پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بیانات در دیدار جمعی از شعرا

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اولاً تبريك عرض ميكنيم و اميدواريم كه دلهاتان شاد باشد، طبعهاتان شكوفا باشد و تلاشتان ان‌شاءاللَّه تلاش مأجور و مباركى باشد. خوشحالم از اينكه بحمداللَّه اين جمع براى سالهاى متوالى ادامه داشته و ان‌شاءاللَّه بعد از اين هم ادامه داشته باشد.
جمعيت ارباب وفا نگسلد از هم‌
اين سلسله تا روز جزا نگسلد از هم‌
اين، هم دعاست و هم ان‌شاءاللَّه خبر از يك واقعيتى است.
دو سه مطلب كوتاه را من عرض بكنم. يك مطلب درباره‌ى شعر امروز كشور ماست. البته با يك نگاه وسيع‌تر ميشود درباره‌ى شعر امروز فارسى در كشورهاى مختلف نظر داد و حرف زد، كه حالا آن را بايد بگذاريم براى يك مجال ديگرى؛ فعلاً در كشور ما شعرِ امروز شعر پيشرونده‌اى است. امروز وقتى من بخصوص به شعر جوانها نگاه ميكنم - كه امشب چند نفر از جوانهاى عزيز ما و بقيه‌ى دوستان پيشكسوت در شعر انقلاب، شعر خواندند - سال گذشته هم من همين را گفتم كه به طور محسوس احساس پيشرفت ميكنم؛ يعنى واقعاً ما در شعر جلو رفتيم.
يك نكته‌اى در اينجا وجود دارد كه بد نيست من اين را عرض بكنم. من دو شباهت مى‌يابم بين شعر امروز كشورمان و شعر فارسىِ يك دوره‌ى دويست ساله‌ى بسيار مهم و برجسته، يعنى دوره‌ى رواج و شكوفائى سبك هندى؛ كه از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبك هندى رواج داشته و گسترش پيدا كرده و اوج گرفته. من اول اين را عرض بكنم كه آن دوره‌ى دويست ساله از بعضى از جهات در همه‌ى ادوار تاريخ شعرى ما بى‌نظير است. نه اينكه بخواهيم قدر شعراى قصيده‌سراى قرنهاى چهارم و پنجم و ششم يا غزلسراهاى قرن هفتم و هشتم را نديده بگيريم؛ نه، در جاى خودش، قدر و ارزش و بزرگترى آنها محفوظ است؛ ليكن اين دويست سال جزو قطعات بسيار درخشان تاريخ شعر فارسى است.
يك خصوصيت در اين دويست سال، كميت شاعر است. يعنى شما وقتى نگاه كنيد در اين دو قرنى كه عرض كرديم، مى‌بينيد در ايران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - يعنى منطقه‌اى كه متأسفانه امروز تقسيم شده بين تاجيكستان و ازبكستان، كه منطقه‌ى پارسى‌زبان بخارا و سمرقند و ديگر مناطق تاجيك‌نشين بود - تعداد شاعرانى كه هستند، شگفت‌آور است. در اين دوره، هزارها شاعر هستند كه سرشان هم به تنشان مى‌ارزد؛ نه اينكه فقط بگوئيم شعر ميگويند؛ نه، شاعرند. حالا ممكن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بين اين هزاران شاعرى كه من به تقريب عرض كردم، شايد بشود گفت انسان ميتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پيدا كند؛ و در بين اين صد شاعر خوب، شايد انسان بتواند ده تا شاعر درجه‌ى يك مثل صائب، مثل كليم، مثل محمدجان قدسى، مثل نظيرى نيشابورى، پيدا كند. اوضاع آن دويست سال از لحاظ كميت شعرى اينجور است.
يك شباهت امروز ما با آن دوره، همين كميت است. تعداد شاعرى كه امروز در كشور ما هست، در هيچ دوره‌اى - حالا آن دوره كه خود ما بوديم و ديديم و با شعرا هم مرتبط بوديم، و همچنين آنچه كه از گذشته شنيديم - سابقه ندارد. امروز تعداد شاعران ما در كشور، از لحاظ كميت، شبيه همان دوره‌ى دويست ساله است. البته اين به بركت انقلاب است. انقلاب معارف را، هنر را، همه چيز را آورد به متن مردم، داخل متن جامعه؛ لذا جوشش پيدا شد. امروز ما در كشور خيلى شاعر داريم؛ از نوجوانان دبستانى تا دبيرستانى، تا جوانان برومند، تا ميانسالان و پيران. يعنى واقعاً انسان بخواهد محاسبه كند، تعداد شعراى امروز ما خيلى زياد است. البته اين مربوط به سى سال است؛ اگر چنانچه ان‌شاءاللَّه همين روش ادامه پيدا كند - يعنى اگر با همين روال پيش برويم و شعر تشويق بشود و شعراى خوب بتوانند شعراى جوانتر را تربيت كنند - قطعاً كميت شعراى ما از آن دوره بيشتر خواهد شد.
