بسماللهالرحمنالرحيم
من هم به همهي برادران عزيز صميمانه تسليت عرض ميكنم. در ديدارهايي كه با شما برادران در طول سالهاي گذشته ـ چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ ـ داشتم، هميشه افتخارم اين بود كه از طرف امام(ره) و به نمايندگي او با شما حرف ميزنم، و هيچگاه فكر نميكردم كه روزي امام نباشد و باز من با شما به عنوان همكار و مسؤول بخواهم صحبت كنم.
به هر حال، مصيبت سنگين و بزرگي براي عالم اسلام بود و خلا عظيمي ايجاد شد، و اگر كساني ميبايد تلاش كنند تا اين خلا را به نحوي جبران و پر كنند، آنهايي هستند كه به امام ارادت بيشتري داشتند و نزديكي بيشتر و رابطهي مستحكمتري بين خودشان و امام احساس ميكردند، و شكي نيست كه شما برادران عزيز سپاهي، از جملهي پيشقدمترين و برترين افراد در اين زمينه هستيد.
تكليف امروز شما در مقايسه با گذشته و نسبت به ديگران، بيشتر است. خوب است كه بر غمهاي خود چيره شويم و از احساسمان نسبت به امام عزيز نردباني درست كنيم، تا به قلهي آرمانهايي كه او به ما نشان داده بود و هميشه ما را در پيمودن راه به سمت آن آرمانها تشجيع كرده بود، برسيم.
او به ما تعليم داده بود كه ميتوانيم هر كاري را انجام دهيم، و از اينكه بترسيم و ترديد كنيم، ما را برحذر داشته بود. سعي كنيم انشاءالله همتها و دلها را يكي كنيم، راه را بپيماييم و به مقصد اعلايي كه آن بزرگوار به ما نشان داده و ما را به سمت آن هدايت كرده بود، برسيم.
ما حقيقتا مرده بوديم; امام(ره) ما را زنده كرد. ما گمراه بوديم; او ما را هدايت كرد. ما از وظايف بزرگ انسان و مسلمان غافل بوديم; او ما را بيدار كرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجيع نمود و خودش هم جلوتر از همه حركت كرد. خدا را شكر ميكنيم كه با همهي وجودمان سخن او را باور كرديم و پشت سر او حركت كرديم و متوقف نشديم و در نيمهي راه او را رها نكرديم.
بحمدالله شما امتحان سخت و بزرگي را داديد. اين جنگ براي شما نعمت بسيار بزرگي بود; شما را باصفا، و جوهرهاي وجودتان را آشكار كرد. اگر جنگ اتفاق نميافتاد، معلوم نبود كه ما چگونه باشيم و در چه وضعيتي بسر ببريم.
مايلم چند نكتهي كلي را در جمع شما مطرح كنم:
نكتهي اول اين است، تا مادامي كه نظام جمهوري اسلامي با انقلاب همراه است، نبايد لحظهيي تصور شود كه تهديدي متوجه او نيست. خدا نكند آن روزي بيايد كه جامعه و انقلاب ما، مثل بعضي از كشورهاي به اصطلاح انقلابي كه صرفا اسمشان انقلابي است، اما در ميدان سياست هيچ مسأله و مشكل انقلابييي برايشان مطرح نيست و مثل كشورهاي ديگر با همه رابطه و همخواني دارند و چيزي به نام آرمان در نظر آنها مطرح نيست، باشد. خدا نكند كه ما سرنوشتمان به آنجا برسد و جمهوري اسلامي از انقلاب جدا شود و با او نباشد.
اگر فرض ما اين است كه جمهوري اسلامي را توأم و آميخته با انقلاب اسلامي فهميديم و قبول كرديم، پس بايستي فرض ما بر اين باشد كه دشمني و تهديد براي اين انقلاب ـ كه مثل روحي در كالبد اين جمهوري وجود خواهد داشت ـ همواره متصور خواهد بود و نيرويي كه از انقلاب بايد دفاع كند، هميشه لازم است.
البته آن نيرو، همهي ملتند; اما همهي ملت كه مسلح نيستند. آن سازمان مسلحي كه بايد بر خود حتم كند كه از انقلابي كه همچون روحي در كالبد اين جمهوري است، دفاع كند، كدام است؟ بنابراين، بايد با چنين تصور و احساس لزوم حضور و دفاع دايمي و احساس هميشگي در سنگر بودن، مسايل نيروهاي مسلح و سپاه و كشور را مورد بررسي قرار دهيم. هر پايهي ديگري براي تحليل، غلط و غيرواقعبينانه است.
ما بايد فرض كنيم كه همواره دشمن داريم و انقلاب تهديد ميشود. نميخواهم بگويم حتما جنگي عليه ما به راه خواهد افتاد; شكل خاصي از تهديد مورد نظرم نيست; اما آنچه كه ميتوانم در قلبم به آن معتقد باشم، اين است كه تهديد عليه نظام جمهوري اسلامي كه انقلاب را با خود دارد و از او جدا نشده است، هميشگي است. فقط يك شق ديگر وجود دارد كه ما آن شقه را رد كرديم و آن، اين است كه جمهوري اسلامي برقرار باشد، اما ديگر انقلاب نباشد; در آن صورت فرض ميشود كه ما دشمني هم نداشته باشيم!
اين امر اصلا قابل تصور نيست. ما براي جمهوري اسلامي تعريفي نداريم كه با نبودن انقلاب و يا جدايي از آن منطبق باشد و بسازد. بايد همهي تصميم گيريها براي آينده را بر اساس اين تحليل و مبنا قرار بدهيم.
اعتقادم اين است كه اگر سپاه نباشد و يا ضعيف باشد، امكان ندارد بتوانيم در مقابل تهديدي كه وجودش را مسلم ميدانيم، دفاع كنيم. شما به نظرات من در مورد نيروهاي مسلح آشنا هستيد. شايد تاكنون با خيلي از شما در جمعهاي كوچك، دوبهدو و سهبهسه نشستهام و صحبت كردهام. شما نظرات من را ميدانيد. همانطور كه حضرت امام(رضواناللهتعاليعليه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همين بود كه سپاه و ارتش نبايستي به نفع ديگري هضم بشوند و از بين بروند، بلكه هر دو بايد بمانند، من هم همين نظر را دارم و بارها آن را با شما در ميان گذاشتهام. اگر من چنين نظري هم نميداشتم، لازمهي تبعيت از امام(ره) همين بود كه مطرح كردم.
ارتش هم مانند سپاه ميماند; اما عقيدهي من بر اين است كه تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، انقلابي دفاع كند، فقط سپاه است. اگر ما سپاه را نداشته باشيم و يا ضعيفش را داشته باشيم، قادر نخواهيم بود از انقلاب دفاع كنيم. البته اين عقيدهي جديدي هم نيست. از اول كه سپاه شكل گرفت، من اين عقيده را داشتم و در طول جريانات جنگ هم اين عقيده براي ما روزبهروز روشنتر شد.
اگرچه الان عليالظاهر در دوران جنگ نيستيم و شرايط صلح هم فراهم نشده است، ليكن تا سالهاي متمادي اين ديد نسبت به سپاه وجود خواهد داشت. ما براي هيچ مسألهيي تا دويست سال و يا صد سال ديگر پيشبيني نميكنيم و در مورد آن نظر نميدهيم; اما در همان برد ديدي كه معمولا انسان ميتواند مسايل را پيشبيني كند ـ يعني لااقل تا ده، بيست، سي سال ديگرـ ميگوييم وضعيت همينگونه است. بعد از سي سال ديگر هم هر كس بود، ما نميدانيم كه چه خواهد شد و چه تصميمي خواهد گرفت. فعلا در حال حاضر آنچه كه ما فكر ميكنيم و برد نگاه و تحليل ما ايجاب ميكند، همين است كه با شما در ميان گذاشتم.
بايد به معناي حقيقي كلمه، سپاه را تقويت كرد. اين تكليفي است كه هم بر گردن شما و هم برعهدهي من است. به بعد معنوي، يعني روحيه و فكر و اعتقاد و اخلاص و همان چيزهايي كه سپاه را از بقيهي نيروهاي مسلح متمايز ميكند و اگر آنها را از او بگيريم، معنايش اين است كه سپاه را نداريم، بايد توجه كرد. همچنين سازماندهي اداري و نظامي و سلسله مراتب فرماندهي و استحكام مديريت و تواناييهاي علمي و رزمي و ابزار و ساير چيزهايي را كه لازم است، بايد جدي گرفت. اين دو بعد را بايد مبناي كار قرار دهيم.
اشتباهاتي در فهم اين قضيه و چگونگي تقويت سپاه و عناصر آن همواره وجود داشته است. اختلاف نظرها هم غالبا از همينجا ناشي ميشده است. يك نفر تقويت را در چيزي فهميده است، و نفر ديگر در چيز ديگر; يكي جامعتر فهميده، و ديگري ناقصتر متوجه است. ما چنين اشتباهاتي را نبايد بكنيم. بايستي سپاه را به عنوان نيروي مطمئن و قابل اعتماد و كارساز از همه جهت، در وسط صحنهي انقلاب و كشور داشته باشيم. اين، هدف ماست و بايستي هر طرحي بر مبناي اين هدف شكل بگيرد.
امروز در داخل سپاه آنقدر نيروي مؤمن وجود دارد كه اگر از يكي دو نهاد انقلابي بگذريم، شايد در هيچ مجموعهيي از مجموعههاي فراوان و متعدد كشور نتوان اينهمه نيروي خوب و بااخلاص را يكجا مشاهده كرد; نيروهايي كه علم و ابتكار و تجربه و اخلاص و شوق و نشاط و اميد دارند. اين، سرمايهي عظيمي است. اگر ما توانستيم از اين سرمايه خوب استفاده كنيم، پيش خداي متعال سربلند خواهيم بود; والا هيچ عذري نزد او نخواهيم داشت.
نكتهيي كه عليالعجاله ميخواهم به شما بگويم، اين است كه كوشش كنيد در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند; با اين امر بشدت مبارزه كنيد. در سال گذشته كه قطعنامهي پايان جنگ مطرح بود، به هر نقطهيي از سپاه كه سر ميزدم، ميديدم كه اين ترديد وجود دارد. اول در كادرهاي پايين آن را ديدم و سپس در كادرهاي بالاتر هم به چشم ميخورد. اين ترديدها نابودكننده است.
كاري كه در آن وقت ميتوانستم بكنم، اين بود كه به برادرها بگويم جاي ترديد نيست، و الان ميتوانيم عملا نشان دهيم كه اين ترديد بيجاست; منتها فرصتي لازم است كه بتوانيم آن را به صورت عملي و قطعي و ترديدناپذير در فضاي كشور تحقق ببخشيم. شما كمك كنيد كه در اين فواصل ـ بخصوص با حادثهي تكاندهندهي فقدان حضرت امام(ره) ـ اين ترديد در دلها جا نكند.
گاهي اوقات مواردي در مراكز قانونگذاري يا امثال آن مشاهده ميشود كه ممكن است مايهي ترديد و نگراني شود. نبايد هيچ پديدهيي مايهي ترديد و نگراني بشود. براي يك فرد سپاهي، قاعدتا بيش از اين چيزي كه من گفتم، مطلوب نيست; يعني داشتن يك سپاه قوي و مقتدر و كارآمد و با مسؤوليت عظيم. به نظر من، اين بالاترين خواست يك فرد سپاهي علاقهمند به سپاه است. تصميم گيري در مورد اين كار با ماست. اينطور نيست كه يك قانون يا يك تصميمگيري يا حتي حرف و زمزمهيي در مراكز گوناگون موجب شود كسي به ترديد افتد كه آيا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانايي دوام خواهد داشت يا خير. بايستي با اين ترديد در ذهنها بشدت مبارزه و مقابله شود.
نكتهي ديگر ـ كه البته به اين اندازه اصولي نيست، اما مهم ميباشد ـ اين است كه حضور در جبهه و خطوط دفاعي، بايد حضور قوييي باشد. آنطور كه من شنيدم، برادران بسيجي كمتر از برادران وظيفه در آنجا مشغول هستند. شايد آن استحكام و اقتداري كه در خطوط دفاعي متوقع است، در بعضي از نقاط به آن اندازه نباشد. بايستي استحكام خطوط دفاعي ـ بخصوص در اين دوران ـ در حد اعلي باشد. خود اين مسأله، در روحيهي افراد سپاهي و مراودين با اين نهاد منعكس خواهد شد. يعني اگر به كسي مأموريتي ميدهيد تا در منطقه حضور پيدا كند، چنانچه در آنجا حالت اختلال و تزلزلي مشاهده كند، اگر اين فرد اميدوار هم باشد، با مشاهدهي آن اختلال، اميدش دچار ترديد و تزلزل خواهد شد. هركاري كه ممكن است، بايد براي استحكام خطوط مقدم كرد.
نكتهي آخر اين است كه تا آنجا كه ميتوانيد، سعي كنيد حالت عدم تفاهم و روحيهي تنافري كه بين اين دو سازمان نظامي ـ ارتش و سپاه ـ هست، از بين ببريد. شما ديديد كه چهقدر امام(رضواناللهتعاليعليه) روي اين مسأله تكيه ميكردند. ايشان روي وحدت و تفاهم و محبت ـ بخصوص بين سپاه و ارتش ـ بسيار تأكيد ميكردند، و من خيال ميكنم كه لازمهي وفاداري به آن بزرگوار اين است كه سعي كنيد اين روحيهي تنافر را يكجانبه از طرف خود مرتفع كنيد و آن را به روحيهي محبت تبديل سازيد. چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد; و اگر محبت نباشد و تنافر جاي آن را بگيرد، كارايي وجود نخواهد داشت.
شما در سطوح بالا هستيد و حرفتان در جمع كثيري از برادران سپاه نفوذ دارد. خداي متعال به شما كمك خواهد كرد; چون برادران خوبي هستيد و حقا و انصافا مظهر فداكاري و صفا و صدق براي انقلابيد و اين را در سختترين جاها و مراكز نشان داديد وبه منصهي ظهور درآورديد. حقيقتا ميدان امتحاني به اين عظمت، كمتر وجود داشتهاست.
يك جمله را هم با برادران عزيز روحاني در ميان ميگذارم. اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است، منتها چون ذهنم بكلي به اين مسأله مصروف شده است، به عنوان اظهار علاقه و ارادت به آقايان ميگويم. برادران عزيز روحاني كه در سرتاسر سپاه حضور دارند، بايستي اين نقش حساس و مهم را خيلي گرامي و عزيز بشمارند; زيرا حقيقتا نقش تعيينكنندهيي است و همانطور كه گفتم، قوام و شخصيت سپاه به معنويتش است، و اين معنويت از طريق شما آقايان و علماي محترم كه معلمان اخلاق و معنويت و تزكيه هستيد، قابل تأمين است.
هم برادران بايستي قدر شما آقايان را بدانند، و هم شما بايستي اين صفحهي قلوب منور برادران مؤمن سپاه را براي منقش كردن بهترين معارف و بهترين خصوصيات مغتنم بشماريد. انشاءالله اين مجموعه، مجموعهي كاملي است و اميدواريم كه خداي متعال، هم به شما برادران كه به كار تعليم و تربيت مشغول هستيد، و هم به شما كه به كار سازماندهي و اداره سرگرميد، كمك كند، تا بتوانيد اين نهاد عزيز را به سطح مطلوب خود و جايگاهي كه شايستهي آن است و انقلاب به آن نياز دارد، برسانيد.
از آقايان محترم كه اين ديدار خوب را ترتيب دادند، تشكر ميكنم و از اينكه شما را بعد از مدتها مجددا زيارت كردم، خوشحالم. خداوند انشاءالله شما را حفظ و تأييد كند. دست پروردگار هميشه يار و مدد كارتان باشد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
من هم به همهي برادران عزيز صميمانه تسليت عرض ميكنم. در ديدارهايي كه با شما برادران در طول سالهاي گذشته ـ چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ ـ داشتم، هميشه افتخارم اين بود كه از طرف امام(ره) و به نمايندگي او با شما حرف ميزنم، و هيچگاه فكر نميكردم كه روزي امام نباشد و باز من با شما به عنوان همكار و مسؤول بخواهم صحبت كنم.
به هر حال، مصيبت سنگين و بزرگي براي عالم اسلام بود و خلا عظيمي ايجاد شد، و اگر كساني ميبايد تلاش كنند تا اين خلا را به نحوي جبران و پر كنند، آنهايي هستند كه به امام ارادت بيشتري داشتند و نزديكي بيشتر و رابطهي مستحكمتري بين خودشان و امام احساس ميكردند، و شكي نيست كه شما برادران عزيز سپاهي، از جملهي پيشقدمترين و برترين افراد در اين زمينه هستيد.
تكليف امروز شما در مقايسه با گذشته و نسبت به ديگران، بيشتر است. خوب است كه بر غمهاي خود چيره شويم و از احساسمان نسبت به امام عزيز نردباني درست كنيم، تا به قلهي آرمانهايي كه او به ما نشان داده بود و هميشه ما را در پيمودن راه به سمت آن آرمانها تشجيع كرده بود، برسيم.
او به ما تعليم داده بود كه ميتوانيم هر كاري را انجام دهيم، و از اينكه بترسيم و ترديد كنيم، ما را برحذر داشته بود. سعي كنيم انشاءالله همتها و دلها را يكي كنيم، راه را بپيماييم و به مقصد اعلايي كه آن بزرگوار به ما نشان داده و ما را به سمت آن هدايت كرده بود، برسيم.
ما حقيقتا مرده بوديم; امام(ره) ما را زنده كرد. ما گمراه بوديم; او ما را هدايت كرد. ما از وظايف بزرگ انسان و مسلمان غافل بوديم; او ما را بيدار كرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجيع نمود و خودش هم جلوتر از همه حركت كرد. خدا را شكر ميكنيم كه با همهي وجودمان سخن او را باور كرديم و پشت سر او حركت كرديم و متوقف نشديم و در نيمهي راه او را رها نكرديم.
بحمدالله شما امتحان سخت و بزرگي را داديد. اين جنگ براي شما نعمت بسيار بزرگي بود; شما را باصفا، و جوهرهاي وجودتان را آشكار كرد. اگر جنگ اتفاق نميافتاد، معلوم نبود كه ما چگونه باشيم و در چه وضعيتي بسر ببريم.
مايلم چند نكتهي كلي را در جمع شما مطرح كنم:
نكتهي اول اين است، تا مادامي كه نظام جمهوري اسلامي با انقلاب همراه است، نبايد لحظهيي تصور شود كه تهديدي متوجه او نيست. خدا نكند آن روزي بيايد كه جامعه و انقلاب ما، مثل بعضي از كشورهاي به اصطلاح انقلابي كه صرفا اسمشان انقلابي است، اما در ميدان سياست هيچ مسأله و مشكل انقلابييي برايشان مطرح نيست و مثل كشورهاي ديگر با همه رابطه و همخواني دارند و چيزي به نام آرمان در نظر آنها مطرح نيست، باشد. خدا نكند كه ما سرنوشتمان به آنجا برسد و جمهوري اسلامي از انقلاب جدا شود و با او نباشد.
اگر فرض ما اين است كه جمهوري اسلامي را توأم و آميخته با انقلاب اسلامي فهميديم و قبول كرديم، پس بايستي فرض ما بر اين باشد كه دشمني و تهديد براي اين انقلاب ـ كه مثل روحي در كالبد اين جمهوري وجود خواهد داشت ـ همواره متصور خواهد بود و نيرويي كه از انقلاب بايد دفاع كند، هميشه لازم است.
البته آن نيرو، همهي ملتند; اما همهي ملت كه مسلح نيستند. آن سازمان مسلحي كه بايد بر خود حتم كند كه از انقلابي كه همچون روحي در كالبد اين جمهوري است، دفاع كند، كدام است؟ بنابراين، بايد با چنين تصور و احساس لزوم حضور و دفاع دايمي و احساس هميشگي در سنگر بودن، مسايل نيروهاي مسلح و سپاه و كشور را مورد بررسي قرار دهيم. هر پايهي ديگري براي تحليل، غلط و غيرواقعبينانه است.
ما بايد فرض كنيم كه همواره دشمن داريم و انقلاب تهديد ميشود. نميخواهم بگويم حتما جنگي عليه ما به راه خواهد افتاد; شكل خاصي از تهديد مورد نظرم نيست; اما آنچه كه ميتوانم در قلبم به آن معتقد باشم، اين است كه تهديد عليه نظام جمهوري اسلامي كه انقلاب را با خود دارد و از او جدا نشده است، هميشگي است. فقط يك شق ديگر وجود دارد كه ما آن شقه را رد كرديم و آن، اين است كه جمهوري اسلامي برقرار باشد، اما ديگر انقلاب نباشد; در آن صورت فرض ميشود كه ما دشمني هم نداشته باشيم!
اين امر اصلا قابل تصور نيست. ما براي جمهوري اسلامي تعريفي نداريم كه با نبودن انقلاب و يا جدايي از آن منطبق باشد و بسازد. بايد همهي تصميم گيريها براي آينده را بر اساس اين تحليل و مبنا قرار بدهيم.
اعتقادم اين است كه اگر سپاه نباشد و يا ضعيف باشد، امكان ندارد بتوانيم در مقابل تهديدي كه وجودش را مسلم ميدانيم، دفاع كنيم. شما به نظرات من در مورد نيروهاي مسلح آشنا هستيد. شايد تاكنون با خيلي از شما در جمعهاي كوچك، دوبهدو و سهبهسه نشستهام و صحبت كردهام. شما نظرات من را ميدانيد. همانطور كه حضرت امام(رضواناللهتعاليعليه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همين بود كه سپاه و ارتش نبايستي به نفع ديگري هضم بشوند و از بين بروند، بلكه هر دو بايد بمانند، من هم همين نظر را دارم و بارها آن را با شما در ميان گذاشتهام. اگر من چنين نظري هم نميداشتم، لازمهي تبعيت از امام(ره) همين بود كه مطرح كردم.
ارتش هم مانند سپاه ميماند; اما عقيدهي من بر اين است كه تنها نيرويي كه قادر است از انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، انقلابي دفاع كند، فقط سپاه است. اگر ما سپاه را نداشته باشيم و يا ضعيفش را داشته باشيم، قادر نخواهيم بود از انقلاب دفاع كنيم. البته اين عقيدهي جديدي هم نيست. از اول كه سپاه شكل گرفت، من اين عقيده را داشتم و در طول جريانات جنگ هم اين عقيده براي ما روزبهروز روشنتر شد.
اگرچه الان عليالظاهر در دوران جنگ نيستيم و شرايط صلح هم فراهم نشده است، ليكن تا سالهاي متمادي اين ديد نسبت به سپاه وجود خواهد داشت. ما براي هيچ مسألهيي تا دويست سال و يا صد سال ديگر پيشبيني نميكنيم و در مورد آن نظر نميدهيم; اما در همان برد ديدي كه معمولا انسان ميتواند مسايل را پيشبيني كند ـ يعني لااقل تا ده، بيست، سي سال ديگرـ ميگوييم وضعيت همينگونه است. بعد از سي سال ديگر هم هر كس بود، ما نميدانيم كه چه خواهد شد و چه تصميمي خواهد گرفت. فعلا در حال حاضر آنچه كه ما فكر ميكنيم و برد نگاه و تحليل ما ايجاب ميكند، همين است كه با شما در ميان گذاشتم.
بايد به معناي حقيقي كلمه، سپاه را تقويت كرد. اين تكليفي است كه هم بر گردن شما و هم برعهدهي من است. به بعد معنوي، يعني روحيه و فكر و اعتقاد و اخلاص و همان چيزهايي كه سپاه را از بقيهي نيروهاي مسلح متمايز ميكند و اگر آنها را از او بگيريم، معنايش اين است كه سپاه را نداريم، بايد توجه كرد. همچنين سازماندهي اداري و نظامي و سلسله مراتب فرماندهي و استحكام مديريت و تواناييهاي علمي و رزمي و ابزار و ساير چيزهايي را كه لازم است، بايد جدي گرفت. اين دو بعد را بايد مبناي كار قرار دهيم.
اشتباهاتي در فهم اين قضيه و چگونگي تقويت سپاه و عناصر آن همواره وجود داشته است. اختلاف نظرها هم غالبا از همينجا ناشي ميشده است. يك نفر تقويت را در چيزي فهميده است، و نفر ديگر در چيز ديگر; يكي جامعتر فهميده، و ديگري ناقصتر متوجه است. ما چنين اشتباهاتي را نبايد بكنيم. بايستي سپاه را به عنوان نيروي مطمئن و قابل اعتماد و كارساز از همه جهت، در وسط صحنهي انقلاب و كشور داشته باشيم. اين، هدف ماست و بايستي هر طرحي بر مبناي اين هدف شكل بگيرد.
امروز در داخل سپاه آنقدر نيروي مؤمن وجود دارد كه اگر از يكي دو نهاد انقلابي بگذريم، شايد در هيچ مجموعهيي از مجموعههاي فراوان و متعدد كشور نتوان اينهمه نيروي خوب و بااخلاص را يكجا مشاهده كرد; نيروهايي كه علم و ابتكار و تجربه و اخلاص و شوق و نشاط و اميد دارند. اين، سرمايهي عظيمي است. اگر ما توانستيم از اين سرمايه خوب استفاده كنيم، پيش خداي متعال سربلند خواهيم بود; والا هيچ عذري نزد او نخواهيم داشت.
نكتهيي كه عليالعجاله ميخواهم به شما بگويم، اين است كه كوشش كنيد در كادرهاي سپاه يأس و ترديد راه پيدا نكند; با اين امر بشدت مبارزه كنيد. در سال گذشته كه قطعنامهي پايان جنگ مطرح بود، به هر نقطهيي از سپاه كه سر ميزدم، ميديدم كه اين ترديد وجود دارد. اول در كادرهاي پايين آن را ديدم و سپس در كادرهاي بالاتر هم به چشم ميخورد. اين ترديدها نابودكننده است.
كاري كه در آن وقت ميتوانستم بكنم، اين بود كه به برادرها بگويم جاي ترديد نيست، و الان ميتوانيم عملا نشان دهيم كه اين ترديد بيجاست; منتها فرصتي لازم است كه بتوانيم آن را به صورت عملي و قطعي و ترديدناپذير در فضاي كشور تحقق ببخشيم. شما كمك كنيد كه در اين فواصل ـ بخصوص با حادثهي تكاندهندهي فقدان حضرت امام(ره) ـ اين ترديد در دلها جا نكند.
گاهي اوقات مواردي در مراكز قانونگذاري يا امثال آن مشاهده ميشود كه ممكن است مايهي ترديد و نگراني شود. نبايد هيچ پديدهيي مايهي ترديد و نگراني بشود. براي يك فرد سپاهي، قاعدتا بيش از اين چيزي كه من گفتم، مطلوب نيست; يعني داشتن يك سپاه قوي و مقتدر و كارآمد و با مسؤوليت عظيم. به نظر من، اين بالاترين خواست يك فرد سپاهي علاقهمند به سپاه است. تصميم گيري در مورد اين كار با ماست. اينطور نيست كه يك قانون يا يك تصميمگيري يا حتي حرف و زمزمهيي در مراكز گوناگون موجب شود كسي به ترديد افتد كه آيا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانايي دوام خواهد داشت يا خير. بايستي با اين ترديد در ذهنها بشدت مبارزه و مقابله شود.
نكتهي ديگر ـ كه البته به اين اندازه اصولي نيست، اما مهم ميباشد ـ اين است كه حضور در جبهه و خطوط دفاعي، بايد حضور قوييي باشد. آنطور كه من شنيدم، برادران بسيجي كمتر از برادران وظيفه در آنجا مشغول هستند. شايد آن استحكام و اقتداري كه در خطوط دفاعي متوقع است، در بعضي از نقاط به آن اندازه نباشد. بايستي استحكام خطوط دفاعي ـ بخصوص در اين دوران ـ در حد اعلي باشد. خود اين مسأله، در روحيهي افراد سپاهي و مراودين با اين نهاد منعكس خواهد شد. يعني اگر به كسي مأموريتي ميدهيد تا در منطقه حضور پيدا كند، چنانچه در آنجا حالت اختلال و تزلزلي مشاهده كند، اگر اين فرد اميدوار هم باشد، با مشاهدهي آن اختلال، اميدش دچار ترديد و تزلزل خواهد شد. هركاري كه ممكن است، بايد براي استحكام خطوط مقدم كرد.
نكتهي آخر اين است كه تا آنجا كه ميتوانيد، سعي كنيد حالت عدم تفاهم و روحيهي تنافري كه بين اين دو سازمان نظامي ـ ارتش و سپاه ـ هست، از بين ببريد. شما ديديد كه چهقدر امام(رضواناللهتعاليعليه) روي اين مسأله تكيه ميكردند. ايشان روي وحدت و تفاهم و محبت ـ بخصوص بين سپاه و ارتش ـ بسيار تأكيد ميكردند، و من خيال ميكنم كه لازمهي وفاداري به آن بزرگوار اين است كه سعي كنيد اين روحيهي تنافر را يكجانبه از طرف خود مرتفع كنيد و آن را به روحيهي محبت تبديل سازيد. چنانچه محبت باشد، كارايي به حد كمال خواهد رسيد; و اگر محبت نباشد و تنافر جاي آن را بگيرد، كارايي وجود نخواهد داشت.
شما در سطوح بالا هستيد و حرفتان در جمع كثيري از برادران سپاه نفوذ دارد. خداي متعال به شما كمك خواهد كرد; چون برادران خوبي هستيد و حقا و انصافا مظهر فداكاري و صفا و صدق براي انقلابيد و اين را در سختترين جاها و مراكز نشان داديد وبه منصهي ظهور درآورديد. حقيقتا ميدان امتحاني به اين عظمت، كمتر وجود داشتهاست.
يك جمله را هم با برادران عزيز روحاني در ميان ميگذارم. اگرچه حق اين عزيزان بيش از يك جمله است، منتها چون ذهنم بكلي به اين مسأله مصروف شده است، به عنوان اظهار علاقه و ارادت به آقايان ميگويم. برادران عزيز روحاني كه در سرتاسر سپاه حضور دارند، بايستي اين نقش حساس و مهم را خيلي گرامي و عزيز بشمارند; زيرا حقيقتا نقش تعيينكنندهيي است و همانطور كه گفتم، قوام و شخصيت سپاه به معنويتش است، و اين معنويت از طريق شما آقايان و علماي محترم كه معلمان اخلاق و معنويت و تزكيه هستيد، قابل تأمين است.
هم برادران بايستي قدر شما آقايان را بدانند، و هم شما بايستي اين صفحهي قلوب منور برادران مؤمن سپاه را براي منقش كردن بهترين معارف و بهترين خصوصيات مغتنم بشماريد. انشاءالله اين مجموعه، مجموعهي كاملي است و اميدواريم كه خداي متعال، هم به شما برادران كه به كار تعليم و تربيت مشغول هستيد، و هم به شما كه به كار سازماندهي و اداره سرگرميد، كمك كند، تا بتوانيد اين نهاد عزيز را به سطح مطلوب خود و جايگاهي كه شايستهي آن است و انقلاب به آن نياز دارد، برسانيد.
از آقايان محترم كه اين ديدار خوب را ترتيب دادند، تشكر ميكنم و از اينكه شما را بعد از مدتها مجددا زيارت كردم، خوشحالم. خداوند انشاءالله شما را حفظ و تأييد كند. دست پروردگار هميشه يار و مدد كارتان باشد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته