پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام به مناسبت عيد سعيد غدير

بسم الله الرّحمن الرّحيم
من هم متقابلاً اين عيد عظيم و سعيد را به شما حضّار محترم و ملت بزرگ ايران و نيز به همه مسلمانان و حق طلبان عالم، صميمانه تبريک عرض مي کنم.
در روايات ما، از اين عيد به «عيد الله الاکبر» - بزرگترين عيد الهي - تعبير شده است. يک وقت مسأله اين است که شخصيت والايي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام که از همه خصوصيّات و جهات، منحصر به فرد است، در مراسمي به حکومت برگزيده شده است. البته اين، مطلبِ مهم و حادثه عظيمي است و جا دارد که در طول سالهاي متمادي - بلکه قرنها - براي اين واقعه عيد گرفته شود. معمول هم هست که وقتي مردم به کسي علاقه و اعتقاد دارند، هنگامي که او به امکاني دست پيدا مي کند - به حکومت و قدرت و رياست مي رسد - اظهار شادماني و خوشحالي مي کنند. البته اين هم مهم است و امر کوچکي نيست که کسي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام به حاکميت امّت اسلام منصوب شود؛ ليکن مسأله غدير، از اينها بالاتر است.
مسأله غدير، فقط از اين جهت شرافت ندارد که در آن شخصي مثل اميرالمؤمنين عليه الصّلاةوالسّلام که همطراز او در عالم وجود کسي نيست، به حکومت و خلافت و ولايت منصوب شده است؛ بلکه علاوه بر اين، جهت مهمّ ديگري در غدير است - شايد جهاتي وجود دارد، ولي ما اين جهت را امروز مي خواهيم عرض کنيم - که از نفْسِ نصب اميرالمؤمنين به عنوان يک شخص، اهميت کمتري ندارد و آن، عبارت از اصل مسأله ولايت است؛ مضمون ويژه اي که در مسأله ولايت در اسلام وجود دارد.
آن چيزي که در طول زمان، به صورت يک جريان باقي مي ماند و افراد بشر مي توانند از آن درس بگيرند و زندگي و آينده خودشان را با آن تطبيق دهند، مضموني است که در حادثه غدير وجود دارد. نفس اين که خداي متعال، دستور خاصّي صادر مي فرمايد و بر اساس اين دستور، نبي مکرّم اسلام صلي الله عليه و آله و سلّم کسي را به عنوان «ولي» معيّن مي کند - آن هم کسي با اين خصوصيات - يک امر مهم و يک درس بزرگ و بخش مهمّي از اسلام است. شايد بشود گفت که اساس و پايه حقيقي اسلام، در اين بخش از قضيه است. مضمون حقيقي غدير، اهميتش چنان است که آيه قرآن مي فرمايد: «فإن لم تفعل فما بلغت رسالته.»
حقيقت غدير و حقيقت اين نصب چيست که اين قدر حائز اهميت است؟ اين قضيه، ابعاد گوناگوني دارد. يکي همين مسأله است که اداره امور بشر، يک امر الهي است و بشري نيست و با همه مسايل ديگر انسان، تفاوت دارد. کساني ممکن است از اين جنبه، سوء استفاده کنند و بسياري از خلاف کاريها و کج رفتاريها را به حساب ارتباط با خدا بگذارند. البته در مورد همه حقايق عالم، ممکن است چنين سوء استفاده هايي اتّفاق بيفتند. از خودِ مسأله نبوّت هم کساني سوء استفاده نمودند؛ ادّعاي نبوّت کردند و کساني را به گمراهي کشاندند. اين، دليل نمي شود که ما از اين بُعدِ با اين عظمت، به آساني عبور کنيم. خودِ اين، يک نکته است که مسأله اداره امور اجتماع و مسير و سرنوشت و آنچه که سازنده دنيا بشر است، چيزي است که به معدن اراده الهي و نصب الهي ارتباط پيدا مي کند. يک بُعد از اين مضمون، اين است.
بُعد ديگري که من امروز مي خواستم قدري روي آن تکيه کنم، کلمه و مضمون ولايت است که در ماجراي غدير تکرار شد:«من کنت مولاه فهذا علي مولاه» . پيامبر اکرم در اين ماجراي تاريخي و در اين نصب بزرگ، حکومت را با تعبير «ولايت» بيان کرد. در زبان عربي و زبانهاي ديگر، براي اين پديده اي که اسمش حکومت و زمامداري و حکمراني است - يعني کسي يا جماعتي که بر يک جامعه حکومت مي کند و فرمان مي راند - تعبيرات گوناگوني آورده شده است که هر يک از اين تعبيرات، اشاره به جهت خاصي است. مثلاً تعبير حکومت، اشاره به اين دارد که آن کسي که در رأس قدرت است، يا آن جماعتي که در رأس قدرتند، حکم مي کنند و جامعه و افراد مردم، حکم و فرمان آنها را اطاعت مي کنند. يک تعبير ديگر، تعبير سلطنت است که به معناي مسلّط بودن و مقتدر بودن و امور را در سلطه خود درآوردن است. در فارسي نيز همين تعابير وجود دارد. مثلاً زمامداري، اشاره به يک جنبه از حکومت است. يا مثلاً حکمراني و فرماندهي، هر کدام به يک جنبه اشاره مي کند. در اسلام، بيشتر ازهمه بر روي کلمه «ولايت» تکيه شده است. هم در اين جا و هم در آيه شريفه «انّما وليکم الله و رسوله» ، پديده حکومت را با نام «ولايت» بيان کرده است.
ولايت، معناي عجيبي است. اصل معناي ولايت، عبارت از نزديک بودن دوچيز با يکديگر است. فرض بفرماييد وقتي که دو ريسمان، محکم به هم تابيده مي شوند و جدا کردن آنها از يکديگر، به آساني ممکن نيست، آن را در عربي «ولايت» مي گويند. ولايت، يعني اتّصال و ارتباط و قرب دو چيز به صورت مماس و مستحکم با يکديگر. همه ي معاني اي که براي «ولايت» در لغت ذکر شده است - معناي محبّت، معناي قيوميت و بقيه معاني، که هفت، هشت معنا در زبان عربي هست - از اين جهت است که در هر کدام از اينها، به نوعي اين قرب و نزديکي بين دو طرف ولايت وجود دارد. مثلاً «ولايت» به معناي محبّت است؛ چون محبّ و محبوب، با يکديگر يک ارتباط و اتّصال معنوي دارند و جدا کردنشان از يکديگر، امکان پذير نيست.
اسلام، حکومت را با تعبير «ولايت» بيان مي کند و شخصي را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والي، ولي، مولا - يعني اشتقاقات کلمه ولايت - معرفي مي کند. معناي آن چيست؟ معناي آن، اين است که در نظام سياسي اسلام، آن کسي که در رأس قدرت قرار دارد و آن کساني که قدرتِ حکومت بر آنها در اختيار اوست، ارتباط و اتّصال و پيوستگي جدايي ناپذيري ازهم دارند. اين، معناي اين قضيه است. اين، فلسفه سياسي اسلام را در مسأله حکومت براي ما معنا مي کند. هر حکومتي که اين طور نباشد، اين ولايت نيست؛ يعني حاکميتي که اسلام پيش بيني کرده است، نيست. اگر فرض کنيم در رأس قدرت، کساني باشند که با مردم ارتباطي نداشته باشند، اين ولايت نيست. اگر کساني باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه محبّت و التيام و پيوستگي - اين ولايت نيست. اگر کساني با کودتا بر سر کار بيايند، اين ولايت نيست. اگر کسي با وراثت و جانشيني نَسَبي - منهاي فضايل و کيفيّات حقيقي که در حکومت شرط است - در رأس کار قرار گيرد، اين ولايت نيست. ولايت، آن وقتي است که ارتباط والي يا ولي، با مردمي که ولايتِ بر آنهاست، يک ارتباط نزديک، صميمانه، محبّت آميز و همان طوري که در مورد خود پيامبر وجود دارد - يعني «بعث فيهم رسولا من انفسهم» يا «بعث منهم»: از خود آنها کسي را مبعوث کرده است - باشد؛ يعني از خود مردم کسي باشد که عهده دار مسأله ولايت و حکومت باشد. اساس کار در حاکميت اسلام اين است.
البته معيارها سر جاي خود محفوظ است. اگر کسي همين ارتباط با مردم را بدون داشتن آن معيارهاي واقعي پيدا کرد، اين باز هم ولايت نيست و اين ملاکها را ندارد؛ اگر چه ممکن است بُعد ديگري را داشته باشد. پس، علاوه بر آن معاني حقيقي اي که وجود دارد، حکومت در اسلام، حکومت ولايي است و ولايت يعني حکومت، که با اين تعبير لطيف و متناسب با شخصيت و شرافت انسان بيان شده است. در اسلام، چون افراد جامعه و افراد انسان، در حساب سياسي اسلام به حساب مي آيند، در واقع همه چيز مردمند. مردم هستند که شخصيت و خواست و مصالح و همه چيز آنها، در نظام سياسي اسلام به حساب مي آيد. آن وقت، ولايت الهي ، با چنين حضوري از مردم معنا مي دهد. حقيقت ولايت الهي اين است: ارتباط با مردم.
لذا شما مي بينيد اميرالمؤمنين عليه الصّلاة والسّلام که مظهر ولايتِ اسلام و مصداق کامل ولي اي است که براي مردم مشخّص شده است، در هيچ برهه اي، از اين حالت ارتباط و اتّصال و انسجام با مردم خالي نبوده است. نه در دوراني که او را عملاً از حکومت کنار گذاشتند و مردم را از او به عنوان ارتباطِ حکومتي جدا کردند؛ يعني عملاً حکومت را از او گرفتند، ولايت و حکومت و فرماندهي و حکمراني اي که در اسلام، از آن به «ولايت» تعبير مي شود و حقّ او بود از او سلب کردند - البته ولايت معنوي، آن چيزي که در امامت تشيّع فرض شده است و وجود دارد، در هر حال هست و بسته به ولايت ظاهري نيست - و نه در دوره هاي ديگر، از ارتباط و اتّصال با مردم خالي نبوده است. در همان وقت هم اميرالمؤمنين يکي از آحاد ملت و جزو مردم است. منزوي و منعزل و کناره جوي از مردم نيست. آن وقتي هم که به حکومت مي رسد، يک حاکم به تمام معنا مردمي است.
اين چيزي است که در نظام جمهوري اسلامي، در حدّ بالايي تجربه شد. نظام مقدّس جمهوري اسلامي، قدرت خود را از همين معنا گرفته است. مسؤولان و زمامداران امور کشور، به تمام معني کلمه، با مردم مرتبط و متّصلند. هم از لحاظ عاطفي با مردم يکي هستند؛ يعني عواطف مردم، با مسؤولان نظام جمهوري اسلامي پيوند خورده است و به آنها محبّت مي ورزند، و هم از لحاظ فکري ، مرتبط با مردمند؛ يعني نماينده طرز فکر ملت ايرانند. البته در هر ملّتي ممکن است افکار شاذّي از لحاظ اعتقادي و ديني وجود داشته باشد که بر خلاف نظر اکثريت مردم باشد؛ ليکن آن چيزي که نمودار ملّت ايران است، در مسؤولان کشور تجلّي و ظهور پيدا کرده است. در واقع، مسؤولان کشور، مظهر رسمي و کامل تفکر ملّت ايرانند. اين، نکته بسيار مهمّي است. مردم در همه مراحل، با نظام سياسي جمهوري اسلامي، احساس پيوستگي و جوش خوردگي مي کنند. با يکديگر جوش خورده اند، با همند، جدايي ناپذيرند. نظام سياسي اسلام، قدرت خود را از اين گرفته است.
در اين جلسه اي که حضّار آن، اکثراً شما مسؤولان کشور هستيد و در جاهاي مختلفي مشغول وظايف مهّمِ مسؤوليت کشوريد - چه در قوّه مجريّه، چه در قوّه مقنّنه، چه در قوّه قضايّيه و چه در بخشها و سطوح مختلف از اين مسؤوليّتهاي گوناگوني که قرار داريد - مي خواهم عرض کنم عزيزان من! عاملي که پشتوانه حقيقي اين مسؤوليّتهاست، همين ارتباط با مردم است. اگر مي بينيد که نظام، حقيقتاً در مقابل تهديدهاي خارجي قوي است، به خاطر اين نيست که نظام، ابزار قدرتي دارد که از ابزارهاي قدرت مادّي کشورهاي ابرقدرت بالاتر است، يا يک ثروت مثلاً آن چناني، يا يک سلاح پيچيده آن چناني در اختيار دارد. واقعيّت که اين نيست. امّا در عين حال، شما مي بينيد که نظام سياسي اسلام، آن چنان مستحکم و قوي است که قويترين نظامهاي عالم هم، هنگامي که با آن مواجه مي شوند، هم احساس مي کنند که نظام جمهوري اسلامي قوي است و هم اقرار به اين معنا مي کنند؛ يعني آن قدري نيست که بشود آن را انکار کرد و پنهان نمود.
در همين قضاياي اخير، ملاحظه کرديد و ديديد که چه لشکرکشي اي کردند. اين طور لشکرکشيهايي که امريکاييها و صهيونيستها، با همه امکاناتشان به ميدان بيايند و يک گوشه دنيا مثل اروپا را در نظر بگيرند و تصميم بگيرند که هرطور است، اروپا را در مقابل يک حکومت و يک نظام سياسي قرار دهند، معمولاً براي حکومتها شکننده است و آنها را به زانو درمي آورد و وادار به عدول از مواضعشان مي کند. امريکاييها و صهيونيستها وارد شوند و دولتي مثل دولت آلمان را در مشت خودشان بگيرند و او را وادار کنند که آنچه را که آنها مي خواهند، برايشان انجام دهد؛ آن هم با ارتباطهايي که آن دولت با اين نظام داشته است. اگر نظام و رژيمِ جدا و منفردي باشد که با مردم خود اين پيوندها را نداشته باشد، اين طورکارها برايش کشنده است. اما شما مي بينيد که در جمهوري اسلامي، نظام و مسؤولان و رؤسا و آحادِ مردم و قشرهاي گوناگونش سياسي اند و همه از قضايا مطّلعند. اين طور نيست که قضيّه اي اتفاق بيفتد و مردم از آن بي خبر بمانند. همه - چه نظام، چه مردم، چه مسؤولان و چه بخشهاي مختلف - مثل کوه استواري ايستاده اند و اين نسيمها يا اين توفانها، حتي کمترين تزلزلي به وجود نمي آورد.
آنهايي که طرف مقابل هستند، احساسِ ناتواني در مقابل اين همه استحکام مي کنند و نمي دانند که ادامه کار را چگونه بايستي انجام داد. واقعاً در مي مانند؛ کما اين که درماندند! کسي که تهديد انسان را تحويل نمي گيرد و اعتنايي نمي کند، در او تهديد اثر نمي گذارد. او را از قطع رابطه و ديگر مسائل مي ترسانند؛ اعتنايي نمي کند و مي بينند که اصلاً در او اثري نکرد. با او چه کار کنند؟ آنهايي که در اين بازي و در اين دعوا، چندان جدّي نبودند و بازي خورده بودند، به هم مي زنند و شايد اگر لازم شد، عذرخواهي هم مي کنند. آن کساني هم که در متن ماجرا بودند - مثل دولت آلمان - درمي مانند که با جمهوري اسلامي چه بايد کرد. حقيقتاً بايد هم دربمانند؛ چون با ملّت ايران بدي کرده اند. اين، به برکت آن است که اين نظام سياسي، نظام سياسي جدا و منقطع از مردم نيست؛ نظام ولايت و نظام پيوستگي است. اين، خاصيّت نظام ولايت است.
من اين صحبت را در دو صحنه و دو جا، با دو مخاطب عرض مي کنم. يکي با مردم است که مکرّر هم در اين روزها، همين مطالبي را که امروز به شما عرض کرده ايم، به مردم گفته ايم. اما يک وقت مخاطب، شما مسؤولان کشوريد. چيزي که مي خواهم به شما بگويم، اين است که: عزيزان من! در هر جايي که شما مسؤول هستيد، اين را بايد قدر بدانيد، نگهش بداريد و حفظش کنيد. ما بايد اين را حفظ کنيم. اعتماد و اطمينان و پيوستگي و محبّت مردم، حرکتي يکجانبه نيست که اگر مردم به کسي محبّت کردند و دل بستند، هر کار هم بکني، اينها محبّت دارند. نخير؛ اين طور نيست. محبّت و ارتباط مردم، يک امر دوجانبه است. بايد از طرفِ مسؤولان در همه سطوح، به مردم پاسخ داده شود. البته اين پاسخ، انواع و ميدانهايي دارد. بايد براي مردم کار شود. البته کار مي شود. انصافاً هم هيچ منصفي نمي تواند منکر شود. در اين کشور، دستگاه کار مي کند. اين هم از برکات همين مردمي بودن است که با اتّکاي به مردم، کار و تلاش، زياد انجام مي گيرد.
يکي از خصوصيّات، اين است که مردم مي خواهند اين احساس را داشته باشند که مسؤولان کشور در سطوح مختلف، نسبت به موجودي کشور، امانتدار و امينند. اين را من مي خواهم از شما به طور جد بخواهم که مراقب باشيد، اين امانت و اين روحيّه امانتداري نسبت به آنچه که از مردم در اختيار ماست - بيت المال و آنچه که مربوط به ثروتهاي عمومي کشور است - اختلال پيدا نکند. نگذاريد دشمن بتواند اين طور تبليغ کند که يک طبقه جديد و يک اَشرافيگري جديد، در حال شکل گيري است. دشمن، از اين گونه حرفها مي زند. اگر چيزي ديده شد که اين حرف دشمن را به نحوي تأييد کرد، اين خدمت به دشمن است؛ نبايد بگذاريد. دشمن، دشمن است و تهمت مي زند. در اين چند ساله، اين بلندگوها، اين رسانه هاي جمعي دشمن، چقدر عليه جمهوري اسلامي حرفهاي خصمانه زدند! در زمينه سوء استفاده و امثال آن، آن قدر ياوه و دروغ و خلاف واقع گفته اند که احصاي آن واقعاً آسان نيست. ولي اگر مردم ديدند که در مواردي ، چيزهايي تأييد مي کند - ولو يک مورد - ده مورد را باور و قبول مي کنند. اين را بايد توجّه داشته باشيد.
در تبليغات انتخابات رياست جمهوري - که آزمايش عظيمي براي ملت است - مراقبت شود که مخارجِ بيش از متعارف و زيادي و اسراف گونه انجام نگيرد. البته - خوشبختانه - آن کساني که ما مي شناسيم و در اين ميدان وارد شده اند، کساني هستند که مورد اعتمادند. ما به صدق و صفاي اينها اطمينان داريم و مي دانيم که نمي خواهند؛ ولي ممکن است کساني در گوشه و کنار، بدون اين که اصحاب قضيّه خودشان بخواهند، در اين زمينه ها حرکتي بکنند که درست و مناسب نباشد. البته فقط اين نيست؛ در همه زمينه ها و در همه ميدانها و در بخشهاي مختلف، مسؤولان در هرجا که هستند، بايد کاري کنند که اين ارتباط و علقه با مردم و اين پيوند و اين اعتماد، حفظ شود و ولايت به معناي حقيقي کلمه - که اسلام آن را خواسته است - تحقّق پيدا کند. اين که باشد، همه سلاحهاي دشمن، به کلّي کند خواهد بود. همه سلاحهاي دشمن، در مقابل نظام الهي و قرآني جمهوري اسلامي، کند است. دشمن، بي خود خودش را زحمت و دردسر مي دهد. هر کاري بکنند، با نظامي مردمي که راهي را انتخاب کرده است و آن را آگاهانه و بااراده و باهمت طي مي کند، هيچ کاري نمي توانند بکنند.
اگرملّت ايران، همچنان که بحمدالله تاکنون بوده است و بعد از اين هم به فضل الهي همين گونه خواهد بود، وحدت ارزشمند و آگاهي و هوشياري و پيوند و رابطه مستحکم خودش با مسؤولان را حفظ کند و به فضل پروردگار، همواره در سطوح بالاي اين نظام، مسؤولان شايسته اي به خدمت مشغول باشند، نظام مقدّس جمهوري اسلامي، اين امکان را پيدا خواهد کرد که پايه هاي تمدّن اسلامي را در اين کشور؛ بلکه در همه کشورهاي اسلامي و جوامعِ اسلامي، مستحکم کند.
اميدواريم که خداوند متعال، در اين روز شريف، روحِ مقدّس امام بزرگوار ما و ارواح طيّبه شهدا را - آنهايي که گشاينده و هموار کننده اين راه بودند - شاد فرمايد و با اولياي خودش محشور کند و همه ملّت ايران را ان شاءالله به برکاتِ اين عيدِ شريف، متبرّک گرداند.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته