بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً تشكر ميكنم از همهى برادران و خواهران كه در بخشهاى مختلف - و همه هم لازم - مشغول كار و تلاش هستيد؛ چه بخش مربوط به نماز، چه زكات، چه تفسير، چه مهدويت و چه بقيهى آنچه كه جناب آقاى قرائتى بيان كردند. همهى اينها كارهاى مهمى است، كارهاى لازمى است و حقاً و انصافاً كار در اين بخشها يك انفاق حقيقى و صدقهى مقبولهى عنداللَّه تعالى است انشاءاللَّه. از همه متشكريم، ولى بالخصوص از جناب آقاى قرائتى لازم است تشكر كنيم. تشكر كه نه؛ چون كار، كار خداست، براى خداست، انشاءاللَّه خداوند بايد از ايشان و همكارانشان تشكر كند؛ لكن قدردانى بايد بكنيم. من اين چند جمله را در جمع شما برادران و خواهران بگويم:
آقاى قرائتى يك نمونهى بسيار خوب و درسآموزى است خود ايشان. اولاً كارهائى را كه ايشان مباشر آنها شد، دنبال آنها رفت، همهاش خلأهائى بود كه وجود داشت؛ ايشان خلأها را پر كرده؛ خيلى ارزش دارد. بعضى كارها خوبند، اما تكرارىاند. اگر كسى توانست نيازها را، خلأها را پيدا كند، بشناسد و همت بگمارد بر اينكه اين خلأها را پر كند، اين ارزش مضاعفى دارد. ايشان اينجور عمل كرده است؛ هم در قضيهى نماز - نمازِ با اين عظمت، با اين اهميت، ركن دين، مايهى قبول همهى اعمال انسان، اين مورد بىاعتنائى قرار بگيرد در جامعه، توجه لازم به آن نشود. اين، خيلى خلأ بزرگى است - ايشان به اين خلأ پرداخت، هم مسئلهى زكات، كه واقعاً در جامعهى ما مطرح نبود و خود اين مطرح نبودن يك نقطهى ضعف بود، يك نقيصه بود، ايشان همت كرد، وارد شد؛ همه جا برو، همه جا بگو، به همه اصرار كن، خسته نشو، تا اين به جريان بيفتد. قضيهى تفسير همين جور است، قضيهى مهدويت و بقيهى قضايائى كه حالا ايشان دنبال ميكنند؛ اين يك نكته است در كار آقاى قرائتى عزيز و محترممان.
نكتهى دوم كه اهميت آن از نكتهى اول بيشتر هم هست، صفا و خلوص ايشان است. خود اين صفا هم موجب شده است كه ايشان بتواند كارها را پيش ببرد. خداى متعال با نيتهاى خالص همراه است؛ خلوص نيت تأثير عجيبى دارد در پيشرفت كارهائى كه با اين نيت انجام ميگيرد. اين هم يك نكته است؛ خيلى مهم است.
من اينها را عرض كردم نه براى خاطر اينكه حالا بخواهيم از يكى تجليل كنيم يا يكى را بزرگ كنيم. اينها كه نه مورد احتياج و انتظار آقاى قرائتى است، نه ما دنبال اين چيزها هستيم؛ ميخواهيم اينجور كار كردن براى ما - براى همهمان، بخصوص ما طلبهها - الگو بشود؛ يعنى اينجور حركت كنيم؛ نه اينكه حالا همين كارها را بكنيم؛ بلكه به اين معنا كه بگرديم دنبال خلأها، دنبال آنچه كه نياز به آن هست، اينها را پيدا كنيم. هر كسى ذوقى دارد، استعدادى دارد، توانائىهايى دارد، ظرفيتى دارد، از اين ظرفيت استفاده بشود براى اينكه كار انجام بگيرد. اين يك.
دوم، استمرار و پيگيرى، كه من حالا همين جا از خود آقاى قرائتى و همكاران ايشان هم ميخواهم كه اين كارهائى كه شروع كردند، مطلقاً اينها را رها نكنند؛ اين كارها پيگيرى بشود، دنبالگيرى بشود. اينجور نباشد كه يك كارى را شروع كنيم، بمجرد اينكه بركاتى، ثمراتى از آن ظاهر شد، خرسند بشويم، خوشحال بشويم، خدا را هم شكر بكنيم، ولى احساس بىنيازى، احساس سيرى به ما دست بدهد؛ نه، بايد كار دنبال بشود. اميدواريم انشاءاللَّه خداوند به ايشان، به همهى شما برادران، خواهران عزيز كمك كند، طول عمر بدهد، سلامتى بدهد كه بتوانيد اين كارها را دنبال كنيد؛ اينها مهم است.
اما مسئلهى مهدويت كه اين روزها به مناسبت نزديكى نيمهى شعبان و عيد بزرگ اسلامى - بلكه بشرى - با طرح اين مسئله تناسب دارد، همين قدر بايد عرض كنيم كه مسئلهى مهدويت در شمار چند مسئلهى اصلى در چرخه و حلقهى معارف عاليهى دينى است؛ مثل مسئلهى نبوت مثلاً، اهميت مسئلهى مهدويت را در اين حد بايد دانست. چرا؟ چون آن چيزى كه مهدويت مبشر آن هست، همان چيزى است كه همهى انبياء، همهى بعثتها براى خاطر آن آمدند و آن ايجاد يك جهان توحيدى و ساخته و پرداختهى بر اساس عدالت و با استفادهى از همهى ظرفيتهائى است كه خداى متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ يك چنين دورانى است ديگر، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام اللَّه عليه و عجّل اللَّه تعالى فرجه). دوران جامعهى توحيدى است، دوران حاكميت توحيد است، دوران حاكميت حقيقى معنويت و دين بر سراسر زندگى انسانهاست و دوران استقرار عدل به معناى كامل و جامع اين كلمه است. خب، انبياء براى اين آمدند.
ما مكرر عرض كرديم كه همهى حركتى كه بشريت در سايهى تعاليم انبياء، در طول اين قرون متماديه انجام دادند، حركت به سمت جادهى اسفالتهى عريضى است كه در دوران حضرت مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) به سمت اهداف والا كشيده شده است كه بشر در آن جاده حركت خواهد كرد. مثل اينكه يك جماعتى از انسانها در كوه و كمر و راههاى دشوار و باتلاقزارها و خارستانها با راهنمائىهاى كسانى همين طور حركت دارند ميكنند تا خودشان را به آن جادهى اصلى برسانند. وقتى به جادهى اصلى رسيدند، راه باز است؛ صراط مستقيم روشن است؛ حركت در آن آسان است؛ راحت در آن راه حركت ميكنند. وقتى به جاده اصلى رسيدند، اينجور نيست كه حركت متوقف بشود؛ نه، تازه حركت به سمت اهداف والاى الهى شروع ميشود؛ چون ظرفيت بشر يك ظرفيت تمامنشدنى است. در طول اين قرون متمادى، بشر از كجراههها، بيراههها، راههاى دشوار، سخت، با برخورد با موانع گوناگون، با بدن رنجور و پاى مجروح شده و زخمآلود، در بين اين راهها حركت كرده است تا خودش را به اين جادهى اصلى برساند. اين جادهى اصلى همان جادهى زمان ظهور است؛ همان دنياى زمان ظهور است كه اصلاً حركت بشريت به يك معنا از آنجا شروع ميشود.
اگر مهدويت نباشد، معنايش اين است كه همهى تلاش انبياء، همهى اين دعوتها، اين بعثتها، اين زحمات طاقتفرسا، اينها همهاش بىفايده باشد، بىاثر بماند. بنابراين، مسئلهى مهدويت يك مسئلهى اصلى است؛ جزو اصلىترين معارف الهى است. لذاست كه در همهى اديان الهى هم تقريباً - حالا تا آنجائى كه ما اطلاع داريم - يك چيزى كه لبّ و معناى حقيقى آن همان مهدويت است، وجود دارد، منتها به شكلهاى تحريف شده، به شكلهاى مبهم، بدون اينكه درست روشن باشد كه چه ميخواهند بگويند.
مسئلهى مهدويت در اسلام هم جزو مسلّمات است؛ يعنى مخصوص شيعه نيست. همهى مذاهب اسلامى غايت جهان را كه اقامهى حكومت حق و عدل به وسيلهى مهدى (عليه الصّلاة و السّلام و عجّل اللَّه فرجه) است، قبول دارند. روايات معتبر از طرق مختلف، در مذاهب گوناگون، از پيغمبر اكرم و از بزرگان نقل شده است. بنابراين، هيچ ترديدى در آن نيست. منتها امتياز شيعه در اين است كه مسئلهى مهدويت در آن يك مسئلهى مبهم نيست؛ يك مسئلهى پيچيدهاى كه براى بشر قابل فهم نباشد، نيست؛ يك مسئلهى روشن است، مصداق واضحى دارد كه اين مصداق را ميشناسيم، خصوصياتى از او را ميدانيم، پدران او را ميشناسيم، خانوادهى او را ميشناسيم، ولادت او را ميشناسيم، جزئيات آن را خبر داريم. در اين معرفى هم باز روايات شيعه، تنهائى در صحنه نيستند؛ حتّى رواياتى از غير طريق شيعه هم وجود دارد كه همين معرفى را براى ما روشن ميكند و بايد كسانى كه مال مذاهب ديگر هستند، توجه كنند و دقت كنند تا اين حقيقت روشن را دربيابند. بنابراين اهميت مسئله يك چنين سطحى دارد و ما بيشتر از ديگران اولى هستيم به اينكه به اين مسئله بپردازيم؛ كارهاى علمى و دقيق و متقن روى اين مسئله انجام بگيرد.
مسئلهى انتظار هم كه جزء لاينفك مسئلهى مهدويت است، از آن كليدواژههاى اصلى فهم دين و حركت اساسى و عمومى و اجتماعى امت اسلامى به سمت اهداف والاى اسلام است؛ انتظار؛ انتظار يعنى ترقب، يعنى مترصد يك حقيقتى كه قطعى است، بودن؛ اين معناى انتظار است. انتظار يعنى اين آينده حتمى و قطعى است؛ بخصوص انتظارِ يك موجود حىّ و حاضر؛ اين خيلى مسئلهى مهمى است. اينجور نيست كه بگويند كسى متولد خواهد شد، كسى به وجود خواهد آمد؛ نه، كسى است كه هست، وجود دارد، حضور دارد، در بين مردم است. در روايت دارد كه مردم او را مىبينند، همچنانى كه او مردم را مىبيند، منتها نميشناسند. در بعضى از روايات تشبيه شده است به حضرت يوسف كه برادران او را ميديدند، بين آنها بود، در كنار آنها بود، روى فرش آنها راه ميرفت، ولى نميشناختند. يك چنين حقيقت بارز، واضح و برانگيزانندهاى؛ اين كمك ميكند به معناى انتظار. اين انتظار را بشريت نياز دارد، امت اسلامى به طريق اولى نياز دارد. اين انتظار، تكليف بر دوش انسان ميگذارد. وقتى انسان يقين دارد كه يك چنين آيندهاى هست؛ همچنانى كه در آيات قرآن هست: «و لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون. انّ فى هذا لبلغا لقوم عابدين»(1) - مردمانى كه اهل عبوديت خدا هستند، ميفهمند - بايد خود را آماده كنند، بايد منتظر و مترصد باشند. انتظار لازمهاش آمادهسازى خود هست. بدانيم كه يك حادثهى بزرگ واقع خواهد شد و هميشه منتظر باشيد. هيچ وقت نميشود گفت كه حالا سالها يا مدتها مانده است كه اين اتفاق بيفتد، هيچ وقت هم نميشود گفت كه اين حادثه نزديك است و در همين نزديكى اتفاق خواهد افتاد. هميشه بايد مترصد بود، هميشه بايد منتظر بود. انتظار ايجاب ميكند كه انسان خود را به آن شكلى، به آن صورتى، به آن هيئت و خُلقى نزديك كند كه در دوران مورد انتظار، آن خُلق و آن شكل و آن هيئت متوقع است. اين لازمهى انتظار است. وقتى بناست در آن دوران منتظَر عدل باشد، حق باشد، توحيد باشد، اخلاص باشد، عبوديت خدا باشد - يك چنين دورانى قرار است باشد - ما كه منتظر هستيم، بايد خودمان را به اين امور نزديك كنيم، خودمان را با عدل آشنا كنيم، آمادهى عدل كنيم، آمادهى پذيرش حق كنيم. انتظار يك چنين حالتى را به وجود مىآورد.
يكى از خصوصياتى كه در حقيقتِ انتظار گنجانده شده است، اين است كه انسان به وضع موجود، به اندازهى پيشرفتى كه امروز دارد، قانع نباشد؛ بخواهد روزبهروز اين پيشرفت را، اين تحقق حقايق و خصال معنوى و الهى را در خود، در جامعه بيشتر كند. اينها لوازم انتظار است.
خب، بحمداللَّه امروز كسانى دارند در مسئلهى انتظار كارِ عالمانه ميكنند؛ آن طورى كه در گزارشهاى جناب آقاى قرائتى بود و قبلاً هم اين گزارش را خوانده بودم، حالا هم كه ايشان اشاره كردند و گفتند. از كارِ عالمانه و همراه با دقت در مسئلهى انتظار و مسئلهى دوران ظهور نبايد غفلت كرد. و از كارِ عاميانه و جاهلانه بشدت بايد پرهيز كرد. از جملهى چيزهائى كه ميتواند يك خطر بزرگ باشد، كارهاى عاميانه و جاهلانه و دور از معرفت و غير متكى به سند و مدرك در مسئلهى مربوط به امام زمان (عجّلاللَّه تعالى فرجه الشّريف) است، كه همين زمينه را براى مدعيان دروغين فراهم ميكند. كارهاى غيرعالمانه، غيرمستند، غير متكى به منابع و مدارك معتبر، صرف تخيلات و توهمات؛ اينجور كارى مردم را از حالت انتظار حقيقى دور ميكند، زمينه را براى مدعيان دروغگو و دجال فراهم ميكند؛ از اين بايستى بشدت پرهيز كرد.
در طول تاريخ مدعيانى بودند؛ بعضى از مدعيان هم همين چيزى كه حالا اشاره كردند، يك علامتى را بر خودشان يا بر يك كسى تطبيق كردند؛ همهى اينها غلط است. بعضى از اين چيزهائى كه راجع به علائم ظهور هست، قطعى نيست؛ چيزهائى است كه در روايات معتبرِ قابل استناد هم نيامده است؛ روايات ضعيف است، نميشود به آنها استناد كرد. آن مواردى هم كه قابل استناد هست، اينجور نيست كه بشود راحت تطبيق كرد. هميشه عدهاى اين شعرهاى شاه نعمتاللَّه ولى را - در طول سالهاى متمادى و در موارد زيادى - بر آدمهاى مختلفى در قرون مختلف تطبيق كردند، كه بنده ديدم. گفتند بله، اينى كه گفته من فلان كس را، فلان جور مىبينم، اين فلان كس است؛ يك شخصى را گفتهاند. باز در يك زمان، صد سال بعد مثلاً، يك كس ديگرى را پيدا كردند و به او تطبيق كردند! اينها غلط است، اينها كارهاى منحرفكننده است، كارهاى غلطانداز است. وقتى انحراف و غلط به وجود آمد، آن وقت حقيقت، مهجور خواهد شد، مشتبه خواهد شد، وسيلهى گمراهى اذهان مردم فراهم خواهد شد؛ لذا از كارِ عوامانه، از تسليم شدن در مقابل شايعات عاميانه بايستى بشدت پرهيز كرد. كارِ عالمانه، قوى، متكى به مدرك و سند، كه البته كار اهل فنِ اين كار است، اين هم كار هر كسى نيست، بايد اهل فن باشد، اهل حديث باشد، اهل رجال باشد، سند را بشناسد، اهل تفكر فلسفى باشد؛ بداند، حقايقى را بشناسد، آن وقت ميتواند در اين زمينه وارد ميدان شود و كار تحقيقاتى انجام دهد. اين بخش از كار را هرچه ممكن است، بيشتر بايد جدى گرفت تا راه انشاءاللَّه براى مردم باز شود؛ هرچه دلها با مقولهى مهدويت آشنا شود و انس پيدا كند و حضور آن بزرگوار براى ما، ما مردمى كه در دوران غيبت هستيم، محسوستر شود و بيشتر حس كنيم و رابطه بيشتر داشته باشيم، اين براى دنياى ما و براى پيشرفت ما به سمت آن اهداف بهتر خواهد بود.
اين توسلاتى كه در زيارات مختلف وجود دارد كه بعضى از اينها اسانيد خوبى هم دارد، اينها بسيار باارزش است. و توسل، توجه، انسِ با آن بزرگوار از دور. اين انس به معناى اين نيست كه حالا كسى ادعا كند كه من خدمت حضرت ميرسم يا صداى ايشان را ميشنوم؛ ابداً اينجور نيست. غالب آنچه كه در اين زمينه گفته ميشود، ادعاهائى است كه يا دروغ است، يا طرف دروغ هم نميگويد، تصور ميكند، تخيل ميكند. ما كسانى را ديديم. آدمهاى دروغگوئى نبودند، اما خيال ميكردند، تخيل ميكردند؛ تخيلات خودشان را به عنوان واقعيت براى اين و آن نقل ميكردند! نبايستى تسليم اينها شد. راه درست، راه منطقى. آن توسل، توسل از دور است؛ توسلى است كه امام آن را از ما ميشنود، انشاءاللَّه ميپذيرد؛ ولو اينكه ما با مخاطب خودمان از دور داريم حرف ميزنيم؛ اشكالى ندارد. خداى متعال سلامِ سلامدهندگان و پيامِ پيامدهندگان را به آن بزرگوار ميرساند. اين توسلات و اين انس معنوى بسيار خوب و لازم است.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال ظهور آن حضرت را هرچه نزديكتر كند، ما را جزو ياران آن بزرگوار، هم در غيبتش، هم در حضورش قرار بدهد و انشاءاللَّه ما را جزو مجاهدانِ در كنار آن بزرگوار و شهيدشدگان در ركاب آن بزرگوار قرار بدهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) انبيا: 105 و 106
اولاً تشكر ميكنم از همهى برادران و خواهران كه در بخشهاى مختلف - و همه هم لازم - مشغول كار و تلاش هستيد؛ چه بخش مربوط به نماز، چه زكات، چه تفسير، چه مهدويت و چه بقيهى آنچه كه جناب آقاى قرائتى بيان كردند. همهى اينها كارهاى مهمى است، كارهاى لازمى است و حقاً و انصافاً كار در اين بخشها يك انفاق حقيقى و صدقهى مقبولهى عنداللَّه تعالى است انشاءاللَّه. از همه متشكريم، ولى بالخصوص از جناب آقاى قرائتى لازم است تشكر كنيم. تشكر كه نه؛ چون كار، كار خداست، براى خداست، انشاءاللَّه خداوند بايد از ايشان و همكارانشان تشكر كند؛ لكن قدردانى بايد بكنيم. من اين چند جمله را در جمع شما برادران و خواهران بگويم:
آقاى قرائتى يك نمونهى بسيار خوب و درسآموزى است خود ايشان. اولاً كارهائى را كه ايشان مباشر آنها شد، دنبال آنها رفت، همهاش خلأهائى بود كه وجود داشت؛ ايشان خلأها را پر كرده؛ خيلى ارزش دارد. بعضى كارها خوبند، اما تكرارىاند. اگر كسى توانست نيازها را، خلأها را پيدا كند، بشناسد و همت بگمارد بر اينكه اين خلأها را پر كند، اين ارزش مضاعفى دارد. ايشان اينجور عمل كرده است؛ هم در قضيهى نماز - نمازِ با اين عظمت، با اين اهميت، ركن دين، مايهى قبول همهى اعمال انسان، اين مورد بىاعتنائى قرار بگيرد در جامعه، توجه لازم به آن نشود. اين، خيلى خلأ بزرگى است - ايشان به اين خلأ پرداخت، هم مسئلهى زكات، كه واقعاً در جامعهى ما مطرح نبود و خود اين مطرح نبودن يك نقطهى ضعف بود، يك نقيصه بود، ايشان همت كرد، وارد شد؛ همه جا برو، همه جا بگو، به همه اصرار كن، خسته نشو، تا اين به جريان بيفتد. قضيهى تفسير همين جور است، قضيهى مهدويت و بقيهى قضايائى كه حالا ايشان دنبال ميكنند؛ اين يك نكته است در كار آقاى قرائتى عزيز و محترممان.
نكتهى دوم كه اهميت آن از نكتهى اول بيشتر هم هست، صفا و خلوص ايشان است. خود اين صفا هم موجب شده است كه ايشان بتواند كارها را پيش ببرد. خداى متعال با نيتهاى خالص همراه است؛ خلوص نيت تأثير عجيبى دارد در پيشرفت كارهائى كه با اين نيت انجام ميگيرد. اين هم يك نكته است؛ خيلى مهم است.
من اينها را عرض كردم نه براى خاطر اينكه حالا بخواهيم از يكى تجليل كنيم يا يكى را بزرگ كنيم. اينها كه نه مورد احتياج و انتظار آقاى قرائتى است، نه ما دنبال اين چيزها هستيم؛ ميخواهيم اينجور كار كردن براى ما - براى همهمان، بخصوص ما طلبهها - الگو بشود؛ يعنى اينجور حركت كنيم؛ نه اينكه حالا همين كارها را بكنيم؛ بلكه به اين معنا كه بگرديم دنبال خلأها، دنبال آنچه كه نياز به آن هست، اينها را پيدا كنيم. هر كسى ذوقى دارد، استعدادى دارد، توانائىهايى دارد، ظرفيتى دارد، از اين ظرفيت استفاده بشود براى اينكه كار انجام بگيرد. اين يك.
دوم، استمرار و پيگيرى، كه من حالا همين جا از خود آقاى قرائتى و همكاران ايشان هم ميخواهم كه اين كارهائى كه شروع كردند، مطلقاً اينها را رها نكنند؛ اين كارها پيگيرى بشود، دنبالگيرى بشود. اينجور نباشد كه يك كارى را شروع كنيم، بمجرد اينكه بركاتى، ثمراتى از آن ظاهر شد، خرسند بشويم، خوشحال بشويم، خدا را هم شكر بكنيم، ولى احساس بىنيازى، احساس سيرى به ما دست بدهد؛ نه، بايد كار دنبال بشود. اميدواريم انشاءاللَّه خداوند به ايشان، به همهى شما برادران، خواهران عزيز كمك كند، طول عمر بدهد، سلامتى بدهد كه بتوانيد اين كارها را دنبال كنيد؛ اينها مهم است.
اما مسئلهى مهدويت كه اين روزها به مناسبت نزديكى نيمهى شعبان و عيد بزرگ اسلامى - بلكه بشرى - با طرح اين مسئله تناسب دارد، همين قدر بايد عرض كنيم كه مسئلهى مهدويت در شمار چند مسئلهى اصلى در چرخه و حلقهى معارف عاليهى دينى است؛ مثل مسئلهى نبوت مثلاً، اهميت مسئلهى مهدويت را در اين حد بايد دانست. چرا؟ چون آن چيزى كه مهدويت مبشر آن هست، همان چيزى است كه همهى انبياء، همهى بعثتها براى خاطر آن آمدند و آن ايجاد يك جهان توحيدى و ساخته و پرداختهى بر اساس عدالت و با استفادهى از همهى ظرفيتهائى است كه خداى متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده؛ يك چنين دورانى است ديگر، دوران ظهور حضرت مهدى (سلام اللَّه عليه و عجّل اللَّه تعالى فرجه). دوران جامعهى توحيدى است، دوران حاكميت توحيد است، دوران حاكميت حقيقى معنويت و دين بر سراسر زندگى انسانهاست و دوران استقرار عدل به معناى كامل و جامع اين كلمه است. خب، انبياء براى اين آمدند.
ما مكرر عرض كرديم كه همهى حركتى كه بشريت در سايهى تعاليم انبياء، در طول اين قرون متماديه انجام دادند، حركت به سمت جادهى اسفالتهى عريضى است كه در دوران حضرت مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشّريف) به سمت اهداف والا كشيده شده است كه بشر در آن جاده حركت خواهد كرد. مثل اينكه يك جماعتى از انسانها در كوه و كمر و راههاى دشوار و باتلاقزارها و خارستانها با راهنمائىهاى كسانى همين طور حركت دارند ميكنند تا خودشان را به آن جادهى اصلى برسانند. وقتى به جادهى اصلى رسيدند، راه باز است؛ صراط مستقيم روشن است؛ حركت در آن آسان است؛ راحت در آن راه حركت ميكنند. وقتى به جاده اصلى رسيدند، اينجور نيست كه حركت متوقف بشود؛ نه، تازه حركت به سمت اهداف والاى الهى شروع ميشود؛ چون ظرفيت بشر يك ظرفيت تمامنشدنى است. در طول اين قرون متمادى، بشر از كجراههها، بيراههها، راههاى دشوار، سخت، با برخورد با موانع گوناگون، با بدن رنجور و پاى مجروح شده و زخمآلود، در بين اين راهها حركت كرده است تا خودش را به اين جادهى اصلى برساند. اين جادهى اصلى همان جادهى زمان ظهور است؛ همان دنياى زمان ظهور است كه اصلاً حركت بشريت به يك معنا از آنجا شروع ميشود.
اگر مهدويت نباشد، معنايش اين است كه همهى تلاش انبياء، همهى اين دعوتها، اين بعثتها، اين زحمات طاقتفرسا، اينها همهاش بىفايده باشد، بىاثر بماند. بنابراين، مسئلهى مهدويت يك مسئلهى اصلى است؛ جزو اصلىترين معارف الهى است. لذاست كه در همهى اديان الهى هم تقريباً - حالا تا آنجائى كه ما اطلاع داريم - يك چيزى كه لبّ و معناى حقيقى آن همان مهدويت است، وجود دارد، منتها به شكلهاى تحريف شده، به شكلهاى مبهم، بدون اينكه درست روشن باشد كه چه ميخواهند بگويند.
مسئلهى مهدويت در اسلام هم جزو مسلّمات است؛ يعنى مخصوص شيعه نيست. همهى مذاهب اسلامى غايت جهان را كه اقامهى حكومت حق و عدل به وسيلهى مهدى (عليه الصّلاة و السّلام و عجّل اللَّه فرجه) است، قبول دارند. روايات معتبر از طرق مختلف، در مذاهب گوناگون، از پيغمبر اكرم و از بزرگان نقل شده است. بنابراين، هيچ ترديدى در آن نيست. منتها امتياز شيعه در اين است كه مسئلهى مهدويت در آن يك مسئلهى مبهم نيست؛ يك مسئلهى پيچيدهاى كه براى بشر قابل فهم نباشد، نيست؛ يك مسئلهى روشن است، مصداق واضحى دارد كه اين مصداق را ميشناسيم، خصوصياتى از او را ميدانيم، پدران او را ميشناسيم، خانوادهى او را ميشناسيم، ولادت او را ميشناسيم، جزئيات آن را خبر داريم. در اين معرفى هم باز روايات شيعه، تنهائى در صحنه نيستند؛ حتّى رواياتى از غير طريق شيعه هم وجود دارد كه همين معرفى را براى ما روشن ميكند و بايد كسانى كه مال مذاهب ديگر هستند، توجه كنند و دقت كنند تا اين حقيقت روشن را دربيابند. بنابراين اهميت مسئله يك چنين سطحى دارد و ما بيشتر از ديگران اولى هستيم به اينكه به اين مسئله بپردازيم؛ كارهاى علمى و دقيق و متقن روى اين مسئله انجام بگيرد.
مسئلهى انتظار هم كه جزء لاينفك مسئلهى مهدويت است، از آن كليدواژههاى اصلى فهم دين و حركت اساسى و عمومى و اجتماعى امت اسلامى به سمت اهداف والاى اسلام است؛ انتظار؛ انتظار يعنى ترقب، يعنى مترصد يك حقيقتى كه قطعى است، بودن؛ اين معناى انتظار است. انتظار يعنى اين آينده حتمى و قطعى است؛ بخصوص انتظارِ يك موجود حىّ و حاضر؛ اين خيلى مسئلهى مهمى است. اينجور نيست كه بگويند كسى متولد خواهد شد، كسى به وجود خواهد آمد؛ نه، كسى است كه هست، وجود دارد، حضور دارد، در بين مردم است. در روايت دارد كه مردم او را مىبينند، همچنانى كه او مردم را مىبيند، منتها نميشناسند. در بعضى از روايات تشبيه شده است به حضرت يوسف كه برادران او را ميديدند، بين آنها بود، در كنار آنها بود، روى فرش آنها راه ميرفت، ولى نميشناختند. يك چنين حقيقت بارز، واضح و برانگيزانندهاى؛ اين كمك ميكند به معناى انتظار. اين انتظار را بشريت نياز دارد، امت اسلامى به طريق اولى نياز دارد. اين انتظار، تكليف بر دوش انسان ميگذارد. وقتى انسان يقين دارد كه يك چنين آيندهاى هست؛ همچنانى كه در آيات قرآن هست: «و لقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون. انّ فى هذا لبلغا لقوم عابدين»(1) - مردمانى كه اهل عبوديت خدا هستند، ميفهمند - بايد خود را آماده كنند، بايد منتظر و مترصد باشند. انتظار لازمهاش آمادهسازى خود هست. بدانيم كه يك حادثهى بزرگ واقع خواهد شد و هميشه منتظر باشيد. هيچ وقت نميشود گفت كه حالا سالها يا مدتها مانده است كه اين اتفاق بيفتد، هيچ وقت هم نميشود گفت كه اين حادثه نزديك است و در همين نزديكى اتفاق خواهد افتاد. هميشه بايد مترصد بود، هميشه بايد منتظر بود. انتظار ايجاب ميكند كه انسان خود را به آن شكلى، به آن صورتى، به آن هيئت و خُلقى نزديك كند كه در دوران مورد انتظار، آن خُلق و آن شكل و آن هيئت متوقع است. اين لازمهى انتظار است. وقتى بناست در آن دوران منتظَر عدل باشد، حق باشد، توحيد باشد، اخلاص باشد، عبوديت خدا باشد - يك چنين دورانى قرار است باشد - ما كه منتظر هستيم، بايد خودمان را به اين امور نزديك كنيم، خودمان را با عدل آشنا كنيم، آمادهى عدل كنيم، آمادهى پذيرش حق كنيم. انتظار يك چنين حالتى را به وجود مىآورد.
يكى از خصوصياتى كه در حقيقتِ انتظار گنجانده شده است، اين است كه انسان به وضع موجود، به اندازهى پيشرفتى كه امروز دارد، قانع نباشد؛ بخواهد روزبهروز اين پيشرفت را، اين تحقق حقايق و خصال معنوى و الهى را در خود، در جامعه بيشتر كند. اينها لوازم انتظار است.
خب، بحمداللَّه امروز كسانى دارند در مسئلهى انتظار كارِ عالمانه ميكنند؛ آن طورى كه در گزارشهاى جناب آقاى قرائتى بود و قبلاً هم اين گزارش را خوانده بودم، حالا هم كه ايشان اشاره كردند و گفتند. از كارِ عالمانه و همراه با دقت در مسئلهى انتظار و مسئلهى دوران ظهور نبايد غفلت كرد. و از كارِ عاميانه و جاهلانه بشدت بايد پرهيز كرد. از جملهى چيزهائى كه ميتواند يك خطر بزرگ باشد، كارهاى عاميانه و جاهلانه و دور از معرفت و غير متكى به سند و مدرك در مسئلهى مربوط به امام زمان (عجّلاللَّه تعالى فرجه الشّريف) است، كه همين زمينه را براى مدعيان دروغين فراهم ميكند. كارهاى غيرعالمانه، غيرمستند، غير متكى به منابع و مدارك معتبر، صرف تخيلات و توهمات؛ اينجور كارى مردم را از حالت انتظار حقيقى دور ميكند، زمينه را براى مدعيان دروغگو و دجال فراهم ميكند؛ از اين بايستى بشدت پرهيز كرد.
در طول تاريخ مدعيانى بودند؛ بعضى از مدعيان هم همين چيزى كه حالا اشاره كردند، يك علامتى را بر خودشان يا بر يك كسى تطبيق كردند؛ همهى اينها غلط است. بعضى از اين چيزهائى كه راجع به علائم ظهور هست، قطعى نيست؛ چيزهائى است كه در روايات معتبرِ قابل استناد هم نيامده است؛ روايات ضعيف است، نميشود به آنها استناد كرد. آن مواردى هم كه قابل استناد هست، اينجور نيست كه بشود راحت تطبيق كرد. هميشه عدهاى اين شعرهاى شاه نعمتاللَّه ولى را - در طول سالهاى متمادى و در موارد زيادى - بر آدمهاى مختلفى در قرون مختلف تطبيق كردند، كه بنده ديدم. گفتند بله، اينى كه گفته من فلان كس را، فلان جور مىبينم، اين فلان كس است؛ يك شخصى را گفتهاند. باز در يك زمان، صد سال بعد مثلاً، يك كس ديگرى را پيدا كردند و به او تطبيق كردند! اينها غلط است، اينها كارهاى منحرفكننده است، كارهاى غلطانداز است. وقتى انحراف و غلط به وجود آمد، آن وقت حقيقت، مهجور خواهد شد، مشتبه خواهد شد، وسيلهى گمراهى اذهان مردم فراهم خواهد شد؛ لذا از كارِ عوامانه، از تسليم شدن در مقابل شايعات عاميانه بايستى بشدت پرهيز كرد. كارِ عالمانه، قوى، متكى به مدرك و سند، كه البته كار اهل فنِ اين كار است، اين هم كار هر كسى نيست، بايد اهل فن باشد، اهل حديث باشد، اهل رجال باشد، سند را بشناسد، اهل تفكر فلسفى باشد؛ بداند، حقايقى را بشناسد، آن وقت ميتواند در اين زمينه وارد ميدان شود و كار تحقيقاتى انجام دهد. اين بخش از كار را هرچه ممكن است، بيشتر بايد جدى گرفت تا راه انشاءاللَّه براى مردم باز شود؛ هرچه دلها با مقولهى مهدويت آشنا شود و انس پيدا كند و حضور آن بزرگوار براى ما، ما مردمى كه در دوران غيبت هستيم، محسوستر شود و بيشتر حس كنيم و رابطه بيشتر داشته باشيم، اين براى دنياى ما و براى پيشرفت ما به سمت آن اهداف بهتر خواهد بود.
اين توسلاتى كه در زيارات مختلف وجود دارد كه بعضى از اينها اسانيد خوبى هم دارد، اينها بسيار باارزش است. و توسل، توجه، انسِ با آن بزرگوار از دور. اين انس به معناى اين نيست كه حالا كسى ادعا كند كه من خدمت حضرت ميرسم يا صداى ايشان را ميشنوم؛ ابداً اينجور نيست. غالب آنچه كه در اين زمينه گفته ميشود، ادعاهائى است كه يا دروغ است، يا طرف دروغ هم نميگويد، تصور ميكند، تخيل ميكند. ما كسانى را ديديم. آدمهاى دروغگوئى نبودند، اما خيال ميكردند، تخيل ميكردند؛ تخيلات خودشان را به عنوان واقعيت براى اين و آن نقل ميكردند! نبايستى تسليم اينها شد. راه درست، راه منطقى. آن توسل، توسل از دور است؛ توسلى است كه امام آن را از ما ميشنود، انشاءاللَّه ميپذيرد؛ ولو اينكه ما با مخاطب خودمان از دور داريم حرف ميزنيم؛ اشكالى ندارد. خداى متعال سلامِ سلامدهندگان و پيامِ پيامدهندگان را به آن بزرگوار ميرساند. اين توسلات و اين انس معنوى بسيار خوب و لازم است.
اميدواريم انشاءاللَّه خداوند متعال ظهور آن حضرت را هرچه نزديكتر كند، ما را جزو ياران آن بزرگوار، هم در غيبتش، هم در حضورش قرار بدهد و انشاءاللَّه ما را جزو مجاهدانِ در كنار آن بزرگوار و شهيدشدگان در ركاب آن بزرگوار قرار بدهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) انبيا: 105 و 106