بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً از اشعارى كه دوستان خوانديد، لذت برديم؛ بخصوص بعضى از سرودهها، همهى معيارها و ميزانهاى خوشحالكنندهى در جهت پيشرفت شعر را با خودش همراه داشت. ثانياً آنچه كه انسان در اين جلسه و گاهى بعضى جلسات ديگر مشاهده ميكند، وجود استعدادهاى بسيار قوى و غنى و اميدواركننده است. بنده پيشبينى ميكنم كه انشاءاللَّه در آيندهى نه چندان دورى، ما يك اوج شعرىِ مجددى داشته باشيم از همين استعدادهاى جوان. البته بايد پيش بروند، بايد تكميل كنند، بايد شعرها پختهتر و عميقتر بشود و قطعاً خواهد شد. انشاءاللَّه در دوران ما يك بناى رفيعى به وجود خواهد آمد كه يادآور دورانهاى اوج شعر در كشور ماست؛ چون شعر در دورانهاى تاريخى، پست و بلند داشته؛ در بعضى از دورانها، شعر اوج داشته. ما انشاءاللَّه در آيندهى نه چندان دورى اين را خواهيم داشت.
اما آنچه كه مناسب اين جلسه است كه من به عنوان توصيه به برادران عرض كنم، چند تا نكته است. يك نكته اين است كه اين شعرى كه شما اسمش را شعر آئينى گذاشتيد و نامگذارى نامناسبى هم نيست - حالا شما شعر مذهبى را به نام شعر آئينى معرفى ميكنيد، عيبى ندارد - جزو بهترين عرصههاى به كار بردن قريحهى خداداد شعر و اين موهبت بزرگ است. اين قريحه، يك نعمت بزرگى است كه خدا به كسى عطا ميكند؛ اين نعمت را نبايد كفران كرد. شكرانهى اين نعمت اين است كه انسان با اين قريحه يك چيزى بياورد وسط و به انسانها و افكار عرضه كند كه براى آنها مفيد باشد. نه اينكه من بخواهم خشك و جامد بگويم؛ با قطع نظر از سود و استفادهى مستمع، شاعر به فكر دل خودش نباشد و حرف دل و احساسات خودش را نگويد؛ نه، اشكالى ندارد؛ يعنى بنا بر اين نيست كه ما سخن گفتن شاعر از دل و براى دل خود را نفى كنيم؛ ليكن ميخواهيم اين را بگوئيم كه در مقام تقويم و ارزيابى، اگر بناست شعر محتوائى داشته باشد، بهترين محتواها همين محتواهاى شعر دينى و شعر مذهبى است با عرض وسيع و گستردهاى كه دارد.
در بخشهائى از غزلهاى حافظ هم شعر مذهبى وجود دارد. البته من عقيده ندارم كه همهى غزلهاى حافظ اينجورى است، اما بخش مهمى از غزلهاى حافظ در واقع شعر مذهبى به اين معنائى است كه مورد نظر ماست؛ يعنى بيان معرفت و بيان حقايق الهى است در يك قالب خاصى؛ كمااينكه مثنوى مولوى هم يك گنجينهاى از همين افكار الهى و معارف الهى است. بنابراين اينها محتواها و مضمونهاست، كه بهترين مصرف شعر اينهاست. البته انسان وقتى به تاريخ شعر نگاه ميكند، مىبيند اين تقيد و احتياط به وسيلهى شاعران ما در طول تاريخ به كار نرفته؛ يعنى اين گوهر يكدانه را - به قول ناصرخسرو، «دُر درى» را - ريختند به پاى خوكها، مدح گفتند و چيزهاى بيخود و بىمعنى به كار بردند؛ بعضىها هم آن را در يك معانى مبتذلِ احساسى و شهوانى به كار بردند. اينها در واقع اسراف است؛ مصرف كردن قريحهى شعرى در غير جاى خود و مورد خود است.
البته در بين شعراى ما، شعرائى كه از اين قريحه حداكثر استفاده را كردند و بهترين شعرها را گفتند، كم هم نيستند؛ ما در دورانهاى مختلف، از اينها داريم؛ هم در زمان خودمان داشتيم، هم در زمانهاى گذشته داشتيم؛ هم در سبكهاى مختلف، از دوران قديم، شاعرى مثل سنائى را داريم، شاعرى مثل ناصرخسرو را داريم. اينها اين قريحه را به كار بردند؛ آن كارى كه بايد بكنند، انصافاً كردند. همچنين سعدى را داريم. در دورانهاى بعد هم همين جور؛ شاعرى مثل صائب را داريم. البته صائب شعر بىتقيد به معانى و معارف كم ندارد، ليكن شعر معرفتى هم انصافاً خيلى دارد. اينها شعر اخلاق، شعر معرفت، آن هم در حد عالى و در بهترين حدى كه واقعاً ميشود انسان شعر غزلى تعريف و بيان كند، گفتهاند. بيدل هم همين جور. همهى ديوان بيدل تقريباً شعر معرفتى است. من يك وقتى چند سال قبل از اين به دوستان مداح سفارش ميكردم كه به ديوان صائب نگاه كنند و شعرهاى اخلاقى را، شعرهاى معرفتى را، شعرهاى عرفانى را در آن پيدا كنند؛ كه كم هم نيست. اينها مضامين بسيار پختهاى است كه دلها را روشن ميكند.
