بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خوشامد عرض ميكنيم به برادران و خواهران عزيز، معلمان و مسئولان شغل برجسته و حساس تعليم و تربيت در سراسر كشور. از اين فرصت استفاده ميكنم، به همهى معلمان در اقصى نقاط كشور سلام و درود ميفرستم و از خداوند متعال متضرعانه مسئلت ميكنم كه اين جريان عظيم تعليم و تربيت را كه بر دوش شماست، براى شما مبارك بفرمايد و براى ملت عزيزمان هم انشاءاللَّه منشأ خيرات و بركات قرار بدهد.
ياد شهيد عزيزمان، معلم برجسته و هميشه زنده و پايدارمان، مرحوم شهيد مطهرى را بايد گرامى بداريم. من عرض بكنم؛ اينكه روز معلم را در سالگرد شهادت شهيد مطهرى قرار دادند، يك معناى نمادين و پرمغز و پرمضمونى دارد؛ چون حقاً و انصافاً مرحوم شهيد مطهرى يك انسان بزرگ و برجسته بود. زندگى او، تلاش مخلصانه و مؤمنانه و عالمانه، همراه با احساس درد، همراه با يك بصيرت كامل در ميدان علم و معرفت و فرهنگ بود. خداى متعال هم اين مرد بزرگ را مأجور كرد، پاداش داد و شهادت را نصيب او كرد؛ در واقع او را زنده نگه داشت؛ »بل احياء عند ربّهم«.(1) يك متخرّج و تحصيلكردهى حوزهى علميهى قم، وقتى با كولهبار معرفت و دانشى كه به طور عميق آموخته است، مىآيد در دل محيط فرهنگ و تعليم و تربيت عمومى و نسل جوان قرار ميگيرد، اينقدر منشأ بركات ميشود.
من همين جا عرض بكنم - قبلاً هم در حوزهى علميه گفتهام - فضلا و برجستگان حوزهى علميه، آن عناصر لايق و توانائى هستند كه ميتوانند در مجموعهى عظيم آموزش و پرورش نقش ايفاء كنند؛ و هيچ دستگاهى مهمتر از آموزش و پرورش نيست. اين بدان معناست كه براى آموزش و پرورش هرچه سرمايهگذارى مادى و معنوى و انسانى بشود، جا دارد. آموزش و پرورش منبع حيات براى جامعه است؛ هم براى امروز جامعه، و هم براى فرداى جامعه.
خب، در اينجا ميرسيم به نقش معلم، كه شما باشيد. معلم كسى است كه دارد نيروى انسانى را آماده ميكند براى اداره و گذران زندگى كشور و زندگى جامعه در آيندهى نه چندان دورى. چشم به هم بزنيم، همين جوانهاى شما، همين محصلين شما، مردانى هستند كه كارهاى اين جامعه بر دوش آنهاست؛ در هر رتبهاى كه باشند، در هر سطحى كه باشند. در بين همينهاست كه برجستگان و مردان بزرگ به وجود مىآيند؛ در بين همينهاست كه مجاهدان راه حق، پاكبازان و مخلصانِ سر و پا نشناختهى در راه اهداف الهى به وجود مىآيند؛ در بين همينهاست كه دستهاى توانائى به وجود مىآيد كه چرخ اقتصاد كشور را بچرخاند، فرهنگ كشور را سر و سامان بدهد؛ همين بچههائى كه امروز در كلاس درس شمايند. شما ميخواهيد اينها را از آب در بياوريد. شما ميخواهيد اينها را پرورش بدهيد كه فردا در آنجائى كه قرار گرفتند، بتوانند خوب كار كنند، درست كار كنند، مايهى پيشرفت باشند، مايهى عقبگرد و فساد نباشند. ببينيد چقدر مهم است.
من عرض كردم؛ تأثير شما كه معلم هستيد، در موارد بسيارى حتّى از تأثير وراثتها بيشتر است. خصال وراثتى و ارثى چيزهائى است كه با انسان همراه است، اما با تمرين و با عادتهاى ثانوى ميتوان بر همين خصال فائق آمد. اين تمرين عادت ثانوى را معلم ميتواند به دانشآموز خودش، به شاگرد خودش ببخشد و بدهد. يعنى شما ميتوانيد به معناى حقيقى كلمه، انسان طراز اسلام را به وجود بياوريد؛ ميتوانيد نيروى انسانى طراز جمهورى اسلامى را به وجود بياوريد؛ اين نقش معلم است. اينها تعارف نيست؛ اينها حقايقى است كه وجود دارد.
يكى از كارهاى واجب ما اين است كه آحاد ملت ما، از كوچك و بزرگ، از مقامات عالى تا آحاد مردم، قدر معلم را بدانند، اهميت معلم را درك كنند، حرمت معلم را بشناسند؛ اين از كارهاى بسيار اساسى است. رسانهها بايد نقش ايفاء كنند، مسئولان بايد نقش ايفاء كنند. به تعارف هم برگزار نشود؛ تفهيم شود. امثال منِ نوعى بفهميم كه چقدر مهم است نقش اين مردى، اين زنى كه در كلاس، عمر خودش را دارد براى تربيت اين نوجوان ما، اين كودك ما، اين فرزند ما مصرف ميكند. البته خود معلم هم اين نقش را بدرستى درك كند و اهميت آن را بفهمد. اين از كارهاى اساسى و مهم ماست. بنابراين ارزش معلم، هفتهى معلم، روز معلم، چيزهاى بسيار برجسته و بزرگى است.
همه بايد توجه كنند؛ مردم يك جور، مسئولين يك جور، آموزش و پرورش يك جور، دولتىها يك جور؛ هر كسى به نحوى در قبال اين مقام تعريف شدهى معلم وظائفى دارد. بايستى انشاءاللَّه همه اين را متعهد بشوند، به گردن بگيرند و انجام بدهند؛ از جهات مادى و معنوى، بخصوص از جهات حيثيتى.
يك حرف، در زمينهى تحول در آموزش و پرورش است، كه ما مكرر اين را عرض كرديم در همين اجتماعاتى كه با شما معلمين عزيز و مسئولين آموزش و پرورش تشكيل شده است، يا در جلساتى به مسئولين به طور خاص گفتهايم. خب، اصلاً دليل اين تحول چيست؟ آخر، بيخودى و بىدليل كه انسان يك چيزى را متحول نميكند. چرا ميخواهيم تحول ايجاد كنيم؟ دليل سادهاش اين است كه نظام كنونى آموزش و پرورش ما توانائى لازم را براى تربيت نسلهاى گوناگون ما نشان نداده است. علت هم در درجهى اول اين است كه اين نظام و اين تشكيلات، وارداتى است؛ برخاستهى از نيازهاى درونى ما نيست. اين، يكى از مشكلات بزرگ ماست. يك وقت تجربههاى يك ملت، گذران تاريخىِ زندگى يك ملت، او را به اين نتيجه ميرساند كه بايد اينجور تعليم كند، اينجور تربيت بدهد، اينجور خانه بسازد، اينجور مشى كند، اينجور مديريت كند؛ اين خوب است. انسان بايد هميشه از تجارب ديگران هم استفاده كند. ما بدمان نمىآيد و ننگمان نميكند كه از ديگران ياد بگيريم. آنچه كه بد است، اين است كه ما بيائيم الگوهاى ملتهاى ديگر و فرهنگهاى ديگر را به طور دربست در بين ملت و كشور خودمان پياده كنيم و اقتضائات و شرائط و زمينهها را اصلاً در نظر نگيريم. از صد سال پيش، اين در كشور ما اتفاق افتاده است. آن كسانى كه نيت خوب داشتند و ميخواستند كشور را پيش ببرند، اما نفهميدند چه جور ميشود اين كشور را پيش برد - حالا آنهائى كه مزدور سرويسهاى جاسوسى و دولتهاى بيگانه بودند، به كنار - فكر كردند بايد بروند سر تا پا بشوند به شكل آن بيگانگان، كه گفتند ما از سر تا قدم بايد فرنگى شويم؛ هم گفتند، هم در نوشتههاشان هست؛ آنها اين خطاى بزرگ را كردند؛ از جمله آموزش و پرورش ما. خيلى چيزهاى ديگر ما هم متأسفانه همين جور بود. اقتصاد ما، معمارى ما، زندگى عرفى و فرهنگى ما و خيلى چيزهاى ديگر ما به خاطر خيانت يا بدفهمى نخبگان سياسى دورانهاى طاغوت، به اين بلا مبتلا شد. خب، الحمدللَّه انقلاب اسلامى آمد مسير را عوض كرد. ما آمديم به سمت خودجوشى، خوددانى و خودفهمى؛ ليكن هنوز بسيارى از بنيانها به همان حال سابق موجود است؛ از جمله همين مسئلهى آموزش و پرورش. ما بايد از تجربههاى دنيا - چه دنياى غرب، چه دنياى شرق؛ ملتهاى گوناگون - حتماً استفاده كنيم براى كيفيت بخشيدن به الگوى خودمان. نياز ما به تحول، از اينجاست.
اين تحول بايد بر اساس ايجاد يك الگوى مستقل ايرانى و برخاستهى از معنويات و نياز اين كشور باشد؛ يعنى در واقع برخاستهى از اسلام ناب، اسلامِ مورد اعتقاد ما باشد. ما بايستى يك چنين الگوئى به وجود بياوريم. تحول بايد ناظر به اين باشد. هدف اين الگوى جديد، اين تركيب و ساخت جديد براى آموزش و پرورش بايد چه باشد؟ هدف، تربيت نيروى انسانىِ طراز جمهورى اسلامى است. اگر جمهورى اسلامى ميخواهد پرچم اسلام را در دست بگيرد، ميخواهد خودش به سعادت برسد، دنيا و آخرت خود را آباد كند - همچنان كه قرآن به ما ياد ميدهد كه ميتوان دنيا و آخرت را با هم آباد كرد و بايد اين كار انجام بگيرد - اگر ميخواهد به ملتهاى ديگر كمك برساند، كه »كنتم خير امّة اخرجت للنّاس«،(2) شاهد و مبشر ملتهاى ديگر باشد، خب، طبيعتاً نيازهائى دارد: بايد انسانهاى شريف، دانا، با استعدادهاى جوشان، داراى ابتكار، داراى اخلاق نيك انسانى، داراى شجاعت، قوّت خطرپذيرى، ورود در ميدانهاى جديد، بدون هيچگونه عقدهى خودكمبينى يا خودبرتربينى، انسانهاى دلدادهى به خداى متعال و متكى به قدرت الهى و داراى توكل كامل، انسانهاى صبور، انسانهاى بردبار و حليم، انسانهاى خوشبين و انسانهاى اميدوار تربيت كنيد. اسلام همهى اينها را به صورت بستهى كامل در اختيار همهى معتقدين و مؤمنين خود قرار داده. اين بسته را باز كنيم، دانهدانه از اين مواد استفاده كنيم، بهرهمند شويم، آنها را بچشيم و درون وجود خودمان ذخيره كنيم. خروجى آموزش و پرورش بايد اينجور انسانى باشد. انسانهاى تنگنظر، انسانهاى بدبين، انسانهاى نااميد، انسانهاى افسرده، انسانهاى بىتقوا، ناپرهيزگار و آلودهدامن نميتوانند جوامع را پيش ببرند و ملتها را خوشبخت كنند؛ طبعاً نميتوانند الگو هم باشند. تحول آموزش و پرورش ناظر به اين است.
همهى اين مطالبى كه وزير محترم گفتند، كارهاى خوبى است - البته در يك حد نيست؛ بعضى كارهاى مهم و درجهى يك و اساسى است، بعضى هم كارهاى فرعى است - اينها بايد انجام بگيرد؛ منتها جهت را مشخص كنيد، بدانيد چه كار ميخواهيم بكنيم. نقشهى جامع براى تحول، در دستمان باشد. بر اساس اين نقشهى جامع، اجزاى گوناگون را، يكى زودتر، يكى ديرتر، به وجود مىآوريم. شما در ذهنتان طرح يك ساختمان كاملِ جامعِ زيباى مستحكم را در يك زمين بزرگ و در جاى مناسب ميريزيد؛ ميدانيد چه كار ميخواهيد بكنيد. حالا از يك گوشهاى شروع ميكنيد. گاهى يك جزئى از ساختمان را اين طرف، گاهى يك جزء ديگر را آن طرف ميسازيد. آدمى كه نگاه ميكند، ممكن است نفهمد چه چيزى در خواهد آمد؛ اما شما كه نقشه در ذهنتان هست، ميدانيد چه كار داريد ميكنيد. هر جزئى، تأمينكنندهى بخشى از آن نقشهى جامع است. اين وقتى است كه نقشهى جامع داشته باشيد. اگر نقشهى جامع وجود نداشت، اگر در اين تحول، نگاه كلان وجود نداشته باشد، كارها ممكن است متناقض از آب در بيايد؛ تكرارى باشد، زائد باشد، كمبودهاى بزرگى به وجود بيايد. پس نگاه كلان و نقشهى جامع، شرط اول است.
يكى از چيزهائى كه در اين نقشهى جامع حتماً بايد رعايت شود، مسئلهى معلم است. البته در مورد كتابهاى درسى كارهاى خوبى انجام گرفته - در جريان برخى از كارهاى خوبى كه در كتابهاى درسى انجام گرفته، قرار داريم؛ البته كارهائى هم بايد انجام بگيرد، كه انشاءاللَّه انجام ميگيرد - ليكن كتاب را معلم درس خواهد داد. اگر معلم، دانا، دلسوز، اهل فكر و اهل ابتكار بود، چنانچه آن كتاب ناقص هم باشد، او مطلب را تكميل ميكند. اگر معلم، ناتوان، نااميد، بىانگيزه و بىحوصله بود و براى از سر وا كردن تدريس كرد، آن وقت اگر كتابِ خوب هم باشد، معلوم نيست چيز درستى گير دانشآموز بيايد. پس معلم مهم است. محور، معلم است.
به مسئلهى تربيت معلم، مسئلهى بازآموزىها، تداوم تحصيلات و دورههاى گوناگون آموزشى براى معلمين اشاره كردند؛ اينها كارهاى خيلى خوبى است و بايد انجام بگيرد. البته خود شما معلمين عزيز نقش داريد در اينكه آن نمونهى كافى و لازم براى معلمى را در مدرسهها نشان بدهيد. به هر حال اينها نيازهاى ماست و بايد انجام بگيرد. دستگاههاى دولتى بايستى به اين مجموعهى بزرگ و مهم با اين چشم نگاه كنند. فرداى ما متوقف به امروزِ آموزش و پرورش است. هرچه اينجا سرمايهگذارى شود، مسلّماً بازدههاى آن در زمان خود، در وقت خود، بمراتب بيش از آن مقدارى كه سرمايهگذارى مادى و معنوى شده است، ارزش خواهد داشت. كشور ما نياز دارد به يك آموزش و پرورش خوب. چرا؟ چون كارى كه اين ملت به عهده گرفته و شروع كرده است، كار بزرگى است.
عزيزان من! باور كنيم آن حركتى كه اين ملت قوى و شجاع و مؤمن به رهبرى امام بزرگوار و عزيز ما به وجود آورد و انجام داد، در طول تاريخ - نه اينكه در زمان ما - كمنظير است. كار عظيمى شد، كار بزرگى شد. من و شما كه در دل اين كار قرار گرفتهايم و هر كدام به قدر وسع خودمان، توان خودمان، عُرضهى خودمان داريم يك حركتى ميكنيم، نميتوانيم يك ارزيابى كاملى از اين حركت عظيم بكنيم؛ مگر آن وقتى كه انسان خودش را از اين ابعاد خارج كند؛ فكر كند، مقايسه كند، وضع دنيا را ببيند؛ حركتهاى عظيم جهانى و بشرى را ببيند؛ انگيزههاى گوناگونى را كه پشت سر حركتهاى مختلف سياسى و اجتماعى هست، مشاهده كند؛ نقش قدرتهاى مستكبر را - همان »اكابر مجرميها ليمكروا فيها«(3) كه در قرآن هست - ببيند؛ نقش سياستهاى مخرب را در قبضه كردن دنيا و فشردن بشر در بين چنگالهاى خونين و آهنين خودشان به خاطر منافع خاص، مشاهده كند؛ بعد ببيند اين حركت چه حركت عظيمى بود. حركت يك ملت براى احياء ارزشهاى اسلامى - كه اصيلترين ارزشهاى انسانى هم همين ارزشهاى اسلامى است - در دنيائى كه همهى عوامل زور و قدرت عليه اين ارزشها به كار گرفته شده است، خيلى كار بزرگى بود، خيلى كار عظيمى بود.
درست است كه يك ملت با همهى قدرت وارد ميدان شد و كار بزرگى انجام داد و پيروز شد و نظام تشكيل داد، اما غريب هم بود. اين ملت هنوز هم غريب است. اين ملت با غربت اين كار را انجام داد، غريبانه اين راه دشوار را پيمود؛ خسته نشد، دلزده نشد، افسرده نشد، نااميد نشد، ترسيده نشد؛ پيش رفت. امروز آثار كارهاى او، نشت اين حركت عظيم و انگيزهى بزرگ او در دنيا دارد تدريجاً محسوس و ديده ميشود.
من به شما عرض بكنم؛ فقط اين نيست كه در كشورهاى شمال آفريقا و منطقهى غرب آسيا كه امروز ما در آنجا قرار داريم، حركات بيدارىاى به وجود آمده باشد؛ اين حركت بيدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پيش خواهد آمد كه همين ملتهاى اروپائى عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمندانى كه آنها را يكسره تسليم سياستهاى فرهنگى و اقتصادى آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيدارى، حتمى است. حركت ملت ايران، امتداد و عمقش اينهاست؛ حركت عظيمى است.
خب، اگر بخواهيد اين حركت با همين شتاب و با همين رفتار تداوم پيدا كند و اثربخش باشد، بايستى خودمان را بسازيم. ما بايد »كزبر الحديد« باشيم؛ مثل پارههاى فولاد. ايمانمان را تقويت كنيم؛ بصيرتمان را زياد كنيم؛ آگاهىمان را بيشتر كنيم؛ دانشمان را روزبهروز پيش ببريم؛ استعدادهائى را كه خداى متعال در درون ما قرار داده، شكوفا كنيم؛ دست اتحاد و وحدتى كه به هم داديم، محكم نگه داريم، بفشريم؛ اينها لازم است.
الحمدللَّه ملت ما همينجورها دارند عمل ميكنند، ملت ما دارند خوب پيش ميروند؛ اما اگر شما توانستيد اين نسل رو به رشد را، نسل نوخاسته را به شكل درست تربيت كنيد، اين حركت، سريعتر و پرشتابتر پيش خواهد رفت. مطمئن باشيد جمهورى اسلامى ايران به بركت همتهاى بلند، به بركت ايمانهاى قوى، به بركت انسانهاى خوب و مؤمن و با اخلاصى كه بحمداللَّه در كشور ما فراوان وجود دارند، خواهد توانست قلهها را يكى پس از ديگرى فتح كند.
رحمت خدا بر پيشروان اين راه، رحمت خدا بر شهيدان عزيز و مجاهدان سربلند و بزرگوار، رحمت خدا بر روح مطهر امام بزرگوارمان كه اين راه را به روى ما گشودند، و رحمت خدا بر همهى ملت ايران.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) آل عمران: 169
2) آلعمران: 110
3) انعام: 123
خوشامد عرض ميكنيم به برادران و خواهران عزيز، معلمان و مسئولان شغل برجسته و حساس تعليم و تربيت در سراسر كشور. از اين فرصت استفاده ميكنم، به همهى معلمان در اقصى نقاط كشور سلام و درود ميفرستم و از خداوند متعال متضرعانه مسئلت ميكنم كه اين جريان عظيم تعليم و تربيت را كه بر دوش شماست، براى شما مبارك بفرمايد و براى ملت عزيزمان هم انشاءاللَّه منشأ خيرات و بركات قرار بدهد.
ياد شهيد عزيزمان، معلم برجسته و هميشه زنده و پايدارمان، مرحوم شهيد مطهرى را بايد گرامى بداريم. من عرض بكنم؛ اينكه روز معلم را در سالگرد شهادت شهيد مطهرى قرار دادند، يك معناى نمادين و پرمغز و پرمضمونى دارد؛ چون حقاً و انصافاً مرحوم شهيد مطهرى يك انسان بزرگ و برجسته بود. زندگى او، تلاش مخلصانه و مؤمنانه و عالمانه، همراه با احساس درد، همراه با يك بصيرت كامل در ميدان علم و معرفت و فرهنگ بود. خداى متعال هم اين مرد بزرگ را مأجور كرد، پاداش داد و شهادت را نصيب او كرد؛ در واقع او را زنده نگه داشت؛ »بل احياء عند ربّهم«.(1) يك متخرّج و تحصيلكردهى حوزهى علميهى قم، وقتى با كولهبار معرفت و دانشى كه به طور عميق آموخته است، مىآيد در دل محيط فرهنگ و تعليم و تربيت عمومى و نسل جوان قرار ميگيرد، اينقدر منشأ بركات ميشود.
من همين جا عرض بكنم - قبلاً هم در حوزهى علميه گفتهام - فضلا و برجستگان حوزهى علميه، آن عناصر لايق و توانائى هستند كه ميتوانند در مجموعهى عظيم آموزش و پرورش نقش ايفاء كنند؛ و هيچ دستگاهى مهمتر از آموزش و پرورش نيست. اين بدان معناست كه براى آموزش و پرورش هرچه سرمايهگذارى مادى و معنوى و انسانى بشود، جا دارد. آموزش و پرورش منبع حيات براى جامعه است؛ هم براى امروز جامعه، و هم براى فرداى جامعه.
خب، در اينجا ميرسيم به نقش معلم، كه شما باشيد. معلم كسى است كه دارد نيروى انسانى را آماده ميكند براى اداره و گذران زندگى كشور و زندگى جامعه در آيندهى نه چندان دورى. چشم به هم بزنيم، همين جوانهاى شما، همين محصلين شما، مردانى هستند كه كارهاى اين جامعه بر دوش آنهاست؛ در هر رتبهاى كه باشند، در هر سطحى كه باشند. در بين همينهاست كه برجستگان و مردان بزرگ به وجود مىآيند؛ در بين همينهاست كه مجاهدان راه حق، پاكبازان و مخلصانِ سر و پا نشناختهى در راه اهداف الهى به وجود مىآيند؛ در بين همينهاست كه دستهاى توانائى به وجود مىآيد كه چرخ اقتصاد كشور را بچرخاند، فرهنگ كشور را سر و سامان بدهد؛ همين بچههائى كه امروز در كلاس درس شمايند. شما ميخواهيد اينها را از آب در بياوريد. شما ميخواهيد اينها را پرورش بدهيد كه فردا در آنجائى كه قرار گرفتند، بتوانند خوب كار كنند، درست كار كنند، مايهى پيشرفت باشند، مايهى عقبگرد و فساد نباشند. ببينيد چقدر مهم است.
من عرض كردم؛ تأثير شما كه معلم هستيد، در موارد بسيارى حتّى از تأثير وراثتها بيشتر است. خصال وراثتى و ارثى چيزهائى است كه با انسان همراه است، اما با تمرين و با عادتهاى ثانوى ميتوان بر همين خصال فائق آمد. اين تمرين عادت ثانوى را معلم ميتواند به دانشآموز خودش، به شاگرد خودش ببخشد و بدهد. يعنى شما ميتوانيد به معناى حقيقى كلمه، انسان طراز اسلام را به وجود بياوريد؛ ميتوانيد نيروى انسانى طراز جمهورى اسلامى را به وجود بياوريد؛ اين نقش معلم است. اينها تعارف نيست؛ اينها حقايقى است كه وجود دارد.
يكى از كارهاى واجب ما اين است كه آحاد ملت ما، از كوچك و بزرگ، از مقامات عالى تا آحاد مردم، قدر معلم را بدانند، اهميت معلم را درك كنند، حرمت معلم را بشناسند؛ اين از كارهاى بسيار اساسى است. رسانهها بايد نقش ايفاء كنند، مسئولان بايد نقش ايفاء كنند. به تعارف هم برگزار نشود؛ تفهيم شود. امثال منِ نوعى بفهميم كه چقدر مهم است نقش اين مردى، اين زنى كه در كلاس، عمر خودش را دارد براى تربيت اين نوجوان ما، اين كودك ما، اين فرزند ما مصرف ميكند. البته خود معلم هم اين نقش را بدرستى درك كند و اهميت آن را بفهمد. اين از كارهاى اساسى و مهم ماست. بنابراين ارزش معلم، هفتهى معلم، روز معلم، چيزهاى بسيار برجسته و بزرگى است.
همه بايد توجه كنند؛ مردم يك جور، مسئولين يك جور، آموزش و پرورش يك جور، دولتىها يك جور؛ هر كسى به نحوى در قبال اين مقام تعريف شدهى معلم وظائفى دارد. بايستى انشاءاللَّه همه اين را متعهد بشوند، به گردن بگيرند و انجام بدهند؛ از جهات مادى و معنوى، بخصوص از جهات حيثيتى.
يك حرف، در زمينهى تحول در آموزش و پرورش است، كه ما مكرر اين را عرض كرديم در همين اجتماعاتى كه با شما معلمين عزيز و مسئولين آموزش و پرورش تشكيل شده است، يا در جلساتى به مسئولين به طور خاص گفتهايم. خب، اصلاً دليل اين تحول چيست؟ آخر، بيخودى و بىدليل كه انسان يك چيزى را متحول نميكند. چرا ميخواهيم تحول ايجاد كنيم؟ دليل سادهاش اين است كه نظام كنونى آموزش و پرورش ما توانائى لازم را براى تربيت نسلهاى گوناگون ما نشان نداده است. علت هم در درجهى اول اين است كه اين نظام و اين تشكيلات، وارداتى است؛ برخاستهى از نيازهاى درونى ما نيست. اين، يكى از مشكلات بزرگ ماست. يك وقت تجربههاى يك ملت، گذران تاريخىِ زندگى يك ملت، او را به اين نتيجه ميرساند كه بايد اينجور تعليم كند، اينجور تربيت بدهد، اينجور خانه بسازد، اينجور مشى كند، اينجور مديريت كند؛ اين خوب است. انسان بايد هميشه از تجارب ديگران هم استفاده كند. ما بدمان نمىآيد و ننگمان نميكند كه از ديگران ياد بگيريم. آنچه كه بد است، اين است كه ما بيائيم الگوهاى ملتهاى ديگر و فرهنگهاى ديگر را به طور دربست در بين ملت و كشور خودمان پياده كنيم و اقتضائات و شرائط و زمينهها را اصلاً در نظر نگيريم. از صد سال پيش، اين در كشور ما اتفاق افتاده است. آن كسانى كه نيت خوب داشتند و ميخواستند كشور را پيش ببرند، اما نفهميدند چه جور ميشود اين كشور را پيش برد - حالا آنهائى كه مزدور سرويسهاى جاسوسى و دولتهاى بيگانه بودند، به كنار - فكر كردند بايد بروند سر تا پا بشوند به شكل آن بيگانگان، كه گفتند ما از سر تا قدم بايد فرنگى شويم؛ هم گفتند، هم در نوشتههاشان هست؛ آنها اين خطاى بزرگ را كردند؛ از جمله آموزش و پرورش ما. خيلى چيزهاى ديگر ما هم متأسفانه همين جور بود. اقتصاد ما، معمارى ما، زندگى عرفى و فرهنگى ما و خيلى چيزهاى ديگر ما به خاطر خيانت يا بدفهمى نخبگان سياسى دورانهاى طاغوت، به اين بلا مبتلا شد. خب، الحمدللَّه انقلاب اسلامى آمد مسير را عوض كرد. ما آمديم به سمت خودجوشى، خوددانى و خودفهمى؛ ليكن هنوز بسيارى از بنيانها به همان حال سابق موجود است؛ از جمله همين مسئلهى آموزش و پرورش. ما بايد از تجربههاى دنيا - چه دنياى غرب، چه دنياى شرق؛ ملتهاى گوناگون - حتماً استفاده كنيم براى كيفيت بخشيدن به الگوى خودمان. نياز ما به تحول، از اينجاست.
اين تحول بايد بر اساس ايجاد يك الگوى مستقل ايرانى و برخاستهى از معنويات و نياز اين كشور باشد؛ يعنى در واقع برخاستهى از اسلام ناب، اسلامِ مورد اعتقاد ما باشد. ما بايستى يك چنين الگوئى به وجود بياوريم. تحول بايد ناظر به اين باشد. هدف اين الگوى جديد، اين تركيب و ساخت جديد براى آموزش و پرورش بايد چه باشد؟ هدف، تربيت نيروى انسانىِ طراز جمهورى اسلامى است. اگر جمهورى اسلامى ميخواهد پرچم اسلام را در دست بگيرد، ميخواهد خودش به سعادت برسد، دنيا و آخرت خود را آباد كند - همچنان كه قرآن به ما ياد ميدهد كه ميتوان دنيا و آخرت را با هم آباد كرد و بايد اين كار انجام بگيرد - اگر ميخواهد به ملتهاى ديگر كمك برساند، كه »كنتم خير امّة اخرجت للنّاس«،(2) شاهد و مبشر ملتهاى ديگر باشد، خب، طبيعتاً نيازهائى دارد: بايد انسانهاى شريف، دانا، با استعدادهاى جوشان، داراى ابتكار، داراى اخلاق نيك انسانى، داراى شجاعت، قوّت خطرپذيرى، ورود در ميدانهاى جديد، بدون هيچگونه عقدهى خودكمبينى يا خودبرتربينى، انسانهاى دلدادهى به خداى متعال و متكى به قدرت الهى و داراى توكل كامل، انسانهاى صبور، انسانهاى بردبار و حليم، انسانهاى خوشبين و انسانهاى اميدوار تربيت كنيد. اسلام همهى اينها را به صورت بستهى كامل در اختيار همهى معتقدين و مؤمنين خود قرار داده. اين بسته را باز كنيم، دانهدانه از اين مواد استفاده كنيم، بهرهمند شويم، آنها را بچشيم و درون وجود خودمان ذخيره كنيم. خروجى آموزش و پرورش بايد اينجور انسانى باشد. انسانهاى تنگنظر، انسانهاى بدبين، انسانهاى نااميد، انسانهاى افسرده، انسانهاى بىتقوا، ناپرهيزگار و آلودهدامن نميتوانند جوامع را پيش ببرند و ملتها را خوشبخت كنند؛ طبعاً نميتوانند الگو هم باشند. تحول آموزش و پرورش ناظر به اين است.
همهى اين مطالبى كه وزير محترم گفتند، كارهاى خوبى است - البته در يك حد نيست؛ بعضى كارهاى مهم و درجهى يك و اساسى است، بعضى هم كارهاى فرعى است - اينها بايد انجام بگيرد؛ منتها جهت را مشخص كنيد، بدانيد چه كار ميخواهيم بكنيم. نقشهى جامع براى تحول، در دستمان باشد. بر اساس اين نقشهى جامع، اجزاى گوناگون را، يكى زودتر، يكى ديرتر، به وجود مىآوريم. شما در ذهنتان طرح يك ساختمان كاملِ جامعِ زيباى مستحكم را در يك زمين بزرگ و در جاى مناسب ميريزيد؛ ميدانيد چه كار ميخواهيد بكنيد. حالا از يك گوشهاى شروع ميكنيد. گاهى يك جزئى از ساختمان را اين طرف، گاهى يك جزء ديگر را آن طرف ميسازيد. آدمى كه نگاه ميكند، ممكن است نفهمد چه چيزى در خواهد آمد؛ اما شما كه نقشه در ذهنتان هست، ميدانيد چه كار داريد ميكنيد. هر جزئى، تأمينكنندهى بخشى از آن نقشهى جامع است. اين وقتى است كه نقشهى جامع داشته باشيد. اگر نقشهى جامع وجود نداشت، اگر در اين تحول، نگاه كلان وجود نداشته باشد، كارها ممكن است متناقض از آب در بيايد؛ تكرارى باشد، زائد باشد، كمبودهاى بزرگى به وجود بيايد. پس نگاه كلان و نقشهى جامع، شرط اول است.
يكى از چيزهائى كه در اين نقشهى جامع حتماً بايد رعايت شود، مسئلهى معلم است. البته در مورد كتابهاى درسى كارهاى خوبى انجام گرفته - در جريان برخى از كارهاى خوبى كه در كتابهاى درسى انجام گرفته، قرار داريم؛ البته كارهائى هم بايد انجام بگيرد، كه انشاءاللَّه انجام ميگيرد - ليكن كتاب را معلم درس خواهد داد. اگر معلم، دانا، دلسوز، اهل فكر و اهل ابتكار بود، چنانچه آن كتاب ناقص هم باشد، او مطلب را تكميل ميكند. اگر معلم، ناتوان، نااميد، بىانگيزه و بىحوصله بود و براى از سر وا كردن تدريس كرد، آن وقت اگر كتابِ خوب هم باشد، معلوم نيست چيز درستى گير دانشآموز بيايد. پس معلم مهم است. محور، معلم است.
به مسئلهى تربيت معلم، مسئلهى بازآموزىها، تداوم تحصيلات و دورههاى گوناگون آموزشى براى معلمين اشاره كردند؛ اينها كارهاى خيلى خوبى است و بايد انجام بگيرد. البته خود شما معلمين عزيز نقش داريد در اينكه آن نمونهى كافى و لازم براى معلمى را در مدرسهها نشان بدهيد. به هر حال اينها نيازهاى ماست و بايد انجام بگيرد. دستگاههاى دولتى بايستى به اين مجموعهى بزرگ و مهم با اين چشم نگاه كنند. فرداى ما متوقف به امروزِ آموزش و پرورش است. هرچه اينجا سرمايهگذارى شود، مسلّماً بازدههاى آن در زمان خود، در وقت خود، بمراتب بيش از آن مقدارى كه سرمايهگذارى مادى و معنوى شده است، ارزش خواهد داشت. كشور ما نياز دارد به يك آموزش و پرورش خوب. چرا؟ چون كارى كه اين ملت به عهده گرفته و شروع كرده است، كار بزرگى است.
