پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامي

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

والحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على اله الطّيبين الطّاهرين و صحبه المنتجبين و السّلام على جميع انبياء اللَّه المرسلين. قال اللَّه الحكيم:«و اذ تأذّن ربّكم لان شكرتم لازيدنّكم و لان كفرتم انّ عذابى لشديد».

اولاً خوش آمد عرض مى كنيم و از حضورتان تشكر مى كنيم؛ بخصوص دوستانى كه از دلِ اشتغالات سنگين يا از راههاى دور خودشان را بيرون كشيدند و به اين جلسه تشريف آوردند.

وضع و هدف اين جلسه ى ما در اين سالهاى مستمر، بر تذكر است. من به خودم كه نگاه مى كنم، مى بينم به تذكر و نصيحت احتياج دارم؛ قياس به نفس مى كنم؛ فكر مى كنم ما مسئولان - در رده هاى مختلف - احتياج داريم كه به گوشِ جسم و دل، نصيحتها، تذكرات، عيب جوييها و انتقادهايى را بشنويم تا شايد خداوند متعال به ما فرصت اصلاح بدهد. بايد به خودمان و دلمان بپردازيم؛ دل ما بيش از جسم ما احتياج به مراقبت دارد. اگر بخواهيم دل، نورانى و مهبط رحمت و هدايت الهى باشد، بايد به آن بپردازيم. رها كردن دل - كه به جاذبه ها و مغناطيسهاى مادى بسرعت و آسانى قابل جذب است - خطرناك است؛ دچار خودشيفتگى، غرور و غفلت مى شويم؛ احتياج داريم كه بدانيم.

در دو جاى از قرآن اين عبارت هست كه: «ثمّ اذا خوّلناه نعمة منّا قال انّما اوتيته على علم» - هم در سوره ى زمر هست و هم احتمالاً در سوره ى لقمان - خدا نعمتى به انسان مى دهد، اما انسان از دهنده ى نعمت غافل مى شود و تصور مى كند كه اين خود اوست كه توانسته اين نعمت، اين موقعيت و اين فرصت را به دست آورد. عين همين عبارت درباره ى قارون هست كه وقتى به او اعتراض كردند كه اين نعمتها را از خدا بدان، سهم خودت را هم ببر؛ اما آن را در راه خدا مصرف كن، او در جواب گفت: «انّما اوتيته على علم عندى»؛ خودم به دستش آوردم، هنر خودم بود؛ اين همان خطاى بزرگى است كه ممكن است همه ى ما دچارش بشويم؛ غرّه شدن به خود. عين همين قضيه، غرّه شدن به خداست. آيه ى شريفه: «فلا تغرّنّكم الحياة الدّنيا و لا يغرّنّكم باللَّه الغرور» درباره ى غرّه شدن به خداست؛ به خدا هم غرّه نشويد.

در دعاى صحيفه ى سجاديه مى فرمايد: «فالويل الدائم لمن اغترّ بك»، «ما اطول تردّده فى عقابك»، «ما ابعده عن الفرج». مغرور شدن به خدا يعنى نابحق از خدا توقع كردن؛ بدون اينكه انسان عمل صالحى را به ميدان بياورد، از خدا پاداش بخواهد؛ اين كه انسان بگويد، ما كه بنده ى خوب خدا هستيم و خدا حتماً به ما كمك خواهد كرد؛ اين كه انسان از حلم الهى سوء استفاده كند و به گناه ادامه بدهد؛ از عذاب خدا خود را ايمن بداند؛ اينها همه غرّه شدن به خداست. امام سجاد مى فرمايد: خدايا! مصيبت دائمى براى آن كسى است كه به تو غرّه بشود. اين غرّه شدن به خدا، همان بلايى است كه بر سر بنى اسرائيل آمد. خداى متعال آنها را ملت برگزيده قرار داده بود؛ اما چون به خدا غرّه شدند و وظايف خودشان را انجام ندادند، خداى متعال درباره ى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة». آنها همانهايى هستند كه خداى متعال در چند جاى قرآن تصريح كرده كه من اينها را مردمان برگزيده قرار دادم؛ «و انّى فضّلتكم على العالمين»؛ اما همين ها با عمل بد خود كارى كردند كه خداى متعال درباره ى آنها فرمود: «ضربت عليهم الذّلة و المسكنة و باؤوا بغضب من اللَّه»، و مورد خشم الهى قرار گرفتند. غرّه شدن به خدا، اين چيزها را دنبال خودش دارد. بايستى به خودمان، دلمان و جانمان و به شستشوى روانى خودمان بپردازيم و وظايف سنگين، ما را غافل نكند. البته، راه باز است؛ همين نمازهاى پنجگانه، همين امكان دعا، همين نافله، همين نماز شب؛ همه از راههاى به خود پرداختن است؛ اين راهها را در مقابل ما باز گذاشته اند. اگر تنبلى نكنيم، مى شود؛ آن وقت انسان اعتلاء و نورانيت پيدا مى كند و كارهايش بركت پيدا مى كند.

عزيزان من! من و شما بيش از مردم عادى به اين مسائل احتياج داريم. در بين اين وظايف معنوى اى كه ما به عهده داريم، من فكر كردم و ديدم امروز وظيفه ى «شكر»، يكى از بزرگترين وظايف ماست. گفتم چند جمله اى راجع به شكر صحبت كنم. آيه اى كه تلاوت كردم، از سوره ى ابراهيم - «و اذ تأذّن ربّكم لأن شكرتم لازيدنّكم» - خيلى آيه ى مهمى است؛ هم تشويق است، هم تهديد است. اگر شكر كرديد، ازدياد نعمت دنبالش هست و بركات الهى پى درپى خواهد رسيد؛ اگر كفران كرديد، عذاب خدا دنبالش است؛ بروبرگرد ندارد؛ هيچ نقطه ى استثنايى هم در تاريخ ندارد. اگر يك موردى را شما تصور كنيد كه پس چطور در فلان جا خدا عذاب شديد خودش را نشان نداد، اين كوتاهى تحليل است و اگر پاى تحليل به ميان بيايد، معلوم خواهد شد كه هيچ استثناء ندارد. «شكر» چيست؟ شكر، چند پايه ى اصلى دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پيدا كردن به آن است. آفتِ اول ما اين است كه به نعمت توجه نمى كنيم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مريض شدن و ناقص العضو شدن نمى فهميم؛ نعمت جوانى را جز بعد از پير شدن، درست تشخيص نمى دهيم؛ اشكال كار اين است. نعمت امنيت را جز بعد از دچار شدن به ناامنى نمى فهميم. مردم كوفه، وقتى نعمت اميرالمؤمنين را فهميدند، كه حجاج بالاى سرشان آمد؛ مردم مدينه نعمت وجود اميرالمؤمنين و امام حسن را آن روز فهميدند، كه مسلم بن عقبه بالاى سرشان آمد، قتل عامشان كرد، زنهاشان را بى ناموس كرد، بعد هم گفت همه تان بايد اقرار كنيد كه برده ى يزيد هستيد. مردم يكى يكى آمدند و جلويش اقرار كردند و هر كس اقرار نكرد، گردنش را زد. آن مردم، آن وقت فهميدند كه حكومت اميرالمؤمنين و حكومت امن و امان و حكومت احترام و تكريمِ به مردم در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن. سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اينكه بگوييم نعمت را خدا داده و وظيفه اش بوده كه بدهد؛ نه، بلكه بدهكار بودن در مقابل خداى متعال. و چهارم، اين نعمت را به كار گرفتن؛ مثل يك پلّكان. وقتى نعمتى را به شما مى دهند، اين پله اى از يك نردبان است كه پايتان را روى آن گذاشته ايد، تا بالا برويد؛ حالا نوبت پله ى بعدى است. اگر دسترسى به پله ى بعدى پيدا كرده ايد، پس اين هم يك نعمت است؛ از آن استفاده كنيد و پايتان را روى آن بگذاريد و برويد بالا. آن كسى كه دسترسى به پلّكانِ نردبان پيدا مى كند، اما پايش را روى آن نمى گذارد، شكر نكرده است. شما ببينيد خود اين شكر با اين اركان، چه نعمت بزرگ خدايى است. امام حسين (عليه السلام) در دعاى عرفه عرض مى كند كه من اگر هر كدام از نعمتهاى تو را شكر كنم، خود آن شكر، يك نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه ى وجودم گواهى مى دهم كه شكر يك نعمت تو را نمى توانم به جا بياورم؛ چون همين كه آن نعمت را شكر كنم، خود اينكه توفيق شكر پيدا كرده ام، يك نعمت ديگر است و بايد آن را شكر كنم و همين طور تسلسل پيدا مى كند تا ابد.

خودِ شكر، يك نعمت است. اولاً، وقتى شكر كرديد، اين شكر موجب ذكر مى شود؛ متوجه خدا مى شويد؛ خود شكر انسان را ذاكر مى كند. ثانياً، شكر به ما صبر مى دهد. شكر نعمت يكى از خواصش، دادن صبر و پايدارى است. در دعا مى خوانيم: «اللهم انى اسئلك صبرالشاكرين لك». وقتى شما شكر مى كنيد، نعمت را مى شناسيد و موقعيت را درك مى كنيد؛ امكانى را كه خدا در اختيار شما گذاشته است، به ياد مى آوريد و اميدوار مى شويد. اين اميد، پايدارى شما را زياد مى كند. لذا لازمه ى شكر، صبر است. يكى از دستاوردهاى شكر، قدرت پايدارى و ايستادگى در ميدانهاى دشوار است. يكى از خواص شكر، مغرور نشدن است. بعد هم خداى متعال وعده كرده است افزايش نعمت را؛ «لازيدنّكم». وعده ى الهى صدق است و ساز و كار روشنى هم دارد. همين كه عرض كرديم، نشان دهنده ى اين است كه خودِ شكر، نعمت را زياد مى كند. شكرِ پله ى اول، انسان را به پشت بام مى رساند. شكر، وظيفه ى ماست.

در مقابل شكر چيست؟ كفران نعمت. كفران نعمت، نقطه ى مقابل اين چيزهاست. به نعمت توجه نكردن و غفلت كردن از اصل نعمت، چيزى است كه خيلى از ماها دچارش هستيم؛ يا نعمت را انكار كردن؛ يا آن را از خدا ندانستن؛ يا به نعمت خداداده مغرور شدن، كه غرور ملازم با سقوط است و وقتى انسان غرور پيدا كرد، ساقط مى شود؛ اينها كفران نعمت است. «و ضرب اللَّه مثلاً قرية كانت امنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بأنعم اللَّه فاذاقها اللَّه لباس الجوع و الخوف»؛ جامعه اى راحت و برخوردار از نعم معنوى و مادى الهى كفران نعمت مى كند و خدا ناامنى و تنگدستى را بر او تحميل مى كند. نتيجه ى كفران نعمت، اين است.

ما در درجه ى اول، از چه شكر كنيم؟ نمى شود شمرد؛ «و ان تعدّوا نعت اللَّه لاتحصوها». بنده وقتى دستم فلج شد، متوجه خصوصياتى شدم؛ ديدم اين انگشت من كه براحتى حركت مى كند و مثلاً يك زنجير را دور خودش تكان مى دهد و اين، خيلى كار ساده اى به نظر مى آيد، از حرفهاى دكترها فهميدم كه خودِ اين حركت، معلول چندين تحرك و توانايى مهم در وجود انسان است؛ اما ما غافل بوديم. به هر حال، وقتى نعمت از انسان گرفته مى شود، انسان متوجه مى شود كه همين كار آسان و كوچك، ثمره ى چندين نعمت بزرگ بوده كه ما اين طور راحت از آن عبور كرده ايم. اين، غفلت ماست. اين كه شما مى توانيد راحت به عنوان يك مسئول كشورى - در هر رده اى كه هستيد - بر اساس فكر دينى و ايمان اسلامى خودتان تصميم بگيريد؛ اين كه سياستهاى خارجى بر شما مسلط نيست؛ اين كه مردم شما را از خود مى دانند؛ اين كه شما اصلاً فرصت پيدا كرده ايد در جايگاهى قرار بگيريد كه مى تواند منشأ اثر باشد؛ اين كه از دست يازديدنِ به اموال عمومى پرهيز مى كنيد؛ اين كه گناه براى شما روان و آسان نيست، اگر بخواهيم از اين طور نعمتها بشماريم، جزو هزارها نعمتى است كه خداى متعال در اختيار ما قرار داده است؛ ولى ما نعمتها را نمى شناسيم.

به نظر من اولين نعمتى كه بايد امروز ما خدا را به خاطر آن شكر كنيم، عزت و استقلال ملى است. يك روز در همين كشور، بالاترين مقام سياسى آن براى تصميم گيريهاى اساسى، منتظر اشاره ى سفيران انگليس و امريكا بود. يك روز در همين تهران، رؤساى سه كشور متفق در جنگ بين الملل دوم، براى اين كشور رئيس معين كردند؛ يكى را برداشتند، يكى را گذاشتند. در همين تهران، رؤساى دولت بدون اجازه ى كاخ سفيد، معين نمى شدند؛ امينى بيايد، اقبال برود؛ فلان كس بماند، فلان كس برود؛ فلان وزير در فلان جا نصب بشود يا نشود؛ سرنوشت ملت ما اين بود. نفت را به فلان كشور بفروشيد، در فلان پيمان بين المللى يا منطقه اى وارد بشويد يا حق نداريد وارد بشويد. براى ملتى با يك چنين مسئولان و سردمدارانى، غرور و عزتى باقى مى ماند؟ بنابراين، اولين نعمت بزرگ الهى براى كشور، ملت و مسئولان ما، اين است كه عزت و استقلال ملى دارند. امروز هيچ قدرتى در دنيا نمى تواند ادعا كند كه بر نظام سياسى كشور ما حاكم است و اشاره، تصريح، نهيب يا تهديد او مى تواند اثرى بر روى تصميم گيريهاى ما بگذارد.

نعمت بزرگ ديگرى كه امروز در كشور ما وجود دارد، شكوفايى استعدادهاست. آن روز اين جوانهاى فعالِ در انرژى هسته اى به همين حسينيه آمده بودند و يك نمايشگاه درست كرده بودند؛ يك عرصه ى مينياتورى از يك حركت و واقعيت عظيم، كه انسان از ديدن اين همه پيشرفت لذت مى برد؛ اما من بيشتر از ديدن اين جوانها لذت بردم. يك جوان كم سال، متدين و داراى عرق و همت، رئيس يك مجموعه ى بزرگ است - افراد را آقاى آقازاده به ما معرفى مى كرد - يك جوان، فلان پروژه ى عظيم را راه انداخته است؛ انسان حظ مى كند. اين جوانهاى ما كجا بودند؟! اينها را كه ما از خارج نياورده ايم. اينها همين زمين حاصلخيزِ فطرت انسانى در كشور ما هستند. تربيت باران و خورشيد انقلاب و اسلام اينها را بارور كرد و رشد و شكوفايى داد. نظير اين در صد جاى ديگر هست. حالا انرژى هسته اى معروف شده، اين را مى دانند؛ اما در جاهاى ديگر هم نظير اينها وجود دارد و من خودم از نزديك مواردى را ديده ام. وقتى اين جوان در اينجا ميدان كار پيدا مى كند و استعدادش شكوفا مى شود، احتياج پيدا نمى كند كه به بيرون از اين مرزها سرك بكشد؛ او دلش مى خواهد كار كند. همه مى نشينند و گله مى كنند كه مهاجرت مغزها، هجرت مغزها، فرار مغزها؛ كه بنده هيچ وقت به عنوان يك معضل و يك مشكل اساسى به آن نگاه نكردم؛ مى روند تحصيل مى كنند و اكثرشان برمى گردند. ما در اينجا بايد ميدان را باز كنيم كه اين جوان احساس كند كه اين استعداد را مى تواند به فعليت تبديل كند:

پرى رو تاب مستورى ندارد چو در بندى سر از روزن برآرد

شما وقتى يك ميدان فوتبال را جلوى يك جوان قوىِ توانا گذاشتيد، مشغول فوتبال مى شود و هنرنمايى مى كند؛ اما وقتى اين ميدان جلويش نبود، يا خمود مى شود، يا مى رود دنبال يك ميدان فوتبال مى گردد كه آنجا بدود. بايد ميدان را باز كرد؛ و اين كار شده است - البته ما وظايفى داريم كه حالا بعد عرض خواهم كرد - اين شكوفايى استعدادها يكى از نعمتهاى بزرگ است كه انسان آن را در همه جا؛ در نيروهاى علمى ما، در نيروهاى ادارى ما، در نيروهاى مسلح ما مشاهده مى كند.

يكى از بزرگترين نعم الهى، اميد و اعتمادبه نفسى است كه در مردم هست. روح اميدوارى، خيلى نعمت بزرگى است. مردمِ مأيوس، نااميد و بدون افق ديد، بى صبرى مى كنند؛ نه اينكه كار نمى كنند، مانع كار هم مى شوند؛ ولى مردمِ اميدوار خودشان جلو جلو مى دوند و مسئولان را به دنبال خودشان مى كشانند. اين اتفاق امروز در كشور افتاده است و روح اميد بر مردم حاكم است؛ مردم به آينده اميدوارند. اين، خيلى نعمت بزرگى است. بايد اين نعمت را قدر بدانيم و شكر كنيم.

يكى از نعمتهاى بزرگ الهى، طبيعت ماست؛ ديگرى، سرمايه هاى زيرزمينى ماست؛ و يكى هم اين فرصت خدمتى است كه به شما داده شده است. از نعمتهاى ديگر، جهتگيرى و فضاى دينى و معنوى است كه امروز بر كشور حاكم است. يادمان نرود كه كسانى بودند كه با هر گونه حركت دينى، با انواع و اقسام، مبارزه و معارضه مى كردند و سعى مى كردند على رغم مسئولان بالاى كشور و على رغم رؤساى دولتها و على رغم اعتقادات و ايمان مردم، يك فضاى كاذبِ ضد دينى و فضاى منفعلِ در مقابل فرهنگ غربى در كشور به وجود آورند. امروز مردم توانسته اند فكر، ايمان و معنويت خودشان را در فضاى فرهنگى كشور حاكم كنند. اين، نعمتِ بزرگى است.

يكى ديگر از نعمتهاى خيلى بزرگ، همين دولتى است كه با شعارهاى اصولى بر سر كار آمده است، كه شعارهاى اصولى بدهد و با اين شعارها بر سر كار بيايد. اين از نعمتهايى است كه بايد آن را شكر كرد. مجلس هم با شعارهاى اصولى سر كار بيايد. اينها نعمتهاى بسيار عظيمى است كه ما بايستى اين نعمتها را شكر كنيم؛ وظيفه ى ماست.

من يك ترسيم كلى و اجمالى از وضع كنونى در كشور بكنم؛ نه مى خواهيم به دام خوشبينى افراطى و گمراه كننده بيفتيم، نه مى خواهيم به دام بدبينيهاى افراطى و گمراه كننده بيفتيم. هم نقاط مثبت زيادى داريم، هم نقاط منفى داريم؛ هر دو را بايد ببينيم تا بتوانيم درست انتخاب كنيم.

نقاط مثبت ما در درجه ى اول، تراكم موفقيتهاى بزرگى است كه پى درپى براى كشور ما پيش آمده است كه برخى محصول تلاش دولتهاى گذشته است و برخى محصول تلاش دولت كنونى است؛ مجموعاً موفقيتهاى عظيمى براى كشور ما پيش آمده است كه براى كشور يك نقطه ى مثبت است. البته همين هايى كه گفتيم، در زمينه ى سياست خارجى و علمى هم هست و مجموعه ى بلند بالاى موفقيتهاى جمهورى اسلامى است.

يكى از نقاط مثبت، همين روح اميدى است كه در مردم هست؛ مردم احساس نشاط مى كنند.

يكى ديگر از نقاط مثبت، يك دولت تازه نفس و مصمم و پركار است كه بر سر كار آمده است. اين، نقطه ى مثبتى است.

از ديگر نقاط مثبت ما، وجهه و جايگاه عزتمند بين المللى ماست كه شواهد پى در پى آن مشاهده مى شود. جايگاه بين المللى ما خيلى جايگاه محكم، عزتمند و برجسته اى شده است. هر كسى كه با مسائل بين المللى و جريانهاى خبرى دنيا آشنا باشد، اين را بروشنى مى يابد. يكى از نشانه هايش هم همين سفرهاى موفقى است كه رئيس جمهور محترم در جاهاى مختلف داشته كه نشانه هاى موفقيت را انسان در اين سفرها مشاهده مى كند.

باز از نقاط مثبت، همين پيشرفتهاى علمى است كه اين پيشرفتها در بخشهاى مختلف وجود دارد و اميدواريم خداى متعال به اين جوانان و مديران لايقى كه در اين بخشها مشغول فعاليتند، كمك كند تا اينها را به نتايج مطلوب خودشان برسانند و در مقابل چشم مردم قرار بدهند و احساس عزت مردم را افزايش بدهند.

از نقاط مثبت ديگر، پيشرفت هاى علمى و زيرساختهاى توسعه در كشور است، كه عمدتاً محصول تلاش دولتهاى گذشته است. امروز سرمايه گذاريهاى خوبى كه در وسايل ارتباطاتى مان مانند بخش مخابرات، بخش حمل ونقل و بخشهاى گوناگون شده است و كارهاى زيربنايى و زيرساختهاى خوب، در كشور مشهود و محسوس است.

يكى ديگر ازنقاط مثبت، آرامش سياسى است، كه همه ى تلاشهاى دستهاى پنهان خنثى شده است. شما مشاهده كرديد كه سعى كردند اختلاف مذهبى راه بيندازند، نشد؛ اختلاف قومى راه بيندازند، نشد؛ اختلاف صنفى راه بيندازند، نشد. اين، نشان دهنده ى اين است كه اين درياى عميق، آرامشى دارد كه اين تحركهاى تدبير شده و برنامه ريزى شده ى به وسيله ى دستهاى پنهان يا پنهان و آشكار، نمى تواند اين دريا را به تلاطم در بياورد.

هماهنگى قوا با يكديگر، يكى از بزرگترين نقاط مثبت ماست. امروز مجلس، دولت، قوه ى قضائيه، به هم حسن ظن دارند؛ اين كجا و اينكه مجلس به دولت بدبين، دولت به مجلس بى اعتنا، قوه ى قضائيه از هر دو گله مند، كجا؛ اين خيلى وضعيت بدى است. امروز بحمداللَّه اين طور نيست؛ هماهنگى هست، همدلى هست و دستگاههاى مختلف و جريانهاى گوناگون با هم همكارى مى كنند؛ اتفاق و اتحاد وهماهنگى هست.

در طرف ديگر، مانيازهاى فورى اى داريم كه برآورده نشدن آن نيازها جزو نقاط منفى و مشكلات ماست. در كشور خلأهاى خطرناكى وجود دارد؛ مسئله ى اشتغال، مسأله ى مهم ماست. در دولت قبلى هم من روى مسئله اشتغال خيلى تكيه كردم و براى راه اندازى جريان اشتغال، با دولت خيلى همكارى و كمك كردم. الان هم مسئله ى اشتغال براى ما، يك مسئله ى اساسى است. مسئله ى تورم، مسئله ى مناطق محروم، مبارزه ى با فساد، مسائل مهمى است و نمى توانيم اينها را رها كنيم. «فساد» مثل رخنه ها و تركهايى است كه در يك استخر واقع مى شود. شما لوله هايى چندين اينچى را مى گذاريد و مرتب از اينها به داخل استخر آب ميريزيد؛ اما پُر نمى شود - اين همه تلاش، به جايى نمى رسد - چرا؟ چون رخنه و ترك وجود دارد و آبها بدون اينكه جمع شود تا قابل هدايت شدن باشد به آنجايى كه بايد هدايت شود، هدر مى رود؛ فساد اين گونه است.

ما به مسئله ى امنيت سرمايه گذارى هم احتياج داريم، تا در داخل كشور سرمايه گذارى شود. بايد امنيت سرمايه گذارى به طور كامل تأمين شود، تا بتوان از ثروتهايى كه در اختيار آحاد مردم هست، براى پيشرفت، كارآفرينى و راه اندازى جريان اقتصادى كشور استفاده كرد.

مسئله ديگر، تثبيت همين جايگاه بين المللى است. اين طور نيست كه ما هر طور كه رفتار كنيم و هركارى كه بكنيم، اين جايگاه بين المللى به طور كامل باقى بماند؛ تضمين شده نيست؛ بايد اين را تثبيت كرد. اين تدبير و نگاه دقيق مى خواهد و فعاليت فراوان و متراكم لازم دارد.

پيرايش چهره ى فرهنگى كشور، يكى از مسائل عمده ى ماست. چهره ى فرهنگى كشور بايد چهره ى نورانى، اسلامى و كاملاً منطبق با فضيلتهاى اخلاق اسلامى باشد؛ اين يكى از خلأهاى ماست. البته، دولت و مجلس اصولگرا مى توانند با شكر آن نعمتهايى كه عرض كرديم - پافشارى بر اصول و كار مستمر - بر حجم اين توفيقات بيفزايند و از اين خلأها پى در پى بكاهند.

هم بنده گفتم، هم همه مى گويند كه امروز اركان تصميم گيرى كشور - مجلس شوراى اسلامى و دولت و قوه ى قضائيه - با مديريت تفكر اصولى اسلام (به تعبير رايج: اصولگرايى) اداره مى شود كه اين يكى از نعمتهاى بزرگ خداست. حالا اين اصولى كه از آن دم مى زنيم، چيست؟ اين، خيلى مهم است. من نمى خواهم حالا الان اصول راتدوين كنم؛ اما تعدادى از شاخصترين اصولى را كه به آنها پايبنديم، عرض مى كنم. اصولگرايى به حرف نيست؛ اصولگرايى در مقابل نحله هاى سياسى رايج كشور هم نيست. اين غلط است كه ما كشور يا فعالان سياسى را به اصولگرا و اصلاح طلب تقسيم كنيم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرايى متعلق به همه ى كسانى است كه به مبانى انقلاب معتقد و پايبندند و آنها را دوست مى دارند؛ حالا اسمشان هر چه باشد.

اين «اصول» چه هستند؟ در درجه ى اول، ايمان و هويت اسلامى و انقلابى و پايبندى به آن. اين، وظايفى را بر عهده ى دولت مى گذارد. نمى شود گفت دولت به ايمان مردم كارى ندارد؛ نه. مدتى اين فكر را ترويج كردند؛ اما اين غلط است. دولت وظيفه دار است. چطور وزارت بهداشت با داروفروشهاى مصنوعى ناصرخسرو مبارزه مى كند؛ اما وزارت ارشاد با مخدر فروشهاى فرهنگى مبارزه نكند؟! با سم پراكنان فرهنگى مبارزه نكند؟! اين، وظيفه ى دولت است؛ صدا و سيما يك جور، وزارت ارشاد يك جور و دستگاههاى گوناگون يك جور. وظيفه ى مهم اين است كه ما پايه هاى يك ايمان روشن بينانه و استوار را در ذهن نسلهاى جوان و رو به رشد خودمان تقويت كنيم؛ ايمانِ دور ازخرافه گرى و سست انديشى، ايمانِ روشن بينانه، ايمانِ به دين، ايمانِ به نظام، ايمانِ به مردم، ايمانِ به آينده، ايمانِ به خود، ايمانِ به استقلال كشور و ايمانِ به وحدت ملى و ايمانى كه در هيچ بخشى برافروزنده ى آتشهاى تعصب فرقه اى نباشد. اين را من تكرار و تأكيد مى كنم و به همه مى گويم: اين غلط است كه ما به نام ايمان اسلامى يا ايمان مذهبى حرفى بزنيم و كارى بكنيم كه تعصبهاى فرقه اى را دائم مشتعل كنيم و همه را به جان هم بيندازيم؛ قضيه اصلاً اين طورى نيست. به ايمان خودتان پايبند باشيد؛ با هر كسى هم كه از لحاظ ايمان مذهبى يا دينى با شما مخالف است، بحث بكنيد، مجادله بكنيد، استدلال بكنيد، منطق بكنيد و او را به فكر خودتان معتقد بكنيد؛ اما تعصب افروزى نكنيد؛ «و جادلهم بالّتى هى احسن». اين، قرآن است. چرا يك عده اى نمى فهمند؟! من نمى دانم.

در اين بخش، يكى از وظايف مهم ديگرى كه بر عهده ى دولت و نظام جمهورى اسلامى است، اين است كه هويت اسلامى را در دنياى اسلام برجسته و شفاف كنيم، تا اين يك معيارى باشد در جلوى چشم ملتهاى مسلمان؛ تدين دور از خرافه و كاوش در منابع دينى و نوآورى. بعضيها خيال مى كنند كه نوآورى در دين امكان ندارد! گنجينه ى منابع اسلامى و دينى ما بى پايان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از اين چشمه ى جوشان برداشته ايم؛ تلاش كنيم و فكرهاى نو و حرفهاى نو در زمينه هاى مختلف توليد كنيم. اين قرآن يك اقيانوس بى پايان است؛ خيلى حقايق هست؛ نه «خيلى»، بلكه بيشترِ حقايق عالم را كه ما از قرآن مى توانيم بفهميم، هنوز نفهميده ايم. فكر كردن، استخراج كردن، نوآورى كردن و سخن نو را در مقابل افكار عمومى متفكران و انديشمندان مسلمان قرار دادن، يكى از كارهاى ماست. البته پيداست كه اين كار مثل همه ى كارهاى ديگر، بايد با اسلوب و فن خود انجام بگيرد؛ اين يك متد دارد و خارج از آن متد نمى شود كار را انجام داد. آن كسى كه اصلاً در يك فنى وارد نيست، نمى شود به او گفت در اين فن نوآورى بكن؛ اين كار كسانى است كه واردند؛ مطلعند؛ با كتاب و سنت و با قرآن آشنايند؛ فنان اين فن اند. از كسى كه اصلاً موسيقى بلد نيست، نمى شود گفت يك آهنگ تازه بساز؛ چگونه بسازد؟ پرچم برادرى اسلامى را با همه ى ملتهاى اسلامى بلند كنيم و فضيلتهاى اخلاقى را در جامعه رشد بدهيم: همكارى، گذشت، كمك، صبر، حلم؛ اينها خلقيات اسلامى است؛ اينها را در جامعه رشد بدهيم. اين، همان ايمان و هويت اسلامى و انقلابى است كه اصل اول است.

بعضيها خيال مى كنند وقتى ما مى گوييم «اسلام» و «ايمان»، يعنى چشمايمان را ببنديم، همه كس را نفى كنيم، در مقابل هر حرف و فكرى با اخم فراوان وارد بشويم؛ مثل بعضى از اين منحرفهايى كه در افغانستان ديديد و امروز در مجموعه ى شبكه ى تروريستى عراق، خودشان را نشان مى دهند و همه ى دنياى اسلام را خارج از اسلام مى دانند! اخمها درهم و چشمها بسته است و شمشيرها عريان را دور سرشان مى چرخانند و ملتها را به خاك و خون مى كشند؛ آن روش، روش ما نيست.

ايران اسلامى پرچم خودش را دارد. ما كسى مثل امام را با آن افكار نو، روشن و با آن نوآورى در همه ى بخشها، حتّى در فقه داريم؛ اين كه شما مى بينيد اسلامى كه ايران اسلامى عرضه مى كند، مثل قند در كام ملتها شيرين مى آيد و همه جا پخش مى شود، علتش اين است. استعداد، ذوق، فهم و حكمت ايرانى وقتى در كار حلاجى و فهم دين مى افتد، اين ثمرات خوب را پديد مى آورد. هويت اسلامى و دينى و پايبندى به آن، يعنى اين.

اصل دوم، عدالت است. فلسفه ى وجودى ما، عدالت است. اين كه ما برنامه ى رشد اقتصادى درست كنيم و بگذاريم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادى، به فكر عدالت بيفتيم، منطقى نيست. رشد اقتصادى بايد همپاى عدالت پيش برود؛ برنامه ريزى كنند و راهش را پيدا كنند. حالا عدالت چيست؟ البته ممكن است درمعنا كردن عدالت، افرادى، كسانى يا گروههايى اختلاف نظر داشته باشند؛ اما يك قدر مسلّمهايى وجود دارد: كم كردن فاصله ها، دادن فرصتهاى برابر، تشويق درستكار و مهار متجاوزان به ثروت ملى، عدالت را در بدنه ى حاكميتى رايج كردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دوردست كشور و مناطق فقير را مثل مركز كشور زير نظر آوردن، منابع مالى كشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالك اين منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهاى عدالت است كه بايد انجام بگيرد. بنابراين، عدالت يك اصل است و نيازمند قاطعيت. عدالت، با من بميرم، تو بميرى درست نمى شود؛ عدالت، با تعارف درست نمى شود؛ اولاً قاطعيت مى خواهد، ثانياً ارتباط با مردم مى خواهد، ثالثاً ساده زيستى و مردمى بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازى و تهذيب مى خواهد؛ اين هم جزو پيش شرطها و پيش نيازهاى اجراى عدالت است. اول، بايد خودمان را درست كنيم و يك دستى به سر و صورت خودمان بكشيم، تا بتوانيم عدالت را اجرا كنيم؛ وظيفه ى من و شما اينهاست. واقعاً بايد با ويژه خواران و فساد مبارزه كنيم.

اصل سوم، حفظ استقلال سياسى است. اين، خيلى مهم است؛ اين، جزوِ مبانى اصولى نظام است. اين استقلال، استقلال سياسى، اقتصادى و فرهنگى است. ما بايد اين بندهاى اختاپوس فرهنگىِ تحميل شده ى به وسيله ى غرب را از دست و پاى خودمان باز كنيم؛ اين هم يكى از اصول ماست. آن حركتى، آن جريانى، آن شعارى و آن برنامه ريزى اى كه در آن استقلال كشور و ملت ديده نشود، اصولگرايانه نيست.

اصل چهارم، تقويت خودباورى و اعتماد به نفس ملى است. اين اعتماد به نفس، در همه جاست. ما اكنون در زمينه ى مثلاً علوم تجربى،نمونه هايى اش را ديده ايم كه حالا يكى اش فناورى هسته اى است، يكى اش توليد سلولهاى بنيادى است، يكى اش كارهاى خوبى است كه در بخشهاى گوناگون انجام داده اند و من حالا نمى خواهم پيش از موعد آنها را تصريح و بيان كنم، كه به نفع پيشرفت دانش بشرى هم هست. البته اينها فقط يك بخشى از كار است. استقلالِ اعتماد به نفس ملى و خودباورى، فقط به اين چيزها منحصر نمى شود كه ما مى توانيم سد درست كنيم؛ مى توانيم نيروگاه درست كنيم و مى توانيم بدون كمك خارجى كارهاى بزرگ و پروژه هاى عظيم را راه اندازى كنيم، بلكه بايد در سياست، فلسفه، ابتكارهاى مردمى و ارزشهاى اخلاقى هم خودباورى داشته باشيم. ببينيد! ديگران يك حركت ابلهانه ى ديوانه وارى مثل گاوبازى در خيابانهايشان راه مى اندازند، تلفات جانى مى دهند، خودشان را مسخره مى كنند؛ اما افتخار هم مى كنند كه اين سنّت ملى ماست! كار، غلط است؛ اما خودباورى خوب است؛ خجالت نمى كشند. حالا فرض بفرماييد اگر ما يك سنّت اسلامى داريم كه منطقى هم برايش داريم و آن را هم پذيرفته ايم، نبايستى در انجام دادن آن خجالت بكشيم. من حالا نمى خواهم مثال بزنم؛ اما مواردى هست كه مثال زدنش صلاح نيست؛ ممكن است ريز شدن و جزئى شدن در بعضى از مسائل باشد؛ ولى مثالهاى فراوانى را مى توانيد پيدا كنيد. در ارزشهاى اخلاقى: مبارزه ى فرهنگى دائم با خودباختگى مزمن و تحميلى كه چند ده سال بر اين كشور تحميل شده. بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سياست در اين كشور، در يك مقطع زمانى و با صداى واحد، با وقاحت تمام گفتند كه ايرانى صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پيدا كند، بايد برود كنار فرهنگ فرنگى. اولين پيشروان قافله ى روشنفكرى كشور ما و معروفترين سياستمداران دوران قاجار و پهلوى، اين حرف را صريحاً گفتند، بعضيها هم كه نگفتند، اين طورى عمل كردند و اين شد يك بيمارى مزمن در جامعه ى ما؛ بايستى با اين مبارزه كرد.

اصل پنجم، جهاد علمى است. من تكيه مى كنم - اين جزوِ مبانى اصولگرايى است - «جهاد علمى». چند سال است من تكرار كرده ام: بايد نهضت توليد علم در كشور راه بيفتد. من خوشحالم؛ وقتى با دانشجوها و جوانها مواجه مى شوم كه غالباً آنها حرف مى زنند و مطالبى را مى گويند، مى بينم آنها همين مسئله ى توليد علم و اتصال علم و صنعت، و پشتيبانى دولت از پيشرفت و ابتكارات علمى را به عنوان توقع از ما مطرح مى كنند. من مى گويم خيلى خوشحالم و اينها حرفهاى ماست و حالا در بين مجموعه ى دانشگاهى عرف شده؛ ليكن اين كافى نيست؛ بايد به سمت كارهاى بزرگ برويم. ببينيد! يك وقت هست شما مى توانيد هواپيمايى را كه ديگران اختراع كرده اند و ساخته اند، خودتان بدون كمك ديگران در داخل كشور بسازيد، اين خيلى خوب است؛ اين بهتر از خريدن هواپيماى ساخته شده است؛ اما يك وقت هست شما خودتان يك چيزى در سطح هواپيما در كشورتان توليد مى كنيد؛ اين است آنچه كه ما لازم داريم؛ ما بايد بر ثروت علمى بشر بيفزاييم. نگويند نمى شود؛ مى شود. يك روزى بشريت فناورى ريزترينها - نانوتكنولوژى - را نمى شناخت، بعد شناخت. امروز صد تا ميدان ديگر ممكن است وجود داشته باشد كه بشر نمى شناسد؛ اما مى توان آنها را شناخت و مى توان جلو رفت. البته مقدمات دارد؛ اما آن مقدمات را هم مى شود با همت فراهم كرد. من يك روز در مجموعه ى جوانها و اهل دانشگاه گفتم من توقعم زياد نيست؛ من اين را از شما جامعه ى علمى كشور توقع مى كنم كه شما پنجاه سال ديگر - پنجاه سال، نيم قرن است - در رتبه ى بالاى علمى دنيا قرار داشته باشيد؛ اين توقع زيادى است از يك ملت با استعداد؟ اما اگر بخواهيم اين اتفاق بيفتد، از الان بايد سخت كار كنيم. شرطش تنبلى نكردن است؛ غفلت نكردن است؛ خست نورزيدن است؛ از ورود در اين راه وحشت نكردن است و ميدان دادن و پرورش نخبگان علمى است. در بعضى از بخشها ما با دنيا فاصله مان زياد نيست؛ در آن بخشها - مثل همين بخشهايى كه اسم آوردم، خوشبختانه فاصله مان با پيشرفتهاى دنيا و آن نوكهاى حركت زياد نيست - مى توانيم تلاشمان را مضاعف كنيم؛ اين هم يك كار است. بنابراين، اين جزوِ وظايف دولت است؛ بايستى ميدان داد. اين جوانها تشنه ى كار و فهميدن هستند، به شرط اينكه امكانات در اختيار اينها قرار بگيرد. الحمدللَّه ما استاد خوب هم كم نداريم. يك روزى بود ما اوايل انقلاب، در اين كشور قحط استاد داشتيم؛ اما امروز نه، بحمداللَّه اساتيد فراوان است و امروز اكثريت آنان پرورش يافته ى دامان خود اين ملت و روييده ى در همين آب و هوا هستند.

اصل ششم، تثبيت و تأمين آزادى و آزادانديشى است. آزادى را نبايد بد معنا كرد. آزادى يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى است كه يكى از شعبش آزادانديشى است. بدون آزادانديشى، اين رشد اجتماعى، علمى، فكرى و فلسفى امكان ندارد. در حوزه هاى علميه، دانشگاه و محيطهاى فرهنگى و مطبوعاتى، هو كردن كسى كه حرف تازه اى مى آورد، يكى از بزرگترين خطاهاست؛ بگذاريد آزادانه فكر كنند. البته من فهم غلط از آزادى را تأييد نمى كنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل براى اينكه مرتباً گاز سمّى توليد كند و در فضاى فرهنگى يا سياسى كشور بدمد، تأييد نمى كنم؛ من براندازى خاموش را - آن چنانى كه خود امريكاييها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اينجا سادگى و بى عقلى كردند و به زبان آوردند - برنمى تابم و رد مى كنم؛ اما توسعه ى آزادى و رها بودن ميدان براى پرورش فكر و انديشه و علم و فهم، ربطى به اينها ندارد. ظرافتى لازم است كه آدم اين دو منطقه را از همديگر باز بشناسد و مرز اينها را معين بكند. آزادى و آزادانديشى، يكى از مبانى اصلى اصولگرايى است.

اصل هفتم، اصلاح و تصحيح روشهاست؛ اصلاحات. اصلاحات جزوِ مبانى اصولگرايى است. من به نظرم پارسال بود كه در سفر كرمان، با جوانها و مجموعه ى دانشجوها و دانشگاهيها كه روبه رو شدم، گفتم كه اصلاحاتِ اصولگرايانه و اصولگرايىِ مصلحانه در هم تنيده هستند. آن اصلاحاتى كه بخواهد با معيار امريكايى در كشور انجام بگيرد، مثل همان اصلاحات رضاخانى است. مى دانيد كه رضاخان در مهمترين بخشها و سالهاى سلطنتش، شعارش اصلاحات بود! همه ى اين فجايع و جناياتى كه شما در دوره ى رضاخان سراغ داريد، تحت نام و زير پرچم اصلاحات انجام گرفته است؛ اسناد بازمانده ى از دوره ى رضاخان را بخوانيد. افراد را بركنار مى كردند؛ چون مى گفتند اينها ضداصلاحاتند؛ افرادى را سر كار مى آوردند؛ چون مى گفتند اينها مؤمن به اصلاحاتند. آن اصلاحاتى كه با معيار رضاخانى، با معيار امريكايى و با معيار فرهنگ غربى انجام بگيرد، اصلاحات نيست، افسادات است. بنده سه، چهار سال قبل، چند سخنرانى در نماز جمعه و غير نماز جمعه در اين باره كرده ام. اصلاحات بايد ضابطه مند و مبتنى بر ارزشها و معيارها و خطكشهاى اسلامى و ايرانى باشد. معيار اصلاحات، قانون اساسى است؛ بر اين اساس، بايد ما اصلاحات كنيم؛ ما به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات، تصحيح روشهاى ماست؛ تصحيح هدفهاى مرحله اى ماست؛ تصحيح تصميم گيريهاى ماست؛ تعصب نورزيدن روى تصميم گيريها ناحق است. اين، غير از ساختارشكنى و مبارزه ى با قانون اساسى، مبارزه ى با اسلام و مبارزه ى با استقلال يك كشور است.

آخرين اصل هم - كه البته در اين فهرست كوتاهى كه من عرض مى كنم، آخرين نيست - شكوفايى اقتصادى است؛ رسيدگى به زندگى مردم است و رسيدگى به اقتصاد كشور. ما احتياج داريم كه از سرمايه گذارى حمايت بشود؛ كارآفرينى بشود؛ توليد داخلى ترويج بشود؛ با قاچاق و فساد مجدّانه مبارزه بشود؛ اشتغال به عنوان يك مبناى اصلى و يك هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و شفافيت و انسجام سياستها و مقررات اقتصادى انجام بشود - مقررات اقتصادى اى كه امروز يك چيزى بگوييم، فردا عوضش بكنيم، فايده اى ندارد - مقررات اقتصادى و قوانين ما بايد هم ثبات داشته باشند كه مردم بتوانند روى آن برنامه ريزى كنند، هم بايد منسجم باشد و با هم بخواند و شفاف باشد. بازاريابى جهانى، يكى از مهمترين وظايف براى رونق اقتصادى كشور است - كه جزوِ كارهايى است كه ما نكرده ايم و جزوِ كم كاريهاى ماست - و اطلاع رسانى كامل از فعاليتها و برنامه ها؛ ما بايستى اينها را در نظر داشته باشيم. البته برنامه هاى راهبردى اساسى كشور نبايد از نظر دور بماند؛ مسئله ى ذخاير ارزى مطمئن كه كشور بتواند با شوكهاى اقتصادى و ارزى مقابله كند؛ تأمين منابع توليد و سرمايه گذارى؛ برنامه هاى راهبردى توليد و انتقال آب و انرژى در كشور، جزوِ مسايلى است كه ما در چند سال آينده بشدت نيازمان به آنها محسوس خواهد شد؛ اينها بايستى با جديت دنبال بشود؛ اينها جزوِ همان مقوله ى رونق اقتصادى كشور است. پرداختن به همكاريهاى منطقه اى - همين كارهايى كه الان انجام مى گيرد؛ اكو، شانگهاى و... - چيزهاى لازمى است. ما اين چيزها را بايد با جديت دنبال كنيم و همت بگماريم. از نفت هم بايد استفاده ى بهينه كنيم. كارشناسها مى گويند - من خودم وارد نيستم؛ آمار و ارقام از كارشناسهاست - اين پنجاه، شصت ميلياردى كه ما از طريق فروش نفت به دست مى آوريم، با نهصد ميليارد دلار صادرات و معامله و تجارت به دست مى آيد؛ اين خيلى مهم است. ما اين درآمد را كه از طريق نفت به دست مى آوريم، صرف مسايل روزمره ى زندگى مى كنيم؛ اين، معنى ندارد؛ بايست اينها با محاسبه ى صحيح انجام بگيرد. ما اين نفت را ضايع مى كنيم؛ البته اين، كارِ امروز و ديروز نيست؛ دهها سال است كه بناى اقتصاد و پيشرفت كشور روى اين روش گذاشته شده است و يك شبه هم نمى شود آن را عوض كرد. من ده، دوازده سال پيش به مسئولان آن روز گفتم آن روزى انسان در قضيه ى نفت احساس رضايت مى كند، كه كشور قادر باشد با اختيار خودش اعلام كند كه من مصلحت مى دانم امروز توليدم را فلان قدر كم كنم؛ امروز سر فلان تعداد چاه كشور را طبق مصلحت كشور مى خواهم ببندم؛ امروز مى خواهم صادرات نفتم را اين قدر كم كنم و نفت را در كارهاى غير سوخت مصرف كنم - سوخت، بدترين استفاده ى از نفت است و دنيا الى ماشاءاللَّه استفاده هاى بهتر از سوخت نفت را كشف مى كند و پيش مى رود - آن روز ما مى توانيم خوشحال باشيم و به نفت خشنود باشيم.

ما چالشهاى تحميلى هم داريم؛ هم از ناحيه ى خودمان - ضعفهاى خودمان - و هم از ناحيه ى بيرون. رودربايستى را كنار بگذاريم؛ امروز مهمترين چالش بيرونى تحميلىِ ما، از ناحيه ى امريكاست؛ در اين هيچ ترديدى نداشته باشيد. اينها روى خاور ميانه از قرن نوزدهم برنامه ريزى دارند - نه امريكاييها، غرب - چون خاورميانه منطقه ى فاصل بين درياى مديترانه و اقيانوس هند است.درياى مديترانه، محل استقرار دولتهاى استعمارگر است و اقيانوس هند، منطقه ى مستعمرات؛ و خاور ميانه بين اين دو منطقه ى حساس قرار گرفته، كه نمى توانستند نسبت به آن بى تفاوت باشند. فشارهاى انگليس روى ايران و نفوذش در قرن نوزدهم، براى حفاظت از هند - كه آن روز جزوِ دولت بريتانيا بود - انجام گرفت و ما آن روز قربانى هند شديم؛ و اين نسبت به همه ى خاور ميانه تعميم دارد. پيدايش اسرائيل هم از همين جاست. بعد، عوامل گوناگون ديگرى هم پيدا شد: مسئله ى نفت، مسئله ى تقسيم متصرفات عثمانى بعد از جنگ اول و مسئله ى پيدايش شوروى، كه همه ى اينها، موضوع را تشديد كرد. غرب، بعد هم در آخر ميراث خوار غرب - امريكا - روى منطقه ى خاور ميانه برنامه ريزى دارند. حالا در اين منطقه ى حساس كه در آن نفت و منطقه ى راهبردى و استراتژيك جغرافيايى و سياسى و همه چيز هست، ناگهان دولتى به نام «جمهورى اسلامى»، با اصول خودش و با ضديت با مبانى ظالمانه و سياست متجاوزانه ى امريكا، سر بلند كرده است. بعضيها مى گويند: شما چرا لج امريكا را در مى آوريد؟ لج امريكا را ملت درآوردند؛ شما درآورديد؛ جمهورى اسلامى را تشكيل داديد، لج امريكا درآمده، چه كارش كنيم؟ آنها در آن دوره ى ده ساله ى اول، با توطئه ى براندازى سخت - جنگ تحميلى و تحريم اقتصادى - شروع كردند؛ اما نتوانستند كارى بكنند. جنگ تحميلى و تحريم اقتصادى، هر كدام به نحوى براى ملت ايران و جمهورى اسلامى يك فرصت شد. اين ابرهاى تيره اى كه آنها روى سر ملت ايران راه انداختند، در دل خود، براى ملت ايران بارانهاى نافعى داشت. جنگ، ما را مصمم و استوار كرد؛ تحريم اقتصادى، ما را به فكر اتكاى به خود انداخت و همه ى اين بركات را براى ما آورد. در دوره ى بعد، براندازى نرم را دنبال كردند - تهاجم فرهنگى و شبيخون فرهنگى - كه آن هم به جايى نرسيد و بعد از سالهاى متمادى، نتيجه اين شد كه حالا يك دولت متكى به اصول و با شعار اصول سركار مى آيد، كه پيداست تهاجم فرهنگى نتوانسته آن كارى كه آنها مى خواستند، بكند. بعد از اين هم توطئه هاى ديگر در راه است، كه ما بايد خودمان را مصون كنيم. بخشى از اين مصونيت با اتحاد، با ايمان، با به كارگيرى عقل و علم به وجود مى آيد. تأكيد مى كنم كه اگر انسان چشم را ببندد و راه بيفتد، كارى پيش نمى رود؛ با چشم باز، با حواس جمع، با اتحاد كلمه و با استفاده از همه ى فرصتها بايد پيش رفت. همه ى مشكلات يكى پس از ديگرى حل خواهد شد؛ قله ها يكى پس از ديگرى فتح خواهد شد.

البته من در زمينه ى مسايل مديريتى و آنچه كه به عهده ى مسئولان و مديران است، توصيه هايى دارم و آنها را يادداشت كرده ام كه مجال نشد و ان شاءاللَّه فرصت ديگرى را براى آنها مى گذاريم. در زمينه ى مسايل روز هم جناب آقاى دكتر احمدى نژاد مطالبى را درباره ى انرژى هسته اى و بسته ى اروپا گفتند، كه حرفها همانهايى است كه آقايان بيان كردند.

پروردگارا! آنچه گفتيم و آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! ما و رفتار ما را مرضىِّ خودت قرار بده؛ ما را بر آنچه كه فرداى قيامت و در دوران سؤال و جواب دشوار برزخ از ما سؤال خواهى كرد، توانا و موفق بدار؛ دلهاى ما را به نور معرفت و هدايت خود روشن كن؛ پيوند ما را با خود روزبه روز مستحكمتر بفرما؛ پيوند ما را با مردم، با مؤمنين و بين خودمان روزبه روز مستحكمتر بگردان.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته