خطبه ى اول
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
و الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين و صلّ على أئمّة المسلمين و هداة المؤمنين و حماة المستضعفين.
روز جمعه و شب قدر، آن هم در ماه رمضان و حالت روزه دارىِ برادران و خواهران عزيز فرصت بسيار مغتنمى است براى اينكه در اين دقائق معدودى كه ميتوان پيش از نماز جمعه سخن گفت، دلهاى خودمان را با منبع رحمت و فضل الهى آشنا كنيم، نزديك كنيم و ان شاءاللَّه زمينه ى پرورش نهال تقوا را در دل خودمان فراهم بياوريم.
مناسبت شب قدر، يكى مناسبت دعا و تضرع و توجه به پروردگار است كه ماه رمضان بخصوص شبهاى قدر، بهار توجه دلها و ذكر و خشوع و تضرع است. ثانياً بهانه و مناسبتى است براى اينكه دلهايمان را با مقام والاى امير مؤمنان و سرور متقيان عالم قدرى آشنا كنيم و درس بگيريم. هر چه كه در فضائل ماه رمضان و وظائف بندگان صالح در اين ماه بر زبان جارى شود و بتوان گفت، اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) نمونه ى كامل آن و برجسته ترين الگو براى آن خصوصيت است. من صحبتم را در خطبه ى اول با ياد امير مؤمنان (عليه الصّلاة و السّلام) آغاز ميكنم، تا قدرى به معرفت اين بزرگوار نزديك بشويم، كه هر چه گفته اند و هر چه گفته ايم و شنيده ايم، در مقايسه ى با عظمت آن مقام و برجستگى آن شخصيت، كوچك و حقير است و نميتوانيم نه مجاهدت او را، نه تلاش او را براى تقرب به خداى متعال، نه سختى ها و رنجهاى زندگى او را، نه عظمت كارى را كه در دوران خود انجام داد، توصيف بكنيم.
من امروز براى اينكه از اميرالمؤمنين درس بگيريم، يك بُعد از ابعاد فعاليت همه جانبه ى اميرالمؤمنين را عرض ميكنم و آن بُعد تربيت اخلاقى است. آن روزى كه اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جامعه ى اسلامىِ آن روز بر سر كار آمد، وضع امت مسلمان با آن روزى كه پيغمبر اكرم از دنيا رفت، تفاوت زيادى كرده بود. اين بيست و پنج سال فاصله بين رحلت پيغمبر اكرم و آمدن اميرالمؤمنين بر سر كار، حوادث زيادى اتفاق افتاده بود كه اين حوادث بر روى ذهن و فكر و اخلاق و عمل جامعه ى اسلامى اثر گذاشته بود و بعد، اين نظام و اين جامعه را اميرالمؤمنين تحويل گرفت.
نزديك پنج سال اميرالمؤمنين در آن كشور بزرگ اسلامى حكومت كرد. اين پنج سال، هر روزش حاوى يك درس است. يكى از كارهاى مستمر اميرالمؤمنين پرداختن به تربيت اخلاقى آن مردم است. همه ى انحرافهائى كه در جامعه پيش مى آيد، برگشتش و ريشه اش در اخلاقيات ماست. اخلاق انسان، خصوصيات و خصال اخلاقى انسانها، عمل آنها را جهت ميدهد و ترسيم ميكند. اگر ما در يك جامعه اى يا در سطح دنيا كجرفتارى هائى را مشاهده ميكنيم، بايد ريشه ى آنها را در خُلقيات ناپسند ملاحظه كنيم. اين حقيقت، اميرالمؤمنين را به بيان يك حقيقت مهمترى وادار ميكند و آن حقيقتِ بالاتر اين است كه اغلب اين خصال باطل و مضر در انسانها، بر ميگردد به دنياطلبى. لذا اميرالمؤمنين ميفرمايد: «الدّنيا رأس كلّ خطيئة»؛ دنياطلبى ريشه و مركز اصلى همه ى خطاهاى ماست، كه در زندگى جمعى ما، در زندگى فردى ما، اين خطاها اثر ميگذارد. خوب، معناى دنياطلبى چيست؟ دنيا چيست؟
دنيا عبارت است از همين طبيعت عظيمى كه خداى متعال خلق كرده است و در اختيار انسانها قرار داده است؛ دنيا يعنى اين. همه ى اين مواهبى كه خداى متعال در عرصه ى گيتى آفريده است، مجموعه ى چيزهائى هستند كه دنيا را تشكيل ميدهند. اولش عمر خود ماست. درآمدهاى دنيوى و حاصل تلاشهاى دنيوى، اينها همه دنياست؛ فرزند، دنياست؛ مال، دنياست؛ علم، دنياست؛ منابع طبيعى، دنياست؛ اين آبها، اين ذخائر معدنى، همه ى اين چيزهائى كه در عالم طبيعت انسان ملاحظه ميكند، اينها همين دنيا هستند؛ يعنى چيزهائى كه اجزاء زندگىِ اين جهانىِ ما را تشكيل ميدهد. خوب، كجاى اين بد است. يك دسته از آثار شرعى و اسلامى و معارفى به ما ميگويد كه دنيا را آباد كنيد: «خلق لكم ما فى الارض جميعا»؛ برويد دنيا را تحقق ببخشيد، آباد كنيد، بهره بردارى از نعم طبيعى را براى خودتان، براى مردم آماده كنيد. يك دسته از روايات اينهاست: «الدّنيا مزرعة الاخرة»، «متجر عباداللَّه»؛ از اين قبيل تعبيرات وجود دارد كه اينها همه، نگاه مثبت به دنيا را نشان ميدهد.
