بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداى متعال را بسيار سپاسگزارم از توفيق تشكيل اين جلسه و حضور شما برادران و خواهران، و بيانات بسيار مفيد و پرمغز از سوى سخنرانان محترم؛ همهى اينها نعمتهاى خداست، و همه - بخصوص بنده شخصاً - بايد از خداى متعال به خاطر يكايك اين نعمتها متشكر باشيم و ببينيم بارش رحمت حق را. هر يك كلمهى خوبى كه شما به ذهنتان ميرسد و بر زبان جارى ميكنيد، مظهرى از بارش رحمت حق است؛ و خدا را بر اين همه سپاس. من اين روزها با مشاهدهى اوضاع و احوال كشور و جامعهمان، لحظهبهلحظه خدا را به خاطر اين نعمتهاى بزرگ شكرگزارى ميكنم.
خب، ماه رمضان است و امروز بيست و سوم ماه، و ديشب شب عبادت و ذكر و مناجات، و دلها قاعدتاً برخوردار از نورانيت ناشى از شب قدر است. از خداى متعال بخواهيم كه اين ماه رمضان را براى ما، براى ملتمان و كشورمان و براى ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى بهپاخاستهى منطقه، مبارك قرار بدهد.
انصافاً وقت دوستان كم بود. من دو سه جمله راجع به بيانات آقايان و خانمهائى كه صحبت كردند، عرض بكنم. پنج دقيقهاى كه مجرى محترم فرمودند، بعد هم دوستان مراعات نكردند و مكرراً به وسيلهى مجرى محترم مؤاخذه شدند، واقعاً كم است. آقايان و خانمها خيلى حرف داشتند و من بدون هيچگونه مبالغه و تعارف دوست ميداشتم كه اى كاش هم وقت بود، هم حال و نشاط، تا انسان ميتوانست لااقل نيم ساعت از حرفهاى هر يك از اين دوستان را بشنود؛ چون خيلى حرفهاى خوب زده شد. مطالبى كه دوستان گفتند، مطالب سنجيدهاى بود، مطالب پختهاى بود. در بين مطالب دوستان حرف نو وجود داشت، كه براى من جالب و جديد بود؛ اينها انسان را خيلى خوشحال ميكند. پيشنهادهاى جالبى در زمينهى صنعت، در زمينهى علم، در زمينهى دانشگاه، در زمينهى معمارى، شهرسازى، هنر و علوم انسانى مطرح شد. اين پيشنهادها همان چيزهائى است كه حقير آرزو ميكردم اينها را از زبان نخبگان و زبدگان علمى و دانشگاهىمان بشنوم و حالا اين آرزو برآورده شده.
نكتهاى كه من در جلسهى امسال بوضوح احساس كردم، اين است كه گرايش بيانات دوستان، بيشتر به سمت ارائهى فكر و انديشه بود تا صِرف پيشنهادهاى اجرائى و عملى - كه البته آن هم به جاى خود چيز لازم و خوبى است - اين، پشتوانهى هر حركت علمى است. همچنان كه بعضى از دوستان هم اشاره كردند و كاملاً درست است، ما احتياج داريم به فكر، احتياج داريم به فلسفه، تا بتوانيم علم را، فناورى را، مديريت كشور را، مسائل گوناگون جامعه را به پيش ببريم و حل كنيم. فكر قبل از علم مورد نياز است، و من اين گرايش را مشاهده كردم. برخى از مطالبى كه دوستان گفتند، خوشبختانه در مراكز فكرى و تصميمگيرى مورد ملاحظه قرار گرفته و كارهائى هم انجام شده و بمرور انشاءاللَّه آثار آن ديده خواهد شد و همچنان كه يك روزى مسئلهى توليد علم، توليد فكر، نهضت علمى، نهضت نرمافزارى، غريبانه در جامعه مطرح ميشد و امروز گفتمان غالب را تشكيل ميدهد، انشاءاللَّه يك روزى باز همين مطالبى كه حالا گوشه و كنار گفته ميشود يا خيلى مورد توجه نيست، بتدريج به گفتمان غالب جامعه تبديل خواهد شد.
يكى از دوستان اشاره كردند كه خلأ نهادى را داريم كه به آينده به شكل كلان نگاه كند. خب، همين نشستهاى انديشههاى راهبردى دارد همين خلأ را پر ميكند. انشاءاللَّه بايستى با همكارى همهى اهل فكر، بتدريج كارهاى بزرگى بر اساس اين انجام بگيرد.
برخى نكات ديگر هم در زمينهى فرمايشات دوستان هست، كه چون وقت كم است، من ميگذرم؛ منتها توصيه ميكنم، هم به دفتر خودمان، هم به مسئولين محترمى كه اينجا تشريف دارند، كه اين پيشنهادها را جمع كنند. يكى از بركات اين جلسه، همين نظراتى است كه دوستان ابراز ميكنند. يكى از نيازهاى جامعهى ما همين است كه جمعى صاحب فكر بنشينند، در ميان آنها هم افرادى بيايند و محصول فكر و تجربهى خودشان را كه بعضاً متكى به عقبههاى انسانى و فكرىِ طولانى و عميقى هم هست، مطرح كنند. اين افكار بتدريج از حوزهى شخصى خارج ميشود و به حوزهى جمعى ميرسد و بتدريج به گفتمان عمومى جامعه تبديل ميشود. اين پيشنهادها را جمع كنند؛ اينها افكار خوبى است، حرفهاى جالبى است. بعضى از اين پيشنهادها همين حالا قابل اجرائى شدن است، قابل عملياتى شدن است؛ بعضى هم به پيشرفتها كمك ميكند. آنچه كه من ميخواهم عرض بكنم، چند نكتهى كوتاه است.
يكى از اركان و ستونهاى اصلىِ ايستادگى كنونى ملت ايران عبارت است از پيشرفتهاى علمى كشور؛ كه به دنبال اين پيشرفتهاى علمى، پيشرفتهاى عملى و اجرائى هم در موارد بسيارى بوده. ايستادگى ملت ايران، در دنيا يك حادثهى باشكوه است. ما توى قضيه قرار داريم. آن كسانى كه از بيرون نگاه ميكنند، عظمت اين ايستادگى را بيشتر احساس ميكنند.
شما ملاحظه كنيد؛ قدرتهاى اقتصادى اول دنيا، قدرتهاى علمى درجهى يك دنيا، قدرتهاى نظامى و امنيتى رديف اول دنيا، امروز يك جبههى وسيعى را در مقابل اين ملت تشكيل دادند. اينجور نيست؟ هر كارى هم از دستشان برمىآيد، دارند ميكنند. تهديد امنيتى ميكنند، تهديد اجتماعى ميكنند، تهديد سياسى ميكنند، دانشمند ما را ترور ميكنند، تحريم ميكنند، فشارهاى سياسى فراوان وارد ميكنند، دائم تهديد به تحرك نظامى ميكنند، در داخل تا هر جا دستشان برسد، فتنهانگيزى و آشوبآفرينى ميكنند؛ اما ملت ايران و جمهورى اسلامى با كمال قدرت و استقامت در مقابل همهى اينها ايستاده؛ آن «بله»اى را كه بهزور ميخواهند از او بگيرند، آن «بله» را نميدهد. آن «بله» عبارت است از تعظيم در مقابل قدرت مسلط جهانى - نظام سلطه - اين كار را نميكند. ما كه در مقابل نظام سلطهى جهانى «نه» ميگوئيم، اين نه، «نه»ى به علم نيست، «نه»ى به تمدن نيست، «نه»ى به پيشرفت نيست، «نه»ى به تجربههاى متراكم بشرى نيست؛ «نه» به سلطهطلبى و زيادهخواهى و استعباد و به زير مهميز كشيدن ملتهاست؛ اين «نه» را ما گفتيم، پايش هم ايستاديم؛ «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا».(1) ايستادگى ملت ايران، خيلى ايستادگى باشكوهى است.
يك ركن مهم اين ايستادگى، علم است. اين علم است كه به ما اعتماد به نفس داده. اگر امروز نفت ما را شركتهاى خارجى بايد مىآمدند استخراج و پالايش ميكردند، گاز ما را بايد آنها لولهكشى ميكردند، اگر نظام سلامت ما وابستهى به متخصصين خارجى و عمدتاً فرنگى بود، اگر تغذيهى ما دست آنها بود، اگر كشت و صنعت ما دست اسرائيلىها بود، اگر صنعت هستهاى ما در صورتى كه بنا نبود در آرزوى آن بميريم و يك چيزى وجود ميداشت، در اختيار فرانسه و آلمان و ديگران بود، ما امروز اين اعتماد به نفس را نداشتيم، قدرت اين ايستادگى نبود، اين عزت و اين شرف وجود نميداشت. اگر ما براى ساختن يك سد، براى ساختن يك نيروگاه، براى ساختن يك بزرگراه، براى ساختن يك تونل، براى ساختن سيلوهاى گندم، دستمان به سمت صنعتگران و دانشمندان شرق و غرب دنيا دراز بود، ملت ما احساس عزت نميكرد؛ مسئولين كشور هم آبروى اظهار وجود در قبال استكبار جهانى را نداشتند؛ نه چنين اعتماد به نفسى وجود داشت، نه چنين قوت ارادهاى وجود داشت، نه چنين عزمى وجود داشت. كى براى ما جاده ساخت و تونل ساخت و نيروگاه ساخت و سد و پل و بزرگراه و سلولهاى بنيادى و انرژى هستهاى را درست كرد؟ دانشگاه. اين دانشگاه بود كه به ملت ايران كمك كرد تا بتواند عزت نفس خودش را حفظ كند، آبروى خودش را حفظ كند و در مقابل زيادهخواهى دشمنان سينه سپر كند. مسئولين كشور هم از اين جهت مديون دانشگاهند.
خب، من قصدم اين نيست كه مناقب دانشگاه را در جمع دانشگاهىها بگويم؛ من از اين ميخواهم يك نتيجهاى بگيرم. دشمن ما از اين مركز قدرتافزائى غافل نيست و غافل نخواهد بود؛ اين را همه بدانيم. هر چيزى كه مايهى عزت كشور و عزت ملت و ايستادگى ملت و استقامت ملت است، بدون شك آماجى از آماجهاى دشمن است. احساس دينى، احساس انقلابى، استقلالطلبى و هرچه كه در اين زمينه هست - از جمله با اين بيانى كه عرض شد، دانشگاه - آماج دشمن است. در دانشگاه چه كار ميخواهند بكنند؟ دشمن علىالقاعده دو تا كار را براى دانشگاه ما برنامهريزى ميكند: يكى علمزدائى، يكى دينزدائى؛ از دانشگاه علمزدائى بشود، از دانشگاه دينزدائى بشود. علمزدائى از دانشگاه چگونه است؟ يكى از كارهاى كوچكش همين ترور دانشمندان است؛ كه آخرىاش همين دو سه تا دانشمند عزيز هستهاى ما بودند كه در اين يك سال اخير از دست ما گرفته شدند. برنامه، وسيعتر از اينهاست؛ اين يكى از آسانترينهايش است. پيچيدهتر از اين، اين است كه دانشگاه ما را، استاد ما را و دانشجوى ما را به كار غير علمى سرگرم كنند؛ نگذارند اين شكوفائى علمى كه آرزوى ماست، تحقق پيدا كند.
بله، شتاب پيشرفت علمى ما - همين طور كه دوستان گفتند و بنده هم اين آمارها را دارم و مكرر هم گفتم و ميگويم و افتخار هم ميكنيم - شتاب خيلى خوبى است؛ ليكن نقطهى شروع ما عقب است. بله، فلان كشورى كه اسم مىآورند، شتابش از ما كمتر است؛ منتها نقطهى شروعش در آن مقطعى كه ما شروع كرديم، خيلى جلوتر از ماست. ما بايد اين فاصله را جبران كنيم. ما بايد بدويم، ما بايد در اين ميدان بتازيم؛ جهش لازم است. اين يك - كه بعد من دو سه نكته را در ذيل اين مطلب عرض خواهم كرد - يكى هم مسئلهى دينزدائى است.
اگر دانشگاه ما يك دانشگاه علمىِ محض باشد، اما تويش دين و اخلاق نباشد، همان بلائى بر سر جامعهى ما و كشور ما و آيندهى ما خواهد آمد كه بر سر جامعهى دانشمند غرب آمد. غرب جامعهى دانشمندى است، اما جامعهى خوشبختى نيست. در آنجا امنيت اخلاقى نيست، امنيت روانى نيست، انسجام خانوادگى نيست، اخلاق نيست، معنويت نيست. خلأهاى عمدهى بشر اينهاست. اينها خوشبختى نيست؛ ما اين را نميخواهيم. ما خوشبختى ميخواهيم، ما امنيت حقيقى و معنوى ميخواهيم. بدون علم نميشود، با علم بدون دين هم نميشود؛ دين لازم است. جامعه بايد جامعهى دينى باشد؛ در رأس آن هم دانشگاه است. دانشگاه بايد دانشگاه متدين باشد. در مفهوم «متدين» از عرايض من تلقى غلط نشود. تدين به معناى معرفت عميق دينى، ايمان عميق و باور ژرف به دين و معارف دينى است، كه طبعاً عمل به دنبالش مىآيد؛ بايد دنبال اين باشيم. اين وظيفهى همه است، از جمله شما اساتيد محترم. يك كلمهى شما در كلاس درس، گاهى اوقات از يك ساعت يا دو ساعت سخنرانى حقيرِ روحانى تأثيرش بيشتر است. فرق نميكند معلم، معلم چه درسى باشد. استاد در كلاس ميتواند تأثير عميق بگذارد در شكلدهى فكر جوان و ذهن جوان و عمل جوان و دل جوان و ايمان جوان. به اين بينديشيد، به اين فكر كنيد؛ اين خيلى مهم است.
البته من در زمينهى علوم انسانى بحث دارم. اينجا يكى از دوستان پيشنهادى كردند، در ذهن خود من هم اتفاقاً همين بود، كه ما انشاءاللَّه يك جلسهاى ويژهى اساتيد علوم انسانى تشكيل بدهيم و تشكيل خواهيم داد كه بحث كلاً در زمينهى مسائل علوم انسانى باشد. ما سال گذشته يك مطلب مهمى را در اين زمينه مطرح كرديم؛ اين احتياج دارد به تعميق و توضيح. آدم از بازخوردها ميفهمد كه خيلى لازم است در اين زمينه صحبت بشود، بحث بشود، توضيح داده شود، تا بتوانيم پيش برويم و به آن نقطهى اصلى برسيم و تلقى نادرست از مسئله نداشته باشيم.
من اينجا يك فهرستى از پيشرفتهاى علمى كشور يادداشت كردم؛ كه خب، شماها ميدانيد، بارها هم گفتيم، در رسانهها هم تكرار شده. حالا چون يكى از خانمها اينجا مطرح كردند و براى من اين قضيه خيلى مهم است، فقط يك مورد از اين پيشرفتها را ذكر ميكنم: مسئلهى پزشكى زنان. اين خيلى مهم است. ما امروز پيشرفتهاى پزشكىِ فراوانى داريم كه در يك سطحى، تقريباً يك جايگاه بينالمللى در كشور ما پيدا كرده. مهمتر از اين، اين است كه امروز بانوان در كشور ما براى مراجعهى به طبيب، در هيچ بيمارىاى نياز ندارند كه به غير زن مراجعه كنند. زنى كه ميخواهد پزشك زن داشته باشد و به پزشك زن مراجعه كند، امروز اين در همهى زمينهها در كشور ما فراهم است. شايد شما جوانها كه پيش از انقلاب را نديديد و اطلاع نداريد، ندانيد اين قضيه چقدر مهم است. نه فقط براى افراد متدين، حتّى براى آدمهائى هم كه خيلى از لحاظ تدين در سطوح آنچنانى نيستند، اين قضيه مهم است. من الان نمونههائى در ذهن دارم كه لزومى ندارد آنها را مطرح كنم. اين امروز در كشور ما تحقق پيدا كرده؛ اين خيلى باارزش است. از اين قبيل پيشرفتهاى علمى در كشور ما فراوان است.
پس يك نكته اين بود كه ما علم را به همراه ايمان در دانشگاه حفظ كنيم. در اين زمينه، اساتيد نقش دارند؛ با گفتارشان، با رفتارشان. دشمن ميخواهد جوان ما را - بخصوص دانشجوى ما را كه زمامدار فكر و علم و مديريت آيندهى ما در اين كشور است - به بىايمانى و ولنگارى عقيدتى سوق بدهد؛ نبايد بگذاريم. امروز بخصوص دارد روى اين مسئله كار ميشود. سوق دادن جوان ما - بخصوص جوان علمى و فكرى ما - به سمت ولنگارى عقيدتى، به سمت بىايمانى، به سمت هرزهپوئى ذهنى، يكى از كارهاى دشمن است. وقتى كسى ايمان دارد، يك خط مستقيمى دارد، دنبال اين ايمانِ خودش حركت ميكند. وقتى ايمان نيست، مثل كاهى كه همين طور به اين سو و آن سو كشيده ميشود، هرزهپوئى دارد.
البته جوانهاى متدين در محيط علمى درخشيدند؛ اين هم معلوم باشد و عرض كرده باشيم. اطلاعى كه ما داريم، در زمينهى صنايع دفاعى، در زمينهى همين مسائل نابارورى كه گفته شد و سلولهاى بنيادى و آن مؤسسهى رويان، در زمينهى انرژى هستهاى، در زمينهى هوافضا، در زمينهى همين ابررايانهها كه مطرح شد، در زمينههاى گوناگون علمى و پيشرفتهاى علمى، بنبستشكنها، بچههاى متدين و مذهبى بودند؛ لااقل آنهائى كه در صفوف مقدم رفتند بنبستها را شكستند و جلو رفتند؛ اگرچه بعد ديگران هم ملحق شدند. پس جوانهاى متدين ما، دانشمندان جوان دينى ما نقش ايفاء كردند.
يك نكتهى ديگر اين است كه اساتيد عزيز دانشگاه، هم با واقعيات و حقايق كشور، و هم با حقايق جهان بايد آشنا باشند؛ اين يك تلاشى را ميطلبد. در همهى حوزههاى علمى، همين جور است. عالمِ معلمى كه جماعتى از او استفاده ميكنند، اگر به زمان خود عالم نباشد، دچار مشكلات خواهد شد. «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس»؛(2) كسى كه زمانه را ميشناسد، يعنى وقتى اوضاع و احوال محيط خود و محيط پيرامونىاش و محيط جهان را ميداند و ميفهمد جريانهاى گوناگون جهانى كىهايند، كجايند، اهدافشان چيست، چه جور با هم مواجه ميشوند، دچار اشتباه نميشود؛ در قضاياى گوناگون، قضاوت اشتباه نميكند و دچار اشتباه نميشود. اين آشنائى، براى همه لازم است؛ براى روحانى هم لازم است، براى دانشگاهى هم لازم است؛ براى معلم حوزه هم لازم است، براى معلم دانشگاه هم لازم است؛ اين يك چيز مهمى است. وقتى انسان جريانات گوناگون را ميشناسد، ميتواند پديدهها را استنتاج كند، كه اين پديده چيست، چه شد كه اين اتفاق افتاد، در تحليل، دچار خطا و اشتباه نميشود.
البته دشمن مرتب دارد تحليلباران ميكند. اين تعداد رسانههائى كه آمارش را چندى پيش اينجا آوردند و به ما دادند، اصلاً دهشتآور است. اينها غير از رسانههاى اينترنتى است - اينترنت كه ديگر يك دنياى بىمرز و خارج از محدودهاى است - منظور، همين ماهوارهها و راديوها و تلويزيونهاست. تحليلهائى كه در اين رسانهها مرتباً با هدف مقابله با جمهورى اسلامى و نظام اسلامى و ملت ايران داده ميشود، سرسامآور است. حالا آنهائى كه انبوه توليد ميكنند، ميدانند هم كه مردم به همهى اينها گوش نميدهند. ميگويند هر مقدارى كه ميشود، بايد تلاش كرد. راست را با دروغ مخلوط ميكنند، مىآيند يك تحليل غلط و معيوب از اين در مىآورند؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان». اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر حق به طور خالص و بىشائبه خودش را نشان بدهد، كسى دچار اشتباه نميشود؛ اگر باطل بدون آميختگى با حق، خودش را نشان بدهد، كسى دچار باطل نميشود؛ «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان».(3) يك لقمه از حق، يك لقمه از باطل را مخلوط ميكنند، يك غذائى كه ظاهرش نشان نميدهد مسموم است، در اختيار كسى كه بىاطلاع است، ميگذارند؛ اين تحليل در ذهنها اثر ميكند. گاهى اوقات تحليلهائى كه در بعضى از محافل دانشگاهى، دانشجوئى و استادى از بعضى از مسائل ميشود، آدم مىبيند اين بر اثر بىاطلاعى است؛ كسى هيچ تقصيرى هم ندارد. بنابراين اساتيد بايد در جريان مسائل قرار بگيرند.
لازم است جلسات نقد و پرسش و پاسخ ميان مسئولين و دانشگاهيان تشكيل شود. بنده از سالها پيش هميشه به مسئولين و به رؤساى جمهورى كه در اين مدت بودند، سفارش ميكردم كه برويد دانشگاه، برويد با دانشجوها حرف بزنيد. خود من كه هميشه ميرفتم. بنده از اول انقلاب و از پيش از انقلاب با دانشجوها ارتباط داشتم و سفارش هم ميكردم. حالا هم عرض ميكنم كه مسئولين بنشينند با اساتيد محترم جلسهى پرسش و پاسخ داشته باشند. اين پرسش و پاسخ خيلى باارزش است، خيلى كمك ميكند؛ هم به مسئولين كمك ميكند، هم به استاد دانشگاه كمك ميكند، هم به فضاى علم دانشگاه كمك ميكند. مسئولان حضور را در ميان مجامع دانشگاهى بپذيرند، انتقاد دلسوزانه را بپذيرند. خيلى از اين حرفهائى كه اينجا گفته شد يا در جلسات شبيه اين گفته ميشود، ميتواند مسئولان را راهنمائى كند. مسئولان در هر رتبهاى از علم و معرفت و تجربه باشند، يقيناً بىنياز نيستند از اين كه نظرات صاحبنظران و نخبگان را بشنوند و از آنها بهره ببرند و استفاده كنند. انسان واقعاً از اين نظرات استفاده ميكند. مسئولان از اين كار ابا نداشته باشند؛ انتقاد عالمانه را، انتقاد سازنده را بپذيرند. هر كسى يك حرف انتقادى زد، فوراً نگوئيم او با نظام مخالف است، او چنين است؛ نه، خيلى از نظرات انتقادىِ گزنده از روى دلسوزى است. انسان بايد ببوسد آن دهنى را كه از روى دلسوزى انتقاد ميكند. اين از ناحيهى مسئولان، كه مسئولان اين وظيفه را دارند. البته استادان محترم هم بايد بدانند كه تخريب نشود. بيان انتقادى با تخريب فرق ميكند؛ بيان انتقادى با كامل كردن پازل دشمن فرق ميكند؛ با بدبين كردن مردم يا گستردن بدبينى در فضاى عمومى كشور فرق ميكند؛ بايد اينجورى نباشد؛ بايد واقعاً دلسوزانه باشد.
آشنائى با مسائل منطقه هم همين جور، با مسائل جهان هم همين جور. اين مسائلى كه امروز در اطراف ما در جريان است، خيلى مسائل مهمى است؛ خيلى تأثيرگذار است. يك حادثهى عظيمى در شرف اتفاق است. اين حادثه، دو طرف دارد؛ البته دو طرف احتمالى: يك طرف، احتمالش قوىتر است؛ يك طرف، احتمالش ضعيفتر است. آن احتمال ضعيفتر اين است كه دستگاههاى استكبارى از يك فرصت و توان تبليغاتى استفاده كنند، باز بيايند يك پنجاه شصت سال ديگر زمينهى تسلط خودشان را بر اين كشورها و بر اين منطقه فراهم كنند - احتمال ضعيفى است، اما اين احتمال هست - كمااينكه الان شروع كردند و شما مىبينيد. به نظر من از همه جا هم دلهرهآورتر، ليبى است؛ كه آنجا از يك خلأيى دارند استفاده ميكنند و همين طور هجوم آوردهاند و ميخواهند پايشان را آنجا قرص و محكم كنند. البته اين احتمالِ ضعيفتر است. احتمال قوىتر اين است كه نه، ارادهى ملتها و بصيرت ملتها غلبه پيدا كند و بتوانند حكومتهاى مردمى را تشكيل بدهند و اين حكومتها، علىرغم استكبار و صهيونيسم و آمريكا و غيره، حكومتهاى مردمىِ اسلامى خواهد بود؛ حالا با شكلهاى مختلف، اما روح همهى اينها اسلامى خواهد بود؛ چون اين مردم، مردم مسلمانىاند.
چندى پيش، افراد مطلع به من اينجور گزارش دادند كه تعداد كسانى كه در همين كشور ليبى حافظ قرآنند، يك تعداد عجيبى است؛ كه اگر آدم اين آمار را بگويد، ممكن است خيلىها باور نكنند؛ من هم نميگويم، چون خيلى هم مطمئن نيستم. خب، اين نشاندهندهى گرايش دينى اين مردم است. اين مردم وقتى كه بخواهند انتخاب كنند، اگر انتخاب بابصيرتى باشد، معلوم است چگونه انتخاب ميكنند؛ همانى است كه دو سه سال پيش آمريكائىها گفتند كه در منطقهى خاورميانه و شمال آفريقا، هر انتخابى انجام بگيرد، به نفع مسلمانهاست، به نفع گرايش اسلامى است. راست گفتند؛ امروز در هر كدام از اين كشورها انتخابات انجام بگيرد، به نفع گرايشهاى اسلامى است؛ اگرچه ظاهر قضيه نشان ندهد. كى خيال ميكرد در مصر اينجور جوشش اسلامى قوى باشد؟ نميگذاشتند نشان داده بشود. به هر حال اين اتفاق بزرگى است كه در اين منطقه افتاده. يا اين است كه جريان منطقه، جريان حركت به سمت يك بلوك اسلامىِ قوىِ روشنِ پرجمعيتِ داراى نخبگان فراوان است - كه اين احتمالِ بيشتر است - يا اينكه خداى نكرده يك تسلط استعمارى ديگر است كه باز پنجاه سال، شصت سال، صد سال حركت ملتها را عقب بيندازد، تا باز كى ملتها بفهمند و تجربه كنند كه به آنها خيانت شده و باز بيدار بشوند. به هر حال حادثهى مهمى است. ما نميتوانيم نسبت به اين حادثه بىتفاوت بمانيم، نميتوانيم تحليل نكنيم، نميتوانيم درست نشناسيم. بايد در اين زمينهها هم اساتيد محترم تلاش كنند.
يكى از نتائج يا حواشى حوادث منطقهى ما - كه بالاتر از حواشى است - غلط از آب درآمدن تئورىهاى غربى است. همهى تئورىهاى اينها در زمينهى اقتصاد - كه حالا وضع اقتصادىشان را داريد مشاهده ميكنيد - در زمينهى سياست، ادارهى سياسى آنها، مديريت سياسى آنها، اينجور دارد در اين منطقه به گل مىنشيند. بعد از اين همه كارى كه در اين منطقه كردند و نفوذى كه پيدا كردند، حضور سياسى و اقتدار سياسى آنها اينجور دارد نابود ميشود. اينها نشان ميدهد كه تئورىپردازىهاى غربى در زمينهى سياست، در زمينهى اقتصاد، تئورىهاى ناقص و عقيم و بىخاصيتى است؛ ما را بيشتر تشويق ميكند كه برويم به درون خودمان مراجعه كنيم و فكر اسلامى و انديشهى اسلامى را پيدا كنيم.
مطلب ديگر، لزوم دميدن روح تازه به نهضت علمىِ عميق و سريع است. حركت خوب است - قبلاً هم عرض كردم - ليكن بايد يك روح تازهاى دميده شود. بخش مهمى از ظرفيت دانشگاهى كشور ما هنوز درگير پيشرفت علمى نيستند. همهى ظرفيت دانشگاهى بايد درگير بحث پيشرفت علم بشود. دانشگاههاى گوناگون، اساتيد در همه جا، دانشجوها - بخصوص دانشجوهاى نخبه و خوشفكر كه در بينشان نابغه هم پيدا ميشوند - همه بايد درگير پيشرفت علم باشند. يكى اين. يكى هم همان چيزى است كه امروز يكى دو نفر از دوستان اشاره كردند و بنده هم مكرر توصيه كردهام: علم نافع؛ علمى كه به نفع كشور باشد.
بايد منظومهى علمى ما يك منظومهى درست و صحيحى باشد؛ كه حالا اين نقشهى جامع علمى، متعهد و متكفل اين كار است. منظومهى علمى كشور بايد يك منظومهى كامل باشد؛ معلوم بشود ما چه نياز داريم، به چه اندازه نياز داريم، تناسب بين بخشهاى مختلف علمى چگونه است. پيشرفت ما حالت كاريكاتورى پيدا نكند؛ يك نقشهى منسجم، پيشرفت منسجم و صحيح باشد. فرهنگ نوآورى در دانشگاه بايد گسترش پيدا كند. همهى اين ظرفيت چند ميليونى استاد و دانشجوى ما بايد وارد ميدان نوآورى علمى بشوند؛ اين بايد بشود فرهنگ. دانشجوى ما از اول بايد به فكر فراگرفتن براى توليد كردن دانش باشد، نه فراگرفتن براى تقليد كردن و همين طور يك چيزى را پذيرفتن كه ديگر قابل تغيير هم نيست. موانع هم بايد برطرف شود.
يك نكتهى ديگر هم كه به نظرم مهم است، دخالت دادن دانشگاهها در حل مسائل علمى كشور است. خب، امروز شما ببينيد از رشتههاى مختلف علمى، اساتيد محترمى اينجا صحبت كردند. در هر رشتهاى، آدم يك كلمه حرف نو ميشنود؛ اين خيلى قابل اهتمام است. دستگاههاى مديريتى كشور چقدر ميتوانند از دانشگاهها، از محصولات و نتائج ذهنى و فكرى نخبگان كشور استفاده كنند. برخورد شكلى و تشريفاتى كافى نيست؛ بايستى تعامل، تعامل حقيقى باشد. بايد جورى باشد كه مقالات علمى ما متوجه به نيازهاى كشور باشد. اينجا يك آمارى را از مقالات علمى در زمينهى بهداشت و سلامت دادند. در كل مسائل علمى كشور، مقالاتى كه نوشته ميشود، نود درصد آنها بايد ناظر باشد به مسائل داخلى كشور و نيازهاى كشور. نود درصد پاياننامهها بايد متوجه به حل مشكلات كشور باشد. خب، حالا مثلاً فرض كنيد ما گفتيم جهاد اقتصادى. اين يك مسئله است ديگر؛ همه هم تصديق كردند كه امسال واقعاً سال جهاد اقتصادى است؛ يعنى بايد جهاد اقتصادى صورت بگيرد. حالا من سؤالم اين است: امسال چند تا نشست علمى، چند تا مقالهى تحقيقى، چند تا پروژهى عملياتى در زمينهى جهاد اقتصادى در كشور تحقق پيدا كرده؟ جهاد اقتصادى ابعادى دارد. جهاد اقتصادى به دانشكدهى حقوق هم مربوط ميشود، به دانشكدهى اقتصاد هم مربوط ميشود، به دانشكدههاى فنى هم مربوط ميشود، به دانشكدههاى علوم پايه هم مربوط ميشود. اگر ما بخواهيم ابعاد جهاد اقتصادى را ملاحظه كنيم، همهى دستگاههاى علمى كشور به نحوى ميتوانند مستقيم و غير مستقيم درگير مسئلهى جهاد اقتصادى باشند. پس هر كدام يك مسئلهاى دارند براى اينكه در قضيهى جهاد اقتصادى آن را مطرح و دنبال كنند؛ اما نشده. دانشگاهها بايد درگير مسائل كشور باشند. هدف از علم اين است كه نفع برساند. بايد علم براى مردم نافع باشد؛ از بركات آن علم بايستى استفاده كنند.
البته حركت علمى كشور، نقاط قوت و ضعفى دارد. دوستان در دفتر زحمت كشيدند كار كردند، مواردى را يادداشت كردند، كه ديگر مجال نبود من درست يادداشتبردارى كنم؛ اگر هم يادداشت ميكردم، حالا مجال گفتنش هم نبود.
دو تا عنوان نبايد فراموش بشود: يكى همين مسئلهى منظومهى كامل علمى است - كه منظومهى علمى كشور بايد يك منظومهى كاملى باشد - كه نقشهى جامع علمى همين است. البته اجراى نقشهى جامع علمى مهمتر از تهيهى نقشه است. در تهيهى نقشه، كار مهمى انجام گرفت. دوستان در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تلاش كردند، دستگاههاى مسئول همكارى كردند، بخصوص اساتيد دانشگاه در طول اين چند سال خيلى كمك كردند، و نقشهى جامع را درآوردند؛ خيلى خوب، اما اين بايد اجرائى بشود. راه اجرائى شدن هم در خود نقشه ديده شده. چندين برابر تلاشى كه براى تهيهى نقشه شده، بايد براى اجرائى شدنش به كار برود. اين كارِ اساسى و مهمى است كه اگر اين شد، آن وقت منظومهى كامل علمى در كشور تهيه خواهد شد. فلان رشته را افزايش بدهيم، فلان رشته را كم كنيم، فلان رشته را حذف كنيم، فلان رشته را ايجاد كنيم؛ اينها همه بر طبق همين منظومهى كامل شكل خواهد گرفت.
يكى هم مسئلهى چرخهى ايدهى علمى تا مصرف است؛ اين هم خيلى مهم است. البته اين مربوط به دولت و همكارى دولت و دانشگاههاست، كه حالا يك نمونهاش همين پاركهاست كه بعضى دوستان اشاره كردند و نمونههاى ديگرى هم دارد. ايدهى كار علمى در ذهن نخبه شكل ميگيرد، بعد تبديل ميشود به علم، بعد تبديل ميشود به فناورى، بعد مىآيد ميشود صنعت، بعد مىآيد توى بازار مصرف. بازخورد آن در بازار مصرف، باز توليد ايده ميكند. اين چرخه بايد همين طور استمرار پيدا كند. اين، همكارى دولت و دستگاههاى صنعتى و دستگاههاى مديريتى و دستگاههاى دانشگاهى را لازم دارد و بايستى انجام بگيرد.
خب، روز قدس در پيش است. روز قدس، يك روزِ به معناى حقيقى كلمه، بينالمللىِ اسلامى است؛ روزى است كه ملت ايران ميتواند با كمك ملتهاى مشتاق ديگر، كه امروز خوشبختانه تعدادشان هم متعدد و زياد شده، يك حرف حقى را فرياد كند كه براى پنهان كردن آن حرف حق و خاموش كردن آن فرياد، شصت سال است كه دستگاه استكبار دارد سرمايهگذارى ميكند - البته حداقل شصت سال است، يعنى از زمان تشكيل دولت غاصب؛ والّا از مقدماتش شايد صد سال هم بيشتر است - شصت سال است كه دارند سعى ميكنند فلسطين را از نقشهى جغرافياى جهانى حذف كنند. البته تا حدود زيادى هم موفق شده بودند. انقلاب اسلامى زد توى دهن اينها. ايجاد نظام جمهورى اسلامى و اعلان روز قدس و تبديل سفارت رژيم غاصب به سفارت فلسطين در تهران، حركت هشدار دهنده و متوقف كننده و مهاجمى بود كه در مقابل اين نقشهى استكبارى ايستاد. امروز خوشبختانه اين حركت، روزبهروز توسعه پيدا كرده.
روز قدس پشتوانهى امنيت كشور ما هم هست. اين را همهى آحاد مردم عزيز ما بدانند؛ هر يك نفرى كه روز قدس توى خيابان مىآيد، به سهم خود دارد به امنيت كشور و امنيت ملت و حفظ دستاوردهاى انقلابش كمك ميكند. روز قدس روز بزرگى است، روز مهمى است. انشاءاللَّه امسال، هم در كشور ما و هم در كشورهاى اسلامى ديگر، اين روز، باعظمتتر از هميشه برگزار خواهد شد.
پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، آنچه عمل كرديم، آنچه نيت كرديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! به همهى اينها بركت عنايت كن. پروردگارا! ما را در راه خودت ثابتقدم بدار. اعمال ما را مرضى امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام و عجّل اللَّه فرجه) و مورد خشنودى روح مطهر شهدامان و روح مطهر امام بزرگوارمان قرار بده. ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) فصلت: 30
2) كافى، ج 1، ص 27
3) نهجالبلاغه، خطبهى 50
خداى متعال را بسيار سپاسگزارم از توفيق تشكيل اين جلسه و حضور شما برادران و خواهران، و بيانات بسيار مفيد و پرمغز از سوى سخنرانان محترم؛ همهى اينها نعمتهاى خداست، و همه - بخصوص بنده شخصاً - بايد از خداى متعال به خاطر يكايك اين نعمتها متشكر باشيم و ببينيم بارش رحمت حق را. هر يك كلمهى خوبى كه شما به ذهنتان ميرسد و بر زبان جارى ميكنيد، مظهرى از بارش رحمت حق است؛ و خدا را بر اين همه سپاس. من اين روزها با مشاهدهى اوضاع و احوال كشور و جامعهمان، لحظهبهلحظه خدا را به خاطر اين نعمتهاى بزرگ شكرگزارى ميكنم.
خب، ماه رمضان است و امروز بيست و سوم ماه، و ديشب شب عبادت و ذكر و مناجات، و دلها قاعدتاً برخوردار از نورانيت ناشى از شب قدر است. از خداى متعال بخواهيم كه اين ماه رمضان را براى ما، براى ملتمان و كشورمان و براى ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى بهپاخاستهى منطقه، مبارك قرار بدهد.
انصافاً وقت دوستان كم بود. من دو سه جمله راجع به بيانات آقايان و خانمهائى كه صحبت كردند، عرض بكنم. پنج دقيقهاى كه مجرى محترم فرمودند، بعد هم دوستان مراعات نكردند و مكرراً به وسيلهى مجرى محترم مؤاخذه شدند، واقعاً كم است. آقايان و خانمها خيلى حرف داشتند و من بدون هيچگونه مبالغه و تعارف دوست ميداشتم كه اى كاش هم وقت بود، هم حال و نشاط، تا انسان ميتوانست لااقل نيم ساعت از حرفهاى هر يك از اين دوستان را بشنود؛ چون خيلى حرفهاى خوب زده شد. مطالبى كه دوستان گفتند، مطالب سنجيدهاى بود، مطالب پختهاى بود. در بين مطالب دوستان حرف نو وجود داشت، كه براى من جالب و جديد بود؛ اينها انسان را خيلى خوشحال ميكند. پيشنهادهاى جالبى در زمينهى صنعت، در زمينهى علم، در زمينهى دانشگاه، در زمينهى معمارى، شهرسازى، هنر و علوم انسانى مطرح شد. اين پيشنهادها همان چيزهائى است كه حقير آرزو ميكردم اينها را از زبان نخبگان و زبدگان علمى و دانشگاهىمان بشنوم و حالا اين آرزو برآورده شده.
نكتهاى كه من در جلسهى امسال بوضوح احساس كردم، اين است كه گرايش بيانات دوستان، بيشتر به سمت ارائهى فكر و انديشه بود تا صِرف پيشنهادهاى اجرائى و عملى - كه البته آن هم به جاى خود چيز لازم و خوبى است - اين، پشتوانهى هر حركت علمى است. همچنان كه بعضى از دوستان هم اشاره كردند و كاملاً درست است، ما احتياج داريم به فكر، احتياج داريم به فلسفه، تا بتوانيم علم را، فناورى را، مديريت كشور را، مسائل گوناگون جامعه را به پيش ببريم و حل كنيم. فكر قبل از علم مورد نياز است، و من اين گرايش را مشاهده كردم. برخى از مطالبى كه دوستان گفتند، خوشبختانه در مراكز فكرى و تصميمگيرى مورد ملاحظه قرار گرفته و كارهائى هم انجام شده و بمرور انشاءاللَّه آثار آن ديده خواهد شد و همچنان كه يك روزى مسئلهى توليد علم، توليد فكر، نهضت علمى، نهضت نرمافزارى، غريبانه در جامعه مطرح ميشد و امروز گفتمان غالب را تشكيل ميدهد، انشاءاللَّه يك روزى باز همين مطالبى كه حالا گوشه و كنار گفته ميشود يا خيلى مورد توجه نيست، بتدريج به گفتمان غالب جامعه تبديل خواهد شد.
يكى از دوستان اشاره كردند كه خلأ نهادى را داريم كه به آينده به شكل كلان نگاه كند. خب، همين نشستهاى انديشههاى راهبردى دارد همين خلأ را پر ميكند. انشاءاللَّه بايستى با همكارى همهى اهل فكر، بتدريج كارهاى بزرگى بر اساس اين انجام بگيرد.
برخى نكات ديگر هم در زمينهى فرمايشات دوستان هست، كه چون وقت كم است، من ميگذرم؛ منتها توصيه ميكنم، هم به دفتر خودمان، هم به مسئولين محترمى كه اينجا تشريف دارند، كه اين پيشنهادها را جمع كنند. يكى از بركات اين جلسه، همين نظراتى است كه دوستان ابراز ميكنند. يكى از نيازهاى جامعهى ما همين است كه جمعى صاحب فكر بنشينند، در ميان آنها هم افرادى بيايند و محصول فكر و تجربهى خودشان را كه بعضاً متكى به عقبههاى انسانى و فكرىِ طولانى و عميقى هم هست، مطرح كنند. اين افكار بتدريج از حوزهى شخصى خارج ميشود و به حوزهى جمعى ميرسد و بتدريج به گفتمان عمومى جامعه تبديل ميشود. اين پيشنهادها را جمع كنند؛ اينها افكار خوبى است، حرفهاى جالبى است. بعضى از اين پيشنهادها همين حالا قابل اجرائى شدن است، قابل عملياتى شدن است؛ بعضى هم به پيشرفتها كمك ميكند. آنچه كه من ميخواهم عرض بكنم، چند نكتهى كوتاه است.
يكى از اركان و ستونهاى اصلىِ ايستادگى كنونى ملت ايران عبارت است از پيشرفتهاى علمى كشور؛ كه به دنبال اين پيشرفتهاى علمى، پيشرفتهاى عملى و اجرائى هم در موارد بسيارى بوده. ايستادگى ملت ايران، در دنيا يك حادثهى باشكوه است. ما توى قضيه قرار داريم. آن كسانى كه از بيرون نگاه ميكنند، عظمت اين ايستادگى را بيشتر احساس ميكنند.
شما ملاحظه كنيد؛ قدرتهاى اقتصادى اول دنيا، قدرتهاى علمى درجهى يك دنيا، قدرتهاى نظامى و امنيتى رديف اول دنيا، امروز يك جبههى وسيعى را در مقابل اين ملت تشكيل دادند. اينجور نيست؟ هر كارى هم از دستشان برمىآيد، دارند ميكنند. تهديد امنيتى ميكنند، تهديد اجتماعى ميكنند، تهديد سياسى ميكنند، دانشمند ما را ترور ميكنند، تحريم ميكنند، فشارهاى سياسى فراوان وارد ميكنند، دائم تهديد به تحرك نظامى ميكنند، در داخل تا هر جا دستشان برسد، فتنهانگيزى و آشوبآفرينى ميكنند؛ اما ملت ايران و جمهورى اسلامى با كمال قدرت و استقامت در مقابل همهى اينها ايستاده؛ آن «بله»اى را كه بهزور ميخواهند از او بگيرند، آن «بله» را نميدهد. آن «بله» عبارت است از تعظيم در مقابل قدرت مسلط جهانى - نظام سلطه - اين كار را نميكند. ما كه در مقابل نظام سلطهى جهانى «نه» ميگوئيم، اين نه، «نه»ى به علم نيست، «نه»ى به تمدن نيست، «نه»ى به پيشرفت نيست، «نه»ى به تجربههاى متراكم بشرى نيست؛ «نه» به سلطهطلبى و زيادهخواهى و استعباد و به زير مهميز كشيدن ملتهاست؛ اين «نه» را ما گفتيم، پايش هم ايستاديم؛ «انّ الّذين قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا».(1) ايستادگى ملت ايران، خيلى ايستادگى باشكوهى است.
يك ركن مهم اين ايستادگى، علم است. اين علم است كه به ما اعتماد به نفس داده. اگر امروز نفت ما را شركتهاى خارجى بايد مىآمدند استخراج و پالايش ميكردند، گاز ما را بايد آنها لولهكشى ميكردند، اگر نظام سلامت ما وابستهى به متخصصين خارجى و عمدتاً فرنگى بود، اگر تغذيهى ما دست آنها بود، اگر كشت و صنعت ما دست اسرائيلىها بود، اگر صنعت هستهاى ما در صورتى كه بنا نبود در آرزوى آن بميريم و يك چيزى وجود ميداشت، در اختيار فرانسه و آلمان و ديگران بود، ما امروز اين اعتماد به نفس را نداشتيم، قدرت اين ايستادگى نبود، اين عزت و اين شرف وجود نميداشت. اگر ما براى ساختن يك سد، براى ساختن يك نيروگاه، براى ساختن يك بزرگراه، براى ساختن يك تونل، براى ساختن سيلوهاى گندم، دستمان به سمت صنعتگران و دانشمندان شرق و غرب دنيا دراز بود، ملت ما احساس عزت نميكرد؛ مسئولين كشور هم آبروى اظهار وجود در قبال استكبار جهانى را نداشتند؛ نه چنين اعتماد به نفسى وجود داشت، نه چنين قوت ارادهاى وجود داشت، نه چنين عزمى وجود داشت. كى براى ما جاده ساخت و تونل ساخت و نيروگاه ساخت و سد و پل و بزرگراه و سلولهاى بنيادى و انرژى هستهاى را درست كرد؟ دانشگاه. اين دانشگاه بود كه به ملت ايران كمك كرد تا بتواند عزت نفس خودش را حفظ كند، آبروى خودش را حفظ كند و در مقابل زيادهخواهى دشمنان سينه سپر كند. مسئولين كشور هم از اين جهت مديون دانشگاهند.
خب، من قصدم اين نيست كه مناقب دانشگاه را در جمع دانشگاهىها بگويم؛ من از اين ميخواهم يك نتيجهاى بگيرم. دشمن ما از اين مركز قدرتافزائى غافل نيست و غافل نخواهد بود؛ اين را همه بدانيم. هر چيزى كه مايهى عزت كشور و عزت ملت و ايستادگى ملت و استقامت ملت است، بدون شك آماجى از آماجهاى دشمن است. احساس دينى، احساس انقلابى، استقلالطلبى و هرچه كه در اين زمينه هست - از جمله با اين بيانى كه عرض شد، دانشگاه - آماج دشمن است. در دانشگاه چه كار ميخواهند بكنند؟ دشمن علىالقاعده دو تا كار را براى دانشگاه ما برنامهريزى ميكند: يكى علمزدائى، يكى دينزدائى؛ از دانشگاه علمزدائى بشود، از دانشگاه دينزدائى بشود. علمزدائى از دانشگاه چگونه است؟ يكى از كارهاى كوچكش همين ترور دانشمندان است؛ كه آخرىاش همين دو سه تا دانشمند عزيز هستهاى ما بودند كه در اين يك سال اخير از دست ما گرفته شدند. برنامه، وسيعتر از اينهاست؛ اين يكى از آسانترينهايش است. پيچيدهتر از اين، اين است كه دانشگاه ما را، استاد ما را و دانشجوى ما را به كار غير علمى سرگرم كنند؛ نگذارند اين شكوفائى علمى كه آرزوى ماست، تحقق پيدا كند.
بله، شتاب پيشرفت علمى ما - همين طور كه دوستان گفتند و بنده هم اين آمارها را دارم و مكرر هم گفتم و ميگويم و افتخار هم ميكنيم - شتاب خيلى خوبى است؛ ليكن نقطهى شروع ما عقب است. بله، فلان كشورى كه اسم مىآورند، شتابش از ما كمتر است؛ منتها نقطهى شروعش در آن مقطعى كه ما شروع كرديم، خيلى جلوتر از ماست. ما بايد اين فاصله را جبران كنيم. ما بايد بدويم، ما بايد در اين ميدان بتازيم؛ جهش لازم است. اين يك - كه بعد من دو سه نكته را در ذيل اين مطلب عرض خواهم كرد - يكى هم مسئلهى دينزدائى است.
اگر دانشگاه ما يك دانشگاه علمىِ محض باشد، اما تويش دين و اخلاق نباشد، همان بلائى بر سر جامعهى ما و كشور ما و آيندهى ما خواهد آمد كه بر سر جامعهى دانشمند غرب آمد. غرب جامعهى دانشمندى است، اما جامعهى خوشبختى نيست. در آنجا امنيت اخلاقى نيست، امنيت روانى نيست، انسجام خانوادگى نيست، اخلاق نيست، معنويت نيست. خلأهاى عمدهى بشر اينهاست. اينها خوشبختى نيست؛ ما اين را نميخواهيم. ما خوشبختى ميخواهيم، ما امنيت حقيقى و معنوى ميخواهيم. بدون علم نميشود، با علم بدون دين هم نميشود؛ دين لازم است. جامعه بايد جامعهى دينى باشد؛ در رأس آن هم دانشگاه است. دانشگاه بايد دانشگاه متدين باشد. در مفهوم «متدين» از عرايض من تلقى غلط نشود. تدين به معناى معرفت عميق دينى، ايمان عميق و باور ژرف به دين و معارف دينى است، كه طبعاً عمل به دنبالش مىآيد؛ بايد دنبال اين باشيم. اين وظيفهى همه است، از جمله شما اساتيد محترم. يك كلمهى شما در كلاس درس، گاهى اوقات از يك ساعت يا دو ساعت سخنرانى حقيرِ روحانى تأثيرش بيشتر است. فرق نميكند معلم، معلم چه درسى باشد. استاد در كلاس ميتواند تأثير عميق بگذارد در شكلدهى فكر جوان و ذهن جوان و عمل جوان و دل جوان و ايمان جوان. به اين بينديشيد، به اين فكر كنيد؛ اين خيلى مهم است.
البته من در زمينهى علوم انسانى بحث دارم. اينجا يكى از دوستان پيشنهادى كردند، در ذهن خود من هم اتفاقاً همين بود، كه ما انشاءاللَّه يك جلسهاى ويژهى اساتيد علوم انسانى تشكيل بدهيم و تشكيل خواهيم داد كه بحث كلاً در زمينهى مسائل علوم انسانى باشد. ما سال گذشته يك مطلب مهمى را در اين زمينه مطرح كرديم؛ اين احتياج دارد به تعميق و توضيح. آدم از بازخوردها ميفهمد كه خيلى لازم است در اين زمينه صحبت بشود، بحث بشود، توضيح داده شود، تا بتوانيم پيش برويم و به آن نقطهى اصلى برسيم و تلقى نادرست از مسئله نداشته باشيم.
من اينجا يك فهرستى از پيشرفتهاى علمى كشور يادداشت كردم؛ كه خب، شماها ميدانيد، بارها هم گفتيم، در رسانهها هم تكرار شده. حالا چون يكى از خانمها اينجا مطرح كردند و براى من اين قضيه خيلى مهم است، فقط يك مورد از اين پيشرفتها را ذكر ميكنم: مسئلهى پزشكى زنان. اين خيلى مهم است. ما امروز پيشرفتهاى پزشكىِ فراوانى داريم كه در يك سطحى، تقريباً يك جايگاه بينالمللى در كشور ما پيدا كرده. مهمتر از اين، اين است كه امروز بانوان در كشور ما براى مراجعهى به طبيب، در هيچ بيمارىاى نياز ندارند كه به غير زن مراجعه كنند. زنى كه ميخواهد پزشك زن داشته باشد و به پزشك زن مراجعه كند، امروز اين در همهى زمينهها در كشور ما فراهم است. شايد شما جوانها كه پيش از انقلاب را نديديد و اطلاع نداريد، ندانيد اين قضيه چقدر مهم است. نه فقط براى افراد متدين، حتّى براى آدمهائى هم كه خيلى از لحاظ تدين در سطوح آنچنانى نيستند، اين قضيه مهم است. من الان نمونههائى در ذهن دارم كه لزومى ندارد آنها را مطرح كنم. اين امروز در كشور ما تحقق پيدا كرده؛ اين خيلى باارزش است. از اين قبيل پيشرفتهاى علمى در كشور ما فراوان است.
پس يك نكته اين بود كه ما علم را به همراه ايمان در دانشگاه حفظ كنيم. در اين زمينه، اساتيد نقش دارند؛ با گفتارشان، با رفتارشان. دشمن ميخواهد جوان ما را - بخصوص دانشجوى ما را كه زمامدار فكر و علم و مديريت آيندهى ما در اين كشور است - به بىايمانى و ولنگارى عقيدتى سوق بدهد؛ نبايد بگذاريم. امروز بخصوص دارد روى اين مسئله كار ميشود. سوق دادن جوان ما - بخصوص جوان علمى و فكرى ما - به سمت ولنگارى عقيدتى، به سمت بىايمانى، به سمت هرزهپوئى ذهنى، يكى از كارهاى دشمن است. وقتى كسى ايمان دارد، يك خط مستقيمى دارد، دنبال اين ايمانِ خودش حركت ميكند. وقتى ايمان نيست، مثل كاهى كه همين طور به اين سو و آن سو كشيده ميشود، هرزهپوئى دارد.
البته جوانهاى متدين در محيط علمى درخشيدند؛ اين هم معلوم باشد و عرض كرده باشيم. اطلاعى كه ما داريم، در زمينهى صنايع دفاعى، در زمينهى همين مسائل نابارورى كه گفته شد و سلولهاى بنيادى و آن مؤسسهى رويان، در زمينهى انرژى هستهاى، در زمينهى هوافضا، در زمينهى همين ابررايانهها كه مطرح شد، در زمينههاى گوناگون علمى و پيشرفتهاى علمى، بنبستشكنها، بچههاى متدين و مذهبى بودند؛ لااقل آنهائى كه در صفوف مقدم رفتند بنبستها را شكستند و جلو رفتند؛ اگرچه بعد ديگران هم ملحق شدند. پس جوانهاى متدين ما، دانشمندان جوان دينى ما نقش ايفاء كردند.
يك نكتهى ديگر اين است كه اساتيد عزيز دانشگاه، هم با واقعيات و حقايق كشور، و هم با حقايق جهان بايد آشنا باشند؛ اين يك تلاشى را ميطلبد. در همهى حوزههاى علمى، همين جور است. عالمِ معلمى كه جماعتى از او استفاده ميكنند، اگر به زمان خود عالم نباشد، دچار مشكلات خواهد شد. «العالم بزمانه لا تهجم عليه اللّوابس»؛(2) كسى كه زمانه را ميشناسد، يعنى وقتى اوضاع و احوال محيط خود و محيط پيرامونىاش و محيط جهان را ميداند و ميفهمد جريانهاى گوناگون جهانى كىهايند، كجايند، اهدافشان چيست، چه جور با هم مواجه ميشوند، دچار اشتباه نميشود؛ در قضاياى گوناگون، قضاوت اشتباه نميكند و دچار اشتباه نميشود. اين آشنائى، براى همه لازم است؛ براى روحانى هم لازم است، براى دانشگاهى هم لازم است؛ براى معلم حوزه هم لازم است، براى معلم دانشگاه هم لازم است؛ اين يك چيز مهمى است. وقتى انسان جريانات گوناگون را ميشناسد، ميتواند پديدهها را استنتاج كند، كه اين پديده چيست، چه شد كه اين اتفاق افتاد، در تحليل، دچار خطا و اشتباه نميشود.
البته دشمن مرتب دارد تحليلباران ميكند. اين تعداد رسانههائى كه آمارش را چندى پيش اينجا آوردند و به ما دادند، اصلاً دهشتآور است. اينها غير از رسانههاى اينترنتى است - اينترنت كه ديگر يك دنياى بىمرز و خارج از محدودهاى است - منظور، همين ماهوارهها و راديوها و تلويزيونهاست. تحليلهائى كه در اين رسانهها مرتباً با هدف مقابله با جمهورى اسلامى و نظام اسلامى و ملت ايران داده ميشود، سرسامآور است. حالا آنهائى كه انبوه توليد ميكنند، ميدانند هم كه مردم به همهى اينها گوش نميدهند. ميگويند هر مقدارى كه ميشود، بايد تلاش كرد. راست را با دروغ مخلوط ميكنند، مىآيند يك تحليل غلط و معيوب از اين در مىآورند؛ «و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان». اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر حق به طور خالص و بىشائبه خودش را نشان بدهد، كسى دچار اشتباه نميشود؛ اگر باطل بدون آميختگى با حق، خودش را نشان بدهد، كسى دچار باطل نميشود؛ «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم يخف على المرتادين و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و ليكن يؤخذ من هذا ضغث و من ذاك ضغث فيمزجان».(3) يك لقمه از حق، يك لقمه از باطل را مخلوط ميكنند، يك غذائى كه ظاهرش نشان نميدهد مسموم است، در اختيار كسى كه بىاطلاع است، ميگذارند؛ اين تحليل در ذهنها اثر ميكند. گاهى اوقات تحليلهائى كه در بعضى از محافل دانشگاهى، دانشجوئى و استادى از بعضى از مسائل ميشود، آدم مىبيند اين بر اثر بىاطلاعى است؛ كسى هيچ تقصيرى هم ندارد. بنابراين اساتيد بايد در جريان مسائل قرار بگيرند.
لازم است جلسات نقد و پرسش و پاسخ ميان مسئولين و دانشگاهيان تشكيل شود. بنده از سالها پيش هميشه به مسئولين و به رؤساى جمهورى كه در اين مدت بودند، سفارش ميكردم كه برويد دانشگاه، برويد با دانشجوها حرف بزنيد. خود من كه هميشه ميرفتم. بنده از اول انقلاب و از پيش از انقلاب با دانشجوها ارتباط داشتم و سفارش هم ميكردم. حالا هم عرض ميكنم كه مسئولين بنشينند با اساتيد محترم جلسهى پرسش و پاسخ داشته باشند. اين پرسش و پاسخ خيلى باارزش است، خيلى كمك ميكند؛ هم به مسئولين كمك ميكند، هم به استاد دانشگاه كمك ميكند، هم به فضاى علم دانشگاه كمك ميكند. مسئولان حضور را در ميان مجامع دانشگاهى بپذيرند، انتقاد دلسوزانه را بپذيرند. خيلى از اين حرفهائى كه اينجا گفته شد يا در جلسات شبيه اين گفته ميشود، ميتواند مسئولان را راهنمائى كند. مسئولان در هر رتبهاى از علم و معرفت و تجربه باشند، يقيناً بىنياز نيستند از اين كه نظرات صاحبنظران و نخبگان را بشنوند و از آنها بهره ببرند و استفاده كنند. انسان واقعاً از اين نظرات استفاده ميكند. مسئولان از اين كار ابا نداشته باشند؛ انتقاد عالمانه را، انتقاد سازنده را بپذيرند. هر كسى يك حرف انتقادى زد، فوراً نگوئيم او با نظام مخالف است، او چنين است؛ نه، خيلى از نظرات انتقادىِ گزنده از روى دلسوزى است. انسان بايد ببوسد آن دهنى را كه از روى دلسوزى انتقاد ميكند. اين از ناحيهى مسئولان، كه مسئولان اين وظيفه را دارند. البته استادان محترم هم بايد بدانند كه تخريب نشود. بيان انتقادى با تخريب فرق ميكند؛ بيان انتقادى با كامل كردن پازل دشمن فرق ميكند؛ با بدبين كردن مردم يا گستردن بدبينى در فضاى عمومى كشور فرق ميكند؛ بايد اينجورى نباشد؛ بايد واقعاً دلسوزانه باشد.
آشنائى با مسائل منطقه هم همين جور، با مسائل جهان هم همين جور. اين مسائلى كه امروز در اطراف ما در جريان است، خيلى مسائل مهمى است؛ خيلى تأثيرگذار است. يك حادثهى عظيمى در شرف اتفاق است. اين حادثه، دو طرف دارد؛ البته دو طرف احتمالى: يك طرف، احتمالش قوىتر است؛ يك طرف، احتمالش ضعيفتر است. آن احتمال ضعيفتر اين است كه دستگاههاى استكبارى از يك فرصت و توان تبليغاتى استفاده كنند، باز بيايند يك پنجاه شصت سال ديگر زمينهى تسلط خودشان را بر اين كشورها و بر اين منطقه فراهم كنند - احتمال ضعيفى است، اما اين احتمال هست - كمااينكه الان شروع كردند و شما مىبينيد. به نظر من از همه جا هم دلهرهآورتر، ليبى است؛ كه آنجا از يك خلأيى دارند استفاده ميكنند و همين طور هجوم آوردهاند و ميخواهند پايشان را آنجا قرص و محكم كنند. البته اين احتمالِ ضعيفتر است. احتمال قوىتر اين است كه نه، ارادهى ملتها و بصيرت ملتها غلبه پيدا كند و بتوانند حكومتهاى مردمى را تشكيل بدهند و اين حكومتها، علىرغم استكبار و صهيونيسم و آمريكا و غيره، حكومتهاى مردمىِ اسلامى خواهد بود؛ حالا با شكلهاى مختلف، اما روح همهى اينها اسلامى خواهد بود؛ چون اين مردم، مردم مسلمانىاند.
چندى پيش، افراد مطلع به من اينجور گزارش دادند كه تعداد كسانى كه در همين كشور ليبى حافظ قرآنند، يك تعداد عجيبى است؛ كه اگر آدم اين آمار را بگويد، ممكن است خيلىها باور نكنند؛ من هم نميگويم، چون خيلى هم مطمئن نيستم. خب، اين نشاندهندهى گرايش دينى اين مردم است. اين مردم وقتى كه بخواهند انتخاب كنند، اگر انتخاب بابصيرتى باشد، معلوم است چگونه انتخاب ميكنند؛ همانى است كه دو سه سال پيش آمريكائىها گفتند كه در منطقهى خاورميانه و شمال آفريقا، هر انتخابى انجام بگيرد، به نفع مسلمانهاست، به نفع گرايش اسلامى است. راست گفتند؛ امروز در هر كدام از اين كشورها انتخابات انجام بگيرد، به نفع گرايشهاى اسلامى است؛ اگرچه ظاهر قضيه نشان ندهد. كى خيال ميكرد در مصر اينجور جوشش اسلامى قوى باشد؟ نميگذاشتند نشان داده بشود. به هر حال اين اتفاق بزرگى است كه در اين منطقه افتاده. يا اين است كه جريان منطقه، جريان حركت به سمت يك بلوك اسلامىِ قوىِ روشنِ پرجمعيتِ داراى نخبگان فراوان است - كه اين احتمالِ بيشتر است - يا اينكه خداى نكرده يك تسلط استعمارى ديگر است كه باز پنجاه سال، شصت سال، صد سال حركت ملتها را عقب بيندازد، تا باز كى ملتها بفهمند و تجربه كنند كه به آنها خيانت شده و باز بيدار بشوند. به هر حال حادثهى مهمى است. ما نميتوانيم نسبت به اين حادثه بىتفاوت بمانيم، نميتوانيم تحليل نكنيم، نميتوانيم درست نشناسيم. بايد در اين زمينهها هم اساتيد محترم تلاش كنند.
يكى از نتائج يا حواشى حوادث منطقهى ما - كه بالاتر از حواشى است - غلط از آب درآمدن تئورىهاى غربى است. همهى تئورىهاى اينها در زمينهى اقتصاد - كه حالا وضع اقتصادىشان را داريد مشاهده ميكنيد - در زمينهى سياست، ادارهى سياسى آنها، مديريت سياسى آنها، اينجور دارد در اين منطقه به گل مىنشيند. بعد از اين همه كارى كه در اين منطقه كردند و نفوذى كه پيدا كردند، حضور سياسى و اقتدار سياسى آنها اينجور دارد نابود ميشود. اينها نشان ميدهد كه تئورىپردازىهاى غربى در زمينهى سياست، در زمينهى اقتصاد، تئورىهاى ناقص و عقيم و بىخاصيتى است؛ ما را بيشتر تشويق ميكند كه برويم به درون خودمان مراجعه كنيم و فكر اسلامى و انديشهى اسلامى را پيدا كنيم.
مطلب ديگر، لزوم دميدن روح تازه به نهضت علمىِ عميق و سريع است. حركت خوب است - قبلاً هم عرض كردم - ليكن بايد يك روح تازهاى دميده شود. بخش مهمى از ظرفيت دانشگاهى كشور ما هنوز درگير پيشرفت علمى نيستند. همهى ظرفيت دانشگاهى بايد درگير بحث پيشرفت علم بشود. دانشگاههاى گوناگون، اساتيد در همه جا، دانشجوها - بخصوص دانشجوهاى نخبه و خوشفكر كه در بينشان نابغه هم پيدا ميشوند - همه بايد درگير پيشرفت علم باشند. يكى اين. يكى هم همان چيزى است كه امروز يكى دو نفر از دوستان اشاره كردند و بنده هم مكرر توصيه كردهام: علم نافع؛ علمى كه به نفع كشور باشد.
بايد منظومهى علمى ما يك منظومهى درست و صحيحى باشد؛ كه حالا اين نقشهى جامع علمى، متعهد و متكفل اين كار است. منظومهى علمى كشور بايد يك منظومهى كامل باشد؛ معلوم بشود ما چه نياز داريم، به چه اندازه نياز داريم، تناسب بين بخشهاى مختلف علمى چگونه است. پيشرفت ما حالت كاريكاتورى پيدا نكند؛ يك نقشهى منسجم، پيشرفت منسجم و صحيح باشد. فرهنگ نوآورى در دانشگاه بايد گسترش پيدا كند. همهى اين ظرفيت چند ميليونى استاد و دانشجوى ما بايد وارد ميدان نوآورى علمى بشوند؛ اين بايد بشود فرهنگ. دانشجوى ما از اول بايد به فكر فراگرفتن براى توليد كردن دانش باشد، نه فراگرفتن براى تقليد كردن و همين طور يك چيزى را پذيرفتن كه ديگر قابل تغيير هم نيست. موانع هم بايد برطرف شود.
يك نكتهى ديگر هم كه به نظرم مهم است، دخالت دادن دانشگاهها در حل مسائل علمى كشور است. خب، امروز شما ببينيد از رشتههاى مختلف علمى، اساتيد محترمى اينجا صحبت كردند. در هر رشتهاى، آدم يك كلمه حرف نو ميشنود؛ اين خيلى قابل اهتمام است. دستگاههاى مديريتى كشور چقدر ميتوانند از دانشگاهها، از محصولات و نتائج ذهنى و فكرى نخبگان كشور استفاده كنند. برخورد شكلى و تشريفاتى كافى نيست؛ بايستى تعامل، تعامل حقيقى باشد. بايد جورى باشد كه مقالات علمى ما متوجه به نيازهاى كشور باشد. اينجا يك آمارى را از مقالات علمى در زمينهى بهداشت و سلامت دادند. در كل مسائل علمى كشور، مقالاتى كه نوشته ميشود، نود درصد آنها بايد ناظر باشد به مسائل داخلى كشور و نيازهاى كشور. نود درصد پاياننامهها بايد متوجه به حل مشكلات كشور باشد. خب، حالا مثلاً فرض كنيد ما گفتيم جهاد اقتصادى. اين يك مسئله است ديگر؛ همه هم تصديق كردند كه امسال واقعاً سال جهاد اقتصادى است؛ يعنى بايد جهاد اقتصادى صورت بگيرد. حالا من سؤالم اين است: امسال چند تا نشست علمى، چند تا مقالهى تحقيقى، چند تا پروژهى عملياتى در زمينهى جهاد اقتصادى در كشور تحقق پيدا كرده؟ جهاد اقتصادى ابعادى دارد. جهاد اقتصادى به دانشكدهى حقوق هم مربوط ميشود، به دانشكدهى اقتصاد هم مربوط ميشود، به دانشكدههاى فنى هم مربوط ميشود، به دانشكدههاى علوم پايه هم مربوط ميشود. اگر ما بخواهيم ابعاد جهاد اقتصادى را ملاحظه كنيم، همهى دستگاههاى علمى كشور به نحوى ميتوانند مستقيم و غير مستقيم درگير مسئلهى جهاد اقتصادى باشند. پس هر كدام يك مسئلهاى دارند براى اينكه در قضيهى جهاد اقتصادى آن را مطرح و دنبال كنند؛ اما نشده. دانشگاهها بايد درگير مسائل كشور باشند. هدف از علم اين است كه نفع برساند. بايد علم براى مردم نافع باشد؛ از بركات آن علم بايستى استفاده كنند.
البته حركت علمى كشور، نقاط قوت و ضعفى دارد. دوستان در دفتر زحمت كشيدند كار كردند، مواردى را يادداشت كردند، كه ديگر مجال نبود من درست يادداشتبردارى كنم؛ اگر هم يادداشت ميكردم، حالا مجال گفتنش هم نبود.
دو تا عنوان نبايد فراموش بشود: يكى همين مسئلهى منظومهى كامل علمى است - كه منظومهى علمى كشور بايد يك منظومهى كاملى باشد - كه نقشهى جامع علمى همين است. البته اجراى نقشهى جامع علمى مهمتر از تهيهى نقشه است. در تهيهى نقشه، كار مهمى انجام گرفت. دوستان در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تلاش كردند، دستگاههاى مسئول همكارى كردند، بخصوص اساتيد دانشگاه در طول اين چند سال خيلى كمك كردند، و نقشهى جامع را درآوردند؛ خيلى خوب، اما اين بايد اجرائى بشود. راه اجرائى شدن هم در خود نقشه ديده شده. چندين برابر تلاشى كه براى تهيهى نقشه شده، بايد براى اجرائى شدنش به كار برود. اين كارِ اساسى و مهمى است كه اگر اين شد، آن وقت منظومهى كامل علمى در كشور تهيه خواهد شد. فلان رشته را افزايش بدهيم، فلان رشته را كم كنيم، فلان رشته را حذف كنيم، فلان رشته را ايجاد كنيم؛ اينها همه بر طبق همين منظومهى كامل شكل خواهد گرفت.
يكى هم مسئلهى چرخهى ايدهى علمى تا مصرف است؛ اين هم خيلى مهم است. البته اين مربوط به دولت و همكارى دولت و دانشگاههاست، كه حالا يك نمونهاش همين پاركهاست كه بعضى دوستان اشاره كردند و نمونههاى ديگرى هم دارد. ايدهى كار علمى در ذهن نخبه شكل ميگيرد، بعد تبديل ميشود به علم، بعد تبديل ميشود به فناورى، بعد مىآيد ميشود صنعت، بعد مىآيد توى بازار مصرف. بازخورد آن در بازار مصرف، باز توليد ايده ميكند. اين چرخه بايد همين طور استمرار پيدا كند. اين، همكارى دولت و دستگاههاى صنعتى و دستگاههاى مديريتى و دستگاههاى دانشگاهى را لازم دارد و بايستى انجام بگيرد.
خب، روز قدس در پيش است. روز قدس، يك روزِ به معناى حقيقى كلمه، بينالمللىِ اسلامى است؛ روزى است كه ملت ايران ميتواند با كمك ملتهاى مشتاق ديگر، كه امروز خوشبختانه تعدادشان هم متعدد و زياد شده، يك حرف حقى را فرياد كند كه براى پنهان كردن آن حرف حق و خاموش كردن آن فرياد، شصت سال است كه دستگاه استكبار دارد سرمايهگذارى ميكند - البته حداقل شصت سال است، يعنى از زمان تشكيل دولت غاصب؛ والّا از مقدماتش شايد صد سال هم بيشتر است - شصت سال است كه دارند سعى ميكنند فلسطين را از نقشهى جغرافياى جهانى حذف كنند. البته تا حدود زيادى هم موفق شده بودند. انقلاب اسلامى زد توى دهن اينها. ايجاد نظام جمهورى اسلامى و اعلان روز قدس و تبديل سفارت رژيم غاصب به سفارت فلسطين در تهران، حركت هشدار دهنده و متوقف كننده و مهاجمى بود كه در مقابل اين نقشهى استكبارى ايستاد. امروز خوشبختانه اين حركت، روزبهروز توسعه پيدا كرده.
روز قدس پشتوانهى امنيت كشور ما هم هست. اين را همهى آحاد مردم عزيز ما بدانند؛ هر يك نفرى كه روز قدس توى خيابان مىآيد، به سهم خود دارد به امنيت كشور و امنيت ملت و حفظ دستاوردهاى انقلابش كمك ميكند. روز قدس روز بزرگى است، روز مهمى است. انشاءاللَّه امسال، هم در كشور ما و هم در كشورهاى اسلامى ديگر، اين روز، باعظمتتر از هميشه برگزار خواهد شد.
پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، آنچه عمل كرديم، آنچه نيت كرديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! به همهى اينها بركت عنايت كن. پروردگارا! ما را در راه خودت ثابتقدم بدار. اعمال ما را مرضى امام زمان (عليه الصّلاة و السّلام و عجّل اللَّه فرجه) و مورد خشنودى روح مطهر شهدامان و روح مطهر امام بزرگوارمان قرار بده. ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) فصلت: 30
2) كافى، ج 1، ص 27
3) نهجالبلاغه، خطبهى 50