خطبهى اوّل:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين. الحمدللَّه على حلمه بعد علمه، و الحمدللَّه على عفوه بعد قدرته، و الحمدللَّه على طول آناته فى غضبه و هو قادر على ما يريد. الحمدللَّه خالق الخلق، باسط الرزق، فالق الاصباح، ديّان الدين، رب العالمين. الحمدللَّه الذى يؤمن الخائفين و ينجى الصالحين، و يرفع المستضعفين و يضع المستكبرين، و يهلك ملوكاً و يستخلف آخرين، و الحمدللَّه قاصم الجبارين، مبير الظالمين، مدرك الهاربين، نكال الظالمين، صريخ المستصرخين، موضع حاجات الطالبين، معتمد المؤمنين. احمده و استعينه، و استغفره و اتوب اليه، و اصلّى و اسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا، ابىالقاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين الطّيبين الطاهرين المنتجبين، سيما بقيةاللَّه فى الارضين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
همهى برادران و خواهران عزيز نمازگزار و نيز خود را، به رعايت تقوا و اهميت دادن به اوامر الهى و دقّت در كارهاى خود، گفتار خود، كردار خود و در دست گرفتن زمام اين نفسى كه ما را به هلاكت مىكشاند، دعوت و توصيه مىكنم.
امروز روز بيستويكم ماه رمضان و روز اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام است. گرچه اگر در دنياى اسلام و در تاريخ اسلام با چشم انصاف نگاه كنيم، همهى روزها متعلّق به علىبنابىطالب عليهالسّلام است؛ لكن شيعهى آن حضرت، امروز حال و هواى ديگرى دارد. امروز ياد اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام بر همه چيز و همه جا گسترده است.
بنده، امروز به مناسبت ياد اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، خطبهى اوّل را به بيان وصيتنامهى آن حضرت اختصاص دادهام. آن حضرت چند وصيت خطاب به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام دارد و گفتههاى آن بزرگوار به ديگران نيز، همه در زمرهى وصيتهاى اوست.
اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، بعد از ضربت خوردن در شب نوزدهم، وصيت كوتاهى دارد كه آن را انشاءاللَّه امروز براى شما ترجمه مىكنم. علّت هم اين است كه هر كس سعى مىكند لُبّ افكار و روحيات و نظرات و منش خود را، در لحظات آخر زندگى، براى بهترين و امينترين اشخاص بيان كند. اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، اعجوبهى خلقت است. مسلمان درجهى اوّل است. تالىتلوّ نبىّاكرم است. مقامات او در آسمانها معروفتر است تا در زمين. مريدان و محبّين او در بين ملائكهى آسمانها بيشترند تا در بين انسانها. اين انسانِ متّصل به ملكوت؛ اين عارف به همهى معارف عاليه و راقيهى الهى؛ اين مجاهد درجهى اوّل فىسبيلاللَّه كه «جاهد فى اللَّه حقّ جهاده» همانطور كه شايستهى جهاد بود، در همهى مراحل زندگى، جهاد كرد آن زاهد درجهى يك، سياستمدار درجهى يك، زمامدار درجهى يك، انسانى با اين خصوصيات والا، از دنيا مىرود. وقتِ او تنگ است و آن بزرگوار، اين ضيق وقت را پيش از ضربت خوردن هم مىدانست. ضربت كه زدند، معلوم شد.
ساعتهاى آخر عمر را مىگذرانَد و مىخواهد به فرزندانش، به اهل كوفه، به مسلمانان سرگشتهى آن روزگار و به همهى تاريخ، پيامى را خلاصه كند و بدهد. آن پيام، در يك صفحه مىگنجد و عباراتش خيلى دقيق انتخاب شده است. با چشم معمولى كه نگاه كنيم، جملات اين وصيت، گاهى ممكن است به نظر، ناهمخوان بيايد. يك جا مطلبِ بسيار مهمّى را از نظر ديدها و تحليلهاى معمولى ما بيان مىكند، بعد ناگهان مطلبى را كه از نظر ما داراى اهميت چندانى نيست، مىگويد. اما ديد على بن ابى طالب، عليهالصّلاة والسّلام، ديد الهى است؛ ديدِ صائب است. مثل نگاه خداوند متعالْ به موجودات عالم است. كوچك و بزرگ در معيار خدايى و در ديد علوى، با كوچك و بزرگ در ديد ما، فرق دارد. لذا، اگر كسى با اين ديد نگاه كند كه البته دست ما كوتاه است و از دور تحليل مىكنيم با همين تحليل، آنوقت عباراتْ همخوان است. مطالب، بسيار دقيق تنظيم شده است. گوش كنيد:
«و من وصيت له، عليهالسّلام، للحسن و الحسين عليهماالسّلام، لما ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه.» اين وصيت را به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام كرد. آنها را خواست؛ با آنها سخن گفت و اين كلمات را بعد از ضربت خوردن، بر زبان آورد. مجروح است و بدن نازنينش بر اثر زهر، تبدار شده است. ضعف و بيمارى، مانعِ آدمهاىِ معمولى از اداىِ كلام مىشود؛ امّا مانع كسى مثل علىبنابى طالب عليهالسّلام نيست. بايد در همين ساعات كوتاه، بين ضربت خوردن تا شهادت، كه كمتر از چهل وهشت ساعت است، همهى كارهاى واجب و لازم و درجهى يك را انجام دهد؛ و انجام داد. يكى همين وصيّت بود؛ كه چنين شروع مىشود: «اوصيكما بتقوى اللَّه.» بىمقدّمه، اولين كلمه تقواست.
در آن هفته كه اينجا آمديم، اجمالاً مطالبى راجع به تقوا عرض كردم. تقوا، يعنى همه چيز يك انسان؛ دنيا و آخرت يك ملت و زاد و توشهى حقيقى اين راه طولانى كه بشر مجبور است آن را بپيمايد. اوّل و آخر در كلام اميرالمؤمنين عليهالسّلام، تقواست. مىفرمايد: «پسران من! مراقب خودتان باشيد؛ در راه خدا و با معيار خدايى.» «تقوى اللَّه» يعنى اين. بحثِ ترسيدن از خدا نيست؛ كه بعضى تقوا را به «خدا ترسى» معنا مىكنند. «خشيةاللَّه» و «خوف اللَّه» هم ارزش ديگرى است. امّا اين، تقواست. تقوا، يعنى مواظب باشيد هر عملى كه از شما سر مىزند، منطبق بر مصلحتى باشد كه خداى متعال براى شما در نظر گرفته است. تقوا چيزى نيست كه كسى بتواند يك لحظه آن را رها كند. اگر رها كرديم، جاده لغزنده است، درّه عميق است؛ خواهيم لغزيد و سقوط خواهيم كرد، تا باز جايى دستمان به مستمسكى، سنگى، درختى و بوتهاى گير كند، و بتوانيم خودمان را بالا بكشيم.
«ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون.(96)»؛ وقتى كه آدمِ با تقوا، مسِّ شيطان را احساس كرد، فوراً به خود مىآيد و حواسش جمع مىشود. شيطان كه از ما دور نمىشود! پس، اوّلين وصيت، تقواست.
دنبال تقوا، مطلبى ديگر است: «و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما.» دنبال دنيا ندويد، اگر چه دنيا دنبال شما بيايد. اين هم نكتهى دوم. اين هم از لوازم تقواست. البته همهى كارهاى نيك، از لوازم تقواست. از جمله، همين ندويدن دنبال دنيا. نمىگويد كه «ترك دنيا كنيد.» مىگويد: «لاتبغيا.» دنبال دنيا حركت نكنيد. دنيا را طلب نكنيد. در حقيقت، با تعبير فارسى ما، چنين معنى مىدهد كه «دنبال دنيا ندويد.» دنيا يعنى چه؟يعنى آباد كردن روى زمين؟ يعنى احيا كردن ثروتهاى الهى؟ اين است معناى دنيايى كه گفتند طلب نكنيد؟ نه! دنيا يعنى آنچه كه شما براى خودتان، تمتّعات خودتان و لذّات خودتان مىخواهيد. اين را دنيا مىگويند. و الّا، آباد كردن روى زمين، اگر با هدف خير و صلاح بشريت انجام گيرد، عين آخرت است. اين، همان دنياى خوب است. دنيايى كه مذمّت شده است و نبايد دنبالش برويم، دنيايى است كه ما را، نيروى ما، تلاش ما و همت ما را متوجّه خود مىكند و از راه بازمان مىدارد. خودخواهى ما، خودپرستى ما، ثروت را براى خود خواستن و لذّت را براى خود طلبيدن، دنياى مذموم و نكوهيده است.
البته اين دنيا، نوع حرام دارد، نوع حلال هم دارد.اينطور نيست كه براى خود خواستن، همه نوعش حرام باشد. نه! حلال هم دارد. امّا همان حلالش را هم گفتهاند دنبالش نرويد.اگر دنيا به اين معنا شد،حلالش هم خوب نيست. هر چه بتوانيد مظاهر زندگى مادّى را در جهت خدا قرار دهيد، سود كردهايد و بهره بردهايد. و اين معناى آخرت است. تجارت هم، اگر براى رونق دادن به زندگى مردم باشد و نه اندوختن سرمايه براى خود، عين آخرت مىشود. همهى كارهاى ديگر دنيا، از همين قبيل است. پس، نكتهى دوم اين است كه دنبال دنيا ندويد و در طلب دنيا روانه نگرديد.
آنچه اميرالمؤمنين عليهالسّلام در اين وصيت فرموده، خود، آيينهى تمام نماى آن بوده است. زندگى آن حضرت را كه نگاه كنيد، خلاصهى همين جملاتى است كه در وصيت كوتاه او آمده است. «و لاتأسفا على شئمنها زوى عنكما.» ديگر اينكه، اگر از همين دنياى به اين معنا مذموم، چيزى بهدست شما نرسيد و از شما منع شد، تأسّف نخوريد. اينكه فلان ثروت را، فلان لذّت را، فلان مقام و فلان امكان رفاه را نداريد، تأسف نخوريد. اين هم جملهى سوم.
جملهى بعد: «و قولا بالحقّ.» يا بر طبق نسخهاى «و قول الحق.» فرق نمىكند. معنايش اين است كه «حق بگوييد.» حق را بگوييد و كتمان نكنيد. اگر چيزى به نظرتان حق بود، آن را در جايى كه بايد بيان كرد، بيان كنيد. حق را مكتوم نگه نداريد. آنوقتى كه زباندارها حق را پنهان و احياناً باطل را آشكار كردند، يا باطل را به جاى حق گذاشتند، اگر حقبينان و حقدانان، حق را بگويند، حقْ مظلوم نمىشود؛ حق به غربت نمىافتد و اهل باطل در نابود كردن حق طمع نمىبندند.
جملهى بعد: «و اْعملا للاجر.» براى پاداش يعنى پاداش الهى و حقيقى كار كنيد. بيهوده كارنكن، اى انسان! اين كارِ تو، اين عمر تو و اين نَفَس زدن تو، تنها سرمايهى اصلى توست. اين را بىخود از دست نده! اگر عمرى مىگذرانى، اگر عملى انجام مىدهى، اگر نَفَسى مىزنى و اگر قوتى را مصرف مىكنى، اين همه را براى پاداشى بكن. پاداش چيست؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است؟! اين پاداش عمرى است كه من مصرف مىكنم؟! خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش يك انسان است؟! خير! «فليس لانفسكم ثمن الا الجنّه على فلا تبيعوهابه غيرها.(97)» اين، جملهاى از امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام است كه مىفرمايد: «مزد شما و بهاى مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هر چه كمتر بگيريد، سرتان كلاه رفته است. پس، براى اجر و پاداش اخروى كار كنيد.»
اين هم عبارت بعد! آنوقت امام على عليهالسّلام مىفرمايد: «و كونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً.» خصم ظالم باشيد. «خصم»، غير از «دشمن» است. يك وقت كسى دشمن ظالم است؛ يعنى از ظالم بدش مىآيد و دشمن اوست. اين، كافى نيست. «خصم او باش»، يعنى «مدّعىاش باش.» خصم يعنى «دشمنى كه مدّعى است»، «دشمنى كه گريبان ظالم را را مىگيرد و او را رها نمىكند. بشريت بعد از اميرالمؤمنين عليهالسّلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گريبان ستمكاران، بدبخت و روسياه شد. اگر دستهاى با ايمان، گريبان ظالمان و ستمكاران را مىگرفتند، ظلم در دنيا اينقدر پيش نمىرفت؛ بلكه از بن برمىافتاد. اميرالمؤمنين اين را مىخواهد: «كونا للظّالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنيا، هرجا ظلم هست و ظالمى هست، تو كه اينجا هستى، خود را خصمش بدان. نمىگوييم «اكنون راه بيفت؛ و از اين سوى دنيا به آن سوى دنيا برو و گريبان ظالم را بگير.» مىگوييم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتى دست داد، خصم او باش و گريبانش را بگير.» يك وقت انسان نمىتواند نزديك ظالم برود و ابراز خصومت نمايد؛ لذا از راه دور، مخاصمه مىكند. ببينيد امروز، به خاطر عملنكردن به همين يك كلمه وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام، در دنيا چه منجلابى ايجاد شده است و بشريت چه بدبختيهايى دارد! ببينيد ملتها و بخصوص مسلمانان چه مظلوميتى دارند! اگر به همين يك وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام عمل مىشد، امروز بسيارى از ظلمها و مصيبتهاىِ ناشى از ظلمها، وجود نمىداشت.
«و للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومى هست، به او كمك كن. نمىگويد «طرفدارش باش». نه! بايد كمكش كنى. هرچه مىتوانى و به هرنحو كه مىتوانى.
تا اينجا وصيت حضرت، خطاب به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام است. البته اين حرفها مخصوص امام حسن و امام حسين عليهما السّلام هم نيست. خطاب به آنهاست؛ اما اختصاص به همه دارد.
جملات بعدى وصيت را، اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، عمومى مىفرمايد: «اوصيكما و جميع ولدى.» به شما دو پسرم و به همهى فرزندانم وصيت مىكنم. «و اهلى.» و به همهى اهل و كسانم. «و من بلغه كتابى.» و به هركس كه اين نامهى من به او برسد.
با اين حساب، شما كه اينجا نشستهايد و من كه اين وصيتنامه را براى شما مىخوانم، همه مخاطب كلام اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام هستيم. مىفرمايد: «همهى شما را وصيت مىكنم.» به چه چيز؟ باز «بتقوى اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولين و آخرين كلمهى اميرالمؤمنين، عليهالسّلام تقواست. به دنبال آن: «و نظم امركم.» نظم امرتان. يعنى چه؟ يعنى همهى كارهايى كه در زندگى مىكنيد، منظّم باشد؟ معنايش اين است؟ ممكن است معنايش اين هم باشد. نفرمود «نظم اموركم.» كارهايتان را منظم كنيد. فرمود «نظم امركم.» آن چيزى كه بايد منظم و محكوم نظم و انضباط باشد، «يك چيز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «و نظم امركم.» انسان مىفهمد كه اين نظم امر، عبارت است از امرى مشترك بين همه است. به نظر من مىرسد كه «نظم امركم» عبارت از اقامهى نظام و حكومت و ولايت اسلامى باشد. معنايش اين است كه با قضيهى حكومت و نظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار كنيد و بلبشو نباشد.
دنياى اسلام بر اثر همان بلبشوها وبه خودخوانيها بود كه به آن روزگار رسيد. اگر آن روز كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام زمام امور دنياى اسلام را به دست گرفت و امّت اسلام، همه در آن روز با او بيعت كردند، بر آن بيعت مىماندند، كار به نابسامانيها و تلخكاميها نمىكشيد. پيغمبر فرموده بود: «اگر كسى امام شد و مردم او را پذيرفتند و مورد رضاى خدا بود، كسى حق ندارد با او مخالفت كند.» اگر به همين جملهى پيغمبر عمل مىشد، آن جنگها پيش نمىآمد؛ نه جنگ جمل، نه جنگ صفيّن و نه جنگ نهروان. اينكه افرادى به ميل و براى دل خود، مردم را متزلزل كنند (از اين طرف بِكش؛ ازآن طرف بِكش) و نظام حكومت را به هم بزنند و انضباط عمومى كشور را مختل كنند، همان بدبختى بزرگى است كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام در اين عبارت از وصيتنامه، ازآن نهى مىكند و به خلاف آن امر مىفرمايد: «و نظم امركم و صلاح ذات بينكم.»
سومين اصلى كه در بخش دوم وصيت مىفرمايد، «صلاح ذات بين» است. يعنى با هم خوب باشيد. دلها با هم صاف باشد. اتّفاق كلمه داشته باشيد و اختلاف و جدايى ميانتان نباشد. اين جمله را كه بيان مىفرمايد، يك شاهد نيز از كلام پيغمبر مىآورد. پيداست كه روى آنْ خيلى تكيه دارد و از آن مىترسد. نه اينكه صلاح ذات بين، اهميتش بيشتر از نظم امر است؛ از باب اينكه صلاح ذات بين، آسيبپذيرتر است. لذاست كه اين عبارت را از پيغمبر نقل مىكند: «فانى سمعت جدكما، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم» يقول: از جدتان شنيدم كه فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام.» صلاح ذات بين و صفاى ميان مردم از هر نماز و روزهاى بهتر است. نمىگويد «از همهى نمازها و روزهها بهتر است.» مىفرمايد «از هر نماز و روزهاى بهتر است.» شما مىخواهيد، دنبال نماز و روزهى خود برويد. امّا كارى هست كه از هر دوى اينها، فضيلتش بيشتر است. آن چيست؟ آن، «اصلاح ذات البين» است. اگر ديديد جايى، در بين امّت اسلامى، اختلاف و شكافى وجود دارد، برويد آن شكاف را پركنيد. اين، از نماز و روزه، فضيلتش بيشتر است.
بعد كه اين چند جمله را بيان فرمود، كلمات كوتاه، پرمغز و جانسوزى بيان كرد: «واللَّه اللَّه فى الايتام.» يعنى «اى مخاطبين من! اللَّه اللَّه در يتيمان.» «اللَّه اللَّه» ترجمهى فارسى ندارد. ما در زبان فارسى، برايش معادل نداريم. اگر بخواهيم ترجمه كنيم، بايد بگوييم «جان تو و جان خدا، در يتيمان.» يعنى «هر چه مىتوانيد، به يتيمان برسيد. مبادا فراموششان كنيد!» خيلى مهم است. ببينيد چقدر اين انسان شناسِ خداشناسِ روانشناسِ دلسوز، نكتههاى ريز را مىبيند! بله! رسيدگى به وضع يتيمان، فقط يك ترحّم شخصى و عاطفهاى معمولى نيست. كودكى كه پدرش را از دست داده، انسانى است كه يكى از اساسى ترين نيازهايش را از دست داده است و آن، نياز به پدر است. بايد به گونهاى جبران كنيد. گرچه نمىشود جبران كرد، اما بايد مواظب باشيد كه جوان، نوجوان يا كودكِ پدر از دست داده، ضايع نشود. «واللَّه اللَّه فىالايتام. فلا تغّبوا افواههم.» مبادا بگذاريد اينها گرسنگى بكشند! اين طور نباشد كه گاهى چيزى به اينها برسد و گاهى نرسد! «لاتغّبوا» معنايش اين است. از لحاظ وضع زندگى، به اينها برسيد. «و لا يضيعوا بحضرتكم.» مبادا اينها ضايع بمانند و با بودن شما، مورد بىاعتنايى قرار گيرند! اگر حضور نداشته باشيد، بىاطّلاعيد؛ اما مبادا حضور داشته باشيد و يتيمى هر يتيمى مورد بىاعتنايى و اهمال قرار گيرد! نبايد هركسى فقط دنبال كار خودش باشد و كودك يتيم، تنها بماند. جملهى بعد: «واللَّه اللَّه فى جيرانكم.» يعنى «اللَّه اللَّه در همسايگانتان!» موضوع همسايگى را كوچك نگيريد. امرِ بسيار مهمى است. يك پيوند عظيم اجتماعى است كه اسلام به آن توجّه دارد و طبق فطرت انسانهاست. منتها در پيچ و خم تمدّنهاى دور از فطرت انسانى، اين ارزشها گم شده است. بهمان فرد، چند سال در خانهاى زندگى مىكند و نمىداند در همسايگىاش چه كسى ساكن است و چگونه زندگى را مىگذراند! به نيازها و ضرورتها و اضطرارها و بيچارگيهاى افراد در هنگام بلاها و مشكلات، چه كسى بايد رسيدگى كند؟
بايد همسايگانتان را رعايت كنيد. نه فقط از لحاظ بُعد اقتصادى و مالى كه آن هم البته مهم است بلكه از همهى جهات انسانى. آنوقت ببينيد چه الفتى در جامعه بهوجود مىآيد و چطور دردهاى لاعلاج، دوا پيدا مىكند. «فانهم وصيّة نبيّكم.» اين، وصيت پيغمبر است، كه: «ما زال يوصى بهم حتى ظنّنا انه سيورّثهم.» پيغمبر آنقدر سفارش همسايه را كرد كه ما خيال مىكرديم برايشان ارث معيّن خواهدشد! «واللَّه اللَّه فى القرآن.» اللَّهاللَّه در قرآن. «لا يسبقكم بالعمل به غيركم.» مبادا ديگران مفاهيم قرآن را كه اعتقاد به آن ندارند، عمل كنند و جلو بيفتند و شما كه اعتقاد داريد، عمل نكنيد و عقب بيفتيد! يعنى همين امرى كه اتّفاق افتاد! آنهايى كه در دنيا جلو افتادند، با پشتكار، با دنبالگيرى كار، با خوب انجام دادن كار، با صفاتى كه خداى متعال آن صفات را دوست مىدارد جلو افتادند، نه با فسادشان، با شرب خمرشان و يا با ظلمهايى كه مىكنند.
من مكرّر عرض كردهام: اگر برخى از صفات خوب و پسنديده در اين كشورهاى غربى، كه علم را در دنيا پيشرفت دادند، نبود، آن پيشرفتها پيدا نمىشد و همين ظلمى كه به ديگران روا مىدارند، نابودشان مىكرد. صفات خوب، باعث ماندگارى و پيشرفت آنهاست. ما آن صفات را رها كردهايم. آنها كارها را دنبال مىكنند. براى وقت، ارزش قائلند، و به محصولى كه مىخواهند توليد كنند، اهميت مىدهند. اگر كارگر ما، محصّل ما، استاد ما، روحانى ما، بازارى ما، كشاورز ما و ساير اقشار، به خصوصيات مثبت و خوب عمل كنند، كشور يكباره گلستان خواهد شد. بايد به صفات خوب و خصوصيات مثبت روى آوريم كه اين همان عمل به قرآن است. مىفرمايد: «مبادا ديگران در عمل به قرآن، از شما جلو بيفتند!» نه اينكه اميرالمؤمنين عليهالسّلام نمىخواهد كسى به قرآن عمل كند. بلكه اگر همهى دنيا به قرآن عمل كنند، آن حضرت، خوشحالتر است. مىگويد مبادا آنهايى كه به قرآن عقيده ندارند، به مفاهيم قرآن عمل كنند و بعد بر شما مسلّط شوند. آنها جلو بيفتند و شما عقب بمانيد. «واللَّه اللَّه فى الصّلاة. فانّها عمود دينكم.» نماز پايهى دين شماست. «و اللَّه اللَّه فى بيت ربّكم.» دربارهى خانهى خدا، «لا تخلّوه ما بقيتم.» تا هستيد، نگذاريد خانهى خدا خالى بماند. «فانه ان ترك لم تناظروا.» اگر خانهى خدا ترك شود، شما مهلت داده نمىشويد (يا امكان زندگى نمىيابيد). از اين عبارت، معانى مختلفى كردهاند.