يك دسته از بيانات اسلامى و معارفى ما هم، دنيا را رأس خطايا و ريشه ى گناهان به حساب مى آورد. اين ماحصل مطلبى كه از اين دو مجموعه ى معارفى به دست مى آيد، حرف روشنى است - البته بحثهاى تحليلى و عميق براى اين كارها بايد بشود و لازم است و شده؛ بحثهاى خوبى هم انجام گرفته است - اما خلاصه ى مطلب اين است كه خداى متعال اين سفره ى طبيعت را براى افراد انسان گسترده است و همه ى آحاد انسان را سفارش كرده است، دستور داده است كه اين مائده ى طبيعى الهى را هرچه ميتوانند بالفعل تر، آماده تر، رنگين تر در اختيار افراد بشر قرار بدهند و خودشان هم بهره ببرند؛ لكن يك حدود و ضوابط و قواعدى بر اين حاكم است؛ يك منطقه ى ممنوعه اى وجود دارد. دنياى ممدوح اين است كه انسان اين سفره ى طبيعى الهى، اين موهبت الهى را آنچنانى كه ضوابط و قواعد الهى دستور داده است، بر طبق او رفتار كند، از حدود و ضوابط تخطى نكند، در مناطق ممنوعه قدم نگذارد. دنياى مذموم آن است كه انسان اين متاعى را كه خداى متعال براى افراد بشر قرار داده است، براى خود بخواهد، سهم خود را افزونتر از ديگران بخواهد، به سهم ديگران دست اندازى كند، دلبستگى پيدا كند كه اين دلبستگى به مقتضاى حبّ الشّى ء يعمى و يصمّ، انسان را كر و كور ميكند، تا آنجا كه در راه به دست آوردن چيزى كه عاشق و دلبسته ى آن هست، هيچ خط قرمزى و هيچ حد و حدودى را رعايت نميكند؛ اين ميشود دنياى مذموم. دلبستن به دنيا، سهم خواهى بيش از اندازه ى خود، بيش از حق خود، دست اندازى به سهم ديگران، تجاوز به حقوق ديگران؛ اين ميشود آن دنياى مذموم. مال، دنياست؛ مقام، دنياست؛ قدرت، دنياست؛ محبوبيت، دنياست؛ نعم دنيا، لذات طبيعى، اينها همه دنياست. اسلام و اديان الهى به طور كلى بهره بردارى از اين دنيا را براى انسان مباح قرار دادند؛ اما دست اندازى به حق ديگران، به هم زدن قواعد و قوانين اين عالم طبيعت، ظلم كردن به ديگران، خود را غرق در اين متاع دنيا كردن و از هدف اصلى و نهائى غافل ماندن را ممنوع دانسته اند؛ مذموم دانسته اند. اين دنيا وسيله ى تعالى و تكامل است، هدف نبايد قرار بگيرد؛ به اينكه توجه نشد، اين دنيا ميشود مذموم.
اين بليه در دنياى اسلام و در دورانى كه اميرالمؤمنين بر سركار آمد، وجود داشت كه موجب شده بود حق صريح، يعنى كسى مثل على بن ابى طالب (عليه السّلام) مورد خدشه و مناقشه قرار بگيرد؛ كسانى مقام او، معنويت او، سابقه ى او، صلاحيتهاى بى نظير او را براى مديريت جامعه ى اسلامى نديده بگيرند و با او معارضه و مبارزه كنند. اين، بر اثر دنياطلبى بود. راز انحرافى كه آن روز اميرالمؤمنين در مقابل خود ملاحظه ميكرد - و نهج البلاغه پر است از بيان اين انحرافها - عبارت بود از دنياطلبى. شما امروز به دنيا نگاه كنيد، همين را مشاهده ميكنيد. وقتى عناصر دنياطلب، فرصت طلب، متجاوز، زمام كارها را در سطح عالم در دست گرفتند، همانى ميشود كه ملاحظه ميكنيد. اولاً به حقوق انسانها ظلم ميشود؛ ثانياً حق و سهم آحاد بشر از اين سفره ى عظيم طبيعت الهى و موهبت الهى نديده گرفته ميشود؛ ثالثاً همين دنياطلبان براى اينكه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ايجاد ميكنند؛ جنگها، تبليغات دروغين، سياست بازى هاى ناجوانمردانه؛ اينها ناشى از همين دنياطلبى هاست. در محيط فتنه - محيط فتنه به معناى محيط غبارآلود است - و وقتى فتنه در جامعه اى به وجود آمد، فضاى ذهنى مردم مثل محيطِ غبارآلود و مه آلود است كه گاهى انسان نميتواند دو مترى خودش را هم ببيند. يك چنين وضعى به وجود مى آيد. در يك چنين وضعيتى است كه خيلى ها اشتباه ميكنند، بصيرتشان را از دست ميدهند. تعصبهاى بيخود، عصبيتهاى جاهلى در چنين فضائى رشد پيدا ميكند. آن وقت مى بينيد محور دنياطلبانند، اما يك عده كسانى كه اهل دنيا هم نيستند، به خاطر فتنه در جهت هدفهاى آنها حركت ميكنند؛ وضع دنيا اينجور ميشود. بنابراين «الدّنيا رأس كلّ خطيئة». حب دنيا، دل بستن به دنيا، در رأس همه ى خطايا و همه ى گناهان است. اميرالمؤمنين به اين نكته توجه ميدهد. اين برنامه ى تربيت اخلاقى اميرالمؤمنين است.
