بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
برادران و خواهران عزيز! خيلى خوشآمديد. صحبت عمدهى ما به اقتضاى رابطهى محبتآميز و صميمانه كه بين ما و دوستان سياست خارجى وجود دارد، عبارت است از توصيهى به تقوا. شما هر هدفى را كه بخواهيد در سياست خارجى در چهارچوب اعتقادات و ايمانتان تعقيب كنيد، به حصن و حصار مستحكم تقوا در درون خودتان احتياج داريد.
اين جلسه - بخصوص با بودن خانمها؛ همسران محترم سفيران - به نظر من بهترين فرصت است براى اينكه ما به اهميت تقوا و پرهيزگارى و دقت در پيمودن راه مستقيم يكديگر را توصيه كنيم. بارها گفته شده است كه ميدان سياست خارجى، ميدان چالش نظام جمهورى اسلامى يا صف مقدم اين چالش با مجموعهى جهان بيرونى است. در اين صف مقدم، استحكام، استوارى قدم، اعتماد به نفس، اطمينان به راهى كه آن را دنبال مىكنيد، مهمترين شرط است. همسران سفراى ما مىتوانند در اين زمينه نقش ايفا كنند؛ من جداً از خانمهاى عزيز اين مطلب را مىخواهم. مردها در ميدان سياست، در ميدان اصطكاكهاى گوناگون، با حوادث مختلفى مواجه مىشوند و تأثرات گوناگونى براى آنها پيش مىآيد كه همسران آنها ضمن اينكه خودشان نقشهاى درخور و قابل توجهى را مىتوانند در هر عرصهيى نشان دهند، اين نقش مهم را هم بر عهده دارند كه همسران خود را كه در اين صف مقدم مشغول مجاهدت و مبارزه هستند، تقويت و آنها را حفظ كنند. يك مجموعهى به هم پيوستهى متواصىِ به حق و متواصىِ به صبر در درون خانوادهى مسلمان وجود دارد؛ لذا قرآن مىفرمايد كه: «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارة»؛ هم خودتان را حفظ كنيد، هم اهلتان را. اين خطاب به مردها و زنها، هر دو، است. اهلِ هر انسانى عبارت است از خانواده و نزديكان او. زنِ شما، اهلِ شما مردها و مردِ شما، اهلِ شما زنهاست. هم خودتان را از غلتيدن در آتش حفظ كنيد، هم اهلتان را حفظ كنيد. علاوه بر اين، حفظ عناصر اصلى داخل كانون خانواده، به حفظ خودِ انسان هم كمك مىكند. همسران؛ زنها، مردها را و مردها، زنها را مىتوانند از لبهى پرتگاه دوزخ نجات دهند و به بهشت بكشانند. من فرصت حضور شما خانمها را در اينجا براى گفتن اين نكات و كلمات مغتنم مىشمارم.
ما به همه اين حرفها را مىزنيم؛ مخصوص شما، كه كارگزار سياست خارجى هستيد، نيست؛ اما به شما بهطور ويژه اين مطالب را عرض مىكنم؛ چون شما همانطور كه در تصوير ذهنى ما و شما هست، در كار ديپلماسى كشور هستيد؛ در صف مقدميد و فرهنگها، حرفها و جريانهاى روزمرهى گوناگون در زندگى براى شماها وجود دارد؛ بايد با اينها دست و پنجه نرم كنيد براى اينكه بتوانيد آن وظيفهى بزرگى را كه بر عهدهى شماست، انجام دهيد.
آن چيزى كه براى من و شما ارزش واقعى و حقيقى دارد، همين انجام وظيفه است. ما اين مسير زودگذر زندگى را به هر تقدير طى مىكنيم و به دروازهى ورود به عالم ديگر قرار مىگيريم؛ در اينجا ماندنى نيستيم. لحظهى مرگ، لحظهى شروع به سؤال و مؤاخذه است. از همان لحظهى اول از ما سؤال مىكنند؛ چه كرديد، چرا كرديد، چگونه كرديد؟ بايد جواب داشته باشيم. اهميت ايمان و تقوا در همينجاست؛ چون لذتهاى زندگى براى همهى انسانها مطرح است؛ اينها لغزشگاههاى انسان در صراط مستقيم است؛ انسان بايد مراقب باشد. اينطور نيست كه ما خيال كنيم بعضىها لذت - لذت پول، لذت قدرت، لذت شهوات، لذت رفيقبازى، لذت وجهه و عنوان - را مىفهمند، بعضى ديگر نمىفهمند. اين لذات براى انسانها مطرح است و همينها وسيلهى امتحان ماست. ما بايد مسيرى را طى كنيم؛ خطى را بر اساس عقيده و ايمان ترسيم كرديم كه بايد از اين خط بهسلامت عبور كنيم؛ بايد مراقب باشيم كه در اين خط سير، لغزشگاهها پاى ما را نلغزاند؛ ما را از مسيرمان منحرف نكند و ما را كه در دل و احساس طرفدار حقيم، در عمل مقابل حق قرار ندهد.
به تاريخ و به زشتروها و بدكارهاى آن نگاه كنيد؛ اينها هم انسان بودند. هيچكس بد به دنيا نمىآيد؛ اما بايد مراقب بود كه زاويههاى انحراف در خط مستقيم ما بهوجود نيايد. توصيهى مهم من به شما اين است: مسائل سياست خارجى - چه مسائل كلى و چه مسائل مصداقى و جزئى سياست خارجى - را در بحث و مداخله و استدلال و گفتگو مىشود حل كرد؛ اما آنچه كه اگر خود ما تصميم نگيريم، حل نشدنى است، اين مسأله است: اگر درون خودمان را مستحكم نكنيم، اگر پايههاى تقوا را در دل و در جان خودمان و به تبع آنها در اعمال خودمان مستحكم نكنيم، هر عقيدهيى كه داشته باشيم، هر سياستى را كه قبول داشته باشيم، نخواهيم توانست آن را بدرستى محقق كنيم. گاهى همين انحراف درونى، ديد ما را نسبت به مسائل عوض مىكند؛ ايمان و عقيدهى ما را تغيير مىدهد. بههرحال، عدم پرهيز در عمل، به اعتقاد سرايت مىكند، كه اين مضمونِ آيات متعددى از قرآن كريم است. در قرآن به كسانى كه اهل دنياطلبى و اهل لذتمحورى و اهل تن دادن به شهوات و هواهاى نفسانى - از هر نوع - هستند، هشدار داده شده كه مراقب باشيد؛ زيرا اين حالت در دل، فكر، ذهن و در ايمان شما رخنه ايجاد خواهد كرد، كه بايد به خدا پناه برد و از او كمك خواست.
شايد بعضى از فرزندان سفراى محترم هم در جلسه حضور دارند؛ جوانها را هم با همان احساسات پاكشان، با آن دل روشن و نورانىشان حفظ كنيد. بهترين تضمين براى حفظ فرزندان از آفات گوناگونى كه امروز در سر راه جوانها وجود دارد، اين است كه تدين و ديندارى را در آنها تقويت كنيد. مبادا رفتار، گفتار، نوع عملكرد، اظهار عقيده و بىاهتمامى ما، جوانان را به سمت بىاعتقادى و تخريب باورهاى درونى و انقطاع از آن ايمانى كه حفظ كننده است، سوق دهد؛ اين مهمترين حرف ماست به شما.
شما در محيط خارج از كشور اين تعهد را كردهايد و اين وظيفه و مأموريت را به دوش گرفتهايد كه از نظام جمهورى اسلامى و پيشرفت و منافع و مصالح آن با جدّ و جهد و با همهى وجود دفاع كنيد؛ اين كار بسيار بزرگى است كه از انسانهاى با ايمانِ قوى برمىآيد. بنابراين قوّت ايمانى و عمل ايمانى را كه مترتب بر آن است، هر چه مىتوانيد در خودتان تقويت كنيد و همانطور كه گفتم به خودتان هم اكتفا نكنيد؛ «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس والحجارة».
در زمينهى مسائل سياست خارجى، گذشته از حوادث و تحولاتى كه چه در جهان - در عرصهى عمومى عالم - چه در منطقه - حول و حوش ما - رخ داده، كه البته آنها در جاى خود احتياج به حرف، فكر و نگاه نوبهنو و لحظهبهلحظه دارد، اصول سياست خارجى ما همان اصول هميشگى است و هيچ تفاوت و تغييرى در مبانى و اهداف كلى و راهبردى سياست خارجى ما وجود ندارد. ما همان هدفى را كه از اول انقلاب تا امروز در امر سياست خارجى دنبال كردهايم، الان هم دنبال همان هدفيم. البته ظرفيتهاى ديپلماسى ما بهطور طبيعى تقويت مىشود؛ تجربه، پختگى، كارآزمودگى بيشتر مىشود؛ راههاى نو و اهداف تاكتيكى نو پيدا مىكنيم و بر اساس آن، ابزارهايى را يا پيدا مىكنيم يا خلق مىكنيم و عمل مىكنيم؛ در اين ترديدى نيست؛ ايستايى وجود ندارد؛ لكن اهداف راهبردى و قوارهى كلى سياست خارجى امروز ما كه بيست و پنج سال از انقلاب گذشته است، با ساعت اول انقلاب هيچ تفاوتى نكرده؛ اين، آن نكتهى اساسى و اصلى است كه در ذهن همهى كارگزاران سياست خارجى ما بايستى وجود داشته باشد.
اصول سياست خارجى ما از اصول انقلاب ما جدا نيست. ما كار كوچكى كه نكرديم؛ ما حادثه و پديدهى جديد و عظيم و عميق و ماندگارى را بهوجود آوردهايم كه انقلاب اسلامى و ايجاد نظام جمهورى اسلامى است. ما چه در اول انقلاب اصول سياست خارجى خودمان را تدوين كرده باشيم و چه نكرده باشيم، نفس ايجاد اين حركت و پديدهى جديد، در بطن خود تكليف ما را در مسائل سياست خارجى روشن كرده است. ما همچنان كه نظام سلطه را در درون كشورمان با انقلاب بههم زديم، نظام ارباب - رعيتى سياسى و اجتماعى را بههم زديم، ديد ما در مسائل جهانى هم همين است؛ ما با نظام ارباب - رعيتى در سطح جهان مخالفيم؛ ما با نظام سلطه مخالفيم. اساس سياست خارجى ما اين است كه ما اين ايدهى مخالفت با سلطهگرى و سلطهپذيرى را، بهعنوان يك ستون مستحكم، در فضاى سياست بينالمللى در سطح دولتها و ملتها استقرار دهيم. امروز يكجانبهگرايى و انحصار ابرقدرتى امريكا مطرح و تكرار مىشود، كه البته موضوع كاملاً منفىيى است؛ اما اگر يكجانبهگرايى نباشد و ابرقدرتى هم منحصر به امريكا نباشد - مثل آنروزى كه امريكا و شوروى ابرقدرت بودند - باز هم با نظام سلطه مخالفيم. ما آنروز هم مخالف بوديم، امروز هم مخالفيم؛ اين سياست جمهورى اسلامى است. ما روابط ناشى و برآمدهى از نظام سلطه در سياست بينالمللى را رد مىكنيم؛ قبول نداريم. خودمان هم در هويت و شخصيت جمهورى اسلامى مانع مىشويم از اينكه وارد نظام سلطه شويم و اجازه دهيم كه بر ما سلطهيى بهوجود بيايد يا خود ما بخواهيم سلطهگرى كنيم. ما اين فكر را در دنيا ترويج و منعكس مىكنيم و بر اساس آن كار مىكنيم؛ اين اساس سياست ماست.
در مقدمهى قانون اساسى ما دفاع از مسلمانان و محرومان بهصراحت ذكر شده است؛ ما دفاع از مسلمانها و دفاع از ملت مظلوم را جزو سياستهاى اصولى خودمان مىدانيم و از آن عدول نمىكنيم. استحكام و عمق فكر دفاع از يك ملت مظلوم در سياست ما بمراتب بيشتر از عمق سياست دفاع از صهيونيسم در مجموعهى سياسى دولتى مثل امريكاست. آنها جزو اصول سياسىشان - البته با تفاوتهايى - دفاع از دولت، حكومت و اشغال صهيونيستى است؛ از اين دستبردار هم نيستند؛ لكن اين بر هيچ مبناى فكرى و عقيدتى در كاوش نهايى استوار نيست؛ ولى دفاع از ملت مظلوم فلسطين يا دفاع از هر ملت مظلوم ديگر يا مخالفت با اشغالگرى و تسلط نظامى، بيش از اين در سياست و در برنامهى عملى ما عمق دارد؛ اما اينكه چقدر مىتوانيم يا نمىتوانيم، و اينكه چقدر براى ما فرصت و ظرفيت وجود دارد تا آن را پيش ببريم، بحث دوم است. واقعيت آن بحث، نمىتواند اين حقيقت را در تفكر و نگاه ما به سياست خارجى عوض كند. ممكن است اهداف كوتاه مدت و تاكتيكى را در موردى پيدا كنيم و از آنها استفاده كنيم، كه اين بستگى دارد به اينكه چقدر توانايى و هوشمندى و كاردانى و سرعت عمل و سرعت انتقال مىتوانيم بهخرج دهيم؛ اما اين موضوع، نمىتواند آن نگاه و سياست اساسى ما را، در زمينهى مسائل عالم و صحنهى عمومى روابط بينالمللى، عوض كند. ما طرفدار اسلام و طرفدار مسلمانها و طرفدار بيدارى اسلامى هستيم و با تغذيهى قدرتهاى استثمارگر از منابع غنى ملتهاى مظلوم مخالفيم؛ با استعمار و با استثمار مخالفيم و اين مخالفت در زبان و حرف هم نيست؛ اعتقاد ما اين است و قالب سياست خارجى ما هم همين است و اين - همينطور كه گفتم - بر اساس تفكر جمهورى اسلامى است.
جمهورى اسلامى پديدهى كوچكى نبوده و تا امروز پديدهيى باعظمتتر و عميقتر و ماندگارتر از تشكيل نظام جمهورى اسلامى بهوجود نيامده است. قبل از آن را به تاريخ نگاه كنيد و ببينيد بوده يا نه؛ اما ما در دوران خودمان عميقترين، مهمترين، ماندگارترين و اصيلترين پديده در سطح تعامل جهانى و روابط بينالمللى و حيات انسانى در سطح جهان هستيم. كار بزرگى انجام دادهايم، كه مفت هم انجام نگرفته و براى آن مجاهدت و كار شده است؛ شهيد داديم، خون داديم، عواطف و احساسات يك ملت را پشت سر اين حركت هميشه مشاهده كردهايم - كه تا امروز هم هست - و از خودمان دفاع كردهايم؛ دفاع جانانه. اينطور نبوده كه ما روى جادهى آسفالته راه برويم.
دشمنى ابرقدرتها با ما متعلق به امروز و ديروز نيست؛ از اولِ شروع اين پديده دشمنى بوده و دليلش هم معلوم است؛ چون اين پديده خارج از نظام و قوارهيى كه قدرتهاى سلطهگر تعيين كردهاند، قرار داشته است. هرچند كه قدرتهاى سلطهگر آنروز دو قدرت بودند؛ اما نظام جمهورى اسلامى از قوارهى مورد توافق ولى نانوشتهى آنها هم خارج بود؛ لذا هر دو با ما مخالف بودند. اين را شماها مىدانيد و بعضى از شماها در جنگ بودهايد و خبر داريد كه در جنگ هشت ساله چه گذشت بر ما، و قبل از آن، و بعد از آن، تا امروز. شماها مىدانيد كه نظام سلطه در دنيا با ما يك ساعت كنار نيامده است. البته اين دشمنىها، به ضعف، نابودى و عقبرفت ما هم منتهى نشده، بلكه ما روزبهروز قوىتر شدهايم؛ اين يك واقعيت است. ما امروز اقتصادمان از بيست سال پيش جلوتر است، تجربهى سياسىمان بيشتر است، استحكام نظاممان بيشتر است؛ اين را من نمىگويم، اين را دشمنان ما هم صريحاً مىگويند. در همين گزارش نود صفحهيىِ «برژينسكى» و «رابرت گيتس» - كه لابد ديده و شنيدهايد - آمده است كه نظام جمهورى اسلامى بسيار مستحكم است. اين گزارش كه خطاب به دولتمردان كنونى امريكاست، به آنها مىگويد: نظام جمهورى اسلامى آنطور كه شما خيال مىكنيد نيست، بلكه محكم، مستحكم و پابرجاست؛ خيال نكنيد امروز و فرداست كه بحران، گريبان آن را بگيرد؛ نخير. اين شهادت كسانى است كه دشمنان ما هستند. برژينسكى، همان كسى است كه طراح حمله به طبس بود و رابرت گيتس هم كه رييس اسبق CIA است در زمان بوشِ پدر. امروز دشمنان ما اعتراف مىكنند به استحكام ما. ما متكى به مردميم.
توفيقات ما در داخل كشور حجم انبوهى دارد. نمىخواهم ادعا كنم بهتر از اين نمىشد؛ نه. اگر كسى بهتر از بنده بود، بهتر از اين مىشد؛ اگر دولتى قويتر از دولت كنونى يا دولتهاى قبلى بود، شكى نيست كه وضع بهتر از اين مىشد؛ اما حالا آنچه كه اتفاق افتاده، اين پيشرفت است. ما در زمينههاى گوناگون؛ در زمينهى علم، در زمينهى مسائل اجتماعى و در زمينهى تعميق فرهنگ اسلامى و دينى پيشرفت داشتهايم. در زمينهى تعميق فرهنگ اسلامى بايد بگويم امروز كسانى كه از بندندان اين تفكر را به صورت استدلالى شناختهاند و فهميدهاند و پذيرفتهاند و حاضر به مبارزهى در راه آن هستند، بيش از اول انقلاب هستند. البته آن روز احساسات انبوهتر و متراكمتر بود؛ در اين شكى نيست. بعضى اظهار ايمان مىكردند، كه بعد معلوم شد ايمانهايشان عميق نيست و مبتنى بر احساسات است. حوادث بعدى نشان داد كه بعضى از ايمانهاى ظاهرى و رگ گردنهاى برآمدهى در دفاع از بعضى ارزشها در آن روز، ناشى از فكر و اعتقاد عميق و مبنايى نبوده است؛ بنايى كه با يك نسيمى خراب شود، بنا نيست. امروز ما جوانها و مردان و زنان زيادى داريم كه از بن دندان اين فكر را پذيرفتهاند، شناختهاند و فهميدهاند. اگر ملاك را نخبگان بگيريم، امروز در عرصهى نخبگان، تعداد مؤمنان و معتقدانِ با مبنا از روز اول بيشتر است. در زمينهى مسائل نظامى پيشرفتهاى آشكار داشتهايم و در زمينهى حضور سياسىِ ديپلماسى در دنيا هم پيشرفتهاى خوبى داشتهايم و قدرت چانهزنى و حرف زدن ما خوب شده است. البته نواقصى داريم كه بايد اينها را برطرف كنيم؛ بايد كار كنيم. بنده نه مايلم در وضع خودمان اغراق كنم و نه مايلم كه واقعيات و حقايقى را كه جلوى چشم هست و به صورت علمى ثابت مىشود، انكار كنم. ما در زمينهى بيرون از مرزهاى خودمان هم موفق بودهايم. به بركت حركت انقلاب اسلامى پديدهيى به نام بيدارى اسلامى بهوجود آمد، كه اين ديگر قابل انكار نيست.
امروز بيدارى اسلامى در همهى كشورهاى اسلامى هست؛ هرچند كه كم و زياد دارد. بيدارى اسلامى به معنى اين نيست كه همهى ملتها و همهى آحادى كه در اين بيدارى سهيمند، به صورت منطقى و استدلالى مبانى فكرى يك نظام اسلامى را شناختهاند، بلكه به اين معناست كه احساس هويت اسلامى در ميان تودههاى مسلمان، در همهجا، بهوجود آمده است.
شما ببينيد امريكايىها در قضاياى مختلف، حرف معروفى را مكرر گفتهاند و آن، اين است كه ما اگر امروز در اين كشورهاى اسلامى و بخصوص كشورهاى عربى انتخاباتى راه بيندازيم، حتماً اسلامگراها برندهاند؛ راست هم است؛ اين، درست است. امروز در عراق، مصر، عربستان سعودى و الجزاير و در مغرب و جاهاى ديگر اينطورى است كه اگر در هرجا يك انتخابات آزادى الان راه بيفتد و به متفكران و نخبگان اسلامى ميدان داده شود كه به صحنه بيايند،آنها برندهاند. ما اين پديده را بيست سال پيش نداشتيم. اين پديده، به بركت انقلاب اسلامى بهوجود آمده و به بركت ايستادگى ما؛ ما سر پا ايستادهايم. ما به زانو نيفتاديم؛ خم نشديم. حالا اين شده است يك علم، يك شاخص. خيلى از دشمنىها هم بهخاطر همين موضوع است. البته هر موفقيتى در هر جايى هزينههايى دارد. ترس ملتها از امريكا و از ابرقدرتها ريخته است. شما هرگز تصور مىكرديد در عراقِ لِه شدهى در زير بار استبدادِ صدام و حزب بعث، چنين احساسات و ايستادگىهايى وجود داشته باشد؟! قبل از اين، شما حدس مىزديد ملت فلسطين در مقابل دولت شارون كه آمد سر كار تا نود روزه غائلهى انتفاضهى مسجدالاقصى را ختم كند - الان سه سال و اندى است كه سركار است - اينجور بايستند و مقاومت كنند كه همين شارونى كه براى نابود كردن و از صحنه محو كردن اين نهضت آمده، حالا مجبور شود براى عقبنشينى يكجانبه از غزه با رقباى خودش - كه آن حزب مقابلش است - كنار بيايد و از همپيمانهاى سنتى و قديمى خود، حزب «ليكود»، از روى اضطرار و ناچارى جدا شود؟! اين قدرت مردم فلسطين و اين قدرت بيدارى اسلامى است. شما باور مىكرديد كه اشغالگرِ اسرائيلى در مقابل چند صد نفر جوان حزباللهى در لبنان مجبور به عقبنشينى شود و آنطور مفتضحانه بيرون برود؟! شما باور مىكرديد كه اسرائيل در مقابل يك تعداد جوان حزباللَّه در لبنان ناچار شود چند صد نفر زندانى - شخصيتهاى برجستهى حزباللَّه را كه در زندانش بودند - را آزاد كند؟! اينها اتفاق افتاد. من و شما پارسال در همين جلسه نشسته بوديم؛ اضطراب بر تمام منطقه حاكم بود؛ چون امريكا تازه آمده بود؛ با نفس تازه. بنده مذاكرات شما دوستان را در سمينار سال گذشته تعقيب مىكردم؛ نشانههاى نگرانى در سمينار شما ظاهر بود. امروز اين امريكا، همان امريكاست؛ ببينيد در چه وضعيتى است. ده روز اينها به نجف فشار آوردند، نتوانستند نجف را بگيرند؛ اينها واقعيتهايى است كه در جلوى چشم ما دارد اتفاق مىافتد؛ هندسهى معرفتى و سياسى دنيا دگرگون شده است.
يك روز اينطور تصور مىشد و اينطور تبليغ مىشد كه همهى راههاى پيشرفت و تمدن به ليبرال دمكراسى، آن هم به شكل امريكايىاش، ختم مىشود؛ اما امروز اينطور نيست. امروز بسيارى از ملتها كاملاً در اين مسأله نظر مخالف دارند و البته بعضى هم شك دارند. امروز امريكا علىرغم قدرت روزافزونِ نظامى و مالى خود، در حضيض شكست سياسى است و در دنيا منزوى است. هيچوقت نفرتِ از امريكا مثل امروز در دنيا نبوده است. شرق و غرب هم ندارد؛ آسيا و اروپا و آفريقا هم ندارد، همهجا اينطور است. اين را خودِ امريكايىها اعتراف مىكنند و اين حرف من نيست. آنها خودشان اعتراف مىكنند كه نمىشود با زور بر دنيا سلطه پيدا كرد. برژينسكى اخيراً كتابى نوشته به نام «سلطه يا رهبرى». او در اين كتاب نوشته است كه سلطهى با زور و با اقتدار بر جهان براى امريكا، مساوى است با انزواى روزافزون امريكا در دنيا؛ راست هم مىگويد؛ روزبهروز منزوىتر خواهد شد و همين انزوا آن سلطه را هم نابود مىكند. البته گزينهى آن طرف اين موضوع اين است كه ما سلطهگرى نكنيم، بلكه تعامل كنيم؛ اخلاق خوش بهخرج بدهيم، تا بتوانيم بر دنيا رهبرى كنيم. حالا خواب خوشى است كه مىبينند و اصولگرايىِ امريكايى به آنها وحى و الهام كرده كه بايد آنها رهبر دنيا باشند و ارزشهاى خودشان را بر دنيا حاكم و مسلط كنند.
ما در دنيا از ابزارهاى عملياتى به معناى تروريسم و كارهايى از اين قبيل مطلقاً استفاده نكرديم و نخواهيم كرد؛ اين در برنامهى ما نيست. هيچ اتفاق جديدى هم بنا نيست در ايران بيفتد. اتفاقى كه بايد بيفتد، افتاده است. آن اتفاق، انقلاب بود؛ همهى كارها آنجا شكل گرفت. اين نطفه آنجا بسته شد و دارد روزبهروز رشد مىكند و امروز يك جوان بيست و پنج ساله است كه جلوى چشم دايناسورهاى سياست دنيا كار خودش را پيش مىبرد و پيش مىرود؛ ما از اين جهت مشكلى نداريم.
ما از اسلام دفاع مىكنيم. اما منظور ما از اسلام چيست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجر از يك سو و اسلام ليبرال از سوى ديگر، در اصول و مبانى كاملاً متفاوت است. ما هم اين را رد مىكنيم و هم آن را. اسلام ما اسلامى است متكى به معنويت، عقلانيت و عدالت؛ اين سه شاخص عمده در آن هست. ما از معنويت به هيچ عنوان صرفنظر نمىكنيم؛ روح و اساس كار ما معنويت است. عقلانيت مهمترين ابزار كار ماست؛ عقل را بهكار مىگيريم. همينطور كه در اصول سياست خارجى بارها گفتهايم، حكمت يكى از اصول سهگانهى ماست، و در كنار آن، مصلحت. ما حكيمانه و مدبرانه عمل مىكنيم. اين، مخصوص سياست خارجى ما نيست، بلكه در همهى زمينههاست. اسلام ما اسلام عقلانى است. عقل كاربرد بسيار وسيعى در فهم ما، تشخيص اهداف و تشخيص ابزارهاى ما داراست. از عدالت هم بهعنوان يك هدف به هيچ وجه صرفنظر نمىكنيم. اينكه تصور شود چون دنياى سرمايهدارىِ مبتنى بر ليبرال دمكراسى برايش مسألهى عدالت، مسألهى فرعى و درجهى دو و ابزارى است و براى آنها مسألهى نفع و سود و پول مسألهى اصلى است، موجب نمىشود كه ما از عدالت به معناى يك مسألهى محورى و اصلى صرفنظر كنيم. ما در قالبهاى اقتصادى و در كاركرد سياست داخلى و خارجىمان، مسألهى عدالت محور است. اسلام ما اين است: اسلامِ معنويت، عقلانيت و عدالت. به اسم اسلام قانع نيستيم كه اسلام ليبرال داشته باشيم تا ارزشهاى غربى و ارزشهاى امريكايى را ترويج كند و از روشهاى آنها استفاده كند و با آنها در بخشهاى مختلف همرنگ و همصدا شود و احياناً دعاى ندبهيى هم بخواند. ما اسلام متحجرِ طالبانى را هم قبول نداريم. نه اينكه حالا قبول نداريم، از اولِ جريان نهضت آن را قبول نداشتيم. از بين شماها، كسانى كه سابقهى بيشترى دارند، از پيش از انقلاب يادشان است و جريانهاى اسلامىِ پيش از انقلاب را مىشناسند و مىفهمند من چه مىگويم. از اول، حركتِ نهضت، حركت روشنفكرى و عقلانى بود و با تحجر هم مخالف. امروز هم روزبهروز همين رويكرد در تفكر اسلامى ما تقويت شده و تضعيف نشده است. ما بين اين دو، صراط مستقيم خودمان را انتخاب كردهايم و پيش مىرويم. بنابراين، اساس كار ما اين است و ديپلماسى ما بر روى اين پايهها استوار است و ما به دنبال چنين اسلامى هستيم. ما دنبال استحكام جمهورى اسلامى و دنبال بيدارى اسلامى هستيم و مىخواهيم اهداف خودمان را تحقق بخشيم و به هيچوجه مايل نيستيم و اجازه نمىدهيم كه بخواهند ما را در معادلات رايج جهانى حل كنند و هويت و تشخص ما را از بين ببرند.
ما بايد معادلات جهانى را محاسبه كنيم. بنده با كسانى كه معتقدند معادلات حاكم بر جهان را بكلى بايد كنار گذاشت، موافق نيستم؛ با كسانى هم كه معتقدند بايد يكسره در چهارچوب اين معادلات كار كرد، موافق نيستم. اين معادلات تجزيهناپذير نيستند. مىشود عناصر جديدى را به آنها وارد كرد و عناصرى را هم ناديده گرفت و حذف كرد. اين البته مخالفتهايى را برمىانگيزد؛ برانگيزد. ما يك موجود زنده هستيم، تلاش مىكنيم، كار مىكنيم و از ابزارهاى خودمان استفاده مىكنيم و اثبات مىكنيم كه اين راه درست است و همان را دنبال مىكنيم. براى اين كار از همهى ظرفيتها بايد استفاده كرد. اين، در زمينهى مبناى اصولى سياست خارجى ما، كه آن را شما برادران و خواهران عزيز و مسؤولان و كارگزاران سياست خارجى در مدنظر داشته باشيد.
پشتوانهى شما اسلام است؛ اين را بدانيد. بعضى مىگويند ما مىخواهيم اسلام را حفظ كنيم؛ نه، اسلام ما را حفظ مىكند. پشتوانهى شما همين ايمان و همين نهضت جهانىِ اسلام است.نهضت جهانى اسلام يك شخص نيست كه ترورش كنند، يك سازمان نيست كه منحلش كنند، يك دولت نيست كه منزوىاش كنند، بلكه يك پديدهى فرهنگى و تودهيى و عمومى است. ما بايد هوايش را داشته باشيم و بايد مراقب باشيم. نفس اعلامِ مواضع اسلامى در دنياى اسلام، اعتبار ما را افزايش مىدهد و براى ما امتياز است و نشاندهندهى عمق استراتژيك ما و كمككنندهى به ماست. از اين مبانى هيچ وقت كوتاه نياييد؛ در اظهارات هم هيچ وقت كوتاه نياييد.
در سياست خارجى هدف، ابزار تاكتيكى و ملاحظات سياسى در جاهايى قابل قبول است؛ اما وارونه جلوهدادنِ اهداف اساسى به هيچوجه قابل قبول نيست؛ اهداف اساسى ما را بايد همه بهطور مشخص بدانند. يك وقت انسان لازم است آن را با صداى بلند اعلام كند، يك وقت و در موقعيتى با صداى بلند اعلام نمىكند؛ اما آن را انكار هم نبايد بكند؛ بايد همه بدانند كه ما در اين جهت و در اين خط هستيم. البته يك وقت هست كه لازم نيست انسان مسألهيى را جنجالى كند.
تبليغات غربىها - عمدتاً امريكايىها و صهيونيستها - نهضت جهانى اسلام را معادل مىگيرند با تروريسم. اين، از آن حرفهايى است كه ديگر رنگوبويى در دنيا ندارد؛ آبرويى ندارد. همه در دنياى اسلام - كه محل صحبت ماست - و خود نخبگان غربى مىدانند كه قضيه اينطور نيست. حركت عمومى و ميل عمومى مردم به تفكرات دينى، ربطى به تروريسم و به فلان گروه و به فلان شخص ندارد كه يك نفر را به صورت يك برچسب سياه درست كنند و به پيشانى اين و آن بچسبانند. اين ترفند، كه تبليغات غربى دنبال آن هستند، ديگر امروز كارآمد نيست.
كارگزاران سياست خارجى بر اساس كارى كه بر عهدهشان است، بايد از همهى ظرفيت و توانايى خود براى پيشبرد هدفها استفاده كنند. ميدان سياست خارجى، ميدان بسيار وسيع و تلاشطلبى است. نبايد اينطور باشد كه اگر ما در مسألهيى يا در منطقهيى از خودمان ناتوانى نشان داديم و اين ناتوانى اثر نامطلوبى براى ما بهوجود آورد، آن را به حساب تفكرات و آرمانها و اصول خودمان بگذاريم؛ نه، بلكه بايد آن را به حساب ناتوانى خودمان بگذاريم، كه واقعيتش هم در همهى موارد همين است.
در محيط سياست خارجى بايد يك ديسيپلين قوى حاكم باشد. من هم به شما سفراى محترم و هم به مسؤولان ستادى وزارتخارجه مىگويم كه اين ميدان را به ميدان جنگ - كه واقعاً هم يك جنگ است - تشبيه مىكنند. در جنگ، ديسيپلين نظامى خيلى مستحكم و قوى است. در ميدان جنگ اينطور نيست كه فرماندهى يك گردان يا فرماندهى يك تيپ عقيدهاش عوض شود و بگويد مصلحت نيست ما به اين طرف حمله كنيم، برگردد و لولهى توپش را بگيرد به آن طرف! حالا اگر تشبيه ميدان سياست خارجى به ميدان جنگ را اغراقآميز بدانيد، حداقل بايد بگوييم كه ميدان رقابت است؛ مثل ميدان ورزش و زمين فوتبال. در ميدان فوتبال، سرپرست يك تيم اجازه نمىدهد كه تاكتيكهاى او را بازيكنان تغيير دهند. تاكتيكها مشخص است؛ يكى مىتواند، يكى نمىتواند. نظر، البته آزاد است. ممكن است يكى از اعضاى تيم نظرش اين باشد كه اين تاكتيك يا كلاً غلط است يا اينجايش غلط است؛ اما وقتى تاكتيك بازى مشخص شد، آن شخص ديگر حق ندارد آنجايى كه بايد باشد، حضور نداشته باشد؛ آنجايى كه نبايد باشد، حضور داشته باشد؛ آنجايى كه بايد پاس بدهد، ندهد؛ آنجايى كه بايد شوت كند، شوت نكند. ميدان سياست خارجى چنين صحنهيى است. اين پذيرفته نيست كه اگر من در فلانجا كارگزار سياست خارجى جمهورى اسلامى هستم و عقيدهام اين است كه اين سياست نظام غلط است، بر طبق عقيدهى خودم رفتار كنم؛ نه، اين به شكست كشاندن كل بازى است. مىتوانيم بگوييم ما اين سياست را قبول نداريم و مسؤولان سياستگذار را قانع كنيم. اگر قانع نشدند، ما اختيار داريم يكى از دو راه را انتخاب كنيم؛ يا بگوييم ديگر در آن مجموعه كار نمىكنيم، يا بگوييم كار مىكنيم و سياستش را هم قبول داريم. ديسيپلين سياست خارجى اين است؛ اين را همه؛ هم برادران صف بدانند، هم برادران ستاد.
من البته معتقدم در دستگاه سياست خارجى ما كارها و تلاش صادقانه و مخلصانهى خوبى انجام مىگيرد. من نمىگويم همهى گزارشهايى كه از شماها مىآيد، مىبينم يا مىخوانم؛ اما نكات عمده را مىبينم و رويش فكر و گاهى مطالعه مىكنم؛ تبادلنظر مىكنم. شماها مىتوانيد تغييرات محيطى را كاملاً رصد كنيد؛ ظرفيتهاى ممكن، فرصتهاى ممكن و تهديدها را منعكس كنيد؛ بايد هم بكنيد. البته اينطور هم نباشد كه همهاش تهديدها منعكس شود؛ بعضىها كارشان فقط منعكس كردن تهديدهاست، كه نتيجهاش - نمىگويم آنها قصدشان اين است - مرعوب كردن مسؤولان بالاست؛ اگر قابل مرعوب شدن باشند.
ما در صحنهى سياست خارجى نيازهايى داريم كه اين نيازها به هيچوجه قابل اغماض نيست. من بارها - يعنى از زمان رياستجمهورى - اين مسأله را دائماً به وزارتخارجه گفتهام و تكرار كردهام كه ما بايد در ارتباطات دوجانبه، ارتباطات منطقهيى و در مجامع جهانى حضور فعال داشته باشيم و نبايد هيچ مجمع جهانى را كه در آن عضو هستيم، دست كم بگيريم. اينكه ما مأيوس بشويم و بگوييم فايدهيى ندارد، گوش نمىكنند؛ غلط است. همه چيز فايده دارد؛ همهى تلاشها فايده دارد. يك ارزن را هم كه شما حساب كنيد، وزنى دارد كه اين وزن در نقطهيى تعيين كننده است. لابد قضيهى ارزنيّه را كه مهندسان و رياضىدانها از قديم مطرح مىكردهاند، شنيدهايد. اين موضوع مال قرنها پيش است. مىگفتند يك كشتى با اين وزن از ارزن غرق مىشود؛ اما تا شما آن ارزن آخرى را نيندازيد، كشتى غرق نمىشود. بالاخره اين ارزن، يكجا تعيينكننده است. اگر بناست اين ستونِ استوار با صد پتك بريزد، ظاهراً پتك اول هيچ اثرى ندارد؛ اما بعد از آنكه شما اين پتك را زديد، ديگر اين ستون با نودونُه پتك مىريزد، نه با صد پتك؛ يعنى آن پتك اول اثر خودش را گذاشته است. پتك دوم را كه زديد، اين ستون با نودوهشت پتك ديگر مىريزد؛ يعنى اثر خودش را گذاشته است. بنابراين، هيچ چيز بىاثر نيست. اينكه ما در ميدان، بىعمل و متحير بمانيم به خيال اينكه فايدهيى ندارد، كمال سادهلوحى است؛ اين از دست دادنِ مهمترين فرصتهاست. چرا فايده ندارد؟!
بايد تلاش كنيم تا مؤلفههاى قدرت خودمان را بشناسيم و در بسيارى از مسائل جهانى، موضع اساسى جمهورى اسلامى را به عنوان يك موضع تهاجمى اتخاذ كنيم. ما در چند مسأله مىتوانيم موضع تهاجمى داشته باشيم:
در قضيهى حقوق بشر، موضع ما موضع تدافعى نيست؛ موضعمان تهاجمى است. بياييم اينجا عزا بگيريم كه در جمهورى اسلامى حقوق بشر ضايع شده؛ چون امريكايىها و صهيونيستها و رسانهها گفتهاند! اين درست است؟! شما موضع تهاجمى در اين قضيه داريد. حالا بنشينيد دستهايتان را روى هم بگذاريد و غصه بخوريد كه نمايندهيى در فلانجا گفته كه شما حقوق بشرتان را بيشتر مراقبت كنيد! اين شد حرف؟!
در مسألهى زن هم موضع شما تدافعى نيست؛ تهاجمى است. آنها اعتراضشان به ما اين است كه چرا زنهايتان حجاب دارند؛ چرا حجاب اجبارى است. خود آنها هم بىحجابى را اجبارى كردند؛ اين به آن در! اما مسألهى آنها در قضيهى زن خيلى بيشتر از اين حرفهاست. زن در فرهنگ و دنياى غربى به ابتذال كشانده شده، تحقير شده و به او اهانت شده است. اينكه زن و مرد در پشت ميز ديپلماسى و كنار همديگر، شانهبهشانه، بنشينند، جبران آن لطمهيى را كه غربىها به زن وارد كردهاند، نمىكند. از زن به عنوان يك وسيلهى التذاذ و شهوترانى استفاده كردهاند. آنها معتقدند كه زن بدون آرايش ارزش ندارد؛ بايد خودش را آرايش كند تا مردها او را بپسندند؛ اين بزرگترين اهانت به زن است. شما حرف داريد و در اين قضايا مدعى هستيد.
در زمينهى سلاحهاى كشتارجمعى، شما مدعى هستيد؛ بايد مهاجم باشيد. شما كسانى را كه اين همه سلاح شيميايى هم خودشان مصرف كردند و هم به صدام دادند، مطرح كنيد؛ نه اينكه يكبار بگوييد؛ نه، اين مسائل را بايد دنبال كنيد و اينها را بايد در تريبونها بيان كنيد. اينكه فلان قدرت بدش مىآيد، نبايد مانع شود از اينكه ما اين موضع تهاجمى را از دست بدهيم. در مذاكرات سطوح مختلف اين مسائل را بياوريد.
در اينجا من به مناسبت مسألهى سلاحهاى كشتارجمعى، مىخواهم مسألهى انرژى هستهيى را هم مطرح كنم. حرفى كه قابل گفتن است و غربىها امروز در زمينهى مسألهى چرخهى سوخت و غنىسازى به ما مىزنند، اين است: شما اطمينان دنيا را جلب كنيد كه نمىخواهيد دنبال بمب اتم برويد. حالا خودشان هم - به تصور من، آنچه كه انسان از قرائن مىفهمد - مىدانند كه ما دنبال بمب اتم و سلاح اتمى نيستيم؛ اما در مقام بحث و چانهزنى و مذاكره حرفهايى مىزنند، ولى تنها حرف آنها كه قابل قبول است اين است كه ما بايد اطمينانسازى كنيم. ما هم گفتهايم حرفى نداريم و اطمينانسازى مىكنيم. ما تعاملى كه از سال گذشته با آژانس هستهيى داشتهايم، براساس همين بوده است؛ منتها اطمينان بايد از راههاى معقول باشد. نمىشود به كسى گفت شما خودت را دار بزن، تا من اطمينان پيدا كنم كه نسبت به من سوءنيتى ندارى! اينكه منطقى نيست. شما بكلى از اين تكنولوژى و از اين فناورى دست بردار و خودت و نسلهاى آيندهات را محروم كن و لعن و نفرين آنها را براى خودت بهخاطر اين قراردادِ بدتر از تركمانچاى بخر، براى اينكه من به تو اطمينان پيدا كنم؛ اين منطقى است؟! نه؛ منطقى نيست. البته دوستانى كه مشغول فعاليت و مذاكره هستند، خوب مذاكره كردهاند. من همين مذاكرات پاريس را كه همين اخيراً - يك ماه پيش تقريباً - انجام گرفت، نگاه كردم و خواندم؛ مواضع خوبى را اتخاذ كردند و خوب دفاع كردند و قوى و منطقى حرف زدند. مسألهى ما اين است: ما مىخواهيم اين فناورى را داشته باشيم. ما اين فناورى را بهدست هم آوردهايم. غربىها دارند قرشمالبازى درمىآورند؛ اين حاصل قضيه است. يك روز مىگفتند شما بمب اتم مىخواهيد درست كنيد؛ حالا همان جنجالى را كه براى ساختن بمب اتم ممكن است به راه بيندازند، الان به راه مىاندازند براى اينكه شما مىخواهيد قطعه درست كنيد! آنها مىگويند چون شما مىخواهيد قطعهسازى كنيد براى سانتريفيوژها، اين قطعهسازى مخالف فلان قرارداد است؛ در حالىكه مخالف هيچ قراردادى نيست و ما هم تعهدى نكردهايم. البته يك تعهد دو جانبه در سطوح مذاكراتى - نه سطوح تصميمگيرى بالا - كرده بودند كه مسؤولان هم قبول كردند. آنها به تعهد خودشان عمل نكردند، اينها هم به تعهد خودشان عمل نكردند؛ تازه آن هم براى هميشه كه نبود. ما در چه زمان قول به كسى دادهايم كه هيچ وقت قطعهسازى نكنيم، سانتريفيوژ را مونتاژ نكنيم يا كار نصب را انجام ندهيم و گازدهى نكنيم؟ ما حرف منطقى داريم و موضعمان، موضع درستى است؛ پاى اين موضع هم ايستادهايم. توجيه كردن و استدلال كردن و تبيين كردن اين قضيه براى نخبگان، به عهدهى دستگاه سياست خارجى ماست، كه تا حدودى انجام مىگيرد و وسيعتر هم بايد انجام بگيرد. من هم به آقاى خاتمى توصيه و تأكيد كردهام و هم به دوستان وزارتخارجه پيغام دادهام، كه بايد اين مسأله تبيين شود؛ چون در اين صورت، افكار عمومى و نخبگان كاملاً اين حرف را مىپذيرد؛ اينطور نيست كه ما خيال كنيم همهى نخبگان عالم و افراد سياستمدار عليه ما هستند؛ نه، بايد بفهمند. ما بايد تلاش كنيم و كار خودمان را دنبال كنيم؛ چون اگر ما امروز از اين موضع عقبنشينى كنيم، آنها ديگر حدى براى پيشروى نمىشناسند و كار به جايى مىرسد كه بتدريج نمىتوانيم ديگر اسم تكنولوژى هستهيى را بياوريم؛ اينها تا آنجا هم پيش مىروند.
و اما برگرديم به همان مسائل تهاجمى. يكى ديگر از آن موارد، اين است كه ما در مسألهى مبارزهى با تروريسم و مسألهى حقوق اقليتها، مىتوانيم موضع تهاجمى داشته باشيم. شما اگر وضعيت اقليتهاى دينى در كشور ما را با وضع اقليتهاى دينى در بعضى از كشورهاى اروپايى كه خيلى هم ادعاى تسامح و تساهل دارند مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه ما از آنها خيلى جلوتريم؛ ما خيلى بهتر از آنها هستيم.
موضوع ديگر كه مهمتر از همه است، مسألهى مبارزهى با سلطه است. سلطهگرى از نظر همهى انسانهاى سالم محكوم است. با سلطهگرى مقابله كنيد؛ اين موضع اساسى شماست. بايد اين موضوع را بخواهيد و بپرسيد: چرا بخش سلطهگر دنيا مىخواهد خودش را بر همهى دنيا تحميل كند؟ اين موضوع هم بايد جزو مسائل تهاجمى شما قرار گيرد.
مسألهى حق حاكميتِ برابر دولتها، مسألهى مبارزه با اشغال و حضور نظامى هم از مواردى است كه بايد مواضع شما كاملاً در اين مسائل تهاجمى باشد.
شما بايد از همهى امكانات استفاده كنيد. امكانات رسانهيى خيلى مهم است و يقيناً كار ديپلماسى يك پايهى اساسىاش رسانه است. تعامل مستحكمى بين شما و رسانههاى كشور، شبكههاى بينالمللىيى كه ما داريم، لازم است. بهعلاوه خودِ سفير يك رسانه است؛ خود شما مىتوانيد مواضع جمهورى اسلامى را تبيين كنيد.
در قضيهى عراق بحث مشروحى در ذهن من هست، كه متأسفانه ديگر الان وقت نيست؛ اذان شد. بهطور اجمال بايد بگويم كه در قضيهى عراق، وضع ما نسبت به يك سال قبل خيلى بهتر است. البته امريكايىها در درجهى اول، بعد هم بعضىهاى ديگر دوست دارند كه ايران از ظرفيت و امكان خودش در عراق هيچ استفادهيى نكند. ما با عراقىها همدين و هممذهب هستيم و سنتهايمان يكى است؛ دلهايمان هم به هم نزديك است. شما ديديد روز جمعه - پريروز - ملت ايران چهكار كردند. با اينكه تبليغات زيادى نشده بود، مردم اينطور آمدند به خيابانها؛ اين براى دفاع از همان ملتى است كه هشت سال بين ما و آنها جنگ بوده است. ارتباط ما و ملت عراق اينقدر مستحكم است. ما با ملت عراق خويشاونديم؛ ارتباطات داريم؛ آنها زبان ما را بلدند، ما زبان آنها را بلديم؛ عادات ما يكى است، فرهنگ ما يكى است و هفتصد، هشتصد كيلومتر مرز مشترك با همديگر داريم. همين مسائل، حضور ما را در عراق قهرى و طبيعى مىكند. روابط ما با عشاير، با اساتيد دانشگاه، با جوانها، با روحانيون خوب است؛ روابط ما با مراجع، صميمانه است. هيچ ملت ديگرى در دنيا اينهمه امكان ارتباط و اتصال و همبستگى را با عراقىها ندارد؛ ولى ما داريم. آنها مىخواهند ما از همهى اينها استفاده نكنيم. فشار مىآورند؛ چرا اينطورى كرديد، چرا اين را آورديد، چرا آن را برديد؟ عشاير عراق براى بنده مقدار بسيار زيادى نامه از چند ماه قبل به عنوان وفادارى فرستادهاند، كه بنده اصلاً رؤساى عشاير را نمىشناسم. ما احتمال داديم كه خيلى واقعى نباشد؛ اما تحقيق كرديم و ديديم كه اينها واقعىاند؛ عشاير عراقند. اساتيد و دانشجوها و جوانان عراقى همراه با جمع بزرگترى به حسينيه آمدند. بنده صحبت مىكردم؛ اما آنها - جوانها و استادهايشان - بىاختيار بلند شدند و بنا كردند شعار دادن؛ ما اينقدر به هم نزديكيم. اينها مىخواهند ما از همهى اين نزديكىها و از همهى امكانات اين راه صرفنظر كنيم و تسليمشان شويم. صرفنظر كنيم واقعاً؟ چرا؟ با كدام منطق و با كدام عقل؟ نه؛ صرفنظر نمىكنيم. روزبهروز هم الحمدللَّه موقعيت ما در عراق بهتر شده است؛ اما بعكس امريكايىها روزبهروز بدتر شدهاند. پارسال در همين اوقات اينقدر گرفتار نبودند كه امسال گرفتارند. حالا اينكه از لحاظ حقوقى امروز به آنها اشغالگر نمىگويند، ديروز اشغالگر مىگفتند، اينها حرف است. اشغال، اشغال است. اشغال يعنى حضور نظامى، تسلط بر همهى اركان و اذمّهى امور در يك كشور؛ اشغال، شاخ و دم كه ندارد. صدوچهل، پنجاه هزار نيرو آنجا دارند، مىگويند اينجا در اشغال ما نيست! پس اشغال چه است؟! به دولت عراق هم مىخواهيم كمك كنيم؛ يعنى ما مايليم دولتى مردمى سركار بيايد. اين دولت فعلى هم وظيفهى عمدهاش اين است كه آن شرايط را تمهيد كند. در راه اين وظيفه ما مشكلى با اين دولت نداريم. البته گفتهايم، باز هم مىگوييم: هر چه اينها فاصلهشان را با امريكايىها بيشتر كنند، هم موفقيتشان بيشتر مىشود، هم محبوبيتشان، هم دوست بيشترى پيدا مىكنند؛ اين را بدانند؛ اگر بتوانند البته. ما نمىخواهيم به كسى تكليفِ مالايطاق بكنيم. اگر بخواهند تأثيرگذار باشند و مسائل عراق را پيش ببرند، بايد فاصلهشان را با امريكايىها بيشتر كنند.
خيلى طولانى شد. انشاءاللَّه كه خداى متعال از آنچه كه گفتيم راضى باشد و به آنچه گفتيم، اثر بدهد. خداوند پشت و پناه شماها؛ خانمها، آقايان، جوانها باشد و به همهتان كمك كند كه بتوانيد در پايان اين دورهى مأموريت - بالاخره هر كارى دورهيى دارد - خوشحال و سرافراز باشيد كه به وظايفتان عمل كردهايد و خدا را از خودتان خشنود كردهايد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
برادران و خواهران عزيز! خيلى خوشآمديد. صحبت عمدهى ما به اقتضاى رابطهى محبتآميز و صميمانه كه بين ما و دوستان سياست خارجى وجود دارد، عبارت است از توصيهى به تقوا. شما هر هدفى را كه بخواهيد در سياست خارجى در چهارچوب اعتقادات و ايمانتان تعقيب كنيد، به حصن و حصار مستحكم تقوا در درون خودتان احتياج داريد.
اين جلسه - بخصوص با بودن خانمها؛ همسران محترم سفيران - به نظر من بهترين فرصت است براى اينكه ما به اهميت تقوا و پرهيزگارى و دقت در پيمودن راه مستقيم يكديگر را توصيه كنيم. بارها گفته شده است كه ميدان سياست خارجى، ميدان چالش نظام جمهورى اسلامى يا صف مقدم اين چالش با مجموعهى جهان بيرونى است. در اين صف مقدم، استحكام، استوارى قدم، اعتماد به نفس، اطمينان به راهى كه آن را دنبال مىكنيد، مهمترين شرط است. همسران سفراى ما مىتوانند در اين زمينه نقش ايفا كنند؛ من جداً از خانمهاى عزيز اين مطلب را مىخواهم. مردها در ميدان سياست، در ميدان اصطكاكهاى گوناگون، با حوادث مختلفى مواجه مىشوند و تأثرات گوناگونى براى آنها پيش مىآيد كه همسران آنها ضمن اينكه خودشان نقشهاى درخور و قابل توجهى را مىتوانند در هر عرصهيى نشان دهند، اين نقش مهم را هم بر عهده دارند كه همسران خود را كه در اين صف مقدم مشغول مجاهدت و مبارزه هستند، تقويت و آنها را حفظ كنند. يك مجموعهى به هم پيوستهى متواصىِ به حق و متواصىِ به صبر در درون خانوادهى مسلمان وجود دارد؛ لذا قرآن مىفرمايد كه: «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و الحجارة»؛ هم خودتان را حفظ كنيد، هم اهلتان را. اين خطاب به مردها و زنها، هر دو، است. اهلِ هر انسانى عبارت است از خانواده و نزديكان او. زنِ شما، اهلِ شما مردها و مردِ شما، اهلِ شما زنهاست. هم خودتان را از غلتيدن در آتش حفظ كنيد، هم اهلتان را حفظ كنيد. علاوه بر اين، حفظ عناصر اصلى داخل كانون خانواده، به حفظ خودِ انسان هم كمك مىكند. همسران؛ زنها، مردها را و مردها، زنها را مىتوانند از لبهى پرتگاه دوزخ نجات دهند و به بهشت بكشانند. من فرصت حضور شما خانمها را در اينجا براى گفتن اين نكات و كلمات مغتنم مىشمارم.
ما به همه اين حرفها را مىزنيم؛ مخصوص شما، كه كارگزار سياست خارجى هستيد، نيست؛ اما به شما بهطور ويژه اين مطالب را عرض مىكنم؛ چون شما همانطور كه در تصوير ذهنى ما و شما هست، در كار ديپلماسى كشور هستيد؛ در صف مقدميد و فرهنگها، حرفها و جريانهاى روزمرهى گوناگون در زندگى براى شماها وجود دارد؛ بايد با اينها دست و پنجه نرم كنيد براى اينكه بتوانيد آن وظيفهى بزرگى را كه بر عهدهى شماست، انجام دهيد.
آن چيزى كه براى من و شما ارزش واقعى و حقيقى دارد، همين انجام وظيفه است. ما اين مسير زودگذر زندگى را به هر تقدير طى مىكنيم و به دروازهى ورود به عالم ديگر قرار مىگيريم؛ در اينجا ماندنى نيستيم. لحظهى مرگ، لحظهى شروع به سؤال و مؤاخذه است. از همان لحظهى اول از ما سؤال مىكنند؛ چه كرديد، چرا كرديد، چگونه كرديد؟ بايد جواب داشته باشيم. اهميت ايمان و تقوا در همينجاست؛ چون لذتهاى زندگى براى همهى انسانها مطرح است؛ اينها لغزشگاههاى انسان در صراط مستقيم است؛ انسان بايد مراقب باشد. اينطور نيست كه ما خيال كنيم بعضىها لذت - لذت پول، لذت قدرت، لذت شهوات، لذت رفيقبازى، لذت وجهه و عنوان - را مىفهمند، بعضى ديگر نمىفهمند. اين لذات براى انسانها مطرح است و همينها وسيلهى امتحان ماست. ما بايد مسيرى را طى كنيم؛ خطى را بر اساس عقيده و ايمان ترسيم كرديم كه بايد از اين خط بهسلامت عبور كنيم؛ بايد مراقب باشيم كه در اين خط سير، لغزشگاهها پاى ما را نلغزاند؛ ما را از مسيرمان منحرف نكند و ما را كه در دل و احساس طرفدار حقيم، در عمل مقابل حق قرار ندهد.
به تاريخ و به زشتروها و بدكارهاى آن نگاه كنيد؛ اينها هم انسان بودند. هيچكس بد به دنيا نمىآيد؛ اما بايد مراقب بود كه زاويههاى انحراف در خط مستقيم ما بهوجود نيايد. توصيهى مهم من به شما اين است: مسائل سياست خارجى - چه مسائل كلى و چه مسائل مصداقى و جزئى سياست خارجى - را در بحث و مداخله و استدلال و گفتگو مىشود حل كرد؛ اما آنچه كه اگر خود ما تصميم نگيريم، حل نشدنى است، اين مسأله است: اگر درون خودمان را مستحكم نكنيم، اگر پايههاى تقوا را در دل و در جان خودمان و به تبع آنها در اعمال خودمان مستحكم نكنيم، هر عقيدهيى كه داشته باشيم، هر سياستى را كه قبول داشته باشيم، نخواهيم توانست آن را بدرستى محقق كنيم. گاهى همين انحراف درونى، ديد ما را نسبت به مسائل عوض مىكند؛ ايمان و عقيدهى ما را تغيير مىدهد. بههرحال، عدم پرهيز در عمل، به اعتقاد سرايت مىكند، كه اين مضمونِ آيات متعددى از قرآن كريم است. در قرآن به كسانى كه اهل دنياطلبى و اهل لذتمحورى و اهل تن دادن به شهوات و هواهاى نفسانى - از هر نوع - هستند، هشدار داده شده كه مراقب باشيد؛ زيرا اين حالت در دل، فكر، ذهن و در ايمان شما رخنه ايجاد خواهد كرد، كه بايد به خدا پناه برد و از او كمك خواست.
شايد بعضى از فرزندان سفراى محترم هم در جلسه حضور دارند؛ جوانها را هم با همان احساسات پاكشان، با آن دل روشن و نورانىشان حفظ كنيد. بهترين تضمين براى حفظ فرزندان از آفات گوناگونى كه امروز در سر راه جوانها وجود دارد، اين است كه تدين و ديندارى را در آنها تقويت كنيد. مبادا رفتار، گفتار، نوع عملكرد، اظهار عقيده و بىاهتمامى ما، جوانان را به سمت بىاعتقادى و تخريب باورهاى درونى و انقطاع از آن ايمانى كه حفظ كننده است، سوق دهد؛ اين مهمترين حرف ماست به شما.
شما در محيط خارج از كشور اين تعهد را كردهايد و اين وظيفه و مأموريت را به دوش گرفتهايد كه از نظام جمهورى اسلامى و پيشرفت و منافع و مصالح آن با جدّ و جهد و با همهى وجود دفاع كنيد؛ اين كار بسيار بزرگى است كه از انسانهاى با ايمانِ قوى برمىآيد. بنابراين قوّت ايمانى و عمل ايمانى را كه مترتب بر آن است، هر چه مىتوانيد در خودتان تقويت كنيد و همانطور كه گفتم به خودتان هم اكتفا نكنيد؛ «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس والحجارة».
در زمينهى مسائل سياست خارجى، گذشته از حوادث و تحولاتى كه چه در جهان - در عرصهى عمومى عالم - چه در منطقه - حول و حوش ما - رخ داده، كه البته آنها در جاى خود احتياج به حرف، فكر و نگاه نوبهنو و لحظهبهلحظه دارد، اصول سياست خارجى ما همان اصول هميشگى است و هيچ تفاوت و تغييرى در مبانى و اهداف كلى و راهبردى سياست خارجى ما وجود ندارد. ما همان هدفى را كه از اول انقلاب تا امروز در امر سياست خارجى دنبال كردهايم، الان هم دنبال همان هدفيم. البته ظرفيتهاى ديپلماسى ما بهطور طبيعى تقويت مىشود؛ تجربه، پختگى، كارآزمودگى بيشتر مىشود؛ راههاى نو و اهداف تاكتيكى نو پيدا مىكنيم و بر اساس آن، ابزارهايى را يا پيدا مىكنيم يا خلق مىكنيم و عمل مىكنيم؛ در اين ترديدى نيست؛ ايستايى وجود ندارد؛ لكن اهداف راهبردى و قوارهى كلى سياست خارجى امروز ما كه بيست و پنج سال از انقلاب گذشته است، با ساعت اول انقلاب هيچ تفاوتى نكرده؛ اين، آن نكتهى اساسى و اصلى است كه در ذهن همهى كارگزاران سياست خارجى ما بايستى وجود داشته باشد.
اصول سياست خارجى ما از اصول انقلاب ما جدا نيست. ما كار كوچكى كه نكرديم؛ ما حادثه و پديدهى جديد و عظيم و عميق و ماندگارى را بهوجود آوردهايم كه انقلاب اسلامى و ايجاد نظام جمهورى اسلامى است. ما چه در اول انقلاب اصول سياست خارجى خودمان را تدوين كرده باشيم و چه نكرده باشيم، نفس ايجاد اين حركت و پديدهى جديد، در بطن خود تكليف ما را در مسائل سياست خارجى روشن كرده است. ما همچنان كه نظام سلطه را در درون كشورمان با انقلاب بههم زديم، نظام ارباب - رعيتى سياسى و اجتماعى را بههم زديم، ديد ما در مسائل جهانى هم همين است؛ ما با نظام ارباب - رعيتى در سطح جهان مخالفيم؛ ما با نظام سلطه مخالفيم. اساس سياست خارجى ما اين است كه ما اين ايدهى مخالفت با سلطهگرى و سلطهپذيرى را، بهعنوان يك ستون مستحكم، در فضاى سياست بينالمللى در سطح دولتها و ملتها استقرار دهيم. امروز يكجانبهگرايى و انحصار ابرقدرتى امريكا مطرح و تكرار مىشود، كه البته موضوع كاملاً منفىيى است؛ اما اگر يكجانبهگرايى نباشد و ابرقدرتى هم منحصر به امريكا نباشد - مثل آنروزى كه امريكا و شوروى ابرقدرت بودند - باز هم با نظام سلطه مخالفيم. ما آنروز هم مخالف بوديم، امروز هم مخالفيم؛ اين سياست جمهورى اسلامى است. ما روابط ناشى و برآمدهى از نظام سلطه در سياست بينالمللى را رد مىكنيم؛ قبول نداريم. خودمان هم در هويت و شخصيت جمهورى اسلامى مانع مىشويم از اينكه وارد نظام سلطه شويم و اجازه دهيم كه بر ما سلطهيى بهوجود بيايد يا خود ما بخواهيم سلطهگرى كنيم. ما اين فكر را در دنيا ترويج و منعكس مىكنيم و بر اساس آن كار مىكنيم؛ اين اساس سياست ماست.
در مقدمهى قانون اساسى ما دفاع از مسلمانان و محرومان بهصراحت ذكر شده است؛ ما دفاع از مسلمانها و دفاع از ملت مظلوم را جزو سياستهاى اصولى خودمان مىدانيم و از آن عدول نمىكنيم. استحكام و عمق فكر دفاع از يك ملت مظلوم در سياست ما بمراتب بيشتر از عمق سياست دفاع از صهيونيسم در مجموعهى سياسى دولتى مثل امريكاست. آنها جزو اصول سياسىشان - البته با تفاوتهايى - دفاع از دولت، حكومت و اشغال صهيونيستى است؛ از اين دستبردار هم نيستند؛ لكن اين بر هيچ مبناى فكرى و عقيدتى در كاوش نهايى استوار نيست؛ ولى دفاع از ملت مظلوم فلسطين يا دفاع از هر ملت مظلوم ديگر يا مخالفت با اشغالگرى و تسلط نظامى، بيش از اين در سياست و در برنامهى عملى ما عمق دارد؛ اما اينكه چقدر مىتوانيم يا نمىتوانيم، و اينكه چقدر براى ما فرصت و ظرفيت وجود دارد تا آن را پيش ببريم، بحث دوم است. واقعيت آن بحث، نمىتواند اين حقيقت را در تفكر و نگاه ما به سياست خارجى عوض كند. ممكن است اهداف كوتاه مدت و تاكتيكى را در موردى پيدا كنيم و از آنها استفاده كنيم، كه اين بستگى دارد به اينكه چقدر توانايى و هوشمندى و كاردانى و سرعت عمل و سرعت انتقال مىتوانيم بهخرج دهيم؛ اما اين موضوع، نمىتواند آن نگاه و سياست اساسى ما را، در زمينهى مسائل عالم و صحنهى عمومى روابط بينالمللى، عوض كند. ما طرفدار اسلام و طرفدار مسلمانها و طرفدار بيدارى اسلامى هستيم و با تغذيهى قدرتهاى استثمارگر از منابع غنى ملتهاى مظلوم مخالفيم؛ با استعمار و با استثمار مخالفيم و اين مخالفت در زبان و حرف هم نيست؛ اعتقاد ما اين است و قالب سياست خارجى ما هم همين است و اين - همينطور كه گفتم - بر اساس تفكر جمهورى اسلامى است.
جمهورى اسلامى پديدهى كوچكى نبوده و تا امروز پديدهيى باعظمتتر و عميقتر و ماندگارتر از تشكيل نظام جمهورى اسلامى بهوجود نيامده است. قبل از آن را به تاريخ نگاه كنيد و ببينيد بوده يا نه؛ اما ما در دوران خودمان عميقترين، مهمترين، ماندگارترين و اصيلترين پديده در سطح تعامل جهانى و روابط بينالمللى و حيات انسانى در سطح جهان هستيم. كار بزرگى انجام دادهايم، كه مفت هم انجام نگرفته و براى آن مجاهدت و كار شده است؛ شهيد داديم، خون داديم، عواطف و احساسات يك ملت را پشت سر اين حركت هميشه مشاهده كردهايم - كه تا امروز هم هست - و از خودمان دفاع كردهايم؛ دفاع جانانه. اينطور نبوده كه ما روى جادهى آسفالته راه برويم.
دشمنى ابرقدرتها با ما متعلق به امروز و ديروز نيست؛ از اولِ شروع اين پديده دشمنى بوده و دليلش هم معلوم است؛ چون اين پديده خارج از نظام و قوارهيى كه قدرتهاى سلطهگر تعيين كردهاند، قرار داشته است. هرچند كه قدرتهاى سلطهگر آنروز دو قدرت بودند؛ اما نظام جمهورى اسلامى از قوارهى مورد توافق ولى نانوشتهى آنها هم خارج بود؛ لذا هر دو با ما مخالف بودند. اين را شماها مىدانيد و بعضى از شماها در جنگ بودهايد و خبر داريد كه در جنگ هشت ساله چه گذشت بر ما، و قبل از آن، و بعد از آن، تا امروز. شماها مىدانيد كه نظام سلطه در دنيا با ما يك ساعت كنار نيامده است. البته اين دشمنىها، به ضعف، نابودى و عقبرفت ما هم منتهى نشده، بلكه ما روزبهروز قوىتر شدهايم؛ اين يك واقعيت است. ما امروز اقتصادمان از بيست سال پيش جلوتر است، تجربهى سياسىمان بيشتر است، استحكام نظاممان بيشتر است؛ اين را من نمىگويم، اين را دشمنان ما هم صريحاً مىگويند. در همين گزارش نود صفحهيىِ «برژينسكى» و «رابرت گيتس» - كه لابد ديده و شنيدهايد - آمده است كه نظام جمهورى اسلامى بسيار مستحكم است. اين گزارش كه خطاب به دولتمردان كنونى امريكاست، به آنها مىگويد: نظام جمهورى اسلامى آنطور كه شما خيال مىكنيد نيست، بلكه محكم، مستحكم و پابرجاست؛ خيال نكنيد امروز و فرداست كه بحران، گريبان آن را بگيرد؛ نخير. اين شهادت كسانى است كه دشمنان ما هستند. برژينسكى، همان كسى است كه طراح حمله به طبس بود و رابرت گيتس هم كه رييس اسبق CIA است در زمان بوشِ پدر. امروز دشمنان ما اعتراف مىكنند به استحكام ما. ما متكى به مردميم.
توفيقات ما در داخل كشور حجم انبوهى دارد. نمىخواهم ادعا كنم بهتر از اين نمىشد؛ نه. اگر كسى بهتر از بنده بود، بهتر از اين مىشد؛ اگر دولتى قويتر از دولت كنونى يا دولتهاى قبلى بود، شكى نيست كه وضع بهتر از اين مىشد؛ اما حالا آنچه كه اتفاق افتاده، اين پيشرفت است. ما در زمينههاى گوناگون؛ در زمينهى علم، در زمينهى مسائل اجتماعى و در زمينهى تعميق فرهنگ اسلامى و دينى پيشرفت داشتهايم. در زمينهى تعميق فرهنگ اسلامى بايد بگويم امروز كسانى كه از بندندان اين تفكر را به صورت استدلالى شناختهاند و فهميدهاند و پذيرفتهاند و حاضر به مبارزهى در راه آن هستند، بيش از اول انقلاب هستند. البته آن روز احساسات انبوهتر و متراكمتر بود؛ در اين شكى نيست. بعضى اظهار ايمان مىكردند، كه بعد معلوم شد ايمانهايشان عميق نيست و مبتنى بر احساسات است. حوادث بعدى نشان داد كه بعضى از ايمانهاى ظاهرى و رگ گردنهاى برآمدهى در دفاع از بعضى ارزشها در آن روز، ناشى از فكر و اعتقاد عميق و مبنايى نبوده است؛ بنايى كه با يك نسيمى خراب شود، بنا نيست. امروز ما جوانها و مردان و زنان زيادى داريم كه از بن دندان اين فكر را پذيرفتهاند، شناختهاند و فهميدهاند. اگر ملاك را نخبگان بگيريم، امروز در عرصهى نخبگان، تعداد مؤمنان و معتقدانِ با مبنا از روز اول بيشتر است. در زمينهى مسائل نظامى پيشرفتهاى آشكار داشتهايم و در زمينهى حضور سياسىِ ديپلماسى در دنيا هم پيشرفتهاى خوبى داشتهايم و قدرت چانهزنى و حرف زدن ما خوب شده است. البته نواقصى داريم كه بايد اينها را برطرف كنيم؛ بايد كار كنيم. بنده نه مايلم در وضع خودمان اغراق كنم و نه مايلم كه واقعيات و حقايقى را كه جلوى چشم هست و به صورت علمى ثابت مىشود، انكار كنم. ما در زمينهى بيرون از مرزهاى خودمان هم موفق بودهايم. به بركت حركت انقلاب اسلامى پديدهيى به نام بيدارى اسلامى بهوجود آمد، كه اين ديگر قابل انكار نيست.
امروز بيدارى اسلامى در همهى كشورهاى اسلامى هست؛ هرچند كه كم و زياد دارد. بيدارى اسلامى به معنى اين نيست كه همهى ملتها و همهى آحادى كه در اين بيدارى سهيمند، به صورت منطقى و استدلالى مبانى فكرى يك نظام اسلامى را شناختهاند، بلكه به اين معناست كه احساس هويت اسلامى در ميان تودههاى مسلمان، در همهجا، بهوجود آمده است.
شما ببينيد امريكايىها در قضاياى مختلف، حرف معروفى را مكرر گفتهاند و آن، اين است كه ما اگر امروز در اين كشورهاى اسلامى و بخصوص كشورهاى عربى انتخاباتى راه بيندازيم، حتماً اسلامگراها برندهاند؛ راست هم است؛ اين، درست است. امروز در عراق، مصر، عربستان سعودى و الجزاير و در مغرب و جاهاى ديگر اينطورى است كه اگر در هرجا يك انتخابات آزادى الان راه بيفتد و به متفكران و نخبگان اسلامى ميدان داده شود كه به صحنه بيايند،آنها برندهاند. ما اين پديده را بيست سال پيش نداشتيم. اين پديده، به بركت انقلاب اسلامى بهوجود آمده و به بركت ايستادگى ما؛ ما سر پا ايستادهايم. ما به زانو نيفتاديم؛ خم نشديم. حالا اين شده است يك علم، يك شاخص. خيلى از دشمنىها هم بهخاطر همين موضوع است. البته هر موفقيتى در هر جايى هزينههايى دارد. ترس ملتها از امريكا و از ابرقدرتها ريخته است. شما هرگز تصور مىكرديد در عراقِ لِه شدهى در زير بار استبدادِ صدام و حزب بعث، چنين احساسات و ايستادگىهايى وجود داشته باشد؟! قبل از اين، شما حدس مىزديد ملت فلسطين در مقابل دولت شارون كه آمد سر كار تا نود روزه غائلهى انتفاضهى مسجدالاقصى را ختم كند - الان سه سال و اندى است كه سركار است - اينجور بايستند و مقاومت كنند كه همين شارونى كه براى نابود كردن و از صحنه محو كردن اين نهضت آمده، حالا مجبور شود براى عقبنشينى يكجانبه از غزه با رقباى خودش - كه آن حزب مقابلش است - كنار بيايد و از همپيمانهاى سنتى و قديمى خود، حزب «ليكود»، از روى اضطرار و ناچارى جدا شود؟! اين قدرت مردم فلسطين و اين قدرت بيدارى اسلامى است. شما باور مىكرديد كه اشغالگرِ اسرائيلى در مقابل چند صد نفر جوان حزباللهى در لبنان مجبور به عقبنشينى شود و آنطور مفتضحانه بيرون برود؟! شما باور مىكرديد كه اسرائيل در مقابل يك تعداد جوان حزباللَّه در لبنان ناچار شود چند صد نفر زندانى - شخصيتهاى برجستهى حزباللَّه را كه در زندانش بودند - را آزاد كند؟! اينها اتفاق افتاد. من و شما پارسال در همين جلسه نشسته بوديم؛ اضطراب بر تمام منطقه حاكم بود؛ چون امريكا تازه آمده بود؛ با نفس تازه. بنده مذاكرات شما دوستان را در سمينار سال گذشته تعقيب مىكردم؛ نشانههاى نگرانى در سمينار شما ظاهر بود. امروز اين امريكا، همان امريكاست؛ ببينيد در چه وضعيتى است. ده روز اينها به نجف فشار آوردند، نتوانستند نجف را بگيرند؛ اينها واقعيتهايى است كه در جلوى چشم ما دارد اتفاق مىافتد؛ هندسهى معرفتى و سياسى دنيا دگرگون شده است.
يك روز اينطور تصور مىشد و اينطور تبليغ مىشد كه همهى راههاى پيشرفت و تمدن به ليبرال دمكراسى، آن هم به شكل امريكايىاش، ختم مىشود؛ اما امروز اينطور نيست. امروز بسيارى از ملتها كاملاً در اين مسأله نظر مخالف دارند و البته بعضى هم شك دارند. امروز امريكا علىرغم قدرت روزافزونِ نظامى و مالى خود، در حضيض شكست سياسى است و در دنيا منزوى است. هيچوقت نفرتِ از امريكا مثل امروز در دنيا نبوده است. شرق و غرب هم ندارد؛ آسيا و اروپا و آفريقا هم ندارد، همهجا اينطور است. اين را خودِ امريكايىها اعتراف مىكنند و اين حرف من نيست. آنها خودشان اعتراف مىكنند كه نمىشود با زور بر دنيا سلطه پيدا كرد. برژينسكى اخيراً كتابى نوشته به نام «سلطه يا رهبرى». او در اين كتاب نوشته است كه سلطهى با زور و با اقتدار بر جهان براى امريكا، مساوى است با انزواى روزافزون امريكا در دنيا؛ راست هم مىگويد؛ روزبهروز منزوىتر خواهد شد و همين انزوا آن سلطه را هم نابود مىكند. البته گزينهى آن طرف اين موضوع اين است كه ما سلطهگرى نكنيم، بلكه تعامل كنيم؛ اخلاق خوش بهخرج بدهيم، تا بتوانيم بر دنيا رهبرى كنيم. حالا خواب خوشى است كه مىبينند و اصولگرايىِ امريكايى به آنها وحى و الهام كرده كه بايد آنها رهبر دنيا باشند و ارزشهاى خودشان را بر دنيا حاكم و مسلط كنند.
ما در دنيا از ابزارهاى عملياتى به معناى تروريسم و كارهايى از اين قبيل مطلقاً استفاده نكرديم و نخواهيم كرد؛ اين در برنامهى ما نيست. هيچ اتفاق جديدى هم بنا نيست در ايران بيفتد. اتفاقى كه بايد بيفتد، افتاده است. آن اتفاق، انقلاب بود؛ همهى كارها آنجا شكل گرفت. اين نطفه آنجا بسته شد و دارد روزبهروز رشد مىكند و امروز يك جوان بيست و پنج ساله است كه جلوى چشم دايناسورهاى سياست دنيا كار خودش را پيش مىبرد و پيش مىرود؛ ما از اين جهت مشكلى نداريم.
ما از اسلام دفاع مىكنيم. اما منظور ما از اسلام چيست؟ اسلامِ ما با اسلام متحجر از يك سو و اسلام ليبرال از سوى ديگر، در اصول و مبانى كاملاً متفاوت است. ما هم اين را رد مىكنيم و هم آن را. اسلام ما اسلامى است متكى به معنويت، عقلانيت و عدالت؛ اين سه شاخص عمده در آن هست. ما از معنويت به هيچ عنوان صرفنظر نمىكنيم؛ روح و اساس كار ما معنويت است. عقلانيت مهمترين ابزار كار ماست؛ عقل را بهكار مىگيريم. همينطور كه در اصول سياست خارجى بارها گفتهايم، حكمت يكى از اصول سهگانهى ماست، و در كنار آن، مصلحت. ما حكيمانه و مدبرانه عمل مىكنيم. اين، مخصوص سياست خارجى ما نيست، بلكه در همهى زمينههاست. اسلام ما اسلام عقلانى است. عقل كاربرد بسيار وسيعى در فهم ما، تشخيص اهداف و تشخيص ابزارهاى ما داراست. از عدالت هم بهعنوان يك هدف به هيچ وجه صرفنظر نمىكنيم. اينكه تصور شود چون دنياى سرمايهدارىِ مبتنى بر ليبرال دمكراسى برايش مسألهى عدالت، مسألهى فرعى و درجهى دو و ابزارى است و براى آنها مسألهى نفع و سود و پول مسألهى اصلى است، موجب نمىشود كه ما از عدالت به معناى يك مسألهى محورى و اصلى صرفنظر كنيم. ما در قالبهاى اقتصادى و در كاركرد سياست داخلى و خارجىمان، مسألهى عدالت محور است. اسلام ما اين است: اسلامِ معنويت، عقلانيت و عدالت. به اسم اسلام قانع نيستيم كه اسلام ليبرال داشته باشيم تا ارزشهاى غربى و ارزشهاى امريكايى را ترويج كند و از روشهاى آنها استفاده كند و با آنها در بخشهاى مختلف همرنگ و همصدا شود و احياناً دعاى ندبهيى هم بخواند. ما اسلام متحجرِ طالبانى را هم قبول نداريم. نه اينكه حالا قبول نداريم، از اولِ جريان نهضت آن را قبول نداشتيم. از بين شماها، كسانى كه سابقهى بيشترى دارند، از پيش از انقلاب يادشان است و جريانهاى اسلامىِ پيش از انقلاب را مىشناسند و مىفهمند من چه مىگويم. از اول، حركتِ نهضت، حركت روشنفكرى و عقلانى بود و با تحجر هم مخالف. امروز هم روزبهروز همين رويكرد در تفكر اسلامى ما تقويت شده و تضعيف نشده است. ما بين اين دو، صراط مستقيم خودمان را انتخاب كردهايم و پيش مىرويم. بنابراين، اساس كار ما اين است و ديپلماسى ما بر روى اين پايهها استوار است و ما به دنبال چنين اسلامى هستيم. ما دنبال استحكام جمهورى اسلامى و دنبال بيدارى اسلامى هستيم و مىخواهيم اهداف خودمان را تحقق بخشيم و به هيچوجه مايل نيستيم و اجازه نمىدهيم كه بخواهند ما را در معادلات رايج جهانى حل كنند و هويت و تشخص ما را از بين ببرند.
ما بايد معادلات جهانى را محاسبه كنيم. بنده با كسانى كه معتقدند معادلات حاكم بر جهان را بكلى بايد كنار گذاشت، موافق نيستم؛ با كسانى هم كه معتقدند بايد يكسره در چهارچوب اين معادلات كار كرد، موافق نيستم. اين معادلات تجزيهناپذير نيستند. مىشود عناصر جديدى را به آنها وارد كرد و عناصرى را هم ناديده گرفت و حذف كرد. اين البته مخالفتهايى را برمىانگيزد؛ برانگيزد. ما يك موجود زنده هستيم، تلاش مىكنيم، كار مىكنيم و از ابزارهاى خودمان استفاده مىكنيم و اثبات مىكنيم كه اين راه درست است و همان را دنبال مىكنيم. براى اين كار از همهى ظرفيتها بايد استفاده كرد. اين، در زمينهى مبناى اصولى سياست خارجى ما، كه آن را شما برادران و خواهران عزيز و مسؤولان و كارگزاران سياست خارجى در مدنظر داشته باشيد.
پشتوانهى شما اسلام است؛ اين را بدانيد. بعضى مىگويند ما مىخواهيم اسلام را حفظ كنيم؛ نه، اسلام ما را حفظ مىكند. پشتوانهى شما همين ايمان و همين نهضت جهانىِ اسلام است.نهضت جهانى اسلام يك شخص نيست كه ترورش كنند، يك سازمان نيست كه منحلش كنند، يك دولت نيست كه منزوىاش كنند، بلكه يك پديدهى فرهنگى و تودهيى و عمومى است. ما بايد هوايش را داشته باشيم و بايد مراقب باشيم. نفس اعلامِ مواضع اسلامى در دنياى اسلام، اعتبار ما را افزايش مىدهد و براى ما امتياز است و نشاندهندهى عمق استراتژيك ما و كمككنندهى به ماست. از اين مبانى هيچ وقت كوتاه نياييد؛ در اظهارات هم هيچ وقت كوتاه نياييد.
در سياست خارجى هدف، ابزار تاكتيكى و ملاحظات سياسى در جاهايى قابل قبول است؛ اما وارونه جلوهدادنِ اهداف اساسى به هيچوجه قابل قبول نيست؛ اهداف اساسى ما را بايد همه بهطور مشخص بدانند. يك وقت انسان لازم است آن را با صداى بلند اعلام كند، يك وقت و در موقعيتى با صداى بلند اعلام نمىكند؛ اما آن را انكار هم نبايد بكند؛ بايد همه بدانند كه ما در اين جهت و در اين خط هستيم. البته يك وقت هست كه لازم نيست انسان مسألهيى را جنجالى كند.
تبليغات غربىها - عمدتاً امريكايىها و صهيونيستها - نهضت جهانى اسلام را معادل مىگيرند با تروريسم. اين، از آن حرفهايى است كه ديگر رنگوبويى در دنيا ندارد؛ آبرويى ندارد. همه در دنياى اسلام - كه محل صحبت ماست - و خود نخبگان غربى مىدانند كه قضيه اينطور نيست. حركت عمومى و ميل عمومى مردم به تفكرات دينى، ربطى به تروريسم و به فلان گروه و به فلان شخص ندارد كه يك نفر را به صورت يك برچسب سياه درست كنند و به پيشانى اين و آن بچسبانند. اين ترفند، كه تبليغات غربى دنبال آن هستند، ديگر امروز كارآمد نيست.
كارگزاران سياست خارجى بر اساس كارى كه بر عهدهشان است، بايد از همهى ظرفيت و توانايى خود براى پيشبرد هدفها استفاده كنند. ميدان سياست خارجى، ميدان بسيار وسيع و تلاشطلبى است. نبايد اينطور باشد كه اگر ما در مسألهيى يا در منطقهيى از خودمان ناتوانى نشان داديم و اين ناتوانى اثر نامطلوبى براى ما بهوجود آورد، آن را به حساب تفكرات و آرمانها و اصول خودمان بگذاريم؛ نه، بلكه بايد آن را به حساب ناتوانى خودمان بگذاريم، كه واقعيتش هم در همهى موارد همين است.
در محيط سياست خارجى بايد يك ديسيپلين قوى حاكم باشد. من هم به شما سفراى محترم و هم به مسؤولان ستادى وزارتخارجه مىگويم كه اين ميدان را به ميدان جنگ - كه واقعاً هم يك جنگ است - تشبيه مىكنند. در جنگ، ديسيپلين نظامى خيلى مستحكم و قوى است. در ميدان جنگ اينطور نيست كه فرماندهى يك گردان يا فرماندهى يك تيپ عقيدهاش عوض شود و بگويد مصلحت نيست ما به اين طرف حمله كنيم، برگردد و لولهى توپش را بگيرد به آن طرف! حالا اگر تشبيه ميدان سياست خارجى به ميدان جنگ را اغراقآميز بدانيد، حداقل بايد بگوييم كه ميدان رقابت است؛ مثل ميدان ورزش و زمين فوتبال. در ميدان فوتبال، سرپرست يك تيم اجازه نمىدهد كه تاكتيكهاى او را بازيكنان تغيير دهند. تاكتيكها مشخص است؛ يكى مىتواند، يكى نمىتواند. نظر، البته آزاد است. ممكن است يكى از اعضاى تيم نظرش اين باشد كه اين تاكتيك يا كلاً غلط است يا اينجايش غلط است؛ اما وقتى تاكتيك بازى مشخص شد، آن شخص ديگر حق ندارد آنجايى كه بايد باشد، حضور نداشته باشد؛ آنجايى كه نبايد باشد، حضور داشته باشد؛ آنجايى كه بايد پاس بدهد، ندهد؛ آنجايى كه بايد شوت كند، شوت نكند. ميدان سياست خارجى چنين صحنهيى است. اين پذيرفته نيست كه اگر من در فلانجا كارگزار سياست خارجى جمهورى اسلامى هستم و عقيدهام اين است كه اين سياست نظام غلط است، بر طبق عقيدهى خودم رفتار كنم؛ نه، اين به شكست كشاندن كل بازى است. مىتوانيم بگوييم ما اين سياست را قبول نداريم و مسؤولان سياستگذار را قانع كنيم. اگر قانع نشدند، ما اختيار داريم يكى از دو راه را انتخاب كنيم؛ يا بگوييم ديگر در آن مجموعه كار نمىكنيم، يا بگوييم كار مىكنيم و سياستش را هم قبول داريم. ديسيپلين سياست خارجى اين است؛ اين را همه؛ هم برادران صف بدانند، هم برادران ستاد.
من البته معتقدم در دستگاه سياست خارجى ما كارها و تلاش صادقانه و مخلصانهى خوبى انجام مىگيرد. من نمىگويم همهى گزارشهايى كه از شماها مىآيد، مىبينم يا مىخوانم؛ اما نكات عمده را مىبينم و رويش فكر و گاهى مطالعه مىكنم؛ تبادلنظر مىكنم. شماها مىتوانيد تغييرات محيطى را كاملاً رصد كنيد؛ ظرفيتهاى ممكن، فرصتهاى ممكن و تهديدها را منعكس كنيد؛ بايد هم بكنيد. البته اينطور هم نباشد كه همهاش تهديدها منعكس شود؛ بعضىها كارشان فقط منعكس كردن تهديدهاست، كه نتيجهاش - نمىگويم آنها قصدشان اين است - مرعوب كردن مسؤولان بالاست؛ اگر قابل مرعوب شدن باشند.
ما در صحنهى سياست خارجى نيازهايى داريم كه اين نيازها به هيچوجه قابل اغماض نيست. من بارها - يعنى از زمان رياستجمهورى - اين مسأله را دائماً به وزارتخارجه گفتهام و تكرار كردهام كه ما بايد در ارتباطات دوجانبه، ارتباطات منطقهيى و در مجامع جهانى حضور فعال داشته باشيم و نبايد هيچ مجمع جهانى را كه در آن عضو هستيم، دست كم بگيريم. اينكه ما مأيوس بشويم و بگوييم فايدهيى ندارد، گوش نمىكنند؛ غلط است. همه چيز فايده دارد؛ همهى تلاشها فايده دارد. يك ارزن را هم كه شما حساب كنيد، وزنى دارد كه اين وزن در نقطهيى تعيين كننده است. لابد قضيهى ارزنيّه را كه مهندسان و رياضىدانها از قديم مطرح مىكردهاند، شنيدهايد. اين موضوع مال قرنها پيش است. مىگفتند يك كشتى با اين وزن از ارزن غرق مىشود؛ اما تا شما آن ارزن آخرى را نيندازيد، كشتى غرق نمىشود. بالاخره اين ارزن، يكجا تعيينكننده است. اگر بناست اين ستونِ استوار با صد پتك بريزد، ظاهراً پتك اول هيچ اثرى ندارد؛ اما بعد از آنكه شما اين پتك را زديد، ديگر اين ستون با نودونُه پتك مىريزد، نه با صد پتك؛ يعنى آن پتك اول اثر خودش را گذاشته است. پتك دوم را كه زديد، اين ستون با نودوهشت پتك ديگر مىريزد؛ يعنى اثر خودش را گذاشته است. بنابراين، هيچ چيز بىاثر نيست. اينكه ما در ميدان، بىعمل و متحير بمانيم به خيال اينكه فايدهيى ندارد، كمال سادهلوحى است؛ اين از دست دادنِ مهمترين فرصتهاست. چرا فايده ندارد؟!
بايد تلاش كنيم تا مؤلفههاى قدرت خودمان را بشناسيم و در بسيارى از مسائل جهانى، موضع اساسى جمهورى اسلامى را به عنوان يك موضع تهاجمى اتخاذ كنيم. ما در چند مسأله مىتوانيم موضع تهاجمى داشته باشيم:
در قضيهى حقوق بشر، موضع ما موضع تدافعى نيست؛ موضعمان تهاجمى است. بياييم اينجا عزا بگيريم كه در جمهورى اسلامى حقوق بشر ضايع شده؛ چون امريكايىها و صهيونيستها و رسانهها گفتهاند! اين درست است؟! شما موضع تهاجمى در اين قضيه داريد. حالا بنشينيد دستهايتان را روى هم بگذاريد و غصه بخوريد كه نمايندهيى در فلانجا گفته كه شما حقوق بشرتان را بيشتر مراقبت كنيد! اين شد حرف؟!
در مسألهى زن هم موضع شما تدافعى نيست؛ تهاجمى است. آنها اعتراضشان به ما اين است كه چرا زنهايتان حجاب دارند؛ چرا حجاب اجبارى است. خود آنها هم بىحجابى را اجبارى كردند؛ اين به آن در! اما مسألهى آنها در قضيهى زن خيلى بيشتر از اين حرفهاست. زن در فرهنگ و دنياى غربى به ابتذال كشانده شده، تحقير شده و به او اهانت شده است. اينكه زن و مرد در پشت ميز ديپلماسى و كنار همديگر، شانهبهشانه، بنشينند، جبران آن لطمهيى را كه غربىها به زن وارد كردهاند، نمىكند. از زن به عنوان يك وسيلهى التذاذ و شهوترانى استفاده كردهاند. آنها معتقدند كه زن بدون آرايش ارزش ندارد؛ بايد خودش را آرايش كند تا مردها او را بپسندند؛ اين بزرگترين اهانت به زن است. شما حرف داريد و در اين قضايا مدعى هستيد.
در زمينهى سلاحهاى كشتارجمعى، شما مدعى هستيد؛ بايد مهاجم باشيد. شما كسانى را كه اين همه سلاح شيميايى هم خودشان مصرف كردند و هم به صدام دادند، مطرح كنيد؛ نه اينكه يكبار بگوييد؛ نه، اين مسائل را بايد دنبال كنيد و اينها را بايد در تريبونها بيان كنيد. اينكه فلان قدرت بدش مىآيد، نبايد مانع شود از اينكه ما اين موضع تهاجمى را از دست بدهيم. در مذاكرات سطوح مختلف اين مسائل را بياوريد.
در اينجا من به مناسبت مسألهى سلاحهاى كشتارجمعى، مىخواهم مسألهى انرژى هستهيى را هم مطرح كنم. حرفى كه قابل گفتن است و غربىها امروز در زمينهى مسألهى چرخهى سوخت و غنىسازى به ما مىزنند، اين است: شما اطمينان دنيا را جلب كنيد كه نمىخواهيد دنبال بمب اتم برويد. حالا خودشان هم - به تصور من، آنچه كه انسان از قرائن مىفهمد - مىدانند كه ما دنبال بمب اتم و سلاح اتمى نيستيم؛ اما در مقام بحث و چانهزنى و مذاكره حرفهايى مىزنند، ولى تنها حرف آنها كه قابل قبول است اين است كه ما بايد اطمينانسازى كنيم. ما هم گفتهايم حرفى نداريم و اطمينانسازى مىكنيم. ما تعاملى كه از سال گذشته با آژانس هستهيى داشتهايم، براساس همين بوده است؛ منتها اطمينان بايد از راههاى معقول باشد. نمىشود به كسى گفت شما خودت را دار بزن، تا من اطمينان پيدا كنم كه نسبت به من سوءنيتى ندارى! اينكه منطقى نيست. شما بكلى از اين تكنولوژى و از اين فناورى دست بردار و خودت و نسلهاى آيندهات را محروم كن و لعن و نفرين آنها را براى خودت بهخاطر اين قراردادِ بدتر از تركمانچاى بخر، براى اينكه من به تو اطمينان پيدا كنم؛ اين منطقى است؟! نه؛ منطقى نيست. البته دوستانى كه مشغول فعاليت و مذاكره هستند، خوب مذاكره كردهاند. من همين مذاكرات پاريس را كه همين اخيراً - يك ماه پيش تقريباً - انجام گرفت، نگاه كردم و خواندم؛ مواضع خوبى را اتخاذ كردند و خوب دفاع كردند و قوى و منطقى حرف زدند. مسألهى ما اين است: ما مىخواهيم اين فناورى را داشته باشيم. ما اين فناورى را بهدست هم آوردهايم. غربىها دارند قرشمالبازى درمىآورند؛ اين حاصل قضيه است. يك روز مىگفتند شما بمب اتم مىخواهيد درست كنيد؛ حالا همان جنجالى را كه براى ساختن بمب اتم ممكن است به راه بيندازند، الان به راه مىاندازند براى اينكه شما مىخواهيد قطعه درست كنيد! آنها مىگويند چون شما مىخواهيد قطعهسازى كنيد براى سانتريفيوژها، اين قطعهسازى مخالف فلان قرارداد است؛ در حالىكه مخالف هيچ قراردادى نيست و ما هم تعهدى نكردهايم. البته يك تعهد دو جانبه در سطوح مذاكراتى - نه سطوح تصميمگيرى بالا - كرده بودند كه مسؤولان هم قبول كردند. آنها به تعهد خودشان عمل نكردند، اينها هم به تعهد خودشان عمل نكردند؛ تازه آن هم براى هميشه كه نبود. ما در چه زمان قول به كسى دادهايم كه هيچ وقت قطعهسازى نكنيم، سانتريفيوژ را مونتاژ نكنيم يا كار نصب را انجام ندهيم و گازدهى نكنيم؟ ما حرف منطقى داريم و موضعمان، موضع درستى است؛ پاى اين موضع هم ايستادهايم. توجيه كردن و استدلال كردن و تبيين كردن اين قضيه براى نخبگان، به عهدهى دستگاه سياست خارجى ماست، كه تا حدودى انجام مىگيرد و وسيعتر هم بايد انجام بگيرد. من هم به آقاى خاتمى توصيه و تأكيد كردهام و هم به دوستان وزارتخارجه پيغام دادهام، كه بايد اين مسأله تبيين شود؛ چون در اين صورت، افكار عمومى و نخبگان كاملاً اين حرف را مىپذيرد؛ اينطور نيست كه ما خيال كنيم همهى نخبگان عالم و افراد سياستمدار عليه ما هستند؛ نه، بايد بفهمند. ما بايد تلاش كنيم و كار خودمان را دنبال كنيم؛ چون اگر ما امروز از اين موضع عقبنشينى كنيم، آنها ديگر حدى براى پيشروى نمىشناسند و كار به جايى مىرسد كه بتدريج نمىتوانيم ديگر اسم تكنولوژى هستهيى را بياوريم؛ اينها تا آنجا هم پيش مىروند.
و اما برگرديم به همان مسائل تهاجمى. يكى ديگر از آن موارد، اين است كه ما در مسألهى مبارزهى با تروريسم و مسألهى حقوق اقليتها، مىتوانيم موضع تهاجمى داشته باشيم. شما اگر وضعيت اقليتهاى دينى در كشور ما را با وضع اقليتهاى دينى در بعضى از كشورهاى اروپايى كه خيلى هم ادعاى تسامح و تساهل دارند مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه ما از آنها خيلى جلوتريم؛ ما خيلى بهتر از آنها هستيم.
موضوع ديگر كه مهمتر از همه است، مسألهى مبارزهى با سلطه است. سلطهگرى از نظر همهى انسانهاى سالم محكوم است. با سلطهگرى مقابله كنيد؛ اين موضع اساسى شماست. بايد اين موضوع را بخواهيد و بپرسيد: چرا بخش سلطهگر دنيا مىخواهد خودش را بر همهى دنيا تحميل كند؟ اين موضوع هم بايد جزو مسائل تهاجمى شما قرار گيرد.
مسألهى حق حاكميتِ برابر دولتها، مسألهى مبارزه با اشغال و حضور نظامى هم از مواردى است كه بايد مواضع شما كاملاً در اين مسائل تهاجمى باشد.
شما بايد از همهى امكانات استفاده كنيد. امكانات رسانهيى خيلى مهم است و يقيناً كار ديپلماسى يك پايهى اساسىاش رسانه است. تعامل مستحكمى بين شما و رسانههاى كشور، شبكههاى بينالمللىيى كه ما داريم، لازم است. بهعلاوه خودِ سفير يك رسانه است؛ خود شما مىتوانيد مواضع جمهورى اسلامى را تبيين كنيد.
در قضيهى عراق بحث مشروحى در ذهن من هست، كه متأسفانه ديگر الان وقت نيست؛ اذان شد. بهطور اجمال بايد بگويم كه در قضيهى عراق، وضع ما نسبت به يك سال قبل خيلى بهتر است. البته امريكايىها در درجهى اول، بعد هم بعضىهاى ديگر دوست دارند كه ايران از ظرفيت و امكان خودش در عراق هيچ استفادهيى نكند. ما با عراقىها همدين و هممذهب هستيم و سنتهايمان يكى است؛ دلهايمان هم به هم نزديك است. شما ديديد روز جمعه - پريروز - ملت ايران چهكار كردند. با اينكه تبليغات زيادى نشده بود، مردم اينطور آمدند به خيابانها؛ اين براى دفاع از همان ملتى است كه هشت سال بين ما و آنها جنگ بوده است. ارتباط ما و ملت عراق اينقدر مستحكم است. ما با ملت عراق خويشاونديم؛ ارتباطات داريم؛ آنها زبان ما را بلدند، ما زبان آنها را بلديم؛ عادات ما يكى است، فرهنگ ما يكى است و هفتصد، هشتصد كيلومتر مرز مشترك با همديگر داريم. همين مسائل، حضور ما را در عراق قهرى و طبيعى مىكند. روابط ما با عشاير، با اساتيد دانشگاه، با جوانها، با روحانيون خوب است؛ روابط ما با مراجع، صميمانه است. هيچ ملت ديگرى در دنيا اينهمه امكان ارتباط و اتصال و همبستگى را با عراقىها ندارد؛ ولى ما داريم. آنها مىخواهند ما از همهى اينها استفاده نكنيم. فشار مىآورند؛ چرا اينطورى كرديد، چرا اين را آورديد، چرا آن را برديد؟ عشاير عراق براى بنده مقدار بسيار زيادى نامه از چند ماه قبل به عنوان وفادارى فرستادهاند، كه بنده اصلاً رؤساى عشاير را نمىشناسم. ما احتمال داديم كه خيلى واقعى نباشد؛ اما تحقيق كرديم و ديديم كه اينها واقعىاند؛ عشاير عراقند. اساتيد و دانشجوها و جوانان عراقى همراه با جمع بزرگترى به حسينيه آمدند. بنده صحبت مىكردم؛ اما آنها - جوانها و استادهايشان - بىاختيار بلند شدند و بنا كردند شعار دادن؛ ما اينقدر به هم نزديكيم. اينها مىخواهند ما از همهى اين نزديكىها و از همهى امكانات اين راه صرفنظر كنيم و تسليمشان شويم. صرفنظر كنيم واقعاً؟ چرا؟ با كدام منطق و با كدام عقل؟ نه؛ صرفنظر نمىكنيم. روزبهروز هم الحمدللَّه موقعيت ما در عراق بهتر شده است؛ اما بعكس امريكايىها روزبهروز بدتر شدهاند. پارسال در همين اوقات اينقدر گرفتار نبودند كه امسال گرفتارند. حالا اينكه از لحاظ حقوقى امروز به آنها اشغالگر نمىگويند، ديروز اشغالگر مىگفتند، اينها حرف است. اشغال، اشغال است. اشغال يعنى حضور نظامى، تسلط بر همهى اركان و اذمّهى امور در يك كشور؛ اشغال، شاخ و دم كه ندارد. صدوچهل، پنجاه هزار نيرو آنجا دارند، مىگويند اينجا در اشغال ما نيست! پس اشغال چه است؟! به دولت عراق هم مىخواهيم كمك كنيم؛ يعنى ما مايليم دولتى مردمى سركار بيايد. اين دولت فعلى هم وظيفهى عمدهاش اين است كه آن شرايط را تمهيد كند. در راه اين وظيفه ما مشكلى با اين دولت نداريم. البته گفتهايم، باز هم مىگوييم: هر چه اينها فاصلهشان را با امريكايىها بيشتر كنند، هم موفقيتشان بيشتر مىشود، هم محبوبيتشان، هم دوست بيشترى پيدا مىكنند؛ اين را بدانند؛ اگر بتوانند البته. ما نمىخواهيم به كسى تكليفِ مالايطاق بكنيم. اگر بخواهند تأثيرگذار باشند و مسائل عراق را پيش ببرند، بايد فاصلهشان را با امريكايىها بيشتر كنند.
خيلى طولانى شد. انشاءاللَّه كه خداى متعال از آنچه كه گفتيم راضى باشد و به آنچه گفتيم، اثر بدهد. خداوند پشت و پناه شماها؛ خانمها، آقايان، جوانها باشد و به همهتان كمك كند كه بتوانيد در پايان اين دورهى مأموريت - بالاخره هر كارى دورهيى دارد - خوشحال و سرافراز باشيد كه به وظايفتان عمل كردهايد و خدا را از خودتان خشنود كردهايد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته