بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
دوستان بسيار خوب و مسئولان ارزشمند علم در كشور، خيلى خوش آمديد.
حرف ما در اين جلسه على القاعده حرف «اهميت علم» است؛ اين حرفِ تكرارى، ليكن در عين حال لازم التكرار را بايد آن قدر بگوييم كه به معناى حقيقى كلمه و از بن دندان، به اين ضرورت اعتقاد پيدا كنيم و فضاى كشور را از بيمارى مزمنى كه در طول سالهاى متمادى دچارش بود، خارج كنيم و همه ى فعاليتهاى كشور بشود علم و تحقيق محور. بارها گفته ايم و صد بار ديگر هم خواهيم گفت؛ و اگر دانشجو و استاد و مدير و مسئول و وزير از ما توصيه اى بخواهند، توصيه ى ما همين خواهد بود كه: با علم و تحقيق و كاوش، اين اقيانوس عظيمى كه خداى متعال در برابر انسان قرار داده است و قدرت ژرف كاوى در اين اقيانوس را هم به انسان داده، هر چه ميتوانيد پيش برويد و عمق يابى كنيد. بنابراين، علم براى امروز و فرداى ما حياتى است. ما هر كار ديگرى بكنيم، اگر در علم تهيدست باشيم، آن كارها، كارهاى عقيم و بى عاقبتى خواهد بود.
استعداد انسانى ما براى وارد شدن در ميدان علم و پيش رفتن در اين ميدان، استعداد خوبى است؛ از متوسط استعدادهاى بشرى دنيا جلوتر و بالاتريم و اين امروز ديگر جزو مسلّمات شده است. قبلها كه اين را ميگفتيم، بعضيها با چشم ترديد به آن نگاه ميكردند؛ اما امروز اين خبر متواتر شده كه استعداد ايرانى، استعداد بالايى است.
تجربه ى موفق انقلاب هم نشان داده است كه اگر ما به عنوان مسئولان نظام و كشور در اين ميدان وارد بشويم، حركت، حركتِ خرسندكننده و تشويق آميزى خواهد بود. ما از لحاظ كميت دانشجويى، امروز تقريباً پانزده برابر قبل از انقلاب دانشجو داريم. در حالى كه جمعيت كشور تقريباً دو برابر شده است، جمعيت دانشجويى ما تقريباً پانزده برابر شده است. تعداد دانشگاهها، اساتيد، رشته ها و كارهاى نوِ علمى و فناورى و تجربى، تشويق كننده ى مسئولان است كه در اين زمينه پيش بروند.
در برخى از دانشهاى نوِ دنيا ما با پيشروان اين دانشها در سطح جهان فاصله زيادى نداريم. بهنگام چشم باز كردن و همت گماشتن، موجب شده در برخى از دانشهاى بسيار نو، فاصله مان با دنيا خيلى كم شود و اگر همت كنيم، ميتوانيم در حركت خودمان به سبقت هم دست بيابيم.
همه ى اينها تجربه هاى موفقى است كه ما را به غور در اين اقيانوس بى پايان دانش تشويق ميكند. اينها مسائل روشنى است؛ بارها عرض كرديم و گفتم، ده ها و صدها بار ديگر هم باز خواهيم گفت، و شما هم بگوييد و دنبالش برويد؛ و كارى كنيد كه اينها عرف ذهنى متعارف جامعه بشود. به تعبير متعارف، «علم گرايى و علم محورى» در همه ى بخشها گفتمان مسلط جامعه بشود.
آقايان - دو وزير محترم - گزارشهاى خوبى دادند؛ همين كارهايى را كه گفتند - بخصوص آقاى دكتر زاهدى - اگر انجام بگيرد، خيلى از مقاصد ما برآورده خواهد شد؛ منتها بشود؛ مسئله ى ما اين است. شما كه رؤساى دانشگاهها و مراكز تحقيقاتى و فعالان تصميم گير و تصميم ساز در اين زمينه هستيد، عذرى وجود ندارد. من چند نكته پيرامون اين مطلب عرض ميكنم:
يك نكته اين است كه ما در كشور به نقشه ى جامع علمى احتياج داريم. ما بايد بدانيم كه براى رسيدن به هدف چشم انداز بيست ساله - كه نام آن مكرر برده ميشود - نقشه ى جامع علمى ما چيست؟ اين را بايد ترسيم كنيم. بعد، اين نقشه را طبق راهبردهاى عملياتى و برنامه ريزيهاى زمان دار و منظم، مثل يك پازل، بتدريج بايد پُر و كامل كنيم. اين كار انجام نگرفته و ما آن را نياز داريم؛ و بايد انجام بگيرد. اين كار با زبدگان و نخبگان و صاحبان انديشه ى كشور در حوزه ى دانشگاهها و آموزش و پرورش و حوزه هاى ذى ربط عملى است و بايستى تحقق پيدا كند.