شما اگر سرتاپاى نهج البلاغه را نگاه كنيد، مى بينيد آنچه كه اميرالمؤمنين درباره ى بى رغبتى به دنيا، دل نبستن به دنيا، زهد در دنيا بيان فرموده است، از همه ى آنچه كه در نهج البلاغه بيان كرده است، بيشتر است؛ اين به خاطر همين است. والّا اميرالمؤمنين كسى نبود كه از دنيا گوشه گيرى كند، انعزال از دنيا داشته باشد؛ نه، براى آبادى دنيا يكى از فعالترين آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، اميرالمؤمنين جزو كسانى نبود كه كار نكنند، دنبال تلاش نروند؛ چرا. معروف است آن وقتى كه اميرالمؤمنين در مدينه زندگى ميكردند - قبل از خلافت - باغستانهائى را به دست خودش به وجود آورده بود؛ آب جارى كرده بود؛ نخل به وجود آورده بود. پرداختن به دنيا و به طبيعتى كه خداى متعال در اختيار انسان گذاشته است، و اداره ى معيشت مردم، اداره ى امور اقتصادى مردم، فراهم كردن وسائل رونق اقتصادى، اينها همه كارهاى مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مديران اسلامى است. اميرالمؤمنين يك چنين آدمى بود؛ اما خود او هيچ دلبستگى نداشت. اين وضع اميرالمؤمنين و برنامه ى تربيت اخلاقى اميرالمؤمنين است.
علاج دنياپرستى را هم اميرالمؤمنين در خطبه ى متقين بيان فرموده است: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنيا اين است كه انسان تقوا پيشه كند كه از خواص تقوا يكى همين است كه «عظم الخالق فى انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جايگاهى پيدا ميكند كه همه چيز در نظر او كوچك ميشود. اين مقامات دنيوى، اين اموال، اين زيبائى ها، اين جلوه هاى زندگى مادى، اين لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقير ميشود و بر اثر عظمت ياد الهى در دل انسان، اهميت پيدا نميكند. از خصوصيات تقوا همين است. خود او هم - اميرالمؤمنين - مظهر كامل همين معنا بود. در اين خطبه ى معروف «نوف بكالى» كه حالا من يك فقره اى از آن را بعد عرض ميكنم، ميگويد حضرت ايستاد روى سنگى، لباس ساده پشمىِ مندرسِ كم قيمتى بر تن او بود و نعلى از برگ خرما يا از پوست درخت خرما به پاى او بود؛ چنين وضعيت فقيرانه و زاهدانه اى حاكم و مدير آن كشور عظيم اسلامى داشت؛ اينجور زندگى ميكرد و اين بيانات عظيم، اين جواهر حكمت را بر زبان جارى ميكرد.
اين بزرگوار در همين قضاياى سياسى زمان خود، وقتى در جنگ صفين يك نفر آمد راجع به قضاياى سقيفه و اين چيزها سؤال كرد، حضرت با تندى به او جواب دادند، فرمودند: «يا اخا بنى اسد انّك لقلق الوضين ترسل فى غير سدد»؛(1) جاى حرف را نميدانى، نميفهمى چه بگوئى، كجا بگوئى، حالا در اثناى اين حادثه ى عظيم نظامى و سياسى، آمدى از گذشته سؤال ميكنى كه قضيه ى سقيفه چه بود! وليكن در عين حال يك كلمه جواب او را ميدهند، ميفرمايند ليكن تو حق سؤال كردن داشتى، چون سؤال كردى، حق دارى و من بايد جواب بدهم؛ «فانّها كانت اثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس اخرين»؛(2) اين يك امتيازطلبى بود؛ يك عده اى چشم پوشيدند، يك عده اى به آن چنگ انداختند. مسئله ى چشم پوشيدن؛ يعنى قدرت طلبى، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنيا به هر شكل آن رفتن، از نظر اميرالمؤمنين در همه ى زمانها محكوم و مردود است. اين آن روحيه ى اميرالمؤمنين است كه ميخواهد به ما اين روحيه را تعليم بدهد؛ بايد ما از اميرالمؤمنين اين را درس بگيريم؛ ياد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهى، مهمترين علاجى است كه اميرالمؤمنين براى اين كار دارد.
ما بايد اين شبها، اين روزها و اين دعاها را قدر بدانيم. توجه به اين دعاها، تذكر مضامين اين دعاها خيلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى كنيم. اينها علاج درد درونى ماست كه متأسفانه آحاد بشر در همه ى دورانها به آن مبتلا بوده اند. بايد هرچه ميتوانيم اين بيمارى، اين درد بزرگ، اين ضايعه - دلبستگى به دنيا - را در خودمان كم كنيم. توجه به خداى متعال و تذكر عظمت پروردگار يكى از راه هاست. لذا شما دعاهاى اميرالمؤمنين را نگاه كنيد؛ پرشورترين دعاها همين دعاهاى اميرالمؤمنين است. البته ادعيه ى رسيده ى از معصومين (عليهم السّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترينها يا شايد بهترينها، اين دعاهائى است كه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) رسيده است. همين دعاى كميل يا دعاى صباح يا دعاى مناجات شعبانيه، كه من از امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتى پرسيدم كه در بين اين دعاها شما بيشتر به كدام علاقه داريد، ايشان گفتند دعاى كميل و مناجات شعبانيه. هر دو از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) است. اين راز و نياز و سوز و گداز اميرالمؤمنين و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقيقتاً گدازنده است براى كسى كه توجه داشته باشد.
و من خواهش ميكنم جوانان عزيز ما سعى كنند معانى اين كلمات و اين فقرات را در اين دعاها مورد توجه قرار بدهند. الفاظ دعا، الفاظ فصيح و زيبائى است؛ ليكن معانى، معانى بلندى است. در اين شبها با خدا بايد حرف زد، از خدا بايد خواست. اگر معانى اين دعاها را انسان بداند، بهترين كلمات و بهترين خواسته ها در همين دعاها و شبهاى ماه رمضان و شبهاى احياء و دعاى ابى حمزه و دعاهاى شبهاى قدر است. اگر كسى معانى اين دعاها را نميداند، با زبان خودتان دعا كنيد؛ خودتان با خدا حرف بزنيد. بين ما و خدا حجابى وجود ندارد؛ خداى متعال به ما نزديك است؛ حرف ما را ميشنود. بخواهيم با خدا حرف بزنيم؛ خواسته هاى خودمان را از خداى متعال بخواهيم. اين انس با خداى متعال و ذكر خداى متعال و استغفار و دعا خيلى تأثيرات معجزآسائى بر روى دل انسان دارد؛ دلهاى مرده را زنده ميكند.
من به مناسبت شهادت اين بزرگوار به اين هم اشاره بكنم كه اين مناجاتهاى اميرالمؤمنين كه گدازنده است، شكوه هاى اميرالمؤمنين هم گدازنده است، درد دلهاى اميرالمؤمنين هم حقيقتاً گدازنده است. آنجائى كه از فقدان ياران خود سخن ميگويد، ياد شهيدانى كه با او بودند در ميدانهاى جنگ، در زمان پيغمبر، در آن جهادهاى عظيم؛ آن كسانى كه در دوره ى خلافت خودِ آن بزرگوار در جنگ صفين، در جنگ جمل بودند و حضور داشتند، مجاهدت كردند و به شهادت رسيدند، حضرت ميفرمايد: «أين عمّار، أين ابن التّيّهان، أين ذو الشّهادتين و اين نظراؤهم من اخوانهم الّذين تعاقدوا على المنيّة»؛ كجا هستند آن شخصيتهاى بزرگى كه پيمان جانبازى بستند، در راه خدا پاى فشردند و رفتند. «و أبرد برؤوسهم الى الفجرة»؛ آن كسانى كه در راه خدا شهيد شدند، سرهاى اينها را بريدند و براى فجار و حكمرانان فاجر هديه بردند، كجا هستند؟ اميرالمؤمنين اشك ريخت در فراق ياران و دوستانش و البته در فراق رسول معظّمِ خداى متعال، كه غالباً به ياد آن بزرگوار و در فراق آن بزرگوار بود و ايشان را ياد ميكرد. و اين جزو شكوه هاى اميرالمؤمنين است. و اين شكوه ها و اين مناجاتها و اين سوز و گدازها در مثل امشبى - كه شب نوزدهم ماه رمضان است - با ضربت خوردن اميرالمؤمنين به پايان رسيد. اين مسجد كوفه كه در و ديوار مسجد كوفه و مردمى كه در آنجا جمع ميشدند، بارها از اميرالمؤمنين اين مناجاتها و اين دعاها و اين راز و نيازها را با خداى متعال شنيده بودند، اشكهاى آن بزرگوار را ديده بودند، آن عبادت مخلصانه و آن بيانات عارفانه و گاهى شكوه هاى آن بزرگوار و رنجهاى او را ديده بودند و شنيده بودند، ناگهان در شبِ نوزدهم ماه رمضان، در مسجد كوفه ديدند صداى آن بزرگوار بلند شد كه: «فزت و ربّ الكعبه». دست جنايت در تاريكى شب اميرالمؤمنين را هدف قرار داد. كسى روز، جرأت نميكرد در مقابل على ظاهر شود، بخواهد با او نبرد كند. كى بود كه بتواند به اميرالمؤمنين در روز روشن سوء قصد كند؛ در شب، آن هم در حال نماز، اميرالمؤمنين در محراب عبادت. مردم صداى هاتف را شنيدند كه خبر از حادثه ى عظيم درباره ى اميرالمؤمنين ميداد؛ رفتند طرف مسجد، با پيكر خون آلودِ اميرالمؤمنين مواجه شدند. صلّى اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين!
پروردگارا! به حق اميرالمؤمنين، ما را از دوستان و از پيروان آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! ما را در راه تقوا و پرهيزگارى - كه درس بزرگ اميرالمؤمنين بود - پايدار قرار بده. پروردگارا! اخلاق فاضله را نصيب ما ملت ايران بفرما. پروردگارا! ما را از بيمارى خُلقهاى رذيله نجات بده. پروردگارا! ما را در راه حق و در طلب آنچه كه از بندگان صالح خود خواسته اى، داراى صبر و استقامت قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را در همه ى مقاصد خود پيروز و موفق و سربلند بگردان . پروردگارا! ارواح طيبه ى شهيدان ما و روح مطهر امام را از آنچه كه در كشور ما و در ميان ما ميگذرد، راضى و خشنود بگردان؛ مغفرت و رحمت خودت را شامل حال آنها و همه ى گذشتگان ما قرار بده؛ سلام ما را به ولى عصر (ارواحنافداه) برسان؛ ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد.
خطبه ى دوم
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
و الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن و الحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىّ بن الحسين و محمّدبن علىّ و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّدبن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و الخلف القائم المهدىّ حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على أئمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
در اين خطبه ى دوم، اولاً لازم است كه به نوجوانان عزيزى كه امسال، اولين سال روزه ى واجب خودشان را ميگذرانند و مشرّف به خطاب الهى و تكليف الهى ميشوند، تبريك عرض بكنيم؛ بخصوص دختربچه هائى كه در سنين كم، تكليف الهى را آزمايش ميكنند و در اين روزهاى نسبتاً بلند و گرم روزه ميگيرند، كه اين يكى از بهترين آزمايشهاى ملت و مردم ماست. جوانهاى ما، رياضت شرعى روزه را در دوران جوانى تجربه ميكنند؛ اين گرسنگى كشيدن، چشم بستن از لذائذ و كم رغبتى به محرّمات در فرصت يك ماهه خيلى چيز ارزشمندى براى مردم، بخصوص براى جوانهاست؛ و اين تمرينِ كسب تقواست از دوران نوجوانى، كه از آغاز بلوغ در دختر يا پسر به وجود مى آيد. به همه ى جوانها، بخصوص به اين سالِ اولى ها تبريك عرض ميكنيم. بحمداللَّه فضاى جامعه ى ما فضاى معنوى است و اين فضاى معنوى در ماه رمضان در جهت معنويت اشتداد پيدا ميكند؛ عادات خوب بتدريج در بين مردم رواج پيدا ميكند؛ اين كمكهائى كه به مستمندان ميشود - هفته ى احسان و نيكوكارى - يا اين افطارى هائى كه در شهرهاى مختلف انسان ميشنود كه افراد خيّر در مساجد، در معابر عمومى جمع ميشوند، افطارى فراهم ميكنند، مردم افطار ميكنند، كارهاى بسيار خوبى است؛ مايه ى صفا و صميميت و نزديكى و در واقع حق ماه رمضان را ادا كردن است، كه يكى از حقوق ماه رمضان، همين نيكى به برادران، همراهى با نزديكان، با برادران مسلمان و كمك به يكديگر است. اينها چيزهاى بسيار خوبى است، از سابق هم معمول و مرسوم بود، امروز بيشتر است؛ مجالس موعظه، مجالس دعا، مجالس قرآن، عادات خوبى است؛ روز به روز بايستى اينها را ترويج كرد و عمق داد؛ مغز داد. صورتِ جلسه كافى نيست، بايستى از جلسه ى دعا، از جلسه ى موعظه، از جلسه ى قرآن بهره بردارى كرد؛ هر كدام از ما سعى كنيم سهمى بگيريم.
يكى دو تا از مسائل گوناگون را عرض ميكنم. چون روز قدس نزديك است، درباره ى روز قدس و مسئله ى فلسطين، مختصرى عرض ميكنم و مطالبِ به زبان عربى هم خطاب به برادران عرب آماده شده است كه آنها را هم عرض خواهيم كرد.
بحمداللَّه ملت ايران در طول اين سالهاى از آغاز پيروزى انقلاب تا امروز در يك خط مستقيمى حركت كرده است و اين خط مستقيم، خط پايدارى بر مبانى و اصول اسلامى است. ملت ايران، ملت متحجرى هم نيست؛ اقتضائات زمان را دانسته است؛ اهل علم، اهل تحقيق، اهل تفحص، اهل فهم است. ملت ما اينجورند. هر دوره اى، هر زمانى، اقتضائاتى داشته است و ملت ما بر طبق آن اقتضائات عمل كرده. دوران دفاع مقدس، دوران بسيار سختى بود، ملت يكپارچه وارد ميدان دفاع شد؛ جوانها رفتند، پدر مادرها هر كدام به نحوى كمك كردند، نوجوانها به نحوى كمك كردند، طبقات مختلف جامعه، هر كدام به نحوى در اين كار بزرگ شركت كردند. در دوران تحقيق و علم و ساختن كشور و بناى كارهاى بزرگ، باز مردم ما در هر دوره اى، هر چه كه لازم بوده است، انجام دادند. در آن وقتى كه تهاجم سياسىِ دشمنان خارجىِ ما تشديد پيدا كرده است و سعى كردند به جريانهاى مخالفت با كشور از طرق مختلف شدت ببخشند، ملت ما در هر ميدانى كه لازم بوده، حاضر شده است. يك نگاه به اين سالهاى قبل بيندازيم، آن وقتى كه در داخل، ايادى بيگانه سعى ميكردند بين مردم اختلاف بيندازند، مردم صداى وحدت و شعارهاى وحدتشان را بلند كردند و همبستگى هاى خودشان را به شكلهاى مختلف نشان دادند. آن وقتى كه دستگاه هاى جاسوسى دشمن به كمك ماهواره هايشان سعى كردند يك عده آشوبگر و اغتشاشگر را در خيابانهاى تهران و بعضى شهرستانها راه بيندازند، مردم وارد ميدان شدند و قبل از آنكه نيروهاى موظف به مقابله با اخلالگران بپردازند، خودِ مردم وارد شدند. آن وقتى كه تبليغات دشمنان در زمينه هاى گوناگون، از جمله در زمينه ى هسته اى زياد شد - كه ديديد دنيا را پُر كردند از تبليغ عليه جمهورى اسلامى - و لازم بود كه مردم از خودشان عكس العمل نشان بدهند، حقاً و انصافاً بهترين واكنشها را در قضاياى مختلف نشان دادند. اگر با چشمِ انصاف به آنچه كه يك حركت ملى ميشود نام آن را گذاشت نگاه كنيم، كه اين مربوط به اكثريتِ مردم و قشرهاى متحرك و فعال مردم است، خواهيم ديد كه از اول انقلاب و در اين سى سال، اين ملتِ زنده در هر زمانى بر طبق آنچه كه نياز كشور بوده است و آنها احساس كرده اند، دانسته اند كه نياز كشور است، با شوق و رغبت حركت كردند. از حق و انصاف نبايد گذشت كه اينجور است و هميشه همينجور بوده است؛ اميدواريم در آينده هم همينجور باشد. و همين موجب شده است كه دشمنان ما از فشار آوردن بر ملت ايران و بر مسئولين كشور نتوانند طرفى ببندند و سودى ببرند. تهديد ميكنند، حرف ميزنند، اما نتوانستند از اين تهديدها، از اين تبليغات عليه اين ملت سودى ببرند. ملت بحمداللَّه راه خودش را ادامه داده است. اين راه، راه تكامل و راه پيشرفت است. ما ادعا نميكنيم كه توانسته ايم به هدفهاى والاى اين انقلاب - كه معارف حقيقى اسلام است - برسيم؛ نه، اما در اين راه داريم حركت ميكنيم؛ داريم پيش ميرويم. و همان طور كه عرض كرديم، به توفيق الهى، به اذن اللَّه تعالى بايد دهه ى چهارم اين انقلاب - كه در نزديكى آن هستيم - دهه ى «عدالت و پيشرفتِ توأمان» باشد؛ يعنى پيشرفت چشمگير و عدالت محسوس در سطح كشور. برنامه ها را بايد اينجور تنظيم كرد. و اين، ملت و كشور ما را آسيب ناپذير ميكند.
البته دشمن، دشمن است. از دشمنانى كه از اسلام ضربه خورده اند، سيلى خورده اند، نبايد توقع داشت كه در مقابل نظام جمهورى اسلامى ساكت و آرام بنشينند. يقيناً دشمن دشمنى ميكند. انتظار دشمنىِ دشمن را بايد داشت، منتها بايد آگاهانه، هشيارانه در مواجهه ى با دشمنىِ دشمن بهترين راه را براى حفظ منافع ملى، حفظ مصالح عموم مردم در نظر گرفت.
آنچه كه من، امروز براى كشورمان مثل گذشته از همه چيز لازمتر ميدانم، وحدت كلمه ى آحاد ملت و وحدت كلمه ى نخبگان و مسئولان در مبانى اصولى است. يكى از چيزهائى كه براى كشور ما حقيقتاً مهم است اين است كه مردم احساس امنيت سياسى و روانى بكنند؛ فضاى روانى جامعه دچار التهاب نباشد. سعى ميكنند التهاب آفرينى كنند؛ اين هست. اين، جزو سياستهاى مخالفان نظام جمهورى اسلامى است. البته خود ما هم گاهى اوقات، نادانسته اين التهابها را افزايش ميدهيم. من توصيه ميخواهم بكنم - حالا مردم عزيز ما بحمداللَّه از بسيارى از كارهائى كه در اين زمينه انسان مشاهده ميكند، بركنارند. مردم نگاه ميكنند به بعضى از گفتگوها و بگومگوهاى بيجا و بيمورد كه گاهى در بين نخبگان سياسى مشاهده ميشود؛ نگاه مردم نگاه رضايتمندانه نيست. اين را ما از مراجعات مردم بخوبى ميفهميم - و حالا دو سه مسئله ى كوچك و كم اهميتى را كه وجود دارد و سعى ميشود كه از اينها براى التهاب استفاده شود، عرض ميكنم، براى اينكه درِ گفتگوها بسته بشود.
يك نفر پيدا ميشود درباره ى مردمى كه در اسرائيل زندگى ميكنند، اظهار نظرى ميكند. البته اين اظهار نظر، اظهار نظر غلطى است. اينى كه گفته شود ما با مردم اسرائيل هم مثل مردم ديگر دنيا دوستيم! اين حرف درستى نيست؛ حرف غيرمنطقى اى است. مگر مردم اسرائيل كى هايند؟ همان كسانى هستند كه غصب خانه، غصب سرزمين، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسيله ى همين ها دارد انجام ميگيرد. سياهىِ لشگرِ عناصر صهيونيسم، همين هايند. نميشود ملت مسلمان نسبت به افرادى كه اينجور عامل دست دشمنان اساسى دنياى اسلام هستند، بى تفاوت باشد. نه، ما با يهودى ها هيچ مشكلى نداريم، با مسيحى ها هيچ مشكلى نداريم، با اصحاب اديان در دنيا هيچ مشكلى نداريم؛ اما با غاصبان سرزمين فلسطين چرا؛ مشكل داريم. غاصب هم فقط رژيم صهيونيستى نيست. اين موضع نظام است، اين موضع انقلاب است، موضع مردم است. حالا كسى حرف اشتباهى ميزند، عكس العملهائى هم در مقابل آن نشان داده ميشود. خوب، مسئله را بايد تمام كرد. اين كه يك روز يك نفر از اين طرف بگويد، يكى از آن طرف بگويد، يكى اينجور استدلال كند، يكى از آن طرف حرف بزند، درست نيست. اين التهاب آفرينى است. حرفى بود، گفته شد و اشتباه بود و تمام. موضع دولت جمهورى اسلامى هم اين نيست. اين با كشورهاى ديگر فرق ميكند كه مردمش روى سرزمين غصبى اى ننشستند. شهركهاى يهودى نشين، امروز به وسيله ى همين مردمى كه گفته ميشود مردم اسرائيل هستند و به وسيله ى همين ها پر شده؛ همين هايند كه دولت جعلى صهيونيست، اينها را مسلح كرده است عليه مردم مسلمان فلسطينى، كه فلسطينى ها جرأت نكنند نزديك اين شهركها بشوند. خوب، اين حرف خطائى بود، حرف درستى نبود. اين را نبايد وسيله ى التهاب قرار داد. من خواهش ميكنم از همه، اينجور مسائل كوچك و مسائل جزئى را - حرفى كه بر زبان كسى جارى ميشود؛ مطلبى گفته ميشود - وسيله اى قرار ندهند براى اينكه مدتى جريان سازى و مسئله آفرينى در سرتاسر كشور بشود؛ يك عده مخالف، يك عده موافق، سر قضيه اى پوچ. موضع نظام هم معلوم است. تمام شد.
يك چيز ديگرى كه اين روزها انسان مشاهده ميكند - كه اين را هم ميخواهم بخصوص از نخبگان خواهش كنم كه توجه كنند - قضاوتهاى درباره ى مسائل دولت و كارهاى دولت است. البته اين از آثار نزديك شدن به دوره ى انتخابات است؛ با اينكه خيلى هم نزديك نيست و ما حدود نه ماه هنوز تا انتخابات فاصله داريم، اما خاصيت انتخابات اين است كه عناصر، فعال ميشوند؛ حرف ميزنند. خوب، حرف بزنند. حالا در باب انتخابات حرفهاى گفتنىِ متعددى هست كه ان شاءاللَّه در وقت خودش، در فرصت مناسب خودش، آنها را به ملت عزيزمان عرض خواهيم كرد؛ حالا هنوز زود است. ليكن انسان احساس ميكند كه در بين آنچه كه امروز گفته ميشود، بى انصافى هائى صورت ميگيرد. اگر كسى براى آينده ى كشور، براى حل آنچه كه معضلات كشور مينامند، برنامه اى دارد، حرفى دارد، آن حرف را بيان كند. اگر چنانچه ميتواند راه حلى براى مشكلاتى كه وجود دارد - حالا مثلاً مشكل گرانى يا تورم - پيدا كند، آن راه حل را بگويند. تخريب كردن مسئولين، تخريب كردن دولت، هيچ مصلحت نيست و جزو كارهاى صحيح اسلامى نيست. البته در بعضى از جاهاى ديگر؛ در بعضى از كشورهاى دنيا به نام دمكراسى، به نام آزادى، آبروهائى را از بين ميبرند، اشخاصى را به لجن ميكشند؛ اينها كارهاى اسلامى نيست، اينها كارهاى آنهاست؛ مثل خيلى از كارهاى ديگرشان. آنچه كه در زمينه ى مسائل اقتصادى يا غير اقتصادى گفته ميشود، در درجه ى اول بايد در محافل كارشناسى گفته شود، نه در منبرها و تريبونهاى عمومى. انسان گاهى اوقات مى بيند چيزهائى ميگويند كه بى انصافى ميشود. نبايد اخلاق نكوهيده ى بى انصافى در جامعه ى ما رواج پيدا كند؛ ما نبايد دچار بى انصافى بشويم؛ بخصوص نخبگان، بخصوص نخبگان، نگاه كنند، منصفانه حرف بزنند. ما عرض كرده ايم كه تخريب درست نيست. نه آن كسانى كه طرفدار يك شخصى يا يك گروهى هستند، نه آن كسانى كه مخالف آن شخص يا آن گروه هستند، مقابله ى آنها با يكديگر هيچ لزومى ندارد كه به صورت تخريب باشد؛ هيچ لازم نيست؛ منطقى حرف بزنند، انتقادى دارند، انتقاد كنند. خدا را شكر ميكنيم كه فضاى كشور ما بر اثر نظام اسلامى، فضاى آزادى است؛ فضاى بازى است؛ مردم فرصت دارند، ميتوانند حرفشان را بزنند، نخبگان هم ميتوانند حرف بزنند. مردم هم استماع ميكنند، ميشنوند و حرفها را با يكديگر مقايسه ميكنند و آنچه كه به نظرشان حق است، ميپذيرند و قبول ميكنند.
من نگرانى ام از اين نيست كه حرفى زده شود، از كسى انتقاد شود؛ نه. يك نفر انتقاد ميكند، يك نفر هم جواب ميدهد. نگرانى من از رائج شدنِ اخلاق بى انصافى در جامعه است. خدمات فراوانى انجام ميگيرد، انسان همه را كنار بگذارد، به نقطه اى بچسبد، اين درست نيست. البته اين خطاب به همه است. اين را ما به شخص خاصى، به گروه خاصى، به جناح خاصى عرض نميكنيم، اين را به همه عرض ميكنيم. همه مراقب باشند يكديگر را تخريب نكنند. اين فضاى تخريب، فضاى خوبى نيست. مردم هم خوششان نمى آيد. من اين را حالا در حضور شما مردم به آن حضرات ميگويم: اگر شما خيال ميكنيد كه شما بيائيد بنشينيد و فلان مسئول يا فلان جريان را مذمت كنيد، مردم لذت ميبرند و خوششان مى آيد، اشتباه ميكنيد. مردم از فضاى تخريب خوششان نمى آيد.
آنچه كه در عرصه ى منطقه ى ما امروز مسئله ى اساسى است، باز همان مسئله ى قديمىِ فلسطين است. مسئله ى فلسطين، بسيار مسئله ى اساسى و مهمى است. رژيم اشغالگر و غاصب شدت عمل را عليه فلسطينى ها زياد كرده است و اين واكنش آنها به ضعفهاى درونى خودشان و به شكستهاى پى در پىِ خودشان است. نتوانستند آن هيمنه اى را كه بدروغ از خودشان ساخته بودند، حفظ كنند؛ آن رعبى كه در دل ملتهاى عرب انداخته بودند، با مجاهدت مجاهدان فداكار؛ لبنانى و فلسطينى، حالا شكست، فشار را بر مردم فلسطين وارد ميكنند. حكومت موجود در غزه، امروز يك حكومت قانونى است؛ حكومت حماس يك حكومت قانونى است. همه ى دنيا بايد اين حكومتى را كه با آراء مردم از طريق انتخابات به وجود آمده است، بپذيرند. مدعيان تمدن كه خودشان را كشورهاى متمدن ميدانند، ولى بوئى از تمدن و انسانيت نبرده اند، نگاه ميكنند و رفتار غاصبين صهيونيست با مردم غزه و اين محاصره ى شديدى را كه وجود دارد، مى بينند - كه البته غزه يك نمونه اش است؛ ساحل غربى هم دست كمى ندارد؛ اگر چه محاصره نيست، اما شدت عمل صهيونيستها در شهرهاى ساحل غربى هم كمتر از غزه نيست. فشار بر فلسطينيان مظلوم در همه جا هست - و دم بر نمى آورند، دفاع هم ميكنند، از صهيونيستها حمايت هم ميكنند. دنياى اسلام در مقابل اين حادثه ى تلخ بايستى حرف خودش را بزند، نظر خودش را نشان بدهد، جايگاه خودش را مشخص كند و روز قدس، روز مناسبى براى اين كار است.
رحمت و رضوان خدا بر امام بزرگوار ما كه اين روز را به عنوان روز دفاع از ملت فلسطين معين كردند. ان شاءاللَّه روز قدس همه ى مردم ما و اميدواريم بخش عظيمى از مردم كشورهاى اسلامى از اين فرصت استفاده كنند و حق مردم فلسطين را ادا كنند و ان شاءاللَّه دولتهاى مسلمان هم به وظيفه ى بزرگ خودشان كه كمك به دولت حماس در فلسطين و كمك به ملت فلسطين است، عمل كنند.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
و العصر. إنّ الإنسان لفى خسر. إلّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) نهج البلاغه، خطبه ى 162
2) نهج البلاغه، خطبه ى 162