بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
خيلى خوشحالم و خداوند را شاكرم كه امروز توفيق پيدا كرديم در اين دانشگاه بزرگ و مهم در جمع شما عزيزان حضور پيدا كنيم. هم دانشجويان عزيز تشريف داريد، هم اساتيد محترم و مسئولان اين دانشگاه. و بحمداللَّه دانشگاه علم و صنعت جزو دانشگاه هائى است كه هم افتخارات علمى دارد، هم افتخارات انقلابى. اگر ما يكى از وظائف مهم دانشگاه ها را عبارت بدانيم از تربيت نيروهاى صالح، برجسته، مفيد براى اداره ى بخشهائى از كشور و حضور تأثيرگذار در قضاياى كشور - كه همين هم هست؛ يقيناً يكى از وظائف دانشگاه ها اين است - دانشگاه شما در اين بخش يكى از پيشرفته ترين و پيشروترين دانشگاه هاست. فهرست طولانى اى را ميتوان شمرد از متخرجين اين دانشگاه كه در بخشهاى مختلف كشور در طول اين سالها نقشهاى مهمى ايفا كرده اند. حالا به عنوان نمونه، چون نام و ياد شهيدان هم در اين جلسه بر زبان دوستان رفت، من هم عرض بكنم همين سردار عالى مقام، جاويد نشان، آقاى حاج احمد متوسليان كه من از نزديك اين مرد برجسته را ميشناختم و كار او، روحيه ى او و تلاش او را ديده ام و او يكى از برجستگان دفاع مقدس بود - به نظر من بخصوص شما جوانهاى عزيز، شرح حال اين برجستگان را كه خيلى درسها به ما مى آموزد، بخوانيد؛ خصوصاً در آن بخشى كه مربوط به عمليات اين سردار عزيز هست؛ چه در غرب، چه در فتح المبين، چه در بيت المقدس - و نام اين شهيد محمود شهبازى كه به طور متصل با اين مرد بزرگ همراه است، اينها از افتخارات بزرگ و از متخرجين اين دانشگاهند. امروز هم كه بحمداللَّه رئيس جمهور انقلابى، متعهد، كارآمد، فعال و شجاع هم جزو دانشجويان اين دانشگاه و هم جزو اساتيد اين دانشگاه بوده. اينها براى اين دانشگاه سوابق بسيار خوب و برجسته اى است.
امروز اگرچه در جلسه اساتيد عزيز تشريف دارند، لكن خطاب من بيشتر به دانشجوهاست؛ اگرچه مطالبى هم در زمينه ى مسائل كلى اى كه حتماً استادان عزيز را درگير ميكند، در بين عرايضم خواهم داشت. من وقت را تقسيم ميكنم: بحث كوتاهى را درباره ى مسئله ى دانشجوئى و دانشجويان و نقش دانشجو - كه به نظر من جزو مسائل مهم كشور ماست - عرض ميكنم. بعد در صحبت ديگرى و در نگاه دوباره اى، بازخوانى اى به انقلاب، چه از لحاظ تاريخچه، چه از لحاظ مضمون - كوتاه - در پايان دهه ى سوم عرض خواهم كرد. بعد هم در مقوله ى پيشرفت و عدالت - كه گفتيم دهه ى چهارم دهه ى پيشرفت و عدالت است - عرايض مختصر و نكاتى را عرض ميكنم.
حالا جلسات دانشگاهى - جلسات دانشجوئى - براى ما جلسات خيلى دلنشينى است؛ چون هم فضاى صداقت و خلوص در اين جلسات هست، هم دانشجو در شكل دهى حال و آينده نقش اساسى دارد. اين آن چيزى است كه به نظر من دانشجويان ما هرگز نبايد اين را از نظر دور بدارند. دانشجو نقش آفرين است؛ هم در زمان حال و هم نسبت به دوران آينده؛ فرداى كشور.
اين عنصرى كه در اين كارگاه عظيم با همت و تلاش خود و با هدايت و كمك استادان، ارزش افزوده و فوق العاده اى پيدا ميكند، دانشجوست. و يقيناً با اين نگاه، دانشگاه مهمترين زيرساخت پيشرفت و توسعه ى كشور است؛ يعنى هيچ يك از زيرساختهاى گوناگون كشور اهميت و نقش دانشگاه را ندارد؛ چون دانشگاه نيروى انسانى را تربيت ميكند كه مهمترين سرمايه ى كشور نيروى انسانى است.از دانشگاه هميشه و در همه جا اين انتظار هست كه محل جوشش و اوج دو جريان حياتى در كشور باشد: اول، جريان علم و تحقيق؛ دوم، جريان آرمان گرائى ها و آرمان خواهى ها و هدفگذارى هاى سياسى و اجتماعى. كمتر محيطى را - شايد محيط ديگرى را نشود پيدا كرد - ميتوان پيدا كرد كه مثل دانشگاه اين دو جريان در آن به طور موازى همواره جوشش داشته باشد؛ هم جريان علم و تحقيق كه مايه ى حيات جامعه و عزت جامعه است و عزت علمى به دنبال خود عزت اقتصادى، عزت سياسى، عزت بين المللى را مى آورد، در دانشگاه هاست، و هم آن مسئله ى آرمان گرائى كه بظاهر به مسئله ى علم ارتباطى هم ندارد، اما در همه جاى دنيا انتظار از دانشگاه ها به خاطر حضور دانشجو اين است كه در زمينه ى ترسيم آرمانها و گرايش به تحصيل اين آرمانها و رسيدن به اين آرمانها، دانشگاه فعال باشد. اين ديگر مربوط ميشود بخصوص به دانشجو؛ جوانىِ دانشجو، سن دانشجو، آمادگى هاى روحى دانشجو، كه اين اقتضاء را به دانشگاه ميدهد. اين، انتظار از دانشگاه است. البته در بعضى از جاها اين انتظار برآورده ميشود، در بعضى جاها هم برآورده نميشود.
در مورد جريان اول - كه جريان علم و تحقيق است - بايد گفت در گذشته در كشور ما كمابيش اين جريان بود؛ نميشود بكلى حركت دانشگاهىِ پيش از انقلاب را نفى كرد. ايرادهائى بر آن وارد است، لكن بالاخره حركتى بود كه وجود داشت. عناصر دلسوز، علاقه مند و عالمى پيدا ميشدند و در دانشگاه ها نقش ايفاء ميكردند، لكن بعد از انقلاب حركت علمى در دانشگاه ها سرعت گرفته، كه البته دلائلى هم دارد كه چرا اين پيش آمده است.
در اين سالهاى اخير كه مسئله ى توليد علم و نهضت توليد علم، نهضت نرم افزارى، بازگشت به خود، اهتمام به تحقيق در دانشگاه ها مطرح شده، يك حالت جهشى در اين حركت به وجود آمده است؛ در بخشى از مسائل علمى و كارهاى علمى و فناورى كه نمونه هاش را داريد مشاهده ميكنيد، در زمينه ى دانشهاى پزشكى، در زمينه ى دانشهاى نو، در زمينه ى مسائل هسته اى، در زمينه ى نانو و غير اينها كارهاى مهمى در دانشگاه هاى ما انجام گرفته است كه در گذشته تصور نميشد كه ما بتوانيم؛ محقق ما، استاد ما، دانشجوى ما، جوان ما بتوانند به اين نقاط دست پيدا كنند و اين جهش را پيدا كنند؛ اما امروز پيدا شده. آنچه مهم است اين است كه اين جهش بايد ادامه پيدا كند. ما در زمينه ى مسائل علمى دچار عقب ماندگى مزمن هستيم. آنچه كه اهميت دارد - كه من حالا بعد هم عرض خواهم كرد - مسئله ى ادامه ى حركت سريع است. ما بايد اين سرعت و اين شتابى را كه در حركت علمى ما وجود دارد، سالها ادامه بدهيم؛ هيچ جايز نيست كه ما اندكى توقف كنيم؛ زيرا عقب ماندگى ما از دنياى پيشرفته ى از لحاظ علمى، عقب ماندگى زياد و قابل توجهى است؛ اين را ميدانيم، اين را ميفهميم و از او رنج ميبريم. علت هم اين است كه ملت ما يك ملت داراى هوشِ زير متوسط نيست كه بگويد حالا حقم است. ملت ما ملتى است كه داراى هوش بالاى متوسط جهانى است؛ اين حرفى است كه ثابت شده؛ همه ميگويند. خيلى ها ذكر ميكنند، ميگويند، آثارش هم مشاهده ميشود. سابقه ى علمى ما و تاريخ علمى ما هم همين را تأييد ميكند. اين ملت، آن هم در اين نقطه ى حساس از كره ى زمين، از لحاظ علمى دچار اين عقب ماندگى و فقرى كه بر او تحميل كرده اند باشد، غير قابل تحمل است. ما خدا را شكر ميكنيم كه چشم ما را به اين عقب افتادگى باز كرد؛ به ما تفهيم شد كه ما دچار اين فقر هستيم و خدا را شكر ميكنيم كه اين همت، اين شوق، اين اميد در مجموعه ى ما به وجود آمد كه ميتوانيم اين عقب ماندگى را برطرف كنيم. بنابراين، اين شتابى كه وجود دارد، اين جهشى كه وجود دارد، بايد سالها ادامه پيدا كند.
عرض كرديم كه كشور بايد به عزت علمى برسد. هدف هم بايد مرجعيت علمى باشد در دنيا؛ همين طور كه بارها عرض كرده ايم. يعنى همين طور كه شما امروز ناچاريد براى علم و دستيابى به محصولات علمى به دانشمندانى، به كتابهائى مراجعه كنيد كه مربوط به كشورهاى ديگرند، بايد به آنجا برسيم كه جوينده ى دانش، طالب علم، مجبور باشد بيايد سراغ شما، سراغ كتاب شما؛ مجبور باشد زبان شما را ياد بگيرد تا بتواند از دانش شما استفاده كند. هدف بايد اين باشد. اين يك آرزوى خام هم نيست. اين چيزى است كه عملى است. اينجائى هم كه ما امروز از لحاظ علمى و فناورى قرار داريم، اين هم يك روزى جزو آرزوهاى خام به حساب مى آمد.
يقيناً قبل از انقلاب - قبل از اينكه اين حركت و شوق در مردم به وجود بيايد؛ اين احساس دليرى در مقابل موانع در مردم ما به وجود بيايد - اگر ميگفتند كه كشور ما خواهد توانست به اين نقطه از دانشهاى گوناگون برسد، كسى باور نميكرد. آن روزى كه براى يك بيمارى معمولى كه امروز توى بيمارستانهاى درجه ى سه و چهار در شهرستانهاى دور ما براحتى آن را علاج ميكنند، افراد ناچار بودند به كشورهاى خارج بروند، پولهاى زيادى بدهند، منت زيادى را بكشند - اين مال خيلى قديم نيست، مال همين پيش از انقلاب است - با اين وضعى كه امروز ما داريم در دانشهاى گوناگون و در بخشهاى مختلف، يقيناً يك روزى به نظر خيلى ها دست نيافتنى بود؛ اما ملت ما به او دست يافت، جوانهاى ما به او دست يافتند. همين مسئله ى هسته اى از اين قبيل است، مسائل گوناگون در بخشهاى علمى از اين قبيل است. بنابراين، اينى هم كه يك روزى كشور ما و ملت ما كاروان دانش را آنچنان پيش ببرد كه بتواند در دنيا مرجع علمى باشد، چيز ممكنى است. البته مقدماتى دارد، كه اين مقدمات بايستى طى شود و اين مقدمات شروع هم شده. يكى از اين مقدمات، همين خودآگاهى ماست كه احساس كنيم كه «بايد»؛ و احساس كنيم كه «ميتوانيم». يكى ديگر از مقدمات، تهيه ى نقشه ى علمى جامع كشور است كه كشور از لحاظ تحصيل علم و طلب علوم مختلف دچار سردرگمى نباشد. اين كار خوشبختانه انجام گرفته. همين دوستان و محققين و برجستگان، برخاسته ى از دانشگاه ها و از اين دانشگاه، توانسته اند نقشه ى جامع علمى را تهيه و فراهم كنند، كه در شرف نهائى شدن است و اين يك گام بسيار بلند در راه پيشرفت علم در كشور است. البته بعد از آنكه نقشه ى جامع علمى تهيه و فراهم شد، كارهاى ديگرى هم بايستى انجام بگيرد؛ از جمله: ايجاد نظام مهندسى اين نقشه، تبديل نقشه ى جامع علمى به صدها پروژه ى علمى، و سپردن اين پروژه ها به پيمانكاران امينى كه عبارتند از همين دانشگاه ها و اساتيد و مراكز تحقيقاتى دانشگاه ها. بعد، ايجاد شبكه ى نظارت بر اين پيشرفت علمى؛ حسن اجراء. و درگير كردن استاد، دانشجو، محقق - كه حالا دانشجويان پرسيدند در زمينه ى پيشرفت علمى، تكليف ما چيست - اينها حتماً بايد در اين طرح مهندسى نقشه ى جامع علمى ديده شود. هر تك تك دانشجو ميتواند نقش ايفاء كند؛ هر مركزى از مراكز تحقيقاتى، هر كارگاه آموزشى ميتواند نقش ايفاء كند و اساتيد هم ميتوانند. بنابراين يك كار چند ساله است. اين كار چند ساله با شدت، با حدت، با پيگيرى تمام، با اميد بايستى دنبال شود و ان شاءاللَّه به نتائجى خواهد رسيد. يقيناً روزى خواهد رسيد كه شما ببينيد مرجعيت علمى يافتن دانشگاه هاى ايران و دانشمندان ايران چيز دور از دسترسى نيست؛ خيلى نزديك به شماست. شما جوانها يقيناً اين را خواهيد ديد؛ من ترديدى ندارم.
اين مربوط به جريان اول؛ دانشگاه ها و دانشجوئى و انتظار از دانشجو كه البته نقش اساتيد در اين جريان اول نقش بسيار تعيين كننده و مهم و حساسى است.
جريان دوم كه آن مسئله ى آرمان خواهى است در دانشگاه ها - كه در زبان متعارف به او گفته ميشود جنبش دانشجوئى - در كشور ما تاريخ بسيار جالبى دارد. اين را از اين جهت ميگويم و رويش تكيه ميكنم كه اين حركت بايد ادامه پيدا كند و اين چيزى نيست كه بتواند متوقف بشود؛ چون كشور در شرائطى است و نظام جمهورى اسلامى، ساخت و ويژگى ها و مختصاتى دارد كه حتماً جنبش دانشجوئى در كنارش بايستى حضور داشته باشد. اين جنبش دانشجوئى در كشور ما در تاريخِ ثبت شده و شناخته شده ى خود، هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. اين مميزات جنبش دانشجوئى ما از روز اول است تا امروز. اگر كسى مدعى جنبش دانشجوئى باشد، اما اين مميزات را نداشته باشد، صادق نيست. دست جنبش دانشجوئى نميتواند در دست كسانى باشد كه در فلسطين قتل عام ميكنند، در عراق جنايت ميكنند، در افغانستان مردم را از دم تيغ ميگذرانند؛ اين جنبش دانشجوئى نيست. جنبش دانشجوئى خصلت و خاصيتش در كشور ما لااقل اينجور است - شايد در خيلى از كشورهاى ديگر هم باشد - كه ضد استكبارى، ضد سلطه، ضد ديكتاتورى و طرفدار عدالت است. شروع اين حركت يا مقطع شناخته شده ى اين حركت، همين 16 آذر است.
جالب است توجه كنيد كه 16 آذر در سال 32 كه در آن سه نفر دانشجو به خاك و خون غلتيدند، تقريباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ يعنى بعد از كودتاى 28 مرداد و آن اختناق عجيب - سركوب عجيب همه ى نيروها و سكوت همه - ناگهان به وسيله ى دانشجويان در دانشگاه تهران يك انفجار در فضا و در محيط به وجود مى آيد. چرا؟ چون نيكسون كه آن وقت معاون رئيس جمهور آمريكا بود، آمد ايران. به عنوان اعتراض به آمريكا، به عنوان اعتراض به نيكسون كه عامل كودتاى 28 مرداد بودند، اين دانشجوها در محيط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات ميكنند، كه البته با سركوب مواجه ميشوند و سه نفرشان هم كشته ميشوند. حالا 16 آذر در همه ى سالها، با اين مختصات بايد شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوى ضد نيكسون است، دانشجوى ضد آمريكاست، دانشجوى ضد سلطه است.
بعد، از آن سال تا سال 42 - كه شروع نهضت روحانيت و نهضت دينى و اسلامى در كشور ماست - جنبش دانشجوئى كم و بيش تحركاتى دارد. من يادم است سالهاى 38 و 39 و 40 و ...، دانشجوها تحركاتى داشتند، منتها بشدت سركوب ميشد و اجازه نميدادند بروز پيدا كند؛ تا نهضت روحانيت در سال 1341 و اوجش در سال 42 شروع شد، كه اينجا باز شما نشانه ى جنبش دانشجوئى را مشاهده ميكنيد؛ يعنى در تمام پانزده سالى كه بين 1342 است كه شروع نهضت روحانيت باشد، تا 1357 كه پيروزى انقلاب اتفاق افتاد، شما در همه جا و دوشادوش روحانيت و در كنار او، جنبش دانشجوئى را مشاهده ميكنيد. دانشگاه هاى كشور، محيطهاى دانشجوئى كشور، مركز تحرك و فعاليت است و يكى از بازوهاى اساسى نهضت در تمام طول اين مدت - كه اين را ما از نزديك هم خودمان شاهد بوديم؛ هم دوستانى كه در كار نهضت و مبارزات بودند و هم همه اين را تجربه كرده اند و آزموده اند - دانشجويانند. بنابراين، دانشگاه ها يك بخش لاينفك از نهضت روحانيت بودند. البته در دانشگاه ها جريانهاى الحادى و ضد دينى و ماركسيست و غيره هم بودند، لكن آن حركت غالب، مربوط بود به دانشجوهاى مسلمان. لذا گروه هائى كه تشكيل ميشد - گروه هاى مبارز - و كارهائى كه انجام ميگرفت مثلاً در زندانها - اين زندانهاى گوناگون در سالهاى مختلف كه ما خودمان تجربه كرديم - در همه جا، دانشجوها هم حضور داشتند؛ يعنى روحانيون و دانشجويان عمده ى زندانى ها را تشكيل ميدادند. همين موجب شد كه ما روحانيون مشهد، علماى مشهد و جمع كثيرى از مردم مشهد در سال 57، قبل از پيروزى انقلاب، وقتى ميخواستيم تحصن انجام بدهيم، اين تحصن در مركز دانشگاهى پزشكى امام رضا انجام گرفت؛ يعنى مركزيت دانشگاه. در تهران هم تحصنِ علما و روحانيون و انقلابيون و مبارزين براى ورود امام - كه در ورود ايشان تأخير شده بود - در دانشگاه تهران انجام گرفت. اينها نشان دهنده ى نقش دانشگاه و نقش دانشجوست، تا انقلاب پيروز شد.
بعد از پيروزى انقلاب اين حركت دانشجوئى - جنبش دانشجوئى، حضور دانشجوئى - صحنه ى عجيبى است. در همان ماه هاى اول، مسئله ى تشكيل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجويان در سپاه است و به فاصله ى چند ماه، تشكيل جهاد سازندگى به وسيله ى خود دانشجوهاست، كه خود دانشجوها جهاد سازندگى را تشكيل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پيش بردند، كه يكى از بركات و افتخارات نظام اسلامى، جهاد سازندگى بود. چند ماه بعد از اين، موج دوم حضور دانشجويان در مواجهه و مقابله ى با عناصر مسلحى بود كه دانشگاه را لانه ى خودشان كرده بودند، كه اتفاقاً خيلى از آنها غير دانشجو بودند و همين دانشگاه تهران تبديل شده بود به مركز تسليحات و تفنگ و مهمات و نارنجك! آنها اين وسائل را جمع كرده بودند براى اينكه با انقلاب مبارزه كنند. كسى كه توانست اينها را از دانشگاه تهران ازاله كند، خود دانشجوها بودند؛ حركت عظيم دانشجوها كه اينجا هم خودش را نشان داد.
سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است كه نمونه هاى مختلفى از آن وجود دارد كه يكى از آنها همين حاج احمد متوسليان و امثال اينها بودند كه بلند شدند رفتند منطقه ى غرب در كردستان، در عين غربت - بنده در همان ماه هاى اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقه ى كردستان را از نزديك ديدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه كأنه پاشيده شده بود - و در تنهائى، بى سلاحى و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمى دشمن، اين مخلص ترين نيروها در آنجا كارهاى بزرگى را انجام دادند كه قبل از عمليات فتح المبين - عملياتى كه اين سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عمليات محمد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) را انجام دادند كه آن، يك نمونه از حضور دانشجويان است. يك نمونه ى ديگر دانشجوهائى هستند كه در ماجراى هويزه حضور پيدا كردند كه آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزى كه اينها داشتند ميرفتند - روز 14 دى - به طرف منطقه ى نبرد و درگيرى، ديدم؛ شهيد علم الهدى و شهيد قدوسى و ديگران. اين مربوط به سالهاى 60 و 61 است كه البته ادامه پيدا كرد تا آخر جنگ. يعنى واقعاً يكى از بخشهاى تأمين كننده ى نيروهاى فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاه ها بودند. بعد هم كه در همان اوائل دهه ى 60، وقتى بازگشائى دانشگاه ها انجام شد، جهاد دانشگاهى تشكيل شد كه يكى از نقاط حساس و يكى از مراكز مايه ى افتخار، جهاد دانشگاهى است. قبل از اينها هم در سال 58، تسخير لانه ى جاسوسى به دست جنبش دانشجوئى است.
حالا دانشجو به حيث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئى است. ممكن است آن كسى كه خودش در تسخير لانه ى جاسوسى فعال بوده، بعد از مدتى از كار خودش پشيمان شود - كمااينكه ما پشيمان شده هائى هم داريم! خيلى از كسانى كه در جنبش دانشجوئى حضور داشتند، در برهه ى ديگرى، گرفتارى هاى زندگى و انگيزه هاى مختلف، ثبات قدم را از اينها گرفت - لكن حركت بزرگ مربوط به دانشجوست، كه اين حركتِ تسخير لانه ى جاسوسى يكى از مهمترينِ اين حركات است.
حالا اين يك تاريخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهاى مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظه هاى حساس و خطير، حضور دانشجويان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحيح هدايت كند. اين برداشت من از جنبش دانشجوئى و نگاه من به جنبش دانشجوئى است: ضد استكبارى، ضد فساد، ضد اشرافيگرى، ضد حاكميت تجمل گرايانه و زورگويانه، ضد گرايشهاى انحرافى؛ اينها خصوصيات جنبش دانشجوئى است. در همه ى اين سالهاى انقلاب، حضور دانشجويان در اين صحنه ها، حضور فعال و مؤثرى بوده. دانشجوها گفتمان ساز بوده اند، فضاى فكرى ساخته اند، گفتمانهاى سياسى و انقلابى را در جامعه حاكم كرده اند، كه در موارد زيادى اين وجود داشته.
البته من قضاوتم روى بدنه ى دانشجوست. ممكن است افرادى، بخشهائى از مجموعه ى دانشجوئى جور ديگرى باشند. نه تعجب ميكنيم، نه انكار ميكنيم؛ مطمئناً اين است؛ اما بدنه ى دانشجوئى، طبيعت كار دانشجوئى و روحيه ى دانشجوئى، اينى است كه عرض كردم. دانشجو ضد ظلم است، ضد استكبار است، ضد سلطه ى خارجى است، عاشق آرمانهاى بزرگ است، اميدوار به رسيدن به اين آرمانهاست. در واقع حضور قشر جوان، بخصوص دانشجو، موتور حركت يك جامعه است. بايد دانشجوها هميشه به اين توجه داشته باشند و روى او براى آينده ى كشور حساب كنند.
يك جمله هم در باب تشكل هاى دانشجوئى عرض كنم. البته منظور تشكل هاى سياسى، اجتماعى دانشجويان است؛ تشكل هاى علمى، بحث ديگرى دارد. تشكل هاى دانشجوئى نقش آفرينند؛ بدون ترديد. منتها بايد توجه داشت كه تشكل دانشجوئى، حزب به اين اصطلاحى كه امروز در دنيا هست و احزاب با آن اصطلاح شناخته ميشوند، نيست و با آن فرق دارد؛ تشكل دانشجوئى با حزب فرق دارد. احزاب و سازمانهاى سياسى در وضع رائج و متعارف عالم، تشكيلاتى هستند كه براى رسيدن به قدرت به وجود آمده اند. احزاب در دنيا اينجورند. يعنى مجموعه هائى تشكيل ميشوند براى اينكه قدرت سياسى را در جامعه در دست بگيرند. اين خاصيت حزب اين است. تشكل هاى دانشجوئى مطلقاً براى اين به وجود نمى آيند و نميخواهند قدرت را در دست بگيرند. تشكل هاى دانشجوئى براى رسيدن آرمانها به وجود مى آيند كه فراتر از مسئله ى به قدرت سياسى رسيدن و حكومت را به دست گرفتن، است. اين - قدرت سياسى - برايشان مطرح نيست. البته احزاب بدشان نمى آيد كه از اين مجموعه هاى دانشجوئى براى رسيدن به قدرت استفاده كنند. به نظر ما اين، روا نيست و خودِ دانشجوها بايد به اين توجه داشته باشند. احزاب ميخواهند چيزى به دست بياورند، قدرت را كسب كنند. دانشجوها غالباً با فعاليتهاى دانشجوئى، جان خودشان، توان خودشان، نشاط خودشان را مايه ميگذارند و چيزى تقديم ميكنند؛ آن جائى كه لازم بشود، جان را تقديم ميكنند؛ كما اينكه ديديد.
ضمناً تشكل هاى دانشجوئى فرصتى هم براى دانشجو ايجاد ميكند براى كار دسته جمعى. و من به كار دسته جمعى اعتقاد دارم و اين را يك نياز دانشجو ميدانم؛ كسب مهارتهاى گوناگون؛ مهارتهاى سياسى، اجتماعى. و توجه داريد شما جوانان عزيز؛ چه برادرها، چه خواهرها، كه دانشجو محاط به انواع خدعه ها و گردابهاى گوناگون است؛ محاط به انواع خطرهاست. در كشور ما لااقل اينجور است. يكى از اهداف توطئه هاى استكبارى در كشور ما، بلاشك دانشجوها هستند. علتش هم معلوم است؛ در كشور ما نسبت جوان، نسبت بسيار بالائى است، نسبت دانشجو هم نسبت بالائى است و دانشجو نقش آفرين است؛ هم در زمينه هاى علمى، هم در زمينه هاى سياسى. آن كسانى كه براى اين كشور و براى اين ملت خوابهائى ديده اند، ناچارند روى دانشجوى ايرانى سرمايه گذارى كنند؛ از جاذبه هاى غريزى گرفته تا فريبهاى سياسى، تا دكان دارى هاى بظاهر معنوى - عرفانهاى ساختگى - كه انواع و اقسام اين چيزها وجود دارد. تشكل ها ميتوانند مصونيت بخش باشند؛ ميتوانند دانشجو را از افتادن در گردابهاى مختلف و منجلابهاى مختلف نجات بدهند و حفظ كنند. اين، نقشى است كه تشكل ها ميتوانند ايفاء كنند. مسئولين تشكل ها كه نامهاى مختلفى دارند و با عنوانهاى مختلفى كار ميكنند، بايد همه در اين هدف، خودشان را سهيم بدانند: كمك به دانشجو.
و ديگر اينكه، تشكل هاى دانشجوئى مواظب باشند هدفهايشان را گم نكنند. هدفهاى اصلى تشكل هاى دانشجوئى همان چيزهائى است كه بر روى طاق بلند جنبش دانشجوئى نوشته شده: ضديت با استكبار، كمك به پيشرفت كشور، كمك به اتحاد ملى، كمك به پيشرفت علم، حضور و شركت در مبارزه و پيكار همگانىِ ملت ايران براى غالب آمدن بر توطئه ها و بر دشمنى ها؛ اينها هدف اصلى است؛ اين را بايد فراموش نكنند. البته تشكل ها از بدنه ى دانشجوئى هم خودشان را نبايد جدا كنند؛ يعنى اينجور نباشد كه تشكل، موجب تقسيم دانشجوها بشود. به دانشجوها نزديك باشند. بحث در باب مسائل دانشجوئى را كه طولانى هم شد، من همين جا خاتمه ميدهم.
مسئله ى بازخوانى انقلاب به نظر من مسئله ى مهمى است. حالا هم وقت خيلى زياد نيست كه من به تفصيل صحبت كنم، هم وضع سرماخوردگى و سينه ى من، اين اجازه را نميدهد. من چند روز است دچار سرماخوردگى هستم و نخواستم اين قرارى را كه امروز با شما گذاشتيم، به تأخير بيندازم. اين بود كه با همين حال آمدم. اين، بالاخره محدوديتى در صحبت من با شما ايجاد ميكند.
يك نكته در باب شناخت اين تاريخچه ى پرماجراى انقلاب ما اين است كه توجه كنيم كه كشور ما بعد از اينكه سالهاى متمادى دچار استبداد سلطنتى بود تا دوره ى مشروطه، مشروطيت يك فرصتى بود براى تنفس؛ يعنى انتظار اين بود كه حادثه ى نهضت مشروطيت يك مجال تنفسى براى اين ملت به وجود بياورد، به آنها آزادى بدهد؛ اما اينجور نشد. مشروطيت از همان اول به وسيله ى بيگانگان، به وسيله ى قدرت مسلط آن روزِ دنيا يا يكى از قدرتهاى مسلط آن روزِ دنيا كه دولت انگليس بود، مصادره شد.
بعد از هرج و مرجى كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصله ى چند سال، همان دولت بيگانه ى سلطه گر خارجى - يعنى انگليس - يك ديكتاتور خشن و بيرحم و بسيار خطرناكتر از سلاطين قبل از مشروطه - يعنى مظفرالدين شاه و ناصرالدين شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. ديكتاتورىِ رضا خان بمراتب از ديكتاتورى ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه براى كشور و ملت ما بدتر و خشن تر بود كه انگليس ها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادى نشديم، بلكه وارد دوران استبداد ديگرى همراه با وابستگى شديم؛ يعنى ملت طعم آزادى را نچشيد. لذا وقتى نهضت اسلامى در ايران شروع شد و امام هدف از اين نهضت را ريشه كن كردنِ حكومت استبدادى و حكومت سلطه و قطع نفوذ بيگانگان اعلام كرد، خيلى از مبارزين قديمى و افرادى كه دستشان تو كار مبارزه بود، زياد باورشان نمى آمد؛ نميتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنين چيزى! سلطنت را در اين كشور انسان از بين ببرد؟! من يادم است در همان سالهاى آخر مبارزه - كه امام بحثهاى اساسى مربوط به حكومت را كرده بودند و اين بحثها در بين مردم پخش شده بود و ايشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه بايد برود - بعضى از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعاليتهاى زيادى داشتند - حتّى آنها، ميگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئله ى سلطنت را مطرح ميكند؟ مگر ميشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمى آمد. علت اين بود كه دوران طولانى اختناق و استبداد در اين كشور همراه شده بود با نفوذ بيگانه، سلطه ى بيگانه و حمايت بيگانگان از نظام سلطنت. ولى اين اتفاق افتاد.
نهضت عظيم اسلامى، همت مردم، رهبرىِ شخصيت بى نظيرى مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصيت بى نظيرى بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصيرت». بنده بارها از كلام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) اين را نقل كرده ام: «لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصيرت - آگاهى - و صبر؛ يعنى استقامت، پافشارى، خسته نشدن. اين دو خصوصيت در ملت ايران پيدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پيروز شد. در واقع تشكيل نظام جمهورى اسلامى، پاسخى بود به نياز بلندمدتِ تاريخىِ ملت ايران. ملت ايران از دل آرزوهاى تاريخى خودشان، جمهورى اسلامى را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بديهى است وقتى كه يك نظامى اينجور در آرزوهاى ديرين مردم ريشه دارد، اين نظام ماندنى است؛ اين نظام قابليت بقاء دارد، قابليت رشد دارد، ريشه ميدواند و دشمنى با اين نظام آسان نيست. و اين اتفاق افتاد.
يقيناً هيچ جريان مبارز ديگرى نميتوانست در كشور ما نظام سلطنتى را از بين ببرد - جوانهاى عزيز! اين را بدانيد و مطمئن باشيد - جز جريان اسلامى و دينى اى كه پيش آمد. هيچ جريان ديگرى، هيچ حزبى، هيچ مجموعه ى مبارزى امكان نداشت بتواند نظام استبدادى وابسته ى به قدرت آمريكا را در اين كشور سرنگون كند؛ كمااينكه جريانهاى مبارز قديمى در اين كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جريانهاى چپ، چه جريانهاى راست، چه گروه هاى مسلح. در سالهاى 54 و 55 همه ى اين گروه ها به وسيله ى آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چيزى كه ميتوانست آن رژيم باطل را ساقط كند، موج عظيم ملى بود؛ حضور يكپارچه ى مردم، كه اين هم جز با انگيزه ى دين و با پيشوائى روحانيت مبارز و مرجعى مثل امام بزرگوار امكانپذير نبود. بعد هم كه آن رژيم فاسد سرنگون شد، هر نظام ديگرى غير از نظام جمهورى اسلامى - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار مى آمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهاى گوناگون دشمن مقاومت كند.
ما ديديم كه چطور انقلابهائى كه سر كار آمدند، چند سالى هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع ميانه، اما نفوذ و دخالت آمريكا - دخالت سياسى اش، دخالت نظامى اش، محاصره ى اقتصادى اش - اينها را نابود كرد؛ از بين برد. شما امروز نگاه كنيد به اروپاى شرقى - كه يك مركز عمده ى حكومتهاى سوسياليستى و چپ بود - و ببينيد كه كارشان به آنجا رسيده كه پايگاه هاى نظامى و موشكى آمريكا در همان كشورهاى چپِ سابقِ اروپاى شرقى گذاشته ميشود و آمريكائى ها آنجا حضور پيدا ميكنند! بنابراين، هيچ نظامى جز جمهورى اسلامى نميتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمريكا مقاومت كند.
اين نكته را هم عرض كنيم: علت دشمنى عميق و آشتى ناپذير استكبار و در رأس آنها آمريكا و شبكه ى صهيونيستى دنيا با جمهورى اسلامى، اين حرفهائى كه گاهى گوشه و كنار گفته ميشود - چه چيزهائى كه آنها شعارش را ميدهند، چه تصوراتى كه بعضى در داخل ميكنند - نيست. مسئله اين است كه جمهورى اسلامى يك «نفى» با خود دارد، يك «اثبات».
نفى استثمار، نفى سلطه پذيرى، نفى تحقير ملت به وسيله ى قدرتهاى سياسى دنيا، نفى وابستگى سياسى، نفى نفوذ و دخالت قدرتهاى مسلط دنيا در كشور، نفى سكولاريسم اخلاقى؛ اباحيگرى؛ اينها را جمهورى اسلامى قاطع نفى ميكند.
يك چيزهائى را هم اثبات ميكند: اثبات هويت ملى، هويت ايرانى، اثبات ارزشهاى اسلامى، دفاع از مظلومان جهان، تلاش براى دست پيدا كردن بر قله هاى دانش؛ نه فقط دنباله روى در مسئله ى دانش، و فتح قله هاى دانش؛ اينها جزو چيزهائى است كه جمهورى اسلامى بر آنها پافشارى ميكند.
اين نفى و اين اثبات؛ اينها دليل دشمنى آمريكا و دشمنى شبكه ى صهيونيستى دنياست. اگر نفوذ آمريكا را قبول كنيم، دشمنى ها كم خواهد شد؛ اگر راضى شويم كه ملت ما به وسيله ى بيگانگان به طرق مختلف تحقير شود، دفاع از هويت ملى يا دفاع از ارزشهاى اسلامى را كنار بگذاريم، مطمئناً دشمنى ها به همين نسبت كم خواهد شد. اينكه ميگويند جمهورى اسلامى رفتار خود را عوض كند، يعنى اين. شنفته ايد گاهى مسئولين سياسى كشورهاى مستكبر از قبيل آمريكا، درباره ى ايران كه صحبت ميكنند، ميگويند: ما نميگوئيم جمهورى اسلامى از بين برود، ميگوئيم جمهورى اسلامى رفتارش را عوض كند. رفتارش را عوض كند، يعنى اين؛ يعنى از اين نفى و از اين اثبات دست بردارد. اين را ميخواهند.
با همين ايستادگى در اين نفى و در آن اثبات، جمهورى اسلامى توانسته با جبهه ى گسترده ى مجهز به انواع امكانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت كند؛ همان حالتى كه در هشت سال دفاع مقدس بود كه شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضى از كشورهاى عربى و همه، دست به دست هم دادند عليه جمهورى اسلامى و جمهورى اسلامى بالاخره همه ى آنها را وادار به عقب نشينى كرد و خود هيچ عقب نشينى نكرد. در عرصه ى سياسى و در سالهاى بعد از جنگ تا امروز همين معنا وجود داشته؛ يعنى جمهورى اسلامى توانسته در مقابل اين جبهه ى عظيمى كه در برابرش شكل پيدا كرده، بايستد؛ نه فقط عقب نشينى نكند، بلكه پيشروى كند و به دشمن ضربه وارد كند. اين، اتفاق افتاده.
شما وضعيت امروز آمريكا را در خاورميانه نگاه كنيد، پانزده سال قبلِ او را هم نگاه كنيد و ببينيد وضع آمريكا در خاورميانه چه جورى است؛ روزبه روز منفورتر، روزبه روز ذليل تر، ناكامتر؛ در مسئله ى فلسطين، يك جور؛ در مسئله ى لبنان، يك جور؛ در قضاياى عراق و افغانستان، يك جور. آمريكا در طرحهاى خودش در خاورميانه - كه عمدتاً هم آماج هدف اين طرحها جمهورى اسلامى بود؛ بيش از آنچه كه آن كشورها باشند - ناكام مانده؛ ضربه خورده. و جمهورى اسلامى توانست بايستد و مقاومت كند. خوب، البته توطئه ها زياد بوده؛ دهه ى اول انقلاب يك جور، و دهه ى دوم و سوم انقلاب توطئه هاى گوناگونى بود - تفاصيلش را نميرسم عرض كنم؛ وقت ميگذرد - اما نكته ى اصلى كه هم دانشجوها، هم دانشگاهيان عزيز، هم همه ى آحاد ملت، بخصوص نخبگان و هوشمندان بايد به او توجه كنند، اين است كه نظام جمهورى اسلامى اين «توانائى» و اين «اقتدار ذاتى» را دارد؛ همچنانى كه تا امروز در طول اين سى سال توانسته ايستادگى كند. آنها همه ى همتشان اين بود كه جمهورى اسلامى را نابود كنند و از بين ببرند؛ اما نه فقط نابود نشد، بلكه روزبه روز در بخشهاى مختلف قوى تر شد.
اين «توانائىِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستى حفظ شود. اينجور نيست كه ما هر جور عمل كنيم - ولو بى تفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم - باز هم همين ظرفيت مقاومت باقى بماند؛ نه، بايستى نظام جمهورى اسلامى را به معناى حقيقى كلمه اش حفظ كرد، تا بتوان از منافع اين ملت، از منافع اين كشور، اين ملت را بهره مند كرد؛ تا بتوان اين ملت را به اوج ترقى و آرزوها و آرمانهاى خودش رساند.
آنچه مهم است اين است كه نظام جمهورى اسلامى يك ساخت حقوقى و رسمى دارد كه آن قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، انتخابات - همين چيزهائى كه مشاهده ميكنيد - است، كه البته حفظ اينها لازم و واجب است؛ اما كافى نيست.
هميشه در دلِ ساخت حقوقى، يك ساخت حقيقى، يك هويت حقيقى و واقعى وجود دارد؛ او را بايد حفظ كرد. اين ساخت حقوقى در حكم جسم است؛ در حكم قالب است، آن هويت حقيقى در حكم روح است؛ در حكم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغيير پيدا كند، ولو اين ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فايده اى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى كه از داخل پوك شده، ظاهرش سالم است؛ با اولين برخورد با يك جسم سخت در هم ميشكند. آن ساخت حقيقى و واقعى و درونى، مهم است؛ او در حكم روح اين جسم است. آن ساخت درونى چيست؟ همان آرمانهاى جمهورى اسلامى است: عدالت، كرامت انسان، حفظ ارزشها، سعى براى ايجاد برادرى و برابرى، اخلاق، ايستادگى در مقابل نفوذ دشمن؛ اينها آن اجزاء ساخت حقيقى و باطنى و درونى نظام جمهورى اسلامى است. اگر ما از اخلاق اسلامى دور شديم، اگر عدالت را فراموش كرديم، شعار عدالت را به انزواء انداختيم، اگر مردمى بودنِ مسئولان كشور را دست كم گرفتيم، اگر مسئولين كشور هم مثل خيلى از مسئولين كشورهاى ديگر به مسئوليت به عنوان يك وسيله و يك مركز ثروت و قدرت نگاه كنند، اگر مسئله ى خدمت و فداكارى براى مردم از ذهنيت و عمل مسئولين كشور حذف شود، اگر مردمى بودن، ساده زيستى، خود را در سطح توده ى مردم قرار دادن، از ذهنيت مسئولين كنار برود و حذف شود؛ پاك شود، اگر ايستادگى در مقابل تجاوزطلبى هاى دشمن فراموش شود، اگر رودربايستى ها، ضعفهاى شخصى، ضعفهاى شخصيتى بر روابط سياسى و بين المللى مسئولين كشور حاكم شود، اگر اين مغزهاى حقيقى و اين بخشهاى اصلىِ هويت واقعى جمهورى اسلامى از دست برود و ضعيف شود، ساخت ظاهرىِ جمهورى اسلامى خيلى كمكى نميكند؛ خيلى اثرى نميبخشد و پسوند «اسلامى» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراى اسلامى؛ دولت جمهورى اسلامى، به تنهائى كارى صورت نميدهد. اصل قضيه اين است كه مراقب باشيم آن روح، آن سيرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سيرت توجه داشته باشيد. اين، اساس قضيه است.
و من به شما عرض بكنم كه تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعى، بتدريج و خيلى آرام حاصل ميشود. توجه بعضى ها به اين، غالباً جلب نميشود، يا خيلى ها توجهشان جلب نميشود. يك وقتى ممكن است همه متوجه شوند، كه كار از كار گذشته باشد. خيلى بايد دقت كرد. چشم بيناى طبقه ى روشن بين و روشنفكر جامعه - يعنى طبقه ى دانشگاهى - و چشم بيناى دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براى خودش قائل باشد.
نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اينكه حالا يك شرائطى در قانون اساسى براى رئيس جمهور و براى رهبر و براى رئيس قوه ى قضائيه و براى شوراى نگهبان و براى كه و كه معين شده؛ و چه و چه، اينها كافى نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيرى ها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد. و اين چيزى است كه ما در طول اين سالهاى طولانى - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم؛ جزو درگيرى هاى اساسى در اين دو دهه ى گذشته، يكى همين بوده. تلاشهاى زيادى شده است براى اينكه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج كنند. تلاشهاى زيادى كرده اند؛ به شكلهاى مختلف؛ چه در زمينه هاى سياسى، چه در زمينه هاى اخلاقى، چه در زمينه هاى اجتماعى؛ از اظهاراتى كه شده و حرفهائى كه زده شده. ما يك دوره اى را هم مشاهده كرديم كه در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفكيك دين از سياست را اعلان كردند! اصلاً مسئله ى يكى بودن دين و سياست را كه اساس جمهورى اسلامى و اساس حركت عمومى مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما ديده شد كه صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبار و سفاك پهلوى دفاع شد! براى اينكه چنين حالتى پيش نيايد و براى برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته كردن مرزهاى اعتقادى و فكرى و سياسى، جلوى اين انحراف را گرفت. شاخصهاى هويت اسلامى بايستى معلوم باشد: شاخص عدالت طلبى، شاخص ساده زيستى مسئولان، شاخص كار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويائى علمى بى وقفه، شاخص ايستادگى قاطع در مقابل طمع ورزى و سلطه ى بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه كردن يك شاخص است؛ مثل همين حق هسته اى؛ مسئله ى هسته اى. اين يكى از ده ها نياز كشور ماست؛ تنها مسئله ى ما نيست؛ اما وقتى دشمن روى اين نقطه متمركز شد، ملت هم ايستادگى كرد. در اين نقطه اى كه دشمن روى او تمركز پيدا كرده است، اگر ملت عقب نشينى كند، اگر مسئولين عقب نشينى كنند و از اين حق قطعى و روشن صرف نظر كنند، بدون ترديد راه براى دست اندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
اجتناب از اشرافيگرى؛ يعنى ضد ارزش كردن. در انقلاب ما اين نكته وجود داشت؛ اين را بتدريج بعضى ها سعى كردند كمرنگ كنند. اين در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافيگرى و گرايش به اشرافيگرى، يك ضد ارزش بود در انقلاب. يعنى افرادى در سطوح مختلف بودند كه از اينكه به اشرافيگرى نسبت داده شوند، يا از آنها چيزى ديده شود كه جزو خصوصيات اشرافيگرى باشد، بشدت اجتناب ميكردند. مسئولين كشور در درجه ى اول متعهد به اين قضيه هستند و بايد باشند. اين تدريجاً ضعيف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش كردن اشرافيگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ يعنى دولت، مسئولين دولتى ساده زيستند، مردمى هستند و اين خيلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. اين يكى از شاخصهاست.
مسئله ى ارزش جهاد و شهادت، يكى ديگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جمله ى چيزهائى بود كه به وسيله ى عناصرى - كسانى، دستهائى - زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يكى از شاخصهاست؛ بايد برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستى جزو بخشهاى برجسته ى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگيرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته ميشود.
اعتماد به مردم، عقيده ى واقعى به مشاركت مردم. بعضى ها اسم مردم را مى آورند؛ اما حقيقتاً اعتقادى به مشاركت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مى آورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشاركت مردم است.
شجاعت در برابر هيبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولين كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى كه ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمده ى علت اين بود كه مسئولان - پيشروان قافله ى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آماده ى به جانبازى هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتى خودشان اين آمادگى را ندارند، نيروهاى آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزى كه شهر اصفهان در دوره ى شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوى نابود شد، خيلى از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسين ها بشود، دچار مديران و مسئولانى بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميكنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نميكنند، كار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
نزديكى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژيك نظام جمهورى اسلامى اند. چرا تبليغات عجيب و غريب آمريكائى و انگليسى سعى ميكنند بين ملتهاى مسلمان با ملت ايران جدائى بيندازند؟ چرا؟ با مسئله ى قوميت، با مسئله ى سنى، شيعه؟ چون ميدانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژيك جمهورى اسلامى محسوب ميشوند. تكيه گاه يك ملت به عمق استراتژيك اوست. نميخواهند ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى از اين حمايت و طرفدارى اى كه از او در كشورهاى مختلف ميشود - كه البته بى نظير هم هست - برخوردار باشد. شما در هيچ جا نمى بينيد كه در يك كشورى از رؤساى يك كشور ديگرى، آحاد مردم - نه سياسيون - تجليل و احترام كنند؛ عكسشان را بلند كنند، نامشان را با هيجان بياورند؛ جز جمهورى اسلامى. در كشورهاى مسلمان هر جا برويد، آنجائى كه رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اينجورى است. دشمن اين را نميخواهد؛ دشمن نميخواهد اين ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى بايد اين را يكى از وظائف خودش بداند. اين جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه كنيد در اين نوشتجات آدمهاى يا كوته نظر - كه خوشبينانه اش اين است كه بگوئيم كوته نظرند - يا اگر بدبينانه نگاه كنيم، مغرض و خائن، كه از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطين، صريحاً و بارها انتقاد كرده اند و انتقاد ميكنند. ديده ايد شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تريبونهاى سياسى، كه اين چيزها گفته ميشود. اين ضديت با يكى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش ميداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع ميكند؛ از مظلوم دفاع ميكند، از ملت فلسطين دفاع ميكند؛ اينها شاخصهاست و اينها بايستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو ميتواند در اين ميدان نقش آفرين باشد؛ ميدان حفظ شاخصها، برجسته كردن شاخصها و مختصات حقيقى جمهورى اسلامى؛ غير از مختصات ظاهرى كه اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اينهاست. شما ميتوانيد سهيم باشيد، ميتوانيد اقدام كنيد. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بيدارى است.
حالا من يك بخش عمده اى از بحثى كه امروز ميخواستم بكنم، درباره ى مسئله ى پيشرفت و عدالت بود - كه گفتيم دهه ى چهارم دهه ى پيشرفت و عدالت است - منتها هم وقت گذشت، هم با وضعى كه حالا حنجره ى من پيدا كرده، خيلى شما را بيشتر از اين زحمت ندهم. فقط چند جمله عرض بكنم؛ آن بحث را ميگذاريم براى يك ديدار ديگر دانشجوئى ان شاءاللَّه.
همين اندازه من عرض كنم به شما جوانان عزيز كه على رغم همه ى آنچه كه انجام گرفته است در اين سه دهه؛ توطئه هاى گوناگون، از موذيگرى ها و توطئه هاى براندازى و كودتا كه در سالهاى اول، دهه ى اول انقلاب بود، تا جنگ تحميلى، تا توطئه هاى به اصطلاح نرم از بعد از دهه ى اول و بعد از پايان جنگ به اين طرف تا امروز، ملت ايران و جمهورى اسلامى ثابت كرد كه شايسته و لايق باقى ماندن است؛ با قدرت ايستاد. بعد از اين هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست اين درخت تناور را تكان بدهد، كه آن روزى كه يك نهال بود، نتوانستند از جا درش بياورند، امروز تبديل شده به يك درخت تناور و ريشه دار. جمهورى اسلامى را نميتوانند تكان بدهند. ما بايد خودمان مراقب باشيم كه از درون پوك نشويم؛ از درون پوسيده نشويم. از دشمن بيرونى، آن وقتى كه ما سلامت معنوى خودمان را حفظ كرديم، راهى را كه اسلام و جمهورى اسلامى به ما نشان داده، پيش رفتيم و از آن راه منحرف نشديم، مطلقاً ترسى نداريم؛ به ما آسيبى نميزند؛ نميتواند آسيب بزند.
سياستهاى استكبار، سياستهاى آمريكا، سياستهاى شبكه ى صهيونيستى عالم كه آماج اولش براى دشمنى، به دلائل روشن، جمهورى اسلامى است، نميتوانند جمهورى اسلامى را از پا در بياورند. نه فقط نميتوانند از پا در بياورند، نميتوانند كند كنند. ما ميتوانيم با سرعت حركت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئه ى دشمن هستيم. اين توطئه ها ادامه پيدا خواهد كرد، تا يك مقطعى؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همه جانبه ى كشور كه اين، كارِ شما دانشجوها، كارِ شما نسل جوان است. آن وقتى كه توانستيد كشور را به اقتدار علمى و به اقتدار اقتصادى برسانيد و آن وقتى كه توانستيد عزت علمى را براى كشور فراهم كنيد، آن روز البته توطئه ها كم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتى به آن نقطه نرسيده ايم، منتظر توطئه ها بايد بود و آماده ى مقابله ى با اين توطئه ها بايد بود. و ان شاءاللَّه هر روزى كه بگذرد، شما قوى تر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزى كه پيروزى نهائى نصيب ملت بشود، ان شاءاللَّه روز دورى نخواهد بود.
پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى خودت، در راه خودت و مقبول درگاه خودت قرار بده. پروردگارا! بركات خودت را بر نظام جمهورى اسلامى، بر فدائيان اين نظام، شهداى راه آرمانهاى اين نظام و بر امام بزرگوار اين نظام نازل بفرما؛ رحمت خودت و فضل خودت را بر اين جوانان عزيز، بر مجموعه ى جوانان كشور و دانشجويان عزيز ما نازل كن؛ ما را همواره جزو سربازان و رهروان اين راه قرار بده؛ ما را در همين راه بميران. پروردگارا! درجات شهداى عزيز ما را روزبه روز بالاتر و متعالى تر قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
خيلى خوشحالم و خداوند را شاكرم كه امروز توفيق پيدا كرديم در اين دانشگاه بزرگ و مهم در جمع شما عزيزان حضور پيدا كنيم. هم دانشجويان عزيز تشريف داريد، هم اساتيد محترم و مسئولان اين دانشگاه. و بحمداللَّه دانشگاه علم و صنعت جزو دانشگاه هائى است كه هم افتخارات علمى دارد، هم افتخارات انقلابى. اگر ما يكى از وظائف مهم دانشگاه ها را عبارت بدانيم از تربيت نيروهاى صالح، برجسته، مفيد براى اداره ى بخشهائى از كشور و حضور تأثيرگذار در قضاياى كشور - كه همين هم هست؛ يقيناً يكى از وظائف دانشگاه ها اين است - دانشگاه شما در اين بخش يكى از پيشرفته ترين و پيشروترين دانشگاه هاست. فهرست طولانى اى را ميتوان شمرد از متخرجين اين دانشگاه كه در بخشهاى مختلف كشور در طول اين سالها نقشهاى مهمى ايفا كرده اند. حالا به عنوان نمونه، چون نام و ياد شهيدان هم در اين جلسه بر زبان دوستان رفت، من هم عرض بكنم همين سردار عالى مقام، جاويد نشان، آقاى حاج احمد متوسليان كه من از نزديك اين مرد برجسته را ميشناختم و كار او، روحيه ى او و تلاش او را ديده ام و او يكى از برجستگان دفاع مقدس بود - به نظر من بخصوص شما جوانهاى عزيز، شرح حال اين برجستگان را كه خيلى درسها به ما مى آموزد، بخوانيد؛ خصوصاً در آن بخشى كه مربوط به عمليات اين سردار عزيز هست؛ چه در غرب، چه در فتح المبين، چه در بيت المقدس - و نام اين شهيد محمود شهبازى كه به طور متصل با اين مرد بزرگ همراه است، اينها از افتخارات بزرگ و از متخرجين اين دانشگاهند. امروز هم كه بحمداللَّه رئيس جمهور انقلابى، متعهد، كارآمد، فعال و شجاع هم جزو دانشجويان اين دانشگاه و هم جزو اساتيد اين دانشگاه بوده. اينها براى اين دانشگاه سوابق بسيار خوب و برجسته اى است.
امروز اگرچه در جلسه اساتيد عزيز تشريف دارند، لكن خطاب من بيشتر به دانشجوهاست؛ اگرچه مطالبى هم در زمينه ى مسائل كلى اى كه حتماً استادان عزيز را درگير ميكند، در بين عرايضم خواهم داشت. من وقت را تقسيم ميكنم: بحث كوتاهى را درباره ى مسئله ى دانشجوئى و دانشجويان و نقش دانشجو - كه به نظر من جزو مسائل مهم كشور ماست - عرض ميكنم. بعد در صحبت ديگرى و در نگاه دوباره اى، بازخوانى اى به انقلاب، چه از لحاظ تاريخچه، چه از لحاظ مضمون - كوتاه - در پايان دهه ى سوم عرض خواهم كرد. بعد هم در مقوله ى پيشرفت و عدالت - كه گفتيم دهه ى چهارم دهه ى پيشرفت و عدالت است - عرايض مختصر و نكاتى را عرض ميكنم.
حالا جلسات دانشگاهى - جلسات دانشجوئى - براى ما جلسات خيلى دلنشينى است؛ چون هم فضاى صداقت و خلوص در اين جلسات هست، هم دانشجو در شكل دهى حال و آينده نقش اساسى دارد. اين آن چيزى است كه به نظر من دانشجويان ما هرگز نبايد اين را از نظر دور بدارند. دانشجو نقش آفرين است؛ هم در زمان حال و هم نسبت به دوران آينده؛ فرداى كشور.
اين عنصرى كه در اين كارگاه عظيم با همت و تلاش خود و با هدايت و كمك استادان، ارزش افزوده و فوق العاده اى پيدا ميكند، دانشجوست. و يقيناً با اين نگاه، دانشگاه مهمترين زيرساخت پيشرفت و توسعه ى كشور است؛ يعنى هيچ يك از زيرساختهاى گوناگون كشور اهميت و نقش دانشگاه را ندارد؛ چون دانشگاه نيروى انسانى را تربيت ميكند كه مهمترين سرمايه ى كشور نيروى انسانى است.از دانشگاه هميشه و در همه جا اين انتظار هست كه محل جوشش و اوج دو جريان حياتى در كشور باشد: اول، جريان علم و تحقيق؛ دوم، جريان آرمان گرائى ها و آرمان خواهى ها و هدفگذارى هاى سياسى و اجتماعى. كمتر محيطى را - شايد محيط ديگرى را نشود پيدا كرد - ميتوان پيدا كرد كه مثل دانشگاه اين دو جريان در آن به طور موازى همواره جوشش داشته باشد؛ هم جريان علم و تحقيق كه مايه ى حيات جامعه و عزت جامعه است و عزت علمى به دنبال خود عزت اقتصادى، عزت سياسى، عزت بين المللى را مى آورد، در دانشگاه هاست، و هم آن مسئله ى آرمان گرائى كه بظاهر به مسئله ى علم ارتباطى هم ندارد، اما در همه جاى دنيا انتظار از دانشگاه ها به خاطر حضور دانشجو اين است كه در زمينه ى ترسيم آرمانها و گرايش به تحصيل اين آرمانها و رسيدن به اين آرمانها، دانشگاه فعال باشد. اين ديگر مربوط ميشود بخصوص به دانشجو؛ جوانىِ دانشجو، سن دانشجو، آمادگى هاى روحى دانشجو، كه اين اقتضاء را به دانشگاه ميدهد. اين، انتظار از دانشگاه است. البته در بعضى از جاها اين انتظار برآورده ميشود، در بعضى جاها هم برآورده نميشود.
در مورد جريان اول - كه جريان علم و تحقيق است - بايد گفت در گذشته در كشور ما كمابيش اين جريان بود؛ نميشود بكلى حركت دانشگاهىِ پيش از انقلاب را نفى كرد. ايرادهائى بر آن وارد است، لكن بالاخره حركتى بود كه وجود داشت. عناصر دلسوز، علاقه مند و عالمى پيدا ميشدند و در دانشگاه ها نقش ايفاء ميكردند، لكن بعد از انقلاب حركت علمى در دانشگاه ها سرعت گرفته، كه البته دلائلى هم دارد كه چرا اين پيش آمده است.
در اين سالهاى اخير كه مسئله ى توليد علم و نهضت توليد علم، نهضت نرم افزارى، بازگشت به خود، اهتمام به تحقيق در دانشگاه ها مطرح شده، يك حالت جهشى در اين حركت به وجود آمده است؛ در بخشى از مسائل علمى و كارهاى علمى و فناورى كه نمونه هاش را داريد مشاهده ميكنيد، در زمينه ى دانشهاى پزشكى، در زمينه ى دانشهاى نو، در زمينه ى مسائل هسته اى، در زمينه ى نانو و غير اينها كارهاى مهمى در دانشگاه هاى ما انجام گرفته است كه در گذشته تصور نميشد كه ما بتوانيم؛ محقق ما، استاد ما، دانشجوى ما، جوان ما بتوانند به اين نقاط دست پيدا كنند و اين جهش را پيدا كنند؛ اما امروز پيدا شده. آنچه مهم است اين است كه اين جهش بايد ادامه پيدا كند. ما در زمينه ى مسائل علمى دچار عقب ماندگى مزمن هستيم. آنچه كه اهميت دارد - كه من حالا بعد هم عرض خواهم كرد - مسئله ى ادامه ى حركت سريع است. ما بايد اين سرعت و اين شتابى را كه در حركت علمى ما وجود دارد، سالها ادامه بدهيم؛ هيچ جايز نيست كه ما اندكى توقف كنيم؛ زيرا عقب ماندگى ما از دنياى پيشرفته ى از لحاظ علمى، عقب ماندگى زياد و قابل توجهى است؛ اين را ميدانيم، اين را ميفهميم و از او رنج ميبريم. علت هم اين است كه ملت ما يك ملت داراى هوشِ زير متوسط نيست كه بگويد حالا حقم است. ملت ما ملتى است كه داراى هوش بالاى متوسط جهانى است؛ اين حرفى است كه ثابت شده؛ همه ميگويند. خيلى ها ذكر ميكنند، ميگويند، آثارش هم مشاهده ميشود. سابقه ى علمى ما و تاريخ علمى ما هم همين را تأييد ميكند. اين ملت، آن هم در اين نقطه ى حساس از كره ى زمين، از لحاظ علمى دچار اين عقب ماندگى و فقرى كه بر او تحميل كرده اند باشد، غير قابل تحمل است. ما خدا را شكر ميكنيم كه چشم ما را به اين عقب افتادگى باز كرد؛ به ما تفهيم شد كه ما دچار اين فقر هستيم و خدا را شكر ميكنيم كه اين همت، اين شوق، اين اميد در مجموعه ى ما به وجود آمد كه ميتوانيم اين عقب ماندگى را برطرف كنيم. بنابراين، اين شتابى كه وجود دارد، اين جهشى كه وجود دارد، بايد سالها ادامه پيدا كند.
عرض كرديم كه كشور بايد به عزت علمى برسد. هدف هم بايد مرجعيت علمى باشد در دنيا؛ همين طور كه بارها عرض كرده ايم. يعنى همين طور كه شما امروز ناچاريد براى علم و دستيابى به محصولات علمى به دانشمندانى، به كتابهائى مراجعه كنيد كه مربوط به كشورهاى ديگرند، بايد به آنجا برسيم كه جوينده ى دانش، طالب علم، مجبور باشد بيايد سراغ شما، سراغ كتاب شما؛ مجبور باشد زبان شما را ياد بگيرد تا بتواند از دانش شما استفاده كند. هدف بايد اين باشد. اين يك آرزوى خام هم نيست. اين چيزى است كه عملى است. اينجائى هم كه ما امروز از لحاظ علمى و فناورى قرار داريم، اين هم يك روزى جزو آرزوهاى خام به حساب مى آمد.
يقيناً قبل از انقلاب - قبل از اينكه اين حركت و شوق در مردم به وجود بيايد؛ اين احساس دليرى در مقابل موانع در مردم ما به وجود بيايد - اگر ميگفتند كه كشور ما خواهد توانست به اين نقطه از دانشهاى گوناگون برسد، كسى باور نميكرد. آن روزى كه براى يك بيمارى معمولى كه امروز توى بيمارستانهاى درجه ى سه و چهار در شهرستانهاى دور ما براحتى آن را علاج ميكنند، افراد ناچار بودند به كشورهاى خارج بروند، پولهاى زيادى بدهند، منت زيادى را بكشند - اين مال خيلى قديم نيست، مال همين پيش از انقلاب است - با اين وضعى كه امروز ما داريم در دانشهاى گوناگون و در بخشهاى مختلف، يقيناً يك روزى به نظر خيلى ها دست نيافتنى بود؛ اما ملت ما به او دست يافت، جوانهاى ما به او دست يافتند. همين مسئله ى هسته اى از اين قبيل است، مسائل گوناگون در بخشهاى علمى از اين قبيل است. بنابراين، اينى هم كه يك روزى كشور ما و ملت ما كاروان دانش را آنچنان پيش ببرد كه بتواند در دنيا مرجع علمى باشد، چيز ممكنى است. البته مقدماتى دارد، كه اين مقدمات بايستى طى شود و اين مقدمات شروع هم شده. يكى از اين مقدمات، همين خودآگاهى ماست كه احساس كنيم كه «بايد»؛ و احساس كنيم كه «ميتوانيم». يكى ديگر از مقدمات، تهيه ى نقشه ى علمى جامع كشور است كه كشور از لحاظ تحصيل علم و طلب علوم مختلف دچار سردرگمى نباشد. اين كار خوشبختانه انجام گرفته. همين دوستان و محققين و برجستگان، برخاسته ى از دانشگاه ها و از اين دانشگاه، توانسته اند نقشه ى جامع علمى را تهيه و فراهم كنند، كه در شرف نهائى شدن است و اين يك گام بسيار بلند در راه پيشرفت علم در كشور است. البته بعد از آنكه نقشه ى جامع علمى تهيه و فراهم شد، كارهاى ديگرى هم بايستى انجام بگيرد؛ از جمله: ايجاد نظام مهندسى اين نقشه، تبديل نقشه ى جامع علمى به صدها پروژه ى علمى، و سپردن اين پروژه ها به پيمانكاران امينى كه عبارتند از همين دانشگاه ها و اساتيد و مراكز تحقيقاتى دانشگاه ها. بعد، ايجاد شبكه ى نظارت بر اين پيشرفت علمى؛ حسن اجراء. و درگير كردن استاد، دانشجو، محقق - كه حالا دانشجويان پرسيدند در زمينه ى پيشرفت علمى، تكليف ما چيست - اينها حتماً بايد در اين طرح مهندسى نقشه ى جامع علمى ديده شود. هر تك تك دانشجو ميتواند نقش ايفاء كند؛ هر مركزى از مراكز تحقيقاتى، هر كارگاه آموزشى ميتواند نقش ايفاء كند و اساتيد هم ميتوانند. بنابراين يك كار چند ساله است. اين كار چند ساله با شدت، با حدت، با پيگيرى تمام، با اميد بايستى دنبال شود و ان شاءاللَّه به نتائجى خواهد رسيد. يقيناً روزى خواهد رسيد كه شما ببينيد مرجعيت علمى يافتن دانشگاه هاى ايران و دانشمندان ايران چيز دور از دسترسى نيست؛ خيلى نزديك به شماست. شما جوانها يقيناً اين را خواهيد ديد؛ من ترديدى ندارم.
اين مربوط به جريان اول؛ دانشگاه ها و دانشجوئى و انتظار از دانشجو كه البته نقش اساتيد در اين جريان اول نقش بسيار تعيين كننده و مهم و حساسى است.
جريان دوم كه آن مسئله ى آرمان خواهى است در دانشگاه ها - كه در زبان متعارف به او گفته ميشود جنبش دانشجوئى - در كشور ما تاريخ بسيار جالبى دارد. اين را از اين جهت ميگويم و رويش تكيه ميكنم كه اين حركت بايد ادامه پيدا كند و اين چيزى نيست كه بتواند متوقف بشود؛ چون كشور در شرائطى است و نظام جمهورى اسلامى، ساخت و ويژگى ها و مختصاتى دارد كه حتماً جنبش دانشجوئى در كنارش بايستى حضور داشته باشد. اين جنبش دانشجوئى در كشور ما در تاريخِ ثبت شده و شناخته شده ى خود، هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بشدت عدالتخواه بوده است. اين مميزات جنبش دانشجوئى ما از روز اول است تا امروز. اگر كسى مدعى جنبش دانشجوئى باشد، اما اين مميزات را نداشته باشد، صادق نيست. دست جنبش دانشجوئى نميتواند در دست كسانى باشد كه در فلسطين قتل عام ميكنند، در عراق جنايت ميكنند، در افغانستان مردم را از دم تيغ ميگذرانند؛ اين جنبش دانشجوئى نيست. جنبش دانشجوئى خصلت و خاصيتش در كشور ما لااقل اينجور است - شايد در خيلى از كشورهاى ديگر هم باشد - كه ضد استكبارى، ضد سلطه، ضد ديكتاتورى و طرفدار عدالت است. شروع اين حركت يا مقطع شناخته شده ى اين حركت، همين 16 آذر است.
جالب است توجه كنيد كه 16 آذر در سال 32 كه در آن سه نفر دانشجو به خاك و خون غلتيدند، تقريباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ يعنى بعد از كودتاى 28 مرداد و آن اختناق عجيب - سركوب عجيب همه ى نيروها و سكوت همه - ناگهان به وسيله ى دانشجويان در دانشگاه تهران يك انفجار در فضا و در محيط به وجود مى آيد. چرا؟ چون نيكسون كه آن وقت معاون رئيس جمهور آمريكا بود، آمد ايران. به عنوان اعتراض به آمريكا، به عنوان اعتراض به نيكسون كه عامل كودتاى 28 مرداد بودند، اين دانشجوها در محيط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات ميكنند، كه البته با سركوب مواجه ميشوند و سه نفرشان هم كشته ميشوند. حالا 16 آذر در همه ى سالها، با اين مختصات بايد شناخته شود. 16 آذر مال دانشجوى ضد نيكسون است، دانشجوى ضد آمريكاست، دانشجوى ضد سلطه است.
بعد، از آن سال تا سال 42 - كه شروع نهضت روحانيت و نهضت دينى و اسلامى در كشور ماست - جنبش دانشجوئى كم و بيش تحركاتى دارد. من يادم است سالهاى 38 و 39 و 40 و ...، دانشجوها تحركاتى داشتند، منتها بشدت سركوب ميشد و اجازه نميدادند بروز پيدا كند؛ تا نهضت روحانيت در سال 1341 و اوجش در سال 42 شروع شد، كه اينجا باز شما نشانه ى جنبش دانشجوئى را مشاهده ميكنيد؛ يعنى در تمام پانزده سالى كه بين 1342 است كه شروع نهضت روحانيت باشد، تا 1357 كه پيروزى انقلاب اتفاق افتاد، شما در همه جا و دوشادوش روحانيت و در كنار او، جنبش دانشجوئى را مشاهده ميكنيد. دانشگاه هاى كشور، محيطهاى دانشجوئى كشور، مركز تحرك و فعاليت است و يكى از بازوهاى اساسى نهضت در تمام طول اين مدت - كه اين را ما از نزديك هم خودمان شاهد بوديم؛ هم دوستانى كه در كار نهضت و مبارزات بودند و هم همه اين را تجربه كرده اند و آزموده اند - دانشجويانند. بنابراين، دانشگاه ها يك بخش لاينفك از نهضت روحانيت بودند. البته در دانشگاه ها جريانهاى الحادى و ضد دينى و ماركسيست و غيره هم بودند، لكن آن حركت غالب، مربوط بود به دانشجوهاى مسلمان. لذا گروه هائى كه تشكيل ميشد - گروه هاى مبارز - و كارهائى كه انجام ميگرفت مثلاً در زندانها - اين زندانهاى گوناگون در سالهاى مختلف كه ما خودمان تجربه كرديم - در همه جا، دانشجوها هم حضور داشتند؛ يعنى روحانيون و دانشجويان عمده ى زندانى ها را تشكيل ميدادند. همين موجب شد كه ما روحانيون مشهد، علماى مشهد و جمع كثيرى از مردم مشهد در سال 57، قبل از پيروزى انقلاب، وقتى ميخواستيم تحصن انجام بدهيم، اين تحصن در مركز دانشگاهى پزشكى امام رضا انجام گرفت؛ يعنى مركزيت دانشگاه. در تهران هم تحصنِ علما و روحانيون و انقلابيون و مبارزين براى ورود امام - كه در ورود ايشان تأخير شده بود - در دانشگاه تهران انجام گرفت. اينها نشان دهنده ى نقش دانشگاه و نقش دانشجوست، تا انقلاب پيروز شد.
بعد از پيروزى انقلاب اين حركت دانشجوئى - جنبش دانشجوئى، حضور دانشجوئى - صحنه ى عجيبى است. در همان ماه هاى اول، مسئله ى تشكيل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجويان در سپاه است و به فاصله ى چند ماه، تشكيل جهاد سازندگى به وسيله ى خود دانشجوهاست، كه خود دانشجوها جهاد سازندگى را تشكيل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پيش بردند، كه يكى از بركات و افتخارات نظام اسلامى، جهاد سازندگى بود. چند ماه بعد از اين، موج دوم حضور دانشجويان در مواجهه و مقابله ى با عناصر مسلحى بود كه دانشگاه را لانه ى خودشان كرده بودند، كه اتفاقاً خيلى از آنها غير دانشجو بودند و همين دانشگاه تهران تبديل شده بود به مركز تسليحات و تفنگ و مهمات و نارنجك! آنها اين وسائل را جمع كرده بودند براى اينكه با انقلاب مبارزه كنند. كسى كه توانست اينها را از دانشگاه تهران ازاله كند، خود دانشجوها بودند؛ حركت عظيم دانشجوها كه اينجا هم خودش را نشان داد.
سال 59 با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است كه نمونه هاى مختلفى از آن وجود دارد كه يكى از آنها همين حاج احمد متوسليان و امثال اينها بودند كه بلند شدند رفتند منطقه ى غرب در كردستان، در عين غربت - بنده در همان ماه هاى اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقه ى كردستان را از نزديك ديدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه كأنه پاشيده شده بود - و در تنهائى، بى سلاحى و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمى دشمن، اين مخلص ترين نيروها در آنجا كارهاى بزرگى را انجام دادند كه قبل از عمليات فتح المبين - عملياتى كه اين سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند - عمليات محمد رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم) را انجام دادند كه آن، يك نمونه از حضور دانشجويان است. يك نمونه ى ديگر دانشجوهائى هستند كه در ماجراى هويزه حضور پيدا كردند كه آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزى كه اينها داشتند ميرفتند - روز 14 دى - به طرف منطقه ى نبرد و درگيرى، ديدم؛ شهيد علم الهدى و شهيد قدوسى و ديگران. اين مربوط به سالهاى 60 و 61 است كه البته ادامه پيدا كرد تا آخر جنگ. يعنى واقعاً يكى از بخشهاى تأمين كننده ى نيروهاى فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاه ها بودند. بعد هم كه در همان اوائل دهه ى 60، وقتى بازگشائى دانشگاه ها انجام شد، جهاد دانشگاهى تشكيل شد كه يكى از نقاط حساس و يكى از مراكز مايه ى افتخار، جهاد دانشگاهى است. قبل از اينها هم در سال 58، تسخير لانه ى جاسوسى به دست جنبش دانشجوئى است.
حالا دانشجو به حيث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئى است. ممكن است آن كسى كه خودش در تسخير لانه ى جاسوسى فعال بوده، بعد از مدتى از كار خودش پشيمان شود - كمااينكه ما پشيمان شده هائى هم داريم! خيلى از كسانى كه در جنبش دانشجوئى حضور داشتند، در برهه ى ديگرى، گرفتارى هاى زندگى و انگيزه هاى مختلف، ثبات قدم را از اينها گرفت - لكن حركت بزرگ مربوط به دانشجوست، كه اين حركتِ تسخير لانه ى جاسوسى يكى از مهمترينِ اين حركات است.
حالا اين يك تاريخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهاى مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظه هاى حساس و خطير، حضور دانشجويان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحيح هدايت كند. اين برداشت من از جنبش دانشجوئى و نگاه من به جنبش دانشجوئى است: ضد استكبارى، ضد فساد، ضد اشرافيگرى، ضد حاكميت تجمل گرايانه و زورگويانه، ضد گرايشهاى انحرافى؛ اينها خصوصيات جنبش دانشجوئى است. در همه ى اين سالهاى انقلاب، حضور دانشجويان در اين صحنه ها، حضور فعال و مؤثرى بوده. دانشجوها گفتمان ساز بوده اند، فضاى فكرى ساخته اند، گفتمانهاى سياسى و انقلابى را در جامعه حاكم كرده اند، كه در موارد زيادى اين وجود داشته.
البته من قضاوتم روى بدنه ى دانشجوست. ممكن است افرادى، بخشهائى از مجموعه ى دانشجوئى جور ديگرى باشند. نه تعجب ميكنيم، نه انكار ميكنيم؛ مطمئناً اين است؛ اما بدنه ى دانشجوئى، طبيعت كار دانشجوئى و روحيه ى دانشجوئى، اينى است كه عرض كردم. دانشجو ضد ظلم است، ضد استكبار است، ضد سلطه ى خارجى است، عاشق آرمانهاى بزرگ است، اميدوار به رسيدن به اين آرمانهاست. در واقع حضور قشر جوان، بخصوص دانشجو، موتور حركت يك جامعه است. بايد دانشجوها هميشه به اين توجه داشته باشند و روى او براى آينده ى كشور حساب كنند.
يك جمله هم در باب تشكل هاى دانشجوئى عرض كنم. البته منظور تشكل هاى سياسى، اجتماعى دانشجويان است؛ تشكل هاى علمى، بحث ديگرى دارد. تشكل هاى دانشجوئى نقش آفرينند؛ بدون ترديد. منتها بايد توجه داشت كه تشكل دانشجوئى، حزب به اين اصطلاحى كه امروز در دنيا هست و احزاب با آن اصطلاح شناخته ميشوند، نيست و با آن فرق دارد؛ تشكل دانشجوئى با حزب فرق دارد. احزاب و سازمانهاى سياسى در وضع رائج و متعارف عالم، تشكيلاتى هستند كه براى رسيدن به قدرت به وجود آمده اند. احزاب در دنيا اينجورند. يعنى مجموعه هائى تشكيل ميشوند براى اينكه قدرت سياسى را در جامعه در دست بگيرند. اين خاصيت حزب اين است. تشكل هاى دانشجوئى مطلقاً براى اين به وجود نمى آيند و نميخواهند قدرت را در دست بگيرند. تشكل هاى دانشجوئى براى رسيدن آرمانها به وجود مى آيند كه فراتر از مسئله ى به قدرت سياسى رسيدن و حكومت را به دست گرفتن، است. اين - قدرت سياسى - برايشان مطرح نيست. البته احزاب بدشان نمى آيد كه از اين مجموعه هاى دانشجوئى براى رسيدن به قدرت استفاده كنند. به نظر ما اين، روا نيست و خودِ دانشجوها بايد به اين توجه داشته باشند. احزاب ميخواهند چيزى به دست بياورند، قدرت را كسب كنند. دانشجوها غالباً با فعاليتهاى دانشجوئى، جان خودشان، توان خودشان، نشاط خودشان را مايه ميگذارند و چيزى تقديم ميكنند؛ آن جائى كه لازم بشود، جان را تقديم ميكنند؛ كما اينكه ديديد.
ضمناً تشكل هاى دانشجوئى فرصتى هم براى دانشجو ايجاد ميكند براى كار دسته جمعى. و من به كار دسته جمعى اعتقاد دارم و اين را يك نياز دانشجو ميدانم؛ كسب مهارتهاى گوناگون؛ مهارتهاى سياسى، اجتماعى. و توجه داريد شما جوانان عزيز؛ چه برادرها، چه خواهرها، كه دانشجو محاط به انواع خدعه ها و گردابهاى گوناگون است؛ محاط به انواع خطرهاست. در كشور ما لااقل اينجور است. يكى از اهداف توطئه هاى استكبارى در كشور ما، بلاشك دانشجوها هستند. علتش هم معلوم است؛ در كشور ما نسبت جوان، نسبت بسيار بالائى است، نسبت دانشجو هم نسبت بالائى است و دانشجو نقش آفرين است؛ هم در زمينه هاى علمى، هم در زمينه هاى سياسى. آن كسانى كه براى اين كشور و براى اين ملت خوابهائى ديده اند، ناچارند روى دانشجوى ايرانى سرمايه گذارى كنند؛ از جاذبه هاى غريزى گرفته تا فريبهاى سياسى، تا دكان دارى هاى بظاهر معنوى - عرفانهاى ساختگى - كه انواع و اقسام اين چيزها وجود دارد. تشكل ها ميتوانند مصونيت بخش باشند؛ ميتوانند دانشجو را از افتادن در گردابهاى مختلف و منجلابهاى مختلف نجات بدهند و حفظ كنند. اين، نقشى است كه تشكل ها ميتوانند ايفاء كنند. مسئولين تشكل ها كه نامهاى مختلفى دارند و با عنوانهاى مختلفى كار ميكنند، بايد همه در اين هدف، خودشان را سهيم بدانند: كمك به دانشجو.
و ديگر اينكه، تشكل هاى دانشجوئى مواظب باشند هدفهايشان را گم نكنند. هدفهاى اصلى تشكل هاى دانشجوئى همان چيزهائى است كه بر روى طاق بلند جنبش دانشجوئى نوشته شده: ضديت با استكبار، كمك به پيشرفت كشور، كمك به اتحاد ملى، كمك به پيشرفت علم، حضور و شركت در مبارزه و پيكار همگانىِ ملت ايران براى غالب آمدن بر توطئه ها و بر دشمنى ها؛ اينها هدف اصلى است؛ اين را بايد فراموش نكنند. البته تشكل ها از بدنه ى دانشجوئى هم خودشان را نبايد جدا كنند؛ يعنى اينجور نباشد كه تشكل، موجب تقسيم دانشجوها بشود. به دانشجوها نزديك باشند. بحث در باب مسائل دانشجوئى را كه طولانى هم شد، من همين جا خاتمه ميدهم.
مسئله ى بازخوانى انقلاب به نظر من مسئله ى مهمى است. حالا هم وقت خيلى زياد نيست كه من به تفصيل صحبت كنم، هم وضع سرماخوردگى و سينه ى من، اين اجازه را نميدهد. من چند روز است دچار سرماخوردگى هستم و نخواستم اين قرارى را كه امروز با شما گذاشتيم، به تأخير بيندازم. اين بود كه با همين حال آمدم. اين، بالاخره محدوديتى در صحبت من با شما ايجاد ميكند.
يك نكته در باب شناخت اين تاريخچه ى پرماجراى انقلاب ما اين است كه توجه كنيم كه كشور ما بعد از اينكه سالهاى متمادى دچار استبداد سلطنتى بود تا دوره ى مشروطه، مشروطيت يك فرصتى بود براى تنفس؛ يعنى انتظار اين بود كه حادثه ى نهضت مشروطيت يك مجال تنفسى براى اين ملت به وجود بياورد، به آنها آزادى بدهد؛ اما اينجور نشد. مشروطيت از همان اول به وسيله ى بيگانگان، به وسيله ى قدرت مسلط آن روزِ دنيا يا يكى از قدرتهاى مسلط آن روزِ دنيا كه دولت انگليس بود، مصادره شد.
بعد از هرج و مرجى كه در اوائل مشروطه به وجود آمد، به فاصله ى چند سال، همان دولت بيگانه ى سلطه گر خارجى - يعنى انگليس - يك ديكتاتور خشن و بيرحم و بسيار خطرناكتر از سلاطين قبل از مشروطه - يعنى مظفرالدين شاه و ناصرالدين شاه - را بر سر كار آورد كه او رضا خان بود. ديكتاتورىِ رضا خان بمراتب از ديكتاتورى ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه براى كشور و ملت ما بدتر و خشن تر بود كه انگليس ها او را سر كار آوردند. در واقع ما از دوران استبداد، وارد دوران آزادى نشديم، بلكه وارد دوران استبداد ديگرى همراه با وابستگى شديم؛ يعنى ملت طعم آزادى را نچشيد. لذا وقتى نهضت اسلامى در ايران شروع شد و امام هدف از اين نهضت را ريشه كن كردنِ حكومت استبدادى و حكومت سلطه و قطع نفوذ بيگانگان اعلام كرد، خيلى از مبارزين قديمى و افرادى كه دستشان تو كار مبارزه بود، زياد باورشان نمى آمد؛ نميتوانستند درست تصور كنند كه چطور ممكن است چنين چيزى! سلطنت را در اين كشور انسان از بين ببرد؟! من يادم است در همان سالهاى آخر مبارزه - كه امام بحثهاى اساسى مربوط به حكومت را كرده بودند و اين بحثها در بين مردم پخش شده بود و ايشان اعلام كرده بودند كه شاه خائن است و شاه بايد برود - بعضى از عناصر مبارز، فعال و خوب - كه بعد هم در انقلاب فعاليتهاى زيادى داشتند - حتّى آنها، ميگفتند: مگر ممكن است؟! چطور امام مسئله ى سلطنت را مطرح ميكند؟ مگر ميشود با سلطنت درافتاد؟! باورشان نمى آمد. علت اين بود كه دوران طولانى اختناق و استبداد در اين كشور همراه شده بود با نفوذ بيگانه، سلطه ى بيگانه و حمايت بيگانگان از نظام سلطنت. ولى اين اتفاق افتاد.
نهضت عظيم اسلامى، همت مردم، رهبرىِ شخصيت بى نظيرى مثل امام - كه حقاً و انصافاً شخصيت بى نظيرى بود - كار خودش را كرد. «صبر» و «بصيرت». بنده بارها از كلام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) اين را نقل كرده ام: «لايحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر»؛ بصيرت - آگاهى - و صبر؛ يعنى استقامت، پافشارى، خسته نشدن. اين دو خصوصيت در ملت ايران پيدا شد و كار خودش را كرد و انقلاب پيروز شد. در واقع تشكيل نظام جمهورى اسلامى، پاسخى بود به نياز بلندمدتِ تاريخىِ ملت ايران. ملت ايران از دل آرزوهاى تاريخى خودشان، جمهورى اسلامى را عَلم كردند و سر پا كردند. خوب، بديهى است وقتى كه يك نظامى اينجور در آرزوهاى ديرين مردم ريشه دارد، اين نظام ماندنى است؛ اين نظام قابليت بقاء دارد، قابليت رشد دارد، ريشه ميدواند و دشمنى با اين نظام آسان نيست. و اين اتفاق افتاد.
يقيناً هيچ جريان مبارز ديگرى نميتوانست در كشور ما نظام سلطنتى را از بين ببرد - جوانهاى عزيز! اين را بدانيد و مطمئن باشيد - جز جريان اسلامى و دينى اى كه پيش آمد. هيچ جريان ديگرى، هيچ حزبى، هيچ مجموعه ى مبارزى امكان نداشت بتواند نظام استبدادى وابسته ى به قدرت آمريكا را در اين كشور سرنگون كند؛ كمااينكه جريانهاى مبارز قديمى در اين كشور، همه از كار افتاده بودند؛ چه جريانهاى چپ، چه جريانهاى راست، چه گروه هاى مسلح. در سالهاى 54 و 55 همه ى اين گروه ها به وسيله ى آن دستگاه قلع و قمع شده بودند. تنها چيزى كه ميتوانست آن رژيم باطل را ساقط كند، موج عظيم ملى بود؛ حضور يكپارچه ى مردم، كه اين هم جز با انگيزه ى دين و با پيشوائى روحانيت مبارز و مرجعى مثل امام بزرگوار امكانپذير نبود. بعد هم كه آن رژيم فاسد سرنگون شد، هر نظام ديگرى غير از نظام جمهورى اسلامى - چه نظام چپ، چه نظام راست - اگر سر كار مى آمد، امكان نداشت بتواند در مقابل نفوذ دشمن، در مقابل دخالتهاى گوناگون دشمن مقاومت كند.
ما ديديم كه چطور انقلابهائى كه سر كار آمدند، چند سالى هم بودند؛ چه از نوع چپ، چه از نوع ميانه، اما نفوذ و دخالت آمريكا - دخالت سياسى اش، دخالت نظامى اش، محاصره ى اقتصادى اش - اينها را نابود كرد؛ از بين برد. شما امروز نگاه كنيد به اروپاى شرقى - كه يك مركز عمده ى حكومتهاى سوسياليستى و چپ بود - و ببينيد كه كارشان به آنجا رسيده كه پايگاه هاى نظامى و موشكى آمريكا در همان كشورهاى چپِ سابقِ اروپاى شرقى گذاشته ميشود و آمريكائى ها آنجا حضور پيدا ميكنند! بنابراين، هيچ نظامى جز جمهورى اسلامى نميتوانست در مقابل نفوذ و فشار آمريكا مقاومت كند.
اين نكته را هم عرض كنيم: علت دشمنى عميق و آشتى ناپذير استكبار و در رأس آنها آمريكا و شبكه ى صهيونيستى دنيا با جمهورى اسلامى، اين حرفهائى كه گاهى گوشه و كنار گفته ميشود - چه چيزهائى كه آنها شعارش را ميدهند، چه تصوراتى كه بعضى در داخل ميكنند - نيست. مسئله اين است كه جمهورى اسلامى يك «نفى» با خود دارد، يك «اثبات».
نفى استثمار، نفى سلطه پذيرى، نفى تحقير ملت به وسيله ى قدرتهاى سياسى دنيا، نفى وابستگى سياسى، نفى نفوذ و دخالت قدرتهاى مسلط دنيا در كشور، نفى سكولاريسم اخلاقى؛ اباحيگرى؛ اينها را جمهورى اسلامى قاطع نفى ميكند.
يك چيزهائى را هم اثبات ميكند: اثبات هويت ملى، هويت ايرانى، اثبات ارزشهاى اسلامى، دفاع از مظلومان جهان، تلاش براى دست پيدا كردن بر قله هاى دانش؛ نه فقط دنباله روى در مسئله ى دانش، و فتح قله هاى دانش؛ اينها جزو چيزهائى است كه جمهورى اسلامى بر آنها پافشارى ميكند.
اين نفى و اين اثبات؛ اينها دليل دشمنى آمريكا و دشمنى شبكه ى صهيونيستى دنياست. اگر نفوذ آمريكا را قبول كنيم، دشمنى ها كم خواهد شد؛ اگر راضى شويم كه ملت ما به وسيله ى بيگانگان به طرق مختلف تحقير شود، دفاع از هويت ملى يا دفاع از ارزشهاى اسلامى را كنار بگذاريم، مطمئناً دشمنى ها به همين نسبت كم خواهد شد. اينكه ميگويند جمهورى اسلامى رفتار خود را عوض كند، يعنى اين. شنفته ايد گاهى مسئولين سياسى كشورهاى مستكبر از قبيل آمريكا، درباره ى ايران كه صحبت ميكنند، ميگويند: ما نميگوئيم جمهورى اسلامى از بين برود، ميگوئيم جمهورى اسلامى رفتارش را عوض كند. رفتارش را عوض كند، يعنى اين؛ يعنى از اين نفى و از اين اثبات دست بردارد. اين را ميخواهند.
با همين ايستادگى در اين نفى و در آن اثبات، جمهورى اسلامى توانسته با جبهه ى گسترده ى مجهز به انواع امكانات مواجه شود و در مقابل او مقاومت كند؛ همان حالتى كه در هشت سال دفاع مقدس بود كه شرق و غرب و اروپا و ناتو و بعضى از كشورهاى عربى و همه، دست به دست هم دادند عليه جمهورى اسلامى و جمهورى اسلامى بالاخره همه ى آنها را وادار به عقب نشينى كرد و خود هيچ عقب نشينى نكرد. در عرصه ى سياسى و در سالهاى بعد از جنگ تا امروز همين معنا وجود داشته؛ يعنى جمهورى اسلامى توانسته در مقابل اين جبهه ى عظيمى كه در برابرش شكل پيدا كرده، بايستد؛ نه فقط عقب نشينى نكند، بلكه پيشروى كند و به دشمن ضربه وارد كند. اين، اتفاق افتاده.
شما وضعيت امروز آمريكا را در خاورميانه نگاه كنيد، پانزده سال قبلِ او را هم نگاه كنيد و ببينيد وضع آمريكا در خاورميانه چه جورى است؛ روزبه روز منفورتر، روزبه روز ذليل تر، ناكامتر؛ در مسئله ى فلسطين، يك جور؛ در مسئله ى لبنان، يك جور؛ در قضاياى عراق و افغانستان، يك جور. آمريكا در طرحهاى خودش در خاورميانه - كه عمدتاً هم آماج هدف اين طرحها جمهورى اسلامى بود؛ بيش از آنچه كه آن كشورها باشند - ناكام مانده؛ ضربه خورده. و جمهورى اسلامى توانست بايستد و مقاومت كند. خوب، البته توطئه ها زياد بوده؛ دهه ى اول انقلاب يك جور، و دهه ى دوم و سوم انقلاب توطئه هاى گوناگونى بود - تفاصيلش را نميرسم عرض كنم؛ وقت ميگذرد - اما نكته ى اصلى كه هم دانشجوها، هم دانشگاهيان عزيز، هم همه ى آحاد ملت، بخصوص نخبگان و هوشمندان بايد به او توجه كنند، اين است كه نظام جمهورى اسلامى اين «توانائى» و اين «اقتدار ذاتى» را دارد؛ همچنانى كه تا امروز در طول اين سى سال توانسته ايستادگى كند. آنها همه ى همتشان اين بود كه جمهورى اسلامى را نابود كنند و از بين ببرند؛ اما نه فقط نابود نشد، بلكه روزبه روز در بخشهاى مختلف قوى تر شد.
اين «توانائىِ ماندن»، اين «اقتدار»، اين «ظرفيت بقاء» بايستى حفظ شود. اينجور نيست كه ما هر جور عمل كنيم - ولو بى تفاوت، ولو با عدم توجه به وظائف حساس و مهم - باز هم همين ظرفيت مقاومت باقى بماند؛ نه، بايستى نظام جمهورى اسلامى را به معناى حقيقى كلمه اش حفظ كرد، تا بتوان از منافع اين ملت، از منافع اين كشور، اين ملت را بهره مند كرد؛ تا بتوان اين ملت را به اوج ترقى و آرزوها و آرمانهاى خودش رساند.
آنچه مهم است اين است كه نظام جمهورى اسلامى يك ساخت حقوقى و رسمى دارد كه آن قانون اساسى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، انتخابات - همين چيزهائى كه مشاهده ميكنيد - است، كه البته حفظ اينها لازم و واجب است؛ اما كافى نيست.
هميشه در دلِ ساخت حقوقى، يك ساخت حقيقى، يك هويت حقيقى و واقعى وجود دارد؛ او را بايد حفظ كرد. اين ساخت حقوقى در حكم جسم است؛ در حكم قالب است، آن هويت حقيقى در حكم روح است؛ در حكم معنا و مضمون است. اگر آن معنا و مضمون تغيير پيدا كند، ولو اين ساخت ظاهرى و حقوقى هم باقى بماند، نه فايده اى خواهد داشت، نه دوامى خواهد داشت؛ مثل دندانى كه از داخل پوك شده، ظاهرش سالم است؛ با اولين برخورد با يك جسم سخت در هم ميشكند. آن ساخت حقيقى و واقعى و درونى، مهم است؛ او در حكم روح اين جسم است. آن ساخت درونى چيست؟ همان آرمانهاى جمهورى اسلامى است: عدالت، كرامت انسان، حفظ ارزشها، سعى براى ايجاد برادرى و برابرى، اخلاق، ايستادگى در مقابل نفوذ دشمن؛ اينها آن اجزاء ساخت حقيقى و باطنى و درونى نظام جمهورى اسلامى است. اگر ما از اخلاق اسلامى دور شديم، اگر عدالت را فراموش كرديم، شعار عدالت را به انزواء انداختيم، اگر مردمى بودنِ مسئولان كشور را دست كم گرفتيم، اگر مسئولين كشور هم مثل خيلى از مسئولين كشورهاى ديگر به مسئوليت به عنوان يك وسيله و يك مركز ثروت و قدرت نگاه كنند، اگر مسئله ى خدمت و فداكارى براى مردم از ذهنيت و عمل مسئولين كشور حذف شود، اگر مردمى بودن، ساده زيستى، خود را در سطح توده ى مردم قرار دادن، از ذهنيت مسئولين كنار برود و حذف شود؛ پاك شود، اگر ايستادگى در مقابل تجاوزطلبى هاى دشمن فراموش شود، اگر رودربايستى ها، ضعفهاى شخصى، ضعفهاى شخصيتى بر روابط سياسى و بين المللى مسئولين كشور حاكم شود، اگر اين مغزهاى حقيقى و اين بخشهاى اصلىِ هويت واقعى جمهورى اسلامى از دست برود و ضعيف شود، ساخت ظاهرىِ جمهورى اسلامى خيلى كمكى نميكند؛ خيلى اثرى نميبخشد و پسوند «اسلامى» بعد از مجلس شورا: مجلس شوراى اسلامى؛ دولت جمهورى اسلامى، به تنهائى كارى صورت نميدهد. اصل قضيه اين است كه مراقب باشيم آن روح، آن سيرت از دست نرود، فراموش نشود؛ دلمان خوش نباشد به حفظ صورت و قالب. به روح، معنا و سيرت توجه داشته باشيد. اين، اساس قضيه است.
و من به شما عرض بكنم كه تغيير سيرت، تغيير آن هويت واقعى، بتدريج و خيلى آرام حاصل ميشود. توجه بعضى ها به اين، غالباً جلب نميشود، يا خيلى ها توجهشان جلب نميشود. يك وقتى ممكن است همه متوجه شوند، كه كار از كار گذشته باشد. خيلى بايد دقت كرد. چشم بيناى طبقه ى روشن بين و روشنفكر جامعه - يعنى طبقه ى دانشگاهى - و چشم بيناى دانشجويان بايد اين مسئوليت را هميشه براى خودش قائل باشد.
نظام اسلامى، نظام اسلامى است در ظاهر و باطن؛ نه فقط نظام اسلامى در ظاهر. صرف اينكه حالا يك شرائطى در قانون اساسى براى رئيس جمهور و براى رهبر و براى رئيس قوه ى قضائيه و براى شوراى نگهبان و براى كه و كه معين شده؛ و چه و چه، اينها كافى نيست؛ اگرچه اينها لازم است. انحراف در هدفها، در آرمانها، در جهتگيرى ها را بايد مراقبت كرد كه پيش نيايد. و اين چيزى است كه ما در طول اين سالهاى طولانى - بخصوص بعد از جنگ و بعد از رحلت امام - درگيرش بوديم؛ جزو درگيرى هاى اساسى در اين دو دهه ى گذشته، يكى همين بوده. تلاشهاى زيادى شده است براى اينكه جمهورى اسلامى را از روح و معناى خودش خارج كنند. تلاشهاى زيادى كرده اند؛ به شكلهاى مختلف؛ چه در زمينه هاى سياسى، چه در زمينه هاى اخلاقى، چه در زمينه هاى اجتماعى؛ از اظهاراتى كه شده و حرفهائى كه زده شده. ما يك دوره اى را هم مشاهده كرديم كه در مطبوعات ما رسماً، علناً، جدائى و تفكيك دين از سياست را اعلان كردند! اصلاً مسئله ى يكى بودن دين و سياست را كه اساس جمهورى اسلامى و اساس حركت عمومى مردم بود، زير سؤال بردند. از اين بالاتر؟! در دورانى، در مطبوعات ما ديده شد كه صريحاً، علناً، از رژيم ظالم، جبار و سفاك پهلوى دفاع شد! براى اينكه چنين حالتى پيش نيايد و براى برخورد با اين انحراف، ميشود با برجسته كردن مرزهاى اعتقادى و فكرى و سياسى، جلوى اين انحراف را گرفت. شاخصهاى هويت اسلامى بايستى معلوم باشد: شاخص عدالت طلبى، شاخص ساده زيستى مسئولان، شاخص كار و تلاش مخلصانه، شاخص طلب و پويائى علمى بى وقفه، شاخص ايستادگى قاطع در مقابل طمع ورزى و سلطه ى بيگانگان، شاخص دفاع از حقوق ملى. از حقوق ملت، دفاعِ شجاعانه كردن يك شاخص است؛ مثل همين حق هسته اى؛ مسئله ى هسته اى. اين يكى از ده ها نياز كشور ماست؛ تنها مسئله ى ما نيست؛ اما وقتى دشمن روى اين نقطه متمركز شد، ملت هم ايستادگى كرد. در اين نقطه اى كه دشمن روى او تمركز پيدا كرده است، اگر ملت عقب نشينى كند، اگر مسئولين عقب نشينى كنند و از اين حق قطعى و روشن صرف نظر كنند، بدون ترديد راه براى دست اندازى به حقوق ملى براى دشمن باز خواهد شد.
اجتناب از اشرافيگرى؛ يعنى ضد ارزش كردن. در انقلاب ما اين نكته وجود داشت؛ اين را بتدريج بعضى ها سعى كردند كمرنگ كنند. اين در مسائل اقتصادى ما اثر دارد، در مسائل روانى ما اثر دارد. اشرافيگرى و گرايش به اشرافيگرى، يك ضد ارزش بود در انقلاب. يعنى افرادى در سطوح مختلف بودند كه از اينكه به اشرافيگرى نسبت داده شوند، يا از آنها چيزى ديده شود كه جزو خصوصيات اشرافيگرى باشد، بشدت اجتناب ميكردند. مسئولين كشور در درجه ى اول متعهد به اين قضيه هستند و بايد باشند. اين تدريجاً ضعيف شد. امروز خوشبختانه همان موج ضد ارزش كردن اشرافيگرى، بحمداللَّه وجود دارد؛ يعنى دولت، مسئولين دولتى ساده زيستند، مردمى هستند و اين خيلى فرصت خوبى است؛ نعمت بزرگى است. اين يكى از شاخصهاست.
مسئله ى ارزش جهاد و شهادت، يكى ديگر از شاخصهاست. ارزش مجاهدت، مقام والاى شهادت، از جمله ى چيزهائى بود كه به وسيله ى عناصرى - كسانى، دستهائى - زير سؤال رفت. جهاد را زير سؤال بردند، شهادت را زير سؤال بردند. اين، يكى از شاخصهاست؛ بايد برجسته شود. احترام به شهيدان، احترام به جهاد و مجاهدان بايستى جزو بخشهاى برجسته ى پرچم جمهورى اسلامى قرار بگيرد. جمهورى اسلامى به جهاد و شهادت شناخته ميشود.
اعتماد به مردم، عقيده ى واقعى به مشاركت مردم. بعضى ها اسم مردم را مى آورند؛ اما حقيقتاً اعتقادى به مشاركت مردم ندارند. بعضى اسم مردم را مى آورند؛ اما به مردم اعتماد ندارند. بناى جمهورى اسلامى بر اعتماد به مردم و اعتقاد به مشاركت مردم است.
شجاعت در برابر هيبت دشمن، جزو شاخصهاست. در مقابل دشمن اگر مسئولين كشور احساس رعب و خوف بكنند، بر سر ملت بلاهاى بزرگ خواهد آمد. آن ملتهائى كه ذليل و مقهور دست دشمن شدند، عمده ى علت اين بود كه مسئولان - پيشروان قافله ى ملت - شجاعت لازم، اعتماد به نفس لازم را نداشتند. گاهى در بين آحاد مردم عناصر مؤمن، فعال، فداكار، آماده ى به جانبازى هستند، منتها مسئولين و رؤسا وقتى خودشان اين آمادگى را ندارند، نيروهاى آنها هم از بين ميرود و اين ظرفيت هم نابود ميشود. آن روزى كه شهر اصفهان در دوره ى شاه سلطان حسين مورد غارت قرار گرفت و مردم قتل عام شدند و حكومت باعظمت صفوى نابود شد، خيلى از افراد غيور بودند كه حاضر بودند مبارزه و مقاومت كنند؛ اما شاه سلطان حسين ضعيف بود. اگر جمهورى اسلامى دچار شاه سلطان حسين ها بشود، دچار مديران و مسئولانى بشود كه جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نميكنند، در مردم خودشان احساس توانائى و قدرت نميكنند، كار جمهورى اسلامى تمام خواهد بود.
نزديكى با ملتهاى مسلمان. ملتهاى مسلمان عمق استراتژيك نظام جمهورى اسلامى اند. چرا تبليغات عجيب و غريب آمريكائى و انگليسى سعى ميكنند بين ملتهاى مسلمان با ملت ايران جدائى بيندازند؟ چرا؟ با مسئله ى قوميت، با مسئله ى سنى، شيعه؟ چون ميدانند آنها عمق راهبردى و عمق استراتژيك جمهورى اسلامى محسوب ميشوند. تكيه گاه يك ملت به عمق استراتژيك اوست. نميخواهند ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى از اين حمايت و طرفدارى اى كه از او در كشورهاى مختلف ميشود - كه البته بى نظير هم هست - برخوردار باشد. شما در هيچ جا نمى بينيد كه در يك كشورى از رؤساى يك كشور ديگرى، آحاد مردم - نه سياسيون - تجليل و احترام كنند؛ عكسشان را بلند كنند، نامشان را با هيجان بياورند؛ جز جمهورى اسلامى. در كشورهاى مسلمان هر جا برويد، آنجائى كه رد پائى از جمهورى اسلامى هست، مردم نسبت به آن و نسبت به جمهورى اسلامى ابراز احساساتشان اينجورى است. دشمن اين را نميخواهد؛ دشمن نميخواهد اين ارتباط برقرار باشد. جمهورى اسلامى بايد اين را يكى از وظائف خودش بداند. اين جزو آن شاخصهاى اصلى است.
حالا شما نگاه كنيد در اين نوشتجات آدمهاى يا كوته نظر - كه خوشبينانه اش اين است كه بگوئيم كوته نظرند - يا اگر بدبينانه نگاه كنيم، مغرض و خائن، كه از ارتباط جمهورى اسلامى با مردم لبنان، با مردم عراق، با مردم افغانستان، با مردم فلسطين، صريحاً و بارها انتقاد كرده اند و انتقاد ميكنند. ديده ايد شما، متأسفانه در مطبوعات ما و در بعضى از تريبونهاى سياسى، كه اين چيزها گفته ميشود. اين ضديت با يكى از شاخصهاى اساسى جمهورى اسلامى است. نه، جمهورى اسلامى منافع ملتهاى مسلمان را منافع خودش ميداند؛ با آنها مرتبط است، از آنها دفاع ميكند؛ از مظلوم دفاع ميكند، از ملت فلسطين دفاع ميكند؛ اينها شاخصهاست و اينها بايستى برجسته شود. دانشجو و دانشگاهى، بخصوص دانشجو ميتواند در اين ميدان نقش آفرين باشد؛ ميدان حفظ شاخصها، برجسته كردن شاخصها و مختصات حقيقى جمهورى اسلامى؛ غير از مختصات ظاهرى كه اسمها و مقامات رسمى و حقوقى و اينهاست. شما ميتوانيد سهيم باشيد، ميتوانيد اقدام كنيد. و البته و خوشبختانه، ملت ما ملت بيدارى است.
حالا من يك بخش عمده اى از بحثى كه امروز ميخواستم بكنم، درباره ى مسئله ى پيشرفت و عدالت بود - كه گفتيم دهه ى چهارم دهه ى پيشرفت و عدالت است - منتها هم وقت گذشت، هم با وضعى كه حالا حنجره ى من پيدا كرده، خيلى شما را بيشتر از اين زحمت ندهم. فقط چند جمله عرض بكنم؛ آن بحث را ميگذاريم براى يك ديدار ديگر دانشجوئى ان شاءاللَّه.
همين اندازه من عرض كنم به شما جوانان عزيز كه على رغم همه ى آنچه كه انجام گرفته است در اين سه دهه؛ توطئه هاى گوناگون، از موذيگرى ها و توطئه هاى براندازى و كودتا كه در سالهاى اول، دهه ى اول انقلاب بود، تا جنگ تحميلى، تا توطئه هاى به اصطلاح نرم از بعد از دهه ى اول و بعد از پايان جنگ به اين طرف تا امروز، ملت ايران و جمهورى اسلامى ثابت كرد كه شايسته و لايق باقى ماندن است؛ با قدرت ايستاد. بعد از اين هم حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست اين درخت تناور را تكان بدهد، كه آن روزى كه يك نهال بود، نتوانستند از جا درش بياورند، امروز تبديل شده به يك درخت تناور و ريشه دار. جمهورى اسلامى را نميتوانند تكان بدهند. ما بايد خودمان مراقب باشيم كه از درون پوك نشويم؛ از درون پوسيده نشويم. از دشمن بيرونى، آن وقتى كه ما سلامت معنوى خودمان را حفظ كرديم، راهى را كه اسلام و جمهورى اسلامى به ما نشان داده، پيش رفتيم و از آن راه منحرف نشديم، مطلقاً ترسى نداريم؛ به ما آسيبى نميزند؛ نميتواند آسيب بزند.
سياستهاى استكبار، سياستهاى آمريكا، سياستهاى شبكه ى صهيونيستى عالم كه آماج اولش براى دشمنى، به دلائل روشن، جمهورى اسلامى است، نميتوانند جمهورى اسلامى را از پا در بياورند. نه فقط نميتوانند از پا در بياورند، نميتوانند كند كنند. ما ميتوانيم با سرعت حركت خودمان را پيش ببريم. البته منتظر توطئه ى دشمن هستيم. اين توطئه ها ادامه پيدا خواهد كرد، تا يك مقطعى؛ آن مقطع عبارت است از اقتدار همه جانبه ى كشور كه اين، كارِ شما دانشجوها، كارِ شما نسل جوان است. آن وقتى كه توانستيد كشور را به اقتدار علمى و به اقتدار اقتصادى برسانيد و آن وقتى كه توانستيد عزت علمى را براى كشور فراهم كنيد، آن روز البته توطئه ها كم خواهد شد؛ مأيوس خواهند شد. تا وقتى به آن نقطه نرسيده ايم، منتظر توطئه ها بايد بود و آماده ى مقابله ى با اين توطئه ها بايد بود. و ان شاءاللَّه هر روزى كه بگذرد، شما قوى تر خواهيد بود، دشمن شما ضعيفتر خواهد شد و آن روزى كه پيروزى نهائى نصيب ملت بشود، ان شاءاللَّه روز دورى نخواهد بود.
پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى خودت، در راه خودت و مقبول درگاه خودت قرار بده. پروردگارا! بركات خودت را بر نظام جمهورى اسلامى، بر فدائيان اين نظام، شهداى راه آرمانهاى اين نظام و بر امام بزرگوار اين نظام نازل بفرما؛ رحمت خودت و فضل خودت را بر اين جوانان عزيز، بر مجموعه ى جوانان كشور و دانشجويان عزيز ما نازل كن؛ ما را همواره جزو سربازان و رهروان اين راه قرار بده؛ ما را در همين راه بميران. پروردگارا! درجات شهداى عزيز ما را روزبه روز بالاتر و متعالى تر قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته