پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار سپاه پاسداران ونيروى انتظامى، به مناسبت سوم شعبان

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

بنده هم متقابلاً اين ميلاد بزرگ و اين عيد متعلق به همه‌ى حق‌خواهان و ظلم‌ستيزان تاريخ را به شما و جوانانى كه حقيقتاً بازماندگان معنوى و حقيقى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام هستيد تبريك عرض مى‌كنم و اميدوارم خداوند متعال، همه‌ى شما برادران عزيز و فرزندان حقيقى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام را در همين خط صحيح و مستقيم، باقى بدارد.

يك مسأله‌ى بسيار مهم در باب ماجراى سيدالشهدا عليه‌الصّلاةوالسّلام مطرح است كه به نظر مى‌رسد جاى طرح آن نيز همين جلسه صميمى باشد كه شما پاسداران عزيز در آن گرد آمده‌ايد. گرچه از دستگاهها و شهرهاى ديگر هم، شايد برادران و خواهرانى در اين جلسه حضور دارند؛ اما جلسه متعلق به شما پاسداران است.

اين سؤال، تاريخى يا انسانى است و جاى طرحش همين‌جاست. در زندگى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، يك نقطه‌ى برجسته، مثل قله‌اى كه همه‌ى دامنه‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار مى‌دهد، وجود دارد و آن عاشورا است. در زندگى امام حسين عليه‌السّلام، آن‌قدر حوادث و مطالب و تاريخ و گفته‌ها و احاديث وجود دارد، كه اگر حادثه‌ى كربلا هم نمى‌بود، زندگى آن بزرگوار مثل زندگى هريك از ائمه‌ى ديگر، منبع حكم و آثار و روايات و احاديث بود. اما قضيه‌ى عاشورا آن‌قدر مهم است كه شما از زندگى آن بزرگوار، كمتر فراز و نشانه‌ى ديگرى را به‌خاطر مى‌آوريد. قضيه‌ى عاشورا هم آن‌قدر مهم است كه به زبان اين زيارتى كه امروز - روز سوم - وارد است، يا اين دعايى كه امروز وارد است، درباره‌ى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، چنين آمده است كه «بكته السماء و من فيها والارض و من عليها و لما يطأ لابتيها». هنوز پا به اين جهان نگذارده، آسمان و زمين بر حسين عليه‌السّلام، گريستند. قضيه اين‌قدر حائز اهميت است. يعنى ماجراى عاشورا و شهادت بزرگى كه در تاريخ بى‌نظير است، در آن روز اتفاق افتاد. اين، جريانى بود كه چشمها به آن بود. به راستى اين چه قضيه‌اى بود كه از پيش تقدير شده بود؟ «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته.(62)» قبل از اين‌كه حسين‌بن‌على عليه‌السّلام چهره بنمايد، با شهادت ناميده و خوانده مى‌شد. به‌نظر مى‌رسد كه در اين‌جا رازى وجود دارد، كه براى ما آموزنده است.

البته در باب شهادت حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، بسيار سخن گفته شده است - سخنان خوب و درست - و هر كس به‌قدر فهم خود، از اين ماجرا چيزى فهميده است. بعضى او را به طلب حكومت محدود كردند؛ بعضى او را در قالب مسائل ديگر كوچك كردند و بعضى هم ابعاد بزرگترى از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ كه آنها را نمى‌خواهم عرض كنم. مطلبى كه مى‌خواهم عنوان كنم، اين است كه خطراتى كه اسلام را به عنوان يك پديده‌ى عزيز تهديد مى‌كند، از قبل از پديد آمدن و يا از آغاز پديد آمدنش از طرف پروردگار، پيش‌بينى شده است و وسيله‌ى مقابله‌ى با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود اين مجموعه، كار گذاشته شده است. مثل يك بدن سالم، كه خداى متعال قدرت دفاعى‌اش را در خود آن كار گذاشته است، يا مثل يك ماشين سالم، كه مهندس و سازنده‌ى آن، وسيله‌ى تعميرش را با خود آن همراه كرده است.

اسلام يك پديده است و مثل همه‌ى پديده‌ها، خطراتى آن را تهديد مى‌كند و وسيله‌اى براى مقابله لازم دارد. خداى متعال اين وسيله را، در خود اسلام گذاشت.

اما آن خطر چيست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهديد مى‌كند كه يكى خطر دشمنان خارجى و ديگرى خطر اضمحلال داخلى است. دشمن خارجى يعنى كسى كه از بيرون مرزها، با انواع سلاحها، موجوديت يك نظام را با فكرش و دستگاه زيربنايى عقيدتى‌اش و قوانينش و همه چيزش هدف قرار مى‌دهد، كه شما در مورد جمهورى اسلامى، اين را به چشم ديديد و گفتند كه «ما مى‌خواهيم نظام جمهورى اسلامى را از بين ببريم». دشمنانى بودند از بيرون، و تصميم گرفتند كه اين نظام را از بين ببرند. از بيرون يعنى چه؟ نه از بيرون كشور. از بيرون نظام؛ ولو در داخل كشور.

دشمنانى هستند كه خودشان را از نظام، بيگانه مى‌دانند و با آن مخالفند. اينها بيرونند. اينها غريبه‌اند. اينها براى اين‌كه نظامى را نابود كنند و از بين ببرند، تلاش مى‌كنند. با شمشير، با سلاح آتشين، با مدرنترين سلاحهاى مادى، و با تبليغات و پول و هرچه كه در اختيارشان باشد.

اين، يك نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفت «اضمحلال درونى» است. يعنى در درون نظام، كه اين مال غريبه‌ها نيست؛ اين مال خوديهاست. خوديها ممكن است در يك نظام، بر اثر خستگى، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانى شدن و بر اثر نگاه كردن به جلوه‌هاى مادى و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت‌زدگى شوند. اين، البته خطرش بيشتر از خطر اولى است. اين دو نوع دشمن - آفت برونى و آفت درونى - براى هر نظامى، براى هر تشكيلاتى و براى هر پديده‌اى وجود دارد. اسلام براى مقابله با هر دو آفت، علاج، معين كرده و جهاد را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجى نيست. «جاهدالكفارو المنافقين(63).» منافق، خودش را در درون نظام قرار مى‌دهد. لذا با همه‌ى اينها بايد جهاد كرد. جهاد، براى دشمنى است كه مى‌خواهد از روى بى‌اعتقادى و دشمنى با نظام، به آن هجوم بياورد. همچنين، براى مقابله با آن تفكك داخلى و از هم پاشيدگى درونى، تعاليم اخلاقى بسيار با ارزشى وجود دارد كه دنيا را به‌طور حقيقى به انسان مى‌شناساند و مى‌فهماند كه «اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب ولهووزينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد(64)» تا آخر. يعنى اين زر و زيورها، اين جلوه‌ها و اين لذتهاى دنيا اگرچه براى شما لازم است؛ اگرچه شما ناچاريد از آنها بهره ببريد؛ اگرچه زندگى شما وابسته به آنهاست و در اين شكى هم نيست و بايد آنها را براى خودتان فراهم كنيد؛ اما بدانيد كه مطلق كردن اينها و چشم بسته به دنبال اين نيازها حركت كردن و هدفها را به فراموشى سپردن، بسيار خطرناك است.

اميرالمؤمنين عليه‌السّلام، شير ميدان نبرد با دشمن است و هنگامى كه سخن مى‌گويد آدم انتظار دارد نصف بيشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانى و قهرمانى باشد؛ اما وقتى در روايات و خطب نهج‌البلاغه او نگاه مى‌كنيم، مى‌بينيم اغلب سخنان و توصيه‌هاى آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفى و تحقير دنيا و گرامى شمردن ارزشهاى معنوى و والاى بشرى است. ماجراى امام حسين عليه‌السّلام، تلفيق اين دو بخش است. يعنى آن‌جايى كه هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى مرتبه‌ى آن تجلى پيدا كرد، ماجراى عاشورا بود. يعنى خداى متعال مى‌داند كه اين حادثه پيش مى‌آيد و نمونه‌ى اعلايى بايد ارائه شود و آن نمونه‌ى اعلى، الگو قرار گيرد. مثل قهرمانهايى كه در كشورها، در يك رشته مطرح مى‌شوند، و فرد قهرمان، مشوق ديگران در آن رشته از ورزش مى‌شود. البته، اين يك مثال كوچك براى تقريب به ذهن است. ماجراى عاشورا عبارت است از يك حركت عظيم مجاهدت‌آميز در هر دو جبهه. هم در جبهه‌ى مبارزه با دشمن خارجى و برونى؛ كه همان دستگاه خلافت فاسد و دنياطلبان چسبيده به اين دستگاه قدرت بودند و قدرتى را كه پيغمبر براى نجات انسانها استخدام كرده بود، آنها براى حركت در عكس مسير اسلام و نبى مكرم اسلام صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلم مى‌خواستند، و هم در جبهه‌ى درونى، كه آن روز جامعه به‌طور عموم به سمت همان فساد درونى حركت كرده بود.

