بسماللهالرّحمنالرّحيم
اين جلسه، بسيار جلسهى شيرين و مطلوب و بهيادماندنىاى بود، با مطالبى متنوع، پرمغز و پرمضمون. از بياناتى كه كردند، من حقيقتاً بهره بردم و استفاده كردم. همچنين اين جلسه موجب ميشود كه يك معرفت بيشترى نسبت به كرمانشاه و برگزيدگان اين استان و استعداد نخبهپرورى اين استان، براى بنده و امثال بنده به وجود بيايد. يكى از آقايان فرمودند كه استان سينهى ستبر ايران است - كه چه تعبير زيبا و پرمغزى است - ميخواهم عرض بكنم كه علاوهى بر اين، چهرهى زيباى ايران هم هست؛ علم و هنر و ادب و تلاش انقلابى و ورزش و روحيههاى پهلوانى و همه چيز بحمدالله با هم در اين استان جمع شده است.
البته من از قبل از انقلاب با بعضى از چهرههاى نخبه و برجستهى استان آشنا بودم؛ از جمله، مرحوم يدالله بهزاد كه دوست قديمى ما بود. ايشان مكرر مشهد مىآمدند. مرحوم بهزاد ضمن دارا بودن از طبع شعرِ خيلى خوب - بخصوص در قصيده و قطعه، كه ايشان انصافاً در كشور برجسته و ممتاز بود - همان روحيه و خلقيات پهلوانىِ كرمانشاه هم در ايشان بود. ايشان يك سفر مشهد آمده بود، و همان موقع من تحت تعقيب بودم؛ از مشهد خارج شده بودم، رفته بودم يك محل دوردستى. يك وقت ديدم آقاى بهزاد و بعضى از دوستان ديگرِ انجمن ادبى مشهد آمدند آنجا براى ديدن ما؛ با اينكه اين كار خطرناك بود. اين مرد اهل كارهاى مبارزاتى به آن شكل نبود، اما رفاقت و دوستى و صميميت، او را به اين وادى كشانده بود. اينها تحسينبرانگيز است.
با مرحوم كيوان سميعى هم - كه حقاً و انصافاً يك دانشمند محقق و كمنظير بود - آشنا بودم. ايشان علاوه بر كتابى كه در شرح حال مرحوم سردار كابلى نوشته - كه خود آن كتاب با اينكه شرح حال است، اما پر از مطلب و تحقيق و مضمون است - يك كتاب ديگرى هم دارد كه هر چه فكر كردم، اسمش يادم نيامد ...(1) بله، درست است؛ «تحقيقات ادبى» است. واقعاً انسان احساس ميكند كه اين مرد در حد محمد قزوينى و شخصيتهاى اينجورى قرار ميگيرد، از لحاظ تحقيق، اطلاعات وسيع در زمينهى ادبيات، تاريخ و همه چيز؛ انصافاً شخصيت برجستهاى بود.
مرحوم آقاى نجومى (رضوانالله عليه) هم كه ما از اوائل انقلاب خدمت ايشان رسيديم و با ايشان آشنا شديم؛ انصافاً مرد جامعى بود - هم فقيه بود، هم اديب بود، هم هنرمند بود - شخصيت كمنظيرى در بين روحانيون بود.
البته در گذشته، از دوران قم هم با نخبگان روحانى اين استان آشنا بوديم؛ مرحوم آقاى حاج آقا مجتبى حاج آخوند (رحمة الله عليه)، مرحوم شهيد حاج آقا بهاء محمدى عراقى و بعضى ديگر از دوستان؛ در عين حال بايد عرض كنم كه چهرهى حقيقى علمى و هنرى و ادبى كرمانشاه، آنچنان كه بايد، شناخته شده نيست؛ و اين جاى افسوس و دريغ است. حق اين است كه مسئولين تبليغات كشور و صدا و سيما، به كمك خود زبدگان و نخبگان اين منطقه، كرمانشاه را معرفى كنند. حالا يك بخش، مربوط به گذشتهى كرمانشاه است، يك بخش مربوط به امروزِ كرمانشاه است. امروز خوشبختانه استعدادها خيلى بالاست؛ كه امروز در بياناتى كه دوستان در اينجا كردند، نمونهاى از اين استعداد بالاى استان مشاهده شد. كسى مثل آقاى پروفسور شمسىپور واقعاً جزو مفاخرند. اينها نه فقط مايهى افتخار استان هستند، بلكه حقاً و انصافاً جزو مفاخر كشورند. شناخته شدن اينها اميدبخش است. اين جوانهاى عزيزى كه صحبت كردند، هر كدام در بخش خود نويدبخشند؛ نويدبخش يك آيندهى بهتر براى كل كشورند.
دو روز پيش هم كه در دانشگاه بوديم، بعضى از جوانها در آنجا مطالبى گفتند و پيشنهادهائى كردند كه من لذت بردم. ممكن است برخى از آنچه كه در ذهن و آرزوى اين جوانان هست، با واقعيت تطبيق نكند، يعنى بلندپروازى به حساب بيايد؛ ليكن همين خوب است، همين مطلوب است كه جوانهاى ما بلندپروازى كنند، افقهاى بلند و دوردست را در نظر بگيرند و به سمت آن حركت كنيم.
امروز خوشبختانه در كشور، اين همت، اين انگيزه و اين زمينه وجود دارد؛ اما يك روزى نبود. در دوران رژيم طاغوت، زمينه براى رشد استعدادهاى گوناگون واقعاً وجود نداشت. آن كسانى كه در خودشان به صورت شخصى انگيزههائى وجود داشت، دنبال انگيزههاى شخصى حركت كرده بودند؛ هميشه هم همين جور است. يك وقت هست يك كاروان به راه مىافتد، يك كاروان ملى حركت ميكند؛ اين، زمينه لازم دارد، فضا لازم دارد. امروز اين زمينه و فضا هست، اما ديروز نبود. لذا آنچه كه ما از مفاخر علمى و ادبى و هنرى و دينى و غيره در گذشته داريم، ميتوانيم اميدوار باشيم كه در آينده انشاءالله به همت و توان و تلاش و كوشش جوانان ما و مردان و زنان مؤمن ما و به توفيق الهى، چندين برابرِ آنها موجودى خواهيم داشت.
ديدار برگزيدگان - كه من در استانهاى مختلف اينجور ديدارى را معمولاً تدارك ميكنم و اين ديدارها براى خود من خيلى مفيد است - در درجهى اول، براى تكريم برگزيدگان است؛ تكريم خلاقيت است. ما ميخواهيم اين را به صورت يك سنت در جامعه شاهد باشيم كه به كسانى كه صاحب دانشند، صاحب خلاقيتند، يك تلاش برجستهاى را كردهاند يا ميتوانند بكنند، احترام گذاشته شود. بسيارى از كسانى كه كشورها را با تلاش علمى خودشان، با فكر خودشان پيش ميبرند، انتظار پاداش مادى ندارند؛ اما انتظار قدرشناسى دارند. ما ميخواهيم اين قدرشناسى انجام بگيرد. نه اينكه فقط اين بندهى حقير قدرشناسى كنم - كه خب، اين چيز مهمى نيست - ميخواهيم اين به صورت يك سنت در كشور ما، در جامعهى ما، در بين مردم ما رائج شود؛ كه اگر يك نقطهى برجستهاى در انديشه، در فكر، در تلاش و مجاهدت ديده شد، به آن احترام گذاشته شود. انگيزهى اول ما اين است.
خوشبختانه در همهى نقاط كشور هم از اين نقطههاى برجسته وجود دارد. من در بعضى از استانها مشاهده كردم كه يك دانشمندى، عالمى، كتابى را در زمينهى مورد علاقهى بنده منتشر كرده، بنده هم با اينكه اهل كتاب خواندنم و غالباً از منشورات و كتابها مطلعم، اما اسم اين كتاب حتّى به گوش من نرسيده، حتّى اسم اين مؤلف را هم نشنيدهام؛ تعجب كردم. اين نشاندهندهى اين است كه ما ذخائر و گنجينههاى فراوانى داريم كه پنهان است؛ بايد اينها را آشكار كنيم، چهرههاى برجستهمان را بايد بشناسيم، بايد مردم بدانند. نفس اين اطلاع و آگاهى و آشنائى، اولين مرتبهى تقدير از اينهاست. علاوه بر اين، آن نكتهى دومِ مورد نظر ما به وجود مىآيد؛ كه انگيزهى دوم من از تشكيل اين جلسات، الگوسازى است.
امروز سعى ميشود در زمينههاى گوناگون براى جوامع مختلف الگو تراشيده بشود. حقيقتاً سياستهائى اين را دنبال ميكنند. وقتى شما مىبينيد فرضاً يك موجود منحرف دوجنسى بدون اينكه يك هنر فوقالعاده برجستهاى داشته باشد، يكهو اول در تمام رسانههاى آمريكائى و بعد غربى، اسم و رسم پيدا ميكند و مجلات معتبر و پرتيراژ غربى عكسهاى او را، زندگينامهى او را، سنين مختلف او را، شكلهاى گوناگون زنانه و مردانهى او را منعكس ميكنند، اين را نميشود حمل بر يك امر تصادفى كرد؛ اين، فكرشده است. اينها الگوسازىهائى است براى منحرف كردن نسلهاى بشرى. آماج حمله هم فقط ايران نيست. با مشاهدهى اين چيزها، در ذهن انسان تأييد ميشود آن چيزى كه سالها قبل به عنوان پروتكلهاى صهيونيستى در دنيا منتشر شد و به زبانهاى مختلف ترجمه شد؛ كه يكى از مواد آن پروتكلها اين بود كه بايد نسلهاى بشرى از رويّهها و روشهاى انسانىِ متعارف دور بشوند؛ دچار انحرافات اخلاقى بشوند. حالا هدف چيست، جاى بحث فراوانى دارد. يكى از اصول كارهاى فراهم كنندگان اين تفكر انحرافى و خطرناك صهيونيستى، همين بوده. انسان روزهاى اول شايد باور نميكرد، اما بتدريج انسان باور ميكند. ميخواهند الگوسازى كنند؛ حالا اين نوعِ بدترش است، اما شكلهاى گوناگون ديگرى هم دارد.
ما نياز داريم براى جوان خودمان، براى نسل نونهال خودمان، الگوهائى را از بخشهاى مختلف مشخص كنيم؛ آن كس كه علاقهى به علم دارد، آن كس كه علاقهى به هنر دارد، آن كس كه علاقهى به ادبيات دارد، آن كس كه علاقهى به تاريخ دارد، آن كس كه علاقهى به كارهاى عملى دارد، آن كس كه علاقهى به كشاورزى يا صنعت يا فناورى دارد، هر كدام بتوانند الگوهاى شايستهى خودشان را پيدا كنند. اين يكى از كارهاى لازم ماست، كه تشكيل اين جلسات به ما كمك ميكند.
يك نكتهى ديگر هم كه مهم است، نشان دادن استعداد ذاتى كشور و ملت ماست؛ نه به بيگانگان، بلكه به خودمان. يكى از چيزهائى كه ما را بايد نسبت به موقعيتهاى خودمان بشدت هوشيار كند، اين است كه در طول دهها سال تبليغات شده بود كه ايرانى ناكارآمد است؛ بايد از ديگران بياموزد، بايد از ديگران تقليد كند، بايد به دامن ديگران متوسل و متشبث شود. در دوران جوانى و نوجوانىهاى ما اين جزو چيزهاى رائج بود. تا صحبت يك چيزى ميشد، ميگفتند اينجا كه خب، نميشود اين چيزها را بسازند. ميخواستند توى يك شهر بر روى يك خيابانى پل بسازند، بايد مهندس خارجى مىآمد؛ اگر ميخواستند يك سد بسازند، بايد چندين شركت خارجى و مهندسين و متخصصين خارجى مىآمدند؛ يكى ديوارهى سد را ميساخت، يكى توربين را ميساخت، يكى بقيهى دستگاهها را ميساخت؛ اصلاً تصور نميشد. حتّى تا اوائل انقلاب، اين فكر بود. من فراموش نميكنم؛ بنا بود يك نيروگاه گازى را يك جائى بسازند - از قبل از انقلاب نيمهكاره مانده بود - به مسئولينش ميگفتيم اين كار را انجام بدهيد؛ آمدند پيش من - من آن وقت رئيس جمهور بودم - گفتند آقا اصلاً امكان ندارد. آنها باورشان نمىآمد. خب، امروز مهندسين كشور ما، جوانان ما، پيشرفتهترين نيروگاهها را در شكلهاى مختلف، در انواع مختلفِ خودش دارند ميسازند. ما امروز ميتوانيم نيروگاه هستهاى بسازيم. اين استعدادها شناخته شده نبود.
سالهاى متمادى روى اين قضيه كار شد. از حدود صد و پنجاه سال پيش كه بتدريج فرهنگ غربى، روش غربى، نمودارهاى تمدن غربى و پيشرفت فناورى غربى وارد كشور شد، بتدريج اين مسئله جا افتاد؛ هم گفته شد و تأكيد شد، هم در عمل اينجور معلوم شد كه از ايرانى كارى برنمىآيد. فراموش كردند كه تاريخ ما، ميراث گذشتهى ما سرشار از افتخارات علمى است. آن روزى كه در دنياى غرب خبرى نبود، آن روزى كه آنجا اگر يك پيشرفت علمى به وجود مىآمد، يك كشف علمى ميشد، كاشف را به جرم جادوگرى آتش ميزدند، آن روزى كه تاريكى علمىِ مطلق بر منطقهى اروپا حاكم بود - كه در اين زمينه حرفها هست - آن روز كشور ما پيشرو كشورهاى اسلامى بوده. اين پيشرفتها مال دنياى اسلام است، اما ايران پيشانى كشورهاى اسلامى بود در پيشرفتهاى گوناگون علمى؛ در فلسفه، در علوم عقلى، حتّى در علوم شرعى، در فقه، در حديث. بيشترين كتابهاى حديث در آن دورهها - چه حديث اهل سنت، چه حديث شيعه - مال ايرانىهاست؛ نويسندگان ايرانى، محدثين ايرانى، فقهاى ايرانى؛ آن وقت تا برسد به علوم طبيعى، در پزشكى، در داروسازى، در مهندسى، در ستارهشناسى و در بقيهى علوم. خب، اين گذشتهى ماست؛ اين نشاندهندهى وجود يك استعداد برتر و يك ذخيرهى استعدادىِ سرشار در اين منطقهى از جغرافياى عالم است. ما چرا بايد اين را فراموش ميكرديم؟ فراموش كرديم. امروز ميخواهيم نشان بدهيم كه اينجورى نيست.
خب، البته در زبان بارها بنده گفتهام، اين قضيه را تكرار كردهام، شايد اوائل هم شعارى به نظر مىآمد، كه ميگفتيم استعداد ايرانى از متوسط استعداد بشرىِ بينالمللى بالاتر است؛ اين را ما اطلاع داشتيم. بعضىها فكر ميكردند اين شعار است؛ اما خب، الحمدلله دارد يواش يواش نشان داده ميشود.
همين رشد پيشرفت علمى كه اشاره كردند - كه بنده هم بارها اين را گفتهام - اين يك واقعيتى است؛ اين آمارهاى بينالمللى است. درست است كه ما آنجائى كه بالفعل از لحاظ علمى رسيديم، عقبتر از بالفعل دنياست، به مراحلى و منازلى؛ اما اين به خاطر عقبماندگى قديمى ماست. حركتمان به سمت جلو، سرعت بسيارى داشته؛ چندين برابر سرعت متوسط عالم. اگر همين سرعت را حفظ كنيم، بلكه افزايش بدهيم، مسلّماً به خطوط مرزى علم خواهيم رسيد و اين خطوط مرزى را خواهيم شكست و جلو خواهيم رفت؛ اين اتفاق خواهد افتاد. جوان كشور ما بايد اين را باور كند؛ يكى از راههاى باورش همين است. امروز اينجا جوان مىآيد صحبت ميكند؛ حرف نو، نكتهى نو و پيشنهاد جديد را با روحيهى خوب در اينجا ارائه ميدهد. استادان برجسته و بزرگ در علم، در هنر، در خطاطى، در بقيهى رشتهها مىآيند حرف ميزنند؛ مطالب نو، نكتههاى نو ميگويند. اينها بايد منعكس بشود تا جوان كشور ما باور كند.
نكتهى ديگرى هم كه من بايد عرض كنم، اين است كه برجستگىهاى يك جامعه در اين زمينههاى ذهنى و فكرى و علمى بايد در خدمت تعالى انسان قرار بگيرد. امروز در دنيا اينجور نيست؛ امروز در دنيا نه علم در خدمت تعالى انسان است، نه هنر و نه بقيهى چيزها. خب، يك نمونهى هنر، سينماست. قلهى سينماى دنيا، هاليوود است. اين دستگاههاى هنرى دنيا چقدر به اخلاق بشرى، به معنويت انسان، به اميدبخشى به انسان كمك ميكنند؟ عكس قضيه است؛ نميشود گفت صفر، مبالغى زير صفر! يعنى بنيانهاى اخلاقى را، بنيانهاى فكرى را، تعالى بشرى را تخريب ميكنند. امروز در دنيا، هنر در خدمت تعالى انسان نيست؛ علم هم همين جور. علم در خدمت سرمايهدارى است، در خدمت ثروتاندوزان است. دانش بشرى امروز در خدمت كسانى است كه كمپانىهاى بزرگ اقتصادى مال اينهاست؛ جنگها را اينها راه مىاندازند، انسانها را اينها ميكُشند، كشتارهاى جمعى را اينها ميكنند؛ علم در خدمت اينهاست. علم در خدمت مردم محروم افغانستان نيست. علمى كه به افغانستان رفته، همان هواپيمائى است كه بالاى سرشان ميرود، بمبارانشان ميكند. علمى كه آن روز به عراق آمد، ابزارهاى شيميائى بود كه حلبچه را به آن روز درآورد. در اين مناطق، علم اينجورى است. علم در خود كشورهاى غربى هم همين طور است. بله، ثروتِ يك جمعى را، يك اقليتى را بالا برده؛ خود آن ثروت موجب شده كه علم پيشرفت پيدا كند؛ اما علم شده يك ابزارى براى تبعيض و عدم تعادل اجتماعات و عقبرفتگى اجتماعات. ما بايد اين را برگردانيم.
ذات علم، اينجورى نيست. علم به طور طبيعى و ذاتى يك پديدهى الهى است، يك نعمت الهى است، يك موهبت الهى است؛ هنر هم همين جور، قريحههاى هنرى هم همين جور؛ اينها همه موهبتهاى پروردگار است. اختيار و انتخاب انسان است كه اين موهبتها را در راه درست يا در راه غلط قرار ميدهد. انسان مادىِ بىخداىِ تمدن صنعتى اينها را در خدمت غير خدا قرار داده، انسان خدائىِ الهىِ معنوىِ جمهورى اسلامى و دنياى اسلام ميتواند همهى اينها را در خدمت انسان قرار بدهد. اين را بايد هدف قرار داد، اين را بايد مورد توجه قرار داد. ما بايستى برجستگىهاى جامعه را در خدمت معنويت انسان قرار بدهيم.
من آنچه كه در پايان عرايضم - چون اذان نزديك است - عرض ميكنم، اين است كه خوشبختانه ما در سرتاسر كشور نشانههاى وجود نبوغها و برجستگىها و برترىهاى استعدادى را شاهديم؛ اين را بايد قدر بدانيم. مسئولين كشور، از جمله واجبترين كارهايشان همين است. امروز در ميان همين پيشنهادهائى كه شد، يكى اين بود كه اساتيد برجسته متمركز بشوند، در جاهائى مورد توجه قرار بگيرند، از وجود اينها استفاده بشود؛ اين كاملاً درست است. جوانهاى برجسته همين جور. بنياد نخبگان - كه الحمدلله تلاشهاى خوبى دارد - همين جور بايد دنبال كند. ما بايستى اين جريان نوآور جامعه را كه به معناى واقعى كلمه مشغول خلاقيت است، تقويت كنيم. انشاءالله اين به آيندهى خوبى براى كشور منتهى خواهد شد.
من از ديدار امروز خوشحالم. همهى شما برادران و خواهران عزيز را به خدا ميسپارم. از اين كتابها و نوشتهها و مدالى(2) كه شما عزيزان، اينجا به ما لطف كرديد، من تشكر ميكنم. اميدوارم انشاءالله همهى شما مشمول لطف و تفضل پروردگار قرار بگيريد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته