خودسازی، بزرگ ترین درس ماه رمضان
بزرگترین درس ماه رمضان، خودسازی است و اوّلین و مهم ترین قدمِ خودسازی هم این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادی نگاه کند.
به هم رحم کنید تا خدای متعال به شما رحم کند. کسانی که زرنگی و هوش و امکانات و قدرت و مسؤولیت و توانایی های گوناگون فردی و اجتماعی دارند، از این توانایی ها در راه تعدّی به دیگران استفاده نکنند.
خود را بنده خدا بدانیم؛ در مقابل بقیه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهی، احسان، نیکی و رعایت انصاف بدانیم؛ آنگاه باران رحمت و فضل خدا بر سر ما خواهد بارید و برکات خود را بر ما نازل خواهد کرد.
- پروردگارا! ما را قدردان اسلام و قرآن، قرار بده.
- پروردگارا! مروّجان اسلام و حامیان اسلام و قرآن در هر نقطه ای از نقاط عالم که هستند، آنها را پیروز و موفّق بدار.
- پروردگارا! روح مطهّر بنیانگذار این نظام و این دستگاه را با ارواح مطهّره ی انبیاء و اولیاء محشور بفرما.
- پروردگارا! این ملّت را که سخت ترین امتحان ها را در راه تو و برای حفظ دین تو داده اند همواره مؤید و منصور بدار.
- فضل و رحمت خودت را بر این مردم نازل کن.
- دشمنان آنها را سرکوب و منکوب بگردان.
- پروردگارا! مشکلات آنها را یکی پس از دیگری حل بفرما.
- پروردگارا! به محمد و آل محمد (ص) دل های ما را با یکدیگر متّصل تر و وابسته تر بگردان.
- پروردگارا! به حق محمد و آل محمد (ص) دست ها و سرانگشت های دشمن را از میان ما قطع کن.
- پروردگارا! ما را در راه خودت ثابت قدم بدار.
- قلب مقدّس ولی عصر ارواحنافداه را از ما راضی و خشنود بگردان.
- پروردگارا! به محمد و آل محمد (ص) ما را قدردان این ماه قرار بده.
- پروردگارا! به محمد و آل محمد (ص) مار را به اعمالی که در این ماه برای مومنان قرار داده ای موفق بگردان.
- پروردگارا! به محمد و آل محمد (ص) تو را سوگند می دهیم رضای خودت را شامل حال ما در این ماه بگردان.
- مغفرت و عفو خودت را شامل حال ما بگردان.
- پروردگارا! ما را به ولی ات، امام زمان ارواحنافداه با اعمال مان در این ماه نزدیک بگردان.
- قلب مقدّس آن بزرگوار را از ما راضی کن.
- پروردگارا! اسلام و مسلمین را سربلند کن.
- همه ی امور مسلمانان را اصلاح بفرما.
- شرّ دشمنان و کفار را از سر بلاد اسلامی و ملت های اسلامی کوتاه بگردان.
- جمهوری اسلامی را تا ظهور ولی عصر ارواحنافداه پایدار و مبارک بگردان.
- برکات خودت را بر مردم نازل کن.
گذراندن ماه رمضان با عبادت، با روزهداری، با توسل و ذکر و خشوع و ورود در روز عید فطر، برای مؤمن یک عید به معنای حقیقی است. این عید از جنس جشنهای مادی دنیوی نیست؛ این عیدِ رحمت خداست؛ این عیدِ مغفرت الهی است؛ این عیدِ شکر و سپاس مردمی است که موفق شدهاند ماه رمضان را با عبادت حق و با ورود در ضیافت پُرشکوه الهی به سلامت و عافیت بگذرانند و در ماه رمضان در حد وسع و توان و امکان خود، از ذکر و دعا و توسل و خشوع و روزه و نماز بهره ببرند.
این عیدِ مسلمانانی است که پایان یک دورهی عبادت و ریاضت را با امید مغفرت و پاداش الهی به روز فطر رساندهاند.
در روایتی است از سُوید بن غَفَله - که از دوستان امیرالمؤمنین است و دربارهی او اینطور گفتهاند که «من کان من اولیاء امیرالمؤمنین»؛ از نزدیکان امیرالمؤمنین بوده است - که میگوید روز عید فطر در خانهی امیرالمؤمنین بر او وارد شدم. «فاذا عنده فاثور ای خوان»؛ در مقابل او سفرهیی گسترده شده بود و حضرت مشغول غذا خوردن بودند. «و صحفة فیها خطیفة و ملبنة»؛ غذای بسیار متواضعانهیی در مقابل حضرت گذاشته شده بود. «خطیفة» غذایی است که در حداقل امکان برای کسی تهیه میشود؛ مثلاً مقداری شیر و مقداری آرد مخلوط میکردند؛ غذای کاملاً فقیرانه. «فقلت یا امیرالمؤمنین یوم عید و خطیفة؟»؛ عرض کردم یا امیرالمؤمنین! شما روز عید چنین غذای کماهمیت و کمارزشی میخورید؟ معمول این است که در روزهای عید، مردم بهترین غذاهای خود را میخورند؛ شما به این غذا اکتفا کردید؟ «فقال: انّما هذا عید من غفر له»؛ فرمود امروز، روز عید است؛ اما برای کسانی که مورد مغفرت الهی قرار گرفته باشند. یعنی عید بودنِ امروز به خوردن غذاهای رنگین و دلخوش کردن به شادیهای کودکانه نیست؛ این عید واقعی است برای کسانی که بتوانند و توانسته باشند مغفرت الهی را برای خودشان تحصیل کنند. در یک جملهی دیگر امیرالمؤمنین فرمود: «انّما هو عید لمن قبل اللَّه صیامه و شکر قیامه»؛ عید فطر، عید است برای کسی که خدا روزهی او را مورد قبول قرار دهد و نماز و عبادت او را مورد شکر و سپاس خود قرار دهد. «و کلّ یوم لا یعصی اللَّه فیه فهو یوم عید»؛ آن روزی که من و شما این توفیق را پیدا کنیم که هیچ معصیتی از ما سر نزند، روز عید و شادمانی است.
البته گفته شده است در عید فطر به یکدیگر تحیت بگویید؛ لباسهای تازهی خود را بپوشید؛ آن روز را روز عید و شادمانی بدانید؛ اما جوهر این عید عبارت است از توجه به معنویت و طلب مغفرت و درخواست رحمت پروردگار.
برادران عزیز! خواهران عزیز! شما روزهداران مؤمن در سرتاسر ماه رمضان با روزهی خود - برای کسانی که روزه بر آنها واجب بوده است - با عبادت خود، با دعای خود، با توسل خود، با احیای خود، با تلاوت قرآنی که کردید، با ذکر و خشوعی که به خرج دادید، این فرصت را برای خود به وجود آوردید که دلهای خود را به خدای متعال نزدیک کنید؛ این فرصت را مغتنم بشمارید؛ این دستاورد را بزرگ بدانید و آن را برای خودتان حفظ کنید. ملت ما ملت مؤمنی است؛ دلهای جوانان ما پاکیزه و نورانی است؛ زنان و مردان ما در سرتاسر کشور ارتباط قلبیشان با خدای متعال صادقانه است؛ این فرصت بزرگی است برای ملت ما که بتواند جلب رحمت الهی بکند.
روز عید فطر، روز بسیار عظیم و حائز اهمیتی است. یک حدیث از امیرالمؤمنین علیهالصّلاة والسّلام درباره این روز برای شما برادران و خواهران عزیز عرض میکنم، تا برای خود من و برای شما انشاءاللَّه مایه موعظه باشد.
صدوق علیهالرّحمة از امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام نقل میکند: «عن ابیه عن جّده علیهالسّلام قال: خطب امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام للنّاس یوم الفطر». یعنی امیرالمؤمنین در روز عید فطر برای مردم خطبه ایراد فرمود و در آن خطبه اینطور بیان کرد: «فقال ایها النّاس ان یومکم هذا یوم یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المسیئون»؛ یعنی ای مردم! این روز، روزی است که در آن نیکوکاران به ثواب خود میرسند و کسانی که در ماه رمضان کردار بد داشتهاند، زیان میکنند و محروم میمانند.
کسانی که ماه رمضان را به عبادت و به اغتنام فرصت معنوی پرداختهاند، امروز، روزی است که پاداش خود را از خداوند متعال میگیرند. پاداش روزه با اخلاص، تلاوت قرآن، قیام نیمه شب، تضرّع و دعا و صدقات و احسان و همه آنچه که شما جوانان عزیز، شما مردم مؤمن و آشنای با حقایق اسلامی در ماه مبارک رمضان انجام دادهاید، امروز در عالم معنا به شما تقدیم میشود.
«و هو اشبه یوم بیوم قیامتکم». چون روز پاداش و گرفتن ثواب برای نیکوکاران و روز خسران برای بدکاران است، شبیه روز قیامت است.
همچنان که روز قیامت هم کسانی که زندگی دنیا را به عمل نیک گذراندهاند، ثواب خواهند یافت و دل و چشم آنان به عنایت الهی روشن خواهد شد؛ اما کسانی که دنیا را به غفلت، به بدکاری، به ستمگری، به سرکشی و نافرمانی از خدای متعال، به غرق شدن در شهوات، به خودخواهی و به خودپرستی گذراندهاند، آن روز زیان خواهند کرد.
چون امیرالمؤمنین علیهالسّلام این تشبیه را میفرماید، بر اساس این تشبیه، این استفاده زیبا را میکند. توصیه میفرماید: «فاذکروا بخروجکم من منازلکم الی مصلّاکم خروجکم من الاجداث الی ربّکم»؛ از منزل که خارج شدید تا برای نماز به مصلّی بیایید، زمانی را به یاد آورید که برای حضور در پیشگاه خداوند، از قبرهای خود بیرون خواهید آمد و به سوی عرصه قیامت خواهید شتافت. «واذکروا بوقوفکم فی مصلّاکم وقوفکم بین یدىّ ربّکم»؛ با ایستادن خود در مصلّی و به هنگام نمازگزاردن، آن روزی را به یاد آورید که در قیامت در پیشگاه خدای متعال خواهید ایستاد، تا مثل امروز که به شما پاداش اعمالتان را میدهند، پاداش اعمال خود را بگیرید. «واذکروا برجوعکم الی منازلکم رجوعکم الی منازلکم فی الجنّة او النّار»؛ هنگامی که به منازل خودتان برمیگردید، آن لحظهای را در قیامت به یاد آوردید که در پیشگاه عرض الهی، از عرصه قیامت به سوی منازل خود در بهشت، یا خدای نخواسته در جهنّم، خواهید رفت. همانطوری که امروز، روز ثواب و روز گرفتن پاداش برای نیکوکاران، و روز خسارت و زیان برای گناهکاران است، آن روز هم در پیش است.
لحظه لحظه عمر را قدر بدانید. از ساعات عمرتان برای نیکوکاری استفاده کنید. خود را به خدا نزدیک کنید. اوقات خود را به تلاش در راه خدا و مجاهدت برای او مستغرق کنید. ساعات زندگی، سالهای زندگی، به سرعت برق میگذرد؛ در عرصه قیامت این لحظات را به یاد خواهید آورد. خوشا به حال نیکوکاران و بدا به حال زیانکاران.
نكته ى آخر هم كه باز تكرار است و مكرر ما اين را عرض كرده ايم، حفظ قرآن است. حفظ قرآن يك نعمت بزرگ است. اين جوانها و نوجوانها سن توانائى حفظ را قدر بدانند. شماها در سنى هستيد كه ميتوانيد حفظ كنيد و در ذهنتان بماند. ما هم ميتوانيم حفظ كنيم؛ در سنين ما هم ميشود؛ اما خيلى ماندگار نيست؛ زود از ذهن ما ميرود. اينطور نيست كه در سنين امثال بنده نشود حفظ كرد؛ چرا؟ سنين بالاتر از ما - يعنى سنين هفتاد و پنج، هشتاد - ميشود حفظ كرد. من شنيدم مرحوم آيت اللَّه خوئى در همين سال هاى آخر عمر قرآن را حفظ كرده بود. خيلى مهم است؛ پيرمرد مثلاً هشتاد ساله قرآن را حفظ كند! ميشود حفظ كرد، اما ماندگار نيست؛ از ذهن زائل ميشود.
اگر شما در دوره ى جوانى و بخصوص در دوره ى نوجوانى؛ يعنى از سن همين نوجوانهائى كه اينجا براى ما تلاوت كردند يا بالاتر از اينها، قرآن را حفظ كنيد، اين يك سرمايه و ذخيره اى براى شماست.
امكان تدبر در قرآنى كه در حفظ انسان هست، به مراتب بيشتر از امكان تدبر براى كسى است كه قرآن را حافظ نيست.
گاهى انسان يك آيه اى را در قرآن نگاه ميكند، مثل اينكه هرگز اين آيه را تلاوت نكرده؛ اما كسى كه حافظ هست، چنين چيزى برايش پيش نمى آيد. اميدواريم خداوند متعال آنچه را كه گفتيم و شنيديم، ان شاءاللَّه در دلهايمان نافذ كند.
اشكال ... اين است كه ما در ماه مبارك رمضان كه ماه تلاوت قرآن و ماه نزول قرآن و ماه جلسات است و ما هم كه اين جلسه را داريم و جلسات فراوانى هم در مساجد و محافل گوناگون است، ماه رمضان كه تمام شد، قرآن را ببنديم و ببوسيم و بگذاريم كنار. اين نبايد اتفاق بيفتد. قرآن را بايستى از خودمان جدا نكنيم. دائم بايد با قرآن مرتبط و مأنوس باشيم. حالا در روايات دارد كه هر روز لااقل پنجاه آيه ى قرآن بخوانيد. اين، يكى از معيارهاست. اگر نتوانستيد، روزى ده آيه ى قرآن بخوانيد؛ نگوئيد سوره ى حمد را ميخوانم و اين چند آيه ى سوره ى حمد با چند آيه ى سوره ى قل هواللَّه - يك ركعت - ميشود همان ده آيه اى كه فلانى ميگويد.
نه، غير از آن قرآنى كه در نماز ميخوانيد - چه نماز نافله، چه نماز فريضه - قرآن را باز كنيد، بنشينيد، با حضور قلب، ده آيه، بيست آيه، پنجاه آيه، صد آيه بخوانيد. قرآن را براى تدبر كردن و فهميدن و استفاده كردن بخوانيد. يك نوع قرآن خواندن اين است كه انسان ظاهر قرآن را بگيرد بخواند تا آخر. اين نوع، نميخواهيم بگوئيم هيچ اثرى ندارد. البته بنده سابقها ميگفتم هيچ اثر ندارد، بعد تجديد نظر كردم. نميشود گفت هيچ اثر ندارد، ولى اثرش در قبال آن اثرى كه متوقعِ از تلاوت قرآن است، شبيه هيچ است؛ نزديك هيچ است.
يك تلاوت، تلاوت كسانى است كه آيه را ميخوانند، ليكن - اين مال امثال ماهاست - ميخوانند براى اينكه يك نكته اى پيدا كنند براى گفتن در فلان منبر، در فلان سخنرانى، در فلان محفل، در فلان مجلس. اين، عيبى ندارد؛ اما اين نوع هم آن نيست كه ما موظفيم انجام بدهيم.
يك تلاوت اين است كه انسان مثل يك مستمعى بنشيند پاى صحبت خداى متعال. خداى متعال دارد با شما حرف ميزند. مثل اينكه از يك عزيزى، از يك بزرگى، نامه اى به شما رسيده باشد. شما نامه را ميگيريد ميخوانيد. براى چه ميخوانيد؟ براى اينكه ببينيد چه براى شما نوشته. قرآن را اينجورى بخوانيد. اين نامه ى خداى متعال است. امين ترين زبان ها و دل ها اين قرآن را از خداى متعال گرفته و به شما رسانده است. ما از آن استفاده كنيم؛ بهره ببريم؛ لذا
در روايت هست كه سوره را وقتى كه ميخوانيد، همت شما اين نباشد كه به آخر سوره برسيد، همت شما اين باشد كه قرآن را بفهميد؛
ولو حالا به آخر سوره، به وسط سوره، وسط جزء، به وسط حزب نرسيد و آن را تمام هم نكنيد؛ تأمل و تدبر كنيد. قرآن را اينگونه بخوانيد. اگر كسى با قرآن مأنوس بشود، از قرآن دل نميكَند. اگر ما با قرآن مأنوس بشويم، حقيقتاً از قرآن دل نميكَنيم.
ماه مبارک رمضان که ماه خدا و ماه توبه و تضرّع و استغفار و استغاثه است، بر همه شما عزیزان و بر همه مسلمین عالم مبارک باد. در آغاز خطبه اوّل - که درباره برخی از شؤون این ماه، عرایضی خواهم داشت - همه شما نمازگزاران عزیز را به رعایت تقوای الهی دعوت میکنم که این ماه، ماه تقواست و روزه، وسیلهای برای تقواست و تقوا، ذخیره مؤمن - هم فرد مؤمن و هم جامعه مؤمن - برای دنیا و آخرت است. امیدواریم که خداوند در این ماه، از این ذخیره ارزشمند، به یکایک ما و به جامعه عظیمالشّأن ایران اسلامی عنایت فرماید و ما را از آن برخوردار کند.
در دعایی که در روزهای ماه مبارک رمضان وارد شده است، این طور میخوانیم که «و هذا شهرالانابة و هذا شهر التوبة و هذا شهر العتق من النّار». ماه، ماه توبه و استغفار و بازگشت به خداست.
نکته دیگر اینکه، آنان در خلال دعاهای مذکور، نقطههای ضربهپذیرِ معنوی را به یادِ ما میآورند و هشدار میدهند که «ممکن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید.» در همین دعاىِ شریفِ «ابوحمزه»، در عبارتی میفرماید: «اللّهم خُصّنی مِنْکَ بخاصَّةِ ذِکْرِکَ وَ لاتَجْعَل شَیئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ فی آناءِ اللَّیلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ ریاءً وَلا سُمْعَةً وَلا اَشَراً و لابَطَرا»؛ «خداوندا! کاری کن که کارهای انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. برای اینکه این و آن ببینند، نباشد. برای اینکه دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان کس چه کار خوبی کرد و چه عبادات خوبی انجام داد، نباشد. از روی ناز و غرور، نباشد» آخر بعضی مواقع انسان کارهایی را از روی ناز و غرور انجام میدهد و به خود میبالد و میگوید: «آری! ما بودیم که این کار را انجام دادیم.»
اینها نباشد. اینها، آن نقاطِ ضربهپذیر است. انسان خیلی کارهای خوب انجام میدهد؛ اما با اندکی ریا و سمعه، آن کارها را «هباءً منثورا» میکند. دود میکند و به هوا میفرستد. معصومین علیهمالسّلام به ما توجّه میدهند و میفرمایند: «مواظب باشید این طور نشود!» «واجْعَلْنی لَکَ مِنَ الْخاشِعینَ» تا آخر.
پس، نقطه دوم این است که در این دعاها، معارف زیادی نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعای کمیل، همه میخوانیم: «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم. اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلی الذّنوب التی تغیّر النّعم.»
گناهانی وجود دارد که پردهها را میدرد. گناهانی وجود دارد که نقمت الهی را بر انسان نازل میکند. گناهانی وجود دارد که نعمتها را از انسان میگیرد. «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء.» گناهانی هم وجود دارد که دعا را حبس میکند.
پناه بر خدا! ممکن است انسان مرتکب گناهی شود که هر چه دعا کند، آن دعا بیاثر و بیفایده گردد. بی اثر شدنِ دعا چگونه فهمیده میشود؟ به این گونه که حال دعا از انسان گرفته میشود.
در این خصوص عبارتی را از بزرگی نقل کردهاند. نمیدانم روایت از معصوم، علیهالسّلام، است یا عبارتی از غیر معصوم. هر چه هست، عبارت حکمتآمیزی است. میگوید: «انا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الاجابة»؛ «از اینکه دعا از من گرفته شود بیشتر میترسم تا اینکه اجابت از من گرفته شود.»
گاهی حال دعا از انسان گرفته میشود. این، علامتِ بدی است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامتِ خوبی نیست. البته درستش هم میشود کرد. انسان میتواند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّی از خدا بگیرد. بنابراین، دیدیم که در دعای کمیل هم معارف وجود دارد. این هم نکته دوم.
و اما نکته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلىِ دعاست. حتّی دو نکتهای که عرض شد، نسبت به این نکته آخر، کوچک است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا، این است. اینکه میبینید از قول پیغمبر صلیاللَّه علیه وآله نقل شده است که فرمود: «الدّعاء نح العباده؛ مغز عبادت دعاست» به خاطر آن است که در دعا حالتی وجود دارد که عبارت است از وابستگىِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست که در ادامه آیه شریفه «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم» میفرماید: «ان الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.»
اصل دعا این است که انسان در مقابل خدای متعال، خود را از انانیّت دروغین بشری بیندازد. اصل دعا، خاکساری پیش پروردگار است.
عزیزان من! هر جا که شما نگاه کردید - چه در محیط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا - و بدی و فسادی را از ناحیه کسی، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت کنید مشاهده خواهید کرد که اساس و منشأ آن بدی و فساد، انانیّت، استکبار، استعلا و غرور انسانی است. دعا باید این را بشکند.
و اما، دومین چیزی که در دعا وجود دارد، معارف است. و این مخصوص دعاهایی است که از معصوم به ما رسیده است. امام سجّاد علیهالصّلاة والسلام، «صحیفه سجّادیه» را به صورت دعا تنظیم فرموده و اصلاً دعا خوانده است؛ اما این کتاب، پُر از معارف الهی و اسلامی است. توحید خالص در صحیفه سجّادیه است. نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبىّ اسلام علیه و علی آله الصّلاة والسّلام در صحیفه سجّادیه است. مثل بقیه دعاهای مأثور، معارف آفرینش در این کتاب است. همین «دعای ابوحمزه ثمالی» که مخصوص سحرهاست - سعی کنید آن را بخوانید و در معنایش توجه و تدبّر داشته باشید - و همین «دعای کمیل» که شبهای جمعه خوانده میشود، از جمله دعاهایی است که سرشار از معارف اسلامی است و در آنها حقایقی به زبان دعا بیان شده است. نه اینکه آن بزرگوار - امام سجّاد علیهالصّلاة والسّلام - نمیخواسته دعا کند و دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا میکرده، مناجات میکرده و با خدا حرف میزده است. منتها انسانی که قلبش با خدا و با معارف الهی آشناست، حرف زدنش هم این گونه است. حکمت از او سرریز میشود و دعای او هم عین حکمت است.
دعاهایی که ما میخوانیم، پر از حکمت است. در دعاهای مأثور از ائمّه علیهمالسّلام که به ما میرسد، نکاتی عاید از معارف وجود دارد که حقیقتاً مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران با آوردن این نکات در دعاها به ما یاد میدهند که از خدا چه بخواهیم.
من از دعای شریف ابوحمزه ثمالی چند فقره برایتان عرض میکنم. این دعای طولانی، حالت مناجاتی عجیب دارد که در بخش سوم عرض خواهم کرد. و اما لابهلای این مناجاتها، نیازهای واقعی انسان نهفته است. نیازهای واقعی آنهایی است که این بزرگوار از خدای متعال میخواهد. مثلاً در فرازی از دعا، خطاب به قادر متعال، عرض میکند: «اَرْغِدْ عَیْشی»؛ «زندگىِ مرا زندگىِ گوارایی قرار بده.» گوارا بودن زندگی، نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زیرا یک فرد، در عین برخورداری از همه این امکانات، ممکن است زندگی برایش گوارا نباشد. نگرانی ای دارد که زندگی برایش گوارا نیست. مشکل خانوادگی ای دارد که زندگی برایش گوارا نیست. اولادش مشکلی پیدا میکنند - العیاذُ باللَّه، نستجیر باللَّه، یکی از فرزندان وی، اخلاق بدی دارد - دیگر زندگی برایش گوارا نیست. خبرِ بدی به انسان میرسد؛ زندگی بر او تلخ و ناگوار میشود. این انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امکانات دارد؛ همه چیز دارد؛ امّا زندگىِ گوارا ندارد. ممکن است انسان فقیری که زندگىِ خیلی سادهای دارد و در اتاقی محقّر، با عیال و فرزندش در عین تنگدستی گذرانِ زندگی میکند، زندگی اش گواراتر از آن فردِ همه چیزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد.
ببینید حضرت سجاد، علیهالصّلاة والسّلام، چگونه نقطه اصلی را مورد توجه قرار میدهد. میگوید: «اَرْغِدْ عَیْشی وَ اَظْهِرْ مُرُوّتی»؛ «زندگیام را گوارا و جوانمردیام را آشکار کن.» ظاهراً معنای عبارت دوم این است که «میدانی به وجود آید، تا من در آن، صفت جوانمردی را به منصه بروز درآورم.» نه اینکه «مردم ببینند من جوانمردم؛» نه. برای اینکه، اگر بخواهیم جوانمردی بروز پیدا کند، باید جوانمردی کنیم.
صرف اینکه جوانمردی در درون انسان وجود داشته باشد، کافی نیست. انسان باید جوانمردی را به مرحله عمل برساند و نسبت به کسانی جوانمردی کند. این میشود «اَظْهِرْ مُرُوّتی».
در ادامه میفرماید: «وَاَصْلِحْ جَمیعَ اَحْوالی»؛ «همه کارهای من و احوال مرا اصلاح کن. حالِ دعای مرا اصلاح کن. حالِ زندگی معمولی من و خانوادهام را اصلاح کن. حالِ شغلی را که دارم، اصلاح کن. همه خصوصیات مرا اصلاح کن.» اصلاح هر امری، به حسب خودش، یک دعای کامل و جامع است. «وَاجْعَلنی مِمّن اَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَاَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضیتَ عَنْهُ وَ اَحْیَیْتَهُ حَیوةً طَیِّبَةً.» میگوید: «مرا از کسانی قرار بده که عمری طولانی توأم با عمل نیکو و همراه با نعمتِ کامل الهی و همراه با رضاىِ پروردگار و حیات طیّبه دارند.» آیا چیزی از این بهتر، وجود دارد؟!
معصومین علیهمالسّلام، یاد میدهند که چه باید از خدا بخواهیم. چیزهایی که باید از خدا خواست، همان هاست که آن بزرگواران در ادعیّه مطرح میکنند. بعضی در دنیا، به سراغ زیادی های زندگی میروند. میگویند: فلان معامله برای من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گیرم بیاید. و... چرا انسان چیزهای اصلی را از خدا نخواهد؟! پیشوایان دین به ما یاد میدهند: «این گونه دعا کنید و این چیزها را از خدا بخواهید.» البته نوع دعاهایی که آنان به ما یاد میدهند، یک فصلِ طولانی را به خود اختصاص میدهد.
مطلب دیگر این است که گاهی هر چه انسان دعا میکند، مستجاب نمیشود. علت چیست؟ روایات دینی، این مشکل را برای ما حل کردهاند. مثلاً در روایات آمده است که اگر شرایط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نمیشود. بالأخره دعا هم شرایطی دارد. بزرگان دین فرمودهاند: «کارهای نشدنی را از خدای متعال نخواهید.» در روایتی آمده است که روزی یکی از اصحاب نبىّاکرم صلّی اللَّه علیه آله و سلّم در حضور پیغمبر دعا کرد و گفت: «اللّهم لاتحتجنی علی احداً من خلقک»؛ «خدایا، مرا محتاج هیچ آفریدهای نکن.» «فقال رسول، صلّیاللَّه علیه و آله: لا تقولنها کذا.» «پیغمبر، صلّیاللَّه علیه و آله فرمود: این طور نگو.» «فلیس من احداً الّا و هو محتاج الیالنّاس.» مگر میشود که یک انسان، محتاج دیگران نباشد؟ «نگو که خدایا مرا محتاج هیچ کس نکن. این، خلافِ طبیعت بشری، خلافِ سنّت الهی و خلافِ طبعِ نهاده پروردگار در وجودِ انسان است.» چرا میگویی «خدایا، مرا محتاج هیچ کس نکن»؟ این دعا، مستجاب نمیشود. آن فرد، عرض کرد: «یا رسولاللَّه! پس چگونه دعا کنم؟» فرمود: «قلاللّهم لاتحتجنی علی شرار خلقک.» «بگو: خدایا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود مکن. مرا نیازمند مردمان شریر مکن. مرا محتاج انسان های لئیم مکن. این درست است. این میشود. این را از خدا بخواه.» پس، اگر چیزی را از خدای متعال طلب کردیم که نشدنی و به خلاف سنّتهاىِ معمولىِ عالم است، برآورده نمیشود.
یکی از شرایط استجابت دعا این است که آن را با توجه مطرح کنیم. گاهی لقلقه زبان، جملاتی چون «خدایا ما را بیامرز.»، «خدایا به ما سعّه رزق بده» و «خدایا قرض ما را ادا کن» است. ده سال انسان این گونه دعا میکند، اصلاً مستجاب نمیشود. این فایدهای ندارد. یکی از شرایط دعا این است که فرمود: «اعلموا اناللَّه یقبل الدّعاء عن قلب غافل»؛ «خداوند متعال، از صاحب دلِ غافل - دلی که متوجه نیست چه خواستهای را مطرح میکند و با که دارد حرف میزند - دعایی را قبول نمیکند.» معلوم است که دعاىِ دارای این ویژگی ها، مستجاب نمیشود.
باید تضرّع کنید و جدّی بخواهید. باید از خدای متعال با الحاح بخواهید. باز بخواهید و باز بخواهید. در این صورت البته خدای متعال دعاها را مستجاب خواهد کرد.
یک مطلب دیگر در باب دعا این است که برای برآمدن حاجات، هیچ حاجتی را آن قدر بزرگ نشماریم که بگوییم: «این حاجت را دیگر نمیشود از خدا خواست، چون خیلی بزرگ است.» نه. اگر حاجت، به خلاف طبیعت و سنن آفرینش نیست، اگر محال نیست، هر چه هم بزرگ باشد، مسألهای نیست و از خدا بخواهید. شما در هر روز از ماه رمضان - بنابر مأثور - بعد از هر نماز میگویید: «اللّهم ادخل علی اهل القبور السّرور. اللّهم اغن کلّ فقیر.» از خدا میخواهید همه فقرا را غنی کند. فقط فقرای ایران را نمیگویید. «اغن کلّ فقیر» یعنی همه فقرای اسلام غنی شوند. اینها، خیلی مهم است. (من در آن جهت دوم، باز هم، انشاءاللَّه، به همین موضوع برمیگردم.) خواسته و حاجت بزرگی است، وقتی میگویید «خدایا، همه فقرا را غنی کن.» خوب؛ از خدا میخواهیم. چرا نشود خواست؟! اگر موانعِ بر سر راه غنی شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پدیده فقر که یک امر ذاتی در جامعه نیست. فقر در جوامع بشری، یک امر تحمیلی است. فقر را قدرتهای ستمگر و زورگو و زیادهطلب عالم، بر افراد و بر ملتها تحمیل میکنند. اگر این قدرت ها از میان بروند، چرا دعای «الّلهم اغن کلّ فقیر» مستجاب نشود؟! ممکن است چنین حاجتی برآورده شود.
در ادامه این دعا میگویید:«اللّهم اشبع کلّ جائع. اللّهم اکسُ کل عریان.» انسان حاجتی به این کلانی از خدا میخواهد! در دعای سحر روز جمعه - که مستحبّ است - دعایی کوتاه، اما بسیار خوب است. اگر توفیق پیدا کردید، حتماً این دعا را بخوانید. اوّل درخواست هایی از خدا میشود و بعد این عبارت میآید: «الهی طموح الآمال قد خابت الا لدیک و معاکف الهمم قد تعطّلت الّا علیک»؛ «خدایا! آرزوهای سرکش و بزرگ و خواستههای عظیم، محکوم به نومیدی هستند؛ مگر وقتی که با تو مطرح شوند.» کاروان طلبهای ما، از راه رفتن، محکوم به باز ماندنند؛ مگر وقتی که در خانه تو بیایند.
خداوند از حاجت بزرگ انسان که هراسی ندارد! از خدا، هر چه بزرگتر بخواهید. مبادا یک وقت انسان با خود بگوید: «خوب؛ من این چیزی را که میخواهم، اگر برای خودم بخواهم، قابلِ شدن است. اما طلبِ عافیت برای همه انسانها، خیلی بزرگ است. چطور این را از خدا بخواهم؟!» نه؛ بخواهید.
برای بشرّیت بخواهید. برای همه انسانها بخواهید. بعضی چیزها را برای همه مسلمین بخواهید.
در همین دعا، عبارتِ «اللّهم اصلح کلّ فاسد من امور المسلمین»، از آنِ مسلمانان است. مخصوص دعایی است که مخصوصِ اهلِ اسلام است. البته، آن هم عللی دارد که چرا؟ شاید در غیر اهل اسلام، امکانش نیست و شاید بدون حاکمیت اسلام، ممکن نیست که خدای متعال همه مفاسد را برطرف کند. اصلاً نمیشود. شرطش، اسلام است. پس، این یک طرف قضیه است.
ضمناً، از کوچک بودن خواسته هم ابا نداشته باشید. خواستههای کوچکِ کوچک را هم از خدا بخواهید. در روایت است که حتی بندِ کفش خود را - که چیز خیلی حقیری است - از خدا بخواهید. روایتی است از امام باقر علیهالصّلاة والسّلام که میفرماید: «لاتحَّقروا صغیراً من حوائجکم فانَّ احبّ المؤمنین الی اللَّه اسئلهم»؛ «حاجتهای کوچک را حقیر نشمارید و از خدا بخواهید».
خوب؛ انسان به بند کفش احتیاج دارد؛ به درِ مغازه میرود و میخرد. این هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگرِ به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجّه خدا کنید و بگویید: «پروردگارا! این را هم به من برسان.» رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که پول در جیبم بگذارم، سرِ کوچه بروم، از مغازه بخرم و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، باید از خدا بخواهید. اگر چه به درِ مغازه رفتید، پول دادید و بند کفش خریدید؛ اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غیر طریق خدا که چیزی به دست انسان نمیرسد. هر چه به ما میرسد خدا به ما میدهد.
چیزی را که خدا میدهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟
یکی از عللِ اینکه گفتهاند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهی دستی خودمان توجّه پیدا کنیم تا ببینیم که چقدر تهی دستیم.
اگر خدای متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد و وسایل را جور نیاورد، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدنِ بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه مورد نظر، بسته بود و یا در بین راه، حادثه مهمّی پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین، هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتّی بند کفش را، حتّی کوچکترین اشیا را و حتّی قوت روزانه خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ما - که میگوییم «من» و خیال میکنیم مجمع نیروها ما هستیم - بشکند. این «من» انسانها را بیچاره میکند. این هم مطلبی در باب دعا که انسان خواستههای خود را از طریق دعا به دست آورد.
حال نگاه کنید به حاجات خودتان، حاجات مسلمانان، حاجات کشورتان، حاجات برادران مؤمنتان؛ به مریضها، به مریضدارها، به جانبازان، به غم دیدهها، به دلهای غمگین، به چشمهای نگران، به نیازهای فراوانِ انسانهایی که حول و حوش شما، زیر سقف شما و در کشور شما هستند، در دنیای اسلام هستند، روی کره خاک هستند. همه این حاجات را در این شبهای قدر، یکی یکی از خدای متعال بخواهید.
کلامی از امیرالمؤمنین علیهالسّلام نقل شده است که ایشان - بنا بر نقل - فرمودهاند: «ثم جعل فی یدک مفاتیح خزائنه، بما اذن فیه من مسألته.»؛ «خدای متعال، به اینکه به تو اذن داد از او بخواهی، کلید همه گنجینههای خود را در دست تو قرار داد.» پس،
اذنی که خداوند متعال داد تا هر چه میخواهی از او بخواهی، کلید همه خزائن الهی است.
اگر انسان این کلید را به شکل درست به کار ببرد - از خدا بخواهد - مسلّماً آن را در اختیار انسان میگذارد. «فمتی شعت استفتحت الدّعا ابواب خزائنه.» هر وقت بخواهی، به وسیله دعا، درِ خزائن الهی را باز میکنی. ببینید! این، مسأله بسیار مهمّی است. چرا انسان خود را از این وسیله مهم محروم کند؟!
در اینجا، چند سؤال مطرح میشود: یکی اینکه، اگر دعا، چنین نقش معجزآسایی دارد، پس این وسایل دنیوی و این ابزارها و علم و صنعت و نظایر آن چیست؟ جواب این است که دعا رقیب ابزارهای مادّی نیست. این طور نیست که وقتی انسان میخواهد به مسافرت برود، یا با خودرو و قطار و هواپیما عازم شود و یا با دعا برود! همچنین این طور نیست که اگر انسان بخواهد وسیلهای به دست آورد، یا پول خرج کند و یا اگر پول نداشت به دعا متوسّل شود و آن وسیله را به دست آورد! معنای دعا این است که شما از خدا بخواهید تا او این وسایل را جور بیاورد. آن وقتْ علل مادّی، هر کدام در جای خودشان قرار میگیرند. دعای مستجاب این گونه است.
وقتی دعا میکنید که حاجتی از شما برآورده شود، اگر خدای متعال آن دعا را مستجاب کند، استجابتش این است که ابزارهای مادّی و عادّی و معمولىِ این خواسته، جور میشود. یعنی خدا جور می آورد. فرضاً شما از کسی طلبی دارید که آن کس طلب شما را نمیدهد. اما یک وقت به دلش میافتد و میآید طلبتان را میدهد. این، یک وسیله است. چه مانعی دارد که دعا این وسیله را برای انسان جور کند؟
همه وسایل عالم از این قبیل است. بنابراین، دعا موجب نشود کسی تنبلی کند. دعا موجب نشود که کسی از دانش و علم و ابزار مادّی و علّت و معلولِ طبیعی، دست بشوید؛ نه. دعا رقیب آنها نیست، بلکه در طول آنهاست. دعا، جور آورنده آنهاست.
البته غالباً این طور است. ضمناً بعضی مواقع، خدای متعال معجزه هم نشان میدهد که آن بحث دیگری است. معجزه در موارد استثنایی رخ میدهد و در غیرِ مواردِ استثنایی، دعا جور کننده روال عادّی است. وقتی شما از خدا میخواهید حادثهای اتفاق بیفتد که به آن نیاز دارید، در کنار دعا، باید نیرویتان را هم به کار ببندید. مثلاً اگر احساس تنبلی به شما دست میدهد و دعا میکنید که خدای متعال این احساس را از شما بگیرد، در کنار دعا، باید اراده و همّت نیز به خرج دهید. یعنی در اینجا هم، باز وسیله مادّی و وسیله طبیعىِ دیگری هست که همان همّت کردن است. باید همّت و اراده کنید. هیچ کس خیال نکند که اگر در خانه بنشینیم و به تلاش و اقدام نپردازیم، حتی اراده هم نکنیم و فقط به دعا مشغول باشیم، خدا حاجاتمان را برآورده میکند؛ نه. چنین چیزی امکان ندارد. پس، دعا در کنار تلاش و با تلاش است. بعضاً خیلی از تلاشها به نتیجه نمیرسد؛ اما همین که دعا کردید، به نتیجه خواهد رسید.
