پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبري در ديدار كارگران و فرهنگيان كشور، به مناسبت «روز كارگر» و «روز معلّم»

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

اوّلاً به همه‌ى برادران و خواهران عزيز كارگران عزيز و معلّمين عالى‌قدر دانش‌آموزان و نوباوگان گرامى، خوشامد عرض مى‌كنم و اميدوارم در هر جا كه هستيد و در هر سنگرى كه مشغول خدمتيد، همه مشمول لطف و تفضّل الهى باشيد.

اين روزها، هم به مناسبت شهادت استاد شهيد مرحوم آيةاللَّه مطهّرى و هم به مناسبت روز معلّم و روز كارگر، فرصتى است كه اهل نظر و صاحبان فكر، درباره‌ى اين دو، سه موضوع اساسى و حياتى جامعه، مطالبى را براى ملت ما بگويند و در هر زمينه حقايقى روشن شود و سطح معرفت ملت ما در اين زمينه‌ها، كه بحمداللَّه بالاست، باز هم بالاتر برود.

يك جمله در باب شهيد مطهّرى بايد عرض كنم. اگرچه سيزده، چهارده سال است كه در جلالتِ اين مرد، مكرّر در مكرّر حرف زده‌ايم و حرف شنيده‌ايم، اما اين، يك كتابِ ناتمام است. فضيلت مردى مثل شهيد مطهرّى، واقعاً در طول سالها هم قابل بيان كردن به شكلى كه حقّش ادا شود، نيست. لذا، باز هم ملت ما بايد از مطهّرى عزيز اين شهيد بزرگوار بشنود. آن جمله اين است كه شهيد مطهّرى يك مبارزِ در راه خدا؛ يعنى يك مجاهد فى سبيل‌اللَّه بود. منتها جهاد، انواعى دارد. يكى از سخت‌ترين جهادها اين است كه در مقابله با هجوم افكار و فرهنگهاى غلط و انحرافى و درك غلط جمعى از مردم، انسانى كه حق را مى‌شناسد، بايستد و بخواهد از حق دفاع كند و با بيان، با فكر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدايت كند. اين، از آن جهادهاى بسيار دشوار است و شهيد مطهّرى، اين جهاد سخت را سالهاى متمادى انجام داد. او انسان بصير و نافذالبصيره‌اى بود؛ آدم معمولى نبود؛ بينش تيزى داشت؛ به سطح جامعه نگاه مى‌كرد و اشتباهاتى را كه در فهم عمومى ملت ما وجود داشت و متأثّر از تلقين دشمنان بود، مى‌فهميد كه چيست و شروع مى‌كرد با آنها مبارزه كردن. همين مبارزه، كه مبارزه‌ى در راه خدا بود، كمك بسيار زيادى به پيروزى اين انقلاب كرد؛ چون تا مردم فكرشان درست نباشد، كارِ درست از آنها سر نمى‌زند. فكر كه درست شد، انسان درست عمل مى‌كند. اعتقاد به يك‌راه درست كه پيدا كرد، در آن راه به حركت درمى‌آيد و آن راه را مى‌پيمايد. شهيد مطهّرى به شناخت مردم كمك مى‌كرد كه راه را بشناسند. پس، به پيروزى اين انقلاب و به هدايت اين حركت عمومى كمك كرد.

كاش كسانى كه در آن روزهاى سخت در ميدان مبارزه بودند، بنشينند و با قلم تحليلى، آنچه كه گذشته است آن غصّه‌ها، آن رنجها و آن خون دلها را بيان كنند، تا اين جوانان ما، اين عزيزان ما و اين نوباوگان ما، پمتوجّه شوند كه ما از چه معابرى عبور كرديم.

گاهى اتوبوس از راههاى سختى عبور مى‌كند و مسافرى كه در خواب است، متوجّه نمى‌شود به راننده‌ى بيچاره، به شاگرد راننده و به چند نفرى كه بيدار بوده‌اند چه گذشته تا از گردنه‌هاى خطرناك عبور كرده‌اند. اينها را بنويسند تا مردم بدانند كه مطهّرى‌ها در آن دوران چه كردند.

نكته‌ى ديگر اين‌كه همان مبارزه موجب شد كه مطهّرى به شرف شهادت نائل شود؛ يعنى آن دشمنى كه مطهّرى را بر زمين انداخت و خون او را جارى كرد، دشمنى بود كه از ارشادها و آگاهيهايى كه او به مردم مى‌داد، صدمه مى‌ديد. چون شهيد مطهّرى در مقابل التقاط ايستاد، در مقابل نفاق ايستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ايستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتى را ترويج كرد، لذا كسانى‌كه با اين چيزها مخالف بودند، او را بر زمين انداختند. اگر دستشان مى‌رسيد، هر كسى را هم كه شبيه مطهّرى و كوچكتر از مطهّرى و در راه مطهّرى بود، بر زمين مى‌انداختند؛ اما خداى متعال به آنها اين فرصت را نداد و ان‌شاءاللَّه، هرگز هم نخواهد داد.

پس، تجليل از مطهّرى به خاطر اينهاست. من گاهى مى‌بينم بعضى از افراد درباره‌ى شهيد مطهّرى مطلبى مى‌نويسند، يا حرفى مى‌زنند كه ناشى از نشناختن مطهّرى است. مطالب غلط و حرفهاى عجيب و غريبى درباره‌ى او مى‌نويسند و بيان مى‌كنند كه روح او هم از آن مطالب و حرفها خبردار نبود. متأسفانه، اين از واقعيّات است؛ يعنى همان كسانى كه يك عمر، در دوران اوج تفكّرات شهيد مطهّرى با او مبارزه كردند، امروز چون نام شهيد مطهّرى نام درخشانى است، اين‌جا و آن‌جا به نام او تمسّك مى‌كنند و زير لواى اين نام، باز همان حرفهاى خودشان را مى‌زنند.

اما در مورد آن دو موضوع ديگر؛ يعنى موضوع معلّمى و تعليم و تربيت. اين مطلب را شايد هشت يا ده سال قبل از اين به گمانم در نماز جمعه و عرض كرديم كه «مردم توجّه كنند چگونه بايد تلاش جامعه را جهت داد. اين يعنى استقلال كه براى يك ملت مهم است».

ملت مستقل، يعنى ملتى كه اربابهاى امريكايى يا انگليسى يا روزى، روسى و امثال اينها نمى‌توانند در سرنوشتِ او دخالت كنند و هر چه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را كه به نفع اين ملت است دور بيندازند. كشورهايى كه مستقل نيستند، اين‌گونه‌اند. امروز به بعضى از كشورهايى كه اسم نمى‌آوريم، نگاه كنيد؛ خودتان متوجّه مى‌شويد كجاها را مى‌گوييم. اين كشورها رؤسايى دارند كه گوش به فرمان امريكا هستند. وقتى ملت و كشورى، رؤسايش گوش به فرمان امريكا هستند، در اين مملكت چه كار مى‌كنند؟ معلوم است؛ كارهايى كه به نفع امريكاست، در آن كشور تصميم‌گيرى و اجرا مى‌شود. از خريد، از فروش، از تبليغات، از بالا آوردن، از كنار زدن، از عزل و نصب و خلاصه هر كارى كه به نفع آن ارباب است، در آن كشور انجام مى‌گيرد. هر كارى هم به نفع مردم است، انجام نمى‌گيرد. استقلال نداشتنِ يك ملت، چنين مصيبتى است؛ كه در رژيم گذشته هم اين‌طور بود. مهمترين مشكل اين كشور در گذشته، اين بود كه آن رژيم رژيم منحوس پهلوى وابسته به امريكا و قبل از آن، وابسته به انگليس بود! آنها مى‌گفتند چه كسى بيايد بالا و نخست وزير، يا مسؤول، يا وزير يا مدير شركت نفت شود و يا فلان شغل را داشته باشد. امريكاييها كه مى‌گفتند، آن كس را مقام و مسؤوليت بالا مى‌دادند. هركس را هم كه دشمنان خارجىِ اين ملت مى‌خواستند از صحنه كنار برود، اينها رژيم پهلوى همه‌ى قدرتشان را به كار مى‌انداختند كه او را كنار بزنند. در اين مملكت، اگر كارى به نفع امريكاييها بود، به وسيله‌ى آن دستگاه انجام مى‌گرفت. اگر كارى به ضرر آنها وبه نفع مردم بود، انجام نمى‌گرفت؛ بلكه با آن كار، مقابله هم مى‌شد. استقلال نداشتنِ يك كشور، اين‌گونه است.

ملت ما مبارزه كرد و استقلال را به‌دست آورد. اين استقلال چيست؟ اين، مسأله‌ى مهمى است. سه نوع استقلال داريم و اين سه نوع، پشت سر همند. يكى مشكل است؛ دومى از اوّلى مشكلتر است؛ سومى از همه مشكلتر است! آن‌كه مشكل است و ملت ما آن مشكل را حل كرد و نتيجه‌اش را به‌دست آورد، «استقلال سياسى» است؛ كه به‌دست آورديم و خيلى هم مشكل بود.

«استقلال سياسى» يعنى چه؟ يعنى اين‌كه امروز در اين كشور، كسانى كه مسؤولند چه دولت، چه مجلس و چه قوّه‌ى قضائيّه همه خدمتگزاران شما مردمند. اينها زير بار هيچ كس، جز تكليف الهى‌شان نيستند. استقلال، يعنى اين. اگر همه‌ى دنيا هم جمع شوند امريكا، انگليس، اروپا؛ حتى آن روزى كه در دنيا دو قدرت شرق و غرب بود و دست در دست هم بگذارند و بخواهند اين ملت و اين كشور را يك قدم به سمتى كه به ضرر مردم و به نفع آنهاست بكشانند، مسؤولين و رؤسا و خدمتگزاران اين كشور، اجازه نخواهند داد. اين، استقلال سياسى است. استقلال سياسى، يعنى اين‌كه امروز كسانى بر اين مملكت حكومت مى‌كنند كه مردم مى‌خواهند. چند صباح ديگر، انتخابات رياست جمهورى است. مردم مى‌گردند و آن چهره‌اى راكه به او علاقه و اعتماد دارند و او را براى كارهاى مملكت قدرتمند و توانا مى‌دانند، انتخاب مى‌كنند. البته ياوه‌گو،ياوه‌ى خودش را مى‌گويد. ياوه‌گو، به خدا هم ياوه مى‌گويد:

هر درونى كو خيال انديش شد

چون دليل آرى، خيالش بيش شد

آنهايى كه باطنشان مريض است، هر چه در اين كشور نگاه كنند، چشمشان نمى‌بيند. آحاد مردم را مى‌بينند؛ شور و شوق مردم را مى‌بينند؛ علاقه‌ى مردم به مسؤولين را مى‌بينند؛ صفا و خلوص مسؤولين كشور را مى‌بينند؛ مى‌بينندكه مردم، مسؤولين كشور را انتخاب مى‌كنند؛ امّا باز به ياوه گويى مى‌پردازند؛ حرف مى‌زنند؛ متّهم مى‌كنند؛ انتخابات و مردم را متّهم مى‌كنند؛ مسؤولين را متّهم مى‌كنند.

البته اينها، محلّ اعتنا نيستند. به اينها اعتنايى نبايد كرد. واقع قضيه اين است كه مردم همه چيز را مى‌بينند. بحمداللَّه، اين ملت توانست باقدرت خود، استقلال سياسى را به دست آورد. امروز كشور ما، از لحاظ سياسى، يك كشور مستقل است؛ كشورى است كه روى پاى خودش ايستاده است. اين، چيزى نيست كه من بگويم. در مسافرتهاى خارجى، بنده با رؤساى بسيارى از كشورها صحبت كرده‌ام. رؤساى دهها كشور دنيا، در طول سالهاى رياست جمهورى و بعد از آن، با من صحبت كرده‌اند و همه، اين را قبول دارند؛ همه اين را مى‌گويند و همه اين را مى‌فهمند.

يك روز شرق و غرب دستشان را در دست هم گذاشتند، براى اين‌كه بتوانند اين كشور را به سمتى بكشانند. وقتى ما از حقّى دفاع مى‌كرديم، همه، دستشان را در دست هم مى‌گذاشتند تا نگذارند ما از آن حق دفاع كنيم؛ ولى نتوانستند. امروز هم، همه دست در دست هم گذاشته‌اند كه حقّ فلسطينيها را از بين ببرند و نابودكنند. ما هم ايستاده‌ايم و مى‌گوييم: «ما مخالفيم.» فريادشان بلند شده است كه «چرا ايران مخالفت مى‌كند؟!» اين حرف را در مجالس خصوصى مى‌گويند، در مجالس عمومى مى‌گويند، در تبليغاتشان مى‌گويند و تهديد هم مى‌كنند. بكنند! ما آنچه را كه فهميده‌ايم، آنچه را كه تكليفمان است، آنچه را كه مى‌دانيم خداى متعال آن را مى‌خواهد؛ آن را مى‌گوييم، آن را انتخاب مى‌كنيم و آن راه را مى‌رويم. كسى نمى‌تواند روى ملت و دولت و نظام جمهورى اسلامى ايران و خدمتگزاران شما مردم، تأثيرى بگذارد. اين، استقلال سياسى است و ما، اين را به‌دست آورده‌ايم.

