نو را پيش مىآورد. واقعاً در بسيارى از علومى كه در ميدان و صحنهى تبادل نظر هست، شما اگر امروز نظريهيى را خوانديد، يك ماه بعد نمىتوانيد به عنوان آخرين نظريه به آن تكيه كنيد. روشها دايماً عوض مىشود و حرفها نوبهنو مىآيد.
ما چهطور مىخواهيم حرف حق خودمان را به همان شيوه و روشى كه با مردمِ پنجاه سال يا صد سال پيش گفته مىشد، امروز در ميان بگذاريم؟ امروز حتّى با قبل از انقلاب فرق دارد. منبرى كه در روزهاى پيش از انقلاب - در سالهاى 55 و 56 و 57 - مىتوانست مفيد و مؤثر باشد، ممكن است امروز در همهجا آنقدر مفيد و مؤثر نباشد. البته بعضى از معارف هست كه به هر زبانى و در هر شرايطى بيان بشود، گيرايى دارد؛ اما اين عموميت ندارد. اين، آن نكتهى اساسى است كه خواستم در باب مسائل منبر و اهل منبر عرض كنم و خلاصهاش، پيشبرد اين فن شريف از لحاظ محتوا و قالب و روشها و اسلوبهاست.
دربارهى اصل مسألهى روحانيت هم همين يك كلمه بس، كه امروز اسلام هدف بزرگترين دشمنيها - البته دشمنى شياطين - در جهان است؛ اما درعينحال مورد بيشترين و عميقترين محبتها و عاطفهها هم در سطح مردم محروم است. قلدرهاى عالم با هيچ چيز به قدر اسلام دشمن نيستند، و روحانيت منادى اسلام است.
از اول انقلاب، رسانههاى جمعى شبكهى استكبار و صهيونيسم، دايماً به شكلهاى مختلف عليه روحانيت حرف مىزنند، مسخره مىكنند، دروغ مىبندند، تهمت مىزنند و چيزى را كه خود و نوكران و دستنشاندگانشان شايستهى آنند، به علماى بزرگ و متفكران و دانشمندان دينى نسبت مىدهند؛ براى ما اهميتى هم ندارد. اينها مطلقاً چيزى نيست كه ما را متأثر بكند؛ خوشحال هم مىشويم؛ چون مىفهميم كه ضربهى روحانيت، ضربهى مؤثرى است.
الان شما ببينيد، همين مسألهى خلع سلاح(1) در منطقهى خاورميانه كه امريكاييها پرچمدار آن هستند، با چه هدفى وارد ميدان شده است؟ اينها مىخواهند چه كسى را خلع سلاح كنند؟ در منطقهى خاورميانه، بيشترين سلاحها كجاست؟ بيشترين خطرها از كجا ناشى شده است؟ كسى غير از صهيونيستها؟! اين دولتِ دستنشاندهى جعلىِ غاصبِ صهيونيست، بيشترين سلاحها را توليد و صادر و وارد مىكند. خطرناكترين جرثومهها در اين منطقه است. اين رژيم، دايم مايهى تشنج است. آيا خلع سلاح را از او مىخواهند؟ ابداً، او را بيشتر تقويت مىكنند! آنجا كه پاى عمل به ميان بيايد، خواهيد ديد كه نوكران و دستنشاندگان خودشان در منطقه را هم هرچه بتوانند، تجهيز مىكنند. پس، هدفشان كيست؟
هدفشان عراق هم نيست. الان با ضعف و ذلتى كه اين طاغوت حقير عراق در مقابل آنها نشان داده، آزادانه دارند در عراق مىگردند و مىچرخند و هرجا كه مىخواهند، مىروند! اگر مقاومت هم بكند، يك مشت به سرش مىزنند و تهديدش مىكنند. بنابراين، آنجا هم مشكلى ندارند. هدف، فقط و فقط اسلام و جمهورى اسلامى و هر نقطهيى است كه حركت اسلامى از آنجا سر بلند كند. اين جنجالى كه درست كردهاند، براى مقابلهى با اسلام است. آنها اينطور با اسلام دشمنند. اسم اسلام را نمىآورند، اما نقشه و هندسهى كار به صورتى است كه به فشار بر عالم اسلام و مسلمين و نهضت و انقلاب اسلامى منتهى مىشود. عميقاً دشمنى مىكنند و نقشه مىكشند و هر روز فكر جديدى دارند. موضع آنها در مقابل اسلام اين است. البته خطا مىكنند؛ به هدف نخواهند رسيد، ملتها از آنها قبول نمىكنند.
اين خلع سلاح، به هر شكلى كه مطرح بشود، قابل قبول ملتها نيست. اگر بگويند كه همهى كشورهاى نفتخيز منطقهى خاورميانه سلاح نداشته باشند، معنايش آن است كه اين نقطهى ثروتمند، در مقابل قدرتمندان بكلى تهيدست و مخلوعالسلاح بشود؛ روى اوپك اثر بگذارند، نفت را بالا ببرند و پايين بياورند و در وقتى كه اراده مىكنند، كسى جرأت نكند كه يك قطره نفت را از آنها منع بكند. اصلاً اين چيزى است كه اگر بخواهند آن را عمل بكنند، هر واسطه و عاملى را بياورند، بين او و ملتها فاصله انداختهاند و از طرف ملتها قبول نخواهد شد. اين سياست، سياست موفقى نخواهد بود. از طرف ديگر، اگر بخواهند همين را كه حقيقت امر و نهايت كار است - يعنى محاصره و فشار بر جمهورى اسلامى - عمل كنند، باز هم قادر نخواهند بود.
ملت مسلمان ايران، در مقابل مركز تراكم سلاح امريكايى، با دست خالى قيام كرد و پيروز شد. بعد هم در مقابل دولتى كه آن را شرق و غرب دنيا مسلح مىكردند، با همت خود سلاح توليد و تعمير كرد و از هرجا كه توانست، آورد و ايستاد و بالاخره سر دشمن را به سنگ زد. مگر ملت ايران آرام مىنشيند كه دربارهاش تصميم بگيرند؟
اين نكته براى اين عرض شد كه ببينيد دشمنان اسلام، اينگونه با اسلام مواجهند. براى دفاع از اسلامى كه اين همه تأثير و موج در دنيا انداخته و سلطهها را سراسيمه كرده، و براى تبيين صحيح اين اسلام، امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ بردارد - قدمى كه مخصوص معارف و ذهنيات نيست - و در علم و عمل يك حركت عظيم ايجاد كند. ما نبايد فقط به دانش و علم خودمان بپردازيم؛ بايد بيشتر از علم، به عمل خودمان هم بپردازيم. پشتوانه، اين است.
امروز مسؤوليت روحانيت، مسؤوليت عظيمى است. در دهها سال گذشته، بلكه در يكى، دو قرن گذشته، بحمداللَّه روحانيت در مواجههى با قضاياى مهم بينالمللى و مسائل مربوط به اين كشور و بعضى كشورهاى اسلامى ديگر، مواضع صحيحى اتخاذ كرده و تجربهى افتخارآميزى ارايه نموده است. از قبل از قضاياى مشروطه در ايران بگيريد، تا قضاياى جنگ اول جهانى در عراق و نيز جنگ دوم جهانى، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، هميشه مواضع روحانيت، مواضع صحيح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآميزى بوده است.
امروز هم تكليف عظيمى با ما روبهروست؛ يعنى ارايهى اسلام به صورتى كه بتواند ذهنها و دلهاى مردم را اشباع و سيراب كند، استفهام آنها را بدرستى پاسخ بدهد، ايمان آنها و حضورشان در اين ميدان را به صورت خالصانه و مخلصانه حفظ كند، تا انشاءاللَّه كار و منش ما مورد عنايت ولىّعصر (ارواحنافداه) قرار بگيرد و تأييدات و دعاى آن بزرگوار شامل حال ما بشود.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را سربازان ثابتقدم و آگاه اين ميدان قرار بده. پروردگارا! رضا و فضل خودت را شامل حال ما كن و قلب مقدس ولىّعصر (ارواحنافداه) را از ما خشنود بفرما. پروردگارا! روح قدسى امام بزرگوارمان را از ما راضى و خشنود بفرما. پروردگارا! اين ماه محرّم و ايام عزادارى را، براى ما ميدان پيشرفتى در معارف و عمل اسلامى قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) خلع سلاح منطقهى خاور ميانه، يك طرح امريكايى به منظور گسترش سلطهى آن كشور بر منطقه و تقويت رژيم صهيونيستى بود. اين طرح اساساً بخشىاز استراتژى نوين جهانى امريكا براى اعمال سلطه و نفوذ بر مناطق جهان از جمله خاورميانه محسوب مىشود، و طبعاً در مرحلهيى مطرح گرديد كه زمامداران امريكا سرمست از پيروزى بر عراق، طرحهاى زيادى براى بهرهبردارى از شكست نيروهاى عراقى در كويت در سر مىپروراندن
به همهى آقايان محترم و علماى معظم و گويندگان و روحانيون گرامى شاغل در دستگاههاى گوناگون و طلاب عزيزى كه از مدارس و بخشهاى مختلف تشريف آوردهاند، خوشآمد عرض مىكنم و اميدوارم كه خداوند متعال همهى شما برادران و آقايان محترم را در راه اهداف مقدس روحانيت تأييد بفرمايد و پايدار بدارد.
در جلسه، اگرچه جمعى از علماى عالىمقام تشريف دارند، ولى به مناسبت نزديكى ماه محرّم، اين جلسه بيشتر ناظر به گويندگان دينى و مبلّغان است. يك جمله در باب تبليغ دينى عرض مىكنم و در پايان، مطلبى هم دربارهى مجموعهى روحانيت مطرح خواهم كرد.
مقدمتاً بايد عرض كنم، اگر اين مطلب درست است كه شرف هر فنى، به شرف هدف و غايت از آن فن بستگى دارد، بايد بگوييم كه يكى از اشرف فنون، همين فن تبليغ دين و گويندگى معارف دينى و اسلامى است؛ همين چيزى كه در عرف ما، به وعظ و منبر معروف است؛ زيرا هدف از حرفهى تبليغ و گويندگى دينى، عبارت است از موعظه براى تزكيهى مردم، تبيين معارف دينى براى بالا رفتن سطح آگاهى دينى مردم، و بيان مصايب و مراثى حضرت ابىعبداللَّه(عليهالسّلام)؛ يعنى ارايهى الگويى به مردم، براى كيفيت بخشيدن به حركت در راه هدفهاى بزرگ. همهى اين چيزها جزو اشرف هدفهاست؛ هم تزكيه، هم بالا بردن افكار و آگاهيهاى مردم، هم ارايهى الگو براى جهاد و تلاش فىسبيلاللَّه.
اين فن را نبايد كوچك گرفت. منبر رفتن و سخن گفتن در امر دين، جزو شريفترين كارهاست، و بايد و شايد كه شريفترين انسانها و عالمترين و آگاهترين آنها به مسائل اسلامى و عاملترين آنها به احكام شرعى، در اين راه قدم بردارند و آن را براى خود افتخارى بدانند؛ كمااينكه در گذشته هم همينطور بوده است. افرادى مثل شيخ جعفر شوشترى - عالم اخلاقى بزرگ - كه خود منبرى بوده است؛ يا مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ - صاحب كتاب «هديّةالنّملة» - كه خود يك واعظ و يك گويندهى دينى بوده است؛ يا پسر آن مرحوم، مرحوم آقاميرزا محمّد همدانى كه از علما بوده است؛ و امثال اينها. در گذشته، شخصيتهاى علمى و چهرههاى معروف تقوايى و دينى، متصف به اين صفت و مفتخر به اين فن بودهاند. در اين زمان هم ما بحمداللَّه شخصيتهاى برجستهيى در زمينهى تبليغ و منبر ديدهايم و بودهاند و هستند.
آن چيزى كه در محدودهى جمع كسانى كه اهل منبرند - چه حرفهى آنها اين است، و چه در كنار حرفهى اصلى به آن مىپردازند - واقعاً بايد معلوم باشد، اين است كه اگر ما مىخواهيم مردم را موعظه بكنيم، لازمهى آن در درجهى اول، اتعاظ نفسى خود ماست. براى كسى كه بنا بر گويندگى دين دارد، تهذيب نفس يك امر الزامى است، تا از دل بگويد و حرف او داراى اثر بشود و عملش قول او را تقويت كند و شاهدى بر آن باشد.
چون مبلّغ بنا بر اين دارد كه سطح فكر مردم را در مسائل اسلامى بالا ببرد، پس بايد آگاهى و بينش دينى وسيع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احاديث غور بكند و كرده باشد؛ با افكار نوى مربوط به مذهب و دين آشنا باشد؛ اهل تحقيق دربارهى مسائل دينى و افكار دينى باشد؛ نه فقط آشنايى با دين به تنهايى، بلكه در كنار مسائل دينى، پارهيى افكار فلسفى و بينشهاى اجتماعى هست كه از آنها هم بايد طعمى چشيده و آگاهىيى داشته باشد؛ و چون بنا دارد كه اسوهى جهاد و مبارزه را به مردم معرفى كند، در اين كار بايد دقتنظر و وسواس داشته باشد؛ زيرا زندگى حسينبنعلى(عليهالسّلام) و ماجراى چندروزهى آن حضرت در كربلا، فصل عظيمى از تاريخ ماست؛ حجم آن كم، اما مفهوم آن بسيار وسيع، و عمق آن خيلى زياد است.
ماجراى حسينبنعلى(عليهالسّلام)، حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامى در جهت تفكرات صحيح اسلامى بوده است. هر آزاديخواه و هر مجاهد فىسبيلاللَّه و هر كس كه مىخواسته است در ميدان خطر وارد بشود، از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانهى روحى و معنوى خود قرار داده است. در انقلاب ما، اين معنا به صورت بيّنى واضح بود. معلوم نبود اگر ما اين حادثه را نمىداشتيم، چهطور مىتوانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقى است كه تمسك به ذيل ماجراى عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء(عليهالصّلاةوالسّلام)، چه تأثيرى در وضع انقلاب ما داشت. انسان وقتى در اين مسأله غور مىكند، از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مىافتد و فكر مىكند كسانى كه از آن محرومند، اين خلأ را چگونه مىتوانند پُر كنند.
اين سه فصل مربوط به شغل منبر - يعنى موعظه، تبيين معارف، و ارايهى الگو و اسوه - هركدام لازمهيى در نفس منبرى و گوينده دارد و چيزى از او مىطلبد. پس، اين ميدان را نبايد كم گرفت. در گذشته تصور غلطى در ذهن بعضى از ماها بود كه بحمداللَّه بعدها مرتفع شد. ما خيال مىكرديم كه اگر كسى اهلعلم و مجتهد است، نمىتواند اهلمنبر يا روضهخوان باشد؛ اين دو را در دو سطح مختلف مشاهده مىكرديم. آن كسى كه مىخواهد اين سه وظيفه را عهدهدار بشود، چه بهتر است كه در معارف دينى، در فقه اسلام، در علوم و فنون رايج در حوزههاى علميه - كه ملاك فهم احكام است - در سطح بالا، بلكه اعلى باشد. منبر را با اين چشم ببينيم.
تأثير نهاد منبر در جامعهى ما، هنوز يك تأثير بررسى نشده است. شما به جامعهى ما نگاه كنيد، ببينيد جايى كه منبرى به نام ابىعبداللَّه(عليهالسّلام) نباشد، كجاست؟ از شهرهاى بزرگ و مراكز پُرجميعت، تا دوردستها، روستاها، حتّى روستاهاى كوچك و دورافتاده، دانشگاهها، ميان دانشمندان، انجمنهاى تحصيلكردگان علوم جديد، تا مردمِ دور از علوم و معارف جارى زمان در اقصا نقاط كشور، در كجا منبر ابىعبداللَّه(عليهالسّلام) نيست، كه گويندهيى در موقعى از مواقع بر آن منبر نمىرود و سخنى نمىگويد؟ پس، كل جامعهى ما به عنوان يك مجموعهى با تفكر و عقيدهى شيعى، زير چتر امام حسين(ع) است. البته مخصوص شيعيان هم نيست؛ در نقاط گوناگونى از عالم، غير شيعه، بلكه غير مسلمين هم به نحوى از انحاء از اين بساط بهرهيى مىبرند.
در طول قرنها و در اين چند قرن اخير، در مجموع كشور ما، اين بينش و اين تذكر راجع به دين، به نام و مناسبت حسينبنعلى(عليهالسّلام) وجود داشته است و در سطحى مردم را متذكر به دين نگهداشته است. اين كانالكشى وسيع، در انقلاب به كار آمد. از اين كانالكشى منظم در سطح كشور، تفكر انقلابى ما - كه مستند به حادثهى عاشورا هم بود - در همه جا گسترش پيدا كرد و مردم را وارد ميدان نمود. اگر در اين خصوص، كشور ما را با كشورهاى ديگر اسلامى مقايسه كنيد، در آنجايى كه نام امام حسين(ع) وجود ندارد، فرق بيّن اين دو را مشاهده خواهيد كرد. اين، خصوصياتى به جامعهى ما بخشيده است.
پس، اين يك نهاد مؤثر در بافت اجتماعى و دينى و فكرى ماست. اين مجموعه و اين نهاد، در گذشته مؤثر بود؛ اما تحت يك ضابطه و قانون و قاعده نبود؛ علاوه بر اينكه افكار دينى، ميدان عرضهشدن و مطرحشدن نداشت. در اين رسانهى جمعىِ صوتى و تصويرى كشور، تنها در ايام عاشورا، سطح خيلى نازلى از اين مسائل را در شكل يك سينهزنى و از اين قبيل، به مردم نشان مىداد. وقتى هم كه انسان گوش مىكرد، غالباً انحرافى بود!
امروز اين رسانه، حامل پيام تفسير قرآن و معارف اسلامى و مسائل فلسفى و عرفانى و معارف آل محمّد (عليهمالصّلاة و السّلام) است. پس، از طرفى، اين يك امكان جديد در خدمت گويندگان دين است؛ از طرف ديگر، ما معممان و گويندگان، اين توان و امكان را پيدا كردهايم كه به صورت يك وظيفه، معارف اسلامى را در همهى ابعادش، آزادانه براى مردم بشكافيم. در گذشته اينطور نبود. چيزهايى را مىشد گفت، چيزهايى را هم نمىبايد گفت و نمىگذاشتند؛ ولى امروز آنطور نيست.
گمان من اين است كه ما امروز در قبال نهاد منبر، يك وظيفهى جديد داريم؛ يك سازماندهى و يك قاعده و ضابطه لازم است. اين قاعده و ضابطه، بايستى به وسيلهى معمران اين فن و خبرگان اين ميدان و كسانى كه ساليان درازى دراين راه بودهاند و جوانب گوناگون آن را سنجيدهاند، و نيز فضلا و آگاهان به شرايط زمان برقرار بشود. هر سخن ضعيف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفايده يا كم فايدهيى، جاى معارف پُرفايده را نگيرد؛ اقتضاى زمانه و نياز مردم به معارف دينى، مورد توجه قرار بگيرد؛ حادثهى عاشورا كه در باب جهاد و مبارزهى فىسبيلاللَّه، امالمعارف است و پايهى اصلى انقلاب ماست، به صورت پيراسته بيان بشود؛ حقايق در آن جلوه كند و اضافاتى كه احياناً در گوشهوكنار از زبانها و يا قلمهايى تراوش كرده و شنيده و خوانده شده است، كنار برود. مسألهى عاشورا شوخى نيست. نمىشود اين قضيهى با آن عظمت را با خرافات آميخت و انتظار تأثير كامل داشت. امروز، روزى است كه بايد اين كارها انجام بگيرد.
مداحان اهلبيت و گويندگان معارف و مراثى آن بزرگواران، چه موقع اين امكانى را كه امروز در اختيار شماست، داشتند؟ علماى دين، چه هنگام مىتوانستند بر اين كار اشراف و نظارتى - آنچنان كه امروز دارند - داشته باشند؟ البته كسانى هستند كه از اينگونه چيزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعى ندارد؛ آنچه مورد رضاى خدا و مورد نياز مردم و توقع نسلهاى بعد از ماست، بايد مورد توجه قرار بگيرد.
تقريباً در صد سال پيش، مرحوم حاج ميرزاحسين نورى، كتابى به نام «لؤلؤ و مرجان، در شرايط پلهى اول و دوم منبر روضهخوانان» نوشت. آن زمان، يك محدث كه دلسوز، روشنفكر و آگاه بود، به فكر اين بود كه پلهى اول و دوم منبر، هركدام شرايطى دارد؛ بىشرط نمىشود وارد اين ميدان شد. شايد در آن روز، روضهخوانان و مرثيهخوانان روى پلهى اول، و وعاظ روى پله دوم مىنشستند.
آن روز، آن بزرگوار مىنوشت و در محدودهى ديد آن زمان مىديد؛ اما امروز شما در يك محدودهى وسيعتر مىبينيد و مىتوانيد آن را عمل بكنيد: چه كسى به صورت مجاز منبر برود و مورد قبول جامعهيى كه بر اين كار نظارت دارد، باشد؟ چه بگويد؟ كى و كجا بگويد؟ اين، به معناى نسخهنويسى و دست اين و آن دادن نيست. در كشورهاى اسلامى ديگر اينگونه است كه مأموران دولتى چيزى را مىنويسند و در اختيار امامجمعهيى مىگذارند و مىگويند اين را بخوان. نه، تفكر و مطالعه و بررسى و استفادهى از اساتيد فن و پيشكسوتهاى اين ميدان لازم است و بايد با معيارهايى، مناسبگويى و درستخوانى، با هدف اصلاح خواندن و گفتن، انجام بگيرد.
امروز در بسيارى از زمينهها ضابطه وجود دارد. خوشبختانه حوزههاى علميه و در رأس آنها حوزهى مباركهى علميهى قم، در جهت سازماندهى و طبقهبندى و مراتبسازى پيش مىرود. اين، حركت مباركى است كه اگرچه دير آغاز شده، اما بالاخره شروع گرديده است. در اين ميدان هم چنين كارى بايستى انجام بگيرد. البته دشوار است و فكر و زحمت و پشتكار لازم دارد؛ اما بايد بشود. آن نسلى كه مىخواهد از سخن دينى ما استفاده كند، اگر ما آن را پيراسته نكنيم، از ما نمىگذرد.
امروز دنيا در زندهترين مسائل و علوم مورد احتياج مردم، ساعتبهساعت روشهاى نو را پيش مىآورد. واقعاً در بسيارى از علومى كه در ميدان و صحنهى تبادل نظر هست، شما اگر امروز نظريهيى را خوانديد، يك ماه بعد نمىتوانيد به عنوان آخرين نظريه به آن تكيه كنيد. روشها دايماً عوض مىشود و حرفها نوبهنو مىآيد.
ما چهطور مىخواهيم حرف حق خودمان را به همان شيوه و روشى كه با مردمِ پنجاه سال يا صد سال پيش گفته مىشد، امروز در ميان بگذاريم؟ امروز حتّى با قبل از انقلاب فرق دارد. منبرى كه در روزهاى پيش از انقلاب - در سالهاى 55 و 56 و 57 - مىتوانست مفيد و مؤثر باشد، ممكن است امروز در همهجا آنقدر مفيد و مؤثر نباشد. البته بعضى از معارف هست كه به هر زبانى و در هر شرايطى بيان بشود، گيرايى دارد؛ اما اين عموميت ندارد. اين، آن نكتهى اساسى است كه خواستم در باب مسائل منبر و اهل منبر عرض كنم و خلاصهاش، پيشبرد اين فن شريف از لحاظ محتوا و قالب و روشها و اسلوبهاست.
دربارهى اصل مسألهى روحانيت هم همين يك كلمه بس، كه امروز اسلام هدف بزرگترين دشمنيها - البته دشمنى شياطين - در جهان است؛ اما درعينحال مورد بيشترين و عميقترين محبتها و عاطفهها هم در سطح مردم محروم است. قلدرهاى عالم با هيچ چيز به قدر اسلام دشمن نيستند، و روحانيت منادى اسلام است.
از اول انقلاب، رسانههاى جمعى شبكهى استكبار و صهيونيسم، دايماً به شكلهاى مختلف عليه روحانيت حرف مىزنند، مسخره مىكنند، دروغ مىبندند، تهمت مىزنند و چيزى را كه خود و نوكران و دستنشاندگانشان شايستهى آنند، به علماى بزرگ و متفكران و دانشمندان دينى نسبت مىدهند؛ براى ما اهميتى هم ندارد. اينها مطلقاً چيزى نيست كه ما را متأثر بكند؛ خوشحال هم مىشويم؛ چون مىفهميم كه ضربهى روحانيت، ضربهى مؤثرى است.
الان شما ببينيد، همين مسألهى خلع سلاح(1) در منطقهى خاورميانه كه امريكاييها پرچمدار آن هستند، با چه هدفى وارد ميدان شده است؟ اينها مىخواهند چه كسى را خلع سلاح كنند؟ در منطقهى خاورميانه، بيشترين سلاحها كجاست؟ بيشترين خطرها از كجا ناشى شده است؟ كسى غير از صهيونيستها؟! اين دولتِ دستنشاندهى جعلىِ غاصبِ صهيونيست، بيشترين سلاحها را توليد و صادر و وارد مىكند. خطرناكترين جرثومهها در اين منطقه است. اين رژيم، دايم مايهى تشنج است. آيا خلع سلاح را از او مىخواهند؟ ابداً، او را بيشتر تقويت مىكنند! آنجا كه پاى عمل به ميان بيايد، خواهيد ديد كه نوكران و دستنشاندگان خودشان در منطقه را هم هرچه بتوانند، تجهيز مىكنند. پس، هدفشان كيست؟
هدفشان عراق هم نيست. الان با ضعف و ذلتى كه اين طاغوت حقير عراق در مقابل آنها نشان داده، آزادانه دارند در عراق مىگردند و مىچرخند و هرجا كه مىخواهند، مىروند! اگر مقاومت هم بكند، يك مشت به سرش مىزنند و تهديدش مىكنند. بنابراين، آنجا هم مشكلى ندارند. هدف، فقط و فقط اسلام و جمهورى اسلامى و هر نقطهيى است كه حركت اسلامى از آنجا سر بلند كند. اين جنجالى كه درست كردهاند، براى مقابلهى با اسلام است. آنها اينطور با اسلام دشمنند. اسم اسلام را نمىآورند، اما نقشه و هندسهى كار به صورتى است كه به فشار بر عالم اسلام و مسلمين و نهضت و انقلاب اسلامى منتهى مىشود. عميقاً دشمنى مىكنند و نقشه مىكشند و هر روز فكر جديدى دارند. موضع آنها در مقابل اسلام اين است. البته خطا مىكنند؛ به هدف نخواهند رسيد، ملتها از آنها قبول نمىكنند.
اين خلع سلاح، به هر شكلى كه مطرح بشود، قابل قبول ملتها نيست. اگر بگويند كه همهى كشورهاى نفتخيز منطقهى خاورميانه سلاح نداشته باشند، معنايش آن است كه اين نقطهى ثروتمند، در مقابل قدرتمندان بكلى تهيدست و مخلوعالسلاح بشود؛ روى اوپك اثر بگذارند، نفت را بالا ببرند و پايين بياورند و در وقتى كه اراده مىكنند، كسى جرأت نكند كه يك قطره نفت را از آنها منع بكند. اصلاً اين چيزى است كه اگر بخواهند آن را عمل بكنند، هر واسطه و عاملى را بياورند، بين او و ملتها فاصله انداختهاند و از طرف ملتها قبول نخواهد شد. اين سياست، سياست موفقى نخواهد بود. از طرف ديگر، اگر بخواهند همين را كه حقيقت امر و نهايت كار است - يعنى محاصره و فشار بر جمهورى اسلامى - عمل كنند، باز هم قادر نخواهند بود.
ملت مسلمان ايران، در مقابل مركز تراكم سلاح امريكايى، با دست خالى قيام كرد و پيروز شد. بعد هم در مقابل دولتى كه آن را شرق و غرب دنيا مسلح مىكردند، با همت خود سلاح توليد و تعمير كرد و از هرجا كه توانست، آورد و ايستاد و بالاخره سر دشمن را به سنگ زد. مگر ملت ايران آرام مىنشيند كه دربارهاش تصميم بگيرند؟
اين نكته براى اين عرض شد كه ببينيد دشمنان اسلام، اينگونه با اسلام مواجهند. براى دفاع از اسلامى كه اين همه تأثير و موج در دنيا انداخته و سلطهها را سراسيمه كرده، و براى تبيين صحيح اين اسلام، امروز بايد روحانيت يك قدم بزرگ بردارد - قدمى كه مخصوص معارف و ذهنيات نيست - و در علم و عمل يك حركت عظيم ايجاد كند. ما نبايد فقط به دانش و علم خودمان بپردازيم؛ بايد بيشتر از علم، به عمل خودمان هم بپردازيم. پشتوانه، اين است.
امروز مسؤوليت روحانيت، مسؤوليت عظيمى است. در دهها سال گذشته، بلكه در يكى، دو قرن گذشته، بحمداللَّه روحانيت در مواجههى با قضاياى مهم بينالمللى و مسائل مربوط به اين كشور و بعضى كشورهاى اسلامى ديگر، مواضع صحيحى اتخاذ كرده و تجربهى افتخارآميزى ارايه نموده است. از قبل از قضاياى مشروطه در ايران بگيريد، تا قضاياى جنگ اول جهانى در عراق و نيز جنگ دوم جهانى، تا حوادث انقلاب و بعد از انقلاب، هميشه مواضع روحانيت، مواضع صحيح، و عمل آنها در آن سنگرها، عمل افتخارآميزى بوده است.
امروز هم تكليف عظيمى با ما روبهروست؛ يعنى ارايهى اسلام به صورتى كه بتواند ذهنها و دلهاى مردم را اشباع و سيراب كند، استفهام آنها را بدرستى پاسخ بدهد، ايمان آنها و حضورشان در اين ميدان را به صورت خالصانه و مخلصانه حفظ كند، تا انشاءاللَّه كار و منش ما مورد عنايت ولىّعصر (ارواحنافداه) قرار بگيرد و تأييدات و دعاى آن بزرگوار شامل حال ما بشود.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را سربازان ثابتقدم و آگاه اين ميدان قرار بده. پروردگارا! رضا و فضل خودت را شامل حال ما كن و قلب مقدس ولىّعصر (ارواحنافداه) را از ما خشنود بفرما. پروردگارا! روح قدسى امام بزرگوارمان را از ما راضى و خشنود بفرما. پروردگارا! اين ماه محرّم و ايام عزادارى را، براى ما ميدان پيشرفتى در معارف و عمل اسلامى قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) خلع سلاح منطقهى خاور ميانه، يك طرح امريكايى به منظور گسترش سلطهى آن كشور بر منطقه و تقويت رژيم صهيونيستى بود. اين طرح اساساً بخشىاز استراتژى نوين جهانى امريكا براى اعمال سلطه و نفوذ بر مناطق جهان از جمله خاورميانه محسوب مىشود، و طبعاً در مرحلهيى مطرح گرديد كه زمامداران امريكا سرمست از پيروزى بر عراق، طرحهاى زيادى براى بهرهبردارى از شكست نيروهاى عراقى در كويت در سر مىپروراندن