نكته ى بعدى، مسئله ى نهضت توليد علم است، كه ما از شش هفت سال قبل از اين، اين قضيه را گفتيم، مطرح كرديم و دنبال كرديم. خوب، حالا بعضى از بحثهاى پيرامون اين مسئله، حقيقتاً وقت تلف كردن و خود را مشغول كردن است، كه: حالا اصلاً توليد علم معنايش چيست؟ آيا علم توليد كردنى است؟ آيا كشف كردنى است؟ (ما به ياد آن جمعى مى افتيم كه - البته سالها پيش براى ما نقل كردند - راجع به مسأله ى سينما بحث ميكردند و پيش يك نفرى رفتند تا از او نظر بخواهند. ايشان گفته بود: حالا ببينيم آيا سى نِماست يا سى نَماست يا سى نُماست؟! اول اين را حل كنيم!) حالا كشف كردنى است، توليد كردنى است، تحقيق كردنى است؛ هر چه هست، مقصود معلوم است. ما مى گوييم پايه ى فناوريهاى پيشرفته و رشد تمدن مادى، تمدن مرتبط با مسائل زندگى، دانش است؛ اگر بخواهيد اين دانش را از ديگران بگيريد و خودتان مصرف كننده باشيد، به هيچ جا نخواهيد رسيد. بايد اين دانش در داخل برويَد. فرق ميكند كه انسان يك چيزى را از ديگرى در حدى كه او ميخواهد به ما تعليم بدهد، ياد بگيريم و شاگردى كنيم، يا اينكه همواره شاگرد نمانيم؛ همان طور كه من مكرر عرض كرده ام. هميشه كه نمى شود يك ملت شاگرد بماند. ما يك روزى در دنياى علم و مدنيت استاد بوديم؛ حالا به مرحله ى شاگرد تنزل پيدا كرده ايم؛ يك مدت هم شاگرد بسيار تنبل بوديم! اما امروز مشغول حركتيم و بايستى پيش برويم؛ بخصوص در زمينه ى علوم پايه كه در حقيقت پايه ى نظرى هر تحرك علمى و هر فناورى پيشرفته است؛ من تأكيد كرده ام و ميكنم. و البته در كنار اين توجه يافتن و سمتگيرى دانش، بايد به سوى عمل و كاربردى كردن و نيازهاى كشور را در نظر گرفتن و در آن جهت حركت كردن، توجه داشته باشيم. اين نكته ى دوم كه بايد به اين اهميت داد. البته خوشبختانه امروز كه ما در هر اجتماع دانشگاهى و دانشجويى شركت ميكنيم، مى بينيم صحبت نهضت توليد علم و نهضت نرم افزارى را خيلى خوب تكرار ميكنند؛ اين حالا به يك عرفى تبديل شده است. اما حالا بايد ما به معناى حقيقى كلمه، اين را دنبال كنيم كه تحقق پيدا كند. علم را بايد برويانيم؛ اين چيزى نيست كه بدون مديريت كردن و سرمايه گذارى، به خودى خود به طور مطلوب صورت بگيرد.
نكته ى بعدى، مسئله ى بنياد نخبگان است - كه به نظرم الان بيش از دو سال است كه ما اين را مطرح كرديم كه يك چنين چيزى به وجود بيايد - كه ظاهر قضيه اين است كه يك بنياد و يك مؤسسه است يا يك اداره است؛ ليكن باطن قضيه اين است كه چنانچه يك چنين نهادى در كشور به وجود بيايد، به اعتقاد ما، فضاى علمى كشور و چهره ى علمى دانشگاهها و پژوهشگاهها يك تغيير اساسى خواهد كرد. دلگرمى محقق و پژوهشگر و اهل علم، اساسِ كار است. همچنان كه در جنگهاى نظامى، روحيه از همه چيز مهمتر است، در محيط علمى هم همين معنا صادق است. اين روحيه احتياج به يك تمركز در تصميم گيرى و برنامه ريزى و اقدام دارد كه اين را ما در عنوان بنياد نخبگان تجسّد بخشيديم.