از اين مشكلتر، «استقلال اقتصادى» است. استقلال اقتصادى، يعنى ملت و كشور، در تلاش اقتصادى خود روى پاى خود بايستد و به كسى احتياج نداشته باشد. معنايش اين نيست كه ملتى كه استقلال اقتصادى دارد، با هيچ‌كس در دنيا داد و ستد نمى‌كند؛ نه. داد و ستد، دليل ضعف نيست. چيزى را خريدن، چيزى را فروختن، معامله كردن، گفتگوى تجارى كردن، اينها دليل ضعف نيست. اما بايد طورى باشد كه يك ملت، اوّلاً نيازهاى اصلى خودش رابتواند خودش فراهم كند. ثانياً، در معادلات اقتصادى دنيا و مبادلات جهانى، وزنه‌اى باشد. نتوانند او را به آسانى كنار بگذارند؛نتوانند او را به آسانى محاصره كنند؛ نتوانند او را به آسانى فرو دهند و هر چه مى‌خواهند به او املا كنند. امروز كشورهايى كه از لحاظ اقتصادى پيشرفته هستند و قدرتى دارند و متأسفانه استعمار و استكبار دنيا را هم در اختيار دارند و دنبال مى‌كنند اگر بخواهند با كشورى كالايى را مبادله كنند و داد و ستد و همكارى داشته باشند، مواردى را به آن كشور تحميل مى‌كنند. اقتصاد مستقل يك كشور، يعنى آن چيزى كه كشور لازم دارد، در داخل كشور قابل تأمين باشد؛ كارخانه‌هاى كشور، همه كار كنند و كارگران كشور، كار را وظيفه‌ى انسانى و دينى و وجدانى خودشان بدانند. كارگر هم فقط كسى نيست كه در كارخانه است. هركس كه يك كار مفيد در اين مملكت انجام مى‌دهد، يك كارگر است. يك نويسنده، يك هنرمند، يك معلّم، يك مبتكر و يك محقّق، اينها هم كارگرند.

كارگرى افتخار است. افتخار است كه كسى كارگر باشد؛ چه رسد به آن بازوها و پنجه‌هاى توانا و قدرتمندى كه اين چرخهاى كارخانه‌ها را به كار مى‌اندازند؛ كه اگر آن بازوها نباشند، آن چرخها به كار نخواهد افتاد و ملتى كه به چنين وضعى دچار شود، روزگارش سياه خواهد بود.

حالا ما به استقلال اقتصادى رسيده‌ايم يانه؟ من عرض مى‌كنم اين همان است كه مشكلتر است. بايد تلاش كنيم. البته مى‌توانيم امروز ادّعاى استقلال اقتصادى كنيم؛ اما به شرطها و شروطها. اين، چند شرط دارد: اوّلاً اين‌كه در كشور، هر كس، هر كارى را كه به عهده دارد، خوب انجام دهد. فرمود: «رحم اللَّه امرء عمل عملاً فاتقنه(42)»؛ خدا رحمت كند آن كسى را كه كارى انجام دهد و آن را محكم و متقن انجام دهد؛ خوب انجام دهد. شما اگر يك پيچ را مى‌گردانيد و سفت مى‌كنيد، اگر يك چرخ را مى‌چرخانيد، اگر جايى يك بخيه مى‌زنيد، اگر ماشينى را گريسكارى مى‌كنيد، اگر كتابى را چاپ مى‌كنيد، اگر كتابى را مى‌نويسيد، اگر سرِ كلاس درس مى‌دهيد، اگر در بيمارستان به بيماران مى‌رسيد، اگر در شهردارى مشغول تميز كردن معابر شهرى مردم خودتان هستيد، اگر گوينده‌ايد، اگر نويسنده‌ايد، اگر محقّقيد، اگر روحانى هستيد، اگر مشغول تحصيل و درس خواندن هستيد، اگر در دانشگاه يا مدرسه هستيد، اگر در كار هنر مشغوليد، اگر فيلمسازيد، اگر داستان‌نويس هستيد، اگر روزنامه نگاريد؛ هر چه هستيد و هر كه هستيد و هر جا كار مى‌كنيد، بايد سعى كنيد كارى را كه انجام مى‌دهيد، درست انجام دهيد، كامل انجام دهيد، محكم انجام دهيد، و كم نگذاريد. اين، يكى از شرايطى است كه اگر محقّق شود، مابه استقلال اقتصادى مى‌رسيم.

شرط دوم اين است كسانى كه پول و امكانات دارند، فقط به فكر خودشان نباشند؛ چون آن پول هم از همين كشور به‌دست آمده، آن پول هم در سايه‌ى همين ملت و از همين آب و خاك به‌دست آمده است. چه كسى مى‌تواند بگويد «من پول دارم و در پولدارشدنِ خودم، مرهون خدمات و كمكهاى دولت و ملت نيستم»؟ مگر چنين چيزى مى‌شود؟ از آسمان كه براى انسان پول نمى‌ريزند! پول در همين زندگى و تلاش روزمرّه به‌دست مى‌آيد. هزاران نفر كار مى‌كنند؛ يك‌نفر تصادفاً پولدار مى‌شود. كسانى‌كه پول و امكان دارند، اين پول را فقط براى استفاده‌ى خودشان مصرف نكنند. شما اگر مى‌خواهى در جايى سرمايه‌گذارى كنى و به كارى بپردازى، فقط به فكر اين نباش كه اين كار چقدر به من سود مى‌رساند؟ ما نمى‌گوييم هيچ ملاحظه‌ى شخص خودتان را نكنيد. مى‌گوييم ملاحظه‌ى كشورتان را هم بكنيد. سرمايه‌گذارى مضر نكنيد. سرمايه‌گذارى بى‌فايده نكنيد. در كارى كه توليد آن، مملكت را به پيش نمى‌برد سرمايه‌گذارى نكنيد. كسانى‌كه پول و امكانات دارند، وجدان دينى و احساس مسؤوليت داشته باشند.

شرط ديگر اين است كه در محيط كار و تلاش اقتصادى كشور، ابتكار وجود داشته‌باشد. من عرض مى‌كنم چه خوب است كارخانه‌هايى كه در كشور ما وجود دارد؛ چه آنهايى كه در اختيار دولت است و چه آنهايى كه در اختيار مردم است امروز تعداد زيادى از واحدهاى توليدى در اختيارمردم و مال خود مردم است يك مقدار از درآمدشان را براى تحقيق، براى پيشبرد كار و براى كيفيّت بخشيدن به كالاى توليديشان صرف كنند. چرا ما بايد بنشينيم كه ديگرى در اروپا، يا در يك گوشه‌ى ديگر دنيا تحقيقى بكند و ما از او ياد بگيريم؟! مگر ما كمتر از آنها هستيم؟! مگر ما كمتر مى‌فهميم؟! پس بايد تحقيقات كنند، ابتكار كنند، توليد را جلو ببرند، صنعت را جلو ببرند، توليد را از لحاظ كيفيّت و كميّت بالا ببرند. اين هم يك شرط؛ ابتكار داشتن و نوآورى.

چيزى را به بازار خواستِ بشر در سطح جهان عرضه كنيد كه چشمها را به طرف شما بگرداند و به آن احساس احتياج كنند. فقط ادّعا نباشد. در اين ميدان بايد واقعاً عمل باشد. اين هم يك شرط است. بعد، دستگاههاى علمى كشور به كمك اقتصاد كشور بيايند. متفكّرين دانشگاهها بيايند و براى دولت كار كنند. دولت تكيه به متفكّرين و علمايى كند كه در دانشگاهها هستند و درس مى‌خوانند. خيال هم نكنند كه تحقيق و حرف فلان متفكّر اروپايى كه چيزى گفته، هميشه همين است. امروز چيزى مى‌گويند و بيست سال ديگر، ده سال ديگر، پنج سال ديگر، يك نفر عالم ديگر مى‌آيد و آن حرف را باطل مى‌كند و حرف ديگرى مى‌زند. چرا ما عادت كرده‌ايم هر چه غربيها گفتند، بى‌قيد و شرط قبول كنيم و دست روى دست بگذاريم و از آنها گوش كنيم و بپذيريم؟! شما بايد درستش را پيدا كنيد. اقتصاددانان كشور ما بايد آنچه را كه با اوضاع سرزمين ما، با عقايد ما، با خصوصيات مملكت ما و متناسب با مسائل اقتصادى ماست، پيدا كنند. همين‌طور كه اين‌جا اظهار شد، امروز ما مى‌بينيم بحمداللَّه طرحهاى جديد اقتصادى از طرف دولت و مسؤولين كشور در جريان است. اين طرحهاى اقتصادى آن‌طور كه مسؤولين آنها بيان مى‌كنند ان‌شاءاللَّه در آينده نتايج شيرين و خوبى خواهد داشت و اميدواريم كه آن آينده، زودتر برسد. اما من اين را مى‌خواهم عرض كنم كه قشرهاى محروم و فقير و كم‌درآمد، كه گران شدن يك جنس فوراً در زندگى شخصى‌شان اثر مى‌گذارد، بايد تحت حمايت و پوشش قرار گيرند. اين را عرض مى‌كنيم تا مسؤولين مسائل اقتصادى و بخشهاى مختلف اقتصادى و كسانى‌كه كار و توليد در اختيارشان است، روى اين قضايا درست فكر كنند و اين قشرهاى آسيب‌پذير و به‌اصطلاح مستضعفين و محرومين و كم در آمدها، به نحوى كمك شوند، تا ان‌شاءاللَّه اين ملت بتواند اقتصاد را شكوفا كند. اين مى‌شود استقلال اقتصادى.

كارگران ما در حيات اين انقلاب و اين كشور مؤثر بودند. لابد مى‌دانيد در اوّلِ انقلاب، براى اين‌كه كارخانه‌هاى ما را به اعتصاب بكشانند چقدر سرمايه‌گذارى شد! ما در جريان بوديم. حالا نمى‌خواهم جزئيّات آن مسائل را در اين جلسه بگويم؛ اينها مسائل ريزى است كه در جاهاى ديگر و در فرصتهاى مخصوص بايد بيان شود. بنده پيش از پيروزى انقلاب و در بحبوحه‌ى مبارزات، ديدم كه عدّه‌اى قصد داشتند درِ كارخانه‌ها را خشت بگذارند، تا وقتى جمهورى اسلامى تشكيل شد، اين كارخانه‌ها مطلقاً جواب ندهد! اين نيّت را داشتند. اما چه كسى در مقابلشان مقاومت كرد؟ كارگران. من همان ايام به يك كارخانه رفتم شايد كارگران آن كارخانه در همين جمعيت حضور داشته باشند و يا وقتى اين ديدار پخش مى‌شود، بشنوند در آن كارخانه، كمونيستها و چپها و به‌اصطلاح و به قول خودشان «طرفداران طبقه‌ى كارگر»، به سر من ريختند براى اين‌كه بنده را نابود كنند؛ چون فهميدند من به آن‌جا رفته‌ام كه جلو خرابكاريهاى آنها را بگيرم. اما كارگران كارخانه، كه چپها خيال مى‌كردند آنها را در مشت دارند، از من دفاع كردند. بعد هم كه فرداى آن روز رفتيم، ديديم همه‌ى آنها را از كارخانه بيرون كرده‌اند.

كارگران ما اين‌گونه‌اند. دشمن، امروز هم تلاش مى‌كند؛ اين را بدانيد. چون مى‌دانند كه جمهورى اسلامى در مقابل امريكا و در مقابل دشمن، قرص و محكم ايستاده است؛ براى اين‌كه به زانويش در آورند، امروز هم تلاش مى‌كنند تا شايد بتوانند برنامه‌هاى كشور را به‌كلّى مختل كنند. اگر غرب و امريكا و دشمنان ما و منافقين و ديگران و ديگران بتوانند كارخانه‌هاى ما را از كار بيندازند، ضربه‌ى حسابى زده‌اند و امروز تلاش مى‌كنند كه اين ضربه را بزنند. امروز چه كسانى در مقابل اينها ايستاده‌اند؟ كارگران مسلمان ما؛ كارگران با وجدان ما. در گذشته هم از اوّلِ انقلاب تا امروز همين‌طور بوده است؛ امروز هم همين‌طور است و به فضل پروردگار، در آينده هم، هميشه كارگران ما به سينه‌ى نامحرمانى كه بخواهند در محيط كار ما اخلال كنند، خواهند زد.

سومى كه از همه سخت‌تر است، «استقلال فرهنگى» است. اين، بسيار سخت است و بسيار خون دل دارد. مبارزه براى استقلال فرهنگى، از همه‌ى انواع استقلالها سخت‌تر است. من يك وقت گفتم دشمنان «شبيخون فرهنگى» مى‌زنند. اين ادّعا راست است و خدا مى‌داند كه راست است. بعضى نمى‌فهمند؛ يعنى صحنه را نمى‌بينند. كسى كه صحنه را مى‌بيند، ملتفت است كه دشمن چه‌كار مى‌كند و مى‌فهمد كه شبيخون است، و چه شبيخونى هم هست!

من در يك جمله‌ى ساده و كوتاه عرض كنم كه يك ملت، با نيروى ايمان و اعتقادش مبارزه مى‌كند. اصلاً مبارزه و جنگيدن و مقاومت كردن، با ايمان است، نه با دست و چشم و بدن. دست و چشم و بدن ابزار است. يك آدم سالم و قوى، يك تيرانداز ماهر و آگاه به همه‌ى فنون جنگى را در نظر بگيريد كه به جنگيدن ايمان ندارد. يك نفر ناوارد را هم در نظر بگيريد كه بلد نيست چگونه تفنگ را به دستش بگيرد؛ اما معتقد است كه بايد با چنگ و دندان جنگيد. اين دو نفر، كدامشان بهتر مى‌جنگند؟ آن‌كه جنگيدن بلد است، اما معتقد نيست، نمى‌جنگد! درست است كه بلد است، اما بلدىِ خودش را به كار نمى‌اندازد. يكى هم هست كه جنگيدن بلد نيست، اما معتقد است كه بايد جنگيد. لذا با چنگ و دندان مى‌جنگد و جنگيدن را در اسرع وقت ياد مى‌گيرد.

مگر بسيجيهاى ما چه كار كردند؟ بسيجيهاى ما مگر دوره‌هاى آن‌چنانى ديده بودند؟ دوره‌هاى بيست روزه، دوره‌هاى چهل و پنج روزه، دوره‌هاى دوماهه و سه‌ماهه ديدند؛ اما ديديد در ميدان جنگ چه كردند. چرا؟ چون معتقد بودند كه بايد دفاع كرد و جنگيد. ملت ما از وقتى انقلاب كرد تا امروز، معتقد بوده است كه بايد با دشمنان اسلام بجنگد؛ با متجاوزين، با زورگوها و با آنهايى كه سرنوشت اين مملكت را دهها سال در دست داشتند و خوردند و چاپيدند و از بين بردند، بايد مبارزه كند؛ بايد همه‌ى لذّتها را كنار بگذارد و به ميدان مبارزه بيايد. ملت ما اين عقيده را داشت؛ به ميدان آمد و انقلاب پيروز شد، جنگ پيروز شد و تا امروز، بحمداللَّه، پيش آمده‌ايم.

حال اگر دشمن با امواج خبرى وارد كشور ما شود؛ با راديوهايش وارد كشور ما شود و حرفهايش را وارد كشور ما كند و در ذهن ملت اين‌طور وارد كند كه «مبارزه خوب نيست؛ دفاع از اسلام فايده‌اى ندارد؛ ايستادگى در مقابل دشمن ثمرى ندارد؛ هر چه زحمت بكشيد و مبارزه كنيد، ضرر كرده‌ايد» آيا باز هم در مملكت ايران، مبارزه‌اى عليه دشمنان اسلام باقى خواهد بود؟! معلوم است كه نه! خيلى از مسلمانان در دنيا هستند كه با امريكا و دشمنان اسلام مبارزه نمى‌كنند. خيلى ملتها هستند كه قرآن هم مى‌خوانند، نماز هم مى‌خوانند، عبادت هم مى‌كنند، اما با دشمن اسلام مبارزه نمى‌كنند كه هيچ، با آنها دوستى هم مى‌كنند! اگر دشمن بتواند ملت ما را به ملتى كه اعتقادى به مبارزه ندارد، اميدى به پيروزى ندارد، زهدى نسبت به جلوه‌هاى شهوانى و مادّى ندارد، تبديل كند، پيروز شده‌است. اين‌جاست كه مبارزه‌ى فرهنگى، مبارزه‌اى واجب‌تر از واجب مى‌شود.

امروز اين كار را مى‌كنند. امروز در جبهه‌هاى مختلف، دشمن كار مى‌كند. يك جبهه، جبهه‌ى جوانان ما در مدارس است. اين جوانان عزيز ما دختران و پسران پاكيزه‌ى ما بچه‌هاى همين ملتند. دل پاكيزه، جسم‌پاكيزه و مغز پاكيزه‌ى آنها را با تحريكات شهوانى، با پخش‌كردن عكسهاى مهيّج شهوت، با فيلم و ويدئو و نوار و انواع و اقسام خباثتها و رذالتها به جوش مى‌آورند و آنها را به فساد مى‌كشانند. ببينيد اين چه جنايت بزرگى است! اين، يكى از كارهايى است كه مى‌كنند.

عدّه‌اى خيال كرده‌اند كه وقتى ما به تهاجم فرهنگى غرب حمله مى‌كنيم، فقط مسأله‌مان اين‌است كه يك نفر در خيابان حجابش را درست رعايت نكرده است. مردم بحمداللَّه حجابشان را رعايت مى‌كنند؛ الّا افرادى قليل. مسأله‌ى اينها نيست. اين، فرعى است. اصل قضيه آن است كه داخل خانه‌هاست و از مجامع جوانان سرچشمه مى‌گيرد و دشمنان آن‌جا كار مى‌كنند. آن‌كه آشكار نيست، آن‌كه پنهان است، خطر آن‌جاست. جوانان ما شهوات را دور انداختند، راحتى و لذّت را دور انداختند؛ رفتند در ميدان مبارزه و توانستند دشمن را به زانو درآورند. حال دشمن از جوانان ما انتقامش را مى‌گيرد. انتقامش چيست؟ انتقام دشمن اين است كه جوانان ما را به لذّات و شهوات سرگرم كند. پول خرج مى‌كنند، عكس مبتذل چاپ مى‌كنند و مجّانى بين جوانان منتشر مى‌كنند. ويدئو درست مى‌كنند و فيلمهاى مهيّج شهوت را مجّانى به اين و آن مى‌دهند كه نگاه كنند. البته، يك‌عدّه از اين طريق، پول هم دست مى‌آورند؛ اما آنهايى كه سرمايه‌گذارى مى‌كنند، براى پول، سرمايه‌گذارى نمى‌كنند. مى‌توانند آنها را در كشورهاى ديگر، آزادانه پخش كنند و پول به‌دست آورند. اين‌جا مى‌خواهند نسل جوان را ضايع و نابود كنند.

اين، هجومِ يك مهاجم است. حال، بيننا و بين اللَّه، اگر دستگاه قضايى اين كشور، كسى را كه به چنين فسادى دامن مى‌زند، دستگير كرد، چه مجازاتى براى او مناسبتر از همه است؟ كسى كه هزاران جوان اين مملكت را جوانان پاك و پاكيزه‌ى ما را؛ بچه‌هاى معصوم ما را به وادى فساد و شهوترانى مى‌كشاند، مجازاتش چيست؟ به نظر من، اينها بايد به شديدترين وجه مجازات شوند.

هدفِ تهاجم فرهنگى دشمن اين است كه ذهن مردم را عوض كند؛ از راه اسلام منصرف نمايد و از مبارزه نااميد سازد. آن آقايى كه خودش به حسب آنچه كه ما مى‌بينيم خسر الدنيا و الاخره است، بر مى‌دارد مى‌نويسد كه «ملت ايران خسر الدنيا و الاخره شده‌اند»! مى‌نويسند، و چاپ هم مى‌كنند كه «مسلمانهاى عالم و از جمله ملت ايران، خسر الدنيا و الاخره شدند.» چرا؟ چون با امريكا جنگيدند؛ مقصودش اين است! اين، خسر الدنيا و الاخره بودن است؟! ملت ايران كه توانست خود را از ذلّتِ وابستگى نجات دهد؛ توانست خود را از ذلّت و ننگ ارتباط و اتّصال با رژيم منحوس دست نشانده‌ى فاسد پهلوى و ارتباط با امريكا نجات دهد و اين‌طور شجاعت و شهامت و سربلندى در دنيا از خود به نمايش بگذارد و در جاده‌ى آزادگى گام نهد، خسر الدنيا و الاخره است؟! اين جوانان ما، اين خانواده‌هاى مؤمن ما، اين زن و مرد دلباخته‌ى دين و عاشق راه خدا، خسر الدنيا و الاخره‌اند؟! خودشان خسر الدنيا و الاخره‌اند! كسى كه اين را مى‌گويد، حقيقتاً خسر الدنيا و الاخره است. نه دنيا دارند، نه آخرت. دنياشان، دنياى نكبت؛ آخرتشان هم بلاشك، قهر و عذاب الهى است. نسبت به مردم اين حرفها را مى‌زنند و پخش هم مى‌كنند. براى چه پخش مى‌كنند؟ براى اين‌كه مردم را متزلزل كنند؛ براى اين‌كه ايمان مردم را عوض كنند. اين، كار كيست؟ كار همان دشمنى كه استقلال اقتصادى به ضرر اوست، استقلال سياسى به ضرر اوست؛ استقلال فرهنگى به ضرر اوست.

اينها عوامل دشمنند. اين، تهاجم فرهنگى است. اين، مبارزه با ملت ايران است، كه دشمنان انجام مى‌دهند. مخصوص ما هم نيست؛ اينها با اسلام بدند و با اسلام دشمنى مى‌كنند.

حال وظيفه‌ى ما چيست؟ من مى‌گويم وظيفه‌ى معلّم و فرهنگى و دانش‌آموز كه اينها در مركز دايره قرار دارند و همچنين همه‌ى كسانى‌كه با امور فرهنگى كشور سر و كار دارند، يك جهاد و مبارزه‌ى طولانى است.

اين روزها روز بزرگداشت معلّم است و هيچ بزرگداشتى از اين بالاتر نيست كه امروز سنگينترين بخش كار، كه از غير شما بر نمى‌آيد، بر دوش شماست. كارهاى آسان را ديگران كردند. امروز روزى است كه معلّمين كشور بايد آن كار مشكل را انجام دهند. آن كارِ مشكل چيست؟ ساختنِ انسانهاىِ مسلمان، مؤمن، متديّن و سالم از لحاظ روحى و اعتقادى. ساختنِ جوانى كه بتواند با دستهاى نيرومند خود، چرخ مملكت را بگرداند و اين، بزرگترين كار است.

اميدوارم خداى متعال به همه‌ى شما معلّمين، كارگران، دانش‌آموزان، دانشجويان و به همه‌ى كسانى كه دست‌اندركار امور فرهنگى يا اقتصادى كشورند و به مسؤولين اين كشور، توفيق دهد و روح مطهّر امام و قلب مقدّس ولىّ‌عصر از شما راضى باشد، و دعاى آن بزرگوار شامل حال همه‌ى شما گردد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
42) بحارالانوار / ج 22 / ص 157