بسماللهالرّحمنالرّحيم
روز پاسدار را به شما پاسداران عزيز و همهى اعضاى اين خانوادهى بزرگ انقلابى تبريك عرض ميكنيم. علاوه بر اين، اعيادى كه در طول اين ماه مبارك، ما را به ياد افتخارات بزرگ مىاندازند و خود ماه مبارك شعبان كه ماه مغفرت است، ماه رحمت است، ماه توجه و تذكر و توسل است، در خور تبريك و تهنيت براى همهى مؤمنان است.
اين ابتكار جالب كه روزى به نام پاسدار را ارتباط بدهند با ميلاد مسعود سيدالشهداء (سلام الله عليه)، يك ابتكار پرمغز و جهتدهى است. بايد از كسانى كه اول اين فكر به ذهن آنها رسيده است و ما را متوجه به اين معنا كردند، تشكر كرد؛ زيرا داعيهى سپاه پاسداران، داعيهى بزرگى است: پاسدارى از انقلاب اسلامى، كه حالا مختصرى عرض خواهيم كرد.
اين معنا ـ معناى پاسدارى ـ با همهى ابعاد آن، با همهى ابزارها و وسائل ممكن، در وجود مقدس سيدالشهداء (سلام الله عليه) متجسد است؛ نه اينكه ديگران نكردند يا نخواستند بكنند، بلكه به اين معنا كه خانهى پُرِ اين حركت در رفتار دوران دهسالهى امامت سيدالشهداء (سلام الله عليه) تحقق پيدا كرده است. تمام راههائى كه ميشود فرزند پيغمبر از آن راهها استفاده كند براى حفظ ميراث عظيم اسلام ـ كه ميراث جد او و پدر او و پيروان راستين آنهاست ـ در زندگى سيدالشهداء محسوس است؛ از تبيين و انذار، از تحرك تبليغاتى، از بيدار كردن و حساس كردن وجدانهاى عناصر خاص ـ همين خواص كه ما تعبير ميكنيم ـ در آن خطبهى منا، اينها همه در طول زندگى سيدالشهداء است. بعد هم ايستادگى در مقابل يك انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اينكه امام حسين از سرنوشت اين حركت بىاطلاع بود؛ نه، اينها امام بودند. مسئلهى معرفت امام و علم امام و آگاهى وسيع امام بالاتر از اين حرفهائى است كه ماها در ذهنمان ميگنجد؛ بلكه به معناى ترسيم يك دستورالعمل مىايستد، تسليم نميشود، مردم را به يارى ميطلبد، بعد هم وقتى يك عدهاى پيدا ميشوند ـ كه همان اهل كوفه باشند ـ و اظهار ميكنند كه حاضرند در كنار آن بزرگوار در اين راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت ميكند و به طرف آنها ميرود؛ بعد هم در ميانهى راه پشيمان نميشود. بيانات امام را كه انسان نگاه ميكند، مىبيند حضرت عازم و جازم بوده است براى اين كه اين كار را به پايان ببرد. اينكه در مقابلهى با حركت انحرافى فوقالعاده خطرناك آن روز، امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) مىايستد، اين ميشود يك درس، كه خود آن بزرگوار هم همين را تكرار كردند؛ يعنى كار خودشان را به دستور اسلام مستند كردند: «انّ رسول الله قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسولالله يعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقاّ على الله ان يدخله مدخله»؛(1) حضرت اين را بيان كردند. يعنى من وظيفهام اين است، كارى كه دارم انجام ميدهم، بايستى ابراز مخالفت كنم، بايد در جادهى مخالفت و ايستادگى قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پيروزى بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. يعنى اينجورى امام حسين (عليه السّلام) حركت كردند.
اين شد ايثار كامل و اسلام را هم حفظ كرد. همين حركت، اسلام را حفظ كرد. همين حركت موجب شد كه ارزشها در جامعه پايدار بشوند، بمانند. اگر اين خطر را نميپذيرفت، حركت نميكرد، اقدام نميكرد، خونش ريخته نميشد، آن فجايع عظيم براى حرم پيغمبر، دختر اميرالمؤمنين و فرزندان خاندان پيغمبر پيش نمىآمد، اين واقعه در تاريخ نميماند. اين حادثهاى كه ميتوانست جلوی آن انحراف عظيم را بگيرد، بايد به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاريخ، شوك ايجاد ميكرد و كرد. اين فداكارى امام حسين است.
البته به زبان هم گفتن اينها آسان است. كارى كه امام حسين (عليه السّلام) كردند، يك كار فوقالعادهاى است. يعنى ابعاد آن از آنچه كه ما امروز محاسبه ميكنيم، خيلى بالاتر است. ما جوانبش را، ريزهكارىهايش را غالباً نديده ميگيريم. من يك بار در يك صحبتى، صبر امام حسين (عليه السّلام) را تشريح كردم. صبرش فقط اين نبود كه بر تشنگى صبر كند، بر كشته شدن ياران صبر كند؛ اينها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر اين است كه ديگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هى بگويند آقا نكنيد، اين كار غلط است، اين كار خطرناك است. هى ايجاد ترديد كنند. كىها؟ افرادى مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبير، عبدالله عباس؛ اين شخصيتهاى برجستهى بزرگ آن روز دنيا، آقازادههاى مهم اسلام، اينها هى بگويند نكن اين كار را. هر كه باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فكر ميكند كه من ديگر تكليفى ندارم، اينها كه دارند اينجورى ميگويند، دنيا هم كه دارد آنجورى حركت ميكند، بگوئيم و بگذريم. آن كه در مقابل اين اظهارات، در واقع وسوسهها، ترديدافكنىها، راه شرعى درستكردنها بايستد و دلش نلرزد و قدم در اين راه بگذارد، او همان كسى است كه ميتواند اين تحول عظيم را به وجود بياورد. و امام بزرگوار ما در اين جهت تشبّه كردند و اقتفاء كردند به سيد و سالار شهيدان، كه من يك وقتى گفتم و حالا نميخواهيم وارد اين مقوله بشويم؛ شرحش مفصل است. اين پاسدارىِ امام حسين است.
سپاه در واقع با اين نامگذارى، با لطافت ميخواهد بگويد كه من در اين راه قدم ميگذارم؛ خيلى خب مبارك است و خيلى بزرگ و مهم است، جا هم دارد. ميشود آدمهاى عيبجو و نكتهبين و نكتهسنج بيايند بگويند فلان جا اين اشتباه بود، فلان جا غلط بود، فلان كس اينجورى رفتار كرد. بر همهى جريانها و واحدها و آدمها و شخصيتهاى حقيقى و حقوقى ميشود ايراد گرفت؛ اما اگر منصفانه به حركت سپاه پاسداران نگاه كنيم، از روز اول تا امروز، مىبينيم انصافاً سپاه به قول خودش عمل كرده؛ حقاً و انصافاً سپاه در اين راه ايستاده است. آدمها مىآيند و ميروند؛ اما آن هويت جمعى محفوظ ميماند؛ يكسان است.
من در آخرين ديدارى كه با عزيزان سپاهى داشتم، يك نكتهاى را عرض كردم كه آن نكته مهم است؛ فقط اشارهاى ميكنم و آن اين است كه گفتم نسلهاى متجدد سپاه، متبدل سپاه، نسلهاى آيندهى سپاه بايد سعى كنند يك قدم جلوتر و بالاتر از نسلهاى گذشته بردارند. يعنى عالَم رو به رشد است، رو به تكامل است؛ حركت، حركت تكاملى است، پس جا دارد اگر ما انتظار داشته باشيم، توقع داشته باشيم كه جوانِ وارد شدهى در سپاهِ امروز، از لحاظ معرفت، بصيرت، آگاهى، فداكارى، آمادهبهكارى، درست كار انجام دادن، بجا كار انجام دادن، بهنگام كار انجام دادن ـ كه اينها خصوصياتى است كه سپاه از خودش در طول اين سالها نشان داده است ـ يك قدم سپاه را از نسل گذشته بالاتر ببرد. به سپاهِ امروز كه انسان نگاه كند، ببيند كه كيفيت بالاست. اين ممكن هم هست؛ نگوئيد چطور چنين چيزى ممكن است. نه، كاملاً ممكن است. يعنى شما نگاه كنيد به شرائطى كه آن روز بود: جنگى وجود داشت و حضور دشمن در خاك ما؛ چه قبل از جنگ تحميلى هشت ساله، حضور ضد انقلاب مسلح، چه بعد هم كه جنگ شروع شد، خود اين يك عامل و انگيزهى قوىاى بود كه آدمهاى بىتفاوت را هم حركت ميداد و مىآورد داخل آن صحنهى عجيب و پرشور. امروز آن جنگ نيست؛ يك جنگ ظريفترى هست و البته خطرناكترى. آگاهى از اعماق اين جنگ يك توانائى بيشتر و هوشمندى بيشترى را ميطلبد. اگر ما ديديم امروز كسانى وارد اين ميدان هستند و تلاش ميكنند و مبارزه ميكنند و با بصيرت در وسط ميدان مىايستند، پس جا دارد كه بگوئيم اين از لحاظ انگيزه، از لحاظ عمل، كمتر از او نيست. اگر بهتر عمل كند، بهتر هم هست. در آينده هم همين جور ميتواند باشد؛ همت را اين بايد قرار داد.
امروز من عرض ميكنم هويت سپاه كه هويت پاسدارى است، به معناى يك مفهوم محافظهكارانه تلقى نشود. پاسدارى يعنى نگه داشتن، حفظ كردن. اين حفظ كردن را ميتوان با يك تفسير محافظهكارانه معنا كرد. يعنى بگوئيم وضع موجود انقلاب را حفظ كنيم؛ من اين را نميگويم. حفظ انقلاب به معناى حفظ وضع موجود نيست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود يك حركت پيشرونده است، آن هم پيشرفت پرشتاب. به كجا؟ به سمت هدفهاى ترسيم شده. هدفها عوض نميشوند. اين اصول و ارزشهائى كه بر روى آن بايستی ايستادگى كرد و براى آن جان داد، اصول و ارزشهائى هستند كه در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائى، تعالى و تكامل و قرب الهى است. هدف پائينتر از آن، انسانسازى است؛ هدف پائينتر از آن، ايجاد جامعهى اسلامى است با همهى مشخصات و آثار، كه استقرار عدالت در آن باشد، توحيد باشد، معنويت باشد. اينها اهداف هستند. اين اهداف عوضشدنى نيستند؛ يعنى ما نميتوانيم بيائيم مايه بگذاريم تا از هدف كم كنيم. بگوئيم خيلى خب، يك روز ميخواستيم عدالت برقرار كنيم، حالا ميگوئيم عدالت كه نميشود، يك نيمهعدالتى برقرار كنيم! نه، عدالت. اين، هدف است. توحيد، استقرار شريعت اسلامى به طور كامل، اينها اهداف است، اينها تغييرپذير نيست. ليكن در جهت حركت به سمت اين اهداف، سرعتها قابل كم و زياد شدن است، شيوهها قابل تغيير يافتن است، تدابير ممكن است جورواجور باشد. در اين جهت، انقلاب پيشرونده و پيشبرنده است. حفظ انقلاب يعنى حفظ همين حالت پيشروندگى و پيشبرندگى. پاسدارى از انقلاب، به اين معناست. اگر ما اينجور نگاه كرديم و مفهوم پاسدارى را اينجور فهميديم، آن وقت آن طراوت و شور و هيجانى كه در حركت پاسدارى هست، مضاعف خواهد شد.
جوانِ امروز اكتفا نميكند به ظواهرى كه حالا در جامعهى ما به هر حال تا حدود زيادى هست، بلكه اعماق را، مغزها را، سيرتها را مورد توجه قرار ميدهد؛ دنبال آنها حركت ميكند. ايمانهاى عميق، آگاهىهاى بيشتر؛ اينها چيزهائى است كه ما بايد دنبالش باشيم. پس اين پاسدارى است به معناى صحيح، به معناى كامل، به معناى درست؛ پاسدارى از حركت انقلابى و پيشرفت انقلابى.
خب اگر بخواهيم اين كار بشود، دو حركت در سپاه بايد انجام بگيرد: يك حركت، حركت درونى سپاه است؛ در درون خود، يعنى خود را تكامل ببخشد. يك حركت، حركت به معناى يك جزء پيشبرندهى مجموعهى كل نظام و انقلاب است، يعنى تأثيرگذارى در بيرون. اين دو تا حركت به موازات هم بايد پيش برود. اگر ما از آن حركت اول غافل بوديم، در درون مجموعهى سپاه و خانوادهى سپاه آن حركت پيشرونده و ترقىبخش و تعالىبخش را انجام نداديم، حركت دوم، يعنى تأثير سپاه در پيشبرد مجموعهى انقلاب، ناكام خواهد ماند. دست و پائى هم اگر بزند، دست و پاى غلطى خواهد بود؛ چون:
ذات نايافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستىبخش
پس دو تا حركت لازم است: آن حركت درونى، همانى است كه فرماندهى محترم سپاه، به ابعادى از آن اشاره كردند، كه درست است؛ من تأييد ميكنم، همين كارها بايد انجام بگيرد. اين حركت درونى يك بعد مادى و يك بعد معنوى دارد. بعد معنوى همين پرداختن به ارزشها به معناى حقيقى كلمه، يعنى مشخص كردن شاخصهاى ارزشى پاسدارى و عرضه كردن خود و ديگران بر اين شاخصها به قصد پيشرفت، به قصد صيرورت صحيح و كامل به سمت آن هدفها است. اين بعد معنوىاش است، بعد مادىاش هم همين كارهاى خوبى است كه در سپاه دارد انجام ميگيرد؛ بعد تشكيلات، بعد علمى و تحقيقاتى، بعد ساخت و ساز و توليد، بعد آموزشهاى نظامى و نظاميگرى و از اين قبيل. اينها همه بايد در كنار هم انجام بگيرد. يك مجموعهى زندهى پرنشاطِ هميشهجوان كه فرسودگى و پيرى در آن راه ندارد، آن وقت از سپاه به وجود خواهد آمد كه خوشبختانه امروز زمينههايش آماده است، زيرساختهايش آماده است، تجربياتش موجود است، انگيزههايش بحمدالله هست. اين ميشود حركت درونى. اين مجموعه به عنوان يك مجموعهى شاخص، يك خط الگوى روشن وجود خواهد داشت. ممكن است كسانى از جوانهاى ما، از مردم ما وارد سپاه هم نشوند، اما اين الگو را براى زندگى خودشان انتخاب كنند؛ الگوى معنويت درست، و الگوى فكر و تدبير و راه درست و حركت صحيح در زمينههاى سازندگى.
بعد نوبت به تأثير اين حركت در حركت مجموعهى انقلاب ميرسد. اين هم به خودى خود حاصل خواهد شد. وقتى يك مجموعهى زنده، پرنشاط، باطراوت، پيشرونده، بشدت پايبند به مبانى و اصول و ارزشها در نظام وجود دارد و دارد حركت ميكند و زنده است و همه جا را مىبيند و آگاهى دارد و بصيرت دارد و تأثير ميگذارد، اين قهراً در پيشبرد مجموعه اثر تعيين كننده خواهد داشت ـ البته اين مخصوص سپاه هم نيست؛ من اين حرف را عيناً براى حوزههاى علميه هم ميگويم، براى نهادهاى دولتى هم ميگويم، منتها اندازهها و وزن اينها با هم يكسان نيست؛ هر كدام جايگاهى دارند، وزنى دارند. حالا فعلاً دربارهى سپاه صحبت ميكنيم ـ و ما به اين حركت سازنده و پيشرونده و متكامل احتياج مبرم داريم. يعنى اسلام، امروز نيازمند به اين حركت است.
حركت نظام جمهورى اسلامى اثر خودش را در دنيا بخشيده است، تأثيرات عميقى گذاشته است، قدرتهاى استكبارى و شيطانى را تضعيف كرده است، راههاى تازهاى در مقابل ملتها باز كرده است. يك فصل تازهاى در دنيا شروع شده است، يعنى هرچه انسان نگاه ميكند، ديگر نظيرى براى آن نيست. البته بنده، هم در عمر خودم در دورهى جوانى، هم در تاريخ، تحولات گوناگونى را كه در جاهاى گوناگون دنيا از جمله در منطقهى ما اتفاق افتاده است، يا ديدهام يا خواندهام. اين انقلابهائى كه در كشورهاى آفريقائى، آمريكاى لاتين، انقلابهاى چپ در دههى 60 ميلادى ـ يعنى پنجاه سال قبل مثلاً ـ اتفاق افتاد، اينها را ديديم؛ نه اينكه ندانيم كه سابقهى تاريخى اين تحولات چيست و چه جورى است؛ نه، اينها را ديدهايم. اما اين كه امروز دارد اتفاق مىافتد، بيسابقه است؛ اين ديگر نظير ندارد. در آن حوادثى كه در دههى 60 ميلادى پيش مىآمد ـ چه در آفريقا، چه در آمريكاى لاتين، چه در برخى از كشورهاى آسيا ـ آنچه كه اتفاق مىافتاد، غلبهى يك حزب و يك تشكيلات بود بر سرنوشت يك ملت؛ با يك گرايش مادى و ماركسيستى، كه معنويت و خدا در آن وجود نداشت. ميگفتند مردمى؛ اما مردمى بودنش به اين بود كه يك حزبى غالباً هم با كودتا مىآمد سر كار. همين احزاب و رژيمهاى به اصطلاح انقلابى كه در شمال آفريقا سر كار آمدند، همهشان با كودتا سر كار آمدند؛ مثل جمال عبدالناصر، مثل همين قذافى و ديگران. حركتِ مردمى و انقلاب به معناى حقيقى نبود. آنچه امروز دارد اتفاق مىافتد، حضور مردم است با تنشان، با جانشان؛ اينها مردمند. ممكن است احزاب هم به معنائى حضور داشته باشند يا تأثير هم داشته باشند؛ اما آن كه توى ميدان است، يك مجموعهى نظامى نيست، يك مجموعهى كودتاگر نيست؛ مجموعههاى مردمىاند، تودههاى مردمىاند، آن هم با گرايش توحيدى و خدائى و الهى؛ با الله اكبر، با نماز جماعت. حالا تبليغات آمريكائى و صهيونيستى بگذار انكار كنند ؛ خب بكنند، واقعيت كه با انكار آنها عوض نميشود. واقعيت اين است. اين اصلاً سابقه ندارد. تا آنجائى كه ما در دورانهاى انقلابها ديدهايم و شنيدهايم و خواندهايم، يك چنين چيزى با اين فراگيرى اصلاً سابقه ندارد. اين يك چيز جديد است. يعنى واقعاً تاريخ منطقه و به تبع آن تاريخ دنيا ورق خورده است؛ يك فصل جديدى آغاز شده. ما اينجا چه كارهايم؟ من هيچ نميخواهم ادعا كنم و بگويم انقلاب اسلامى همهكاره بود ـ حالا بعضى هم حساسند از اينكه گفته بشود منشأ اين انقلابها، انقلاب اسلامى است ـ نه، اصلاً چنين ادعائى هم نميكنيم، لازم هم نيست چنين ادعائى بكنيم؛ اما مسئله اين است كه امروز همان حركتى كه ما ملت ايران سى سال قبل، سى و دو سال قبل شروع كرديم، عيناً همان حركت را با يك تفاوتهاى منطقهاى و بومى و جغرافيائى و تاريخى، در دنياى اسلام در چندين كشور داريم مشاهده ميكنيم. و من عرض كردم موج بعدى اين كار در مناطق خيلى دوردستتر هم وجود دارد و چنين چيزى پيش خواهد آمد، كه اين براى ما تشويقآميز است، اين براى ما مبشّر است، مژدهبخش است؛ نشان ميدهد كه ما اميدمان به آينده بايد بيشتر باشد.
البته دشمن با همهى توان روى همين نقطه دارد كار ميكند. نميخواهد اين الگو جلوى چشم ملتهاى مسلمان گرفته بشود، بگويند ببينيد ايران به كجا رسيد. اما چه بخواهند، چه نخواهند؛ بپسندند، يا نپسندند، اين اتفاق افتاده است. همين كارهاى علمى و فنى و تحقيقاتىاى كه شماها و سازمانهاى ديگرِ نيروهاى مسلح دارند ميكنند و آنچه كه در خارج از نيروهاى مسلح، در دانشگاهها، در مراكز گوناگون تحقيقاتى، امروز دارد در كشور انجام ميگيرد، اينها چيزهائى است كه آيندهها را به طور دقيق تصوير و ترسيم ميكند؛ يعنى مهرههاى آينده را، يكى يكى دارد ميچيند. اينهاست كه معين ميكند آينده مال كيست. اين البته به بركت اسلام و روحيهى انقلابى است، اين روحيه را بايستى تقويت كرد. بنابراين، پاسدارى از انقلاب را به اين معنا بگيريم. به اين معناى متحول، متطور، پيشرونده.
يكى از چيزهائى هم كه حالا در عرصه و در ميدان لازم است به آن توجه كنيم، اين است كه: مراقب باشيم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ كارهاى غيرمفيد و احياناً مضر در اين حركت پيشرونده نشود، كه يكى از اينها، همين مسئلهى اختلافات است، كه من اگر روى اينها تكيه ميكنم، به خاطر اين است. يك وقت هست كه يك جريانى در مقابل انقلاب مىآيد قد علم ميكند به قصد كوبيدن انقلاب، خب، وظيفهى هر كسى است كه دفاع كند. انقلاب از خودش دفاع ميكند، مثل هر موجود زندهى ديگرى. انقلابى كه نتواند در دوران فتنه، در دوران ايجاد كودتاهاى گوناگون ـ سياسى و نظامى و امثال اينها ـ از خودش دفاع كند، زنده نيست. اين انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع ميكند، غالب هم ميشود، پيروز هم ميشود، برو برگرد هم ندارد؛ كمااينكه در سال 88 ديديد اين كار اتفاق افتاد. يك وقت اين است قضيه، يك وقت نه، قضيه، قضيهى ايستادگى در مقابل يك حركت براندازانه و اينچنين نيست؛ اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف عقيده احياناً است. اينها را بايستى هرچه ممكن است فرو كاست. اينجور چيزها را هرچه ممكن است بايد كم كرد. مشتعل كردن اين اختلاف نظرها مضر است.
يك مسئله اين است كه اگر يك كسى يك حرف غلطى زد، آيا كسى بايد به او جواب بدهد يا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شيوهى خودش را دارد، راه خودش را دارد، كار خاص خودش است. يك وقت هست كه حالا كه كسى يك حرف غلطى زد، ما بيائيم مثلاً صدجا اين حرف غلط را تابلو كنيم، شعار كنيم كه آقا، فلانى اين حرف غلط را زد، تا همه بدانند. اين است كه اشتباه است، خطاست. من با حركت روشنگرانه از سوى هر كسى، از سوى هر نهادى، هيچ مخالفتى ندارم، بلكه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبيين. يعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى كار ما از اول، مسئلهى تبيين بوده است. تبيين لازم است؛ اما اين معنايش اين نيست كه ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنيم. مراقب باشيد. اين را همه بايد مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در جريانهاى سياسى، در جريانهاى گوناگون فكرى و سليقهاى مطلقاً مشتعل كردن فضا مناسب نيست. حالا شماها الحمدلله همهتان بصيريد، آگاهيد، لابد از جريانات خبر داريد و الان همين اوضاعى را كه توی كشور هست، مىبينيد كه متأسفانه اين عليه آن، آن عليه اين؛ و دستگاههاى خارجى چه خوشحالىاى ميكنند؛ تحليل ميگذارند رويش: بله، بينشان اختلاف افتاد، نابود شدند، از بين رفتند(!) آرزوهاى خودشان را هى مرتباً تكرار ميكنند. خب، پيداست كه اين مسئله نقطهى ضعف ماست. نبايد بگذاريم اين نقطه ضعف ادامه پيدا كند يا افزايش پيدا كند. اينها را بايد توجه داشت. حركت، حركت متين، مستدل و مستند باشد. اگر كسانى اختلافنظرهائى دارند، با استدلال بيان كنند. عرض كردم، من معتقد به تبيين هستم. در دوران مبارزات هم، اختلاف ما با چپیها و ماركسيستهائى كه آن وقت مبارزه ميكردند، سر همين بود كه ما ميگفتيم بايد تبيين كرد، آنها به تبيين اعتقاد نداشتند؛ يك چيز ديگرى ميگفتند، يك تفسير ديگرى داشتند. كار انقلاب از اساس با تبيين، روشنگرى، بيان منطقى، مستدل و دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب خواهد كرد. ممكن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع ميشوند. اين، حرف ماست؛ اين، عرض ماست.
حركت، حركت پيشرونده باشد. به خيلى چيزها نياز هست. من اينجا يادداشت كردم؛ از جمله صفِّ واحد بودن، كه همين مسئلهى وحدتى است كه عرض كرديم. «انّ الله يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّا كانّهم بنيان مرصوص»؛(2) مثل يك ستون مستحكم، مثل يك ديوار حصين و نفوذناپذير در مقابل تهاجم دشمن بايستى ايستاد.
حالا شما جوانهاى عزيز كه در سپاه هستيد؛ روحانيون عزيز، علما، طلاب جوان و مؤمن و فعال كه در دفتر نمايندگى مشغول به كار هستيد، دو چيز را بدانيد: يكى اينكه همهتان خيلى كار داريد؛ هم جوانهاى سپاهى، هم روحانيون محترم؛ خيلى كار جلوتان داريد كه بايد انجام بدهيد. دوم اينكه بدانيد كه همت اگر بكنيد، اين كارها را حتماً ميتوانيد انجام بدهيد و يك برههاى از زمان كه بگذرد، ناگهان مىبينيد در يك نقطهى بالاترى قرار داريد؛ يعنى پيشروندگى حتمى است. تلاش كه بود، همت كه بود، اميد كه بود، حتماً پيشروندگى هست؛ يعنى برو برگرد ندارد. اين را بايستى مجموعهى سپاه در نظر داشته باشند. البته برنامهريزىهاى گوناگون در صدر تشكيلات سپاه يك امر لازم و دائمى و هميشگى است كه بايستى انجام بگيرد، دارد هم انجام ميگيرد و خوب هم هست. و اميدواريم انشاءالله خداى متعال كمكتان كند. امروز همين مقدار بس است. اميدواريم خداوند شماها را مشمول لطف خودش قرار بدهد.
اين را هم به مسئولين محترم سپاه، چون حالا اغلب اينجا هستيد، عرض كنم، كه يكى از كارهاى خيلى لازم كه من الان به آقاى سردار فرماندهى كل سپاه هم اين را تذكر دادم، اين است كه به خانوادههاى شهدايتان رسيدگى كنيد. رسيدگى هم مهمترينش و بهترينش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگيرى؛ همهاش كمك نيست، خيلىها هم به كمك احتياج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى و همدلى، همه احتياج دارند؛ از بالا تا پائين همه دوست ميدارند كه مورد ملاطفت قرار بگيرند. بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند، همه اينها را ميشناسند؛ خيلىها هم هستند كه نه، پيش اهل آسمانها البته مشهورند؛ آنها را ملائكهى خدا خوب ميشناسند؛ اما در بين ماها، شايد خيلى معروف نيستند؛ به اينها بپردازيد، سراغ اينها برويد و اميدواريم انشاءالله دوستان يك عملكرد منسجم و مدونى در اين زمينه پيشبينى كنند.
اميدواريم خداوند شماها را محفوظ بدارد، باقى بدارد و مشمول ادعيهى ولى عصر (ارواحنا فداه) باشيد و روح مطهر امام بزرگوار و روح مطهر شهدا از همهى شما و ما راضى باشد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) مقتل ابیمخنف، ص 85
2) صف: 4
روز پاسدار را به شما پاسداران عزيز و همهى اعضاى اين خانوادهى بزرگ انقلابى تبريك عرض ميكنيم. علاوه بر اين، اعيادى كه در طول اين ماه مبارك، ما را به ياد افتخارات بزرگ مىاندازند و خود ماه مبارك شعبان كه ماه مغفرت است، ماه رحمت است، ماه توجه و تذكر و توسل است، در خور تبريك و تهنيت براى همهى مؤمنان است.
اين ابتكار جالب كه روزى به نام پاسدار را ارتباط بدهند با ميلاد مسعود سيدالشهداء (سلام الله عليه)، يك ابتكار پرمغز و جهتدهى است. بايد از كسانى كه اول اين فكر به ذهن آنها رسيده است و ما را متوجه به اين معنا كردند، تشكر كرد؛ زيرا داعيهى سپاه پاسداران، داعيهى بزرگى است: پاسدارى از انقلاب اسلامى، كه حالا مختصرى عرض خواهيم كرد.
اين معنا ـ معناى پاسدارى ـ با همهى ابعاد آن، با همهى ابزارها و وسائل ممكن، در وجود مقدس سيدالشهداء (سلام الله عليه) متجسد است؛ نه اينكه ديگران نكردند يا نخواستند بكنند، بلكه به اين معنا كه خانهى پُرِ اين حركت در رفتار دوران دهسالهى امامت سيدالشهداء (سلام الله عليه) تحقق پيدا كرده است. تمام راههائى كه ميشود فرزند پيغمبر از آن راهها استفاده كند براى حفظ ميراث عظيم اسلام ـ كه ميراث جد او و پدر او و پيروان راستين آنهاست ـ در زندگى سيدالشهداء محسوس است؛ از تبيين و انذار، از تحرك تبليغاتى، از بيدار كردن و حساس كردن وجدانهاى عناصر خاص ـ همين خواص كه ما تعبير ميكنيم ـ در آن خطبهى منا، اينها همه در طول زندگى سيدالشهداء است. بعد هم ايستادگى در مقابل يك انحراف بزرگ با قصد مجاهدت با جان؛ نه اينكه امام حسين از سرنوشت اين حركت بىاطلاع بود؛ نه، اينها امام بودند. مسئلهى معرفت امام و علم امام و آگاهى وسيع امام بالاتر از اين حرفهائى است كه ماها در ذهنمان ميگنجد؛ بلكه به معناى ترسيم يك دستورالعمل مىايستد، تسليم نميشود، مردم را به يارى ميطلبد، بعد هم وقتى يك عدهاى پيدا ميشوند ـ كه همان اهل كوفه باشند ـ و اظهار ميكنند كه حاضرند در كنار آن بزرگوار در اين راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت ميكند و به طرف آنها ميرود؛ بعد هم در ميانهى راه پشيمان نميشود. بيانات امام را كه انسان نگاه ميكند، مىبيند حضرت عازم و جازم بوده است براى اين كه اين كار را به پايان ببرد. اينكه در مقابلهى با حركت انحرافى فوقالعاده خطرناك آن روز، امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) مىايستد، اين ميشود يك درس، كه خود آن بزرگوار هم همين را تكرار كردند؛ يعنى كار خودشان را به دستور اسلام مستند كردند: «انّ رسول الله قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلاّ لحرمات الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنّة رسولالله يعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقاّ على الله ان يدخله مدخله»؛(1) حضرت اين را بيان كردند. يعنى من وظيفهام اين است، كارى كه دارم انجام ميدهم، بايستى ابراز مخالفت كنم، بايد در جادهى مخالفت و ايستادگى قدم بگذارم، سرنوشت هرچه شد، بشود؛ اگر سرنوشت پيروزى بود، چه بهتر؛ اگر شهادت بود، باز هم چه بهتر. يعنى اينجورى امام حسين (عليه السّلام) حركت كردند.
اين شد ايثار كامل و اسلام را هم حفظ كرد. همين حركت، اسلام را حفظ كرد. همين حركت موجب شد كه ارزشها در جامعه پايدار بشوند، بمانند. اگر اين خطر را نميپذيرفت، حركت نميكرد، اقدام نميكرد، خونش ريخته نميشد، آن فجايع عظيم براى حرم پيغمبر، دختر اميرالمؤمنين و فرزندان خاندان پيغمبر پيش نمىآمد، اين واقعه در تاريخ نميماند. اين حادثهاى كه ميتوانست جلوی آن انحراف عظيم را بگيرد، بايد به همان عظمت آن انحراف در ذهن جامعه و تاريخ، شوك ايجاد ميكرد و كرد. اين فداكارى امام حسين است.
البته به زبان هم گفتن اينها آسان است. كارى كه امام حسين (عليه السّلام) كردند، يك كار فوقالعادهاى است. يعنى ابعاد آن از آنچه كه ما امروز محاسبه ميكنيم، خيلى بالاتر است. ما جوانبش را، ريزهكارىهايش را غالباً نديده ميگيريم. من يك بار در يك صحبتى، صبر امام حسين (عليه السّلام) را تشريح كردم. صبرش فقط اين نبود كه بر تشنگى صبر كند، بر كشته شدن ياران صبر كند؛ اينها صبرِ آسان است. صبرِ سختتر اين است كه ديگران، افراد صاحب نفوذ، افراد آگاه، افراد محترم هى بگويند آقا نكنيد، اين كار غلط است، اين كار خطرناك است. هى ايجاد ترديد كنند. كىها؟ افرادى مثل عبدالله جعفر، عبدالله زبير، عبدالله عباس؛ اين شخصيتهاى برجستهى بزرگ آن روز دنيا، آقازادههاى مهم اسلام، اينها هى بگويند نكن اين كار را. هر كه باشد، اگر چنانچه آن عزم و آن اراده و آن ثبات در او نباشد، با خودش فكر ميكند كه من ديگر تكليفى ندارم، اينها كه دارند اينجورى ميگويند، دنيا هم كه دارد آنجورى حركت ميكند، بگوئيم و بگذريم. آن كه در مقابل اين اظهارات، در واقع وسوسهها، ترديدافكنىها، راه شرعى درستكردنها بايستد و دلش نلرزد و قدم در اين راه بگذارد، او همان كسى است كه ميتواند اين تحول عظيم را به وجود بياورد. و امام بزرگوار ما در اين جهت تشبّه كردند و اقتفاء كردند به سيد و سالار شهيدان، كه من يك وقتى گفتم و حالا نميخواهيم وارد اين مقوله بشويم؛ شرحش مفصل است. اين پاسدارىِ امام حسين است.
سپاه در واقع با اين نامگذارى، با لطافت ميخواهد بگويد كه من در اين راه قدم ميگذارم؛ خيلى خب مبارك است و خيلى بزرگ و مهم است، جا هم دارد. ميشود آدمهاى عيبجو و نكتهبين و نكتهسنج بيايند بگويند فلان جا اين اشتباه بود، فلان جا غلط بود، فلان كس اينجورى رفتار كرد. بر همهى جريانها و واحدها و آدمها و شخصيتهاى حقيقى و حقوقى ميشود ايراد گرفت؛ اما اگر منصفانه به حركت سپاه پاسداران نگاه كنيم، از روز اول تا امروز، مىبينيم انصافاً سپاه به قول خودش عمل كرده؛ حقاً و انصافاً سپاه در اين راه ايستاده است. آدمها مىآيند و ميروند؛ اما آن هويت جمعى محفوظ ميماند؛ يكسان است.
من در آخرين ديدارى كه با عزيزان سپاهى داشتم، يك نكتهاى را عرض كردم كه آن نكته مهم است؛ فقط اشارهاى ميكنم و آن اين است كه گفتم نسلهاى متجدد سپاه، متبدل سپاه، نسلهاى آيندهى سپاه بايد سعى كنند يك قدم جلوتر و بالاتر از نسلهاى گذشته بردارند. يعنى عالَم رو به رشد است، رو به تكامل است؛ حركت، حركت تكاملى است، پس جا دارد اگر ما انتظار داشته باشيم، توقع داشته باشيم كه جوانِ وارد شدهى در سپاهِ امروز، از لحاظ معرفت، بصيرت، آگاهى، فداكارى، آمادهبهكارى، درست كار انجام دادن، بجا كار انجام دادن، بهنگام كار انجام دادن ـ كه اينها خصوصياتى است كه سپاه از خودش در طول اين سالها نشان داده است ـ يك قدم سپاه را از نسل گذشته بالاتر ببرد. به سپاهِ امروز كه انسان نگاه كند، ببيند كه كيفيت بالاست. اين ممكن هم هست؛ نگوئيد چطور چنين چيزى ممكن است. نه، كاملاً ممكن است. يعنى شما نگاه كنيد به شرائطى كه آن روز بود: جنگى وجود داشت و حضور دشمن در خاك ما؛ چه قبل از جنگ تحميلى هشت ساله، حضور ضد انقلاب مسلح، چه بعد هم كه جنگ شروع شد، خود اين يك عامل و انگيزهى قوىاى بود كه آدمهاى بىتفاوت را هم حركت ميداد و مىآورد داخل آن صحنهى عجيب و پرشور. امروز آن جنگ نيست؛ يك جنگ ظريفترى هست و البته خطرناكترى. آگاهى از اعماق اين جنگ يك توانائى بيشتر و هوشمندى بيشترى را ميطلبد. اگر ما ديديم امروز كسانى وارد اين ميدان هستند و تلاش ميكنند و مبارزه ميكنند و با بصيرت در وسط ميدان مىايستند، پس جا دارد كه بگوئيم اين از لحاظ انگيزه، از لحاظ عمل، كمتر از او نيست. اگر بهتر عمل كند، بهتر هم هست. در آينده هم همين جور ميتواند باشد؛ همت را اين بايد قرار داد.
امروز من عرض ميكنم هويت سپاه كه هويت پاسدارى است، به معناى يك مفهوم محافظهكارانه تلقى نشود. پاسدارى يعنى نگه داشتن، حفظ كردن. اين حفظ كردن را ميتوان با يك تفسير محافظهكارانه معنا كرد. يعنى بگوئيم وضع موجود انقلاب را حفظ كنيم؛ من اين را نميگويم. حفظ انقلاب به معناى حفظ وضع موجود نيست. چرا؟ چون انقلاب در ذات خود يك حركت پيشرونده است، آن هم پيشرفت پرشتاب. به كجا؟ به سمت هدفهاى ترسيم شده. هدفها عوض نميشوند. اين اصول و ارزشهائى كه بر روى آن بايستی ايستادگى كرد و براى آن جان داد، اصول و ارزشهائى هستند كه در اهداف، مشخص شدهاند. هدف نهائى، تعالى و تكامل و قرب الهى است. هدف پائينتر از آن، انسانسازى است؛ هدف پائينتر از آن، ايجاد جامعهى اسلامى است با همهى مشخصات و آثار، كه استقرار عدالت در آن باشد، توحيد باشد، معنويت باشد. اينها اهداف هستند. اين اهداف عوضشدنى نيستند؛ يعنى ما نميتوانيم بيائيم مايه بگذاريم تا از هدف كم كنيم. بگوئيم خيلى خب، يك روز ميخواستيم عدالت برقرار كنيم، حالا ميگوئيم عدالت كه نميشود، يك نيمهعدالتى برقرار كنيم! نه، عدالت. اين، هدف است. توحيد، استقرار شريعت اسلامى به طور كامل، اينها اهداف است، اينها تغييرپذير نيست. ليكن در جهت حركت به سمت اين اهداف، سرعتها قابل كم و زياد شدن است، شيوهها قابل تغيير يافتن است، تدابير ممكن است جورواجور باشد. در اين جهت، انقلاب پيشرونده و پيشبرنده است. حفظ انقلاب يعنى حفظ همين حالت پيشروندگى و پيشبرندگى. پاسدارى از انقلاب، به اين معناست. اگر ما اينجور نگاه كرديم و مفهوم پاسدارى را اينجور فهميديم، آن وقت آن طراوت و شور و هيجانى كه در حركت پاسدارى هست، مضاعف خواهد شد.
جوانِ امروز اكتفا نميكند به ظواهرى كه حالا در جامعهى ما به هر حال تا حدود زيادى هست، بلكه اعماق را، مغزها را، سيرتها را مورد توجه قرار ميدهد؛ دنبال آنها حركت ميكند. ايمانهاى عميق، آگاهىهاى بيشتر؛ اينها چيزهائى است كه ما بايد دنبالش باشيم. پس اين پاسدارى است به معناى صحيح، به معناى كامل، به معناى درست؛ پاسدارى از حركت انقلابى و پيشرفت انقلابى.
خب اگر بخواهيم اين كار بشود، دو حركت در سپاه بايد انجام بگيرد: يك حركت، حركت درونى سپاه است؛ در درون خود، يعنى خود را تكامل ببخشد. يك حركت، حركت به معناى يك جزء پيشبرندهى مجموعهى كل نظام و انقلاب است، يعنى تأثيرگذارى در بيرون. اين دو تا حركت به موازات هم بايد پيش برود. اگر ما از آن حركت اول غافل بوديم، در درون مجموعهى سپاه و خانوادهى سپاه آن حركت پيشرونده و ترقىبخش و تعالىبخش را انجام نداديم، حركت دوم، يعنى تأثير سپاه در پيشبرد مجموعهى انقلاب، ناكام خواهد ماند. دست و پائى هم اگر بزند، دست و پاى غلطى خواهد بود؛ چون:
ذات نايافته از هستى بخش
كى تواند كه شود هستىبخش
پس دو تا حركت لازم است: آن حركت درونى، همانى است كه فرماندهى محترم سپاه، به ابعادى از آن اشاره كردند، كه درست است؛ من تأييد ميكنم، همين كارها بايد انجام بگيرد. اين حركت درونى يك بعد مادى و يك بعد معنوى دارد. بعد معنوى همين پرداختن به ارزشها به معناى حقيقى كلمه، يعنى مشخص كردن شاخصهاى ارزشى پاسدارى و عرضه كردن خود و ديگران بر اين شاخصها به قصد پيشرفت، به قصد صيرورت صحيح و كامل به سمت آن هدفها است. اين بعد معنوىاش است، بعد مادىاش هم همين كارهاى خوبى است كه در سپاه دارد انجام ميگيرد؛ بعد تشكيلات، بعد علمى و تحقيقاتى، بعد ساخت و ساز و توليد، بعد آموزشهاى نظامى و نظاميگرى و از اين قبيل. اينها همه بايد در كنار هم انجام بگيرد. يك مجموعهى زندهى پرنشاطِ هميشهجوان كه فرسودگى و پيرى در آن راه ندارد، آن وقت از سپاه به وجود خواهد آمد كه خوشبختانه امروز زمينههايش آماده است، زيرساختهايش آماده است، تجربياتش موجود است، انگيزههايش بحمدالله هست. اين ميشود حركت درونى. اين مجموعه به عنوان يك مجموعهى شاخص، يك خط الگوى روشن وجود خواهد داشت. ممكن است كسانى از جوانهاى ما، از مردم ما وارد سپاه هم نشوند، اما اين الگو را براى زندگى خودشان انتخاب كنند؛ الگوى معنويت درست، و الگوى فكر و تدبير و راه درست و حركت صحيح در زمينههاى سازندگى.
بعد نوبت به تأثير اين حركت در حركت مجموعهى انقلاب ميرسد. اين هم به خودى خود حاصل خواهد شد. وقتى يك مجموعهى زنده، پرنشاط، باطراوت، پيشرونده، بشدت پايبند به مبانى و اصول و ارزشها در نظام وجود دارد و دارد حركت ميكند و زنده است و همه جا را مىبيند و آگاهى دارد و بصيرت دارد و تأثير ميگذارد، اين قهراً در پيشبرد مجموعه اثر تعيين كننده خواهد داشت ـ البته اين مخصوص سپاه هم نيست؛ من اين حرف را عيناً براى حوزههاى علميه هم ميگويم، براى نهادهاى دولتى هم ميگويم، منتها اندازهها و وزن اينها با هم يكسان نيست؛ هر كدام جايگاهى دارند، وزنى دارند. حالا فعلاً دربارهى سپاه صحبت ميكنيم ـ و ما به اين حركت سازنده و پيشرونده و متكامل احتياج مبرم داريم. يعنى اسلام، امروز نيازمند به اين حركت است.
حركت نظام جمهورى اسلامى اثر خودش را در دنيا بخشيده است، تأثيرات عميقى گذاشته است، قدرتهاى استكبارى و شيطانى را تضعيف كرده است، راههاى تازهاى در مقابل ملتها باز كرده است. يك فصل تازهاى در دنيا شروع شده است، يعنى هرچه انسان نگاه ميكند، ديگر نظيرى براى آن نيست. البته بنده، هم در عمر خودم در دورهى جوانى، هم در تاريخ، تحولات گوناگونى را كه در جاهاى گوناگون دنيا از جمله در منطقهى ما اتفاق افتاده است، يا ديدهام يا خواندهام. اين انقلابهائى كه در كشورهاى آفريقائى، آمريكاى لاتين، انقلابهاى چپ در دههى 60 ميلادى ـ يعنى پنجاه سال قبل مثلاً ـ اتفاق افتاد، اينها را ديديم؛ نه اينكه ندانيم كه سابقهى تاريخى اين تحولات چيست و چه جورى است؛ نه، اينها را ديدهايم. اما اين كه امروز دارد اتفاق مىافتد، بيسابقه است؛ اين ديگر نظير ندارد. در آن حوادثى كه در دههى 60 ميلادى پيش مىآمد ـ چه در آفريقا، چه در آمريكاى لاتين، چه در برخى از كشورهاى آسيا ـ آنچه كه اتفاق مىافتاد، غلبهى يك حزب و يك تشكيلات بود بر سرنوشت يك ملت؛ با يك گرايش مادى و ماركسيستى، كه معنويت و خدا در آن وجود نداشت. ميگفتند مردمى؛ اما مردمى بودنش به اين بود كه يك حزبى غالباً هم با كودتا مىآمد سر كار. همين احزاب و رژيمهاى به اصطلاح انقلابى كه در شمال آفريقا سر كار آمدند، همهشان با كودتا سر كار آمدند؛ مثل جمال عبدالناصر، مثل همين قذافى و ديگران. حركتِ مردمى و انقلاب به معناى حقيقى نبود. آنچه امروز دارد اتفاق مىافتد، حضور مردم است با تنشان، با جانشان؛ اينها مردمند. ممكن است احزاب هم به معنائى حضور داشته باشند يا تأثير هم داشته باشند؛ اما آن كه توى ميدان است، يك مجموعهى نظامى نيست، يك مجموعهى كودتاگر نيست؛ مجموعههاى مردمىاند، تودههاى مردمىاند، آن هم با گرايش توحيدى و خدائى و الهى؛ با الله اكبر، با نماز جماعت. حالا تبليغات آمريكائى و صهيونيستى بگذار انكار كنند ؛ خب بكنند، واقعيت كه با انكار آنها عوض نميشود. واقعيت اين است. اين اصلاً سابقه ندارد. تا آنجائى كه ما در دورانهاى انقلابها ديدهايم و شنيدهايم و خواندهايم، يك چنين چيزى با اين فراگيرى اصلاً سابقه ندارد. اين يك چيز جديد است. يعنى واقعاً تاريخ منطقه و به تبع آن تاريخ دنيا ورق خورده است؛ يك فصل جديدى آغاز شده. ما اينجا چه كارهايم؟ من هيچ نميخواهم ادعا كنم و بگويم انقلاب اسلامى همهكاره بود ـ حالا بعضى هم حساسند از اينكه گفته بشود منشأ اين انقلابها، انقلاب اسلامى است ـ نه، اصلاً چنين ادعائى هم نميكنيم، لازم هم نيست چنين ادعائى بكنيم؛ اما مسئله اين است كه امروز همان حركتى كه ما ملت ايران سى سال قبل، سى و دو سال قبل شروع كرديم، عيناً همان حركت را با يك تفاوتهاى منطقهاى و بومى و جغرافيائى و تاريخى، در دنياى اسلام در چندين كشور داريم مشاهده ميكنيم. و من عرض كردم موج بعدى اين كار در مناطق خيلى دوردستتر هم وجود دارد و چنين چيزى پيش خواهد آمد، كه اين براى ما تشويقآميز است، اين براى ما مبشّر است، مژدهبخش است؛ نشان ميدهد كه ما اميدمان به آينده بايد بيشتر باشد.
البته دشمن با همهى توان روى همين نقطه دارد كار ميكند. نميخواهد اين الگو جلوى چشم ملتهاى مسلمان گرفته بشود، بگويند ببينيد ايران به كجا رسيد. اما چه بخواهند، چه نخواهند؛ بپسندند، يا نپسندند، اين اتفاق افتاده است. همين كارهاى علمى و فنى و تحقيقاتىاى كه شماها و سازمانهاى ديگرِ نيروهاى مسلح دارند ميكنند و آنچه كه در خارج از نيروهاى مسلح، در دانشگاهها، در مراكز گوناگون تحقيقاتى، امروز دارد در كشور انجام ميگيرد، اينها چيزهائى است كه آيندهها را به طور دقيق تصوير و ترسيم ميكند؛ يعنى مهرههاى آينده را، يكى يكى دارد ميچيند. اينهاست كه معين ميكند آينده مال كيست. اين البته به بركت اسلام و روحيهى انقلابى است، اين روحيه را بايستى تقويت كرد. بنابراين، پاسدارى از انقلاب را به اين معنا بگيريم. به اين معناى متحول، متطور، پيشرونده.
يكى از چيزهائى هم كه حالا در عرصه و در ميدان لازم است به آن توجه كنيم، اين است كه: مراقب باشيم دستگاههاى انقلاب سرشان گرمِ كارهاى غيرمفيد و احياناً مضر در اين حركت پيشرونده نشود، كه يكى از اينها، همين مسئلهى اختلافات است، كه من اگر روى اينها تكيه ميكنم، به خاطر اين است. يك وقت هست كه يك جريانى در مقابل انقلاب مىآيد قد علم ميكند به قصد كوبيدن انقلاب، خب، وظيفهى هر كسى است كه دفاع كند. انقلاب از خودش دفاع ميكند، مثل هر موجود زندهى ديگرى. انقلابى كه نتواند در دوران فتنه، در دوران ايجاد كودتاهاى گوناگون ـ سياسى و نظامى و امثال اينها ـ از خودش دفاع كند، زنده نيست. اين انقلاب زنده است؛ لذا از خودش دفاع ميكند، غالب هم ميشود، پيروز هم ميشود، برو برگرد هم ندارد؛ كمااينكه در سال 88 ديديد اين كار اتفاق افتاد. يك وقت اين است قضيه، يك وقت نه، قضيه، قضيهى ايستادگى در مقابل يك حركت براندازانه و اينچنين نيست؛ اختلاف نظر، اختلاف سليقه، اختلاف عقيده احياناً است. اينها را بايستى هرچه ممكن است فرو كاست. اينجور چيزها را هرچه ممكن است بايد كم كرد. مشتعل كردن اين اختلاف نظرها مضر است.
يك مسئله اين است كه اگر يك كسى يك حرف غلطى زد، آيا كسى بايد به او جواب بدهد يا نه؟ خب، بله معلوم است. جواب دادن به حرف غلط، شيوهى خودش را دارد، راه خودش را دارد، كار خاص خودش است. يك وقت هست كه حالا كه كسى يك حرف غلطى زد، ما بيائيم مثلاً صدجا اين حرف غلط را تابلو كنيم، شعار كنيم كه آقا، فلانى اين حرف غلط را زد، تا همه بدانند. اين است كه اشتباه است، خطاست. من با حركت روشنگرانه از سوى هر كسى، از سوى هر نهادى، هيچ مخالفتى ندارم، بلكه علاقهمندم و معتقدم به مسئلهى تبيين. يعنى اصلاً جزو راهبردهاى اساسى كار ما از اول، مسئلهى تبيين بوده است. تبيين لازم است؛ اما اين معنايش اين نيست كه ما به اختلافات درونى، هى دامن بزنيم. مراقب باشيد. اين را همه بايد مراقب باشند؛ بخصوص سپاه. سپاه مراقب باشد. در جريانهاى سياسى، در جريانهاى گوناگون فكرى و سليقهاى مطلقاً مشتعل كردن فضا مناسب نيست. حالا شماها الحمدلله همهتان بصيريد، آگاهيد، لابد از جريانات خبر داريد و الان همين اوضاعى را كه توی كشور هست، مىبينيد كه متأسفانه اين عليه آن، آن عليه اين؛ و دستگاههاى خارجى چه خوشحالىاى ميكنند؛ تحليل ميگذارند رويش: بله، بينشان اختلاف افتاد، نابود شدند، از بين رفتند(!) آرزوهاى خودشان را هى مرتباً تكرار ميكنند. خب، پيداست كه اين مسئله نقطهى ضعف ماست. نبايد بگذاريم اين نقطه ضعف ادامه پيدا كند يا افزايش پيدا كند. اينها را بايد توجه داشت. حركت، حركت متين، مستدل و مستند باشد. اگر كسانى اختلافنظرهائى دارند، با استدلال بيان كنند. عرض كردم، من معتقد به تبيين هستم. در دوران مبارزات هم، اختلاف ما با چپیها و ماركسيستهائى كه آن وقت مبارزه ميكردند، سر همين بود كه ما ميگفتيم بايد تبيين كرد، آنها به تبيين اعتقاد نداشتند؛ يك چيز ديگرى ميگفتند، يك تفسير ديگرى داشتند. كار انقلاب از اساس با تبيين، روشنگرى، بيان منطقى، مستدل و دور از هو و جنجال بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقى را هم خراب خواهد كرد. ممكن است چهار نفر جذب شوند، اما چهار نفر آدم هوشمندتر دفع ميشوند. اين، حرف ماست؛ اين، عرض ماست.
حركت، حركت پيشرونده باشد. به خيلى چيزها نياز هست. من اينجا يادداشت كردم؛ از جمله صفِّ واحد بودن، كه همين مسئلهى وحدتى است كه عرض كرديم. «انّ الله يحبّ الّذين يقاتلون فى سبيله صفّا كانّهم بنيان مرصوص»؛(2) مثل يك ستون مستحكم، مثل يك ديوار حصين و نفوذناپذير در مقابل تهاجم دشمن بايستى ايستاد.
حالا شما جوانهاى عزيز كه در سپاه هستيد؛ روحانيون عزيز، علما، طلاب جوان و مؤمن و فعال كه در دفتر نمايندگى مشغول به كار هستيد، دو چيز را بدانيد: يكى اينكه همهتان خيلى كار داريد؛ هم جوانهاى سپاهى، هم روحانيون محترم؛ خيلى كار جلوتان داريد كه بايد انجام بدهيد. دوم اينكه بدانيد كه همت اگر بكنيد، اين كارها را حتماً ميتوانيد انجام بدهيد و يك برههاى از زمان كه بگذرد، ناگهان مىبينيد در يك نقطهى بالاترى قرار داريد؛ يعنى پيشروندگى حتمى است. تلاش كه بود، همت كه بود، اميد كه بود، حتماً پيشروندگى هست؛ يعنى برو برگرد ندارد. اين را بايستى مجموعهى سپاه در نظر داشته باشند. البته برنامهريزىهاى گوناگون در صدر تشكيلات سپاه يك امر لازم و دائمى و هميشگى است كه بايستى انجام بگيرد، دارد هم انجام ميگيرد و خوب هم هست. و اميدواريم انشاءالله خداى متعال كمكتان كند. امروز همين مقدار بس است. اميدواريم خداوند شماها را مشمول لطف خودش قرار بدهد.
اين را هم به مسئولين محترم سپاه، چون حالا اغلب اينجا هستيد، عرض كنم، كه يكى از كارهاى خيلى لازم كه من الان به آقاى سردار فرماندهى كل سپاه هم اين را تذكر دادم، اين است كه به خانوادههاى شهدايتان رسيدگى كنيد. رسيدگى هم مهمترينش و بهترينش عبارت است از تلطف و احوالپرسى و خبرگيرى؛ همهاش كمك نيست، خيلىها هم به كمك احتياج ندارند؛ اما به محبت و ملاطفت و همراهى و همدلى، همه احتياج دارند؛ از بالا تا پائين همه دوست ميدارند كه مورد ملاطفت قرار بگيرند. بعضى از شهداى سرافراز ما بحمدالله شهرت همگانى دارند، همه اينها را ميشناسند؛ خيلىها هم هستند كه نه، پيش اهل آسمانها البته مشهورند؛ آنها را ملائكهى خدا خوب ميشناسند؛ اما در بين ماها، شايد خيلى معروف نيستند؛ به اينها بپردازيد، سراغ اينها برويد و اميدواريم انشاءالله دوستان يك عملكرد منسجم و مدونى در اين زمينه پيشبينى كنند.
اميدواريم خداوند شماها را محفوظ بدارد، باقى بدارد و مشمول ادعيهى ولى عصر (ارواحنا فداه) باشيد و روح مطهر امام بزرگوار و روح مطهر شهدا از همهى شما و ما راضى باشد.
والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته
1) مقتل ابیمخنف، ص 85
2) صف: 4