نكته ى بعدى اين است كه ما فارغ التحصيلان مقاطع مختلف دوره هاى تحصيلات تكميلى را بايد در دانشگاهها و مراكز پژوهشى حتماً وارد كنيم. اين كار برنامه ريزى ميخواهد. اين جوان، با استعداد، با شور و با شوق تا اينجا دويده و به اينجا رسيده - حالا مقطع دكترا يا فوق ليسانس - حالا بعد كه به اينجا رسيد، بماند متحير كه چه كار بكند؛ اين نبايد اتفاق بيفتد. بايد براى جذب اينها برنامه ريزى كرد. خيلى از اينها مسئله شان ماديات هم نيست. اهل علم مايل است كه بتواند كار علمى بكند. اين خبرى كه الان وزير محترم گفتند كه كارگاههاى تحقيقاتى و آموزشى را توسعه داده و پولى برايش گرفته اند، واقعاً من را خوشحال ميكند؛ اين كار لازم است. يا اين پاركهاى علمى و فناورى - كه حالا بعد به آن هم اشاره خواهم كرد - كه در كشور راه افتاده، كارهاى خوبى است؛ اما كم است. بايد روى اينها متمركز شد و كار كرد. بايد تلاش كرد اين اتفاق نيفتد كه اين جوان را كه حالا تا اينجا با شوق و ذوق دويده، به خيال اينكه حالا يك كارى خواهد شد، ببيند كه هيچ كارى دستش نيست و هيچ مسئوليتى به گردنش نيست - مسئوليت ادارى مورد نظر من نيست، مسئوليت علمى؛ يعنى كار و تلاش علمى كه او را خرسند و خوشحال كند - عده اى از جوانها به اينجا آمدند و در اين حسينيه در مورد برنامه هاى هسته اى ما نمايشگاه گذاشتند و غرفه هاى گوناگونى درست كردند كه بنده اين بخشهاى مختلف را ببينم؛ من چند ساعت اين غرفه ها را ديدم. يكى از چند نكته ى بسيار برجسته و خوشحال كننده اى كه بنده را متوجه خودش كرد، اين بود كه من ديدم اين جوانها - غالباً شايد صدى نود جوانها بين بيست و سى ساله بودند - احساس اشتغال، احساس كار كردن و احساس هويت علمى و عملى ميكنند. اين، چيزِ خيلى باارزش و مهمى است. ما بايد اين احساس را در كل مجموعه ى جوانان و دانشجويانى كه مقاطع مختلف دوره هاى تحصيلاتى تكميلى را ميگذرانند، به وجود بياوريم؛ اينها هم رشد ميكنند، هم فايده ميدهند. درخت جوانِ بهره دهى است؛ هم ميوه ميدهد و هم خودش دارد رشد ميكند. پيشنهادى كه دوستان در گزارششان مطرح كردند، پيشنهاد اجرايى است. من در مورد پيشنهادهاى اجرايى نظرى ندارم: مثلاً دانشگاهها بعضى از اين دانشجويانى را كه در اين كار مشغول هستند و مقاطع و دوره هايى را ميگذرانند، آنها را بورسيه كنند تا اينها لااقل مشكلات زندگى و مادى نداشته باشند. البته من تصورم اين است كه اگر چه مشكلات مادى اهميت دارد؛ اما تنها امر مهم، مشكلات مادى نيست.
يك نكته ى ديگر كه اشاره اى هم در صحبتهاى آقايان بود، مسئله ى ملاك ارتقاء اعضاى هيئتهاى علمى است. اين ملاكها چيست؟ خوب، حالا مقاله و مجلات آى.اس.آى و اينها، همه حرفهاى خوب و درستى است؛ ليكن اينها تنها ملاك نباشد. حالا خود اين مقالات درج شده ى در مجلات آى.سى.آى هم هميشه ملاك نيست. آن چنان كه اهل فن و افراد مطلع به بنده گزارش ميدهند، اينها سطوح مختلفى دارد و آن چنان نيست كه صرف اين معنا يك ملاك دائمى به حساب بيايد؛ ليكن ملاكهاى ديگرى هم وجود دارد: مثلاً فرض كنيد پرورش دانشجو. استادى كه در دانشجوپرورى و شاگردپرورى و به ثمر رساندن شاگرد، از خودش يك كار درخشانى نشان ميدهد، يا نظر نوى در مسائل علمى و دانشگاهى ابراز ميكند؛ ملاكِ ارتقاء است. اين ملاكهاى گوناگون را مى شود تدوين كرد و ملاك ارتقاء اعضاى هيئتهاى علمى قرار داد.
يك نكته ى ديگر، مسئله ى توازن نگاه رؤساى اين بخش علمىِ شما به رشته هاى علمى است، كه اين تابعِ همان نقشه ى جامعى است كه اول عرض كرديم. اگر آن نقشه ى جامع مطرح بشود و وجود داشته باشد، طبعاً نگاه به رشته هاى گوناگون، يك نگاه متوازنى خواهد بود. اين طور نيست كه ناگهان براى مدتهاى متمادى بعضى از علوم به انزوا و حاشيه بيفتند و بعضى از علوم هم مثل برخى از رشته هاى پزشكى يا مهندسى پُردرآمد، ناگهان اهميت پيدا كنند و درجه ى اول بشوند و بسيارى از رشته ها در انزوا قرار بگيرند؛ مثل بعضى از رشته هاى علوم انسانى و رشته هاى مربوط به علوم پايه كه سالهاى متمادى در اين كشور در انزوا قرار گرفته اند كه اگر كسانى تحقيق و دنبال كنند، احتمال دارد سرنخهاى سوء نيت هم در اين مسئله پيدا بشود.
ببينيد ما به پزشك، مهندس و اين علما و فنانين خدماتى و اجرايى نياز داريم. يك پزشك مثل آب، هوا و نان براى انسان لازم است، و همين طور برخى از رشته هاى ديگر؛ در اين هيچ شكى نيست. من اين طور رشته ها را - كه زندگى روزمره ى مردم متوقف به اينهاست - به آن پولى تشبيه كردم كه انسان در جيبش ميگذارد كه برود خرج كند. يك جامعه اين پول، اين ثروت، اين پزشك و اين مهندس را براى توى جيبش لازم دارد كه بتواند خرج و زندگى كند؛ اما اين پول، سرمايه نمى شود. اگر بخواهيد اين پول براى شما ماندگار شود، به يك سرمايه ى پولساز احتياج داريد كه پشتوانه ى اين پول باشد. همه ى زندگى كه همين پول امروزِ ما نيست؛ اين، آن رشته هاى پشتيبانى كننده و اساس تشكيل دهنده را احتياج دارد كه علوم پايه از اين قبيل است. اينها مدتها در اين كشور فراموش شد و سراغ همان رشته هايى رفتند كه حكم پول توجيبى را براى خرج روزمره ى يك كشور دارد. اگر كسى اينها را دقت كند، ممكن است رگه هاى سوءنيت را هم در اين كار پيدا كند. من ميگويم نگاه به رشته هاى علمى بايد نگاه متوازن و برخاسته ى از آن نگاه كلى باشد. مثلاً يك مدتى واقعاً علوم انسانى در كشور ما مغفولٌ عنه واقع شد؛ مدتى ادبيات فارسى - هويت ملى ما به زبان و خط ماست - اصلاً مورد غفلت و بى اعتنايى قرار گرفت؛ و خيلى چيزهاى ديگر. اين، نبايد اتفاق بيفتد.
نكته ى بعدى، اين است كه در كلمات و اظهارات ما تكرار ميشود كه بايد در دانشگاه به رشد كيفى دست پيدا كنيم؛ من اين را قبول دارم، ليكن اين به معناى نفى رشد كمّى نباشد. ما رشد كمّى هم لازم داريم. ما از زياد شدن دانشگاه و مركز تحقيقات و پژوهشگاه، به هر اندازه اى كه باشد، حالا حالاها سود خواهيم برد. توجه بكنيد كه در چشم انداز بيست ساله، حد ما رسيدن به رتبه ى اول علمى در منطقه است. اين همچنان كه به حركت كيفى و صيرورت احتياج دارد، به حركتهاى كمّى و توسعه ى كمّى هم احتياج دارد؛ افزايش دانشجو، افزايش مراكز دانشجويى، افزايش مراكز تحقيقاتى و چيزهايى كه در اين زمينه روزبه روز پيش مى آيد و بايستى به اينها رسيد. بايد به حد نصابى برسيم كه تأمين كننده ى سند چشم انداز باشد.
يك نكته ى ديگر كه اين هم در واقع دنباله ى همان سخن نقشه ى جامع است، اينكه رشد علمى كشور يك فرايند است. دانشگاه يك جزيره ى جدا از قبل و بعد خود نيست. براى اينكه ما بتوانيم رشد علمى كشور را به معناى حقيقى كلمه تأمين بكنيم، اين فرايند را بايستى تضمين بكنيم؛ يعنى از دبستان، تا بعد از مقاطع عالى دانشگاهى. بعد از مقاطع عالى دانشگاهى، مراكز تحقيقاتى و پيشرفتهاى تحقيقاتى و ارتباط با صنعت و پيشبرد فناورى در كشور و پديد آوردن جهشهاى فناورى در بخشهاى مختلف كشور است كه اينها به بعد از مقاطع بالاى دانشگاهى مربوط ميشود؛ اما بايد از دبستان شروع بشود. اين كار، تنها كار وزارت آموزش عالى و وزارت بهداشت هم نيست؛ اين كار، كار دولت است؛ كار شوراى عالى انقلاب فرهنگى است؛ كار مجامع تصميم گير و سياست ساز است. البته من در اين زمينه با وزارت آموزش و پرورش حرف ويژه اى دارم كه حالا اين در رابطه ى با آنهاست، كه آنها هم در خود آموزش و پرورش در اين زمينه مشكلاتى دارند و بايد تأمين بشود؛ اما با نگاه مشترك، آموزش و پرورش و آموزش عالى و آموزش پزشكى و حتّى برخى از بخشهاى ديگر بايد در اين زمينه همكارى كنند تا بتوانند اين فرايند را ترسيم كنند. ما كودك خودمان را بايد از آغاز براى ذهن مولّد، ذهن سازنده و ذهن مبتكر آماده كنيم؛ نه مثل آنچه كه ما را بار آورده اند، كه بنشينيم تا يك چيزى از بيرون بيايد و به دست ما بدهد و ما هم در حد همت خودمان از آن استفاده بكنيم. اين به ميزان زيادى به تربيتهاى علمى و ذهنى اوليه ارتباط دارد كه به دبيرستان و دبستان و مراكزى اين چنينى مربوط ميشود. برنامه هاى علمى و درسى آنها بسيار مهم است.
نكته ى بعدى، مسئله ى ارتقاى رتبه ى علمىِ حقيقىِ اساتيد است؛ و به روز بودن اساتيد. بايد ما ترتيبى بدهيم - حالا كار اجرايى و برنامه ريزى اش به عهده ى آقايان است - كه استادِ ما وقت مطالعه كردن داشته باشد. استادى كه مثل بعضى از روضه خوانها در دهه ى محرم از اين مجلس به آن مجلس؛ «دو كلمه و دعايتان بكنم!»؛ از اين دانشگاه به آن دانشگاه، از آن دانشگاه به اين دانشگاه، اين استاد نميتواند دستگيرِ دانشجو باشد. خود اساتيد - من با اساتيد سالى يكى دو بار جلسه دارم؛ شايد بعضى از آقايان هم در آن جلسات بوديد و بعضى هم در تلويزيون ديديد - به اين معنا مذعن اند و قبول دارند كه اين كمبود كار و مشكل آنهاست. البته تلاش معاش است و تقريباً ميشود گفت كه چاره اى هم ندارند؛ اما بايد شما اين را تأمين كنيد. عرض كردم، مسئولان اين بخش شماها هستيد. به شما بايد گفت: اين را بايد دنبال كنيد، برايش فكر كنيد. استاد براى دانشجو بايد وقت بگذارد؛ استاد بايد در اتاقش بنشيند تا دانشجو بيايد از او بپرسد و حرف بزند. نه اينكه بيايد مثل معلم دبستان يا دبيرستان، در كلاس يك درسى بدهد و بعد هم گچ را بيندازد و خداحافظ! اينكه فايده اى ندارد. بايد براى دانشجو وقت بگذارد و وقت مطالعه داشته باشد؛ بنشيند مطالعه كند. واقعاً استادى كه مطالعه نكند، درسش پوچ در مى آيد. حالا حُسن درسهاى حوزوى و طلبگىِ ما اين است كه اگر استاد بى مطالعه بيايد و بى ربط حرف بزند، فردا ديگر شاگرد پاى درس او نمى آيد. بعد از مدتى درسش از صد نفر به پنجاه نفر و بيست نفر ميرسد و گاهى هم تعطيل ميشود؛ اما دانشگاه اين طور نيست؛ اين شاگرد بيچاره مجبور است كه به اين كلاس بيايد و مجبور است اين واحدها را با اين استاد بگذراند و منتظر نمره ى او هم هست و نميتواند به او جسارتى هم بكند. پس از اين جهت، اين عيب دانشگاه است و اين حُسن حوزه است. بالأخره شما كارى كنيد كه استاد بتواند خودش از لحاظ علمى و سطح دانش خود، ارتقاء پيدا كند.
