بسماللهالرّحمنالرّحيم
براى من اين جلسهى پرشكوه و پرمغز، بسيار شيرين و دلنشين است؛ جمع عظيم و كثير جوانان دانشجو و اساتيد محترم اين استان، كه بايد به اين تعداد بزرگ و كميت عظيم دانشجو و استاد در اين استان، ماشاءالله گفت. مطالبى هم كه دوستان بيان كردند، چه آنچه كه رئيس محترم، دانشمند و مؤمن اين دانشگاه بيان كردند، چه آنچه كه جوانان عزيزمان گفتند، در اينها مطالب قابل توجه و قابل پيگيرىاى بود.
براى من ديدار با شما جوانان عزيز از دو جهت مهم است: يكى اينكه خود حضور در ميان جوانان، شنيدن از آنها، گفتن با آنها، به انسان روحيهى جوانى و نشاط ميبخشد؛ كه ما امروز در مسئوليتهاى مختلف به اين روحيهى نشاط نيازمنديم. در يك چنين جمعهائى، حالت ابتكار و نوآورى و طلبگارىِ قلههاى بلند موج ميزند؛ و اين همان چيزى است كه براى ما مطلوب است.
جهت دوم اين است كه نسل جوان، بار انقلاب را بر دوش داشته است و دارد و در آينده هم خواهد داشت. اين مخصوص جوان دههى 60 نيست؛ جوان دههى 90 هم كه شما هستيد، بار سنگينى را بر دوش داريد. و من مىبينم و مشاهده ميكنم كه بحمدالله جوان كشور ما، بخصوص جوانان دانشجو و تحصيلكرده، اين بار را بخوبى پيش ميبرند و انشاءالله به منزل خواهند رساند.
هم امروز كه روز مجاهدت و ايستادگى و بصيرت و صبر در گذرگاه انقلاب است، و هم در آينده كه مسئوليتها و مأموريتهاى زيادى در عرصههاى مختلف بر دوش شما جوانان خواهد بود - در عرصهى علمى، در عرصهى سياسى، در عرصهى اجتماعى، در عرصههاى ديپلماسى، در عرصههاى اقتصادى و فنى و همهى عرصههاى زندگى - نقش جوانان برجسته است. پس شما، هم امروز مسئول و مشغول تلاش هستيد، هم انشاءالله در آينده چنين خواهد بود. بنابراين ديدار با جوانان، گفتن با آنان و شنيدن از آنان، داراى اهميت است.
پيغمبر اكرم از جوانى از صحابهى خودشان خوششان آمد و براى او دعائى كردند و فرمودند: «اللّهمّ امتعه بشبابه»؛(1) يعنى پروردگارا ! او را از جوانىِ خود متمتع كن، بهرهمند كن. معلوم ميشود همهى جوانان از جوانىِ خود بهرهمند نميشوند كه پيغمبر براى اين جوان چنين دعائى را كرد. تمتع از جوانى، بهرهمندى از جوانى به چه معناست؟ خطاست اگر خيال كنيم بهرهمندى از جوانى به معناى لذت بردن از شهوات مادى جوانى است، سرگرمىهاى جوانى است، استفادهى از لهويات در دورهى جوانى است؛ اين نيست بهره بردن از جوانى. در يك بيان ديگرى پيغمبر اكرم فرمودند: «ما من شابّ يدع لذّة الدّنيا و لهوها و اهرم شبابه فى طاعة الله الّا اعطاه الله اجر اثنين و سبعين صدّيقا»؛(2) يعنى جوانى كه دامن خودش را پاك نگه ميدارد، از شهوات مادى دورى ميگزيند، در پيش خداى متعال اجر هفتاد و دو صديق را دارد. «در جوانى پاك بودن شيوهى پيغمبرى است». مثالى هم كه خداى متعال به عنوان الگو در مقابل جوانان گذاشته است، يوسف پيغمبر است. تمتع از جوانى به اين نيست؛ تمتع از جوانى اين است كه انسان - همچنان كه در اين حديث هست - «اهرم شبابه فى طاعة الله»؛ جوانى را در اطاعت خدا بگذراند. اطاعت خدا هم فقط نماز خواندن نيست. البته نماز خواندن خيلى با فضيلت و مهم است و سازنده است، اما فقط اين نيست. در عرصهى وسيع زندگى، مصداقهاى زيادى براى اطاعت خدا هست؛ كه يكى از مهمترين آنها ترك گناه است، آلوده نكردن دامن است. درس هم كه شما ميخوانيد، اطاعت خداست؛ ابتكار هم كه ميورزيد، اطاعت خداست؛ همين كارهائى كه اين جوانهاى عزيز اينجا گفتند - در زمينهى مسائل شيمى، انرژى، علوم انسانى، پزشكى و غيره - تلاش در اين راهها، همه اطاعت خداست.
خب، در جمع جوانان حرفهاى گفتنى زياد است و ما خيلى حرف براى گفتن داريم؛ البته جوانها هم براى گفتن به ما خيلى حرف دارند؛ بايد از همين فرصتها استفاده كرد؛ ليكن به مناسبت مسائلى كه در منطقه است، اين انقلابهائى كه واقع شد، نهضتهائى كه به وجود آمد، نظامهاى طاغوتىِ مرتجعِ مستكبرِ وابستهاى كه برخلاف انتظار و برخلاف همهى تحليلها سرنگون شد و همچنين پيامدهاى اينها، لازم است بحثهائى با نگاه به اين قضيه اتفاق بيفتد؛ كه من انشاءالله شرح خواهم داد.
اين پيامدهائى كه گفتم، كشمكشهاى آشكار و پنهانى است كه الان بر سر نظامهاى جايگزين وجود دارد. فرض كنيد در مصر - كه البته اين براى كسانى كه قضايا را دنبال ميكنند، محسوس و مشهود است - يقيناً دستهاى استكبار و عوامل استكبار سعى ميكنند حالا كه نظام وابسته ساقط شد، شايد بتوانند يك نظامى را سر كار بياورند كه باز وابستگىاش به غرب محفوظ باشد؛ يك نظامى بر سر كار بيايد كه وابستهى به غرب باشد؛ برنامههاى غرب را، برنامههاى آمريكا را بر طبق ميل آنها اجرا كند؛ منتها با يك شكل مدرنترى. عدهاى مايلند اين نظام جديد از شكل پيرِ فرسودهى منفورِ حسنى مباركى در بيايد، يك شكل ظاهرالصلاحترى به خودش بگيرد. يك عدهاى دنبال اين هستند و دارند تلاش ميكنند و پول خرج ميكنند. بعضى اين را نميخواهند، اما دنبال اين هستند كه يك نظام سكولار بر سر كار بيايد؛ نظامى كه تعهد دينى نداشته باشد. اينها هم دارند كار ميكنند، تلاش ميكنند. عدهاى هم به دنبال ايجاد يك نظام اسلامى هستند. البته تفسيرها و تعبيرها از نظام اسلامى مختلف است. بنابراين كشمكشهائى در اين زمينهها وجود دارد؛ تلاش براى ايجاد نظام جايگزين.
به طور طبيعى يكى از عواملى كه ميتواند در اين عرصهى كشاكش و تصميمگيرى و اثرگذار براى آينده، اثر بگذارد، نظام جمهورى اسلامى ايران، رفتار دولتمردان، رفتار مردم و به طور كلى شاكلهى نظام جمهورى اسلامى است. من آن روز هم در جمع مردم عزيز كرمانشاه گفتم؛ امروز خوب بودن ما، خوب عمل كردن ما، آبرومند بودن ما اثرگذار است در كشورهائى كه يا انقلاب كردند يا در شرف انقلابند. خداى نكرده بىآبرو شدن ما، ناكارآمد نشان داده شدن ما، مكدر بودن چهرهى ما، تأثيرات منفىِ متقابلى روى آنها خواهد گذاشت. لذا اين مهم است كه ما چه هستيم، چه باشيم و چگونه عمل كنيم.
خب، به اين جهت، من امروز اينجا يك بازخوانىاى از هويت كلى و شاكلهى كلى انقلاب مطرح ميكنم. براى خود ما هم مهم است. ما نميتوانيم سرمان را پائين بيندازيم و نفهميم در دنيا چه ميگذرد، همين طور جلو برويم. اينجور حركت كردن كه انسان چشم و گوش بسته، بدون توجه، بدون نگاه به اطراف، بدون نگاه به واقعيتها، بدون نگاه به افقهاى دوردست حركت كند، غالباً به گمراهى و اشتباه منجر خواهد شد. پس خودمان هم بايد يك نگاهى بكنيم، يك بازخوانىاى بكنيم.
من امروز بخشى از اين بازخوانى را اينجا انجام ميدهم. البته انشاءالله اين، برنامهى كلىتر و عمومىتر ما خواهد بود. اگر به خودمان نگاه كرديم، ديديم انحرافى در ما وجود دارد، ببينيم اين زاويه در اين مسير ما كجا پيدا شده است؟ زاويهى از خط مستقيم در چه نقطهاى به وجود آمده است؟ عامل آن چيست؟ اينها بايد بررسى شود. سؤالهائى مطرح ميشود. تا جائى كه وقت باشد، من دو سه تا سؤال را عرض ميكنم و دربارهاش توضيح ميدهم.
يك سؤال اين است كه مسئلهى پيرى و جوانى نظام چگونه قابل تحليل است؟ هر موجود زندهاى دوران جوانىاى دارد، دوران پيرىاى دارد. وضع نظام اسلامى در اين زمينه چيست و چگونه خواهد شد؟ آيا نظام اسلامى پير خواهد شد؟ فرسوده خواهد شد؟ ازكارافتاده خواهد شد؟ براى اينكه چنين وضعى پيش نيايد، آيا راهى وجود دارد؟ اگر يك وقتى چنين حالتى پيش آمد، آيا علاجى براى آن متصور است و وجود دارد؟ اينها سؤالات مهمى است. اين سؤالات بايد در مراكز فكر و تصميمگيرى و تصميمسازى - عمدتاً در حوزه و دانشگاه - بين اصحاب فكر مطرح شود؛ بايد روى اينها فكر شود، بحث شود؛ شما جوانها هم رويش فكر كنيد.
من يك نكتهاى را در اينجا عرض بكنم. يك زنجيرهى منطقى وجود دارد؛پيشها اين را گفتيم، بحث شده. حلقهى اول، انقلاب اسلامى است، بعد تشكيل نظام اسلامى است، بعد تشكيل دولت اسلامى است، بعد تشكيل جامعهى اسلامى است، بعد تشكيل امت اسلامى است؛ اين يك زنجيرهى مستمرى است كه به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامى - كه حلقهى اول است - حركت انقلابى است؛ والّا به يك معنا انقلاب شامل همهى اين مراحل ميشود. اينجا منظور ما از انقلاب اسلامى، يعنى همان حركت انقلابى و جنبش انقلابى كه نظام مرتجع را، نظام قديمى را، نظام وابسته و فاسد را سرنگون ميكند و زمينه را براى ايجاد نظام جديد آماده ميكند. حلقهى بعد، نظام اسلامى است. منظور من در اينجا از نظام اسلامى، يعنى آن هويت كلى كه تعريف مشخصى دارد، كه كشور، ملت و صاحبان انقلاب - كه مردم هستند - آن را انتخاب ميكنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب كردند: جمهورى اسلامى. جمهورى اسلامى يعنى نظامى كه در آن، مردمسالارى از اسلام گرفته شده است و با ارزشهاى اسلامى همراه است. ما از اين حلقه هم عبور كرديم. منظور از دولت اسلامى اين است كه بر اساس آنچه كه در دورهى تعيين نظام اسلامى به وجود آمد، يك قانون اساسى درست شد؛ نهادها و بنيانهاى ادارهى كشور و مديريت كشور معين شد. اين مجموعهى نهادهاى مديريتى، دولت اسلامى است. در اينجا منظور از دولت، فقط قوهى مجريه نيست؛ يعنى مجموع دستگاههاى مديريتى كشور كه ادارهى يك كشور را برعهده دارند؛ نظامات گوناگون اداره كنندهى كشور. بخش بعد از آن، جامعهى اسلامى است؛ كه اين، آن بخش بسيار مهم و اساسى است. بعد از آنكه دولت اسلامى تشكيل شد، مسئوليت و تعهد اين دولت اسلامى اين است كه جامعهى اسلامى را تحقق ببخشد. جامعهى اسلامى يعنى چه؟ يعنى جامعهاى كه در آن، آرمانهاى اسلامى، اهداف اسلامى، آرزوهاى بزرگى كه اسلام براى بشر ترسيم كرده است، تحقق پيدا كند. جامعهى عادل، برخوردار از عدالت، جامعهى آزاد، جامعهاى كه مردم در آن، در ادارهى كشور، در آيندهى خود، در پيشرفت خود داراى نقشند، داراى تأثيرند، جامعهاى داراى عزت ملى و استغناى ملى، جامعهاى برخوردار از رفاه و مبراى از فقر و گرسنگى، جامعهاى داراى پيشرفتهاى همهجانبه - پيشرفت علمى، پيشرفت اقتصادى، پيشرفت سياسى - و بالاخره جامعهاى بدون سكون، بدون ركود، بدون توقف و در حال پيشروى دائم؛ اين آن جامعهاى است كه ما دنبالش هستيم. البته اين جامعه تحقق پيدا نكرده، ولى ما دنبال اين هستيم كه اين جامعه تحقق پيدا كند. پس اين شد هدف اصلى و مهمِ ميانهى ما.
چرا ميگوئيم ميانه؟ به خاطر اينكه اين جامعه وقتى تشكيل شد، مهمترين مسئوليت اين جامعه اين است كه انسانها بتوانند در سايهسار چنين اجتماعى، چنين حكومتى، چنين فضائى، به كمال معنوى و كمال الهى برسند؛ كه: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا ليعبدون»؛(3) انسانها به عبوديت برسند. «ليعبدون» را معنا كردند به «ليعرفون». اين معنايش اين نيست كه «عَبَدَ» به معناى «عَرَفَ» است - عبادت به معناى معرفت است - نه؛ بلكه به معناى اين است كه عبادت بدون معرفت معنى ندارد، امكان ندارد، عبادت نيست. بنابراين جامعهاى كه به عبوديت خدا ميرسد، يعنى به معرفت كامل خدا ميرسد، تخلق به اخلاقالله پيدا ميكند؛ اين، آن نهايت كمال انسانى است. بنابراين هدف نهائى، آن است؛ و هدف قبل از آن، ايجاد جامعهى اسلامى است، كه هدف بسيار بزرگ و بسيار والائى است. خب، وقتى يك چنين جامعهاى به وجود آمد، زمينه براى ايجاد امت اسلامى، يعنى گسترش اين جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ كه حالا آن مقولهى ديگرى و بحث ديگرى است.
اين چيزى كه به عنوان هدف ذكر شد، يك امر بسيار والاست. من اول اين را عرض بكنم؛ اين مفاهيمى كه گفته شد - مفهوم عدالت، مفهوم آزادى، مفهوم تكريم انسان - با معانى اسلامىِ خودش مورد نظر ماست، نه با معانى غربى خودش. آزادى در منطق اسلامى معنائى دارد، غير از آن معنائى كه آزادى در منطق غرب دارد. تكريم انسان، احترام به انسان، ارزش دادن به انسانيتِ انسان در مفهوم اسلامى مغاير است با اين مفهوم در معناى غربى و تلقى غربى. يكى از مشكلات ما در طول اين سالها اين بوده كه افرادى آمدهاند مفاهيم اسلامى را با مفاهيم غربى ترجمه كردهاند، حرفهاى غربىها را تكرار كردهاند، دنبال تحقق آنها بودند؛ در حالى كه انقلاب اسلامى براى اين نيست. آزادى غربى در زمينهى اقتصاد، همين مطالبى است كه مىبينيد؛ همين «اقتصاد آدام اسميتى» و رسيدن به اين وضع ديكتاتورى اقتصادى موجود دنيا، كه الان دارد انحلال و فروريختگى خودش را بتدريج نشان ميدهد. مراد ما از آزادى كه اين نيست. آزادى انسانى به معناى آزادى اخلاقىِ بىبندوبارىِ فرهنگىِ غربى نيست. ما نبايد براى اينكه خودمان را در چشم غربىها شيرين كنيم، دم از حرفى بزنيم كه آنها ميزنند؛ كه حرفِ غلط است، باطل است و امروز دارد بطلان خودش را نشان ميدهد. ما از احترام به انسان، احترام به زن حرف ميزنيم؛ اين نبايستى اشتباه بشود با آنچه كه در غرب در زير اين مفاهيم ترجمه ميشود و گفته ميشود و بيان ميشود. مفاهيم اسلامى مورد نظر است؛ عدالت با معناى اسلامى خود، آزادى با معناى اسلامى خود، كرامت انسان با معناى اسلامى خود؛ كه اينها همه در اسلام روشن است، مبيّن است. غربىها هم براى خودشان يك حرفهائى دارند. در اين زمينهها، در اين ارزشگذارى، راه آنها، راه كج و منحرفى است.
البته در عمل - اين را همه بدانند؛ البته شما ميدانيد - غربىها به همان مفاهيمِ مورد ادعاى خودشان هم هرگز عمل نكردند. يعنى سررشتهداران، سردمداران و قدرتمندان غربى هرگز پاى همان عدالتى كه گفتند، پاى همان آزادىاى كه گفتند، نايستادند؛ اينها را به عنوان يك تابلو مطرح كردند و زير اين تابلو هر كار خواستند، كردند. فرض بفرمائيد به افغانستان حمله ميكنند، زير تابلوى ايجاد دموكراسى، اما باطن قضيه اين نيست؛ باطن قضيه اين است كه آمريكا يا ناتو به افغانستان احتياج دارد، براى اينكه آنجا يك پايگاه ثابت بسازد، از آن پايگاه چين را بپايد، هند را بپايد، ايران را بپايد، آسياى جنوب غربى را بپايد.
عراق را با عنوان مبارزهى با سلاح اتمى مورد تهاجم قرار ميدهند، اما باطن قضيه اين نيست. البته بعد آمدند داستانسرائى كردند و گفتند بله، گشتيم، پيدا نكرديم؛ اشتباه كرده بوديم! اينجورى نيست. مگر ميشود كسى به خاطر يك گزارش غلط و اشتباه و تأييد نشده، اين همه خرج، هزينهى انسانى، هزينهى مالى بر خودش هموار كند و به عراق حمله كند؟ هدف از حملهى به عراق، مبارزهى با سلاح شيميائى نبود؛ بلكه تسلط بر يك كشور ثروتمندِ نفتخيز در همسايگى جمهورى اسلامى، و تسلط بر دنياى عرب، و حمايت از اسرائيل، و تكميل زنجيرهى استكبار در اين منطقه بود.
همين حالا نيروهاى ناتو مرتباً به ليبى حملهى هوائى ميكنند. الان چند ماه است كه اين حملات هوائى بدون هيچگونه مجوز واقعى، انسانى، قانونى و بينالمللى ادامه دارد؛ حرفشان اين است كه ميخواهيم قذافى را بزنيم! قضيه اين نيست. مسئله، جاده صاف كردن براى شركتهاى نفتى است. ليبى يك منطقهاى است كه هم مشرف به مصر است، هم مشرف به تونس است، هم مشرف به سودان است، هم مشرف به الجزائر است، كنار مديترانه است، يك قدمى اروپاست. اينها ميخواهند اينجا يك مركزى داشته باشند، بتوانند بر اين منطقه حكومت كنند؛ اسمش را ميگذارند مبارزهى با قذافى! در حالى كه قضيه اين نيست. يعنى غرب همين مفاهيم و اهدافى را هم كه خودش ادعا ميكرد، غالباً پوششى قرار داد براى مقاصد شيطانى. بنابراين اگر ما ميگوئيم عدالت، اگر ما ميگوئيم آزادى، مقصودمان همان حرفهائى نيست كه آنها ميگويند؛ همان دموكراسىِ دروغين. من با قاطعيت عرض ميكنم؛ دموكراسىاى كه امروز در غرب رائج است - حالا يك جاهائى استثناء است - عمدتاً اين دموكراسى دروغين است؛ واقعى نيست. پس منظور ما مفاهيمى است برگرفتهى از منطق اسلام و قرآن و آنچه كه در معارف اسلامى است.
پس تشكيل جامعهى اسلامى شد هدف؛ با همين خصوصيات، با همين شاخصهائى كه گفته شد. اين هدف هرگز كهنهشونده نيست. مطالبهى عدالت هرگز منسوخ نميشود. از اولِ تاريخ بشر تا امروز، انسانها به دنبال عدالت بودهاند. هر جا قيامى از طرف مردم هست، غالباً بر ضد بىعدالتى است، بر ضد تبعيض است. انسانها دنبال آزادى هستند. خداى متعال انسان را آزاد آفريده است؛ «لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا»؛(4) خدا تو را آزاد آفريده است. انسان دنبال آزادى است؛ اين يك خواستهى فطرى است، اين كهنهبشو نيست.
بنابراين وقتى انسان اهداف و آرمانهاى نظام اسلامى را نگاه ميكند - يعنى جامعهى اسلامى با اين خصوصيات - مىبيند اينها هيچ وقت كهنه نميشود. انسان هميشه دنبال اين آرمانهاست. هرچه هم كه حركت بكند، جا براى حركتِ بيشتر وجود دارد. مثلاً يكى از آرمانهاى شما پيشرفت است. پيشرفت نهايت ندارد، آخر ندارد. «فوق كلّ ذى علم عليم»؛(5) هرچه شما دانش داشته باشيد، بالاتر از آن، دانشى متصور است. يعنى عرصه، يك عرصهى تمامشدنى نيست. پس اينها كهنه نميشود؛ ليكن در راه رسيدن به اينها، آن حلقهى قبلى، گفتيم دولت اسلامى است. دولت اسلامى، يعنى سازوكارها و نهادسازىهاى لازم براى ايجاد آن جامعهى اسلامى؛ اينها چرا، ممكن است كهنه شود. ممكن است اقتضائات در دنيا جورى بشود كه اين سازوكار، اين هندسهى نظام، كامل نباشد، مطلوب نباشد، لازم باشد عوض شود؛ هيچ اشكال ندارد. نظام اسلامى اين ظرفيت را دارد. اگر نظامى دنبال آن آرمانهاست، آن آرمانها كهنهبشو نيست؛ اما سازوكارها، چينش اين نهادهائى كه ميخواهد ما را به آن آرمانها برساند، قابل نو شدن است.
البته نو شدن به معناى اين است كه اقتضائات بيرونى و واقعيتها گاهى يك چيزى را اقتضاء ميكند، يك روز چيز ديگرى را اقتضاء ميكند؛ يك نمونهى عملىِ عينىاش همين سياستهاى اصل 44 در باب اقتصاد است. يك روز تقسيم منابع اقتصادى در كشور به آن شكلى بود كه در صدر اصل 44 قانون اساسى آمده است. اسم آوردند؛ اين نهادها، اين بنيادها متعلق به بخش عمومى است، اينها متعلق به بخش خصوصى است - احصاء كردند، مشخص كردند - ليكن در ذيل همين اصل آمده است كه اين تا هنگامى است كه به شكوفائى اقتصاد كشور كمك كند. معنايش چيست؟ معنايش اين است كه اگر شرائط جورى شد كه اين تنظيم و اين ترتيب به شكوفائى و پيشرفت اقتصاد كمك نميكند، ميتواند تغيير پيدا كند؛ و تغيير پيدا كرد. اين، همان جابهجا كردن خطوط هندسى نظام است.
فرض بفرمائيد ما يك روزى در قانون اساسى نخستوزير و رئيس جمهور داشتيم، با يك شكل خاصى؛ بعد تجربه به ما نشان داد كه اين درست نيست. امام دستور دادند گروهى از خبرگان ملت، از دانشگاهيان، از روحانيون، از مجلس شوراى اسلامى، از برجستگان و نخبگان بنشينند و آنچنان كه بر طبق نياز است، آن را تغيير بدهند. همين كار را هم كردند. يا در زمينهى قضا همين جور. در آينده هم اينها قابل تغيير است.
امروز نظام ما نظام رياستى است؛ يعنى مردم با رأى مستقيمِ خودشان رئيس جمهور را انتخاب ميكنند؛ تا الان هم شيوهى بسيار خوب و تجربهشدهاى است. اگر يك روزى در آيندههاى دور يا نزديك - كه احتمالاً در آيندههاى نزديك، چنين چيزى پيش نمىآيد - احساس بشود كه به جاى نظام رياستى مثلاً نظام پارلمانى مطلوب است - مثل اينكه در بعضى از كشورهاى دنيا معمول است - هيچ اشكالى ندارد؛ نظام جمهورى اسلامى ميتواند اين خط هندسى را به اين خط ديگر هندسى تبديل كند؛ تفاوتى نميكند. و از اين قبيل.
البته همين تغيير هم بايد متكى به اصول باشد. همين نگاهِ دوباره و نوسازى و بازسازى هم بايستى ناظر به اصول باشد؛ برگرفته و برخاستهى از اصول اسلامى باشد. مثلاً فرض بفرمائيد شايستهسالارى. احساس بشود كه شايستهسالارى، به اين شكل، بهتر تحقق پيدا ميكند؛ يا عدالت، به اين شكل، بهتر تحقق پيدا ميكند.
در زمينهى شايستهسالارى، من باز اين حديث را از پيغمبر اكرم براى شما بخوانم. در فتح مكه، پيغمبر يك جوان نوزده ساله را گذاشتند حاكم مكه. پيغمبر مكه را كه فتح كردند، لازم بود حاكم يا فرماندارى آنجا بگذارند. اين همه پيرمردها و بزرگان بودند، اما پيغمبر يك جوان نوزده ساله را منصوب كرد. بعضىها اشكال كردند كه آقا اين سنش كم است، چرا او را گذاشتيد؟ طبق اين روايت، پيغمبر فرمود: «لا يحتجّ محتجّ منكم فى مخالفته بصغر سنّه»؛ كسانى كه با انتصاب اين شخص براى فرماندارى مكه مخالفند، استدلالشان را اين قرار ندهند كه چون سنش كم است، جوان است؛ اين استدلال، استدلال درستى نيست. يعنى اگر استدلال ديگرى داريد، خيلى خوب، بيائيد بگوئيد؛ اما كم بودن سن، جوان بودن، استدلال درستى نيست. «فليس الاكبر هو الافضل بل الافضل هو الاكبر»؛(6) آن كسى كه بزرگتر است، لزوماً برتر نيست؛ بلكه آن كسى كه برتر است، در واقع بزرگتر است. افضل، يعنى شايستهتر. اين شايستهسالارى است؛ خب، اينها بايد رعايت شود. در همهى نظامات جمهورى اسلامى، در قوهى مجريه، در قوهى مقننه، در قوهى قضائيه، در نيروهاى مسلح، در نهادهاى گوناگون، اين اصل شايستهسالارى بايد رعايت شود. شايستهگزينى؛ گزينش بايد بر طبق معيارها و صلاحيتها باشد، نه بر طبق اميال و چيزهاى شخصى. اين در اسلام خودش يك اصل است. تمام اين تغييرها و تبديلهائى كه در اسلام وجود دارد، بر اساس اين است.
سياستها هم همين جور. سياستهاى نظام هم ممكن است تغيير پيدا كند؛ يك روزى يك سياست اقتصادى در كشور حاكم باشد، يك روز ديگر به اقتضاى نيازها، يك سياست ديگر؛ منتها هر دو بايد از اسلام گرفته شده باشد. اين تغيير هم بايستى مبتنى باشد بر اصول اسلامى. سياست ديپلماسى ما ممكن است در يك شرائطى تغيير پيدا كند، ليكن اين تغيير هم بايد بر اساس اصول اسلامى باشد. اينجور نيست كه اگر چنانچه كسى سليقهاش اينجور است، يا منفعت شخصىاش اينجور است، يا بقايش در مسند قدرت اينجور اقتضاء ميكند، حق داشته باشد كه اين سياست را يا اين خط را تغيير دهد؛ نه، لازم است بر طبق معيارها باشد. البته در خود قانون اساسى تضمينهاى لازم براى اين معنا هم پيشبينى شده است.
بنابراين نتيجهاى كه ميتوانيم بگيريم، اين است كه نظام اسلامى آرمانهايش غير قابل تغيير است؛ علت اين است كه آرمانها، آرمانهاى فطرى است. نگاه به اين آرمانها، نگاه هوسگونه و از سر هوسِ گذرا نيست؛ بلكه نياز طبيعى و جوشيدهى از فطرت انسان است. نياز به عدالت، نياز به آزادى، نياز به پيشرفت، نياز به رفاه عمومى، نياز به خُلقيات عالى، اينها نيازهاى فطرى انسان است. جامعهى اسلامى يعنى اين. ما دنبال اين هستيم. اين قابل تغيير نيست؛ اما نظاماتى كه ما را به اينها ميرساند، احياناً قابل تغيير است؛ بستگى به اين دارد كه اقتضائات زمانه چگونه باشد.
بنابراين با اين ديد، نظام جمهورى اسلامى، هم ثبات دارد، هم تحول دارد. ثبات وجود دارد،يعنى حركت، يك حركت مستمرى است به سمت آرمانها؛ تذبذب و عوض كردن راه وجود ندارد؛ حركت در خط مستقيم به سمت آرمانهاى معين است؛ اما سازوكارها عوض ميشود. يك وقت انسان به سمت يك هدفى ميرود، ناچار است سوار اتومبيل بشود، در يك بخشى ناچار است سوار قطار بشود، در يك بخشى ناچار است سوار هواپيما بشود، در يك بخشى هم ممكن است لازم باشد پياده حركت كند؛ اما هدف تغييرناپذير است، اگرچه شكل حركت تغييرپذير است.
بنابراين اگر بخواهيم اين بخش را خلاصه كنيم، در پاسخ به اين سؤال كه مسئلهى جوانى و پيرى نظام چگونه قابل حل است، بايد بگوئيم: اولاً نوسازى نظام ممكن است، اما به معناى تجديدنظر در آرمانها نيست؛ زيرا اين آرمانها فطرى است. دوم، نوسازى به معناى تغيير نظامات، تغيير سازوكارها، تغيير سياستها، عملى است، ممكن است، در مواردى هم لازم است و مانع از تحجر است؛ منتها بايد بر طبق اصول باشد. نكتهى سوم هم همين است كه اين تغيير بايد بر اساس اصول باشد. پس آرمانها كه شاكلهى كلى نظام از آنها الهام گرفته، قابل تغيير نيست. نظام جمهورى اسلامى يك چنين نظامى است. با اين نگاه، نظام فرسودهبشو نيست، متحجربشو نيست، از راهبازمانده نيست و نخواهد شد؛ هميشه ميتواند جوان باقى بماند.
البته اين را هم اضافه بكنيم؛ جوانى و پيرى، ملاك كاملى نيست. بعضى از نظامها در همان جوانىشان هم بدند. نظام سلطنتى، نظام استبدادى، نظامى كه با زور يا با كودتا به وجود مىآيد، همان اوّلش هم كه جوان است، نظام ملعون و مطرودى است. نظامى كه بر مبناى اخلاق است، بر مبناى معرفت است، بر مبناى اصول اسلامى است، بر مبناى آرمانهاى فطرى است، اگر صدها سال هم از عمرش بگذرد، پيربشو نيست؛ ميتواند هميشه زنده باشد، هميشه شاداب باشد، هميشه زاينده و پيشرونده باشد؛ مهم اين است. با اين ديد به نظام جمهورى اسلامى نگاه كنيد. البته نظام ما با گذشت سى سال، در اول عمرش قرار دارد؛ يعنى در مقابلِ رژيمهائى كه در دنيا حاكمند - دويست سال، سيصد سال - اين نظام هنوز نظام جوانى است. نظام ما از نشاط جوانى - به معناى واقعى كلمه - برخوردار است. اما در افق آينده هم كه نگاه ميكنيم، اين حالت، حالت ماندگار و هميشگى است. يك نظام بالنده، بانشاط، پيشرونده و پيرنشونده؛ اين نظامِ جمهورى اسلامى است.
يك مسئله، مسئلهى رهبرى است؛ چيزى كه در دنيا معمول نيست، در جمهورى اسلامى هست. ولايت فقيهى كه امام بزرگوار ما معنا كردند، تعريف كردند، مطرح كردند و بعد پياده كردند و بعد خود آن بزرگوار مظهر تام و تمام و كاملش بود - كه هر كس ايشان را از نزديك ميشناخت، هرچه كه ميگذشت، خصوصيات برجسته و ممتاز اين مرد بيشتر براى او آشكار ميشد - يعنى يك مديريت زنده و بالنده و پيشرونده. يك جملهاى را امام بيان كردند: ولايت مطلقهى فقيه. يك عدهاى با مغالطه خواستند اين قضيه را به نحوى مشوب كنند و يك معناى غلط و تفسير غلطى بدهند. گفتند معناى ولايت مطلقه اين است كه رهبرى در نظام جمهورى اسلامى، مطلق از همهى قوانين است؛ مثل يك اسبِ مهار كنده شدهاى، هر جا بخواهد، هر كار بخواهد، ميتواند بكند. مسئله اين نبود، اين نيست. امام بزرگوار خودش از همه بيشتر به رعايت قوانين، به رعايت اصول، به رعايت مبانى، به رعايت جزئيات احكام شرعى مقيد بود؛ و اين وظيفهى رهبرى است. در نظام جمهورى اسلامى، رهبرى فقط تابع اين نيست كه كسى او را به خاطر اينكه شرائط را از دست داده، عزل كند؛ اگر اين شرائط در او وجود نداشته باشد، خودش به خودى خود عزلشده است؛ اين خيلى چيز مهمى است. رهبرى يك مديريت است؛ البته مديريتِ اجرائى نيست. اين اشكال و اشتباه هم در طول زمان، از اول انقلاب تا امروز، در بعضى از تبليغات ادامه دارد. اينجور تلقى كنند كه رهبرى يك مديريت اجرائى است؛ نه، مديريت اجرائى، مشخص است. مديريت اجرائى در بخش قوهى مجريه ضوابط مشخصى دارد، معلوم است، مسئولين معينى دارد؛ در قوهى قضائيه هم - كه آن هم مديريت اجرائى است - همين طور، هر كدام مسئوليتهائى دارند؛ قوهى مقننه هم كه معلوم است. رهبرى، ناظر بر اينهاست. به چه معنا؟ به اين معنا كه از حركت كلى نظام مراقبت كند.
در واقع رهبرى، يك مديريت كلان ارزشى است. همين طور كه اشاره كردم، گاهى اوقات فشارها، مضيقهها و ضرورتها، مديريتهاى گوناگون را به بعضى از انعطافهاى غير لازم يا غير جائز وادار ميكند؛ رهبرى بايستى مراقب باشد، نگذارد چنين اتفاقى بيفتد. اين مسئوليتِ بسيار سنگينى است. اين مسئوليت، مسئوليت اجرائى نيست؛ دخالت در كارها هم نيست. حالا بعضىها دوست ميدارند همين طور بگويند؛ فلان تصميمها بدون نظر رهبرى گرفته نميشود. نه، اينطور نيست. مسئولين در بخشهاى مختلف، مسئوليتهاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سياسى، در بخش ديپلماسى، نمايندگان مجلس در بخشهاى خودشان، مسئولان قوهى قضائيه در بخش خودشان، مسئوليتهاى مشخصى دارند. در همهى اينها رهبرى نه ميتواند دخالت كند، نه حق دارد دخالت كند، نه قادر است دخالت كند؛ اصلاً امكان ندارد. خيلى از تصميمهاى اقتصادى ممكن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نميكند؛ مسئولينى دارد، مسئولينش بايد عمل كنند. بله، آنجائى كه اتخاذ يك سياستى منتهى خواهد شد به كج شدن راه انقلاب، رهبرى مسئوليت پيدا ميكند. در تصميم و عملِ رهبرى بايد عقلانيت در خدمت اصول قرار بگيرد، واقعبينى در خدمت آرمانگرائىها قرار بگيرد.
در قضيهى هستهاى، در آن دورهى اول كه تلاطمهائى بود، بعضاً اقدامهائى انجام ميگرفت كه شايد مطلوب نبود. من آنجا در سخنرانى عمومى گفتم اگر چنانچه اين كارها انجام نگيرد، خودم وارد ميشوم. و همين هم شد. اين معناى رهبرى است؛ اين يك چيزى است كه از اسلام گرفته شده است؛ يك نكتهى مثبتى است در نظام اسلامى.
دستگاههاى گوناگون - قوهى قضائيه، قوهى مجريه، قوهى مقننه - مثل همهى دنيا، كارهاى موظف قانونى خودشان را دارند انجام ميدهند، با اختيارات كاملى كه در قانون اساسى معين شده؛ اما حركت كلان و كلى نظام اسلامى به سمت آن آرمانها بايد منحرف نشود؛ اگر منحرف شد، بايد گريبان رهبرى را گرفت، او را بايستى مسئول دانست؛ او مسئول است كه نگذارد. البته اين مسئله، مثالهاى زيادى دارد؛ چون وقت كم است، به يكى از آنها اشارهى مختصرى ميكنم.
مسئلهى روابط با آمريكا، كه در اين چند سال چه كارها كردند، چه تلاشها كردند، در دورههاى مختلفِ دولتهاى گوناگون، تحت تأثير عوامل مختلف. خب، اين به حركت عمومى نظام ضرر ميزد، فايدهاى هم براى وضع معيشت و زندگى مردم نداشت. اينجا ممانعت شد. و مسائل گوناگونى از اين قبيل هست.
يك مسئلهى ديگر هم در ذهنم بود كه مطرح كنم - مسئلهى حزب و تحزّب - گمان ميكنم وقت كم است؛ لذا مختصر عرض ميكنم. در كشورهائى كه ملاحظه ميكنيد انقلاب شده، احزاب وسط ميدانند. اين سؤال پيش مىآيد كه نگاه ما به تحزّب و حزب چيست. الان وقت كم است و من نميتوانم تفصيلاً بگويم؛ انشاءالله يك وقتى در اين باره به تفصيل صحبت ميكنم. به طور اجمال بگويم ما با تحزّب مطلقاً مخالف نيستيم. اين كه خيال كنند ما با حزب و تحزّب مخالفيم، نه، اينطور نيست. قبل از پيروزى انقلاب، پايههاى يك حزب بزرگ و فعال را خود ما ريختيم؛ اول انقلاب هم اين حزب را تشكيل داديم، امام هم تأييد كردند، چند سال هم با جديت مشغول بوديم؛ البته بعد به جهاتى تعطيل شد. همان وقت به ما اشكال ميكردند كه تحزّب با وحدت عمومى جامعه مخالف است. من آن وقت يك سخنرانى مفصلى كردم، كه بعد هم پياده شد و چاپ شد و پخش شد؛ تحت عنوان «وحدت و تحزّب». تحزّب ميتواند در جامعه انجام بگيرد، در عين حال وحدت هم صدمهاى نبيند؛ اينها با هم منافاتى ندارد. منتها آن حزبى كه مورد نظر ماست، عبارت است از يك تشكيلاتى كه نقش راهنمائى و هدايت آحاد مردم را به سمت يك آرمانهائى ايفاء ميكند.
ما دوجور حزب داريم: يك حزب عبارت است از كانالكشى براى هدايتهاى فكرى؛ حالا چه فكرى به معناى سياسى، چه فكرى به معناى دينى و عقيدتى. اگر چنانچه كسانى اين كار را بكنند، خوب است. قصد عبارت از اين نيست كه قدرت را در دست بگيرند؛ ميخواهند جامعه را به يك سطحى از معرفت، به يك سطحى از دانائى سياسى و عقيدتى برسانند؛ اين چيز خوبى است. البته كسانى كه يك چنين توانائىاى داشته باشند، به طور طبيعى در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأى خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ ليكن اين هدفشان نيست. اين يك جور حزب است؛ اين مورد تأييد است. ميدان باز است؛ هر كس ميخواهد بكند، بكند.
يك جور حزب، تقليد از احزاب كنونى غربى است - حالا من گذشته را كارى ندارم - احزاب كنونى غربى به معناى باشگاههائى براى كسب قدرت است؛ اصلاً حزب يعنى مجموعهاى براى كسب قدرت. يك گروهى با هم همراه ميشوند، از سرمايه و پول و امكانات مالىِ خودشان بهرهمند ميشوند، يا از ديگران كسب ميكنند، يا بندوبستهاى سياسى ميكنند، براى اينكه به قدرت برسند. يك گروه هم رقيب اينهاست؛ كارهاى مشابه اينها را انجام ميدهد تا آنها را از قدرت پائين بكشد، خودش بشود جايگزين. الان احزاب در دنيا غالباً اينگونهاند. اين دو حزبى كه در آمريكا به نوبت در رأس كار قرار ميگيرند، از همين قبيلند؛ اينها در واقع باشگاههاى كسب قدرتند. اين نه، هيچ وجهى ندارد. اگر كسانى در داخل كشور ما با اين شيوه دنبال تحزّب ميروند، ما جلويشان را نميگيريم. اگر كسى ادعا كند كه نظام جلوى تشكيل احزاب را گرفته است، يك دروغ واضحى گفته؛ چنين چيزى نيست؛ اما من اينجور حزبى را تأييد نميكنم. اينجور حزبسازى، اينجور حزببازى معنايش عبارت است از كشمكش قدرت؛ اين هيچ وجهى ندارد. اما حزب به معناى اول، يعنى يك كانالكشى در درون جامعه، براى گسترش فكر درست - چه فكر عقيدتى و اسلامى، چه فكر سياسى و تربيت كادرهاى گوناگون - بسيار خوب است؛ اين چيز نامطلوبى نيست. اجمال قضيه اين است؛ حالا تفاصيلش را انشاءالله در وقتهاى ديگرى عرض ميكنيم.
يك جمله هم اشاره بكنم به اين سناريوى اخير آمريكائىها. اين مسئلهى ترور و جنجال تبليغاتى اخير يك سناريو است. آمريكائىها يك حرفى بزنند، از آن طرف هم آنهائى كه در اروپا هستند، به كمكشان بيايند - مثل اين كه آن پاس بدهد، اين بزند - يك بازى سياسى را در دنيا راه بيندازند؛ عوامل گوناگون خودشان، از وابستگانشان در منطقه و خارج منطقه را هم به كار بگيرند و يك جنجال درست كنند؛ اين يك سناريوى آمريكائى است. البته ما با دقت رصد ميكنيم. ما مراقبت ميكنيم ببينيم پشت صحنهى اين سناريو چيست. و بدانند جمهورى اسلامى با هر توطئهاى، با هر حركت مخرب و مزاحمى، با همهى توان مقابله خواهد كرد. قطعاً نيات شيطانىاى وجود دارد. ما اين نيات را تا حدودى شناسائى كرديم، بيشتر هم شناسائى خواهيم كرد. ما نگاه ميكنيم ببينيم اينها چه كار ميخواهند بكنند. البته يكى از هدفهاى ابتدائىشان احتمالاً اين است كه مسائل آمريكا را تحتالشعاع قرار بدهند. در هشتاد كشور، از اين حركت عظيمى كه امروز به وجود آمده، مردم دارند دفاع ميكنند؛ از اين جنبش فتح «وال استريت» دارند حمايت ميكنند؛ اين چيز كوچكى نيست، خيلى چيز مهمى است. مطمئناً ملتهاى اروپا آن روزى كه بفهمند مشكلاتشان ناشى از سلطهى صهيونيزم است، اين حركتها تشديد هم خواهد شد.
امروز بسيارى از مشكلاتى كه در كشورهاى اروپائى، مثل انگليس، مثل فرانسه، مثل آلمان، مثل ايتاليا وجود دارد، ناشى از اين است كه سياستهاى شبكهى خبيث صهيونيستى بر دولتهاى اين كشورها حاكم است. اينها از سرمايهداران و كمپانىداران صهيونيست كه در دنيا زيادند، چشم ميزنند و حساب ميبرند. در آمريكا هم همين جور است. تملقگوئى به صهيونيستها، يك شيوهى معمول در بين قدرتمندان آمريكاست. در اروپا هم كم و بيش همين جور است. وقتى ملتها - چه ملت آمريكا، چه ملتهاى اروپا - بدانند كه خيلى از اين بدبختىها ناشى از سلطهى شيطانى و اهريمنى اين شبكه است، يقيناً انگيزهشان بيشتر خواهد شد، حركتشان شديدتر خواهد شد. ممكن است امروز آمريكا با پليس، بلكه با ارتش، مردم را سركوب كند - كه سابقه هم دارد؛ چند سال قبل از اين در شيكاگو يك حركتى به وجود آمد، ارتش را وارد كردند؛ گمانم زمان كلينتون بود، حاكميت آن مجموعهى قبل از بوش - هيچ ابائى ندارند؛ ارتش را وارد ميكنند، مردم را سركوب ميكنند، ميزنند، ميكُشند، زندانهاى سخت ميكنند؛ اين حركت سركوب ميشود، اما از بين نميرود؛ آتش زير خاكسترى خواهد ماند و يك روزى آنچنان شعله خواهد كشيد كه همهى اين بناى پوشالى استكبارى و سرمايهدارى را خواهد سوزاند و خاكستر خواهد كرد.
البته ما در حال حاضر مسئولين آمريكائى را برحذر ميداريم از اين كه حركت ناشايست و شيطانىاى - چه در زمينههاى سياسى، چه در زمينههاى امنيتى - از آنها سر بزند. بدانند جمهورى اسلامى زنده است، بيدار است. آنها اگر چنانچه پشت به مردم خودشان دارند، ما رو به مردم خودمان داريم. آنها اگر چنانچه منفور مردم خودشان هستند، منفور اكثريتشان هستند - كه قضيه اينجور است - در جمهورى اسلامى قضيه بعكس است. اين اجتماعات عظيم مردم، امروز و در همهى موارد ديگر، نشاندهندهى عزم راسخ مردم است. ما همه در صحنه هستيم، همه جزو ملتيم، همه سربازان انقلاب و نظام اسلامى هستيم. بدانند اينجا يك پيكرِ يكپارچهى متحدِ مستحكمى است، در مقابل هر توطئهاى خواهد ايستاد و باج هم به كسى نميدهيم. خطاست اگر خيال كنند فشار مىآورند، بعد باج ميگيرند. البته اين، كار معمول قدرتهاست. از كارهاى رائج قدرتهاى مستكبر بينالمللى همين است؛ يك دولتى را پيدا ميكنند، آدمهاى ضعيف و غير متكى به مردم در رأس اين دولتهايند؛ به آنها يك فشارى مىآورند، يك شايعهاى درست ميكنند، سپس از آنها باج ميگيرند. جمهورى اسلامى در اين سى و دو سال نشان داده كه به كسى باج نخواهد داد، اين فشارها هم روى او اثر نميكند؛ «و لمّا رءا المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الّا ايمانا و تسليما».(7) ما وقتى اين فشارها را ملاحظه ميكنيم، اين شيطنتها و توطئهها را از طرف خبيثترين شياطين عالم نسبت به خودمان مشاهده ميكنيم، ميفهميم وعدهى الهى راست است؛ ميگوئيم «هذا ما وعدنا الله و رسوله». خدا وعده فرموده بود كه وقتى در راه مستقيم حركت كنيد، شيطانها و كجروان با شما مقابله ميكنند؛ بسمالله، اين نمونهاش است. اين را خدا قبلاً به ما فرموده بود، آيات قرآن به ما گفته بود. «و صدق الله و رسوله»؛ سخن خدا راست است. «و ما زادهم الّا ايمانا و تسليما»؛ اين، ايمان ما را به وعدهى الهى بيشتر ميكند. خداوند فرموده است: «لينصرنّ الله من ينصره».(8) هر كس خدا را نصرت كند، دين خدا را نصرت كند، راه خدا را نصرت كند، آرمانهاى الهى را نصرت كند، خدا يقيناً او را نصرت و پيروز خواهد كرد. و بدانيد اين در انتظار ملت عزيز ايران است.
بسيار جلسهى خوبى بود. براى من، اين اجتماع عظيم، اين اجتماع پرشور، اين دلهاى پاك و صاف، فراموشنشدنى است.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، فضل و لطف و رحمت خود را بر اين جوانان عزيز، بر مردم عزيز كرمانشاه نازل كن. پروردگارا! دشمنان ملت ايران را منكوب و نابود كن. پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را در صراط مستقيم خود ثابتقدم بدار. قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن. روح مطهر شهيدان و روح مطهر امام بزرگوار را از ما راضى و خشنود بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته