بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
بسيار جلسهى باشكوه و باعظمتى است؛ هم از لحاظ ظاهر، و هم از لحاظ معنا. تعداد عظيم معلمان اين استان - معلمان آموزش و پرورش و معلمان دانشگاه - چشم را پر ميكند، دل را شاد ميكند. سخنانى كه اينجا گفته شد، بسيارى از آنها سنجيده، حرفهاى و كاملاً كارشناسى بود. انسان لذت ميبرد از اين كه مشاهده كند در اين استان - كه يقيناً از لحاظ جنبههاى مادى و امكانات، جزو استانهاى فقير كشور محسوب ميشود؛ با اينكه از لحاظ استعداد و طبيعت، بسيار غنى است - اين همه فكر خوب، انديشهى روشن، سخنِ سنجيده و كارشناسى شده وجود دارد. شما برادران و خواهران عزيز مطمئن باشيد كه اين جلسه براى اين حقير يك هديهى الهى بود و بنده را از خداى متعال بسيار متشكر كرد كه شما را اينجا ديديم و اين سخنان خوب را شنيديم.
آنچه كه در پيشنهادهاى دوستان وجود داشت، بعضى البته مربوط به دستگاههاى اجرائى و مسئولان بخشهاى مختلف است، كه معمول ما اين است كه اين پيشنهادها را به دستگاهها منتقل ميكنيم، خود ما نسبت به اينها اقدامى نداريم؛ ليكن بعضى از اين پيشنهادها، پيشنهادهاى بنيانى است. آنچه كه آن خانمِ معلم فرمودند، بسيار درست، بسيار سنجيده و منطقى بود؛ همچنين برخى ديگر از پيشنهادهائى كه اينجا گفته شد - كه من يادداشت كردم - همهاش در خور اين است كه رويش مطالعه شود، فكر شود، كار شود. از خداى متعال ميخواهيم كه اين توفيق را به ما بدهد تا بتوانيم از اين محصول فكرى شما انشاءاللَّه استفاده كنيم و به قدر توان و ظرفيت و توفيقى كه خدا به ما عنايت ميكند، از آن در بخشى از مديريت جامعه - كه حالا به ما مربوط ميشود - انشاءاللَّه استفاده كنيم.
به يك نكتهاى هم اشاره كنم. يك سرود زيبائى را با آهنگِ خوب اجرا كردند و مطالب مفيدى هم در آن سرود بود، كه بيان كردند. من اين نكته را نه فقط براى اين جلسه عرض ميكنم، بلكه مايلم اينجور مطالب در سطح كشور و سطح جامعه گسترش پيدا كند. خب، اظهار محبت بين مسئولين و بين مردم، بخصوص نخبگان، چيز خوبى است. اينكه حالا جمعى از نخبگان، فرهنگى، استاد، معلم، نسبت به يك خدمتگزارى كه يك مسئوليتى دارد، ابراز محبت كنند، خيلى چيز مطلوبى است و در كشور ما خوشبختانه اين هست، اما در بسيارى از نقاط دنيا اين نيست؛ و اين از بركات اسلام است، از بركات تدين است؛ و طرفينى هم هست. گفت: «راز كم گو من به تو عاشقترم». بين مسئولين و بين مردم يا نخبگان، محبتِ يكطرفه وجود ندارد؛ اصلاً امكان ندارد محبت يكطرفه. اگر يك كشش طرفينى و جاذبهى طرفينى نباشد، زود محبتها يكطرفه در هم پيچيده ميشود و از بين ميرود؛ بنابراين محبتها طرفينى است. منتها نكتهاى كه من ميخواهم عرض كنم، اين است كه اين اظهار محبت منتهى نشود به گفتن سخنانى و بيان تعبيراتى كه مبالغهآميز بودن آنها براى همه آشكار است. البته شعر جاى اغراق و مبالغه است؛ اما اينكه از افراد كوچك و ناقصى از قبيل اين حقير، با تعبيراتى اسم بياوريم كه مخصوص بزرگان عالم آفرينش است، مربوط به معصومين است، مربوط به انبياء و اولياء است، چيز خوبى نيست. ما اين فرهنگ را نبايد در جامعه گسترش دهيم. حذف اينگونه تعبيرات، هيچ منافاتى با محبت طرفينى هم ندارد.
خب، در بين مطالبى كه دوستان بيان كردند - هم دوستانى كه از دانشگاه سخن گفتند، هم دوستانى كه از آموزش و پرورش مطالبى بيان كردند - نكات بسيار خوبى بود، نكات دقيقى بود. ما حقيقتاً نيازمند آن هستيم كه بساط آموزش را و پرورش را در كشورمان رونق دهيم. مسئلهى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى فقط اين نبود و نيست كه حالا يك كشورى در عِداد كشورهاى ديگر و در مسابقهى با آنها قرار گيرد، از لحاظ پيشرفت مادى و پيشرفت علمى و پيشرفت نظامى و پيشرفت سياسى؛ آنطورى كه معمولاً سران كشورها دنبال آن هستند. مسئلهى اسلام و تشكيل حكومت در اسلام، مسئلهى يك صيرورت است؛ يك تحول در اندرون انسانى است. در درون ما، هم عناصر فرشتگى وجود دارد، هم عناصر سبعيت؛ «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم. ثمّ رددناه اسفل سافلين».(1) يعنى استعداد علوّ و ترقى و تعالى و استعداد تنزل و سقوط، تقريباً شايد بشود گفت بىنهايت در ما افراد انسان وجود دارد. فلسفهى آفرينش انسان اين است كه آن استعدادهاى برجستهى مثبتِ مفيد و ممتاز از لحاظ ارزشهاى الهى، با اختيار خود انسان و با مجاهدت انسانى، غلبه پيدا كند بر آن خصلتهاى حيوانيت و سبعيت؛ كه اگر اين غلبه پيدا شد، آن وقت همان استعدادهاى حيوانى هم جهتگيرى درستى پيدا خواهد كرد. روح تعرض و تطاول اگر چنانچه در خدمت تقوا قرار گرفت، از تعرض به حريمهاى مقدس - حريمهاى انسانى، حريمهاى اجتماعى، حريمهاى اخلاقى - جلوگيرى خواهد كرد؛ در يك جهت درستى به كار خواهد افتاد. در قرآن و در اسلام به «قتال» امر شده است. قتال يعنى كشتن، يعنى مواجههى با كشتار؛ اما اين قتال، استفادهى بهينه از آن روحيهاى است كه در انسان وجود دارد؛ در خدمت هدايت بشريت و در خدمت ساختن يك دنياى آباد و آزاد و متعالى به كار ميرود. اين قتال در واقع به معناى نابود كردن حجابها و موانع دستيابى انسان به قلههاى رفيع كرامت بشرى و انسانى است. اگر چنانچه اين خصلتها و خلقيات و استعدادهاى برتر و باكرامت ترجيح داده شد، دنيا، دنياى خوبى خواهد شد؛ دنياى سعادت خواهد شد. در آن دنيا تجاوز نيست، تعدى نيست؛ در آن دنيا پستى و فرومايگى نيست؛ در آن دنيا تعطيل استعدادهاى انسانى نيست، به انحراف كشيدن اين استعدادها نيست؛ در آن دنيا فقر نيست، تبعيض نيست. ببينيد چه دنياى خوبى خواهد شد. در آن دنيا انسان خواهد توانست از همهى ظرفيت وجودىِ خود استفاده كند. ظرفيت وجودى ما اين نيست كه تا امروز دانش بشر و تجربهى بشر به آن رسيده؛ ظرفيتها خيلى بيشتر از اينهاست. ما در نگاه به ظرفيتهاى جسمىِ خودمان هم دچار تنگنظرى هستيم؛ ما ظرفيتهاى جسمى خودمان را هم درست نميشناسيم.
من بارها مثال ميزنم، ميگويم شما يك ژيمناست را نگاه كنيد؛ به ذهن يك آدمِ ورزشنكردهى تربيتنكردهى جسم اصلاً خطور ميكند كه انسان بتواند جسم را اينجور حركت دهد؟ ولى خب، با تمرين، يك انسانى كه خيلى فوقالعاده هم نيست، با انسانهاى ديگر خيلى هم فرق ندارد، ميتواند اين تحركات را در خودش به وجود بياورد. اين را به توان همهى ظرفيتهاى انسانى كه هزاران است، محاسبه كنيد، ببينيد انسان چه ميشود؛ چه توانائى عظيمى به وجود مىآيد. اينها همه در آن دنيائى است كه غلبهى خصلتهاى الهى و انسانى در انسان بر خصلتهاى پست تحقق پيدا كند و حاصل شود. رسالت اين است، هدف اين است. اگر هدف اين است، پس بايد خيلى تلاش كرد.
ما در آغازين گامهاى خودمان در اين راه هستيم؛ هرچه هم پيشرفت كرده باشيم. نه اينكه ما به اين پيشرفتهاى علمى اهميت ندهيم؛ خب، مىبينيد كه چقدر هم افتخار ميكنيم؛ پيشرفت علمى داريم، پيشرفت فناورى داريم، پيشرفت سياسى داريم، پيشرفتهاى سازندگى داريم، توانائى ملى داريم، عزت عمومى داريم؛ اينها همه خيلى باارزش است؛ ليكن اينها گامهاى اوّلىِ كار است.
خب، وقتى به رسالت كشور و رسالت اسلامى ملت، انسان با اين ديد نگاه ميكند - كه يك صيرورتِ همهجانبهى مجموعى براى كشور است - آنگاه نقش آموزش، نقش پرورش، نقش محيطهاى آموزشى آشكار ميشود. در كشور ما، آموزش و پرورش و آموزش عالى، نقش پيدا ميكند.
و من به شما عرض بكنم؛ از تشكيل اين جلسات، چه با اساتيد، چه با دانشجوها - بخصوص با اساتيد يا با معلمين - در اينجا، در تهران، بيش از آنچه كه نظر به اين باشد كه حالا ما دو كلمه حرفى بزنيم يا مطالبى از دوستان بشنويم - كه اين هم مفيد است - نظر اين است كه احترام و تقدير و تجليل از معلم و استاد در جامعه نهادينه شود؛ ما به اين احتياج داريم. ما ميخواهيم قدر معلم دانسته شود - چه معلم آموزش و پرورش، چه معلم دانشگاه - وقتى قدر معلم دانسته شد، در درجهى اول خود آن معلم است كه بايد اين قدر را پاس بدارد و در تعليم و در تربيت، آنچه را كه در توان دارد، به كار گيرد و البته اين توان را هم افزايش دهد. بنابراين در اين جلسه هم غرض اصلى ما اين است كه بگوئيم احترام ميگذاريم به مجموعهى معلمين اين استان نوبنياد، كه بحمداللَّه انسان مىبيند چقدر هم از لحاظ كمّى و از لحاظ كيفى باارزش هستند؛ چه معلمين آموزش و پرورش، چه معلمين دانشگاه.
يك نكتهاى كه در ضمن مطالب اين دوستان هم بود، ذهن بنده هم همواره خيلى متوجه به آن است، اين است كه ما در درجهى اول بايد به ساختن و پرداختن شكل روحى كودكانمان اهتمام بورزيم. اگر توانستيم هويت انسانى اين كودك را از آغاز كودكى شكل بدهيم و خلقياتى را در آن به وجود بياوريم، اين براى هميشه به درد خواهد خورد. عوارضى وجود دارد، معمولاً اين عوارض اخلاقيات را تحت تأثير قرار ميدهد؛ اما اگر چنانچه شخصيت كودك از آغاز ساخته شد و شكل گرفت، تأثيرات عوارض كمتر خواهد بود و عوامل كمك كننده هم در بين راه كمك خواهد كرد.
اين خانم به تعبير «فلسفيدن» اشاره كردند؛ اين بسيار تعبير درستى است. امروز در كشورهاى پيشرفتهى مادى دنيا، يكى از كارهاى اساسى و يك رشتهى مهم، تدريس فلسفه براى كودكان است. خيلىها در جامعهى ما اصلاً تصور نميكنند كه براى كودك هم فلسفه لازم است. برخى تصور ميكنند فلسفه به معناى يك چيزِ قلمبه سلمبهاى است كه يك عدهاى در سنين بالا به آن توجه ميكنند؛ اين نيست. فلسفه شكل دادن فكر است، ياد دادنِ فهم كردن است، ذهن را به فهميدن و تفكر كردن عادت دادن است؛ اين از اول بايد به وجود بيايد. قالب مهم است. اگرچه محتوا هم در همين فلسفهى كودكان حائز اهميت است، اما عمده شيوه است؛ يعنى كودك از اول كودكى عادت كند به فكر كردن، عادت كند به خردورزى؛ اين خيلى مهم است. من خوشحال شدم از اين كه ديدم در خلال حرفها اين را متذكر شدند.
نكتهى بعد، خودباورى است. ما بايد كودك را از آغاز داراى اعتمادبهنفس و باور به هويت خود بار بياوريم. البته اين مخصوص كودكان دبستانى نيست؛ در دبيرستان هم همين هست، در دانشگاه هم همين هست. در كشور ما متأسفانه فرهنگِ كاملاً منحرفى از گذشته پايهگذارى شده، كه هنوز آثارش از بين نرفته - با اين همه تبليغاتى كه ماها از اول انقلاب تا امروز داشتيم - و آن، نگاه نيازمندانهى به سمت غرب، بزرگ ديدن غرب و كوچك ديدن خود در مقابل اوست؛ كه متأسفانه اين فرهنگ ريشهكن نشده و وجود دارد؛ اين به دليل نبود خودباورى است. اينكه شما ملاحظه ميكنيد فلان ماركِ جنس خارجى پول بيشترى طلب ميكند، اما طرفدار بيشترى هم در بين يك طبقهاى دارد، در حالى كه جنس مشابه داخلى گاهى كيفيتش بهتر از آن است، به خاطر همين نگاه است؛ اين يك بيمارى است، اين يك آفت است. اگر چنانچه گفته شود كه فلان متخصص، دورههاى تخصص را در داخل گذرانده است، به خارج نرفته است، در وهلهى اول يك نگاه منفى نسبت به او وجود خواهد داشت. بله، اگر چنانچه اين متخصص داخلى كه در داخل تحصيل كرده، با كارهاى برجستهى خود توانست اين باور را به هم بزند - كه در اين سالهاى اخير، فراوان هم اتفاق افتاده - آن مطلب ديگرى است؛ اما مادامى كه بگويند اين تحصيلكردهى خارج است، اين تحصيلكردهى داخل است، نگاه به او برتر خواهد بود. اينها عيب است.
شما شايد از بنده زياد شنيده باشيد، بنده هيچ مخالف كسب علم از بيگانهها نيستم؛ ابداً. بنده بارها گفتهام كه ما ننگمان نميكند شاگردى كسى را بكنيم و ياد بگيريم؛ اما ننگمان ميكند كه خيال كنيم هميشه بايد چشمهاى ما آزمندانه، آرزومندانه، با احساس حقارت نفسى، به دست ديگران، به فكر ديگران، به كار ديگران باشد. اين چيز بدى است؛ اين را بايد ريشهكن كرد. انسان مشاهده ميكند؛ گاهى ما ميخواهيم يك اخلاق خوب را در بين جامعه به وجود بياوريم، مثالى كه در تمجيد آن اخلاقِ خوب ميزنيم، حتماً از كشورهاى غربى است! چه لزومى دارد؟ چرا ما اين روحيه را هِى در مخاطبينِ خودمان تقويت كنيم كه براى تشخيص و تمايز خوب و بد و برجسته و غيربرجسته، بايد نگاهشان به طرف غرب باشد؟ همينى كه حالا بعضى از دوستان گفتند: غربباورى. اين خودباورى در مقابل آن است. اين به معناى دشمنى با كسى نيست، اين به معناى تعصب عليه يك منطقهى جغرافيائى يا منطقهى سياسى نيست؛ اين به معناى اين است كه يك ملت وقتى كه از توانائى خود، از استعدادهاى خود، از فرآوردههاى خود روى برگردانْد و به آنها بىاعتقاد شد، سرنوشتش همان سرنوشتى است كه كشورهاى وابسته - چه خود ما در دوران پهلوى، چه كشورهاى ديگرى كه مشاهده ميكنيم - به آن دچار شدند.
خودباورى را بايد در جوانهامان، در كودكانمان تقويت كنيم. من مىبينم، گاهى به من گزارش ميرسد كه فلان معلم سر كلاس، يا فلان استاد در سر كلاس دانشگاه، از يك پيشرفت علمىِ مسلّم اظهار ترديد كرده؛ اين اتفاق افتاده. فرض كنيد در زمينهى سلولهاى بنيادى، در زمينهى نانوتكنولوژى، در زمينههاى گوناگون علمى - كه حالا خوشبختانه پيشرفتهاى علمى كشور در بخشهاى مختلف خيلى زياد است - يك اتفاقى افتاده؛ اين يك اتفاقِ حقيقى است، قابل ترديد نيست، جلوى چشم است، ملموس است؛ اما اين آقا در كلاس دانشگاه يا كلاس دبيرستان، شروع ميكند به خدشه كردن: نه آقا، اينجورى نيست؛ معلوم نيست! ما چه انگيزهاى داريم؟ اگر فرض كنيم خود ما هم ترديد داريم در اين كه اين پيشرفت تحقق پيدا كرده، چه داعىاى داريم آن را به جوان مخاطبمان القاء كنيم؟ خب، برويم تحقيق كنيم؛ براى خودمان روشن شود كه شده يا نشده. اين خودباورى را تزريق كردن و به وجود آوردن، يكى از كارهاى اصلى است.
نكتهى بعد، بردبارى است. يكى از چيزهائى كه ما در تعامل اجتماعى احتياج داريم، روحيهى بردبارى است؛ حلم. اينكه در اسلام و در اخلاق اسلامى اينقدر حلم ذكر شده، به اين خاطر است. نبود بردبارى، بسيارى از مشكلات را در سطوح پائين و سطوح فردى و سطوح اجتماعى به وجود مىآورد. اگر گروههاى سياسى ما هم حليمانه با هم برخورد كنند، كار بهتر خواهد شد. دستجات مختلفِ طرفدار اين و طرفدار آن، اگر با حلم با هم برخورد كنند، خيلى اوضاع بهتر خواهد شد. با حلم برخورد كردن، به معناى اغماض كردن از بدىها و زشتىها نيست؛ به معناى بىاعتنائى كردن به اصالتها و ارزشهاى مورد اعتقادمان نيست؛ نوع برخورد، مورد نظر است؛ «ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(2) مجادلهى با ديگرى هم كه بر سر يك اعتقاد است، بر سر يك مسئلهى مهم اتفاق مىافتد، آن هم «بالّتى هى احسن» باشد.
مسئلهى ديگر، مسئلهى كنجكاوى است، كه در بيانات دوستان هم بود؛ حالت استفسار و استفهام و دنبال كردن. نكتهى ديگر، كار جمعى، تعاون و همكارى با يكديگر و همت بلند است. كودكان و همچنين جوانان را از آغاز عادت بدهيم كه با همتِ بلند نگاه كنند. مسائل گوناگونى وجود دارد كه اينها را بايد در سطح دنيا ديد، در سطح جهانى بايد مشاهده كرد، نه در سطح منطقهاى، چه برسد به اين كه انسان بخواهد آنها را در سطح كشورى يا در سطح ولايتى و استانى ببيند. مسائلى وجود دارد كه اينها را بايد در آفاقِ صد ساله و صد و پنجاه ساله ديد، نه در يك افق محدود پنج ساله و ده ساله و كمتر. اينها همت بلند لازم دارد؛ نگاه بلندهمتانه به مسائل گوناگون. اين دانشآموز يا اين دانشجوئى كه شما امروز داريد تربيت ميكنيد، چند صباح ديگر يك استاد است، يك مدير فعال است، يك كارشناس برجسته است، يك عنصر مؤثر در حركت سياسى جامعه است؛ چند صباح ديگر اين وجود مؤثرى در جامعه خواهد بود. اين را آنجورى تربيت كنيد كه با اين همتِ بلند بار بيايد.
نكتهى بعد، تن به كار دادن است. يكى از مشكلات ما تنبلى است. مسئلهى مطالعه و كتابخوانى مهم است. در جامعهى ما بىاعتنائى به كتاب وجود دارد. گاهى آدم مىبيند در تلويزيون از اين و آن سؤال ميكنند: آقا شما چند ساعت در شبانهروز مطالعه ميكنيد، يا چقدر وقت كتابخوانى داريد؟ يكى ميگويد پنج دقيقه، يكى ميگويد نيم ساعت! انسان تعجب ميكند. ما بايد جوانان را به كتابخوانى عادت دهيم، كودكان را به كتابخوانى عادت دهيم؛ كه اين تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. كتابخوانى در سنين بنده - كه البته بنده چندين برابر جوانها كتاب ميخوانم - غالباً تأثيرش بمراتب كمتر است از كتابخوانى در سنين جوانها و شما عزيزانى كه اينجا حضور داريد. آنچه كه هميشه براى انسان ميماند، كتابخوانى در سنين پائين است. جوانان شما، كودكان شما هرچه ميتوانند، كتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راههاى مختلف، مطلبى ياد بگيرند. البته از هرزهگردى در محيط كتاب هم بايد پرهيز كرد، منتها اين مسئلهى بعدى است؛ مسئلهى اول اين است كه ياد بگيرند، عادت كنند به اين كه اصلاً به كتاب مراجعه كنند، كتاب نگاه كنند. البته بايد دستگاهها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدايت كنند به كتاب خوب؛ كه با كتاب بد، عمر ضايع نشود
نكتهى ديگرى را اينجا يكى از خانمها گفتند كه من يادداشت كردم؛ آن هم نكتهى بسيار مهمى است: اين خصوصياتى كه ما ميخواهيم در كودكانمان به وجود بيايد - حالا شايد در مورد آموزش و پرورش گفتند - به طور طبيعى به وجود نمىآيد؛ اين بايد كار شود. چه كسى كار كند؟ معلمين؛ چه در سطوح آموزش و پرورش، چه در سطوح دانشگاه. معلمين بايد آمادگى اين كار را داشته باشند، خبرهى اين كار باشند؛ اين احتياج پيدا ميكند به يك دستگاه بالادستى كه اين تربيت را به وجود بياورد. بله، اين منطقى است. الان وزير محترم آموزش و پرورش هم اينجا هستند؛ اين را برويد در دولت مطرح كنيد، خود شما هم در سطح آموزش و پرورش ببينيد چه كار ميتوانيد بكنيد. راست ميگويند؛ ما اگر بخواهيم اين خصلتهاى خوب در مخاطبينمان سر كلاس به وجود بيايد، احتياج دارد به اين كه معلم ما بلد باشد چه كار كند. همه بلد نيستند؛ بايد ياد بگيرند. مراكزى بايد به وجود بيايد؛ كه گفته شد پژوهشكدههاى فرهنگى خانواده يا فرهنگ خانواده؛ اين جزو پيشنهادهائى بود كه بعضى كردند؛ بسيار خوب است، كاملاً درست است؛ بايد روى اين مسائل كار شود. البته اينها ناظر به امنيت اخلاقى خانواده است، ليكن همهى اينها در مورد مدارس و دانشگاهها هم وجود دارد.
خب، پيشرفت ما در اين زمينههائى كه مورد علاقهى ما و مجموعهى قشر فرهنگى و علمى كشور است، انصافاً پيشرفت فوقالعادهاى است. يعنى هيچ نبايد ترديد كنيم كه ما ميتوانيم. اين جلوى چشم همه است. ما در آغاز انقلاب، حدود صد و هفتاد هزار دانشجو داشتيم، امروز بيش از چهار ميليون دانشجو داريم. در آن زمان، پنج هزار عضو هيئت علمى داشتيم. همان اوائل، بنده خودم يادم هست كه اين رقمِ پنج هزار، هِى تكرار ميشد. بعضىها ميگذاشتند ميرفتند، كه قابل شمارش بود؛ ميگفتند آقا يكى كم شد، ده تا كم شد! امروز اعضاى هيئت علمى ما بسيار فراتر از اينهاست. خوشبختانه ما دهها هزار اعضاى هيئت علمى داريم. امروز دويست دانشگاه جامع در سرتاسر كشور هست، دو هزار دانشگاه و مركز آموزش عالى در سطح كشور وجود دارد؛ اينها چيزهاى كمى نيست. ما همهى اينها را در شرائط تنگدستى انجام داديم. همين تحريمى كه حالا گفته ميشود تشديد كردند يا رو به تشديد دائمى است، خب، از اول وجود داشته. ما علاوهى بر اين، جنگ هم داشتيم؛ علاوهى بر اين، در دورانهاى مختلفى كاهش قيمتهاى نفت داشتيم؛ مشكلات فراوان داخلى بر ما تحميل كرده بودند؛ افزايش جمعيت را داشتيم - جمعيت ما اول انقلاب سى و پنج ميليون بود؛ جمعيت دو برابر شده - همهى اين مسائل بوده است؛ در عين حال ما بحمداللَّه اين پيشرفت را پيدا كرديم.
و من به شما عرض بكنم؛ اين پيشرفتهائى كه در زمينههاى علمى به وجود آمده، هيچكدام مربوط به اين نيست كه بگوئيم در يك نقطهى خاصى، يك تلاش جمعىِ همهجانبهاى انجام گرفته؛ نه، در خيلى از اين بخشهائى كه ما پيشرفت داريم، يك گروه علاقهمندِ بااستعداد، از يك نقطهاى يك مقدار حمايت شدند، ناگهان به اوج رسيدند. سالها قبل مسئولين يك كشورى از كشورهاى دوستمان - نميخواهم اسم بياورم - آمدند اينجا، گفتند ما فلان مقدار بودجه گذاشتيم براى يك موضوع خاص - مثلاً براى بيوتكنولوژى - همهى كشور هم روى آن متمركز شدند. ما اين كار را نكرديم. آنچه كه اتفاق افتاده است، به خاطر وجود استعداد، به خاطر وجود شوق از سوى گروههاى گوناگون بوده است؛ خيلىهايش به شكل گلخانهاى به وجود آمده، نه اينكه حالا همهى كشور متمركز شوند تا ما مثلاً فرض كنيد سلولهاى بنيادى را به دست بياوريم؛ نه، چند نفر جوان بااستعدادِ علاقهمند قضيهى سلولهاى بنيادى را دنبال كردند، از يك گوشهاى هم يك مختصر حمايتى از اينها شد؛ ناگهان ملاحظه كرديد كه در دنيا جزو برجستهها شدند. بحث نانوفناورى هم عيناً همين جور است، بحثهاى گوناگون ديگر هم همين جور است. اين بحثهاى مربوط به موشكها هم، چه موشكهاى مربوط به فضا و بردن ماهواره، چه موشكهاى نظامى، اينها همهاش كارهائى است كه از روى شوق و ميل و رغبت از سوى گروهى، يك جائى شروع شده، بعد نتائجش را همه مشاهده كردند. ميخواهم عرض كنم كه استعداد و توانائى در سطح كشور، بىنهايت است. ما خيلى جلوتر از اينها ميتوانيم برويم.
الان در سطح جهان، رتبهى شانزدهم علمى متعلق به ايران است. كسى باورش مىآمد؟ اين را مراكز آمارىِ معتبر دنيا اعلان كردند. آن وقت يك مركزى پيشبينى ميكند، ميگويد تا سال 2018 ايران به رتبهى علمىِ چهارم در دنيا خواهد رسيد. امكانات كشور و توانائىهاى كشور اينجورى است. سهم ايران در توليد علم، الان در دنيا دو درصد است؛ يعنى دو برابرِ آنچه كه به طور طبيعى ايران ميتواند و بايد در توليد علم دنيا سهم داشته باشد. اينها چيزهاى برجستهاى است، اينها چيزهاى مهمى است.
بنابراين ما بايد اميد را افزايش دهيم؛ من اين را ميخواهم عرض كنم. ما بايد كارهاى زيادى را در سطوح دولتى، در سطوح مسئولانِ بالا انجام دهيم؛ اما آنچه كه اساس قضيه است، اين است كه شما در كلاسهاى درس، چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاه، اميد به حركت را در اين جوان و مخاطبِ خودتان پرورش دهيد؛ اين مثل يك گلولهاى خواهد شد و پيش خواهد رفت. اگر يك چنين اتفاقى بيفتد، كشور از وجود او حداكثر استفاده را خواهد كرد. سعى كنيم نشاط ايجاد كنيم، اميد ايجاد كنيم. خطراتى بر سر راه جوانها وجود دارد؛ يكى از خطرات، نااميدى است؛ كه بايد از القاء نااميدى بشدت پرهيز كرد.
البته در اين استان مشكلاتى، هم در زمينهى آموزش و پرورش از لحاظ امكانات وجود دارد، هم در مورد دانشگاهها وجود دارد؛ كه هم به من گزارش كردند، هم مقدارى از آنها را دوستان در اينجا بيان كردند. اميدواريم انشاءاللَّه اينها هم برطرف شود. ما البته به مسئولين منتقل ميكنيم. كارهاى اجرائى و اين مسائل، مربوط به مسئوليتهاى خاص است؛ نبايد در اينها تداخل كرد. ما البته تأكيد ميكنيم، تأييد ميكنيم، منتقل ميكنيم و از آنها ميخواهيم تا آنجائى كه امكاناتشان اجازه ميدهد، اين را انجام دهند.
ضمناً در محيطهاى جوان، مراقب اين عرفانهاى كاذب هم باشيد؛ اينها هم بخصوص در دانشگاهها رخنه ميكنند. يكى از برنامهها اين است كه عرفانهاى كاذب را در داخل دانشگاهها رخنه دهند؛ اين هم يكى از آن چيزهاى فلجكننده است. اگر كسى اسير و دچار اين بافتههاى بىاصل و اساسِ عرفانهاى كاذب شود - كه غالباً هم از مناطق خارج از كشور نفوذ پيدا كرده و وارد شده است - واقعاً او را فلج ميكند. معيارى كه ما براى تحرك به سمت علوّ معنوى و روحى و تقرب به خدا داريم، تقواست، پرهيزگارى است، پاكدامنى است. جوانان ما - چه دختران ما، چه پسران ما - اگر پاكدامن باشند، اگر تقوا پيشه كنند، اگر براى دورى از گناه تلاش كنند، اگر نماز را با توجه و با اهتمام بهجا بياورند و انسشان را با قرآن قطع نكنند، اسير اين عرفانهاى كاذب نميشوند.
من به جوانها غالباً در مورد قرآن سفارش ميكنم. سعى كنيد رابطهتان را با قرآن قطع نكنيد. هر روز، ولو نصف صفحه، قرآن بخوانيد؛ اينها همهاش مقرِب انسان است؛ صفاى روح و گشايش و فتوح معنوى را همينها براى انسان به وجود مىآورد. آن آرامش، آن صبر و سكينهى مورد نياز انسان - كه «فأنزل اللَّه سكينته على رسوله و على المؤمنين و الزمهم كلمة التّقوى»؛(3) اين نعمتى است كه خداى متعال آن را به رخ مؤمنين ميكشد، كه ما سكينه و صبر و آرامش و طمأنينه را از سوى خودمان به پيغمبر داديم، به مؤمنين داديم - با همين چيزى كه عرض كرديم، حاصل ميشود؛ در درجهى اول با تلاش براى دور شدن از گناهان است.
اينكه ميگوئيم دورى از گناهان، معنايش اين نيست كه اول بايد بكلى همهى گناهان را ترك كنيد تا بتوانيد وارد مرحلهى دوم شويد؛ نه، اينها با هم توأم است. بايد همت اين باشد، بايد تلاش اين باشد كه گناه از ما سر نزند. تقوا هم به همين معناست. التزام به توجه در نماز و در تلاوت قرآن و اينها چيزهائى است كه معنويات و صفاى روح را براى ما به ارمغان مىآورد؛ آن آرامش و طمأنينه و سكينهى لازم را به ما ميدهد؛ نيازى نيست به رفتن درِ خانهى عرفانهاى كاذب، دروغى، مادى، توهّمى و تخيلى، كه هيچ واقعيتى پشت سرش نيست. هم دانشجوها را، هم جوانان دبيرستان را توجه بدهيد به همين جنبههاى ديانت و تدين. تدين را يك عنصر اساسى براى مخاطبِ خودتان قرار بدهيد و بدانيد انشاءاللَّه خداى متعال هم كمك خواهد كرد.
خب، وقت هم تمام شد. اميدواريم خداى متعال آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى ما مفيد قرار بدهد و توفيقات خودش را شامل حال شما و شامل حال ما بكند تا بتوانيم انشاءاللَّه به وظائفمان عمل كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) تين: 4 و 5
2) نحل: 125
3) فتح: 26
بسيار جلسهى باشكوه و باعظمتى است؛ هم از لحاظ ظاهر، و هم از لحاظ معنا. تعداد عظيم معلمان اين استان - معلمان آموزش و پرورش و معلمان دانشگاه - چشم را پر ميكند، دل را شاد ميكند. سخنانى كه اينجا گفته شد، بسيارى از آنها سنجيده، حرفهاى و كاملاً كارشناسى بود. انسان لذت ميبرد از اين كه مشاهده كند در اين استان - كه يقيناً از لحاظ جنبههاى مادى و امكانات، جزو استانهاى فقير كشور محسوب ميشود؛ با اينكه از لحاظ استعداد و طبيعت، بسيار غنى است - اين همه فكر خوب، انديشهى روشن، سخنِ سنجيده و كارشناسى شده وجود دارد. شما برادران و خواهران عزيز مطمئن باشيد كه اين جلسه براى اين حقير يك هديهى الهى بود و بنده را از خداى متعال بسيار متشكر كرد كه شما را اينجا ديديم و اين سخنان خوب را شنيديم.
آنچه كه در پيشنهادهاى دوستان وجود داشت، بعضى البته مربوط به دستگاههاى اجرائى و مسئولان بخشهاى مختلف است، كه معمول ما اين است كه اين پيشنهادها را به دستگاهها منتقل ميكنيم، خود ما نسبت به اينها اقدامى نداريم؛ ليكن بعضى از اين پيشنهادها، پيشنهادهاى بنيانى است. آنچه كه آن خانمِ معلم فرمودند، بسيار درست، بسيار سنجيده و منطقى بود؛ همچنين برخى ديگر از پيشنهادهائى كه اينجا گفته شد - كه من يادداشت كردم - همهاش در خور اين است كه رويش مطالعه شود، فكر شود، كار شود. از خداى متعال ميخواهيم كه اين توفيق را به ما بدهد تا بتوانيم از اين محصول فكرى شما انشاءاللَّه استفاده كنيم و به قدر توان و ظرفيت و توفيقى كه خدا به ما عنايت ميكند، از آن در بخشى از مديريت جامعه - كه حالا به ما مربوط ميشود - انشاءاللَّه استفاده كنيم.
به يك نكتهاى هم اشاره كنم. يك سرود زيبائى را با آهنگِ خوب اجرا كردند و مطالب مفيدى هم در آن سرود بود، كه بيان كردند. من اين نكته را نه فقط براى اين جلسه عرض ميكنم، بلكه مايلم اينجور مطالب در سطح كشور و سطح جامعه گسترش پيدا كند. خب، اظهار محبت بين مسئولين و بين مردم، بخصوص نخبگان، چيز خوبى است. اينكه حالا جمعى از نخبگان، فرهنگى، استاد، معلم، نسبت به يك خدمتگزارى كه يك مسئوليتى دارد، ابراز محبت كنند، خيلى چيز مطلوبى است و در كشور ما خوشبختانه اين هست، اما در بسيارى از نقاط دنيا اين نيست؛ و اين از بركات اسلام است، از بركات تدين است؛ و طرفينى هم هست. گفت: «راز كم گو من به تو عاشقترم». بين مسئولين و بين مردم يا نخبگان، محبتِ يكطرفه وجود ندارد؛ اصلاً امكان ندارد محبت يكطرفه. اگر يك كشش طرفينى و جاذبهى طرفينى نباشد، زود محبتها يكطرفه در هم پيچيده ميشود و از بين ميرود؛ بنابراين محبتها طرفينى است. منتها نكتهاى كه من ميخواهم عرض كنم، اين است كه اين اظهار محبت منتهى نشود به گفتن سخنانى و بيان تعبيراتى كه مبالغهآميز بودن آنها براى همه آشكار است. البته شعر جاى اغراق و مبالغه است؛ اما اينكه از افراد كوچك و ناقصى از قبيل اين حقير، با تعبيراتى اسم بياوريم كه مخصوص بزرگان عالم آفرينش است، مربوط به معصومين است، مربوط به انبياء و اولياء است، چيز خوبى نيست. ما اين فرهنگ را نبايد در جامعه گسترش دهيم. حذف اينگونه تعبيرات، هيچ منافاتى با محبت طرفينى هم ندارد.
خب، در بين مطالبى كه دوستان بيان كردند - هم دوستانى كه از دانشگاه سخن گفتند، هم دوستانى كه از آموزش و پرورش مطالبى بيان كردند - نكات بسيار خوبى بود، نكات دقيقى بود. ما حقيقتاً نيازمند آن هستيم كه بساط آموزش را و پرورش را در كشورمان رونق دهيم. مسئلهى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى فقط اين نبود و نيست كه حالا يك كشورى در عِداد كشورهاى ديگر و در مسابقهى با آنها قرار گيرد، از لحاظ پيشرفت مادى و پيشرفت علمى و پيشرفت نظامى و پيشرفت سياسى؛ آنطورى كه معمولاً سران كشورها دنبال آن هستند. مسئلهى اسلام و تشكيل حكومت در اسلام، مسئلهى يك صيرورت است؛ يك تحول در اندرون انسانى است. در درون ما، هم عناصر فرشتگى وجود دارد، هم عناصر سبعيت؛ «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم. ثمّ رددناه اسفل سافلين».(1) يعنى استعداد علوّ و ترقى و تعالى و استعداد تنزل و سقوط، تقريباً شايد بشود گفت بىنهايت در ما افراد انسان وجود دارد. فلسفهى آفرينش انسان اين است كه آن استعدادهاى برجستهى مثبتِ مفيد و ممتاز از لحاظ ارزشهاى الهى، با اختيار خود انسان و با مجاهدت انسانى، غلبه پيدا كند بر آن خصلتهاى حيوانيت و سبعيت؛ كه اگر اين غلبه پيدا شد، آن وقت همان استعدادهاى حيوانى هم جهتگيرى درستى پيدا خواهد كرد. روح تعرض و تطاول اگر چنانچه در خدمت تقوا قرار گرفت، از تعرض به حريمهاى مقدس - حريمهاى انسانى، حريمهاى اجتماعى، حريمهاى اخلاقى - جلوگيرى خواهد كرد؛ در يك جهت درستى به كار خواهد افتاد. در قرآن و در اسلام به «قتال» امر شده است. قتال يعنى كشتن، يعنى مواجههى با كشتار؛ اما اين قتال، استفادهى بهينه از آن روحيهاى است كه در انسان وجود دارد؛ در خدمت هدايت بشريت و در خدمت ساختن يك دنياى آباد و آزاد و متعالى به كار ميرود. اين قتال در واقع به معناى نابود كردن حجابها و موانع دستيابى انسان به قلههاى رفيع كرامت بشرى و انسانى است. اگر چنانچه اين خصلتها و خلقيات و استعدادهاى برتر و باكرامت ترجيح داده شد، دنيا، دنياى خوبى خواهد شد؛ دنياى سعادت خواهد شد. در آن دنيا تجاوز نيست، تعدى نيست؛ در آن دنيا پستى و فرومايگى نيست؛ در آن دنيا تعطيل استعدادهاى انسانى نيست، به انحراف كشيدن اين استعدادها نيست؛ در آن دنيا فقر نيست، تبعيض نيست. ببينيد چه دنياى خوبى خواهد شد. در آن دنيا انسان خواهد توانست از همهى ظرفيت وجودىِ خود استفاده كند. ظرفيت وجودى ما اين نيست كه تا امروز دانش بشر و تجربهى بشر به آن رسيده؛ ظرفيتها خيلى بيشتر از اينهاست. ما در نگاه به ظرفيتهاى جسمىِ خودمان هم دچار تنگنظرى هستيم؛ ما ظرفيتهاى جسمى خودمان را هم درست نميشناسيم.
من بارها مثال ميزنم، ميگويم شما يك ژيمناست را نگاه كنيد؛ به ذهن يك آدمِ ورزشنكردهى تربيتنكردهى جسم اصلاً خطور ميكند كه انسان بتواند جسم را اينجور حركت دهد؟ ولى خب، با تمرين، يك انسانى كه خيلى فوقالعاده هم نيست، با انسانهاى ديگر خيلى هم فرق ندارد، ميتواند اين تحركات را در خودش به وجود بياورد. اين را به توان همهى ظرفيتهاى انسانى كه هزاران است، محاسبه كنيد، ببينيد انسان چه ميشود؛ چه توانائى عظيمى به وجود مىآيد. اينها همه در آن دنيائى است كه غلبهى خصلتهاى الهى و انسانى در انسان بر خصلتهاى پست تحقق پيدا كند و حاصل شود. رسالت اين است، هدف اين است. اگر هدف اين است، پس بايد خيلى تلاش كرد.
ما در آغازين گامهاى خودمان در اين راه هستيم؛ هرچه هم پيشرفت كرده باشيم. نه اينكه ما به اين پيشرفتهاى علمى اهميت ندهيم؛ خب، مىبينيد كه چقدر هم افتخار ميكنيم؛ پيشرفت علمى داريم، پيشرفت فناورى داريم، پيشرفت سياسى داريم، پيشرفتهاى سازندگى داريم، توانائى ملى داريم، عزت عمومى داريم؛ اينها همه خيلى باارزش است؛ ليكن اينها گامهاى اوّلىِ كار است.
خب، وقتى به رسالت كشور و رسالت اسلامى ملت، انسان با اين ديد نگاه ميكند - كه يك صيرورتِ همهجانبهى مجموعى براى كشور است - آنگاه نقش آموزش، نقش پرورش، نقش محيطهاى آموزشى آشكار ميشود. در كشور ما، آموزش و پرورش و آموزش عالى، نقش پيدا ميكند.
و من به شما عرض بكنم؛ از تشكيل اين جلسات، چه با اساتيد، چه با دانشجوها - بخصوص با اساتيد يا با معلمين - در اينجا، در تهران، بيش از آنچه كه نظر به اين باشد كه حالا ما دو كلمه حرفى بزنيم يا مطالبى از دوستان بشنويم - كه اين هم مفيد است - نظر اين است كه احترام و تقدير و تجليل از معلم و استاد در جامعه نهادينه شود؛ ما به اين احتياج داريم. ما ميخواهيم قدر معلم دانسته شود - چه معلم آموزش و پرورش، چه معلم دانشگاه - وقتى قدر معلم دانسته شد، در درجهى اول خود آن معلم است كه بايد اين قدر را پاس بدارد و در تعليم و در تربيت، آنچه را كه در توان دارد، به كار گيرد و البته اين توان را هم افزايش دهد. بنابراين در اين جلسه هم غرض اصلى ما اين است كه بگوئيم احترام ميگذاريم به مجموعهى معلمين اين استان نوبنياد، كه بحمداللَّه انسان مىبيند چقدر هم از لحاظ كمّى و از لحاظ كيفى باارزش هستند؛ چه معلمين آموزش و پرورش، چه معلمين دانشگاه.
يك نكتهاى كه در ضمن مطالب اين دوستان هم بود، ذهن بنده هم همواره خيلى متوجه به آن است، اين است كه ما در درجهى اول بايد به ساختن و پرداختن شكل روحى كودكانمان اهتمام بورزيم. اگر توانستيم هويت انسانى اين كودك را از آغاز كودكى شكل بدهيم و خلقياتى را در آن به وجود بياوريم، اين براى هميشه به درد خواهد خورد. عوارضى وجود دارد، معمولاً اين عوارض اخلاقيات را تحت تأثير قرار ميدهد؛ اما اگر چنانچه شخصيت كودك از آغاز ساخته شد و شكل گرفت، تأثيرات عوارض كمتر خواهد بود و عوامل كمك كننده هم در بين راه كمك خواهد كرد.
اين خانم به تعبير «فلسفيدن» اشاره كردند؛ اين بسيار تعبير درستى است. امروز در كشورهاى پيشرفتهى مادى دنيا، يكى از كارهاى اساسى و يك رشتهى مهم، تدريس فلسفه براى كودكان است. خيلىها در جامعهى ما اصلاً تصور نميكنند كه براى كودك هم فلسفه لازم است. برخى تصور ميكنند فلسفه به معناى يك چيزِ قلمبه سلمبهاى است كه يك عدهاى در سنين بالا به آن توجه ميكنند؛ اين نيست. فلسفه شكل دادن فكر است، ياد دادنِ فهم كردن است، ذهن را به فهميدن و تفكر كردن عادت دادن است؛ اين از اول بايد به وجود بيايد. قالب مهم است. اگرچه محتوا هم در همين فلسفهى كودكان حائز اهميت است، اما عمده شيوه است؛ يعنى كودك از اول كودكى عادت كند به فكر كردن، عادت كند به خردورزى؛ اين خيلى مهم است. من خوشحال شدم از اين كه ديدم در خلال حرفها اين را متذكر شدند.
نكتهى بعد، خودباورى است. ما بايد كودك را از آغاز داراى اعتمادبهنفس و باور به هويت خود بار بياوريم. البته اين مخصوص كودكان دبستانى نيست؛ در دبيرستان هم همين هست، در دانشگاه هم همين هست. در كشور ما متأسفانه فرهنگِ كاملاً منحرفى از گذشته پايهگذارى شده، كه هنوز آثارش از بين نرفته - با اين همه تبليغاتى كه ماها از اول انقلاب تا امروز داشتيم - و آن، نگاه نيازمندانهى به سمت غرب، بزرگ ديدن غرب و كوچك ديدن خود در مقابل اوست؛ كه متأسفانه اين فرهنگ ريشهكن نشده و وجود دارد؛ اين به دليل نبود خودباورى است. اينكه شما ملاحظه ميكنيد فلان ماركِ جنس خارجى پول بيشترى طلب ميكند، اما طرفدار بيشترى هم در بين يك طبقهاى دارد، در حالى كه جنس مشابه داخلى گاهى كيفيتش بهتر از آن است، به خاطر همين نگاه است؛ اين يك بيمارى است، اين يك آفت است. اگر چنانچه گفته شود كه فلان متخصص، دورههاى تخصص را در داخل گذرانده است، به خارج نرفته است، در وهلهى اول يك نگاه منفى نسبت به او وجود خواهد داشت. بله، اگر چنانچه اين متخصص داخلى كه در داخل تحصيل كرده، با كارهاى برجستهى خود توانست اين باور را به هم بزند - كه در اين سالهاى اخير، فراوان هم اتفاق افتاده - آن مطلب ديگرى است؛ اما مادامى كه بگويند اين تحصيلكردهى خارج است، اين تحصيلكردهى داخل است، نگاه به او برتر خواهد بود. اينها عيب است.
شما شايد از بنده زياد شنيده باشيد، بنده هيچ مخالف كسب علم از بيگانهها نيستم؛ ابداً. بنده بارها گفتهام كه ما ننگمان نميكند شاگردى كسى را بكنيم و ياد بگيريم؛ اما ننگمان ميكند كه خيال كنيم هميشه بايد چشمهاى ما آزمندانه، آرزومندانه، با احساس حقارت نفسى، به دست ديگران، به فكر ديگران، به كار ديگران باشد. اين چيز بدى است؛ اين را بايد ريشهكن كرد. انسان مشاهده ميكند؛ گاهى ما ميخواهيم يك اخلاق خوب را در بين جامعه به وجود بياوريم، مثالى كه در تمجيد آن اخلاقِ خوب ميزنيم، حتماً از كشورهاى غربى است! چه لزومى دارد؟ چرا ما اين روحيه را هِى در مخاطبينِ خودمان تقويت كنيم كه براى تشخيص و تمايز خوب و بد و برجسته و غيربرجسته، بايد نگاهشان به طرف غرب باشد؟ همينى كه حالا بعضى از دوستان گفتند: غربباورى. اين خودباورى در مقابل آن است. اين به معناى دشمنى با كسى نيست، اين به معناى تعصب عليه يك منطقهى جغرافيائى يا منطقهى سياسى نيست؛ اين به معناى اين است كه يك ملت وقتى كه از توانائى خود، از استعدادهاى خود، از فرآوردههاى خود روى برگردانْد و به آنها بىاعتقاد شد، سرنوشتش همان سرنوشتى است كه كشورهاى وابسته - چه خود ما در دوران پهلوى، چه كشورهاى ديگرى كه مشاهده ميكنيم - به آن دچار شدند.
خودباورى را بايد در جوانهامان، در كودكانمان تقويت كنيم. من مىبينم، گاهى به من گزارش ميرسد كه فلان معلم سر كلاس، يا فلان استاد در سر كلاس دانشگاه، از يك پيشرفت علمىِ مسلّم اظهار ترديد كرده؛ اين اتفاق افتاده. فرض كنيد در زمينهى سلولهاى بنيادى، در زمينهى نانوتكنولوژى، در زمينههاى گوناگون علمى - كه حالا خوشبختانه پيشرفتهاى علمى كشور در بخشهاى مختلف خيلى زياد است - يك اتفاقى افتاده؛ اين يك اتفاقِ حقيقى است، قابل ترديد نيست، جلوى چشم است، ملموس است؛ اما اين آقا در كلاس دانشگاه يا كلاس دبيرستان، شروع ميكند به خدشه كردن: نه آقا، اينجورى نيست؛ معلوم نيست! ما چه انگيزهاى داريم؟ اگر فرض كنيم خود ما هم ترديد داريم در اين كه اين پيشرفت تحقق پيدا كرده، چه داعىاى داريم آن را به جوان مخاطبمان القاء كنيم؟ خب، برويم تحقيق كنيم؛ براى خودمان روشن شود كه شده يا نشده. اين خودباورى را تزريق كردن و به وجود آوردن، يكى از كارهاى اصلى است.
نكتهى بعد، بردبارى است. يكى از چيزهائى كه ما در تعامل اجتماعى احتياج داريم، روحيهى بردبارى است؛ حلم. اينكه در اسلام و در اخلاق اسلامى اينقدر حلم ذكر شده، به اين خاطر است. نبود بردبارى، بسيارى از مشكلات را در سطوح پائين و سطوح فردى و سطوح اجتماعى به وجود مىآورد. اگر گروههاى سياسى ما هم حليمانه با هم برخورد كنند، كار بهتر خواهد شد. دستجات مختلفِ طرفدار اين و طرفدار آن، اگر با حلم با هم برخورد كنند، خيلى اوضاع بهتر خواهد شد. با حلم برخورد كردن، به معناى اغماض كردن از بدىها و زشتىها نيست؛ به معناى بىاعتنائى كردن به اصالتها و ارزشهاى مورد اعتقادمان نيست؛ نوع برخورد، مورد نظر است؛ «ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(2) مجادلهى با ديگرى هم كه بر سر يك اعتقاد است، بر سر يك مسئلهى مهم اتفاق مىافتد، آن هم «بالّتى هى احسن» باشد.
مسئلهى ديگر، مسئلهى كنجكاوى است، كه در بيانات دوستان هم بود؛ حالت استفسار و استفهام و دنبال كردن. نكتهى ديگر، كار جمعى، تعاون و همكارى با يكديگر و همت بلند است. كودكان و همچنين جوانان را از آغاز عادت بدهيم كه با همتِ بلند نگاه كنند. مسائل گوناگونى وجود دارد كه اينها را بايد در سطح دنيا ديد، در سطح جهانى بايد مشاهده كرد، نه در سطح منطقهاى، چه برسد به اين كه انسان بخواهد آنها را در سطح كشورى يا در سطح ولايتى و استانى ببيند. مسائلى وجود دارد كه اينها را بايد در آفاقِ صد ساله و صد و پنجاه ساله ديد، نه در يك افق محدود پنج ساله و ده ساله و كمتر. اينها همت بلند لازم دارد؛ نگاه بلندهمتانه به مسائل گوناگون. اين دانشآموز يا اين دانشجوئى كه شما امروز داريد تربيت ميكنيد، چند صباح ديگر يك استاد است، يك مدير فعال است، يك كارشناس برجسته است، يك عنصر مؤثر در حركت سياسى جامعه است؛ چند صباح ديگر اين وجود مؤثرى در جامعه خواهد بود. اين را آنجورى تربيت كنيد كه با اين همتِ بلند بار بيايد.
نكتهى بعد، تن به كار دادن است. يكى از مشكلات ما تنبلى است. مسئلهى مطالعه و كتابخوانى مهم است. در جامعهى ما بىاعتنائى به كتاب وجود دارد. گاهى آدم مىبيند در تلويزيون از اين و آن سؤال ميكنند: آقا شما چند ساعت در شبانهروز مطالعه ميكنيد، يا چقدر وقت كتابخوانى داريد؟ يكى ميگويد پنج دقيقه، يكى ميگويد نيم ساعت! انسان تعجب ميكند. ما بايد جوانان را به كتابخوانى عادت دهيم، كودكان را به كتابخوانى عادت دهيم؛ كه اين تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. كتابخوانى در سنين بنده - كه البته بنده چندين برابر جوانها كتاب ميخوانم - غالباً تأثيرش بمراتب كمتر است از كتابخوانى در سنين جوانها و شما عزيزانى كه اينجا حضور داريد. آنچه كه هميشه براى انسان ميماند، كتابخوانى در سنين پائين است. جوانان شما، كودكان شما هرچه ميتوانند، كتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راههاى مختلف، مطلبى ياد بگيرند. البته از هرزهگردى در محيط كتاب هم بايد پرهيز كرد، منتها اين مسئلهى بعدى است؛ مسئلهى اول اين است كه ياد بگيرند، عادت كنند به اين كه اصلاً به كتاب مراجعه كنند، كتاب نگاه كنند. البته بايد دستگاهها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدايت كنند به كتاب خوب؛ كه با كتاب بد، عمر ضايع نشود
نكتهى ديگرى را اينجا يكى از خانمها گفتند كه من يادداشت كردم؛ آن هم نكتهى بسيار مهمى است: اين خصوصياتى كه ما ميخواهيم در كودكانمان به وجود بيايد - حالا شايد در مورد آموزش و پرورش گفتند - به طور طبيعى به وجود نمىآيد؛ اين بايد كار شود. چه كسى كار كند؟ معلمين؛ چه در سطوح آموزش و پرورش، چه در سطوح دانشگاه. معلمين بايد آمادگى اين كار را داشته باشند، خبرهى اين كار باشند؛ اين احتياج پيدا ميكند به يك دستگاه بالادستى كه اين تربيت را به وجود بياورد. بله، اين منطقى است. الان وزير محترم آموزش و پرورش هم اينجا هستند؛ اين را برويد در دولت مطرح كنيد، خود شما هم در سطح آموزش و پرورش ببينيد چه كار ميتوانيد بكنيد. راست ميگويند؛ ما اگر بخواهيم اين خصلتهاى خوب در مخاطبينمان سر كلاس به وجود بيايد، احتياج دارد به اين كه معلم ما بلد باشد چه كار كند. همه بلد نيستند؛ بايد ياد بگيرند. مراكزى بايد به وجود بيايد؛ كه گفته شد پژوهشكدههاى فرهنگى خانواده يا فرهنگ خانواده؛ اين جزو پيشنهادهائى بود كه بعضى كردند؛ بسيار خوب است، كاملاً درست است؛ بايد روى اين مسائل كار شود. البته اينها ناظر به امنيت اخلاقى خانواده است، ليكن همهى اينها در مورد مدارس و دانشگاهها هم وجود دارد.
خب، پيشرفت ما در اين زمينههائى كه مورد علاقهى ما و مجموعهى قشر فرهنگى و علمى كشور است، انصافاً پيشرفت فوقالعادهاى است. يعنى هيچ نبايد ترديد كنيم كه ما ميتوانيم. اين جلوى چشم همه است. ما در آغاز انقلاب، حدود صد و هفتاد هزار دانشجو داشتيم، امروز بيش از چهار ميليون دانشجو داريم. در آن زمان، پنج هزار عضو هيئت علمى داشتيم. همان اوائل، بنده خودم يادم هست كه اين رقمِ پنج هزار، هِى تكرار ميشد. بعضىها ميگذاشتند ميرفتند، كه قابل شمارش بود؛ ميگفتند آقا يكى كم شد، ده تا كم شد! امروز اعضاى هيئت علمى ما بسيار فراتر از اينهاست. خوشبختانه ما دهها هزار اعضاى هيئت علمى داريم. امروز دويست دانشگاه جامع در سرتاسر كشور هست، دو هزار دانشگاه و مركز آموزش عالى در سطح كشور وجود دارد؛ اينها چيزهاى كمى نيست. ما همهى اينها را در شرائط تنگدستى انجام داديم. همين تحريمى كه حالا گفته ميشود تشديد كردند يا رو به تشديد دائمى است، خب، از اول وجود داشته. ما علاوهى بر اين، جنگ هم داشتيم؛ علاوهى بر اين، در دورانهاى مختلفى كاهش قيمتهاى نفت داشتيم؛ مشكلات فراوان داخلى بر ما تحميل كرده بودند؛ افزايش جمعيت را داشتيم - جمعيت ما اول انقلاب سى و پنج ميليون بود؛ جمعيت دو برابر شده - همهى اين مسائل بوده است؛ در عين حال ما بحمداللَّه اين پيشرفت را پيدا كرديم.
و من به شما عرض بكنم؛ اين پيشرفتهائى كه در زمينههاى علمى به وجود آمده، هيچكدام مربوط به اين نيست كه بگوئيم در يك نقطهى خاصى، يك تلاش جمعىِ همهجانبهاى انجام گرفته؛ نه، در خيلى از اين بخشهائى كه ما پيشرفت داريم، يك گروه علاقهمندِ بااستعداد، از يك نقطهاى يك مقدار حمايت شدند، ناگهان به اوج رسيدند. سالها قبل مسئولين يك كشورى از كشورهاى دوستمان - نميخواهم اسم بياورم - آمدند اينجا، گفتند ما فلان مقدار بودجه گذاشتيم براى يك موضوع خاص - مثلاً براى بيوتكنولوژى - همهى كشور هم روى آن متمركز شدند. ما اين كار را نكرديم. آنچه كه اتفاق افتاده است، به خاطر وجود استعداد، به خاطر وجود شوق از سوى گروههاى گوناگون بوده است؛ خيلىهايش به شكل گلخانهاى به وجود آمده، نه اينكه حالا همهى كشور متمركز شوند تا ما مثلاً فرض كنيد سلولهاى بنيادى را به دست بياوريم؛ نه، چند نفر جوان بااستعدادِ علاقهمند قضيهى سلولهاى بنيادى را دنبال كردند، از يك گوشهاى هم يك مختصر حمايتى از اينها شد؛ ناگهان ملاحظه كرديد كه در دنيا جزو برجستهها شدند. بحث نانوفناورى هم عيناً همين جور است، بحثهاى گوناگون ديگر هم همين جور است. اين بحثهاى مربوط به موشكها هم، چه موشكهاى مربوط به فضا و بردن ماهواره، چه موشكهاى نظامى، اينها همهاش كارهائى است كه از روى شوق و ميل و رغبت از سوى گروهى، يك جائى شروع شده، بعد نتائجش را همه مشاهده كردند. ميخواهم عرض كنم كه استعداد و توانائى در سطح كشور، بىنهايت است. ما خيلى جلوتر از اينها ميتوانيم برويم.
الان در سطح جهان، رتبهى شانزدهم علمى متعلق به ايران است. كسى باورش مىآمد؟ اين را مراكز آمارىِ معتبر دنيا اعلان كردند. آن وقت يك مركزى پيشبينى ميكند، ميگويد تا سال 2018 ايران به رتبهى علمىِ چهارم در دنيا خواهد رسيد. امكانات كشور و توانائىهاى كشور اينجورى است. سهم ايران در توليد علم، الان در دنيا دو درصد است؛ يعنى دو برابرِ آنچه كه به طور طبيعى ايران ميتواند و بايد در توليد علم دنيا سهم داشته باشد. اينها چيزهاى برجستهاى است، اينها چيزهاى مهمى است.
بنابراين ما بايد اميد را افزايش دهيم؛ من اين را ميخواهم عرض كنم. ما بايد كارهاى زيادى را در سطوح دولتى، در سطوح مسئولانِ بالا انجام دهيم؛ اما آنچه كه اساس قضيه است، اين است كه شما در كلاسهاى درس، چه در آموزش و پرورش، چه در دانشگاه، اميد به حركت را در اين جوان و مخاطبِ خودتان پرورش دهيد؛ اين مثل يك گلولهاى خواهد شد و پيش خواهد رفت. اگر يك چنين اتفاقى بيفتد، كشور از وجود او حداكثر استفاده را خواهد كرد. سعى كنيم نشاط ايجاد كنيم، اميد ايجاد كنيم. خطراتى بر سر راه جوانها وجود دارد؛ يكى از خطرات، نااميدى است؛ كه بايد از القاء نااميدى بشدت پرهيز كرد.
البته در اين استان مشكلاتى، هم در زمينهى آموزش و پرورش از لحاظ امكانات وجود دارد، هم در مورد دانشگاهها وجود دارد؛ كه هم به من گزارش كردند، هم مقدارى از آنها را دوستان در اينجا بيان كردند. اميدواريم انشاءاللَّه اينها هم برطرف شود. ما البته به مسئولين منتقل ميكنيم. كارهاى اجرائى و اين مسائل، مربوط به مسئوليتهاى خاص است؛ نبايد در اينها تداخل كرد. ما البته تأكيد ميكنيم، تأييد ميكنيم، منتقل ميكنيم و از آنها ميخواهيم تا آنجائى كه امكاناتشان اجازه ميدهد، اين را انجام دهند.
ضمناً در محيطهاى جوان، مراقب اين عرفانهاى كاذب هم باشيد؛ اينها هم بخصوص در دانشگاهها رخنه ميكنند. يكى از برنامهها اين است كه عرفانهاى كاذب را در داخل دانشگاهها رخنه دهند؛ اين هم يكى از آن چيزهاى فلجكننده است. اگر كسى اسير و دچار اين بافتههاى بىاصل و اساسِ عرفانهاى كاذب شود - كه غالباً هم از مناطق خارج از كشور نفوذ پيدا كرده و وارد شده است - واقعاً او را فلج ميكند. معيارى كه ما براى تحرك به سمت علوّ معنوى و روحى و تقرب به خدا داريم، تقواست، پرهيزگارى است، پاكدامنى است. جوانان ما - چه دختران ما، چه پسران ما - اگر پاكدامن باشند، اگر تقوا پيشه كنند، اگر براى دورى از گناه تلاش كنند، اگر نماز را با توجه و با اهتمام بهجا بياورند و انسشان را با قرآن قطع نكنند، اسير اين عرفانهاى كاذب نميشوند.
من به جوانها غالباً در مورد قرآن سفارش ميكنم. سعى كنيد رابطهتان را با قرآن قطع نكنيد. هر روز، ولو نصف صفحه، قرآن بخوانيد؛ اينها همهاش مقرِب انسان است؛ صفاى روح و گشايش و فتوح معنوى را همينها براى انسان به وجود مىآورد. آن آرامش، آن صبر و سكينهى مورد نياز انسان - كه «فأنزل اللَّه سكينته على رسوله و على المؤمنين و الزمهم كلمة التّقوى»؛(3) اين نعمتى است كه خداى متعال آن را به رخ مؤمنين ميكشد، كه ما سكينه و صبر و آرامش و طمأنينه را از سوى خودمان به پيغمبر داديم، به مؤمنين داديم - با همين چيزى كه عرض كرديم، حاصل ميشود؛ در درجهى اول با تلاش براى دور شدن از گناهان است.
اينكه ميگوئيم دورى از گناهان، معنايش اين نيست كه اول بايد بكلى همهى گناهان را ترك كنيد تا بتوانيد وارد مرحلهى دوم شويد؛ نه، اينها با هم توأم است. بايد همت اين باشد، بايد تلاش اين باشد كه گناه از ما سر نزند. تقوا هم به همين معناست. التزام به توجه در نماز و در تلاوت قرآن و اينها چيزهائى است كه معنويات و صفاى روح را براى ما به ارمغان مىآورد؛ آن آرامش و طمأنينه و سكينهى لازم را به ما ميدهد؛ نيازى نيست به رفتن درِ خانهى عرفانهاى كاذب، دروغى، مادى، توهّمى و تخيلى، كه هيچ واقعيتى پشت سرش نيست. هم دانشجوها را، هم جوانان دبيرستان را توجه بدهيد به همين جنبههاى ديانت و تدين. تدين را يك عنصر اساسى براى مخاطبِ خودتان قرار بدهيد و بدانيد انشاءاللَّه خداى متعال هم كمك خواهد كرد.
خب، وقت هم تمام شد. اميدواريم خداى متعال آنچه را كه گفتيم و شنيديم، براى ما مفيد قرار بدهد و توفيقات خودش را شامل حال شما و شامل حال ما بكند تا بتوانيم انشاءاللَّه به وظائفمان عمل كنيم.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) تين: 4 و 5
2) نحل: 125
3) فتح: 26