نكته ى بعدى، مسئله ى تربيت و فضاى دينى و فرهنگى در دانشگاههاست؛ اين بسيار چيز مهمى است و كشور به اين مسئله احتياج دارد. گويى اين طور باور شده كه اگر كسى يا جوانى به دانشگاه آمد، بايد از لحاظ رتبه دينى و فرهنگى تنزل كند و از دانشگاه بيرون بيايد! چرا عكس اين قضيه اتفاق نيفتد؟ دانشگاه طورى باشد كه وقتى جوان فارغ التحصيلِ دبيرستان به دانشگاه آمد و از آن بيرون آمد، از لحاظ عمق دينى و رعايت دينى و اخلاق دينى پيشرفت كرده باشد؛ اين را اصل قرار بدهيد؛ اين بايد بشود. كجا بهتر از دانشگاه و زمينه ى بسيار نورانى دل دانشجويان جوان؟ شما مى بينيد امروز چقدر تلاش ميشود كه جوانان ما را از دين و از مظاهر دينى دور كنند. شما دانشگاه ما را ببينيد؛ آن اعتكافش است و آن نماز جماعتش است. به من يك گزارشى از نماز جماعت دانشگاهها دادند؛ متوسط حضور دانشجويان در نماز جماعت در دانشگاهها از همه ى جاى كشور بيشتر است؛ البته غير از صحنهاى مطهر و مسجد گوهرشاد و آن جايى كه زوّارى هست. اما مثلاً كوچه، بازار، خيابان و مسجد محله كه مركز متدينهاست، دانشجويان دانشگاهها بيشتر از آنها در نماز جماعت شركت ميكنند. اين، خيلى حرف مهمى است. و اين كه از دانشجوها هم در اعتكافها - آنهايى كه در مساجد دانشگاهها يا در مساجد ديگر هستند - شركت ميكنند. دل دانشجو، دل خيلى خوبى است؛ ما بايد به حال دانشجو غبطه بخوريم؛ يعنى بنده كه غبطه ميخورم. دلهاى پاك و نورانى، آن وقت همراه با معرفت؛ اين ديگر آن جوان عوام هيچ چيز ندان نيست. دل او با نور علم هم روشن است، آن وقت پاك و صاف هم هست. بايد كارى كنيم كه عوامل دوركننده ى جوان از محيط دينى و تربيت دينى و اخلاق دينى كم اثر بشود. همه يك جور نيستند و خانواده ها و پدر و مادرها مختلف هستند و تأثيراتى هم هست. كارى كنيم كه اين تأثيرات به حداقل برسد.
ذهن جوان دانشجو، ذهن پرسشگرى است؛ اين خيلى چيز خوبى است. بعضى خيال ميكنند اين نقطه ى ضعف است؛ نه، اين نقطه ى قوّت است. گاهى اين قدر از ما نمى پرسند كه دلمان ميگيرد؛ ميگوييم بپرسند تا بتوانيم يك چيزى را بگوييم. دانشجو بايد بپرسد، تا آنچه را كه ميشود گفت، به او بتوان گفت. بهترين كسانى كه ميتوانند در مسائل دينى، اعتقادى، سياسى، معرفتى، توحيدى، پرسشگرى كنند، جوانانِ دانشجو هستند. با اين زمينه و استعداد، ما بايستى براى محيط دينى دانشجو و فضاى تربيتى، دينى و فرهنگى دانشگاهها تلاش كنيم. در همين زمينه، مسئله ى اعتماد به نفس ملى را - كه حالا چون متداول است، ميگويند غرور ملى؛ چون كلمه ى غرور، كلمه ى قشنگ خوش معنايى نيست؛ اما حالا متداول است. مراد همان احساس افتخار و اعتماد به نفس ملى است - بايد در دانشجو زنده كرد. ما از اول، درسهايمان اين طور بوده كه اسم دانشمند يونانىِ قديم - طالس فرض بفرماييد - تا دانشمندان گوناگون غربى در قاعده ى هندسه يا در فرمول شيمى را مى شناختيم؛ و همين طور دانشمندان ديگر را تا امروز؛ اما به قدر يك تاريخ علم نويس مانند «جرج سارتُن» - من سى چهل سال پيش، هم كتاب «پير روسو» را كه تاريخ علوم است، هم كتاب «جرج سارتن» را ديده بودم - كه دوره هاى علمى اسلامى را تقسيم ميكند به دوره ى جابربن حيان، دوره ى خوارزمى و دوره ى فلان، دانشمندان خودمان را نمى شناسيم! دانشجوى ما آنها را نمى شناسد، ولى آنها مى شناسند! خيام را به عنوان يك دانشمند و يك رياضى دان بزرگ در دنياى غرب مى شناسند؛ اما دانشجوى ما خيام را مثلاً با كوزه ى گلىِ مى مى شناسد؛ اگر هم بشناسد. نميداند خيام كه بوده است. ببينيد اينها موجب ميشود كه آن اعتماد به نفس ملى از دست برود و دانشجوى ما سابقه ى علمى، گذشته ى علمى و ميراث عظيم علمى خودش را نشناسد و افتخارات علمى خودش را در گذشته نداند. اين از جمله ى كارهايى است كه بايد حتماً در محيط دانشگاه انجام بگيرد. درس ميگذاريد، رشته ميگذاريد، تبليغات ميكنيد، هر كارى ميكنيد، من نميدانم، اين كار بايد بشود.
يك نكته ى ديگر، مسئله ى جريانهاى دانشجويى است. حركت سياسى دانشجويان و كار سياسى در دانشگاهها چيز مثبتى است. من سالها پيش در همين حسينيه، يك جمله اى گفتم كه آن وقت بعضى از مسئولان هم گله مند شدند. آن جمله راجع به تحرك سياسى دانشجويان در دانشگاهها بود؛ اين لازم است؛ نه فقط براى اينكه دانشجو تخليه بشود. بعضى خيال ميكنند كه تحرك سياسى دانشجويان در دانشگاهها، فقط فايده اش اين است كه اين جوان يك خُرده تخليه بشود؛ نه، اين جوان را ما براى فرداى اداره ى كشور لازم داريم. اين بايد سياست را بفهمد؛ مغزش در زمينه ى سياست، مغز پخته و كارآمدى باشد؛ والّا فريبش ميدهند و زمينش ميزنند. خوب، اين لازم است؛ منتها آنچه كه لازم است، قدرت تحليل و فهم سياسى است؛ آن چيزى كه متأسفانه جريانهاى سياسى بيرون از دانشگاه - كه دائم براى پيشبرد مقاصد سياسى خودشان به دانشگاهها دست اندازى كردند - مطلقاً به اين توجه نكردند. همان استثمارى كه ما مدتهاى طولانى در زمينه ى اقتصاد و فرهنگ و سياست و ... دچارش بوديم، متأسفانه جريانهاى سياسى، بخصوص در اين چند سال اخير، اين را نسبت به دانشجو در دانشگاه اعمال كردند. اين، غلط است؛ ليكن بايد فكرى بكنيد تا اين جريانهاى سالم دانشجويى - چه انجمنها، چه بسيج، چه تشكلهاى گوناگون ديگرى كه بحمداللَّه امروز تشكلهاى دانشجويى خوبى در دانشگاه هست - در كنار حركت فكرى علمى، به سمت يافتن قدرت تحليل سياسى كشانده شوند. قدرت تحليل كه نبود، انسان فريب تحليلِ فريبگرِ بيگانه را ميخورد. در دنياى سياست هيچ كسى صريحاً نمى آيد بگويد كه من ميخواهم به تو ظلم كنم؛ نه به يك ملت، نه به يك شخص؛ اين طور كه نميگويند. مى آيند با «مغالطه هاى سياسى» كارى ميكنند كه بتوانند بر او تسلط پيدا كنند. درست مثل مغالطه هاى فلسفى، ذهن طرف را با يك چشم بندى علمى - در واقع يك تردستى - منحرف ميكنند. يك مغالطه ى سياسى درست ميكنند، ميخ خودشان را ميكوبند. ما بايد كارى كنيم كه اين جوان ما بتواند مغالطه را بشناسد؛ كما اينكه در فلسفه و منطق، شناخت مغالطه يكى از هنرهاست. ما بتوانيم جوان خودمان را آشنا كنيم به اينكه مغالطه چيست، تا بتواند مچ مغالطه كننده را بگيرد. بگويد اين قضيه اى كه درست كردى، اينجايش اختلال و اشكال دارد. قدرت تحليل سياسى اين است؛ بايستى اين را در جوان به وجود آورد.
نكته ى بعد مسئله ى تحقيقات است، كه حالا چون زياد تكرار شده، به آن درست توجه نميشود؛ مثل اين اذكار عبادى كه آدم تكرار ميكند و همين طور عادت ميكند، در حالى كه ذهن انسان جاى ديگر است! در برنامه ى چهارم، تا سه درصد توليد ناخالص را براى بودجه ى تحقيقات در نظر گرفته اند. از قبل گفتند بايد تا آخر برنامه ى چهارم، بودجه ى تحقيقات به سه درصد برسد. در سال گذشته هم - به نظرم يا آخر 83 بود يا اوايل 84 - كه در اينجا و در جمع اساتيد صحبت بودجه ى تحقيقات شد، يك نفر گفت بودجه تحقيقات فلان درصد شده، من گفتم نه، به يك درصد رسيده و تا آخر امسال هم به يك ونيم درصد خواهد رسيد؛ اما اخيراً به من گزارش دادند كه شش دهم درصد شده است! حالا ظاهراً همه ى همان شش دهم را هم نداده اند؛ چهل وپنج صدمِ درصد داده اند! اينكه نميشود. اولاً آن برنامه ى پنج ساله، برنامه و قانون است، بايد تحقق پيدا بكند؛ تخلف از برنامه، تخلف از قانون است؛ وانگهى اين حيات آينده ى كشور است. اين همه راجع به علم و توليد علم و تحقيقات و اين مسائل حرف ميزنيم، آن وقت بودجه ى تحقيقات كشور، اعتباراتش داده نشود، كم بشود، بى اعتنايى بشود؛ اين نمى شود. خوب، حالا ما يقه ى چه كسى را بگيريم؟ اگر به آقاى رئيس جمهور بگوييم، ميگويد در دولت مطرح كنند. بايد يقه ى همين دو تا آقايان وزير را بگيريم! و از اينها بخواهيم كه در دولت اين مسئله را دنبال كنند؛ يعنى حقيقتاً اين مسئله ى تحقيقات، قضيه ى كوچكى نيست.
يك نكته ى ديگر، مسئله ى نسبت دانشجويان دوره هاى تحصيلات تكميلى به كل دانشجويان است. شنيده ام اين نسبت خيلى پايين است. آن طور كه به من گزارش كرده اند، اين نسبت شش درصد است. اين، پايين است. طبق نظر افراد صاحب نظر، اين نسبت بايد به حدود سى درصد برسد؛ روى اين كار بشود. بنابراين براى اينكه بتوانيم اين دانشجويان را به اين نسبت برسانيم، ما به تكثير مراكز تحصيلات تكميلى و پديد آوردن رشته هايى كه نداريم، احتياج داريم. اين نسبت را بايد حفظ بكنيم؛ اين هم مهم است.
پاركهاى علم و فناورى هم كه اخيراً چند سالى است كه دارد انجام ميگيرد، كار خوبى است. آن طور كه سه چهار سال پيش دوستانى در اين زمينه ها براى من شرح و گزارش دادند، كار بسيار خوبى است. البته شنيده ام از اين حدود ده پارك علمى و فناورى در كشور، دو، سه تا بيشتر فعال نيست و بقيه متوقف است. اين هم جزوِ كارهاى خوب است كه مسئولان مربوط، به اين مسائل توجه كنند.
اين حرفها را بايد بگوييم، تكرار بكنيم و اينها را فقط موعظه هم تلقى نكنيد. من خواهشم از رؤساى دانشگاهها و رؤساى مراكز تحقيقاتى و هم از آقايان وزرا و هيئت رئيسه هاى وزارتخانه ها كه اينجا تشريف داريد، اين است كه، سخنانى كه ما به شما عرض كرديم، موعظه نيست و اين طور نيست كه يك منبر رفتيم و حالا يك تذكراتى داديم؛ نه، اينها اجرائياتى است كه لازم الاطاعه و لازم الاجراست. بايد اين كارها را بكنيد. اگر نكرديد، در قانون مجازات معينى ندارد كه بگويند چنانچه اين كار انجام نگرفت، فلان وزير يا فلان مسئول، بايد مجازات بشود؛ اما مجازات سخت ترى دارد و آن قضاوتهايى است كه درباره ى شما خواهد شد. قضاوت ما امروز در مورد آن كسانى كه دانشگاههاى ما را از آغاز پيدايش با بافت غيربومى و غيرناظر به نگاههاى ملت و كشور تشكيل دادند و ما را به اينجا رساندند و به اين انحطاط ما را كشاندند، چيست؟ چنانچه كوتاهى كنيم، آن وقت يك چنين قضاوتى در مورد ما خواهد بود. مجازات ما از مجازاتى كه حالا در قانون براى يك جرم مشخص تعريف كرده باشند، سخت تر است. ان شاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته