بسم الله الرّحمن الرّحيم
خداي متعال را سپاسگزارم که توفيق داد يک بار ديگر اين جمع نوراني را، به رسم سالهاي پيش، در اين جا زيارت کنيم. جمع شما، بحمدالله و المنّة، نمونه اي است از بروز و ظهور نورانيّت ايماني و ديني در بين جوانان کشور؛ آن هم ايمان فعّال و همراه با عمل صالح. از يک طرف شما - تا آن جا که من مي بينم و مي شناسم - يادآور درخشانترين خاطرات ملت ما هستيد؛ خاطرات دفاع جانانه، فداکارانه و پارسايانه در مقابل تهاجمي که هدفش نابودي عزّت اين ملت و لطمه به عظمت اسلام بود. شما جزو بهترين عناصري هستيد که در آن روز، واقعاً با پاکدامني و پارسايي و شجاعت و فداکاري ايستاديد و اين ملت، اين کشور، اين تاريخ، و در حقيقتْ پرچمِ برافراشته اسلام را نجات داديد و حفظ کرديد. هريک از شما، تاريخي و نشانه اي از آن روزها هستيد؛ که ياد آن روزها گرامي باد! امام بزرگوار ما، به اين تپش روح ايماني در دلها و جانهاي شما دلخوش بود و آن را قدر مي دانست.
از سوي ديگر، مجموعه شما، مجموعه اي مؤمن، آگاه، شجاع، بصير و در راه خدا، در راه نجات ايران و ايراني و نجات همه مستضعفان عالم از چنگالهاي ظلم و استکبار بوده ايد و هستيد و ان شاءالله خواهيد بود.
اين خصوصياتي که عرض کرديم، همه اش بايد براي شما موجب شکر باشد، نه موجب غرور. خدا به شما چنين توفيقي داد و اين راه را به شما نشان داد. خداوند متعال، با لطفش، شما را در اين راه کمک کرد و عنايت و فيض او دستتان را گرفت. پس، شاکر باشيد. آن نعمتها، امتياز بزرگي است و اگر شکر کنيد، اين شکر هم امتياز مضاعفي براي شماست. به مجرّد اين که خود را در صف شاکران قرار داديد، وظيفه اي براي شما به وجود مي آيد که وظيفه هر انسان آگاه و فرزانه است و آن، ايستادگي در اين راه و ادامه دادن اين جهت و حرکت است. لذاست که در دعايي که همين حالا جناب آقاي «موحّدي » بر زبان آوردند - که از ادعيه شريفه ماه رجب است - عرض مي کنيم: «الّلهم انّي اسئلک صبر الشّاکرين لک.» «شکر»، به معناي اقرار به نعمت است؛ اقرار به آن موقعيتي است که خداي متعال، آن را شايسته توجّه لطف خود دانسته است. پس، بايد در اين راه ايستاد. و اين همان صبر است که بايد آن را ادامه داد. اوّلاً شکر کنيد. ثانياً، به دنبال شکر، در همين راه مستقيم و خطِّ قويم حرکت کنيد و حرکت را ادامه دهيد.
عزيزان من! اين است مايه روسفيدي و آن بهره وافي و عظيم از رحمت الهي. اين است که دنيا و آخرتِ اين ملت و بيش از همه، آخرتِ خودِ شما را آباد خواهد کرد. قرار گرفتن در زمره کساني که بار سنگين سعادت يک ملت را بر دوش دارند، قدر بدانيد. کسي که زير بار است، دچار زحمت است؛ اما اگر اين بارْ عزيز باشد، همين زحمتْ مغتنم است و بايد آن را با دل و جانْ خواست و گرفت.
يک نکته هم درباره اين سرود زيبايي که برادران اجرا کردند، عرض کنم: من خواهش مي کنم که الفاظ اين اشعار و سرودها را از کلمات مبالغه آميز خالي کنيد. هم شأن شما اين است که در اين راهها پيشقدم باشيد و هم حقيقت قضيه اين است. بنده افتخارم به اين است که بتوانم خدمتگزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خداي متعال است و به امر او و در پيروي و عبوديّت او بندگان صالحِ برجسته و معصومين عليهم السّلام اند. ما بندگاني ناقص، نارسا، و ضعيف هستيم. بزرگترين هنر ما اين است که بتوانيم در لابه لاي همه ضعفهايي که داريم، کاري انجام دهيم که ان شاءالله طبق وظيفه باشد. اين کلمات مبالغه آميز را حذف کنيد. بنده، وقتي اين کلمات را مي شنوم، حقيقتاً متأذّي مي شوم.
يکي از مسائل امروز ما، مسأله گرفتاري مردم افغانستان است که حقيقتاً يکي از ابتلائات بزرگ براي يک ملت است. بعد از آن سوابق درخشان در مبارزه با اشغالگران روسي و رسيدن به پيروزي، قابل مطالعه است که چرا رحمت الهي رو برگرداند و چه شد که آنها دچار اين مخمصه عجيب شدند؟ ملت مظلوم، ملت فقير، ملت عقب نگهداشته شده، ملت با استعداد - که من سالهاي متمادي از نزديک با عناصر و برادران افغاني آشنا بودم - مردم بسيار با استعداد و صالح براي کارهاي بزرگ، ولي دچار چنين ضعف و گرفتاري در طول تاريخ يک قرن يا کمتر از يک قرن گذشته و حالا هم به اين شکل! حالا هم گرفتاري عظيم اخير و فتنه اين گروه سفّاک ، واقعاً مشکل بزرگي براي اين ملت است. اين، براي هر انسان مسلماني (ولو همسايه نباشد؛ ولو فرهنگ و دينِ واحد نداشته باشد) و براي هر انسان با انصاف و آزاده اي، رنج آور است.
خوب؛ اين که ما مشترکات زيادي با آنها داريم، از نظر استکبار يکي از جرائم بزرگ است! حالا متأسّفانه من مي بينم که در برخي از مطبوعات ما، همان خطّي حرکت و تعقيب مي شود که تبليغات رسانه اي غربي و بخصوص امريکايي دنبال آن هستند. اين، خيلي مايه تأسّف و تعجّب است! شک مي کنند که اينها وابسته به تشکيلات بيگانه يا استکبار يا امريکا هستند! در حالي که قضيه براي اهل نظر و آشنا با مسائل منطقه و افغانستان، قضيه واضح و روشني است. مسأله اين است که حکومتي برسرکار بيايد که با بعضي از همسايگان افغانستانْ همجهت باشد و تحت فرمان آنها باشد، تا آنها بتوانند از اين طريق، خطّ عبور و مرور نفت و گاز و تجارت با آسياي ميانه را - که فکر مي کنند منفعتي در آن جا هست - مرتبط و متّصل کنند. آن سياست خارجي و آن گروه وابسته استکباري، همان کساني هستند که بايد در اين منطقه سرمايه گذاري کنند و سودشان در اين است. لذا آمدند اين گروه را پيدا کردند و يک مشت آدم جاهل، غافل و بي اطّلاع از اوضاع عالم و دستخوش تعصّبات گوناگون قومي و طايفه اي و مذهبي و غيره را به جان مردم افغانستان انداختند و کار را به اين جا رساندند که امروز مشاهده مي کنيد. آنها هم هنوز به مقاصد خود نرسيده اند و دنبال مي کنند تا اين که بتوانند خودشان را به آن مقاصد برسانند. اگر دست بيگانه نبود، مشکلات اين ملت، باز به اين حد نمي رسيد. اگر توطئه کمپانيهاي نفت و گاز - که مي خواهند از اين جا لوله بگذارنند و سرمايه گذاري کنند و مي خواهند کار، زيرِ امر و فرمان خودشان باشد و ارتباطي با ايران نداشته باشد که مبادا مورد خطر قرار گيرد - نبود، اين حادثه پيش نمي آمد و اين گونه شکلِ خونيني پيدا نمي کرد. البته اختلافاتي بود - درگيريهاي قومي بود - لکن با اين شدّت و با به کار گرفتن تعصّبات مذهبي و قومي و طايفي همراه نبود. متأسفانه الان اين طور شده است. مي ببينيد که همه مشکلات اين دنياي کنوني، بخصوص در بخشهايي که مردمي فقير و دولتهايي ضعيف زندگي مي کنند، به سرانگشت خيانتکار آنها برمي گردد و اين، مسأله خيلي مهمّي است. مسأله افغانستان يک جنبه انساني براي ما دارد و آن، دلسوزي است. يک جنبه اسلامي دارد و آن، احساس تکليف است. يک جنبه سياسي و ملي هم دارد و آن، جلوگيري از ايجاد خطر براي کشور و ملت است. همه جنبه ها، در وضع کنوني ما جمع است. بايد همه مسؤولين و دست اندرکاران کشور، از جمله نيروهاي مسلّح، آماده باشند تا هرچه را که مسؤولان کشور و مسؤولان سياسي و امنيتي صلاح ديدند و هر راهي درست و به نفعِ کشور دانستند، در وقت خود، با قدم قاطع و اقدام سريع، انجام گيرد و طي شود. اين، توصيه حتمي ما به سپاه و ارتش، دستگاههاي امنيتي، مسؤولين گوناگون و مسؤولين خبري و تبليغاتي است. همه بايد آمادگي لازم را براي حفظ منافع کشور و انجام وظايف اسلامي از يک سو، و براي همدرديهاي انساني از سوي ديگر داشته باشند تا ان شاءالله بتوان به وظيفه عمل کرد. اميدواريم که خداوند متعال، مردم افغانستان و مردم اين منطقه را از حوادث دهشتناک و بزرگ حفظ کند و آن مردم بيچاره را از گرفتاري امروز نجات دهد.
يک نکته هم راجع به مسائل کشور عرض کنم: ما بحمدالله از اوّلِ انقلاب تاکنون توانسته ايم از امتحانات بسيار سختي، سربلند و سرافراز بيرون آييم. «ما» يعني ملت ايران؛ نه مسؤولين تنها، يا يک مجموعه بخصوص. ملت ايران بحمدالله توانسته است از همه اين عقباتِ کؤدي که در سر راهش وجود داشته است، خود را نجات دهد. اين عقبات هم، انواع و اقسامي داشت و اين گرفتاريها يکسان نبود. گرفتاري نظامي بود که همه شاهد بوديد و ديديد. البته اين را هم عرض کنم: امروز بعضي هستند که در دنباله کارهاي فرهنگي خطرناک، مي خواهند ياد آن روزها را هم از خاطر ملت ايران ببرند. از تکرار اسم جنگ و اسم مناطق جنگي و «خرمشهر» و «شلمچه» و «دو کوهه» و از اين قبيل چيزها عصباني مي شوند. از نام آنچه که مردم و ذهنها را به ياد آن روزها بياورد، خشمگين مي شوند و بدشان مي آيد و تلاش مي کنند که اينها از ياد مردم برود. اينها کساني هستند که در آن دوران، خجلت زده و شرم زده بودند؛ چون حضوري در صحنه نداشتند. چون در آن دوران، آنچه اتّفاق مي افتاده است مايه خجلت آنها و عليه کساني بوده که دلِ اينها با آنان بوده است. لذاست که از تکرار آنها ناراحت مي شوند و مي خواهند اين را از خاطر ملت ايران حذف کنند.
به همين سبب، درست عکس اين خواست بايد انجام گيرد؛ يعني خاطره درخشان روزهاي بزرگ دفاع مقدّس، بايد با قوّت و قدرت بيشتر و روشن و همان که بوده است باقي بماند. البته اين که عرض مي کنيم «همان که بوده است» يعني مبالغه اي در آن انجام نگيرد؛ چون احتياج به مبالغه هم نيست. حتي من گمان نمي کنم قلمها و نوشتارها و کارهاي هنري، به همان اندازه، بتوانند آنچه را که بوده است نشان دهند. تا به حال که نتوانسته ايم آن صحنه ها را آنچنان که بوده در عالم فرهنگ و ادبيّات و هنر نشان دهيم. بايد تلاش کنيد که اينها برجسته بماند و در ذهنها ماندگار شود.
علي اي حال، آن، يک نوع عقبه نظامي بود. عقبات سياسي هم داشتيم: سالهاي اوّلِ دهه شصت و پيش از آن، کارهاي سياسي عجيبي عليه انقلاب مي شد که بعضي مستقيماً بود و بعضي غيرمستقيم. عقبات فرهنگي داشتيم؛ بخصوص در آن دو سال اوّل انقلاب. کساني که هيچ وقت دلشان با دين و اهل دين صاف نبود، از اين که مي ديدند يک نظام ديني بر سرِ کار آمده است، به شدّت عصباني بودند. آنچه مي توانستند مي کردند تا بتوانند ايمان ديني را از دلها زايل کنند. البته در جوش و خروشِ آن روز انقلاب و مردم، کاري از پيش نمي بردند و بالاخره هم يکي يکي از کشور خارج شدند. بعضي هم که ماندند، منزوي شدند. همه اينها را اين ملت از سر گذرانده است.
من در حدود شش سال قبل از اين، احساس کردم که يک حرکت خزنده فرهنگي در کشور در حال شروع شدن است. براي چه؟ براي هدف قرار دادن نقطه اصلي. نقطه اصلي چيست؟ نقطه اصلي، ايمان مردم است. منشأ همه خيرات و برکات، ايمان است. ايمان، به آن حقيقت روشن و مسلّم و درخشان و تابناکي که توانست ملت ايران را از ظلم و جور و استبداد نجات دهد. همان ايمان بود که توانست در جنگ، خود را نشان دهد. همان ايمان بود که توانست در همه ميدانها، بهترين جوانان اين کشور را براي کارهاي بزرگ بسيج کند. الان اگر شما نگاه کنيد، در زمينه هاي گوناگون - زمينه سازندگي، نوآوري و اختراعات گوناگون - هرچه که مي بينيد، غالباً و اکثراً به وسيله همين جوانان مؤمن به وجود آمده است. در همه زمينه هاي گوناگون، ايمان بود که توانست کوههاي گران را بشکافد و راههاي سخت را هموار سازد و ملت ايران را به آن سمت راهنمايي کند. اينها، همين ايمان را هدف گرفتند. خوب؛ ايمان را چگونه مي شود هدف گرفت؟ همين که حالا همه مي گويند، از قديم هم مي گفتيم و حالا هم بعضي تکرار مي کنند: ايمان و عقيده، چيزي نيست که با زور بشود آن را عوض کرد. ايمانِ مردم را که با زور نمي توانستند عوض کنند! پس با چه وسيله اي مي توانستند مقاصد خود را انجام دهند؟ با وسايل فرهنگي. اين را شروع کردند و من هشدار دادم. بارها اين را عرض کردم. البته دلسوزان دنبال کردند؛ اما اين حرکت ادامه دارد.
امروز کساني، با مستمسک قرار دادن چيزهايي که خودشان هم آنها را قبول ندارند، به جنگِ ايمان مردم آمده اند و مي آيند و عدّه اي هم به صورت فريب خورده و غافل به اينها نگاه مي کنند. بعضي هم متأسّفانه آنها را کمک مي کنند. در دايره معتقدين به انقلاب، همه اختلافات قابل حلّ است. کساني که انقلاب را قبول دارند، امام را قبول دارند، اسلام را قبول دارند، حرکت در راه خدا را قبول دارند، اخلاص را قبول دارند، فداکاري را قبول دارند، ايثار را قبول دارند، هرگونه اختلاف سليقه، اختلاف سياسي و اختلاف بينشي در هر نوع از مسائل کشور داشته باشند، قابل حلّ است و مشکلي نيست. مشکل آن جا بروز مي کند که کساني که اسلام را قبول ندارند، امام را مطلقاً قبول ندارند، اين نظام را قبول ندارند، از اوّل تا توانستند با اين نظام جنگيدند و وقتي رفتند در خانه هايشان نشستند که ديدند ديگر سلاحهايشان کند شده است، اينها بيايند پشت سرِ کسي يا پشت سرِ جمعي پنهان شوند، و شروع کنند به ايمان مردم دست اندازي کردن و آن را هدف قرار دادن.
اين، قابل قبول نيست. من مي بينم که بعضي از مطبوعات کشور، متأسّفانه دستخوش چنين بحراني هستند. بايد خودشان را نجات دهند. هم دستگاههاي فرهنگي کشور موظّفند، هم دستگاههاي امنيتي و هم دستگاههاي قضايي. ما به آزادي بيان و آزادي فعّاليتهاي اجتماعي معتقديم. اصلاً اين مفاهيم و اين حقايق را انقلاب و پيشروان انقلاب به اين کشور آوردند. قبلاً اين چيزها در اين کشور نبود. از آزادي بيان و آزادي فعّاليتهاي اجتماعي، نه خبري بود و نه حتّي اسمي بود. اينها را انقلاب براي اين کشور آورد. امام اينها را به اين کشور هديه کرد و خون شهدا اين ارزشها را به اين کشور بخشيد. کساني که پاسدارِ خون شهدا هستند و کساني که پيرو امامند، علَمداران اين مفاهيمند. در اين که شکي نيست! اما اين آزادي، محدود است و آزادي مطلق نيست. حدّش کجاست؟ حدّش عبارت است از حدودي که اسلام تعيين کرده است. اگر بنا شود که کساني مردم را به بي ايماني و به شهوات سوق دهند، در اين کار، آزاد نيستند. اين آزادي، آزادي خيانت است. اگر قرار شد کساني بنشينند و توطئه کنند و اين توطئه را به شکلي در نوشته اي منعکس کنند، اين آزادي توطئه است و مردود است. بنده منتظر مي مانم ببينم که دستگاههاي مسؤول چه مي کنند، والّا، جلوگيري از اين حرکات موذيانه، کارِ دشواري نيست. فکر اين را هم که «دنيا چه مي گويد» و «روزنامه ها و سازمانهاي دنيا چه مي گويند»، هيچ وقت ما نکرده ايم و نبايد بکنيم. اين سازمانهاي جهاني و اين مطبوعات دنيا، همان کساني هستند که شما ديديد امام بزرگوار ما را که در جمال معنوي، يک شخصيت واقعاً استثنايي بود - پرچمدار يک انقلاب بزرگ، رهبرِ محبوبِ يک ملت، داراي خصوصيات ويژه اي که هرکس يکي از آن خصوصيات را داشته باشد، دستگاههاي فرهنگي دنيا براي او احترام قائلند: فيلسوف، عارف، فقيه و حقوقدان، شاعر و هنرشناس - چگونه تلّقي مي کردند و چگونه معرفي مي نمودند و الان چگونه معرفي مي کنند! (حالا چون چند سال گذشته است، ديگر به امام کمتر مي پردازند.) همان مطبوعات و سازمانها، فتنه گراني از قبيل اين سفّاکين - طالبان - را با شگردهاي مطبوعاتي و تبليغاتي، با نوع عکسي که مي اندازند، با نوع کاريکاتوري که مي کشند و با نوع خبري که تنظيم مي نمايند، ترويج مي کنند. اينها، چنين آدمهايي اند! مگر مي شود به فکر حرفهاي اينها بود؟! مگر براي مصالح کشور و مصالح يک ملت، بايد منتظر اين حرفها ماند؟!
بنده منتظرِ اجازه سازمانهاي بين المللي براي نحوه اداره اين کشور نمي مانم و منتظرم دستگاههاي مسؤول - وزارت ارشاد، دستگاه قضايي و دستگاه امنيتي - کار خودشان را بکنند. ببينيد اين کساني که در بعضي از اين مطبوعاتْ ايمان مردم را هدف گرفته اند، از جان مردم چه مي خواهند؟ به انقلاب اهانت مي کنند: رئيس جمهور محترم در مرقد امام سخنراني بسيار خوبي کردند که بعد من از ايشان به خاطر آن سخنراني تشکر کردم. در روزنامه به عنوان انتقاد نوشتند که فلاني - اسم رئيس جمهور را آوردند - متأسّفانه در آن سخنراني باز همان لحن انقلابي به خود گرفت. «لحن انقلابي» يک نقطه ضعف شد؟! اين قدر اينها بي شرمند! خاطرات جنگ، ياد جنگ، يادگارهاي جنگ و شهادت، يادگارهاي نجابت و عصمت در اين کشور، مردود واقع شوند، و بپردازند به چيزهايي که به خيال خودشان، ايمان جوانان را هدف قرار دهد يا آنها را سرگرم مسائل خاص جواني کند! اين، نمي شود و قابل قبول نيست.
من يک بار در اوّلِ امسال اين هشدار را دادم؛ اين هم بارِ دوم است. من با مسؤولين، اتمام حجّت مي کنم! مسؤولين بايد در اين مورد اقدام کنند! ببينند کدام روزنامه است که از حدودِ آزادي پا را فراتر مي گذارد. آنچه که براي اين ملت مفيد است، آنچه که آزادي حقيقي است و آنچه که بيانِ رأي بدون توطئه است، آن را از توطئه، خيانت، اضلال و نااميد کردنِ مردم جدا کنند.
اين ملت، ملت انقلابي است. اين کشور، کشور اسلام، کشور امام زمان و کشور اهل بيت است. اين کشور، کشور قرآن است. ريشه هاي ايمان در اين کشور، خيلي عميق است. سالها حرکت استکباري و استعماري، با همه مظاهر بي ايماني که آورد و وارد اين کشور کرد، نتوانست اين ملت را از دين و ايمانش جدا کند. کساني که نگاهشان به دروازه هاي غرب و بخصوص امريکاست، چه فکر مي کنند؟! ببينند آنها چه اشاره مي کنند؛ اينها همان را بگويند! اجازه بدهند کساني که تقريباً همه اين بيست سال را در مقابلِ انقلاب، در مقابلِ امام و در مقابل مردم ايستادند، حالا بيايند، ميداندار صحنه شوند و بنا کنند گذشته اين بيست سال، گذشته اين انقلاب، گذشته اين ملت و دوران امام را با اهانت و دروغ و تهمت زير سؤال ببرند!؟ مگر چنين چيزي مي شود؟!
بنده مي دانم که در درون اين ملت، امواج خروشانِ عشق به مبادي ايماني و اسلامي موج مي زند. بنده مي دانم که جوانان اين کشور - اکثريت قاطع جوانان - با فطرت ديني و ايماني تربيت مي شوند؛ دين را مي خواهند و نجات را در اين مي يابند. مي بينند که اين ملت، با تمسّک به دين و حبل الله، توانست به عزّت و استقلال برسد و آماده دفاع از دين است. هر وقت هم که لازم باشد، از دين دفاع مي کند؛ و فکر مصالح و منافع خودشان را نمي کند. البته همه بايد مراقب و مواظب باشند که کارهاي خلافِ قاعده و خلافِ قانون، به عنوان دفاع از دين و ولايت از کسي سر نزند. ما احتياج به اين کارها نداريم. ما قانون داريم. ما نظم داريم. انقلاب، امروز در شکل نظام متجلّي است. تماميت نظام، بايد حفظ شود. احترام نظام و احترام مسؤولين، بايد محفوظ بماند.
بحمدالله، دولت، رئيس جمهور محترم، مجلس شوراي اسلامي، قوّه قضاييّه، نيروهاي مسلّح و دستگاههاي گوناگون به کارهاي خود اشتغال دارند. بحمدالله در همه جا عناصر مؤمن، پرجوش و خروش، علاقه مند و با اخلاص، فراوان يافت مي شوند. يقيناً نظر پروردگار متوجّه و رحمت او شامل حال اين ملت است و اين ملت را رها نمي کند. همچنان که اين ملت، در گذشته بر توطئه ها پيروز شده است، ان شاءالله باز هم بر همه توطئه هاي گوناگونِ فرهنگي، سياسي و اقتصادي پيروز خواهد شد. امروز همه بايد دست به دست هم بدهند و مسؤولين و دولت را کمک کنند تا آنها بتوانند کارهاي بزرگي را که بر عهده دارند انجام دهند و ان شاءالله روزبه روز اين ملت را به آينده اي که مطلوب و مقصود است، بيشتر نزديک کنند.
اميدوارم که پروردگار عالم، توجّهات حضرت ولي عصر ارواحنافداه را نسبت به مجموعه ملت و کشور ايران و بخصوص شما جوانان صالح و مؤمنْ بيشتر کند و دعاي آن بزرگوار را شامل حال شما فرمايد و روح مقدّس امام بزرگوار را از آنچه مي گوييم، مي کنيم و نيّت و قصد مي کنيم و تصميم مي گيريم، راضي و خشنود و بهره مند فرمايد.
والسّلام و عليکم و رحمةالله و برکاته.