عزيزان من! باور كنيم آن حركتى كه اين ملت قوى و شجاع و مؤمن به رهبرى امام بزرگوار و عزيز ما به وجود آورد و انجام داد، در طول تاريخ - نه اينكه در زمان ما - كمنظير است. كار عظيمى شد، كار بزرگى شد. من و شما كه در دل اين كار قرار گرفتهايم و هر كدام به قدر وسع خودمان، توان خودمان، عُرضهى خودمان داريم يك حركتى ميكنيم، نميتوانيم يك ارزيابى كاملى از اين حركت عظيم بكنيم؛ مگر آن وقتى كه انسان خودش را از اين ابعاد خارج كند؛ فكر كند، مقايسه كند، وضع دنيا را ببيند؛ حركتهاى عظيم جهانى و بشرى را ببيند؛ انگيزههاى گوناگونى را كه پشت سر حركتهاى مختلف سياسى و اجتماعى هست، مشاهده كند؛ نقش قدرتهاى مستكبر را - همان »اكابر مجرميها ليمكروا فيها«(3) كه در قرآن هست - ببيند؛ نقش سياستهاى مخرب را در قبضه كردن دنيا و فشردن بشر در بين چنگالهاى خونين و آهنين خودشان به خاطر منافع خاص، مشاهده كند؛ بعد ببيند اين حركت چه حركت عظيمى بود. حركت يك ملت براى احياء ارزشهاى اسلامى - كه اصيلترين ارزشهاى انسانى هم همين ارزشهاى اسلامى است - در دنيائى كه همهى عوامل زور و قدرت عليه اين ارزشها به كار گرفته شده است، خيلى كار بزرگى بود، خيلى كار عظيمى بود.
درست است كه يك ملت با همهى قدرت وارد ميدان شد و كار بزرگى انجام داد و پيروز شد و نظام تشكيل داد، اما غريب هم بود. اين ملت هنوز هم غريب است. اين ملت با غربت اين كار را انجام داد، غريبانه اين راه دشوار را پيمود؛ خسته نشد، دلزده نشد، افسرده نشد، نااميد نشد، ترسيده نشد؛ پيش رفت. امروز آثار كارهاى او، نشت اين حركت عظيم و انگيزهى بزرگ او در دنيا دارد تدريجاً محسوس و ديده ميشود.
من به شما عرض بكنم؛ فقط اين نيست كه در كشورهاى شمال آفريقا و منطقهى غرب آسيا كه امروز ما در آنجا قرار داريم، حركات بيدارىاى به وجود آمده باشد؛ اين حركت بيدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پيش خواهد آمد كه همين ملتهاى اروپائى عليه سياستمداران و زمامداران و قدرتمندانى كه آنها را يكسره تسليم سياستهاى فرهنگى و اقتصادى آمريكا و صهيونيسم كردند، قيام خواهند كرد. اين بيدارى، حتمى است. حركت ملت ايران، امتداد و عمقش اينهاست؛ حركت عظيمى است.
خب، اگر بخواهيد اين حركت با همين شتاب و با همين رفتار تداوم پيدا كند و اثربخش باشد، بايستى خودمان را بسازيم. ما بايد »كزبر الحديد« باشيم؛ مثل پارههاى فولاد. ايمانمان را تقويت كنيم؛ بصيرتمان را زياد كنيم؛ آگاهىمان را بيشتر كنيم؛ دانشمان را روزبهروز پيش ببريم؛ استعدادهائى را كه خداى متعال در درون ما قرار داده، شكوفا كنيم؛ دست اتحاد و وحدتى كه به هم داديم، محكم نگه داريم، بفشريم؛ اينها لازم است.
الحمدللَّه ملت ما همينجورها دارند عمل ميكنند، ملت ما دارند خوب پيش ميروند؛ اما اگر شما توانستيد اين نسل رو به رشد را، نسل نوخاسته را به شكل درست تربيت كنيد، اين حركت، سريعتر و پرشتابتر پيش خواهد رفت. مطمئن باشيد جمهورى اسلامى ايران به بركت همتهاى بلند، به بركت ايمانهاى قوى، به بركت انسانهاى خوب و مؤمن و با اخلاصى كه بحمداللَّه در كشور ما فراوان وجود دارند، خواهد توانست قلهها را يكى پس از ديگرى فتح كند.
رحمت خدا بر پيشروان اين راه، رحمت خدا بر شهيدان عزيز و مجاهدان سربلند و بزرگوار، رحمت خدا بر روح مطهر امام بزرگوارمان كه اين راه را به روى ما گشودند، و رحمت خدا بر همهى ملت ايران.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) آل عمران: 169
2) آلعمران: 110
3) انعام: 123