پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سخنرانى فرمانده كلّ قوا در اجتماع بزرگ بسيجيان شركت كننده در اردوى ياران امام على(ع)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين‌المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين.
بر اين توفيق بزرگ كه توانستم در جمع جوان و پُرنشاط شما بسيجيان عزيز شركت كنم، خداى متعال را سپاسگزارم. وجود بسيج بايد ما را وادار به شكر الهى كند؛ نشاط جوانان بسيجى بايد ما را وادار به شكر الهى كند؛ توسعه‌ى روزافزون كيفى و كمّى بسيج، جداگانه بايد ما را وادار به شكر و سپاس الهى كند. امروز كه در دنياى اقتدار سياسى و استكبار اقتصادى و سياسى در سراسر عالم، همه‌ى عوامل در سمت و سوى آن است كه از جوانان دنيا، بخصوص از جوانان كشورهاى اسلامى موجوداتى بى‌حال و بى‌انگيزه بسازند؛ نسل جوان كشورهاى اسلامى را به انسانهاى كم‌خاصيت و بى‌خطر براى خودشان تبديل كنند - كه اين كار را هم در كشورهاى گوناگون جهان سوم و بخصوص در كشورهاى اسلامى مى‌كنند؛ و البته خود كشورهاى مقتدر سياسى دنيا هم چه بخواهند، چه نخواهند، گريبانشان در دست بلاى فساد و اعتياد و انحراف نسل جوانشان هست - در چنين دنيايى، انسان ببيند نسل جوان كشور ما در ميان خود، انبوه عظيمى از دختران و پسران را پرورش مى‌دهد كه با انگيزه، در ميدان علم، در ميدان دين، در ميدان جهاد، در ميدان حضور سياسى، در ميدان نشان دادن اقتدار و نشاط به چشمهاى حيرت‌زده و دلهاى ناباور دنيا حضور دارند؛ اين جاى شكرگزارى دارد. من خداى متعال را به خاطر وجود بسيج، وجود شما، نشاط و نيرو و ايمان شما و آمادگى شما فرزندان عزيزم سپاسگزارم.
امروز اين اردوى رزمى، فرهنگى در حالى تشكيل شده است كه جمع كثيرى از جوانان امّتِ اسلام، در خودِ فلسطين و در خودِ قدس شريف، پرچم جهاد را برافراشته‌اند و با جان خودشان، با تن خودشان، با سرمايه‌ى حيات خودشان؛ از عزّت خود، از هويّت خود و از هستى خود دفاع مى‌كنند و به مجاهدت مى‌پردازند و در خارج از كشور فلسطين عزيز - در ديگر كشورهاى اسلامى - به نام و ياد آنها و به عنوان همدردى با آنها شعار مى‌دهند و حضور خودشان را اعلام مى‌كنند. در چنين شرايطى است كه اردوى بزرگ شما در اين‌جا تشكيل شده است.
يك مطلب درباره‌ى بسيج عرض مى‌كنم، يك مطلب درباره‌ى فلسطين. درباره‌ى بسيج سخن من اين است كه سياستِ مراكز اقتدار بين‌المللى از اوايل اين قرن تا امروز، هميشه اين بوده است كه ملتها را از معادله‌ى قدرت جدا كنند؛ يعنى از آن روزى كه كشورهاى اروپايى و بعد امريكا برنامه‌ريزى كردند كه بخصوص اختيار كشورهاى اسلامى اين منطقه را در دست گيرند؛ از نفتشان استفاده كنند، از موقعيت سوق‌الجيشى‌شان استفاده كنند، از بازارهاى مصرفشان استفاده كنند، از نيروى كار ارزانشان استفاده كنند؛ يك تصميم اساسى و حياتى ديگر هم در كنار اين گرفته شد و آن تصميم اين بود كه ملتهاى اين منطقه را از معادلات قدرت كنار بگذارند؛ چون اگر ملتها در معادله‌ى قدرت وارد شوند، دستگاه اقتدارطلبِ استكبار، شكست خورده است. ملتها را چطور كنار بگذارند؟ راه اين‌كه ملتها در قضاياى اين منطقه سخنى و نقشى و عزمى نداشته باشند، اين بود كه در رأس كشورها، عناصر طرفدار خود را كه با مردم هيچ نسبتى و در ميان مردم هيچ محبوبيتى نداشتند، سركار بياورند. نمونه‌اش در ايران ما، آدمى مثل رضاخان بود؛ بعد هم پسر رضاخان. اينها هيچ ارتباطى با مردم نداشتند. وقتى در يك كشور مثل ايران يا مثل بعضى كشورهاى شمال آفريقا و يا كشورهاى ديگرى در اين منطقه، ملتها مواجه با قدرت، با حكومت و زمامدارىِ چنان انسانهايى مى‌شوند، بديهى است كه از آنها پشتيبانى نمى‌كنند. وقتى ملت از زمامدار پشتيبانى نكرد، اختيار اين زمامدار در دست آن مركز اقتدار خارجى است. بگويد بكن، مجبور است بكند؛ بگويد نكن، مجبور است نكند؛ بگويد صلح خاورميانه را به رسميت بشناس، مجبور است بشناسد؛ بگويد قيمت نفت را اين قدر پايين بياور، مجبور است پايين بياورد؛ بگويد فلان فرد را از دولت خود كنار بگذار، يا فلان فرد را در داخل دولت خود به فلان كار بگمار، مجبور است بكند! چرا مجبور است؟ چون اگر نكند، با خشم مركز اقتدار جهانى مواجه مى‌شود و ملتى هم ندارد كه از او پشتيبانى كند. نتيجه اين مى‌شود: تصميم‌گيرى در اين كشورها به‌وسيله‌ى زمامداران فاسد و خود فروخته، مى‌شود تصميم‌گيرىِ دستگاههاى اقتدار جهانى؛ يعنى همان چيزى كه ما از اوّل انقلاب به آن «استكبار» گفته‌ايم؛ آن‌كه ملتها را خُرد مى‌شمارد؛ آن‌كه به حقوق ملتها اعتنا نمى‌كند؛ آن‌كه منافع ملتها را در نظر نمى‌گيرد. اين سياست استكبار بوده؛ اين كار را هم كرده‌اند. در ايران عزيز ما، قبل از انقلاب دهها سال اين سياست دنبال شد. در كشورهاى ديگر هم اگر نگاه كنيد - من اسم نمى‌آورم و زمان معيّن نمى‌كنم - مى‌توانيد نمونه‌هاى متعدّدى را ببينيد. نقطه‌ى مقابل اين چيست؟ نقطه مقابل اين است كه ملت در يك كشور، در معادله‌ى قدرت وارد شود؛ «آرى» و «نه» بگويد؛ خواست خود را علنى كند؛ حقوق خود را مطالبه كند؛ در مسائل كشورش با چشم باز، با عزم راسخ، با قدم ثابت و استوار دخالت كند. اين كار را انقلاب عظيم اسلامى ما و رهبر بى‌نظير اين انقلاب، در اين كشور - كه مانند طلسمى بسته شده بود - باز كردند؛ اين كار را راه انداختند. قبل از انقلاب، دهها سال در اين كشور نام مجلس و انتخابات و از اين رقم چيزها بود. اين مردم در آن دوران يك مرتبه پاى صندوق انتخابات نمى‌رفتند؛ انتخابات نمى‌شناختند؛دولت را نمى‌شناختند؛ از تصميمها خبر نداشتند؛ همه چيز در غياب ملت رقم مى‌خورد و تصميم گرفته مى‌شد و عمل مى‌شد. از اوّلِ انقلاب، اين ملت است كه در وسط ميدان است. مسؤولان كشور اگر تصميمى مى‌گيرند، اگر شجاعتى به خرج مى‌دهند و اگر اقدام راسخى مى‌كنند، به پشتيبانى اين ملت است. ملت وقتى در يك كشور وسط ميدان باشد، در معادله‌ى قدرت، شريك و سهيم مى‌شود. ديگر نه قدرتهاى زورگوى بين‌المللى مى‌توانند چيزى بر او تحميل كنند يا كسى را بر گُرده‌ى او سوار كنند؛ نه زمامداران مى‌توانند ضعف نشان دهند و تسليم خواست بيگانگان شوند؛ چون ملت مطالبه مى‌كند.
آحاد ملت ايران اسلامى در ميدانند. البته انگيزه‌ها همه جا يكسان نيست؛ نشاطها و اراده‌ها، مانند هم نيست؛ همه يكسان حاضر نيستند در راه هدفهاى عالى كشور و ملتشان سرمايه‌گذارى و اقدام كنند. يكى حاضر است جان بدهد، يكى حاضر است مالش را بدهد، يكى حاضر است مقدارى وقتش را بدهد، يكى حاضر است چند كلمه حرف زدنش را بدهد، يكى حاضر است تماشاچى باشد و تحسين كند. همه يكسان نيستند. در ميان آحاد عظيم ملتِ شصت و پنج ميليونى ما، كسانى كه اگر جان لازم باشد، مى‌دهند؛ اگر مال لازم باشد، مى‌دهند؛ اگر حضور به تن و جسمشان لازم باشد، آن را حاضر مى‌كنند؛ اگر بحث سازندگى باشد، پا وسط ميدان مى‌گذارند؛ اگر بحث دفاع باشد، در وسط ميدان مى‌آيند؛ اگر لازم باشد براى هدفهاى كشور، خود را از لحاظ علمى آماده كنند، اين كار را مى‌كنند؛ هرچه هدفهاى والا از آنها بخواهند، حاضرند آن را تقديم بكنند؛ آن جمعى كه اين خصوصيت را دارند، اسمشان بسيج است. بسيج معنايش اين است كه دستگاههاى مسؤول كشور براى باز كردن گره‌هاى بزرگ، براى برداشتن قدمهاى بلند و براى دفاع از كشور، فقط به سازمانهاى رسمى و دولتى تكيه نكنند. در جنگ، ما سازمانهاى مسلّح نيرومندى داريم؛ ارتش و سپاه را داريم؛ اما آن روزى كه ميدان دفاع از مرزهاى كشور يا از استقلال كشور يا از سربلندى كشور مطرح باشد و باز بشود، اين فقط سازمانهاى رسمى نيستند كه وارد ميدان مى‌شوند؛ بلكه آحاد ملت به اينها كمك مى‌كنند و وارد ميدان مى‌شوند؛ همچنان كه در طول اين بيست سال در دوران جنگ و قبل از جنگ و بعد از جنگ وارد شدند. اين معناى بسيج است. بسيج، يعنى حضور بهترين و با نشاطترين و باايمان‌ترين نيروهاى عظيم ملت در ميدانهايى كه براى منافع ملى و براى اهداف بالا، كشورشان به آنها نياز دارد. هميشه بهترين و خالصترين و شرافتمندترين و پُرافتخارترين انسانها، اين خصوصيات را دارند. بسيج در يك كشور، معنايش آن زمره‌اى است كه حاضرند اين پرچم افتخار را بر دوش بكشند و برايش سرمايه‌گذارى كنند؛ كه آسان هم نيست. خدا را شكر مى‌كنيم كه از روز اوّلِ انقلاب، نيروى خود جوش مردم در همه‌ى ميدانها حاضر بود و امام، قدر اين نيرو را دانست و آحاد ملت قدر اين جريان جوشنده‌ى عظيم را در ميان خودشان دانستند؛ آنهايى كه خودشان حاضر نبودند، يا آمادگى نداشتند كه در اين ميدانهاى خطر وارد شوند، آن جوانان آماده و عناصر از خود گذشته را تحسين و تشويق كردند. اين آن چيزى است كه دستگاههاى اقتدار جهانى را، دستگاههاى استكبار را، آن كسانى را كه مى‌خواهند سرنوشت كشورها و ملتها را بناحق در دست گيرند، خشمگين مى‌كند.
اين‌جاست كه بايد راز حمله‌ى تبليغاتى به بسيج را فهميد. چرا در تبليغات جهانى و راديوها به بسيج اهانت مى‌شود؟ چرا كسانى كه هميشه چشم به دهان بيگانگان دارند تا حرف آنها را تكرار كنند، نسبت به بسيج زبان به ناسزا مى‌گشايند و بسيج را كه در خور تشريف و تعظيم و تحسين است، مورد اهانت و بى‌مهرى قرار مى‌دهند؟ چون نقش بسيج را در حفظ استقلال ملى، در حفظ غرور ملى، در حفظ افتخارات ملى، در تأمين منافع ملى و بالاخره و بالاتر از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهورى اسلامى مى‌دانند؛ به جدّ با بسيج دشمنند؛ اما دشمنى آنها فايده‌اى ندارد.
امروز بحمداللَّه جوانان ما از قشرهاى مختلف، در بسيج احساس حيات و نشاط مى‌كنند؛ نسل جوان ما قدر مى‌شناسد. امروز در انبوه عظيم جوانان بسيجى ما، برجستگان حوزه و دانشگاه، طلبه‌ى فاضلِ ممتاز، دانشجوى درجه‌ى يك ممتاز، برنده‌ى مدالهاى بالاى مسابقات علمى جهان، دانش‌آموز ممتاز دبيرستانها، كارگر ممتاز كارخانه‌ها، فرد ممتازِ در بخشهاى مختلف، قارى ممتاز، هنرمند ممتاز، استاد ممتاز و ممتازان قشرهاى مختلف، حضور دارند و اجتماع كرده‌اند. مگر دشمن مى‌تواند اين ارزش والا را با اين تبليغات خصمانه و بيهوده در چشم مردم پايين بياورد؟
من به شما جوانان عزيز، به شما پسران و دختران بسيجىِ مؤمن، از هر قشرى هستيد، عرض مى‌كنم: عزيزان من! كشور مال شماست؛ كشور متعلق به نسل جوان است؛ شما بايد اين كشور را بسازيد؛ شما بايد پايه‌هاى مجد و عظمتى را كه اين انقلاب و دست تواناى معمار انقلاب بنا گذاشته است، حفظ كنيد و بالا ببريد؛ شما بايد با نيروى خود، با اراده‌ى خود، با دانش خود و با ايمان خود، عقب‌ماندگيهاى چندده‌ساله‌ى دوران قبل از انقلاب را جبران كنيد. در ميان جوانان، هركس كه اين احساس مسؤوليت و اين احساس علاقه‌ى به اهداف را، همراه با اخلاص در وجود خود حس مى‌كند، او بسيجى است. چه در نيروى مقاومت باشد، چه نباشد؛ چه رسماً كارت بسيج گرفته باشد، چه نگرفته باشد. آن كسى كه با ايمان است، آن كسى كه دنبال اهداف والاست، آن كسى كه حاضر است از وجود خود براى كشورش، براى اسلامش، براى نظام اسلامى و براى آحاد ملتش، با وجود خود، با استعداد خود، با جان و تن خود سرمايه‌گذارى كند، او بسيجى است؛ در هر كجا كه باشد. افتخار كنند جوانان عزيز بسيجى ما در گردانهاى مخصوص بسيج - گردانهاى عاشورا و يازهرا در نيروى مقاومت، در بخشهاى مختلف بسيج - كه توانسته‌اند با حضور سازمانىِ در بسيج، اين احساس را مجسّم كنند.
و اين‌جا بپردازم به مسأله‌ى بسيار مهم اين روزهاى ما؛ يعنى مسأله‌ى فلسطين. عزيزان من! در فلسطين هم بسيج هست؛ بسيج فلسطينى كه دنيا را امروز متوجّه به خود كرده است. آن وقتى كه سرنوشت قضيه‌ى فلسطين، دستِ چند نفر سياستمدار باشد، مردم در آن نقشى نداشته باشند، جوانان در آن حرفى نداشته باشند؛ سرنوشت همان مى‌شود كه ديديد: ذلّت پشت سرِ ذلّت؛ عقب‌نشينى پشت سرِ عقب‌نشينى؛ ميدان دادن به دشمن؛ سنگرها را يكى پس از ديگرى به نفع دشمن زورگو، متجاوز، پُر رو و وقيح، خالى كردن. اين آن وقتى است كه مردم در صحنه نيستند. مردم را كنار گذاشتند؛ انگيزه‌هاى حقيقى‌اى كه مردم را جذب مى‌كند - يعنى انگيزه‌ى ايمانى - فراموش كردند و دهها سال مسأله‌ى فلسطين را عقب انداختند. من اوّلِ انقلاب به يكى از اين سران فلسطينى كه اين‌جا آمده بود، گفتم چرا شما شعار اسلام را مطرح نمى‌كنيد؟ عذرهاى بيهوده‌اى آورد. نمى‌خواستند بكنند؛ دلشان به اسلام باور نداشت. امروز بيش از دوازده، سيزده سال است كه ملت مسلمان فلسطين، با نام اسلام و با شعار اسلام به ميدان آمده است. دشمن فوراً فهميد قضيه چيست. وقتى كه در دهه‌ى قبل، انتفاضه در فلسطين شروع شد، دشمنان - يعنى صهيونيستها و رفيقهاى امريكايى‌شان - زودتر از همه احساس خطر كردند. ديدند بايد اين را نابود كنند؛ چون به نام اسلام است. درصدد علاج برآمدند؛ اما قادر به علاج نيستند؛ چون طبيعتاً زورگويند. رژيم صهيونيستى در سرزمين مغضوبِ فلسطين، يك رژيم نژادپرست است. مگر از يك رژيم نژادپرست مى‌شود انتظار عدالت داشت؟! رژيمى كه به وسيله‌ى قدرتمندان سياسى و اقتصادى دنيا به وجود آمده است، اصلاً براى اين به وجود آمده است كه نگذارد دنياى اسلام، اتّحادى به خود ببيند؛ عزّتى به خود ببيند؛ نگذارد مسلمانها يك واحد عظيم تشكيل دهند كه مبادا خطر بشوند. براى اين اصلاً به وجود آمده است. از او مى‌شود انتظار انصاف و عدالت داشت؟! ساده‌لوحند كسانى كه خيال مى‌كنند مى‌شود با اين رژيم گفتگو كرد. هر گفتگويى براى رژيم صهيونيستى به منزله‌ى باز كردن يك ميدان براى جلو آمدن اوست. ديروز او را در گفتگوها كمك كردند، امروز آمدند مدّعى مسجدالاقصى شدند! وقتى انسان نداند كه با چنين موجود زورگويى چگونه بايد رفتار كرد و بخواهد تحت تأثير فشارهاى امريكا و صهيونيستهاى قدرتمند و پولدار دنيا تصميم بگيرد، همين مى‌شود؛ آحاد ملت بالاخره خودشان به ميدان آمدند. سه هفته‌ى قبل، حضور عنصر نجس و منفور صهيونيست در مسجدالاقصى مردم را بى‌تاب كرد. اگر همان روز، سران مدّعىِ مسأله‌ى فلسطين يا سران كشورهاى عربى، معترض مى‌شدند، مردم احساس مى‌كردند كسى هست كه حرف آنها را بزند؛ و شايد قضايا اين طور نمى‌شد؛ اما مردم ديدند خودشان بايد به ميدان بيايند و به ميدان آمدند. الان سه هفته است كه شعله‌ى مقاومت در سرزمين فلسطين برافروخته است. من به اين جوانان فلسطينى گفتم، شما بدانيد، يك نسل بيدار شده؛ يك نسل به ميدان آمده است؛ مگر مى‌توانند آن را با اين حرفها خاموش كنند؟ تعدادى با ارتكاب جنايت و ارهاب، تعدادى از جوانان و مظلومين را به قتل مى‌رسانند؛ اما خونهاى اينها درخت نهضت فلسطين و انقلاب فلسطين را آبيارى مى‌كند. مسأله به شكلى نيست كه قدرت استكبارى امريكا يا دست‌نشانده‌ى او - حكومت صهيونيستى - بتوانند آن را علاج كنند؛ علاج‌پذير نيست. ملتى را از خانه‌ى خود، از ميهن خود، از كشور خود بيرون كرده‌اند و كسانى كه مانده‌اند، محكوم بيگانه‌هايى هستند كه به آن‌جا كشانده شدند؛ اين ملت را مگر مى‌شود ساكت كرد؟ دستگاههاى استكبار از ايران اسلامى گله مى‌كنند كه شما با روند صلح مخالفيد. ما البته مخالفيم؛ اما شما بدانيد، اگر ايران اسلامى هم مخالف نبود، اگر هيچيك از ملتها و دولتهاى دنيا هم كمك نمى‌كرد، اين خيال خامى است كه شما خيال كنيد يك ملت را مى‌شود از صفحه‌ى تاريخ محو كرد و به جاى آن يك ملت جعلى به وجود آورد! ملت فلسطين فرهنگ دارد، تاريخ دارد، سابقه دارد، تمدّن دارد. هزاران سال اين ملت در اين كشور زندگى كرده است؛ آن وقت شما بياييد اين ملت را از خانه‌ى خودش، از شهر خودش، از تاريخ خودش جدا كنيد و بيرون برانيد و بعد يك عده مهاجر را، ولگرد را، آدمهاى جورواجور را، سودطلبها را از كشورهاى دنيا جمع كنيد و يك ملت جعلى به وجود آوريد؟! مگر اين شدنى است؟! چند صباحى با زور و با فشار كار را انجام مى‌دهيد؛ مگر اين كارها ممكن است ادامه پيدا كند؟! همچنان كه ادامه پيدا نخواهد كرد و امروز نشانه‌هايش بُروز كرده است.
من حرف اوّلم در باب فلسطين اين است كه هيچ قدرتى در دنيا وجود ندارد كه بتواند انگيزه‌ى آزادى و بازگشت فلسطين به صاحبان آن را در دنيا و در دل ملتهاى مسلمان و به‌طور ويژه در دل ملت فلسطين خاموش كند. راه علاج هم يك راه بيشتر نيست. من به كسانى كه مسأله‌ى خاورميانه را يك مسأله‌ى بحرانىِ دنيا مى‌دانند و مى‌گويند بايستى سعى كنيم بحران خاورميانه مهار شود، مى‌گويم تنها راه مهار كردن يا از بين بردن بحران خاورميانه اين است كه ريشه‌ى بحران خشك شود. ريشه‌ى بحران چيست؟ رژيم تحميلى صهيونيستى در منطقه. تا وقتى كه ريشه‌ى بحران هست، بحران هم هست. راه حل اين است كه آوارگان فلسطينى از لبنان و هر نقطه‌ى ديگرى كه هستند، به فلسطين برگردند. اين چند ميليون فلسطينى‌اى كه در بيرون فلسطين زندگى مى‌كنند، به فلسطين برگردند. مردم اصلى فلسطين - چه مسلمان، چه مسيحى، چه يهودى - رفراندوم كنند و تصميم بگيرند كه چه رژيمى بر كشورشان حاكم باشد. اكثريت قاطع مسلمانند؛ تعدادى هم يهودى و مسيحى‌اند كه اينها ساكنان اصلى سرزمين فلسطين‌اند و پدرانشان در اين‌جا زندگى كرده‌اند. نظامى را كه مطلوب اين جمعيت است، سرِ كار بياورند؛ بعد آن نظام تصميم بگيرد با كسانى كه در طول اين چهل سال، چهل و پنج سال و پنجاه سال به فلسطين آمده‌اند، چه كار كند. نگهشان دارد، برشان گرداند، در نقطه‌ى خاصى اسكان داده شوند؛ اين ديگر با آن نظام حاكم بر فلسطين است؛ اين راه حلِ‌ّ بحران است. تا وقتى اين راه حلِ‌ّ اجرا نشود، هيچ راه حل ديگرى كارايى نخواهد داشت؛ امريكاييها هم با همه‌ى قدرت‌نمايى‌شان كارى نمى‌توانند بكنند. آنها هر كارى مى‌توانسته‌اند، كرده‌اند؛ نتيجه اين است كه مشاهده مى‌كنيد. البته آنها از اوضاع اين سه هفته‌ى فلسطين اشغالى، از قيام جوانان، از شجاعت مردان و زنان، از عزم و اراده‌ى والاى آن مردم مظلوم و خشمگين، به‌شدّت عصبانيند و مرتّب مى‌خواهند گناه را به گردن اين و آن بيندازند. نه آقا! عامل قيام فلسطين جمهورى اسلامى نيست؛ عامل قيام فلسطين مردم لبنان نيستند؛ عامل قيام فلسطين خود فلسطينيها هستند؛ عامل قيام و انتفاضه‌ى فلسطينى، رنجها و غمهاى متراكم شده در وجود اين نسل جوانى است كه امروز با اميد و نشاط به ميدان آمده است. ما البته آنها را تحسين مى‌كنيم؛ ما آنها را از خودمان مى‌دانيم؛ ما فلسطين را پاره‌ى تن اسلام مى‌دانيم و با ملت فلسطين، با جوانان فلسطين احساس برادرى و همخونى مى‌كنيم؛ اما آنها هستند كه انتفاضه را راه مى‌برند.
اين قراردادهايى هم كه در «شرم الشّيخ» و ديگر مناطق، بين اطرافِ بى‌مسؤوليتِ قضيه بسته شده است، هيچ تأثيرى ندارد. مايه‌ى شرمندگى قراردادكنندگان و كسانى كه اين قراردادها را بسته‌اند، خواهد شد. هيچ فايده‌اى ندارد؛ هيچ تأثيرى نخواهد داشت.
در آينده‌ى بسيار نزديكى اجلاس سران عرب تشكيل مى‌شود. من لازم مى‌دانم به سران كشورهاى عربى مسؤوليت بزرگى را كه امروز متوجّه آنهاست، يادآورى كنم. امروز امت اسلام از سران عرب انتظار دارد. امريكاييها سعى كردند در اجلاس «شرم الشّيخ» كارى كنند كه اجلاس سران عرب تحت تأثير قرار گيرد. نبايد تحت تأثير قرار گيرند. امروز هر تصميمى كه در اجلاس سران عرب گرفته شود، مورد قضاوت هميشگى تاريخ خواهد بود. سران عرب مى‌توانند با تصميمهاى درست، براى خودشان در اين اجلاس افتخار ابدى كسب كنند. البته مسأله‌ى فلسطين با اين اجلاسها حل نمى‌شود؛ اما اين اجلاسها مى‌توانند مطالبات ملت فلسطين را به دنيا عرض كنند. نقدترين و فورى‌ترين مطالبات ملت فلسطين اين است كه عاملان كشتار فلسطينى در اين سه هفته بايد در يك دادگاه اسلامى يا عربى، محاكمه و مجازات شوند. آن موجود پليدى كه با حضور خود در مسجدالاقصى احساسات مردم مسلمان را جريحه‌دار كرد، بايد مجازات شود. قدس شريف و شهر بيت‌المقدس بايد از وجود صهيونيستها به‌كلّى پاكسازى شود؛ اجازه داده شود كه ملت فلسطين آزادانه نسبت به آينده و سرنوشت خود تصميم بگيرد. اينها مطالبات نقدى است كه سران كشورهاى عربى مى‌توانند مطرح كنند.
من به برادران و خواهران فلسطينى عرض مى‌كنم: جهادتان را ادامه دهيد. ايستادگيتان را ادامه دهيد. بدانيد هيچ ملتى جز به وسيله‌ى ايستادگى و مبارزه نمى‌تواند شرف خود و هويت خود و استقلال خود را به دست آورد. به هيچ ملتى، دشمن با التماس چيزى نخواهد داد. هيچ ملتى به خاطر ضعيف بودن و گردن كج كردن در مقابل دشمن، به چيزى نمى‌رسد. هر ملتى كه در دنيا به جايى رسيده است، به خاطر عزم و اراده و ايستادگى و سينه سپر كردن و سر را بالا نگه‌داشتن رسيده است. بعضى از ملتها اين توان را ندارند؛ اما آن ملتى كه به اسلام معتقد است، آن ملتى كه به قرآن معتقد است، آن ملتى كه به وعده‌ى خدا معتقد است، آن ملتى كه معتقد است «لينصرنّ اللَّه من ينصره(63)» - هركه خدا و دين خدا را يارى كند، خدا با تأكيد او را يارى خواهد كرد - اين توانايى را دارد.
توصيه‌ى ديگر من اين است كه امروز همه‌ى همّت دشمن اين است كه ميان صفوف فلسطينى اختلاف بيندازد. حتى آن عناصر خائن فلسطينى هم كه با دشمن همكارى مى‌كنند، همّتشان ايجاد اختلاف است. تسليم اين توطئه‌ى دشمن نشويد. عناصر حماس، جهاد اسلامى، فتح - جوانان فتح كه تازه وارد اين ميدان شده‌اند - اين ميدان را رها نكنند و همه با هم باشند. رئيسان و سركردگانى كه به نفع دشمن حرف بزنند و دستور بدهند، دستورشان گوش كردنى نيست. آحاد ملت فلسطين بر محور عناصر با اخلاص و مؤمن و فداكار جمع شوند. ملت فلسطين - كه امروز چشم دنياى اسلام متوجّه به اوست، - بداند كه دلهاى امّت اسلامى او را تحسين و براى او دعا مى‌كند؛ و اگر براى كمك راه باز بود، امروز امّت اسلامى كمكهاى خود را روانه مى‌كرد؛ چه دولتها موافق و مايل مى‌بودند و چه نمى‌بودند. امّت اسلام از فلسطين نمى‌گذرد، از ملت فلسطين نمى‌گذرد، از جوانان فلسطين چشم نمى‌پوشد.
به ملت عزيز خودمان هم عرض مى‌كنم، اين حماسه‌ى حمايت و فداكارى نسبت به برادران عزيز فلسطينى را - كه شما بحمداللَّه در دنياى اسلام به حمايت آشكار و همه‌جانبه از برادران فلسطينى‌تان سرافراز و برجسته‌ايد - قدر بدانيد. اين بسيار با ارزش است. همه‌ى دنيا مى‌دانند كه كشور ايران اسلامى عزيز ما، ملت و دولت، آحاد مردم، زن و مرد، نسبت به مسأله‌ى فلسطين علاقه‌مند، حسّاس، عازم و جازمند و اگر بتوانند، كمك مى‌كنند. چقدر خوب است كه كمكهاى مالى مردمِ متمكّن جمع شود و كسانى كه مى‌توانند، از لحاظ مالى كمك كنند. اگر از لحاظ تسليحات نمى‌توانيم كمك كنيم؛ اگر از لحاظ نيروى انسانى، اين امكان وجود ندارد كه ملت و جوانان ملت به آن‌جا بروند؛ اما از لحاظ مالى مى‌شود به آنها كمك كرد؛ بعضى از دردهايشان را درمان نمود؛ بعضى از زخمهايشان را مرهم گذاشت و دلهاى مادران آنها و عزم پدران آنها را تحت تأثير اين محبّتها قرار داد. ديديد نوجوانى را كه در آغوش پدرش به قتل رسيد؟! اين تنها مورد نبود؛ موارد ديگرى هم وجود داشته است. عظمت اين حركت آن‌قدر زياد است كه اين‌گونه فداكاريها به چشم خود آنها بزرگ نمى‌آيد؛ همچنان كه در دوران جنگ تحميلى، شما آن قدر فداكارى كرديد كه به چشم خودتان نمى‌آمد؛ اما فداكاريهاى شما دنيا را خيره كرد. امروز هم ملت فلسطين همين‌طورند؛ به چشم خودشان نمى‌آيد، اما دنيا را خيره مى‌كند. يك شهادت - مثل شهادت آن نوجوان در آغوش پدرش - توفانى در دلهاى ملتهاى دنيا برمى‌انگيزد. اينها بسيار ارزشمند است.
پروردگارا! در اين پيش از ظهر جمعه، در اين روزى كه متعلّق به ولىّ تو و عبد صالح تو، حضرت حجّةبن‌الحسن ارواحنافداه است، تو را به آن بزرگوار و به خاندان پيغمبر و به وجود مقدّس نبىّ اكرم و به همه‌ى اوليا سوگند مى‌دهيم، نصرت خود را بر مردم فلسطين و بر همه‌ى مسلمانان مبارز در سراسر دنيا نازل فرما. پروردگارا! ملت ايران را سربلند و منصور و مظفّر بگردان. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، جوانان بسيجى ما را با نشاط، پُرانگيزه، در همه‌ى ميدانها موفّق و مؤيّد بدار. پروردگارا! دشمنان اسلام و مسلمين را نابود كن. وحدت امّت اسلامى را روزبه‌روز مستحكم‌تر بگردان. قلب مقدّس ولىّ‌عصر ارواحنافداه را از ما، از اين جمعيت، از همه‌ى ملت ايران، بخصوص از بسيجيان عزيز، راضى و خشنود بگردان. پروردگارا! روح مطهّر امام را از آنچه در اين كشور به وسيله‌ى اين جوانان مؤمن پيش مى‌آيد و مى‌گذرد، راضى و خشنود بگردان و دعاى آن بزرگوار را شامل حال همه‌ى ما بكن.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
63) حج - 40