یک مطلب این است که در دعا، سه چیز نهفته است که این سه چیز، فواید و دستاوردهای دعاست. دعایی نیست که از دو تاىِ این سه چیز، خالی باشد؛ چه دعاهای مأثور که از معصومین علیهمالسّلام رسیده است و چه دعاهایی که یک انسان، خودش از روی طلب و نیاز به خدای خود عرض میکند. دو چیز حتماً در این دعاها هست.
و اما بعضی دعاها، سه چیز علاوه بر این دو چیز دارند که این سه چیز، خیلی مهم است. یکی از این سه چیز، عبارت است از آن مقصودِ عمومی از دعا؛ یعنی خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسانها نیازهای زیادی داریم و وجودمان سر تا پا نیاز است. اگر در وجود خودتان دقّت کنید، میبینید از تنفّس کردن و غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و گوش کردن و دیدن، همه و همه حاکی از نیاز ما انسانهاست. یعنی خدای متعال، مجموعهای از امکانات و نیروها را در اختیار من و شما قرار داده است که با آنها میتوانیم زندگی کنیم و همه نیز تحتِ اراده پروردگار است. هر کدام از این نیروها و امکانات کمبود پیدا کند، انسان دچارِ مشکلِ اساسی در زندگی خود میشود. مثلاً یک رگ یا یک رشته عصب از کار بیفتد، یک عضله مشکل پیدا کند، تا برسد به مسائلِ بیرون از وجودِ انسان یا مسائل روحی یا مسائل اجتماعی.
بشر، سر تا پا نیاز است. رفع این مشکلات و تأمین این نیازها را از چه کسی باید بخواهیم؟ از خدای متعال که او حاجات ما را میداند. «واسئلوااللَّه من فضله ان اللَّه کان بکلّ شیءٍ علیما.» خدا میداند شما چه میخواهید، چه لازم دارید و چه چیز از او میطلبید و سؤال میکنید. پس، از خدا بخواهید. در جای دیگر، میفرماید: «و قال ربّکم: ادعونی استجب لکم.» پروردگار شما فرموده است: «دعا کنید مرا» یعنی «بخوانید مرا؛ من به شما جواب میدهم.» البته این جواب دادن، به معنای برآمدنِ حاجت نیست. میگوید: «جواب میدهم و لبیّک میگویم»؛ استجب لکم. اما این استجابت الهی، در بسیاری از موارد با دادنِ حاجت و آن چیزِ مورد درخواست شما همراه است. پس، این مطلب اوّل که
انسان نیازهایی دارد، و رفع این نیازها را، باید از خدا بخواهد. باید درِ خانه خدا رفت، تا از تضرّع پیش دیگران، بی نیاز شد.
چون روزِ جمعه و روزِ توجّه و روز معرفت به کلمات نبىّ اکرم و ائمّه علیهمالسّلام است، چند حدیث کوتاه و مختصر بخوانم. در حدیثی آمده است: «افضل العبادة الدّعا.» بهترین عبادتها، دعاست. حدیث دیگر، حدیث نبوی است. آن حضرت، به اصحابِ خود فرمود: «علی ادُّلکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم و یدر ارزاقکم؟» «آیا میخواهید سلاحی را به شما نشان دهم که هم شما را از دشمن حفظ میکند و نجات میدهد و هم روزیتان را فراوان میکند؟» این، همان خواستن از خدا برای برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلی یا رسولاللَّه.» «عرض کردند: بلی؛ بفرمایید.» فرمود: «قال تدعون ربکم.» «خدا را دعا کنید؛ خدا را بخوانید.» «باللّیل والنّهار.» «شب و روز.» «فانّ سلاح المؤمن الدّعا.» «سلاح مؤمن، دعاست.» یعنی دنبال حاجات رفتن، با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بلیّه در افتادن، با سلاح دعا.
یک روایت از حضرت سجاد علیهالسّلام است که میفرماید: «الدّعاء یبتع البلاء نازل و ما لم ینزل.» هم بلایی که به سوی شما آمده است با دعا دفع میشود و هم بلایی که نیامده است. یعنی اگر دعا نکنید، آن بلا متوجّه شما خواهد شد.
مسأله بسیار مهمّی است. خداوند متعال، وسیلهای به انسان داده است که انسان میتواند حوائج خود را - مگر در موارد استثنایی که به آن اشاره میکنم - با آن برآورده کند. آن وسیله چیست؟ خواستن از خدای متعال است.
«واللَّه اللَّه فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم فى سبيلاللَّه.» يعنى اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا را با مال و جان و زبانْ ترك كنيد. اين جهاد، همان جهادى است كه امّت اسلامى تا آن را داشت، ملت نمونهى دنيا بود و وقتى آن را از دست داد، ذليل شد. نويسندگان مسيحى كه در انجيلشان از قول مسيح نقل كردهاند كه «اگر كسى به اين طرف صورتت سيلى زد، آن طرف را جلو بيار»، يعنى كه «ما اصلاً اهل جنگ نيستيم و اهل صلح و سازش مطلق و مهربانى هستيم» اينها شعارهايشان است. هنوز هم مىگويند. هنوز هم از رو نرفتهاند شروع كردند به مسلمانان طعنزدن كه «شما اهل جهاديد. شما اهل جنگيد. شما اهل شمشيريد. شما اهل خونريزى هستيد.» آنقدر گفتند و گفتند كه مسلمانان را از رو بردند! آنوقت نويسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند كه «ما جهاد نداريم! در حقيقت جهاد ما، دفاع است!» خداى متعال مىگويد: «جهاد كن!» دانشمند مسلمان مىگويد: «جهاد، دفاع است!» خدا مىگويد: «...اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.»؛ به اينها پشت نكنيد. با اينها مقاتله كنيد: «قاتلوا الذين يلونكم من الكفار.» نويسندهى مسلمان مىگويد: «جهاد فىسبيلاللَّه، جهاد نيست. تهاجمى نيست؛ تدافعى است!» اين همه، عكسالعمل تبليغات مسيحيان است كه از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشيركشى بد است و به كسى حمله نكنيد»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانهنشين كردند. آنوقت خودِ آن آقايانِ اهل صلح، هرجا توانستند دمار از روزگار مسلمانان درآوردند! كسانى كه امروز در بوسنى هرزگوين و در حرم ابراهيمى مسجد خليل الرّحمن در فلسطين اشغالى، به كشتار مسلمانان كمر بستهاند، همان ها هستند كه از امريكا و اروپا آمدند. همين اروپايي ها و امريكايي ها و غربي هايى هستند كه يك عمر با مسلمانان سروكلّه زدند كه «شما اهل جهاديد. جهاد بد است.» آنوقت از جنگهاى صليبى به اين طرف، مسيحيان به يك نحو، آنهاى ديگر هم نحوى، هرچه توانستند با مسلمانان مبارزه كردند و جنگيدند و كشتند.
داستان اين وقايع را ما نبايد اينجا بگوييم. خلاصه، داستان عجيبى است! كسى كه تاريخ بخواند و كسى كه تاريخ را بداند، از شرح چنين وقايعى خون مىگريد. هم به خاطر ظلمها، هم به خاطر دو روييها. اين همه دم از صلح بزنند و اين همه شمشير و خنجر پنهان و آشكار داشته باشند؟!
جهاد با همان شكل اسلامىاش كه البته حدودى دارد ظلم نيست. در جهاد، تعدّى و تجاوز به حقوق انسانها نيست. در جهاد، بهانهگيرى و كشتن اين و آن نيست. در جهاد، از بين بردن هركسى كه مسلمان نيست ديده نمىشود. جهاد، يك حكم الهى است كه بسيار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد.
بعد مىفرمايد: «و عليكم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشيد. به هم كمك كنيد. بذل كنيد. «و اياكم و التّدابر و التّقاطع.» به هم پشت نكنيد. پيوندها را قطع نكنيد. «لا تتركوا الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر.»
امر بمعروف و نهى از منكر را، هرگز ترك نكنيد كه اگر ترك كرديد «فيولّى عليكم شراركم.» آنجا كه نيكى، دعوت كننده و بدى، نهى كننده نداشته باشد، اشرار بر سر كار مىآيند و زمام حكومت را در دست مىگيرند.
اگر مردم به مذموم شمردن بدها و بدي ها عادت نكنند، بدها بر سرِكار مىآيند و زمام امور را در دست مىگيرند. «ثم تدعون.» بعد شما خوب ها دعا مىكنيد كه «خدايا، ما را از شرّ اين بدها نجات بده!» «فلا يستجاب لكم.» خدا دعاى شما را مستجاب نمىكند.
اين، وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است كه از اوّل تا آخر، حدود بيست موضوع از مهمترينها را دستچين و بيان فرموده است. بعد هم يك مطلب عمدهى اساسى و حساس را بيان مىكند. آن مطلب عمده چيست؟ مسألهى «انتقامجويى» است. فرمود: «يابنى عبدالمطلّب!» اى فرزندان عبدالمطلّب و اى قوم و خويشهاى من كه خود را صاحب خون من مىدانيد! «لاالفينّكم تخوضون دماءالمسلمين خوضاً.» مبادا بعد از من، به جان اين و آن بيفتيد؛ «تقولون قتل اميرالمؤمنين». به بهانه اينكه اميرالمؤمنين كشته شده، با هركس خرده حسابى داريد پاى او را به ميان بكشيد و بخواهيد پدرش را درآوريد. «الا لا تقتلن بى الاّ قاتلى.» وقتى كشته شدم، بعد از من، فقط قاتلم را اعدام كنيد و بس! «انظروا اذا انامّت من ضربته هذه فاضربوه ضربتاً بضربة.» وقتى با اين زخم از دنيا رفتم، او را فقط با يك ضربت از بين ببريد و قصاص كنيد. يك ضربت، در مقابل يك ضربت. «ولا تمّثلوا بالرّجل.»
خوف اين بود كه بر سر آن مرد شقىِ خبيث ابنملجم بريزند و تكّه پارهاش كنند. لذا اميرالمؤمنين عليهالسّلام، آن دلِ خداشناس و خداجو و دقيق، مواظب اين نكته هم بود كه مبادا مردمْ به سراغ دشمن او بروند و از خشم و ناراحتى و جهت انتفامگيرى، تكّه پارهاش كنند. فرمود: «ولا تمّثلوا بالرّجل.» مبادا او را مثله و اعضاى بدنش را قطع كنيد! «فانى سمعت رسولاللَّه، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم، يقول: اياكم و المثله ولو بالكلب العقور.» از رسول خدا شنيدم كه فرمود: حتى سگ هار را هم تكّهپاره و مثله نكنيد؛ چه برسد به انسان.
اين، آخرين وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است و مخاطب اين وصيت ماييم و بايد به اين وصيت عمل كنيم.
«واللَّه اللَّه فى القرآن.» اللَّهاللَّه در قرآن. «لا يسبقكم بالعمل به غيركم.» مبادا ديگران مفاهيم قرآن را كه اعتقاد به آن ندارند، عمل كنند و جلو بيفتند و شما كه اعتقاد داريد، عمل نكنيد و عقب بيفتيد! يعنى همين امرى كه اتّفاق افتاد! آنهايى كه در دنيا جلو افتادند، با پشتكار، با دنبالگيرى كار، با خوب انجام دادن كار، با صفاتى كه خداى متعال آن صفات را دوست مىدارد جلو افتادند، نه با فسادشان، با شرب خمرشان و يا با ظلمهايى كه مىكنند.
من مكرّر عرض كردهام: اگر برخى از صفات خوب و پسنديده در اين كشورهاى غربى، كه علم را در دنيا پيشرفت دادند، نبود، آن پيشرفت ها پيدا نمىشد و همين ظلمى كه به ديگران روا مىدارند، نابودشان مىكرد. صفات خوب، باعث ماندگارى و پيشرفت آنهاست. ما آن صفات را رها كردهايم. آنها كارها را دنبال مىكنند. براى وقت، ارزش قائلند، و به محصولى كه مىخواهند توليد كنند، اهميت مىدهند. اگر كارگر ما، محصّل ما، استاد ما، روحانى ما، بازارى ما، كشاورز ما و ساير اقشار، به خصوصيات مثبت و خوب عمل كنند، كشور يكباره گلستان خواهد شد. بايد به صفات خوب و خصوصيات مثبت روى آوريم كه اين همان عمل به قرآن است. مىفرمايد: «مبادا ديگران در عمل به قرآن، از شما جلو بيفتند!» نه اينكه اميرالمؤمنين عليهالسّلام نمىخواهد كسى به قرآن عمل كند. بلكه اگر همهى دنيا به قرآن عمل كنند، آن حضرت، خوشحالتر است. مىگويد مبادا آنهايى كه به قرآن عقيده ندارند، به مفاهيم قرآن عمل كنند و بعد بر شما مسلّط شوند. آنها جلو بيفتند و شما عقب بمانيد. «واللَّه اللَّه فى الصّلاة. فانّها عمود دينكم.» نماز پايهى دين شماست. «و اللَّه اللَّه فى بيت ربّكم.» دربارهى خانهى خدا، «لا تخلّوه ما بقيتم.» تا هستيد، نگذاريد خانهى خدا خالى بماند. «فانه ان ترك لم تناظروا.» اگر خانهى خدا ترك شود، شما مهلت داده نمىشويد (يا امكان زندگى نمىيابيد). از اين عبارت، معانى مختلفى كردهاند.
خطبههای نمازجمعه 13/اسفند/1372
* تصویر آرشیوی است.
جملهى بعد: «واللَّه اللَّه فى جيرانكم.» يعنى «اللَّه اللَّه در همسايگانتان!» موضوع همسايگى را كوچك نگيريد. امرِ بسيار مهمى است. يك پيوند عظيم اجتماعى است كه اسلام به آن توجّه دارد و طبق فطرت انسانهاست. منتها در پيچ و خم تمدّنهاى دور از فطرت انسانى، اين ارزشها گم شده است. بهمان فرد، چند سال در خانهاى زندگى مىكند و نمىداند در همسايگىاش چه كسى ساكن است و چگونه زندگى را مىگذراند! به نيازها و ضرورتها و اضطرارها و بيچارگيهاى افراد در هنگام بلاها و مشكلات، چه كسى بايد رسيدگى كند؟
بايد همسايگانتان را رعايت كنيد. نه فقط از لحاظ بُعد اقتصادى و مالى كه آن هم البته مهم است بلكه از همهى جهات انسانى. آنوقت ببينيد چه الفتى در جامعه بهوجود مىآيد و چطور دردهاى لاعلاج، دوا پيدا مىكند.
«فانهم وصيّة نبيّكم.» اين، وصيت پيغمبر است، كه: «ما زال يوصى بهم حتى ظنّنا انه سيورّثهم.» پيغمبر آنقدر سفارش همسايه را كرد كه ما خيال مىكرديم برايشان ارث معيّن خواهد شد!
بعد كه اين چند جمله را بيان فرمود، كلمات كوتاه، پرمغز و جانسوزى بيان كرد: «واللَّه اللَّه فى الايتام.» يعنى «اى مخاطبين من! اللَّه اللَّه در يتيمان.» «اللَّه اللَّه» ترجمهى فارسى ندارد. ما در زبان فارسى، برايش معادل نداريم. اگر بخواهيم ترجمه كنيم، بايد بگوييم «جان تو و جان خدا، در يتيمان.» يعنى «هر چه مىتوانيد، به يتيمان برسيد. مبادا فراموششان كنيد!» خيلى مهم است. ببينيد چقدر اين انسان شناسِ خداشناسِ روانشناسِ دلسوز، نكتههاى ريز را مىبيند! بله! رسيدگى به وضع يتيمان، فقط يك ترحّم شخصى و عاطفهاى معمولى نيست. كودكى كه پدرش را از دست داده، انسانى است كه يكى از اساسى ترين نيازهايش را از دست داده است و آن، نياز به پدر است. بايد به گونهاى جبران كنيد. گرچه نمىشود جبران كرد، اما بايد مواظب باشيد كه جوان، نوجوان يا كودكِ پدر از دست داده، ضايع نشود. «واللَّه اللَّه فىالايتام. فلا تغّبوا افواههم.» مبادا بگذاريد اينها گرسنگى بكشند! اين طور نباشد كه گاهى چيزى به اينها برسد و گاهى نرسد! «لاتغّبوا» معنايش اين است. از لحاظ وضع زندگى، به اينها برسيد. «و لا يضيعوا بحضرتكم.» مبادا اينها ضايع بمانند و با بودن شما، مورد بىاعتنايى قرار گيرند! اگر حضور نداشته باشيد، بىاطّلاعيد؛ اما مبادا حضور داشته باشيد و يتيمى هر يتيمى مورد بىاعتنايى و اهمال قرار گيرد! نبايد هركسى فقط دنبال كار خودش باشد و كودك يتيم، تنها بماند.
جملات بعدى وصيت را، اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، عمومى مىفرمايد: «اوصيكما و جميع ولدى.» به شما دو پسرم و به همهى فرزندانم وصيت مىكنم. «و اهلى.» و به همهى اهل و كسانم. «و من بلغه كتابى.» و به هركس كه اين نامهى من به او برسد.
با اين حساب، شما كه اينجا نشستهايد و من كه اين وصيتنامه را براى شما مىخوانم، همه مخاطب كلام اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام هستيم. مىفرمايد: «همهى شما را وصيت مىكنم.» به چه چيز؟ باز «بتقوى اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولين و آخرين كلمهى اميرالمؤمنين، عليهالسّلام تقواست. به دنبال آن: «و نظم امركم.» نظم امرتان. يعنى چه؟ يعنى همهى كارهايى كه در زندگى مىكنيد، منظّم باشد؟ معنايش اين است؟ ممكن است معنايش اين هم باشد. نفرمود «نظم اموركم.» كارهايتان را منظم كنيد. فرمود «نظم امركم.» آن چيزى كه بايد منظم و محكوم نظم و انضباط باشد، «يك چيز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «و نظم امركم.» انسان مىفهمد كه اين نظم امر، عبارت است از امرى مشترك بين همه است. به نظر من مىرسد كه «نظم امركم» عبارت از اقامهى نظام و حكومت و ولايت اسلامى باشد. معنايش اين است كه با قضيهى حكومت و نظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار كنيد و بلبشو نباشد.
دنياى اسلام بر اثر همان بلبشوها وبه خودخواني ها بود كه به آن روزگار رسيد. اگر آن روز كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام زمام امور دنياى اسلام را به دست گرفت و امّت اسلام، همه در آن روز با او بيعت كردند، بر آن بيعت مىماندند، كار به نابسامانيها و تلخكاميها نمىكشيد. پيغمبر فرموده بود: «اگر كسى امام شد و مردم او را پذيرفتند و مورد رضاى خدا بود، كسى حق ندارد با او مخالفت كند.» اگر به همين جملهى پيغمبر عمل مىشد، آن جنگها پيش نمىآمد؛ نه جنگ جمل، نه جنگ صفيّن و نه جنگ نهروان. اينكه افرادى به ميل و براى دل خود، مردم را متزلزل كنند (از اين طرف بِكش؛ ازآن طرف بِكش) و نظام حكومت را به هم بزنند و انضباط عمومى كشور را مختل كنند، همان بدبختى بزرگى است كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام در اين عبارت از وصيتنامه، ازآن نهى مىكند و به خلاف آن امر مىفرمايد: «و نظم امركم و صلاح ذات بينكم.»
سومين اصلى كه در بخش دوم وصيت مىفرمايد، «صلاح ذات بين» است. يعنى با هم خوب باشيد. دلها با هم صاف باشد. اتّفاق كلمه داشته باشيد و اختلاف و جدايى ميانتان نباشد. اين جمله را كه بيان مىفرمايد، يك شاهد نيز از كلام پيغمبر مىآورد. پيداست كه روى آنْ خيلى تكيه دارد و از آن مىترسد. نه اينكه صلاح ذات بين، اهميتش بيشتر از نظم امر است؛ از باب اينكه صلاح ذات بين، آسيبپذيرتر است. لذاست كه اين عبارت را از پيغمبر نقل مىكند: «فانى سمعت جدكما، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم» يقول: از جدتان شنيدم كه فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام.» صلاح ذات بين و صفاى ميان مردم از هر نماز و روزهاى بهتر است. نمىگويد «از همهى نمازها و روزهها بهتر است.» مىفرمايد «از هر نماز و روزهاى بهتر است.»
شما مىخواهيد، دنبال نماز و روزهى خود برويد. امّا كارى هست كه از هر دوى اينها، فضيلتش بيشتر است. آن چيست؟ آن، «اصلاح ذات البين» است. اگر ديديد جايى، در بين امّت اسلامى، اختلاف و شكافى وجود دارد، برويد آن شكاف را پركنيد. اين، از نماز و روزه، فضيلتش بيشتر است.
دنبال تقوا، مطلبی دیگر است: «وان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما.» دنبال دنیا ندوید، اگر چه دنیا دنبال شما بیاید. این هم نکته دوم. این هم از لوازم تقواست. البته همه کارهای نیک، از لوازم تقواست. از جمله، همین ندویدن دنبال دنیا. نمیگوید که «ترک دنیا کنید.» میگوید: «لاتبغیا.» دنبال دنیا حرکت نکنید. دنیا را طلب نکنید. در حقیقت، با تعبیر فارسی ما، چنین معنی میدهد که «دنبال دنیا ندوید.» دنیا یعنی چه؟ یعنی آباد کردن روی زمین؟ یعنی احیا کردن ثروتهای الهی؟ این است معنای دنیایی که گفتند طلب نکنید؟ نه! دنیا یعنی آنچه که شما برای خودتان، تمتّعات خودتان و لذّات خودتان میخواهید. این را دنیا میگویند. و الّا، آباد کردن روی زمین، اگر با هدف خیر و صلاح بشریت انجام گیرد، عین آخرت است. این، همان دنیای خوب است. دنیایی که مذمّت شده است و نباید دنبالش برویم، دنیایی است که ما را، نیروی ما، تلاش ما و همت ما را متوجّه خود میکند و از راه بازمان میدارد. خودخواهی ما، خود پرستی ما، ثروت را برای خود خواستن و لذّت را برای خود طلبیدن، دنیای مذموم و نکوهیده است.
البته این دنیا، نوع حرام دارد، نوع حلال هم دارد. اینطور نیست که برای خود خواستن، همه نوعش حرام باشد. نه! حلال هم دارد. امّا همان حلالش را هم گفتهاند دنبالش نروید. اگر دنیا به این معنا شد، حلالش هم خوب نیست. هر چه بتوانید مظاهر زندگی مادّی را در جهت خدا قرار دهید، سود کردهاید و بهره بردهاید. و این معنای آخرت است. تجارت هم، اگر برای رونق دادن به زندگی مردم باشد و نه اندوختن سرمایه برای خود، عین آخرت میشود. همه کارهای دیگر دنیا، از همین قبیل است. پس، نکته دوم این است که دنبال دنیا ندوید و در طلب دنیا روانه نگردید.
آنچه امیرالمؤمنین علیهالسلام در این وصیت فرموده، خود، آیینه تمام نمای آن بوده است. زندگی آن حضرت را که نگاه کنید، خلاصه همین جملاتی است که در وصیت کوتاه او آمده است. «و لاتأسفا علی شئمنها زوی عنکما.» دیگر اینکه،
اگر از همین دنیای به این معنا مذموم، چیزی بهدست شما نرسید و از شما منع شد، تأسّف نخورید.
اینکه فلان ثروت را، فلان لذّت را، فلان مقام و فلان امکان رفاه را ندارید، تأسف نخورید. این هم جمله سوم.
جمله بعد: «و قولا بالحقّ.» یا بر طبق نسخهای «و قول الحق.» فرق نمیکند. معنایش این است که «حق بگویید.» حق را بگویید و کتمان نکنید. اگر چیزی به نظرتان حق بود، آن را در جایی که باید بیان کرد، بیان کنید. حق را مکتوم نگه ندارید. آن وقتی که زباندارها حق را پنهان و احیاناً باطل را آشکار کردند، یا باطل را به جای حق گذاشتند، اگر حقبینان و حقدانان، حق را بگویند، حقْ مظلوم نمیشود؛ حق به غربت نمیافتد و اهل باطل در نابود کردن حق طمع نمیبندند.
جمله بعد: «و اْعملاللاجر.» برای پاداش - یعنی پاداش الهی و حقیقی - کار کنید. بیهوده کارنکن، ای انسان! این کارِ تو، این عمر تو و این نَفَس زدن تو، تنها سرمایه اصلی توست. این را بیخود از دست نده! اگر عمری میگذرانی، اگر عملی انجام میدهی، اگر نَفَسی میزنی و اگر قوتی را مصرف میکنی، این همه را برای پاداشی بکن. پاداش چیست؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است!؟ این پاداش عمری است که من مصرف میکنم!؟ خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش یک انسان است!؟ خیر! «فلیس لانفسکم ثمن الا الجنّه علی فلا تبیعوهابه غیرها.» این، جملهای از امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام است که
میفرماید: «مزد شما و بهای مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هر چه کمتر بگیرید، سرتان کلاه رفته است. پس، برای اجر وپاداش اخروی کار کنید.»
این هم عبارت بعد! آن وقت امام علی علیهالسّلام میفرماید: «وکونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً.» خصم ظالم باشید. «خصم»، غیر از «دشمن» است. یک وقت کسی دشمن ظالم است؛ یعنی از ظالم بدش میآید و دشمن اوست. این، کافی نیست. «خصم او باش»، یعنی «مدّعیاش باش.» خصم یعنی «دشمنی که مدّعی است»، «دشمنی که گریبان ظالم را را میگیرد و او را رها نمیکند. بشریت بعد از امیرالمؤمنین علیهالسلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دستهای با ایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را میگرفتند، ظلم دردنیا اینقدر پیش نمیرفت؛ بلکه از بن برمیافتاد. امیرالمؤمنین این را میخواهد: «کونا للظّالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنیا، هرجا ظلم هست و ظالمی هست، تو که اینجا هستی، خود را خصمش بدان. نمیگوییم «اکنون راه بیفت؛ و از این سوی دنیا به آن سوی دنیا برو و گریبان ظالم را بگیر.» میگوییم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتی دست داد، خصم او باش و گریبانش را بگیر.» یک وقت انسان نمیتواند نزدیک ظالم برود و ابراز خصومت نماید؛ لذا از راه دور، مخاصمه میکند. ببینید امروز، به خاطر عملنکردن به همین یک کلمه وصیت امیرالمؤمنین علیهالسّلام، در دنیا چه منجلابی ایجاد شده است و بشریت چه بدبختی هایی دارد! ببینید ملت ها و بخصوص مسلمانان چه مظلومیتی دارند! اگر به همین یک وصیت امیرالمؤمنین علیهالسلام عمل میشد، امروز بسیاری از ظلمها و مصیبتهاىِ ناشی از ظلمها، وجود نمیداشت.
«و للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومی هست، به او کمک کن. نمیگوید «طرفدارش باش». نه! باید کمکش کنی. هرچه میتوانی و به هرنحو که میتوانی.
تا اینجا وصیت حضرت، خطاب به امام حسن و امامحسین علیهماالسلام است. البته این حرفها مخصوص امام حسن و امام حسین علیهما السّلام هم نیست. خطاب به آنهاست؛ اما اختصاص به همه دارد.
تقوا، یعنی همه چیز یک انسان؛ دنیا و آخرت یک ملت و زاد و توشه حقیقی این راه طولانی که بشر مجبور است آن را بپیماید. اوّل و آخر در کلام امیرالمؤمنین علیهالسّلام، تقواست. میفرماید: «پسران من! مراقب خودتان باشید؛ در راه خدا و با معیار خدایی.» «تقوی اللَّه» یعنی این. بحثِ ترسیدن از خدا نیست؛ که بعضی تقوا را به «خدا ترسی» معنا میکنند. «خشیةاللَّه» و «خوف اللَّه» هم ارزش دیگری است. امّا این، تقواست.
تقوا، یعنی مواظب باشید هر عملی که از شما سر میزند، منطبق بر مصلحتی باشد که خدای متعال برای شما در نظر گرفته است.
تقوا چیزی نیست که کسی بتواند یک لحظه آن را رها کند. اگر رها کردیم، جاده لغزنده است، درّه عمیق است؛ خواهیم لغزید وسقوط خواهیم کرد، تا باز جایی دستمان به مستمسکی، سنگی، درختی و بوتهای گیر کند، و بتوانیم خودمان را بالا بکشیم.
«ان الذین اتقوا اذامسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون.»؛ وقتی که آدمِ با تقوا، مسِّ شیطان را احساس کرد، فوراً به خود میآید و حواسش جمع میشود. شیطان که از ما دور نمیشود! پس، اوّلین وصیت، تقواست.
امیرالمؤمنین علیهالصّلاة والسلام، بعد از ضربت خوردن در شب نوزدهم، وصیت کوتاهی دارد که آن را انشاءاللَّه امروز برای شما ترجمه میکنم. علّت هم این است که هر کس سعی میکند لُبّ افکار و روحیات و نظرات و منش خود را، در لحظات آخر زندگی، برای بهترین و امینترین اشخاص بیان کند. امیرالمؤمنین علیهالصّلاة والسّلام، اعجوبه خلقت است. مسلمان درجه اوّل است. تالیتلوّ نبىّ اکرم است. مقامات او در آسمانها معروفتر است تا در زمین. مریدان و محبّین او در بین ملائکه آسمانها بیشترند تا در بین انسانها. این انسانِ متّصل به ملکوت؛ این عارف به همه معارف عالیه و راقیه الهی؛ این مجاهد درجه اوّل فیسبیلاللَّه که «جاهد فیاللَّه حقّ جهاده» - همانطور که شایسته جهاد بود، در همه مراحل زندگی، جهاد کرد - آن زاهد درجه یک، سیاستمدار درجه یک، زمامدار درجه یک، انسانی با این خصوصیات والا، از دنیا میرود. وقتِ او تنگ است و آن بزرگوار، این ضیق وقت را پیش از ضربت خوردن هم میدانست. ضربت که زدند، معلوم شد.
ساعتهای آخر عمر را میگذرانَد و میخواهد به فرزندانش، به اهل کوفه، به مسلمانان سرگشته آن روزگار و به همه تاریخ، پیامی را خلاصه کند و بدهد. آن پیام، در یک صفحه میگنجد و عباراتش خیلی دقیق انتخاب شده است. با چشم معمولی که نگاه کنیم، جملات این وصیت، گاهی ممکن است به نظر، ناهمخوان بیاید. یک جا مطلبِ بسیار مهمّی را از نظر دیدها و تحلیلهای معمولی ما بیان میکند، بعد ناگهان مطلبی را که از نظر ما دارای اهمیت چندانی نیست، میگوید. اما دید علی بن ابی طالب، علیهالصّلاة والسّلام، دید الهی است؛ دیدِ صائب است. مثل نگاه خداوند متعالْ به موجودات عالم است. کوچک و بزرگ در معیار خدایی و در دید علوی، با کوچک و بزرگ در دید ما، فرق دارد. لذا، اگر کسی با این دیدنگاه کند - که البته دست ما کوتاه است و از دور تحلیل میکنیم - با همین تحلیل، آن وقت عباراتْ همخوان است. مطالب، بسیار دقیق تنظیم شده است. گوشکنید:
«و من وصیت له، علیهالسّلام، للحسن و الحسین علیهماالسّلام، لما ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه.» این وصیت را به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام کرد. آنها را خواست؛ با آنها سخن گفت و این کلمات را بعد از ضربت خوردن، بر زبان آورد. مجروح است و بدن نازنینش بر اثر زهر، تبدار شده است. ضعف و بیماری، مانعِ آدمهاىِ معمولی از اداىِ کلام میشود؛ امّا مانع کسی مثل علیبن ابی طالب علیهالسّلام نیست. باید در همین ساعات کوتاه، بین ضربت خوردن تا شهادت، که کمتر از چهل وهشت ساعت است، همه کارهای واجب و لازم و درجه یک را انجام دهد؛ و انجام داد. یکی همین وصیّت بود؛ که چنین شروع میشود: «اوصیکما بتقویاللَّه.» بیمقدّمه، اولین کلمه تقواست.
عزيزان من! كسانى كه پايشان لغزيد، خيلى از مواردش را كه ما ديديم، ناشى بود از عدم تعمق در امر دين و معارف اسلامى؛ شعائرى بود، شعارهايى بود، احساساتى بود، بر زبانشان بود، اما در دلشان عمق نداشت.
لذا در گذشته ما كسانى را ديديم كه آدمهاى خيلى تند و داغ و پُرشورى هم بودند، بعد صدوهشتاد درجه وضع اينها عوض شد. سالهاى اول انقلاب كسانى بودند - من با خصوصيات، آدمهايش را مى شناسم؛ يعنى كليات نيست - كه افرادى مثل شهيد بهشتى را راحت و صريح از نظر انقلابى بودن و فهم درستش از انقلاب و از راه امام، نفى مى كردند. بعد از گذشت مدتى، مشى اينها آن چنان شد كه مبانى انقلاب و نظام را انكار كردند! بعضى از آنها كه آدمهاى با انصاف ترى بودند، صريحاً، و بعضى شان ملتوياً و مزوراً انكار كردند. آدمهاى بى انصاف ترشان اين ها هستند، كه به يك معانى يى هم تظاهر مى كنند؛ اما باطنشان اين طور نيست. اين به خاطر اين بود كه اينها عمق نداشتند. البته اين يكى از عوامل است؛ يك عامل هم شهوات و دنياطلبى و امثال اينهاست كه كسانى را هم كه عمق دارند، منحرف مى كند. بسيار كسانى بودند كه عمق نداشتند.
يكى از راه هايى كه اين عمق را در اعتقادات انسان، در مبانى فكرى انسان، در روح انسان، در ايمان انسان ايجاد مى كند، انس با قرآن است. بنابراين در زندگى حتماً قرآنِ با تدبر را در نظر داشته باشيد و نگذاريد حذف شود.
دوستان سعى كنند در همه ى اوقات - بخصوص در ماه رمضان - تلاوت قرآن را از ياد نبرند. قرآن نبايد از زندگى تان حذف شود. تلاوت قرآن را حتماً داشته باشيد؛ هر چه ممكن است. تلاوت قرآن هم با تأمل و تدبر اثر مى بخشد. تلاوت عجله يى كه همين طور انسان بخواند و برود و معانى را هم نفهمد يا درست نفهمد، مطلوب از تلاوت قرآن نيست؛ نه اين كه بى فايده باشد - بالاخره انسان همين كه توجه دارد اين كلام خداست، نفس اين يك تعلق و يك رشته ى ارتباطى است و خود همين هم مغتنم است و نبايد كسى را از اين طور قرآن خواندن منع كرد ليكن تلاوت قرآنى كه مطلوب و مرغوب و مأمورٌبه است، نيست.
تلاوت قرآنى مطلوب است كه انسان با تدبر بخواند و كلمات الهى را بفهمد، كه به نظر ما مى شود فهميد.
اگر انسان لغت عربى را بلد باشد و آنچه را هم كه بلد نيست، به ترجمه مراجعه كند و در همان تدبر كند؛ دو بار، سه بار، پنج بار كه بخواند، انسان فهم و انشراح ذهنى نسبت به مضمون آيه پيدا مى كند كه با بيان ديگرى حاصل نمى شود؛ بيشتر با تدبر حاصل مى شود؛ اين را تجربه كنيد. لذا انسان بار اول وقتى مثلاً ده آيه ى مرتبط به هم را مى خواند، يك احساس و يك انتباه دارد؛ بار دوم، پنجم، دهم كه همين را با توجه مى خواند، انتباه ديگرى دارد؛ يعنى انسان انشراح ذهن پيدا مى كند. هرچه انسان بيشتر انس و غور پيدا كند، بيشتر مى فهمد؛ و ما به اين احتياج داريم.
شما جوان مسلمان، مرد و زن مسلمان، كودكان مسلمان بايد با قرآن انس پيدا كنيد. قرآن را به معناى حقيقىِ مخاطب قرار گرفتنِ در مقابل خدا، بخوانيد و در آن تدبر كنيد و از آن بياموزيد. مرحله ى بعدش هم عمل است؛ اما من مرحله ى قبل از عمل را عرض ميكنم: آموختن قرآن، فهم معارف قرآن، تدبر در آيات قرآن و كلمات قرآنى.
اين كلماتى كه شما ملاحظه ميكنيد، همان چيزهائى است كه خداوند متعال به عنوان آخرين ذخيره ى معنوى وحى الهى به بشريت عطا كرده است. همينهاست كه بايد بشر را تا ابدالآباد، تا انتهاى اين عالم، به راههاى سعادت و فلاح و رستگارى هدايت كند؛ پر از معارف است اينها؛ اينها را بايد فهميد.
متأسفانه ما حجاب زبانى داريم، حجاب لغوى داريم؛ اين كمبود ماست. يعنى كمبود ملتهاى غير عرب است. كسانى كه زبانشان عربى است، همينطور كه قارى تلاوت ميكند، اينها كه نشسته اند، ولو نه به صورت كامل، آن را ميفهمند؛ بيان قرآن، بيان فصيح و بليغ و خيلى والائى است و هركسى جزئيات اين بيان را نميفهمد. بلاتشبيه مثل گلستان سعدى كه انسان آن را مثلاً در جمعى بخواند. خوب، گلستان سعدى فارسىِ بليغ است، مردم هم ميفهمند؛ اما دقائق و جزئياتش را فقط ادبا، اهل ذوق و اهل درك بالا ميفهمند. حالا اين را هزاران برابر بكنيد. قرآن اينجورى است.
دقائق و لطائف و جزئيات را ممكن است مستمعِ عرب زبانِ معمولى نفهمد، اما بالاخره مفهوم اين كلمات را ميفهمد؛ لذا دلش رقيق ميشود؛ لذا در شنيدن تلاوت قرآن اشك ميريزد؛ چون موعظه ى الهى را درك ميكند. اين حجابى است كه ما داريم و قابل حل هم هست. نبادا كسى خيال كند حالا چه كار كنيم، نميشود؛ نخير، اين كاملاً قابل حل است. بسيارى از كلمات و لغات قرآنى در زبان فارسى متداول ما تكرار شده است و ما ميفهميم. بنده قديمها در مشهد، جلسه ى قرآن داشتيم، همينطور مى نشستيم، بنده گاهى صحبت ميكردم براى آن جوانهاى آن روز - آنها البته پيرمردهاى امروزند - و به آنها همين را ميگفتم؛ مثال ميزدم كه مثلاً فرض بفرمائيد: «و لنبلونّكم بشى ءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات و بشّر الصّابرين». اين آيه ى شريفه را اگر نگاه كنيد، از لغات اين آيه، آنچه كه يك فارسى زبان نفهمد، فقط دو سه تاست، والّا بقيه ى لغات را ميفهمد. حالا مثلاً «لنبلونّكم» را بايد برايش معنا كنند، اما «شى ء» را ميداند يعنى چه. خود شما شى ء، اشياء را به كار ميبريد. «خوف» را ميدانيد چيست، «جوع» را ميدانيد چيست، «نقص» را ميدانيد چيست، «اموال» را ميدانيد چيست، «انفس» را ميدانيد چيست، «ثمرات» را ميدانيد چيست. اينها چيزهائى نيست كه يك فارسى زبان اينها را نفهمد. بنابراين، فهميدن آيات قرآن، فهم حرفهاى رابط و تركيب كلمات و انس با قرآن و مراجعه ى به ترجمه ها دشوار نيست.