نكته‌ى دوم، به نظر من مهمتر است. برهه‌اى از زمان گذشته بود. دوران سختيهاى اوليه‌ى كار طى شده بود. فتوحاتى انجام شده بود. غنايمى به دست آمده بود. دايره‌ى كشور وسيعتر شده بود. دشمنان خارجى، اين‌جا و آن‌جا سركوب شده بودند. غنايم فراوانى در داخل كشور به جريان افتاده بود. عده‌اى پولدار شده بودند و عده‌اى در طبقه‌ى اشراف قرار گرفته بودند. يعنى بعد از آن‌كه اسلام، اشرافيت را قلع و قمع كرده بود، يك طبقه‌ى اشراف جديد در دنياى اسلام به وجود آمد. عناصرى با نام اسلام، با سمتها و عناوين اسلامى - پسر فلان صحابى، پسر فلان يار پيغمبر، پسر فلان خويشاوند پيغمبر - در كارهاى ناشايست و نامناسب وارد شدند، كه بعضى از اينها، اسمهايشان در تاريخ ثبت است. كسانى پيدا شدند كه براى مهريه‌ى دخترانشان، به جاى آن مهرالسنه‌ى چهارصد و هشتاد درهمى كه پيغمبر اكرم صلى‌اللَّه عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه‌السّلام و مسلمانان صدراسلام مطرح مى‌كردند، يك ميليون دينار؛ يك ميليون مثقال طلاى خالص قرار دادند! چه كسانى؟ پسران صحابيهاى بزرگ، مثلاً مصعب‌بن‌زبير و از اين قبيل. وقتى مى‌گوييم فاسد شدن دستگاه از درون، يعنى اين. يعنى افرادى در جامعه پيدا شوند كه بتدريج بيمارى اخلاقى مسرى خود - دنيازدگى و شهوت‌زدگى - را كه متأسفانه مهلك هم هست، همين‌طور به جامعه منتقل كنند. در چنين وضعيتى، مگر كسى دل و جرأت يا حوصله پيدا مى‌كرد كه به سراغ مخالفت با دستگاه يزيدبن‌معاويه برود؟! مگر چنين چيزى اتفاق مى‌افتاد؟ چه كسى به فكر اين بود كه با دستگاه ظلم و فساد آن روز يزيدى مبارزه كند؟ در چنين زمينه‌اى، قيام عظيم حسينى به‌وجود آمد، كه هم با دشمن مبارزه كرد و هم با روحيه‌ى راحت‌طلبى فسادپذير روبه تباهى ميان مسلمانان عادى و معمولى. اين مهم است. يعنى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، كارى كرد كه وجدان مردم بيدار شد. لذا شما مى‌بينيد بعد از شهادت امام حسين عليه‌السّلام، قيامهاى اسلامى يكى پس از ديگرى به وجود آمد. البته سركوب شد؛ اما مهم اين نيست كه حركتى از طرف دشمن سركوب شود. البته تلخ است؛ اما تلختر از آن، اين است كه يك جامعه به جايى برسد كه در مقابل دشمن، حال عكس‌العمل نشان دادن پيدا نكند. اين، خطر بزرگ است.

حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، كارى كرد كه در همه‌ى دورانهاى حكومت طواغيت، كسانى پيدا شدند و با اين‌كه از دوران صدراسلام دورتر بودند، اراده‌شان از دوران امام حسن مجتبى عليه‌السّلام، براى مبارزه‌ى با دستگاه ظلم و فساد بيشتر بود. همه هم سركوب شدند. از قضيه‌ى قيام مردم مدينه كه به «حره» معروف است، شروع كنيد تا قضاياى بعدى و قضاياى توابين و مختار، تا دوران بنى‌اميه و بنى‌عباس، مرتب در داخل ملتها قيام به‌وجود آمد. اين قيامها را چه كسى به‌وجود آورد؟ حسين‌بن‌على عليه‌السّلام. اگر امام حسين عليه‌السّلام قيام نمى‌كرد، آيا روحيه‌ى تنبلى و گريز از مسؤوليت تبديل به روحيه‌ى ظلم ستيزى و مسؤوليت‌پذيرى مى‌شد؟ چرا مى‌گوييم روحيه مسؤوليت‌پذيرى مرده بود؟ به دليل اين‌كه امام حسين عليه‌السّلام، از مدينه كه مركز بزرگزادگان اسلام بود، به مكه رفت. فرزند عباس، فرزند زبير، فرزند عمر، فرزند خلفاى صدراسلام، همه‌ى اينها در مدينه جمع بودند و هيچ‌كس حاضر نشد در آن قيام خونين و تاريخى، به امام حسين عليه‌السّلام كمك كند.

پس، تا قبل از شروع قيام امام حسين عليه‌السّلام، خواص هم حاضر نبودند قدمى بردارند. اما بعد از قيام امام حسين عليه‌السّلام، اين روحيه زنده شد. اين، آن درس بزرگى است كه در ماجراى عاشورا، در كنار درسهاى ديگر بايد بدانيم. عظمت اين ماجرا اين است. اين‌كه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته»؛ اين‌كه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بكته السماء و من فيها والارض و من عليها»؛ حسين‌بن‌على عليه‌السّلام را در اين عزاى بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزاى او را گرامى داشتند و به تعبير اين دعا يا زيارت، بر او گريه كردند، به اين خاطر است. لذا شما امروز وقتى نگاه مى‌كنيد، اسلام را زنده شده‌ى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام مى‌دانيد. او را پاسدار اسلام مى‌دانيد. تعبير «پاسدار» تعبير مناسبى است. پاسدارى، آن وقتى است كه دشمن وجود دارد. اين دو دشمن - دشمن خارجى، و آفت اضمحلال درونى - امروز هم وجود دارد و شما پاسداريد. مبادا گمان شود كه دشمن در خواب است! مبادا گمان شود كه دشمن از دشمنى منصرف است! چنين چيزى ممكن نيست.

