بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوشآمديد؛ عزيزان من و پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران. هر سال، اين مناسبت و اين روز، وسيلهى بسيار شيرينى است كه هم با جمعى از شما پرسنل اين نيرو ديدارى داشته باشيم و هم ياد آن روز تاريخى و فراموش نشدنى و آن شكوه و عظمت معنوى را كه در مجموعهاى از صفا و سادگى متلألى بود و نشانهى ايثار و صدق از همهى حركات و سكنات آن روز مشاهده مىشد، به ياد بياوريم و آن ياد را گرامى بداريم. من در آن روز تاريخى، از نزديك شاهد آن ماجراى عجيب و عظيم و در واقع تاريخساز و مؤثر در حركتهاى بعدى اين نيرو - بلكه كل ارتش - بودم. امسال اين روز مصادف با ايام مربوط به امام زمان ارواحنا لهالفداست و اين گردهمايى، نوعى اظهار ارادت به آن بزرگوار هم محسوب مىشود.
وقتى مجاهدت نيروى هوايى را در طول اين چهارده سال؛ بخصوص در دوران جنگ به ياد مىآورم و وقتى اطلاعات گوناگونى را كه از اوضاع و احوال اين نيرو، از آغاز جنگ تا امروز داشتم، مرور مىكنم، مىبينم مجموعهى عظيمى از فداكاريها و تلاشهاى صادقانه و ابتكارها و نوآوريها و به كمك اسلام شتافتن در لحظات دشوار روزهاى غربت و چه بسيار كارهاى عالمانه و دلسوزانه انجام گرفته است كه همهى اينها حاكى از علاقهمندى و توان فكرى و علمى در زمينههاى فنى و حركتهاى عاشقانهى خلبانان در رفتن به سمت خطرهاى حتمى است. وقتى اينها را در كنار هم مىگذارم و چهرهى عزيز شهداى بزرگى چون شهيد بابايى و ديگران را به ياد مىآورم، مىتوانم در اين روزهاى ولادت، خطاب به ولىّعصر، ولىاللَّهالاعظم ارواحنافداه، عرض كنم كه «اى سيد بزرگوار ما! اى مركز عشق و محبت و سوز ما و اى نقطهى اوج اميد بشر! اين نيروى هوايى كه ما در طول اين چهارده سال ديديم، سپاهيان تو هستند؛ سربازان تو هستند؛ نيروى هوايى تو هستند. و اين افتخار بسيار بزرگى است.
نكتهى ديگرى كه در نظر دارم به شما عرض كنم، اين است كه ما در روزگارى هستيم كه بايد يك لحظه را هم براى تلاش صادقانه از دست ندهيم. نكته اين است كه دو نوع زندگى براى آحاد بشر وجود دارد. يك زندگى، زندگى براى نيازهاى مادى شخص است. زحمت مىكشد، كار مىكند، دوندگى مىكند براى خود، براى شخص خود و آنچه كه به شخص او مربوط مىشود. اين زندگى، وقتى كه در فضاى كنونى جامعهى ما مطرح مىشود، براى افراد هوشمند تعجبانگيز است. اما واقعيت اين است كه امروز و در هميشهى عالم و هميشهى تاريخ، بيشترين تلاش انسانهاى مادى و كوتهبين در هر قشر و هر جامعهاى، با هر اندازه از معلومات، همينگونه بوده است. درس مىخوانند، براى اينكه به نان و نوايى برسند. زحمت مىكشند، براى اينكه بهرهاى بيشتر ببرند. كار مىكنند، بىخوابى مىكشند، حتى خود را به خطر مىاندازند، براى اينكه به چيزى برسند؛ به نانى يا به رفاهى يا به مقامى يا به لذتى. اين، يك نوع زندگى است و خيلى از انسانها اينگونه زندگى مىكنند.
اينگونه زندگى كردن، خصوصيت تلخى دارد. حالا از محاسبهى الهى و آخرتى كه بعضى به آن اعتقاد دارند و بعضى ندارند، صرف نظر كنيم. در همين دنيا، اينگونه زندگى كردن، دشوارى بزرگى دارد. آن هم اين است كه اگر فرض كنيم همهى اين تلاشها هم موفق از آب درآمد - واقعاً كاركرد و به اهداف خود رسيد؛ مىخواست پولدار بشود و پولدار شد؛ مىخواست لذت ببرد و لذت برد؛ مىخواست به شهوات دست بيابد، مىخواست به قدرت و بهعنوان و مقام برسد و بالاخره به همهى اينها رسيد و فرض كنيم همهى اين كاميابيها هم حاصل شد - بعد از طى ساليانى، وقتى انسان احساس كرد كه به سراشيب عمر افتاده است و به اواخر عمر نزديك مىشود، به پشت سر كه نگاه مىكند همهاش حسرت است. انسان تا جوان است اين را نمىفهمد؛ چون همه چيز را پيش روى خود مىبيند و فكر مىكند كه به اين لذات خواهد رسيد. اما وقتى از جوانى عبور كرد و به آن طرف سراشيبى رسيد، پشت سر را كه نگاه مىكند، مىبيند با از دست رفتن عمر، همه چيز از دست رفته است. حسرت بالاتر، در لحظات آخر عمر است: حس مىكند همهى اين زحمات هيچ شد، پوچ شد و از دست رفت. آن لحظههاى لذت، آن نعمت، آن مكنت، همه از دست رفت. اين، عيب بزرگ اينگونه زندگى كردن است. يعنى زندگى به مجموعهاى از حسرتها تبديل مىشود. البته حسرت بزرگ، در قيامت است. خداى متعال مىفرمايد: «و انذرهم يومالحسرة.(66)» آنها را از روز حسرت بيم بده، كه نگاه مىكنند و زندگى را از دست رفته مىبينند.
نوع دوم زندگى اين است كه انسان براى هدفى زندگى كند؛ هدفى كه از خود او بيرون باشد. نمىگويم اين هدف، هميشه الهى باشد. حتى اگر اين هدف، مادى هم باشد، اما مربوط به كل جامعه يا براى بشريت باشد - اگر چه تلاش كردن براى چنين هدفى، ممكن است انسان را از مسائل شخصى، مقدارى باز بدارد - اين حسن بزرگ را دارد كه وقتى انسان تلاش كرد، اين تلاش هميشه موفق است. كار براى اهداف عالى، هميشه موفق است. اين را خداى متعال در قوانين آفرينش قرار داده است كه هركس كار كند - حتى براى هدفهاى دنيايى - خداوند او را به آن هدفها خواهد رساند؛ مگر آنكه در خود كار، خللى وجود داشته باشد كه اين، به خود انسان برمىگردد. والّا اگر كار براى هدف، با اصول درست انجام گيرد، دست يافتن به آن هدف، قطعى است.
در اين نوع زندگى، هرچه مىگذرد انسان احساس مىكند كه عمرش تلف نشده است؛ چون براى يك هدف عالى زحمت كشيده است. اگر اين هدف يك هدف الهى باشد؛ به بشريت برگردد، به آرمانهاى خدايى برگردد، به صلاح و خير بشر برگردد، به استقرار عدالت و به مبارزه با ظلم و جور مربوط شود، احساس مىكند كه به هدف نزديكتر شده است. در پايان راه هم وقتى به پشت سر خود نگاه مىكند، مىبيند فرسنگها به هدف نزديك شده است. لذا حسرت ندارد و احساس لذت مىكند. اين، زندگى واقعى است؛ زندگى براى آرمانها و هدفهاى والا. جملهى معروفى كه به امام حسين عليهالسّلام نسبت داده شده است - و نمىدانم آيا اين نسبت صحيح است يا نه - جملهى حكيمانه و درستى است. مىفرمايد: «انما الحياة عقيدة و جهاد.» عقيده، يعنى به هدفى دل بستن، آرمانى را پذيرفتن و در راه آن مجاهدت كردن. اسلام آمده است به انسانها هدف بدهد و آنها را به سمت آرمانهاى والا و زيباى بشرى به حركت وادارد. در چنين راهى است كه اگر انسان يك قدم جلو برود؛ تلاش خالصانه و مخلصانهاى انجام دهد؛ فداكارى كند؛ حتى اگر زحمت و رنجى به او رسيد و ناكامى ظاهرىاى نصيبش شد تحمل كند، در دل و در محاسبهى الهى، شاد و خشنود است؛ چون احساس مىكند طبق آنچه كه وظيفهى او بوده، به سمت آن اهداف عالى، تلاش و حركت كرده است. اين تلاش، فىنفسه داراى ارزش است؛ اگرچه انسان را دائماً به هدف هم نزديك مىكند. اين، آن چيزى است كه مبارزهى ملت ايران را شكل داد و امروز هم اين مبارزه همچنان ادامه دارد. هدفى كه اين انقلاب و اين مبارزه براى خود در نظر گرفت، هدفى بود كه انسانيت از آن متنفع و متمتع مىشود. آن هدف، مبارزه با ظلم و فساد و تبعيض در سطح جهانى و در محدودهى كوچكتر، در سطح كشور است و براى اين است كه هدفهاى والا براى بشريت مطرح شود.
امروز دنيا در وضعيتى است كه پيش از اين، حقيقتاً در طول تاريخ وجود نداشته است. مجموعهاى بيگانه از هدفهاى والاى انسانى، بر ابزارهاى مدرن و ثروت بسيار زياد تسلط پيدا كرده است. گمان نكنيد كسانى كه امروز خط مشيهاى حكومتهاى استكبارى را طراحى مىكنند، از هدفها و آرمانهاى انسانى، حتى بويى بردهاند. اينها براى مقاصد شيطانى و اهداف ضدبشرى كار مىكنند. چگونه ممكن است انسانى بتواند قبول كند كه كشتارهاى ظالمانهى آنچنانى كه در طول تاريخ معاصر ما، با اين ابزارهاى مدرن، مكرر اتفاق افتاده است، مىتواند در راه هدفهاى صحيح باشد؛ از جمله همين انفجارهاى اتمى و انفجارهاى شيميايى عليه انسانهاى مظلوم؛ آن هم بدون اينكه دفاعى از حيثيتشان بشود؟ يك قدرت قلدر، در گوشهاى از عالم نشسته است و براى سرتاسر عالم؛ براى جلب منافع آنها؛ براى دستاندازى به منابع آنها و براى تسلط سياسى و نظامى بر آنها، نقشه مىريزد. كدام هدف انسانى در اين كارها ممكن است وجود داشته باشد؟ چگونه است كه در طول اين صدوپنجاه، صدوهشتاد يا دويست سال اخير، همهى كشورهاى ضعيف دنيا، به نحوى زير شلاق و چكمهى قدرتهاى بزرگ قرار گرفتهاند؟ كدام هدف انسانى وجود دارد؟ كسانى كه از اروپا - همين دريانوردان اروپايى - سوار كشتيهايشان شدند و به افريقا رفتند، به امريكا رفتند، به هند رفتند، به اقصى نقاط رفتند، بردهگيرى كردند، ملتها را مورد ستم قرار دادند و سرزمينها را گرفتند، كدام هدف انسانى را دنبال مىكردند؟ اينها دنبال كدام آرمان بشرى بودند؟ چگونه مىتوان اين كارها و برنامهها را مشمول اهداف انسانى دانست؟ امروز هم همانطور است. امروز هم كه نگاه كنيد، مىبينيد قدرتها درست برخلاف مصالح ملتها تصميمگيرى مىكنند. گروهى به گروه ديگرى ظلم مىكند و اينها براى دفاع از مظلوم و جلوگيرى از متجاوز و ظالم هيچ اقدامى انجام نمىدهند. اين، وضع دنياست كه ملاحظه مىكنيد. مخصوص امروز هم نيست؛ هميشه همينطور بوده است. قدرتها آنجايى كه پاى منافع خودشان در ميان است، وارد مىشوند. اگر كسى مظلوم هم بود و لازم بود بر سر مظلوم هم كوبيده شود، حرفى ندارند!
امروز سياست دنيا اين است. در منطقهى بالكان يك تصفيهى قومى انجام مىگيرد. گروهى كه تصادفاً امكانات بيشترى در اختيار دارند، به جان قوم مخالف خودشان افتادهاند و آنها را قتل عام مىكنند؛ آن هم با آن شكل فجيع! قتل عام مىكنند؛ از گرسنگى مىكشند؛ از آنها در اردوگاههاى خودشان بيگاريهاى سخت مىكشند - همان قسم اردوگاههايى را كه هنوز در فيلمهاى انگليسى و امريكايى ضد نازى در دنيا نشان داده مىشود، خودشان تشكيل مىدهند - به نواميسشان تعرض و تجاوز مىكنند و خانههايشان را ويران مىسازند. ديگر چه ظلمى از اين بالاتر؟ اما مىبينيد كه در دفاع از مظلوم، هيچ اقدامى انجام نمىگيرد. چرا؟ چون دفاع از مظلوم در اينجا براى منافع غرب فايدهاى ندارد؛ براى آنها منفعتى ندارد؛ براى آنها بازار فروشى ندارد؛ براى آنها منابع و معادن زيرزمينى به همراه ندارد. لذا، اينجا سكوت مىكنند. بعضيشان حتى به متجاوز، كمك هم مىكنند! ما دولتهايى را مىشناسيم كه هم اكنون به صربها و به همان بازماندگان يوگسلاوى سابق، كمك مىكنند!
اينجا هيچ اقدامى نمىشود؛ اما در قضيهى تجاوز عراق به كويت، چون پاى منافع خودشان در ميان است، وارد مىشوند و وقتى وارد شدند، ديگر ملاحظهى انسانها و افراد بشر و محيط زيست و هيچ چيز عزيزى را نمىكنند و بين افراد مظلومى كه در بمبارانها نابود خواهند شد و سربازان مهاجم، فرقى نمىگذارند. آخر كار هم ملاحظه مىكنيد و مىبينيد كه از صدام حسين، به نحوى حمايت هم مىكنند! اين، دنياست و اين سياستهاى حاكم بر عالم است. چرا ملتها در مقابل اين سياستها خاموشند، و يا اگر صدايى بر مىآورند، دولتها نمىگذارند صداى آنها به دنيا برسد؟ چون فشار از طرف قدرتهاست؛ چون ابرقدرتها هر فريادى را در هر جاى دنيا كه باشد در گلو خفه مىكنند. جمهورى اسلامى اين امتياز را دارد كه ملت و دولتش در مقابله و معارضه با اين ظلم همگانى، همدستند و هيچ فشارى هم بر اينها كارگر نيست. به همين خاطر است كه ابرقدرتها، همهى حمله و دشمنى و تعصب خودشان را براى مقابله با اين ملت و دولت به كار مىبرند. چون همه ساكت شدهاند و اين يكى ساكت نمىشود. چون ديگران اعتراض جدى نمىكنند؛ اما اينجا، انقلاب، دلها را قرص و فريادها را رسا و مشتها را گره كرده است. مردم اعتراض مىكنند و دولت و ملت با اين وضع نابسامان جهانى به مبارزه مىپردازند.
اين است مبارزه با ظلم. اين است آن ويژگى كه جمهورى اسلامى را امروز در ميان ملتهاى عالم به صورت يك الگو درآورده است و ملتها براى آن احترام قائلند. اين است كه علىرغم سيل شايعاتى كه عليه جمهورى اسلامى در دنيا به راه مىافتد و هر روز جنجال جديدى دربارهى آن مىآفرينند، نفوذ جمهورى اسلامى در ميان ملتها بيشتر مىشود. چرا؟ چون مردم، در هر جاى دنيا كه هستند، قلباً طرفدار حق و عدالتند. حتى اگر بازويشان همكارى نكند، اما قلبشان عدالت را دوست مىدارد و مىفهمند كه اينجا صادقانه حركت مىكنند.
ببينيد در مورد تسليحات چه جنجالى به راه انداختهاند! همان قدرتهايى كه در دوران جنگ سرد، براى اينكه پول به دست بياورند؛ براى اينكه صنايع خودشان را به راه بيندازند و براى اينكه سلاح بفروشند تا دنيا را از سلاحهاى نيمه مدرن و مدرن و فوق مدرن خودشان پر كنند، جنگ به راه انداختند؛ دولتهايى را در مقابل ملتهايشان مسلح كردند و به كشورهايى بيش از آن مقدارى كه ظرفيت مصرف داشته باشند و بتوانند استفاده كنند، سلاح صادر كردند؛ همان قدرتها كه هنوز هم همانگونه به صدور سلاح به شكلهاى نامعقول ادامه مىدهند، جنجال مىكنند كه جمهورى اسلامى سلاح مىخرد! جمهورى اسلامى، با توجه به قدرت، حجم، جمعيت و موقعيتش، چه سلاحى تهيه يا توليد كرده است كه موجب اين جنجال شود؟ ما در حال دفاع از خودمان هستيم. ما به قدر دفاع از خودمان، خود را مسلح مىكنيم، نه بيشتر، و در اين مسلح كردن مىخواهيم متكى به خودمان باشيم. ما از اينكه بخواهيم پول اين ملت را براى جلب سلاحهاى مختلف از اطراف عالم، كه براى ما لازم و در دفاع ما مؤثر نباشد صرف كنيم، بيزاريم. ما نظامىگرى را براى دولت و كشور خود نمىپسنديم. ما دفاع مشروع را حق خود مىدانيم و در دفاع، متكى به ايمانها و روحيهها هستيم.
اين، همان نيروى هوايى است كه سالهاى متمادى پشتيبانى نشد. آنطورى كه آنها محاسبه مىكردند، اين نيروى هوايى بايستى به كلى زمينگير مىشد و نمىتوانست قدم از قدم بردارد. ولى ديديد همين نيروى هوايى، آن روز كه كشور به آن احتياج داشت، چه كرد؛ و هميشه نيز، همينگونه خواهد بود. اين به خاطر چه بود؟ به خاطر ايمان، عشق، و صدقى بود كه عناصر مؤمن در اين نيرو داشتند و بحمداللَّه دارند. اين است آن راه درست! هر حركتى كه شما مىكنيد، در خدمت اين راه و براى مقابلهى با ظلم است. اينها مىخواهند بر ايران مسلط شوند. اينها نمىتوانند ببينند در يك موقعيت به اين مهمى و در اين منطقهى حساس جغرافيايى، دولت و كشورى وجود دارد كه تسليم زورگوييهاى زورگويان عالم نمىشود. اين را نمىتوانند ببينند و فشار وارد مىكنند. خوشبختانه هرچه آنها بيشتر فشار مىآورند، جمهورى اسلامى قويتر، به خود متكىتر و ضد فشارتر مىشود. ما از آرمانهاى جمهورى اسلامى، يك قدم پايينتر نگذاشتيم و بعد از اين هم به فضل الهى نخواهيم گذاشت.
بايد عرض كنم كه فعاليتهاى نيروى هوايى، بحمداللَّه به شكل صحيحى تقريباً در همهى زمينهها، بخصوص در بعضى از زمينهها جريان داشته است. بايد عرض كنم: آنچه كه تاكنون شده است، هر چند خوب است و انسان نبايد از سپاس نسبت به تلاشهايى كه اين بندگان خدا و مؤمنين و تلاشگران صادق انجام مىدهند، لحظهاى غافل بماند، اما آنچه ظرفيت انسانى شما و اخلاص و ايمان آن و بحمداللَّه ظرفيتهاى بشرى آن اقتضا مىكند، بيش از اين است. لذا، هرچه تلاش كنيد، جا دارد. هرچه فعاليت كنيد، مورد رضاى الهى است. هرچه در اين ميدانهاى ابتكار و نوآورى - چه بخشهاى عملياتى، چه بخشهاى فنى، چه بخشهاى مديريتى و سازماندهى و چه بخشهاى تحقيقاتى - پيش برويد، مورد نياز ملت و كشورتان است. مردم ما هم بحمداللَّه نيروى هوايى را دوست دارند. مردم نسبت به زحمات و تلاشهاى شما تا آن حدود كه اطلاع مىيابند، اظهار محبت مىكنند. ما اين را اطلاع داريم. هرچه تلاش كنيد، مورد رضاى الهى و محبت اين ملت است. باز عرض مىكنم: جا براى تلاش زياد است. فعاليت كنيد، تلاش كنيد و عناصر جوان و مؤمن را تربيت نماييد. روحيهى تدين را در نيرو گسترش دهيد و كارى كنيد كه عناصر مؤمن در نيروى هوايى، احساس كنند كه مجموعهى نيرو به سوى آرمانهاى الهى حركت مىكند.
انشاءاللَّه روزبهروز بيشتر خواهيد درخشيد و بيشتر مورد رضاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار خواهيد گرفت و روح مطهر امام عزيزمان از شما راضى خواهد بود.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
66) مريم: 39.
