بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اوّلاً به همهى برادران و خواهران گرامى خوشامد عرض مىكنم؛ خاصّه به برادران و خواهرانى كه از شهرهاى اصفهان، سمنان، زنجان، كرج و بعضى شهرهاى ديگر تشريف آوردهاند و بخصوص به خانوادههاى عزيز شهيدان كه اين ماه، بخصوص، ماهِ شهيدان است. همچنين لازم مىدانم به برادران عزيزى كه در «جهاد سازندگى» مشغول خدمت هستند و در اينجا حضور دارند، به خاطر خدمتشان در اين ارگان و دستگاه انقلابى، تبريك بگويم و عرض كنم كه بايد قدر اين نهاد اصيل و ارزشمند را بدانند.
جهاد سازندگى به حقيقت يكى از زادههاى انقلاب است و بركات آن در جنگ و صلح، در دفاع و در سازندگى، براى همه مشهود بود. اميدواريم كه روزبهروز اين نهاد مقدّس، هم از لحاظ تلاشِ كارى و هم از لحاظ جهتگيرىِ انقلابى و ايمانى، تقويت شود. اين نهاد، گُلى است كه بر تنهى برومند نهال انقلاب روييده است و انشاءاللَّه كه اين گُل، هميشه با طراوت بماند و به مردم فايده ببخشد. همچنين، لازم مىدانم از برادران شاغل در بهزيستى كشور كه آنها هم در اين جمع صميمى و دوستانه شركت دارند به خاطر كار دشوارى كه بر دوش گرفتهاند، تشكّر كنم. نگهدارى از معلولين و عقب افتادگان و كودكان و بزرگانى كه از سلامت جسمى برخوردار نيستند، يكى از بزرگترين صدقات و حسنات است. البته بهزيستى كشور، ميداندارِ اين كار مهم است؛ اما من به همهى ملت عزيزمان عرض مىكنم: براى اينكه اين كار سامان بگيرد، همه بايد احساس مسئوليت كنند. خودتان را جاى آن خانوادهاى بگذاريد كه يك كودك معلول و عقبافتادهى ذهنى در ميان خود دارند، تا ببينيد چه حسنهى بزرگى است كه انسان بتواند به اين سازمان كمك مالى و مادّى و معنوى برساند! اميدواريم كه خداوند، هم به آنها كمك كند و خير دهد، و هم اين ملت عزيز را به اهميت اين كار، بيشتر متوجّه سازد.
مطلبى كه در نظرم هست عرض كنم، به مناسبت انتساب اين ايام به امام چهارم عليهالصّلاةوالسّلام است. چون بيستوپنجم ماه محرّم، بنا به روايتى كه شايد هم روايت و قولِ قويتر باشد وفات امام چهارم است. آن بزرگوار، تقريباً سىوچهار سال بعد از حادثهى كربلا، در محيط اسلامى آن روز زندگى كرد و اين زندگى، از همه جهت يكى از زندگيهاى پر از درس است كه اى كاش كسانىكه از كيفيّات عالى اين زندگى آگاهى دارند، آن را براى مردم، براى مسلمين و حتّى براى غيرمسلمانان تشريح مىكردند، تا معلوم مىشد كه چگونه چهارمين امام بزرگوارِ ما، بعد از حادثهى عاشورا كه ضربهى عظيمى بر پيكر اسلام ناب و راستين بود، توانست يك تنه بايستد و مانع از ويران شدن بناى دين شود. اگر تلاشهاى امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام نبود، شهادت امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام ضايع شده بود و آثار آن نمىماند. سهم امام چهارم، سهم عظيمى است. در زندگى امام چهارم، چند رشته كار وجود دارد كه يكى از آنها، همين رشتهى اخلاق است. يعنى تربيت و تهذيب اخلاق جامعهى اسلامى. اين نكتهاى است كه من مىخواهم چند دقيقهاى دربارهاش، با شما برادران و خواهران عزيز و با همهى ملت ايران صحبت كنم.
امام سجاد به تعليم و تغيير اخلاق در جامعهى اسلامى كمر بست. چرا؟ چون طبق تحليل آن امام بزرگوار، بخش مهمّى از مشكلات اساسى دنياى اسلام كه به فاجعهى كربلا انجاميد، ناشى از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامى برخوردار بودند، يزيد و ابنزياد و عمر سعد و ديگران نمىتوانستند آن فاجعه را بيافرينند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاك نچسبيده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذايل بر آنها حاكم نمىبود، ممكن نبود حكومتها ولو فاسد باشند؛ ولو بىدين و جائر باشند بتوانند مردم را به ايجاد چنان فاجعهى عظيمى؛ يعنى كشتن پسر پيغمبر و پسر فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها وادار كنند. مگر اين شوخى است؟! يك ملت، وقتى منشأ همهى مفاسد خواهد شد كه اخلاق او خراب شود. اين را امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام، در چهرهى جامعهى اسلامى تفحّص كرد، و كمر بست به اينكه اين چهره را از اين زشتى پاك كند و اخلاق را نيكو گرداند. لذا، دعاى «مكارمالاخلاق» دعاست؛ اما درس است. «صحيفهى سجاديه» دعاست؛ اما درس است.
من به شما جوانان توصيه مىكنم كه برويد «صحيفهى سجاديه» را بخوانيد و در آن تدبّر كنيد. خواندنِ بىتوجّه و بىتدبّر كافى نيست. با تدبّر خواهيد ديد كه هر يك از دعاهاى اين «صحيفهى سجاديه» و همين دعاى «مكارمالاخلاق»، يك كتاب درس زندگى و درس اخلاق است.