«واللَّه اللَّه فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم فى سبيلاللَّه.» يعنى اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا را با مال و جان و زبانْ ترك كنيد. اين جهاد، همان جهادى است كه امّت اسلامى تا آن را داشت، ملت نمونهى دنيا بود و وقتى آن را از دست داد، ذليل شد. نويسندگان مسيحى كه در انجيلشان از قول مسيح نقل كردهاند كه «اگر كسى به اين طرف صورتت سيلى زد، آن طرف را جلو بيار»، يعنى كه «ما اصلاً اهل جنگ نيستيم و اهل صلح و سازش مطلق و مهربانى هستيم» اينها شعارهايشان است. هنوز هم مىگويند. هنوز هم از رو نرفتهاند شروع كردند به مسلمانان طعنزدن كه «شما اهل جهاديد. شما اهل جنگيد. شما اهل شمشيريد. شما اهل خونريزى هستيد.» آنقدر گفتند و گفتند كه مسلمانان را از رو بردند! آنوقت نويسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند كه «ما جهاد نداريم! در حقيقت جهاد ما، دفاع است!» خداى متعال مىگويد: «جهاد كن!» دانشمند مسلمان مىگويد: «جهاد، دفاع است!» خدا مىگويد: «...اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.(98)»؛ به اينها پشت نكنيد. با اينها مقاتله كنيد: «قاتلوا الذين يلونكم من الكفار.(99)» نويسندهى مسلمان مىگويد: «جهاد فىسبيلاللَّه، جهاد نيست. تهاجمى نيست؛ تدافعى است!» اين همه، عكسالعمل تبليغات مسيحيان است كه از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشيركشى بد است و به كسى حمله نكنيد»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانهنشين كردند. آنوقت خودِ آن آقايانِ اهل صلح، هرجا توانستند دمار از روزگار مسلمانان درآوردند! كسانى كه امروز در بوسنى هرزگوين و در حرم ابراهيمى مسجد خليل الرّحمن در فلسطين اشغالى، به كشتار مسلمانان كمر بستهاند، همانها هستند كه از امريكا و اروپا آمدند. همين اروپاييها و امريكاييها و غربيهايى هستند كه يك عمر با مسلمانان سروكلّه زدند كه «شما اهل جهاديد. جهاد بد است.» آنوقت از جنگهاى صليبى به اين طرف، مسيحيان به يك نحو، آنهاى ديگر هم نحوى، هرچه توانستند با مسلمانان مبارزه كردند و جنگيدند و كشتند.
داستان اين وقايع را ما نبايد اينجا بگوييم. خلاصه، داستان عجيبى است! كسى كه تاريخ بخواند و كسى كه تاريخ را بداند، از شرح چنين وقايعى خون مىگريد. هم به خاطر ظلمها، هم به خاطر دو روييها. اين همه دم از صلح بزنند و اين همه شمشير و خنجر پنهان و آشكار داشته باشند؟!
جهاد با همان شكل اسلامىاش كه البته حدودى دارد ظلم نيست. در جهاد، تعدّى و تجاوز به حقوق انسانها نيست. در جهاد، بهانهگيرى و كشتن اين و آن نيست. در جهاد، از بين بردن هركسى كه مسلمان نيست ديده نمىشود. جهاد، يك حكم الهى است كه بسيار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد.
بعد مىفرمايد: «و عليكم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشيد. به هم كمك كنيد. بذل كنيد. «و اياكم و التّدابر و التّقاطع.» به هم پشت نكنيد. پيوندها را قطع نكنيد. «لا تتركوا الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر.» امر بمعروف و نهى از منكر را، هرگز ترك نكنيد كه اگر ترك كرديد «فيولّى عليكم شراركم.» آنجا كه نيكى، دعوت كننده و بدى، نهى كننده نداشته باشد، اشرار بر سر كار مىآيند و زمام حكومت را در دست مىگيرند. اگر مردم به مذموم شمردن بدها و بديها عادت نكنند، بدها بر سرِكار مىآيند و زمام امور را در دست مىگيرند. «ثم تدعون.» بعد شما خوبها دعا مىكنيد كه «خدايا، ما را از شرّ اين بدها نجات بده!» «فلا يستجاب لكم.» خدا دعاى شما را مستجاب نمىكند.
اين، وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است كه از اوّل تا آخر، حدود بيست موضوع از مهمترينها را دستچين و بيان فرموده است. بعد هم يك مطلب عمدهى اساسى و حساس را بيان مىكند. آن مطلب عمده چيست؟ مسألهى «انتقامجويى» است. فرمود: «يابنى عبدالمطلّب!» اى فرزندان عبدالمطلّب و اى قوم و خويشهاى من كه خود را صاحب خون من مىدانيد! «لاالفينّكم تخوضون دماءالمسلمين خوضاً.» مبادا بعد از من، به جان اين و آن بيفتيد؛ «تقولون قتل اميرالمؤمنين». به بهانه اينكه اميرالمؤمنين كشته شده، با هركس خرده حسابى داريد پاى او را به ميان بكشيد و بخواهيد پدرش را درآوريد. «الا لا تقتلن بى الاّ قاتلى.» وقتى كشته شدم، بعد از من، فقط قاتلم را اعدام كنيد و بس! «انظروا اذا انامّت من ضربته هذه فاضربوه ضربتاً بضربة.» وقتى با اين زخم از دنيا رفتم، او را فقط با يك ضربت از بين ببريد و قصاص كنيد. يك ضربت، در مقابل يك ضربت. «ولا تمّثلوا بالرّجل.»
خوف اين بود كه بر سر آن مرد شقىِ خبيث ابنملجم بريزند و تكّه پارهاش كنند. لذا اميرالمؤمنين عليهالسّلام، آن دلِ خداشناس و خداجو و دقيق، مواظب اين نكته هم بود كه مبادا مردمْ به سراغ دشمن او بروند و از خشم و ناراحتى و جهت انتفامگيرى، تكّه پارهاش كنند. فرمود: «ولا تمّثلوا بالرّجل.» مبادا او را مثله و اعضاى بدنش را قطع كنيد! «فانى سمعت رسولاللَّه، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم، يقول: اياكم و المثله ولو بالكلب العقور.» از رسول خدا شنيدم كه فرمود: حتى سگ هار را هم تكّهپاره و مثله نكنيد؛ چه برسد به انسان.
اين، آخرين وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است و مخاطب اين وصيت ماييم و بايد به اين وصيت عمل كنيم.
اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام اين وصيت را فرمود و نمىدانم بعد از چند ساعت از دنيا رفت. اين منبع حكمت و اين انسان بزرگ، كه در و ديوار كوفه و مسجد كوفه از كلمات حكمتآميزش پر بود و يادگارهاى او را آويزهى گوش كرده بود و در دل داشت، در مثل ديشبى از دست مردم گرفته شد.
يك جملهى ديگر هم در نهجالبلاغه هست. آن را هم بنده بخوانم كه در روز عزاى اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام اگر خواستيد، چشم شما به ياد آن بزرگوار قطرهى اشكى بريزد. اين جمله در نهجالبلاغه است كه گويا خطاب به امام حسن عليهالسّلام، فرمود: «ملكتنى عينى و أنا جالس.(100)» در شب نوزدهم، قبل از سحر، و قبل از آنكه به مسجد روانه شوم، چشمم گرم شد. «فسنح لى رسولاللَّه.» پيغمبر را در خواب ديدم. «فقلت: يا رسولاللَّه! ماذا لقيت من امّتك من الأود و اللدد.» به پيغمبر، از دست امت، شكايت كردم.
اميرالمؤمنين، عليهالسّلام، در مقابل پيغمبر، مثل فرزندى در مقابل پدر است. او در آغوش پيغمبر بزرگ شده و پيغمبر، در همهى ادوار، پدر او بوده است. اكنون هم كه پيرمرد شصتوسه سالهاى است، وقتى پيغمبر را در خواب مىبيند، باز همان احساس كودكانه را در مقابل پيغمبر دارد. مثل كودكى است كه نزد پدرش شكايت مىكند.
بارى! فرمود: «از دست امت، شكايت كردم.» «فقلت: يا رسولاللَّه! ماذا لقيت من امّتك منالأود وللدد.» «عرض كردم: يا رسولاللَّه! از دست امت تو، چه مصيبتها كشيدم.» چه دشمنيها با من كردند، چه لجاجتها با من ورزيدند و چه سختيها از دست آنان كشيدم.
در يك عبارت ديگر، چنين آمده است كه «به پيغمبر عرض كردم: يا رسولاللَّه! آنها از من خسته شدند، من هم ديگر از دست آنها خسته شدهام.» «فقال: ادع عليهم.» «پيغمبر فرمود: [على جان!] نفرينشان كن.» اميرالمؤمنين، عليهالسّلام، مىخواهد امّتى را كه اينقدر اذيتش كردند، نفرين كند. ببينيد نفرين على چيست: «فقلت: ابدلنى اللَّه بهم خيراً منهم.» به جاى آنها، بهتر از آنها را به من بدهد. «و ابدلهم بىشراً لهم منّى.» و به جاى من، كسى بدتر از من را به آنها بدهد!
معناى جملهها اين است كه «خدايا؛ مرگ على را برسان.» و اين دعا مستجاب شد.
در مثل ديشبى، اصحاب، اطراف خانهى اميرالمؤمنين عليهالسّلام را گرفتند. در اين خصوص، روايت زياد است. من در جايى نديدم كه نوشته باشند كودكان يتيم، با ظرفهاى شير، جلو خانهى مولا صف كشيدند. اما بعيد نيست. امرِ ممكن است؛ اگر چه جايى نوشته نشده باشد. وقتى شنيدند كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام شير لازم دارد، هركدام كاسهى شيرى تهيه كردند و براى آن حضرت آوردند. قدر مسلّمْ اين است كه اطراف بيت ولايت از عاشقان على محاصره شده بود، و همه مىگريستند. يكدفعه امام حسن عليهالسّلام از خانه بيرون آمد و خطاب به مردم فرمود: «پدرم حال مناسبى ندارد. متفرّق شويد.» و مردم متفرّق شدند.
اميرالمؤمنين عليهالسّلام وصيت كرده است كه بدن طيّب و طاهر او را هنگام شب غسل دهند و دفن كنند. به راستى در خاندان پيغمبر، عجب سنّتى قرارداده شد! همانگونه كه بدن فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها را شبانه غسل دادند و غريبانه در نيمهى شب دفن كردند، بدن اميرالمؤمنين عليهالسّلام را نيز شبانه غسل دادند و غريبانه به خاك سپردند.
كسانى كه سالها بر فراز منبرها، على را لعن كردند، اگر مىدانستند محل دفنش كجاست، بعيد نبود بروند قبر را بشكافند و اهانتى به جسد مطهر اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام روا دارند. نيمهى شب، بدن را براى تدفين بردند. چه كسانى بودند؟ لابد فرزندان اميرالمؤمنين عليهالسّلام و بعضى خواص اصحاب، جسد مطهّر را بردند، دفن كردند و برگشتند. بنده با خود مىانديشيدم كه در اين قضايا، در اين شهادت مظلومانه، در اين تشييع مظلومانه، در اين دفن مظلومانه، در خانهى مصيبتزدهى على، به چه كسى از همه سختتر گذشت؟ به نظرم رسيد كه به زينب كبرى سلاماللَّهعليها از همه سختتر گذشته است. زينب كبرى سلاماللَّهعليها پيش از آن، دفن مادر را در نيمهى شب ديده بود و اكنون دفن پدر را در نيمهى شب مىديد. بعدها هم تشييع جنازهى امام حسن عليهالسّلام را با آن وضع ديد و تيرهايى را كه به طرف جنازهى آن حضرت پرتاب مىشد. در روز عاشورا هم، آن منظرهى سهمگين و هولناك را ديد كه از همه سختتر بود. و آن دم كه فرياد برآورد: «يا رسول اللَّه! صلا عليك مليك السماء: هذا حسينك مرمل بدماء و مقطع الاعضاء.» لا حول و لا قوة الّا باللَّه العلى العظيم.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد.
پروردگارا! ما را با على زنده بدار و با على بميران.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از قرآن و عترت جدا مكن.
پروردگارا! سرمايههاى ما، جان ما، ذهن ما، زبان ما، عمل ما، همه را در راه خودت و در راه قرآن و در راه اسلام و در راه على قرار بده.
پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن.
پروردگارا! مسلمانان را از ذلّتِ سلطهى كفّار نجات بده.
پروردگارا! مسلمانان بوسنى، مسلمانان فلسطين، مسلمانان لبنان، مسلمانان كشمير، مسلمانان تاجيكستان، مسلمانان افغانستان، مسلمانان هند، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان آفريقا، مسلمانان اروپا، مسلمانان امريكا و همهى مسلمين عالم را به نور اسلام و قرآن عزّت ببخش و آنها را بر دشمنانشان غلبه و نصرت بده.
پروردگارا! ملت عزيز و سربلند و مؤمن ايران را به فضل ولطف خودت، به اوج قدرت و عزت برسان و مشكلاتشان را برطرف فرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مىدهيم كه اين ماه رمضان را براى ما مبارك قرار بده.
پروردگارا! آنچه را كه در اين ماه گفتيم و كرديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آنها را قبول فرما.
پروردگارا! رَوْح و رحمت و رضوان به روح مطهّر امام بزرگوار ما برسان و به او بهترين پاداش را عنايت فرما. شهداى ما را با شهداى صدر اسلام محشور كن.
پروردگارا! دلهاى خانوادههاى شهدا، خانوادههاى جانبازان، خودِ جانبازان، مفقودين و خانوادههايشان را به فضل و رحمت خود آرامش و تسلّى ببخش.
پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد تو را قسم مىدهيم ما را دوست قرآن قرار بده.
پروردگارا! حكم قرآنى و شريعت قرآنى را بهطور كامل در ميان ما پياده كن!
پروردگارا! فقر را، مسكنت را، بىسوادى را، جهالت را و مشكلات را، از جامعهى ما برطرف كن. مسؤولين كشور، خدمتگزاران كشور و كسانى را كه براى مردم كار مىكنند مشمول رحمت خود قرار بده.
پروردگارا! ما را مشمول دعاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار بده. ما نمىدانيم آيا ديشب كه محتملالقدر بود، مشمول دعاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار گرفتيم يا نه؟ اگر آن بزرگوار يك دعا در حق ما بكند و گوشهى چشمى نشان دهد، همهى مشكلات ما حل خواهد شد. پروردگارا! مشكلاتى داريم كه با دعاى ما (يعنى با دعاى امثال من) معلوم نيست حل شود. آن مشكلات، با دعاى امام زمان حل مىشود. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، اى مالك قلوب، به قلب منوّر و مطهّرِ آقاىِ ما و سيّد ما و امام و صاحب ما بينداز كه ما امت مسلمان را در شب قدر دعا كند! پروردگارا! دعاى او را در حقّ ما مستجاب كن.
اللهم اطفى فى نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا، ما تقرّبه عينه و تصرفه نفسه.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه بركاته
خطبهى دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا، ابىالقاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّما على اميرالمؤمنين، و الصّديقة الطاهرة سيّدة نساءالعالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّة، و علىبنالحسين، و محمّدبنعلى الباقر، و جعفربنمحمّد الصادق، و موسىبنجعفر الكاظم، و علىبنموسى الرّضا، و محمّدبنعلى الجواد، و علىبنمحمّد الهادى، و الحسنبنعلى العسكرى، و الحجّة القائم الهادى المهدى. حججك على عبادك، و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين، و حماة المستضعفين، و هداة المؤمنين. اوصيكم و نفسى بتقوى اللَّه، و استغفر اللَّه لى و لكم.
فاجعهى تهاجم دشمن صهيونيست به حرم شريف ابراهيمى، آنقدر بزرگ و دردناك است كه با چند جمله نمىشود دربارهى آن سخن گفت و حقّش را ادا كرد. به نظر ما، دولت غاصب، مستقيماً مسؤول اين فاجعه است و حاميان دولت غاصب هم، در اين قضيه مسؤولند. در رأس حاميان دولت غاصب، امريكا قرار دارد كه در طول سالهاى متمادى، هميشه و در همه جا از صهيونيستها دفاع كرده است. هرجا مشكلى براى صهيونيستها پيدا شد، فوراً امريكا سينه سپر كرد. يهوديان امريكايى و سرمايهداران بزرگ، هركارى خواستند، به وسيلهى قدرت، پول و نفوذ سياسى امريكا، در دنيا براى اين غدّهى سرطانى كه در دل ملتهاى اسلامى به وجود آمده است انجام دادند. در قضيهى اخير، آيا اينها مقصر و مسؤول نيستند؟ بىشك، هستند. چنانكه ديگرِ همپيمانان اسرائيل و كمك كارهاى او نيز در اين قضيه مسؤولند. رسانههاى عمومى جهانى هم كه حقِّ اين مسأله را ادا نكردند، مسؤولند. سازمانهاى حقوق بشر، بهويژه «كميتهى حقوق بشر سازمان ملل» نيز مسؤولند.
سازمانهاى كوچك و بزرگى كه با عناوين گوناگون در دنيا وجود دارند و كمين كردهاند تا اگر در گوشهاى از جهان، در كشورى كه با امريكا ميانهى مناسبى ندارد، مسألهاى پيدا شد، فوراً در بوقهايشان بدمند كه «نقض حقوق بشر شد»، چرا خفقان گرفتهاند؟! دولت غاصبِ خبيث و صهيونيستهاى دشمن بشر، صدها فلسطينى را در حال سجده و با دهان روزه به خاك و خون مىكشند. دهها نفر را مىكشند و صدها نفر را مجروح مىكنند. بعد هم كه مردمِ عصبانى و داغدار كه دلشان سوخته است، در خيابانْ مشتها را گره مىكنند، سربازان اسرائيلى، يكى يكى فرزندان مردم را هدف مىگيرند و نابود مىكنند. امّا سازمانهايى كه حافظ حقوق بشرند، خفقان گرفتهاند و هيچ نمىگويند! حداكثر اين است كه گفته مىشود: فلان سازمان محكوم كرده است! «محكوم كرده است» يعنى چه؟! اينكه كلمهاى در محكوميت گفتهاند، به چه درد فلسطينيها مىخورد؟! سازمانهايى كه مدعى حقوق بشرند، اگر راست مىگفتند، بايستى همه قيام مىكردند. بايستى در دنيا غوغا مىكردند. بايستى دولت اسرائيل را محاصره مىكردند. بايستى به حاميان اسرائيل، اولتيماتوم مىدادند و تهديدشان مىكردند كه «حق نداريد به اين دولتِ خونريزِ فاسقِ جنايتكار كمك كنيد.» امّا هيچ يك از اين كارها، انجام نگرفت. دولتهاى عرب هم متأسفانه كوتاه آمدند. مذاكرات را كاملاً و باطناً كه قطع نكردند، هيچ؛ حتى عزاى عمومى هم اعلام نكردند! واقعاً كه خيلى كوتاهى و تقصير كردند!
البته، وجدان امت اسلامى توفانى شد. حداكثر كوتاهى و تقصير را در اين قضيه مطبوعات غربى كردند. از راديوى اسرائيل و مطبوعات رژيم صهيونيستى كه انتظارى نيست. آنها خودشان قاتلند. از قاتل، توقع نيست كه خودش را محكوم كند. اما مطبوعاتِ دنياى به اصطلاح آزاد، چرا بايد اينقدر حق كشى كنند؟! چرا بايد اينقدر سكوت كنند و حادثه را كوچك بشمارند؟!
اخيراً يك فرد عرب در امريكا، اسلحه به دست گرفت و به چند نفر حمله كرد و ظاهراً خسارت چندانى هم وارد نياورد. شما ببينيد مطبوعات امريكا، طى چند روز گذشته چه غوغايى به پا كردند! همهى روزنامهها و جرايد و ديگر رسانههاىِ گروهىِ غرب، خبر حملهى يك عربِ مسلمان را به سراسرِ دنيا منعكس و مخابره كردند؛ اما در مقابل آن حادثهى تلخ، سكوت پيشه كردهاند و اگر هم بيان كنند، كاملاً تحريف شده است. آنها چنين فاجعهآفرينىاى را به يك نفر نسبت مىدهند. اينها همه ظلم است. واقعاً كاركنان و گردانندگان مطبوعات در امريكا و دنياى غرب، چقدر بايد متعصّب و سنگدل و دور از آزادىاى باشند كه ادّعايش را مىكنند، تا اينطور نسبت به اين قضيه، بد و بىاعتنا عمل كنند!
البته ملت عزيز ما، هميشه مواضع خودش را اعلام كرده است. كسانى نگويند كه «چه فايدهاى دارد؟!» اعلام اين مواضع، مهمترين فشار را برگردهى غاصب در هر نقطهاى از دنيا كه باشد وارد مىآورد. اگر ملتها در كشورهاى خودشان، در برابر چنين حادثهاى قيام كنند، راهپيمايى كنند و مشتها را گره نمايند، فضا را بر جنايتكاران تنگ خواهند كرد. در همهى قضايا چنين است. عليه امريكا هم چنين است. عليه خونريزهاى يوگسلاوى سابق هم چنين است. ملتها بايد حضور خودشان را اعلام كنند. اعلامِ حضورِ ملّتها، در فضاى بينالمللى و سياست جهانى بسيار اثر دارد.
جمعهى آينده روز قدس است. اگر انشاءاللَّه دنياى اسلام اين روز را به معناى درست كلمه گرامى بدارد و براى فرياد كشيدن بر سرصهيونيستهاى غاصب، مغتنم بشمارد، به ميزان زيادى دشمن را شكست خواهد داد وبه عقب نشينى وادار خواهد كرد. شما ملت ايران، انشاءاللَّه با حضور خود نشان خواهيد داد كه استفاده از روز قدس و فرصت اعلام موضع در قضيهى فلسطين، يعنى چه. ملت ايران، بحمداللَّه در اين زمينه خوب عمل كرد. دولت هم خوب عمل كرد. وزارت خارجه هم خوب عمل كرد. يعنى وقت را تلف نكردند و حرفها را زدند. مظلومين فلسطينى فهميدند كه كسانى در اطراف دنيا هستند كه نسبت به قضيهى آنها حسّاسند. بايد اين حساسيت ثابت شود. بايد فشار روى اسرائيل بيشتر شود. بايد فلسطينيها، خودشان مسؤوليت زندهكردن مسألهى فلسطين را جدّاً بر عهده گيرند و مجاهدت كنند. اگر چه مجاهدت سخت است، اما زندگى در زير فشار صهيونيستها، سختى و دشوارىاش از مجاهدت كردن بيشتر است. اگر مجاهدت كنند، آينده برايشان خوب خواهد بود. اما اينگونه زندگى كردن، روزبهروز سختيها را بيشتر خواهد كرد. البته امروز در سرزمينهاى اشغالى و در فلسطين اشغالى، ملت مسلمان بيدار شده است. اما بايد مبارزات در داخل فلسطين، عمومى، همهگير، پيگير، متّصل به خارج و متّصل به اعماق امّت اسلامى گردد و امّتها و ملتهاى مسلمان سراسر دنيا به آنها كمك كنند. در اين زمينه، من بيشتر مايلم تا با برادران مسلمانى كه در خارج از مرزهاى كشور ما زندگى مىكنند، صحبت كنم؛ كه چند جملهاى عرض مىكنم. (خطبهى عربى)
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اذا جاء نصراللَّه و الفتح، و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.
بنده لازم مىدانم از اين هفتهى كمك و دستاندركاران هفتهى كمك به محرومين و از همهى ملت عزيز، صميمانه تشكّر كنم. كار بسيار شيرين و زيبايى را در اين هفتهى انجام داديد. اميدوارم خداوند از كسانى كه اين صدقه را از مال خودشان خارج كردند، قبول فرمايد و دستاندركاران كميتهى امداد، برادران مسؤول در صدا و سيما و همهى كسانى را كه به نحوى به اينقضيه كمك كردند، مأجور قرار دهد. سنّت بسيار حسنهاى است. انشاءاللَّه كه سنّت كمك به محرومين، روزبهروز در جامعهى ما رشد كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
96) سورهى عراف؛ آيهى 201.
97) حكمت 456 نهجالبلاغه مىفرمايد: «الا حُرّ يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسكم ثمنٌ الّا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها»
98) 1. انفال: 15
99) توبه: 123
100) نهجالبلاغه: خطبهى 70
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه رب العالمين. الحمدللَّه على حلمه بعد علمه، و الحمدللَّه على عفوه بعد قدرته، و الحمدللَّه على طول آناته فى غضبه و هو قادر على ما يريد. الحمدللَّه خالق الخلق، باسط الرزق، فالق الاصباح، ديّان الدين، رب العالمين. الحمدللَّه الذى يؤمن الخائفين و ينجى الصالحين، و يرفع المستضعفين و يضع المستكبرين، و يهلك ملوكاً و يستخلف آخرين، و الحمدللَّه قاصم الجبارين، مبير الظالمين، مدرك الهاربين، نكال الظالمين، صريخ المستصرخين، موضع حاجات الطالبين، معتمد المؤمنين. احمده و استعينه، و استغفره و اتوب اليه، و اصلّى و اسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته، سيّدنا و نبيّنا، ابىالقاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين الطّيبين الطاهرين المنتجبين، سيما بقيةاللَّه فى الارضين. اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
همهى برادران و خواهران عزيز نمازگزار و نيز خود را، به رعايت تقوا و اهميت دادن به اوامر الهى و دقّت در كارهاى خود، گفتار خود، كردار خود و در دست گرفتن زمام اين نفسى كه ما را به هلاكت مىكشاند، دعوت و توصيه مىكنم.
امروز روز بيستويكم ماه رمضان و روز اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام است. گرچه اگر در دنياى اسلام و در تاريخ اسلام با چشم انصاف نگاه كنيم، همهى روزها متعلّق به علىبنابىطالب عليهالسّلام است؛ لكن شيعهى آن حضرت، امروز حال و هواى ديگرى دارد. امروز ياد اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام بر همه چيز و همه جا گسترده است.
بنده، امروز به مناسبت ياد اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، خطبهى اوّل را به بيان وصيتنامهى آن حضرت اختصاص دادهام. آن حضرت چند وصيت خطاب به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام دارد و گفتههاى آن بزرگوار به ديگران نيز، همه در زمرهى وصيتهاى اوست.
اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، بعد از ضربت خوردن در شب نوزدهم، وصيت كوتاهى دارد كه آن را انشاءاللَّه امروز براى شما ترجمه مىكنم. علّت هم اين است كه هر كس سعى مىكند لُبّ افكار و روحيات و نظرات و منش خود را، در لحظات آخر زندگى، براى بهترين و امينترين اشخاص بيان كند. اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، اعجوبهى خلقت است. مسلمان درجهى اوّل است. تالىتلوّ نبىّاكرم است. مقامات او در آسمانها معروفتر است تا در زمين. مريدان و محبّين او در بين ملائكهى آسمانها بيشترند تا در بين انسانها. اين انسانِ متّصل به ملكوت؛ اين عارف به همهى معارف عاليه و راقيهى الهى؛ اين مجاهد درجهى اوّل فىسبيلاللَّه كه «جاهد فى اللَّه حقّ جهاده» همانطور كه شايستهى جهاد بود، در همهى مراحل زندگى، جهاد كرد آن زاهد درجهى يك، سياستمدار درجهى يك، زمامدار درجهى يك، انسانى با اين خصوصيات والا، از دنيا مىرود. وقتِ او تنگ است و آن بزرگوار، اين ضيق وقت را پيش از ضربت خوردن هم مىدانست. ضربت كه زدند، معلوم شد.
ساعتهاى آخر عمر را مىگذرانَد و مىخواهد به فرزندانش، به اهل كوفه، به مسلمانان سرگشتهى آن روزگار و به همهى تاريخ، پيامى را خلاصه كند و بدهد. آن پيام، در يك صفحه مىگنجد و عباراتش خيلى دقيق انتخاب شده است. با چشم معمولى كه نگاه كنيم، جملات اين وصيت، گاهى ممكن است به نظر، ناهمخوان بيايد. يك جا مطلبِ بسيار مهمّى را از نظر ديدها و تحليلهاى معمولى ما بيان مىكند، بعد ناگهان مطلبى را كه از نظر ما داراى اهميت چندانى نيست، مىگويد. اما ديد على بن ابى طالب، عليهالصّلاة والسّلام، ديد الهى است؛ ديدِ صائب است. مثل نگاه خداوند متعالْ به موجودات عالم است. كوچك و بزرگ در معيار خدايى و در ديد علوى، با كوچك و بزرگ در ديد ما، فرق دارد. لذا، اگر كسى با اين ديد نگاه كند كه البته دست ما كوتاه است و از دور تحليل مىكنيم با همين تحليل، آنوقت عباراتْ همخوان است. مطالب، بسيار دقيق تنظيم شده است. گوش كنيد:
«و من وصيت له، عليهالسّلام، للحسن و الحسين عليهماالسّلام، لما ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه.» اين وصيت را به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام كرد. آنها را خواست؛ با آنها سخن گفت و اين كلمات را بعد از ضربت خوردن، بر زبان آورد. مجروح است و بدن نازنينش بر اثر زهر، تبدار شده است. ضعف و بيمارى، مانعِ آدمهاىِ معمولى از اداىِ كلام مىشود؛ امّا مانع كسى مثل علىبنابى طالب عليهالسّلام نيست. بايد در همين ساعات كوتاه، بين ضربت خوردن تا شهادت، كه كمتر از چهل وهشت ساعت است، همهى كارهاى واجب و لازم و درجهى يك را انجام دهد؛ و انجام داد. يكى همين وصيّت بود؛ كه چنين شروع مىشود: «اوصيكما بتقوى اللَّه.» بىمقدّمه، اولين كلمه تقواست.
در آن هفته كه اينجا آمديم، اجمالاً مطالبى راجع به تقوا عرض كردم. تقوا، يعنى همه چيز يك انسان؛ دنيا و آخرت يك ملت و زاد و توشهى حقيقى اين راه طولانى كه بشر مجبور است آن را بپيمايد. اوّل و آخر در كلام اميرالمؤمنين عليهالسّلام، تقواست. مىفرمايد: «پسران من! مراقب خودتان باشيد؛ در راه خدا و با معيار خدايى.» «تقوى اللَّه» يعنى اين. بحثِ ترسيدن از خدا نيست؛ كه بعضى تقوا را به «خدا ترسى» معنا مىكنند. «خشيةاللَّه» و «خوف اللَّه» هم ارزش ديگرى است. امّا اين، تقواست. تقوا، يعنى مواظب باشيد هر عملى كه از شما سر مىزند، منطبق بر مصلحتى باشد كه خداى متعال براى شما در نظر گرفته است. تقوا چيزى نيست كه كسى بتواند يك لحظه آن را رها كند. اگر رها كرديم، جاده لغزنده است، درّه عميق است؛ خواهيم لغزيد و سقوط خواهيم كرد، تا باز جايى دستمان به مستمسكى، سنگى، درختى و بوتهاى گير كند، و بتوانيم خودمان را بالا بكشيم.
«ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون.(96)»؛ وقتى كه آدمِ با تقوا، مسِّ شيطان را احساس كرد، فوراً به خود مىآيد و حواسش جمع مىشود. شيطان كه از ما دور نمىشود! پس، اوّلين وصيت، تقواست.
دنبال تقوا، مطلبى ديگر است: «و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما.» دنبال دنيا ندويد، اگر چه دنيا دنبال شما بيايد. اين هم نكتهى دوم. اين هم از لوازم تقواست. البته همهى كارهاى نيك، از لوازم تقواست. از جمله، همين ندويدن دنبال دنيا. نمىگويد كه «ترك دنيا كنيد.» مىگويد: «لاتبغيا.» دنبال دنيا حركت نكنيد. دنيا را طلب نكنيد. در حقيقت، با تعبير فارسى ما، چنين معنى مىدهد كه «دنبال دنيا ندويد.» دنيا يعنى چه؟يعنى آباد كردن روى زمين؟ يعنى احيا كردن ثروتهاى الهى؟ اين است معناى دنيايى كه گفتند طلب نكنيد؟ نه! دنيا يعنى آنچه كه شما براى خودتان، تمتّعات خودتان و لذّات خودتان مىخواهيد. اين را دنيا مىگويند. و الّا، آباد كردن روى زمين، اگر با هدف خير و صلاح بشريت انجام گيرد، عين آخرت است. اين، همان دنياى خوب است. دنيايى كه مذمّت شده است و نبايد دنبالش برويم، دنيايى است كه ما را، نيروى ما، تلاش ما و همت ما را متوجّه خود مىكند و از راه بازمان مىدارد. خودخواهى ما، خودپرستى ما، ثروت را براى خود خواستن و لذّت را براى خود طلبيدن، دنياى مذموم و نكوهيده است.
البته اين دنيا، نوع حرام دارد، نوع حلال هم دارد.اينطور نيست كه براى خود خواستن، همه نوعش حرام باشد. نه! حلال هم دارد. امّا همان حلالش را هم گفتهاند دنبالش نرويد.اگر دنيا به اين معنا شد،حلالش هم خوب نيست. هر چه بتوانيد مظاهر زندگى مادّى را در جهت خدا قرار دهيد، سود كردهايد و بهره بردهايد. و اين معناى آخرت است. تجارت هم، اگر براى رونق دادن به زندگى مردم باشد و نه اندوختن سرمايه براى خود، عين آخرت مىشود. همهى كارهاى ديگر دنيا، از همين قبيل است. پس، نكتهى دوم اين است كه دنبال دنيا ندويد و در طلب دنيا روانه نگرديد.
آنچه اميرالمؤمنين عليهالسّلام در اين وصيت فرموده، خود، آيينهى تمام نماى آن بوده است. زندگى آن حضرت را كه نگاه كنيد، خلاصهى همين جملاتى است كه در وصيت كوتاه او آمده است. «و لاتأسفا على شئمنها زوى عنكما.» ديگر اينكه، اگر از همين دنياى به اين معنا مذموم، چيزى بهدست شما نرسيد و از شما منع شد، تأسّف نخوريد. اينكه فلان ثروت را، فلان لذّت را، فلان مقام و فلان امكان رفاه را نداريد، تأسف نخوريد. اين هم جملهى سوم.
جملهى بعد: «و قولا بالحقّ.» يا بر طبق نسخهاى «و قول الحق.» فرق نمىكند. معنايش اين است كه «حق بگوييد.» حق را بگوييد و كتمان نكنيد. اگر چيزى به نظرتان حق بود، آن را در جايى كه بايد بيان كرد، بيان كنيد. حق را مكتوم نگه نداريد. آنوقتى كه زباندارها حق را پنهان و احياناً باطل را آشكار كردند، يا باطل را به جاى حق گذاشتند، اگر حقبينان و حقدانان، حق را بگويند، حقْ مظلوم نمىشود؛ حق به غربت نمىافتد و اهل باطل در نابود كردن حق طمع نمىبندند.
جملهى بعد: «و اْعملا للاجر.» براى پاداش يعنى پاداش الهى و حقيقى كار كنيد. بيهوده كارنكن، اى انسان! اين كارِ تو، اين عمر تو و اين نَفَس زدن تو، تنها سرمايهى اصلى توست. اين را بىخود از دست نده! اگر عمرى مىگذرانى، اگر عملى انجام مىدهى، اگر نَفَسى مىزنى و اگر قوتى را مصرف مىكنى، اين همه را براى پاداشى بكن. پاداش چيست؟ چند تومان پول، پاداش وجود انسان است؟! اين پاداش عمرى است كه من مصرف مىكنم؟! خوش آمدن فلان و بهمان، پاداش يك انسان است؟! خير! «فليس لانفسكم ثمن الا الجنّه على فلا تبيعوهابه غيرها.(97)» اين، جملهاى از امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام است كه مىفرمايد: «مزد شما و بهاى مناسب عمر شما، فقط بهشت است. هر چه كمتر بگيريد، سرتان كلاه رفته است. پس، براى اجر و پاداش اخروى كار كنيد.»
اين هم عبارت بعد! آنوقت امام على عليهالسّلام مىفرمايد: «و كونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً.» خصم ظالم باشيد. «خصم»، غير از «دشمن» است. يك وقت كسى دشمن ظالم است؛ يعنى از ظالم بدش مىآيد و دشمن اوست. اين، كافى نيست. «خصم او باش»، يعنى «مدّعىاش باش.» خصم يعنى «دشمنى كه مدّعى است»، «دشمنى كه گريبان ظالم را را مىگيرد و او را رها نمىكند. بشريت بعد از اميرالمؤمنين عليهالسّلام، تا امروز، به سبب نگرفتن گريبان ستمكاران، بدبخت و روسياه شد. اگر دستهاى با ايمان، گريبان ظالمان و ستمكاران را مىگرفتند، ظلم در دنيا اينقدر پيش نمىرفت؛ بلكه از بن برمىافتاد. اميرالمؤمنين اين را مىخواهد: «كونا للظّالم خصماً.» خصم ظالم باش. در دنيا، هرجا ظلم هست و ظالمى هست، تو كه اينجا هستى، خود را خصمش بدان. نمىگوييم «اكنون راه بيفت؛ و از اين سوى دنيا به آن سوى دنيا برو و گريبان ظالم را بگير.» مىگوييم «حتماً خصومت خودت را نشان بده. هروقت و هرجا فرصتى دست داد، خصم او باش و گريبانش را بگير.» يك وقت انسان نمىتواند نزديك ظالم برود و ابراز خصومت نمايد؛ لذا از راه دور، مخاصمه مىكند. ببينيد امروز، به خاطر عملنكردن به همين يك كلمه وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام، در دنيا چه منجلابى ايجاد شده است و بشريت چه بدبختيهايى دارد! ببينيد ملتها و بخصوص مسلمانان چه مظلوميتى دارند! اگر به همين يك وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام عمل مىشد، امروز بسيارى از ظلمها و مصيبتهاىِ ناشى از ظلمها، وجود نمىداشت.
«و للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومى هست، به او كمك كن. نمىگويد «طرفدارش باش». نه! بايد كمكش كنى. هرچه مىتوانى و به هرنحو كه مىتوانى.
تا اينجا وصيت حضرت، خطاب به امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام است. البته اين حرفها مخصوص امام حسن و امام حسين عليهما السّلام هم نيست. خطاب به آنهاست؛ اما اختصاص به همه دارد.
جملات بعدى وصيت را، اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، عمومى مىفرمايد: «اوصيكما و جميع ولدى.» به شما دو پسرم و به همهى فرزندانم وصيت مىكنم. «و اهلى.» و به همهى اهل و كسانم. «و من بلغه كتابى.» و به هركس كه اين نامهى من به او برسد.
با اين حساب، شما كه اينجا نشستهايد و من كه اين وصيتنامه را براى شما مىخوانم، همه مخاطب كلام اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام هستيم. مىفرمايد: «همهى شما را وصيت مىكنم.» به چه چيز؟ باز «بتقوى اللَّه.» مجدداً «تقوا». اولين و آخرين كلمهى اميرالمؤمنين، عليهالسّلام تقواست. به دنبال آن: «و نظم امركم.» نظم امرتان. يعنى چه؟ يعنى همهى كارهايى كه در زندگى مىكنيد، منظّم باشد؟ معنايش اين است؟ ممكن است معنايش اين هم باشد. نفرمود «نظم اموركم.» كارهايتان را منظم كنيد. فرمود «نظم امركم.» آن چيزى كه بايد منظم و محكوم نظم و انضباط باشد، «يك چيز» است. «نظم امور» نفرموده است. فرموده است: «و نظم امركم.» انسان مىفهمد كه اين نظم امر، عبارت است از امرى مشترك بين همه است. به نظر من مىرسد كه «نظم امركم» عبارت از اقامهى نظام و حكومت و ولايت اسلامى باشد. معنايش اين است كه با قضيهى حكومت و نظام، منطبق با نظم و انضباط رفتار كنيد و بلبشو نباشد.
دنياى اسلام بر اثر همان بلبشوها وبه خودخوانيها بود كه به آن روزگار رسيد. اگر آن روز كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام زمام امور دنياى اسلام را به دست گرفت و امّت اسلام، همه در آن روز با او بيعت كردند، بر آن بيعت مىماندند، كار به نابسامانيها و تلخكاميها نمىكشيد. پيغمبر فرموده بود: «اگر كسى امام شد و مردم او را پذيرفتند و مورد رضاى خدا بود، كسى حق ندارد با او مخالفت كند.» اگر به همين جملهى پيغمبر عمل مىشد، آن جنگها پيش نمىآمد؛ نه جنگ جمل، نه جنگ صفيّن و نه جنگ نهروان. اينكه افرادى به ميل و براى دل خود، مردم را متزلزل كنند (از اين طرف بِكش؛ ازآن طرف بِكش) و نظام حكومت را به هم بزنند و انضباط عمومى كشور را مختل كنند، همان بدبختى بزرگى است كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام در اين عبارت از وصيتنامه، ازآن نهى مىكند و به خلاف آن امر مىفرمايد: «و نظم امركم و صلاح ذات بينكم.»
سومين اصلى كه در بخش دوم وصيت مىفرمايد، «صلاح ذات بين» است. يعنى با هم خوب باشيد. دلها با هم صاف باشد. اتّفاق كلمه داشته باشيد و اختلاف و جدايى ميانتان نباشد. اين جمله را كه بيان مىفرمايد، يك شاهد نيز از كلام پيغمبر مىآورد. پيداست كه روى آنْ خيلى تكيه دارد و از آن مىترسد. نه اينكه صلاح ذات بين، اهميتش بيشتر از نظم امر است؛ از باب اينكه صلاح ذات بين، آسيبپذيرتر است. لذاست كه اين عبارت را از پيغمبر نقل مىكند: «فانى سمعت جدكما، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم» يقول: از جدتان شنيدم كه فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام.» صلاح ذات بين و صفاى ميان مردم از هر نماز و روزهاى بهتر است. نمىگويد «از همهى نمازها و روزهها بهتر است.» مىفرمايد «از هر نماز و روزهاى بهتر است.» شما مىخواهيد، دنبال نماز و روزهى خود برويد. امّا كارى هست كه از هر دوى اينها، فضيلتش بيشتر است. آن چيست؟ آن، «اصلاح ذات البين» است. اگر ديديد جايى، در بين امّت اسلامى، اختلاف و شكافى وجود دارد، برويد آن شكاف را پركنيد. اين، از نماز و روزه، فضيلتش بيشتر است.
بعد كه اين چند جمله را بيان فرمود، كلمات كوتاه، پرمغز و جانسوزى بيان كرد: «واللَّه اللَّه فى الايتام.» يعنى «اى مخاطبين من! اللَّه اللَّه در يتيمان.» «اللَّه اللَّه» ترجمهى فارسى ندارد. ما در زبان فارسى، برايش معادل نداريم. اگر بخواهيم ترجمه كنيم، بايد بگوييم «جان تو و جان خدا، در يتيمان.» يعنى «هر چه مىتوانيد، به يتيمان برسيد. مبادا فراموششان كنيد!» خيلى مهم است. ببينيد چقدر اين انسان شناسِ خداشناسِ روانشناسِ دلسوز، نكتههاى ريز را مىبيند! بله! رسيدگى به وضع يتيمان، فقط يك ترحّم شخصى و عاطفهاى معمولى نيست. كودكى كه پدرش را از دست داده، انسانى است كه يكى از اساسى ترين نيازهايش را از دست داده است و آن، نياز به پدر است. بايد به گونهاى جبران كنيد. گرچه نمىشود جبران كرد، اما بايد مواظب باشيد كه جوان، نوجوان يا كودكِ پدر از دست داده، ضايع نشود. «واللَّه اللَّه فىالايتام. فلا تغّبوا افواههم.» مبادا بگذاريد اينها گرسنگى بكشند! اين طور نباشد كه گاهى چيزى به اينها برسد و گاهى نرسد! «لاتغّبوا» معنايش اين است. از لحاظ وضع زندگى، به اينها برسيد. «و لا يضيعوا بحضرتكم.» مبادا اينها ضايع بمانند و با بودن شما، مورد بىاعتنايى قرار گيرند! اگر حضور نداشته باشيد، بىاطّلاعيد؛ اما مبادا حضور داشته باشيد و يتيمى هر يتيمى مورد بىاعتنايى و اهمال قرار گيرد! نبايد هركسى فقط دنبال كار خودش باشد و كودك يتيم، تنها بماند. جملهى بعد: «واللَّه اللَّه فى جيرانكم.» يعنى «اللَّه اللَّه در همسايگانتان!» موضوع همسايگى را كوچك نگيريد. امرِ بسيار مهمى است. يك پيوند عظيم اجتماعى است كه اسلام به آن توجّه دارد و طبق فطرت انسانهاست. منتها در پيچ و خم تمدّنهاى دور از فطرت انسانى، اين ارزشها گم شده است. بهمان فرد، چند سال در خانهاى زندگى مىكند و نمىداند در همسايگىاش چه كسى ساكن است و چگونه زندگى را مىگذراند! به نيازها و ضرورتها و اضطرارها و بيچارگيهاى افراد در هنگام بلاها و مشكلات، چه كسى بايد رسيدگى كند؟
بايد همسايگانتان را رعايت كنيد. نه فقط از لحاظ بُعد اقتصادى و مالى كه آن هم البته مهم است بلكه از همهى جهات انسانى. آنوقت ببينيد چه الفتى در جامعه بهوجود مىآيد و چطور دردهاى لاعلاج، دوا پيدا مىكند. «فانهم وصيّة نبيّكم.» اين، وصيت پيغمبر است، كه: «ما زال يوصى بهم حتى ظنّنا انه سيورّثهم.» پيغمبر آنقدر سفارش همسايه را كرد كه ما خيال مىكرديم برايشان ارث معيّن خواهدشد! «واللَّه اللَّه فى القرآن.» اللَّهاللَّه در قرآن. «لا يسبقكم بالعمل به غيركم.» مبادا ديگران مفاهيم قرآن را كه اعتقاد به آن ندارند، عمل كنند و جلو بيفتند و شما كه اعتقاد داريد، عمل نكنيد و عقب بيفتيد! يعنى همين امرى كه اتّفاق افتاد! آنهايى كه در دنيا جلو افتادند، با پشتكار، با دنبالگيرى كار، با خوب انجام دادن كار، با صفاتى كه خداى متعال آن صفات را دوست مىدارد جلو افتادند، نه با فسادشان، با شرب خمرشان و يا با ظلمهايى كه مىكنند.
من مكرّر عرض كردهام: اگر برخى از صفات خوب و پسنديده در اين كشورهاى غربى، كه علم را در دنيا پيشرفت دادند، نبود، آن پيشرفتها پيدا نمىشد و همين ظلمى كه به ديگران روا مىدارند، نابودشان مىكرد. صفات خوب، باعث ماندگارى و پيشرفت آنهاست. ما آن صفات را رها كردهايم. آنها كارها را دنبال مىكنند. براى وقت، ارزش قائلند، و به محصولى كه مىخواهند توليد كنند، اهميت مىدهند. اگر كارگر ما، محصّل ما، استاد ما، روحانى ما، بازارى ما، كشاورز ما و ساير اقشار، به خصوصيات مثبت و خوب عمل كنند، كشور يكباره گلستان خواهد شد. بايد به صفات خوب و خصوصيات مثبت روى آوريم كه اين همان عمل به قرآن است. مىفرمايد: «مبادا ديگران در عمل به قرآن، از شما جلو بيفتند!» نه اينكه اميرالمؤمنين عليهالسّلام نمىخواهد كسى به قرآن عمل كند. بلكه اگر همهى دنيا به قرآن عمل كنند، آن حضرت، خوشحالتر است. مىگويد مبادا آنهايى كه به قرآن عقيده ندارند، به مفاهيم قرآن عمل كنند و بعد بر شما مسلّط شوند. آنها جلو بيفتند و شما عقب بمانيد. «واللَّه اللَّه فى الصّلاة. فانّها عمود دينكم.» نماز پايهى دين شماست. «و اللَّه اللَّه فى بيت ربّكم.» دربارهى خانهى خدا، «لا تخلّوه ما بقيتم.» تا هستيد، نگذاريد خانهى خدا خالى بماند. «فانه ان ترك لم تناظروا.» اگر خانهى خدا ترك شود، شما مهلت داده نمىشويد (يا امكان زندگى نمىيابيد). از اين عبارت، معانى مختلفى كردهاند.
«واللَّه اللَّه فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم فى سبيلاللَّه.» يعنى اللَّه اللَّه در جهاد. مبادا جهاد در راه خدا را با مال و جان و زبانْ ترك كنيد. اين جهاد، همان جهادى است كه امّت اسلامى تا آن را داشت، ملت نمونهى دنيا بود و وقتى آن را از دست داد، ذليل شد. نويسندگان مسيحى كه در انجيلشان از قول مسيح نقل كردهاند كه «اگر كسى به اين طرف صورتت سيلى زد، آن طرف را جلو بيار»، يعنى كه «ما اصلاً اهل جنگ نيستيم و اهل صلح و سازش مطلق و مهربانى هستيم» اينها شعارهايشان است. هنوز هم مىگويند. هنوز هم از رو نرفتهاند شروع كردند به مسلمانان طعنزدن كه «شما اهل جهاديد. شما اهل جنگيد. شما اهل شمشيريد. شما اهل خونريزى هستيد.» آنقدر گفتند و گفتند كه مسلمانان را از رو بردند! آنوقت نويسندگان و دانشمندان مسلمان گفتند كه «ما جهاد نداريم! در حقيقت جهاد ما، دفاع است!» خداى متعال مىگويد: «جهاد كن!» دانشمند مسلمان مىگويد: «جهاد، دفاع است!» خدا مىگويد: «...اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الادبار.(98)»؛ به اينها پشت نكنيد. با اينها مقاتله كنيد: «قاتلوا الذين يلونكم من الكفار.(99)» نويسندهى مسلمان مىگويد: «جهاد فىسبيلاللَّه، جهاد نيست. تهاجمى نيست؛ تدافعى است!» اين همه، عكسالعمل تبليغات مسيحيان است كه از بس اسم «صلح و سازش» را آوردند و گفتند «جنگ و شمشيركشى بد است و به كسى حمله نكنيد»، مسلمانان اهل جهاد و عزّتمند از جهاد را خانهنشين كردند. آنوقت خودِ آن آقايانِ اهل صلح، هرجا توانستند دمار از روزگار مسلمانان درآوردند! كسانى كه امروز در بوسنى هرزگوين و در حرم ابراهيمى مسجد خليل الرّحمن در فلسطين اشغالى، به كشتار مسلمانان كمر بستهاند، همانها هستند كه از امريكا و اروپا آمدند. همين اروپاييها و امريكاييها و غربيهايى هستند كه يك عمر با مسلمانان سروكلّه زدند كه «شما اهل جهاديد. جهاد بد است.» آنوقت از جنگهاى صليبى به اين طرف، مسيحيان به يك نحو، آنهاى ديگر هم نحوى، هرچه توانستند با مسلمانان مبارزه كردند و جنگيدند و كشتند.
داستان اين وقايع را ما نبايد اينجا بگوييم. خلاصه، داستان عجيبى است! كسى كه تاريخ بخواند و كسى كه تاريخ را بداند، از شرح چنين وقايعى خون مىگريد. هم به خاطر ظلمها، هم به خاطر دو روييها. اين همه دم از صلح بزنند و اين همه شمشير و خنجر پنهان و آشكار داشته باشند؟!
جهاد با همان شكل اسلامىاش كه البته حدودى دارد ظلم نيست. در جهاد، تعدّى و تجاوز به حقوق انسانها نيست. در جهاد، بهانهگيرى و كشتن اين و آن نيست. در جهاد، از بين بردن هركسى كه مسلمان نيست ديده نمىشود. جهاد، يك حكم الهى است كه بسيار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد.
بعد مىفرمايد: «و عليكم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشيد. به هم كمك كنيد. بذل كنيد. «و اياكم و التّدابر و التّقاطع.» به هم پشت نكنيد. پيوندها را قطع نكنيد. «لا تتركوا الامر بالمعروف و النّهى عن المنكر.» امر بمعروف و نهى از منكر را، هرگز ترك نكنيد كه اگر ترك كرديد «فيولّى عليكم شراركم.» آنجا كه نيكى، دعوت كننده و بدى، نهى كننده نداشته باشد، اشرار بر سر كار مىآيند و زمام حكومت را در دست مىگيرند. اگر مردم به مذموم شمردن بدها و بديها عادت نكنند، بدها بر سرِكار مىآيند و زمام امور را در دست مىگيرند. «ثم تدعون.» بعد شما خوبها دعا مىكنيد كه «خدايا، ما را از شرّ اين بدها نجات بده!» «فلا يستجاب لكم.» خدا دعاى شما را مستجاب نمىكند.
اين، وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است كه از اوّل تا آخر، حدود بيست موضوع از مهمترينها را دستچين و بيان فرموده است. بعد هم يك مطلب عمدهى اساسى و حساس را بيان مىكند. آن مطلب عمده چيست؟ مسألهى «انتقامجويى» است. فرمود: «يابنى عبدالمطلّب!» اى فرزندان عبدالمطلّب و اى قوم و خويشهاى من كه خود را صاحب خون من مىدانيد! «لاالفينّكم تخوضون دماءالمسلمين خوضاً.» مبادا بعد از من، به جان اين و آن بيفتيد؛ «تقولون قتل اميرالمؤمنين». به بهانه اينكه اميرالمؤمنين كشته شده، با هركس خرده حسابى داريد پاى او را به ميان بكشيد و بخواهيد پدرش را درآوريد. «الا لا تقتلن بى الاّ قاتلى.» وقتى كشته شدم، بعد از من، فقط قاتلم را اعدام كنيد و بس! «انظروا اذا انامّت من ضربته هذه فاضربوه ضربتاً بضربة.» وقتى با اين زخم از دنيا رفتم، او را فقط با يك ضربت از بين ببريد و قصاص كنيد. يك ضربت، در مقابل يك ضربت. «ولا تمّثلوا بالرّجل.»
خوف اين بود كه بر سر آن مرد شقىِ خبيث ابنملجم بريزند و تكّه پارهاش كنند. لذا اميرالمؤمنين عليهالسّلام، آن دلِ خداشناس و خداجو و دقيق، مواظب اين نكته هم بود كه مبادا مردمْ به سراغ دشمن او بروند و از خشم و ناراحتى و جهت انتفامگيرى، تكّه پارهاش كنند. فرمود: «ولا تمّثلوا بالرّجل.» مبادا او را مثله و اعضاى بدنش را قطع كنيد! «فانى سمعت رسولاللَّه، صلىاللَّهعليهوآلهوسلم، يقول: اياكم و المثله ولو بالكلب العقور.» از رسول خدا شنيدم كه فرمود: حتى سگ هار را هم تكّهپاره و مثله نكنيد؛ چه برسد به انسان.
اين، آخرين وصيت اميرالمؤمنين عليهالسّلام است و مخاطب اين وصيت ماييم و بايد به اين وصيت عمل كنيم.
اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام اين وصيت را فرمود و نمىدانم بعد از چند ساعت از دنيا رفت. اين منبع حكمت و اين انسان بزرگ، كه در و ديوار كوفه و مسجد كوفه از كلمات حكمتآميزش پر بود و يادگارهاى او را آويزهى گوش كرده بود و در دل داشت، در مثل ديشبى از دست مردم گرفته شد.
يك جملهى ديگر هم در نهجالبلاغه هست. آن را هم بنده بخوانم كه در روز عزاى اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام اگر خواستيد، چشم شما به ياد آن بزرگوار قطرهى اشكى بريزد. اين جمله در نهجالبلاغه است كه گويا خطاب به امام حسن عليهالسّلام، فرمود: «ملكتنى عينى و أنا جالس.(100)» در شب نوزدهم، قبل از سحر، و قبل از آنكه به مسجد روانه شوم، چشمم گرم شد. «فسنح لى رسولاللَّه.» پيغمبر را در خواب ديدم. «فقلت: يا رسولاللَّه! ماذا لقيت من امّتك من الأود و اللدد.» به پيغمبر، از دست امت، شكايت كردم.
اميرالمؤمنين، عليهالسّلام، در مقابل پيغمبر، مثل فرزندى در مقابل پدر است. او در آغوش پيغمبر بزرگ شده و پيغمبر، در همهى ادوار، پدر او بوده است. اكنون هم كه پيرمرد شصتوسه سالهاى است، وقتى پيغمبر را در خواب مىبيند، باز همان احساس كودكانه را در مقابل پيغمبر دارد. مثل كودكى است كه نزد پدرش شكايت مىكند.
بارى! فرمود: «از دست امت، شكايت كردم.» «فقلت: يا رسولاللَّه! ماذا لقيت من امّتك منالأود وللدد.» «عرض كردم: يا رسولاللَّه! از دست امت تو، چه مصيبتها كشيدم.» چه دشمنيها با من كردند، چه لجاجتها با من ورزيدند و چه سختيها از دست آنان كشيدم.
در يك عبارت ديگر، چنين آمده است كه «به پيغمبر عرض كردم: يا رسولاللَّه! آنها از من خسته شدند، من هم ديگر از دست آنها خسته شدهام.» «فقال: ادع عليهم.» «پيغمبر فرمود: [على جان!] نفرينشان كن.» اميرالمؤمنين، عليهالسّلام، مىخواهد امّتى را كه اينقدر اذيتش كردند، نفرين كند. ببينيد نفرين على چيست: «فقلت: ابدلنى اللَّه بهم خيراً منهم.» به جاى آنها، بهتر از آنها را به من بدهد. «و ابدلهم بىشراً لهم منّى.» و به جاى من، كسى بدتر از من را به آنها بدهد!
معناى جملهها اين است كه «خدايا؛ مرگ على را برسان.» و اين دعا مستجاب شد.
در مثل ديشبى، اصحاب، اطراف خانهى اميرالمؤمنين عليهالسّلام را گرفتند. در اين خصوص، روايت زياد است. من در جايى نديدم كه نوشته باشند كودكان يتيم، با ظرفهاى شير، جلو خانهى مولا صف كشيدند. اما بعيد نيست. امرِ ممكن است؛ اگر چه جايى نوشته نشده باشد. وقتى شنيدند كه اميرالمؤمنين عليهالسّلام شير لازم دارد، هركدام كاسهى شيرى تهيه كردند و براى آن حضرت آوردند. قدر مسلّمْ اين است كه اطراف بيت ولايت از عاشقان على محاصره شده بود، و همه مىگريستند. يكدفعه امام حسن عليهالسّلام از خانه بيرون آمد و خطاب به مردم فرمود: «پدرم حال مناسبى ندارد. متفرّق شويد.» و مردم متفرّق شدند.
اميرالمؤمنين عليهالسّلام وصيت كرده است كه بدن طيّب و طاهر او را هنگام شب غسل دهند و دفن كنند. به راستى در خاندان پيغمبر، عجب سنّتى قرارداده شد! همانگونه كه بدن فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها را شبانه غسل دادند و غريبانه در نيمهى شب دفن كردند، بدن اميرالمؤمنين عليهالسّلام را نيز شبانه غسل دادند و غريبانه به خاك سپردند.
كسانى كه سالها بر فراز منبرها، على را لعن كردند، اگر مىدانستند محل دفنش كجاست، بعيد نبود بروند قبر را بشكافند و اهانتى به جسد مطهر اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام روا دارند. نيمهى شب، بدن را براى تدفين بردند. چه كسانى بودند؟ لابد فرزندان اميرالمؤمنين عليهالسّلام و بعضى خواص اصحاب، جسد مطهّر را بردند، دفن كردند و برگشتند. بنده با خود مىانديشيدم كه در اين قضايا، در اين شهادت مظلومانه، در اين تشييع مظلومانه، در اين دفن مظلومانه، در خانهى مصيبتزدهى على، به چه كسى از همه سختتر گذشت؟ به نظرم رسيد كه به زينب كبرى سلاماللَّهعليها از همه سختتر گذشته است. زينب كبرى سلاماللَّهعليها پيش از آن، دفن مادر را در نيمهى شب ديده بود و اكنون دفن پدر را در نيمهى شب مىديد. بعدها هم تشييع جنازهى امام حسن عليهالسّلام را با آن وضع ديد و تيرهايى را كه به طرف جنازهى آن حضرت پرتاب مىشد. در روز عاشورا هم، آن منظرهى سهمگين و هولناك را ديد كه از همه سختتر بود. و آن دم كه فرياد برآورد: «يا رسول اللَّه! صلا عليك مليك السماء: هذا حسينك مرمل بدماء و مقطع الاعضاء.» لا حول و لا قوة الّا باللَّه العلى العظيم.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
قل هو اللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفواً احد.
پروردگارا! ما را با على زنده بدار و با على بميران.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از قرآن و عترت جدا مكن.
پروردگارا! سرمايههاى ما، جان ما، ذهن ما، زبان ما، عمل ما، همه را در راه خودت و در راه قرآن و در راه اسلام و در راه على قرار بده.
پروردگارا! اسلام و مسلمين را سربلند كن.
پروردگارا! مسلمانان را از ذلّتِ سلطهى كفّار نجات بده.
پروردگارا! مسلمانان بوسنى، مسلمانان فلسطين، مسلمانان لبنان، مسلمانان كشمير، مسلمانان تاجيكستان، مسلمانان افغانستان، مسلمانان هند، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان آفريقا، مسلمانان اروپا، مسلمانان امريكا و همهى مسلمين عالم را به نور اسلام و قرآن عزّت ببخش و آنها را بر دشمنانشان غلبه و نصرت بده.
پروردگارا! ملت عزيز و سربلند و مؤمن ايران را به فضل ولطف خودت، به اوج قدرت و عزت برسان و مشكلاتشان را برطرف فرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند مىدهيم كه اين ماه رمضان را براى ما مبارك قرار بده.
پروردگارا! آنچه را كه در اين ماه گفتيم و كرديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به فضل و كرمت آنها را قبول فرما.
پروردگارا! رَوْح و رحمت و رضوان به روح مطهّر امام بزرگوار ما برسان و به او بهترين پاداش را عنايت فرما. شهداى ما را با شهداى صدر اسلام محشور كن.
پروردگارا! دلهاى خانوادههاى شهدا، خانوادههاى جانبازان، خودِ جانبازان، مفقودين و خانوادههايشان را به فضل و رحمت خود آرامش و تسلّى ببخش.
پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد تو را قسم مىدهيم ما را دوست قرآن قرار بده.
پروردگارا! حكم قرآنى و شريعت قرآنى را بهطور كامل در ميان ما پياده كن!
پروردگارا! فقر را، مسكنت را، بىسوادى را، جهالت را و مشكلات را، از جامعهى ما برطرف كن. مسؤولين كشور، خدمتگزاران كشور و كسانى را كه براى مردم كار مىكنند مشمول رحمت خود قرار بده.
پروردگارا! ما را مشمول دعاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار بده. ما نمىدانيم آيا ديشب كه محتملالقدر بود، مشمول دعاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار گرفتيم يا نه؟ اگر آن بزرگوار يك دعا در حق ما بكند و گوشهى چشمى نشان دهد، همهى مشكلات ما حل خواهد شد. پروردگارا! مشكلاتى داريم كه با دعاى ما (يعنى با دعاى امثال من) معلوم نيست حل شود. آن مشكلات، با دعاى امام زمان حل مىشود. پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، اى مالك قلوب، به قلب منوّر و مطهّرِ آقاىِ ما و سيّد ما و امام و صاحب ما بينداز كه ما امت مسلمان را در شب قدر دعا كند! پروردگارا! دعاى او را در حقّ ما مستجاب كن.
اللهم اطفى فى نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا، ما تقرّبه عينه و تصرفه نفسه.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه بركاته
خطبهى دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا، ابىالقاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّما على اميرالمؤمنين، و الصّديقة الطاهرة سيّدة نساءالعالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّة، و علىبنالحسين، و محمّدبنعلى الباقر، و جعفربنمحمّد الصادق، و موسىبنجعفر الكاظم، و علىبنموسى الرّضا، و محمّدبنعلى الجواد، و علىبنمحمّد الهادى، و الحسنبنعلى العسكرى، و الحجّة القائم الهادى المهدى. حججك على عبادك، و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين، و حماة المستضعفين، و هداة المؤمنين. اوصيكم و نفسى بتقوى اللَّه، و استغفر اللَّه لى و لكم.
فاجعهى تهاجم دشمن صهيونيست به حرم شريف ابراهيمى، آنقدر بزرگ و دردناك است كه با چند جمله نمىشود دربارهى آن سخن گفت و حقّش را ادا كرد. به نظر ما، دولت غاصب، مستقيماً مسؤول اين فاجعه است و حاميان دولت غاصب هم، در اين قضيه مسؤولند. در رأس حاميان دولت غاصب، امريكا قرار دارد كه در طول سالهاى متمادى، هميشه و در همه جا از صهيونيستها دفاع كرده است. هرجا مشكلى براى صهيونيستها پيدا شد، فوراً امريكا سينه سپر كرد. يهوديان امريكايى و سرمايهداران بزرگ، هركارى خواستند، به وسيلهى قدرت، پول و نفوذ سياسى امريكا، در دنيا براى اين غدّهى سرطانى كه در دل ملتهاى اسلامى به وجود آمده است انجام دادند. در قضيهى اخير، آيا اينها مقصر و مسؤول نيستند؟ بىشك، هستند. چنانكه ديگرِ همپيمانان اسرائيل و كمك كارهاى او نيز در اين قضيه مسؤولند. رسانههاى عمومى جهانى هم كه حقِّ اين مسأله را ادا نكردند، مسؤولند. سازمانهاى حقوق بشر، بهويژه «كميتهى حقوق بشر سازمان ملل» نيز مسؤولند.
سازمانهاى كوچك و بزرگى كه با عناوين گوناگون در دنيا وجود دارند و كمين كردهاند تا اگر در گوشهاى از جهان، در كشورى كه با امريكا ميانهى مناسبى ندارد، مسألهاى پيدا شد، فوراً در بوقهايشان بدمند كه «نقض حقوق بشر شد»، چرا خفقان گرفتهاند؟! دولت غاصبِ خبيث و صهيونيستهاى دشمن بشر، صدها فلسطينى را در حال سجده و با دهان روزه به خاك و خون مىكشند. دهها نفر را مىكشند و صدها نفر را مجروح مىكنند. بعد هم كه مردمِ عصبانى و داغدار كه دلشان سوخته است، در خيابانْ مشتها را گره مىكنند، سربازان اسرائيلى، يكى يكى فرزندان مردم را هدف مىگيرند و نابود مىكنند. امّا سازمانهايى كه حافظ حقوق بشرند، خفقان گرفتهاند و هيچ نمىگويند! حداكثر اين است كه گفته مىشود: فلان سازمان محكوم كرده است! «محكوم كرده است» يعنى چه؟! اينكه كلمهاى در محكوميت گفتهاند، به چه درد فلسطينيها مىخورد؟! سازمانهايى كه مدعى حقوق بشرند، اگر راست مىگفتند، بايستى همه قيام مىكردند. بايستى در دنيا غوغا مىكردند. بايستى دولت اسرائيل را محاصره مىكردند. بايستى به حاميان اسرائيل، اولتيماتوم مىدادند و تهديدشان مىكردند كه «حق نداريد به اين دولتِ خونريزِ فاسقِ جنايتكار كمك كنيد.» امّا هيچ يك از اين كارها، انجام نگرفت. دولتهاى عرب هم متأسفانه كوتاه آمدند. مذاكرات را كاملاً و باطناً كه قطع نكردند، هيچ؛ حتى عزاى عمومى هم اعلام نكردند! واقعاً كه خيلى كوتاهى و تقصير كردند!
البته، وجدان امت اسلامى توفانى شد. حداكثر كوتاهى و تقصير را در اين قضيه مطبوعات غربى كردند. از راديوى اسرائيل و مطبوعات رژيم صهيونيستى كه انتظارى نيست. آنها خودشان قاتلند. از قاتل، توقع نيست كه خودش را محكوم كند. اما مطبوعاتِ دنياى به اصطلاح آزاد، چرا بايد اينقدر حق كشى كنند؟! چرا بايد اينقدر سكوت كنند و حادثه را كوچك بشمارند؟!
اخيراً يك فرد عرب در امريكا، اسلحه به دست گرفت و به چند نفر حمله كرد و ظاهراً خسارت چندانى هم وارد نياورد. شما ببينيد مطبوعات امريكا، طى چند روز گذشته چه غوغايى به پا كردند! همهى روزنامهها و جرايد و ديگر رسانههاىِ گروهىِ غرب، خبر حملهى يك عربِ مسلمان را به سراسرِ دنيا منعكس و مخابره كردند؛ اما در مقابل آن حادثهى تلخ، سكوت پيشه كردهاند و اگر هم بيان كنند، كاملاً تحريف شده است. آنها چنين فاجعهآفرينىاى را به يك نفر نسبت مىدهند. اينها همه ظلم است. واقعاً كاركنان و گردانندگان مطبوعات در امريكا و دنياى غرب، چقدر بايد متعصّب و سنگدل و دور از آزادىاى باشند كه ادّعايش را مىكنند، تا اينطور نسبت به اين قضيه، بد و بىاعتنا عمل كنند!
البته ملت عزيز ما، هميشه مواضع خودش را اعلام كرده است. كسانى نگويند كه «چه فايدهاى دارد؟!» اعلام اين مواضع، مهمترين فشار را برگردهى غاصب در هر نقطهاى از دنيا كه باشد وارد مىآورد. اگر ملتها در كشورهاى خودشان، در برابر چنين حادثهاى قيام كنند، راهپيمايى كنند و مشتها را گره نمايند، فضا را بر جنايتكاران تنگ خواهند كرد. در همهى قضايا چنين است. عليه امريكا هم چنين است. عليه خونريزهاى يوگسلاوى سابق هم چنين است. ملتها بايد حضور خودشان را اعلام كنند. اعلامِ حضورِ ملّتها، در فضاى بينالمللى و سياست جهانى بسيار اثر دارد.
جمعهى آينده روز قدس است. اگر انشاءاللَّه دنياى اسلام اين روز را به معناى درست كلمه گرامى بدارد و براى فرياد كشيدن بر سرصهيونيستهاى غاصب، مغتنم بشمارد، به ميزان زيادى دشمن را شكست خواهد داد وبه عقب نشينى وادار خواهد كرد. شما ملت ايران، انشاءاللَّه با حضور خود نشان خواهيد داد كه استفاده از روز قدس و فرصت اعلام موضع در قضيهى فلسطين، يعنى چه. ملت ايران، بحمداللَّه در اين زمينه خوب عمل كرد. دولت هم خوب عمل كرد. وزارت خارجه هم خوب عمل كرد. يعنى وقت را تلف نكردند و حرفها را زدند. مظلومين فلسطينى فهميدند كه كسانى در اطراف دنيا هستند كه نسبت به قضيهى آنها حسّاسند. بايد اين حساسيت ثابت شود. بايد فشار روى اسرائيل بيشتر شود. بايد فلسطينيها، خودشان مسؤوليت زندهكردن مسألهى فلسطين را جدّاً بر عهده گيرند و مجاهدت كنند. اگر چه مجاهدت سخت است، اما زندگى در زير فشار صهيونيستها، سختى و دشوارىاش از مجاهدت كردن بيشتر است. اگر مجاهدت كنند، آينده برايشان خوب خواهد بود. اما اينگونه زندگى كردن، روزبهروز سختيها را بيشتر خواهد كرد. البته امروز در سرزمينهاى اشغالى و در فلسطين اشغالى، ملت مسلمان بيدار شده است. اما بايد مبارزات در داخل فلسطين، عمومى، همهگير، پيگير، متّصل به خارج و متّصل به اعماق امّت اسلامى گردد و امّتها و ملتهاى مسلمان سراسر دنيا به آنها كمك كنند. در اين زمينه، من بيشتر مايلم تا با برادران مسلمانى كه در خارج از مرزهاى كشور ما زندگى مىكنند، صحبت كنم؛ كه چند جملهاى عرض مىكنم. (خطبهى عربى)
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اذا جاء نصراللَّه و الفتح، و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا.
بنده لازم مىدانم از اين هفتهى كمك و دستاندركاران هفتهى كمك به محرومين و از همهى ملت عزيز، صميمانه تشكّر كنم. كار بسيار شيرين و زيبايى را در اين هفتهى انجام داديد. اميدوارم خداوند از كسانى كه اين صدقه را از مال خودشان خارج كردند، قبول فرمايد و دستاندركاران كميتهى امداد، برادران مسؤول در صدا و سيما و همهى كسانى را كه به نحوى به اينقضيه كمك كردند، مأجور قرار دهد. سنّت بسيار حسنهاى است. انشاءاللَّه كه سنّت كمك به محرومين، روزبهروز در جامعهى ما رشد كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
96) سورهى عراف؛ آيهى 201.
97) حكمت 456 نهجالبلاغه مىفرمايد: «الا حُرّ يدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه ليس لانفسكم ثمنٌ الّا الجنّة فلا تبيعوها الّا بها»
98) 1. انفال: 15
99) توبه: 123
100) نهجالبلاغه: خطبهى 70