بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوش آمديد برادران عزيز و جوانان زبده و برگزيدهى ملت بزرگ ايران. ايام آخرِ شهريور و اوّلِ مهر، براى ملت ما يادآور يك حادثه و يك ماجراى عبرتانگيز است كه در خلال آن، اصالتهاى زيادى آشكار مىشود. اينها در تاريخ خواهد ماند و علاوه بر اين، در دفتر «كرام الكاتبين» و در علم واسع الهى و ديوان اجر و مزد و پاداش پروردگار هم، ثبت و ضبط است. آن حادثه و ماجراى عبرتانگيز عبارت است از دفاع هشت سالهى جانانهى ملت ايران كه شما برادران، در اين دفاع و حماسهى بزرگ، نقش بسيار برجسته و تعيين كنندهاى داشتهايد.
البته، همهى نيروهاى مسلّح از ارتش و ديگران هر كدام نقشى داشتند كه خداى متعال به آنها اجر و پاداش عنايت خواهد فرمود. ليكن سپاه، با حضور و فداكارى صادقانهى خود كه مصداق اين آيهى شريفه است كه «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه(56)»، حقيقتى از حقايق اسلام را زنده كرد؛ و آن اينكه: بشر همين بشر معمولى و اسير علل و اسباب عادّى وقتى كه با خدا رابطه برقرار مىكند، چگونه آن سلطهى عظيم و اقتدار معنوى را مىيابد، كه حتّى بر علل و عوامل ترديد ناپذير عالم مادّه هم غلبه پيدا مىكند. ما قدر اين را دانسته بوديم. در معارف اسلامى كه در اين شكّى نبود؛ اما دانستن كجا و ديدن و لمس كردن كجا؟! با آن فداكاريهايى كه شما در اين دوران هشت ساله نشان داديد و ديگر فداكارانى كه در اين ميدان وارد شدند، اين را ما احساس كرديم، لمس كرديم و ديديم. همهى دنيا با هم متّفق شدند و بر سر جمهورى اسلامى ريختند. در اينكه كسى ترديد ندارد. آن روز هم ما مىگفتيم. لكن بعد از پايان جنگ و فروكش كردن قضايا، همه گفتند و اسرار پنهان، براى ما هم حتّى برملا شد. همه بر سر ايران اسلامى ريختند، براى خاموش كردن اين شعله كه در اينجا مشتعل شده بود و آنها از آن بيمناك بودند. قصد آنها از اين اقامهى جنگ و تهاجم به جمهورى اسلامى چه بود؟ اينكه شما در اين هشت ساله هميشه مشاهده مىكرديد كه از لحاظ تسليحاتى، از لحاظ تبليغاتى و از لحاظ سياسى، همواره امريكا و شوروىِ آن روز، قدرتهاى پيمانهاى دفاعى بزرگ دنيا، مرتجعين سراسر عالم و وابستگان به قدرتهاى دوگانهى آن روزِ دنيا، در همه جاى دنيا عليه ما بودند و دشمنِ زبونِ ظالمِ ما را تقويت مىكردند، براى چه بود؟ براى اين بود كه هشت سال دو طرف سرگرم شوند؛ بعد هم همان مرزهاى بينالمللى باقى بماند و قضيه تمام شود و حكومت اسلامى، قويتر و مقتدرتر گردد؟
اينها قصدشان از اين جنگ چه بود؟ غير از اين بود كه يا مىخواستند نظام اسلامى را سرنگون كنند، يا مىخواستند نظام اسلامى را متّهم به ناتوانى كنند؟ بگويند: «شما نتوانستيد؛ مرزهاى شما را به هم زدند، شكستند و كشورتان را تجزيه كردند.» اينها را مىخواستند ديگر! و يا مىخواستند جمهورى اسلامى، چون مىبيند كه پشت سرِ عراق، قدرتهاى جهانى هستند، براى نرم كردن دل قدرتها، از اصول خود صرفنظر كند؛ با سلطههاى جهانى بسازد؛ در مقابل اسرائيل اينقدر سرسختى به خرج ندهد و در دفاع از مسلمين و از مظلومان، آنطور صريح وارد نشود؟
هشت سال جنگ گذشت؛ امّا كدام يك از اين اهداف دشمن عملى شد؟ ميلياردها دلار خرج كردند. مگر شوخى بود؟! از همهى زرّادخانههاى بزرگ دنيا به مرزهايى كه با ما مىجنگيد سلاح حمل كردند. آن همه متفكّرين و مغزهاى سياسى و استراتژيستهاى درجهى يك دنيا، از روسى و امريكايى و انگليسى و امثال اينها، دور هم نشستند. اما كدام يك از اين اهداف عملى شد؟ همهى دنيا شاهدند و ملت ايران بهتر از همه شاهد است، كه كوچكترين هدفى از هدفهاى دشمن، عملى نشد. نه توانستند حكومت اسلامى را ساقط كنند و نه توانستند آن را تضعيف نمايند. بلكه حكومت اسلامى، در سايهى ادارهى الهى و حيرتانگيز دوران جنگ و آن سازماندهىِ معنوىِ عظيم و تشكيل اين نيروى عظيمِ بىنظير از لحاظ معنوى، در دنيا قويتر هم جلوه كرد؛ در چشمها شيرينتر هم شد. نتوانستند مرزهاى ما را، يك سر سوزن اينور و آنور كنند. نتوانستند حاكميت ما را تضعيف كنند. بلكه ما توانستيم حاكميت خودمان را بر مناطقى كه مىخواستند آنها را متزلزل كنند، بيشتر تثبيت كنيم. ما را از اصولمان هم نتوانستند منصرف كنند.
حال اين سؤال مطرح است كه «اين پيروزيهاى بزرگ، چگونه براى ما به وجود آمد؟» پاسخ يك كلمه است: «در سايهى ايمان و معنويت.» چيزى كه شما، آن را مثل يك سرمايهى ارزشمند در دست داشتيد و همواره و به كمك آن، كار كرديد. در جنگ، ابزار جنگى بلاشك يك عامل فوقالعاده مهم است؛ اما عاملِ تعيين كننده نيست؛ زيرا ابزار را انسان به كار مىبرد. تا انسان، چگونه انسانى باشد: انسانى قوى، انسان متّكى به خود، انسانى نترس از مرگ، يا انسانى ضعيف كه مىخواهد در سايهى ابزار، خود را پنهان كند؟ چه عاملى به انسان آن قوّت را مىبخشد كه ابزار در دست او، به معناى واقعى كلمه عاملى براى كوبيدن دشمن باشد؟ ايمان، اتّكاى به خدا. البته همراه با كاردانى و بلدى. اين را چه كسى داشت؟ اين از كدام دلها مىجوشيد؟
اى جوانان مؤمن! اى تربيتشدگانِ واقعى اسلام! نسل ما، تربيت شدهى اسلام نبود؛ اما شما تربيت شدهى اسلاميد. شما آن نسلى هستيد كه يك مرد الهى و معنوى كه نظير او را امّت ما در تاريخ خودْ كم ديده است وقتى نگاهتان مىكرد، دلش از اميد موج مىزد. نسل تربيت شدهى اسلام، به بركت ايمان و توكّل و اعتقاد به خدا؛ اعتقاد واقعى به ارزشهاى الهى و اسلامى، توانست يكى از بزرگترين كارهاى دنيا را بكند.
شما امروز كدام كشور را در دنيا سراغ داريد (برويد سراغ قويترين كشورها) كه اگر همهى دنيا عليه او، با يكديگر همدست شوند، بتواند سرِ پاى خود بايستد و دچار تزلزل نشود؟ برويد اين كشورهاى قوى دنيا را يكى پس از ديگرى ببينيد. آيا چنين ظرفيتى در اين كشورها هست؟ چه كسى مىتوانست آنطور بايستد، جز آنكه دل او به خداى بزرگ و وعدهى نصرت الهى به معناى حقيقى كلمه باور داشت؟ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره.(57)» اينكه ديگر قابل تأويل نيست؛ و واقعيت جامعهى ما و حوادث تاريخ ما هم اين را ثابت كرد. و شما آن جوانان هستيد. قدر خودتان را، يعنى قدر آن گوهر گرانقدرى را كه در وجودتان است، بدانيد. تمام مشكلات بزرگ دنياى اسلام، مىتواند با آن امانت الهى كه در دلها و وجود شماست، حل شود. اينكه مىبينيد دنياى اسلام، بعد از چهل و پنج سال ضربه خوردن و خسارت كشيدن و قربانى دادن، ناگهان به وسيلهى عدّهاى عناصر ضعيف، حقير و نالايق كه ايمان به خدا در قلب آنها نيست و آن روح اسلامى به كلّى با آنها بيگانه است، با يك خيانت فضيح از بين مىرود و دشمنانْ توطئهى خودشان را نسبت به قضيهى فلسطين كامل مىكنند، به اين سبب است كه اين گوهر گرانبهايى كه در اينجا، به فضل الهى به وفور وجود دارد، متأسفانه در آنجاها كه بايد باشد، كم است. بعضى جاها هم كه اصلاً نيست!
امروز دنياى اسلام بيش از همه چيز به اين احتياج دارد كه جوانان مسلمان و آحاد ملتهاى مسلمان، به وعدههاى الهى اطمينان يابند و قرآن را باور كنند. اينكه ما بگوييم «ايمان داريم»، «مسلمانيم»، «مسلمان واقعى هستيم»، كافى نيست. با اين حرفها هم كه بيايند جمهورى اسلامى و امتحان دادههاى ملت ما را اين ملتى كه ايمان خودش را در عمل ثابت كرده است تخطئه كنند و بگويند «آنكه شما مىگوييد، ايمان واقعى و اسلام واقعى نيست. اسلام واقعى اين است كه ما مىگوييم» كار درست نمىشود و مطلبى ثابت نمىگردد.
همه، حرف مىزنند. ملت ما كه حرف مىزند، اين حرف را در ميدان عمل ثابت كرده است. در اين پانزده سال، ما اجازه ندادهايم قدرتهاى استكبارى در سرنوشت و مسائل ما اندك دخالتى بكنند. بسماللَّه؛ اين ايمان ما: «و لما رأى المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله(58).» مردم ما وقتى ديدند شرق و غرب، همدست و متّحد، بر سرشان ريختند، گفتند: «ما انتظار اين را داشتيم.» و ايستادند و مقاومت كردند و بالأخره آنها را دفع كردند و ناكام گذاشتند. اين، تجربهى ميدان عمل. آنكه بگويد «اسلام واقعى اين است كه ما مىگوييم» و بعد برود در عمل، بر چيزى كه مخالفِ صريح و ضرورت اسلام است صحّه بگذارد، يا در مقابل آن سكوت كند، يا به آن عمل كند؛ اين يك لقلقهى لسان و يك حرف بىمعناست.
در قضيهى فلسطين، آنچه كه حقيقت قضيه است، همين مطلبى است كه سالهاى متمادى است جمهورى اسلامى علناً و مستدلاًّ آن را بيان كرده است. يك باند و گروه وابسته و مزدور به قدرتهاى جهانى، با اتّكا به همين وابستگىشان، آمدند سرزمين فلسطين را غصب كردند. آيا كسى مىتواند منكر اين بشود؟! از اين چند ميليون صهيونيستى كه امروز در سرزمينهاى اشغالى ما در فلسطين هستند، چندنفرشان فلسطينىاند؟ پدرشان در فلسطين بوده يا خودشان متولّدِ فلسطيناند؟! بيگانههايى هستند كه با اهدافى شوم، از جاهاى مختلف به اينجا آورده شدند، تا اينجا را پايگاهى قرار دهند، و نفوذ قدرتهاى استكبارى را در منطقه، راحت گسترش دهند. آيا اين غصب نيست؟! آيا اين ظلم نيست؟! آيا اين محكوم نيست؟! اگر گروهى بروند خانهى ديگرى را، شهر ديگرى را بگيرند، اين در نظر آزاديخواهان و مردم عادّى و منصف اهل هر دين و مذهبى مردود نيست؟ اگر ما گفتيم «صهيونيستها غاصبند، ظالمند»، حرفى خلاف گفتهايم؟! يك عدّه مظلوم، كه همان ملت مغصوبٌ منه و مظلوم هستند، در طول ساليان دراز، مبارزاتى را شروع كردهاند. آيا كسى كه براى دفاع از سرزمين خود مبارزه مىكند، يك تروريست است يا يك قهرمان؟ از اطراف و اكناف عالمِ استكبار، دستگاههاى رسمى آحاد مردم نه با تبليغاتى كه مال خود صهيونيستها و در دست سرمايهداران وابسته به صهيونيسم است، سالهاى متمادى مرتّب تكرار كردند كه «اينها تروريستند؛ چرا مىجنگند؟» تا بالأخره اين ترتيباتِ يكى دو سال پيش تا به حال را درست كردند و اسمش را صلح گذاشتند! اين صلح است؟! آن بابا هم در آنجا براى ما اسلامشناس شده است و مىگويد: «قرآن گفته است كه صلح كنيد.» اين صلح است؟ اين صلح را اسلام و قرآن گفته است انجام دهيد؟! اينكه كسى به ديگرى ظلم كند و بعد مظلوم را وادار كنند كه ظلم او را بپذيرد بدون اينكه از طرف ظالم اندك انعطافى به وجود آيد و از ظلم خود كم كند اين صلح است يا ننگ است؟! اين تسليمِ به ظلم است. اين همان انظلامى است كه در شرع مقدّسِ اسلامْ حرام و مذموم است.
امروز اينها، به خيال اينكه قضيهى فلسطين تمام شده است، جشن گرفتهاند. بنده عرض مىكنم: قضيهى فلسطين، تمام شده نيست. اشتباه نكنند! البته، دنياى استكبار، بر اثر اينكه «ذهب اللَّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون(59)»، با همهى تحليلهاى علمىاى كه به اصطلاح انجام مىدهند، نمىتوانند اين حقايق انسانى را پوشيده بدارند.
قضيه تمام شده نيست. قضيه فرقى نكرده است. قضيهى فلسطين به حال خود باقى است. طرف فلسطينى، يعنى آن امضا كنندهى حقيرِ بدنامِ روسياهِ علىالظّاهر فلسطينى على الباطنش را خدا مىداند او نبود كه برود و چيزى را بفروشد. مگر ملت فلسطين «عرفات» است؟! عرفات چه كاره است كه برود فلسطين را با غاصبين فلسطين و صهيونيستهايى كه صدها حادثهى فاجعه آميز از آنها در تاريخ ثبت است غير از آنچه كه ثبت نشده است معامله كند؟! قضيهى دير ياسين و روستاهاى منهدم شده با ديناميت و بر سر مردم فرو ريخته، مگر فراموش شده است؟! مگر مىشود فراموش بشود؟! اينها را چه كسى كرده است؟! حالا همانها بيايند از شخص هيچ كارهاى امضا بگيرند كه ما چهل و پنج سال است اينجا را غصب كردهايم، حالا شما بيا امضا بده كه اينجا مال ما خود ما باشد! مگر مىتواند؟! مگر كسى قبول مىكند؟! سردمداران امريكايى و صهيونيستى، همچنين آن زبونها و حقيرهايى كه بر سرِ اين ميز مذاكره و امضا نشستند، بدانند: مشتهاى فلسطينى، همچنان بر سر غاصبين فرو خواهد آمد. تبليغات جهانى را با جنجالى به رخ همه مىكشند، كه «يك عدّه از فلسطينيها خوشحالند.» بله؛ در همه جا آدمهاى مزدور، آدمهاى ضعيف،آدمهاى ناآگاه كه نمىدانند فرداى آنها چه خواهد شد البته وجود دارند. ممكن است كه اينطور هم باشد. چرا در اين قضيه، از دنياى اسلام نظر خواهى نمىشود؟ اين قضيه، يك قضيهى اسلامى است. در همان دنياى عرب كه متأسفانه بعضى از سران عرب، بهطور افتضاح آميزى به اين خيانت تسليم شدند و تن دادند در همان كشورها، اگر راست مىگوييد كه تبليغات جهانى آزاد است، برويد با آحاد مردم مصاحبه كنيد. اينجا كه مىرسد، ديگر آزادى تبليغات و آزادى بيان معنى ندارد. ديگر جزو اصول دمكراسى غرب شمرده نمىشود.
بروند با مردم مصاحبه كنند ببينند مردم چه مىگويند؟ مگر امّت اسلامى حاضر است از اين همه قربانىاى كه در اين چهل و پنج سال داده است، صرف نظر كند؟! مگر امّت اسلامى، همان چهار نفر شاه و رئيس جمهور خائنى هستند كه هر چه امريكاييها اشاره كنند، دو دستى تقديم مىكنند؟! امّت اسلامى، امّت اسلامى است! امّت عرب هم، در محدودهى خودش، با شهامتتر و سربلندتر از اين حرفهاست. اين مبارزه، به درون ملتها كشيده خواهد شد؛ همچنان كه كشيده شده است.
پس روشن شد كه ناسيوناليسم و قوميّتگرايى نمىتواند مشكلات بزرگ را حل كند. اين مسائل را اسلام بايد حل كند و به فضل الهى، حل خواهد كرد. مردم مسلمان، در همه جاى كشورهاى اسلامى حضور دارند و غيرت اسلامى و دلسوزيهاى اسلامى دارند. مگر اينها به اين آسانى دست برمىدارند؟! يك نفر رفته امضا كرده است؟ غلط كرده، امضا كرده است! او چه حقّى داشته است امضا كند؟!
ملت فلسطين هم دست برنمىدارند. البته اين مقطع، مقطعِ مهمّى است. اين يك توطئهى بزرگ است. در همه جاى دنياى اسلام، دلسوزان بايستى بيش از پيش مواظب باشند. در اينجا هم، همينگونه است. دشمن يك سنگر را فتح كرده و جلو آمده است؛ اما اين فتح نهايى نيست. اين فتح واقعى نيست. تو دهنىاش را خواهد خورد. دنياى اسلام بايد پا تك كند. در همه جاى دنياى اسلام، بايد جوانان، روشنفكران، علما و بخصوص علماى دين، احساس مسؤوليت كنند.
من در همين جا به رؤساى سياسى دولتهاى اسلامى هم مىگويم: خيال نكنند كه با كوتاه آمدن در چنين قضيهى بزرگى، اسرائيلِ غاصب و پشت سر او امريكا، تجاوزات و تعديّات خودشان را متوقّف خواهند كرد. يك قدم جلو آمدند؛ تسليم شديد، يك قدم ديگر مىآيند جلو. تا به حال، آن كسانى كه متمسّك به اين شعار بودند، يك حربه داشتند. چرا از دست دادند؟ با چه تحليل درستى؟ جمهورى اسلامى ايران، در اين پانزده سال حرفش را از زبان امام بزرگوارش و از زبان ملت ايران گفته است و باز هم حرف، همان است. حق، با گذشتِ زمانْ كهنه نمىشود و ناحق نمىگردد. ظلم هم با گذشت زمان، مشروعيّت پيدا نمىكند.
چهل و پنج سال پيش، ظلمى صورت گرفته است: خانهى ملت فلسطين از آنها غصب شده است. اين خانه، به تمامه و بىقيد و شرط، بايد به ملت فلسطين برگردد. حكومت اسلامى، خصوصيتش اين است كه با جَوسازى، عقب نشينى نمىكند. مرتّب بگويند «آقا، منزوى مىشويد!» «منزوى» يعنى چه؟! اگر قدرتهاى پر روى دنيا، با جنجال و هياهو و سرو صدا، آمدند و خواستند ناحقّى را حق كنند، ما هم مثل ديگران كنار برويم و بگوييم «صحيح مىفرماييد»؟! پس معناى حكومت اسلامى چيست؟
خوب؛ معلوم است در بين افرادى كه جز باطل و جز زورِ نامشروع، هيچ چيز برايشان مطرح نيست، انسانْ منزوى خواهد شد. «ان يتّخذونك الا هزواً.(60)» معلوم است! مگر وقتى پيغمبر صلواتاللَّهعليه، دعوت را آورد، منزوى نبود؟ مگر امام بزرگوار ما، در دوران سلطهى طاغوت، در خانهى خودش غريب و منزوى نبود؟ منزوى يعنى چه؟! حكومت اسلامى، اين جوانمردى و رشادت را دارد كه آنچه را حقّ است بگويد و از امريكا و قدرتهاى متّحد در دنيا نترسد. فرق ما با آن كشورِ ضعيفِ وابسته در همين است. آن دولتهايى مىترسند كه به ملتهايشان وصل نيستند. آنها هم اگر با ملتهايشان متّصل بودند، اين جرأت را داشتند كه مافىالضّمير خودشان را بگويند. ما با ملتمان وصليم. ما يك دولت بىپشت و پناه نيستيم. مثل يك پردهى پوششى كه نيرويى آن را به طرفى بكشد و پشت سرش هيچ نباشد، نيستيم. عقبهمان خيلى قوى است. عقبهى ما، يك ملت با عظمت، يك ملت پنجاه و چند ميليونىِ مؤمن است. عقبهى ما، منطق و استدلالى است كه بر ما و بر روح ما حاكم است.
ما تسليم ظلم نمىشويم. تسليم زورگوييها و گستاخيهاى وقيحانهى امريكا و قدرتهاى متّحد امريكا نمىشويم. قرآن به ما ياد داده است كه حرف حق را با قدرت بزنيم و بر آن پافشارى و اصرار كنيم و نيرويمان را براى آن بسيج نماييم. خداى متعال هم بركت خواهد داد و كمك خواهد كرد؛ همچنان كه سرنوشت ما در اين پانزده سال ماجراى حماسى ملت ايران اين را اثبات مىكند.
خداى متعال با شماست. اين را بدانيد. آن سخنى را كه امام بزرگوارمان بارها مىفرمودند هم در مجامع و هم به ما به طور خصوصى بنده بالعيان احساس كردهام، كه «خداى متعال به اين ملت كمك مىكند و دستِ قدرتِ الهى پشتِ سرِ اين ملت است.» بنده اين را بالعيان مشاهده مىكنم.
به كمك الهى متّكى باشيد. شما امروز اميدِ دنيا هستيد. شما نقطهى اميديد. به جنجالهايى كه هوچيهاى دنيا برپا مىكنند، نگاه نكنيد. اينها مردم دنيا نيستند. اينها روشنفكران و متفكّرين دنيا نيستند. اينها دروغ مىگويند. پررويى مىآيد، بنا مىكند هجو كردن و چرند گفتن. اينها ملتها نيستند. آن ملتى كه بر حرف درست مىايستد، نقطهى اميد همهى ملتهايى است كه از حرف درست و حساب، خوششان مىآيد. آن ملت، امروز شما هستيد و بركات و فيضهاى الهى بر شما باد.
اميدواريم كه ادعيهى زاكيّهى ولىّعصر ارواحنافداه، هميشه شامل حال شما ملت عزيز، ملت شجاع؛ بخصوص شما جوانان مؤمن و صالح و فداكار باشد و خداى متعال، پيروزى واقعى و كامل را به همهى شما نشان دهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
56) احزاب: 23
57) حج: 40
58) احزاب: 22.
59) بقره: 17
60) انبياء: 36
خيلى خوش آمديد برادران عزيز و جوانان زبده و برگزيدهى ملت بزرگ ايران. ايام آخرِ شهريور و اوّلِ مهر، براى ملت ما يادآور يك حادثه و يك ماجراى عبرتانگيز است كه در خلال آن، اصالتهاى زيادى آشكار مىشود. اينها در تاريخ خواهد ماند و علاوه بر اين، در دفتر «كرام الكاتبين» و در علم واسع الهى و ديوان اجر و مزد و پاداش پروردگار هم، ثبت و ضبط است. آن حادثه و ماجراى عبرتانگيز عبارت است از دفاع هشت سالهى جانانهى ملت ايران كه شما برادران، در اين دفاع و حماسهى بزرگ، نقش بسيار برجسته و تعيين كنندهاى داشتهايد.
البته، همهى نيروهاى مسلّح از ارتش و ديگران هر كدام نقشى داشتند كه خداى متعال به آنها اجر و پاداش عنايت خواهد فرمود. ليكن سپاه، با حضور و فداكارى صادقانهى خود كه مصداق اين آيهى شريفه است كه «صدقوا ما عاهدوا اللَّه عليه(56)»، حقيقتى از حقايق اسلام را زنده كرد؛ و آن اينكه: بشر همين بشر معمولى و اسير علل و اسباب عادّى وقتى كه با خدا رابطه برقرار مىكند، چگونه آن سلطهى عظيم و اقتدار معنوى را مىيابد، كه حتّى بر علل و عوامل ترديد ناپذير عالم مادّه هم غلبه پيدا مىكند. ما قدر اين را دانسته بوديم. در معارف اسلامى كه در اين شكّى نبود؛ اما دانستن كجا و ديدن و لمس كردن كجا؟! با آن فداكاريهايى كه شما در اين دوران هشت ساله نشان داديد و ديگر فداكارانى كه در اين ميدان وارد شدند، اين را ما احساس كرديم، لمس كرديم و ديديم. همهى دنيا با هم متّفق شدند و بر سر جمهورى اسلامى ريختند. در اينكه كسى ترديد ندارد. آن روز هم ما مىگفتيم. لكن بعد از پايان جنگ و فروكش كردن قضايا، همه گفتند و اسرار پنهان، براى ما هم حتّى برملا شد. همه بر سر ايران اسلامى ريختند، براى خاموش كردن اين شعله كه در اينجا مشتعل شده بود و آنها از آن بيمناك بودند. قصد آنها از اين اقامهى جنگ و تهاجم به جمهورى اسلامى چه بود؟ اينكه شما در اين هشت ساله هميشه مشاهده مىكرديد كه از لحاظ تسليحاتى، از لحاظ تبليغاتى و از لحاظ سياسى، همواره امريكا و شوروىِ آن روز، قدرتهاى پيمانهاى دفاعى بزرگ دنيا، مرتجعين سراسر عالم و وابستگان به قدرتهاى دوگانهى آن روزِ دنيا، در همه جاى دنيا عليه ما بودند و دشمنِ زبونِ ظالمِ ما را تقويت مىكردند، براى چه بود؟ براى اين بود كه هشت سال دو طرف سرگرم شوند؛ بعد هم همان مرزهاى بينالمللى باقى بماند و قضيه تمام شود و حكومت اسلامى، قويتر و مقتدرتر گردد؟
اينها قصدشان از اين جنگ چه بود؟ غير از اين بود كه يا مىخواستند نظام اسلامى را سرنگون كنند، يا مىخواستند نظام اسلامى را متّهم به ناتوانى كنند؟ بگويند: «شما نتوانستيد؛ مرزهاى شما را به هم زدند، شكستند و كشورتان را تجزيه كردند.» اينها را مىخواستند ديگر! و يا مىخواستند جمهورى اسلامى، چون مىبيند كه پشت سرِ عراق، قدرتهاى جهانى هستند، براى نرم كردن دل قدرتها، از اصول خود صرفنظر كند؛ با سلطههاى جهانى بسازد؛ در مقابل اسرائيل اينقدر سرسختى به خرج ندهد و در دفاع از مسلمين و از مظلومان، آنطور صريح وارد نشود؟
هشت سال جنگ گذشت؛ امّا كدام يك از اين اهداف دشمن عملى شد؟ ميلياردها دلار خرج كردند. مگر شوخى بود؟! از همهى زرّادخانههاى بزرگ دنيا به مرزهايى كه با ما مىجنگيد سلاح حمل كردند. آن همه متفكّرين و مغزهاى سياسى و استراتژيستهاى درجهى يك دنيا، از روسى و امريكايى و انگليسى و امثال اينها، دور هم نشستند. اما كدام يك از اين اهداف عملى شد؟ همهى دنيا شاهدند و ملت ايران بهتر از همه شاهد است، كه كوچكترين هدفى از هدفهاى دشمن، عملى نشد. نه توانستند حكومت اسلامى را ساقط كنند و نه توانستند آن را تضعيف نمايند. بلكه حكومت اسلامى، در سايهى ادارهى الهى و حيرتانگيز دوران جنگ و آن سازماندهىِ معنوىِ عظيم و تشكيل اين نيروى عظيمِ بىنظير از لحاظ معنوى، در دنيا قويتر هم جلوه كرد؛ در چشمها شيرينتر هم شد. نتوانستند مرزهاى ما را، يك سر سوزن اينور و آنور كنند. نتوانستند حاكميت ما را تضعيف كنند. بلكه ما توانستيم حاكميت خودمان را بر مناطقى كه مىخواستند آنها را متزلزل كنند، بيشتر تثبيت كنيم. ما را از اصولمان هم نتوانستند منصرف كنند.
حال اين سؤال مطرح است كه «اين پيروزيهاى بزرگ، چگونه براى ما به وجود آمد؟» پاسخ يك كلمه است: «در سايهى ايمان و معنويت.» چيزى كه شما، آن را مثل يك سرمايهى ارزشمند در دست داشتيد و همواره و به كمك آن، كار كرديد. در جنگ، ابزار جنگى بلاشك يك عامل فوقالعاده مهم است؛ اما عاملِ تعيين كننده نيست؛ زيرا ابزار را انسان به كار مىبرد. تا انسان، چگونه انسانى باشد: انسانى قوى، انسان متّكى به خود، انسانى نترس از مرگ، يا انسانى ضعيف كه مىخواهد در سايهى ابزار، خود را پنهان كند؟ چه عاملى به انسان آن قوّت را مىبخشد كه ابزار در دست او، به معناى واقعى كلمه عاملى براى كوبيدن دشمن باشد؟ ايمان، اتّكاى به خدا. البته همراه با كاردانى و بلدى. اين را چه كسى داشت؟ اين از كدام دلها مىجوشيد؟
اى جوانان مؤمن! اى تربيتشدگانِ واقعى اسلام! نسل ما، تربيت شدهى اسلام نبود؛ اما شما تربيت شدهى اسلاميد. شما آن نسلى هستيد كه يك مرد الهى و معنوى كه نظير او را امّت ما در تاريخ خودْ كم ديده است وقتى نگاهتان مىكرد، دلش از اميد موج مىزد. نسل تربيت شدهى اسلام، به بركت ايمان و توكّل و اعتقاد به خدا؛ اعتقاد واقعى به ارزشهاى الهى و اسلامى، توانست يكى از بزرگترين كارهاى دنيا را بكند.
شما امروز كدام كشور را در دنيا سراغ داريد (برويد سراغ قويترين كشورها) كه اگر همهى دنيا عليه او، با يكديگر همدست شوند، بتواند سرِ پاى خود بايستد و دچار تزلزل نشود؟ برويد اين كشورهاى قوى دنيا را يكى پس از ديگرى ببينيد. آيا چنين ظرفيتى در اين كشورها هست؟ چه كسى مىتوانست آنطور بايستد، جز آنكه دل او به خداى بزرگ و وعدهى نصرت الهى به معناى حقيقى كلمه باور داشت؟ «ولينصرنّ اللَّه من ينصره.(57)» اينكه ديگر قابل تأويل نيست؛ و واقعيت جامعهى ما و حوادث تاريخ ما هم اين را ثابت كرد. و شما آن جوانان هستيد. قدر خودتان را، يعنى قدر آن گوهر گرانقدرى را كه در وجودتان است، بدانيد. تمام مشكلات بزرگ دنياى اسلام، مىتواند با آن امانت الهى كه در دلها و وجود شماست، حل شود. اينكه مىبينيد دنياى اسلام، بعد از چهل و پنج سال ضربه خوردن و خسارت كشيدن و قربانى دادن، ناگهان به وسيلهى عدّهاى عناصر ضعيف، حقير و نالايق كه ايمان به خدا در قلب آنها نيست و آن روح اسلامى به كلّى با آنها بيگانه است، با يك خيانت فضيح از بين مىرود و دشمنانْ توطئهى خودشان را نسبت به قضيهى فلسطين كامل مىكنند، به اين سبب است كه اين گوهر گرانبهايى كه در اينجا، به فضل الهى به وفور وجود دارد، متأسفانه در آنجاها كه بايد باشد، كم است. بعضى جاها هم كه اصلاً نيست!
امروز دنياى اسلام بيش از همه چيز به اين احتياج دارد كه جوانان مسلمان و آحاد ملتهاى مسلمان، به وعدههاى الهى اطمينان يابند و قرآن را باور كنند. اينكه ما بگوييم «ايمان داريم»، «مسلمانيم»، «مسلمان واقعى هستيم»، كافى نيست. با اين حرفها هم كه بيايند جمهورى اسلامى و امتحان دادههاى ملت ما را اين ملتى كه ايمان خودش را در عمل ثابت كرده است تخطئه كنند و بگويند «آنكه شما مىگوييد، ايمان واقعى و اسلام واقعى نيست. اسلام واقعى اين است كه ما مىگوييم» كار درست نمىشود و مطلبى ثابت نمىگردد.
همه، حرف مىزنند. ملت ما كه حرف مىزند، اين حرف را در ميدان عمل ثابت كرده است. در اين پانزده سال، ما اجازه ندادهايم قدرتهاى استكبارى در سرنوشت و مسائل ما اندك دخالتى بكنند. بسماللَّه؛ اين ايمان ما: «و لما رأى المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله(58).» مردم ما وقتى ديدند شرق و غرب، همدست و متّحد، بر سرشان ريختند، گفتند: «ما انتظار اين را داشتيم.» و ايستادند و مقاومت كردند و بالأخره آنها را دفع كردند و ناكام گذاشتند. اين، تجربهى ميدان عمل. آنكه بگويد «اسلام واقعى اين است كه ما مىگوييم» و بعد برود در عمل، بر چيزى كه مخالفِ صريح و ضرورت اسلام است صحّه بگذارد، يا در مقابل آن سكوت كند، يا به آن عمل كند؛ اين يك لقلقهى لسان و يك حرف بىمعناست.
در قضيهى فلسطين، آنچه كه حقيقت قضيه است، همين مطلبى است كه سالهاى متمادى است جمهورى اسلامى علناً و مستدلاًّ آن را بيان كرده است. يك باند و گروه وابسته و مزدور به قدرتهاى جهانى، با اتّكا به همين وابستگىشان، آمدند سرزمين فلسطين را غصب كردند. آيا كسى مىتواند منكر اين بشود؟! از اين چند ميليون صهيونيستى كه امروز در سرزمينهاى اشغالى ما در فلسطين هستند، چندنفرشان فلسطينىاند؟ پدرشان در فلسطين بوده يا خودشان متولّدِ فلسطيناند؟! بيگانههايى هستند كه با اهدافى شوم، از جاهاى مختلف به اينجا آورده شدند، تا اينجا را پايگاهى قرار دهند، و نفوذ قدرتهاى استكبارى را در منطقه، راحت گسترش دهند. آيا اين غصب نيست؟! آيا اين ظلم نيست؟! آيا اين محكوم نيست؟! اگر گروهى بروند خانهى ديگرى را، شهر ديگرى را بگيرند، اين در نظر آزاديخواهان و مردم عادّى و منصف اهل هر دين و مذهبى مردود نيست؟ اگر ما گفتيم «صهيونيستها غاصبند، ظالمند»، حرفى خلاف گفتهايم؟! يك عدّه مظلوم، كه همان ملت مغصوبٌ منه و مظلوم هستند، در طول ساليان دراز، مبارزاتى را شروع كردهاند. آيا كسى كه براى دفاع از سرزمين خود مبارزه مىكند، يك تروريست است يا يك قهرمان؟ از اطراف و اكناف عالمِ استكبار، دستگاههاى رسمى آحاد مردم نه با تبليغاتى كه مال خود صهيونيستها و در دست سرمايهداران وابسته به صهيونيسم است، سالهاى متمادى مرتّب تكرار كردند كه «اينها تروريستند؛ چرا مىجنگند؟» تا بالأخره اين ترتيباتِ يكى دو سال پيش تا به حال را درست كردند و اسمش را صلح گذاشتند! اين صلح است؟! آن بابا هم در آنجا براى ما اسلامشناس شده است و مىگويد: «قرآن گفته است كه صلح كنيد.» اين صلح است؟ اين صلح را اسلام و قرآن گفته است انجام دهيد؟! اينكه كسى به ديگرى ظلم كند و بعد مظلوم را وادار كنند كه ظلم او را بپذيرد بدون اينكه از طرف ظالم اندك انعطافى به وجود آيد و از ظلم خود كم كند اين صلح است يا ننگ است؟! اين تسليمِ به ظلم است. اين همان انظلامى است كه در شرع مقدّسِ اسلامْ حرام و مذموم است.
امروز اينها، به خيال اينكه قضيهى فلسطين تمام شده است، جشن گرفتهاند. بنده عرض مىكنم: قضيهى فلسطين، تمام شده نيست. اشتباه نكنند! البته، دنياى استكبار، بر اثر اينكه «ذهب اللَّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لايبصرون(59)»، با همهى تحليلهاى علمىاى كه به اصطلاح انجام مىدهند، نمىتوانند اين حقايق انسانى را پوشيده بدارند.
قضيه تمام شده نيست. قضيه فرقى نكرده است. قضيهى فلسطين به حال خود باقى است. طرف فلسطينى، يعنى آن امضا كنندهى حقيرِ بدنامِ روسياهِ علىالظّاهر فلسطينى على الباطنش را خدا مىداند او نبود كه برود و چيزى را بفروشد. مگر ملت فلسطين «عرفات» است؟! عرفات چه كاره است كه برود فلسطين را با غاصبين فلسطين و صهيونيستهايى كه صدها حادثهى فاجعه آميز از آنها در تاريخ ثبت است غير از آنچه كه ثبت نشده است معامله كند؟! قضيهى دير ياسين و روستاهاى منهدم شده با ديناميت و بر سر مردم فرو ريخته، مگر فراموش شده است؟! مگر مىشود فراموش بشود؟! اينها را چه كسى كرده است؟! حالا همانها بيايند از شخص هيچ كارهاى امضا بگيرند كه ما چهل و پنج سال است اينجا را غصب كردهايم، حالا شما بيا امضا بده كه اينجا مال ما خود ما باشد! مگر مىتواند؟! مگر كسى قبول مىكند؟! سردمداران امريكايى و صهيونيستى، همچنين آن زبونها و حقيرهايى كه بر سرِ اين ميز مذاكره و امضا نشستند، بدانند: مشتهاى فلسطينى، همچنان بر سر غاصبين فرو خواهد آمد. تبليغات جهانى را با جنجالى به رخ همه مىكشند، كه «يك عدّه از فلسطينيها خوشحالند.» بله؛ در همه جا آدمهاى مزدور، آدمهاى ضعيف،آدمهاى ناآگاه كه نمىدانند فرداى آنها چه خواهد شد البته وجود دارند. ممكن است كه اينطور هم باشد. چرا در اين قضيه، از دنياى اسلام نظر خواهى نمىشود؟ اين قضيه، يك قضيهى اسلامى است. در همان دنياى عرب كه متأسفانه بعضى از سران عرب، بهطور افتضاح آميزى به اين خيانت تسليم شدند و تن دادند در همان كشورها، اگر راست مىگوييد كه تبليغات جهانى آزاد است، برويد با آحاد مردم مصاحبه كنيد. اينجا كه مىرسد، ديگر آزادى تبليغات و آزادى بيان معنى ندارد. ديگر جزو اصول دمكراسى غرب شمرده نمىشود.
بروند با مردم مصاحبه كنند ببينند مردم چه مىگويند؟ مگر امّت اسلامى حاضر است از اين همه قربانىاى كه در اين چهل و پنج سال داده است، صرف نظر كند؟! مگر امّت اسلامى، همان چهار نفر شاه و رئيس جمهور خائنى هستند كه هر چه امريكاييها اشاره كنند، دو دستى تقديم مىكنند؟! امّت اسلامى، امّت اسلامى است! امّت عرب هم، در محدودهى خودش، با شهامتتر و سربلندتر از اين حرفهاست. اين مبارزه، به درون ملتها كشيده خواهد شد؛ همچنان كه كشيده شده است.
پس روشن شد كه ناسيوناليسم و قوميّتگرايى نمىتواند مشكلات بزرگ را حل كند. اين مسائل را اسلام بايد حل كند و به فضل الهى، حل خواهد كرد. مردم مسلمان، در همه جاى كشورهاى اسلامى حضور دارند و غيرت اسلامى و دلسوزيهاى اسلامى دارند. مگر اينها به اين آسانى دست برمىدارند؟! يك نفر رفته امضا كرده است؟ غلط كرده، امضا كرده است! او چه حقّى داشته است امضا كند؟!
ملت فلسطين هم دست برنمىدارند. البته اين مقطع، مقطعِ مهمّى است. اين يك توطئهى بزرگ است. در همه جاى دنياى اسلام، دلسوزان بايستى بيش از پيش مواظب باشند. در اينجا هم، همينگونه است. دشمن يك سنگر را فتح كرده و جلو آمده است؛ اما اين فتح نهايى نيست. اين فتح واقعى نيست. تو دهنىاش را خواهد خورد. دنياى اسلام بايد پا تك كند. در همه جاى دنياى اسلام، بايد جوانان، روشنفكران، علما و بخصوص علماى دين، احساس مسؤوليت كنند.
من در همين جا به رؤساى سياسى دولتهاى اسلامى هم مىگويم: خيال نكنند كه با كوتاه آمدن در چنين قضيهى بزرگى، اسرائيلِ غاصب و پشت سر او امريكا، تجاوزات و تعديّات خودشان را متوقّف خواهند كرد. يك قدم جلو آمدند؛ تسليم شديد، يك قدم ديگر مىآيند جلو. تا به حال، آن كسانى كه متمسّك به اين شعار بودند، يك حربه داشتند. چرا از دست دادند؟ با چه تحليل درستى؟ جمهورى اسلامى ايران، در اين پانزده سال حرفش را از زبان امام بزرگوارش و از زبان ملت ايران گفته است و باز هم حرف، همان است. حق، با گذشتِ زمانْ كهنه نمىشود و ناحق نمىگردد. ظلم هم با گذشت زمان، مشروعيّت پيدا نمىكند.
چهل و پنج سال پيش، ظلمى صورت گرفته است: خانهى ملت فلسطين از آنها غصب شده است. اين خانه، به تمامه و بىقيد و شرط، بايد به ملت فلسطين برگردد. حكومت اسلامى، خصوصيتش اين است كه با جَوسازى، عقب نشينى نمىكند. مرتّب بگويند «آقا، منزوى مىشويد!» «منزوى» يعنى چه؟! اگر قدرتهاى پر روى دنيا، با جنجال و هياهو و سرو صدا، آمدند و خواستند ناحقّى را حق كنند، ما هم مثل ديگران كنار برويم و بگوييم «صحيح مىفرماييد»؟! پس معناى حكومت اسلامى چيست؟
خوب؛ معلوم است در بين افرادى كه جز باطل و جز زورِ نامشروع، هيچ چيز برايشان مطرح نيست، انسانْ منزوى خواهد شد. «ان يتّخذونك الا هزواً.(60)» معلوم است! مگر وقتى پيغمبر صلواتاللَّهعليه، دعوت را آورد، منزوى نبود؟ مگر امام بزرگوار ما، در دوران سلطهى طاغوت، در خانهى خودش غريب و منزوى نبود؟ منزوى يعنى چه؟! حكومت اسلامى، اين جوانمردى و رشادت را دارد كه آنچه را حقّ است بگويد و از امريكا و قدرتهاى متّحد در دنيا نترسد. فرق ما با آن كشورِ ضعيفِ وابسته در همين است. آن دولتهايى مىترسند كه به ملتهايشان وصل نيستند. آنها هم اگر با ملتهايشان متّصل بودند، اين جرأت را داشتند كه مافىالضّمير خودشان را بگويند. ما با ملتمان وصليم. ما يك دولت بىپشت و پناه نيستيم. مثل يك پردهى پوششى كه نيرويى آن را به طرفى بكشد و پشت سرش هيچ نباشد، نيستيم. عقبهمان خيلى قوى است. عقبهى ما، يك ملت با عظمت، يك ملت پنجاه و چند ميليونىِ مؤمن است. عقبهى ما، منطق و استدلالى است كه بر ما و بر روح ما حاكم است.
ما تسليم ظلم نمىشويم. تسليم زورگوييها و گستاخيهاى وقيحانهى امريكا و قدرتهاى متّحد امريكا نمىشويم. قرآن به ما ياد داده است كه حرف حق را با قدرت بزنيم و بر آن پافشارى و اصرار كنيم و نيرويمان را براى آن بسيج نماييم. خداى متعال هم بركت خواهد داد و كمك خواهد كرد؛ همچنان كه سرنوشت ما در اين پانزده سال ماجراى حماسى ملت ايران اين را اثبات مىكند.
خداى متعال با شماست. اين را بدانيد. آن سخنى را كه امام بزرگوارمان بارها مىفرمودند هم در مجامع و هم به ما به طور خصوصى بنده بالعيان احساس كردهام، كه «خداى متعال به اين ملت كمك مىكند و دستِ قدرتِ الهى پشتِ سرِ اين ملت است.» بنده اين را بالعيان مشاهده مىكنم.
به كمك الهى متّكى باشيد. شما امروز اميدِ دنيا هستيد. شما نقطهى اميديد. به جنجالهايى كه هوچيهاى دنيا برپا مىكنند، نگاه نكنيد. اينها مردم دنيا نيستند. اينها روشنفكران و متفكّرين دنيا نيستند. اينها دروغ مىگويند. پررويى مىآيد، بنا مىكند هجو كردن و چرند گفتن. اينها ملتها نيستند. آن ملتى كه بر حرف درست مىايستد، نقطهى اميد همهى ملتهايى است كه از حرف درست و حساب، خوششان مىآيد. آن ملت، امروز شما هستيد و بركات و فيضهاى الهى بر شما باد.
اميدواريم كه ادعيهى زاكيّهى ولىّعصر ارواحنافداه، هميشه شامل حال شما ملت عزيز، ملت شجاع؛ بخصوص شما جوانان مؤمن و صالح و فداكار باشد و خداى متعال، پيروزى واقعى و كامل را به همهى شما نشان دهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
56) احزاب: 23
57) حج: 40
58) احزاب: 22.
59) بقره: 17
60) انبياء: 36