دشمن ممكن است روزى نتواند دشمنى كند؛ كه البته آن روز بلاشك براى نظام جمهورى اسلامى خواهد رسيد. كمااين‌كه در همين دوران خودمان هم ملاحظه مى‌كنيد و مى‌بينيد كه دشمنان همين حالا هم خيلى از دشمنيها را نمى‌توانند بكنند. البته خباثتهايى مى‌كنند؛ اما ان‌شاءاللَّه روزى خواهد رسيد كه همين خباثتهاى سياسى و تبليغاتى و اقتصادى و غيره را هم نتوانند بكنند. مثلاً فرض بفرماييد كه برخى مايحتاج را كه مورد نياز جمهورى اسلامى است به ما نمى‌فروشند؛ اما روزى كه جمهورى اسلامى خودش آن مايحتاج را تهيه كند يا چيزى را متقابلاً تهيه كند كه آنها به آن محتاجند، ديگر خطر از بين رفته است.

امروز شما مى‌بينيد كه دهها تلويزيون و راديو و خبرگزارى، عليه جمهورى اسلامى سخن پراكنى مى‌كنند. اما روزى كه صداى جمهورى اسلامى آن‌قدر قوى شود كه اقطار عالم را بپوشاند، اين تبليغات هم اثرى نخواهد داشت، يا حتى ديگر تحقق نخواهد پذيرفت. پس، دشمن هست. نبايد گمان كرد كه دشمن نيست يا خواب است. دشمن، بيدار است و منتظر كه ما غفلت كنيم تا ضربه را بزند. البته دشمن، از هر دو نوع دشمنى استفاده مى‌كند: هم مى‌خواهد ما را از لحاظ نظامى يا سياسى يا اقتصادى يا تبليغاتى شكست دهد، هم نوع دوم ضربه را بزند. اگر اراده‌ى ما ضعيف شد و خداى نخواسته از درون تباه شديم، ضربه خواهيم خورد. لذا، دشمن سعى مى‌كند اراده‌ى ما را ضعيف كند. من مى‌بينم امروز بسيارى از تبليغاتى كه انجام مى‌گيرد، براى اين است كه اراده‌ى جوانان ما را ضعيف كنند. اراده‌ى شما جوانان مؤمن را در ميدانهاى نبرد و در دوران پيشرفت و مبارزات انقلابى ديدند و مى‌خواهند آن را ضعيف كنند. بايد مراقب باشيد. همه بايد مراقب باشند. مسؤولين هم بايد مراقب باشند. مسؤولين تبليغاتى هم بايد مراقب باشند. نويسندگان و گويندگان هم بايد مراقب باشند. اين‌طور نباشد كه نويسنده‌اى، برطبق سليقه و مذاق خود، مطلبى بنويسد كه معناى آن اين باشد كه جمهورى اسلامى از آرمانهاى خودش دست كشيده و امروز ديگر بنا دارد با دشمن سازش كند! چرا چنين حرفى را، ولو مذاق و سليقه‌ى شخصى اوست، بر زبان بياورد يا بر قلم جارى كند؟ سليقه‌ى كسى اين است؛ باشد. منتها نظام جمهورى اسلامى، روالى و سياست و حركتى دارد. حركت عمومى نظام كه تابع سليقه‌ى زيد و عمرو نيست. اين نظام، نظام انقلابى و اسلامى است و به طور قاطع، با دشمنان اسلام و انقلاب و با دشمنان مستكبر و كسانى كه در طول مدت عمر جمهورى اسلامى به آن ضربه زدند، هميشه قهر است و هيچ وقت با آنها آشتى نخواهد كرد.

بعضى از روى كج سليقگى حرفى مى‌زنند. حتى گاهى ممكن است در يك جمع كوچك هم كسى حرفى بزند؛ منتها از زبان بعضى اشخاص منتشر شود. آن‌گاه جوان ما، برادر مؤمن ما و پاسدار يا بسيجى مخلص ما كه همه‌ى زندگى‌اش را در راه اهداف انقلاب گذاشته است، چه حالى پيدا مى‌كند؟ جوانانى هستند كه فرصت تحصيل را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت كاسبى را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت رفيق بازى را در ميدان جنگ گذاشتند؛ فرصت التذاذات جوانى را - اگر اهلش بودند - در ميدان جنگ گذاشتند و هشت سال، نه سال در ميدان نبرد، نه وقت تحصيل و نه وقت كاسبى كردن و نه وقت ثروت‌اندوزى پيدا كردند. براى خاطر خدا، براى حفاظت از انقلاب و حفظ آرمانها و شعارهايى كه امام در اختيار انقلاب گذاشته بود، عمرشان را صرف كردند. حالا، همين جوانان ناگهان ببينند كه آقايى از گوشه‌اى برخاسته است، ريشى مى‌جنباند و اظهار نظرى مى‌كند كه خوب است ما برويم با فلان مستكبر و با فلان دشمن - به تعبير امام «با فلان گرگ» - آشتى كنيم و در فكر ارتباطات باشيم! اين چه حرفى است؟! شما حرف خودت را براى خودت نگهدار و حرف نظام را بگذار براى كسانى كه مسؤولند حرف نظام را بيان كنند. من بارها عرض كرده‌ام، الان هم عرض مى‌كنم كه نظام جمهورى اسلامى، با دشمنان انقلاب، هرگز دلش صاف نخواهد شد. نگويند كه ما امروز به فنآورى فلان‌جا يا علم فلان‌جا احتياج داريم. من عرض مى‌كنم كه اگر دشمن درصدد دشمنى و ضربه زدن است، فنآورى و علم را با روى خوش نشان دادن و لبخند زدن، به شما نخواهد داد. دشمن، آنچه را كه مورد نياز شماست، آن وقتى به شما خواهد داد كه در درون خودتان نشان بدهيد مى‌توانيد با استغناى از او، زندگى را پيش ببريد. اگر اين را نشان داديد، درها به روى شما باز خواهد شد. اما اگر نشان داديد كه چشمتان به دست اوست، بدانيد درها به روى شما بسته خواهد ماند.

روزى بر ما گذشت كه به ما سيم‌خاردار هم نمى‌فروختند! خيليها خبر ندارند كه ما چه دورانهايى را گذرانديم. روزى بر ما گذشت كه سبكترين و كم‌ارزشترين سلاحها و مهماتشان را به ما نمى‌فروختند و ما هم نداشتيم. دولت شوروى سابق، نه تنها به ما سلاح نمى‌فروخت، بلكه آنچه را هم كه از جاى ديگر خريده بوديم و مى‌خواستيم از خاك شوروى عبور دهيم و به داخل كشورمان بياوريم، اجازه نمى‌داد! چه چيز؟ سلاح اتمى را؟ سلاحهاى پيچيده را؟ خير! چيزى در حد سيم خاردار را! يك روز چنين بود. يك روز ديگر هم دولتهايى پشت‌گردن هم صف كشيدند كه ما به شما فلان سلاح و فلان سلاح و فلان سلاح پيچيده را مى‌فروشيم. آن وقت ما گفتيم: «بايد انتخاب كنيم. ما از همه نمى‌خريم!» اين روز را هم گذرانديم. آن روزى كه نداشتيم - آنها هم مى‌دانستند نداريم - آن وضعيت بود. اما روزى كه جوان ما از درون خود جوشيد؛ استعدادها زنده شد؛ كارگاهها به راه افتاد و همه فهميدند كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى يك مجموعه‌ى هيأتى نيست كه يك مشت بچه‌هايى كه جايى نداشته‌اند در آن جمع شده و تفنگ به دست گرفته‌اند، وضع عوض شد. اين را فهميدند كه سپاهى ما، اگر در ميدان جنگ رزمنده‌ى خوبى است، در ميدان علم هم آزمايشگر و سازنده و مخترع خوبى است. هنگامى كه سپاه ما به نوعى، ارتش ما به نوعى، جهاد سازندگى ما به نوعى، و دستگاههاى ديگر ما به نوعى، از اطراف راه افتادند و در صحنه‌ى استعدادهاى خود حركت كردند، آن وقت دنيا هم پاره‌هاى جگر خودش را كه به ما نمى‌داد، روى دست گرفت و به سراغ ما آمد كه مشترى پيدا كند! ملت ما به اين‌كه برود پيش كسى التماس كند و به او رشوه بدهد تا چيزى بگيرد، احتياج ندارد. ما به اين احتياج نداريم. ملت ما بايد با استعدادهاى خود، با نيروهاى درونى خود و با تواناييهاى مادى و بشرى خود، روى پاى خود بايستد، كه بحمداللَّه، تا امروز هم ايستاده است.

بحمداللَّه مسؤولين كشور، اين حالت را تشويق كردند. دولت، رئيس جمهور، مسؤولين و فرماندهان ما، همه در همين راه و خط و با همين بينش حركت كرده‌اند. ما چه احتياج داريم كه به فلان دولت اروپايى يا غير اروپايى چيزى بگوييم كه خوشامد دل او باشد يا ژست خوشامد او را نشان دهيم تا به ما كمكى كند؟ ما به كمك آنها احتياج نداريم؛ آنها به كمك ما احتياج دارند. آنها به نفت احتياج دارند؛ آنها به اين ملت شصت ميليونى احتياج دارند؛ آنها به دوستى يك دولت قوى در اين منطقه‌ى حساس احتياج دارند. البته دنيا، همه چيزش با تبادل است: چيزى بگيرند، چيزى بدهند. اما اين كارها بايد با حفظ عزت و كرامت و شرافت اين ملت صورت گيرد. بعضى افراد، بدون توجه به اين مسائل، روحيه‌ها را تضعيف مى‌كنند. اين، همان مضطرب كردن درونى است. اسلام، با اين هم مبارزه مى‌كند. شما پاسداران با اين هم بايد مبارزه كنيد. شما با آن خوره و موريانه‌اى كه از درون به جان نظام اسلامى مى‌افتد و روحيه‌ى جوانان را تضعيف مى‌كند، بايد مبارزه و مقابله كنيد.

برادران و ملت عزيز! استكبار، خصوصياتى را از جمهورى اسلامى خوش نمى‌دارد؛ به رو و به زبان هم نمى‌آورد. درعين‌حال، مسائل ديگرى را به زبان مى‌آورد كه بهانه است: موضوع كمك به تروريسم، يا نقض حقوق بشر و يا ادعاهايى از اين قبيل، حرفهاى مفت و بهانه‌هاى واهى است. خودشان هم مى‌دانند. قضيه‌ى اصلى، چيز ديگرى است. قضيه‌ى اصلى اين است كه چند موضوع مهم هست كه جمهورى اسلامى به آنها پايبند است. امريكا و طيف مستكبرين عالم، با اينها مخالفند: ما، در قضيه‌ى فلسطين، آشتى ناپذيريم. ما گفته‌ايم كه فلسطين از آن فلسطينيهاست و دولت اسرائيل كه غاصب است، بايد از بين برود و دولت فلسطينيها سركار بيايد.

اين، يك مسأله‌ى اساسى است. براساس اين مسأله، با هر حركتى كه مخالف اين هدف است، مخالفت مى‌ورزيم. ما گفتيم: اين‌كه در دنيا، هرجا گروهى از مسلمانان هستند، استكبار خونشان را مى‌ريزد و تضعيفشان مى‌كند، توطئه‌اى عليه اسلام است و افشاگرى كرديم. شما ببينيد، امروز در دنيا انواع و اقسام تضعيف مسلمين و قهر بر آنها وجود دارد. يك نمونه‌اش در بوسنى هرزگوين با آن شكل فجيع و فضيح است. يك نمونه‌اش در هند است؛ مسأله‌ى تخريب آن مسجد تاريخى و بزرگ، كه جزو يادگارهاى اسلامى است و براى نابود كردن و جريحه‌دار كردن احساسات مسلمين و خراب كردن روحيه‌ى مسلمانان هند اين كار را كردند. در خبرها بود كه در هند، صهيونيستها به آن متعصبين نادان كمك و برايشان برنامه‌ريزى مى‌كنند. اين هم يك نمونه است.

مى‌بينيد كه دنيا در مقابل حركت وحشيانه‌اى كه دنبالش هم اين‌قدر مسلمان‌كشى است، هيچ نمى‌گويد و سكوت مى‌كند. انگار نه انگار! كانه هيچ اتفاقى نيفتاده است! در كجاى دنيا چنين جسارتى نسبت به غير اسلام ممكن است بشود و هيچ جنجالى به وجود نيايد؟ ولو عليه مذاهب باطل يا مسالكى كه در واقع مذهب هم نيستند. در مورد اسلام اين جنجال به وجود نمى‌آيد!

يك نمونه‌ى ديگر در همين تاجيكستان است. برخى دولتها، كمونيستهاى سابق را كمك و پشتيبانى مى‌كنند تا خون مسلمانان تاجيكستان را - كه مسلمانان خالص مؤمن خوبى هم هستند - بريزند، از خانه آواره‌شان كنند و زندگى‌شان را تباه سازند. اما احدى در دنيا حرف نمى‌زند. هزاران انسان از خانه و كاشانه‌شان آواره شده‌اند. هيچ‌كس هيچ اهميتى نمى‌دهد و صدايى از مجامع بين‌المللى بلند نمى‌شود! يك نمونه‌اش در همين قضيه‌ى فلسطين است كه شاهديد با مسلمانان چه مى‌كنند. نمونه‌هاى متعدد ديگرى هم در اطراف دنيا اتفاق مى‌افتد كه خلاصه‌اش تضعيف روحيه‌ى مسلمانان و سركوب كردن آنان است. ما كه جمهورى اسلامى باشيم، در تمام اين موارد ممكن است عملاً كارى از دستمان برنيايد و نتوانيم كمكى بكنيم؛ اما از لحاظ ايمان و احساسات و موضع سياسى، همه‌جا در كنار مسلمانان مظلوم هستيم و نظرمان را با كمال صراحت و قاطعيت، در همه‌جا اعلام مى‌كنيم. از اين موضع جمهورى اسلامى ناراحتند، و مى‌خواهند اين را بكوبند. البته به صرفه‌شان هم نيست كه صريحاً بيان كنند «ما با جمهورى اسلامى به‌خاطر اين‌كه همه‌جا مدافع مسلمانان است، دشمنى داريم». مى‌دانند كه اين به نفع جمهورى اسلامى تمام مى‌شود. لذا صريحاً اين را اظهار نمى‌كنند.

يك مسأله‌ى ديگر، نفى قلدرى است. ما با قلدرى مخالفيم؛ حال اين قلدر هركه مى‌خواهد باشد و زورگويى او عليه هركه مى‌خواهد باشد. امريكا آن‌طرف دنيا نشسته است و مى‌گويد من رهبر جهانم و مى‌خواهم نسبت به مسائل دنيا اظهارنظر كنم! اين قلدرى است. ما مى‌گوييم «شما بى‌خود مى‌كنيد كه مى‌خواهيد در امور كشورهاى ديگر دخالت كنيد. شما كى هستيد؟ برويد بنشينيد مشكلات خودتان را برطرف كنيد». خودشان تا گلو در مشكلات انسانى و اخلاقى فرورفته‌اند. در جامعه‌ى امريكايى امنيت نيست. كسى نمى‌تواند چند دلار در جيبش بگذارد و يك ساعت از شب رفته در خيابانها راه برود. مشكل امنيت خودشان را نتوانسته‌اند حل كنند؛ حالا مى‌خواهند دنيا را آباد و اصلاح كنند! به شما چه! مى‌گويند فلان قطعنامه‌ى سازمان ملل اجرا نشده است؛ ما بايد بياييم اجرا كنيم! به شما چه! شما كى هستيد؟! ما با اين رهبرى‌اى كه اينها در دنيا براى خودشان قائلند؛ با قلدرى‌اى كه اينها مى‌كنند و با حضورى كه در همه جاى عالم پيدا مى‌كنند، مخالفيم. هرجا نفت است، اينها حاضرند! هرجا تنگه و گذرگاه آبى حساسى است، اينها حاضرند! به پشتيبانى يك دانش و فنآورى پيشرفته - كه آن هم متعلق به همه‌ى بشريت است و همه در ايجاد آن سهيم هستند؛ ولى اينها براثر قلدرى آن را در اختيار گرفته‌اند - به همه‌ى دنيا مى‌خواهند زور بگويند. ما در مقابل اينها ايستاده‌ايم و به‌هيچ‌وجه حاضر نيستيم اين قلدرى را - نه نسبت به خودمان و نه نسبت به ملت ديگرى - قبول كنيم. مخصوص امريكا هم نيست. هر قلدر ديگرى هم در هرجاى دنيا كه بخواهد قلدرى كند، با همين واكنش مواجه است. ما البته در امور كشورها دخالت نمى‌كنيم؛ اما قلدريها را نفى مى‌كنيم. قبول نمى‌كنيم كه كشورى بخواهد نسبت به ملتهاى عالم قلدرى كند. بالاتر از همه‌ى اينها و مادر همه‌ى اينها، پايبندى به اسلام و مقررات اسلامى در داخل كشور است. اين را حاضر نيستند تحمل كنند. اين را حاضر نيستند بپسندند و ببينند كه ملتى با همه‌ى وجود ايستاده است تا قرآن را پياده كند و به احكام اسلامى عمل نمايد.

قضيه اينهاست، برادران! قضيه اينهاست. دشمنى بر اثر اينهاست. خودشان هم مى‌دانند كه حقوق بشر در بسيارى از مناطق مربوط به خود آنها، بيش از همه جاى عالم نقض مى‌شود. خودشان هم مى‌دانند كه آنچه راجع به جمهورى اسلامى در زمينه‌ى نقض حقوق بشر مى‌گويند، دروغ و تهمت است. خودشان هم مى‌دانند كه تهمت كمك به تروريسم، به خود آنها بيشتر مى‌زيبد تا به جمهورى اسلامى. خودشان هم مى‌دانند كه ملت سرافراز ايران، شايسته‌ى احترام و تكريم است. ملتى است كه عظمت و كرامت خود را در عمل ثابت كرده است، نه در ادعا و توقع از اين و آن. خودشان هم مى‌دانند كه نظام جمهورى اسلامى، مردمى ترين نظامى است كه امروز در اقطار عالم مى‌شناسيم. صميميت بين مردم و نظام، نزديكى مسؤولين نظام با احساسات مردم - به‌خاطر اين‌كه از درون خود آنها برخاسته‌اند - و بى‌اعتنايى مسؤولين نظام به زخارف دنيا - كه براى همه‌ى مسؤولان كشورهاى دنيا يك امر عادى است - از نكات برجسته‌ى نظام ماست. براى كدام مسؤول، در كدام گوشه از دنيا، التذاذ و شهوات و برخورداريها و دنياطلبى، عيب به حساب مى‌آيد و او از آنها برخوردار نمى‌شود؟ در جمهورى اسلامى، به فضل پروردگار - هنوز كه هنوز است و بايد هميشه همين‌طور باشد - براى مسؤولين نظام، پرداختن به امور شخصى و دنيايى يك عيب است. نمى‌گوييم كسى على‌رغم اين، عمل نمى‌كند؛ اما آن كسى‌كه مى‌كند، مى‌فهمد كه كار خلاف انجام مى‌دهد. اين، مسأله‌ى خيلى مهمى است؛ و بحمداللَّه مسؤولين اصلى نظام هم، از اين مسائل مبرا هستند.

آنها، اين موضوعها را مى‌دانند، اما بهانه مى‌گيرند. بهانه هم، آن مواردى است كه عرض شد. دليل واقعى دشمنى نيز همان است كه گفته شد: «ومانقموا منهم الاان يؤمنوا باللَّه العزيز الحميد(65).»

من در جلسه‌اى كه شما پاسداران عزيز در آن حضور داريد، غالباً مطالب زيادى هست كه مى‌خواهم در ميان بگذارم. لذا صحبت، معمولاً طولانى مى‌شود. آنچه را كه به‌طور خلاصه به شما عرض مى‌كنم اين است كه جوانان عزيز! در تاريخ، كم پيش مى‌آيد كه عده‌اى از جوانان، در جامعه‌اى، چنين كار بزرگى بر دوششان گذاشته شده باشد. امروز اين كار بزرگ بر دوش شما گذاشته شده است. صلاحيتهاى خودتان راحفظ كنيد و بنيه‌ى معنوى خودتان را از همه چيز عزيزتر بدانيد. نمى‌گويم در مورد نيازهاى زندگى، دلتان هيچ‌گونه درخواست و خواهشى نداشته باشد؛ نه. شما كه فرشته نيستيد. بشر، نيازهايى دارد. اما عرض مى‌كنم: آن‌جايى كه معارضه پيش مى‌آيد، آرمانها را مقدم بداريد. نيازها، همه‌ى زندگى نشود. نيازها، تعيين كننده در رفتار نشود. تعيين كننده در رفتار، آن مجاهدتى باشد كه امروز بردوش شماست. شما نمى‌گوييد كه «جوانان ميدان جنگ در آن برهه - آنهايى كه شهيد شدند - يك دوران استثنايى داشتند و گذشت. جنگ تمام شد؛ آن دوران هم تمام شد». عين همين حرف، در دوران جمهورى اسلامى وجود دارد. امروز شما موظفيد و بايد اين نظام را حفظ كنيد؛ آن هم پيراسته، سالم، به شكل خالص و به همان شكلى كه بشود آن را به ولىّ‌عصر ارواحنافداه تحويل داد. اين، وظيفه‌ى بزرگ شما جوانان مؤمن است.

البته اين وظيفه، مخصوص پاسداران نيست. پاسدار و غير پاسدار، همه اين وظيفه را دارند. اما پاسداران، در طول اين آزمايشهاى دشوار دورانهاى گذشته، نشان دادند كه دراين راه، از همه صادقتر، ثابت‌قدم‌تر و آماده‌ترند. جوانان مؤمن بسيجى ما نشان دادند كه مى‌توانند در اين مراحل عظيم، به معراج بروند. شما ميدان جنگ را پشت سر خودتان گذاشتيد. روزها و شبها، حالات خوش معنوى را پشت سرخودتان گذاشتيد. من به شما عرض مى‌كنم: اى به معراج رفتگان! امروز كه وارد زندگى معمولى شديد، مبادا دستاورد آن معراج را از دست بدهيد! مبادا آنچه را كه در آن‌جا با همين بينش معنوى احساس كرديد، فراموش كنيد! حجت خدا هم بر شما تمام است. آن مناظر معنوى را كه شما از دريچه‌ى عبادت و ذكر و مناجات، در چنان دورانى مشاهده كرديد، همه كس نمى‌بيند. چشمهاى مادى، اين چيزها را درك نمى‌كنند و نمى‌بينند؛ اما شما ديديد. حجت بر شما تمام است. خودتان را حفظ كنيد. اين راه را حفظ كنيد. اين شرف و آبرويى را كه بحمداللَّه خودتان كسب كرديد و به بركت مجاهدتها، به جمهورى اسلامى و به ملت ايران هم شرف و افتخار داديد، حفظ كنيد. اينها را براى خودتان و براى اسلام و براى جمهورى اسلامى و براى ملت ايران نگه داريد و بدانيد كه ولىّ‌عصر ارواحنافداه و عجل‌اللَّه تعالى فرجه الشريف، بلاشك متوجه و مراقب حال شماست و خوبان را دعا مى‌كند. ادعيه‌ى زاكيه‌ى آن بزرگوار، براى هركس، از يك دنيا بيشتر ارزش دارد. كارى كنيم كه ان‌شاءاللَّه مشمول دعاى آن بزرگوار قرار گيريم و روح طيب و طاهر امام بزرگوارمان از ما راضى باشد.

من يك بار ديگر از همه‌ى شما عزيزان، بخصوص آنهايى كه از راههاى دور آمده‌اند، خاصه پاسداران و على‌الخصوص جانبازان عزيزى كه در جلسه تشريف دارند، تشكر مى‌كنم و از پروردگار عالم براى شما فضل و لطف او را درخواست مى‌نمايم.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
62) مفاتيح‌الجنان: دعاى سوم شعبان
63) توبه: 73.
64) حديد؛ 20.
65) بروج: 8.