بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
برادران و خواهران عزيز؛ جوانان مؤمن و مخلص و پرشور دانشجو! خيلى خوش آمديد. سيزدهم آبان به عنوان روز مبارزهى ملى با استكبار جهانى، اساساً به صورت تاريخى مسألهاى مربوط به جوانان است. از ابتدا اين موضوع با حضور جوانان شكل گرفته است، با حضور آنها تداوم پيدا كرده است و امروز هم بيش از همه وابسته به جوانان است؛ در آينده هم انشاءاللَّه همينطور خواهد بود.
امام بزرگوار ما، سخنرانى تاريخى و تعيينكنندهى خودشان را دربارهى مصونيت قضايى مستشاران و عناصر امريكايى در ايران، ابتدا در ميان يك جمع جوان ايراد كردند و جوانان بودند كه ابتدائاً در حوزهى علميهى قم و سپس در همهى كشور، اين پيام را منتشر كردند و به گوش همه رساندند و در طول سالهاى متمادى، بتدريج آن را بهصورت يك مسألهى اصلى در مبارزهى بزرگ ملت ايران درآوردند، والاّ مردم از قضيهى مصونيت قضايى مستشاران امريكايى در ايران اطّلاعى نداشتند؛ اهميت اين مسأله را هم كه در فرهنگ سياسى رايج روز به آن «كاپيتولاسيون» گفته مىشود، نمىدانستند چقدر است و براى حيثيت ملى چقدر بزرگ و مضرّ است. امام اين را مطرح كردند و جوانان حوزهى علميه آن را منتشر نمودند؛ بعد در سراسر كشور و در محافل عناصر مؤمن و مبارز، به صورت يك مسألهى اصلى و به شكل يك فرهنگ درآمد.
اگر چه به خاطر اين قضيه امام را تبعيد كردند، ولى فكر در ميان مردم باقى ماند و رشد كرد و ريشهدار شد، تا اينكه در سيزدهم آبان سال 1357 يك عدّه جوان دانشآموز، به مناسبت سالروز دستگيرى و تبعيد امام، آن تظاهرات پُرشور را به راه انداختند و دهها نفر از آنها به شهادت رسيدند. باز قضيه روى دوش جوانان پيش رفت و شدّت و كيفيّت پيدا كرد. باز در سال بعد از آن - يعنى در آبان 1358، سال اوّلِ پيروزى انقلاب - مجدداً جوانان بودند كه نقطهى اساسى حضور امريكاييها را در محلّى كه به نام سفارت معرفى شده بود؛ اما در حقيقت كانون توطئه و سازماندهى ضدّ انقلاب در تهران محسوب مىشد، به درستى شناختند، به آن حمله كردند و آن محل را تسخير نمودند.
از اوّل تا آخر قضيه - يعنى از شروع ماجراى سيزدهم آبان، تا كامل شدن آن به صورت يك مسألهى چندجانبه - پانزده سال طول كشيد. در تمام اين مراحل، جوانان دستاندركار بودند. امروز هم اين قضيه بيشتر به شما جوانان متوجّه است؛ چه جوانان دانشجو، چه جوانان دانشآموز و چه بقيهى جوانان كشور.
هر چيزى كه متّكى به قشر جوان باشد و از آنها مايه بگيرد و به دست آنها باشد، آن چيز در جامعه هميشه با طراوت و ماندگار خواهد بود. لذا قضيهى مبارزهى با استكبار و تعيين روز سيزدهم آبان به اين مناسبت، يك قضيهى ماندگار است و هميشه هم با طراوت خواهد ماند؛ چون روى دوش جوانان است.
همينجا من به شما جوانان عزيز عرض كنم كه از منظر دينى، جوان يك نقطهى اميد و شكوفايى است. اين نقطهى اميد و شكوفايى، در همه چيز است؛ در مبارزات، در مجاهدات اجتماعى، در فعاليتهاى گوناگون جامعه و در مجاهدتهاى شخصى و روحى و درونى. خطابِ به جوان از سوى دين، هميشه يك خطابِ ويژه است. با جوان، مخاطبهى زيادى در مفاهيم اسلامى و فعّاليتهاى دينى شده است. علّت هم اين است كه در جوان، گوهر شور و عشق و صفا و معنويّت، فروزان است. هر انسانى از اين گوهر بهرهمند است، ليكن در جوان و در دوران جوانى، اين جوهرهى انسانى كاملاً نمايان و فروزان و تابناك است و از آن بايد استفاده كرد. اوّلين استفادهاى هم كه هر انسانى بايد از اين روح شور و عشق و صفا و معنويّت و نورانيّت ببرد، اين است كه خود را - نفس خود را، اندرون خود را، معنا و حقيقت خود را - تعالى ببخشد. اين، قدم اوّل است. لذا ما هميشه براى خودسازى معنوى، به جوانان سفارش مؤكّدى داريم.
عزيزان من! خودتان را در اين دوران جوانى كه آمادگى هست، از لحاظ معنوى بسازيد. اين عشق و شورى را كه در باطن و نهاد شماست، درست به سمت آن مركز و قطبى كه شايستهى اين عشق و دلدادگى است - يعنى ذات مقدّس حق و وجود باريتعالى كه زيبايى مطلق و حقيقت مطلق است - هدايت كنيد. خود را به آن مركز متّصل نماييد و تا آنجا كه مىتوانيد، رابطهتان را با خدا قوى كنيد. در همهى ميدانهاى زندگى، اين براى شما يك مسألهى اساسى است.
اين زندگى - كه دوران كوتاه يا بلندى است - در نهايت كوتاه است؛ زندگى يك ساعت است. در دوران جوانى، انسان اين را حس نمىكند؛ ليكن وقتى زندگى را شناخت و سنين عمر قدرى بالا رفت، مىفهمد كه زندگى ساعتى بيش نيست و گذراست. در اين ساعت، بايد حداكثر استفاده را كرد، براى اينكه اين حقيقتِ «منِ» انسانى كه بناست بعد از اين نشئه بماند و از حيات حقيقى بهرهمند شود - كه «ان الدّار الاخرة لهىالحيوان»(1)؛ حيات حقيقى بعد از اين نشئه است - بتواند خوب زندگى كند، بتواند به لقاءالهى برسد، بتواند به آن حقيقتى كه خداى متعال براى آن معيّن كرده است، نائل شود و ناقص و نيمهكاره و منحرف و معذّب نگردد. اين، به دستِ شماست. همهى عمر هم هر چه شما تلاش مىكنيد، بايد در اين جهت باشد. غير از اين، خطا و انحراف و اشتباه و كجفهمى است.
كسانى كه دنيا و لذّات و زندگى روزمرّه را اصل مىدانند، در اشتباهند. البته روزى به اشتباه خودشان پى خواهند برد؛ اما آن وقتى كه ديگر كار از كار گذشته است و كارى نمىشود كرد. اگر بخواهيد اين راه را خوب حركت كنيد، با شوق حركت كنيد، عاشقانه حركت كنيد، بايد از جوانيتان استفاده كنيد و خود را به خداى متعال نزديك نماييد.
حال هم از اين فرصت استفاده كنيم. اين ماه، ماه رجب است. در آيندهى نزديكى، ماه شعبان و ماه رمضان فرا مىرسد. در اين سه ماه، آنچه مىتوانيد، براى ذخيرهگيرى معنوى استفاده كنيد؛ چون اين متّكى به روح جوانى است و براى شما ماندگار خواهد شد. همهى چيزهاى جامعه اينگونه است. هر چيزى كه به جوانان متّكى باشد، اين در جامعه اوّلاً ماندگار است، ثانياً هميشه باطراوت و تر و تازه است. قضيهى مبارزه با استكبار هم از اين قبيل است؛ لذا در حقيقت اين يك جهت ملى براى كشور و ملت ماست.
من در اينجا نكتهاى را به شما عرض كنم. بعضى خيال مىكنند كه اگر ملت ايران مىگويد مبارزه با امريكا، يا مرگ بر امريكا، يا عدم رابطه با امريكا و از اين قبيل حرفها، اين يك مسألهى شعارى و احساسى محض است؛ نه. اين اشتباه است. اين يك مسألهى اساسىِ متّكى بر پايههاى منطقى و كاملاً خردمندانه و درست منطبق بر مصالح ملى اين كشور است. اين را بايد توجّه كنيد. ظاهر قضيه سياسى است؛ اما باطن قضيه، يك مسألهى ملى، انسانى، تاريخى، وابسته به سرنوشت اين كشور و اين ملت و شما نسل جوان و نسلهاى آينده است. اين مسأله، به امروز و فرداى اين كشور ارتباط پيدا مىكند. من امروز مختصرى در اين زمينه صحبت مىكنم؛ ليكن خودِ شما بايد فكر كنيد؛ جوان بايد فكر كند.
مسأله، مسألهى مبارزه با استكبار است. مبارزهى با امريكا بهخاطر اين است كه امروز مظهر استكبار در دنيا، رژيم امريكاست، والاّ اگر امريكا بهعنوان يك دولت، روشها و هدفهاى استكبارى را نداشت، براى ما مثل بقيهى دولتها بود؛ ليكن امروز دولت و رژيم امريكا در اين دوره از زمان، مظهر كامل استكبار است.
استكبار، يعنى حالت فرعونيت، يعنى ديكتاتورى در سطح بينالمللى. ملتها با ديكتاتورى در كشورهاى خودشان مبارزه مىكنند؛ چه در اين مبارزه فائق شوند، چه نشوند؛ اما سرِ خود را كه بالا مىكنند، مىبينند يك ديكتاتورِ بينالمللى آنجا ايستاده است و در همهى كارها دخالت مىكند؛ در سرنوشت ملتها دخالت مىكند، آن هم بر اساس مصالح خودش! اگر چه ديكتاتورى يك فساد حقيقى و يك عيب اساسى براى هر كشورى است كه يك نظام ديكتاتورى و يك شخص ديكتاتور بر آن كشور حكومت كند؛ با اين همه هر ديكتاتورى بالاخره ممكن است يك وقت هم به منافع ملت خودش بينديشد. اما اين ديكتاتور بينالمللى، جز به منافع ملت امريكا، و آن هم نه همهى ملت امريكا، بلكه پشتيبانان رژيم حاكم - يعنى كارتلها، تراستها، سرمايهداران بزرگ و سازمانهاى مؤثّر در دولت - به چيز ديگرى نمىانديشد.
همهى مسائل جهانى بر اساس مصالح شركتهاى عمده و سازمانهاى بزرگى كه در كشور امريكا در مسائل سياسى فعّالند، حل و فصل مىشود. مسألهى خليجفارس، مسألهى عراق، مسألهى درياهاى آزاد، مسألهى آسياى ميانه، مسألهى خاورميانه و همهى مسائل دنيا بر اساس مصالح آنها و به وسيلهى اين ديكتاتور مىخواهد حلّ و فصل شود؛ نه بر اساس مصالح خودِ اين ملتها.
ببينيد اين چه بلاى بزرگى براى دنياست! يك نفر زورگو، با اتّكا به قدرتهايى كه در اختيارش هست - چه توان علمى، چه توان سياسى، چه توان مالى، چه توان پيشرفت فناورى و از اين قبيل، كه اينها هم متعلّق به آن رژيم نيست؛ بلكه متعلّق به انسانهاست - به فكرِ اين است كه منافع و مصالح و مقاصد خود را تأمين كند؛ ولو به اين قيمت كه ملتهاى ديگر به خاك سياه بنشينند!
شما هر مسأله از مسائلى را كه امريكا در آن دخالت دارد، جلو بكشيد و مورد مُداقّه قرار دهيد، همين را خواهيد ديد: دخالتهاى سياسى در كشورها، دخالت در كودتاها، دخالت در مسألهى خاورميانه، دخالت در قضيهى نفت، دخالت در انحصارات جهانى، دخالت در معاملات گوناگونى كه شركتهاى ديگر با كسانى مىكنند. در همهى اين قضايا، حضور اين رژيم مثل قلدرها و لاتها و داشها و بزن بهادرهاى محلّه است! در سطح بينالمللى، اين قلدر مىخواهد تمام اين مسائل را بر اساس منافع تنگنظرانهاى كه منطبق بر خواستها و مقاصد گروه خاصى است - يعنى سازمان صهيونيستهاى امريكا، سازمان سرمايهگذاران بزرگ امريكا، كارتلها و امثال اينها - حلّ و فصل كند. اين، بلاى بسيار بزرگى است.
دولتهاى عالم از ترس اين قدرت، جرأت نفسكشيدن ندارند. نه اينكه خوششان مىآيد؛ نخير، بدشان مىآيد؛ اما جرأت ندارند نفس بكشند. من يك وقت اين را گفتم كه در كنفرانس غيرمتعهّدها در چند سال قبل از اين - زمان رياست جمهورى - سخنرانى كردم و حرفهايى زدم كه توجّه بسيارى از اين رؤساى كشورها را - كه صد و يك كشور بودند - جلب كرد. آنها آمدند با من ملاقات كردند و همه تشكّر نمودند. رئيس جمهور يكى از كشورها پيشِ من آمد و گفت: شما بدانيد اين جماعتى كه اينجا نشستهاند، همه از امريكا مىترسند و فقط شما هستيد كه از امريكا نمىترسيد! بعد سرش را نزديك آورد و گفت: من هم از امريكا مىترسم! از چه چيز امريكا مىترسند؟ از قدرت جاسوسى امريكا، از سازمان سيا، از كودتاهاى امريكا. همين شخص بعد از دو، سه سال، به وسيلهى كودتايى كه به احتمال زياد از طرف امريكا در كشورش برپاشده بود، كشته شد! رؤساى كشورها مىترسند. گاهى اعتراضى هم مىكنند؛ اما پيش نمىروند.
اين مربوط به دولتها بود. و اما سراغ ملتها بياييم. بسيارى از افراد ملتها بىخبرند؛ بسيارى هم كه مطّلعند - مثل روشنفكرانشان - بهوسيلهى ايادى امريكايى، يا بهوسيلهى دستنشاندگان رژيم امريكا در كشورهايشان، تطميع مىشوند. در همين كشورهاى منطقهى خاورميانه - كه من نمىخواهم اسم آنها را بياورم، اما شما به احتمال زياد تشخيص مىدهيد كه من كدام كشورها را مىگويم - كشورهايى هستند كه وابسته به امريكايند. در اين كشورها روشنفكرانى هم هستند كه حقيقت را مىفهمند و مىخواهند بگويند، بنويسند؛ گاهى هم چيزى سر مىزند، ليكن بعضى از اينها تهديد مىشوند، بعضى خريده مىشوند، بعضى صدايشان خفه مىشود. حرفى مىزنند، اما نمىگذارند پخش شود. در محافل روشنفكرى، گفتگويى مىكنند و از بين مىرود. علّت اينكه در كشور ما حرفهاى سياسى موج برمىدارد، اين است كه حرفهاى سياسى در محافل تنگِ روشنفكرى نيست؛ در متن مردم است و مردم به مسائل سياسى علاقهمندند و در صحنه حضور دارند.
قبل از انقلاب هم من با محافل روشنفكرى كشور، ارتباطات زيادى داشتم. خيلى حرفها مىزدند؛ اما در يك محفلِ پنج نفرى، ده نفرى، و احياناً در يك نشستِ پنجاه نفرى؛ همانجا هم دفن مىشد و از بين مىرفت. اما وقتى امام حرفى مىزد؛ وقتى يك روحانىِ موجّه حرفى مىزد، ممكن بود سرِ آن روحانى بلاى بزرگى بياورند، اما چون با مردم مواجه بود، موج برمىداشت. لذا رژيم پهلوى، از خيلى از روشنفكرانِ آن زمان اصلاً نمىترسيد و هيچ اهميتى هم نمىداد. مىگفت هر چه مىخواهند بگويند، بگويند؛ اثرى نداشت. اما اگر يك روحانى در جلسهاى منبر مىرفت و مطلبى را مىگفت، ولو با چند واسطه به سياستهاى آن رژيم ارتباط داشت، فوراً او را دستگير مىكردند، فشار مىآوردند، زندانى مىكردند، ممنوعالمنبر مىكردند! او چون در متن مردم بود، موج برمىداشت. در دنيا اينطور است كه روشنفكرانى كه چيزهايى هم مىخواهند بگويند و مىگويند، اگر تهديد و تطميع هم نشوند و بگويند، موجى برنمىدارد.
امروز به فضل الهى، به خاطر انعكاس فرياد شما مردم و انعكاس فرياد اين انقلاب در دنيا كارهاى بزرگى شده است كه امريكاييها هم از همين مىترسند، والاّ اگر شما ملت ايران را، اجتماعات عظيم را، فرياد امام بزرگوار را و آنچه را كه در طول اين هجده سال بعد از انقلاب تا امروز انجام شده است، از دنيا بگيريد و آن را حذف كنيد، خواهيد ديد حكومت ديكتاتورى مطلق ايالات متّحدهى امريكا بهعنوان بزرگترين مستكبر جهانى در دنيا - يك حكومت بىرقيب بلامنازع و بدون مناقشه كه حتّى كسى به او نمىگفت بالاى چشمت ابروست و تملّقش را هم مىگفتند - بزرگترين ضربه را خورده است.
من در همينجا بگويم كه قضيهى ما، قضيهى رژيم امريكاست؛ نه قضيهى ملت امريكا. ما با ملت امريكا كارى نداريم، دشمنى هم نداريم؛ مثل بقيهى ملتهايند. البته در اين سالهاى طولانى، رژيم امريكا با تبليغات پيگير، آن ملت را شستشوى مغزى زيادى داده است. خيلى از افراد ملت امريكا نمىدانند كه در ايران چه خبر است و اصلاً قضيهى ايران چيست؛ يك چيزهايى شنيدهاند: ارتجاع و اصولگرايى و ضدّحقوق بشر! اينها را دولتها و تبليغاتچيهايشان به آنان گفتهاند، مردم هم باور كردهاند، والاّ مردم امريكا به خودىخود ملتى مثل بقيهى ملتها هستند و ما هم هيچ دشمنى با آنها نداريم. ما با هيچ ملتى دشمنى نداريم. ما با مردم چه كار داريم؟ قضيهى ما، قضيهى رژيم امريكاست.
وضع جغرافياى سياسى ايران طبيعتاً تغيير كرده است؛ اما وضع موقعيت سياسى كشورمان تغيير نكرده است. كشور ايران در يكى از حسّاسترين مراكز دنيا قرار گرفته است. شما اگر نقشهى دنيا را جلويتان بگذاريد و يك نگاه به آن بكنيد، خواهيد ديد كه از لحاظ ارتباط شرق و غرب، چقدر اين كشور حسّاس است. از لحاظ منابع حسّاس است - بخصوص از لحاظ وجود شوروى در آن روز حسّاس بود - از لحاظ همسايهها حسّاس است، از لحاظ خود اين ملت كه مىدانند ملتى باهوش و فرزانه و بااستعدادى است، حسّاس است. اين مجموعهى حسّاس كه از لحاظ جغرافيايى، طبيعى، تاريخى، فرهنگى، منابع طبيعى و ثروت چيز برجستهاى مىنمود، يك جا در مشت امريكا بود. چند صدهزار امريكايى در اين كشور - عمدتاً در تهران - در حسّاسترين مراكز بودند؛ حقوقهاى كلان از كيسهى اين ملت مىگرفتند، مىخوردند و ملت را تحقير مىكردند. اگر شما بخواهيد بدانيد چگونه تحقير مىكردند، به نطق امام در سيزدهم آبان چهلوسه مراجعه كنيد. امام در آنجا قضيهى تحقير ملت ايران بهوسيلهى عناصر امريكايى - نه بهوسيلهى دولت امريكا - مثل استوار امريكايى در ايران را بيان كردند. منافع را مىبردند، سياستها را بهوسيلهى حكّام اين كشور در منطقه ديكته مىكردند و بسيارى از مقاصد خودشان را پيش مىبردند.
انقلاب اسلامى آمد، ناگهان يكجا اين را از دست اينها گرفت. اين، يك ضربه بر پيكر امريكا بود. سياست اينگونه است كه فوراً دستگاههاى سياسى، خود را با واقعيت وفق مىدهند. رژيم امريكا ضربه را خورد؛ ليكن به فكر افتاد كه با اين واقعيت خودش را وفق دهد. گفتند چه كار كنيم؟ نقشه اين شد كه كارى كنند كسانى در اين كشور با عنوان انقلاب بر سرِكار بيايند، كه رسماً انقلابى باشد، اما باطناً همان ارتباطات و روابط حسنه و بتدريج همان سلطهپذيرى را داشته باشند اوّلِ كار، همين هم شد و مىخواست بيشتر بشود. اگر حضور قوى و تعيينكنندهى امام نمىبود، همانطور هم مىشد. حادثهى سيزدهم آبان پنجاهوهشت هم البته ضربهى محكمى زد؛ امام هم مثل كوه استوار ايستادند. آنچه را كه آنها فكر مىكردند، بهعكس شد؛ يعنى نه فقط انقلاب به رنگ امريكايى درنيامد، بلكه روح استقلالطلبى و جدايى از نفوذ روزافزون امريكا در مردم تقويت شد. اين موجب شد كه رژيم امريكا بهطور دائم عليه ملت ايران توطئه كند.
يكى از توطئههاى امريكا، تشويق عراق به راهاندازى جنگ هشت ساله بود. يكى از توطئههاى امريكا، كمك به عراق در اغلب قضاياى جنگ بود كه حتّى با حضور افسران امريكايى در مرحلهاى از مسائل در كشور عراق انجام مىشد. اينها بتدريج آشكار مىشود. در اسنادى كه منتشر مىشود، در خاطراتى كه مىنويسند، اينها كمكم رو مىشود. يكى از خيانتهاى امريكا، محاصره و فشار اقتصادى براى ساقط كردن دولت در سالهاى پنجاهونه و شصت و آن وقتها بود. چند بار اين قضيه تكرار شده است. يكى از دشمنيهاى امريكا با ايران اين بوده كه در تمام اين مدّت نگاه كرده است كه ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى در هر جايى خواستند پيشرفتى بكنند، هرطور توانسته، خواسته است جلوِ اين قضيه را بگيرد. همينجا من به شما بگويم كه به توفيق پروردگار و لطفى كه خداى متعال به اين كشور داشته است، اكثر قريب به اتّفاق توطئههايى كه امريكا عليه اين ملت طرّاحى كرد، به شكل آشكار و مقابل چشم همه مقرون به شكست شد.
پيشرفتهاى عظيم ملت ايران در همهى زمينهها بوده است، كه اگر شما بخواهيد امروز را با سال پنجاهونه، شصت، شصتويك و شصتودو و كلّاً اوايل انقلاب مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه پيشرفت كشور در دوران انقلاب، يك پيشرفت حيرتآور و چشمگير است. همهى كسانى كه اين قضيه را مطالعه مىكنند، به آن اعتقاد دارند. حتى من اخيراً در مطبوعات امريكايى همين اواخر اين را ملاحظه كردم. با اينكه مقيّدند كه نگذارند يك كلمه تعريف از پيشرفتهاى ايران وجود داشته باشد، اما در يكى از مطبوعات امريكايى، به پيشرفتهاى ايران و نظام جمهورى اسلامى در بخشهاى مختلف اشاره كرده بودند. خودشان هم اعتراف كردند و مجبور شدند. البته نويسندهى آن مقاله امريكايى نيست؛ ليكن در مطبوعات امريكايى چاپ شده است. همهى اين پيشرفتها علىرغم ميل امريكا انجام گرفته است. اين به معناى ناموفّق بودن و غيرمؤثّر بودن توطئهى امريكاست. اين به معناى قدرت و عظمت جهاد اين ملت است.
درست نقطهى مقابل آنچه كه من گفتم ما با رژيم امريكا مواجهيم، نه ملت امريكا، رژيم امريكا با ملت ايران مواجه است، نه فقط با دولت ايران؛ از ملت ناراحت و خشمگين است. مسألهى او، مسألهى دولت ايران نيست؛ مسألهى كسانى كه حكومت مىكنند، نيست؛ مسألهى آحاد ملت است. چرا؟ علّت واضح است. چون فرهنگ دورى از سلطهى استكبار، استكبارستيزى، ميل به استقلال و در دست داشتن سرنوشت خود، در دلهاى اين مردم رسوخ پيدا كرده است. آنها از اين ناراحتند. آنها ملتى را مىخواهند كه مثل برهى رامى آنجا قرار گيرد، اينها هم رژيمى را بر او تحميل كنند، يا از آن سوى مرزها به او ديكته نمايند؛ آن ملت هم بىهيچ مقاومتى آنها را انجام دهد و آن راه را برود. ملت بيدار، ملت هوشيار، ملت آگاه به مسائل سياسى، ملتى كه اگر مسؤولانش هم بخواهند برخلاف اين خطّ مستقيم حركتى بكنند، اعتراض خواهد كرد؛ اينگونه ملتى را اينها دوست ندارند.
چند سال قبل از اين در زمان حيات امام بزرگوار، يكى از وزراى رئيس جمهور وقتِ امريكا علناً و صريحاً در مقابل چشم خبرنگاران گفت كه ما بايد ريشهى ملت ايران را بكَنيم! ببينيد چقدر اين حرف ابلهانه است. اين حرف در آن زمان در همهى دنيا پخش شد. قضيهى اينها، قضيهى ملت است؛ نه فقط قضيهى دولت. معلوم است كه ريشهى يك ملت چهل، پنجاه ميليونىِ آن روز را كه نمىشد كَند و همه را از بين برد. معنايش اين بود كه ملت را بىريشه كنيم، فرهنگ اين ملت را بگيريم، آن چيزهايى را از اين ملت بگيريم كه آنها را وادار به اين ايستادگى و مقاومت مىكند.
سياست امريكا بهعنوان مظهر استكبار در مقابل نظام جمهورى اسلامى، سياست روشن و واضحى است. البته سعى مىكنند اين را در روشهاى تبليغاتى خيلى آشكار نكنند؛ اما براى كسى كه نگاه مىكند، سياست روشنى است. آن چيست؟ آن اين است كه آن چيزى كه موجب شده است ايران با همهى ثروتهاى مادّى و معنويش از دست امريكا گرفته شود، آن چيز از ميان اين ملت ريشهكن شود. اين، سياست امريكاست؛ اين را شما بدانيد. آن چيست؟ آن، ميل اين ملت به استقلال است؛ آن، اسلامى است كه اين ملت را از قبول ظلم بر حذر مىدارد؛ آن، روحيهى مبارزهطلبى در آحاد اين ملت است؛ آن، روحيهى عدم تسليم در مقابل زور است؛ آن، قوانين نورانى اسلام است. هر نقطهاى كه مقاومت در آن بيشتر است، آنها بيشتر با آن دشمنند. هدف اصلى اين است. اين را جوانان بايد درست فكر كنند و روى آن توجّه نمايند.
اين چيزهايى كه راجع به حقوق بشر و امثال آن مىگويند، خودشان هم مىدانند كه خلاف واقع است؛ اينها را بهعنوان فشار ذكر مىكنند. امريكا سالهاست كه وقتى بخواهد عليه هر دولتى خصومتى بكند، يكى از خصومتهايش همين است؛ يعنى عليه آن دولت شعار مىدهد كه اين ضدّحقوق بشر و ضدّدمكراسى است! اينها كه خودشان هم مىدانند واقعيت ندارد؛ دنيا هم اين را مىداند. اين، چيز مهمّى نيست.
خواستهى حقيقى آنها از جمهورى اسلامى - كه بارها هم آن را تكرار كردهاند - اين است كه جمهورى اسلامى در قضيهى فلسطين از مواضع خود عقبنشينى كند؛ يعنى اسرائيل را به رسميت بشناسد؛ مثل كشورهايى كه قضيهى مبارزهى فلسطين را به بوتهى فراموشى سپردند! مىگويند شما اين قضيه را رها كنيد، حضور امريكا را در مناطق گوناگون دنيا بپذيريد، حضور امريكا را در قضاياى منطقهى خليجفارس بپذيريد و مهمتر از همه، نفوذ امريكا را در قضاياى كشور ايران بپذيريد! اين، خواستهى حقيقى رژيم امريكاست. آن چيزى كه بهطور حقيقى و جدّى مىخواهند، اين قضيه است كه گفتم. اين را در پوشش حرفهاى ديگر و اتّهامات و تبليغات مخالف و امثال اين چيزها بيان مىكنند؛ اما حقيقت قضيه اين است.
مىدانند كه جمهورى اسلامى با پايبندى به اسلام، هرگز زير بار اين حرفها نخواهد رفت. معنى ندارد و ممكن نيست كه كسى معتقد به اسلام باشد، ذرّهاى پايبند به اسلام باشد، ولى زير بار زور برود و ظلم را قبول كند. در اسلام، همان قدر كه ظلمكردن بد است، تسليم ظلم شدن هم همانقدر بد است. شما در دعاى مكارمالاخلاق مىبينيد كه امام سجّاد مىگويد: «ولا اظلمن و انت مطيق للدفع عنى و لا اظلمن و انت قادر علىالقبض منى»(2). در قرآن مىفرمايد: «لاتَظلمون و لاتُظلمون»(3)؛ نه ظلم كنيد، نه قبول ظلم كنيد و زير بار ظلم برويد. مگر ممكن است كسى مسلمان باشد، اعتقاد به اسلام داشته باشد، درعينحال ظلم و زور را از هر كسى قبول كند؛ چه برسد به دشمن ديرينهى ملت ايران - يعنى امريكا - كه اين همه به ملت ايران ضربه زده است. اينكه درست نيست، اين را مىدانند. از اين جاست كه از نظام جمهورى اسلامى با همهى وجود بيزارند و با آن دشمنند و در صدد معارضه و مبارزه با آن هستند؛ چون مىدانند كه ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى حاضر نيست زير بار تحميل آنان برود.
البته سياستهاى تبلغاتيشان را هم تنظيم مىكنند. مرتّب بهطور غيرمستقيم تبليغ مىكنند؛ در داخل هم ايادى دارند. اين ايادى كه عرض مىكنم، نه كسانىاند كه حتماً از دستگاه جاسوسى امريكا پول گرفته باشند؛ بعضى نوكر بىجيره و مواجبند! كسانى هم دارند كه اين حرفها را تبليغ مىكنند كه مگر مىشود انسان با امريكا قطع رابطه باشد؟ اگر قطع رابطه باشيم، نمىشود زندگى كنيم! اگر رابطهمان را برقرار كنيم، اگر اقلّاً با امريكا مذاكره كنيم، همهى مشكلات ما برطرف مىشود! از اين حرفها هم رايج مىكنند؛ حرفهايى كه پوچ و بىمغز و بهكلّى عارى از حقيقت است.
بسيارى از كشورهايى كه امريكاييها بدترين خيانتها را به آنها كردهاند، كسانى بودهاند كه با خود امريكا هم ارتباطات دوستانه داشتهاند! امريكاييها ملاحظهى كسى را نمىكنند؛ فقط ملاحظهى منافع خودشان را مىكنند. رابطه، مشكلى را حل نمىكند. مذاكره با امريكا كه پيشتر گاهى بعضى كسان در گوشه و كنار مىپراندند و چيزى مىگفتند كه مذاكره كنيم يا رابطه برقرار كنيم - البته خوشبختانه كسى ديگر از اين حرفها نمىزند - هيچ مشكلى را از ملتى كه مىخواهد تسليم امريكا نشود، حل نمىكند؛ مگر ملت بخواهد تسليم امريكا شود، كه چنين چيزى هم محال است.
مسألهى آنها، مسألهى ايستادگى ملت و دولت ايران در مقابل خواستهها و مطامع خودشان است. علاج اين افزونطلبى و ديكتاتورمآبى و زيادهطلبى هر دولتى، ايستادگى و مقاومت در برابر آن است. براى ما، امريكا خصوصيتى هم ندارد. عرض كردم، مسألهى ما، مسألهى استكبار است؛ منتها دولت امريكا، دولت مستكبرى است. هر دولت ديگر هم كه همين خصوصيت را داشته باشد، بخواهد زور بگويد و بخواهد فشار بياورد، ملت ايران با او همينطور خواهد بود. همه بايد بدانند كه ملت ايران زير بار فشار نمىرود و زور را قبول نمىكند. تجربهى فشار وارد آوردن روى ملت ايران، تجربهى موفقى نيست؛ اين را همه بايد بفهمند. علاج در مقابل اين فشار هم، ايستادگى و قدرت روحى و شجاعت در برخورد و سخت كاركردن است. اين، علاج كار است؛ كمااينكه تا امروز ملت ايران همينگونه عمل كرده است و بحمداللَّه پيش هم رفته است.
ملتهايى كه تسليم امريكا شدهاند، حال و روزشان به مراتب بدتر از آنهايى است كه به قدر آنها تسليم نشدهاند. هر كس كه بيشتر تسليم شد، حال و روزش بدتر است. امروز شما به كشورهاى منطقه - آنهايى كه بيشتر تسليم زور و قدرتطلبى امريكا هستند - نگاه كنيد، حال و روزشان از ديگران بدتر است؛ اقتصادشان بدتر است، وضع اجتماعيشان عقبتر است، وضع فرهنگيشان منحطتر است، فشار در ميان آنها بيشتر است. تنها راه علاج براى ملتهاى دنيا اين است كه از ملت ايران درس بگيرند و در مقابل زورگويى و قدرتطلبى و ديكتاتورمآبى دولت امريكا بايستند. ملت ايران هم اين راه را تا امروز آمده است و با قدرت و خوب هم آمده است؛ بحمداللَّه موفّق هم بوده است.
امروز ما راههاى بسيارى در مقابل دولت و ملت خودمان مشاهده مىكنيم كه باز است. ملت و دولت ايران، اين راهها را بايد با متانت، با قدرت، با تدبّر و تفّكر و انديشمندى و خردمندى طى كنند؛ كه طى مىكنند. پايههاى حركت ملت ما بحمداللَّه پايههاى خردمندانهاى است. حركت ملت، حركت صحيحى است. امروز دولت و ملت تلاش و كار مىكنند، براى اينكه كشور را بسازند.
روز سيزدهم آبان، روز مبارزه با استكبار معيّن شده است؛ اما عزيزان من! شما بدانيد كه براى ملت ايران، هر روز، روز مبارزه با استكبار، و همهجا سنگر مبارزه با استكبار است. كلاس درس هم سنگر است، كارگاه هم سنگر است، مزرعه هم سنگر است. كار دولتى و علمى و تحقيقى هم سنگر است. هر كس هر كارى براى پيشرفت اين كشور مىكند، يك حركت اساسى براى استقلال اين كشور مىكند، كه مشتى بر دهان امريكا و همهى زورگويان عالم است. خداوند به كسانى كه در راه او حركت مىكنند، وعدهى كمك فرموده است و تا به حال بحمداللَّه به اين وعده هم عمل كرده است، كه همهى ما آن را مشاهده كردهايم و ديدهايم؛ بعد از اين هم خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه زحمات و تلاشهاى ملت و دولت ايران، مشمول تفضّلات حق و توجّهات حضرت بقيهاللَّهالاعظم باشد و در اين راه و صراط مستقيم و استوار انشاءاللَّه هر چه بيشتر پيش برويم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) عنكبوت: 64
2) صحيفهى سجاديه: دعاى 20
3) بقره: 279
برادران و خواهران عزيز؛ جوانان مؤمن و مخلص و پرشور دانشجو! خيلى خوش آمديد. سيزدهم آبان به عنوان روز مبارزهى ملى با استكبار جهانى، اساساً به صورت تاريخى مسألهاى مربوط به جوانان است. از ابتدا اين موضوع با حضور جوانان شكل گرفته است، با حضور آنها تداوم پيدا كرده است و امروز هم بيش از همه وابسته به جوانان است؛ در آينده هم انشاءاللَّه همينطور خواهد بود.
امام بزرگوار ما، سخنرانى تاريخى و تعيينكنندهى خودشان را دربارهى مصونيت قضايى مستشاران و عناصر امريكايى در ايران، ابتدا در ميان يك جمع جوان ايراد كردند و جوانان بودند كه ابتدائاً در حوزهى علميهى قم و سپس در همهى كشور، اين پيام را منتشر كردند و به گوش همه رساندند و در طول سالهاى متمادى، بتدريج آن را بهصورت يك مسألهى اصلى در مبارزهى بزرگ ملت ايران درآوردند، والاّ مردم از قضيهى مصونيت قضايى مستشاران امريكايى در ايران اطّلاعى نداشتند؛ اهميت اين مسأله را هم كه در فرهنگ سياسى رايج روز به آن «كاپيتولاسيون» گفته مىشود، نمىدانستند چقدر است و براى حيثيت ملى چقدر بزرگ و مضرّ است. امام اين را مطرح كردند و جوانان حوزهى علميه آن را منتشر نمودند؛ بعد در سراسر كشور و در محافل عناصر مؤمن و مبارز، به صورت يك مسألهى اصلى و به شكل يك فرهنگ درآمد.
اگر چه به خاطر اين قضيه امام را تبعيد كردند، ولى فكر در ميان مردم باقى ماند و رشد كرد و ريشهدار شد، تا اينكه در سيزدهم آبان سال 1357 يك عدّه جوان دانشآموز، به مناسبت سالروز دستگيرى و تبعيد امام، آن تظاهرات پُرشور را به راه انداختند و دهها نفر از آنها به شهادت رسيدند. باز قضيه روى دوش جوانان پيش رفت و شدّت و كيفيّت پيدا كرد. باز در سال بعد از آن - يعنى در آبان 1358، سال اوّلِ پيروزى انقلاب - مجدداً جوانان بودند كه نقطهى اساسى حضور امريكاييها را در محلّى كه به نام سفارت معرفى شده بود؛ اما در حقيقت كانون توطئه و سازماندهى ضدّ انقلاب در تهران محسوب مىشد، به درستى شناختند، به آن حمله كردند و آن محل را تسخير نمودند.
از اوّل تا آخر قضيه - يعنى از شروع ماجراى سيزدهم آبان، تا كامل شدن آن به صورت يك مسألهى چندجانبه - پانزده سال طول كشيد. در تمام اين مراحل، جوانان دستاندركار بودند. امروز هم اين قضيه بيشتر به شما جوانان متوجّه است؛ چه جوانان دانشجو، چه جوانان دانشآموز و چه بقيهى جوانان كشور.
هر چيزى كه متّكى به قشر جوان باشد و از آنها مايه بگيرد و به دست آنها باشد، آن چيز در جامعه هميشه با طراوت و ماندگار خواهد بود. لذا قضيهى مبارزهى با استكبار و تعيين روز سيزدهم آبان به اين مناسبت، يك قضيهى ماندگار است و هميشه هم با طراوت خواهد ماند؛ چون روى دوش جوانان است.
همينجا من به شما جوانان عزيز عرض كنم كه از منظر دينى، جوان يك نقطهى اميد و شكوفايى است. اين نقطهى اميد و شكوفايى، در همه چيز است؛ در مبارزات، در مجاهدات اجتماعى، در فعاليتهاى گوناگون جامعه و در مجاهدتهاى شخصى و روحى و درونى. خطابِ به جوان از سوى دين، هميشه يك خطابِ ويژه است. با جوان، مخاطبهى زيادى در مفاهيم اسلامى و فعّاليتهاى دينى شده است. علّت هم اين است كه در جوان، گوهر شور و عشق و صفا و معنويّت، فروزان است. هر انسانى از اين گوهر بهرهمند است، ليكن در جوان و در دوران جوانى، اين جوهرهى انسانى كاملاً نمايان و فروزان و تابناك است و از آن بايد استفاده كرد. اوّلين استفادهاى هم كه هر انسانى بايد از اين روح شور و عشق و صفا و معنويّت و نورانيّت ببرد، اين است كه خود را - نفس خود را، اندرون خود را، معنا و حقيقت خود را - تعالى ببخشد. اين، قدم اوّل است. لذا ما هميشه براى خودسازى معنوى، به جوانان سفارش مؤكّدى داريم.
عزيزان من! خودتان را در اين دوران جوانى كه آمادگى هست، از لحاظ معنوى بسازيد. اين عشق و شورى را كه در باطن و نهاد شماست، درست به سمت آن مركز و قطبى كه شايستهى اين عشق و دلدادگى است - يعنى ذات مقدّس حق و وجود باريتعالى كه زيبايى مطلق و حقيقت مطلق است - هدايت كنيد. خود را به آن مركز متّصل نماييد و تا آنجا كه مىتوانيد، رابطهتان را با خدا قوى كنيد. در همهى ميدانهاى زندگى، اين براى شما يك مسألهى اساسى است.
اين زندگى - كه دوران كوتاه يا بلندى است - در نهايت كوتاه است؛ زندگى يك ساعت است. در دوران جوانى، انسان اين را حس نمىكند؛ ليكن وقتى زندگى را شناخت و سنين عمر قدرى بالا رفت، مىفهمد كه زندگى ساعتى بيش نيست و گذراست. در اين ساعت، بايد حداكثر استفاده را كرد، براى اينكه اين حقيقتِ «منِ» انسانى كه بناست بعد از اين نشئه بماند و از حيات حقيقى بهرهمند شود - كه «ان الدّار الاخرة لهىالحيوان»(1)؛ حيات حقيقى بعد از اين نشئه است - بتواند خوب زندگى كند، بتواند به لقاءالهى برسد، بتواند به آن حقيقتى كه خداى متعال براى آن معيّن كرده است، نائل شود و ناقص و نيمهكاره و منحرف و معذّب نگردد. اين، به دستِ شماست. همهى عمر هم هر چه شما تلاش مىكنيد، بايد در اين جهت باشد. غير از اين، خطا و انحراف و اشتباه و كجفهمى است.
كسانى كه دنيا و لذّات و زندگى روزمرّه را اصل مىدانند، در اشتباهند. البته روزى به اشتباه خودشان پى خواهند برد؛ اما آن وقتى كه ديگر كار از كار گذشته است و كارى نمىشود كرد. اگر بخواهيد اين راه را خوب حركت كنيد، با شوق حركت كنيد، عاشقانه حركت كنيد، بايد از جوانيتان استفاده كنيد و خود را به خداى متعال نزديك نماييد.
حال هم از اين فرصت استفاده كنيم. اين ماه، ماه رجب است. در آيندهى نزديكى، ماه شعبان و ماه رمضان فرا مىرسد. در اين سه ماه، آنچه مىتوانيد، براى ذخيرهگيرى معنوى استفاده كنيد؛ چون اين متّكى به روح جوانى است و براى شما ماندگار خواهد شد. همهى چيزهاى جامعه اينگونه است. هر چيزى كه به جوانان متّكى باشد، اين در جامعه اوّلاً ماندگار است، ثانياً هميشه باطراوت و تر و تازه است. قضيهى مبارزه با استكبار هم از اين قبيل است؛ لذا در حقيقت اين يك جهت ملى براى كشور و ملت ماست.
من در اينجا نكتهاى را به شما عرض كنم. بعضى خيال مىكنند كه اگر ملت ايران مىگويد مبارزه با امريكا، يا مرگ بر امريكا، يا عدم رابطه با امريكا و از اين قبيل حرفها، اين يك مسألهى شعارى و احساسى محض است؛ نه. اين اشتباه است. اين يك مسألهى اساسىِ متّكى بر پايههاى منطقى و كاملاً خردمندانه و درست منطبق بر مصالح ملى اين كشور است. اين را بايد توجّه كنيد. ظاهر قضيه سياسى است؛ اما باطن قضيه، يك مسألهى ملى، انسانى، تاريخى، وابسته به سرنوشت اين كشور و اين ملت و شما نسل جوان و نسلهاى آينده است. اين مسأله، به امروز و فرداى اين كشور ارتباط پيدا مىكند. من امروز مختصرى در اين زمينه صحبت مىكنم؛ ليكن خودِ شما بايد فكر كنيد؛ جوان بايد فكر كند.
مسأله، مسألهى مبارزه با استكبار است. مبارزهى با امريكا بهخاطر اين است كه امروز مظهر استكبار در دنيا، رژيم امريكاست، والاّ اگر امريكا بهعنوان يك دولت، روشها و هدفهاى استكبارى را نداشت، براى ما مثل بقيهى دولتها بود؛ ليكن امروز دولت و رژيم امريكا در اين دوره از زمان، مظهر كامل استكبار است.
استكبار، يعنى حالت فرعونيت، يعنى ديكتاتورى در سطح بينالمللى. ملتها با ديكتاتورى در كشورهاى خودشان مبارزه مىكنند؛ چه در اين مبارزه فائق شوند، چه نشوند؛ اما سرِ خود را كه بالا مىكنند، مىبينند يك ديكتاتورِ بينالمللى آنجا ايستاده است و در همهى كارها دخالت مىكند؛ در سرنوشت ملتها دخالت مىكند، آن هم بر اساس مصالح خودش! اگر چه ديكتاتورى يك فساد حقيقى و يك عيب اساسى براى هر كشورى است كه يك نظام ديكتاتورى و يك شخص ديكتاتور بر آن كشور حكومت كند؛ با اين همه هر ديكتاتورى بالاخره ممكن است يك وقت هم به منافع ملت خودش بينديشد. اما اين ديكتاتور بينالمللى، جز به منافع ملت امريكا، و آن هم نه همهى ملت امريكا، بلكه پشتيبانان رژيم حاكم - يعنى كارتلها، تراستها، سرمايهداران بزرگ و سازمانهاى مؤثّر در دولت - به چيز ديگرى نمىانديشد.
همهى مسائل جهانى بر اساس مصالح شركتهاى عمده و سازمانهاى بزرگى كه در كشور امريكا در مسائل سياسى فعّالند، حل و فصل مىشود. مسألهى خليجفارس، مسألهى عراق، مسألهى درياهاى آزاد، مسألهى آسياى ميانه، مسألهى خاورميانه و همهى مسائل دنيا بر اساس مصالح آنها و به وسيلهى اين ديكتاتور مىخواهد حلّ و فصل شود؛ نه بر اساس مصالح خودِ اين ملتها.
ببينيد اين چه بلاى بزرگى براى دنياست! يك نفر زورگو، با اتّكا به قدرتهايى كه در اختيارش هست - چه توان علمى، چه توان سياسى، چه توان مالى، چه توان پيشرفت فناورى و از اين قبيل، كه اينها هم متعلّق به آن رژيم نيست؛ بلكه متعلّق به انسانهاست - به فكرِ اين است كه منافع و مصالح و مقاصد خود را تأمين كند؛ ولو به اين قيمت كه ملتهاى ديگر به خاك سياه بنشينند!
شما هر مسأله از مسائلى را كه امريكا در آن دخالت دارد، جلو بكشيد و مورد مُداقّه قرار دهيد، همين را خواهيد ديد: دخالتهاى سياسى در كشورها، دخالت در كودتاها، دخالت در مسألهى خاورميانه، دخالت در قضيهى نفت، دخالت در انحصارات جهانى، دخالت در معاملات گوناگونى كه شركتهاى ديگر با كسانى مىكنند. در همهى اين قضايا، حضور اين رژيم مثل قلدرها و لاتها و داشها و بزن بهادرهاى محلّه است! در سطح بينالمللى، اين قلدر مىخواهد تمام اين مسائل را بر اساس منافع تنگنظرانهاى كه منطبق بر خواستها و مقاصد گروه خاصى است - يعنى سازمان صهيونيستهاى امريكا، سازمان سرمايهگذاران بزرگ امريكا، كارتلها و امثال اينها - حلّ و فصل كند. اين، بلاى بسيار بزرگى است.
دولتهاى عالم از ترس اين قدرت، جرأت نفسكشيدن ندارند. نه اينكه خوششان مىآيد؛ نخير، بدشان مىآيد؛ اما جرأت ندارند نفس بكشند. من يك وقت اين را گفتم كه در كنفرانس غيرمتعهّدها در چند سال قبل از اين - زمان رياست جمهورى - سخنرانى كردم و حرفهايى زدم كه توجّه بسيارى از اين رؤساى كشورها را - كه صد و يك كشور بودند - جلب كرد. آنها آمدند با من ملاقات كردند و همه تشكّر نمودند. رئيس جمهور يكى از كشورها پيشِ من آمد و گفت: شما بدانيد اين جماعتى كه اينجا نشستهاند، همه از امريكا مىترسند و فقط شما هستيد كه از امريكا نمىترسيد! بعد سرش را نزديك آورد و گفت: من هم از امريكا مىترسم! از چه چيز امريكا مىترسند؟ از قدرت جاسوسى امريكا، از سازمان سيا، از كودتاهاى امريكا. همين شخص بعد از دو، سه سال، به وسيلهى كودتايى كه به احتمال زياد از طرف امريكا در كشورش برپاشده بود، كشته شد! رؤساى كشورها مىترسند. گاهى اعتراضى هم مىكنند؛ اما پيش نمىروند.
اين مربوط به دولتها بود. و اما سراغ ملتها بياييم. بسيارى از افراد ملتها بىخبرند؛ بسيارى هم كه مطّلعند - مثل روشنفكرانشان - بهوسيلهى ايادى امريكايى، يا بهوسيلهى دستنشاندگان رژيم امريكا در كشورهايشان، تطميع مىشوند. در همين كشورهاى منطقهى خاورميانه - كه من نمىخواهم اسم آنها را بياورم، اما شما به احتمال زياد تشخيص مىدهيد كه من كدام كشورها را مىگويم - كشورهايى هستند كه وابسته به امريكايند. در اين كشورها روشنفكرانى هم هستند كه حقيقت را مىفهمند و مىخواهند بگويند، بنويسند؛ گاهى هم چيزى سر مىزند، ليكن بعضى از اينها تهديد مىشوند، بعضى خريده مىشوند، بعضى صدايشان خفه مىشود. حرفى مىزنند، اما نمىگذارند پخش شود. در محافل روشنفكرى، گفتگويى مىكنند و از بين مىرود. علّت اينكه در كشور ما حرفهاى سياسى موج برمىدارد، اين است كه حرفهاى سياسى در محافل تنگِ روشنفكرى نيست؛ در متن مردم است و مردم به مسائل سياسى علاقهمندند و در صحنه حضور دارند.
قبل از انقلاب هم من با محافل روشنفكرى كشور، ارتباطات زيادى داشتم. خيلى حرفها مىزدند؛ اما در يك محفلِ پنج نفرى، ده نفرى، و احياناً در يك نشستِ پنجاه نفرى؛ همانجا هم دفن مىشد و از بين مىرفت. اما وقتى امام حرفى مىزد؛ وقتى يك روحانىِ موجّه حرفى مىزد، ممكن بود سرِ آن روحانى بلاى بزرگى بياورند، اما چون با مردم مواجه بود، موج برمىداشت. لذا رژيم پهلوى، از خيلى از روشنفكرانِ آن زمان اصلاً نمىترسيد و هيچ اهميتى هم نمىداد. مىگفت هر چه مىخواهند بگويند، بگويند؛ اثرى نداشت. اما اگر يك روحانى در جلسهاى منبر مىرفت و مطلبى را مىگفت، ولو با چند واسطه به سياستهاى آن رژيم ارتباط داشت، فوراً او را دستگير مىكردند، فشار مىآوردند، زندانى مىكردند، ممنوعالمنبر مىكردند! او چون در متن مردم بود، موج برمىداشت. در دنيا اينطور است كه روشنفكرانى كه چيزهايى هم مىخواهند بگويند و مىگويند، اگر تهديد و تطميع هم نشوند و بگويند، موجى برنمىدارد.
امروز به فضل الهى، به خاطر انعكاس فرياد شما مردم و انعكاس فرياد اين انقلاب در دنيا كارهاى بزرگى شده است كه امريكاييها هم از همين مىترسند، والاّ اگر شما ملت ايران را، اجتماعات عظيم را، فرياد امام بزرگوار را و آنچه را كه در طول اين هجده سال بعد از انقلاب تا امروز انجام شده است، از دنيا بگيريد و آن را حذف كنيد، خواهيد ديد حكومت ديكتاتورى مطلق ايالات متّحدهى امريكا بهعنوان بزرگترين مستكبر جهانى در دنيا - يك حكومت بىرقيب بلامنازع و بدون مناقشه كه حتّى كسى به او نمىگفت بالاى چشمت ابروست و تملّقش را هم مىگفتند - بزرگترين ضربه را خورده است.
من در همينجا بگويم كه قضيهى ما، قضيهى رژيم امريكاست؛ نه قضيهى ملت امريكا. ما با ملت امريكا كارى نداريم، دشمنى هم نداريم؛ مثل بقيهى ملتهايند. البته در اين سالهاى طولانى، رژيم امريكا با تبليغات پيگير، آن ملت را شستشوى مغزى زيادى داده است. خيلى از افراد ملت امريكا نمىدانند كه در ايران چه خبر است و اصلاً قضيهى ايران چيست؛ يك چيزهايى شنيدهاند: ارتجاع و اصولگرايى و ضدّحقوق بشر! اينها را دولتها و تبليغاتچيهايشان به آنان گفتهاند، مردم هم باور كردهاند، والاّ مردم امريكا به خودىخود ملتى مثل بقيهى ملتها هستند و ما هم هيچ دشمنى با آنها نداريم. ما با هيچ ملتى دشمنى نداريم. ما با مردم چه كار داريم؟ قضيهى ما، قضيهى رژيم امريكاست.
وضع جغرافياى سياسى ايران طبيعتاً تغيير كرده است؛ اما وضع موقعيت سياسى كشورمان تغيير نكرده است. كشور ايران در يكى از حسّاسترين مراكز دنيا قرار گرفته است. شما اگر نقشهى دنيا را جلويتان بگذاريد و يك نگاه به آن بكنيد، خواهيد ديد كه از لحاظ ارتباط شرق و غرب، چقدر اين كشور حسّاس است. از لحاظ منابع حسّاس است - بخصوص از لحاظ وجود شوروى در آن روز حسّاس بود - از لحاظ همسايهها حسّاس است، از لحاظ خود اين ملت كه مىدانند ملتى باهوش و فرزانه و بااستعدادى است، حسّاس است. اين مجموعهى حسّاس كه از لحاظ جغرافيايى، طبيعى، تاريخى، فرهنگى، منابع طبيعى و ثروت چيز برجستهاى مىنمود، يك جا در مشت امريكا بود. چند صدهزار امريكايى در اين كشور - عمدتاً در تهران - در حسّاسترين مراكز بودند؛ حقوقهاى كلان از كيسهى اين ملت مىگرفتند، مىخوردند و ملت را تحقير مىكردند. اگر شما بخواهيد بدانيد چگونه تحقير مىكردند، به نطق امام در سيزدهم آبان چهلوسه مراجعه كنيد. امام در آنجا قضيهى تحقير ملت ايران بهوسيلهى عناصر امريكايى - نه بهوسيلهى دولت امريكا - مثل استوار امريكايى در ايران را بيان كردند. منافع را مىبردند، سياستها را بهوسيلهى حكّام اين كشور در منطقه ديكته مىكردند و بسيارى از مقاصد خودشان را پيش مىبردند.
انقلاب اسلامى آمد، ناگهان يكجا اين را از دست اينها گرفت. اين، يك ضربه بر پيكر امريكا بود. سياست اينگونه است كه فوراً دستگاههاى سياسى، خود را با واقعيت وفق مىدهند. رژيم امريكا ضربه را خورد؛ ليكن به فكر افتاد كه با اين واقعيت خودش را وفق دهد. گفتند چه كار كنيم؟ نقشه اين شد كه كارى كنند كسانى در اين كشور با عنوان انقلاب بر سرِكار بيايند، كه رسماً انقلابى باشد، اما باطناً همان ارتباطات و روابط حسنه و بتدريج همان سلطهپذيرى را داشته باشند اوّلِ كار، همين هم شد و مىخواست بيشتر بشود. اگر حضور قوى و تعيينكنندهى امام نمىبود، همانطور هم مىشد. حادثهى سيزدهم آبان پنجاهوهشت هم البته ضربهى محكمى زد؛ امام هم مثل كوه استوار ايستادند. آنچه را كه آنها فكر مىكردند، بهعكس شد؛ يعنى نه فقط انقلاب به رنگ امريكايى درنيامد، بلكه روح استقلالطلبى و جدايى از نفوذ روزافزون امريكا در مردم تقويت شد. اين موجب شد كه رژيم امريكا بهطور دائم عليه ملت ايران توطئه كند.
يكى از توطئههاى امريكا، تشويق عراق به راهاندازى جنگ هشت ساله بود. يكى از توطئههاى امريكا، كمك به عراق در اغلب قضاياى جنگ بود كه حتّى با حضور افسران امريكايى در مرحلهاى از مسائل در كشور عراق انجام مىشد. اينها بتدريج آشكار مىشود. در اسنادى كه منتشر مىشود، در خاطراتى كه مىنويسند، اينها كمكم رو مىشود. يكى از خيانتهاى امريكا، محاصره و فشار اقتصادى براى ساقط كردن دولت در سالهاى پنجاهونه و شصت و آن وقتها بود. چند بار اين قضيه تكرار شده است. يكى از دشمنيهاى امريكا با ايران اين بوده كه در تمام اين مدّت نگاه كرده است كه ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى در هر جايى خواستند پيشرفتى بكنند، هرطور توانسته، خواسته است جلوِ اين قضيه را بگيرد. همينجا من به شما بگويم كه به توفيق پروردگار و لطفى كه خداى متعال به اين كشور داشته است، اكثر قريب به اتّفاق توطئههايى كه امريكا عليه اين ملت طرّاحى كرد، به شكل آشكار و مقابل چشم همه مقرون به شكست شد.
پيشرفتهاى عظيم ملت ايران در همهى زمينهها بوده است، كه اگر شما بخواهيد امروز را با سال پنجاهونه، شصت، شصتويك و شصتودو و كلّاً اوايل انقلاب مقايسه كنيد، خواهيد ديد كه پيشرفت كشور در دوران انقلاب، يك پيشرفت حيرتآور و چشمگير است. همهى كسانى كه اين قضيه را مطالعه مىكنند، به آن اعتقاد دارند. حتى من اخيراً در مطبوعات امريكايى همين اواخر اين را ملاحظه كردم. با اينكه مقيّدند كه نگذارند يك كلمه تعريف از پيشرفتهاى ايران وجود داشته باشد، اما در يكى از مطبوعات امريكايى، به پيشرفتهاى ايران و نظام جمهورى اسلامى در بخشهاى مختلف اشاره كرده بودند. خودشان هم اعتراف كردند و مجبور شدند. البته نويسندهى آن مقاله امريكايى نيست؛ ليكن در مطبوعات امريكايى چاپ شده است. همهى اين پيشرفتها علىرغم ميل امريكا انجام گرفته است. اين به معناى ناموفّق بودن و غيرمؤثّر بودن توطئهى امريكاست. اين به معناى قدرت و عظمت جهاد اين ملت است.
درست نقطهى مقابل آنچه كه من گفتم ما با رژيم امريكا مواجهيم، نه ملت امريكا، رژيم امريكا با ملت ايران مواجه است، نه فقط با دولت ايران؛ از ملت ناراحت و خشمگين است. مسألهى او، مسألهى دولت ايران نيست؛ مسألهى كسانى كه حكومت مىكنند، نيست؛ مسألهى آحاد ملت است. چرا؟ علّت واضح است. چون فرهنگ دورى از سلطهى استكبار، استكبارستيزى، ميل به استقلال و در دست داشتن سرنوشت خود، در دلهاى اين مردم رسوخ پيدا كرده است. آنها از اين ناراحتند. آنها ملتى را مىخواهند كه مثل برهى رامى آنجا قرار گيرد، اينها هم رژيمى را بر او تحميل كنند، يا از آن سوى مرزها به او ديكته نمايند؛ آن ملت هم بىهيچ مقاومتى آنها را انجام دهد و آن راه را برود. ملت بيدار، ملت هوشيار، ملت آگاه به مسائل سياسى، ملتى كه اگر مسؤولانش هم بخواهند برخلاف اين خطّ مستقيم حركتى بكنند، اعتراض خواهد كرد؛ اينگونه ملتى را اينها دوست ندارند.
چند سال قبل از اين در زمان حيات امام بزرگوار، يكى از وزراى رئيس جمهور وقتِ امريكا علناً و صريحاً در مقابل چشم خبرنگاران گفت كه ما بايد ريشهى ملت ايران را بكَنيم! ببينيد چقدر اين حرف ابلهانه است. اين حرف در آن زمان در همهى دنيا پخش شد. قضيهى اينها، قضيهى ملت است؛ نه فقط قضيهى دولت. معلوم است كه ريشهى يك ملت چهل، پنجاه ميليونىِ آن روز را كه نمىشد كَند و همه را از بين برد. معنايش اين بود كه ملت را بىريشه كنيم، فرهنگ اين ملت را بگيريم، آن چيزهايى را از اين ملت بگيريم كه آنها را وادار به اين ايستادگى و مقاومت مىكند.
سياست امريكا بهعنوان مظهر استكبار در مقابل نظام جمهورى اسلامى، سياست روشن و واضحى است. البته سعى مىكنند اين را در روشهاى تبليغاتى خيلى آشكار نكنند؛ اما براى كسى كه نگاه مىكند، سياست روشنى است. آن چيست؟ آن اين است كه آن چيزى كه موجب شده است ايران با همهى ثروتهاى مادّى و معنويش از دست امريكا گرفته شود، آن چيز از ميان اين ملت ريشهكن شود. اين، سياست امريكاست؛ اين را شما بدانيد. آن چيست؟ آن، ميل اين ملت به استقلال است؛ آن، اسلامى است كه اين ملت را از قبول ظلم بر حذر مىدارد؛ آن، روحيهى مبارزهطلبى در آحاد اين ملت است؛ آن، روحيهى عدم تسليم در مقابل زور است؛ آن، قوانين نورانى اسلام است. هر نقطهاى كه مقاومت در آن بيشتر است، آنها بيشتر با آن دشمنند. هدف اصلى اين است. اين را جوانان بايد درست فكر كنند و روى آن توجّه نمايند.
اين چيزهايى كه راجع به حقوق بشر و امثال آن مىگويند، خودشان هم مىدانند كه خلاف واقع است؛ اينها را بهعنوان فشار ذكر مىكنند. امريكا سالهاست كه وقتى بخواهد عليه هر دولتى خصومتى بكند، يكى از خصومتهايش همين است؛ يعنى عليه آن دولت شعار مىدهد كه اين ضدّحقوق بشر و ضدّدمكراسى است! اينها كه خودشان هم مىدانند واقعيت ندارد؛ دنيا هم اين را مىداند. اين، چيز مهمّى نيست.
خواستهى حقيقى آنها از جمهورى اسلامى - كه بارها هم آن را تكرار كردهاند - اين است كه جمهورى اسلامى در قضيهى فلسطين از مواضع خود عقبنشينى كند؛ يعنى اسرائيل را به رسميت بشناسد؛ مثل كشورهايى كه قضيهى مبارزهى فلسطين را به بوتهى فراموشى سپردند! مىگويند شما اين قضيه را رها كنيد، حضور امريكا را در مناطق گوناگون دنيا بپذيريد، حضور امريكا را در قضاياى منطقهى خليجفارس بپذيريد و مهمتر از همه، نفوذ امريكا را در قضاياى كشور ايران بپذيريد! اين، خواستهى حقيقى رژيم امريكاست. آن چيزى كه بهطور حقيقى و جدّى مىخواهند، اين قضيه است كه گفتم. اين را در پوشش حرفهاى ديگر و اتّهامات و تبليغات مخالف و امثال اين چيزها بيان مىكنند؛ اما حقيقت قضيه اين است.
مىدانند كه جمهورى اسلامى با پايبندى به اسلام، هرگز زير بار اين حرفها نخواهد رفت. معنى ندارد و ممكن نيست كه كسى معتقد به اسلام باشد، ذرّهاى پايبند به اسلام باشد، ولى زير بار زور برود و ظلم را قبول كند. در اسلام، همان قدر كه ظلمكردن بد است، تسليم ظلم شدن هم همانقدر بد است. شما در دعاى مكارمالاخلاق مىبينيد كه امام سجّاد مىگويد: «ولا اظلمن و انت مطيق للدفع عنى و لا اظلمن و انت قادر علىالقبض منى»(2). در قرآن مىفرمايد: «لاتَظلمون و لاتُظلمون»(3)؛ نه ظلم كنيد، نه قبول ظلم كنيد و زير بار ظلم برويد. مگر ممكن است كسى مسلمان باشد، اعتقاد به اسلام داشته باشد، درعينحال ظلم و زور را از هر كسى قبول كند؛ چه برسد به دشمن ديرينهى ملت ايران - يعنى امريكا - كه اين همه به ملت ايران ضربه زده است. اينكه درست نيست، اين را مىدانند. از اين جاست كه از نظام جمهورى اسلامى با همهى وجود بيزارند و با آن دشمنند و در صدد معارضه و مبارزه با آن هستند؛ چون مىدانند كه ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى حاضر نيست زير بار تحميل آنان برود.
البته سياستهاى تبلغاتيشان را هم تنظيم مىكنند. مرتّب بهطور غيرمستقيم تبليغ مىكنند؛ در داخل هم ايادى دارند. اين ايادى كه عرض مىكنم، نه كسانىاند كه حتماً از دستگاه جاسوسى امريكا پول گرفته باشند؛ بعضى نوكر بىجيره و مواجبند! كسانى هم دارند كه اين حرفها را تبليغ مىكنند كه مگر مىشود انسان با امريكا قطع رابطه باشد؟ اگر قطع رابطه باشيم، نمىشود زندگى كنيم! اگر رابطهمان را برقرار كنيم، اگر اقلّاً با امريكا مذاكره كنيم، همهى مشكلات ما برطرف مىشود! از اين حرفها هم رايج مىكنند؛ حرفهايى كه پوچ و بىمغز و بهكلّى عارى از حقيقت است.
بسيارى از كشورهايى كه امريكاييها بدترين خيانتها را به آنها كردهاند، كسانى بودهاند كه با خود امريكا هم ارتباطات دوستانه داشتهاند! امريكاييها ملاحظهى كسى را نمىكنند؛ فقط ملاحظهى منافع خودشان را مىكنند. رابطه، مشكلى را حل نمىكند. مذاكره با امريكا كه پيشتر گاهى بعضى كسان در گوشه و كنار مىپراندند و چيزى مىگفتند كه مذاكره كنيم يا رابطه برقرار كنيم - البته خوشبختانه كسى ديگر از اين حرفها نمىزند - هيچ مشكلى را از ملتى كه مىخواهد تسليم امريكا نشود، حل نمىكند؛ مگر ملت بخواهد تسليم امريكا شود، كه چنين چيزى هم محال است.
مسألهى آنها، مسألهى ايستادگى ملت و دولت ايران در مقابل خواستهها و مطامع خودشان است. علاج اين افزونطلبى و ديكتاتورمآبى و زيادهطلبى هر دولتى، ايستادگى و مقاومت در برابر آن است. براى ما، امريكا خصوصيتى هم ندارد. عرض كردم، مسألهى ما، مسألهى استكبار است؛ منتها دولت امريكا، دولت مستكبرى است. هر دولت ديگر هم كه همين خصوصيت را داشته باشد، بخواهد زور بگويد و بخواهد فشار بياورد، ملت ايران با او همينطور خواهد بود. همه بايد بدانند كه ملت ايران زير بار فشار نمىرود و زور را قبول نمىكند. تجربهى فشار وارد آوردن روى ملت ايران، تجربهى موفقى نيست؛ اين را همه بايد بفهمند. علاج در مقابل اين فشار هم، ايستادگى و قدرت روحى و شجاعت در برخورد و سخت كاركردن است. اين، علاج كار است؛ كمااينكه تا امروز ملت ايران همينگونه عمل كرده است و بحمداللَّه پيش هم رفته است.
ملتهايى كه تسليم امريكا شدهاند، حال و روزشان به مراتب بدتر از آنهايى است كه به قدر آنها تسليم نشدهاند. هر كس كه بيشتر تسليم شد، حال و روزش بدتر است. امروز شما به كشورهاى منطقه - آنهايى كه بيشتر تسليم زور و قدرتطلبى امريكا هستند - نگاه كنيد، حال و روزشان از ديگران بدتر است؛ اقتصادشان بدتر است، وضع اجتماعيشان عقبتر است، وضع فرهنگيشان منحطتر است، فشار در ميان آنها بيشتر است. تنها راه علاج براى ملتهاى دنيا اين است كه از ملت ايران درس بگيرند و در مقابل زورگويى و قدرتطلبى و ديكتاتورمآبى دولت امريكا بايستند. ملت ايران هم اين راه را تا امروز آمده است و با قدرت و خوب هم آمده است؛ بحمداللَّه موفّق هم بوده است.
امروز ما راههاى بسيارى در مقابل دولت و ملت خودمان مشاهده مىكنيم كه باز است. ملت و دولت ايران، اين راهها را بايد با متانت، با قدرت، با تدبّر و تفّكر و انديشمندى و خردمندى طى كنند؛ كه طى مىكنند. پايههاى حركت ملت ما بحمداللَّه پايههاى خردمندانهاى است. حركت ملت، حركت صحيحى است. امروز دولت و ملت تلاش و كار مىكنند، براى اينكه كشور را بسازند.
روز سيزدهم آبان، روز مبارزه با استكبار معيّن شده است؛ اما عزيزان من! شما بدانيد كه براى ملت ايران، هر روز، روز مبارزه با استكبار، و همهجا سنگر مبارزه با استكبار است. كلاس درس هم سنگر است، كارگاه هم سنگر است، مزرعه هم سنگر است. كار دولتى و علمى و تحقيقى هم سنگر است. هر كس هر كارى براى پيشرفت اين كشور مىكند، يك حركت اساسى براى استقلال اين كشور مىكند، كه مشتى بر دهان امريكا و همهى زورگويان عالم است. خداوند به كسانى كه در راه او حركت مىكنند، وعدهى كمك فرموده است و تا به حال بحمداللَّه به اين وعده هم عمل كرده است، كه همهى ما آن را مشاهده كردهايم و ديدهايم؛ بعد از اين هم خواهد بود.
اميدواريم انشاءاللَّه زحمات و تلاشهاى ملت و دولت ايران، مشمول تفضّلات حق و توجّهات حضرت بقيهاللَّهالاعظم باشد و در اين راه و صراط مستقيم و استوار انشاءاللَّه هر چه بيشتر پيش برويم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) عنكبوت: 64
2) صحيفهى سجاديه: دعاى 20
3) بقره: 279