پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه در دانشگاه تهران

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين. احمده و استعينه، و استغفره و اتوكّل عليه. و اصلّى و اسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه، سيّد رسله و خاتم انبيائه، بشير رحمته و نذير نقمته، سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «اتّقوا اللَّه حقّ تقاته.(86)» و قال اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام، فى كلام له «انّ من فارغ التقوى اغرى بالشهوات، انّ من فارغ التقوى اغرى باللّذات و الشهوات، و وقع فى تيه‌السيّئات و لزمه كثيرالتّبعات.»

همه‌ى برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به رعايت و حفظ تقواى الهى توصيه و دعوت مى‌كنم. ماه رمضان را كه ماه رسيدن به تقوا و ماهى است كه روزه‌ى آن وسيله‌اى است براى اين‌كه انسان به وادى تقوا قدم بگذارد، قدر بدانيم و هر چه ممكن است خودمان را به مرحله‌اى از ديانت كه نامش تقواست، نزديك كنيم.

امروز در خطبه‌ى اوّل، با اشاره به يك تجربه‌ى قرآنى بسيار مهم، صحبت من درباره‌ى تقواست. تقوا در زندگى انسان، فوايد زيادى دارد. از جمله‌ى اين فوايد، يكى اين است كه انسانِ با تقوا مى‌تواند خود را در لغزشگاهها و دست‌اندازهاى زندگى حفظ كند؛ ولى انسان بى‌تقوا، نمى‌تواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را،كه عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه هميشگى در اعمال و حتّى افكار خود و فعل و تَركى كه به انسان منتسب مى‌شود، در خود به وجود آورد، نتيجه‌اش اين مى‌شود كه در امتحانات الهى، سالم مى‌ماند. چون كه معناى تقوا عبارت است از توجّه و پاييدن خود؛ مراقبت كردن از خود و تن به غفلت ندادن.

برادران و خواهران من! امتحان، براى همه هست. وقتى در مقياس يك ملت ملاحظه كنيم، مى‌بينيم همه‌ى ملتها، در فراز و نشيب زندگى، دچار امتحان مى‌شوند. در مقياس افراد هم كه نگاه كنيم، همه‌ى افراد دچار امتحان مى‌شوند. امتحانها مختلف است؛ امّا هست. آن‌جا كه لذتى بر سرِ راهِ انسان پيدا مى‌شود و نفْس انسان، به آن لذّت كه خلاف شرع است، راغب مى‌گردد، آن‌جا، جاى امتحان است. آن‌جا كه پولى سر راه انسان قرار مى‌گيرد و انسان مى‌تواند آن را به دست آورد، اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهى است، جاى امتحان است. آن‌جا كه سخنى بر زبان انسان جارى مى‌شود و آن سخن براى شخص انسان فايده دارد، اما سخن باطلى است، جاى امتحان است. آن‌جا كه گفتن حرفى لازم است و خدا از انسان مى‌خواهد كه آن حرف را بزند، اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پى دارد، جاى امتحان الهى است. در مقياس امّتها و ملتها كه حساب كنيم، وقتى ملتى به ثروت و قدرتى مى‌رسد، به پيروزى‌اى دست مى‌يابد و به رشد علمى‌اى نائل مى‌گردد، آن‌جا جاى امتحان آن ملت است. اگر ملتها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بيرون آمده‌اند. اما اگر جمعيتها و ملتها، آن‌وقت كه زحمت از سرشان كم شد، خدا را فراموش كردند، ناموفّق و سرافكنده از امتحان بيرون آمده‌اند. لذا، قرآن در سوره‌ى كوتاه «نصر»، خطاب به پيغمبر صلوات‌اللَّه‌عليه مى‌فرمايد: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. اذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجا.» اين، اوج قدرت يك نبى است كه خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم، گروه گروه در دين او وارد شوند. اين‌جا، جايى است كه انسان بايد مواظب خود باشد. لذا مى‌افزايد: «فسبّح بحمد ربك و استغفره انّه كان توّابا.» در همان لحظه‌ى پيروزى به ياد خدا باش. خدا را تسبيح كن و حمد بگو كه رويكرد اين همه توفيقْ نه كار تو، كه كار خداست. به خودت نگاه نكن؛ به قدرت الهى نگاه كن.

يك ملت، يك رهبرى حكيمانه و الهى مثل نبىّ‌اكرم صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم در چنين جاهايى مواظب است كه امّت، راه خود را گم نكند. تقوا اين‌جاست كه به داد يك ملت مى‌رسد. اگر ملتى با تقوا بود، راه پيشرفت، راه ايمان و راه بندگى خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملتها تقوا نداشته باشند، همان بلايى بر سرشان خواهد آمد كه ملتهاى مقتدر دنيا در جاى جاى تاريخ به آن دچار شده‌اند. آنها دچار غرور، دچار استكبار، دچار ظلم، دچار بدرفتارى و دچار انحراف شدند. مردم را منحرف كردند؛ دنيا را خراب و فاسد كردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. يك نمونه‌اش را در همين سالهاى نزديك، درباره‌ى يكى از دو امپراتورى عظيم موجود در دنيا، مشاهده كرديد. اين، نتيجه بى‌تقوايى است. همه‌ى بى‌تقواهاى عالم چه افراد و چه ملتها سقوطى را بايد انتظار بكشند؛ و اين سرنوشتى اجتناب‌ناپذير است. به دنبال بى‌تقوايى، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط كامل، انحراف و فساد و خراب شدن است.

آن تجربه‌ى قرآنى را كه عرض كردم، مربوط به اصحابِ نوحِ پيغمبر و مؤمنين به اوست. مؤمنين به حضرت نوح، واقعاً انسانهاى برگزيده‌اى بودند. درباره‌ى ماجراى حضرت نوح و مؤمنين به او، در آيات شريفه‌ى سوره‌ى «هود»، به طور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت كرد. نتيجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودى كه در بين آن مردم جاهل و طغيانگر، به نوح ايمان آوردند: «و ما آمن معه الّا قليل.(87)» سپس امتحان الهى براى آن قوم كافر، نزديك شد؛ يعنى قضيه‌ى توفان. حضرت نوح، به كشتى ساختن در خشكى پرداخت و مايه‌ى مسخره‌ى همه‌ى كسانى شد كه به او نگاه مى‌كردند. كشتى را بايد لب دريا ساخت، نه در خشكى و آن‌جايى كه با دريا، شايد فرسنگها فاصله داشته باشد! كشتى بزرگى كه جماعتى را مى‌خواهد با خود حمل كند، چطور مى‌شود با فاصله‌ى زياد از دريا درست كرد؟! قومِ كافر وقتى كه از كنار نوح و مؤمنين به او عبور مى‌كردند، به تمسخر مى‌پرداختند و مى‌گفتند: ببينند نوح و يارانش، در بيرون شهرى كه محل سكونتشان است، به ساختن يك كشتى عظيم مشغولند!

مؤمنين به نوح، كسانى بودند كه تمسخرها را تحمّل مى‌كردند. آنها كه نمى‌دانستند كشتى براى چيست! آنها كه از ماجراى توفان و آبى كه از آسمان و زمين مى‌خواست بجوشد، خبر نداشتند! امّا ايمانشان آن‌قدر قوى بود كه در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افكار عمومى قدرتمندان جامعه را عليه خود، تحمل كردند. مؤمنين نوح، مردمان فرودستى هم بودند: «الا الذّين هم اراذلنا بادى الرأى.(88)» شايد مردمان طبقه‌ى سه و چهار جامعه‌ى آن روز محسوب مى‌شدند. حالا شما فكر كنيد: جمعيت كمى، در مقابل جمعيت زيادى كه پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبليغات دارند، مورد تمسخر قرار مى‌گيرند و اهانت مى‌شوند، اما تحمّل مى‌كنند. تحمّلى اين چنين، ايمانى قوى مى‌خواهد. اطرافيان نوح و مؤمنين به نوح، اين ايمان قوى را داشتند. بعد كه موضوع كشتى سازى پيش آمد، ايمان اينها بيشتر واضح شد: آنها بر پيغمبرشان فشار نياوردند كه «اين چه كارى است مى‌كنى؟! براى چه در خشكى، كشتى مى‌سازى و چرا مايه‌ى مسخره‌ى ما شده‌اى؟!» نه. همه‌ى تلخيها را تحمل كردند.

آنها كار عجيب و غريبى را شروع كرده بودند. فرض كنيد در يك ميدان بزرگ، وسط شهرى مانند تهران كه فرسنگها تا دريا فاصله دارد، يك نفر شروع به ساختن كشتى كند! اين كار، توجيهى ندارد. مؤمنين به نوح، تمسخرى را كه به جا هم تلقّى مى‌شد، تحمّل كردند. چنين تحمّلى، ايمان مى‌خواهد؛ آن هم ايمان قوى. بعد كه باران از آسمان شروع به باريدن كرد و آب از زمين جوشيد، نوح به مؤمنين خود گفت: «حالا سوار شويد.» سوار شدند و حيوانات را هم سوار كردند. اوضاع و شرايط جوّى طورى بود كه معلوم مى‌كرد سرتاسر دنيا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح اين بود كه: «قُلنَا احْمل فيها من كلّ زوجين اثنين و اهلك.»(89) همه‌ى موجودات جفت را(«زوجين اثنين» يعنى دو جفت) سوار كشتى كن. معلوم بود حادثه‌اى در شرف تكوين است كه بناست به هيچ چيزِ دنيا رحم نكند.

آنها سوار كشتى شدند. كشتى حركت كرد و پس از آن دنيا را آب گرفت. انسانها غرق و حيوانات نابود شدند. آن جمع برگزيده‌ى مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان كفّار تمام شد؛ اما امتحان مؤمنينْ هنوز تمام نشده بود. يك امتحان بود كه در دوران ايمان به پيامبر، در مقابل سختيها صبر و تحمّل كنند و تمسخرها را تاب بياورند. امتحان سختى بود. امتحانِ دوران شدّت! مؤمنين به نوح، امتحان را راحت گذراندند.

گاهى امتحان دورانِ شدّت، راحت‌تر از امتحان دوران رخاء و رفاه و آسايش است. امتحان دوران مقابله‌ى مظلومانه‌ى با اسرائيليهاىِ غاصبِ غاشمِ ظالم، امتحان سختى بود. عدّه‌اى از عهده‌ى آن امتحان بر آمدند. بعد كه چند سالى گذشت، به بركت همان مبارزات، بين مردم احترامى پيدا كردند. پولها سرازير شد، احترامها سرازير شد و دوران راحتى فرا رسيد. ديگر مبارزه‌اى نبود. ديگر خطر مرگى نبود. ديگر مسلسل به دوش انداختنى نبود. لذا، در امتحانِ دوران آسايش، بريدند؛ آن هم چه بريدنى! فضاحتِ فروشِ فلسطين را كه ديديد! از اين قبيل، در تاريخ معاصر، زياد داريم. بنده ديده‌ام مبارزينى كه دوران شدّتشان را به پاكيزه‌ترين وضع گذراندند، امّا در دوران رخائشان، گرفتار كثافت و فساد شدند.

گردابِ امتحان، گرداب بسيار سختى است. همان مردمى كه آن شدّتها را در كنار نوح تحمّل كردند، به دوران رخاء و آسايش رسيدند. «قيل يا نوح اهبط بسلام منّا و بركات عليك.(90)» و آب فرو نشست. دوران گردش كشتى نوح بر امواج آبى كه توفان غضب الهى بود، به پايان رسيد. بنا بود در دنياى سالم، از كشتى پياده شوند؛ دنيايى كه ديگر مستكبرين و ملأ و مترفين در آن نيستند. بايستى زندگى اسلامى و الهى خودشان را شروع مى‌كردند. قرآن مى‌فرمايد كه به نوح گفتيم: «اهبط.» از كشتى فرود آ. «بسلام منّا على امم ممّن معك.(91)» درود ما بر تو (يا «سلامتى و امنيت ما براى تو») و براى بعضى از كسان كه با تو هستند.

عجبا! اين درود و توجّه و لطف الهى، براى مؤمنينى كه در آن شرايط از امتحان بيرون آمدند، همگانى نيست. «عدّه‌اى» از آنها مشمول سلام الهى هستند: «و امم سنمتّعهم ثم يمسّهم منّا عذاب اليم.(92)» اما عده‌ى ديگر از همانهايى را كه با تو بودند (ظاهر آيه اين است: «سنمتّعهم») اوّل بهره‌مند مى‌كنيم. «ثم يمسّهم منّا عذاب اليم.» بعد به دنبال آن بهره‌برى (به دنبال برخوردارى از زندگى راحت، به دنبال چشيدن مزه‌ى امنيت و رفاه و آسايش) يك عذاب دردناك از سوى ما به آنها خواهد رسيد! يعنى آنها در امتحان، بد عمل خواهند كرد. در امتحان الهى خواهند بريد.

اين، امتحان دوران رخاء است. چه كسانى مى‌توانند از اين امتحان سربلند بيرون آيند؟ مردم با تقوا. در ابتداى عرايضم روايتى از اميرالمؤمنين، عليه‌السّلام، خواندم كه مى‌فرمايد: آن كسى كه از تقوا جدا شود، «اغرى باللّذات و الشهوات.» لذّتها و شهوتها فريبش مى‌دهند؛ اغراء مى‌كنند. «و وقع فى تيه سيّئات.» و در حيرت و ضلالت و گمراهىِ بدكارگى خواهد افتاد.

وقتى تقوا نبود، وقتى مراقبت از خود نبود، وقتى نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله‌ى خودمان، خدمتى كه در دستگاه دولتى بر عهده گرفته‌ايم، وظيفه‌اى كه در ميدان بر دوش گرفته‌ايم، و خلاصه به رفتارى كه بر حكم وظيفه‌ى اسلامى بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان مى‌آيد. خيال نكنيد كه لغزش از آنِ عده‌اى مخصوص و شهوات ويژه‌ى جمع معيّنى است! همه‌ى انسانها دچار شهوت مى‌شوند. شهوتِ برخى گران و شهوتِ بعضى ارزان است. لذّتِ بعضى فاخر و لذّتِ بعضى ناچيز و كوچك است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمى‌كند؛ بزرگش هم حرام است، كوچكش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم كوچك هم حرام است. امتحان، امتحان است. براى همه، امتحان است. براى همه‌ى قشرها امتحان است. البته آن كس كه توقّع و انتظار بيشترى از او هست يا به خاطر لباسش، يا به خاطر مقامش، يا به خاطر ظاهرش، يا به خاطر حرفهاش مراقبتش لازمتر و واجبتر، و انحرافش زشت‌تر و دردناكتر است. اما امتحان براى همه هست. امتحان، امتحان است. يك ملت هم امتحان مى‌شود. همان‌طور كه در قضيه‌ى حضرت نوح و امم سنمتّعهم بود.

در روايتى ديدم كه نبى‌اكرم صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم براى اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام نشانه هاى انحراف در ملت مسلمان را شرح مى‌دهد، كه چنين مى‌شوند و چنان مى‌شوند. امّا در نهايت و در مآل همه‌ى تكيه‌ها روى تقواست.

در ادامه همين آياتِ مربوط به نوح، خداى متعال مى‌فرمايد: «تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا فاصبر انّ العاقبة للمتّقين.(93)» عاقبت از آنِ متّقين است. فرجام نيك، وابسته به تقواست. يعنى در قضيه‌ى نوح هم، آيه كأنّه چنين اشاره مى‌كند در آن‌جا هم آنهايى كه زمين خوردند، به سبب بى‌تقوايى‌شان بود. براى من و شما برادران و خواهران عزيز كه در دوران امنيت اسلامى زندگى مى‌كنيم، امتحان همين امروز است. امتحان، نقد است. روزى در اين مملكت كسى جرأت نمى‌كرد يك كلمه سخن حق بر زبان آورد. زيرا باطل بر همه جا مسلّط بود. ولى امروز، به فضل پروردگار و به بركت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رايج است. تازه، آنهايى هم كه اهل باطلند، امروز فرصت مى‌كنند تا باطل خودشان را بگويند! نگاه كنيد به فضاى جامعه! نگاه كنيد به مطبوعات كشور! نگاه كنيد به آدمهايى كه در خانه هايشان نشسته‌اند و كسى هم با آنها كارى ندارد! تماس مى‌گيرند. از صدها فرسنگ راه، با كسى كه دشمن جمهورى اسلامى است، ارتباط برقرار مى‌كنند و حرفشان را به او مى‌گويند، تا او حرف آنها را در دنيا پشت بلند گو پخش كند! مى‌گويند، و حرفشان هم باطل است؛ كسى هم كارى به كارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگويند! وقتى كه فضا فضاى حقّ است، حاكميت مالِ حقّ است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حقّ است، حالا يك باطل گوى ياوه‌سرا هم، اگر خواست حرف چرندى از گوشه‌اى بپراند، بپراند! ما حسّاسيتى نداريم. براى همه، امنيت هست؛ حتى براى كسانى كه با نظام حق و روال حق، سازگار نيستند. اين دوران كجا و روزگارانى كه حتى افرادِ همراه با حكومت باطل هم، امنيت نداشتند كجا؟! اين، حكومت اسلام است. حكومت حقّ است. فضاى قرآنى و فضاى نماز است. فضاى «الذين ان مكّنا هم فى الارض أقاموا الصّلوة و آتو الزّكوة(94)» است. فضاى دين است. اين فضا، فضايى است كه امتحان دوران رخاء براى ملت ما نيز هست. روزى در ماه رمضان، همين تهران، موشكباران مى‌شد. روز و شب در خانه‌ى خودتان، از دست دشمن متجاوز امنيت نداشتيد. امروز آن دشمن، به بركت فداكارى جوانان اين ملت‌رزمندگان، شهيدان، جانبازان و آزادگان به كوته‌دستى محكوم شده و سر جاى خود نشسته است. امنيت به شما رسيد. اما لحظه‌ى امتحان است.مراقب باشيد. اى مؤمنينى كه در سخت‌ترين شرايط، سوار كشتى نوح شديد! مواظب باشيد از امتحان، سربلند بيرون آييد. راهش هم اين است كه تقوا را در خودتان ذخيره كنيد. تقوا يعنى همين كه مواظب رفتار خودتان باشيد كه خلاف امر و نهى خدا رفتار نكنيد. اين، معناى تقواست. يك وقت ممكن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهى هم از او سر بزند. مهم اين است كه شما مراقب باشيد و بنا داشته باشيد كه گناه نكنيد. اين، آن روحيه‌ى تقواست. اينْ روحيه‌ى هشيارى است، كه وقتى شما هشيار خودت بودى، هشيار دشمنت هم هستى. وقتى مواظب شيطانِ درون خودت بودى، مراقب شيطان بيرونى هم خواهى بود. وقتى شيطان درون ما نتواند به ما آسيب برساند، شيطانِ بيرون هم به آسانى نخواهد توانست ما را محكوم كند و ضربه وارد سازد. اين، آن پيام ماه رمضان است. «كتب عليكم الصيام كما كتب على الّذين من قبلكم لعلّكم تتّقون.(95)» مقدّمه‌ى تقواست و تقوا غايتِ است.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دلهاى ما را با تقوا آشنا كن. ما را متّقى و پرهيزگار كن. ما را از بركات تقوا برخوردار فرما. ما را از بركات ماه رمضان برخوردار فرما.

پروردگارا! قلب ما رانورانى كن. ذهن ما رانورانى كن. عمل ما را نورانى كن. كلام ما رانورانى كن.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قوت مارا در عملْ براى خودت قرار بد.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از بندگان شايسته‌ى خودت قرار بده.

پروردگارا! اين ملت مؤمن، اين ملت مجاهد فى سبيل‌اللَّه، اين ملت امتحان داده در ميدان سختى و بلا را به فضل و كرم خودت، در ميدانهاى رخاء هم حفظ كن. اين ملت را از شرّ شيطان حفظ كن. از شرّ دشمنانش حفظ كن. شرّ دشمنان ملت را به خودشان برگردان.

پروردگارا! رحمت و مغفرت و رضوان خودت را بر امام بزرگوار ما كه گشاينده‌ى اين راه بود، لحظه به لحظه بيشتر فرو بفرست.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، شهداى ما را با شهداى صدر اسلام محشور كن. رزمندگان را، ايثارگران را، جانبازان را، گذشت كنندگان را، بندگان صالح را، بندگان عالم را،بندگان با تقوا را، مشمول فضل و لطف و كرم خودت بگردان.

پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم، ذخيره‌ى آخرت ما قرار بده.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

والعصر انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

خطبه‌ى دوم

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، سيّما على اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة، سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّة و على‌بن‌الحسين زين‌العابدين و محمّدبن‌على باقر علم النبييّن و جعفربن‌محمّد الصادق و موسى‌بن‌جعفر الكاظم و على‌بن‌موسى الرّضا و محمّدبن‌على الجواد و على‌بن‌محمّد الهادى و الحسن‌بن‌على العسكرى و الحجّةبن‌الحسن القائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين. و استغفر اللَّه لى و لكم و اوصيكم بتقوى اللَّه و نظم امركم.

اولاً لازم مى‌دانم از ملت بزرگوار ايران، ملت آگاه، ملت موقع شناس، ملت دشمن شناس و ملت قدردانِ نعمتهاى بزرگ الهى، به خاطر نمايش قدرتى كه در روز بيست‌ودوم بهمن در مقابل چشم دشمن و دوست در دنيا داد، با همه‌ى وجود تشكّر كنم. ما كه مسائل دنيا را قدرى بيشتر از عامه‌ى مردم مى‌دانيم و از قضايا و جريانات اطّلاع داريم، متوجّه شديم كه با اين حركت ملت ايران، چه ضربه‌اى بر تبليغاتى كه دشمنان جمهورى اسلامى شروع كرده بودند، وارد آمد. دشمنان وقتى هم شروع مى‌كنند، همه با هم شروع مى‌كنند؛ چون طرف، يك جبهه است. از جمله، همين خبرگزاريهاى صهيونيستى و استكبارى همين چهار، پنج خبرگزارى معروف كه همه‌ى آنتنهاى دنيا، خبرها، تحليلها و گزارشها را از آنها مى‌گيرند؛ و همين چند راديويى كه سالهاست ميليونها دلار خرج مى‌كنند، براى اين‌كه بتوانند مثلاً صدايشان را به گوش چند نفرى در ايران برسانند. مى‌نويسند؛ مترجمها و گوينده‌ها استخدام مى‌كنند؛ خرج فنّى و خرج تبليغاتى مى‌كنند؛ خرج مطلب نويسى مى‌كنند؛ سياست گذارى مى‌كنند و پولها مى‌دهند تا اين صدا را به ايران برسانند؛ شايد چند نفرى بالاخره در گوشه وكنار، گوش كنند و تحت تأثير آن حرفها قرار گيرند.

اينها از چند ماه پيش زمزمه‌اى را شروع كرده بودند، كه البته تازگى هم ندارد. هميشه هست؛ منتها گاهى، حمله‌اى را شروع مى‌كنند. اين زمزمه، معنا و مضمون و محصولش اين بود كه مردم در ايران، ديگر با انقلاب و اسلام سر و كارى ندارند و از اسلام بيزار شده‌اند! مى‌خواهند بگويند: ببينيد مسؤولين جمهورى اسلامى چقدر بد عمل كردند كه مردم، ديگر اسلام را هم بوسيدند و كنار گذاشتند! در داخل، قبلاً هم بعضى، همين حرفها را تكرار مى‌كردند و باز هم تكرار مى‌كنند. اين را به شما عرض كنم كه در همين دانشگاههاى ما، متأسفانه مواردش ديده شده است. اين را به دانشجويان مسلمان حزب‌الّلهى عرض مى‌كنم كه بدانند: چنين انگيزه‌هايى در گوشه و كنار هست. البته اكثريت اساتيد ما خوب، مؤمن، طرفدار رشد و تعالى ملت و طرفدار انقلاب اسلامى و نظام مقدّس جمهورى اسلامى‌اند. اما اين‌طور هم نيست كه هيچ فرد موذى‌اى پيدا نشود. در همين دانشگاهها، كسانى البته خيلى معدود هستند كه سعى مى‌كنند يك قالب و هيكل فلسفى هم به اين مطلب بدهند كه، «بله؛ از وقتى جمهورى اسلامى بر سرِ كار آمد، اسلام ضعيف شد»! ديگر دروغ و ترفند، از اين رسواتر نمى‌شود! اوج عظمت اسلام در همه‌ى دنيا، با پديد آمدن جمهورى اسلامى به منصه‌ى ظهور رسيد. ولى آنها، درست به عكس، مى‌خواهند بگويند كه جمهورى اسلامى، تشكيل حكومت اسلامى، و پديد آمدن مشت كوبنده‌ى قرآن و اسلام عليه دشمنان، به ضرر اسلام است! اگر اين‌طور است، پس پيغمبر صلوات‌اللَّه‌عليه هم بايد حكومت تشكيل نمى‌داد. اميرالمؤمنين سلام‌اللَّه‌عليه هم بايد حكومت تشكيل نمى‌داد. خلفاى صدر اسلام هم بايد به خانه هايشان مى‌رفتند. حكومت ديگر چرا؟!

اگر حكومت اسلامى براى دعوت اسلامى مضرّ است، چرا پيامبر اين‌قدر زحمت كشيد؛ اين همه جنگ كرد و اين عدّه آدم كشته شد؟! ببينيد اين بيدلا گويان، چقدر از اسلام بى‌خبرند! حالا يك وقت راديوى فلان گروه بد نامِ كريه‌المنظرِ دنيا حرفى مى‌زند؛ مى‌گوييم «خوب؛ او خبر ندارد» يا لااقل «در ميان اين جمعيت نيست.» اما عدّه‌اى در داخل ميهن اسلامى، از اين حرفهاى بى‌معنى بر زبان جارى مى‌كنند!

به‌هرحال، ملت ما، وقتش، كارى را كه بايستى مى‌كرد، انجام داد. بيست‌ودوم بهمن، دشمنان خارجى و داخلى را متحيّر كرد. ماندند چه بگويند. خيابانهاى تهران به اين عظمت و پر از جمعيت! آن، ميدان آزادى! آن، شهرهاى مختلف؛ شهرهاى كوچك و شهرهاى بزرگ؛ شهرهايى كه دشمن مى‌خواهد وانمود كند كه مردمش بانظام مسأله دارند! بحمداللَّه يكى پس از ديگرى، چهره‌ى با صلابت مردم اين شهرها نشان داده شد؛ خودشان ديدند، ديگران هم ديدند كه ملت ايران، يكپارچه قيام كرد وبه حركت درآمد. من به شما عرض كنم: امروز در دنيا حتّى يك دولت وجود ندارد چه دولتهاى بزرگى مثل امريكا و چه دولتهاى كوچك كه بتواند در مراسمى ملى و اعتقادى، چنين بسيج عظيمى را از ملت خود نشان دهد. تنها دولتى كه توانِ اين كار را دارد، نظام جمهورى اسلامى ايران است و بس!

نكته‌ى ديگرى كه بايد عرض كنم، اين است كه تهاجمى عليه مسلمين در دنيا شكل گرفته است. برادران و خواهران عزيز و قاطبه‌ى مسلمين بايد بدانند كه موردِ تهاجمِ همه جانبه‌اى قرار گرفته‌اند. اگر كشورى مسلمان، در گوشه‌اى به خيال خود راحت نشسته است، گمان نكند كه مورد چنين تهاجمى نخواهد بود. تهاجم، عليه اسلام و همه‌ى مسلمين است. نمونه‌ى واضحش در حال حاضر، فاجعه‌ى عظيم بوسنى‌هرزگوين است. واقعاً قضاياى عجيب و بى‌نظيرى است! صربها و كرواتها و پشت سرشان انگليسيها و بعضى از دولتهاى اروپايى و امريكا، در فاجعه‌آفرينى و قساوت قلب، روى دستِ صهيونيستهاى غاصب زدند! بنده در خطبه‌ى عربى گفتم كه آن روز، فاجعه‌آفرينى صهيونيستها، در غيبت افكار عمومى دنيا انجام مى‌گرفت و كسى خبر نداشت در فلسطين اشغالى چه اتفاقى مى‌افتد. اما امروز در مطبوعات امريكا و اروپا و در تلويزيونهاى اروپا و امريكا، همه‌ى قضايا منعكس مى‌شود. غربِ سنگين‌دل و دولتهاى استكبارىِ ستمگر كه بعضاً نظاره‌گر اين فجايعند، اوّل صربها را تجهيز كردند. هركارى كه لازم بود براى آنها بكنند، كردند. حالا هم نشسته‌اند تا آن‌كه دستش قويتر است، سرِ اين ضعيف را گرداگرد ببرّد! هر چند گاه يك بار هم مى‌گويند كه فلان كنفرانس تشكيل شد! و همه‌اش هم حرف مفت! البته دولتهاى اسلامى هم، در اين قضيّه بى‌تقصير نيستند. بعضى‌شان چرا؛ خوب عمل كردند. ملت و دولت ايران، از همه بهتر عمل كرد. بعضى ديگر هم خوب عمل كردند. امّا بعضى هم واقعاً بد عمل كردند. و الّا اگر دولتهاى اسلامى مى‌گفتند «با كسانى كه از صربها حمايت كنند، يك ماه قطع رابطه خواهيم كرد و با آنها به معامله نخواهيم پرداخت»، قضيه چنين بغرنج نمى‌شد.

به‌هرحال، كوتاهى كردند و حادثه، حادثه‌ى عظيمى است. البته به شما عرض كنم كه خواهيد ديد و ان‌شاءاللَّه در آينده همه‌ى دنيا خواهند ديد كه اين حادثه در اروپا، به نفع اسلام و به ضرر قدرتهاى استكبارى اروپا تمام خواهد شد. يعنى طبيعت حادثه چنين است. اين حادثه، به فضل الهى، مبدأ تحوّلى براى اسلام و موقعيت اسلام و مسلمين در اروپا خواهد شد. اين «يك» كه عرض كردم، نمونه‌اى از آن تهاجم است. نمونه‌ى ديگر، فلسطين اشغالى است. امروز جلوِ چشم مردم دنيا، اسرائيليها غصب مى‌كنند، زندان مى‌كنند، شكنجه مى‌كنند، محكوم مى‌كنند، تبعيد مى‌كنند، بمباران مى‌كنند، و دنيا هم هيچ نمى‌گويد! عجيب‌تر اين‌كه، دنياى استكبار، به آن مظلومها تشر مى‌زند كه «چرا دفاع مى‌كنيد؟!» دنياى استكبار، يعنى در درجه‌ى اوّل امريكا، كه از همه شريرتر و خبيث‌تر است و بعد هم آنهايى كه دنباله‌رو امريكا هستند.

يك نمونه‌ى ديگر از آن تهاجم مذكور، جناياتى است كه در لبنان انجام مى‌گيرد. لبنانيها با دشمنِ صهيونيستِ غاصب كه هم فلسطين و هم بخشى از لبنان را غصب كرده است، مبارزه مى‌كنند. دنياى استكبار، به جاى اين‌كه به آن غاصب بگويد «چرا غصب كردى؟!» به دفاع كنندگان از خانه‌ى خودشان مى‌گويد «چرا شما دفاع مى‌كنيد؟!» ببينيد واقعاً چه نظامِ نوينِ پليدى بر دنيا حاكم است! اين نظم نوين جهانى كه مى‌گفتند، همين است؟! فرض كنيد فرد گردن كلفت زورگويى، وارد خانه‌ى يك عدّه بچه‌ى يتيم مى‌شود؛ خانه را مى‌گيرد؛ اثاث را مى‌گيرد؛ آذوقه را مى‌گيرد؛ اتاقهاى راحت را مى‌گيرد؛ فضاى خانه را اشغال مى‌كند و بچه‌ها را در انبارى خانه، حبس مى‌كند و يا محدوديتى برايشان ايجاد مى‌كند. بچه‌ها هم اگر فرصتى پيش آيد، فريادى مى‌زنند و مى‌گويند «چرا؟» فرد غاصب زورگو فوراً اخم مى‌كند كه «شما هم كه همه‌اش دم از مبارزه مى‌زنيد! صلح كجا رفت؟! دنبال صلح باشيد. چقدر شما بداخلاقيد!؟»

الان دنيا چنين وضعى دارد. عليه مسلمانان تهاجم مى‌كنند، قتل عام مى‌كنند، قتل عام كننده را تشويق مى‌كنند (مثل قضيه‌ى كشمير، يا تاجيكستان) براى نابودى اسلام همكارى مى‌كنند؛ ولى همين كه مسلمانان در جايى صدا بلند كنند، مى‌گويند «شما هم كه همه‌اش دم از مبارزه مى‌زنيد! شما هم كه همه‌اش بداخلاقى مى‌كنيد!» قضيه، اين‌گونه است. مبارزه‌ى خطرناك و خشنى عليه اسلام شروع كرده‌اند. البته، مبارزه‌اى كه با ده، دوازده سال برنامه‌ريزى و شروع شديد، هر چه پيش مى‌رود، بحمداللَّه بر مشكلات استكبار مى‌افزايد؛ كار بر او سخت‌تر مى‌شود؛ ناكامى‌اش بيشتر مى‌گردد و دولتهاى طرفدارش متزلزلتر مى‌شوند!

اين نكته را مسلمانان همه‌ى دنيا بايد بدانند و شما مردم مسلمان ايران هم بايد بدانيد: آن‌جا كه در دنيا، اسلام مى‌تواند با قدرت حرف بزند، ايران اسلامى است. اين قدرت را قدر بدانيد. اين عظمت را قدر بدانيد. اين استقلال را قدر بدانيد. اين توان اداى مافى‌الضّمير را كه ملت و دولت ما عليه هر قدرتى از قدرتها كه باشد، دارند، قدر بدانيد. ديگران از اين توان برخوردار نيستند. ما هم، بحمداللَّه، روزبه‌روز توانمندتر شده‌ايم. به فضل الهى، روزبه‌روز قويتر شده‌ايم و دشمن در مقابل اسلام و قلّه‌ى اقتدارش ايران اسلامى حسابى درمانده است.

ملت قدر بدانند. دولت قدر بداند. مسؤولين قدر بدانند. از اسلام جدا نشويم. دشمن را فراموش نكنيم. بيست‌ودوم بهمن، امتحانى بود كه ملت، خوب از عهده‌ى آن برآمد. امتحان «روز قدس» هم در جمعه‌ى آخر ماه رمضان فراخواهد رسيد. در هر سال، يكى دو بار از اين‌گونه تظاهرات عمومى و نمايش قدرت نظام اسلامى، بحمداللَّه در ايران هست؛ يكى از يكى بهتر. روز قدس راهم به ياد داشته باشيد. البته راه پايدارى در اين ميدان، اين است كه با خدا آشتى باشيم، تا خداى متعال، فضل و رحمت خود را از ما دريغ نكند.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم.

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد. لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

86) آل عمران: 102

87) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 40.

88) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 27.

89) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 40.

90) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 48.

91) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 48.

92) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 48.

93) سوره‌ى هود؛ آيه‌ى 49.

94) سوره‌ى حج؛ آيه‌ى 41.

95) سوره بقره: 183