خوشبختانه امروز ترجمه ى خوب هم زياد است. آن روزهائى كه ما عرض ميكنيم، حتى يك ترجمه ى خوب از قرآن وجود نداشت كه بشود مردم استفاده كنند و از لحاظ معنا خاطرجمع باشند. امروز الحمدللَّه انسان ترجمه هاى خوب را مى بيند كه متعدد وجود دارد. به اين ترجمه ها مراجعه كنيد؛ مردم مراجعه كنند، آن وقت ميفهمند. پس اين يك اشكال است كه بايستى اين اشكال برطرف بشود؛ يعنى معناى آيات را بفهمند.
اگر انشاءاللَّه تلاوت قرآن در جامعهی ما همگانی شود، همه بتوانند قرآن را صحیح بخوانند و همهی خانهها موج شوق به تلاوت قرآن را در خود جای بدهند، آن وقت ما امیدمان به اینکه جامعهی اسلامی و قرآنىِ به معنای واقعی در این کشور تشکیل بشود، بیشتر خواهد شد. ما امروز یک حکومت اسلامی و یک جامعهی اسلامی هستیم؛ اما این قدمهای اول است
آن مقداری که ما از اسلام داخل کشورمان و داخل حکومت مان در گفتار و کردار دولتمردان مان مشاهده میکنیم، این، آن اقلِ قلیل از اسلام است؛ این کمتر از آن چیزی است که برای یک جامعهی اسلامی مورد نیاز است. همهی برکاتی که تا امروز بر نظام جمهوری اسلامی مترتّب شده، بر همین اقل قلیل مترتّب شده است. اگر ملت ایران توانستند بت استبداد را در این کشور بشکنند و فرو بریزند، اگر ملت ایران این جرئت و دلیری را پیدا کردند که احساس کنند میتوانند حرف زور را از هیچکس در دنیا نپذیرند و زیر بار آن نروند، اگر میبینید جوان های ما در میدان های علمی و عرصههای علمی به پیش میتازند و با یک تصاعد هندسی همینطور جلو و پیش میروند - خوشبختانه روزبهروز دامنهی پیشرفت علمی در کشور ما گستردهتر میشود - و اگر میبینید نشانههایی از اجرای عدالت در کشور ما هست - که البته عرض کردم فقط نشانههایی از اجرای عدالت هست، تا اجرای عدالتِ به معنای کامل هنوز فاصله داریم - اگر اینها را مشاهده میکنید و خلاصه اگر میبینید در جامعه و کشور ما، معروف اسلامی، معروف و منکر اسلامی، منکر است، این به برکت همین اقل قلیل اسلامی است که ما در جامعهمان داریم.
هر چه ما بتوانیم دامنهی معرفت اسلامی، روحیهی اسلامی و فهم اسلامی را توسعه بدهیم، این دستاوردها بیشتر و بیشتر و بیشتر خواهد شد و برای کشورهای دیگر هم الگو خواهد شد.
امروز خوشبختانه ملت های مسلمان احساس اعتزاز به اسلام میکنند؛ این خیلی مهم است! جوانها! یک روزی در دنیای اسلام بود - از جمله در همین کشور و در کشورهای دیگر - که جوان مسلمان هیچ از مسلمان بودن خودش، احساس افتخار نمیکرد، حتّی ننگشان هم میکرد؛ ننگشان میکرد بسماللَّه بگویند، ننگشان میکرد جلوِ چشم دیگران نماز بخوانند؛ یک روزی اینطوری بود. افتخار به تبعیت و پیروی و دنبالهروی از یا غرب یا شرقِ آن روز - تفکرات مارکسیستی - افتخار به این چیزها بود. امروز ورق برگشته است؛ امروز اردوگاه شرق شکست خورد و اردوگاه غرب روزبهروز ناکامیهای بیشتری دارد پیدا میکند و روزبهروز بیآبروتر و بیحیثیتتر میشود؛
مدعیان دمکراسی، حقوق بشر و آزادی، خودشان را در دنیا رسوا کردهاند. اسلام روزبهروز بیشتر طلوع میکند و این خورشید اسلام همینطور دارد بالا میآید. ملت های مسلمان به اسلام احساس عزت و افتخار میکنند. در همهی کشورهای اسلامی اینطور است؛ از شمال آفریقا تا شرق آسیا، همه همینطورند؛ در اندونزی، مالزی، هند، پاکستان، بنگلادش، این کشورهای منطقهی شرق ما تا خاورمیانه، کشورهای عربی، کشور ترکیه تا کشورهای شما آفریقا - چه عربیشان و چه غیرعربیشان - آنجایی که مسلمانها و جوانهای مسلمان هستند، نسبت به اسلام احساس عزت میکنند.
همین «احساس عزت» است که به آنها پیروزی میدهد؛ چرا همین حزباللَّه لبنان - یک مشت جوان، بدون ساز و برگهای معمولی سیاسی و نظامی و اقتصادی متداول دنیا - بر یک ارتش کاملاً مجهز و مورد توجه و اعتماد قدرتهای بزرگ جهانی، پیروز شد؟ چون به برکت اسلام، اتکاءبهنفس داشت.
این که میگویم عمل به اسلام، این است که ما حرف و وعدهی قرآن را قبول داشته باشیم، معنایش این است که وقتی قرآن میگوید «و لینصرنّ اللَّه من ینصره انّ اللَّه لقوی عزیز»، این را باور کنیم.
اگر نصرت خدا کردید، «لینصرنّ اللَّه»، خدا شما را نصرت میکند. «انّ اللَّه غالب علی امره»، این را باور کنیم. این معرفت قرآنی به ما یکچنین باوری را میدهد؛ آن وقت ثمره و نتیجهاش در بیداری ملتها، در ضعف روزافزون قدرتهای متجاوز و در به هم خوردن برنامهی متجاوزان و مستکبران برای کشورهای مسلمان، اینجاها ظاهر میشود.
بنابراین با قرآن انس بگیریم، قرآن را باور کنیم و قرآن را بفهمیم. کار قرآنی در کشور ما خوشبختانه به صورت انبوه انجام گرفته و دارد انجام میگیرد؛ اما نباید این حرکت هرگز دچار وقفه بشود. و شما جوانهای قرآنی عزیز را - که با قرآن مأنوس و مفتخر به قرآن هستید - توصیه میکنم که این راه و شیوه را و این منهج مبارک را ادامه دهید و دنبال کنید؛ و انشاءاللَّه روزبهروز برکاتش عاید شما و ملتتان و کشورتان خواهد شد.
امروز بحمداللَّه به برکت نظام جمهوری اسلامی نوای قرآن در فضای کشور ما طنین انداز است. جوان های عزیز ما بدانند که یک روز قرآن به معنای حقیقی کلمه در این کشور غریب بود؛ نه فقط عمل به قرآن و تکریم قرآن، حتّی تلاوت قرآن هم غریب بود. گاهی به عنوان نمایش، حرکتی در گوشه یی دیده می شد؛ اما قرآن، مطلوب و جریان غالب در میان مردم کشور، بخصوص جوانهای ما نبود. امروز من نگاه می کنم می بینم تعداد جوانها و حتّی نوجوانهایی که تلاوت قرآن را در حد نصاب لازم انجام می دهند، زیادند. امروز جوانهای عزیزی که این جا خواندند، همه شان حقاً و انصافاً بسیار خوب خواندند. بتدریج این جریان قرآنی در کشور تقویت شده.
من بارها گفته ام، باز هم می گویم: ما تلاوت برجسته ی قرآن را در این کشور دنبال می کنیم، برای این که اُنس با قرآن و تلاوت قرآن در بین مردم عمومیت پیدا کند.
عزیزان من! باید با قرآن اُنس پیدا کنید. زبان ما، زبان قرآن نیست؛ می توانیم به ترجمه ی قرآن مراجعه کنیم؛ اما عمق یابی مضامین قرآنی فقط با مراجعه ی به ترجمه نمی شود؛ کما این که با خواندن متن قرآن هم برای کسانی که می فهمند، همیشه به دست نمی آید؛ با تدبر به دست می آید؛ با عمق یابی به دست می آید.
با قرآن باید مثل آینه مواجه شد؛ پاکیزه، براق و بی زنگار؛ تا قرآن در دل ما منعکس شود. قرآن باید در جان ما انعکاس پیدا کند؛ این همیشه و برای همه نیست؛ برای کسانی است که دلشان را با صفای باطن و نفس پاکیزه کنند؛ با ایمان، با باور و با قبول با قرآن مواجه شوند؛ والّا کسانی که دل معاند دارند، بنای برنشنیدن و نفهمیدن دارند، نوای قرآن، کلام قرآن و پیام قرآن در دل آنها اثری نمی کند؛ «ولو انّنا نزّلنا الیهم الملائکة و کلّمهم الموتی و حشرنا علیهم کلّ شی ء قبلا ما کانوا لیؤمنوا الّا أن یشاء اللَّه»؛ اگر برای برخی افراد زمین را به آسمان بدوزی، این دلِ ناباور و زنگار گرفته، نزدیک نمی شود و ایمان نمی آورد. لذا قرآن را هم می خواند، اما به قرآن نزدیک نمی شود.
باید به قرآن نزدیک شد. شما جوان های عزیز و همه ی جوان هایی که این حرف را در سرتاسر کشور می شنوید، بدانید در قرآن حکمت هست، نور هست، شفاء هست.
عقده هایی که بر اثر چالش های موجود مادی دنیا در دل و جان انسان به وجود می آید، سرانگشت حکمت قرآنی می تواند همه ی این عقده ها را باز کند؛
این واقعیت است؛ دلها را باز می کند، شرح صدر می دهد، امید می دهد، نور می دهد، عزم راسخ برای حرکت در صراط مستقیم می دهد. با قرآن باید مواجه شد و اینها را گرفت.
ما وقتی در دنیا غرق می شویم، خود را محروم می کنیم؛ مثل این است که آینه یی را گِل اندود کنید؛ معلوم است که چیزی را منعکس نمی کند. ما نباید خود را از قرآن محروم کنیم. امروز دنیای اسلام متأسفانه خود را محروم کرده است. ما امت اسلامی، خود را از قرآن محروم کرده ایم. لذا آیه ی قرآن را هم می خوانند، اما در عین حال می بینند که آیه ی قرآن به امید بستن به غیر خدا، به شرک آوردن به غیر خدا، به پیوستن به جناح غیر خدا و اردوگاه غیر خدا چه نگاه غضب آلودی دارد؛ در عین حال دلشان پیش امریکاست، دلشان پیش مستکبران عالم است، دلشان پیش کمپانی های سرمایه داری مسلط صهیونیستی و غیرصهیونیستی است. اگر دنیای اسلام حرکت و جهش لازم را به سمت تعالی پیدا نمی کند، به خاطر همین گرفتاریهاست.
البته امروز خوشبختانه مسلمانها بیدار شده اند. امروز در سرتاسر دنیا بیداری اسلامی محسوس است و روزبه روز ان شاءاللَّه این بیداری و برادری بین مسلمانها بیشتر خواهد شد.
امام سجاد (سلاماللَّهعلیه) در دعای ابوحمزه - که دعای خیلی با حال و خوبی است - ترس از قیامت را تشریح میکنند: «ابکی لخروجی عن قبری عریانا ذلیلا حاملا ثقلی علی ظهری»؛ امروز میگریم برای وقتی که عریان و ذلیل و بار سنگین عمل بر دوشم از قبر بیرون میآیم. «انظر مرّة عن یمینی و اخری عن شمالی اذ الخلائق فی شأن غیر شأنی لکلّ امرء منهم یومئذ شأن یغنیه وجوه یومئذ مسفرة ضاحکة مستبشرة»؛ یک عده چهرههاشان خندان است و خوشنود و خوشحال و سربلندند. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که در دنیا از پل صراطی که حقیقت و باطناش در آنجاست و مثال آن در اینجاست، توانستهاند رد شوند. این پل صراط، پل عبودیت، پل تقوا و پل پرهیزگاری است؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»؛ صراط این دنیا، همان صراط روی جهنم است. «انّک علی صراط مستقیم»ی که به پیغمبر میفرماید، یا «ان اعبدونی هذا صراط مستقیم»، همان صراط روی جهنم است. اگر اینجا ما توانستیم از این صراط، درست، با دقت و بدون لغزش عبور کنیم، گذر از آن صراط آسانترین کار است؛ مثل مؤمنین که مانند برق عبور میکنند. «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها»؛ اصلاً اینها همهمهی جهنم را هم نمیشنوند؛ «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون لا یحزنهم الفزع الاکبر». فزع اکبر، یعنی دشوارترین ترسی که ممکن است برای انسان پیش بیاید. مؤمنین با همین ابعاد جسمانی و روحانی و نفسانی، فزع عظیمی که در آنجاست، «لا یحزنهم الفزع الاکبر»؛ اینها را محزون و اندوهگین نمیکند؛ اینها از این صراط عبور کردهاند.
برادران و خواهران عزیز! این صراط برای من و شما خیلی حساس است. ما مسؤولیم. ما با آدم های معمولىِ کوچه و بازار فرق داریم. ما چه نمایندهی مجلس باشیم، چه عضو دولت باشیم، چه مدیر فلان بخش نظامی باشیم، چه بخش قضایی باشیم، همین که شما آقایان و خانمها مسؤولان بخشهای مختلف هستید، کار من و شما سخت است. ما اگر تخطی و لغزش پیدا کنیم و اشکالی در کارمان پیدا شود، ضررش فقط به خود ما نمیرسد؛ ضررش به جمع وسیعی میرسد. ما اگر کمکاری و کوتاهی کنیم، کشور ضرر میکند.
ما اگر خدای نکرده از هوای نفس خود در تصمیمگیریها پیروی کنیم، از رفیقبازی و خطبازی و عدم ملاحظهی ارزشهای حقیقی تبعیت کنیم، کشور صدمه میبیند. کار ما سخت است.
ما بیشتر از دیگران باید به فکر جهنم و عبور از این صراط دشوار باشیم. این چند سال مسؤولیت، ابدی نیست. نمایندهی مجلس هستید، عضو دولت هستید، وزیرید، مدیرید؛ این سه سال، چهار سال، پنج سال، ده سال میگذرد. اگر این چند سال را دندان روی جگر بگذارید و دنبال کسب پول، دنبال درآمدهای نامشروع، دنبال رانتخواری، دنبال استفادهی از امکانات دولتی و دنبال تعرض به بیتالمال نباشید - اینکه خیلی دشوار نیست - آن وقت «انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون». «هذا یومکم الّذی کنتم توعدون»؛ فرشتگان الهی پیش متقین و مؤمنین میآیند و میگویند این همان روز شماست؛ همان روزی است که وعده و مژدهی آن را انبیا در طول تاریخ به مؤمنین دادهاند. لذت ببرید؛ «ادخلوا الجنّة».
ما بیشتر از دیگران باید مراقب باشیم و بیشتر از دیگران از جهنم بترسیم. آتش دوزخ کسانی را که مسؤولیت مضاعف دارند، بیشتر تهدید میکند تا آدمهای معمولی که خودشان هستند و بار مسؤولیت خودشان در دایرهی خیلی محدود و کوچکی. وضع ما سختتر است.
آیات مربوط به قیامت خیلی تکاندهنده است. من پیشنهاد میکنم هر کدام به تنهایی آیات قیامت را مرور کنیم؛ چون به آن احتیاج داریم. این دیگر از چیزهایی نیست که انسان بتواند آن را ثبت کند و آمار بدهد. صدها آیه در قرآن دربارهی قیامت وجود دارد؛ هم بشارتهای قیامت هست، هم تهدیدهای آن؛ هر دو تکاندهنده است.
بشارتهای قرآن هم تکاندهنده و جذاب و شوقآفرین است؛ تهدیدهای قرآنی هم تکاندهنده است و دل انسان را آب میکند.
«یبصّرونهم یودّ المجرم لو یفتدی من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته الّتی تؤویه و من فی الأرض جمیعا ثمّ ینجیه»؛ مجرم از شدت عذاب الهی آرزو میکند که بتواند فرزند خودش را فدا کند تا نجات پیدا کند؛ عزیزان خودش و همهی انسانهای روی زمین را قربانی کند تا از عذاب نجات پیدا کند؛ اما نمیتواند. عذاب الهی است، شوخی که نیست؛ «کلّا انّها لظی. نزّاعة للشوی. تدعو من ادبر و تولّی. و جمع فاوعی».
آیهی شریفه دربارهی قیامت میفرماید: «یستعجل بها الّذین لا یؤمنون بها والّذین امنوا مشفقون منها و یعلمون انّها الحقّ». کفار قریش به پیغمبر میگفتند قیامت و جهنمی که ما را از آن میترسانی، کجاست؟ قرآن میفرماید: «والّذین امنوا مشفقون منها»؛ کسانیکه ایمان دارند، از قیامت بیمناکند. قیامت حقیقتاً اینگونه است. باید از قیامت ترسناک بود، باید قیامت را از یاد نبرد؛ این ضامن حفظ ماست. قیامت، روز عرضه شدن بر خداست؛ «و عرضوا علی ربّک صفّا».
انسان با حقیقت خود، با باطن قلب خود، با ملکات راسخهی نفس خود، در مقابل خدای متعال آشکار میشود.
اینجا هم خدای متعال باطن ما را میبیند، اما آنجا دیگر هیچ پردهپوشییی وجود ندارد؛ خود ما هم میفهمیم و میبینیم؛ خود ما هم خود را محکوم میکنیم. روز جزا، روز پاسخگویی است؛ پاسخگویی به معنای واقعی کلمه؛ پاسخگویی بدون امکان رفع و رجوع بیمورد؛ اصلاً نمیشود انسان عذر دروغین و بیخودی بیاورد. انسان در مقابل خدای متعال است؛ او گریبان انسان را میگیرد. قیامت، روز محاسبهی بیاغماض است؛ همهی ما محاسبه میشویم. قیامت، روز بسته شدن زبان است. زبانبازیهایی که اینجا میتوان کرد، آنجا دیگر نیست؛ «هذا یوم لا ینطقون و لا یؤذن لهم فیعتذرون». زبان، بسته میشود؛ آنگاه باطن و ملکات و اعضا و جوارح انسان حرف میزنند. اگر در دلمان حقد، حسد، بدبینی، بدخواهی، امراض گوناگون قلبی، کینورزی نسبت به صالحان و شوق و عشق نسبت به گناهان پنهان کرده باشیم، آنجا همه آشکار میشود. قیامت، واقعهی عجیبی است؛ «الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون».
مسأله تلاوت قرآن که ما اینقدر به آن اهمیت میدهیم، صرفاً مایه سرگرمی و هنرنمایی نیست، بلکه وسیلهای برای دست یافتن به فضای قرآنی در کلّ جامعه است و این کاری است که قرّاءِ خوب ما با استفاده از صدای خوش و بهرهگیری از شیوههای هنرىِ تلاوت و نیز استفاده از تجوید و توانایی خوب در ادای حروف، کلمات و جملات آیات قرآن کریم، به آن دست مییابند.
عزیزان من! بدانید که امروز دنیای اسلام محتاج قرآن است.
در مضامین آیات سورههای آلعمران، بقره، انبیاء و احزاب، که دوستان شما در اینجا خواندند، مطالبی وجود دارد که امروز علاج دردها و ضعفهای دنیای اسلام است و اینهاست که ایمان انسان را عمیق و راسخ میکند؛ معرفت انسان را روشن و آگاهانه میکند؛ نیروی حیاتی انسان را به میدان میآورد و از آنها کار میکِشد. آن وقت جامعهای با این خصوصیات، هم ترقّی میکند، هم روحیه میگیرد. وقتی جامعهای روحیهاش قوی شد، دشمن نمیتواند به آن زور بگوید. وقتی زورگویان دنیا بخواهند سوار فرد، جماعت و یا ملتی شوند، اوّلین اقدامشان این است که روحیه آن فرد یا ملت را بشکنند و احساس توانایی و ایستادگیاش را از بین ببرند.
تا زمانی که احساس قدرت و توانایی و روحیه در یک ملت و جماعتی وجود دارد، هیچکس نمیتواند بر آن فائق آید؛ نه دشمنان بیرونی و نه دشمنان درونی؛ تنبلی و بیعاری و بیکارگی.
این که در روایت دارد: «و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه» برای این است که قرآن را فقط برای این که اسم و رسم بیابند یا مشغولیتی برای خودشان درست کنند، نخوانند؛ بلکه قرآن را به جهت اینکه درمانهای اصلی از آن است بخوانند. داروی قرآن را روی درد جان و وجود و باطن خود بگذاریم و با قرآن این دردها را شفا دهیم. این کار، احتیاج دارد به این که فضا قرآنی شود.
ما را برای مدّتهای طولانی، به طرق مختلف از قرآن دور نگه داشتند. امروز ما میخواهیم فضای قرآنی داشته باشیم؛ باید به قرآن برگردیم. البته بیستوپنج سال است که جامعه ما بهطور جدّی و با حرکت دستجمعی و عمومی به سمت قرآن حرکت میکند. قبل از انقلاب هم حرکت قرآنی وجود داشت، ولی مثل حرکتهای فردی بود. حرکت جمعىِ جامعه، بعد از حاکمیت نظام اسلامی است که حرکت خوبی هم بوده و هنوز تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد. نتیجه آن حرکت این شده که شما امروز میبینید پیر و جوان و زن و مرد ما تا حدود زیادی با قرآن اُنس دارند. حضور جوانانی که در هر گوشه و بخشی از بخشهای جامعه با قرآن مأنوسند، نتیجه همان حرکت است که بایستی تقویت شود. تقویتِ حرکت مذکور به این است که شما قرّاء بتوانید قرآن را با صدا و شیوه خوب و زیبا بخوانید. اهمیت دادن به این جلسات برای همین است که اهمیت فراگیری تلاوت در جامعه روشن شود، والّا به اندازهای که در اینجا قرآن خوانده میشود، انسان میتواند چند برابر آن را به تنهایی بخواند.
تلاوت فقط صدا نیست، بلکه فنون و شیوههای مختلفی دارد؛ چه شیوههای مربوط به ظاهر کار که همین نغمهسراییها و آهنگهای تلاوت است و چه شیوههای عمیق قرآن که مرحلهای باطنیتر از مرحله قبل است و آن آشنایی با مفاهیم آیات است. من غالباً به قرّاءِ جوانمان گفتهام و الآن هم تأکید میکنم که یکی از مهمترین همّت هایشان باید این باشد که آیاتی را که میخوانند، خوب بفهمند. لااقل به ترجمه و معنا و دقایق آیاتی که میخواهند تلاوت کنند، دقیق شوند، تا وقتی میخوانند، مفهوم با صدا از عمق جانشان بیرون بیاید؛ آن وقت در فضای جامعه اثر میگذارد و همه را تحت تأثیر قرار میدهد. این که میبینید تلاوت بعضی از قرّاءِ مصری عمیقاً اثر میگذارد، بهخاطر رعایت همین موضوع است. طوری میخوانند که گویی میخواهند مضمون آیه را در مقابل شما تصویر کنند. من گاهی برای بعضی از قرّاءِ جوانمان، دوستان مداح را مثال میزنم و میگویم این دوستان وقتی میخواهند یک بیت شعر را در مجلسی که همه معنای آن را میفهمند، بخوانند، به دو شکل ممکن است بخوانند. یک شکل این است که این مدّاح که با صدای خوش میخواند، گویا با شما کلمه کلمه حرف میزند، که این در عمق جانتان اثر میکند. یک شکل هم این است که برای خودش مطلبی را میخواند! قرآن را هم به دو شکل میتوان خواند. دلیل این که بسیاری از تلاوت ها، با اینکه آهنگ ها و نغمههای آن خیلی با هم متفاوت نیست، تأثیر لازم را در دل ها نمیبخشد و دلها را از جا نمیکَند، این است که خواننده از دل و باطن جانش با عبارات قرآن با مخاطب حرف نمیزند. در محیط ما که خیلی ها زبان عربی بلد نیستند، بلکه آن جاهایی هم که بلد هستند، انسان میفهمد که قاری از باطن جانش با مخاطب حرف نمیزند.
اگر می خواهید تلاوت شما از لحاظ تأثیر و ساختن محیط جامعه و تغییر و دگرگونی دلها و جانها موفّق باشد، یکی از شرایط مهم و اصلیاش این است که خواننده قرآن با مضمون آیهای که میخواهد تلاوت کند، کاملاً آشنا باشد و طوری بخواند که گویی با صدای خوش خود میخواهد آن مضمون را برای مخاطب تصویر و ترسیم کند.
اینجا عنصر دیگری پیش میآید، که من از این آیهای که خواندم، قصدم اشاره به همین عنصری بود که به سکینه ارتباط هم دارد، و آن تقواست. در این آیه، بین جبهه کفر و جبهه ایمان، مقابلهای درست شده است. در این آیه شریفه، برای جبهه کفر، احساس حمیّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ این مربوط به قضایای حدیبیّه و قضایای بعد از حدیبیّه است که از آزمایشهای بسیار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حیات مقدّس پیامبر است. بعد از آن که رسول اکرم و مسلمانان به قصد مکه به حدیبیّه رفتند و در حدیبیّه متوقّف شدند، دشمن میخواست جنگ را بر آنها تحمیل کند، اما تدبیر الهی نبىّاکرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پیامبر به قراردادی با مشرکین رسید که این قرارداد آن قدر مهم بود که بنابر روایاتی، سوره «انّا فتحنا» درباره همین قرارداد حدیبیّه نازل شده و از آن به فتح تعبیر شده است: «انا فتحنا لک فتحناً مبینا» - یعنی همین صلح حدیبیّه - آن حضرت در خلال آیات قرآن، اوضاع را برای مسلمانان روشن میکند و جبههها را مشخص مینماید.
آنچه که در نظام اسلامی باید همیشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهههاست؛ مخلوط نشدن جبهه حق با جبهه ناحقّ است.
ممکن است جبهه ناحق مورد مدارا قرار گیرد - مانعی ندارد - ممکن است در جایی دستِ دوستی هم با او داده شود - در جای خود مانعی ندارد - اما زنهار! خطوط فاصل نبایستی به هم بخورد. باید مشخّص باشد که حق کیست و کجاست و چرا و چه میخواهد بکند - هدف و روش و تدبیر و تاکتیک و عملکردش چگونه است - و ناحق کیست و چرا و هدفش چیست و چه کار میخواهد بکند. اینها نباید مورد غفلت قرار گیرد. غفلت از این مرزبندی و تشخّص، به نفع هیچ جبهه حقّی تمام نخواهد شد. هیچکس، اهل حق را از این که ندانند چرا حقّند و حالا چه باید بکنند و چه کسی در مقابل آنهاست، تحسین نخواهد کرد؛ حتّی دشمنانشان هم آنها را تحسین نمیکنند. پیامبر مرزها را روشن و اوّلاً وضعیت کفّار را مشخّص میکند؛ یعنی آن جبهه مقابل که پیامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، برای نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دایره حقّانیت خود است. جبهه کفر را نمیشود نادیده گرفت.
جبهه کفر، بهعنوان کسانی که در مقابل دعوت حق قرار دارند، باید مشخّص شود. باید مشخّص شود که حق با جبهه کفر چه کار دارد؛ اصلاً چرا حق بهوجود میآید؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پیامبران الهام و ابلاغ میشود و آنها چرا آن را مطرح میکنند؟
اگر پدید آمدن پیام حق - که پیام حق هم عبارت است از پیام رستگاری انسانها - فلسفه و حکمت و لزومی دارد و مسؤولیتی بر دوشِ آورندگان آن پیام - که پیامبر و ادامههای راه پیامبر تا ابد است - میگذارد. پس باید فهمید که این جبهه حق، هدفش چیست و چگونه میخواهد به این هدف برسد.
رستگاری انسان با چه چیزی حاصل خواهد شد؟ فقط با نصیحت و موعظه که حاصل نمیشود. لذا جبهه حق - یعنی همه انبیا - در هر برههای از زمان که فرصتی پیدا کرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمی به جلو بردارد، کاری که کرده، این بوده که حقایقی را که انسانها باید بدانند تا به فلاح و رستگاری نزدیک شوند، این حقایق را در ذهن انسانها و در واقع زندگی انسانها تحقّق بخشیده است. این کار جبهه حقّ است؛ همین است که مجاهدت را ایجاب میکند. چرا؟ چون در مقابل حقّانیت حق، معارض وجود دارد.
حق اگر از رستگاری انسانها سخن میگوید، کسانی در دنیا هستند که از اسارت انسانها سخن میگویند. حق اگر از عدالت سخن میگوید، کسانی هستند که مخالف و دشمن عدالتند یا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن میگوید، کسانی هستند که مدّعىِ خداییاند و وجود خدا و تسلیم در مقابل خدا را انکار میکنند.
طبیعی است همه اینها معارض میشوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پیام پیش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعیت تحقّق پیدا نخواهد کرد.
پیامبر اکرم وضعیت کفّار را مشخّص میکند؛ وضعیت ضعفای از مؤمنین را هم مشخّص میکند؛ یعنی نیمهکارهها؛ چه منافقین، چه آنهایی که منافق به معنای غلیظ نفاق نیستند و به آن صورت نفاقی ندارند که بخواهند دورویی کنند؛ اما طبیعتشان، یک طبیعت متزلزل است. اسلام میخواهد اینها را هم به انسانهای مؤمن و با صلابت تبدیل کند. عدّهای از مسلمانان، از ترس، همراه پیامبر در جنگ حدیبیّه شرکت نکرده بودند. میگفتند اگر ما برویم، پیامبر و همه مسلمانانی که با او هستند، بهوسیله کفّار تار و مار خواهند شد! وقتی که پیامبر برگشت، پیش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستیم بیاییم؛ گرفتاری پیدا کردیم؛ اشتغال پیدا کردیم؛ حال برای ما از خدای متعال آمرزش بطلب! در حالی که همین حرف هم یک نوع ظاهرسازی بود. در واقع اینها دنبال آمرزش الهی هم نبودند؛ فکر میکردند زرنگی کردند که نرفتند. آیه قرآن میفرماید: «سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفرلنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم» به زبان چیزی را میگویند که به دلشان نیست. نمیشود گفت که اینها منافق و کافر و دشمنند؛ نه، روحهای ضعیف، دلهای ضعیف، انسانهای ضعیف، نمیتوانند در مشکلات نقش ایفا کنند. این، آن معنویاتی است که نظام اسلامی، جامعه اسلامی، مسؤول اسلامی، مدیر اسلامی، نسبت به آن مسؤول است.
من سال گذشته در این جلسه راجع به «سکینه» عرایضی عرض کردم. اثر این سکینه - یعنی اطمینان و آرامش و عدم اضطراب و نداشتن تلاطم - در مسؤولان، این است که اگر مشکلی پیش آید، آنها میتوانند در سایه آن آرامش، تصمیم درست را اتّخاذ کنند؛ دستپاچه و مضطرب و دلباخته در حوادث نشوند؛ مثل صخرهای، بلکه مثل کوهی، در مقابل حوادثِ دشوار و سخت بایستد و اگر خوشی و راحتی و گشایشی پیش آید، خود را گم نکنند. این هم یک خطر دیگر برای انسانهای مؤثّر است که به مجرّد این که دستشان به جایی بند شد و تا در مقابل خود میدانی را مشاهده کردند و توانستند قبض و بسطی صورت دهند و احساس گشایش و آسایشی کنند، خودشان را گم کنند؛ تصمیمهای عجولانه بگیرند؛ دیگران را تحقیر نمایند؛ خودخواهیهای خودشان را گسترش و به آن میدان دهند.
اگر «سکینه» باشد - یعنی آن وقار و اطمینان الهی - از این هم جلوگیری میکند؛ نمیگذارد کارهایی از انسان سربزند که لازمه و نشانه انسان هایی کوچک است؛ انسانهایی که مثل پر کاه با هر نسیمی به حرکت در میآیند.
در واقع انسانی که این سکینه را دارد، در این تشبیه، مثل اقیانوس پُرعمقی میشود که هر نسیم و هر وزش بادی نمیتواند او را توفانی کند. در فقر و غنا، در تنهایی و در کثرت، «سکینه» به درد انسان میخورد.
در قرآن مکرّر درباره «سکینه» صحبت شده است و من هم پارسال جملاتی عرض کردم. این سکینه مسؤولان است که اتّفاقاً خودش را نشان داد. ما امسال - سالی که در اواخرش هستیم - حوادثی داشتیم که در آن سکینه مسؤولان کارساز بود. کمىِ درآمدهای اقتصادی را داشتیم؛ مشکلات اقتصادی را داشتیم؛ مشکلات سیاسی را داشتیم؛ مشکلات امنیتی را داشتیم. دیدید که دشمنان در تابستان امسال در همین تهران حوادثی بهوجود آوردند. انسانها اگر از سکینه و آرامش و توکّل و اعتماد به خدا و اعتماد به آینده و اعتماد به آنچه که از مبانی حق در اختیار آنهاست، برخوردار نباشند، در مقابل اینطور حوادث دست و پایشان را گم میکنند؛ بخصوص اگر انسان بداند که این حوادث را دشمن برنامهریزی کرده است؛ که بعید هم نیست و قرائنی هم دارد. دشمن از بعد از رحلت امام یک برنامه ده ساله را طرّاحی کرد تا در طول ده سال آن را به نهایت برساند. شاید قضایای اقتصادی ما - ارزان شدن قیمت نفت - مسائل سیاسی، برخی از مسائل فرهنگی، بعضی از گرفتاریهای اقتصادی و بعضی از گرفتاریهای امنیتی، به این برنامهریزیها بیارتباط نباشد. اگر اینطور فرض کنیم، شواهدی دارد. این از سکینه مسؤولان - یعنی شما حضرات و دوستانی که اینجا هستید - اما سکینهی مردم چه؟ ملت هم به سکینه و آرامش احتیاج دارد. چگونه میشود این سکینه زبدگان را به سطح عموم مردم سرریز کرد؟ البته بسیاری از مردم، ایمان خوب و روشن و شفّافی دارند و عموم مردم نشان دادند که در مشکلات دارای یک اقتدار حقیقیاند؛ اقتداری که از دین و ایمان سرچشمه گرفته است؛ لیکن وقتی گروهی مسؤولیت اداره امور کشور و ملت را بر دوش میگیرند، نمیتوانند نسبت به این قضیه خود را برکنار بدانند.
همه وظایف ما، در وظایف اقتصادی و سیاسی خلاصه نمی شود؛ ما در مقابل معنویات مردم هم مسؤولیت داریم.
اگر مردم از لحاظ روحی و اخلاقی عقبگرد داشته باشند، نمیشود بگوییم در جامعه هیچکس مسؤول این نیست. حالا اگر بنا شد کسی مسؤول باشد، مسؤول کیست؟ یقیناً مسؤولان کشور نمیتوانند خودشان را بر کنار بدانند؛ هر کدام یکطور و بهنحوی مسؤولیت دارند. پس، مسؤولیتِ معنویات مردم هم بر دوش مدیران کشور در طبقات مختلف - از بالا تا پایین - است.
یک ماجرای قرآنی را برای شما عرض میکنم، تا هم شاهدی بر این گفته باشد و هم دلهای شما در روز جمعه ماه رمضان، با ذکر این ماجرا نورانی شود. وقتی در آن حکومت استبدادی ظالمانه فرعونی، مادر موسی، موسی را به دنیا آورد و مسلّم بود که این بچه پسر را خواهند کشت، این مادر ماند که چه کند. اگر دختر بود، خیالش راحت بود. دل مادر مالامال از محبّت بچه است، اما مانده است که چه کند. اینجا وحی الهی به این مادر رسید: «و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه»؛ شیرش بده، نترس. «فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم»؛ وقتی خطر زیاد شد و ترسیدی که بچه بهدست دشمن بیفتد، نگذار او را از تو بگیرند؛ او را به دریا بینداز.
در چند جای قرآن، این داستان را خدای متعال ذکر کرده است. در هر جایی با یک ظرافتها و لطافت هایی آن را بیان کرده است. این مادر در شرایطی قرار گرفت که فهمید خطر تهدید میکند. به خانه این خانواده محترم بنی اسرائیلی ریختند، تا بچه را بگیرند. مادر موسی فهمید که بالاخره بچه از دست خواهد رفت؛ اینجا بود که بچه را به رود نیل انداخت. تعبیر قرآن «فی الیم» است؛ اما قرائن نشان میدهد که مراد همان رود نیل است. خیلی مهمّ است؛ مادر چطور طاقت میآورد بچه خود را داخل صندوقی بگذارد و او را داخل رودخانهای بیندازد که خروشان میرود!؟ اما وحی الهی به مادر چنین گفت: «انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین». خدای متعال در اینجا دو وعده به این مادر داد: اوّل این که این بچه را به تو بر میگردانیم، دوم این که او را از مرسلین قرار میدهیم. بعد که این بچه را در میان رود خروشان انداخت، به خواهر موسی گفت: «و قالت لاخته قصیه»؛ برو دنبالش ببین چه میشود و سرنوشت این بچه به کجا خواهد انجامید؟ نگرانند؛ بچه کوچک، شیرخوار، چند روزه! تا این که این بچه از طریق رود نیل به نزدیک خانه فرعون رسید. «فالتقطه آل فرعون»؛ خانواده فرعون او را گرفتند و خدا در دلشان انداخت که او را نگهدارند. زن فرعون گفت که این بچه را برای خودمان نگهداریم: «قرّة عین لی و لک». «و حرمنا علیه المراضع»؛ پستان ها را نگرفت. هرچه دایه آوردند که به این بچه شیر بدهند، پستان آنها را نگرفت. گرسنه است و شیر میخواهد. در این بین، خواهر موسی آمد و گفت: «هل ادلکم علی اهل بیت یکفلونه لکم»؛ میخواهید من یک مرضعه پیدا کنم؟ ببینید:
وقتی خدای متعال میخواهد دعا را مستجاب کند و وعده را محقّق نماید، اینگونه شرایط را جور میآورد؛ به دل این دختر میاندازد و به او شجاعت میدهد که بیاید و به مأموران فرعونی اینچنین پیشنهادی بکند.
آنها گفتند عیبی ندارد. او رفت مادر موسی را برداشت آورد و گفت که این زن، زن شیردهی است. موسی را به او دادند؛ بوی مادرش را شنید و بنا کرد به شیرخوردن! در اینجا سوءظنّ فرعونی ها تحریک نشد و به ذهنشان نرسید که شاید او مادر این بچه باشد. خدای متعال میخواهد وعده خود را عمل کند. «فرددناه الی امه»؛ این بچه را به مادرش برگرداندیم. «کی تقر عینها و لاتحزن»؛ تا چشمش روشن شود و محزون نگردد. «ولتعلم ان وعداللَّه حق»؛ تا بداند وعده خدا درست است. این وعده را که خودش دید درست است؛ اما وعدهی بعدی: «و جاعلوه من المرسلین». در واقع پیام بعثت موسی پس از گذشت سالها همین جا داده شد: همه بنی اسرائیل بدانند که این بچه، پیامبر خواهد شد و مبعوث خواهد گردید و شما را نجات خواهد داد، و شد. البته از آن روزی که خدای متعال به دل مادر موسی وحی کرد که «و جاعلوه من المرسلین»، تا آن روزی که موسی در طور مقام نبوت و رسالت را گرفت و مأمور شد که بیاید بنی اسرائیل را نجات دهد، شاید سی، چهل سال فاصله شد. البته در روایات چیزهایی هست، منت ها آدم به سندهای این روایات خیلی مطمئن نیست؛ لیکن آنچه که از قرائن آیات به دست میآید، اقلاً حدود سی سالی فاصله شد.
وعده الهی دیگر «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» است. هر کس که در راه خدا مجاهدت کند، خدا قطعاً راه را به او نشان خواهد داد. اینها چیزهایی است که یک روز خودمان در دوره جوانی - اوایلی که با معارف اسلامی و با این حرفها آشنا میشدیم - میخواندیم، میگفتیم، اعتقاد هم داشتیم، ایمان هم داشتیم؛ اما برای ما بهوضوح اتّفاق نیفتاده بود. میدانستیم کلام خدا راست است؛ اما آن را تجربه نکرده بودیم. امروز تجربه شده است. همان اوقات در زمان مبارزات نهضت اسلامی در ایران - که شما جوانان هیچ یادتان نیست، میانسالان هم بعضی یادشان است، بعضی یادشان نیست - اگر کسی میخواست در این کشور، که امروز مهد اسلام و مأذنه اسلام است، یا در این تهران فقط خودش مسلمان زندگی کند، واقعاً ممکن نبود؛ مشکل بود! یعنی اگر کسی میخواست منهای هدایت و تربیت دیگران، خودش بهطور کامل مسلمان زندگی کند، نمیشد و انواع و اقسام موانع وجود داشت! اگر کسی میگفت این نهضتی که در قم آن آقا شروع کرده است و عدّهای طلبه هم دور و برش هستند و تا فریادی هم میکشند، فوراً آنها را میگیرند و به زندان میبرند و میزنند و میکوبند و شکنجه میکنند، یک روز بر اثر صبر و استقامت مردان خدا و مردان راه حق و آن رهبری راشده مهدیّه، همه کشور را به خود متوجّه خواهد کرد و همه دلها را جذب خواهد نمود و آحاد ملت را به صحنه خواهد آورد، کسی باور نمیکرد! و
اگر میگفتند یک روز به برکت ورود مردم در صحنه، حکومت، حکومت اسلامی خواهد شد، کسی باور نمی کرد؛ اما وعده الهی بود و محقّق گردید؛ چون عمل شد.
لازم نیست دعا همیشه قوانین طبیعی را به هم بزند و برخلاف قوانین طبیعی عمل کند؛ نه. دعا درچارچوب قوانین طبیعی مستجاب میشود و خواسته شما برآورده میگردد. این قدرت خداست که قوانین را جور میآورد، کنار هم میگذارد و مقصود شما برآورده میشود. البته آنجایی که دعای شما با یک قانون الهىِ دیگری تصادم پیدا کند، مستجاب نمیشود. وعده الهی حقّ است؛ اما آن وعده هم درست است. آدمهایی که بیکار باشند و در راه اهداف خودشان تلاش نکنند، تضمینی نیست که به هدف و مقصد برسند. حالا شما دعا کن، معلوم است که این دعا خیلی اقبال استجابت ندارد. البته یک وقت هم دیدید مستجاب شد؛ اما تضمینی نیست. در جایی برخلاف یک قانون طبیعىِ مسلّم، شما دعا کنید؛ معلوم نیست تضمینی داشته باشد. اگرچه در مواردی بلاشک دعا قوانین را هم خرق میکند؛ اما اینطور نیست که وقتی میگوییم دعا مستجاب میشود، یعنی دعای شما اگر با قوانین دیگر الهی منافات داشته باشد و عملی همراهش نباشد و یا حتّی خود دعا از روی توجّه هم نباشد، باز مستجاب میشود؛ نه.
در دعا، طلب کردن و خواستن از خدای متعال و حقیقتاً مطالبه کردن لازم است. این دعا مستجاب میشود. اگر عمل و تلاش در راه اهداف بزرگ، همراه این دعا باشد، اقبال استجابت این دعا واقعاً بیشتر است.
آن وقتی که دعا استمرار پیدا کند، حتماً اقبال استجابت در این دعا بیشتر است. اگر دیده شد که یک دعا چند بار تکرار گردید و مستجاب نشد، نباید مأیوس شد؛ بخصوص در مسائل بزرگ، بخصوص در مسائل مربوط به سرنوشت انسان و سرنوشت کشور و سرنوشت ملتها؛ چون گاهی طبیعت کارهای بزرگ چنین است که تحقّقش زمان میطلبد.
وعده الهی دیگر این است: «وعداللَّه الذین امنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فیالارض کما استخلف الّذین من قبلهم». این هم یک وعده قطعی است. هر قومی، هر ملتی و هر جمعیتی که ایمان و عمل صالح داشته باشد، خلیفه خدا در زمین خواهد شد؛ یعنی قدرت را در زمین در دست خواهد گرفت. بروبرگرد ندارد. آنهایی که ایمان داشتند، اگر عمل صالح را با آن همراه کردند، همین اتّفاق افتاد؛ کمااینکه در ایران اسلامی اتّفاق افتاد؛ کمااینکه در هر دورهای از دورههای تاریخ خود ما که چنین چیزی پیش آمد، اتّفاق افتاد؛ «لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم». اگر ایمان باشد، ولی عمل صالح نباشد، خلیفه خدا در زمین نخواهند شد. ایمان خشک و خالی و ایمان بی عمل، نتیجهای ندارد؛ اما اگر ایمان با عمل همراه باشد، حتماً محقّق خواهد شد.
خداوند متعال، وعدههای فراوانی به بندگان خود داده است. مثلاً یکی از وعدههای الهی این است: «من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها»؛ هرکس کار بد بکند، این بدی به خود او بر میگردد و علیه خود اوست. یکی دیگر از وعدههای الهی این است: «انا لانضیع اجر من احسن عملا»؛ کسی که کار خوب انجام دهد، خدای متعال پاداش او را ضایع نمیکند. فقط هم در آخرت نیست. شامل دنیا و آخرت است؛ یا در دنیا، یا در آخرت. وعده دیگر این است: «من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»؛ هر کس که خیر نزدیک - یعنی دنیا - را هدف گیرد و به آخرت کاری نداشته باشد، «عجلنا له»؛ ما کمک میکنیم آنچه را که او هدف گرفته است؛ یعنی او را به آن هدف میرسانیم: «ما نشاء لمن نرید». البته قید و شرطهایی هم دارد: اگر تلاش کند، اگر زحمت بکشد و اگر بکوشد به آن هدفها میرسد. مثل این که میبینید بعضی از ملت ها تلاش کردند، کوشش کردند، زحمت کشیدند، قناعت کردند، آن جایی که باید صرفهجویی کرد، صرفهجویی کردند و توانستند به جاهای بزرگی برسند. در دنباله همین آیه میفرماید: «و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا. کلّا نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛
هم کسانی که درصدد کسب دنیا هستند، ما کمک شان میکنیم، هم کسانی که درصدد کسب آخرت هستند. در این جا تلاش دنیوی را با رضای الهی تطبیق می کنند. میفرماید آنها را هم کمک میکنیم. این سنّت آفرینش است، این سنّت الهی در عالم است.
یعنی اگر تلاش کردید و زحمت کشیدید، حتماً به نتیجه خواهید رسید. خدای متعال هیچ تلاشی را بینتیجه نمیگذارد؛ حتماً نتیجهای دنبالش هست. گاهی افراد انسان میتوانند آن نتیجه را بشناسند، همان را هدف میگیرند و به آن هم میرسند؛ اما گاهی آن نتیجهای که بر آن عمل مترتّب است، آن را درست نمیشناسند و دنبال نتیجه دیگری میگردند؛ ولی آن عمل نتیجه خودش را میدهد و بالاخره به نتیجه میرسند. بنابراین، خدای متعال هیچ تلاشی را بدون پاداش نگذاشته است.
امروز در خطبه اوّل میخواهم صحبت کوتاهی درباب وعده الهی در استجابت دعا عرض کنم. یکی از وظایف ما در ماه رمضان، دعا کردن است. دعا انسان را به خدا نزدیک میکند؛ معارف را در دل انسان ماندگار و مؤثّر میکند؛ ایمان را قوی میکند؛ علاوه بر این که مضمون دعا - که خواستن از خداست - انشاءاللَّه مستجاب میشود و خواسته انسان برآورده میگردد؛ یعنی دعا از چند سو دارای برکات بزرگ است. لذاست که در قرآن کریم، بارها در باب دعا و دعایی که بندگان صالح خدا کردهاند، سخن گفته شده است. همه اینها برای آن است که به ما درس داده شود. انبیای الهی در مواقع سختی دعا میکردند و از خدای متعال کمک میخواستند: «فدعا ربه انّی مغلوب فانتصر» (۲) که از قول حضرت نوح علیهالسّلام نقل شده است. یا از قول حضرت موسی علیهالسّلام نقل شده است: «فدعا ربه ان هؤلاء قوم مجرمون» (۳). موسی به خدا شکایت کرد و به او پناه برد.
خدای متعال در چند آیه از آیات قرآن وعده کرده است که دعا را مستجاب خواهد کرد. یکی از آیات، همین آیه مبارکه «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم» (۴) است؛ یعنی پروردگار شما فرموده است که مرا دعا کنید، تا استجابت کنم. ممکن است استجابت به معنای برآورده شدنِ صددرصد آن خواسته هم نباشد. گاهی ممکن است قوانین خلقت، اقتضای این را نکند که خدا آن حاجت را حتماً برآورده کند. در مواردی قوانینی وجود دارد که آن خواسته برآورده شدنی نیست، یا بهزودی برآورده شدنی نیست. در غیر این موارد، قاعدتاً خدای متعال پاسخش این است که خواسته شما را برآورده میکند؛ همچنان که در دعای شریف ابیحمزه ثمالی(۵) - که در سحرهای ماه رمضان خوانده میشود - به همین معنا اشاره میکند. در قرآن فرموده است: «و سئلوا اللَّه من فضله ان اللَّه کان بکلّ شیءٍ علیما» (۶)؛ اگرچه خدا عالم است و نیازهای شما را میداند، اما شما از خدا بخواهید و به خدا عرض کنید. این آیه را در دعا ذکر میکند. البته در دعای شریف: «ان اللَّه کان بکلّ شیءٍ رحیما» دارد؛ اما در قرآن «کان بکلّ شیءٍ علیما» است. بعد میفرماید: «و لیس من صفاتک یا سیدی ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیّه». امام سجاد علیهالسّلام عرض میکند: پروردگارا! عادت تو این نیست که مردم را به خواستن امر کنی؛ اما آنچه که آنها خواستند به آنها ندهی. یعنی معنای کرم الهی و رحمت الهی و قدرت محیطه الهی این است که اگر میگوید بخواهید، اراده فرموده است که آن خواسته را اجابت کند. این همان وعده الهی است که در همین آیهای که در اوّل خطبه تلاوت کردم، صریح این معنا را بیان میکند: «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریبٌ اجیب دعوة الدّاع اذا دعان» (۷)؛ هرگاه بندگان من درباره من از تو سؤال کنند که کجاست، بگو ای پیامبر، من نزدیکم و پاسخ میگویم و دعوت و خواسته آن کسی را که از من میخواهد و مرا میخواند، اجابت میکنم. هر کس خدا را بخواند، پاسخی در مقابلش هست: «لکلّ مسألة منک سمع حاضر و جواب عتید(۸)»؛ هرسؤالی از خدا، هر خواستهای از خدا، یک پاسخ قطعی در مقابل دارد. این خیلی مهمّ است و باید بندگان مؤمن خدا آن را خیلی قدر بدانند. حالا کسی که ایمان ندارد، طبیعی است که از این موقعیت - مثل خیلی از موقعیتهای دیگر - استفاده نمیکند. این وعده قطعی الهی است؛ یعنی خدای متعال هر خواستهای را جواب خواهد داد. این یک وعده است و البته هر وعدهای هم شرایطی دارد.
یک روایت از امام صادق علیهالصّلاة والسّلام است که خطاب به «محمّدبن مسلم» میفرماید: «یا محمّد! اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و لسانک و لحمک و دمک و جلدک و شعرک و بشرک». امام صادق به این یار و شاگرد نزدیک خودشان میفرمایند که وقتی روزه میگیری، باید شنوایی تو روزهگیر باشد، بینایی تو روزه بگیرد، زبان تو روزه بگیرد، گوشت و خون و پوست و موی و بشره تو روزهدار باشد؛ دروغ نگویی، انسانهای مؤمن را دچار بلا نکنی، دلهای ساده را اغوا نکنی، برای برادران مسلمان و جامعه اسلامی توطئه درست نکنی، بدخواهی نکنی، بددلی نکنی، تهمت نزنی، کمفروشی نکنی، امانتداری کنی. انسانی که در ماه رمضان با کفِنفس خود، از خوردن و آشامیدن و مشتهیّات نفسانی و جنسی روزه میگیرد، باید زبان خود، چشم خود، گوش خود، و همه اعضا و جوارح خود را روزهدار بداند و خود را در محضر خدای متعال و دوری گزیده از گناهان بینگارد. دنباله روایت میفرماید: «ولایکون یوم صومک کیوم فطرک»؛ روز روزه تو، مثل روز فطر تو نباشد؛ مثل روزهای عادّی باشد. روز ماه رمضان هم همانگونه رفتار کنی که در روزهای عادّی رفتار کردی. باید به تربیت نفس توجّه کنی و این فرصت را مغتنم بشماری.
در یک روایتی دیگر میفرماید: «صوم النّفس امساک الحواس الخمس عن سائر المأثم». از امیرالمؤمنین علیه الصّلاة والسّلام نقل شده است که روزه نفس، غیر از روزه جسم و روزه شکم است. روزه نفس انسان این است که همه حواس پنجگانه او از گناهان امساک کنند. «و خلوّ القلب من جمیع اسباب الشّر»؛ دل از همه موجبات و اسباب شرّ و فساد خالی شود. با خدای متعال و با بندگان خدا، دل را صاف و بیغلّ و غش کنیم. در این جهت، روایات زیادی هست.
برادران و خواهران عزیز! از این فرصت استفاده کنیم. ماه رمضان یک فرصت بسیار مغتنم است، برای اینکه خودمان را به خدا نزدیک کنیم، به کمال نزدیک کنیم، از مفاسد دور کنیم، از گناهان پاک کنیم. این دعاهایی که در این ماه هست، این استغفاری که در این ماه مستحب است، همه فرصت است؛ مبادا این فرصتها از دست برود. این ماه رمضان به زودی تمام خواهد شد. اگر تا ماه رمضان دیگر زنده بمانید، آن هم مثل برق و باد خواهد گذشت. این فرصتهای ذیقیمت از دست خواهد رفت؛ از هر روز و ساعتش باید استفاده کنید. من به شما برادران و خواهران نمازگزار؛ بخصوص به جوانان توصیه میکنم که:
از این بهار رحمت الهی استفاده کنید، استغفار کنید، درِ خانه خدا بروید، از گناهان تن و گناهان روح و گناهان فکر و قلب استغفار کنید.
آن جامعهای که اینطور محلّ استغفار الهی و توبه الیاللَّه باشد، جامعه نورانی خواهد بود و به برکت آن نورانّیت، پروردگار متعال خیرات را بر جامعه نازل خواهد کرد؛ همچنان که به برکت همین دلهای پاک و ارواح طیبه شما مردم در طول این هجده، نوزده سال پیروزی انقلاب، برکات و خیرات و لطف خودش را بر این ملت و بر این کشور نازل کرده است. برای حفظ و جلب رحمت الهی، باید به درِ خانه خدا رفت.
تمام عبادات و تکالیف شرعی ای که من و شما را امر کردهاند تا انجام دهیم، در حقیقت ابزارهای همین تزکیه یا همین تربیت است؛ برای این است که ما کامل شویم؛ ورزش است. همچنان که اگر ورزش نکنید، جسم شما ناتوان، بیقدرت و آسیبپذیر خواهد شد و اگر بخواهید جسم را به قدرت، به زیبایی، به توانایی، به بروز قدرت ها و استعدادهای گوناگون برسانید، باید ورزش کنید. نماز، ورزش است؛ روزه، ورزش است؛ انفاق، ورزش است؛ اجتناب از گناهان، ورزش است؛ دروغ نگفتن، ورزش است؛ خیرخواهی برای انسانها، ورزش است. با این ورزشها، روح زیبا و قوی و کامل میشود. اگر این ورزشها انجام نگیرد، ممکن است به ظاهر خیلی پسندیده به نظر بیاییم؛ اما باطن مان یک باطن ناقص و نحیف و حقیر و آسیبپذیر خواهد بود. روزه، یکی از این ورزشهاست.
روزه فقط این نیست که انسان نخورد و نیاشامد. این نخوردن و نیاشامیدن، باید از روی نیّت باشد، والاّ اگر شما یک روز به خاطر گرفتاری و یا اشتغال به کار، دوازده ساعت، پانزده ساعت فرصت نکنید چیزی بخورید، هیچ ثوابی به شما نخواهند داد. اما همین امساک را وقتی با نیّت انجام دادید - «اجعلنا ممّن نوی فعمل»؛ نیّت کند و به دنبال آن، عمل انجام دهد - این همان گوهر درخشانی میشود که به شما ارزش میبخشد و روحتان را قیمتی میکند.
شرط روزه، نیّت است. نیّت یعنی چه؟ یعنی این عمل را، این حرکت را، این امساک و تمرین را، جهت دادن برای خدا، در راه خدا، به خاطر انجام دستور الهی. این است که به هر کاری ارزش میبخشد. لذا در دعای شب اوّل ماه مبارک میخوانید که: «اللّهم اجعلنا ممن نوی فعمل ولا تجعلنا ممن شقی فکسل». کسالت، بیرغبتی و بینشاطی برای کار - چه کار معنوی و چه کار مادّی - شقاوت است.
روزه، یکی از بهترین کارهاست. با این که به ظاهر اقدام نکردن است؛ اما در باطن اقدام است، عمل است، کار مثبت است. چون شما نیّت این کار را دارید؛ لذا از هنگامی که وارد صحنه روزهداری میشوید - یعنی از بعد از لحظه طلوع فجر - تا آخر روز به طور دائم به خاطر این نیّت، در حال عبادتید. اگر هم بخوابید، عبادت میکنید. همینطور راه بروید، عبادت میکنید.
این که از قول نبّی اکرم علیهو علی آلهالصّلاة والسّلام نقل شده است که فرمود: «انفاسکم فیه تسبیح و نومکم فیه عبادة»؛ خوابیدن و نفس کشیدن شما عبادت است، خواب چطور عبادت میشود؟ نفس کشیدن چطور «سبحاناللَّه» گفتن میشود؟ این به خاطر آن است که شما بیکار هم که باشید، هیچ اقدامی هم که نکنید، چون با این نیّت وارد این وادی شدهاید، یکسره در حال عبادتید.
در روایت دیگر میفرماید: «نومالصّائم عبادة و صمته تسبیح»؛ سکوت هم که میکنید، مثل این است که «سبحاناللَّه» میگویید. و «عمله متقبّل و دعائه مستجاب»؛ عمل شما مقبول، و دعایتان مستجاب است. سکوت شما عبادت است، نفس کشیدن شما عبادت است، خوابیدن شما عبادت است. چرا؟ چون شما این امساک و این دست کشیدن از بخشی از لذّات جسمانی را، برای خدا در یک مدّت سی روزه - ماه رمضان - تجربه میکنید.
همه این عبادت و دیگر عبادات، برگرد این محور میگردد که انسان با مشتهیّات نفسانی و با لذایذی که انسان را به پستی میکشانند و برده میکنند، مبارزه کند.
افسار گسیخته کردن نفس انسانی، هنر نیست. هر چه در توان داری لذّت ببری، برای انسان کمال نیست؛ این از مقوله حیوانیّت است. انسان هم یک جنبه حیوانی دارد؛ تقویت جنبه حیوانی است. البته جنبه حیوانی هم جزو ماست و نخواستند که ما آن را نداشته باشیم. خوردن، آشامیدن، استراحت کردن، لذّت مباح بردن، جزو وجود ماست؛ اشکال هم ندارد و کسی آنها را منع هم نکرده است. آنچه ممنوع است، این است که انسان در این جنبه غرق شود. مادّیگری، انسان را به غرق شدن در این جنبه میکشاند. ادیان و روشهای عقلانی عالم - که روش الهی، مبتنی بر پایههای عقلانی است - جلوِ انسان را میگیرد، تا در این سراشیب لذّتبری از لذایذ و مشتهیّات زندگی، اختیار خود را از دست ندهد و فرو نغلتد. هر دعوتی که انسان را به لجامگسیختگی در لذّات بکشاند، دعوت به آتش و دعوت به بدبختی و هلاکت است. به طور کلّی، دعوت انبیا، دعوت حکما، دعوتهای الهی، در جهت کفّنفس از این لذایذ است، که روزه هم از این قبیل است. به همین خاطر است که در روایات ما، ماه رمضان یک صحنه مناسب شمرده شده است؛ برای این که انسان در این ماه تمرین کند و مجموعه گناهان را ترک گوید.
اگر ما اخلاص ورزیدیم، بندهی مخلص میشویم؛ اخلاص ورزنده برای خدا، در عمل و نیت. اما فراتر از بندهی مخلص، بندگان مخلصاند. مرحوم سید بحرالعلوم رضواناللَّه تعالی علیه، در رسالهای که در سیر و سلوک به ایشان منسوب است، بین مخلص و مخلص فرق میگذارد. میگوید مخلص کسی است که عملی را فقط برای خدا انجام میدهد و کاری به کار دیگران ندارد. اما مخلص آن است که همهی وجود خود را خالصاً و مخلصاً برای خدا قرار میدهد. همهی هستی او فقط برای خداست. این، مرتبهی بسیار والایی است که واقعاً دور از دسترس است. اما بهنظر بنده، در این دوران، بخصوص جوانان و کسانی که در میدانهای عمل و مبارزه و جهاد واردند، میتوانند به این مرتبه هم برسند. البته برای امثال ما مشکل و خیلی دشوار است. ما خیلی دوریم! اما جوانان و بخصوص جوانان مؤمن و پاک و خالص، با آن دلهای روشن و پاکی که دارند، میتوانند به اینجا برسند. البته رسالهی مذکور، منسوب به مرحوم بحرالعلوم است و قطعی نیست که مال ایشان باشد. بعد میفرماید: خدای متعال به این مخلصین سه وعده داده است؛ سه امتیاز بزرگ. یکی این است که فرموده است: «فانهم لمحضرون الّا عباداللَّه المخلصین.» یعنی:
در قیامت، همهی مردم در محشر حاضر میشوند و مورد محاسبهی الهی قرار میگیرند، مگر بندگان مخلص که آنها معافند. آنها چون ذرّه ذرّهی اعمال و انفاس و حرکاتشان برای خدا بوده است، لذا از اینکه در این عرصه از عرصهی حشر آفاقی وارد شوند و مورد سؤال قرار گیرند، معافند.
امتیاز دوم این است که میفرماید: «و ما تجزون الا ما کنتم تعملون الا عباداللَّه المخلصین.» همهی مردم، پاداش متناسب با عمل کاری را که انجام دادهاند میگیرند، مگر بندگان مخلص خدا. اینها عملشان و پاداششان متناسب نیست. عملشان هرچه که باشد، پاداش آنها بینهایت است؛ زیرا این وجود متعلق به خدا، برای خدا و سرتا پا در خدمت اهداف الهی است. او، همهی وجودش برای خدا خالص شده است.
روایتی را دیدم - البته سند این روایات را فرصت نمیکنم نگاه کنم و نمیدانم سندش چگونه است - که مضمونش این بود که خدای متعال میگوید: «اگر به بندهی مخلص یا مخلص، همهی دنیا را هم بدهم، حق او ادا نشده است.» بنابراین، جزای او متناسب با عملی که انجام میدهد، نیست. یک نماز او برابر هزاران نمازی است که بندگان خوب خدا بخوانند.
امتیاز سوم که از همهی اینها بالاتر است، این است که «سبحان اللَّه عما یصفون الا عباد اللَّه المخلصین.» یعنی:
خدای متعال از آنچه که بندگان او توصیف کنند، منزه است؛ مگر از آنچه که بندگان مخلص توصیف کنند. یعنی آنها میتوانند حقِ توصیف الهی را ادا کنند. بندگان دیگر، کمتر و کوچکتر از این هستند؛ و هرچه در باب پروردگار عالم بگویند «ماعرفناک حق معرفتک.»
اوصاف خدا از زبان انسانها، ناقص و نارساست؛ مگر از ناحیهی بندگان مخلص. آنها میتوانند خدای متعال را کماهوحقه توصیف کنند. و لذاست که انسان اگر خود را به دعاهایی که از ائمه علیهمالسّلام، مأثور است، انس بدهد و مرتبط کند، امید این هست که توانسته باشد با خدای متعال، درست مناجات کند و چنان که شایستهی الهی است، با او حرف بزند. ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نکنید. دعاهای وارد شده در ماه رمضان، یکی از آن نعم و فرصتهایی است که باید مغتنم بشمرید. این دعای ابیحمزه، این دعای افتتاح، این دعای جوشن وبقیهی ادعیهای که در روزها و شبها و سحرها و بقیهی ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهای بزرگ الهی است. فرصت را مغتنم بشمارید.
امیرالمؤمنین فرمود: «و ما جالس هذا القران احد الّا قام عنه بزیادة أو نقصان: زیادة فی هدی، أو نقصان من عمی»؛ وقتی از کنار قرآن بلند میشوید، چیزی بر شما افزوده شده است، و آن هدایت است؛ و چیزی از شما کم شده است، و آن کوری و جهالت است. میخواستند این هدایت را از ما بگیرند. کار به جایی رسید که نسل پرورشیافتهی دوران ستمشاهی اخیر - یعنی این بیست سال قبل از پیروزی انقلاب - در مدارس با قرآن آشنا نشده بود؛ حالا اگر شانسش میگرفت و در جایی دورهی قرآنی، استاد قرآنی، پدر مهربانی، مادر قرآنخوانی گیرش می آمد، فبها و نعمة، والّا قرآنی وجود نداشت! انقلاب آمد و قرآن را با جان مردم آمیخت.
عزیزان من! قراء قرآن! جوانان پاکدل انقلابی ما! این رابطه را روزبهروز با قرآن بیشتر کنید؛ در خانوادهها عطر قرآن را در فضا منتشر کنید؛ قرآن را بخوانید و بخوانید؛ در قرآن تدبر کنید.
دشمن نمیخواهد مسلمانان آیات قرآن را مثل عَلَم در دست بگیرند؛ چون قرآن تکلیف ها را معین کرده است؛ تکلیف مسلمانان را، تکلیف جهاد را، تکلیف زندگی اسلامی و مرگ اسلامی را.
ما باید رابطهمان را با قرآن روزبهروز مستحکمتر کنیم. در خانهها قرآن بخوانید. حتّی در هنگام بیکاری، چنانچه مختصر فراغتی پیدا میکنید، خودتان را به قرآن وصل کنید. هر روز مقداری قرآن بخوانید و آن را فرا بگیرید. این روشهای تجویدی را فرا بگیرید. از این معلمان و اساتیدی که عمدتاً از کشور مصر آمدهاند، هرچه ممکن است، استفاده کنید. این استاد «ابوالعینین شعیشع» که یک پیر قرآن است، بنده از سی سال پیش - شاید هم بیشتر - با صدا و نوارهای ایشان آشنا هستم؛ اینها عمرشان را با قرآن گذراندهاند؛ اینها کسانی هستند که در این رشتهی قرائت و تلاوت قرآن کار کردهاند؛ خوب هم کار کردهاند؛ حایز مراتب خوب هم شدهاند. آنچه را که این اساتید قرآن دارند، از آنها فرا بگیرند. البته قرآن یک دریای عمیق و یک بحر واسع است و نهایتی ندارد؛ هرچه پیش بروید - چه در سطح قرآن، چه در اعماق آن - همچنان امکان سیر و پیشرفت و حرکت وجود دارد.
آن چیزی که برای انسان خطرناک است، همین احساس استغنا و بی نیازی و قدرت و اتکا به دانایی خویشتن است. قرآن کریم، داستان قارون را نقل میکند و میگوید، وقتی که به او نصیحت میکردند، او در جواب میگفت: «انّما اوتیته علی علم»: من از روی علم و دانش، این ثروت را به دست آوردم و متعلق به خودم است. این غرور، فخر، تکبر، تکیه به آنچه که در انسان هست و چیز کم و ناچیزی است و انسان آن را چیزی می انگارد و خیال میکند زیاد است، بزرگترین بلیههاست.
در جمهوری اسلامی، همهی قشرها، چه کسانی که مسؤولیتی در نظام جمهوری اسلامی دارند - که البته نسبت به اینها، تکلیف سنگین تر و فوری تر و واجب تر است - چه مردم معمولی جامعه که سمت و منصب و شغل و اعتباری ظاهری را یدک نمی کشند، اگر سعی کنند همین یک خصوصیت را - تواضع، زدودن روح تکبر و استعلا و علو، که موجب طغیان است - در خودشان به وجود آورند، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و جامعه، جامعهی حقیقتاً اسلامی خواهد شد. باید این کارها را بکنیم؛ منتظر چه هستیم؟ آن احساس و وسوسهیی که درون من و شما وجود داشته باشد، دایم به ما بگوید که ما از دیگران بالاتریم، حرف ما از حرف دیگران قابل قبول تر است، شأن ما از شأن دیگران بیشتر است؛ این، موجب فساد و اختلاف و گسستن همه چیز در نظام اسلامی است؛ این را باید از بین برد. اگر ما این صفت شیطانی را در وجود خودمان و در صحن جامعه از بین بردیم، برادری و همکاری به وجود خواهد آمد و روزبهروز، وحدت بهتر و بیشتری ایجاد خواهد شد و جامعه، التیام الهی و اسلامی خودش را به دست خواهد آورد.
امیرالمؤمنین(صلواةاللَّهوسلامهعلیه) در کتاب شریف نهجالبلاغه، دربارهی صفت تکبر و در مقام علاج و زدودن آن، مطالب عجیبی بیان فرمودند و کلمات دُرباری از آن بزرگوار نقل شده و زندگی آن حضرت هم، مظهر همین عبودیت برای خدا و در راه خدا بود.
شاید بشود نقطهی مقابل آن کبر و علوّ و استعلا در وجود انسان را، عبودیت و بندگی و خضوع محض در مقابل خدا دانست، که پذیرفتن احکام الهی و تسلیم در مقابل خدا را به همراه دارد.
این، خصوصیت اولیای الهی است و وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیهالصّلاة والسّلام) بیشتر از همه کس، به این خصوصیت آراسته بود. وجود آن بزرگوار، از اول زندگی و از اول مبارزاتِ در راه اسلام، تا زمانی که پیامبر خدا(ص) در جامعه حضور داشتند و همچنین بعد از رحلت پیامبر، تا وقتی که حکومت و خلافت در اختیار آن بزرگوار قرار گرفت و همچنین در دوران خلافت و حکومت آن بزرگوار، در عین مبارزهی با طاغوتها و متکبران و مستکبران صحنهی سیاست، با آن روحیهی استکباری که در درون انسانها هست، نیز مبارزه میکرد. عمل شخصی او، اینطور بود. در وجود خود آن بزرگوار، خضوع و خشوع و تواضع در مقابل پروردگار، یک چیز عجیب و استثنایی بود و در دیگران هم این حالت را ایجاد میکرد.
امیدواریم که خدای متعال، به برکت آیات کریمهی قرآن و کلمات مولای متقیان (علیهالصّلاةوالسّلام) در این روزهایی که متعلق به آن بزرگوار است، همهی ما را توفیق بدهد که بتوانیم در راه عبودیت الهی قدم برداریم و خودمان را بندگان شایستهی خدا کنیم.
در این سورهی مبارکهی نمل، من تأمل میکردم. ماجرای سلیمان پیامبر(علی نبیّنا وعلیهالسّلام) که در این سوره، مقداری از آن ذکر شده، خیلی عجیب است. تقریباً همهی قضایا، دور همین محور دور میزند. سوره، با ماجرای موسی شروع میشود و به فرعون - که علوّ و استکبار فرعونی را ذکر میکند - منتهی میشود. یعنی اینکه یک انسان، به قدرت و عزت ظاهری خود، آنقدر ببالد که دنیایی از او بهوجود بیاید که از فرعون بهوجود آمد. بلافاصله وارد قضایای سلیمان و داود میشود: «و لقد اتینا داود و سلیمان علما». خدای متعال، علم و مُلک و قدرت را به اینها داد؛ تا جایی که سلیمان به مردمی که در اطرافش بودند، خطاب کرد و گفت: «و اوتینا من کلّ شیء». همهی امکاناتی که برای یک قدرت یگانه لازم است، خدای متعال به سلیمان عطا کرده بود. مُلک سلیمانی، حکومت سلیمانی، محصول تلاش چندصد سالهی بنی اسرائیل است؛ یعنی حق، همان حقی که موسی آن را بر فرعون عرضه کرد.
آن کلمهی توحیدی که در بنی اسرائیل، سالیان درازی تعقیب شد، مظهر حکومت این حق و کلمهی توحید، حکومت داود است و بعد از او، حکومت سلیمانِ پیامبر که حکومت عجیبی است.
تمام داستان سلیمان، از اول تا آخر - تقریباً آن مقداری که خدای متعال در این سوره ذکر میکند - پیرامون این نکته است که این انسان مقتدرِ عظیمالشأنی که نه فقط کلیدهای قدرت مادّی و معمولی و عادی، بلکه کلیدهای قدرت معنوی و همچنین کلیدهای قدرت غیرمعتاد و غیرمعمولی، در اختیار او بوده و یک قدرت بینظیر داشته که هیچکسی قبل از سلیمان و بعد از سلیمان، به چنین حکومت و قدرتی نرسیده؛ در اوج این قدرت، این انسان در مقابل پروردگار عالم، خاضع و خاشع است: «نعم العبد انّه اوّاب». در آیات متعددی از قرآن - چه در سورهی نمل، چه در سورهی سبا، چه در سورهی صاد، چه در سورهی بقره - پروردگار عالم، از سلیمان اسم آورده و او را به عنوان «اوّاب» و بندهیی که برای خدا تواضع میکند و به خدا برمیگردد و همهی امور خود را به خدا محول مینماید، توصیف میکند.
پروردگار عالم، از سلیمان اسم آورده و او را به عنوان «اوّاب» و بندهیی که برای خدا تواضع میکند و به خدا برمیگردد و همهی امور خود را به خدا محول مینماید، توصیف میکند.
در این بخش از داستان سلیمان هم که در سورهی نمل آمده، همینطور است. اول، از داستان مورچهها شروع میکند: «حتّی اذا اتوا علی واد النّمل قالت نملة یا ایّها النّمل ادخلوا مساکنکم لایحطمنّکم سلیمان و جنوده». سخن مورچهیی به مورچههاست که میگوید: «و هم لا یشعرون». یعنی سپاهیان سلیمان، در حالی که آنها نمیدانند و نمیفهمند و توجه ندارند، شما را لگد نکنند. سلیمان پیامبر، این سخنان را میفهمد. این، قدرت الهی است. حالا این پیامبر، چگونه امواجی را که از مورچهها ساطع میشود و وسیلهی ارتباط یک مورچه با مورچههای دیگر است و برای انسان، غیرقابل فهم و درک است، درک میکند؟ این، جزو قدرتهای الهی است که «علّمنا منطق الطّیر». سلیمان پیامبر، سخن گفتن پرندگان را میفهمد و خصوصیات سخنان پرندگان را درک میکند. اینها چیزهایی است که هرچه علم پیشتر میرود و خصوصیاتی از پرندگان و جانوران و گیاهان را برای ما روشن میکند، بیشتر قابل فهم و قابل قبول میشود.
یک روز بود که هرکدام از این حرفها مطرح میشد، ذهن مادّی مردم و حتّی علما، آن را رد میکرد. تقریباً در حدود صد سال پیش، مفسران و روشنفکرانی با تفکرات صددرصد مادّی و نفی معنویت، در هند و مصر بودند که با افکار قرن نوزدهمی اروپا، مأنوس و آشنا بودند. اینها هر چیزی از این قبیل را دیدند، به معنای دیگری حمل کردند؛ درحالیکه هیچ احتیاجی به این نیست. پیشرفت دانش برای ما، چیزهای زیادی از این قبیل را ثابت کرده که میشود فهمید. ادعا کردهاند که آنها را هم فهمیدهاند و قابل درک است! علی اىّ حال، قرآنِ ناطقِ صریح، جای شبههیی ندارد و ما آن را قبول داریم و این معنا، برای ما قابل فهم است.
بعد از آنکه آن قدرت عظیم، سخن مورچه را میشنود، «فتبسّم ضاحکا من قولها»: از سخن مورچه تبسم میکند! این، یک چیز خیلی شیرین و سمبلیک است. مورچه، مظهر ضعف و خُردی و حقارت است و سلیمان، مظهر قدرت انسانی و مظهر عظمت است. از این عظمت، بیشتر نمیشود. در مقابل سخن طعنآمیزِ حقیرترین موجودات، خشمناک نمیشود و درصدد مقابله و انتقام برنمیآید. این، روحیهی خیلی عجیبی است. البته در پیامبر، چنین روحیههایی قابل تصور است؛ اما برای انسانهای معمولی، این مقدار حلم و ظرفیت روحی میسور نیست.
نکتهیی در همین داستانهای مربوط به سلیمانِ پیامبر هست که در قرآن کریم، روی آن تکیه شده و قابل توجه است. آن نکته هم در همین روال میباشد. عرض کردم که این بخش مربوط به سلیمان در این سوره، کأنّه همهاش در اطراف همین قضیه است؛ یعنی نشان دادن اینکه انسانهای قدرتمند، چگونه ممکن است در مقابل خدای متعال خاضع و خاشع بشوند، خودشان را نبینند، حیثیت و منیت خود را به حساب نیاورند، در مقابل خدا هیچ باشند و چگونه این، مایهی کمال انسانی است. سعی شده، این نشان داده بشود.
وقتی سلیمان اطلاع پیدا کرد که حکومت ملکهی سبا - بلقیس - وجود دارد، پیغام فرستاد که «الّا تعلوا علی و اتونی مسلمین». یعنی این قدرت فایقهی الهی، همهی قدرتهای فرعونی و شخصی و شیطانی را از بین میبرد و همه را در مقابل خدای متعال تسلیم میکند. شهر سبا، حدوداً محلی در یمن یا نزدیک شمال آفریقا بوده که البته محل دقیق آن، مورد اختلاف است. سلیمان به بلقیس پیغام میدهد که بایستی در مقابل قدرت سلیمانی تسلیم بشوید. بلقیس، هدیهیی به خدمت سلیمان میفرستد؛ ولی سلیمان هدیهی آنها را رد میکند. نشان میدهد که مسأله، مسألهی مبادلات مالی و معامله نیست؛ مسألهی ایمان و تسلیم در مقابل خداست.
بلقیس، هدیهیی به خدمت سلیمان میفرستد؛ ولی سلیمان هدیهی آنها را رد میکند. مسأله، مسألهی مبادلات مالی و معامله نیست؛ مسألهی ایمان و تسلیم در مقابل خداست.
وقتی بلقیس وارد منطقهی قدرت سلیمان و مشرف به قصر او میشود، سلیمان دستور میدهد که یک قصر و ایوان و محل مُعْظمی از جنس شیشه درست کنند؛ چون قدرت مافوق عادت در اختیار سلیمان بود: «یعلمون له ما یشاء من محاریب و تماثیل». قصر یا ایوان با عظمتی از جنس شیشه درست کردند. وقتی که بلقیس خواست وارد آن محوطه بشود، از شفافیت این شیشهها، خیال کرد اینها آب است. و چون ناچار بود که وارد بشود - گفته بودند باید وارد بشوی - لباسش را بلند کرد که به آب تر نشود. وقتی لباسش را بلند کرد، سلیمان به او فرمود: «انّه صرح ممرّد من قواریر»: اینها آب نیست، شیشه است. برو، نمیخواهد لباست را بلند کنی!
در اینجا، این عظمت سلیمانی - که علم و قدرت و عزت و ثروت و همه چیز را جمع کرده بود و در اختیارش قرار داده بود - ناگهان غرور بلقیس را شکست و آن مانع اصلی برای اسلام و مسلمان شدن و ایمان آوردنِ او را از سر راه برداشت. بههرحال، او هم پادشاه و فرد قدرتمندی بود. وقتی قدرتمندان در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، بیشتر تکبر میورزند و روح کبرآلود و آن نفس سرکش خودشان را بیشتر میدان و پرورش میدهند؛ معارضه است دیگر. در مقام معارضه، خصوصیت فرعونی انسان، بیشتر ظاهر میشود. با این وضعیت، ممکن نبود که بلقیس ایمان بیاورد. اگر ایمان هم میآورد، ایمان ظاهری و ایمان از روی ترس بود. چرا؟ چون حالت سلطنت و قدرت و جبروت، در باطنش اجازه نمیداد که او ایمان بیاورد.
وقتی در مقابل این عظمت قرار گرفت - عظمتی که در کمال قدرت و پیچیدگی، در یک انسان جمع شده است؛ اما در عین حال، این انسان خودش را بندهی خدا میداند - ناگهان آن شیشهی عجب و غرور درون بلقیس شکسته شد؛ «قالت ربّ انّی ظلمت نفسی».
بعد از آنکه این آیت عظیم را دید، اینجا بود که بلقیس، زبان به مناجات پروردگار باز کرد و گفت: پروردگارا ! من به خودم ظلم کردم. «واسلمت مع سلیمان». از روی دل، اسلام آورد؛ یعنی آن مانع برطرف شد.
در اینجا هم خدای متعال نشان میدهد که یک انسان، مادامی که اسیر طلسم کبر و کبریایی و جبروت درونی خودش است، ممکن نیست ایمان بیاورد. وقتی این طلسم شکست، ایمان آوردنِ او هم آسان میشود. این، آن درس بزرگ قرآنی و اسلامی است. تمام مشکلاتی که در دنیا پیدا شده، به خاطر همین کبریایی ها پیدا شده است.
افرادی که امروز در دنیا دارای قدرت هستند - قدرتهای بزرگ پوشالی، قدرتهایی که هیچچیز نیست - امروز قدرتمندند؛ اما فردا به خاک سیاه نشستهاند.
امروز یک سلطان است؛ اما دو روز بعد، یک هفتهی بعد، موجود عاجز و ناتوانی است که قدرت دفاع از جان خودش را هم ندارد! چهقدر تاریخ از این قضایا پُر است. این، چه قدرتی است؟ این، چه جبروتی است که انسان به آن بنازد و ببالد؟ غنیهایی که به غنای خودشان متکی هستند، غافل از آنند که این، غنا و بی نیازی نیست. این، همان حالتی است که در سورهی شریفهی «علق» میفرماید: «انّ الانسان لیطغی. ان راه استغنی». وقتی انسان طغیان میکند که خود را غنی ببیند، غنی بیابد و بی نیاز احساس کند. مایهی طغیان، این است.
ای بسا کسانی که پول زیاد و ثروت و امکاناتی دارند، اما خودشان را بی نیاز احساس نمیکنند و تکیهیی به این ثروت ندارند و خودشان را وابستهی به خدا میدانند. این آدم، طغیان نخواهد کرد. سلیمانِ پیامبر - که همهی ثروت دنیا در اختیار او بود - مظهر کامل چنین چیزی است. حکومت های الهی در طول تاریخ و هرکدام از پیامبران و اولیا که به حکومت رسیدند، همینطور بودهاند. ثروت ها و امکانات جامعه در اختیار آنها بوده، ولی خود را از آن جدا میکردهاند؛ مثل امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) که ثروت شخصی هم داشت و دایماً تحصیل میکرد و صدقه می داد. ثروت های جامعه و بیتالمال هم در اختیار او بود، هرچه که میخواست، می توانست مصرف بکند؛ اما از این غنا و ثروت، خودش را جدا می کرد.
این ماه، همچنین بهار قرآن است. انس با قرآن، معرفت اسلامی را در ذهن ما قویتر و عمیقتر میکند. بدبختی جوامع اسلامی، به خاطر دوری از قرآن و حقایق و معارف آن است. آن کسانی از مسلمانان که معانی قرآن را نمیفهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتّی کسانی هم که زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را میفهمند، به خاطر عدم تدبر در آیات قرآن، با حقایق قرآنی آشنا نمیشوند و انس نمیگیرند. میبینید که آیهی «لن یجعل اللَّه للکافرین علی المؤمنین سبیلا» - یعنی خداوند مؤمنین را زیردست و زبون کفار قرار نداده است - در کشورهای عربی و به وسیلهی مردم عرب زبان در دنیا خوانده میشود، اما به آن عمل نمیگردد. در آیات قرآن، توجه و تنبه و تدبر نیست؛ لذا کشورهای اسلامی عقب ماندهاند.
انس با قرآن، یعنی قرآن را خواندن و باز خواندن و باز خواندن و در مفاهیم قرآنی تدبر کردن و آنها را فهمیدن. فارسیزبانها میتوانند از ترجمهی قرآن استفاده کنند و کلمات قرآنی را به طور تقریب بفهمند و مضامین آیات قرآن را دریابند و در آنها فکر و تأمل کنند.
اگر در آیات قرآن تأمل بکنیم، اراده و استقامت ما قویتر و بیشتر از این خواهد شد. همین آیات قرآنی است که توانست در روزگاری، انسانهایی را تربیت کند که با دنیای کفر و ظلمات بستیزند. همین معارف است که ملت بزرگ ما را وادار کرد و مجهز نمود که با دنیای مدرن مظلَم جاهلیت - جاهلیت مدرن و جاهلیت قرن بیستم - مقابله کند. امیدواریم که ملت ما روزبهروز به قرآن و حقایق قرآنی نزدیکتر بشوند.
ماه رمضان را مغتنم بشمارید. این روزها را با روزهداری، و این شبها را با ذکر و دعا به سر ببرید. فصل دعا هم، همین ماه مبارک است. اگرچه همیشه انسان باید با رشتهی دعا به خدا متصل باشد، اما آیهی «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الدّاع اذا دعان» در سورهی بقره، در خلال همین آیات مبارکهی مربوط به روزه و ماه رمضان است. در وسط آیات روزه و ماه رمضان، این آیهی «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب» آمده، که همهی انسانها و همهی بندگان را به دعا و توجه سوق میدهد و دعوت میکند.
رابطهی دعا، رابطهی قلبی شما با خداست. دعا، یعنی خواستن و خدا را خواندن. خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمیکنید. انسان ناامید که چیزی طلب نمیکند. پس، دعا یعنی امید، که ملازمِ با امید به اجابت است. این امید به اجابت، دلها را مُشعل میکند و منوّر نگه میدارد. به برکت دعا، جامعه بانشاط و اهل حرکت میشود.
میفرماید: «و شهر التّمحیص»؛ این ماه، ماه تمحیص است. «تمحیص» یعنی چه؟ یعنی خالص کردن. مقصود این است که در این ماه، ناب و خالص شویم.
عزیزان من! در وجود شما، زرِ ارزشمندی نهفته است که متأسفانه، در موارد بسیاری، این زر، با خاک، با مس و با اشیای کم قیمت، در هم آمیخته و مخلوط شده است. گنجی است در درون شما که در هم آمیخته با خار و خاشاک است.
همه زحمت انبیای الهی برای این بود که من و شما بتوانیم آن زر، آن عنصر قیمتی را در وجود خودمان ناب و خالص کنیم و از بوته درآوریم. امتحان ها و شدّت ها در دنیا برای این است.
تکلیف هاىِ سخت که خدای متعال به اشخاصی متوجّه می کند، برای این است. مجاهدت در راه خدا، برای این است. شهید، که این قدر در راه خدا ارزش دارد، همه ارزشش برای این است که با آن مجاهدتِ بزرگ و نهادنِ جان در معرض فدا کردن، توانسته است خود را ناب و خالص کند؛ مثل خالص شدنِ طلا و بیرون آمدن از بوته.
این ماه، ماه خالص شدن است و اگر درست نگاه کنیم، خالص شدن در این ماه، از راه های دیگرِ خالص شدن، آسان تر است. ما با همین روزه و مبارزه کردن با نفس، می توانیم خودمان را خالص کنیم. اغلبِ گمراهی هایی که وجود دارد، یا به خاطر گناهانی است که از ما سر می زند و یا به خاطر خصلت های زشتی است که در وجودِ ما نهفته است.
خالص شدن در این ماه، از راه های دیگرِ خالص شدن، آسان تر است.
«ثمّ کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذّبوا بایات اللَّه.» گناه، عاقبتش گمراهی است؛ مگر اینکه نور توبه در دل انسان بدرخشد. اینکه مدام به ما میگویند «اگر یک گناه کردید، پشت سرِ همان گناه توبه کنید. از تکرار گناه، پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دیگر گناه نکنید» برای این است که فرو رفتن در باتلاق گناه، کار خطرناکی است و گاهی انسان به جایی می رسد که دیگر راه برگشتی ندارد.
یکی گناه است که وسیله گمراه شدن می گردد و یکی هم خصلت های ناپسند است. خصلت های زشت، بیشتر از گناهان فعلی به گمراهی انسان می انجامد. اگر ما در هر کار و هر حرف و هر عقیدهای، خودپرست و خودرأی باشیم، همدیگر را تخطئه کنیم و بگوییم «فقط من درست فهمیدم و من درست عمل میکنم»، آن گاه به هیچ مشورت واستدلال و منطقی اعتنا نکنیم و به هیچ حرف حقّی گوش نسپاریم؛ اگر حسد در وجود ما چنان ریشه دوانیده باشد که به خاطر آن، زیبا را زشت ببینیم و حاضر نباشیم حقیقت درخشانی را در جایی تصدیق کنیم.
اگر حبِّ شهرت، حبِّ مقام و حبِّ مال، ما را از پذیرش حقیقت باز دارد، اینجاست که پذیرای صفات خطرناکِ گمراه کننده شدهایم.
اغلب کسانی که میبینید در دنیا گمراه شدند، از این گذرگاه ها گمراه شدند. والاّ «کلّ مولود یولد علی الفطره.» پاکی در همه روح ها وجود دارد، و همه وجدان حق بین دارند؛ اما این چشمه نورانی و درخشان را با هواهای نفسانی و خصلتهای زشت - که بعضی ارثی و بعضی کسبی است - گل اندود می کنند.
پروردگارا! با همه وجود و با همه حواس و احساسات و مشاعر خود، تو را سپاس میگوییم که به ما فرصت عنایت کردی تا یک ماه رمضان دیگر را درک کنیم و یک بار دیگر در مهمانسرای الهی و معنوی مبارک تو وارد شویم. اگر این فضل و لطف بزرگ الهی با این توفیق همراه شود که بتوانیم این بار از ضیافت الهی حقیقتاً استفاده کنیم و بر سر سفره انعام و احسان الهی بهرهمند شویم، چنانچه تا آخر عمر یکسره شکر این نعمت را بگزاریم، شکر لازم و حقیقی را نگزاردهایم. به شما برادران عزیز و خواهران گرامی و نمازگزاران، ورود در ساحت این میهمانسرای الهی را تبریک عرض میکنم.
آنچه که امروز در خطبه اوّل عرض میکنم، اوّلاً توصیه همه شما برادران و خواهران عزیز به تقواست. هدف از روزه، تقوای الهی است و یکی از بزرگترین دستاوردهای ماه مبارک رمضان است. امیدوارم من و شما بتوانیم به برکت این ماه، در رفتار خود، در گفتار خود، در احساسات و اندیشههای خود، تقوای الهی و آن مراقبت عظیم را حاکم کنیم و خود را یک قدم به کمال انسانی نزدیک سازیم. بعد هم صحبت کوتاهی درباره روزه است که وظیفه عمده در این ماه مبارک به حساب میآید.
خدای متعال بشر را طوری آفریده است که به تربیت احتیاج دارد. هم از بیرون باید او را تربیت کنند، هم از درون خودش باید خودش را تربیت کند. در مقوله مسائل معنوی، این تربیت، یکی تربیت فکر و قوای عقلانی اوست که محلّ این تربیت، تعلیم است و یکی تربیت نفس و قوای روحی و قوه غضبیّه و شهویّه اوست که نام این تربیت، تزکیه است.
اگر انسان تعلیم درست و تزکیه درست شود، همان مادّه مستعدّی است که در کارخانه مناسبی شکل مطلوب خود را پیدا کرده و به کمال رسیده است. هم در این نشئه وجود او منشأ برکت و خیر و مایه آبادی جهان و آبادی دلهای انسانهاست، هم وقتی وارد نشئه دیگر شد و به عالم آخرت قدم گذارد، سرنوشت او همان سرنوشتی است که همه انسانها از اوّل تا امروز مشتاق آن بودهاند؛ یعنی نجات، زندگی ابدی سعادتمندانه و بهشت.
لذا انبیا از اوّل تا نبّىِمکرّم خاتم صلّی اللَّهعلیه وآله سلّم، هدف خود را تعلیم و تزکیه معیّن کردهاند: «یزکّیهم و یعلّمهمالکتاب والحکمة». انسانها را، هم تربیت عقلانی و فکری میکنند و هم تربیت روحی.
ماه رمضان، ماهی است که می شود با تذکّر و توجّه در آن، به جبرانِ کردههای ناپسند پرداخت. در «دعای ابوحمزه»، عبارتی بسیار تکاندهنده وجود دارد؛ که آن عبارت، این است:
«و اعلم انّک للرّاجی بموضع اجابةٍ و للملهوفین بمرصد اغاثةٍ و انّ فی اللّهف الی جودک و الرّضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فی ایدی المستأثرین و انّ الراحل الیک قریبُ المسافةِ و انّک لاتحتجب عن خلقک الاّ ان تحجبهم الاعمال دونک.» فرد دعا خوان و ثناگو، عرض می کند: «ای خدای من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزینِ پناه بردن به دیگران کردم و میدانم اگر کسی به سوی تو بیاید، راه نزدیک است...»
هر جا هستید، هر که هستید، در هر لباسی هستید، در هر سنّی هستید؛ ای جوان! ای پسر و دختر جوان! ای مرد و زن میانسال! ای پیرمردان و پیرزنان! ای فقرا! ای اغنیا! ای علما! ای متوسّط السوادها! هر که هستید، اگر احساس نیاز به خدا میکنید - که هر انسانِ سالمی این احساس را می کند - بدانید که خدا نزدیک است! یک لحظه دلتان را به خدا متوجّه کنید؛ جواب را خواهید شنید.
ممکن نیست کسی با خدا از روی دل حرف بزند، ولی جواب الهی را نشنود! خدا به ما جواب میدهد. وقتی دیدید دلِ شما ناگهان منقلب شد، این همان جوابِ خداست. وقتی دیدید اشکِ شما جاری شد، وقتی دیدید روح شما به اهتزار در آمد، وقتی دیدید طلب، با همه وجود از سر تا پای شما جاری شد، بدانید این همان پاسخ الهی است؛ این همان جواب خداست و جواب بعدی هم اجابت است؛
وقتی دیدید اشکِ شما جاری شد، دیدید روح شما به اهتزار در آمد، دیدید طلب، با همه وجود از سر تا پای شما جاری شد، بدانید این پاسخ الهی است؛ این جواب خداست و جواب بعدی هم اجابت است.
اجابت این خواستهها انشاءاللَّه، که در قرآن فرمود: «واسئلوا اللَّه مِن فَضله.» از خدا بخواهید. «و لیس من عادتک ان تأمر بالسؤال و تمنع العطیّه.» بگویید، سؤال کنید، بخواهید و مگر میشود که بخواهید و ندهد!؟ البته اقتضائات زمان و مکان و خصوصیات و نظایر آن هم، در خواستن از خدا مؤثّر است.
غرض اینکه، ماه رمضان را قدر بدانید و برای سعادت خود، تقوای خود، آینده خود و فرزندان خود؛ برای پیشرفت روزافزون این ملت بزرگ و این انقلاب عظیم؛ برای فتوحِ روح آن بزرگمردی که همه این اوضاع و احوال به برکت اراده، ایمان، تقوا و اقدام اوست - که خداوند روح او را در ملکوت اعلی، با ارواح انبیا و اولیا محشور فرماید - دعا کنید.
امام، در ادامه دعا میفرماید: «و شهر الطّهور»؛ «شهرِ پاکیزه کننده است.» در این ماه، عواملی وجود دارد که روح ما را پاک و طاهر میکند. آن عوامل چیست؟ یکی روزه است؛ یکی تلاوت قرآن است و یکی دعا و تضرّع است. این همه دعاها، ارزاق طیبّه و طاهرهای است از مائدههای ضیافت الهی که خدای متعال در این ضیافت یک ماهه خود، مقابل مردم گذاشته است. مضمون کلام امام این است که خدا در این ضیافت، با روزه از شما پذیرایی میکند.
روزه یکی از مائدههای الهی است. چنان که قرآن هم، در این ضیافت عظیم، یکی دیگر از مائدههای الهی محسوب میشود. از این مائدهها، هر چه بیشتر استفاده کنید، بنیه معنویتان قویتر خواهد شد و خواهید توانست بارهاىِ سنگینِ حرکت به سمت کمال و تعالی را راحتتر بکشید. آنگاه خوشبختی به شما نزدیکتر خواهد شد.
شهر اسلام، یعنی شهر «اسلام الوجه لدی اللَّه»؛ «در مقابل خدا تسلیم بودن.» خوب؛ انسانی جوان است و وقتی روزه میگیرد، گرسنه است، تشنه است و تمام غرایز، او را به سمت هوس و اشتهایی میخواند. ولی او، در مقابل همه این غرایز میایستد. برای چه!؟ برای اجرای امر پروردگار. و این، تسلیم در مقابل پروردگار است. در هیچ روزی از روزهای سال، یک مسلمان، به طور عادّی، این همه در مقابل خدا تسلیم نیست که در روزهای ماه رمضان به طور عادی تسلیم است. پس، «شهر اسلام» شهر تسلیم است.
«والحمدللَّه الذی جعل من تلک السّبل شهره شهر رمضان»؛ «حمد خدای را که یکی از این راه هایی که ما را به او؛ به کمال و به بصیرت نسبت به معدن عظمت میرساند، همین ماه رمضان است.» امام تعبیر می کند به «شَهره»؛ یعنی «شهر خودش». شهر خدا را یکی از این راه ها قرار داد. خیلی پرمعناست. اگر فکر کنیم همه ماه ها ماه خدا و مال خداست؛ وقتی که مالک همه وجود، بخشی از وجود را معیّن می کند و آن را به خود نسبت خاص می دهد، معلوم می شود نسبت به این بخش، توجّه و عنایت ویژهای دارد.
یکی از این بخش ها، همین «شهراللَّه» است؛ شهر خدا، ماه خدا. خودِ این نسبت، در فضیلت ماه رمضان، کافی است. «شهر رمضان، شهر الصیام و شهرالاسلام.» ماه روزه؛ ماهی که روزه آن، یکی از ابزارهای بسیار کار آمد برای تهذیب نفس است؛ چرا که در آن گرسنگی کشیدن و با هوس ها و اشتهاها مبارزه کردن نهفته است.
در باب ماه رمضان، چند جمله از دعای چهل و چهارم «صحیفه سجادیه»، که مربوط به همین ماه است، انتخاب کردهام و انشاءاللَّه، همین چند جمله را برای شما ترجمه میکنم. اما قبل از آن، خواهش میکنم عزیزان من، بخصوص جوانان، با صحیفه سجّادیه اُنس بگیرند؛ زیرا همه چیز در این کتابِ ظاهراً دعا و باطناً همه چیز، وجود دارد. امام سجّاد علیهالصّلاة و السّلام، در این دعا هم مثل بقیه دعاهای صحیفه سجادیه، با اینکه در مقام دعا و تضرّع است و با خدای متعال حرف میزند، اما سخن گفتنش، کأنّهُ از یک روال استدلالی و ترتیب مطلب بر دلیل و معلول بر علّت، پیروی میکند. اغلبِ دعاهای صحیفه سجادیه - تا آنجا که بنده سیر کردهام - همین حالت را دارد. همه چیز مرتّب و چیده شده است. مثل این است که یک نفر، در مقابل مستمعی نشسته و با او به صورت استدلالی و منطقی حرف میزند. همان نالههای عاشقانه هم که در صحیفه سجّادیه آمده است، همین حالت را دارد.
از همه ی عزیزان، بخصوص جوانان خواهش میکنم تا با صحیفه سجّادیه اُنس بگیرند
در اینجا نیز همین طور است. امام در اوّل دعای مورد اشاره میفرماید: «الحمدللَّه الّذی جعلنا من اهله»؛ «ما را اهل حمد قرار داد.» ما از نعم الهی غافل نیستیم، و او را حمد و شکر میکنیم. او راههایی در مقابل ما باز کرده است، که به حمدش برسیم. همچنین، غایات و راههایی معیّن فرموده و ما را در این راهها به رفتن واداشته است.
همهى برادران و خواهران عزيز نمازگزار را به توشهبردارى از اين روز و اين ماه دعوت مىكنم. حقيقتاً اگر ما در اين ايام پر بركت و ساعات مغتنم، با چشم باز و دل نورانى به روزها و شبها و دقايق نگاه كنيم، ارزش آنها را براى سعادت، معنويت، آينده و دنياى خود خواهيم دانست. چون اين روزها و ساعات را، خداوندِ مالك الوجود و خالقالخلق كه همه چيز متعلق به اوست، شرافت و ارزش بخشيده و ما را در استفاده از اين ساعات و ايام و ليالى، مفتخر به اذن و هدايت خود فرموده است.
بهترين توشهها در اين ساعات با بركت، انس با خداى متعال، رو كردن به او، دل بستن به او، خواستن از او و سخن گفتن با اوست. عزيزترين چيزى هم كه در اين روزها و در اين ماه از خدا مىخواهيد، «تقوا» باشد: «و اسعدنى بتقواك و لا تشقنى بمعصيتك.» سعادت، در تقواست. دنيا، در تقواست. آخرت، در تقواست.
گشايش در همهى امور و فرج الهى، در پرهيزكارى و تقواست
فتح و پيروزى، در تقواست. و گشايش در همهى امور و فرج الهى، در پرهيزكارى و تقواست. پس، از خدا بخواهيم كه دل با تقوا به ما عنايت كند. يعنى به جاى اينكه دل ما جذبِ هوسها و هواها شود و انگيزههاى دنيايى و مادّى و شخصى و حقير، ما را به سوى خود جذب كند، ارادهى خدا جذبمان سازد و محبت او، ما را به خود جذب نمايد و اين، بر همهى كارهاى ما، پرتو افكن باشد.
- تبریک عرض میکنیم این عید بزرگ و عید سعید را به شما حضار محترم، مسئولان کشور، سفرای محترم کشورهای اسلامی و به همهی ملت ایران و به امت اسلامی. و امیدواریم خداوند متعال به برکت تضرع و انابهای که ملت مؤمن و امت مسلمان در طول ماه رمضان و در این روز به پیشگاه پروردگار عالم عرض کردند، رحمت خود را، لطف خود را، حمایت خود را، هدایت خود را، بر همهی این امت بزرگ نازل فرماید.
- مظهر عید بودنِ این عید سعید، تعبد است، عبادت است، صفوف مستحکم نماز است. در همهی دنیای اسلام، امروز مردم در صفوف واحدِ نماز جماعت ایستادند و خشوع کردند در مقابل پروردگار. این یک پیوند معنوی و قلبی میان امت مسلمان است. همین صفِّ واحد باید بین امت اسلامی تشکیل بشود برای مواجههی با مسائل مهم جهان، که بسیاری از آنها مرتبطِ با امت اسلامی و با سرنوشت امت اسلامی است.
در همهی دنیای اسلام، امروز مردم در صفوف واحدِ نماز جماعت ایستادند و خشوع کردند در مقابل پروردگار. این یک پیوند معنوی و قلبی میان امت مسلمان است.
- این دلها اگر با یکدیگر متحد شد، اگر اختلافانگیزیهای ساختهی دست دشمنان امت اسلامی و دشمنان اسلام از میان برداشته شد، آنوقت دستها و قدمها و توانها و فکرها هم در یک جهت واحد قرار میگیرد و در مواجههی با جبههی عظیمِ مقابل با اسلام و امت اسلامی از خود کارائی نشان خواهد داد.
دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی 19/شهریور/1389
- خدا را شکر میکنیم که ماه رمضانی را برای ملت ما پیش آورد که در آن، فضای ذکر و توجّه و عبادت بر کشور ما و میان مردم ما غلبه داشت. این یکی از فرصتهای بزرگ الهی است. شما مردم عزیز و مؤمن، ماه رمضان را با روزه و تلاوت قرآن و عبادت و احیاء به سر آوردید و بحمداللَّه به روز عید رسیدید.
- امروز عید فطر است؛ روز عیدی گرفتن از خدای متعال است؛ روزی است که در قنوت نماز عید فطر میلیونها دلِ متذکّر و خاشع از خداوند متعال درخواست کردند همان خیراتی را که به برترین بندگانش داده است، به آنها هم بدهد و از شروری که برترین و بزرگترین انسانهای تاریخ را از آن دور نگه داشته است، آنها را هم دور بدارد. آن خیرات، در درجه اوّل، عروج به مقام توجّه به خدا، عبودیّت خدا، آشنا بودن و مرتبط بودن با خدا و الهام گرفتن از حضرت حق در همه گفتارها و کردارها و آنات زندگی است، و بدترین شرور، شرک به خدا، خضوع در مقابل قدرتهای غیرالهی و ضدّ الهی و بنده و برده دیگران بودن است. امیدواریم خداوند به فضل و رحمتِ خود دعای میلیونها مسلمان را که از دل بر زبان جاری کردند، مستجاب کند و مسلمانان را به وادی امن عبودیّت و مقام بنده صالح و شایسته خود وارد کند.
خطبههای نماز عید فطر 5/آذر/1382
* تصویر آرشیوی می باشد.
- عید فطر، یکی از عظیم ترین مناسبت های اسلامی است. دنیای اسلام، روز عید فطر را به معنای حقیقی عید میداند و عید میگیرد؛ و این چیزی است که اسلام برای امّت اسلامی خواسته است: «جعله اللَّه لکم عیدا و جعلکم له اهلا»؛ خدای متعال امروز را برای امّت اسلامی عید قرار داد و آنها را شایسته این عید دانست. آنچه مهم است، بخش دوم قضیه است. ما باید از این هدیه الهی استفاده کنیم؛ هم استفاده شخصی، به معنای راه دادن نور معرفت و توبه و انابه به دلهای خودمان، که اگر از عالم معرفت و محبّت الهی دریچهای بر روی دلهای خودمان باز و اندرون خود را نورانی کنیم، بسیاری از تاریکیها و گرفتاریهای دنیای بیرون هم حل خواهد شد؛ چون دل انسانهاست که سرچشمه خوبیها و بدیهاست - در اعمال و رفتار و مناسبات اجتماعی و بینالمللی آنها - و هم استفاده عمومی بکنیم.
دیدار کارگزاران نظام 25/آذر/1380
* تصویر آرشیوی می باشد.
- عید سعید فطر شاید برجستهترین خصوصیتش این است که مراسمی معنوی و بینالمللی است. برخلاف بسیاری از رسوم بین المللی که جنبه سیاسىِ محض دارد، این رسم بینالمللی جنبه معنوىِ بارز و نمایانی دارد. در دعای قنوت عید فطر میخوانیم: «اسئلک بحقّ هذا الیوم الّذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمّد صلّی اللَّه علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا»؛ این روز، عید همه مسلمانان و مایه شرف اسلام و پیامبر اسلام و عزّت اسلام و ذخیرهای تمام نشدنی در طول تاریخ است. با این چشم به عید سعید فطر نگاه کنیم. امروز ملت اسلامىِ بزرگ ما به این ذخیره نیازمند است. از این ذخیره، دو چیز باید مورد استفاده مسلمانان قرار گیرد: اوّل، وحدت و نزدیکی مسلمین است و دوم، توجّه به معنویت در دنیای اسلام است. در دنیای اسلام، هر دو عاملِ تکاملبخش و پیشبرنده، مورد خدشه قرار گرفته است. امروز وحدت مسلمانان با ایجاد تفرقههای مذهبی، فرقهای، نژادی، ناسیونالیسمهای گوناگون، قومیتهای مختلف و شعارهای انحرافی، مخدوش شده است. مسلمانان برفراز همه شعارهای خود - چه شعار قومیّت، چه شعار مذاهب اختصاصی خودشان، چه شعارهای مربوط به سیاستهای خودشان - باید شعار وحدت و یکپارچگی امّت اسلامی را قرار دهند. امروز برای آنها یکی از کارآمدترین شعارها این است. میدانیم که استعمار و استکبار و دست قدرتهای بیگانه همیشه سعی کرده است با انواع و اقسام حیَل، این وحدت را درهم بشکند؛ که یکی از خبیثترین حیلهها، حیله غصب سرزمین فلسطین و کاشتن شجره خبیثه صهیونیسم در سرزمین اسلامی فلسطین - یعنی در قلب ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی - بوده است.
- نقطه دوم هم معنویت است. استعمارگرانی که آمدند سرمایههای ما را - نفت ما را، استقلال ما را، عزّت ما را، وحدت و یکپارچگی ما را - به دست چپاول و غارت سپردند، معنویت ما راهم به یغما بردند و در دنیای اسلامی، مادیّتِ خودشان را به صورت فرهنگهای گوناگون و مبانی باطل گستراندند. امروز باید بازگشت به معنویت اسلام، به حقیقت اسلام و روحانیت دین، شعار مسلمانان باشد. امروز مسلمانان به این احتیاج دارند.
دیدار کارگزاران نظام و سفرای کشورهای اسلامی 7/دی/1379
* تصویر آرشیوی می باشد.
- در روز عید، مسلمانان باید به خود بنگرند و ببینند که از ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان، چه استفاده و بهرهیی بردهاند. ماه رمضان، ماه خودسازی و تقواست. آیا با روزه و با عبادات در آن ماه شریف، توانستهایم بر خودمان چیزی اضافه کنیم و خویش را بسازیم، یا نه؟
امروز به این حساب رسیدگی کنید، و اگر دیدید که در ماه رمضان دستاوردی پیدا کردهاید، آن را در طول سال حفظ کنید.
- عظمت اسلام در طول تاریخ، به مسلمانان ساخته و پرداخته و حقیقتاً آمادهی برای بندگی خداست. اگر ملت ایران آمادهی بندگی خدا نبود، نمیتوانست این حرکت عظیم را انجام بدهد و امروز به عنوان الگو و نمونهی جامعهی اسلامی در میان مسلمانان سرتاسر عالم، بلکه نمونهی مجاهدت و فداکاری و بیداری و آگاهی در میان همهی ملتهای مستضعف، معرفی بشود. اگر امروز هم ملت ایران بخواهد این بار سنگین امانت را بر دوش خود حمل کند و به سرمقصد مطلوب برساند، جز خودسازی هیچ راهی ندارد.
- ما باید به خدا اتکا و اتکال کنیم و این، جز بندگی و تسلیم در مقابل خدا چیزی نیست. اتکای به خدا و اعتماد به وعدهی الهی، از هر کسی برنمیآید. تنها کسانی میتوانند به خدا اتکا کنند، که خدا در دل و یاد آنها باشد. اگر خدا در یاد انسان نباشد و فضای جان او را پُر نکند، به خدا هم اعتماد نخواهد کرد و در میدانهای خطر، نخواهد توانست با اعتماد به خدا حضور پیدا کند. قرآن راه را به ما نشان داده است. خوف از خدا و داشتن تقوای الهی و بندگی و تسلیم و خضوع در مقابل پروردگار، راه فلاح و رستگاری در دنیا و عقباست.
- امیرالمؤمنین(ع) در خطبهی نماز عید فطر، خطاب به مردم مسلمان میفرمود: «افلا تائب من خطیئته قبل یوم منیّته». یعنی آیا کسی نیست که قبل از مرگ و فرا رسیدن میعاد ناگزیر همهی انسان ها، از خطاها و گناهان خود در نزد پروردگار توبه کند؟ «الا عامل لنفسه قبل یوم بؤسه و فقره»: آیا کسی نیست که قبل از فرا رسیدن روز تنگدستی - آن روزی که انسان هیچ وسیلهیی جز رحمت خدا و اعمالی که از پیش فرستاده باشد، ندارد - عمل بکند؟ یعنی امیرالمؤمنین(ع) در روز عید و شادمانی، مردم را به توبه و انابه و تصمیم به عمل و ارتباط با خدا گره میزند.
- برادران و خواهران! ما باید از همهی خطاهای خود توبه کنیم. آنجایی که امام سجاد و امیرالمؤمنین(علیهم االصّلاةوالسّلام) و سایر بزرگوارانی که در میان آحاد بشر نورانیت بینظیری داشتند، با زبان های گوناگون و با نفس های سوزان استغفار و توبه می کردند، من و امثال من، برای بازگشت به خدا و طلب مغفرت و انابهی به پروردگار، هیچ لحظهیی را نباید از دست بدهیم.
- آن طوری که از مجموع آنچه مربوط به عید فطر و عید قربان است، استفاده میشود، این روز شریف، روز طهارت و تزکیه و پاکی و پاکیزگی است.در یکی از این دو سورهای که در نماز عید خوانده میشود، میفرماید: «قد افلح من تزکّی».یعنی آن کسی که خود را پاکیزه کند و دامان و روح و دل خود را از آلودگیها نجات دهد، از فلاح برخوردار است. فلاح، یعنی موفقیّت در میدان زندگی و رسیدن به هدف آفرینش. در سوره رکعت دوم میفرماید: «قد افلح من زکّیها»؛ عیناً همان مضمون است. یعنی کسی که بتواند جان خود را تزکیه و پاکسازی کند، به فلاح و رستگاری دست یافته است. در هر دو سوره، صحبت از تزکیه و طهارت و پاکیزگی است.
- علاوه بر اینها، در این روز، یک واجب مالی وجود دارد که عبارت از ادای زکات فطر است. زکات هم آن تعبیه مالیای است که موجب طهارت انسان میشود: «خذ من اموالهم صدقة تطهّرهم و تزکّیهم بها». گرفتن این واجب و این صدقهء مالی از مردم، موجب طهارت روح و پاکسازی آنها از دنائتها و لئامتها و حرص و بخل و بقیه آلودگیهاست.
- عزیزان، برادران و خواهران من؛ نمازگزاران عزیز! پس، روز عید فطر، روز طهارت و پاکیزگی است. ممکن است این پاکیزگی، به خاطر آن باشد که یک ماه روزه گرفتهاید، ریاضت کشیدهاید و خود را از آلودگیها پاک کردهاید. ممکن است علاوه بر این، به خاطر آن باشد که در چنین روزی، با حضور در این میدان عبادت، به عبادت دستجمعی روی آوردهاید. به هر حال، مسأله این است که انسانِ مسلمان بعد از ماه رمضان در روز عید فطر، در عرصه طهارت و تزکیه است.
- شما خود را تطهیر و تزکیه کردید. اگر روزه درست و نماز عیدِ درست بجا آورده باشید - که البته آوردهاید - این طهارت و این پاکیدامان و این پاکیزگی روح را قدر بدانید. آنچه یک انسان را نجات میدهد، همین پاکیزگی است. آنچه انسانها را گرفتار میکند، آلودگی است؛ آلودگیهای اخلاقی، آلودگیهای ناشی از شهوت و غضب ، آلودگیهای ناشی از حرص و بخل و دیگر ذمائم اخلاقی. انسانها و افرادی از بشر، با همین اخلاق پلید، دنیا را تیره و تار کرده، روی زمین را آلوده ساخته و نعمتهای خدا را کفران نمودهاند.
* تصویر آرشیوی می باشد.
- در نظام جمهوری اسلامی - که نظام الهی و حکومت قرآنی است - انسانها بهتر از دیگر نظامها میتوانند طهارت خود را تأمین کنند. این را قدر بدانید. امروز جهان بشریّت، به پیام تطهیر و تزکیه شما احتیاج دارد. این ظلم و زورگویی و تبعیضی که در سطح جهان است، این تیره روزی انسانها در بسیاری از کشورها، این سردرگمی جوانان در کشورهای پیشرفتهی دنیا، این روابط نامناسب زن و مرد، این آلودگیهای شهوانی، این آلودگیهای سیاسی و این آلودگیهای مالی، بر اثر آن است که انسانها در صدد تطهیر و تزکیه خود برنیامدهاند. قرآن، ندای تزکیه میدهد. پیامبر مقدّس اسلام، انسانها را تطهیر میکند؛ هم با نمازش، هم با زکاتش، هم با روزه گرفتنش و هم با عید فطرش.
- در نظام اسلامی، این فرصت برای همه هست. جوانان عزیز من! پسران و دخترانی که دوران پاکیزگی و نورانیّت دلها و جانها را میگذرانید! شما بیش از دیگران باید قدر دان این طهارت باشید و آن را حفظ کنید. کشور شما به فضل پروردگار و به برکت همین طهارت است که آباد و آزاد خواهد شد، توسعه پیدا خواهد کرد، ویرانیهایش از بین خواهد رفت و فقر و تبعیض و بدبختی و ناملایمهای گوناگون زندگی در آن، محو خواهد شد.
- همه باید به سمت خدا حرکت کنند، دست را به سوی خدا دراز کنند، از او کمک بخواهند، سعی کنند که دامان خود را پاک نگهدارند و از آلودگیها پرهیز نمایند. آن کسانی که در مسائل مالی اشتغال دارند، در خطر آلودگی مالی هستند. آن کسانی که در کارهای سیاسی و اجتماعی مشغول کارند، در خطر آلودگیهای آن چنانی هستند.آن کسانی که در معرض شهوات قرار دارند، در خطر آلودگیهای جنسی و شهوانی هستند. آن کسانی که زیردستانی دارند، در خطر آلودگی به ظلم و ستم هستند. آن کسانی که کاری در دست آنهاست، در خطر آلودگی به خیانت در کار هستند.
- همه باید مراقب باشند. همه باید مواظب اعمال خود باشند و این مراقبت، همان تقواست که در نماز عید فطر، ما مأمور شدهایم که خودمان و مستمعمان را امر به تقوا کنیم.
* تصویر آرشیوی می باشد.
- عید فطر، روز بزرگی است و متعلّق به نبىّ اکرم، حضرت خاتم الانبیا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و همه امّت اسلامی در طول تاریخ است. روزی است که مسلمانان، بعد از گذراندن امتحان مهمِّ سازنده تربیت کننده ماه مبارک رمضان، گویا در پیشگاه پروردگار عالم به حساب می نشینند و ماه رمضان خود را بر پروردگار خویش عرضه می کنند.
بنا بگذارید که در سال آینده، در زندگی خود، آن چنان رفتاری داشته باشید که ماه رمضان، شما را بپذیرد و ضیافت الهی بر شما شیرین و مبارک شود.
در دعاهای شب و روز عید فطر، به این معنا اشاره شده است: «تقبّل منّا شهر رمضان». ماه رمضان را در معرض قبول الهی قرار میدهند.
- یک نکتهی دیگر هم در روز عید فطر هست و آن تصمیم جدّی برای آمادگی در طول سال، جهت حلول در ماه رمضان دیگر است. اگر کسی بخواهد در هر ماه رمضان، در ضیافت الهی وارد شود و اگر بخواهد در حوزه لیلةالقدر و آن شبهای مبارک داخل گردد، باید از پیش خود را آماده کند. این آمادگی، آمادگی طول سال است که باید تصمیم آن را امروز بگیرید. بنا بگذارید که در سال آینده، در زندگی خود، آن چنان رفتاری داشته باشید که ماه رمضان، شما را بپذیرد و ضیافت الهی بر شما شیرین و مبارک شود. این، بزرگترین فیضی است که یک انسان میتواند ببرد و وسیلهای برای موفقیّت در همه امور مربوط به دنیا و آخرت و مربوط به شخص و نزدیکان و جامعه اسلامی است.
خطبههای نماز عید فطر 1/اسفند/1374
* تصویر ارشیوی می باشد.
- هر عید فطری، برای انسانِ مسلمانِ آگاهِ هوشیار، میتواند یک روزِ عیدِ حقیقی باشد. روز شروعِ دوباره زندگی معنوی و روحی؛ مثل بهار برای گیاهان و درختان. انسانی که ممکن است در طول سال دچارِ انواع آلودگیها و گناهان شود، و انسانی که بر اثر هواىِ نفس و خصلتها و صفات زشت، خود را تدریجاً از ساحتِ رحمتِ الهی دور کرده است، هر سال از طرف پروردگار عالم از یک فرصت استثنایی برخوردار میشود و آن فرصت، ماهِ مبارکِ رمضان است. در طول ماه رمضان، دلها نرم میشود، روحها تلألؤ و درخشندگی پیدا میکند، انسانها آماده قدم نهادن در وادىِ رحمتِ خاصه الهی میشوند و هر کس به قدر استعداد، همّت و تلاش خود، از ضیافت عظیم الهی برخوردار میگردد. بعد از آنکه این ماه مبارک به پایان رسید، روزِ شروعِ سال جدید، روز عید فطر است. یعنی روزی که انسان میتواند با استفاده از دستاوردهای ماه رمضان، راه مستقیم الهی را پیش گیرد، و از کجراههها پرهیز کند.
- همه همّتِ انبیا و اولیا و اوصیا و صالحین و صدّیقین، این بوده است که انسان، دشمنِ درونىِ خود را که نفس امّاره اوست، کشف کند و از آن بپرهیزد. این، راز بزرگِ دست یافتن به مقامات و مراتب معنوی و الهی است. انسان از این رهگذر است که میتواند از فرشته هم بالاتر برود. امروز همان روز است، عزیزان من! همه ما - کسانی که این ماه مبارک رمضان را پشت سر گذاشتهایم - انشاءاللَّه به قدر همّت و استعداد خود از آن ضیافت و سفره گسترده الهی استفاده کردهایم و هرکس توشه و دستاوردی از ماه رمضان برده است. با اتّکا به این دستاورد، بیایید همه ما از امروز سعی کنیم بخشی از عیبهای درونی و نفسانی را از خودمان دور سازیم. این، به دست ما و در اختیار ماست. «و من جاهد فانّما یجاهد لنفسه.» هرچه هم از این مجاهدت، عاید شود در درجه اوّل متعلّق به خود ماست. اخلاقیّات نادرست و زشت را در خودمان کشف کنیم که این، یک قسمتِ دشوار از آن مجاهدت است. درباره خودمان دچار خودشیفتگی نشویم. عیبهایمان را ببینیم و آنها را مثل فهرستی در مقابل خودمان قرار دهیم. با استفاده از توشهای که از ماه رمضان به دست آوردهایم - که همان رقّت قلب و اراده و صفا و خلوص و انشاءاللَّه طاعات مقبول است - سعی کنیم از این فهرست، مقداری را حذف نماییم. اگر حسودیم، حسد را. اگر لجوجیم، لجاجت را. اگر در راههای زندگی، تنبل و بینشاطیم، تنبلی و کسالت را؛ اگر بددل و بدخواهِ دیگرانیم، بددلی و بدخواهی را. اگر سستعهدیم، سستعهدی را. اگر پیمانشکنیم، بیوفایی را.
درباره خودمان دچار خودشیفتگی نشویم. عیبهایمان را ببینیم و آنها را مثل فهرستی در مقابل خودمان قرار دهیم. با استفاده از توشهای که از ماه رمضان به دست آوردهایم - که همان رقّت قلب و اراده و صفا و خلوص و انشاءاللَّه طاعات مقبول است - سعی کنیم از این فهرست، مقداری را حذف نماییم.
هر عیبی را که از لحاظ اخلاق در ما وجود دارد، به برکت ماه رمضان و روز عید فطر، تا آنجا که میتوانیم از فهرست و سیاهه اعمالِ بدمان پاک کنیم و برسر آن بایستیم و پیش برویم. بدانید که خدای متعال در این راه به کسانی که مجاهدت کنند کمک خواهد کرد. خدای متعال شما را در میدان مجاهدت برای رسیدن به کمال، تنها نمیگذارد و اوّلین سود، به خود هر شخص میرسد. علاوه بر این، منافعِ مبارزه با نفس، اصلاح نفس و مجاهدت درونی در راه خدا - که جهاد اکبر است - مخصوصِ خودِ شما هم نمیماند؛ بلکه جامعه و کشور و ملت و اوضاع کشور و اوضاع سیاسی و عزّت بینالمللی و اوضاع اقتصادی و وضع زندگی و خلاصه دنیا و آخرتِ مردم، از این رهگذر رونق و تلألؤ و درخشش پیدا میکند. آن وقت است که این ملت که بحمداللَّه لیاقتهای خود را در طول سال های متمادی به اثبات رسانده است، مانند مشعل درخشانی در مقابل چشم ملتهای دیگر خواهد درخشید؛ از او استفاده خواهند کرد و اخلاقش را الگو قرار خواهند داد.
- از خدا کمک بگیریم تا در این راه قدم برداریم و گناهان را یکی پس از دیگری ترک کنیم. اخلاق فاسد را یکی پس از دیگری از خود دور سازیم. خود را انسانِ طراز قرآن و طراز اسلام بسازیم و بپردازیم. آن وقت است که خدای متعال هم، به همه وعدههای خود درباره این ملت عمل خواهد کرد و برکاتش یکی پس از دیگری بر شما نازل خواهد شد.
خطبههای نماز عید فطر 11/اسفند/1373
* تصویر آرشیوی می باشد.
- روز عید فطر، روزی بزرگ، پس از روزها و شبهایی بسیار باعظمت است. امیر المؤمنین، علیه الصّلاة و السّلام در یکی از خطبههای روز عید فطر چنین فرمود: «ایها النّاس! ان یومکم، هذا یوم مثاب فیه المحسنون»؛ ای مردم! امروز روزی است که در آن نیکوکاران پاداش و اجر خود را از خدای متعال میگیرند؛ اجر روزه، اجر عبادات ماه رمضان، اجر امساکها و جلوگیریها از هوای نفس. «و یخسر فیه المبطلون»؛
از خانه که به طرف مصلّای نماز عید فطر خارج میشوید، به یاد بیاورید هنگامی را که از قبرهای خود در روز قیامت خارج میشوید تا به طرف میدان عظیم قیامت و محلّ ثواب و عقاب الهی روانه گردید.
و کسانی که حرکت و عمل نادرست داشتهاند، در چنین روزی، خسارت بدکارگی خود را خواهند یافت. امروز، روز جزاست. «و هو اشبه یوم بیوم قیامکم»؛ امروز، شبیه روز قیامت است. «فاذکروا بخروجکم من منازلکم الی مصلّاکم، خروجکم من الاجداث الی ربکم»؛ از خانه که به طرف مصلّای نماز عید فطر خارج میشوید، به یاد بیاورید هنگامی را که از قبرهای خود در روز قیامت خارج میشوید تا به طرف میدان عظیم قیامت و محلّ ثواب و عقاب الهی روانه گردید. «و اذکروا بوقوفکم فی مصلّاکم وقوفکم، بین یدی ربّکم»؛ در مصلّی که برای نماز میایستید، به یاد بیاورید هنگامی را که در قیامت، در پیشگاه پروردگار ایستادهاید و برای حساب و کتاب آماده میشوید. «و اذکروا برجوعکم الی منازلکم، رجوعکم الی منازلکم فی الجنّة»؛ از مصلّی که به خانههای خود برمیگردید، به یاد بیاورید وقتی را که از عرصهی قیامت به سوی منازل بهشتی خود روانه میشوید تا در آنها سکنا گزینید.
- بعد فرمود: ای بندگان خدا! «انّ ادنی ما للصائمین و الصائمات»؛ کمترین پاداشی که خدای متعال برای مردان و زنان روزهدار در مثل امروز یا در مثل روز آخر ماه رمضان عطا خواهد کرد، این است که «ان ینادیهم ملک فی آخر یوم من شهر رمضان»؛ فرشتهای در آخرین روز ماه رمضان، آنها را مخاطب قرار دهد و گوید: «ابشروا عباد الله»؛ بشارت بر شما باد ای بندگان خدا! «فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم»؛ گناهان شما آمرزیده شد.
- این، پاداش ماه رمضان است. به یک روزهی درست، یک عمل پرمغز و یک عبادت خالصانه و مخلصانه، در آخرین دقایق ماه رمضان و آخرین ساعات آن ماه عزیز، اینگونه پاداش داده میشود: «فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم.» آمرزش گناهان گذشته، پاداش کمی نیست! «فانظروا کیف تکونون فی ما تستأنفون»؛ ببینید از امروز که میخواهید روزی نو را شروع کنید، چگونه شروع خواهید کرد.
مبادا خیال کنید و با خود بگویید که «ما گناه کنیم، تا در ماه رمضان دیگر، آمرزیده شویم!» هیچکس نمیداند که تا ماه رمضان دیگر زنده خواهد ماند یا نه.
مبادا خیال کنید و با خود بگویید که «ما گناه کنیم، تا در ماه رمضان دیگر، آمرزیده شویم!» هیچکس نمیداند که تا ماه رمضان دیگر زنده خواهد ماند یا نه. سال گذشته، در همین نماز عید و در همین مصلّی، کسانی حضور داشتند که امسال نیستند. سال آینده هم معلوم نیست کدام از ما باشیم و کدام نباشیم. به علاوه، گناهی که از روی تجرّی و تعمّد انجام گیرد، دل انسان را سیاه و تاریک میکند. از چنین انسانی، دیگر عبادت خالصانه، به آسانی سر نمیزند؛ تا گناه وی به خاطر آن عبادت آمرزیده شود. سعی کنید و سعی کنیم که از گناهان اجتناب نماییم و عمل صالح انجام دهیم. این است خصوصیتی که یک انسان را سعادتمند میکند.
خطبههای نماز عید فطر 22/اسفند/1372
* تصویر آرشیوی می باشد.
- یک نکته را در زندگی عملی خودمان عرض میکنم که شاید انشاءاللَّه برای خود من و برای همهی شما برادران و خواهران، وسیلهیی برای تحرک بهتر و بیشتر باشد. آن نکته، این است که برای نزدیکی به خدا، اصل قضیه، ترک گناهان است. انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقیهی امور، فرع است. اصل قضیه، این است که انسان از صدور گناه و خلاف از خود، مانع بشود. این، همان تقوا را میطلبد.
برای نزدیکی به خدا، اصل قضیه، ترک گناهان است. انجام مستحبات و نوافل و توسلات و دعا و بقیهی امور، فرع است.
تقوا و پرهیزگاری، مهمترین - یا بگوییم اوّلیترین - مظهری است که وجود انسان باید داشته باشد. همین است که مانع از گناه انسان میشود. گناه نمیگذارد که انسان، حتّی خود را به لبهی دریای عظیم مغفرت الهی برساند و از آن استفاده کند. گناه نمیگذارد که ما حال دعا و توجه پیدا کنیم. گناه نمیگذارد که ما به فکر بازنگری و بازسازی خودمان بیفتیم. کوشش بکنیم از گناه فاصله بگیریم. این، شرط اول قضیه است.
- البته گناهان مختلفند؛ گناه های گوناگونِ فردی و اجتماعی، گناههایی که بهوسیلهی دست یا چشم یا زبان و از طرق گوناگون حاصل میشود. برای افراد مسلمان، شاید گناهان، مخفی نباشد و میدانند که چه چیزی گناه است. آن کسی که دعا هم میخواند، مستحبات را هم انجام میدهد، وظایف شرعیش را هم انجام میدهد؛ اما در کنار آنها، از گناه هم اجتناب ندارد، مثل آن کسی است که در حال سرماخوردگی و تب، هم داروهایی را که ضد سرماخوردگی است و شفابخش است، میخورد و هم از غذاهایی که برای سرماخوردگی مضر است، استفاده میکند. معلوم است که آن داروها، اثر نخواهد کرد. معلوم است که اگر آدم بیمار، آن غذایی که برای او مضر است، آن عملی که برای او زیانآور است، به آنها ارتکاب بکند، برای او، دارو اثری نخواهد کرد.
- باید زمینهی استفاده از رحمت و مغفرت و افاضات معنوی الهی را آماده کرد و آن، با ترک گناه است. لذا شما در دعای کمیل میبینید که امیرالمؤمنین(علیهالصّلاة والسّلام) میفرماید: «اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء». یعنی خدایا! آن گناهانی که دعای مرا حبس خواهد کرد، آنها را بیامرز. گناهان، مانع از اجابت دعا میشود. در همین شبها و سحرها، در دعای شریف ابوحمزه میخوانید: «فرّق بینی و بین ذنبی المانع لی من لزوم طاعتک»: خدایا! میان من و گناهم فاصله بینداز؛ آن گناهی که مانع از انجام وظایفم میشود و باعث میگردد که نتوانم خودم را به تو نزدیک کنم. اصل قضیه، مسألهی ترک گناه است.
دیدار اقشار مردم در روز یازدهم ماه رمضان 18/فروردین/1369
* تصویر آرشیوی می باشد.
- همین نفس روزهی ماه رمضان است که یک زمینهی روحانیت و نورانیت، برای روزهدار می باشد و او را برای کسب فیوضات الهی، آماده می کند. این، مجموعهی ماه رمضان، با نماز و با وظایف مقررهی همیشگی و با روزه و با دعاهایش است که اگر شما به اینها توجه کنید و تلاوت قرآن را هم به آن اضافه نمایید - که گفتهاند ماه رمضان، بهار قرآن است - یک دورهی بازسازی و بازیابی و نجات خود از پوسیدگیها و فسادها و امثال اینها خواهد بود؛ دورهی خیلی مغتنمی است.
- اصل قضیه این است که ما بتوانیم در ماه رمضان، این سیرِ الیاللَّه را بکنیم و میشود. عرض کردم، گاهی که پس از پایان ماه رمضان، خدمت امام(رضواناللَّه تعالیعلیه) میرسیدم، برایم محسوس بود که ایشان نورانیتر شدهاند و حرف زدن و نگاه و اشاره و حرکت دست و اظهارنظرشان، با قبل از ماه رمضان فرق کرده است.
دورهی ماه رمضان، برای یک انسان مؤمن و والا، آنقدر به او و بهقلب و باطنش، نورانیت می بخشد که انسان این را در مشاهدهی حضوری او حس می کند و از حرفزدنش می فهمد که نورانی تر شده است.
دورهی ماه رمضان، برای یک انسان مؤمن و والا، اینطوری است. آنقدر به او و بهقلب و باطنش، نورانیت میبخشد که انسان این را در مشاهدهی حضوری او حس میکند و از حرفزدنش میفهمد که نورانیتر شده است. بندگان خدا همینطورند. ما باید از این فرصت، خیلی استفاده کنیم.
دیدار اقشار مردم در روز یازدهم ماه رمضان 18/فروردین/1369
* تصویر آرشیوی می باشد.
- میفرماید: «و شهر التّمحیص»؛ این ماه، ماه تمحیص است. «تمحیص» یعنی چه؟ یعنی خالص کردن. مقصود این است که در این ماه، ناب و خالص شویم.
- عزیزان من! در وجود شما، زرِ ارزشمندی نهفته است که متأسفانه، در موارد بسیاری، این زر، با خاک، با مس و با اشیای کم قیمت، در هم آمیخته و مخلوط شده است. گنجی است در درون شما که در هم آمیخته با خار و خاشاک است. همه زحمت انبیای الهی برای این بود که من و شما بتوانیم آن زر، آن عنصر قیمتی را در وجود خودمان ناب و خالص کنیم و از بوته درآوریم. امتحانها و شدّتها در دنیا برای این است. تکلیفهاىِ سخت که خدای متعال به اشخاصی متوجّه میکند، برای این است. مجاهدت در راه خدا، برای این است. شهید، که این قدر در راه خدا ارزش دارد، همه ارزشش برای این است که با آن مجاهدتِ بزرگ و نهادنِ جان در معرض فدا کردن، توانسته است خود را ناب و خالص کند؛ مثل خالص شدنِ طلا و بیرون آمدن از بوته.
- این ماه، ماه خالص شدن است و اگر درست نگاه کنیم، خالص شدن در این ماه، از راههای دیگرِ خالص شدن، آسانتر است. ما با همین روزه و مبارزه کردن با نفس، میتوانیم خودمان را خالص کنیم. اغلبِ گمراهی هایی که وجود دارد، یا به خاطر گناهانی است که از ما سر میزند و یا به خاطر خصلت های زشتی است که در وجودِ ما نهفته است. «ثمّ کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذّبوا بایات اللَّه.» گناه، عاقبتش گمراهی است؛ مگر اینکه نور توبه در دل انسان بدرخشد. اینکه مدام به ما میگویند «اگر یک گناه کردید، پشت سرِ همان گناه توبه کنید. از تکرار گناه، پشیمان شوید و تصمیم بگیرید که دیگر گناه نکنید» برای این است که فرو رفتن در باتلاق گناه، کار خطرناکی است و گاهی انسان به جایی میرسد که دیگر راه برگشتی ندارد.
- یکی گناه است که وسیله گمراه شدن میگردد و یکی هم خصلت های ناپسند است. خصلت های زشت، بیشتر از گناهان فعلی به گمراهی انسان میانجامد. اگر ما در هر کار و هر حرف و هر عقیدهای، خودپرست و خودرأی باشیم، همدیگر را تخطئه کنیم و بگوییم «فقط من درست فهمیدم و من درست عمل میکنم»، آن گاه به هیچ مشورت واستدلال و منطقی اعتنا نکنیم و به هیچ حرف حقّی گوش نسپاریم؛ اگر حسد در وجود ما چنان ریشه دوانیده باشد که به خاطر آن، زیبا را زشت ببینیم و حاضر نباشیم حقیقت درخشانی را در جایی تصدیق کنیم؛ اگر حبِّ شهرت، حبِّ مقام و حبِّ مال، ما را از پذیرش حقیقت باز دارد، اینجاست که پذیرای صفات خطرناکِ گمراه کننده شدهایم.
- اغلب کسانی که میبینید در دنیا گمراه شدند، از این گذرگاهها گمراه شدند. والاّ «کلّ مولود یولد علی الفطره.» پاکی در همه روحها وجود دارد، و همه وجدان حق بین دارند؛ اما این چشمه نورانی و درخشان را با هواهای نفسانی و خصلتهای زشت - که بعضی ارثی و بعضی کسبی است - گل اندود میکنند.
خطبههای نماز جمعه 14/بهمن/1373
* تصویر آرشیوی است.
- امام، در دعا می فرماید: «و شهر الطّهور»؛ «شهرِ پاکیزه کننده است.» در این ماه، عواملی وجود دارد که روح ما را پاک و طاهر میکند. آن عوامل چیست؟ یکی روزه است؛ یکی تلاوت قرآن است و یکی دعا و تضرّع است. این همه دعاها، ارزاق طیبّه و طاهرهای است از مائدههای ضیافت الهی که خدای متعال در این ضیافت یک ماهه خود، مقابل مردم گذاشته است. مضمون کلام امام این است که خدا در این ضیافت، با روزه از شما پذیرایی میکند.
- روزه یکی از مائدههای الهی است. چنان که قرآن هم، در این ضیافت عظیم، یکی دیگر از مائدههای الهی محسوب میشود. از این مائدهها، هر چه بیشتر استفاده کنید، بنیه معنویتان قویتر خواهد شد و خواهید توانست بارهاىِ سنگینِ حرکت به سمت کمال و تعالی را راحتتر بکشید. آنگاه خوشبختی به شما نزدیکتر خواهد شد.
خطبههای نماز جمعه 14/بهمن/1373
* تصویر آرشیوی است.
- این آیهی شریفه یا به تعبیر بهتر این جملهی مبارک «استعینوا بالصّبر و الصّلوة» در قرآن - در سورهی بقره - در دو جا تکرار شده است: یکی خطاب به اهل کتاب است که میفرماید: «واستعینوا بالصّبر و الصّلوة و انّها لکبیرة الّا علی الخاشعین»؛ یک جا هم خطاب به مؤمنین است که میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا استعینوا بالصّبر و الصّلوة انّ اللَّه مع الصّابرین». اولاً پیداست که اهمیت این دو عنصر؛ عنصر صبر و عنصر صلوة مورد توجه است و تأثیر اینها در آن چیزی که تشکیل جامعهی اسلامی به خاطر رسیدن به آن است؛ اهداف والای جامعه اسلامی. ثانیاً ارتباط این دو - صبر و صلوة - با یکدیگر و ایستادگی و استقامت و ارتباط و اتصال قلبی و روحی با مبدأ آفرینش. این دو تا با هم از مجموعهی این آیه - بخصوص این بخش مربوط به «یا ایّها الّذین امنوا» - به دست میآید. قبل از این آیهی شریفه، آیهی شریفهی «فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون» بحث ذکر و شکر است. بعد از این آیهی شریفه، مسئلهی جهاد است؛ «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل اللَّه اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون». بعد از این آیه، این آیات معروف «و لنبلونّکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال والانفس و الثمرات و بشّر الصابرین»، «الّذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انّا للَّه و انّا الیه راجعون» بعد «اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة» آمده که ارتباط کامل بین این دو عنصر، کاملاً از این آیات مفهوم میشود؛ به دست میآید. هم خودِ این دو عنصر اهمیت دارد، هم رابطهی اینها.
- اما ارتباط بین صبر و صلوة. البته صلوة را به مفهوم عام صلوة بگیرید؛ یعنی توجه، ذکر، خشوع؛ والّا صورت نماز در حالی که خالی از ذکر باشد، مورد نظر نیست. لذا در آن آیهی شریفه هم که راجع به صلوة فرموده، بعد میفرماید: «و لذکر اللَّه اکبر». «انّ الصّلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر». این، یک خاصیت صلوة است؛ اما بزرگتر از نهی از فحشا و منکر، نفس ذکر خداست که در صلوة وجود دارد.
- این صلوة یعنی آن ذکر، توجه، خشوع، ارتباط قلبی با خدا، در استحکام صبر تأثیر دارد. حالا که اهمیت صبر بر حسب آیه و روایت و مفاهیم اسلامی فهمیده شد، آن وقت معلوم میشود که صلوة چقدر مهم است؛ ذکر خدا چقدر اهمیت دارد و میتواند این عامل استقرار و ثبات را - که همین صبر است - در دل ما، در روح ما، در زندگی ما، در افق اندیشهی ما هر چه مستحکم تر و جادار تر و جاگیر تر کند. لذا در قرآن هم ملاحظه کنید «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه» است. البته «واصبر» در قرآن زیاد است که اگر انسان بخواهد آیات را بخواند، هر کدام یک دریائی از معرفت است. حالا این آیهی شریفهی «واصبر و ما صبرک الّا باللَّه»؛ به کمک خداست که تو میتوانی صبر کنی، یعنی استقامت آن وقتی پایانناپذیر میشود که متصل باشد به منبع پایانناپذیر ذکر الهی. اگر صبر را - که صبر به همان معنای پایداری و ایستادگی و استقامت و عقبگرد نکردن است - وصل کنیم به آن پایگاه ذکر الهی، به آن منبع لایزال، این صبر دیگر تمام نمیشود. صبر که تمام نشد، معنایش این است که این سیر انسان به سوی همهی قلهها هیچ وقفهای پیدا نخواهد کرد. این قلهها که می گوئیم، قلههای دنیا و آخرت، هر دو است: قلهی علم، قلهی ثروت، قلهی اقتدار سیاسی، قلهی معنویت، قلهی تهذیب اخلاق، قلهی عروج به سمت عرش عالی انسانیت. هیچ کدام از اینها دیگر توقف پیدا نخواهد کرد؛ چون وقفهها در حرکت ما ناشی از بی صبری است. دو لشکر مادی وقتی در مقابل هم صفآرائی میکنند، آن کسی که زودتر صبرش تمام بشود، شکست میخورد؛ آن کسی که دیرتر صبر و مقاومتش تمام بشود، پیروز خواهد شد؛ چون با لحظهای مواجه خواهد شد که طرف مقابل صبر خودش را از دست داده. این مثال خیلی ظاهر و بارز عینی اش است؛ در همهی میدانها همینجور است.
- در مواجههی با مشکلات، با موانع طبیعی، با همهی موانعی که سد راه انسان در همهی حرکتهای کمال میشوند، اگر صبر تمام نشود، آن مانع، تمام خواهد شد. اینی که گفته میشود اسلام پیروز است، یعنی این. اینی که میفرماید «و انّ جندالله هم الغالبون» یعنی این. جنداللَّه، حزب اللَّه، بندهی خدا، عباداللَّه، اینها با ارتباط و اتصالشان با آن منبع لایزال، در مقابل همهی مشکلاتی که انسان ممکن است مغلوب آن مشکلات بشود، ایستادگی میکنند. وقتی ایستادگی این طرف وجود داشت، به طور طبیعی در آن طرف زوال وجود خواهد داشت؛ پس این بر او غلبه پیدا خواهد کرد. البته اگر اسممان حزب اللَّه و جنداللَّه باشد، اما آن ارتباط و اتصال را نداشته باشیم، چنین تضمینی وجود ندارد. بنابراین ارتباط را باید برقرار کرد. این صلوة، اهمیتش اینجاست؛ ذکر خدا اهمیتش اینجاست؛ فرصت ماه رمضان اهمیتش اینجاست. فرصت خود سازی، فرصت تقوا، فرصت سرشارکردن ذخیرهی یقین در دل که در این دعاهای ماه رمضان هم - دعای روزها، دعاهای شبها - این ازدیاد یقین را میبینید که تکرار میشود. پس، این فرصت را بایستی برای این مقاصد مغتنم شمرد. وقتی اینها شد، آن وقت صبر جامعهی اسلامی و امت اسلامی و بندهی مسلمان همان چیزی خواهد شد که میتواند بر همهی مشکلات غلبه پیدا کند. آن وقت هم در میدان سیاست، هم در میدان اقتصاد، هم در میدان اخلاق، هم در میدان معنویت، این جامعه پیش میرود. این واقعیتی که هست، این است. ما باید به این واقعیت خودمان را نزدیک کنیم.
- در باب صبر شنیدهاید، معروف است، روایات متعددی هم دارد که صبر در سه عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصیت، صبر در مصیبت. این، روایات فراوانی دارد و شنیدهاید.
- صبر بر طاعت یعنی وقتی که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادی را، اطاعت خدا را میخواهید انجام بدهید، از طولانی شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید. حالا مثلاً در امور عبادی ظاهری، شخصی، فرض کنید که فلان نماز مستحبی که طولانی است، یا از فلان دعای طولانی انسان خسته نشود؛
صبر بر طاعت یعنی وقتی که یک کار لازم را، یک کار واجب را، یک امر عبادی را، اطاعت خدا را میخواهید انجام بدهید، از طولانی شدن آن ملول و خسته نشوید؛ میان راه رها نکنید.
این صبر بر اطاعت یعنی این. از ادامهی روزهی ماه رمضان، از ادامهی توجه به خدا در نمازهای واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. این صبر بر طاعت است.
- صبر از معصیت یعنی در مقابل معصیت، کف نفس کردن، باز همان استقامت، باز همان استحکام. در مقابل اطاعت، استحکام آنجور است؛ در مقابل معصیت استحکام به این است که انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثیر شهوات قرار نگیرد. یک جا شهوت جنسی است، یک جا پول است، یک جا مقام است، یک جا محبوبیت و شهرت است؛ اینها همه شهوات انسانی است. هر کسی یک جور شهوتی دارد.
در مقابل معصیت، استحکام به این است که انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثیر شهوات قرار نگیرد.
اینها انسان را به خودش جذب نکند در وقتی که در راه رسیدن به آن، یک عمل حرامی وجود دارد. مثل بچهای که برای رسیدن به آن ظرف شیرینی مثلاً، حرکت میکند، دیگر وسط راهش پارچ آب هست، لیوان هست، ظرف چینی هست، متوجه نیست؛ میزند، میشکند. انسانی که مجذوب گناه شد، اینجوری است. نگاه نمیکند که بر سر راهش چه هست. این خطرناک است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن حال متنبه نیست، ملتفت نیست، غفلت دارد؛ از این بی توجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت نیست که «ملتفت نیست»؛ توجه ندارد که به این پارچ آب یا به این ظرف چینی یا به این گلدان قیمتی دارد بیتوجهی میکند. به نفس این بیتوجهی، بی توجه است. لذاست که خیلی باید چشممان را باز کنیم؛ احتیاط کنیم که دچار این غفلت مضاعف نشویم. این صبر از معصیت است.
- صبر در مصیبت هم که معنایش این است که حوادث تلخی برای انسان پیش میآید؛ فقدانها، فراغها، مرگ و میرها، دستتنگیها، بیماریها، دردها، رنجها و از این قبیل حوادث تلخ. این حوادث انسان را در هم نشکند، خیال نکند که دنیا به آخر رسیده است. این سه عرصه برای صبر است که هر سه عرصه هم دارای اهمیت است. اینکه فرمود: «اولئک علیهم صلوات من ربّهم»، در واقع خدای متعال برای همهی اینها صابر را مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.
- روزهای آخر ماه رمضان است و حال و هوای دل و جان مردم ما، حال و هوای عبادت و خشوع و صفاست؛ انشاءاللَّه. در دعاهای این ایام و این شبها خواندید که: «اللّهمّ و هذه ایّام شهر رمضان قد انقضت و لیالیه قد تصرّمت». عرض می کنیم: پروردگارا! شبهای ماه رمضان سپری شد، روزهای ماه رمضان درنوردیده شد و ما نمیدانیم که در این روزها و شبهائی که گذشت، چه مقدار توانستیم ظرف وجود خودمان را از رحمت تو، از عنایت تو لبریز کنیم و چه مقدار بهره ببریم. و عرض میکنیم: «ان لم تکن رضیت منّا فالأن فارض منّا»؛ پروردگارا! اگر تا این لحظه ما نتوانستهایم رضایت و خشنودی تو را کسب کنیم، درخواست و تمنا میکنیم که در همین لحظه رضایت خودت را شامل حال ما بفرما.
- طهارت و صفای نفس برای همه مهم است، برای همه لازم است، در زندگی همه مؤثر است؛ اما به نظر من برای استادان و دانشمندان مهمتر است، مفیدتر است، پرسود تر است. اولاً به خاطر اینکه شما که استاد هستید، بیش از آن مقداری که گفتار شما در تکوین شخصیت شاگرد و جوان اثر بگذارد، منش شما و رفتار شما اثر میگذارد - غالباً اینجور است - به طوری که اگر گفتار شما او را به یک جهتی سوق بدهد، اما رفتار شما همراه با آن جهت نباشد، این رفتار و منش تأثیر میگذارد در مخاطب شما، در شاگرد شما، در آن متعلم و جوانی که دانشجوی شماست. این، یک جهتِ اهمیت صفای نفس است. اگر استاد ما از معنویت و روح باصفا برخوردار باشد، فضای کلاس را، فضای درس را، فضای دل متعلّم را منور خواهد کرد. ما به این احتیاج داریم. علاوهی بر این، شما دانشمند هستید؛ لذا دانش اگر با نورانیت همراه باشد، جهت درست را پیدا خواهد کرد.
این صفای نفس و این نورانیت به دانشمند کمک میکند که علم را در آن جهتِ درست هدایت کند و پیش ببرد.
- این ایام و لیالی را قدر بدانیم. شما بیست و چند روز را روزه گرفتید، بحمداللَّه موفق بودید، یقیناً از انوار ملکوتىِ این شب ها و روزها بهرهمند شدید؛ این چند روز و چند شب باقیمانده را هم تلاش کنید که هرچه بیشتر ظرف واسع وجودی خودتان را سرشار و لبریز کنید از آبشار لطف و صفای الهی که به سمت ما سرازیر است.
- مسلمان از ماه رمضان با نورانیت خارج می شود. ماه رمضان با روزهاش، با ذکر و دعا و ثنای الهی در آن، با تلاوت قرآن، با حسنات فراوان دیگر که انسان مؤمن از آن برخوردار می شود، دل را نورانی میکند، زنگارها را از دل و جان انسان میزداید. در حقیقت از شب قدر، انسان مؤمن روزهدار، سال نو را آغاز میکند.
از شب قدر، انسان مؤمن روزهدار، سال نو را آغاز می کند.
در شب قدر تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته میشود. انسان وارد یک سال نو، مرحلهی نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو میشود. در راهی به حرکت در میآید، با ذخیرهی تقوا این راه را طی میکند، در اثنای این راه هم مقاطع گوناگون برای تجدید خاطره و یادآوری مجدد برای او قرار دادهاند و روز عید فطر یکی از این مقاطع میان راه است. این روز را باید مغتنم شمرد.
- نماز روز عید فطر به یک معنا شکرانهی نعمت الهی در ماه رمضان است. شکرانهی این ولادت جدید است. در نماز عید فطر بارها به خداوند عرض میکنیم: «ادخلنی فی کلّ خیر ادخلت فیه محمّدا و آل محمّد»؛ ما را به آن بهشت مصفای ایمان و اخلاق و عمل که این برگزیدگان را در آن جا دادی، وارد کن. «و اخرجنی من کلّ سوء اخرجت منه محمّدا و آل محمّد صلواتک علیه و علیهم»؛ از آن دوزخ عمل ناشایست، اخلاق ناشایست، عقیدهی ناشایست که این بزرگواران و عزیزان عالم خلقت را از آن محفوظ و مصون نگاه داشتی، ما را خارج کن. این هدف بزرگ را برای خودمان در روز عید فطر ترسیم میکنیم، آن را از خدا طلب میکنیم و خودِ ما هم البته وظیفه داریم، تکلیف داریم که سعی کنیم، تلاش کنیم که در این صراط مستقیم بمانیم. این همان تقواست.
- روز جمعه و شب قدر، آن هم در ماه رمضان و حالت روزهدارىِ برادران و خواهران عزیز فرصت بسیار مغتنمی است برای اینکه در این دقائق معدودی که میتوان پیش از نماز جمعه سخن گفت، دلهای خودمان را با منبع رحمت و فضل الهی آشنا کنیم، نزدیک کنیم و انشاءاللَّه زمینهی پرورش نهال تقوا را در دل خودمان فراهم بیاوریم.
هر چه که در فضائل ماه رمضان و وظائف بندگان صالح در این ماه بر زبان جاری شود و بتوان گفت، امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نمونهی کامل آن و برجستهترین الگو برای آن خصوصیت است.
- مناسبت شب قدر، یکی مناسبت دعا و تضرع و توجه به پروردگار است که ماه رمضان بخصوص شبهای قدر، بهار توجه دل ها و ذکر و خشوع و تضرع است. ثانیاً بهانه و مناسبتی است برای اینکه دلهایمان را با مقام والای امیر مؤمنان و سرور متّقیان عالم قدری آشنا کنیم و درس بگیریم. هر چه که در فضائل ماه رمضان و وظائف بندگان صالح در این ماه بر زبان جاری شود و بتوان گفت، امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) نمونهی کامل آن و برجستهترین الگو برای آن خصوصیت است.
- همه ی برادران و خواهران نمازگزار و خودم را به رعایت تقوای الهی توصیه می کنم. از آغاز اولین خطبه ی نمازجمعه، به دل و جان خود تقوا و پرهیزگاری را تلقین کنیم و از روزه ی ماه رمضان و فضای معنوی و صفای روحانی این ماه استفاده کنیم؛ بلکه دل ما به خصلت بزرگ تقوا تمایل و گرایش پیدا کند و بتوانیم به معنای حقیقی کلمه پرهیزگار و متقی باشیم.
- بیست و یکم ماه رمضان - بنابر احتمال فراوان، هم روز قدر است، هم روز شهادت امیرالمؤمنین (علیه الصّلاةوالسّلام) است. دیشب یکی از سه شب ممتاز در دوران سال بود؛ شب هایی که محتمل است شب قدر باشند. تنزل ملائکه ی الهی و تنزل روح در مثل دیشب یا یکی از دو شب دیگر اتفاق افتاده است یا می افتد. خوشا به حال کسانی که با فرود فرشتگان الهی توانستند روح خود را فرشته گون کنند. حضور ملائکه ی الهی در روی زمین و در میان ما مردم - که فرمود: «تنزّل الملائکة والرّوح فیها باذن ربّهم من کلّ امر» - باید بتواند ما را به نزدیک شدنِ به خلق و خوی فرشته گون کمک کند. یقیناً در میان بندگان خدا کسانی بوده اند که دیشب را شب خوبی گذرانده اند و چشم حقیقت بین و روح حقیقت یاب آنها حقایق شب قدر را ادراک کرده است. شاید کسانی فرشته ها را به چشم دیده باشند.
نماز معراج و وسیله ی عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن است.
شما مردم عزیز هم در همه جا شب نوزدهم و شب بیست و یکم و ان شاءالله شب بیست و سوم را ساعات خوبی گذراندید و می گذرانید. می بینیم که مردم ما، جوانهای ما، زن و مرد ما با این شبها حقیقتاً قصد پالایش خود را دارند؛ دلها نرم می شود، چشم ها اشکبار می شود، روح ها لطیف می شود؛ روزه هم کمک کرده است. ما باید امیدوار باشیم، دعا کنیم و بکوشیم از این شبها برای عروج معنوی خود استفاده کنیم؛ چون نماز معراج و وسیله ی عروج مؤمن است. دعا هم معراج مؤمن است، شب قدر هم معراج مؤمن است. کاری کنیم عروج کنیم و از مزبله مادی که بسیاری از انسانها در سراسر دنیا اسیر و دچار آن هستند، هرچه می توانیم، خود را دور کنیم. دلبستگی ها، بدخلقی ها - خلقیات غیرانسانی، ضدانسانی - روحیات تجاوزگرانه، افزون خواهانه و فساد و فحشا و ظلم، مزبله های روح انسانی است. این شبها باید بتواند ما را هرچه بیشتر از اینها دور و جدا کند.
- بهطور کلی ایامِ بسیار عزیز و مبارکی است و دو شبِ طرفِ احتمال لیلةالقدر پیش روی ماست. مردم عزیز و مؤمن تهران در این اجتماع معنوی و روحانی دلهای خود را برای اتصال و ارتباط با حضرت حق (جلت عظمته و عظم شأنه) آماده کنند و در شب های قدری که باقی مانده است، آنچه را که خدای متعال از رحمت الهی در این ایام و شبها برای مؤمنان وعده فرموده است، برای خود تأمین کنند. پروردگارا! توفیق درک لیلةالقدر و استفاده از برکات آن را به همه ما عنایت کن.
- یک جمله کوتاه در باب اهمیت لیلةالقدر عرض کنم؛ علاوه بر اینکه از جمله قرآنی «لیلةالقدر خیر من الف شهر» میشود فهمید که از نظر ارزشیابی و تقویم الهی، یک شب برابر هزار ماه است.
قدر لیلةالقدر را باید دانست، ساعات آن را باید مغتنم شمرد و کاری کرد که انشاءاللَه قلم تقدیر الهی در شبهای قدر برای کشور عزیز و آحاد ملت ما تقدیری آنچنان که شایسته مردم مؤمن و عزیز ماست، رقم بزند
در دعایی که این روزها میخوانیم، برای ماه رمضان چهار خصوصیت ذکر میکند: یکی تفضیل و تعظیم روزها و شبهای این ماه است بر روزها و شبهای ماههای دیگر، یکی وجوب روزه در این ماه است، یکی نزول قرآن در این ماه است و یکی هم وجود لیلةالقدر در این ماه است. یعنی در این دعای مأثور، لیلةالقدر را عِدل نزول قرآن در ارزش دادن به ماه رمضان مشاهده میکنیم. بنابراین قدر لیلةالقدر را باید دانست، ساعات آن را باید مغتنم شمرد و کاری کرد که انشاءاللَه قلم تقدیر الهی در شبهای قدر برای کشور عزیز و آحاد ملت ما تقدیری آنچنان که شایسته مردم مؤمن و عزیز ماست، رقم بزند.
خطبههای نماز جمعه 23/آبان/1382
* تصویر آرشیوی است.
- شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. از خدای متعال عذرخواهی کنید. حال که خدای متعال به من و شما میدان داده است که به سوی او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم، این کار را بکنیم، والّا روزی خواهد آمد که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لایؤذن لهم فیعتذرون». خدای نکرده در قیامت، به ما اجازه عذرخواهی نخواهند داد. به مجرمین اجازه نمیدهند که زبان به عذرخواهی باز کنند؛ آنجا جای عذرخواهی نیست.
شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. از خدای متعال عذرخواهی کنید.
اینجا که میدان هست، اینجا که اجازه هست، اینجا که عذرخواهی برای شما درجه میآفریند، گناهان را میشوید و شما را پاک و نورانی میکند، از خدای متعال عذرخواهی کنید. اینجا که فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهی را متوجّه و شامل حال خودتان کنید. «فاذکرونی اذکرکم»؛ مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.
- در همان لحظهای که شما دل تان را متوجّه خدای متعال و خدا را در دل خودتان حاضر میکنید و به یاد خدا می افتید، خدای متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوی شما دراز است. خدا را به یاد خودتان بیندازید، والّا روزی خواهد رسید که خطاب الهی به سمت گناهکاران میآید که «انّا نسیناکم»؛ ما شما را فراموش کردیم، ما شما را به دست فراموشی سپردهایم، بروید! عرصه قیامت اینگونه است.
* تصویر آرشیوی می باشد.
- در این دو دیدگاه، دعا وسیله است. در دیدگاه اول، دعا وسیله است برای رسیدن به حوائج و مقصودها و هر آنچه که انسان میخواهد و آرزو میکند؛ و در دیدگاه دوم، دعا وسیله است برای فهمیدن معارف الهی. اما دیدگاه سوم برای دعا این است که انسان با دعا و تضرع و عرض حاجت، خود را به خدای متعال نزدیک کند. نفس دعا کردن، تقرب الی اللَّه است. خود حرف زدن با پروردگار، خود تضرع کردن، با خدای متعال سخن گفتن، نزد خدای متعال عذرخواهی و توبه و استغفار کردن، برای انسان یکی از مقاصد و هدف هاست. این، بالاترین جنبههایی است که در دعا وجود دارد. نفس اینکه انسان در مقابل پروردگار بایستد و اشک بریزد و اظهار کوچکی و حقارت کند، برای انسان یک علو مقام و مرتبه است. بشر با تضرع در پیش خدای متعال است که عروج میکند و اوج میگیرد. بدبختی انسان وقتی است که از خدای متعال غافل شود. سیهرویی انسان وقتی است که خود را به خدا محتاج نداند. ناکامی بشر وقتی است که برای انس و ارتباط با خدا، جایی در زندگی قائل نباشد. هرچه بدی در دنیا هست از اینجاست. هر چه زشتی در وجود بشر هست از اینجاست. انسان برای اینکه خود را در برابر بدیها بیمه کند، باید به سمت خدا برود؛ با خدا انس بگیرد و با خدا رابطه پیدا کند. این، وظیفه است.
- ماه رمضان، وقت اینگونه دعا کردن است. منافاتی هم ندارد. همان دعایی که در آن، حاجت خود را میخواهید، آن دعا را با توجه، با تضرع و با حضور قلب بخوانید و دل تان را به خدا نزدیک کنید. من و شما به این احتیاج داریم. برادر و خواهر من! از دعا غفلت نکنید.
- جمهوری اسلامی، آن نظامی که باید با قلدرهای جهان مقابله کند؛ آن ملتی که باید با کوههای فساد در بیفتد؛ آن جامعه و نظامی که در مقابل هیچ قلدری سر خم نمیکند و برای نجات انسانیت تلاش مینماید، چنین جامعه و نظامی، در درون و در دل افراد خود باید درهایی به سوی دعا و تضرع باز کرده باشد. بدون این، نمیشود. اگر میخواهید در مقابل دشمن، استوار باشید، باید باب دعا را به روی خودتان باز کنید. اگر میخواهید از کسی و چیزی نترسید، باید رابطهی خود را با خدا قوی کنید. اگر میخواهید در مقابل جلوههای مادی تکان نخورید و نلغزید، باید خود را با دعا و تضرع بیمه کنید. این، دعاست. این، وظیفهی قلبی همهی انسان هاست. راهی است که انسان از درون خود، با خدای متعال باز میکند. و لذا شما میبینید امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، آن انسان شجاع، آن جنگجو، آن مرد بزرگ، آن حاکم قدرتمند و نیرومند؛ آن کسی که فکر و ذهن و عقل و حکمت و درس و معارف او برای فرزانه ترین فلاسفه و حکمای عالم درس است و باید زانو بزنند و یاد بگیرند؛ آن انسان نیرومندی که اگر همهی دنیا در مقابلش باشد، پشت نمیکند، از همهی مردم زمان خود عابد تر و پیش خدای متعال گریهکنندهتر و متضّرع تر است.
- ماه رمضان را از دست ندهید. این فرصتها را رها نکنید. فرصت بسیار مغتنمی برای دعا و تضرع است. سعی کنیم باب دعا را به روی خودمان باز نگه داریم. اگر کسی توفیق دعا پیدا کند - دعای با توجه و با حال - باید بداند مورد لطف پروردگار قرار گرفته است و اجابت در مرحلهی بعد است. جامعهی اسلامی باید جامعهی دعا و تضرّع و انابهی الیاللَّه باشد.
خطبههای نمازجمعه 7/اسفند/1372
- جهت دیگری که در دعا هست، این است که در دعاهایی که از ائمه علیهمالسّلام به ما رسیده است، درسهای بزرگی از معارف اسلام نهفته است. این صحیفهی سجادیه را اگر مطالعه کنید و جنبهی دعایی کلمات را ندیده بگیرید، هر دعای آن یک درس عالی از معارف اسلامی و قرآنی است. اگر کسی خطبهی امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در توحید را که خطبهی اول نهجالبلاغه است، جلو خودش بگذارد، یا دعای اول صحیفهی سجادیه را که در تحمید است - حمد الهی است - جلو خودش بگذارد، میبیند این دو مثل هم اند و فرقی با هم ندارند. خطبهاند و درسند. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، در مقابل جمعی از مردم ایستاده و معارف الهی را بیان کرده و امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام، دعا کرده و به زبان دعا، همان معارف را بیان فرموده است. یا دعای هشتم نهجالبلاغه - که من بعضی از فقراتش را یادداشت کردهام - یک درس اخلاقی است. کأنه خطبهای است که کسی بخواند، یا یک سخنرانی برای مردم بکند و لغزشگاه های اخلاقی را برای آنان بیان نماید.
- امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام، این دعا را با این زبان بیان کرده است: «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سورة الغضب.» حرص، افزایش حرص، شدت خشم، غلبهی حسد، ضعف صبر، کمی قناعت، «شکاسة الخلق» بداخلاقی، «الحاح الشهوة» شهوترانی زیاد، «ملکة الحمیه» تعصب های ناحق و جانبداری های به ناحق، «استصغار المعصیه و استکبار الطاعه» گناه خود را کوچک دانستن و طاعت خود را بزرگ شمردن، «سوء الولایت لمن تحت ایدینا» ادارهی بد مجموعهای که در اختیار ما و زیر دست ماست، «ان نعضد ظالماً او نخذل ملهوفا» به ظالمی کمک کردن و بیچارهای را یاری نرساندن. همهی این مطالب را امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام، در یک دعا، با این زبان بیان میکند، که خدایا، من به تو پناه میبرم از این چیزها. اینها درسهای اخلاقی است. دعاهای صحیفهی سجادیه، دعای ابوحمزهی ثمالی، دعای افتتاح، یا بقیهی دعاهای ماه رمضان - شب و روز جمعه و بقیهی اوقات - و تمام این دعاهایی که از ائمه علیهمالسّلام به ما رسیده است، پر است از معارف اسلامی دربارهی توحید، دربارهی نبوت، دربارهی حقوق، دربارهی وضع جامعه، دربارهی اخلاق، دربارهی حکومت و دربارهی همهی مسائلی که انسان احتیاج دارد از اسلام بداند. در این دعاها، برای ما مطالبی هست که به زبان دعا، معارف بیان شده است و ائمهی ما علیهمالسّلام، در دوران حاکمیت طواغیت، توانستهاند این معارف را از این راه به مردم برسانند. این هم یک دیدگاه دیگر در باب دعاست.
خطبههای نماز جمعه 7/اسفند/1372
- دعا، وسیلهای در کنار وسایل دیگر است. به قول بزرگان از محققین و متفکرین ما، همچنان که در عالم وجود، خدای متعال دهها وسیله و سبب و علت قرار داده است، دعا هم یکی از سبب هاست. در بسیاری از دعاها، حاجت و مقصود خواستن مطرح میشود. مثلاً فرض بفرمایید در همین دعای سحر ماه مبارک رمضان که دعای بسیار عالی المضمونی هم هست، بعد از آنکه خدای متعال را به اسما و صفات سوگند میدهد، میگوید: دعا کن به آنچه که میخواهی و مقاصد خودت را از خدا بخواه. بعد از این همه قسم دادن خدای متعال، دعا مستجاب میشود. لذا در روایتی از امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، نقل شده است که فرمود: «ادفعوا امواج البلاء علیکم بالدعا قبل ورود البلاء؛» پیش از آنکه بلا بر شما وارد شود، با دعا، بلا را دفع کنید. اینها واقعیت است.
- البته بدان معنا نیست که هرچه شما خواستید و هر طور آن را با خدای متعال در میان گذاشتید، برآورده خواهد شد؛ نه. شرایطی دارد، آدابی دارد؛ مثل همهی اسباب عادی و مثل همهی خواستن ها. اگر شما از دوست تان هم چیزی بخواهید، آداب و تشریفاتی دارد. ادب مخصوص دعا را باید به کار گرفت و عمدهترین آداب، این است که انسان به خدای متعال توجه کند و با همهی دل، از خدا بخواهد.
هنگامی که قلب انسان رقیق میگردد و توجهی پیدا میشود، وقت دعاست.
هنگامی که قلب انسان رقیق میگردد و توجهی پیدا میشود، وقت دعاست. آن وقت اگر از خدا بخواهید، غالب این است که مقصود برآورده میشود. مگر مواردی که در علم الهی، مصالحی وجود دارد که آن مصالح را ما نمیدانیم و خدای متعال، به خاطر دعای من و شما مصالح عمومی آفرینش، یا مصالح یک ملت را به هم نمی ریزد. آنجا که سر راه خواستهی ما، مصلحت بزرگی مانع نباشد و آنجا که توجه لازم را در حال دعا داشته باشیم، دعا مستجاب خواهد شد؛ یا زود و یا دیر. در روایات دارد، وقتی برای حاجاتی دعا میکنید، دعا و خواستهی خود را زیاد ندانید. یعنی هرچه مایل هستید و میخواهید، از خدا طلب کنید. نگویید «این زیاد است. کمتر بخواهم تا بشود.» ما از استکثار دعا منع شدهایم. یعنی دعا و مطلوب را، در مقابل پروردگار، زیاد نشمارید. از خدا، خواستههای بزرگ بخواهید و خدای متعال برآورده میکند. در امید به دعا را به روی خودتان نبندید و این راه و وسیلهای را که خدای متعال بین خود و بندگانش قرار داده است، بر روی خودتان مسدود نکنید. البته باز در روایات دارد:«النهی من الاستعجال فی الدعا.» یعنی در دعا عجله نکنید. اگر چیزی را خواستید و در زمانی که شما خواستید برآورده نشد، نگویید که خدای متعال دعای مرا مستجاب نکرد؛ نه. «الامور مرهونة باوقاتها.» در روایت دارد: بنی اسرائیل بعد از آنکه خدای متعال وعده داد آنان را نجات خواهد داد، چهل سال دعا کردند و بالاخره شد. کار بزرگی هم انجام شد. غرق فرعون و پیروزی موسی بر فرعون، امری نیست که چهل سال تلاش، برای آن زیاد باشد. عجله نکنید! با توجه، خدا را بخوانید و هرچه میخواهید از خدا بخواهید که در بعضی از دعاها، این معنا را دارد. در دعایی این گونه وارد است که «الهی تموه الآمال قد خابت الّا لدیک و عواکف الهمم قد تعطلت الّا علیک». یعنی آرزوهای زیاد در هر دری و نزد هر کسی که مطرح گردد، مردود میشود، مگر در پیشگاه تو. در پیشگاه تو، خواستههای زیاد هم برآورده میشود.
خطبههای نماز جمعه 7/اسفند/1372
- همهی برادران و خواهران نمازگزار را به رعایت تقوای الهی توصیه میکنم. ماه رمضان و ماه ضیافت الهی است. مفتاح این میهمانی با برکت، تقوا و پرهیزکاری است. یکی از وظایف مهمی که در این ماه بر عهدهی ماست، یا اگر بهتر بگوییم، یکی از فرصت هایی که در این ماه در اختیار ماست، عبارت است از دعا. سه جهت را در باب دعا عرض میکنم. اگرچه دربارهی دعا، فواید و آثار و برکات بیشتری از آنچه که بنده عرض میکنم وجود دارد؛ لکن این سه نکته و سه فایده برای دعا، مهم است.
- یکی این است که وقتی ما به درگاه حق متعال دعا میکنیم، در حقیقت وسیلهای برای رسیدن به حوائج خودمان می جوییم و راهی به سوی این حوائج میپیماییم و از آن استفاده میکنیم. این، یک گونه دعا کردن است: دعا برای گرفتن مقصود. اینطور نیست که کسی گمان کند همهی مقاصد، به وسیلهی ابزارها یا وسایل مادی برای انسانها قابل دسترسی است. بلکه چیزهایی را انسان با دعا باید به دست آورد. البته نه دعای تنها و دعای بدون عمل. هیچ فایدهای ندارد که انسان در عمل را ببندد و به دعا اکتفا کند. اما در کنار عمل، در کنار اقدام، در کنار به کار انداختن همت و تلاش، خواستن از خدا را نیز باید قرار بدهیم. این دعا، حاجات را برای انسان برآورده میسازد. لذا ملاحظه میکنید که پیغمبر اکرم صلی اللَّهعلیهوآلهوسلم، در میدان جنگ، بعد از آنکه همهی کارها را انجام داده است، دعا هم میکند. بنابراین، یکی از وظایف ماست که دعا کنیم، تا از این راه به حاجات و اهداف و مقاصد خودمان نائل شویم.
خطبههای نماز جمعه 7/اسفند/1372
- در یکی از دعاهای صحیفهی سجّادیه صحیفهی ثالثهی سجّادیه در آخر دعایی که ما بین نافله و فریضهی صبح خوانده میشود، از امام سجّاد علیهالسّلام چنین نقل شده است: «اللّهم ارزقنی عقلًا کاملًا و عزماً ثاقبا و لبّاً راجحاً و قلباً زکیاً و علماً کثیراً و ادباً بارعا.» آن حضرت، شش چیز از خدای متعال خواسته است. میفرماید: خدایا! عقل کامل، ارادهی نیرومند، لبّ راجح که من روی این خواستهی سوم میخواهم تکیه کنم دل پاکیزه، دانش بسیار، و ادبی برجسته و درخشانْ به من عنایت کن!
- نکتهی و خواستهی سوم، «لبّ راجح» است. معنایش این است که «باطن و مغزِ کار من، از ظاهر و شکل کار من، بیشتر باشد.» ببینید امام سجّاد، علیهالسّلام از خدا چه خواسته است! من میخواهم برای شما مردم مؤمن، برای ملت بزرگ ایران، برای دلهایی که به نور ایمان روشن شد و با سخن و عمل خودْ دنیایی را روشن کرد، این نکته را تکرار کنم: «لبّاً راجحاً.»
- ما، دو نوع آدم داریم: یک نوع، آدمی است که هرچه هست، در ظاهر اوست. ظاهرش جذّاب و چشمگیر و احیاناً خاشعکننده و خاضعکننده است. اما باطنش پوک و پوچ است؛ چیزی در او نیست. این، بدترین نوع آدمی است که میخواهد منشأ آثار بزرگ باشد. پناهبرخدا! اما یک نوع دیگر، آدمی است که باطن او بر ظاهرش ترجیح دارد. ظاهرش هرچه هست، باطن او بهتر و بیشتر از ظاهر، جذّابیت دارد. امام سجّاد علیهالسّلام به ما درس میدهد که از خدا بخواهیم آدمی از نوع دوم باشیم.
- میدانیم که دعاها، فقط خواستن از خدا نیست؛ بلکه درس برای خود ما نیز هست. ریاکاری، مالِ آدمِ نوعِ اوّل است. صومعه، از آنِ آدمِ نوع اوّل است. پوکی و بیمغزی، ویژهی آدمِ نوعِ اوّل است. چنین آدمی، نه در جنگ به درد میخورد، نه در شدّت به کار میآید و نه بارهای سنگین را میتواند بر دوش بگذارد. هرچه دارد، فقط ظاهر است! اما تربیت اسلامی، غیر از این است. تربیت اسلامی بر این مبناست که ظاهرت را باید حفظ کنی، اما باطنت باید از ظاهرت بهتر باشد. کسانی نگویند «ظاهر هرطور بود، بود. اصل، باطن است.» بله، اصل باطن است. اما ظاهر باید نمودار باطن باشد:
- «الظاهر عنوان الباطن»
ظاهر را هم باید درست کرد. هیچکس نباید تظاهر به کار خلاف کند. اگر از عمل و سیمای کسی آثار عبادت خدا دیده و شناخته شود، تأثیر بسیار خوبی میگذارد. اما در همان حال، باید باطن از ظاهر، بهتر و سنگینتر باشد.
- این ماه، ماه روزه است؛ ماه نزول قرآن و انس با قرآن است؛ ماه عبادت و دعا و مناجات است - که دعا مغز و روح عبادت است - ماه استغفار و توبه و بازگشت از راههای ناپسند نزد خدای متعال و رعایت تقوای الهی است؛ ماه جهاد است - که در این ماه مبارک، غزوهی بدر در سال دوم هجرت، و فتح مکه در سال هشتم هجرت، و شروع غزوهی حنین در همان سال اتفاق افتاده است - ماه جهاد با نفس و جهاد با شیطان و جهاد با دشمنان خداست؛ ماه آمادگی و ماه ذخیرهی تقواست؛ ماه صلهی رحم، صدق و برّ با برادران دینی، آشنایی با معارف، آشنایی و تدبر در قرآن، و خلاصه ذخیره کردن سرمایهی حرکت الهی در طول یک سال است.
دعا، مغز و روح عبادت است
امید است که روزهای گذشته را با عمل بر وفق مقتضیات این ماه گذرانده باشیم و روزهای آینده را بیشتر قدر بدانیم و در کار نفس خود، در معاملهی با احکام الهی، در برخورد با مردم، در تدبر و ارتباط با قرآن، و در تصمیم و عزم بر مجاهدت با نفس، یک تصمیم جدی و یک اقدام قاطع انجام بدهیم.
- من به عمل کردن به این توصیهها، از شما محتاجترم. این توصیهها، توصیههای بزرگان دین و امیرالمؤمنین است. این روزها را مغتنم بشمارید و رابطهتان را با خدا مستحکم کنید. در سایهی این ارتباط قوی، به سمت حل مشکلات دینی و دنیوی حرکت خواهیم کرد و انشاءاللَّه به آن نایل خواهیم شد.
خطبههای نماز جمعه 16/فروردین/1370
- در فِقرات دعای واردشدهی برای روزهای ماه رمضان میخوانیم: وَ هذا شَهرُ الصّیام، وَ هذا شَهرُ القیام، وَ هذا شَهرُ الاِنابَة -«وَ اَنیبوا اِلی ربِّکُم» - و هذا شَهرُ التَّوبَة، وَ هذا شَهرُ المَغفِرَةِ وَ الرَّحمَة. این ماه و این فضا، این خصوصیّات را دارد.
ما یک حرکتی را انجام میدهیم، یک سخنی را میگوییم، یک راهی را میرویم، [که] جامعه ضرر میکند، کشور ضرر میکند؛ اینجور گناهان، گناهان مهمّی است، گناهان بزرگی است.
- توبهی ما از کدام گناه است؟ خب، سرتاپای انسان و امثال بنده، گناه هستیم؛ لکن گناهان دوجورند: یک گناهی است که فقط به خود انسان ضربه وارد میکند، یک گناهی است که صدور آن از انسان به دیگران ضربه میزند. چیزی را که این دندان انسان مَزق میکند و میجَود، گاهی یک چیز سختی است، خود دندان میشکند، به جای دیگری ضرر نمیرسد؛ [امّا] گاهی انسان با این دندان غذایی را میخورد که کبد انسان را از کار میاندازد؛ کبد تقصیری نداشت، تقصیر این دندان بود، تقصیر این دهان بود. گناهان ما گاهی اینجوری است. ما یک حرکتی را انجام میدهیم، یک سخنی را میگوییم، یک راهی را میرویم، [که] جامعه ضرر میکند، کشور ضرر میکند؛ اینجور گناهان، گناهان مهمّی است، گناهان بزرگی است. فرمود: وَ اتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنکُم خآصَّة. گاهی کسی ظلمی میکند، جزائی که خدای متعال برای آن ظلم قرار میدهد فراگیر است و جامعه را فرامیگیرد؛ از چنین ظلمی، از چنین فتنهای باید پرهیز کرد. این خطاب به ما مسئولین است، آحاد مردم مخاطب به این خطاب نیستند؛ ما مسئولین هستیم که [هم] میتوانیم کاری بکنیم که زیان آن به جامعه برسد؛ هم میتوانیم عکسش عمل کنیم، کاری کنیم که نفع آن به جامعه برسد.
- امروز که خدای متعال اجازه داده است که شما به زاری، تضّرع و گریه بپردازید، دست ارادت به سوی او دراز کنید، اظهار محبّت نمایید و اشک صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهایتان جاری سازید. این فرصت را مغتنم بشمارید، والّا روزی هست که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لاتجأروا الیوم»؛ بروید، زاری و تضّرع نکنید، فایدهای ندارد: «انّکم منّا لاتنصرون». این فرصت(ماه رمضان)، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست و بهترین فرصتها ایامی از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان ماه مبارک رمضان، شب قدر!
این فرصت(ماه رمضان)، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست.
- ملتی که دل خود را با خدای خود اینگونه صاف کند که درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسیاه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسیر دشمن و دچار اختلاف داخلی نخواهد شد. آنچه از این بدبختی ها بر سر ملت ها میآید، «فبما کسبت ایدیکم»؛ بر اثر کوتاهی ها، غفلت ها، گناهان و فسادهایی است که خودمان برای خودمان درست می کنیم! کسی که درِ خانه خدا میرود، خود را یک قدم به عصمت و به حفظ و نگهداری از گناه نزدیک می کند.
- به خدا پناه ببریم، از خدا بخواهیم، برای خدا کار کنیم و قدم برداریم و دل ها را به خدا بسپریم. صفای دل هایمان را با یاد خدا روزافزون کنیم. وقتی دل ها با صفا شد؛ وقتی دل ها چنگ در دنیا نزد و اسیر دنیا و مادّیات نشد، آن وقت جامعه، جامعهای میشود با مردمی حقیقتاً نورانی و باصفا و پاک. چنین مردمی، خوب تلاش میکنند، خوب کار میکنند، دنیای خودشان را هم خوب میسازند. دلبسته نبودن به دنیای شخصی، معنایش نساختن دنیا نیست؛ آبادی دنیا، کاری برای خدا و جزو کارهای اُخروی است. آنچه که به آبادی زندگی مادّی می انجامد، چیزی است که خدا از ما خواسته است و این هم یک عمل اُخروی است. همین هم وقتی با یاد خدا همراه باشد، بهتر، روان تر، شیرین تر و کامل تر انجام میگیرد.
- کشورهای اسلامی چقدر مشکلات دارند! حلّ آن مشکلات را از خدا بخواهید. برای همه انسان ها دعا کنید. برای هدایت انسانها، برای خودتان، برای زندگیتان، برای مسؤولینتان، برای کشورتان، برای گذشتگانتان و برای آن چیزی که میخواهید خدای متعال به شما بدهد، دعا کنید. این ساعات و دقایق را قدر بدانید.
- بزرگترین درس ماه رمضان، خودسازی است. اوّلین و مهمترین قدمِ خودسازی هم این است که انسان به خود و به اخلاق و رفتار خود با نظر انتقادی نگاه کند؛ عیوب خود را با روشنی و دقّت ببیند و سعی در برطرف کردن آنها داشته باشد. این از عهده خود ما برمیآید و این تکلیفی بر دوش ماست.
- به مردم عرض میکنم: به هم رحم کنید تا خدای متعال به شما رحم کند. کسانی که دستشان باز است، دست تعدّی به سمت منافع و مصالح دیگران دراز نکنند. کسانی که زرنگی و هوش و امکانات و قدرت و مسؤولیت و تواناییهای گوناگون فردی و اجتماعی دارند، از این توانایی ها در راه تعدّی به دیگران استفاده نکنند. خود را بنده خدا بدانیم؛ در مقابل بقیه بندگان خدا، خود را موظّف به همراهی، احسان، نیکی و رعایت انصاف بدانیم؛ آنگاه باران رحمت و فضل خدا بر سر ما خواهد بارید؛ ما را شستشو خواهد داد و برکات خود را بر ما نازل خواهد کرد. البته این وظیفه همه است؛ ولی کسانی که در جامعه تمکّن و قدرت و مقام و ثروت و نفوذ کلمهای در میان مردم دارند، بیش از دیگران در مقابل این بار سنگین - بار خودسازی و محدود کردن قوای خود از تجاوز به دیگران - مسؤولند.
- ماه رمضان هم از یک جنبه دیگر، درخور یک توجّه اکید است که من درباره این قضیه، چند کلمهای میخواستم عرض کنم. اگرچه این مطالب برای شما تازه نیست. حرفهایی است که شما خودتان، آنها را به مردم میگویید و برای شما روشن است. اما به عنوان تذکّر - برای هر کسی که بشنود - عرض میشود. ماه رمضان در هر سال، قطعهای از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیای مادّی ما آن را وارد میکند و به ما فرصت میدهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سیروز را وارد بهشت میشوند. بعضی به برکت آن سیروز، همه سال را و بعضی همه عمر را. بعضی هم از کنار آن، غافل عبور میکنند که مایه تأسّف و خسران است. حالا برای خودشان که هیچ، هر کس که ببیند این موجود انسانی، با این همه استعداد و توانایىِ عروج و تکامل، از چنین سفره با عظمتی استفاده نکند، حق دارد که متأسّف شود. این، ماه رمضان است. ماه ضیافت اللَّه است. ماه لیلةالقدر است.
ماه رمضان در هر سال، قطعهای از بهشت است که خدا در جهنّم سوزان دنیای مادّی ما آن را وارد میکند و به ما فرصت میدهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم.
از بس اینها را تکرار کردهایم و شنیدهایم و گفتهایم، برایمان عادّی شده است. انسانی به کمال راه پیدا میکند که از بین همین چیزهای تکراری، حقایق را پیدا کند. علم مادّی نیز همین طور است. همه در مدّت عمرشان دیدهاند که وقتی سیب از درخت جدا میشود، به طرف زمین میافتد. دیگر از این کار عادّیتر، چیزی در دنیا هست!؟ اما یک نفر متوجّه شد که این یک پدیده است: چرا سیب پایین میآید؟ چرا از درخت که جدا میشود بالا نمیرود؟ آن وقت نیروی جاذبه کشف شد. یک باب جدید در دانش بشری باز شد. همه این چیزهای عادّی زندگی ما از این قبیل است. قرآن را ملاحظه کنید: «افلا ینظرون الیالابل کیف خلقت. » برای عربِ شترسوار چیزی عادّیتر از شتر هست!؟ انسان را به آن ابل متوجّه می کند. ما باید به این پدیدههای الهی که دور و بر ماست، توجّه کنیم.
- یکی از آنها، همین ماه رمضان است. این ضیافت اللَّه چیز کمی نیست. شنیدهایم «ضیافت اللَّه» میهمانی است! آن هم میهمانی ای که میزبان آن، خدای عظیمِ علیمِ کریمِ قدیر است که سراسر آفرینش، در قبضه قدرت اوست. «فهی بمشیتک دون قولک مؤتمره.» این، ضیافت الهی است؛ این هم ما که دعوت شدهایم: «دعیتم فیه الی ضیافت اللَّه.» از این باید استفاده کرد. استفاده از این به چیست؟ به همین چیزهایی که در اختیار ما گذاشتهاند: همین روزه، همین نماز، همین نوافل، همین دعا، همین ذکر، همین توجّه، همین خشوع و همین تضرّع. اگر وارد این میدان شویم و - ما معممّین - سعی کنیم مخاطبان خودمان را هم وارد این میدان کنیم، این کشور تبدیل به یک منطقه بهشتی خواهد شد. دنیا و آخرت درست خواهد شد، که: «ولو انَّ اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ منالسماء والارض» اینها وعده الهی است. اینها مبالغه و اغراقگویی نیست. خدای متعال، برکات زمین و آسمان را بر مردم با تقوا مفتوح خواهد کرد. تقوا هم به همین است.
دیدار جمعی از روحانیون 17/بهمن/1372
* عکس آرشیوی می باشد.
- من به ذهنم رسید که این توصیه را هم عرض کنم که این نوافل سىوچهار رکعتى که براى نمازهاى روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبى است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم. ولى ماه رمضان که مىشود، چه مانعى دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار رکعت نماز ظهر است، قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله دارد؛ چهار دو رکعتى. چهار رکعت نماز عصر است و قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافلهى نماز عصر است. این نوافل را بخوانید. همچنین نوافل مغرب را که از اینها مهمتر است؛ و نیز نوافل شب که یازده رکعت است. همچنین نافلهى صبح که دو رکعت است. کسانى هستند که در ایام معمولى سال، برایشان مشکل است پیش از اذان صبح براى نماز شب بیدار شوند. ولى در این شبها، به طور قهرى و طبیعى بیدار مىشوند. این یک توفیق الهى است. چرا از این توفیق استفاده نکنیم؟ انشاءاللَّه فرصتهاى ماه رمضان را مغتنم بشمارید.
روز اوّل ماه مبارك رمضان 4/اسفند/1371
* عکس آرشیوی می باشد.
- آن چیزی که مهمتر از هر چیز دیگر است و در همهی حالات باید به آن توجّه داشت که روز عید فطر است این است که مایه و اساس اصلی در حرکت هر ملت و موفّقیت او، این است که پایههای فکری و اعتقادی و روحی را ترمیم و استوار کند.
ماه رمضان، یک ذخیره و عطیّه و هدیهی الهی است
- اسلام به ما یاد می دهد که برای پیشرفت در دستیابی به هدف های دنیا و آخرت، باید تحوّلی در درون انسان به وجود آید. تا آن تحوّل در درون یک جامعه و در جوامع اسلامی بهطور خاص ایجاد نشود و تا وقتیکه دل ها با خدا آشنا نگردد و راه خدا بهعنوان برترین راه و صراط مستقیم مورد توجّه و تبعیّت قرار نگیرد، مشکلات جوامع اسلامی حل نخواهد شد. ماه رمضان، که یک ذخیره و عطیّه و هدیهی الهی است و در اختیار مردم مسلمان است، در درون خود ارمغان های ارزشمندی را در همین جهت برای ما دارد. از طرفی، روزهی ماه رمضان که یک تمرین و ریاضت است، وسیلهای است برای تسلّطِ بر نفس؛ که بدون تسلّط بر نفس و در دست گرفتن زمام هوسها و هواها و شهوات، هیچ کار بزرگی را نمیشود با موفقیّت انجام داد. ماه رمضان با سرمایهی روزهای که دارد یک تمرین علمىِ ارزشمند در این جهت است. به فضل الهی، پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسّلام از ادعیّهای که در ماه رمضان از آن بزرگواران مأثور است، با آن دل های روشن و آگاه از مناجات ها و دعاها و راز و نیاز با خدای متعال در شبها و روزها و سحرهای این ماه مبارک، برخوردار بودهاند. کسی که با زمزمهی امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام آشنا باشد، خوب میفهمد که علّت انقطاع ما از راه خدا، علّت دوری ما از معنویّات، علّت محرومیت ما و امثال ما از دست یافتن به آن مقامات معنوی و ملکوتی، گرفتاریهایی است که در اثر پیروی از شهوات و اطاعت از نفس امّاره، دچار آن میشویم.
- در دعای ابی حمزه، امام سجّاد علیه الصّلاة و السّلام عرض میکند: «فرّق بینی و بین ذنبی المانع عن لزوم طاعتک.» یعنی ای پروردگار من! بین من و گناهی که نمی گذارد ملازم با اطاعت تو باشم، جدایی بینداز. پس معلوم میشود که گناهان که اساس در معنای گناه، همین چیزهایی است که انسان به تبع شهوات و نفسانیّات خود، به آنها دست میزند و مرتکب میشود نمی گذارند که انسان پرواز کند و اوج بگیرد.
- ما در این ماه رمضان، بارها و بارها عرض کردیم که «اللّهم غیّر سوء حالنا بحسن حالک». از خدای متعال خواستیم که بدحالىِ ما را به برکت و لطف خودش، به حالی نیکو تغییر دهد. اگر این بشود، به فضل الهی، همهی مشکلات حل خواهد شد.
آنچه که در انفس آنها(ملت)ست، در خودهای آنهاست، در جان های آنهاست، باید تحوّل پیدا کند تا امور زندگی متحوّل شود.
- به خصوص هر یک از ما که بار مسئولیتی را در سطح کشور بر دوش گرفتهایم چه مسئولیت های کوچک و چه مسئولیت های بزرگ به همان اندازه، بیشتر به این تغییر حالت احتیاج داریم و بیشتر باید از سوء حالِ خودمان بنالیم. بنده خودم را عرض میکنم که بیش از شما به این معنا ابتلا و به این تغییر احتیاج دارم. این، در یک کشور و در یک ملت، کلید حرکت و تحوّل است. «انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم.» آنچه که در انفس آنها(ملت)ست، در خودهای آنهاست، در جان های آنهاست، باید تحوّل پیدا کند تا امور زندگی متحوّل شود.
- وقال امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، فی کلام له «انّ من فارغ التقوی اغری بالشهوات، انّ من فارغ التقوی اغری باللّذات والشهوات، و وقع فی تیهالسیّئات ولزمه کثیرالتّبعات.»
همه برادران و خواهران عزیز نمازگزار را به رعایت وحفظ تقوای الهی توصیه و دعوت میکنم. ماه رمضان را که ماه رسیدن به تقوا و ماهی است که روزه آن وسیلهای است برای اینکه انسان به وادی تقوا قدم بگذارد، قدر بدانیم و هر چه ممکن است خودمان را به مرحلهای از دیانت که نامش تقواست، نزدیک کنیم.
- در ماه رمضان، هم باید به خودمان برسیم، هم باید به مردم برسیم. ضمناً بدانیم که اگر به خودمان نرسیم، به مردم هم نمیشود رسید. این دعاهای ماه رمضان، این روزه ماه رمضان، این مناجاتها، این تضرّعها، این اذکار، این نوافل در ماه رمضان، همه برای این است که ما خودمان را اوّل کمی نورانی کنیم. اگر نورانی شدیم، آن وقت میتوانیم به دیگران هم برسیم. والّا اگر نورانی نشدیم که نمیتوانیم دیگران را نورانی کنیم. هرچه هم بگوییم، زیادی خواهد بود، مضر خواهد بود و مفید واقع نخواهد شد.
دیدار جمعی از روحانیون 25/بهمن/1371
* عکس آرشیوی می باشد.
- از بزرگترین اهداف روزه ماه رمضان - یا شاید بشود به یک معنا گفت: «تمام الهدف» - تقواست. «لعلکم تتّقون.» و این دست ماست. مردم باید هرکدام خودشان، و اگر بتوانند دیگران را اصلاح کنند. این، مخصوص معممّین نیست. لکن علما و روحانیون و خطبا و وعاظ آمادگی دارند.
خدای متعال به آنها این بیان، این امکان، این ذهن، این موقعیت اجتماعی و این لباس را داده است؛ و ما باید از آن استفاده کنیم. از جمله چیزهایی که در این ماه رمضان عادی است، این عبارت صریح خدای متعال است که «لیلة القدر خیر من الف شهر، تنزّلالملئکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر، سلامٌ هی حتی مطلع الفجر.» یک شب تا صبح، مظهر سلام الهی است.
از بزرگترین اهداف روزه ماه رمضان - یا شاید بشود به یک معنا گفت: «تمام الهدف» - تقواست. «لعلکم تتّقون.» و این دست ماست.
همان «سلامٌ قولاً من ربّ رحیم» که مخصوص مؤمنین است. مخصوص اهل بهشت است. مخصوص بندگان خالص خداست. این، در اختیار ماست که استفاده کنیم. این، آن کلمهای است که من میخواهم در باب ماه رمضان عرض کنم. این، کلید اصلاح همه امور است؛ و از اینجا شروع میشود. کما اینکه اصل انقلاب از اینجا شروع شد: از مسجد و دین و تقوا.
- اگر به امام بزرگوار نگاه کنید، بیشتر معلوم میشود که پایه و قاعده اصلی این حرکت عظیم، تقوا بود. امام، مظهرِ تقوا و توجّه و معرفت و عمل برای خدا و اخلاص بود. اگر این نبود، نمیشد. اگر امام آن قدر خوب و اهل معنا و معرفت نبود، این کار به اینجا نمیرسید. این مقدّمهای برای اصلاح است.
دیدار جمعی از روحانیون 17/بهمن/1372
* عکس آرشیوی می باشد.
- قال اللَّه الحکیم فی کتاب: «اذ جعل الّذین کفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّه فانزل اللَّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم کلمة التّقوی و کانوا احقّ بها و اهلها و کان اللَّه بکلّ شیء علیما.»
در این آیه، بین جبهه کفر و جبهه ایمان، مقابلهای درست شده است. در این آیه شریفه، برای جبهه کفر، احساس حمیّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ این مربوط به قضایای حدیبیّه و قضایای بعد از حدیبیّه است که از آزمایشهای بسیار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حیات مقدّس پیامبر است. بعد از آن که رسول اکرم و مسلمانان به قصد مکه به حدیبیّه رفتند و در حدیبیّه متوقّف شدند، دشمن میخواست جنگ را بر آنها تحمیل کند، اما تدبیر الهی نبىّاکرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پیامبر به قراردادی با مشرکین رسید که این قرارداد آن قدر مهم بود که بنابر روایاتی، سوره «انّا فتحنا» درباره همین قرارداد حدیبیّه نازل شده و از آن به فتح تعبیر شده است: «انا فتحنا لک فتحناً مبینا» - یعنی همین صلح حدیبیّه - آن حضرت در خلال آیات قرآن، اوضاع را برای مسلمانان روشن میکند و جبههها را مشخص مینماید.
- آنچه که در نظام اسلامی باید همیشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهههاست؛ مخلوط نشدن جبهه حق با جبهه ناحقّ است. ممکن است جبهه ناحق مورد مدارا قرار گیرد - مانعی ندارد - ممکن است در جایی دستِ دوستی هم با او داده شود - در جای خود مانعی ندارد - اما زنهار! خطوط فاصل نبایستی به هم بخورد. باید مشخّص باشد که حق کیست و کجاست و چرا و چه میخواهد بکند - هدف و روش و تدبیر و تاکتیک و عملکردش چگونه است - و ناحق کیست و چرا و هدفش چیست و چه کار میخواهد بکند. اینها نباید مورد غفلت قرار گیرد. غفلت از این مرزبندی و تشخّص، به نفع هیچ جبهه حقّی تمام نخواهد شد. هیچکس، اهل حق را از این که ندانند چرا حقّند و حالا چه باید بکنند و چه کسی در مقابل آنهاست، تحسین نخواهد کرد؛ حتّی دشمنانشان هم آنها را تحسین نمیکنند. پیامبر مرزها را روشن و اوّلاً وضعیت کفّار را مشخّص میکند؛ یعنی آن جبهه مقابل که پیامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، برای نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دایره حقّانیت خود است. جبهه کفر را نمیشود نادیده گرفت. جبهه کفر، بهعنوان کسانی که در مقابل دعوت حق قرار دارند، باید مشخّص شود. باید مشخّص شود که حق با جبهه کفر چه کار دارد؛ اصلاً چرا حق بهوجود میآید؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پیامبران الهام و ابلاغ میشود و آنها چرا آن را مطرح میکنند؟ اگر پدید آمدن پیام حق - که پیام حق هم عبارت است از پیام رستگاری انسانها - فلسفه و حکمت و لزومی دارد و مسؤولیتی بر دوشِ آورندگان آن پیام - که پیامبر و ادامههای راه پیامبر تا ابد است - میگذارد. پس باید فهمید که این جبهه حق، هدفش چیست و چگونه میخواهد به این هدف برسد.
- رستگاری انسان با چه چیزی حاصل خواهد شد؟ فقط با نصیحت و موعظه که حاصل نمی شود. لذا جبهه حق - یعنی همه انبیا - در هر برههای از زمان که فرصتی پیدا کرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمی به جلو بردارد، کاری که کرده، این بوده که حقایقی را که انسانها باید بدانند تا به فلاح و رستگاری نزدیک شوند، این حقایق را در ذهن انسانها و در واقع زندگی انسانها تحقّق بخشیده است. این کار جبهه حقّ است؛ همین است که مجاهدت را ایجاب میکند. چرا؟ چون در مقابل حقّانیت حق، معارض وجود دارد. حق اگر از رستگاری انسان ها سخن میگوید، کسانی در دنیا هستند که از اسارت انسانها سخن میگویند. حق اگر از عدالت سخن میگوید، کسانی هستند که مخالف و دشمن عدالتند یا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن میگوید، کسانی هستند که مدّعىِ خداییاند و وجود خدا و تسلیم در مقابل خدا را انکار میکنند. طبیعی است همه اینها معارض میشوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پیام پیش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعیت تحقّق پیدا نخواهد کرد.
- پیامبر اکرم وضعیت کفّار را مشخّص می کند؛ وضعیت ضعفای از مؤمنین را هم مشخّص میکند؛ یعنی نیمهکارهها؛ چه منافقین، چه آنهایی که منافق به معنای غلیظ نفاق نیستند و به آن صورت نفاقی ندارند که بخواهند دورویی کنند؛ اما طبیعتشان، یک طبیعت متزلزل است. اسلام میخواهد اینها را هم به انسانهای مؤمن و با صلابت تبدیل کند. عدّهای از مسلمانان، از ترس، همراه پیامبر در جنگ حدیبیّه شرکت نکرده بودند. میگفتند اگر ما برویم، پیامبر و همه مسلمانانی که با او هستند، بهوسیله کفّار تار و مار خواهند شد! وقتی که پیامبر برگشت، پیش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستیم بیاییم؛ گرفتاری پیدا کردیم؛ اشتغال پیدا کردیم؛ حال برای ما از خدای متعال آمرزش بطلب! در حالی که همین حرف هم یک نوع ظاهرسازی بود. در واقع اینها دنبال آمرزش الهی هم نبودند؛ فکر میکردند زرنگی کردند که نرفتند. آیه قرآن میفرماید: «سیقول لک المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفرلنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم» به زبان چیزی را میگویند که به دلشان نیست. نمیشود گفت که اینها منافق و کافر و دشمنند؛ نه، روحهای ضعیف، دلهای ضعیف، انسانهای ضعیف، نمیتوانند در مشکلات نقش ایفا کنند. این، آن معنویاتی است که نظام اسلامی، جامعه اسلامی، مسؤول اسلامی، مدیر اسلامی، نسبت به آن مسؤول است.
- تقوا در زندگی انسان، فواید زیادی دارد. از جمله این فواید، یکی این است که انسانِ با تقوا میتواند خود را در لغزشگاه ها و دستاندازهای زندگی حفظ کند؛ ولی انسان بیتقوا، نمیتواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را، که عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه همیشگی در اعمال و حتّی افکار خود و فعل و تَرکی که به انسان منتسب میشود، در خود به وجود آورد، نتیجهاش این می شود که در امتحانات الهی، سالم می ماند. چون که معنای تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن.
- برادران و خواهران من! امتحان، برای همه هست. وقتی در مقیاس یک ملت ملاحظه کنیم، می بینیم همه ملتها، در فراز و نشیب زندگی، دچار امتحان میشوند. در مقیاس افراد هم که نگاه کنیم، همهافراد دچار امتحان میشوند. امتحان ها مختلف است؛ امّا هست. آنجا که لذتی بر سرِ راهِ انسان پیدا میشود و نفْس انسان، به آن لذّت که خلاف شرع است، راغب میگردد، آنجا، جای امتحان است. آنجا که پولی سر راه انسان قرار میگیرد و انسان میتواند آن را به دست آورد، اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهی است، جای امتحان است. آنجا که سخنی بر زبان انسان جاری میشود و آن سخن برای شخص انسان فایده دارد، اما سخن باطلی است، جای امتحان است.
اگر جمعیتها و ملتها، آن وقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمدهاند.
آنجا که گفتن حرفی لازم است و خدا از انسان میخواهد که آن حرف را بزند، اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پی دارد، جای امتحان الهی است. در مقیاس امّتها و ملتها که حساب کنیم، وقتی ملتی به ثروت و قدرتی میرسد، به پیروزیای دست مییابد و به رشد علمیای نائل میگردد، آنجا جای امتحان آن ملت است. اگر ملتها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بیرون آمدهاند. اما اگر جمعیتها و ملتها، آن وقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمدهاند. لذا، قرآن در سوره کوتاه «نصر»، خطاب به پیغمبر صلواتاللَّهعلیه میفرماید: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. اذا جاء نصراللَّه والفتح و رأیت النّاس یدخلون فی دین اللَّه افواجا.» این، اوج قدرت یک نبی است که خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم، گروه گروه در دین او وارد شوند. اینجا، جایی است که انسان باید مواظب خود باشد. لذا میافزاید: «فسبّح بحمد ربک واستغفره انّه کان توّابا.» در همان لحظه پیروزی به یاد خدا باش. خدا را تسبیح کن و حمد بگو که رویکرد این همه توفیقْ نه کار تو، که کار خداست. به خودت نگاه نکن؛ به قدرت الهی نگاه کن.
- یک ملت، یک رهبری حکیمانه و الهی مثل نبىّاکرم صلّی اللَّهعلیه وآله وسلّم در چنین جاهایی مواظب است که امّت، راه خود را گم نکند. تقوا اینجاست که به داد یک ملت میرسد. اگر ملتی با تقوا بود، راه پیشرفت، راه ایمان و راه بندگی خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملت ها تقوا نداشته باشند، همان بلایی بر سرشان خواهد آمد که ملت های مقتدر دنیا در جای جای تاریخ به آن دچار شدهاند. آنها دچار غرور، دچار استکبار، دچار ظلم، دچار بدرفتاری و دچار انحراف شدند. مردم را منحرف کردند؛ دنیا را خراب و فاسد کردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. یک نمونهاش را در همین سالهای نزدیک، درباره یکی از دو امپراتوری عظیم موجود در دنیا، مشاهده کردید. این، نتیجه بی تقوایی است. همه بی تقواهای عالم - چه افراد و چه ملتها - سقوطی را باید انتظار بکشند؛ و این سرنوشتی اجتنابناپذیر است. به دنبال بیتقوایی، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط کامل، انحراف و فساد و خراب شدن است.
- دوستان عزیز؛ برادران و خواهران! کی ممکن می شود ما نقش ایفا کنیم؟ وقتی که «و الزمهم کلمة التّقوی»؛ برای خودمان، تقوا را بهعنوان کلمه ثابت، کلمه حق و تکلیفِ دائم در نظر بگیریم. تقوا باید در گفتار، در عمل، در تصمیمگیری، با زیردستان خود و با مجموعه کسانی که با ما کار میکنند، مورد توجّه قرار گیرد؛ که اینها درسی به آنهاست؛ رفتار آنها هم درسی برای مردم است...
- آنچه که ما در این آیه (آیه 26 سوره فتح) و در آیاتِ زیادی بهدست میآوریم، این است که تقوا، هم یک وسیله است، هم یک راه علاج است. فقط تکلیف و وظیفه نیست؛ فقط این نیست که خدای متعال از تقوای ما در هنگامه حساب سؤال خواهد کرد؛ که البته اگر بفهمیم و توجّه کنیم، این هم چیز عظیمی است.
تقوا موجب می شود که در همه بن بست ها – به خصوص بنبست های اجتماعی - شما راه نجات پیدا کنید. در بن بست های بزرگ، تقوای مسؤولان، برای آنها راه نجات پدید خواهد آورد.
ما که مسؤول هستیم، از حساب الهی، از سختی حساب الهی، از فزعِ یومالحساب غفلت داریم و هرچه مسؤولیتمان بیشتر باشد، این خطر سنگین تر است. باید بدانیم که اگر خدای متعال با فضل و رحمت و مغفرت خود با ما عمل نکند، کار ما خیلی سخت است. جزئیّات مخارجی که میکنیم، جزئیّات تصرّفاتی که میکنیم، جزئیّات برخورد و رفتاری که با مخاطبان خود و با مردم میکنیم، هر کدام از اینها پیش خدای متعال حساب دارد. علاوه بر این که باید به فکر حساب الهی و مؤاخذه الهی بود، باید دانست که تقوا راه را هم باز میکند: «و من یتق اللَّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب». تقوا موجب می شود که در همه بن بست ها – به خصوص بنبست های اجتماعی - شما راه نجات پیدا کنید. در بن بست های بزرگ، تقوای مسؤولان، برای آنها راه نجات پدید خواهد آورد: «و یرزقه من حیث لا یحتسب». این محاسبههای ما و شما که همیشه محاسبههای تمام نیست. پس، اصل قضیه تقواست. توصیه ما هم به تقواست؛ روزه این ماه هم کمک به تقواست. به مشکلات مردم باید براساس همین روحیه تقوا برسید.
دیدار کارگزاران نظام 4/دی/1378
* عکس آرشیوی می باشد.
- امروز که خدای متعال اجازه داده است که شما به زاری، تضّرع و گریه بپردازید، دست ارادت به سوی او دراز کنید، اظهار محبّت نمایید و اشک صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهایتان جاری سازید. این فرصت را مغتنم بشمارید، والّا روزی هست که خدای متعال به مجرمین بفرماید: «لاتجأروا الیوم»؛ بروید، زاری و تضّرع نکنید، فایدهای ندارد: «انّکم منّا لاتنصرون». این فرصت(ماه رمضان)، فرصت زندگی و حیات است که برای بازگشت به خدا در اختیار من و شماست و بهترین فرصتها ایامی از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان ماه مبارک رمضان، شب قدر!
- ملتی که دل خود را با خدای خود اینگونه صاف کند که درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسیاه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسیر دشمن و دچار اختلاف داخلی نخواهد شد. آنچه از این بدبختی ها بر سر ملت ها میآید، «فبما کسبت ایدیکم»؛ بر اثر کوتاهی ها، غفلت ها، گناهان و فسادهایی است که خودمان برای خودمان درست می کنیم! کسی که درِ خانه خدا میرود، خود را یک قدم به عصمت و به حفظ و نگهداری از گناه نزدیک می کند.
- به خدا پناه ببریم، از خدا بخواهیم، برای خدا کار کنیم و قدم برداریم و دل ها را به خدا بسپریم. صفای دل هایمان را با یاد خدا روزافزون کنیم.
وقتی دل ها چنگ در دنیا نزد و اسیر دنیا و مادّیات نشد، آن وقت جامعه، جامعهای میشود با مردمی حقیقتاً نورانی و باصفا و پاک. چنین مردمی، خوب تلاش میکنند، خوب کار میکنند، دنیای خودشان را هم خوب میسازند.
وقتی دل ها با صفا شد؛ وقتی دل ها چنگ در دنیا نزد و اسیر دنیا و مادّیات نشد، آن وقت جامعه، جامعهای میشود با مردمی حقیقتاً نورانی و باصفا و پاک. چنین مردمی، خوب تلاش میکنند، خوب کار میکنند، دنیای خودشان را هم خوب میسازند. دلبسته نبودن به دنیای شخصی، معنایش نساختن دنیا نیست؛ آبادی دنیا، کاری برای خدا و جزو کارهای اُخروی است. آنچه که به آبادی زندگی مادّی می انجامد، چیزی است که خدا از ما خواسته است و این هم یک عمل اُخروی است. همین هم وقتی با یاد خدا همراه باشد، بهتر، روان تر، شیرین تر و کامل تر انجام میگیرد.
- کشورهای اسلامی چقدر مشکلات دارند! حلّ آن مشکلات را از خدا بخواهید. برای همه انسان ها دعا کنید. برای هدایت انسانها، برای خودتان، برای زندگیتان، برای مسؤولینتان، برای کشورتان، برای گذشتگانتان و برای آن چیزی که میخواهید خدای متعال به شما بدهد، دعا کنید. این ساعات و دقایق را قدر بدانید.
* عکس آرشیوی می باشد.
- یقیناً اگر آنچنانکه تکلیف اسلامی است، ما در ماه مبارک رمضان و در همهی این فرصتهای مغتنم ایاماللَّه، نعمت ذکر و توجه و دعایی که به ما داده شده، مغتنم بشماریم و خودمان را با منبع قدرت و عزت و عظمت - یعنی ذات مقدس باریتعالی - مرتبط کنیم، بدون شک آن تحول اساسی و مطلوب، هم در ارواح و دلها و هویت اصلی انسانی ما و هم به تبع آن، در محیط زندگی و کار و تلاش و مبارزهی ما، پدید خواهد آمد و به مقاصد اسلام نزدیک خواهیم شد. این، یک تفاوت اصلی بین اسلام و بقیهی روشها و برنامههایی است که یک تحول و آرمانگرایی را به بشر پیشنهاد میکنند.
- ما معتقدیم - و این جزو بدیهیات اسلام، بلکه بدیهیات همهی ادیان است - که انسان، فقط در سایهی ارتباط و اتصال با حق تعالی است که میتواند به تکامل و تعالی دست پیدا کند.
محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.
البته فرصت ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که خدای متعال در قرآن بفرماید: «لیلةالقدر خیر من الف شهر». یک شب از هزار ماه بهتر و بافضیلتتر و در پیشرفت انسان مؤثرتر، در ماه رمضان است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم(ص) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفرهی کریم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ مگر وارد نشوی. آن کسانی که وارد سفرهی غفران و رضوان و ضیافت الهی در این ماه نشوند، البته بی بهره خواهند ماند و واقعاً این محرومیت به معنای حقیقی است. «انّ الشّقىّ من حرم غفراناللَّه فی هذا الشّهر العظیم». محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد.
دیدار کارگزاران نظام 7/اردیبهشت/1369
* عکس آرشیوی می باشد.
- جسم انسان بدون ورزش، ضعیف و لاغر و بیقدرت خواهد بود. هرکسی باشید، هرچه بنیهی قوی و نیرومند داشته باشید، اگر ورزش نکردید و خوردید و خوابیدید، بدن ضعیف میماند؛ شکی در این نیست. همچنانی که اگر ورزش نکنید، بدن شما آن رشد لازم را نمیکند، زیبایی هایی هم دارد که ورزش آنها را آشکار خواهد کرد؛ بدون ورزش نمی شود. روح شما هم عیناً همینطور است. بدون ورزش، بدون تمرین و ریاضت، ممکن نیست شما قوی بشوید.
ای بسا انسانهایی هستند با جسم های نیرومند و زیبا، ولی با روح هایی لاغر، زشت، ناتوان و ضعیف؛ این به درد نمی خورد. تمام عبادات برای این است که ما ورزش کنیم، تربیت بشویم و پیش برویم. البته باید عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحی دارند. جسم عبادات، به تنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند، ولی در حال نماز، توجه به خود ذکر نداشته باشد، ملتفت نباشد که چه میگوید و با چه کسی حرف میزند، مضامین نماز را بکلی از روی غفلت ادا بکند، این نماز، نماز بیفایدهیی است.
البته کسانی که عربی نخواندهاند و معنای این جملات را نمیدانند، اگر در حال نماز، همین اندازه توجه پیدا کنند که با خدا حرف میزنند و به یاد خدا باشند، این هم بهرهی خوبی است؛ ولی سعی کنید که معنای نماز را بدانید. یاد گرفتن معنای نماز، کار خیلی آسانی است؛ خیلی زود میتوانید ترجمهی این چند جمله را یاد بگیرید. نماز را با توجه به معنای آن بخوانید. این نماز است که «قربان کلّ تقىّ»(1) خواهد بود. نماز، نزدیک کنندهی انسان به خداست؛ اما نزدیک کنندهی انسان باتقوا.
- روزه، موجب تقوا و به وجود آورندهی تقواست؛ اما روزهی باتوجه. در جلسات اول این مجلس، من به روایات روزه اشاره کردم؛ بعضی از آقایان دیگر هم که به اینجا آمدند و افاضه کردند، اشاره نمودند. روزه فقط این نیست که انسان نخورد و نیاشامد؛ روزه یک نوع پرورش روح شماست. شما می توانید اندام های روحتان را با روزه پرورش بدهید و تصفیه و پاکیزه بشوید و طهارت پیدا کنید.
این زکات و انفاقی هم که یک عبادت بزرگ محسوب میشود، دارای جسم و روحی است. «و من یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون». این زکات، باید آن حرص و بخل درونی ما را بشکند و آن دلبستگی ما به مال و به زخارف دنیوی را ازبین ببرد. این زکات، زکات خوبی است.
امسال بحمداللَّه روزهی ماه رمضان، سی روز شد. چند سال بود که ماه رمضان، بیستونه روز بود و سی روز نمیشد؛ ولی امسال یک روز زیادتر شد. شما سی روز روزه گرفتید و نماز باتوجه خواندید و دعا کردید. این، قطعاً در وجود شما دارای محصولی است. همت ما باید این باشد که این محصول را حفظ کنیم. این، محصول باارزشی هم است. اگر نماز و روزهی باتوجه و ذکرِ آگاهگر و هشیارگر انسان، برای ما وجود داشته باشد، آن وقت مسلمانی خواهیم بود که روزبهروز به سمت هدف های اسلام پیش می رویم. اگر میبینید که در جوامعی مسلمانانی بودند یا هستند که به هدفهای اسلام نزدیک نشدهاند و دور شدهاند، یکی از عیوب کارشان اینجاست. شاید عیبهای متعددی باشد، که این، یکی از آنهاست.
دیدار با اقشار مختلف مردم 6/اردیبهشت/1369
* عکس آرشیوی می باشد.
- این ماه(رمضان)، ماه روزه است؛ ماه نزول قرآن و انس با قرآن است؛ ماه عبادت و دعا و مناجات است - که دعا مغز و روح عبادت است - ماه استغفار و توبه و بازگشت از راه های ناپسند نزد خدای متعال و رعایت تقوای الهی است؛ ماه جهاد است؛ ماه جهاد با نفس و جهاد با شیطان و جهاد با دشمنان خداست؛ ماه آمادگی و ماه ذخیرهی تقواست؛ ماه صلهی رحم، صدق و برّ با برادران دینی، آشنایی با معارف، آشنایی و تدبر در قرآن، و خلاصه ذخیره کردن سرمایهی حرکت الهی در طول یک سال است.
- این توصیهها، توصیههای بزرگان دین و امیرالمؤمنین است. این روزها را مغتنم بشمارید و رابطهتان را با خدا مستحکم کنید. در سایهی این ارتباط قوی، به سمت حل مشکلات دینی و دنیوی حرکت خواهیم کرد و انشاءاللَّه به آن نایل خواهیم شد.
خطبه های نماز جمعه 16/فروردین/1370
- اولاً میفرماید: «کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم». ما میدانیم که نماز و زکات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلکه پیامبران قبل از رسول اکرم اسلام(صلّی اللَّهعلیهوالهوسلّم) در صدر احکام خود، نماز و زکات را داشتهاند. «و اوصانی بالصّلوة و الزّکوة ما دمت حیّا» از قول حضرت عیسی(ع) است که به مخاطبان خود میفرماید: خدا من را به نماز و زکات وصیت کرده است. از آیات دیگر قرآن هم این معنا استفاده می شود. آیهی اولی که تلاوت کردم، می فرماید: روزه هم مثل نماز و زکات، در شمار احکامی است که مخصوص امت اسلام نیست؛ بلکه امم سابق و پیامبران گذشته هم مأمور به روزه بودهاند.
این، نشاندهندهی این حقیقت است که در بنای زندگی معنوی انسان ها در هر زمان، همچنانکه نماز لازم است و این نماز، رابطهی معنوی میان انسان و خداست، و همچنان که زکات لازم است و این نکات، تزکیهی مالی انسان میباشد، روزه هم واجب و ضروری است و این یکی از پایههای اصلی تکامل انسان و تعالی معنوی اوست؛ والّا در طول زمان و با تغییر ادیان مختلف، این خط، ثابت و مستمر نمیماند.
البته روزه، در ادیان مختلف و زمانهای گوناگون و به شکلهای دیگر وجود دارد؛ اما گرسنگی کشیدن و اندرون را از طعام خالی داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معینی بر روی تمتعات جسمانی بستن، خصوصیتی است که در روزهی ادیان مختلف وجود دارد. پس، روزه یک رکن اساسی در تعالی معنوی و تکامل روحی و هدایت و تربیت انسانی است.
خطبه های نماز جمعهی تهران 10/فروردین/1369
* عکس آرشیوی می باشد.
- ماه رمضان را مغتنم بشمارید. این روزها را با روزهداری، و این شبها را با ذکر و دعا به سر ببرید. فصل دعا هم، همین ماه مبارک است. اگرچه همیشه انسان باید با رشتهی دعا به خدا متصل باشد، اما آیهی «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الدّاع اذا دعان» در سورهی بقره، در خلال همین آیات مبارکهی مربوط به روزه و ماه رمضان است.
رابطهی دعا، رابطهی قلبی شما با خداست. دعا، یعنی خواستن و خدا را خواندن. خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمیکنید.
- در وسط آیات روزه و ماه رمضان، این آیهی «و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب» آمده، که همهی انسانها و همهی بندگان را به دعا و توجه سوق میدهد و دعوت میکند.
- رابطهی دعا، رابطهی قلبی شما با خداست. دعا، یعنی خواستن و خدا را خواندن. خواستن، یعنی امیدواری. تا امید نداشته باشید، از خدا چیزی را درخواست نمیکنید. انسان ناامید که چیزی طلب نمیکند. پس، دعا یعنی امید، که ملازمِ با امید به اجابت است. این امید به اجابت، دلها را مُشعل میکند و منوّر نگه میدارد. به برکت دعا، جامعه بانشاط و اهل حرکت میشود.
خطبههای نماز جمعهی تهران 10فررودین1369
* عکس آرشیوی می باشد.
- اولاً میفرماید: «کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم». ما میدانیم که نماز و زکات، مخصوص امت اسلام نبوده است؛ بلکه پیامبران قبل از رسول اکرم اسلام(صلّی اللَّهعلیهوالهوسلّم) در صدر احکام خود، نماز و زکات را داشتهاند. «و اوصانی بالصّلوة و الزّکوة ما دمت حیّا» از قول حضرت عیسی(ع) است که به مخاطبان خود میفرماید: خدا من را به نماز و زکات وصیت کرده است. از آیات دیگر قرآن هم این معنا استفاده میشود. آیهی اولی که تلاوت کردم، میفرماید: روزه هم مثل نماز و زکات، در شمار احکامی است که مخصوص امت اسلام نیست؛ بلکه امم سابق و پیامبران گذشته هم مأمور به روزه بودهاند.
- این، نشاندهندهی این حقیقت است که در بنای زندگی معنوی انسانها در هر زمان، همچنانکه نماز لازم است و این نماز، رابطهی معنوی میان انسان و خداست، و همچنان که زکات لازم است و این نکات، تزکیهی مالی انسان میباشد، روزه هم واجب و ضروری است و این یکی از پایههای اصلی تکامل انسان و تعالی معنوی اوست؛ والّا در طول زمان و با تغییر ادیان مختلف، این خط، ثابت و مستمر نمیماند.
- البته روزه، در ادیان مختلف و زمانهای گوناگون و به شکلهای دیگر وجود دارد؛ اما گرسنگی کشیدن و اندرون را از طعام خالی داشتن و لب و زبان و دهان را در ساعات معینی بر روی تمتعات جسمانی بستن، خصوصیتی است که در روزهی ادیان مختلف وجود دارد. پس، روزه یک رکن اساسی در تعالی معنوی و تکامل روحی و هدایت و تربیت انسانی است.
خطبههای نماز جمعهی تهران 10فررودین1369
* عکس آرشیوی می باشد.
ماه رمضان مثل باران رحمتی بر فضای زندگی ما می بارد؛ آلودگی ها، زیادی ها، زنگار گرفتگی ها و کثافت هایی را که به دست خود ما در محیط زندگی و در جان و دلمان پدید آمده است، میشوید و فضا را مصفّا و دل ها را نورانی می کند.
- قالاللَّه الحکیم فی کتابه: یا ایّهاالّذین امنوا کتب علیکم الصّیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون.
- شروع ماه مبارک رمضان، در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است و جا دارد که مؤمنین، ورود این ماه را به هم تبریک بگویند و یکدیگر را به استفادهی هرچه بیشتر از این ماه توصیه کنند. چون ماه ضیافت الهی است، در این ماه فقط مؤمنین و کسانی که اهل ورود در این ضیافتند، بر سر سفرهی پروردگار منان و کریم مینشینند. این، غیر از سفرهی عام کرم الهی است که همهی انسانها، بلکه همهی موجودات عالم از آن بهرهمندند؛ این، سفرهی خواص و ضیافت خاصان پروردگار است.
خطبههای نماز جمعهی تهران 10/فررودین/1369
* عکس آرشیوی می باشد.
- مسألهی اساسی در باب ماه رمضان، این است که بشر - که در میان انواع عوامل و موجبات غفلت از خدا و از راه او محاصره شده و انگیزههای گوناگون، او را بهسمت پایین و تنزل و سقوط میکشاند - فرصتی پیدا کند که در آن بتواند روح را - که روح انسان و باطن بشر، به عروج و اعتلا تمایل دارد - به سمت عروج و اعتلا سوق دهد و به خدا تقرب جوید و به اخلاق الهی، تخلق پیدا کند. ماه رمضان، چنین فرصتی است.
وقتی در حال سجدهاید، بدانید که با خدا حرف میزنید؛ وقتی در حال رکوعید، بدانید که پروردگار عالم را تعظیم میکنید؛ وقتی در حال قرائت و ذکر هستید، بدانید که با چه کسی حرف میزنید. نفس همین توجه، مهم است.
- اگر این توجه حاصل بشود و یاد خدا در نماز تأمین گردد - که «و لذکراللَّه اکبر» - این نماز برای شما «معراجالمؤمن» خواهد بود و شما را عروج خواهد داد. عروج، همین است که شما در باطن خودتان، صفا و لطافت و نورانیت بیشتری را بعد از نماز احساس میکنید. عبادات مالی هم، همینطور است. انواع عبادات، فرصت هایی برای ما هستند؛ لیکن ماه رمضان، یک فرصت استثنایی در دوران سال است.
- در این سی روز یا بیست و نه روز بهطور مداوم، غیر از نمازهای موظف پنجگانه و نوافلی که همیشه انسان میتواند آنها را بخواند، دعاهایی هست که توجه به آن دعاها و خواندنشان، انسان را نورانیت مضاعفی میبخشد. این دعاها را در اختیار ما گذاشتهاند. کیفیت حرف زدن و مناجات کردن با خدا را به ما یاد دادهاند. معین کردهاند که چه حرفهایی را میشود با خدا زد. بعضی از این جملاتِ ادعیهی مأثوره از ائمه علیهمالسّلام هست که اگر این ها نبود، آدم نمی توانست خودش تشخیص بدهد که میشود با خدا با این زبان حرف زد و اینطور از خدا خواست و التماس کرد.
- دل ها را پاکیزه نگهدارید و مشغول مسائلی که شما را از خدا دور میکند، مپسندید. دلتان را مشغول یاد خدا بخواهید؛ آن را قدر بدانید و از نتایج و ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید.
آنهایی که بخواهند مسلمان زندگی کنند، در فضای جمهوری اسلامی میتوانند مسلمان زندگی کنند و مسلمان بمانند.
- به فضل الهی، در جمهوری اسلامی ایران، زمینه برای کسانی که بخواهند خوب باشند و خوب بمانند و خوب زندگی کنند، آماده است. آنهایی که بخواهند مسلمان زندگی کنند، در فضای جمهوری اسلامی میتوانند مسلمان زندگی کنند و مسلمان بمانند. در بسیاری از کشورهای دنیا، چنین فضایی وجود ندارد که در آن، جوان بتواند گناه نکند و کسی که میخواهد به گناه نزدیک نشود، بتواند نزدیک نشود.
خطبه های نماز عید فطر 4/فروردین/1372
- هرچه دارید، از اسلام است. هرچه دارید، از توجه و اتکال به خدا و ارتباط با اوست. ارتباط و اتصال با خدا را فراموش نکنید. ماه رمضان، بهار خودسازی و عبادت، بهار قرآن، بهار توجه و ذکر و استغفار و استغاثهی به خدا، در پیش است؛ آن را قدر بدانید. همهی قشرهای مردم - مخصوصاً جوانان - ماه رمضان را مغتنم بشمارند، به خدا پناه ببرند، هدایت و عنایت او را طلب کنند، به او اتکال نمایند و از دشمنانش ذرهیی واهمه نکنند.
- حدیث صحیح معتبر از پیغمبر اکرم (صلّی اللَّهعلیهوالهوسلّم) این است: «الصّوم جنّة من النّار»؛ روزه، سپر آتش است. از طرق اهل سنت هم همین مضمون با الفاظ مختلف نقل شده است؛ از جمله این لفظ: «الصّیام جنّة العبد المؤمن یوم القیامة کما یقی احدکم سلاحه فی الدّنیا»؛ همچنانکه شما در دنیا با سلاح و وسیلهی دفاعىِ خودتان از خود دفاع میکنید، در آخرت هم بهوسیلهی روزه از خودتان در مقابل تعرض آتش دوزخ دفاع میکنید.
- خصوصیت روزه چیست که تعبیر «جنّة من النّار» دربارهی آن بیان شده است؟ خصوصیت روزه عبارت است از کفّ نفس. روزه، مظهر کفّ نفس است؛ «و نهی النّفس عن الهوی». مظهر صبر در مقابل گناه و غلبهی مشتهیات، روزه است. لذا در روایات، ذیل آیهی شریفهی «واستعینوا بالصّبر و الصّلاة» صبر را به روزه تعبیر کردهاند. روزه، مظهر گذشت از خواستههاست.
روزه، مظهر کفّ نفس است؛ مظهر صبر در مقابل گناه و غلبهی مشتهیات، روزه است.
- اگرچه زمانِ روزه محدود است - چند ساعت در روز، آن هم چند روز در سال - لیکن به صورت نمادین، یک حرکت اساسی برای انسان است. چرا؟ چون هواهای نفسانی و هوسها و مشتهیات و خواستهای نفس، همان مسیری است که انسان را به گناه میرساند. اینطور نیست که مشتهیات نفسانی با گناه ملازم و از یکدیگر اجتنابناپذیر باشند؛ نه، بعضی از مشتهیات نفسانی هم حلال است. اما اینکه انسان دهنهی نفس را بردارد، نفس خود را بیمهار و بیدهنه رها کند و اسیر مشتهیات آن شود، همان چیزی است که امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) در نهجالبلاغه فرمودند: «حمل علیها اهلها»؛ او را روی اسب سرکشی انداختهاند که دهنهی آن دست این شخص نیست و اسب سرکش هم او را میبرد به پرتگاه پرتاب میکند. هوای نفسانی انسان را به سمت گناهان میکِشد.
- برادران عزیز، خواهران عزیز! قدر این ماه رمضانی را که الان در آن هستیم، بدانیم. هزاران هزار ماه رمضان در طول تاریخ آمده و رفته؛ هزاران هزار ماه رمضان خواهد آمد که من و شما در آن ماه رمضان نیستیم؛ حالا در بین این میلیاردها ماه رمضان تاریخ، ما در چند ماه یا چند ده ماهش هستیم، توفیق به ما داده شده که حالا بیست ماه، سی ماه، پنجاه ماه، شصت ماه رمضان را از دورهی تکلیف تا آخر عمرمان در بین این مجموعهی ماه رمضانهای تاریخ [حضور] داشته باشیم؛ خب، همینها را قدر بدانیم.
پارسال در همین ماه رمضان، کسانی بودند از دوستان ما و از نزدیکان ما که امسال نیستند. نمیدانیم سال دیگر کدامِ از ما خواهیم بود، کدام نخواهیم بود؛
- پارسال در همین ماه رمضان، کسانی بودند از دوستان ما و از نزدیکان ما که امسال نیستند. نمیدانیم سال دیگر کدامِ از ما خواهیم بود، کدام نخواهیم بود؛ این ماه رمضان را قدر بدانید. ماه استغفار است، ماه توبه است، ماه تذکّر است، ماه توجّه به خدای متعال است، ماه عبادت است، ماه گریه است، ماه دلبستن به معنویّات است گفت:
بسا تیر و دیماه و اردیبهشت
بیاید که ما خاک باشیم و خشت
- عزیزان من! روزه برای خاضع کردن و مهار کردن همین روح بهیمیّت در آدمی است. نماز برای خاضع کردن انسان است. همه حرکات و سکنات و عمل و سکون و اقدام و هر آنچه در اسلام است، برای این است که ما بر نفس خودمان تسلّط پیدا کنیم.
- تا بتوانیم بر سر این فیل وحشی که در درون و در وجود ماست، چکّش نصیحت و موعظه و ذکر و تکالیف الهی را بکوبیم و آن را رام کنیم. عید هم برای این است؛ روزه هم برای این است؛ نماز هم برای این است؛ جهاد هم برای این است؛ حکومت اسلام هم برای این است که فضا را برای چنین موقعیتی فراهم کند؛ دلها را به خدا نزدیک کند؛ انسانها را در عین آباد کردن روی زمین - آباد کردن دنیا - از اینکه دنیا را هدف غایی خود قرار دهند، فراتر ببرد. اسلام نمیگوید دنیا را آباد نکنید، دنبال علم نروید، دنبال شناختن سنّت های الهی در طبیعت نروید؛ نه! اسلام بهعکس، راهنماىِ به دانش و تعقّل است.
- در اسلام همه چیز مقدّمه خودسازی انسان است. همه فرائض، احکام، تکالیف، واجبات، اجتناب از گناهان و نوافل و مستحبّات و احکام اجتماعی و فردی، همه و همه مقدّمه حیات طیّبه است؛ مقدمه زنده شدن انسان با روح انسانی است؛ مقدمه عروج انسان از عالم بهیمیّت و حیوانیّت و توحّش است. اگر بشر تحتِ تربیت الهی - که با اراده خود او قابل تحقّق است - قرار گیرد، این حیات طیّبه در نفس او به وجود خواهد آمد و محیط را هم طیّب و طاهر خواهد کرد و اگر این تربیت الهی نباشد و عزم و ارادهای را که انسان برای پیمودن راه خدا با آن، احتیاج دارد از دست بدهد و خود را در دست هواها و هوس های بشری رها کند، در حدّ حیوانیّت باقی خواهد ماند و حیوانی خطرناک تر از حیوان های دیگر خواهد شد.
فرعون ها، قارون ها، نمرودها و شیطان های مجسّم هم استعداد تکامل و ترقّی داشتند.
- همانطور که در طول تاریخ انسانیّت ملاحظه کردهاید، چه انسان صورت هایی با سیرت حیوانات پیدا شدند که افراد بشری را از سلوک در راه خدا باز داشتند. فرعون ها، قارون ها، نمرودها و شیطان های مجسّم هم استعداد تکامل و ترقّی داشتند. آنها هم اگر به خود می آمدند، فکر میکردند و به یاد جوهر انسانی خود می افتادند، می توانستند پیش بروند. خدای متعال به موسی در مواجهه با فرعون میفرماید: «فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی». فرعون هم این امکان را داشت که تذکّر پیدا کند، به خود آید، یاد خدا را و یاد گوهر انسانی خود را در درون خود زنده کند؛ اما طغیان نگذاشت. طغیان هوای نفس، طغیان دنیا طلبی، طغیان خودخواهی ها، کبرها، طغیان روح بهیمیّت در انسان، اینها مانع است.
- جهت مکاتبه با دفتر، از قسمت ارسال نامه استفاده نمایید.
- به منظور استفتاء یا ارسال سوال شرعی، از قسمت ارسال سوال شرعی استفاده نمایید.
- جهت ارایه انتقاد و پیشنهاد به سایت دفتر، از قسمت ارتباط با پایگاه استفاده نمایید.
- از فرم زیر فقط برای ارایه نظرات در مورد محتوای همین صفحه استفاده نمایید.
- مسوولیت ارسال اشتباه بر عهده ارسال کننده آن است.