پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اساتید دانشگاه‌ها

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
خيلى خوش آمديد برادران و خواهران عزيز. جلسه‌ى بسيار مفيد و خرسندكننده‌اى است؛ فضا هم فضاى معنوى است. ديشب، آخرين شب از شبهاى قدر بود؛ دستهاى نيازى برداشته شد، اشكهائى جارى شد، دلهائى نرم شد و ان‌شاءاللّه اندوخته‌ى عظيمى از ذخائر معنوى براى اين كشور، براى مردم مؤمنمان و براى شما عزيزانى كه در اينجا حاضر هستيد، فراهم آمد.

لازم ميدانم احترام خودم را به شما اساتيد محترم، به خاطر مقام علمى‌تان، به خاطر نقشى كه امروز استادان عزيز ما در پيشرفت كشور ايفاء ميكنند، عرض كنم. اين جلسه هم در درجه‌ى اول يك جلسه‌ى نمادين براى نشان دادن احترام به مقام علم و عالم و استاد است. البته از بيانات دوستان حتماً استفاده خواهيم كرد و آنچه را كه گفتند، اميدواريم در چرخه‌ى تصميم‌گيرى كشور به كار بيايد و مورد استفاده قرار بگيرد و بهره‌بردارى بشود. نكاتى كه گفته شد، روشنگر بود، بسيار خوب بود، تشكر هم ميكنيم؛ وليكن در درجه‌ى اول، مقصود ما احترام به علم، احترام به عالم و دانشمند است.

جلسه‌ى ما امروز شاهد حضور خانواده‌هاى عزيزان شهيد علم، شهداى هسته‌اى است، كه به اين عزيزان هم خوشامد عرض ميكنم؛ خانواده‌هاى محترم شهيد على‌محمدى، شهيد شهريارى، شهيد رضائى‌نژاد و شهيد احمدى روشن؛ كه ياد اينها هرگز از خاطره‌ى اين ملت و حافظه‌ى تاريخ ما بيرون نخواهد رفت.

در بياناتى كه دوستان، برادران و خواهران ايراد كردند، نكات بسيار خوبى بود و من برخى از اين نكات را يادداشت كردم. عمده‌ى آنچه كه مى‌بينم دوستان به آنها اشاره ميكنند، روى آنها تكيه ميكنند، دقيقاً همان دغدغه‌هاى ماست و من خرسندم از اين كه مى‌بينم جريان فكرى در دانشگاه‌هاى كشور به سمت دغدغه‌هاى اصولى است. مسئله‌ى برنامه‌ريزى و سرمايه‌گذارى بر روى پژوهش، بر روى كارهاى اساسى و بنيانى، چه در علوم انسانى، چه در علوم تجربى، كه تعدادى از دوستان روى آنها تكيه كردند، جزو دغدغه‌هاى ماست و بايد حتماً انجام بگيرد. مسئله‌ى ارتباط صنعت و دانشگاه جزو توصيه‌هاى ماست؛ نكات خوبى در اين زمينه بيان شد؛ معلوم شد كارهاى خوبى هم انجام گرفته؛ اين تشكيل گروه صنايع عمده، تبيين ارزش كار - بما هو كار - كه بعضى از دوستان بيان كردند، پيشنهاد كردند، نكات لازمى است. از جمله‌ى مطالبى كه گفته شد، مسئله‌ى مقاله‌هاى علمى است، مسئله‌ى مرجعيت I.S.I است؛ كه اين هم جزو حرفهاى ماست، جزو دغدغه‌هاى ماست؛ حتماً بايد مديران و برنامه‌ريزان و طراحان اصلى مسائل علمى كشور بنشينند روى اين مسئله فكر كنند و راه‌هاى درست را - كه بعضى از آنها گفته شد - پيدا كنند. لزوم طرحهاى اجرائى براى ايده‌هاى عالى، از جمله‌ى چيزهائى است كه بنده رويش تكيه ميكنم. آنچه كه گفته شد، ايده‌هاى بسيار خوبى بود؛ اما اينها غالباً نياز دارد به ارائه‌ى طرحهاى اجرائى. يكى از كارهائى كه بايد در دانشگاه‌ها انجام بگيرد، همين است. حالا مثلاً فرض بفرمائيد «اقتصاد اخلاقى» كه يكى از دوستان اينجا بيان كردند؛ خيلى خوب، اين فكر بسيار خوبى است، ايده‌ى بسيار درستى است؛ راهكار اجرائى‌اش چيست؟ يا مثلاً در همين زمينه‌ى ارتباط دانشگاه و صنعت كه درباره‌ى آن در طول اين سالها بحثهاى متعددى شده و خوشبختانه راهكارهائى هم در اين موردِ بالخصوص در پيش گرفته شده، ولى در عين حال نقصهائى وجود دارد؛ خب، براى رفع اين نقصها راهكارهاى اجرائى چيست؟ اين از جمله‌ى نيازهاى ماست. من خواهش ميكنم در اين زمينه اساتيد محترم و صاحبان فكر و انديشه كار كنند.

به هر حال من تشكر ميكنم از مطالبى كه دوستان بيان كردند. از مديريت جناب آقاى دكتر رهبر هم - كه طبق معمول، مديريت مقتدرانه‌اى است - صميمانه تشكر ميكنم؛ زحمت كشيدند. از دوستان خودمان، چه در دفتر، چه در وزارتها، وزارت علوم و وزارت بهداشت و همچنين معاونت محترم رئيس جمهور و همچنين دوستان نمايندگى، درخواست ميكنم روى اين مطالبى كه اساتيد محترم در اينجا بيان كردند، كار بشود؛ بنشينند فكر كنند، جمع‌بندى كنند؛ از اين جلسه براى يك حركت رو به جلو بهره‌ى كامل برده شود.

اما آنچه كه من ميخواهم عرض بكنم - البته اگر ان‌شاءاللّه فرصتى باشد و بتوانم همه‌ى آنچه را كه در ذهن هست، عرض بكنم - اين است كه امروز هيچ كس نميتواند منكر شود كه جهان در حال عبور و گذار به سمت يك مرحله‌ى تازه است؛ اين را داريد مشاهده ميكنيد. من يك تصوير مختصرى عرض ميكنم، سپس يك سؤالى را مطرح ميكنم، بعد هم دو سه تا توصيه در مورد دانشگاه‌ها عرض ميكنم.

وضعيتى كه امروز در دنيا هست، وضعيت تحول است. اوضاع جهان در حال تبديل به يك شكل جديد و هندسه‌ى جديد است. اگر بخواهيم در گذشته‌هاى نزديك - مثلاً در حدود يكى دو قرن - نظيرى براى اين پيدا كنيم، تقريباً شبيه اوضاعِ بعد از جنگ بين‌الملل اول، البته در جهت عكس آن است؛ آن روز هم هندسه‌ى سياسى و اقتصادى دنيا تغيير اساسى و بنيادى كرد. يا قبل از آن، در دورانى كه اروپائى‌ها استعمار را شروع كردند؛ يك وضعيت جديدى در دنيا به وجود آمد، شكل عمومى دنيا عوض شد. تحولاتى كه امروز مشاهده ميشود، از اين جنس است؛ جنس تغيير شكل عمومى دنيا؛ البته در جهت عكس آن دو مثالى كه زدم؛ در جهت تبادل قدرت و توانائى‌هاى عمومى بين شرق و غرب، يا بين بخشى از ملتهاى دنيا با بخش ديگر. پيداست كه به سوى تحولات تازه‌اى داريم پيش ميرويم. شواهد و نشانه‌هائى كه اين تحول را نشان ميدهد، چه چيزهائى است؟ من چند تا مثال را عرض ميكنم.

 يكى بيدارى اسلامى است. ما در طول تاريخمان، چنين وضعيتى را در كشورهاى اسلامى نداشتيم. اينكه احساس هويت، احساس بيدارى، نه در يك ملت، بلكه در كشورهاى متعددى از كشورهاى اسلامى پديد بيايد و اين احساس بيدارى، اين احساس هويت، متكى به اسلام باشد، اين را ما در گذشته هرگز نداشتيم؛ اين مال امروز است؛ اين يك نشانه است، نشانه‌ى تحول است. چون مسلمانها يك ميليارد و نيم از جمعيت دنيا را تشكيل ميدهند، ده‌ها كشور شامل اكثريتهاى مسلمان هستند و كشورها هم جاهاى حساسى قرار دارند، بنابراين اين بيدارى يك امر عادى نيست؛ نشان‌دهنده‌ى يك تحول در ساخت و نقشه و هندسه‌ى جديد دنياست.

يك نشانه‌ى ديگر، خيزش ناخيزِ ناموفق غرب به رهبرى آمريكا، براى تسلط هرچه بيشتر بر منطقه‌ى ماست. يك خيزى برداشتند، اين خيز ناموفق بود. قضيه‌ى عراق يا قضيه‌ى افغانستان، قضاياى دفعى نبود؛ حوادثى نبود كه بر اساس يك تصميم آنى، فورى و دفعى به وجود آمده باشد؛ نه، اينها كاملاً برنامه‌ريزى شده بود؛ هدف هم تسلط كامل غرب به پيشتازى و رهبرى آمريكا بر كل اين منطقه بود.

البته من اصرار دارم اين منطقه را «غرب آسيا» بگويم، نه خاورميانه. تعبير خاور دور، خاور نزديك، خاور ميانه درست نيست. دور از كجا؟ از اروپا. نزديك به كجا؟ به اروپا. يعنى مركز دنيا اروپاست؛ هر جائى كه از اروپا دورتر است، اسمش خاور دور است؛ هر جا نزديكتر است، خاور نزديك است؛ هر جا وسط است، خاورميانه است! اين تعريفى است كه خود اروپائى‌ها كردند؛ نه، ما اين را قبول نداريم. آسيا يك قاره‌اى است؛ شرقى دارد، غربى دارد، وسطى دارد؛ ما در غرب آسيا قرار داريم. بنابراين منطقه‌ى ما اسمش منطقه‌ى غرب آسياست، نه منطقه‌ى خاورميانه.

بنابراين يك نشانه‌ى ديگر، تسلط كامل بر اين منطقه‌ى حساس است. چرا اين منطقه حساس است؟ چون اولاً در اين منطقه، منابع بسيار غنى و عظيمى قرار دارد؛ منابعى كه غرب به آنها نياز دارد، و در درجه‌ى اول منابع انرژى. ثانياً در اينجا موج اسلامى هميشه قابل انتظار و قابل توقع بوده؛ بخصوص بعد از پيدايش انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، اين موج را هميشه به نحو مبهم انتظار داشتند، براى اينكه بر اين موج سيطره پيدا كنند. بنابراين سيطره‌ى همزمان، هم بر منابع غنى، هم بر موج اسلامى، آنها را وادار كرد كه يك خيزى بردارند و اين منطقه را تصرف كنند، اما وسط راه افتادند؛ مثل كسى كه خيز برميدارد تا از يك جوئى عبور كند، اما زورش نميرسد، وسط جوب مى‌افتد. يك چنين اتفاقى افتاد. اين خودش يكى از نشانه‌هاى تحول است.

