پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

اربعین؛ جاودانگی نهضت حسینی

آخرین بروزرسانی: 1400/10/19

اهمیت‌ اربعین‌ در آن‌ است‌ که‌ در این‌ روز، با تدبیر الهی، یاد نهضت‌ حسینی برای همیشه‌ جاودانه‌ شد و این‌ کار پایه‌گذاری گردید. اگر بازماندگان‌ شهدا و صاحبان‌ اصلی، در حوادث‌ گوناگون‌ ـ از قبیل‌ شهادت‌ حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام‌) در عاشورا -  به‌ حفظ یاد و آثار شهادت‌ کمر نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت‌ استفاده‌ی زیادی نخواهند برد.

درسی که‌ اربعین‌ به‌ ما میدهد، این‌ است‌ که‌ باید یاد حقیقت‌ و خاطره‌ی شهادت‌ را در مقابل‌ طوفان‌ تبلیغات‌ دشمن‌ زنده‌ نگهداشت‌.

1396 / 08 / 09اربعین حسینی

* نماهنگ «به یاد تو سخن می گوییم»

گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم‌         بُعد منزل نبوَد در سفر روحانى

* پیاده روی اربعین، بلاشک جزو شعائرالله است

پیاده روی اربعین، بلاشک جزو شعائرالله است

... این روزها روزهاى نزدیک به اربعین است. پدیده‌ى بى‌نظیر و بى‌سابقه‌ این سال های اخیر، پیاده‌روى(اربعین) میان نجف و کربلا یا بعضى از شهرهاى دورتر از نجف تا کربلا است؛ بعضى از بصره، بعضى از مرز، بعضى از شهرهاى دیگر، پیاده راه مى‌اُفتند و حرکت میکنند. این حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت، و غبطه میخوریم به حال آن کسانى که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:

گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم‌         بُعد منزل نبوَد در سفر روحانى

بیانات در درس خارج فقه‌ 9/آذر/1394

* پیاده روی اربعین، بلاشک جزو شعائرالله است

... این روزها روزهاى نزدیک به اربعین است. پدیده‌ى بى‌نظیر و بى‌سابقه‌ این سال های اخیر، پیاده‌روى(اربعین) میان نجف و کربلا یا بعضى از شهرهاى دورتر از نجف تا کربلا است؛ بعضى از بصره، بعضى از مرز، بعضى از شهرهاى دیگر، پیاده راه مى‌اُفتند و حرکت میکنند. این حرکت عشق و ایمان است؛ ما هم از دور نگاه میکنیم به این حرکت، و غبطه میخوریم به حال آن کسانى که این توفیق را پیدا کردند و این حرکت را انجام دادند:

گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم‌       بُعد منزل نبوَد در سفر روحانى

این کسانى که این راه را طى کردند و این حرکت عاشقانه را و مؤمنانه را دارند انجام میدهند، واقعاً دارند حسنه‌اى را انجام میدهند. این یک شعار بزرگ است، لا تُحِلّوا شَعائِرَ الله، این بلاشک جزو شعائرالله است. جا دارد که امثال بنده که محروم هستیم عرض کنیم که «یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً». همان‌طور که عرض کردیم، این حرکت حرکت عشق و ایمان است؛ هم در آن ایمان و اعتقاد قلبى و باورهاى راستین، تحریک‌کننده و عمل‌کننده است؛ هم عشق و محبّت. تفکّر اهل‌بیت و تفکّر شیعى همین‌جور است؛ ترکیبى است از عقل و عاطفه، ترکیبى است از ایمان و عشق؛ ترکیب این دو. این آن‌چیزى است که در سایر فِرَق اسلامى، خلأ آن محسوس است؛ سعى هم می کنند گاهى به یک نحوى این خلأ را پُر کنند، [امّا] نمی شود؛ چه کسى مثل خاندان پیغمبر - این عناصر برجسته، ممتاز، نورانى، ملکوتى - وجود دارد در بین معتقَدات شُعب دیگر اسلامى، که این‌جور مردم به آنها عشق بورزند، به آنها تعامل کنند، با آنها حرف بزنند، به آنها سلام کنند و از آنها ان‌شاءالله جواب بشنوند؛ چه‌کسى دیگر وجود دارد؟ این است که این یک فرصتى است در اختیار پیروان اهل‌بیت؛ این زیارت ائمّه (علیهم‌السّلام)، این معاشقه‌ى معنوى با این بزرگواران، این زیارت هاى سرشار از مفاهیم عالى و ممتاز که در اختیار ما است.

بیانات در درس خارج فقه‌ 9/آذر/1394

* خلاصه‌ى نهضت حسینى

خلاصه‌ى نهضت حسینى

«و بذل مهجته فیك». این زیارت اربعین است؛ منتها فقره‌هاى اوّل آن، دعاست كه گوینده‌ى این جملات خطاب به خداوند متعال عرض مى‌كند: «و بذل مهجته فیك»؛ یعنى حسین‌بن‌على علیه السّلام، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنقذ عبادك من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حیرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانىِ ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند.

این یك طرف قضیه، یعنى طرفِ قیام كننده؛ حسین‌بن‌على علیه‌السّلام است. طرف دیگر قضیه، در فقره‌ى بعدى معرفى مى‌شود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ نقطه‌ى مقابل، كسانى بودند كه فریب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنیاى مادّى، زخارف دنیایى، شهوات و هواهاى نفس، از خود بیخودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در آفرینش عظیم خود قرار داده است - این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختى دنیا و آخرت - به بهاى پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایى فروخته بودند. این، خلاصه‌ى نهضت حسینى است.

خطبه هاى نماز جمعه تهران 26/فروردین/1379

 
 

 

 

* اربعین؛ افتخار ملّت ما

اربعین؛ افتخار ملّت ما

مردم به ساحت سیّد الشهداء (علیه ‌الصّلاة والسّلام) واقعاً اظهار ارادت می کنند ؛ این معرفت و این محبت، برای ما، برای ملّت ما افتخار است.

دیدار کارگران به مناسبت روز کارگر 10/اردیبهشت/1396

* راهپیمایی اربعین؛ ضامن بقای کشور

راهپیمایی اربعین؛ ضامن بقای کشور

این حرکت عظیم و میلیونی میان نجف و کربلا و این شور و شوق و حرکت، حتی اگر با خطر همراه باشد، همواره در دل مردم و جوانان ما موج می‌زند و این سرمایه را باید حفظ کرد زیرا ضامن بقای کشور است.

دیدار هزاران نفر از مردم استان اصفهان 26/آبان/1395

 
 

 

 

* اربعین؛ جاودانگی نهضت حسینی

اربعین؛ جاودانگی نهضت حسینی

اساسا اهمیت‌ اربعین‌ در آن‌ است‌ كه‌ در این‌ روز، با تدبیر الهی خاندان‌ پیامبر(ص‌)، یاد نهضت‌ حسینی برای همیشه‌ جاودانه‌ شد و این‌ كار پایه‌گذاری گردید. اگر بازماندگان‌ شهدا و صاحبان‌ اصلی، در حوادث‌ گوناگون‌ ـ از قبیل‌ شهادت‌ حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام‌) در عاشورا ـ به‌ حفظ یاد و آثار شهادت‌ كمر نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت‌ استفاده‌ی زیادی نخواهند برد.

درسی كه‌ اربعین‌ به‌ ما میدهد، این‌ است‌ كه‌ باید یاد حقیقت‌ و خاطره‌ی شهادت‌ را در مقابل‌ طوفان‌ تبلیغات‌ دشمن‌ زنده‌ نگهداشت‌.

دیدار اعضاء جمعیت هلال احمر، مسؤولین بنیاد شهید و اقشار مختلف مردم 29/شهریور/1368

 
 

 

 

* بزرگ‌ترین گردهمایی عالم

اگر ملّتهای کشورهای اسلامی در همه‌ی این منطقه‌ی وسیع - که یک کسر بسیار بزرگی از جمعیّت دنیا را تشکیل میدهند - نه در جزئیّات، [بلکه‌] در جهت‌گیری‌های کلّی با یکدیگر همراه باشند، دنیای اسلام به اوج ترقّی و تعالی خواهد رسید؛

[اینکه‌] در مسائل کلّی کنار هم دیده بشوند؛ همین دیده شدن در کنار هم تأثیر دارد. اینکه رؤسای کشورهای اسلامی یا روشنفکران کشورهای اسلامی علیه یکدیگر حرف بزنند - ولو فقط حرف باشد - دشمن را جَری میکند؛ به دشمن امید میدهد؛ همچنان‌که واقعیّت امروز، همین است. همین‌قدر که ما ولو در اظهاراتمان کنار یکدیگر قرار بگیریم، عظمت میبخشد به دنیای اسلام؛ عظمت میبخشد به شخصیّت امّت اسلامی. هرجا نمونه‌هایی از این اجتماع را ما مشاهده کردیم، ولو تن‌ها، جسمها در کنار هم قرار گرفتند، دیدیم انعکاس آن در دنیا مایه‌ی شرف و آبروی اسلام و مسلمین شد؛ مایه‌ی آبروی پیغمبر شد.

هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله

نماز عید را که میخوانیم، کنار هم قرار میگیریم، میگوییم:اَلَّذی جَعَلتَهُ لِلمُسلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صلّی‌الله‌علیه‌وآله ذُخراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَتاً وَ مَزیداً؛ صِرف کنار هم قرار گرفتن جسمها در نماز، برای پیغمبر مایه‌ی شرف است؛ برای امّت اسلامی مایه‌ی اعزاز و احترام است. اجتماع حج همین‌جور است. شما ملاحظه کردید در اربعین حسینی میلیون‌ها انسان در کنار هم قرار گرفتند؛ خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمانها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّی‌ها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ آن را بزرگ‌ترین گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد میکنند.

در اربعین حسینی میلیون‌ها انسان در کنار هم قرار گرفتند؛ خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمانها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّی‌ها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ آن را بزرگ‌ترین گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد میکنند.

من همین‌جا مناسب میدانم و لازم میدانم به‌مناسبت یاد از آن اجتماع عظیم، از دولت عراق، ملّت عراق، عشایر عراق که در این آزمون بسیار مهم فداکاری کردند، خدمت کردند، کَرم و بزرگواری نشان دادند، تشکّر کنم. حادثه‌ی عجیبی بود حادثه‌ی امسالِ اربعین کربلا. این راه را دشمنان اسلام و دشمنان اهل‌بیت به خیال خود مسدود کرده بودند. ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! وقتی حتّی جسمها در کنار هم قرار میگیرد، این‌جور انعکاس پیدا میکند. اگر ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّتهای مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و تشیّع - با یکدیگر دلهایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشته باشند، سوءنیّت نداشته باشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت.

دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس بین‌المللى وحدت اسلامى‌ 19/دی/1393

* بزرگ‌ترین گردهمایی عالم

خود این حرکت عظیم یک جمعی از مسلمان ها - البتّه مخصوص شیعه نبود، سنّی‌ها هم بودند - که در دنیا انعکاس پیدا کرد، تعظیم کردند؛ تجلیل کردند؛ اربعین را بزرگ‌ترین گردهمایی عالم به حساب آوردند؛ چه کسانی؟ آنهایی که دارند مسائل اسلامی را رصد می کنند.

این راه را دشمنان اسلام و دشمنان اهل‌بیت به خیال خود مسدود کرده بودند. ببینید چه حرکت عظیمی اتّفاق افتاد! وقتی حتّی جسم ها در کنار هم قرار میگیرد، این‌جور انعکاس پیدا میکند. اگر ما با هم باشیم، کشورهای اسلامی، ملّت های مسلمان - سنّی و شیعه و فِرَق مختلف تسنّن و تشیّع - با یکدیگر دل هایشان صاف باشد، نسبت به یکدیگر سوءظن نداشته باشند، سوء نیّت نداشته باشند، به یکدیگر اهانت نکنند، ببینید در دنیا چه اتّفاقی خواهد افتاد؛ چه عزّتی برای اسلام درست خواهد شد! وحدت؛ وحدت.

دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس بین‌المللى وحدت اسلامى‌ 19/دی/1393

* اربعین؛ یک شروع بود

اربعین؛ یک شروع بود

اربعین در حادثه ى كربلا یك شروع بود؛ یك آغاز بود. بعد از آنكه قضیه ى كربلا انجام گرفت - آن فاجعه ى بزرگ اتفاق افتاد - و فداكارى بى نظیر اباعبداللَّه علیه السّلام و اصحاب و یاران و خانواده اش در آن محیط محدود واقع شد، حادثه ى اسارت ها پیام را باید منتشر می كرد و خطبه ها و افشاگرى ها و حقیقت گوئى هاى حضرت زینب سلام اللَّه علیها و امام سجاد علیه الصّلاة و السّلام مثل یك رسانه ى پر قدرت، باید فكر و حادثه و هدف و جهتگیرى را در محدوده ى وسیعى منتشر میكرد؛ و كرد.

در اربعین افشاگرى هم هست، عمل هم هست، تحقق هدف هاى آن افشاگرى هم در اربعین وجود دارد.

دیدار با جمعى از مردم آذربایجان شرقی 28/بهمن/1387

* ثارالله؛ یعنی حقّ خونخواهی از آن خداست

در همه آثار اسلامی، ما دو نفر را داریم که از آنها به «ثاراللَّه» تعبیر شده است. در فارسی، ما یک معادل درست و کامل برای اصطلاح عربی «ثار» نداریم. وقتی کسی از خانواده‌ای از روی ظلم به قتل میرسد، خانواده مقتول صاحب این خون است. این را «ثار» میگویند و آن خانواده حق دارد خونخواهی کند.

این‌ که میگویند خون خدا، تعبیر خیلی نارسا و ناقصی از «ثار» است و درست مراد را نمی فهماند. «ثار»، یعنی حقّ خونخواهی. اگر کسی «ثار» یک خانواده است، یعنی این خانواده حق دارد درباره او خونخواهی کند. در تاریخ اسلام از دو نفر اسم آورده شده است که صاحب خون این ها و کسی که حقِ‌ خونخواهی این ها را دارد، خداست. این دو نفر یکی امام حسین است و یکی هم پدرش امیرالمؤمنین؛ «یا ثاراللَّه وابن ثاره». پدرش امیرالمؤمنین هم حقّ خونخواهی اش متعلّق به خداست.

خطبه‌های نماز جمعه 18/دی/1377

* امام حسین علیه السّلام مظهر بصیرت و استقامت

امام حسین علیه السّلام مظهر بصیرت و استقامت

جهت گیرى در عزادارى امام حسین به این نحو باید باشد: گسترش تبیین، بیان، آگاه سازى، محكم كردن ایمان مردم، روح تدین را در مردم گسترشِ دادن، روح شجاعت و غیرت دینى را در مردم زیاد كردن، حالت بى تفاوتى و سكر و بى حالى را از مردم گرفتن؛ اینهاست معناى قیام حسینى و بزرگداشت عزادارى امام حسین علیه السّلام در زمان ما. لذا امام حسین علیه السّلام زنده است، همیشه هم زنده خواهد بود.

جنبه ى عاطفى آن هم تأثیرگذارِ بر روى عواطف و احساسات همه ى مردم است. جنبه ى عمقى و معنوى آن، صاحبان فكر و بصیرت را آگاه می كند؛ روشن می كند. بنده بارها در طول این سال ها این جمله ى امیرالمؤمنین علیه الصّلاة والسّلام را عرض كرده ام كه فرمود: «ألا لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر والصّبر»؛ این پرچم - پرچم انسانیت، اسلام، توحید - را آن كسانى كه داراى این دو خصوصیتند، می توانند بر دست بگیرند و بلند نگه دارند؛ «البصر والصّبر»؛ بصیرت و استقامت. امام حسین علیه السّلام مظهر بصیرت و استقامت است.

دیدار اقشار مردم قم 19/دی/1386

 
 

 

 

* میگویند چرا ماتم و گریه و اشك؟

میگویند چرا ماتم و گریه و اشك؟

میگویند چرا ماتم و گریه و اشك را در بین مردم رواج میدهید؟ این ماتم و اشك براى ماتم و اشك نیست، براى ارزش هاست. آنچه پشت سر این عزاداری ها، بر سر و سینه زدن ها، اشك ریختن ها وجود دارد، عزیزترین چیزهائى است كه در گنجینه ى بشریت ممكن است وجود داشته باشد؛ او همان ارزشهاى معنوىِ الهى است. اینها را میخواهند نگه دارند كه حسین بن على مظهر این ارزشها بود. یادِ آنهاست؛ زنده نگه داشتن آنهاست.

و ملت اسلام، اگر نام حسین را و یاد حسین را زنده نگه بدارد و آن براى خود را الگو قرار بدهد ، از همه ى موانع و مشكلات، عبور خواهد كرد. لذاست كه ما در انقلاب اسلامى، در نظام جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل، همه - مردم، مسئولین، بزرگان، شخص امام بزرگوار ما - بر روى مسئله ى امام حسین و مسئله ى عاشورا و همین عزاداری هاى مردمى، تكیه كردند و جا دارد. این عزاداری ها جنبه ى نمادین دارد، جنبه ى حقیقى هم دارد؛ دلها را نزدیك می كند، معارف را روشن می كند.

دیدار اقشار مردم قم 19/دی/1386

* کربلا؛ الگوی امتحان شده

کربلا؛ الگوی امتحان شده

كربلا الگوى همیشگى ماست. كربلا مثالى است براى این كه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این، یك الگوى امتحان شده است.

دیدار قشر هاى مختلف مردم 10/تیر/1371

* جاذبه ى مغناطیس حسینى

جاذبه ى مغناطیس حسینى

شروع جاذبه ى مغناطیس حسینى، در روز اربعین است. جابربن عبداللَّه را از مدینه بلند مى كند و به كربلا مى كشد. این، همان مغناطیسى است كه امروز هم با گذشت قرن هاى متمادى، در دل من و شماست. كسانى كه معرفت به اهل بیت دارند، عشق و شور به كربلا همیشه در دلشان زنده است. این از آن روز شروع شده است. عشق به تربت حسینى و به مرقد سرور شهیدان - سیدالشهداء.

صحن جامع رضوى ۱/فروردین/۱۳۸۵

1396 / 08 / 09حرکت زینب کبری و سفیران کربلا

* حماسه ی زینب کبری

زينب كبرى يك زن بزرگ است. عظمتى كه اين زن بزرگ در چشم ملت هاى اسلامى دارد، از چيست؟ نمى‌شود گفت به خاطر اين است كه دختر على‌بن‌ابى‌طالب عليه‌السّلام، يا خواهر حسين‌بن‌على و حسن‌بن‌على عليهماالسّلام است. نسبت ها هرگز نمى‌توانند چنين عظمتى را خلق كنند. همه‌ى ائمه‌ى ما، دختران و مادران و خواهرانى داشتند؛ اما كو يك نفر مثل زينب كبرى‌؟

ديدار پرستاران همزمان با ميلاد حضرت زينب 22/آبان/1370

* شناخت موقعیت و انتخاب درست

ارزش و عظمت زينب كبرى‌، به خاطر موضع و حركت عظيم انسانى و اسلامى او بر اساس تكليف الهى است. كار او، تصميم او، نوع حركت او، به او اين‌طور عظمت بخشيد. هر كس چنين كارى كند، ولو دختر اميرالمؤمنين عليه‌السّلام هم نباشد، عظمت پيدا مى‌كند. بخش عمده‌ى اين عظمت از اين‌جاست كه اولاً موقعيت را شناخت؛ هم موقعيت قبل از رفتن امام حسين عليه‌السّلام به كربلا، هم موقعيت لحظات بحرانى روز عاشورا، هم موقعيت حوادث كشنده‌ى بعد از شهادت امام حسين را؛ و ثانياً طبق هر موقعيت، يك انتخاب كرد. اين انتخاب ها زينب را ساخت.

قبل از حركت به كربلا، بزرگانى مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌هاى نامدار صدر اسلام، كه ادعاى فقاهت و شهامت و رياست و آقازادگى و امثال اينها را داشتند، گيج شدند و نفهميدند چه‌كار بايد بكنند؛ ولى زينب كبرى گيج نشد و فهميد كه بايد اين راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه اين‌كه نمى‌فهميد راه سختى است؛ او بهتر از ديگران حس مى‌كرد. او يك زن بود؛ زنى كه براى مأموريت، از شوهر و خانواده‌اش جدا مى‌شود؛ و به همين دليل هم بود كه بچه‌هاى خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛ حس مى‌كرد كه حادثه چگونه است.

در آن ساعت هاى بحرانى كه قوي ترين انسان ها نمى‌توانند بفهمند چه بايد بكنند، او فهميد و امام خود را پشتيبانى كرد و او را براى شهيد شدن تجهيز نمود. بعد از شهادت حسين‌بن‌على هم كه دنيا ظلمانى شد و دل ها و جان ها و آفاق عالم تاريك گرديد، اين زن بزرگ يك نورى شد و درخشيد. زينب به جايى رسيد كه فقط والاترين انسان هاى تاريخ بشريت - يعنى پيامبران - مى‌توانند به آن‌جا برسند.

ديدار پرستاران همزمان با ميلاد حضرت زينب 22/آبان/1370

* یک حسین دوم در پوشش یک زن

واقعاً کربلا بدون زینب کربلا نبود. عاشورا بدون زینب کبری ان حادثه ی تاریخی ماندنی نمی شد. آن چنان شخصیت دختر علی علیه السّلام در این حادثه از اول تا آخر، بارز و آشکار است که انسان حس می کند یک حسین دوم است در پوشش یک زن، در لباس دختر علی. غیر از اینکه اگر زینب نبود بعد از عاشورا چه می شد، شاید امام سجاد علیه السّلام هم کشته می شد، شاید پیام امام حسین علیه السّلام به هیچ کس نمی رسید. در همان دورانی که قبل از شهادت حسین بن علی علیه السّلام هم بود، زینب مثل یک غمخوار صدیق، کسی که با بودن او، امام حسین احساس تنهایی نمی کرد، احساس خستگی نمی کرد. یک چنین نقشی را انسان در چهره ی زینب و در کلمات و حرکات زینب علیهالسلام مشاهده می کند.

20/مهر/1363

* دو باری که حضرت زینب احساس اضطراب کرد

دو بار زینب احساس اضطراب کرد و به امام حسین علیه السّلام این اضطراب را ذکر کرد. یک بار در یکی از منازل بود، بعد از ماجرای خبر شهادت جناب مسلم بود که حضرت آمدند و چیزهایی نقل کردند و خبرهای گوناگونی می رسید. حضرت زینب، بالاخره هم یک زن هست با عواطف جوشان زنانه، با احساسات لطیف یک زن؛ و مظهر جوشش احساسات هم، همین خاندان پیغمبرند.

خاندان پیامبر، مظهر عواطف جوشان انسانی

در عین صلابت، در عین قدرت، در عین شجاعت، در عین مقاومت در مصائب، مظهر چشمه ی جوشان و زلال لطافت انسانی، ترحّم انسانی هم باز همین خانواده هست. که حسین بن علی علیه السّلام را مثال بزنم من، آن آدمی که در مقابل یک دنیا مخالف، یک صحرا گرگ گرسنه تنها مقاومت می کند و تنش نمی لرزد، در مقابل یک چیزهای کوچکی آن چنان منقلب می شود؛ مثلاً آن وقتی که آن غلام سیاه حبشی روی زمین افتاد؛ حضرت آمدند بالای سر این غلام.

آن آدمی که در مقابل یک دنیا مخالف، یک صحرا گرگ گرسنه تنها مقاومت می کند و تنش نمی لرزد، در مقابل یک چیزهای کوچکی آن چنان منقلب می شود؛ مثلاً آن وقتی که آن غلام سیاه حبشی روی زمین افتاد؛ حضرت آمدند بالای سر این غلام.

خب، یک غلام سیاهی است، جزو مخلصین است، جزو علاقه مندان است، شاید جَون غلام ابی ذر بوده که از لحاظ وضع اجتماعی، فرهنگ اجتماعی آن روز، اگرچه در بین مسلمان ها بالاخره یک مرحله ی خیلی بالایی ندارد، یک مرتبه شریف و عالی ای ندارد. این، وقتی کشته می شود – خُب، خیلی ها کشته شدند؛ اشراف کوفه، بزرگان و معاریف کوفه مثل حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین و دیگران که این ها جزو بزرگان و نامداران رجال کوفه بودند؛ در کنار امام حسین علیه السّلام شهید شدند، افتادند حضرت این حرکات را نشان نداد. خطاب به مسلم بن عوسجه حضرت فرمودند که ان شاءالله از خدا اجر بگیری – اما در مقابل این غلام سیاه که کسی را ندارد، فرزندی ندارد، خانواده ای در انتظار او نیست تا بر او گریه کنند، حسین بن علی آمد همان حرکاتی را که با علی اکبر انجام داد، با این غلام انجام داد. بالای سر غلام نشست، این سر خونین غلام را روی زانوی خودش گذاشت، اما دلش آرام نگرفت، یک وقت همه دیدند حضرت خم شد، صورتش را روی صورت سیاه این غلام گذاشت؛ این جور عطوفت انسانی جوشنده است!

لذا زینب، یک زن با عواطف جوشان، با احساسات، آن وقت نه یک زن معمولی، خواهر امام حسین، خواهری که که عاشقانه امام حسین را دوست دارد؛ خواهری که شوهرش را رها کرد، خانواده اش را رها کرد با امام حسین آمد؛ تنها هم نیامد؛ عون و محمد، پسرهایش را هم آورد. من احتمال می دهم که عبدالله بن جعفر حتی راضی هم نبود که پسرهایش بیایند، یقین ندارم که عبدالله راضی بود، اما زینب آنها را آورد، برای خاطر اینکه با خودش باشند در راه خدا اگر بنای جانبازی است، آنها هم شهید بشوند.

حالا در یکی از منازل بین راه احساس کرد که خطرناک است، رفت به امام حسین عرض کرد، برادر احساس خطر می کنم من، وضع را خطرناک می بینم. می داند مسئله، مسئله شهادت و اسارت است، اما در عین حال آن چنان هیجان حوادث او را زیر فشار می گذارد که به امام حسین مراجعه می کند، اینجا امام حسین چیز زیادی به او نگفتند. فرمودند چیزی نیست، هر چه خدا بخواهد همان پیش می آید و قریب به این مضمون که «ما شاءالله کان» هرچه خدا بخواهد او خواهد شد. دیگر ما از زینب کبری سلام الله علیها چیزی نمی بینیم که به امام حسین گفته باشد یا سوال کرده باشد یا یک فشاری را در روح خودش احساس کرده باشد و به امام حسین منتقل کرده باشد، مگر در شب عاشورا.

اولِ شب عاشورا، آنجا هم آنجایی است که زینب کبری سلام الله علیها شاید بتوان گفت بی تاب شد از شدت غم. نقل می کند راوی این قضیه امام سجاد علیه السّلام است که حضرت بیمار بودند امام سجاد نقل می کنند در خیمه خوابیده بودم، عمه ام زینب هم پهلوی من نشسته بود و از من پذیرایی می کرد. خیمه ی پهلویی هم پدرم حضرت ابی عبدالله نشسته بود و جَون غلام ابی ذر داشت شمشیر حضرت را اصلاح می کرد، خودشان را آماده می کردند برای نبردی که فردا در پیش داشتند. می گوید یک وقت دیدم پدرم بنا کرد زمزمه کردن و یک اشعاری خواند که مضمون این اشعار این است که دنیا روگردان شده و عمر به انسان وفا نخواهد کرد و مرگ نزدیک است؛ این نشان دهنده ی این است که کسی که این شعر را می خواند مطمئن است که به زودی و در زمان نزدیکی دنیا را مفارقت خواهد کرد.

امام سجاد می گوید من این شعر را شنیدم، پیام و معنای شعر را هم درک کردم، فهمیدم امام حسین دارد خبر مرگ خودش را می دهد، اما خودم را نگه داشتم. ناگهان نگاه کردم دیدم عمه ام به شدت ناراحت شد. برخاست و رفت به خیمه ی برادر، گفت برادر جان! می بینم که خبر مرگ خودت را می دهی. ما تا حالا دلمان به تو خوش بود، وقتی پدرمان از دنیا رفت، گفتیم برادرانمان هستند. برادر امام حسن وقتی به شهادت رسید گفتم برادرم حسین هست، سال ها به تو دل خوش کردم، به اتکا ی تو بودم، امروز می بینم تو خبر مرگ می دهی.

20/مهر/1363

* مصائب حضرت زینب در عصر عاشورا

البته زینب حق دارد ناراحت باشد. تصور می کنم وضعیتی که آن روز برای زینب وجود داشته باشد یک وضعیت استثنایی است. هیچ کدام از زن ها را و حتی امام سجاد را نمی توانیم با وضع زینب مقایسه کنیم وضعشان را. بسیار وضع زینب وضع سخت و طاقت فرسایی بوده. تمام مردها در روز عاشورا به شهادت رسیدند.

عصر عاشورا یک نفر مرد توی تمام این خیمه گاه نبود مگر امام سجاد، که او هم مریض بود، آنجا افتاده بود و شاید در حالت اِغما به یر می برد. حالا شما ببینید این خیمه گاه و اردوگاهی که در او هشتاد نفر، هشتاد و چهار نفر زن و بچه هستند و در میان یک دریای دشمن محاصره اند، اینها چقدر کار دارند؛ بعضی تشنه اند، بعضی گرسنه اند، یا بشود گفت همه تشنه اند و همه گرسنه اند، دل ها همه لرزان و خائف است، جسدهای شهدا همه قلم قلم شده روی زمین افتاده است، بعضی برادر اینهایند، بعضی فرزند اینهایند. به هر حال یک حادثه ی بسیار تلخ و وحشت آوری است. یک نفر باید این جمعیت را جمع کند. آن یک نفر زینب است.

جسدهای شهدا همه قلم قلم شده روی زمین افتاده است، بعضی برادر اینهایند، بعضی فرزند اینهایند. یک حادثه ی بسیار تلخ و وحشت آوری است. یک نفر باید این جمعیت را جمع کند. آن یک نفر زینب است.

زینب فقط این نبود که برادرش را از دست داده بود، یا دو فرزندش را یا برادرهای دیگرش را یا این همه عزیزان را و هجده نفر جوانان بنی هاشم و اصحاب وفادار را. این هم بود و شاید این اهمیّتش کمتر از آن هم نبود که در میان این همه دشمن، بار سنگین اداره و حراست و مدیریت این خرگاه شکست خورده ی پراکنده شده و متفرق شده را به عهده دارد، حتی امام سجاد را هم بایستی او اداره کند، لذا زینب در آن چند ساعتی که بعد از حادثه اتفاق افتاد، در آن چند ساعت که یک شب تاریک و ظلمانی و سخت هم در میان این چند ساعت بوده، خدا می داند که به این زینب کبری چه گذشته است. لذا بود که زینب در این چند ساعت دائماً در حال حرکت، در حال دوندگی پیش این بچه، پیش این زن، پیش این مادر داغ دیده، پیش این خواهر برادر از دست داده، پیش آن بچه ی کوچک؛ دائماً بین این افراد حرکت می کند، این ها را جمع می کند، این ها را دلداری می دهد. اما یک وقت هم طاقت زینب به سر می رسید، خطاب به برادرش می کرد، به برادر شهیدش رو می کرد، تنها ملجأ و ملاذش او بود. در روایت دارد که زینب کبری آمد در بالای سر جسد کشته و مجروح و قطعه قطعه شده ی بردارش ایستاد، از ته دل فریادش بلند شد: ای جدّ ما! ای پیغمبر ما! ملائکه و فرشتگان بر تو صلوات و درود بفرستند، این کشته ی فتاده به هامون، حسین توست.

20/مهر/1363

* تبدیل پیروزی ظاهری دشمن به شکست دائمی

اينكه گفته مي شود در عاشورا، در حادثه‌ى كربلا، خون بر شمشير پيروز شد - كه واقعاً پيروز شد - عامل اين پيروزى، حضرت زينب بود؛ والّا خون در كربلا تمام شد. حادثه‌ى نظامى با شكست ظاهرى نيروهاى حق در عرصه‌ى عاشورا به پايان رسيد؛ اما آن چيزى كه موجب شد اين شكست نظامىِ ظاهرى، تبديل به يك پيروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زينب كبرى‌؛ نقشى كه حضرت زينب بر عهده گرفت؛ اين خيلى چيز مهمى است.

آن چيزى كه موجب شد اين شكست نظامىِ ظاهرى، تبديل به يك پيروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زينب كبرى‌؛ نقشى كه حضرت زينب بر عهده گرفت؛

اين حادثه نشان داد كه زن در حاشيه‌ى تاريخ نيست؛ زن در متن حوادث مهم تاريخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به اين نكته ناطق است؛ ليكن اين مربوط به تاريخ نزديك است، مربوط به امم گذشته نيست؛ يك حادثه‌ى زنده و ملموس است كه انسان زينب كبرى‌ را مشاهده ميكند كه با يك عظمت خيره‌كننده و درخشنده‌اى در عرصه ظاهر ميشود؛ كارى ميكند كه دشمنى كه به حسب ظاهر در كارزار نظامى پيروز شده است و مخالفين خود را قلع و قمع كرده است و بر تخت پيروزى تكيه زده است، در مقر قدرت خود، در كاخ رياست خود، تحقير و ذليل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پيشانى او ميزند و پيروزى او را تبديل ميكند به يك شكست؛ اين كارِ زينب كبرى‌ است. زينب سلام اللَّه عليها نشان داد كه ميتوان حجب و عفاف زنانه را تبديل كرد به عزت مجاهدانه، به يك جهاد بزرگ.

دیدار گروه كثیری از پرستاران نمونه كشور 1/اردیبهشت/1389

* خطابه حضرت زینب برای اهل کوفه در اسارت

آنچه كه از بيانات زينب كبرى‌ باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حركت زينب كبرى‌ را نشان ميدهد. خطبه‌ى فراموش نشدنى زينب كبرى‌ در بازار كوفه يك حرف زدن معمولى نيست، اظهارنظر معمولى يك شخصيت بزرگ نيست؛ يك تحليل عظيم از وضع جامعه‌ى اسلامى در آن دوره است كه با زيباترين كلمات و با عميق‌ترين و غنى‌ترين مفاهيم در آن شرائط بيان شده است. قوّت شخصيت را ببينيد؛ چقدر اين شخصيت قوى است. دو روز قبل در يك بيابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با اين همه عزيزان و جوانان و فرزندان و اينها از بين برده‌اند، اين جمع چند ده نفره‌ى زنان و كودكان را اسير كرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا ميكنند، بعضى هلهله ميكنند، بعضى هم گريه ميكنند؛ در يك چنين شرائط بحرانى، ناگهان اين خورشيد عظمت طلوع ميكند؛ همان لحنى را به كار ميبرد كه پدرش اميرالمؤمنين بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به كار ميبرد؛ همان جور حرف ميزند؛ با همان جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «يا اهل الكوفه، يا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه‌گرها، اى كسانى كه تظاهر كرديد!

در يك چنين شرائط بحرانى، ناگهان اين خورشيد عظمت طلوع ميكند؛ همان لحنى را به كار ميبرد كه پدرش اميرالمؤمنين بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به كار ميبرد؛ همان جور حرف ميزند؛ با همان جور كلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «يا اهل الكوفه، يا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه‌گرها، اى كسانى كه تظاهر كرديد!

شايد خودتان باور هم كرديد كه دنباله‌رو اسلام و اهل‌بيت هستيد؛ اما در امتحان اينجور كم آورديد، در فتنه اينجور كورى نشان داديد. «هل فيكم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الكذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان يكسان نبود. به خودتان مغرور شديد، خيال كرديد ايمان داريد، خيال كرديد همچنان انقلابى هستيد، خيال كرديد همچنان پيرو اميرالمؤمنين هستيد؛ در حالى كه واقع قضيه اين نبود.

نتوانستيد از عهده‌ى مقابله‌ى با فتنه بربيائيد، نتوانستيد خودتان را نجات دهيد. «مثلكم كمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انكاثا»؛ مثل آن كسى شُديد كه پشم را ميريسد، تبديل به نخ ميكند، بعد نخها را دوباره باز ميكند، تبديل ميكند به همان پشم يا پنبه‌ى نريسيده. با بى‌بصيرتى، با نشناختن فضا، با تشخيص ندادن حق و باطل، كرده‌هاى خودتان را، گذشته‌ى خودتان را باطل كرديد. ظاهر، ظاهر ايمان، دهان پر از ادعاى انقلابيگرى؛ اما باطن، باطن پوك، باطن بى‌مقاومت در مقابل بادهاى مخالف. اين، آسيب‌شناسى است.

دیدار گروه كثیری از پرستاران نمونه كشور 1/اردیبهشت/1389

* زنی همچو زینب کبری الگوست

با این بیان قوى، با این كلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، اینگونه صحبت میكرد. اینجور نبود كه یك عده مستمع جلوى حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یك خطیبى براى اینها خطبه بخواند؛ نه، یك عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یك عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همانهائى كه مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همانهائى كه به امام حسین نامه نوشتند و تخلف كردند، همانهائى كه آن روزى كه باید با ابن‌زیاد در مى‌افتادند، توى خانه‌هایشان مخفى شدند - اینها بودند توى بازار كوفه - یك عده هم كسانى بودند كه ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می كنند، دختر امیرالمؤمنین را مى‌بینند، گریه می كنند. حضرت زینب كبرى‌ با این عده‌ى ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محكم حرف میزند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمیشود زن را ضعیفه دانست.

این جوهر زنانه‌ى مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است كه الگوست؛ الگو براى همه‌ى مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم.

این جوهر زنانه‌ى مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است كه الگوست؛ الگو براى همه‌ى مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسیب‌شناسى میكند؛ میگوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل كنید؛ نتیجه این شد كه جگرگوشه‌ى پیغمبر سرش بر روى نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا میشود فهمید.

دیدار گروه كثیری از پرستاران نمونه كشور 1/اردیبهشت/1389

* حرکت امام سجاد و اسارت در آن دوران

حرکت امام سجاد در دوران اسارت

وضعیت بعد از عاشورا، در میان شیعیان و معتقدان به خط امامت، وضعیت عجیبی بود. وحش گری مزدوران اموی و کاری که با خاندان پیغمبر چه در کربلا و چه در کوفه و چه در شام انجام دادند، همه ی مردم علاقه مند به خط امامت را مرعوب کرد. البته می دانید که زبدگان از اصحاب امام حسین علیه السّلام در ماجرای عاشورا و یا در ماجرای توّابین به شهادت رسیدند، اما آن کسانی که باقی مانده بودند آن قدر جرأت و شهامت که اجازه بدهد در مقابل قدرت سلطه ی جبار یزید و سپس مروان بتوانند حرف حق خودشان را بزنند نداشتند.

میراثی که از جمع شیعه به امام سجاد رسید

یک جمع مؤمن اما پراکنده، بی تشکیلات، مرعوب و در حقیقت از راه امامت عملاً منصرف شده، این میراثی بود که از جمع شیعه برای امام سجاد باقی ماند. اختناق زیاد، نیروی کمک بسیار ضعیف و امام سجاد باید برای حفظ جریان اسلام اصیل و مکتبی و واقعی، دست به یک مبارزه بزند و این پراکنده ها را جمع کند و آن ها را به حکومت علوی یعنی حکومت اسلامی واقعی، نزدیک کند. با این شرایط، امام سجاد سی و چهار سال عمل کرد.

حماسه ی امام سجاد در اسارت

اولین بخش افتخار آمیز زندگی امام چهارم بخش اسارت اوست. البته امام چهارم دو مرتیه اسیر شده است و دو مرتبه با غل و زنجیر به شام برده شده است، بار اول از کربلا بود و بار دوم از مدینه در زمان عبدالملک بن مروان. امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه ی قرآن و اسلام بود.

امام سجاد در این باری که از کربلا با کاروان اسیران حسینی به شام برده شد مجسمه ی قرآن و اسلام بود.

از لحظه ای که شهدا به روی خاک غلطیدند حماسه ی علی بن الحسین علیه السّلام شروع شد. دخترهای خردسال، بچه های کوچک، زن های بی پناه، دور امام سجاد را گرفتند در آن کاروانی که مردی در آن وجود ندارد و امام سجاد این همه را رهبری کرد. این ها را جمع کرد و در طول راه تا به شام رسیدند امام نگذاشت که این جمعی که با پیوند ایمان به یکدیگر مرتبط هستند دچار تردید و تزلزل بشوند.

وارد کوفه شدند عبیدالله بن زد دستور داده بود همه ی مردهای این خانواده را به قتل برسانند، دید مردی در میان کاروان اسیران هست، پرسید تو که هستی؟ گفت من علی بن الحسینم. علی بن الحسین علیه السّلام را تهدید به قتل کرد، اینجا اولین بروز جلوه ی امامت و معنویت و رهبری آشکار شد؛ آیا ما را به کشتن تهدید می کنی؟ در حالی که ما کرامتمان به شهادت است، ما کشته شدن در راه خدا را افتخار می دانیم، از مرگ نمی ترسیم. دستگاه عبیدالله زیاد در مقابل این صلابت، عقب نشست.

مسجد اموی

مسجد اموی، محل سخنرانی امام سجاد علیه السّلام

 

در ماجرای شام بعد از آنی که روزهای متوالی، امام سجاد را با همه ی اسیران در وضع ناهنجار و نابسامانی نگه داشتند، یک وضع کاملاً اسارت بار، بعد به نظرش رسید که امام سجاد را با خود به مسجد ببرد و در مقابل مردم از لحاظ روحی هم، امام را تضعیف کند و کاری کند که نبادا تبلیغات مخالفان او و طرفداران امام که همه جا بودند، تأثیری در وضع حکومت بگذارد. امام سجاد در آن مجلس رو کرد به یزید گفت اگر بگذاری من هم بر روی این چوب ها بروم و با مردم حرف بزنم. یزید فک نمی کرد که فرزند پیغمبر، یک جوانی که اسیر و بیمار است قاعدتأ در این مدت به قدر کافی از لحاظ روحیه تضعیف شده، بتواند خطری برای او محسوب شود؛ اجازه داد.

امام سجاد این شخصیت عظیمی است که در مقابل عبیدالله بن زیاد در مقابل انبوه جمعیت فریب خورده ی شام، در دستگاه اموی، در مقابل مأمورین یزید نمی ترسد، حرف حق را می زند، روشنگری می کند.

امام سجاد بالای منبر رفت و فلسفه ی امامت و ماجرای شهادت و جریان طاغوتی حکومت اموی را در مرکز این حکومت برملا کرد. کاری کرد که مردم شام شوریدند، یعنی امام سجاد این شخصیت عظیمی است که در مقابل عبیدالله بن زیاد در مقابل انبوه جمعیت فریب خورده ی شام، در دستگاه اموی، در مقابل مأمورین یزید نمی ترسد، حرف حق را می زند، روشنگری می کند. این چنین نیست که برای او زندگی، مایه و مقداری داشته باشد.

14/آذر/1359

* اهمیت مسئولیت پیام آوران حادثه ی کربلا

روشنگری امام سجاد و حضرت زینب در کوفه

امام سجاد در خال اسارت و بیماری، همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش، در این فصل، حماسه می آفریند. در این دوران، امام وضعیتی به کلی متفاوت دارد با آنچه که در دوران اصلی زندگی او مشاهده خواهید کرد. در آن دوران اصلی، بنای امام بر کار زیربنایی ملایم، حساب شده و آرام است؛ که گاهی حتی ایجاب می کند با عبدالملک بن مروان هم در یک مجلس بنشیند و با او رفتاری معمولی و ملایم داشته باشد. اما در این فصل امام را به صورت یک انقلابی پر خروشی می بینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند و در برابر چشم همه پاسخ های دندان شکن به دشمنان مقتدر خود می دهد.

در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد، آن وحشی خون خواری که از شمشیرش خون می ریزد و سرمست از باده ی غرور کشتن فرزند پیامبر و سرمست از پیروزی است، آن چنان سخن می گوید که ابن زیاد دستور می دهد او را بکشید و اگر کار به جای حضرت زینب علیها السّلام نبود که خودش را انداخت و گفت نمی گذارم او را بکشید و دیدند بایستی یک زن را بکشند و از طرفی این ها را به عنوان اسرا به شام ببرند، اگر این نبود به احتمال زیاد مرتکب قتل امام سجاد علیه السّلام نیز می شدند.

در بازار کوفه هم صدا و هم زمان با عمه اش زینب و با خواهرش سکینه سخنرانی می کند و مردم را تحریک می نماید و حقایق را افشا می کند.

در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشن ترین بیان برملا می کند و این گفتارها و خطبه ها متضمّن حقانیت اهل بیت برای خلافت، و افشای جنایت های دستگاه حاکم موجود و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است.

در اینجا مقتضی نیست که آن خطبه را بازگو کرده و گرده از ژرفای آن بردارم که این، کاری است مستقل. و هر کس بخواهد این خطبه را تفسیر کند باید کلمه کلمه ی آن را بررسی کرده و با توجه به این مبانی انجام دهد. این وضعیت امام سجاد بود در دوران حماسه ساز اسارت.

تغییر رفتار امام پس از اسارت

این سؤال وجود دارد که چرا امام سجاد علیه السّلام در دوران پس از اسارت بنا بر ملایمت و نرمش می گذارد و مایل است که تقیّه کند و پوششی از دعا و کارهای ملایم بر روی حرکات انقلابی و تند بگذارد و در دوران اسارت بدان سان به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکار دست بزند؟

پاسخ این است که این فصل، فصلی استثنایی بود. اینجا امام سجاد جز آنکه امام است و باید زمینه ی کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند، زبان گویایی برای خون های ریخته شده ی عاشورا است. امام سجاد در اینجا در حقیقت خودش نیست، بلکه زبان خاموش حسین علیه السّلام باید در سیمای این جوان انقلابی در شام و در کوفه تجلّی کند. اگر آنجا امام سجاد، این چنین تند و برّنده و تیز و صریح مسائل را بیان نکند، در حقیقت زمینه ای برای کار آینده ی او باقی نمی ماند، چون زمینه ی کار آینده ی او، خون جوشان حسین بن علی علیه السّلام است. نخست باید به مردم هشدار بدهد، سپس در پرتو این هشدار بتواند مخالفت های اصولی، عمیق، متین و دراز مدت خود را آغاز کند و این هشدار جز با این زبان تند و تیز ممکن نیست.

اهمیت مسئولیت پیام آوران حادثه ی کربلا

نقش امام سجاد علیه السّلام در این سفر، نقش حضرت زینب سلام الله علیها بود، یعنی پیام آور انقلاب حسین بن علی. اگر مردم بدانند که حسین کشته شد و چرا کشته شد و چگونه کشته شد، آینده ی دعوت اهل بیت به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. بنابراین برای آگاهی و گسترش این شناخت در سطح جامعه، باید همه ی سرمایه ها را به کار انداخت و تا هر جا ممکن است این کار را انجام داد. لذا امام سجاد مانند سکینه، مانند فاطمه ی صغری، مانند زینب علیها السّلام، و مانند تک تک اسیران – هر کسی به قدر توان خویش – یک پیام آور است.

همه ی این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند خون جوشان به غربت ریخته شده ی حسین بن علی علیه السّلام را به تمامی مناطق بزرگ اسلامی ببرند، یعنی از کربلا شروع کرده به مدینه برسانند. هنگامی که امام سجاد وارد مدینه شدند در برابر زبان و چشم و چهره ی جستجوگر و پرسنده ی مردم، باید حقایق را بیان کنند، و این اولین اقدام است. فصل بعدی هنگامی آغاز می شود که امام سجاد علیه السّلام در مدینه به عنوان شهروند محترم، مشغول زندگی می شود و کارش را از خانه ی پیامبر صلوات الله علیه و حرم او آغاز می کند. برای روشن تر شدن برنامه ی امام چهارم علیه السّلام نیاز داریم اوضاع و چگونگی و شرایط زمانش را بررسی کنیم.

پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام؛ پاسدار اسلام شماره 6 - خرداد/1361

1393 / 08 / 09شرایط اجتماعی و سیاسی پس از حادثه ی کربلا

* رعب و وحشت شیعیان پس از حادثه ی کربلا

هنگامی که حادثه ی عاشورا رخ داد در سراسر عالم اسلام تا آنجایی که خبر رسید، به خصوص در حجاز و عراق، حالت و وحشتی میان شیعیان و طرفداران ائمه به وجود آمد، زیرا احساس شد که حکومت یزید تا آن حد هم آماده است که حکومت خود را تحکیم کند، یعنی تا حد کشتن حسین بن علی علیه السّلام که فرزند پیامبر و در همه ی جهان اسلام به عظمت اعتبار و قداست شناخته شده بود. و این رعب که آثارش در کوفه و مدینه نمایان بود، پس از گذشت زمانی با چند حادثه دیگر کامل شد – که یکی از آن حوادث، حادثه ی حرّه بود – و اختناق شدیدی در منطقه ی نفوذ اهل بیت، یعنی حجاز – به ویژه مدینه – و همچنین عراق – به ویژه کوفه – به وجود آمد. ارتباطات، ضعیف شد و کسانی که طرفدار ائمه بودند و مخالفان بالقوه ی دستگاه خلافت بنی امیّه به شمار می آمدند در حال ضعف و تردید به سر می بردند.

 

به جز سه نفر، همه مرتد شدند

روایتی از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که آن حضرت وقتی درباره ی اوضاع ائمه قبل از خودشان صحبت می کردند فرمودند: مردم پس از امام حسین علیه السّلام مُرتد شدند مگر سه نفر و در روایتی هست پنج نفر و بعضی روایات هفت نفر هم ذکر کرده اند.

مردم پس از امام حسین علیه السّلام مُرتد شدند مگر سه نفر

در روایتی که از حضرت سجاد علیه السّلام – که راوی اش ابوعمرنهدی است – می گوید: از امام سجاد علیه السّلام شنیدم که فرمود: در همه ی مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست می دارند.

این دو حدیث را از این باب نقل کردم که وضع کلی جهان اسلام نسبت به ائمه و طرفداران ائمه روشن می شود؛ یعنی این خفقانی که به وجود آمد یک چنین حالتی را به وجود آورد که طرفداران ائمه متفرّق، پراکنده، مأیوس و مرعوب بودند و امکان یک حرکت جمعی برای آنها نبود. البته در همان روایت امام صادق علیه السّلام هست: مردم تدریجاً ملحق شدند و زیاد شدند.

پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام؛ پاسدار اسلام شماره 8 - خرداد/1361

* تشکیلات مخفی شیعه

راهپیمایی اربعین حسینی

اگر همین مسأله ای که ذکر شد یک مقدار با تفصیل بیشتر بخواهیم بیان کنیم به این ترتیب می شود که بعد از حادثه ی شهادت امام حسین علیه السّلام مقداری مردم مرعوب شدند، لکن آن چنان ترسی نبود که به کلی نظام تشکیلات پیروان اهل بیت را به هم بریزد. دلیلش هم این است که ما می بینیم حتی در همان هنگامی که اسرای کربلا را به کوفه آوردند حرکاتی مشاهده می شود که این حرکات حاکی از وجود تشکیلات شیعه است.

البته وقتی از «تشکیلات پنهانی شیعه» سخن می گوییم منظور یک تشکیلات منسجم کامل به شکلی که امروز در دنیا متداول است نمی باشد؛ بلکه منظورمان رابطه های اعتقادی است که مردم را به یکدیگر متصل می کند و وادار به فداکاری می نماید و به کارهای پنهانی بر می انگیزد و در نتیجه یک مجموعه را در ذهن انسان ترسیم می کند.

 

فعال بودن تشکیلات شیعه با وجود اختناق زیاد

در همان روزهایی که خاندان پیامبر صلوات الله علیه و آله در کوفه بودند، در یکی از شب ها، در محلی که آنها زندانی بودند سنگی فرود می آید. سنگ را بر می دارند می بینند کاغذی به آن بسته است. در آن کاغذ نوشته شده بود: حاکم کوفه شخصی را پیش یزید – در شام – فرستاده که درباره ی وضعیت و سرنوشت شما از او کسب تکلیف کند. اگر تا فردا شب، مثلاً صدای تکبیر شنیدید، بدانید که در همین جا کشته خواهید شد و اکر نشنیدید بدانید که وضع بهتر خواهد شد.

ما هنگامی که این داستان را می شنویم به خوبی درک می کنیم که یک نفر از دوستان و اعضای این تشکیلات در داخل دستگاه حاکم ابن زیاد حضور دارد و قضایا را می داند و به زندان دسترسی دارد و اطلاع دارد که برای زندانی ها چه ترتیباتی و چه پیش بینی هایی شده و می تواند خبر را با صدای تکبیر به اهل بیت برساند و با این شدت عمل که به وجود آمده بود، چنین چیزهایی نیز دیده می شد.

راهپیمایی اربعین

نمونه ی دیگر عبدالله بن عفیف ازدیّ که مرد نابینا است؛ در همان مراحل اولیه ی ورود اسرا به کوفه از خود عکس العمل نشان می دهد که منجر به شهادتش می شود، و از این قبیل افراد چه در شام و چه در کوفه پیدا می شدند که هنگام برخورد با اسرا نسبت به آنها اظهار علاقه و ارادت می کردند یا گریه می کردند یا همدیگر را ملامت می کردند؛ و چنین حوادثی در مجلس یزید و در مجلس ابن زیاد نیز پیش آمده بود.

بنابراین با اینکه ارعاب شدیدی در اثر این جریان پیش آمده بود، اما آن چنان نبود که به کلی نظام کار دوستان اهل بیت را از هم بپاشد و آن ها را دچار پراکندگی و ضعف بنماید، لکن بعد از گذشت مدتی حوادث دیگری پیش آمد که این حوادث اختناق را بیشتر کرد. و از اینجا می توانیم بفهمیم حدیث «ارتَدَّ النّاسُ بعدَ الحسَین» مربوط به دوران آن حوادث یا پس از آن حوادث است و یا مربوط به فاصله هایی است که در این بین وجود داشته است.

 

تلاش شیعیان برای خونخواهی امام حسین علیه السّلام

در طول دوران این چند سال – قبل از اینکه آن حادثه ی مهم و کوبنده به وجود بیاید – شیعیان به ترتیب دادن کارهایشان و باز گرداندن انسجام قبلی خودشان دست می زنند. در اینجا طبری چنین نقل می کند: آن مردم – شیعیان – ابزار جنگ جمع می کردند و خودشان را برای جنگ آماده می کردند، و پنهانی مردم را از شیعه و غیر شیعه به خونخواهی حسین بن علی علیه السّلام دعوت می کردند و گروه گروه مردم، به آنها پاسخ مثبت می دادند. این وضعیت همچنان ادامه داشت تا یزید بن معاویه از دنیا رفت.

بنابراین می بینیم با اینکه فشار و اختناق زیاد بود، در عین حال این حرکات هم انجام می گرفت – همانگونه که طبری نقل می کند – و شاید به همین دلیل است که مؤلف کتاب «جهاد الشیعه» با آن که یک نویسنده ی غیر شیعی است و نسبت به امام سجاد علیه السّلام نظرات واقع بینانه ای ندارد اما حقیقتی را درک کرده و آن، این است که می گوید: «گروه شیعیان پس از شهادت حسین علیه السّلام مانند یک تشکیلات منظمی درآمدند که اعتقادات و روابط سیاسی، آنان را به یکدیگر پیوند می داد و دارای اجتماعات و رهبرانی بودند و همچنین دارای نیروی نظامی. و جماعت توّابین نخستین مظهر این تشکیلات هستند.»

حرم امام حسین علیه السّلام

پس احساس می کنیم با وجود اینکه تشکیلات شیعی در اثر حادثه ی عاشورا دچار ضعف شده بود اما حرکات شیعی در قبال این ضعف مشغول فعالیت بود که مجدداً آن تشکیلات را به وضع اول در آورد، تا اینکه واقعه ی حَرّه پیش آمد. به نظر من واقعه ی حَرّه در تاریخ تشیع مقطع بسیار عظیمی است که ضربت بزرگی را وارد آورد.

پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام؛ پاسدار اسلام شماره 8 - خرداد/1361

* شرح واقعه حَرّه

واقعه حرّه دقیقاً در سال شصت و سه هجری اتفاق افتاده است. جریان به طور خلاصه با این صورت است که در سال شصت و دو هجری جوان کم تجربه ای از بنی امیّه والی مدینه شد. او فکر کرد برای به دست آوردن دل شیعیان مدینه خوب است عده ای از آنها را برای مسافرت و دیدار با یزید دعوت کند و همین کار را کرد. عده ای از سران مسلمانان و بعضی از صحابه و بزرگان مدینه را – که غالباً از علاقه مندان به حضرت سجاد علیه السّلام بودند – برای رفتن به شام دعوت کرد که بروند با یزید مأنوس شوند و این اختلافات کم شود. اینان به شام رفتند و با یزید ملاقات کردند و چند روزی مهمان او بودند و پذیرایی شدند. سپس یزید به هر کدام از آنها مبالغ زیادی – در حد پنجاه هزار درهم و صد هزار درهم – داد و اینها به مدینه برگشتند.

تهیه غذای نذری برای پذیرایی از زائرین اربعین حسینی توسط مردم عراق

همین که به مدینه رسیدند – چون فجایعی که در دستگاه یزید اتفاق می افتاد دیده بودند – زبان به انتقاد از یزید گشودند. مسئله درست برعکس شد، اینها به جای تعریف از یزید مردم را به جنایات او آگاه کردند و به مردم گفتند: یزید چگونه می تواند خلیفه باشد در حالی که شرب خمر، بازی با سگ و اهل انواع و اقسام فسق و فجور است و ما او را از خلافت خلع کردیم.

عبدالله بن حنظله یکی از مردمان با شخصیت و موجه مدینه بود که پیشاپیش مردم علیه یزید قیام کردند و یزید را خلع و مردم را به سوی خود دعوت نمودند.

تاثیر واقعه حَرّه در تشدید اختناق

این حرکت موجب آن گردید که یزید از خود عکس العمل نشان دهد و در نتیجه یکی از سرداران پیر و فرتوت بنی امیّه به نام مسلم بن عُقبه را همراه با عده ای به مدینه فرستاد و از او درخواست کرد که مردم مدینه را خاموش کند. مسلم بن عقبه به مدینه آمد و چند روزی شهر را به منظور در هم شکستن مقاومت مردم محاصره کرد. سپس وارد شهر شد و آن قدر کشتار و ظلم کرد و فجایع به بار آورد که در تاریخ اسلام جزء نمونه های کم نظیر است.

او چنان در کشتار و ظلم زیاده روی کرد که پس از آن حادثه، او را مُسرف نام گذاشتند . به او مسرف بن عُقبه می گفتند. ماجراهای واقعه ی حرّه زیاد است و نمی خواهم شرح تمام ماجرا را بدهم، همین اندازه بگویم که آن حادثه، بزرگترین وسیله ی ارعاب دوستان و پیروان اهل بیت شد، به خصوص در مدینه که عده ای گریختند، عده ای کشته شدند و گروهی از یاران خوب اهل بیت همچون عبدالله بن حنظله و دیگران به شهادت رسیدند و جایشان خالی ماند. این خبر به تمام اقطار عالم رسید و معلوم شد که دستگاه قاطعانه در مقابل این حرکات ایستاده و اجازه ی هیچ گونه اقدامی نمی دهد.

شهادت مختار و تضعیف شدن بیشتر شیعیان

حادثه ی بعد که باز موجب سرکوب و ضعف شیعیان شد حادثه ی شهادت مختار در کوفه و تسلط عبدالملک بن مروان بر همه ی جهان اسلام بود. بعد از مرگ یزید، خلفایی که آمدند یکی معاویه بن یزید بود که بیش از سه ماه حکومت نکرد. پس از او مروان بن حکم آمد که دو سال یا کمتر خلافت کرد و بعد از او عبدالملک به خلافت رسید که او یکی از مدبّرترین خلفای بنی امیّه است. عبدالملک توانست تمام عالم اسلام را در مشت خودش بیاورد و یک حکومت مسلطی توأم با ارعاب و اختناق شدید ایجاد کند.

پذیرایی از زائرین اربعین حسینی توسط مردم عراق در طول مسیر پیاده روی

تسلط عبدالملک بر حکومت، متوقف بر این بود که رقبای او از بین بروند. مختار که مظهر تشیع بود قبل از روی کار آمدن عبدالملک به دست مُصعَب بن زبیر نابود شد. ولی عبدالملک می خواست به دنباله های حرکت مختار و غیره و حرکت های دیگر تشیع خط پایان بکشد و همین کار را کرد و در حقیقت شیعه در عراق به ویژه کوفه که در آن زمان یکی از مراکز اصلی شیعه دچار رکود و خاموشی شد.

پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام؛ پاسدار اسلام شماره 8 - خرداد/1361

اگرچه حرکت توّابین در سال شصت و چهار و شصت و پنج – که شهادت توّابین ظاهراً سل شصت و پنج است -یک هوای تازه ای را در فضای گرفته ی عراق به وجود آورد، اما شهادت همه ی آنها تا آخر، مجدداً جوّ رعب و اختناق را در کوفه و عراق بیشتر کرد. و بعد از آنی که دشمنان دستگاه اموی – یعنی مختار و مصعب بن زبیر – به جان هم افتادند و عبدالله زبیر از مکه، مختار طرفدار اهل بیت را هم نتوانست تحمل کند و مختار به دست مصعب کشته شد، باز هم این رعب و وحشت بیشتر و امیدها کمتر شد. و بالاخره عبدالملک که سر کار آمد بعد از مدت کوتاهی تمام دنیای اسلام با کمال قدرت زیر نگین بنی امیّه قرار گرفت و عبدالملک بیست و یک سال قدرتمندانه حکومت کرد.

28/تیر/1365

در هر صورت این حوادث از حادثه ی عاشورا شروع شد و دنباله هایی داشت از قبیل واقعه ی حرّه و سرکوب کردن توّابین در عراق و شهادت مختار و شهادت ابراهیم بن مالک اشتر نخعی و دیگر بزرگان شیعه؛ که پس از شهادت این عده، حرکات آزادی خواهانه، چه در مدینه و چه در کوفه – که دو مرکز اصلی تشیع بود – سرکوب شد و اختناق شدیدی نسبت به تشیع در عالم اسلام به وجود آورد و پیروان ائمه علیهم السّلام در نهایت غربت و تنهایی باقی ماندند.

پژوهشی در زندگی امام سجاد علیه السّلام؛ پاسدار اسلام شماره 8 - خرداد/1361

* انحطاط فکری و اخلاقی مردم در کنار رعب و اختناق از حکومت

یک عامل دیگر در کنار این رعب به وجود آمد و آن، انحطاط فکری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود؛ که ناشی از بی عنایتی به تعلیمات دین، در دوران بیست ساله ی گذشته بود. از بس تعلیم دین و تعلیم ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق از زمان پیامبر – در دوران بیست سال بعد از سال چهل هجری به این طرف – مهجور شد، مردم از لحاظ اعتقاد و مایه های ایمانی، به شدت پوچ و توخالی شده بودند. وقتی انسان زندگی مردم آن دوران را زیر ذره بین می گذارد، در تواریخ و روایات گوناگونی که هست این واضح می شود. البته علما و قُرّا و محدثین بودند، که حالا درباره ی آنها هم عرض خواهم کرد، لکن عامه ی مردم دچار یک بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند. کار به جایی رسیده بود که حتی بعضی از ایادی دستگاه خلافت، نبّوت را زیر سوال می بردند!

عامه ی مردم دچار یک بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند. کار به جایی رسیده بود که حتی بعضی از ایادی دستگاه خلافت، نبّوت را زیر سوال می بردند!

در کتاب ها دارد که خالد بن عبدالله قسری، که یکی از دست نشاندگان بسیار پست و دنّی بنی امیّه بود، می گفت: خلافت از نبّوت بالاتر است. استدلالی هم که می آورد، می گفت: شما یک نفر را جانشین خودتان – در خانواده – بگذارید، این بالاتر و نزدیک تر به شما است، یا آن کسی که برای یک پیامی به جایی می فرستید؟ پیدا است آن کسی را که در خانه ی خودتان می گذارید و خلیفه ی شماست، او نزدیک تر است به شما. پس خلیفه ی خدا – که خلیفه ی رسول الله هم نمی گفتند – خلیفه الله بالاتر از رسول الله است! این را خالد بن عبدالله قسری می گفت، دیگران هم می گفتند. بنده در اشعار شعرای دوران بنی امیّه که نگاه کردم، دیدم از زمان عبدالملک، تعبیر «خلیفه الله» در اشعار این قدر تکرار شده، که آدم یادش می رود که خلیفه، خلیفه ی پیغمبر هم هست! تا زمان بنی عباس هم ادامه داشت.

قدیمی ترین تصویر از مکه

حتی آن وقتی هم که می خواست خلیفه را هجو بکند، باز خلیفه الله می گفت! و همه جا در اشعار شعرای معروف آن زمان، مثل جَریر و فَرَزدَق و کثیر و دیگرانی که بودند صدها شاعر معروف و بزرگ هستند، وقتی در مدح خلیفه حرف می زنند، خلیفه الله است، خلیفه ی رسول الله نیست. این نمونه است. اعتقادات مردم این گونه نسبت به مبانی دینی سست شده بود. اخلاق مردم به شدت خراب شده بود.

شرحی از اوضاع فاسد مکه و مدینه

یک نکته ای را بنده در مطالعه ی کتاب «الاغانی» ابوالفرج توجه کردم، و آن این است که در سال های حدود هفتاد، هشتاد و نود و صد، و تقریباً تا پنجاه، شصت سال بعد از آن، بزرگ ترین خواننده ها و نوازنده ها و عیاش ها و عشرت طلب های دنیای اسلام، یا مال مدینه اند یا مال مکه! هر وقت خلیفه در شام دلش برای غِنا تنگ می شد و یک خواننده و نوازنده ای می خواست، می فرستاد تا از مدینه یا مکه، خواننده و یا نوازنده های معروف، مُغنّی ها و خُنیاگران را برای او ببرند. بدترین و هرزه دراترین شعرا در مکه و مدینه بود. مَهبط وحی پیغمبر و زادگاه اسلام مرکز فحشا و فساد شده بود. خوب است ما اینها را درباره ی مدینه و مکه بدانیم. متأسفانه در آثاری که ماها داریم، از یک چنین چیزهایی خبری نیست و این یک واقعیتی است که بوده. بنده یک نمونه از رواج فساد و فحشا را عرض بکنم.

نمونه هایی از انحطاط اخلاقی مردم مکه و مدینه

در مکه شاعری بود به نام عمر بن ابی ربیعه جزو شاعرهای عریان گوی بی پرده ی هرزه درا و البته در اوج قدرت و هنر شعری، مُرد. حالا داشتان های خود عمر بن ابی ربیعه و اینکه اینها در مکه چه کار می کردند، یک فصل مُشبعی از تاریخ غم بار آن روزگار است؛ که مکه و طواف و رمی جمرات مربوط به همین جاهاست؛ مال همین جاهاست. در حال رمی جمرات می گوید: «بَداَ لی مِنها مِعصَم حین جَمَّرت وکَفَّ خَضیب زینت بِبنان». (یعنی آن قدر مبهوت زیبایی دست خضاب شده او شدم که به خدا قسم نمی دانم هفت سنگ زد یا هشت تا!)

تصویری قدیمی از شهر مکه

این عمر بن ابی ربیعه وقتی که مرد، راوی نقل می کند در مدینه عزای عمومی شد و در کوچه های مدینه مردم می گریستند. هر جا می رفتم، مجموعه هایی از جوان ها و مرد و زن ایستاده بودند و بر مرگ عمر بن ابی ربیعه در مکه تأسف می خوردند؛ دیدم یک کنیزکی دارد دنبال کاری می رود، مثلاً سطلی در دستش است و می رود آب بیاورد. همین طور اشک می ریزد و بر مرگ عمر بن ابی ربیعه گریه می کند و زاری می کند و تأسف می خورد، به یک جمع جوانی رسید، گفتند: چرا این قدر گریه میکنی؟ گفت: برای اینکه این مَرد مُرد، از دست ما رفت. یکی گفت که غصه نخور شاعر دیگری در مدینه هست، حارث بن خالد المخزومی، که مدتی هم از طرف همین علمای شام، حاکم مکه بوده است. از شاعرهایی که او هم مثل عمر بن ابی ربیعه، هرزه گو و پرده در و عریان سرا بود. که این شعر را گفته است؛ و بنا کرد یکی از شعر های آن شاعر را خواند، کنیز یک قدری گوش کرد – که شعر و خصوصیات در «الاَغانی» نقل شده است – بعد اشک هایش را پاک کرد، گفت: خدا را شکر که حرم خودش را خالی نگذاشت، بالاخره اگر یکی رفت، یکی جایش آمد. این، وضع اخلاقی مردم مدینه است.

شما داستان های زیادی را از شب نشینی های مکه و مدینه می بینید و نه فقط بین افراد پایین، بین همه جور مردم. آدم گرسنه ی بدبختی مثل اَشعَب طماع معروف، که شاعر و دلقک بوده، و مردم معمولی کوچه و بازار و همین کنیزک و امثال اینها، تا آقازاده های معروف قریش، چه زنانشان، چه مردانشان – چزو همین کسانی بودند که غرق در این فحشا بودند. در زمان امارت همین شخص مخزومی، عایشه بنت طلحه آمد؛ در حال طواف بود. این به او علاقه داشت، وقت اذان شد، آن خانم پیغام داد که بگو اذان نگویند که من طوافم تمام بشود، او دستور داد اذان عصر را نگویید! به او ایراد کردند که تو برای خاطر یک زن که دارد طواف می کند، می گویی نماز مردم را تأخیر بیاندازند؟ گفت به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول می کشید، می گفتم که اذان را نگوید! این، وضع آن روزگار است.

28/تیر/1365

کاربر گرامی؛ لطفا قبل از تکمیل فرم، موارد زیر را مطالعه کنید:
  • جهت مکاتبه با دفتر، از قسمت ارسال نامه استفاده نمایید.
  • به منظور استفتاء یا ارسال سوال شرعی، از قسمت ارسال سوال شرعی استفاده نمایید.
  • جهت ارایه انتقاد و پیشنهاد به سایت دفتر، از قسمت ارتباط با پایگاه استفاده نمایید.
  • از فرم زیر فقط برای ارایه نظرات در مورد محتوای همین صفحه استفاده نمایید.
  • مسوولیت ارسال اشتباه بر عهده ارسال کننده آن است.
700 /