من به شما برادران و خواهران عزيز عرض مىكنم: وقتى يك انقلاب در يك كشور به وجود مىآيد، براى اين است كه اوضاع عمومى و نظام اجتماعى كشور را عوض كند؛ حكومت را دگرگون كند؛ روابط اجتماعى و اقتصادى را دگرگون كند. اين، هدفِ يك انقلاب است. اما هدفِ عوض شدن و دگرگون شدن اوضاع اجتماعى چيست؟ چرا مىخواهيم اوضاع اجتماعى عوض شود؟ براى اينكه اخلاق مردم عوض شود. براى اينكه در نظام فاسد و جائر و در نظام طاغوتى، انسانها بد تربيت مىشوند. انسانها مادّى و بىمعنويّت و بىحقيقت بار مىآيند. انسانها بىوفا، بىصفا و بىصداقت بار مىآيند. انسانها از رحم و مروت و دوستى و همكارى و همراهى، دور مىمانند. اينها آثار يك زندگى اجتماعى فاسد و غلط است. انقلاب براى اين است كه جامعه را عوض كند و عوض كردن جامعه براى اين است كه اخلاق انسانها عوض شود. براى اين است كه انسانها به خوبى تربيت شوند. لذا شما مىبينيد در دعاى روزهاى ماه رمضان، يكى از فقرات اصلى دعا اين است كه: «اللّهم غيّر سوء حالنا بحسن حالك.(49)» اينگونه است كه عدالت اجتماعى تأمين مىشود. عدالت اجتماعى، يك اصل است. يك هدف اصلى و والاست. اما عدالت اجتماعى، در صورتى در جامعه تامين مىشود كه افراد در جامعه تربيت شده باشند؛ ظلم نكنند و زير بار ظلم نروند.
امروز در جامعهى ما، يكى از تلاشهاى اساسى، بايد تغيير اخلاق باشد. هر كدام از ما همين من و شما كه اينجا روبهروى هم نشستهايم؛ تك تك من و شما خودمان را موظّف بدانيم كه اخلاق يك نفر را عوض كنيم و از بدى به سمت خوبى بكشانيم. آن يك نفر هم، خود ما هستيم. «كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيته(50).» همهى شما مسؤول هستيد و اوّلين مسؤوليت، نسبت به شخصِ خودِ شماست. بر خودمان نظارت كنيم. خودمان را از فساد اخلاق، از پستى، از دروغگويى، از بدخواهى، از بددلى، از كينهورزى، از بىرحمى، از تعرّض به حقوق ديگران، از جفا در حق ديگران، از بىاعتنايى بهحال مردمِ محتاجِ توجّه و مراقبت، و بقيهى اخلاقيّات فاسد، دور نگه داريم. همهى انبيا و اوليا آمدند تا اخلاق انسانها را عوض كنند. منتها عوض كردن اخلاق انسانها بهصورت موعظه و نصيحت و در يك نظام غلط طاغوتى، به كندى صورت مىگيرد. امّا در نظامى كه براساس ارزشهاى الهى به وجود آمده باشد، تغيير اخلاق مردم، به سهولت انجام مىگيرد. كمااينكه ما در مقابل خودمان، اين را مشاهده مىكنيم و مشاهده كرديم.
جامعهى ما، به بركت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهى، گردش قابل توجّهى كرد؛ اگرچه اين گردش كامل نيست و بايد باز هم ادامه پيداكند. اين جوانان را ديديد در جنگ چه كردند؟! اين پدران و مادران را ديديد چگونه از عزيزان خود، براى خدا و قرآن و دين گذشتند؟! اين انسانها را ديديد چگونه از ثروت شخصى خودشان زنان از طلاى خودشان، مردان از دسترنج خودشان براى خاطر مصالح عمومى، براى جنگ، براى حلّ مشكلات كشور، براى سيل و زلزلهى فلانجا، صرف نظر كردند؟! اينها گردش به سمت اخلاق اسلامى است. قبل از انقلاب اين چيزها بود؛ اما در مقياسهاى بسيار كوتاه و كوچك. عمومى نبود. مواظب باشيد كه اين حركت به سمت اخلاق اسلامى، ادامه پيدا كند. اگر اينگونه شود، جامعهى ما از عدالت اجتماعى برخوردار خواهد شد.
عدالت اجتماعى، به مقدار زيادى وابسته به اخلاق است. البته بخش عمدهى آن مربوط به مقرّرات و قوانين جامعه است. اما مقرّرات و قوانين، بدون اينكه افراد از اخلاق الهى و اسلامى برخوردار باشند، چندان كارساز نيست. امروز در جامعهى ما، هستند كسانى كه درآمدهاى زيادى دارند. حال يا تخصّص آنها تخصّص مورد نيازى است، يا افراد كمى آن تخصّص را دارند. به هر جهت و به هر دليل، درآمدهاى زيادى دارند. آيا اين همه درآمد را بايد صرف خودشان كنند؟ اين اخلاقِ مادّى است. اين اخلاقِ شيطانى است. به تعبير درستتر، اين اخلاقِ حيوانى است. حيوان هرچه دارد، مال شخص خودش است. اخلاق انسانى و بخصوص آن اخلاق والاى اسلامى، اين طور حكم نمىكند. آنچه شما داريد، بايد پس از آنكه نياز ضرورى خودتان را تأمين كرديد و خواستههاى خودتان را عمل نموديد، براى بقيهى انسانهايى كه در آن جامعه هستند صرف شود. همسايهى شما اگر نيازى دارد، صرف او شود. خويشاوند شما اگر نيازى دارد، صرف او شود. فرض كنيد امروز در جامعهى ما، مدرسهسازى يك مسألهى مهمّ است. ساختن فضاهاى آموزشى، يا همين رسيدگى به عقبافتادهها و معلولين جسمى و ذهنى، يك كار مهم است. كسانىكه امكان مالى دارند، بسيار شايسته است و از لحاظ اخلاقى يك فريضه است كه بخشى از ثروت خودشان را براى اينها صرف كنند. اين، همان دگرگونى اخلاقى است.
اگر اخلاق در جامعه تأمين شد، عدالت اجتماعى تأمين مىشود؛ جامعه آباد مىشود و انسانها در بهشت زندگى مىكنند؛ ولو در همين دنيا. در سطح عالم، مشاهده مىكنيم عمده فجايعى كه بر سر بنىآدم مىآيد، ناشى از اخلاق سوء و فسادهايى است كه در اخلاق افرادى از نوع بشر هست. شما همين ظلمهايى را كه در سطح دنيا مىشود نگاه كنيد! البته ما از علل سياسى غافل نيستيم. عوامل اقتصادى و سياسىِ اين تحليلها روشن است. لكن اگر در ريشه و پايهى همهى آنها دقّت كنيد، يك عنصر سوءاخلاق وجود دارد. اعتقاد بنده اين است كه تربيتها و اخلاقهاى غلط است كه امروز ملتهايى را در دنيا دچار مصيبتهاى بزرگ كرده است. در همين مسألهى بوسنى هرزگوين موطن مسلمانان مظلومى كه در قلب اروپا اين گونه قتل عام مىشوند و دچار مصائب روزافزونى هستند اگر دروغگويى بعضى از مسؤولين قدرتهاى استكبارى دنيا نمىبود، مسلمانان آنجا اين وضعيت را نداشتند. يك سال و چند ماه است كه اين مردم بيچاره و اين ملت مظلوم، زير ضربات يك عدّه وحشىِ نژادپرستِ فاشيست يعنى صربها قرار دارند. با كلمات و الفاظ، سرِ مردم را گرم مىكنند و همهى اينها ريشه در اخلاق فاسد، رياكارى و دروغگويى دارد. خوى استكبارى كه امروز رژيم ايالات متحدهى امريكا دارد، در بُن و بنياد، يك مسألهى اخلاقى است و ريشهى اخلاقى دارد. استكبار هم يك امر اخلاقى است؛ يك اخلاق فاسد است. اينها انصاف ندارند. اگر انصاف داشتند؛ اگر مروّت داشتند؛ اگر انسانيت در آنها بود، با ملتهاى دنيا اينطور عمل نمىكردند.
شما ببينيد امروز در سومالى با مردم چه مىكنند! حرفشان هم اين است امريكاييها را عرض مىكنم كه مىگويند: «آنجا منافع ما ايجاب مىكند كه وارد شويم!» يك نفر نيست به اينها بگويد: «شما آيا آن قدر انصاف و مروّت داريد كه اعتراف كنيد منافع ملتها هم براى خودشان محترم است، يا نه؟» شما مىگوييد: «منافع ما ايجاب مىكند كه ما آنجا حضور نظامى پيدا كنيم.» پس منافع ملت سومالى چه ايجاب مىكند؟ منافع آن ملتى كه شما با انواع وسايل سركوبش مىكنيد، چه ايجاب مىكند؟ منافع شما منافع است، محترم است، معتبر است؛ اما منافع ملتهاى ديگر، محترم و معتبر نيست؟
شما در خليج فارس چه مىكنيد؟ مىگويند: «ما در اينجا منافع داريم.» اگر منافع شما با منافع ملتهاى خليجفارس اصطكاك پيداكند، به چه دليل منافع شما مقدّم بر منافع ملتهاى منطقهى خليج فارس است؟ چرا مىگوييد منافع شما مطلقاً بايد مورد اعتنا قرار گيرد و منافع ملتهاى ديگر، اگر پايمال و ضايع شد، شد؟! چرا؟!
اين همان مسألهى اخلاقى است. اين همان روح استكبارى است. همان ريشهى اخلاقى فاسد است كه يك دولت و يك نظام سياسى را اينگونه به ظلم و جور و تعرّض و نامردمى و بىانصافى وادار مىكند.
امروز نظام امريكا يك نظام ضدّ اخلاقى است. اينها در مورد جمهورى اسلامى ايران، به انواع و اقسام روشهاى موذيانه و خباثتآميز متوسّل مىشوند. از آنها مىپرسند: «شما چرا اين كار را مىكنيد؟» مىگويند: «مىخواهيم ملت ايران را زير فشار قرار دهيم!» با صراحت، باطن و مكنونِ فاسدِ قلب خودشان را بر زبان مىآورند. در دوران حكومت قبلى امريكا حكومت «بوش(51)» تظاهر مىكردند به اينكه «ما ملت ايران را دوست مىداريم و مىخواهيم با ايران روابط داشته باشيم.» يك عدّه از افرادِ با حسن نيّت در داخل كشور ما هم نه اينكه سوءنيّتى داشته باشند - باورشان آمده بود! مىگفتند: «شايد واقعاً امريكاييها از آن راهِ خلاف و كجِ خودشان منصرف شدهاند. اينهايى كه با ملت ايران دشمن بودند و خباثت مىكردند، شايد پشيمان شدهاند؛ فهميدهاند بايد با انقلاب ساخت؛ با ملت ايران بايد ساخت.» اگرچه افراد هوشمند و دقيق، همان وقت هم مىدانستند كه آنها دروغ مىگويند؛ اما اظهاراتشان طورى بود كه اين باور را در بعضى به وجود آورده بود كه گويا امريكاييها از دشمنى و خباثت و از بدجنسى خودشان نسبت به ملت ايران و انقلاب اسلامى منصرف شده و دست شستهاند. ولى اينهايى كه اكنون روى كار آمدهاند، باطن خودشان را آشكار مىكنند. اينها حقيقت را با سخنان گستاخانه و رذالتآميز خودشان بيان مىكنند. صريحاً عليه جمهورى اسلامى ايران و ملت ايران موضعگيرى مىكنند. مىگويند «ما مىخواهيم عليه ايران كار و تلاش كنيم.» حقيقت روشن شد. معلوم شد كسانى كه خلاف اين را بر زبان مىآوردند، رياكارى مىكردند. واقع همين است كه در كلام اينهاست.
بعضى مىگويند: «اينها بىتجربهاند، خامند، سادهلوحند كه از اين حرفها مىزنند.» البته كه بىتجربهاند، خامند و مردمانى ابتدايى در سياستند. اين از كارهايشان معلوم است. اما همين موجب است كه نتوانند مافىالضمير خودشان را پنهان و مخفى كنند. رفتار اينها طورى شده است كه امروز ديگر شعار «مرگ بر امريكا» متعلّق به همهى ملت ايران است. اگر بعضى در دوران دولت قبلى امريكا، از روى سادهانديشى دچار ترديد شده بودند، امروز ديگر همه حقيقت را فهميدهاند. ملت ايران اين دشمنى را احساس مىكند. منتها سادهلوحى و خام بودن مسؤولان امروز امريكا، در اين مطلب آشكار مىشود كه آنها نفهميدهاند اين طور كارهاى شيطانى عليه ملت بزرگ ايران، عليه اين ملت شجاع و فداكار، عليه اين كشور داراى اقتدار معنوى، هيچ اثرى جز رسوا كردن خود آنها ندارد. ملت ايران با اين چيزها شكست نمىخورد.
روزى بود كه دو ابرقدرت در دنيا بودند و تمام دنيا زير نفود آنها قرار داشت. هر دو ابرقدرت هم عليه جمهورى اسلامى، دستِ همكارى به يكديگر داده و دولتى مثل رژيم بعثى عراق را وادار كرده بودند كه با استفاده از پشتيبانيهاى آنها، انواع فشارها را بر اين ملت بياورد. اما شما ديديد كه هرچه گذشت، ملت بزرگ ايران قويتر شد، عزيزتر شد، مصمّمتر شد، استقامتش بيشتر شد. مگر مىتوانند با ملت بزرگ و مؤمن ما، مقابلهاى كنند كه به شكست خود آنها منتهى نشود؟! هر كار بكنند به ضرر خود آنهاست. ما راه اسلام را، آنچنان كه انقلاب و امام به ما آموختند، با قوت و قدرت ادامه خواهيم داد.
بحمداللَّه هر چه زمان گذشته است، عزّت جمهورى اسلامى در دنيا بيشتر شده است. امروز دولت ايران، ملت ايران، رئيس جمهور ايران، رزمندگان ايران، جوانان ايران و مرد و زن ايران، در دنيا سربلند و آبرومندند. ارتباطات جمهورى اسلامى با دنيا، بحمداللَّه مستحكم است. با اروپا، با آسيا، با همهى كشورهاى دنيا، بحمداللَّه ارتباطاتْ مستحكم و قوى است و شيطانها نمىتوانند با بددلى و بدخواهيهاى خودشان، براى جمهورى اسلامى اشكال به وجود آورند.
اساس قضيه ايناست كه ملت بزرگوار ما، اين وحدت را، اين پيوستگى را و اين تمسّك به راه خدا را، با همين قوت و قدرت، حفظ كند. شما خانوادههاى عزيز شهدا، شما جانبازان و شما كسانى كه براى انقلاب، از جان يا عزيزان خودتان سرمايهگذارى كرديد، بايد بدانيد كه بحمداللَّه اين خونهاى پاك، اثر خودش را بخشيده است. تلاشهاى امام بزرگوار، كار خودش را كرده است. فداكارى و مجاهدت شما ملت، تأثير خود را بخشيده است و انشاءاللَّه تحت توجّهات ولىّعصر، ارواحنالترابمقدمهالفداء و عنايات و ادعيهى زاكيّهى آن بزرگوار، روزبهروز اين ملت در راه استقلال و سربلندى و آبادى و بهبود زندگى پيش خواهد رفت و براى ملتهاى ديگر الگو خواهد شد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
49) مفاتيح الجنان: دعاى يوميهى ماه رمضان.
50) صحيح بخارى: ج 1 ص 304 حديث 853 (حديث نبوى)
51) جورج بوش» چهل و يكمين رئيس جمهور امريكا (93 1989) كه در سال 1988 با شكست دادن «مايكل دو كاكيس» در انتخابات، به رياست جمهورى ايالات متحده رسيد.
اوّلاً به همهى برادران و خواهران گرامى خوشامد عرض مىكنم؛ خاصّه به برادران و خواهرانى كه از شهرهاى اصفهان، سمنان، زنجان، كرج و بعضى شهرهاى ديگر تشريف آوردهاند و بخصوص به خانوادههاى عزيز شهيدان كه اين ماه، بخصوص، ماهِ شهيدان است. همچنين لازم مىدانم به برادران عزيزى كه در «جهاد سازندگى» مشغول خدمت هستند و در اينجا حضور دارند، به خاطر خدمتشان در اين ارگان و دستگاه انقلابى، تبريك بگويم و عرض كنم كه بايد قدر اين نهاد اصيل و ارزشمند را بدانند.
جهاد سازندگى به حقيقت يكى از زادههاى انقلاب است و بركات آن در جنگ و صلح، در دفاع و در سازندگى، براى همه مشهود بود. اميدواريم كه روزبهروز اين نهاد مقدّس، هم از لحاظ تلاشِ كارى و هم از لحاظ جهتگيرىِ انقلابى و ايمانى، تقويت شود. اين نهاد، گُلى است كه بر تنهى برومند نهال انقلاب روييده است و انشاءاللَّه كه اين گُل، هميشه با طراوت بماند و به مردم فايده ببخشد. همچنين، لازم مىدانم از برادران شاغل در بهزيستى كشور كه آنها هم در اين جمع صميمى و دوستانه شركت دارند به خاطر كار دشوارى كه بر دوش گرفتهاند، تشكّر كنم. نگهدارى از معلولين و عقب افتادگان و كودكان و بزرگانى كه از سلامت جسمى برخوردار نيستند، يكى از بزرگترين صدقات و حسنات است. البته بهزيستى كشور، ميداندارِ اين كار مهم است؛ اما من به همهى ملت عزيزمان عرض مىكنم: براى اينكه اين كار سامان بگيرد، همه بايد احساس مسئوليت كنند. خودتان را جاى آن خانوادهاى بگذاريد كه يك كودك معلول و عقبافتادهى ذهنى در ميان خود دارند، تا ببينيد چه حسنهى بزرگى است كه انسان بتواند به اين سازمان كمك مالى و مادّى و معنوى برساند! اميدواريم كه خداوند، هم به آنها كمك كند و خير دهد، و هم اين ملت عزيز را به اهميت اين كار، بيشتر متوجّه سازد.
مطلبى كه در نظرم هست عرض كنم، به مناسبت انتساب اين ايام به امام چهارم عليهالصّلاةوالسّلام است. چون بيستوپنجم ماه محرّم، بنا به روايتى كه شايد هم روايت و قولِ قويتر باشد وفات امام چهارم است. آن بزرگوار، تقريباً سىوچهار سال بعد از حادثهى كربلا، در محيط اسلامى آن روز زندگى كرد و اين زندگى، از همه جهت يكى از زندگيهاى پر از درس است كه اى كاش كسانىكه از كيفيّات عالى اين زندگى آگاهى دارند، آن را براى مردم، براى مسلمين و حتّى براى غيرمسلمانان تشريح مىكردند، تا معلوم مىشد كه چگونه چهارمين امام بزرگوارِ ما، بعد از حادثهى عاشورا كه ضربهى عظيمى بر پيكر اسلام ناب و راستين بود، توانست يك تنه بايستد و مانع از ويران شدن بناى دين شود. اگر تلاشهاى امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام نبود، شهادت امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام ضايع شده بود و آثار آن نمىماند. سهم امام چهارم، سهم عظيمى است. در زندگى امام چهارم، چند رشته كار وجود دارد كه يكى از آنها، همين رشتهى اخلاق است. يعنى تربيت و تهذيب اخلاق جامعهى اسلامى. اين نكتهاى است كه من مىخواهم چند دقيقهاى دربارهاش، با شما برادران و خواهران عزيز و با همهى ملت ايران صحبت كنم.
امام سجاد به تعليم و تغيير اخلاق در جامعهى اسلامى كمر بست. چرا؟ چون طبق تحليل آن امام بزرگوار، بخش مهمّى از مشكلات اساسى دنياى اسلام كه به فاجعهى كربلا انجاميد، ناشى از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامى برخوردار بودند، يزيد و ابنزياد و عمر سعد و ديگران نمىتوانستند آن فاجعه را بيافرينند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاك نچسبيده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذايل بر آنها حاكم نمىبود، ممكن نبود حكومتها ولو فاسد باشند؛ ولو بىدين و جائر باشند بتوانند مردم را به ايجاد چنان فاجعهى عظيمى؛ يعنى كشتن پسر پيغمبر و پسر فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها وادار كنند. مگر اين شوخى است؟! يك ملت، وقتى منشأ همهى مفاسد خواهد شد كه اخلاق او خراب شود. اين را امام سجاد عليهالصّلاةوالسّلام، در چهرهى جامعهى اسلامى تفحّص كرد، و كمر بست به اينكه اين چهره را از اين زشتى پاك كند و اخلاق را نيكو گرداند. لذا، دعاى «مكارمالاخلاق» دعاست؛ اما درس است. «صحيفهى سجاديه» دعاست؛ اما درس است.
من به شما جوانان توصيه مىكنم كه برويد «صحيفهى سجاديه» را بخوانيد و در آن تدبّر كنيد. خواندنِ بىتوجّه و بىتدبّر كافى نيست. با تدبّر خواهيد ديد كه هر يك از دعاهاى اين «صحيفهى سجاديه» و همين دعاى «مكارمالاخلاق»، يك كتاب درس زندگى و درس اخلاق است.
من به شما برادران و خواهران عزيز عرض مىكنم: وقتى يك انقلاب در يك كشور به وجود مىآيد، براى اين است كه اوضاع عمومى و نظام اجتماعى كشور را عوض كند؛ حكومت را دگرگون كند؛ روابط اجتماعى و اقتصادى را دگرگون كند. اين، هدفِ يك انقلاب است. اما هدفِ عوض شدن و دگرگون شدن اوضاع اجتماعى چيست؟ چرا مىخواهيم اوضاع اجتماعى عوض شود؟ براى اينكه اخلاق مردم عوض شود. براى اينكه در نظام فاسد و جائر و در نظام طاغوتى، انسانها بد تربيت مىشوند. انسانها مادّى و بىمعنويّت و بىحقيقت بار مىآيند. انسانها بىوفا، بىصفا و بىصداقت بار مىآيند. انسانها از رحم و مروت و دوستى و همكارى و همراهى، دور مىمانند. اينها آثار يك زندگى اجتماعى فاسد و غلط است. انقلاب براى اين است كه جامعه را عوض كند و عوض كردن جامعه براى اين است كه اخلاق انسانها عوض شود. براى اين است كه انسانها به خوبى تربيت شوند. لذا شما مىبينيد در دعاى روزهاى ماه رمضان، يكى از فقرات اصلى دعا اين است كه: «اللّهم غيّر سوء حالنا بحسن حالك.(49)» اينگونه است كه عدالت اجتماعى تأمين مىشود. عدالت اجتماعى، يك اصل است. يك هدف اصلى و والاست. اما عدالت اجتماعى، در صورتى در جامعه تامين مىشود كه افراد در جامعه تربيت شده باشند؛ ظلم نكنند و زير بار ظلم نروند.
امروز در جامعهى ما، يكى از تلاشهاى اساسى، بايد تغيير اخلاق باشد. هر كدام از ما همين من و شما كه اينجا روبهروى هم نشستهايم؛ تك تك من و شما خودمان را موظّف بدانيم كه اخلاق يك نفر را عوض كنيم و از بدى به سمت خوبى بكشانيم. آن يك نفر هم، خود ما هستيم. «كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيته(50).» همهى شما مسؤول هستيد و اوّلين مسؤوليت، نسبت به شخصِ خودِ شماست. بر خودمان نظارت كنيم. خودمان را از فساد اخلاق، از پستى، از دروغگويى، از بدخواهى، از بددلى، از كينهورزى، از بىرحمى، از تعرّض به حقوق ديگران، از جفا در حق ديگران، از بىاعتنايى بهحال مردمِ محتاجِ توجّه و مراقبت، و بقيهى اخلاقيّات فاسد، دور نگه داريم. همهى انبيا و اوليا آمدند تا اخلاق انسانها را عوض كنند. منتها عوض كردن اخلاق انسانها بهصورت موعظه و نصيحت و در يك نظام غلط طاغوتى، به كندى صورت مىگيرد. امّا در نظامى كه براساس ارزشهاى الهى به وجود آمده باشد، تغيير اخلاق مردم، به سهولت انجام مىگيرد. كمااينكه ما در مقابل خودمان، اين را مشاهده مىكنيم و مشاهده كرديم.
جامعهى ما، به بركت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهى، گردش قابل توجّهى كرد؛ اگرچه اين گردش كامل نيست و بايد باز هم ادامه پيداكند. اين جوانان را ديديد در جنگ چه كردند؟! اين پدران و مادران را ديديد چگونه از عزيزان خود، براى خدا و قرآن و دين گذشتند؟! اين انسانها را ديديد چگونه از ثروت شخصى خودشان زنان از طلاى خودشان، مردان از دسترنج خودشان براى خاطر مصالح عمومى، براى جنگ، براى حلّ مشكلات كشور، براى سيل و زلزلهى فلانجا، صرف نظر كردند؟! اينها گردش به سمت اخلاق اسلامى است. قبل از انقلاب اين چيزها بود؛ اما در مقياسهاى بسيار كوتاه و كوچك. عمومى نبود. مواظب باشيد كه اين حركت به سمت اخلاق اسلامى، ادامه پيدا كند. اگر اينگونه شود، جامعهى ما از عدالت اجتماعى برخوردار خواهد شد.
عدالت اجتماعى، به مقدار زيادى وابسته به اخلاق است. البته بخش عمدهى آن مربوط به مقرّرات و قوانين جامعه است. اما مقرّرات و قوانين، بدون اينكه افراد از اخلاق الهى و اسلامى برخوردار باشند، چندان كارساز نيست. امروز در جامعهى ما، هستند كسانى كه درآمدهاى زيادى دارند. حال يا تخصّص آنها تخصّص مورد نيازى است، يا افراد كمى آن تخصّص را دارند. به هر جهت و به هر دليل، درآمدهاى زيادى دارند. آيا اين همه درآمد را بايد صرف خودشان كنند؟ اين اخلاقِ مادّى است. اين اخلاقِ شيطانى است. به تعبير درستتر، اين اخلاقِ حيوانى است. حيوان هرچه دارد، مال شخص خودش است. اخلاق انسانى و بخصوص آن اخلاق والاى اسلامى، اين طور حكم نمىكند. آنچه شما داريد، بايد پس از آنكه نياز ضرورى خودتان را تأمين كرديد و خواستههاى خودتان را عمل نموديد، براى بقيهى انسانهايى كه در آن جامعه هستند صرف شود. همسايهى شما اگر نيازى دارد، صرف او شود. خويشاوند شما اگر نيازى دارد، صرف او شود. فرض كنيد امروز در جامعهى ما، مدرسهسازى يك مسألهى مهمّ است. ساختن فضاهاى آموزشى، يا همين رسيدگى به عقبافتادهها و معلولين جسمى و ذهنى، يك كار مهم است. كسانىكه امكان مالى دارند، بسيار شايسته است و از لحاظ اخلاقى يك فريضه است كه بخشى از ثروت خودشان را براى اينها صرف كنند. اين، همان دگرگونى اخلاقى است.
اگر اخلاق در جامعه تأمين شد، عدالت اجتماعى تأمين مىشود؛ جامعه آباد مىشود و انسانها در بهشت زندگى مىكنند؛ ولو در همين دنيا. در سطح عالم، مشاهده مىكنيم عمده فجايعى كه بر سر بنىآدم مىآيد، ناشى از اخلاق سوء و فسادهايى است كه در اخلاق افرادى از نوع بشر هست. شما همين ظلمهايى را كه در سطح دنيا مىشود نگاه كنيد! البته ما از علل سياسى غافل نيستيم. عوامل اقتصادى و سياسىِ اين تحليلها روشن است. لكن اگر در ريشه و پايهى همهى آنها دقّت كنيد، يك عنصر سوءاخلاق وجود دارد. اعتقاد بنده اين است كه تربيتها و اخلاقهاى غلط است كه امروز ملتهايى را در دنيا دچار مصيبتهاى بزرگ كرده است. در همين مسألهى بوسنى هرزگوين موطن مسلمانان مظلومى كه در قلب اروپا اين گونه قتل عام مىشوند و دچار مصائب روزافزونى هستند اگر دروغگويى بعضى از مسؤولين قدرتهاى استكبارى دنيا نمىبود، مسلمانان آنجا اين وضعيت را نداشتند. يك سال و چند ماه است كه اين مردم بيچاره و اين ملت مظلوم، زير ضربات يك عدّه وحشىِ نژادپرستِ فاشيست يعنى صربها قرار دارند. با كلمات و الفاظ، سرِ مردم را گرم مىكنند و همهى اينها ريشه در اخلاق فاسد، رياكارى و دروغگويى دارد. خوى استكبارى كه امروز رژيم ايالات متحدهى امريكا دارد، در بُن و بنياد، يك مسألهى اخلاقى است و ريشهى اخلاقى دارد. استكبار هم يك امر اخلاقى است؛ يك اخلاق فاسد است. اينها انصاف ندارند. اگر انصاف داشتند؛ اگر مروّت داشتند؛ اگر انسانيت در آنها بود، با ملتهاى دنيا اينطور عمل نمىكردند.
شما ببينيد امروز در سومالى با مردم چه مىكنند! حرفشان هم اين است امريكاييها را عرض مىكنم كه مىگويند: «آنجا منافع ما ايجاب مىكند كه وارد شويم!» يك نفر نيست به اينها بگويد: «شما آيا آن قدر انصاف و مروّت داريد كه اعتراف كنيد منافع ملتها هم براى خودشان محترم است، يا نه؟» شما مىگوييد: «منافع ما ايجاب مىكند كه ما آنجا حضور نظامى پيدا كنيم.» پس منافع ملت سومالى چه ايجاب مىكند؟ منافع آن ملتى كه شما با انواع وسايل سركوبش مىكنيد، چه ايجاب مىكند؟ منافع شما منافع است، محترم است، معتبر است؛ اما منافع ملتهاى ديگر، محترم و معتبر نيست؟
شما در خليج فارس چه مىكنيد؟ مىگويند: «ما در اينجا منافع داريم.» اگر منافع شما با منافع ملتهاى خليجفارس اصطكاك پيداكند، به چه دليل منافع شما مقدّم بر منافع ملتهاى منطقهى خليج فارس است؟ چرا مىگوييد منافع شما مطلقاً بايد مورد اعتنا قرار گيرد و منافع ملتهاى ديگر، اگر پايمال و ضايع شد، شد؟! چرا؟!
اين همان مسألهى اخلاقى است. اين همان روح استكبارى است. همان ريشهى اخلاقى فاسد است كه يك دولت و يك نظام سياسى را اينگونه به ظلم و جور و تعرّض و نامردمى و بىانصافى وادار مىكند.
امروز نظام امريكا يك نظام ضدّ اخلاقى است. اينها در مورد جمهورى اسلامى ايران، به انواع و اقسام روشهاى موذيانه و خباثتآميز متوسّل مىشوند. از آنها مىپرسند: «شما چرا اين كار را مىكنيد؟» مىگويند: «مىخواهيم ملت ايران را زير فشار قرار دهيم!» با صراحت، باطن و مكنونِ فاسدِ قلب خودشان را بر زبان مىآورند. در دوران حكومت قبلى امريكا حكومت «بوش(51)» تظاهر مىكردند به اينكه «ما ملت ايران را دوست مىداريم و مىخواهيم با ايران روابط داشته باشيم.» يك عدّه از افرادِ با حسن نيّت در داخل كشور ما هم نه اينكه سوءنيّتى داشته باشند - باورشان آمده بود! مىگفتند: «شايد واقعاً امريكاييها از آن راهِ خلاف و كجِ خودشان منصرف شدهاند. اينهايى كه با ملت ايران دشمن بودند و خباثت مىكردند، شايد پشيمان شدهاند؛ فهميدهاند بايد با انقلاب ساخت؛ با ملت ايران بايد ساخت.» اگرچه افراد هوشمند و دقيق، همان وقت هم مىدانستند كه آنها دروغ مىگويند؛ اما اظهاراتشان طورى بود كه اين باور را در بعضى به وجود آورده بود كه گويا امريكاييها از دشمنى و خباثت و از بدجنسى خودشان نسبت به ملت ايران و انقلاب اسلامى منصرف شده و دست شستهاند. ولى اينهايى كه اكنون روى كار آمدهاند، باطن خودشان را آشكار مىكنند. اينها حقيقت را با سخنان گستاخانه و رذالتآميز خودشان بيان مىكنند. صريحاً عليه جمهورى اسلامى ايران و ملت ايران موضعگيرى مىكنند. مىگويند «ما مىخواهيم عليه ايران كار و تلاش كنيم.» حقيقت روشن شد. معلوم شد كسانى كه خلاف اين را بر زبان مىآوردند، رياكارى مىكردند. واقع همين است كه در كلام اينهاست.
بعضى مىگويند: «اينها بىتجربهاند، خامند، سادهلوحند كه از اين حرفها مىزنند.» البته كه بىتجربهاند، خامند و مردمانى ابتدايى در سياستند. اين از كارهايشان معلوم است. اما همين موجب است كه نتوانند مافىالضمير خودشان را پنهان و مخفى كنند. رفتار اينها طورى شده است كه امروز ديگر شعار «مرگ بر امريكا» متعلّق به همهى ملت ايران است. اگر بعضى در دوران دولت قبلى امريكا، از روى سادهانديشى دچار ترديد شده بودند، امروز ديگر همه حقيقت را فهميدهاند. ملت ايران اين دشمنى را احساس مىكند. منتها سادهلوحى و خام بودن مسؤولان امروز امريكا، در اين مطلب آشكار مىشود كه آنها نفهميدهاند اين طور كارهاى شيطانى عليه ملت بزرگ ايران، عليه اين ملت شجاع و فداكار، عليه اين كشور داراى اقتدار معنوى، هيچ اثرى جز رسوا كردن خود آنها ندارد. ملت ايران با اين چيزها شكست نمىخورد.
روزى بود كه دو ابرقدرت در دنيا بودند و تمام دنيا زير نفود آنها قرار داشت. هر دو ابرقدرت هم عليه جمهورى اسلامى، دستِ همكارى به يكديگر داده و دولتى مثل رژيم بعثى عراق را وادار كرده بودند كه با استفاده از پشتيبانيهاى آنها، انواع فشارها را بر اين ملت بياورد. اما شما ديديد كه هرچه گذشت، ملت بزرگ ايران قويتر شد، عزيزتر شد، مصمّمتر شد، استقامتش بيشتر شد. مگر مىتوانند با ملت بزرگ و مؤمن ما، مقابلهاى كنند كه به شكست خود آنها منتهى نشود؟! هر كار بكنند به ضرر خود آنهاست. ما راه اسلام را، آنچنان كه انقلاب و امام به ما آموختند، با قوت و قدرت ادامه خواهيم داد.
بحمداللَّه هر چه زمان گذشته است، عزّت جمهورى اسلامى در دنيا بيشتر شده است. امروز دولت ايران، ملت ايران، رئيس جمهور ايران، رزمندگان ايران، جوانان ايران و مرد و زن ايران، در دنيا سربلند و آبرومندند. ارتباطات جمهورى اسلامى با دنيا، بحمداللَّه مستحكم است. با اروپا، با آسيا، با همهى كشورهاى دنيا، بحمداللَّه ارتباطاتْ مستحكم و قوى است و شيطانها نمىتوانند با بددلى و بدخواهيهاى خودشان، براى جمهورى اسلامى اشكال به وجود آورند.
اساس قضيه ايناست كه ملت بزرگوار ما، اين وحدت را، اين پيوستگى را و اين تمسّك به راه خدا را، با همين قوت و قدرت، حفظ كند. شما خانوادههاى عزيز شهدا، شما جانبازان و شما كسانى كه براى انقلاب، از جان يا عزيزان خودتان سرمايهگذارى كرديد، بايد بدانيد كه بحمداللَّه اين خونهاى پاك، اثر خودش را بخشيده است. تلاشهاى امام بزرگوار، كار خودش را كرده است. فداكارى و مجاهدت شما ملت، تأثير خود را بخشيده است و انشاءاللَّه تحت توجّهات ولىّعصر، ارواحنالترابمقدمهالفداء و عنايات و ادعيهى زاكيّهى آن بزرگوار، روزبهروز اين ملت در راه استقلال و سربلندى و آبادى و بهبود زندگى پيش خواهد رفت و براى ملتهاى ديگر الگو خواهد شد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
49) مفاتيح الجنان: دعاى يوميهى ماه رمضان.
50) صحيح بخارى: ج 1 ص 304 حديث 853 (حديث نبوى)
51) جورج بوش» چهل و يكمين رئيس جمهور امريكا (93 1989) كه در سال 1988 با شكست دادن «مايكل دو كاكيس» در انتخابات، به رياست جمهورى ايالات متحده رسيد.