يك نشانه‌ى ديگر، حوادث امروز اروپاست. اين آينده‌ى مبهمى كه سايه افكنده بر كشورهاى ثروتمند اروپا، كشورهاى غرب اروپا، حوادث بسيار مهمى است. اين قضاياى اقتصادى ربطى هم به خطاهاى تاكتيكى و راهبردى ندارد كه بگوئيم فلان تاكتيكشان در فلان جا غلط بود، دچار اين مخمصه شدند؛ يا فلان راهبردشان غلط بود، دچار اين گرفتارى شدند؛ نخير، قضيه اين نيست؛ قضيه، قضيه‌ى بنيانى است. خطاهاى بنيانى وجود دارد. آنچه كه امروز دارد اتفاق مى‌افتد، ناشى از خطاى در نگاه فلسفى و بنيانى و فكر غرب نسبت به جهان و انسان است؛ خطاى در جهان‌بينى است. البته اينجور خطاها، مثل خطاهاى تاكتيكى تأثيراتش سريع نيست؛ مثل خطاهاى راهبردى، تأثيراتش ميان‌مدت نيست؛ اين خطاها تأثيراتش بلندمدت است. بعد از دو سه قرن، اين خطاها دارد خودش را نشان ميدهد؛ و بدانيد كه اينها را زمين خواهد زد.

يكى ديگر از نشانه‌هاى اين تحول اساسى‌اى كه در نقشه‌ى دنيا انسان احساس ميكند، افول وجهه‌ى آمريكاست. آمريكا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناورى و نظامى دنيا، چندين دهه با وجهه زندگى كرد؛ كه همين وجهه موجب شد نفوذ پيدا كند. در دهه‌هاى اولِ نيمه‌ى دوم قرن بيستم، اين وجهه در اوج بود. در ايران خود ما همين جور بود؛ دولت ملى‌اى مثل دولت مصدق كه از زير بار انگليس ميگريخت، به دامن آمريكا پناه ميبرد؛ اين وجهه بود. در همه‌ى دنيا يك چنين حالتى بود. امروز اين وجهه به طور كامل از بين رفته است؛ يعنى آمريكا به عنوان يك متهم در دنيا مطرح است. دولت آمريكا در هيچ كشورى، ميان هيچ ملتى، يك وجهه‌ى عمومى ندارد. «مرگ بر آمريكا» ديگر جزو شعارهاى اختصاصى ملت ايران نيست؛ در بسيارى از كشورها گفته ميشود. يك دولتِ طرفدار ظلم، طرفدار جنگ، طرفدار انباشت تسليحات، طرفدار سلطه‌ى بر ملتها، طرفدار زورگوئى، دخالت در همه جا، يك چنين عنوانى پيدا كرده؛ اين هم يكى از نشانه‌هاست. بنابراين تحول در سطح جهان، يك امر قطعى است. نشانه هاى ديگرى هم دارد كه حالا من اكتفاء ميكنم به همين مقدارى كه گفته شد. اين يك نكته.

نكته‌ى دوم اين است كه منكر هم نميتوان شد كه كشور ما در اين تحول، در اين ماجرا، در اين داستان طولانى، يك جايگاه ويژه‌اى دارد. ما در اين قضيه، يك تماشاچى نيستيم، يك عنصر بركنار نيستيم؛ كشور ما يك جايگاه ويژه‌اى دارد. اين جايگاه ويژه ناشى از چيست؟
اولاً چون بيدارى اسلامى از اينجا آغاز شد. اين را همه ميگويند، همه ميفهمند، همه ميدانند. آنچه كه امروز ما به آن بيدارى اسلامى ميگوئيم، سى و چند سال قبل از اين در اين كشور شروع شد، قربانيان خودش را گرفت، مجاهدتهاى خودش را عرضه كرد، به مقاصد و اهداف عالىِ خودش هم رسيد، كه تشكيل نظام اسلامى است.

ثانياً نظام جمهورى اسلامى در كشور ما بر يك ساخت مستحكمى بنا شده كه شالوده‌اش عبارت است از اعتقاد و ايمان، عقل و عاطفه. در شالوده‌ى اين نظام مستحكم، هم اعتقادات و ايمان مردم و مسئولين سهيم است، هم عقلانيتها - كه حالا اگر ان‌شاءاللّه فرصت شد، به برخى از اين عقلانيتها اشاره ميكنم - و هم عواطف. يك چنين ساخت مستحكمى به وجود آمده، كه من نظير اين را همين الان ديگر در سطح دنيا به ياد ندارم؛ نظامى كه متكى است به ايمان مردم، در عين حال به مبانى اعتقادى، در عين حال به عقلانيت، و در عين حال به عواطف شديد.

ثالثاً بخش عظيمى از اين ثروتى كه گفتم دنياى غرب چشمش دنبال آن است و صد سال است كه از اين ثروت ارتزاق ميكند - يعنى انرژى، نفت و گاز - در سرزمين ماست. من يك وقتى چند سال قبل از اين در يك جلسه‌ى مفصلى در اين حسينيه، با آمار و با جزئيات عرض كردم كه ما تقريباً يك‌صدم جمعيت دنيائيم، اما بيش از يك‌صدم از منابع طبيعىِ اساسىِ مورد نياز حيات كنونى بشر برخورداريم. حالا نفت كه جاى خود دارد؛ در فلزات مهم و اساسى، دو صدم، سه صدم، پنج صدم، هفت صدم برخورداريم. علاوه‌ى بر اين، ذخائر نيروى انسانى ما، استعداد ما، بيش از اين حرفهاست. در كشور ما استعداد برترى وجود دارد؛ بالاتر از متوسط دنيا. خب، پس ما يك كشورى هستيم با اين ثروت طبيعى و انسانى، آن هم در مواردى كه مورد نياز غرب است. امروز مى‌بينيد دنبال جوانهاى بااستعداد ما هستند، دنبال نخبه‌هاى ما هستند؛ دانه دانه استاد ما را، دانشجوى ما را، نخبه‌ى ما را شناسائى ميكنند، پيگيرى ميكنند كه ببرند. ما دچار ضعفهائى هستيم كه آنها از همين ضعفهاى ما هم استفاده ميكنند و موفق ميشوند. به هر حال اين نشان دهنده‌ى وجود اين ثروت در اينجاست؛ اين هم يك جهت ديگر براى حساس بودن و ويژه بودن جايگاه كشور ما در اين تحولات جهانى است.

رابعاً در مقابل سترون و نازا بودن غرب در برون‌زائى انديشه‌هاى نو - كه بعد از اومانيسم و مكتبهائى كه متكى به اومانيسم هستند و فلسفه‌هاى زائيده و منشأ گرفته‌ى از اومانيسم غربى، ديگر غرب زايش فكرى نداشته و ايده‌ى نو براى بشر و حيات انسان ارائه نداده - جمهورى اسلامى داراى زايش فكرى است. ما براى مسائل روحى انسان، براى مسائل اجتماعى انسان، براى مسائل حكومتى انسان، حرفهاى تازه‌اى داريم. حرف تازه معنايش اين نيست كه اگر گفته شد، همه‌ى دنيا آن را قبول خواهند كرد؛ معنايش اين است كه يك جريان جديدى را در درياچه‌ى عظيم فكر بشرى به وجود مى‌آورد؛ موج‌آفرينى ميكند. ما امروز در زمينه‌ى مسائل سياسى،  «مردم‌سالارى دينى» را عرضه ميكنيم؛ در زمينه‌ى مسائل عمومىِ اجتماعى، «ابتناء تمدن بر معنويت» را ارائه ميكنيم؛ در زمينه‌هاى گوناگون، «كرامت انسان» را مطرح ميكنيم؛ «آميختگى دين و زندگى» را مطرح ميكنيم. اينها حرف نوئى است؛ اينها هيچ وقت در دنيا وجود نداشته؛ حتّى قبل از دوران ماديگرى و اومانيسم غرب و روى كار آمدن انديشه‌هاى سكولار هم اينجور نبود كه دين با زندگى توأم و همراه باشد؛ ابداً. بله، در يك بخشهائى از دنيا روحانيون حكومت داشتند؛ حكومت كليسا. حالا با تاريخ پيچيده و طولانى‌اى كه اروپا دارد، بين دستگاه‌هاى كليسائى و حكومتها يك جنگى بود؛ اما به هر حال دستگاه‌هاى كليسائى هم حكومت داشتند. اين معنايش اين نبود كه زندگى مردم آميخته‌ى با دين است؛ دين منشأ مقررات و قوانين زندگى براى مردم است؛ به‌هيچ‌وجه چنين چيزى در غرب وجود نداشته؛ در كشورهاى اسلامى هم هرگز وجود نداشته، جز در صدر اسلام. اين حرف نوئى است كه امروز ما داريم مطرح ميكنيم و ميگوئيم دين با زندگى يكى است. زندگى چيست؟ زندگى يعنى سياست، فعاليت، تجارت، اقتصاد و همه چيز؛ اين حرف نوئى است كه دارد مطرح ميشود.

پنجمين نكته و عاملى كه كشور را از موقعيت ويژه برخوردار ميكند، سرسختى در برابر شيوه‌هاى متداول غرب در پيشبرد كارهاى خود است. در طول اين دورانى كه غرب سيادت سياسى بر دنيا داشته، شيوه‌هاى متداولى به كار برده؛ اين شيوه‌ها را مكرر ملاحظه كرديد: تهديد ميكنند، جنگ‌آفرينى ميكنند، ترور ميكنند، كشتار ميكنند، تطميع ميكنند، اختلاف‌افكنى ميكنند. اينها شيوه‌هاى معروف و شناخته شده‌ى غرب در دوران سيادت دويست سيصد ساله‌اش است. كشور ايران، نظام جمهورى اسلامى، ملت ايران، نخبگان ايران در مقابل اين شيوه‌ها سرسختى نشان دادند؛ تهديد اثر نكرده، اختلاف‌افكنى‌ها اثر نكرده - مسئله‌ى اختلاف‌افكنى خيلى مهم است - نتوانستند بر حركت عمومى ملت ايران غلبه كنند. خب، اين موقعيت ويژه‌ى كشور ماست.

بنابراين وضع دنيا كه در آستانه‌ى يك تحول يا در حال يك تحول است، قابل انكار نيست؛ موقعيت ويژه‌ى كشور هم قابل انكار نيست. حالا اينجا يك سؤالى مطرح ميشود. سؤال اين است كه آيا دانشگاه كشور - و نيز البته حوزه‌ى علميه - در قبال اين حوادثى كه در دنيا دارد اتفاق مى‌افتد، مسئوليتى دارد يا نه؟ من ميخواهم شما اساتيد محترم، دانشمندان محترم، نخبگان بزرگ كشور، اين را مورد توجه قرار دهيد. آيا در يك چنين شرائط به اين اهميت و حساسيت، دانشگاه يا حوزه ميتوانند براى خودشان يك مسئوليتى تعريف نكنند و نقش تماشاچى داشته باشند؟ چه برسد به اينكه خداى نكرده بخواهند نقشى در حمايت از جبهه‌ى مقابلِ جبهه‌ى حق به عهده بگيرند.

آنچه كه به نظرم ميرسد لازم است، اين است كه دانشگاه‌هاى كشور و حوزه‌هاى علميه‌ى كشور در اين شرائط، مسئوليت سنگينى دارند. كار توفيق ملت ايران و كشور ايران در اين برهه‌ى بسيار مهم و حساس تاريخى، در درجه‌ى اول بر دوش دانشمندان است. اگر در درجه‌ى اول هم نگوئيم، يقيناً يكى از عناصر رتبه‌ى اول و صف اول براى تأثيرگذارى در اين تحولات، دانشگاه‌ها هستند. دانشگاه ميتواند كارى كند كه كشور و ملت و تاريخ ما در اين تحول برنده باشد؛ ميتواند هم خداى نكرده كارى كند كه نه، برنده نباشد. به نظر من دانشگاه در اين زمينه مسئوليت بسيار حساس و بزرگى دارد.

آنچه كه امروز دوستان در سخنرانى‌ها و نطقهاى خودشان بيان كردند، كارهاى بسيار خوب و لازمى است. البته پيشرفتها خيلى خوب بوده، نكات مثبتى را هم دوستان گفتند، نكات منفى‌اى هم وجود دارد كه در گفتارها غالباً به‌اشاره به آنها اكتفاء شد؛ پرداخته نشد. ما نقاط منفى داريم؛ هم در زمينه‌ى مديريتهاى علمى، هم در زمينه‌ى برنامه‌ريزى‌هاى گوناگون بر اساس دانشى كه در دانشگاه توليد ميشود، در سطح كشور، در سطح جامعه؛ بايد اينها را برطرف كرد. مرجع برطرف كردن اينها، باز خود دانشگاه است؛ خود دانشگاه است كه ميتواند اثر بگذارد. امروز مسئولين كشور، وزراى كشور، مسئولين اجرائى و بسيارى از مسئولين غير اجرائى در تقنين و قضا، فارغ‌التحصيل‌هاى دانشگاه‌ها هستند، عناصر دانشگاه‌ها هستند، اعضاى هيئت علمى دانشگاه‌ها هستند. ارتباطهاى هوشمند، جهتدار و هدفمند ميتواند كمك كند كه ذخيره‌ى كارشناسى علمى كشور در خدمت تصحيح كارها و برطرف كردن اشكالها قرار بگيرد. اين از سوئى وظيفه‌ى دانشگاه‌هاست، از سوئى وظيفه‌ى مسئولان و مديران است، كه من حالا امروز با شما دانشگاهى‌ها مواجه‌ام؛ با مديران هم در جاى خود، سهم آنها را و وظيفه‌ى آنها را به آنها گوشزد ميكنيم و ان‌شاءاللّه تأثير ببخشد.

ممكن است در اينجا يك شبهه‌اى  پيش بيايد - گاهى يك شبهاتى مطرح ميكنند، مغالطه‌هائى ميكنند - مغالطه‌ى بى‌طرف بودن علم، كه آقا علم را با سياست مخلوط نكنيد؛ علم بى‌طرف است! بله، علم در مرحله‌ى كشف حقايق، بى‌طرف است؛ دانش وقتى ميخواهد يك حقيقتى از حقايق عالم هستى را، چه حقايق مادى، چه حقايق غيرمادى را كشف كند، طبعاً با پيشداورى نميتواند؛ بايد برود و كشف كند؛ اينجا علم بى‌طرف است؛ اما علم وقتى ميخواهد در خدمت يك جهتگيرى قرار بگيرد، به هيچ وجه بى‌طرف نيست. امروز در دنيا هم اينجور نيست. همان كسانى كه گاهى سر جمهورى اسلامى و سر مجموعه‌ى متدين دانشگاهى كشور داد ميكشند كه آقا علم را سياسى كرديد، علم را جهتدار كرديد، خودشان علم را در خدمت استعمار قرار دادند، در خدمت سلطه‌ى بر ملتها قرار دادند، در خدمت به زنجير كشيدن كشورها قرار دادند. استعمار با علم به وجود آمد؛ اگر علم نداشتند، نميتوانستند اين همه كشورها را استعمار كنند، اين همه تسليحات را در دنيا انباشته كنند. اين تعداد عظيم جنگهائى را كه غربى‌ها، اروپائى‌ها و بعد آمريكا بر دنيا و بر ملتها تحميل كردند، اين همه انسانى كه در اين راه‌ها كشته شد؛ از نقاط دور آسيا بگيريد، تا آفريقا، تا آمريكاى لاتين - چه كردند اينها؟ - با علم اين كارها را كردند. علم در خدمت ظلم قرار گرفت، در خدمت استكبار قرار گرفت، در خدمت سلطه‌گرى قرار گرفت؛ چرا در خدمت عدل قرار نگيرد؟ چرا در خدمت ارزشها قرار نگيرد؟ چرا در خدمت گسترش پيام اسلام - كه پيام آزادى انسانهاست، پيام سعادت انسانهاست - قرار نگيرد؟

يك مغالطه‌ى ديگر - كه حالا من نميخواهم ديگر خيلى تفصيل بدهم - تقسيم دستگاه علمى كشور به دولتى و غير دولتى است؛ يعنى تشكل دولتى، دانشجوى دولتى، استاد دولتى، به عنوان يك دشنام مطرح شد! انسان مى‌بيند كه ديگران اينها را مطرح ميكنند، در داخل هم بازتاب ميدهند. من معتقدم اين دشنام نيست؛ اين افتخار است. دانشجوئى كه از حكومت خود، از نظام خود - كه يك نظام الهى است، يك نظام اسلامى است - حمايت ميكند، تشكلى كه به اين نظام كمك ميكند، استادى كه به عنوان يك پايه‌ى فكرى به نظام اسلامى كمك ميكند، بايد افتخار كند. آنچه كه واقعاً دشنام است، عبارت از اين است كه استاد ما، دانشجوى ما، تشكل ما در خدمت آمريكا قرار بگيرد، در خدمت صهيونيسم قرار بگيرد؛ اين ننگ است. بله، اگر چنانچه كسى متهم شد به اين كه در خدمت آمريكاست، در خدمت صهيونيسم است، در خدمت مخالفان استقلال كشور و سربلندى كشور است، اين حقيقتاً ننگ است؛ اين دشنام است. اينكه گفته شود فلان دانشجو دولتى است، فلان استاد دولتى است، فلان تشكل دولتى است، به‌هيچ‌وجه دشنام نيست، اين چيز بدى نيست؛ بايد افتخار كنند. بله، دولتى، يعنى مربوط به نظام.

فرهنگ تلاش و مجاهدت براى جبهه‌ى حق بايد در دانشگاه توسعه پيدا كند. از جمله‌ى مطالبى هم كه دوستان گفتند، يكى همين است؛ فرهنگ معنويت و اخلاق، يا آنچنان كه يكى از آقايان بيان كردند، هنر به معناى آزادگى، به معناى سربلندى، به معناى ارزش؛ اين كاملاً درست است. اين فرهنگ بايد در دانشگاه توسعه پيدا كند. در اين مورد، نقش اساتيد، نقش بسيار برجسته‌اى است؛ و اين همان فرماندهى جنگ نرم است كه من مكرر مطرح كردم و گفتم اساتيد فرماندهان جنگ نرمند.

توصيه‌ى آخر - چون ديگر ظاهراً وقت هم خيلى گذشته - توصيه به نظام ملىِ نوآورى است. الان اينجا يك خلأيى وجود دارد - و همين خلأ موجب شده نقشه‌ى جامع علمى هم آنچنان كه بايد و شايد عملياتى نشود - و آن عبارت است از همين خلأ نظام ملىِ نوآورى، كه عبارت است از يك شبكه‌اى از فعاليتها، تعاملهاى زنجيره‌اى، در سطحهاى كلان و ميانى و خرد، بين دستگاه‌هاى علمى كشور؛ چه در درون محيط علمى، چه بيرون محيط علمى. يك تعامل اينچنينى بايد به وجود بيايد، كه اين به عنوان نظام ملىِ نوآورى شناخته شود؛ كارش هم عبارت است از اين كه جريان دانش و نوآورى را مديريت كند، رصد كند، ارزيابى كند، هدايت كند. اين امروز يك چيز لازمى است و به نظر من مسئولان و مديران بايد به اين مسئله فكر كنند.

پروردگارا! آنچه كه شنيديم و آنچه كه گفتيم، براى خود و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! هر كدام از ما را به حسب توانى كه داريم، به حسب جايگاهى كه داريم و نقشى كه ميتوانيم ايفاء كنيم، در كمك به غلبه‌ى جبهه‌ى حق بر جبهه‌ى باطل يارى بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر و روح مطهر خاتم‌الانبياء را از مردم ما، ملت ما، دانشمندان ما و مجاهدان اين راه خشنود بفرما. روح مطهر شهداى عزيز ما را، شهداى علم را، شهداى هسته‌اى را با اوليائت محشور بفرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته‌