خيلى خوشآمديد؛ عزيزان من و پرسنل نيروى هوايى ارتش جمهورى اسلامى ايران. هر سال، اين مناسبت و اين روز، وسيلهى بسيار شيرينى است كه هم با جمعى از شما پرسنل اين نيرو ديدارى داشته باشيم و هم ياد آن روز تاريخى و فراموش نشدنى و آن شكوه و عظمت معنوى را كه در مجموعهاى از صفا و سادگى متلألى بود و نشانهى ايثار و صدق از همهى حركات و سكنات آن روز مشاهده مىشد، به ياد بياوريم و آن ياد را گرامى بداريم. من در آن روز تاريخى، از نزديك شاهد آن ماجراى عجيب و عظيم و در واقع تاريخساز و مؤثر در حركتهاى بعدى اين نيرو - بلكه كل ارتش - بودم. امسال اين روز مصادف با ايام مربوط به امام زمان ارواحنا لهالفداست و اين گردهمايى، نوعى اظهار ارادت به آن بزرگوار هم محسوب مىشود.
وقتى مجاهدت نيروى هوايى را در طول اين چهارده سال؛ بخصوص در دوران جنگ به ياد مىآورم و وقتى اطلاعات گوناگونى را كه از اوضاع و احوال اين نيرو، از آغاز جنگ تا امروز داشتم، مرور مىكنم، مىبينم مجموعهى عظيمى از فداكاريها و تلاشهاى صادقانه و ابتكارها و نوآوريها و به كمك اسلام شتافتن در لحظات دشوار روزهاى غربت و چه بسيار كارهاى عالمانه و دلسوزانه انجام گرفته است كه همهى اينها حاكى از علاقهمندى و توان فكرى و علمى در زمينههاى فنى و حركتهاى عاشقانهى خلبانان در رفتن به سمت خطرهاى حتمى است. وقتى اينها را در كنار هم مىگذارم و چهرهى عزيز شهداى بزرگى چون شهيد بابايى و ديگران را به ياد مىآورم، مىتوانم در اين روزهاى ولادت، خطاب به ولىّعصر، ولىاللَّهالاعظم ارواحنافداه، عرض كنم كه «اى سيد بزرگوار ما! اى مركز عشق و محبت و سوز ما و اى نقطهى اوج اميد بشر! اين نيروى هوايى كه ما در طول اين چهارده سال ديديم، سپاهيان تو هستند؛ سربازان تو هستند؛ نيروى هوايى تو هستند. و اين افتخار بسيار بزرگى است.
نكتهى ديگرى كه در نظر دارم به شما عرض كنم، اين است كه ما در روزگارى هستيم كه بايد يك لحظه را هم براى تلاش صادقانه از دست ندهيم. نكته اين است كه دو نوع زندگى براى آحاد بشر وجود دارد. يك زندگى، زندگى براى نيازهاى مادى شخص است. زحمت مىكشد، كار مىكند، دوندگى مىكند براى خود، براى شخص خود و آنچه كه به شخص او مربوط مىشود. اين زندگى، وقتى كه در فضاى كنونى جامعهى ما مطرح مىشود، براى افراد هوشمند تعجبانگيز است. اما واقعيت اين است كه امروز و در هميشهى عالم و هميشهى تاريخ، بيشترين تلاش انسانهاى مادى و كوتهبين در هر قشر و هر جامعهاى، با هر اندازه از معلومات، همينگونه بوده است. درس مىخوانند، براى اينكه به نان و نوايى برسند. زحمت مىكشند، براى اينكه بهرهاى بيشتر ببرند. كار مىكنند، بىخوابى مىكشند، حتى خود را به خطر مىاندازند، براى اينكه به چيزى برسند؛ به نانى يا به رفاهى يا به مقامى يا به لذتى. اين، يك نوع زندگى است و خيلى از انسانها اينگونه زندگى مىكنند.
اينگونه زندگى كردن، خصوصيت تلخى دارد. حالا از محاسبهى الهى و آخرتى كه بعضى به آن اعتقاد دارند و بعضى ندارند، صرف نظر كنيم. در همين دنيا، اينگونه زندگى كردن، دشوارى بزرگى دارد. آن هم اين است كه اگر فرض كنيم همهى اين تلاشها هم موفق از آب درآمد - واقعاً كاركرد و به اهداف خود رسيد؛ مىخواست پولدار بشود و پولدار شد؛ مىخواست لذت ببرد و لذت برد؛ مىخواست به شهوات دست بيابد، مىخواست به قدرت و بهعنوان و مقام برسد و بالاخره به همهى اينها رسيد و فرض كنيم همهى اين كاميابيها هم حاصل شد - بعد از طى ساليانى، وقتى انسان احساس كرد كه به سراشيب عمر افتاده است و به اواخر عمر نزديك مىشود، به پشت سر كه نگاه مىكند همهاش حسرت است. انسان تا جوان است اين را نمىفهمد؛ چون همه چيز را پيش روى خود مىبيند و فكر مىكند كه به اين لذات خواهد رسيد. اما وقتى از جوانى عبور كرد و به آن طرف سراشيبى رسيد، پشت سر را كه نگاه مىكند، مىبيند با از دست رفتن عمر، همه چيز از دست رفته است. حسرت بالاتر، در لحظات آخر عمر است: حس مىكند همهى اين زحمات هيچ شد، پوچ شد و از دست رفت. آن لحظههاى لذت، آن نعمت، آن مكنت، همه از دست رفت. اين، عيب بزرگ اينگونه زندگى كردن است. يعنى زندگى به مجموعهاى از حسرتها تبديل مىشود. البته حسرت بزرگ، در قيامت است. خداى متعال مىفرمايد: «و انذرهم يومالحسرة.(66)» آنها را از روز حسرت بيم بده، كه نگاه مىكنند و زندگى را از دست رفته مىبينند.
نوع دوم زندگى اين است كه انسان براى هدفى زندگى كند؛ هدفى كه از خود او بيرون باشد. نمىگويم اين هدف، هميشه الهى باشد. حتى اگر اين هدف، مادى هم باشد، اما مربوط به كل جامعه يا براى بشريت باشد - اگر چه تلاش كردن براى چنين هدفى، ممكن است انسان را از مسائل شخصى، مقدارى باز بدارد - اين حسن بزرگ را دارد كه وقتى انسان تلاش كرد، اين تلاش هميشه موفق است. كار براى اهداف عالى، هميشه موفق است. اين را خداى متعال در قوانين آفرينش قرار داده است كه هركس كار كند - حتى براى هدفهاى دنيايى - خداوند او را به آن هدفها خواهد رساند؛ مگر آنكه در خود كار، خللى وجود داشته باشد كه اين، به خود انسان برمىگردد. والّا اگر كار براى هدف، با اصول درست انجام گيرد، دست يافتن به آن هدف، قطعى است.
در اين نوع زندگى، هرچه مىگذرد انسان احساس مىكند كه عمرش تلف نشده است؛ چون براى يك هدف عالى زحمت كشيده است. اگر اين هدف يك هدف الهى باشد؛ به بشريت برگردد، به آرمانهاى خدايى برگردد، به صلاح و خير بشر برگردد، به استقرار عدالت و به مبارزه با ظلم و جور مربوط شود، احساس مىكند كه به هدف نزديكتر شده است. در پايان راه هم وقتى به پشت سر خود نگاه مىكند، مىبيند فرسنگها به هدف نزديك شده است. لذا حسرت ندارد و احساس لذت مىكند. اين، زندگى واقعى است؛ زندگى براى آرمانها و هدفهاى والا. جملهى معروفى كه به امام حسين عليهالسّلام نسبت داده شده است - و نمىدانم آيا اين نسبت صحيح است يا نه - جملهى حكيمانه و درستى است. مىفرمايد: «انما الحياة عقيدة و جهاد.» عقيده، يعنى به هدفى دل بستن، آرمانى را پذيرفتن و در راه آن مجاهدت كردن. اسلام آمده است به انسانها هدف بدهد و آنها را به سمت آرمانهاى والا و زيباى بشرى به حركت وادارد. در چنين راهى است كه اگر انسان يك قدم جلو برود؛ تلاش خالصانه و مخلصانهاى انجام دهد؛ فداكارى كند؛ حتى اگر زحمت و رنجى به او رسيد و ناكامى ظاهرىاى نصيبش شد تحمل كند، در دل و در محاسبهى الهى، شاد و خشنود است؛ چون احساس مىكند طبق آنچه كه وظيفهى او بوده، به سمت آن اهداف عالى، تلاش و حركت كرده است. اين تلاش، فىنفسه داراى ارزش است؛ اگرچه انسان را دائماً به هدف هم نزديك مىكند. اين، آن چيزى است كه مبارزهى ملت ايران را شكل داد و امروز هم اين مبارزه همچنان ادامه دارد. هدفى كه اين انقلاب و اين مبارزه براى خود در نظر گرفت، هدفى بود كه انسانيت از آن متنفع و متمتع مىشود. آن هدف، مبارزه با ظلم و فساد و تبعيض در سطح جهانى و در محدودهى كوچكتر، در سطح كشور است و براى اين است كه هدفهاى والا براى بشريت مطرح شود.
امروز دنيا در وضعيتى است كه پيش از اين، حقيقتاً در طول تاريخ وجود نداشته است. مجموعهاى بيگانه از هدفهاى والاى انسانى، بر ابزارهاى مدرن و ثروت بسيار زياد تسلط پيدا كرده است. گمان نكنيد كسانى كه امروز خط مشيهاى حكومتهاى استكبارى را طراحى مىكنند، از هدفها و آرمانهاى انسانى، حتى بويى بردهاند. اينها براى مقاصد شيطانى و اهداف ضدبشرى كار مىكنند. چگونه ممكن است انسانى بتواند قبول كند كه كشتارهاى ظالمانهى آنچنانى كه در طول تاريخ معاصر ما، با اين ابزارهاى مدرن، مكرر اتفاق افتاده است، مىتواند در راه هدفهاى صحيح باشد؛ از جمله همين انفجارهاى اتمى و انفجارهاى شيميايى عليه انسانهاى مظلوم؛ آن هم بدون اينكه دفاعى از حيثيتشان بشود؟ يك قدرت قلدر، در گوشهاى از عالم نشسته است و براى سرتاسر عالم؛ براى جلب منافع آنها؛ براى دستاندازى به منابع آنها و براى تسلط سياسى و نظامى بر آنها، نقشه مىريزد. كدام هدف انسانى در اين كارها ممكن است وجود داشته باشد؟ چگونه است كه در طول اين صدوپنجاه، صدوهشتاد يا دويست سال اخير، همهى كشورهاى ضعيف دنيا، به نحوى زير شلاق و چكمهى قدرتهاى بزرگ قرار گرفتهاند؟ كدام هدف انسانى وجود دارد؟ كسانى كه از اروپا - همين دريانوردان اروپايى - سوار كشتيهايشان شدند و به افريقا رفتند، به امريكا رفتند، به هند رفتند، به اقصى نقاط رفتند، بردهگيرى كردند، ملتها را مورد ستم قرار دادند و سرزمينها را گرفتند، كدام هدف انسانى را دنبال مىكردند؟ اينها دنبال كدام آرمان بشرى بودند؟ چگونه مىتوان اين كارها و برنامهها را مشمول اهداف انسانى دانست؟ امروز هم همانطور است. امروز هم كه نگاه كنيد، مىبينيد قدرتها درست برخلاف مصالح ملتها تصميمگيرى مىكنند. گروهى به گروه ديگرى ظلم مىكند و اينها براى دفاع از مظلوم و جلوگيرى از متجاوز و ظالم هيچ اقدامى انجام نمىدهند. اين، وضع دنياست كه ملاحظه مىكنيد. مخصوص امروز هم نيست؛ هميشه همينطور بوده است. قدرتها آنجايى كه پاى منافع خودشان در ميان است، وارد مىشوند. اگر كسى مظلوم هم بود و لازم بود بر سر مظلوم هم كوبيده شود، حرفى ندارند!
امروز سياست دنيا اين است. در منطقهى بالكان يك تصفيهى قومى انجام مىگيرد. گروهى كه تصادفاً امكانات بيشترى در اختيار دارند، به جان قوم مخالف خودشان افتادهاند و آنها را قتل عام مىكنند؛ آن هم با آن شكل فجيع! قتل عام مىكنند؛ از گرسنگى مىكشند؛ از آنها در اردوگاههاى خودشان بيگاريهاى سخت مىكشند - همان قسم اردوگاههايى را كه هنوز در فيلمهاى انگليسى و امريكايى ضد نازى در دنيا نشان داده مىشود، خودشان تشكيل مىدهند - به نواميسشان تعرض و تجاوز مىكنند و خانههايشان را ويران مىسازند. ديگر چه ظلمى از اين بالاتر؟ اما مىبينيد كه در دفاع از مظلوم، هيچ اقدامى انجام نمىگيرد. چرا؟ چون دفاع از مظلوم در اينجا براى منافع غرب فايدهاى ندارد؛ براى آنها منفعتى ندارد؛ براى آنها بازار فروشى ندارد؛ براى آنها منابع و معادن زيرزمينى به همراه ندارد. لذا، اينجا سكوت مىكنند. بعضيشان حتى به متجاوز، كمك هم مىكنند! ما دولتهايى را مىشناسيم كه هم اكنون به صربها و به همان بازماندگان يوگسلاوى سابق، كمك مىكنند!
اينجا هيچ اقدامى نمىشود؛ اما در قضيهى تجاوز عراق به كويت، چون پاى منافع خودشان در ميان است، وارد مىشوند و وقتى وارد شدند، ديگر ملاحظهى انسانها و افراد بشر و محيط زيست و هيچ چيز عزيزى را نمىكنند و بين افراد مظلومى كه در بمبارانها نابود خواهند شد و سربازان مهاجم، فرقى نمىگذارند. آخر كار هم ملاحظه مىكنيد و مىبينيد كه از صدام حسين، به نحوى حمايت هم مىكنند! اين، دنياست و اين سياستهاى حاكم بر عالم است. چرا ملتها در مقابل اين سياستها خاموشند، و يا اگر صدايى بر مىآورند، دولتها نمىگذارند صداى آنها به دنيا برسد؟ چون فشار از طرف قدرتهاست؛ چون ابرقدرتها هر فريادى را در هر جاى دنيا كه باشد در گلو خفه مىكنند. جمهورى اسلامى اين امتياز را دارد كه ملت و دولتش در مقابله و معارضه با اين ظلم همگانى، همدستند و هيچ فشارى هم بر اينها كارگر نيست. به همين خاطر است كه ابرقدرتها، همهى حمله و دشمنى و تعصب خودشان را براى مقابله با اين ملت و دولت به كار مىبرند. چون همه ساكت شدهاند و اين يكى ساكت نمىشود. چون ديگران اعتراض جدى نمىكنند؛ اما اينجا، انقلاب، دلها را قرص و فريادها را رسا و مشتها را گره كرده است. مردم اعتراض مىكنند و دولت و ملت با اين وضع نابسامان جهانى به مبارزه مىپردازند.
اين است مبارزه با ظلم. اين است آن ويژگى كه جمهورى اسلامى را امروز در ميان ملتهاى عالم به صورت يك الگو درآورده است و ملتها براى آن احترام قائلند. اين است كه علىرغم سيل شايعاتى كه عليه جمهورى اسلامى در دنيا به راه مىافتد و هر روز جنجال جديدى دربارهى آن مىآفرينند، نفوذ جمهورى اسلامى در ميان ملتها بيشتر مىشود. چرا؟ چون مردم، در هر جاى دنيا كه هستند، قلباً طرفدار حق و عدالتند. حتى اگر بازويشان همكارى نكند، اما قلبشان عدالت را دوست مىدارد و مىفهمند كه اينجا صادقانه حركت مىكنند.
ببينيد در مورد تسليحات چه جنجالى به راه انداختهاند! همان قدرتهايى كه در دوران جنگ سرد، براى اينكه پول به دست بياورند؛ براى اينكه صنايع خودشان را به راه بيندازند و براى اينكه سلاح بفروشند تا دنيا را از سلاحهاى نيمه مدرن و مدرن و فوق مدرن خودشان پر كنند، جنگ به راه انداختند؛ دولتهايى را در مقابل ملتهايشان مسلح كردند و به كشورهايى بيش از آن مقدارى كه ظرفيت مصرف داشته باشند و بتوانند استفاده كنند، سلاح صادر كردند؛ همان قدرتها كه هنوز هم همانگونه به صدور سلاح به شكلهاى نامعقول ادامه مىدهند، جنجال مىكنند كه جمهورى اسلامى سلاح مىخرد! جمهورى اسلامى، با توجه به قدرت، حجم، جمعيت و موقعيتش، چه سلاحى تهيه يا توليد كرده است كه موجب اين جنجال شود؟ ما در حال دفاع از خودمان هستيم. ما به قدر دفاع از خودمان، خود را مسلح مىكنيم، نه بيشتر، و در اين مسلح كردن مىخواهيم متكى به خودمان باشيم. ما از اينكه بخواهيم پول اين ملت را براى جلب سلاحهاى مختلف از اطراف عالم، كه براى ما لازم و در دفاع ما مؤثر نباشد صرف كنيم، بيزاريم. ما نظامىگرى را براى دولت و كشور خود نمىپسنديم. ما دفاع مشروع را حق خود مىدانيم و در دفاع، متكى به ايمانها و روحيهها هستيم.
اين، همان نيروى هوايى است كه سالهاى متمادى پشتيبانى نشد. آنطورى كه آنها محاسبه مىكردند، اين نيروى هوايى بايستى به كلى زمينگير مىشد و نمىتوانست قدم از قدم بردارد. ولى ديديد همين نيروى هوايى، آن روز كه كشور به آن احتياج داشت، چه كرد؛ و هميشه نيز، همينگونه خواهد بود. اين به خاطر چه بود؟ به خاطر ايمان، عشق، و صدقى بود كه عناصر مؤمن در اين نيرو داشتند و بحمداللَّه دارند. اين است آن راه درست! هر حركتى كه شما مىكنيد، در خدمت اين راه و براى مقابلهى با ظلم است. اينها مىخواهند بر ايران مسلط شوند. اينها نمىتوانند ببينند در يك موقعيت به اين مهمى و در اين منطقهى حساس جغرافيايى، دولت و كشورى وجود دارد كه تسليم زورگوييهاى زورگويان عالم نمىشود. اين را نمىتوانند ببينند و فشار وارد مىكنند. خوشبختانه هرچه آنها بيشتر فشار مىآورند، جمهورى اسلامى قويتر، به خود متكىتر و ضد فشارتر مىشود. ما از آرمانهاى جمهورى اسلامى، يك قدم پايينتر نگذاشتيم و بعد از اين هم به فضل الهى نخواهيم گذاشت.
بايد عرض كنم كه فعاليتهاى نيروى هوايى، بحمداللَّه به شكل صحيحى تقريباً در همهى زمينهها، بخصوص در بعضى از زمينهها جريان داشته است. بايد عرض كنم: آنچه كه تاكنون شده است، هر چند خوب است و انسان نبايد از سپاس نسبت به تلاشهايى كه اين بندگان خدا و مؤمنين و تلاشگران صادق انجام مىدهند، لحظهاى غافل بماند، اما آنچه ظرفيت انسانى شما و اخلاص و ايمان آن و بحمداللَّه ظرفيتهاى بشرى آن اقتضا مىكند، بيش از اين است. لذا، هرچه تلاش كنيد، جا دارد. هرچه فعاليت كنيد، مورد رضاى الهى است. هرچه در اين ميدانهاى ابتكار و نوآورى - چه بخشهاى عملياتى، چه بخشهاى فنى، چه بخشهاى مديريتى و سازماندهى و چه بخشهاى تحقيقاتى - پيش برويد، مورد نياز ملت و كشورتان است. مردم ما هم بحمداللَّه نيروى هوايى را دوست دارند. مردم نسبت به زحمات و تلاشهاى شما تا آن حدود كه اطلاع مىيابند، اظهار محبت مىكنند. ما اين را اطلاع داريم. هرچه تلاش كنيد، مورد رضاى الهى و محبت اين ملت است. باز عرض مىكنم: جا براى تلاش زياد است. فعاليت كنيد، تلاش كنيد و عناصر جوان و مؤمن را تربيت نماييد. روحيهى تدين را در نيرو گسترش دهيد و كارى كنيد كه عناصر مؤمن در نيروى هوايى، احساس كنند كه مجموعهى نيرو به سوى آرمانهاى الهى حركت مىكند.
انشاءاللَّه روزبهروز بيشتر خواهيد درخشيد و بيشتر مورد رضاى ولىّعصر ارواحنافداه قرار خواهيد گرفت و روح مطهر امام عزيزمان از شما راضى خواهد بود.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
------------------------------------------------
66) مريم: 39.