شباهت دوم بين اين دوره و آن دوره‌ى دويست ساله، نوآورى در مضمون است. در هيچ دوره‌ى ديگرى اينجور سابقه ندارد كه اين همه مضامين نو و حرفهاى تازه در شعر راه پيدا كند؛ كه وقتى مضمون نو آمد، به تبع وجود مضمون نو، تركيب نو هم مى‌آيد. يعنى نياز مضمون به لفظ موجب ميشود كه شاعر از ذوق خود، از هنر خود استفاده كند و تركيبات بياورد. البته در ابتداى كار ممكن است ناشيگرى‌هائى وجود داشته باشد، ليكن بتدريج زبان، پخته و سنجيده و استوار ميشود و فخامت پيدا ميكند.
امشب در اين جمعى كه شعر خواندند - شعر جوانها، شعر بانوان، شعر آقايان - من دارم مى‌بينم كه كلمات، پخته و سنجيده؛ الفاظ، قوى و استوار بود؛ همان جور كه انسان دوست ميدارد در شعر مشاهده كند. مضمون هم الى ماشاءاللَّه. واقعاً وقتى انسان مثلاً ديوان صائب را نگاه ميكرد، يا ديوان شعراى بزرگِ مضمون‌ساز مثل بيدل و ديگران را نگاه ميكرد، شايد ميگفت اينها ديگر چيزى باقى نگذاشتند؛ هرچه به ذهن انسان مى‌آمد و نمى‌آمد، اينها اين را در قالب شعر آوردند و بيان كردند؛ اما بعد مى‌بيند كه نه. به قول صائب:
يك عمر ميتوان سخن از زلف يار گفت‌
در بند آن مباش كه مضمون نمانده است‌
حالا او گفته يك عمر، ليكن يك دهر ميتوان سخن از زلف يار گفت. امروز انسان اين همه مضمون جديد در همين كلمات مشاهده ميكند كه واقعاً در خور دقت و مداقه و ملاحظه است؛ خيلى خوب است. به نظر من اين هم شباهت دومى است كه شعر امروز ما به شعر آن دوران دويست ساله دارد.

البته ما هنوز چشم‌به‌راه رسيدن «صائب»ها و «محمدجان قدسى»ها و «نظيرى»ها هستيم. من نميخواهم مبالغه كرده باشم. اينجور نيست كه ما بگوئيم حالا چون دوره‌ى خودمان را با آن دوره تشبيه ميكنيم، پس امروز ما صائب داريم، يا كليم داريم، يا نظيرى داريم، يا طالب آملى داريم، يا محمدقلى سليم تهرانى داريم؛ نه، انصافاً هنوز كار دارد تا اينكه شعراى ما به آن رتبه‌ى عالىِ ممتازِ كم‌نظيرِ شعرىِ كسانى كه اسم آوردم و ديگرانى كه الى ماشاءاللَّه زيادند، برسند.
خب، من حالا از همين جا استفاده بكنم و يك نكته‌ى ديگر را به اين شعراى خوب جوانمان - كه الحمدللَّه همه، شاعر و نوآور و مضمون‌ساز و داراى شجاعت ابراز هستيد - بگويم. شعرهائى كه امشب من شنفتم، اغلب خيلى خوب بود؛ اما بدانيد «خيلى خوب» به معناى «تمامِ خوب» نيست. «خيلى خوب» ممكن است يك دهم «تمامِ خوب» باشد؛ آن نُه دهم ديگر جلوى روى شماست؛ يعنى توقف نكنيد. اشكال كار در همه‌ى كسانى كه در يك راهى از خودشان شكوفائى نشان ميدهند، اين است كه خيال ميكنند اين پايان راه است. فرض بفرمائيد يك كسى آواز قشنگى ميخواند، ميگوئيم به‌به، خيلى عالى بود؛ او را تحسين ميكنيم. او اگر خيال كرد كه ديگر بهتر از اين نميشود آواز خواند، قطعاً توقف و بلافاصله بعد از توقف، سقوط و تنزل خواهد داشت. او بايد بداند از اين بهتر هم ميشود خواند. در همه‌ى رشته‌ها همين جور است. در همه‌ى كارهائى كه ما ديديم، همين جور است. احساس به منزل رسيدن، خستگى‌آفرين و ركودآفرين است. شما هنوز به منزل نرسيده‌ايد. خيلى خوب پيش رفتيد، خيلى خوبيد؛ اما همين طور كه عرض كرديم، گاهى «خيلى خوب» يعنى يك دهم «تمامِ خوب»؛ آن نُه دهم ديگر را بايستى پيدا كنيد؛ تلاش كنيد، كار كنيد، زحمت بكشيد و پيش برويد.
يك نكته‌ى ديگرى كه ميخواهم به شعراى عزيزى كه اينجا هستيد و شعراى ديگرى كه جزو مجموعه و جريان شعر انقلاب محسوب ميشوند، عرض بكنم، اين است كه شاعر زمان ما با اين ويژگى‌هائى كه اين زمان دارد، احتياج دارد به معرفت دينىِ عميق. امروز شما چه بخواهيد، چه نخواهيد، چه خودتان بدانيد، چه ندانيد، چه تصديق بكنيد يا نكنيد، براى بسيارى از ملتها الگو و اسوه شده‌ايد. اين بيدارى اسلامى كه مشاهده ميكنيد، چه بگوئيم، چه نگوئيم، چه به رو بياوريم، چه نياوريم، چه ديگران به رو بياورند، چه نياورند، اثرگرفته‌ى از حركت عظيم ملت ايران است. اين انقلاب عظيم، اين انقلاب بزرگ، اين تحول بنيان‌برافكنِ سنتهاى طاغوتى و نظام طاغوتى و نظام سلطه، ملت ايران را به يك اسوه تبديل كرد. شما اگر بخواهيد به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل كنيد، بايستى معرفت دينى و معرفت اسلامى خودتان را عمق ببخشيد؛ و اين در گذشته‌ى شعر ما وجود داشته. شما نگاه كنيد، شاعران برجسته‌ى ما اغلب - حالا نميگويم همه - اينجورند؛ از فردوسى بگيريد تا مولوى و سعدى و حافظ و جامى. فردوسى، حكيم ابوالقاسم فردوسى است. به يك آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسه‌سرا باشد، حكيم نميگويند. اين «حكيم» را هم ما نگفتيم؛ صاحبان فكر و انديشه در طول زمان او را حكيم ناميدند. شاهنامه‌ى فردوسى پر از حكمت است. او انسانى بوده برخوردار از معارف ناب دينى. همه‌ى آنها حكيم بودند؛ سرتاپاى دوانينشان پر از حكمت است. حافظ اگر افتخار نميكرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نميگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روايت». حالا قرّاء ما كه با اختلاف قرائت هم ميخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روايت بيشتر نميتوانند بخوانند؛ اما او ميتوانسته با چهارده روايت قرآن را بخواند، كه خيلى عظمت دارد. اين آشنائى با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، براى كسى كه آن را بفهمد. سعدى كه خب، واضح است؛ مولوى كه آشكار است؛ جامى و صائب هم همين جور. شما ديوان صائب را نگاه كنيد، يك معرفت دينى عميق در آن مى‌بينيد. انسان به بيدل كه ميرسد، به شكل دهشتناكى در شعر او معارف عميق پيچيده‌ى دينى را مشاهده ميكند. اينها بزرگان ما هستند، اينها ائمه‌ى شعرند؛ در واقع بايد گفت پيامبران شعر فارسى، اينها هستند. اينها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف كنيد. البته راهش آشنائى با قرآن، انس با قرآن، انس با نهج‌البلاغه، انس با صحيفه‌ى سجاديه است. خيلى از اين ترديدها و نگرانى‌ها و زنگارهائى كه انسان در يك مواردى در دل دارد، با مطالعه‌ى اينها تبديل ميشود به شفافيت و روشنى؛ انسان ميفهمد، راه را ميشناسد، كار را ميشناسد، هدف را ميشناسد.

مثلاً مطالعه‌ى كتاب «گفتارهاى معنوى» شهيد مطهرى متناسب با همين ايام ماه رمضان است. يا خود توجه به احكام الهى. من آن روز در يك صحبتى از قول مرحوم حاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى گفتم معنويتى كه از روزه حاصل ميشود، آن شكوفائى و علوّى كه از روزه در روح انسان به وجود مى‌آيد، چقدر ارزش دارد. خب، اتفاقاً شاعر كسى است كه با هيجانات روحى و دريافتها و دركهاى معنوى سر و كار دارد. خصوصيت شاعر اين است، اقتضاء لطافت شاعر همين است و خيلى راحت ميتواند اين معارف را درك كند. توجه به ماه رمضان، توجه به روزه، خيلى كمك ميكند. بنابراين معرفت دينى خود را ارتقاء دهيد. البته عرض كرديم؛ معرفت دينى به شكل فنى و علمى‌اش، نه به شكل ذوقى و من‌درآوردى. گاهى اوقات بعضى‌ها راجع به دين حرف ميزنند، اما در واقع ميبافند! متكى به يك مدركى، سندى، نگاه عالمانه‌اى، تحقيق عالمانه‌اى نيست؛ اين خيلى به درد نميخورد.
نكته‌ى ديگرى كه من ميخواهم عرض بكنم، اين است كه شعر انقلاب يك هويتى دارد؛ در واقع متصدى و مباشر و ميداندارِ ارائه‌ى گفتمان انقلاب اسلامى است؛ اين را بايد حفظ كنيد؛ نبايد اين تحت‌الشعاع برخى از هيجاناتى قرار بگيرد كه ناشى از تألمات شاعر است نسبت به يك مسئله‌اى، نسبت به يك قضيه‌اى، نسبت به يك چيزى. بالاخره همه جا ناهنجارى‌هائى وجود دارد، روح لطيف شاعر هم دچار تألماتى ميشود، اين تألمات طبعاً در شعر اثر ميگذارد؛ منتها نبايستى آن گفتمان اصلى انقلاب، آن هويت اصلى انقلاب مغلوب اين تألمات شود. بايد براى انقلاب حرف بزنيد، بايد براى گفتمان انقلاب تلاش و كار كنيد. ملت شما كار بزرگى انجام داده. من سال گذشته اين را گفتم - به نظرم در همين جلسه هم گفتم - كه مسئله فقط مسئله‌ى شهادت نيست - البته شهادت در راه خدا و جان بر كف گذاشتن و تقديم راه خدا كردن، قله‌ى شرافتهاى انسانى است - اينقدر معارف دينى گسترده است، اينقدر معارف انقلاب گسترده و پرمطلب و پرفيض است كه ميتوان از آن بهره برد و ميتوان آن را منعكس كرد. امروز اين يك وظيفه‌اى است بر عهده‌ى شاعران. گاهى اوقات انسان مى‌بيند كه در بعضى از شعرها و سروده‌ها اين تألمات اثر ميگذارد و آن مسئله‌ى اصلى را تحت‌الشعاع قرار ميدهد؛ آن وقت اينجا انسان هماهنگ و هم‌آواز ميشود با آن كسانى كه اعتراضشان به اصل همان گفتمان است. شعرائى كه يا وابسته بودند به كانونهاى قدرت و دربار و متعلقات دربار فاسد پهلوى، يا هم جزو جريانات چپ بودند، اينها از اول با انقلاب قهر كردند، از اول به انقلاب روى خوش نشان ندادند؛ كه همين روى خوش نشان ندادن موجب شد كه اين طرف انقلاب، آن جوششهاى زيبا و پرفيضان را از خودش نشان بدهد. اين كه اين همه شاعر خوب و برجسته از درون انقلاب جوشيد، شايد يك مقدارش ناشى بود از قهر آنها. خب، حالا آن جريانى كه با اصل انقلاب، با اصل گفتمان انقلاب، با اصل حركت آزاديخواهانه‌ى ملت ايران و حركت دينمدار انقلاب اسلامى مخالفند، اگر انسان مراقب حفظ آن هويت و گفتمان اصلى انقلاب نباشد، زبانش به زبان آنها نزديك ميشود. من با شعر اعتراض مخالفتى ندارم؛ انسان يك چيز ناهنجارى را مى‌بيند، خب، در شعر منعكس ميشود؛ اين هيچ اشكالى ندارد؛ منتها بايد مراقب باشيد شما اعتراضتان به يك ناهنجارى است، در حال اعتقادتان به اصل گفتمان انقلاب اسلامى. اما يكى هست كه اعتراضش به همين اصل گفتمان است؛ مراقب باشيد زبان شما با زبان او يكى نشود. لازم است كه شعراى جوان عزيزمان اين مراقبت را بكنند. آدمهائى هستند كه از اصل مبانى انقلاب و نظام و آزاديخواهى و استقلال و استكبارستيزى دورند؛ شما دل به تحسين آنها و محافل مربوط به آنها نبنديد. هرچه هم كه ميتوانيد، بين خودتان ارتباطات را نزديك و صميمانه كنيد.
رشته‌ى جمعيت اى ياران همدم مگسليد
در پريشانى پريشانى است از هم مگسليد

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