بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيّةالله في الارضين. قال الله الحکيم في کتاب: «اذ جعل الّذين کفروا في قلوبهم الحميّة حميّة الجاهليّه فانزل الله سکينته علي رسوله و علي المؤمنين و الزمهم کلمة التّقوي و کانوا احقّ بها و اهلها و کان الله بکلّ شي ء عليما.»
جلسه بسيار معطّر و منوّري است. اوّلاً ايّام مبارک ماه رمضان است، که ماه رمضان مثل باران رحمتي بر فضاي زندگي ما مي بارد؛ آلودگيها، زياديها، زنگار گرفتگيها و کثافتهايي را که به دست خود ما در محيط زندگي و در جان و دلمان پديد آمده است، مي شويد و فضا را مصفّا و دلها را نوراني مي کند؛ ثانياً اعضاي اين جلسه جزو کساني هستند که اين اقبال را دارند که اگر ان شاءالله آنچه را انجام مي دهند، نيّت درستي به دنبال آن باشد - که به اميد خدا هست - در رديف بهترين بندگان خدا قرار گيرند. کاري که شما مي کنيد، مهمّ است. اثري که مي گذاريد، عميق و وسيع است. لذا اگر ان شاءالله نيّتها همان که بايد باشد، باشد، نمي شود شما را با مردمِ عادّي قياس کرد؛ به همان دليلي که عرض شد. شما برادرانِ مؤثّر و مؤمن و کارگردان مسائل اين کشور و اين نظام، در فضاي ماه رمضان، با دهنهاي روزه و نفسهايي که امروز به حسب معنا معطّر به عطر معنويت و روزه داري است، اين جا گرد آمده ايد. لذا جلسه مهمّ است.
من سال گذشته در اين جلسه راجع به «سکينه» عرايضي عرض کردم. اثر اين سکينه - يعني اطمينان و آرامش و عدم اضطراب و نداشتن تلاطم - در مسؤولان، اين است که اگر مشکلي پيش آيد، آنها مي توانند در سايه آن آرامش، تصميم درست را اتّخاذ کنند؛ دستپاچه و مضطرب و دلباخته در حوادث نشوند؛ مثل صخره اي، بلکه مثل کوهي، در مقابل حوادثِ دشوار و سخت بايستد و اگر خوشي و راحتي و گشايشي پيش آيد، خود را گم نکنند. اين هم يک خطر ديگر براي انسانهاي مؤثّر است که به مجرّد اين که دستشان به جايي بند شد و تا در مقابل خود ميداني را مشاهده کردند و توانستند قبض و بسطي صورت دهند و احساس گشايش و آسايشي کنند، خودشان را گم کنند؛ تصميمهاي عجولانه بگيرند؛ ديگران را تحقير نمايند؛ خودخواهيهاي خودشان را گسترش و به آن ميدان دهند. اگر «سکينه» باشد - يعني آن وقار و اطمينان الهي - از اين هم جلوگيري مي کند؛ نمي گذارد کارهايي از انسان سربزند که لازمه و نشانه انسانهايي کوچک است؛ انسانهايي که مثل پر کاه با هر نسيمي به حرکت در مي آيند. در واقع انساني که اين سکينه را دارد، در اين تشبيه، مثل اقيانوس پُرعمقي مي شود که هر نسيم و هر وزش بادي نمي تواند او را توفاني کند. در فقر و غنا، در تنهايي و در کثرت، «سکينه» به درد انسان مي خورد.
در قرآن مکرّر درباره «سکينه» صحبت شده است و من هم پارسال جملاتي عرض کردم. اين سکينه مسؤولان است که اتّفاقاً خودش را نشان داد. ما امسال - سالي که در اواخرش هستيم - حوادثي داشتيم که در آن سکينه مسؤولان کارساز بود. کمي درآمدهاي اقتصادي را داشتيم؛ مشکلات اقتصادي را داشتيم؛ مشکلات سياسي را داشتيم؛ مشکلات امنيتي را داشتيم. ديديد که دشمنان در تابستان امسال در همين تهران حوادثي به وجود آوردند. انسانها اگر از سکينه و آرامش و توکل و اعتماد به خدا و اعتماد به آينده و اعتماد به آنچه که از مباني حق در اختيار آنهاست، برخوردار نباشند، در مقابل اين طور حوادث دست و پايشان را گم مي کنند؛ بخصوص اگر انسان بداند که اين حوادث را دشمن برنامه ريزي کرده است؛ که بعيد هم نيست و قرائني هم دارد. دشمن از بعد از رحلت امام يک برنامه ده ساله را طرّاحي کرد تا در طول ده سال آن را به نهايت برساند. شايد قضاياي اقتصادي ما - ارزان شدن قيمت نفت - مسائل سياسي، برخي از مسائل فرهنگي، بعضي از گرفتاريهاي اقتصادي و بعضي از گرفتاريهاي امنيتي، به اين برنامه ريزيها بي ارتباط نباشد. اگر اين طور فرض کنيم، شواهدي دارد. اين از سکينه مسؤولان - يعني شما حضرات و دوستاني که اين جا هستيد - اما سکينه ي مردم چه؟ ملت هم به سکينه و آرامش احتياج دارد. چگونه مي شود اين سکينه زبدگان را به سطح عموم مردم سرريز کرد؟ البته بسياري از مردم، ايمان خوب و روشن و شفّافي دارند و عموم مردم نشان دادند که در مشکلات داراي يک اقتدار حقيقي اند؛ اقتداري که از دين و ايمان سرچشمه گرفته است؛ ليکن وقتي گروهي مسؤوليت اداره امور کشور و ملت را بر دوش مي گيرند، نمي توانند نسبت به اين قضيه خود را برکنار بدانند. همه وظايف ما، در وظايف اقتصادي و سياسي خلاصه نمي شود؛ ما در مقابل معنويات مردم هم مسؤوليت داريم. اگر مردم از لحاظ روحي و اخلاقي عقبگرد داشته باشند، نمي شود بگوييم در جامعه هيچ کس مسؤول اين نيست. حالا اگر بنا شد کسي مسؤول باشد، مسؤول کيست؟ يقيناً مسؤولان کشور نمي توانند خودشان را بر کنار بدانند؛ هر کدام يک طور و به نحوي مسؤوليت دارند. پس، مسؤوليتِ معنويات مردم هم بر دوش مديران کشور در طبقات مختلف - از بالا تا پايين - است.
اين جا عنصر ديگري پيش مي آيد، که من از اين آيه اي که خواندم، قصدم اشاره به همين عنصري بود که به سکينه ارتباط هم دارد، و آن تقواست. در اين آيه، بين جبهه کفر و جبهه ايمان، مقابله اي درست شده است. در اين آيه شريفه، براي جبهه کفر، احساس حميّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ اين مربوط به قضاياي حديبيّه و قضاياي بعد از حديبيّه است که از آزمايشهاي بسيار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حيات مقدّس پيامبر است. بعد از آن که رسول اکرم و مسلمانان به قصد مکه به حديبيّه رفتند و در حديبيّه متوقّف شدند، دشمن مي خواست جنگ را بر آنها تحميل کند، اما تدبير الهي نبي اکرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پيامبر به قراردادي با مشرکين رسيد که اين قرارداد آن قدر مهم بود که بنابر رواياتي، سوره «انّا فتحنا» درباره همين قرارداد حديبيّه نازل شده و از آن به فتح تعبير شده است: «انا فتحنا لک فتحناً مبينا» - يعني همين صلح حديبيّه - آن حضرت در خلال آيات قرآن، اوضاع را براي مسلمانان روشن مي کند و جبهه ها را مشخص مي نمايد.
آنچه که در نظام اسلامي بايد هميشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهه هاست؛ مخلوط نشدن جبهه حق با جبهه ناحقّ است. ممکن است جبهه ناحق مورد مدارا قرار گيرد - مانعي ندارد - ممکن است در جايي دستِ دوستي هم با او داده شود - در جاي خود مانعي ندارد - اما زنهار! خطوط فاصل نبايستي به هم بخورد. بايد مشخّص باشد که حق کيست و کجاست و چرا و چه مي خواهد بکند - هدف و روش و تدبير و تاکتيک و عملکردش چگونه است - و ناحق کيست و چرا و هدفش چيست و چه کار مي خواهد بکند. اينها نبايد مورد غفلت قرار گيرد. غفلت از اين مرزبندي و تشخّص، به نفع هيچ جبهه حقّي تمام نخواهد شد. هيچ کس، اهل حق را از اين که ندانند چرا حقّند و حالا چه بايد بکنند و چه کسي در مقابل آنهاست، تحسين نخواهد کرد؛ حتّي دشمنانشان هم آنها را تحسين نمي کنند. پيامبر مرزها را روشن و اوّلاً وضعيت کفّار را مشخّص مي کند؛ يعني آن جبهه مقابل که پيامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، براي نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دايره حقّانيت خود است. جبهه کفر را نمي شود ناديده گرفت. جبهه کفر، به عنوان کساني که در مقابل دعوت حق قرار دارند، بايد مشخّص شود. بايد مشخّص شود که حق با جبهه کفر چه کار دارد؛ اصلاً چرا حق به وجود مي آيد؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پيامبران الهام و ابلاغ مي شود و آنها چرا آن را مطرح مي کنند؟ اگر پديد آمدن پيام حق - که پيام حق هم عبارت است از پيام رستگاري انسانها - فلسفه و حکمت و لزومي دارد و مسؤوليتي بر دوشِ آورندگان آن پيام - که پيامبر و ادامه هاي راه پيامبر تا ابد است - مي گذارد. پس بايد فهميد که اين جبهه حق، هدفش چيست و چگونه مي خواهد به اين هدف برسد.
رستگاري انسان با چه چيزي حاصل خواهد شد؟ فقط با نصيحت و موعظه که حاصل نمي شود. لذا جبهه حق - يعني همه انبيا - در هر برهه اي از زمان که فرصتي پيدا کرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمي به جلو بردارد، کاري که کرده، اين بوده که حقايقي را که انسانها بايد بدانند تا به فلاح و رستگاري نزديک شوند، اين حقايق را در ذهن انسانها و در واقع زندگي انسانها تحقّق بخشيده است. اين کار جبهه حقّ است؛ همين است که مجاهدت را ايجاب مي کند. چرا؟ چون در مقابل حقّانيت حق، معارض وجود دارد. حق اگر از رستگاري انسانها سخن مي گويد، کساني در دنيا هستند که از اسارت انسانها سخن مي گويند. حق اگر از عدالت سخن مي گويد، کساني هستند که مخالف و دشمن عدالتند يا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن مي گويد، کساني هستند که مدّعي خدايي اند و وجود خدا و تسليم در مقابل خدا را انکار مي کنند. طبيعي است همه اينها معارض مي شوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پيام پيش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعيت تحقّق پيدا نخواهد کرد.
پيامبر اکرم وضعيت کفّار را مشخّص مي کند؛ وضعيت ضعفاي از مؤمنين را هم مشخّص مي کند؛ يعني نيمه کاره ها؛ چه منافقين، چه آنهايي که منافق به معناي غليظ نفاق نيستند و به آن صورت نفاقي ندارند که بخواهند دورويي کنند؛ اما طبيعتشان، يک طبيعت متزلزل است. اسلام مي خواهد اينها را هم به انسانهاي مؤمن و با صلابت تبديل کند. عدّه اي از مسلمانان، از ترس، همراه پيامبر در جنگ حديبيّه شرکت نکرده بودند. مي گفتند اگر ما برويم، پيامبر و همه مسلماناني که با او هستند، به وسيله کفّار تار و مار خواهند شد! وقتي که پيامبر برگشت، پيش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستيم بياييم؛ گرفتاري پيدا کرديم؛ اشتغال پيدا کرديم؛ حال براي ما از خداي متعال آمرزش بطلب! در حالي که همين حرف هم يک نوع ظاهرسازي بود. در واقع اينها دنبال آمرزش الهي هم نبودند؛ فکر مي کردند زرنگي کردند که نرفتند. آيه قرآن مي فرمايد: «سيقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفرلنا يقولون بالسنتهم ما ليس في قلوبهم» به زبان چيزي را مي گويند که به دلشان نيست. نمي شود گفت که اينها منافق و کافر و دشمنند؛ نه، روحهاي ضعيف، دلهاي ضعيف، انسانهاي ضعيف، نمي توانند در مشکلات نقش ايفا کنند. اين، آن معنوياتي است که نظام اسلامي، جامعه اسلامي، مسؤول اسلامي، مدير اسلامي، نسبت به آن مسؤول است.
دوستان عزيز؛ برادران و خواهران! کي ممکن مي شود ما نقش ايفا کنيم؟ وقتي که «و الزمهم کلمة التّقوي» ؛ براي خودمان، تقوا را به عنوان کلمه ثابت، کلمه حق و تکليفِ دائم در نظر بگيريم. تقوا بايد در گفتار، در عمل، در تصميم گيري، با زيردستان خود و با مجموعه کساني که با ما کار مي کنند، مورد توجّه قرار گيرد؛ که اينها درسي به آنهاست؛ رفتار آنها هم درسي براي مردم است.
از جمله زمينه هايي که بعد از انقلاب تا امروز، با همه تلاشي که شده است، نتوانسته ايم در آن پيشرفت شايسته اي را به دست آوريم، زمينه نظام اداري متناسب با هدفهاي جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي مي خواهد انسان ايراني، حداقل در درجه اوّل رستگار شود - رستگاري معنوي، رستگاري اجتماعي، رستگاري فردي، رستگاري سياسي - و از اسارتها و بندها خارج گردد؛ بندهايي که او را از سيرْ باز مي دارد؛ بعکس، در مقابل حدود و قوانين و قيودي که در اين حرکت و سير، به او کمک مي کند، تعبّد و پايبندي داشته باشد. نماز هم يک قيد است؛ اما «معراج المؤمن» است. اين تقيّد و اين پايبندي، انسان را به معراج مي رساند و از گناهان و آلودگيها پاک مي کند. اين رستگاري چه موقع حاصل خواهد شد؟ نظام اداري متصدّي امور کشور، چقدر مي تواند نقش داشته باشد؟ خيلي. ما نمي توانيم بگوييم در اين زمينه کم کاري داشته ايم - شايد هم خيلي کار کرده اند - اما به هر حال کم پيشرفت داشته ايم. الان هم با اين که مکرّر گفته مي شود و همه هم مي گويند، اما انسان عمل و تلاشِ بايسته را مشاهده نمي کند. اين از نقايص ماست؛ مسؤولان ذي ربط بايد در اين زمينه کار کنند. آن مقداري که به نصيحت و تذکر ارتباط پيدا مي کند، اين چيزي است که من حالا عرض مي کنم؛ که البته اين کافي هم نيست؛ اين فقط نصحيت و تذکر به خودم و به شماست.
برادران و خواهران! هر جا هستيد و در هر مسؤوليتي قرار داريد، بايد مراقب باشيد. يک رفتار شما، يک گفتار شما، يک حرکت شما مي تواند تأثير ماندگار بگذارد؛ مي تواند تأثيرهاي وسيعي در زندگي مردم بگذارد. سالهاست که بنده درباره زندگي تشريفاتي مکرّر تذکر مي دهم. اين دو جنبه دارد: يک جنبه از لحاظ اصل پايبندي به تجمّلات و تشريفات است که اين بد و دون شأن انسان والاست؛ يعني يک وقت انسان به يک چيزِ غير لازم پايبند مي شود که دون شأن انسان است؛ بعلاوه، مسرفانه است؛ تضييع سرمايه ها، تضييع اموال و تضييع موجوديها در آن هست. اين يک بعد قضيه است که اصل اسراف بد است؛ اصل تجمّل همراه با اسراف و همراه با زياده روي است و بد است؛ ليکن جنبه دومي دارد که اهميتش کمتر از جنبه اوّل نيست و آن انعکاس تجمّل شما در زندگي مردم است. بعضيها از اين غفلت مي کنند. وقتي شما جلوِ چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محيط کار و محيط زندگي را آن چناني مي کنيد، اين يک درس عملي است و هرکسي اين را مي بيند، بر او اثر مي گذارد. حدّاقل اين را بايد رعايت کرد. فضا را، فضاي تجمّلاتي و تجمّل گرايي و عادت کردن به تجمّل قرار ندهيم؛ چون امروز اگر اين روحيه تجمّل گرايي در جامعه ما رواج پيدا کند - که متأسفانه تا ميزان زيادي هم رواج پيدا کرده است - بسياري از مشکلات اقتصادي و اجتماعي و اخلاقي کشور اصلاً حل نخواهد شد. تجمّل گرايي و گرايش به اشرافيگري در زندگي، ضررها و خطرهاي زيادي دارد: هيچ وقت عدالت اجتماعي تأمين نخواهد شد؛ هيچ وقت روحيه برادري و الفت و انْس و همدلي - که براي همه کشورها و همه جوامع، بخصوص جامعه ما، مثل آب و هوا لازم است - پيش نخواهد آمد. اين همان تأثير حرف و اقدام و عملکرد من و شما در روحيه مردم است. اين اهميت تقواي ما را اين قدر زياد مي کند. اين که من در اين اواخر، مکرّر به همدلي مسؤولان با يکديگر توصيه کرده ام، براي اين است که جريانها و خطوط و دنباله هايشان بدانند که اين حرفهايي که بين آنهاست، بين مسؤولان نيست. مسؤولان هم اختلاف سليقه دارند - نه اين که ندارند - اما اختلاف سليقه يک مسأله است و اختلاف سليقه را براي کشمکش بهانه قرار دادن، يک حرف ديگر است. اين دومي زندگي را بر مردم تلخ مي کند.
به هرحال، آنچه که ما در اين آيه و در آياتِ زيادي به دست مي آوريم، اين است که تقوا، هم يک وسيله است، هم يک راه علاج است. فقط تکليف و وظيفه نيست؛ فقط اين نيست که خداي متعال از تقواي ما در هنگامه حساب سؤال خواهد کرد؛ که البته اگر بفهميم و توجّه کنيم، اين هم چيز عظيمي است. ما که مسؤول هستيم، از حساب الهي، از سختي حساب الهي، از فزعِ يوم الحساب غفلت داريم و هرچه مسؤوليتمان بيشتر باشد، اين خطر سنگينتر است. بايد بدانيم که اگر خداي متعال با فضل و رحمت و مغفرت خود با ما عمل نکند، کار ما خيلي سخت است. جزئيّات مخارجي که مي کنيم، جزئيّات تصرّفاتي که مي کنيم، جزئيّات برخورد و رفتاري که با مخاطبان خود و با مردم مي کنيم، هر کدام از اينها پيش خداي متعال حساب دارد. علاوه بر اين که بايد به فکر حساب الهي و مؤاخذه الهي بود، بايد دانست که تقوا راه را هم باز مي کند: «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» . تقوا موجب مي شود که در همه بن بستها - بخصوص بن بستهاي اجتماعي - شما راه نجات پيدا کنيد. در بن بستهاي بزرگ، تقواي مسؤولان، براي آنها راه نجات پديد خواهد آورد: «و يرزقه من حيث لا يحتسب». اين محاسبه هاي ما و شما که هميشه محاسبه هاي تمام نيست. پس، اصل قضيه تقواست. توصيه ما هم به تقواست؛ روزه اين ماه هم کمک به تقواست. به مشکلات مردم بايد براساس همين روحيه تقوا برسيد.
من واقعاً خوشوقت شدم از اين که ديدم آقاي رئيس جمهور در بيانات خودشان مسأله مشکلات و گرفتاريهاي اقتصادي مردم را با شما مسؤولان مطرح کردند. اين حقيقتاً مهمّ است. مردم حقيقتاً مشکلات اقتصادي دارند؛ سختي دارند؛ نارسايي دارند. گرفتاريهاي زيادي وجود دارد؛ خطر عمده اين است که شما اين را ندانيد، که اميدوارم بدانيد. گمانم شايد در بين مسؤولان ما بعضيها هستند که به گرفتاريها و مشکلات مردم درست توجّه ندارند، و الاّ براي رفع اين مشکلات، تلاش مجدّانه تري مي شد. هرچه که مسؤولان به مناقشات سرگرم باشند، از اين رسيدگي به مشکلات بيشتر خواهند ماند. مسؤولان - فرقي نمي کند؛ مسؤولان دولتي، مسؤولان قوّه مقنّنه، مسؤولان قوّه قضايّيه؛ يعني همه کساني که دست اندر کار مسائل اداره کشورند - بايد به آن مسؤوليت خودشان بپردازند و وجود خودشان را به آن بدهند. خوشبختانه مردم به اسلام و به نظام اسلامي و به عزم مسؤولان اميدوارند. خدا نکند که اين اميد، سستي و کاستي گيرد؛ نبايد بگذاريد. همه اش هم با گفتن نمي شود؛ بايد در عمل نشان داد. همين «طرح ساماندهي اقتصادي» را که اميدهايي در مردم به وجود آورد، بايد تلاش کنيد که اقدام شود. آن بخشهايي از برنامه که بيشتر ناظر به زندگي مردم است، بايد تلاش کنيد که عمل شود. برنامه سوم تقريباً خوشبختانه تصويب شد؛ ولي تنظيم برنامه، نوشتن برنامه و تصويب برنامه، يک مسأله است؛ تحقّق برنامه، يک مسأله ديگر است. اين اهتمامي که به مسأله اشتغال در برنامه شده، بايد تحقّق پيدا کند. همه بايد دست به دست هم دهند و تلاش کنند تا اين قضيه تحقّق پيدا کند. بي کاري حقيقتاً معضل بزرگ و مشکل عظيمي است. به هرحال، اميدواريم که خداوند متعال کمک کند.
من اين جمله اي را هم که بارها به مسؤولان عرض کرده ام، در پايان عرايضم عرض کنم: شما که مسؤول هستيد و بخشي از بودجه در اختيارتان است، در صرف و خرج بودجه هم بايد خيلي دقّت کنيد. يکي از مشخّصه هاي تقواي شما همين است. اين طور نباشد که ما هر اقدامي که مي خواهيم بکنيم که مستلزم هزينه اي است، به اين اکتفا کنيم که اين اقدام، اقدام مفيدي است. اين کافي نيست. صرف مفيد بودن اين کار، کافي نيست براي اين که ما اين هزينه را بکنيم. در شرايط کنوني ما، بايد اولويّت داشته باشد. بدون اولويّت، هزينه کردن جايز نيست. بعضيها در محيط کارشان و در دفترشان بعضي کارها را مي کنند؛ بعضي سمينارها و بعضي از اجتماعات و دعوتها و مهمانيها و سفرها را برگزار مي کنند؛ بلاشک اينها فوايدي هم دارد؛ اما اين فايده داشتن کافي نيست. در حالي که درآمدهايمان محدود و نيازهايمان بسيار زياد است، بايد اولويّتها را رعايت کنيم. به هرحال، اميدوارم که خداي متعال به بنده حقيرِ ضعيفي که بار مسؤوليت سنگيني بر دوش دارم و اين توصيه ها را به شما مي کنم و همچنين به يکايک شما مسؤولان، از بالا تا پايين و در همه بخشها، توفيق دهد که بتوانيم او را از خودمان راضي کنيم. ان شاءالله که دلهاي شما به نور معرفت الهي و به انوار ساطعه رحمت الهي منوّر شود و برکات ماه رمضان در وجود و در اعماق ذهنيّات و هستي و دل شما نفوذ کند و اثر بگذارد و برکات الهي شامل حال خودِ شما و آن حوزه تحت مديريّت شما شود وان شاءالله خداي متعال قصورها و تقصيرهاي ما را به کرم و لطف خود مورد عفو و بخشش قرار دهد و ما را هرچه بيشتر با رفتار و مواضع نبي اکرم و اميرالمؤمنين و اولياي خودش و مجاهدينِ في سبيل الله باموالهم و انفسهم، نزديکتر کند و روح مقدّس امام بزرگوار را ان شاءالله از عاليترين برکات خودش برخوردار فرمايد و ارواح طيّبه شهداي عزيز ما و دلهاي ايثارگران ما را - از جانبازان و از مؤمنين و از بسيجيان و از کساني که در راه خدا تلاش کردند و مي کنند - مشمول رحمت و برکت خودش قرار دهد.
والسّلام عليکم و رحمةالله و برکاته