در هيچ پرده نيست نباشد نواى تو
عالم پر است از تو و خالىاست جاى تو
هر چند كائنات گداى درِ تواند
هيچ آفريده نيست كه داند سراى تو
ببينيد، وقتى يك مداحى با صداى خوش و با آهنگ زيبا اينها را در يك مجلسى بخواند، چه انقلابى در دل براى مستمع به وجود مىآيد. از اين شعرها بايد استفاده كرد. ديگران هم همين جور.
من همين جا اين نكته را هم اضافه كنم - كه البته يادداشت هم كردهام، ليكن حالا همين جا بگويم - بعضى از آقايان مداحها به ما ميگويند كه آقا اين شعرهاى قلمبه سلمبه را كه بخوانيم، مردم نميفهمند. خب، بله، بعضى از شعرها واقعاً همين جور است؛ از سطح تفكر عمومى مردم بالاتر است؛ يعنى يك آدم اديب و شاعر و باذوق هم بايد دقت كند تا معنا را بفهمد؛ اينها را ما توصيه نميكنيم؛ ليكن توجه داشته باشيد، ذهن مردم و تلقى مخاطب با خواندن شما بالا مىآيد. اين را من به مداحها ميگويم؛ يعنى شما ميتوانيد ذهن مردم را بالا بياوريد. شعرهاى خوب، الفاظ زيبا، مضامين عالى و معارف قوى خوانده بشود؛ خب، مردم مجبور ميشوند گوش كنند. وقتى شما خوب ميخوانيد، گوش ميكنند و طبعاً ذهنشان بالا مىآيد. حتماً ما بايد اين را جزو وظائف خودمان بدانيم كه سطح ديد و سطح ذوق و تأمل مردم را بالا بياوريم.
نكتهى بعد اين است كه مناجات هم جزو شعر آئينى است. شعر آئينى فقط مسئلهى مدح و مرثيه نيست؛ مناجات هم جزو شعر آئينى است. براى اينكه مضمون مناجات را درست پيدا كنيم، بهترين مرجع، دعاهاست. دوستان با صحيفهى سجاديه انس پيدا كنيد. اين قريحهاى كه من در شماها مىبينم، خيلى خوب ميتوانيد مضامين صحيفهى سجاديه را در قالب اشعارِ بسيار زيبا بياوريد. مرحوم بهجتى اردكانى - دوست قديمى ما - سى چهل سال پيش بخشى از دعاى ابوحمزه را به شعر آورده بود، كه براى من خواند. قسمتهاى سخت دعا هم بود - كه خود عبارت هم سخت است، مضمون هم سخت است - در عين حال ايشان توانسته بود اين دعا را به شعر بياورد. من الان در ميان اين جوانها مىبينم قريحهها و ذوقهائى كه از ذوق مرحوم بهجتى بالاتر است. من الان در همين جلسه، قدرتهاى شعرىاى دارم مىبينم كه از قديمىها و گذشتگان ما قوىتر و تيزتر و تواناتر هستند. شما ميتوانيد مضامين دعاى عرفهى سيدالشهداء (سلام اللَّه عليه) را به شعر بياوريد. دعاى عرفهى امام حسين عاشقانه است. حضرت سجاد هم براى روز عرفه دعا دارند - در صحيفهى سجاديه، دعاى چهل و هفتم، دعاى روز عرفه است - آن هم بسيار دعاى پرمغز و پرمضمونى است؛ اما دعاى امام حسين عاشقانه است، يك چيز ديگر است. اگر چنانچه آشنا بشويد، انس پيدا كنيد، دقت كنيد، از يك فقرهى اين دعا ميتوانيد يك قصيده، يك مجموعه، يك قطعه، يك غزلِ خيلى قشنگ از آب در بياوريد. بنابراين براى مناجات و توحيد، از صحيفه و از دعاها استفاده كنيد.
براى مناقب ائمه، از زيارتها، بخصوص زيارت جامعهى كبيره استفاده كنيد. بنابراين شما ديگر هيچ احتياجى نداريد كه مبالغاتى را در ذهن خودتان خلق كنيد. آنچه كه بايد در باب ائمه (عليهمالسّلام) گفته شود، در زيارت جامعه هست. شما ميتوانيد يك فقره از فقرات زيارت جامعه را - حالا شايد صدها فقره است - انتخاب كنيد و با توجه به قريحهى شعرى و تخيل و فرآورى ذهنى خودتان، يك غزل زيبا و ناب از آب در بياوريد. ظرفيت اين معارف اينقدر بالاست.
معارف بلند اسلامى و قرآنى را از خود قرآن و از نهجالبلاغه و از بعضى از روايات اهلبيت - روايات اصول كافى در بخشهائى - اخذ كنيد. بااين منابع، انس پيدا كنيد. شعر آئينى خيلى دامنهى وسيعى دارد و شما ميتوانيد بر روى ذهنيت جامعه اثر بگذاريد. روايتى است در تحفالعقول، كه وصيت امام صادق (عليهالسّلام) است به عبداللَّهبنجندب. همين طور قسمت قسمت است: يا ابن جندب، يا ابن جندب. اين روايت، پر از حكمت است. واقعاً همهى چيزهائى كه ما براى خلقيات شخصىمان، معاشرتهاى اجتماعىمان، فعاليتهاى عمومىمان و براى بناى تمدن اسلامى نياز داريم، در اين روايت و نظائرش پيدا ميشود. اينى كه عرض كردم، يك نمونه و مثال است؛ از اين قبيل نمونهها زياد است و ميتوانيد مراجعه كنيد. بنابراين شعر آئينى را متكى و مستند كنيد به اين معارف حقهى الهيه، با اين منابعى كه عرض شد.
يك مسئلهى ديگر: انسان وقتى اين قريحهها را مىبيند، اين ذوقهاى جوشان را مىبيند، واقعاً به شوق مىآيد. روى اين چند چيز خيلى تكيه كنيد: يكى مضمونيابى است. شما وقتى ميخواهيد يك مطلب را بيان كنيد، اين را با مضامين گوناگونى ميشود بيان كرد. مضمونسازى براى بيان يك حقيقت، يك هنر بزرگ شعرى است؛ كه البته مركز و منبع اصلىاش هم شعرهاى سبك هندى است؛ همين شعر صائب و شعر بيدل و شعر عرفى و شعر كليم. به اينها كه مراجعه كنيد، مىبينيد دستگاه مضمونسازى و مضمونيابى در آنجا فوقالعاده وسيع است. خوشبختانه در تعبيرات دوستان هم مضمونهاى نو و زيبا كم نيست؛ من اين را مىبينم. يك مطلب را به چند لباس ميشود پوشاند؛ اسم هر لباسى را ما ميگذاريم يك مضمون. معناى مضموندار اين است. پس يكى مسئلهى مضمونيابى است.
ديگرى، تركيبسازىهاى نو است. خب، الان در دورهى انقلاب، زبان رائج متداول حرف زدن وارد شعر شده - چيزى كه در قبل از انقلاب معمول نبود - البته به شكلهاى مختلف؛ بعضى قوى هستند و از اين زبان به شكل خيلى زيبائى استفاده ميكنند، بعضى هم يك خرده سطحش پائينتر است. هيچ اشكالى ندارد كه ما از همين زبان محاورهى معمولى و رائجِ خودمان براى بيان آن معانى و معارف استفاده كنيم؛ منتها با تركيبهاى نو، شكلهاى نو، واژهگزينىهاى نو.
مسئلهى ديگر، مسئلهى درستگوئى است. دوستان بايد به اين نكته توجه كنند كه شعر بايستى از لحاظ موازين زبان، درست باشد؛ فعلها درست به كار برود، در جاى خود به كار برود؛ ارتباط بخشهاى جمله، ارتباط منطقى و قانونى باشد.
نكتهى ديگرى كه به نظر من براى مجموعهى دوستانى كه شعر مذهبى ميگويند، مهم است، مسئلهى تأثير محيط است. البته منظور من محيط عمومى جامعه نيست. بديهى است كه محيط جامعه روى انسان اثر دارد. وضع اقتصادى، وضع سياسى، وضع اجتماعى، روى هر انسانى يك اثرى ميگذارد، روى شاعر هم اثر ميگذارد، طبعاً روى شعرش هم اثر ميگذارد؛ اين را نميخواهم بگويم. محيطهاى خاص، حلقههاى فرهنگىِ خاص روى ذهنها اثر ميگذارد. من ميخواهم بگويم شما جوان مؤمنِ مقيد و محب اهلبيت كه با يك عشق و شورى راجع به اهلبيت صحبت ميكنيد، شعر ميگوئيد، راجع به معارف الهى، راجع به توحيد، اينجور عاشقانه و زيبا سخنورى و سخنسرائى ميكنيد، توجه داشته باشيد كه محيطها شما را به سمت و سوهاى ديگر نكشاند. يعنى خودتان مراقب خودتان باشيد. در اين راه به خودتان ثبات قدم بدهيد و روزبهروز آن را تقويت كنيد؛ چون محيطهاى شعرى و هنرى و ادبى روى انسان اثر ميگذارد.
من هميشه يك مثالى در ذهنم هست. شاعر مورد نظرم كه حالا اسم خواهم آورد، شاعر بزرگى است؛ محمد جان قدسىِ مشهدى. ايشان جزو شعراى برجستهى سبك هندى است در دورهى صفويه - قرن يازدهم - اشعارش جزو قوىترين شعرهاست. من اعتقادم اين است كه بعد از صائب در آن سبك، واقعاً مثل محمد جان شايد يكى دو تا بيشتر نباشند. او در مشهد كه بوده، يكى از خادمان آستان قدس و مداح حضرت رضا بوده و شعرهايش شعرهاى دينى است و ديوانش هم پر از اين اشعار است. ديوان حاج محمد جان را نگاه كنيد؛ از اين قصائد زياد دارد. او بعد به هند سفر ميكند. همنشينى با امراى هند و سلاطين هند و آن دستگاههاى بىبندوبارى كه آن روز بودند، اين آقا را كأنه از اين رو به آن رو ميكند. انسان ميتواند اين را در غزلهاى او ببيند. من خيلى اوقات به اين فكر هستم. اين شعر مال محمد جان قدسى است:
پارسا در مجلس رندان نشستن خوب نيست
هر كه امشب مى نمينوشد به ما منسوب نيست
در چنين فصلى كه بلبل مست و گلشن پر گل است
گر همه پيمانهى عمر است خالى خوب نيست
يعنى يك مستِ رندِ الواتِ عرقخور تحويل محيط مجموعهى شعرى داده شده؛ از كى؟ از آن انسانِ پارساى پاكِ متعبدى كه در مشهد مدح امام رضا را ميگفت! خب، آن محيط اينجور پرورش ميدهد. بنابراين مراقب محيطها باشيد؛ و اين هم با ارتباطهاى پيوستهى شما با همديگر حاصل خواهد شد. به نظر من جلسات شعراى مادح اهلبيت - چه جوانها، چه پيشكسوتها و قديمىها - با يكديگر، بايد جلسات مستمرى باشد. البته معنايش اين نيست كه لزوماً يك جلسه باشد؛ نه، بايد جلساتى وجود داشته باشد براى همين كه در اين محيط، استعدادهاى جوشان جوان رشد پيدا كند.
نكتهى آخر هم اين است كه به برخى از موضوعات در شعرهاى آئينى كم پرداخته ميشود؛ از جمله موضوعات مربوط به مسائل انقلاب، مسائل جنگ و دفاع مقدس. البته در يك دورهاى خيلى خوب بود. همين آقاى مؤيد در زمان جنگ وقتى جنازههاى شهدا را به مشهد مىآوردند، شايد هر روزى يا هر چند روزى يك غزل ميگفت و مداحها اينها را ميخواندند. ديگران هم ميگفتند. الان جاى اين اشعار خالى است. هشت سال دفاع مقدس از لحاظ زمانى هشت سال بود، اما از لحاظ استمرار معنوى و فكرى و فرهنگى ممكن است قرنها ادامه داشته باشد. حماسهاى كه در دفاع مقدس به وجود آمد، انگيزهاى كه پشت سر اين حماسه وجود داشت، ريز حوادثى كه در اين مدت اتفاق افتاد، اينها چيزهائى نيست كه در ظرف ده سال و پانزده سال و بيست سال تمام شود. يكى از امانتدارها شما هستيد؛ بايد اين امانت را حفظ كنيد، بايد منتقل كنيد.
البته حوادثِ روز به روز و نو به نو در انقلاب هست كه بايد به همهى اينها رسيد، ليكن آن را هم نبايستى فراموش كرد. يكى از همين چيزهائى كه مربوط به جنگ است و از چيزهائى است كه ذهن من را مشغول ميكند، اين جانبازهائى هستند كه بعد از مدتى به شهادت ميرسند؛ اين خودش يك موضوع ويژه است؛ اين غير از شهيدى است كه در جبهه شهيد شده و دربارهاش هم شعر گفته شده؛ اين انسانى است كه يك تجربهاى را گذرانده و رنجى را تحمل كرده، آخرش هم شهيد شده. بگرديد موضوعات اينجورى را پيدا كنيد. همچنين در موضوعات مربوط به مرثيه، مرثيهى سيدالشهداء و قضاياى كربلا. خب، انسان مىبيند زبانحالهائى كه گفته ميشود، زبانحالهاى زيادى است؛ البته ممكن است بعضىاش هم مطابق با واقع نباشد، يعنى چيزهائى نباشد كه انسان بتواند آنها را تأييد كند؛ ليكن زمينههائى وجود دارد. من مثلاً دربارهى مصيبت حضرت اباالفضل (عليه الصّلاة و السّلام) به نظرم ميرسيد كه يكى از بخشهاى مهم و جذابى كه ميتواند اين مصيبت را بيان كند، همان زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّى ويك امّ البنين»، يا آن شعر ديگرى كه به ايشان منسوب است. خب، اين دو تا شعر است. البته اينها ترجمهى شعرى هم شده، ترجمهى خيلى جالبى نيست، خيلى قوى نيست؛ اما خود اين يك عرصه است: مادرى است؛ صورت قبر چهار جوانش را كه در كربلا شهيد شدند، در بقيع ميكشد و نوحهسرائى ميكند و حماسه مىآفريند. همهاش اشك ريختن و تو سر زدن هم نيست - البته اشك ريختن هست، اشكالى هم ندارد - بلكه حماسهآفرينى است، افتخار به اين جوانهاست. اين يك عرصهى خيلى خوبى است، كه از اينگونه عرصهها براى مصيبت خيلى بايد استفاده كرد. يا توصيف بعضى از حالات روحى قهرمانان كربلا، از جمله شبيه آنچه كه عمان سامانى گفته، كه لحظات رفتن حضرت سيدالشهداء به عرصهى ميدان را تصوير ميكند - حالا چقدر واقعيت دارد، من نميدانم؛ البته روضهخوانها ميخوانند - كه حضرت زينب آمدند جلو، راه را گرفتند و گفتگوئى بين اين دو بزرگوار انجام گرفت. عمان از اين گفتگو استفاده كرده براى تشريح شخصيت حضرت زينب.
كاى عنان گير من آيا زينبى
يا كه آه دردمندان در شبى
كه بعد دنبالش اين است: «زن مگو مردآفرين روزگار». ببينيد، از اين مناسبت - مناسبت گفتگوى اين برادر و خواهر - استفاده ميكند براى اينكه شخصيت حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) را تشريح كند. اينها ميدانهاى مهمى است. يعنى شرح حالها و زبان حالها فقط بيان آن حالى كه در آن لحظه قهرمان داستان دارد، نباشد؛ بلكه ميتواند شرح خصوصيات او، شخصيت او، ظرافتهاى روح او و عظمتهائى كه در وجود او هست، باشد؛ اينها همه ميدانهاست.
به هر حال انشاءاللَّه خداوند شماها را موفق و مؤيد بدارد و بتوانيد در اين عرصه هرچه بيشتر پيش برويد. امروز براى من روز خوبى بود. من خيلى لذت بردم از شعرهائى كه دوستان خواندند. من دعاتان ميكنم. انشاءاللَّه خداوند روزبهروز ذهنهاى شما را فعالتر، قريحهى شما را سرشارتر، زبانتان را گوياتر و جهت كار را مستقيمتر و بهتر قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
اولاً از اشعارى كه دوستان خوانديد، لذت برديم؛ بخصوص بعضى از سرودهها، همهى معيارها و ميزانهاى خوشحالكنندهى در جهت پيشرفت شعر را با خودش همراه داشت. ثانياً آنچه كه انسان در اين جلسه و گاهى بعضى جلسات ديگر مشاهده ميكند، وجود استعدادهاى بسيار قوى و غنى و اميدواركننده است. بنده پيشبينى ميكنم كه انشاءاللَّه در آيندهى نه چندان دورى، ما يك اوج شعرىِ مجددى داشته باشيم از همين استعدادهاى جوان. البته بايد پيش بروند، بايد تكميل كنند، بايد شعرها پختهتر و عميقتر بشود و قطعاً خواهد شد. انشاءاللَّه در دوران ما يك بناى رفيعى به وجود خواهد آمد كه يادآور دورانهاى اوج شعر در كشور ماست؛ چون شعر در دورانهاى تاريخى، پست و بلند داشته؛ در بعضى از دورانها، شعر اوج داشته. ما انشاءاللَّه در آيندهى نه چندان دورى اين را خواهيم داشت.
اما آنچه كه مناسب اين جلسه است كه من به عنوان توصيه به برادران عرض كنم، چند تا نكته است. يك نكته اين است كه اين شعرى كه شما اسمش را شعر آئينى گذاشتيد و نامگذارى نامناسبى هم نيست - حالا شما شعر مذهبى را به نام شعر آئينى معرفى ميكنيد، عيبى ندارد - جزو بهترين عرصههاى به كار بردن قريحهى خداداد شعر و اين موهبت بزرگ است. اين قريحه، يك نعمت بزرگى است كه خدا به كسى عطا ميكند؛ اين نعمت را نبايد كفران كرد. شكرانهى اين نعمت اين است كه انسان با اين قريحه يك چيزى بياورد وسط و به انسانها و افكار عرضه كند كه براى آنها مفيد باشد. نه اينكه من بخواهم خشك و جامد بگويم؛ با قطع نظر از سود و استفادهى مستمع، شاعر به فكر دل خودش نباشد و حرف دل و احساسات خودش را نگويد؛ نه، اشكالى ندارد؛ يعنى بنا بر اين نيست كه ما سخن گفتن شاعر از دل و براى دل خود را نفى كنيم؛ ليكن ميخواهيم اين را بگوئيم كه در مقام تقويم و ارزيابى، اگر بناست شعر محتوائى داشته باشد، بهترين محتواها همين محتواهاى شعر دينى و شعر مذهبى است با عرض وسيع و گستردهاى كه دارد.
در بخشهائى از غزلهاى حافظ هم شعر مذهبى وجود دارد. البته من عقيده ندارم كه همهى غزلهاى حافظ اينجورى است، اما بخش مهمى از غزلهاى حافظ در واقع شعر مذهبى به اين معنائى است كه مورد نظر ماست؛ يعنى بيان معرفت و بيان حقايق الهى است در يك قالب خاصى؛ كمااينكه مثنوى مولوى هم يك گنجينهاى از همين افكار الهى و معارف الهى است. بنابراين اينها محتواها و مضمونهاست، كه بهترين مصرف شعر اينهاست. البته انسان وقتى به تاريخ شعر نگاه ميكند، مىبيند اين تقيد و احتياط به وسيلهى شاعران ما در طول تاريخ به كار نرفته؛ يعنى اين گوهر يكدانه را - به قول ناصرخسرو، «دُر درى» را - ريختند به پاى خوكها، مدح گفتند و چيزهاى بيخود و بىمعنى به كار بردند؛ بعضىها هم آن را در يك معانى مبتذلِ احساسى و شهوانى به كار بردند. اينها در واقع اسراف است؛ مصرف كردن قريحهى شعرى در غير جاى خود و مورد خود است.
البته در بين شعراى ما، شعرائى كه از اين قريحه حداكثر استفاده را كردند و بهترين شعرها را گفتند، كم هم نيستند؛ ما در دورانهاى مختلف، از اينها داريم؛ هم در زمان خودمان داشتيم، هم در زمانهاى گذشته داشتيم؛ هم در سبكهاى مختلف، از دوران قديم، شاعرى مثل سنائى را داريم، شاعرى مثل ناصرخسرو را داريم. اينها اين قريحه را به كار بردند؛ آن كارى كه بايد بكنند، انصافاً كردند. همچنين سعدى را داريم. در دورانهاى بعد هم همين جور؛ شاعرى مثل صائب را داريم. البته صائب شعر بىتقيد به معانى و معارف كم ندارد، ليكن شعر معرفتى هم انصافاً خيلى دارد. اينها شعر اخلاق، شعر معرفت، آن هم در حد عالى و در بهترين حدى كه واقعاً ميشود انسان شعر غزلى تعريف و بيان كند، گفتهاند. بيدل هم همين جور. همهى ديوان بيدل تقريباً شعر معرفتى است. من يك وقتى چند سال قبل از اين به دوستان مداح سفارش ميكردم كه به ديوان صائب نگاه كنند و شعرهاى اخلاقى را، شعرهاى معرفتى را، شعرهاى عرفانى را در آن پيدا كنند؛ كه كم هم نيست. اينها مضامين بسيار پختهاى است كه دلها را روشن ميكند.
در هيچ پرده نيست نباشد نواى تو
عالم پر است از تو و خالىاست جاى تو
هر چند كائنات گداى درِ تواند
هيچ آفريده نيست كه داند سراى تو
ببينيد، وقتى يك مداحى با صداى خوش و با آهنگ زيبا اينها را در يك مجلسى بخواند، چه انقلابى در دل براى مستمع به وجود مىآيد. از اين شعرها بايد استفاده كرد. ديگران هم همين جور.
من همين جا اين نكته را هم اضافه كنم - كه البته يادداشت هم كردهام، ليكن حالا همين جا بگويم - بعضى از آقايان مداحها به ما ميگويند كه آقا اين شعرهاى قلمبه سلمبه را كه بخوانيم، مردم نميفهمند. خب، بله، بعضى از شعرها واقعاً همين جور است؛ از سطح تفكر عمومى مردم بالاتر است؛ يعنى يك آدم اديب و شاعر و باذوق هم بايد دقت كند تا معنا را بفهمد؛ اينها را ما توصيه نميكنيم؛ ليكن توجه داشته باشيد، ذهن مردم و تلقى مخاطب با خواندن شما بالا مىآيد. اين را من به مداحها ميگويم؛ يعنى شما ميتوانيد ذهن مردم را بالا بياوريد. شعرهاى خوب، الفاظ زيبا، مضامين عالى و معارف قوى خوانده بشود؛ خب، مردم مجبور ميشوند گوش كنند. وقتى شما خوب ميخوانيد، گوش ميكنند و طبعاً ذهنشان بالا مىآيد. حتماً ما بايد اين را جزو وظائف خودمان بدانيم كه سطح ديد و سطح ذوق و تأمل مردم را بالا بياوريم.
نكتهى بعد اين است كه مناجات هم جزو شعر آئينى است. شعر آئينى فقط مسئلهى مدح و مرثيه نيست؛ مناجات هم جزو شعر آئينى است. براى اينكه مضمون مناجات را درست پيدا كنيم، بهترين مرجع، دعاهاست. دوستان با صحيفهى سجاديه انس پيدا كنيد. اين قريحهاى كه من در شماها مىبينم، خيلى خوب ميتوانيد مضامين صحيفهى سجاديه را در قالب اشعارِ بسيار زيبا بياوريد. مرحوم بهجتى اردكانى - دوست قديمى ما - سى چهل سال پيش بخشى از دعاى ابوحمزه را به شعر آورده بود، كه براى من خواند. قسمتهاى سخت دعا هم بود - كه خود عبارت هم سخت است، مضمون هم سخت است - در عين حال ايشان توانسته بود اين دعا را به شعر بياورد. من الان در ميان اين جوانها مىبينم قريحهها و ذوقهائى كه از ذوق مرحوم بهجتى بالاتر است. من الان در همين جلسه، قدرتهاى شعرىاى دارم مىبينم كه از قديمىها و گذشتگان ما قوىتر و تيزتر و تواناتر هستند. شما ميتوانيد مضامين دعاى عرفهى سيدالشهداء (سلام اللَّه عليه) را به شعر بياوريد. دعاى عرفهى امام حسين عاشقانه است. حضرت سجاد هم براى روز عرفه دعا دارند - در صحيفهى سجاديه، دعاى چهل و هفتم، دعاى روز عرفه است - آن هم بسيار دعاى پرمغز و پرمضمونى است؛ اما دعاى امام حسين عاشقانه است، يك چيز ديگر است. اگر چنانچه آشنا بشويد، انس پيدا كنيد، دقت كنيد، از يك فقرهى اين دعا ميتوانيد يك قصيده، يك مجموعه، يك قطعه، يك غزلِ خيلى قشنگ از آب در بياوريد. بنابراين براى مناجات و توحيد، از صحيفه و از دعاها استفاده كنيد.
براى مناقب ائمه، از زيارتها، بخصوص زيارت جامعهى كبيره استفاده كنيد. بنابراين شما ديگر هيچ احتياجى نداريد كه مبالغاتى را در ذهن خودتان خلق كنيد. آنچه كه بايد در باب ائمه (عليهمالسّلام) گفته شود، در زيارت جامعه هست. شما ميتوانيد يك فقره از فقرات زيارت جامعه را - حالا شايد صدها فقره است - انتخاب كنيد و با توجه به قريحهى شعرى و تخيل و فرآورى ذهنى خودتان، يك غزل زيبا و ناب از آب در بياوريد. ظرفيت اين معارف اينقدر بالاست.
معارف بلند اسلامى و قرآنى را از خود قرآن و از نهجالبلاغه و از بعضى از روايات اهلبيت - روايات اصول كافى در بخشهائى - اخذ كنيد. بااين منابع، انس پيدا كنيد. شعر آئينى خيلى دامنهى وسيعى دارد و شما ميتوانيد بر روى ذهنيت جامعه اثر بگذاريد. روايتى است در تحفالعقول، كه وصيت امام صادق (عليهالسّلام) است به عبداللَّهبنجندب. همين طور قسمت قسمت است: يا ابن جندب، يا ابن جندب. اين روايت، پر از حكمت است. واقعاً همهى چيزهائى كه ما براى خلقيات شخصىمان، معاشرتهاى اجتماعىمان، فعاليتهاى عمومىمان و براى بناى تمدن اسلامى نياز داريم، در اين روايت و نظائرش پيدا ميشود. اينى كه عرض كردم، يك نمونه و مثال است؛ از اين قبيل نمونهها زياد است و ميتوانيد مراجعه كنيد. بنابراين شعر آئينى را متكى و مستند كنيد به اين معارف حقهى الهيه، با اين منابعى كه عرض شد.
يك مسئلهى ديگر: انسان وقتى اين قريحهها را مىبيند، اين ذوقهاى جوشان را مىبيند، واقعاً به شوق مىآيد. روى اين چند چيز خيلى تكيه كنيد: يكى مضمونيابى است. شما وقتى ميخواهيد يك مطلب را بيان كنيد، اين را با مضامين گوناگونى ميشود بيان كرد. مضمونسازى براى بيان يك حقيقت، يك هنر بزرگ شعرى است؛ كه البته مركز و منبع اصلىاش هم شعرهاى سبك هندى است؛ همين شعر صائب و شعر بيدل و شعر عرفى و شعر كليم. به اينها كه مراجعه كنيد، مىبينيد دستگاه مضمونسازى و مضمونيابى در آنجا فوقالعاده وسيع است. خوشبختانه در تعبيرات دوستان هم مضمونهاى نو و زيبا كم نيست؛ من اين را مىبينم. يك مطلب را به چند لباس ميشود پوشاند؛ اسم هر لباسى را ما ميگذاريم يك مضمون. معناى مضموندار اين است. پس يكى مسئلهى مضمونيابى است.
ديگرى، تركيبسازىهاى نو است. خب، الان در دورهى انقلاب، زبان رائج متداول حرف زدن وارد شعر شده - چيزى كه در قبل از انقلاب معمول نبود - البته به شكلهاى مختلف؛ بعضى قوى هستند و از اين زبان به شكل خيلى زيبائى استفاده ميكنند، بعضى هم يك خرده سطحش پائينتر است. هيچ اشكالى ندارد كه ما از همين زبان محاورهى معمولى و رائجِ خودمان براى بيان آن معانى و معارف استفاده كنيم؛ منتها با تركيبهاى نو، شكلهاى نو، واژهگزينىهاى نو.
مسئلهى ديگر، مسئلهى درستگوئى است. دوستان بايد به اين نكته توجه كنند كه شعر بايستى از لحاظ موازين زبان، درست باشد؛ فعلها درست به كار برود، در جاى خود به كار برود؛ ارتباط بخشهاى جمله، ارتباط منطقى و قانونى باشد.
نكتهى ديگرى كه به نظر من براى مجموعهى دوستانى كه شعر مذهبى ميگويند، مهم است، مسئلهى تأثير محيط است. البته منظور من محيط عمومى جامعه نيست. بديهى است كه محيط جامعه روى انسان اثر دارد. وضع اقتصادى، وضع سياسى، وضع اجتماعى، روى هر انسانى يك اثرى ميگذارد، روى شاعر هم اثر ميگذارد، طبعاً روى شعرش هم اثر ميگذارد؛ اين را نميخواهم بگويم. محيطهاى خاص، حلقههاى فرهنگىِ خاص روى ذهنها اثر ميگذارد. من ميخواهم بگويم شما جوان مؤمنِ مقيد و محب اهلبيت كه با يك عشق و شورى راجع به اهلبيت صحبت ميكنيد، شعر ميگوئيد، راجع به معارف الهى، راجع به توحيد، اينجور عاشقانه و زيبا سخنورى و سخنسرائى ميكنيد، توجه داشته باشيد كه محيطها شما را به سمت و سوهاى ديگر نكشاند. يعنى خودتان مراقب خودتان باشيد. در اين راه به خودتان ثبات قدم بدهيد و روزبهروز آن را تقويت كنيد؛ چون محيطهاى شعرى و هنرى و ادبى روى انسان اثر ميگذارد.
من هميشه يك مثالى در ذهنم هست. شاعر مورد نظرم كه حالا اسم خواهم آورد، شاعر بزرگى است؛ محمد جان قدسىِ مشهدى. ايشان جزو شعراى برجستهى سبك هندى است در دورهى صفويه - قرن يازدهم - اشعارش جزو قوىترين شعرهاست. من اعتقادم اين است كه بعد از صائب در آن سبك، واقعاً مثل محمد جان شايد يكى دو تا بيشتر نباشند. او در مشهد كه بوده، يكى از خادمان آستان قدس و مداح حضرت رضا بوده و شعرهايش شعرهاى دينى است و ديوانش هم پر از اين اشعار است. ديوان حاج محمد جان را نگاه كنيد؛ از اين قصائد زياد دارد. او بعد به هند سفر ميكند. همنشينى با امراى هند و سلاطين هند و آن دستگاههاى بىبندوبارى كه آن روز بودند، اين آقا را كأنه از اين رو به آن رو ميكند. انسان ميتواند اين را در غزلهاى او ببيند. من خيلى اوقات به اين فكر هستم. اين شعر مال محمد جان قدسى است:
پارسا در مجلس رندان نشستن خوب نيست
هر كه امشب مى نمينوشد به ما منسوب نيست
در چنين فصلى كه بلبل مست و گلشن پر گل است
گر همه پيمانهى عمر است خالى خوب نيست
يعنى يك مستِ رندِ الواتِ عرقخور تحويل محيط مجموعهى شعرى داده شده؛ از كى؟ از آن انسانِ پارساى پاكِ متعبدى كه در مشهد مدح امام رضا را ميگفت! خب، آن محيط اينجور پرورش ميدهد. بنابراين مراقب محيطها باشيد؛ و اين هم با ارتباطهاى پيوستهى شما با همديگر حاصل خواهد شد. به نظر من جلسات شعراى مادح اهلبيت - چه جوانها، چه پيشكسوتها و قديمىها - با يكديگر، بايد جلسات مستمرى باشد. البته معنايش اين نيست كه لزوماً يك جلسه باشد؛ نه، بايد جلساتى وجود داشته باشد براى همين كه در اين محيط، استعدادهاى جوشان جوان رشد پيدا كند.
نكتهى آخر هم اين است كه به برخى از موضوعات در شعرهاى آئينى كم پرداخته ميشود؛ از جمله موضوعات مربوط به مسائل انقلاب، مسائل جنگ و دفاع مقدس. البته در يك دورهاى خيلى خوب بود. همين آقاى مؤيد در زمان جنگ وقتى جنازههاى شهدا را به مشهد مىآوردند، شايد هر روزى يا هر چند روزى يك غزل ميگفت و مداحها اينها را ميخواندند. ديگران هم ميگفتند. الان جاى اين اشعار خالى است. هشت سال دفاع مقدس از لحاظ زمانى هشت سال بود، اما از لحاظ استمرار معنوى و فكرى و فرهنگى ممكن است قرنها ادامه داشته باشد. حماسهاى كه در دفاع مقدس به وجود آمد، انگيزهاى كه پشت سر اين حماسه وجود داشت، ريز حوادثى كه در اين مدت اتفاق افتاد، اينها چيزهائى نيست كه در ظرف ده سال و پانزده سال و بيست سال تمام شود. يكى از امانتدارها شما هستيد؛ بايد اين امانت را حفظ كنيد، بايد منتقل كنيد.
البته حوادثِ روز به روز و نو به نو در انقلاب هست كه بايد به همهى اينها رسيد، ليكن آن را هم نبايستى فراموش كرد. يكى از همين چيزهائى كه مربوط به جنگ است و از چيزهائى است كه ذهن من را مشغول ميكند، اين جانبازهائى هستند كه بعد از مدتى به شهادت ميرسند؛ اين خودش يك موضوع ويژه است؛ اين غير از شهيدى است كه در جبهه شهيد شده و دربارهاش هم شعر گفته شده؛ اين انسانى است كه يك تجربهاى را گذرانده و رنجى را تحمل كرده، آخرش هم شهيد شده. بگرديد موضوعات اينجورى را پيدا كنيد. همچنين در موضوعات مربوط به مرثيه، مرثيهى سيدالشهداء و قضاياى كربلا. خب، انسان مىبيند زبانحالهائى كه گفته ميشود، زبانحالهاى زيادى است؛ البته ممكن است بعضىاش هم مطابق با واقع نباشد، يعنى چيزهائى نباشد كه انسان بتواند آنها را تأييد كند؛ ليكن زمينههائى وجود دارد. من مثلاً دربارهى مصيبت حضرت اباالفضل (عليه الصّلاة و السّلام) به نظرم ميرسيد كه يكى از بخشهاى مهم و جذابى كه ميتواند اين مصيبت را بيان كند، همان زبان حال مادر حضرت اباالفضل است؛ همان «لا تدعونّى ويك امّ البنين»، يا آن شعر ديگرى كه به ايشان منسوب است. خب، اين دو تا شعر است. البته اينها ترجمهى شعرى هم شده، ترجمهى خيلى جالبى نيست، خيلى قوى نيست؛ اما خود اين يك عرصه است: مادرى است؛ صورت قبر چهار جوانش را كه در كربلا شهيد شدند، در بقيع ميكشد و نوحهسرائى ميكند و حماسه مىآفريند. همهاش اشك ريختن و تو سر زدن هم نيست - البته اشك ريختن هست، اشكالى هم ندارد - بلكه حماسهآفرينى است، افتخار به اين جوانهاست. اين يك عرصهى خيلى خوبى است، كه از اينگونه عرصهها براى مصيبت خيلى بايد استفاده كرد. يا توصيف بعضى از حالات روحى قهرمانان كربلا، از جمله شبيه آنچه كه عمان سامانى گفته، كه لحظات رفتن حضرت سيدالشهداء به عرصهى ميدان را تصوير ميكند - حالا چقدر واقعيت دارد، من نميدانم؛ البته روضهخوانها ميخوانند - كه حضرت زينب آمدند جلو، راه را گرفتند و گفتگوئى بين اين دو بزرگوار انجام گرفت. عمان از اين گفتگو استفاده كرده براى تشريح شخصيت حضرت زينب.
كاى عنان گير من آيا زينبى
يا كه آه دردمندان در شبى
كه بعد دنبالش اين است: «زن مگو مردآفرين روزگار». ببينيد، از اين مناسبت - مناسبت گفتگوى اين برادر و خواهر - استفاده ميكند براى اينكه شخصيت حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) را تشريح كند. اينها ميدانهاى مهمى است. يعنى شرح حالها و زبان حالها فقط بيان آن حالى كه در آن لحظه قهرمان داستان دارد، نباشد؛ بلكه ميتواند شرح خصوصيات او، شخصيت او، ظرافتهاى روح او و عظمتهائى كه در وجود او هست، باشد؛ اينها همه ميدانهاست.
به هر حال انشاءاللَّه خداوند شماها را موفق و مؤيد بدارد و بتوانيد در اين عرصه هرچه بيشتر پيش برويد. امروز براى من روز خوبى بود. من خيلى لذت بردم از شعرهائى كه دوستان خواندند. من دعاتان ميكنم. انشاءاللَّه خداوند روزبهروز ذهنهاى شما را فعالتر، قريحهى شما را سرشارتر، زبانتان را گوياتر و جهت كار را مستقيمتر و بهتر قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته