پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظّم رهبرى در ديدار جمعى از قضات و اعضاى دستگاه قضايى

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

اولاً به آقايان محترم و برادران عزيز و مسؤولان يكى از اساسى‌ترين مسائل كشور و مسائل مردم، كه مورد توجه شرع مقدس اسلام است خوشامد عرض مى‌كنم. ثانياً به يكايك شما عزيزان و برادران و مسؤولان «خسته نباشيد» مى‌گويم؛ چون از دور هم مى‌شود تشخيص داد كه كار شما، كارى سنگين و مسؤوليتى بزرگ است و حقاً و انصافاً، ايمانهاى قوى و اراده‌هاى پولادين و اخلاص لازم است كه بتواند اين همه كار را انجام دهد و اين همه بار را به منزل برساند.

خوب است از فرصت اين ايام متبرك ماه رجب براى توجه به لزوم تلاش در هر مرحله‌اى كه هستيم و به هر كارى كه مشغوليم، استفاده كنيم. به‌طورى كه از ادعيه‌ى ماه رجب به دست مى‌آيد، بنده گمانم اين است كه اين ماه، مقدمه‌اى براى ماه شعبان و بعد ماه رمضان است، اين‌كه اين سه ماه، فرصتى براى خودسازى در طول سال و تأمين ذخيره و نيروى لازم براى حركت عظيم زندگى و سرنوشت است. «اللهم اهدنى هدى المهتدين، و ارزقنى اجتهاد المجتهدين.(51)» چنان كه در اين ماه مى‌خوانيم، دعا كننده از خداى متعال به وسيله‌ى اين دعاها درخواست مى‌كند كه به او نور هدايت بتاباند؛ او را تلاش و اجتهاد و كوشش بياموزد و توفيق آن را به او بدهد - «و لا تجعل لى من الغافلين المبعدين(52).» - و او را از غفلت برحذر دارد. يا در دعاى ديگر اين ماه مى‌خوانيم: «اللهم انى اسئلك صبر الشاكرين لك و عمل الخائفين منك و يقين العابدين لك(53).» اينها بالهايى است كه يك انسان با آنها مى‌تواند پرواز كند. صبر شكرگزاران، تلاش و عمل خائفان و يقين عبادتگران، ويژگيهايى است كه هم در اين ماه از خدا آنها را مى‌طلبيم و درخواست مى‌كنيم و هم از اين ادعيه درس مى‌گيريم كه در اين ماه بايد اينها را در خودمان فراهم كنيم.

شايد در ماه شعبان، بتوانيم با ذخيره‌اى كه از اين ماه گرفته‌ايم، آن مناجات(54) پرسوز و گداز و پر مضمون را با نفس حقيقى بخوانيم - نه‌فقط الفاظ آن را مرور كنيم - و حقيقتاً از دل، با زبان آن مناجات با خدا حرف بزنيم، و اگر ان‌شاءاللَّه اين همه فراهم شد، در ماه رمضان، آماده‌ى ورود بر سر سفره‌ى ضيافت الهى شويم و در اوج قله‌ى آن ماه، شايسته‌ى ورود به ليلةالقدر گرديم.

شما برادران عزيز، جزو بهترين كسانى هستيد كه مى‌توانيد از اين سفره‌ى انعام الهى كه در ماههاى رجب و شعبان و رمضان گسترده است، استفاده كنيد. علت اين است كه در اين ميدان، آن‌كه تلاش بيشترى مى‌كند؛ آن‌كه طهارت و صداقت بيشترى براى خود ذخيره مى‌كند و آن‌كه كار بيشترى در مقابل برداشت كمتر ارائه مى‌دهد، مقربتر و موفقتر است. او بيشتر محل تلألؤ انوار الهى قرار مى‌گيرد. عنصر قضايى و مرد ميدان قضا، مى‌تواند اين‌گونه باشد. اين‌كه در روايات - همان‌طور كه جناب آقاى يزدى(55) اشاره كردند - درباره‌ى قاضى و برحذر داشتن از قضا، بخصوص از قضاى بدون علم - يا خداى ناكرده همراه با بعضى مسائل منفى - آن همه تأكيد دارد، براى اين نيست كه مردم دنبال قضا نروند و قاضى نشوند و يا از قضا بترسند و به آن نزديك نشوند. اين، مثل همان رواياتى است كه در باب فتوا وارد شده است كه «اجرأكم على الفتواى، اجرأكم على النار؛» هر كه بر فتوا جرأت بيشتر مى‌ورزد، بر آتش بيشتر جرأت مى‌ورزد؛ يعنى خود را در معرض آتش، بيشتر قرار مى‌دهد. اين، معنايش عظمت منزلت مفتيان در دين است. اين، ارزشگذارى كار آنهاست. در ميزان الهى، هر چه خطر كار بيشتر است، ارزش آن كار برتر و والاتر است. قضا نيز همين‌طور است. اين‌كه گفته‌اند «رجل قضاء بالحق و هو لايعلم، فهو فى‌النار»، فضلاً از آن كسى است كه «قضاء بالباطل و هو لايعلم» و فضلاً از آن كسى است كه «قضاء بالباطل و هويعلم»؛ براى چيست؟ براى اين است كه مرد قاضى بداند بارى كه بر دوش گرفته است، چقدر حائز اهميت است؛ چقدر حياتى است و چقدر در بردن اين بار، بايد گامها را استوار برداشت و در جاى محكم گذاشت و از هر گونه سست‌انگارى و سهل‌انگارى و كوتاهى و قصور اجتناب كرد تا اين بار، سالم به منزل برسد. بديهى است كه اين همه تأكيد را براى كارى كوچك نمى‌كنند. پس، اين، اهميت قضا را به ما نشان مى‌دهد.

در نظام اسلامى، قضا يك مسأله‌ى خاص است كه با هر كار ديگرى تفاوت دارد. در دستگاههاى قضايى ديگر، به اين نكات يا به بعضى از اين نكات كه در قضاى اسلامى است، توجه نشده است. طبيعت قضا اين است كه در آن، به كار جزئى - نه به كار كلان - يعنى به كار فرد و به دعوى رسيدگى مى‌شود. بديهى است كه در ميان مردم، دعواها حائز سودها و زيانهاى بزرگ است و كسانى كه مراجعه‌كننده و مدعى يا مدعى عليه‌اند، گاهى برايشان مسأله، مسأله‌ى مرگ و زندگى، يا در حدود اينهاست. پس بديهى است كه انسانها براى اين‌كه بتوانند در اين آزمون دشوار پيروز شوند، به هر كارى متشبث شوند و از تهديد و تطميع و روشهاى گوناگون براى اين‌كه ميزان را به سود خود بچربانند، استفاده كنند. هدف اين همه تلاش و ترفند كيست؟ اين‌جا مسأله، مسأله‌ى شخص است؛ شخص قاضى. قانون در اين‌جا اهميت كمترى از شخص پيدا مى‌كند. بر خلاف بقيه‌ى موارد، كه قانون يا اهميت بيشترى دارد و يا اهميت معادل دارد، اين‌جا در درجه‌ى اول، آن شخص است كه تصميم گيرنده است و در درجه‌ى دوم، آن نظام و دستگاه است كه اين شخص در آن زندگى مى‌كند. بناى سازماندهى قضاى اسلامى، بر اين دو نكته است: تصحيح فرد و تصحيح نظام قضايى. اين، از همه‌چيز بالاتر است. لذا فرد را عادل انتخاب كرده‌اند. قاضى بايد عادل باشد. عادل، يعنى كسى كه به عمد ممكن نيست گناه انجام دهد. اگر از روى غفلت، از روى اشتباه - به شكل لمم - گاهى تخلفى از او صادر شود، اين، فرض ديگرى است. اين، غير از كسى است كه تخلف و گناه برايش كار آسانى باشد و بتواند به سمت گناه برود. عادل، اين كار را نمى‌كند. به چنين شخصى گفته‌اند قاضى باشد. اين، يك نكته‌ى مهم است. اين، اهميت باب قضا را نشان مى‌دهد. حال براى اين‌كه همين شخص قاضى عادل هم ممكن است در مواردى دچار اشتباه شود، در اسلام سيستمهاى نظارتى و دقت در كار قضا وجود دارد. در جمهورى اسلامى هم ملاحظه مى‌كنيد كه طبق قوانين، روشهايى وجود دارد و دستگاههايى براى مراقبت از قاضى هست. مى‌خواهم عرض كنم: براى اين‌كه دستگاه قضا سالم و طاهر و مطهر بماند و در چشم بيگانگان مايه‌ى افتخار اسلام باشد، دستگاههاى مراقبتى بايد با شدت عمل، رفتار و بى‌اغماض عمل كنند. در جمهورى اسلامى، اين نكته، نكته‌ى مهمى است: بايد بى‌اغماض عمل شود. بايد نسبت به قاضى، دقت و رعايتى بيش از انسان معمولى كوچه و بازار انجام گيرد؛ حتى بيش از كاركنان دولت. اگر چه كاركنان دولت هم امناى مردم هستند و نسبت به آنها هم بايد دقت زيادى انجام گيرد، اما داستان قاضى، داستان ويژه و ديگرى است. اين، يك نكته.

مطلب بعدى كه عرض مى‌كنم اين است كه اگر ما در جمهورى اسلامى دستگاههايى داريم كه براى سازماندهى و قوانينش، از تجربيات يا ابزارهاى ديگران استفاده مى‌كنيم، اما دستگاه قضايى‌مان دستگاهى است كه مى‌توانيم ادعا كنيم در آن خودكفا هستيم و احتياج به ديگران نداريم. اين دستگاه، به واردات احتياج ندارد. قانون اين دستگاه، قانون شرع مقدس است. عناصر اين دستگاه بايد كسانى عارف به حقوق و قضاى اسلامى باشند؛ كه بحمداللَّه در كشور ما فراوانند. لذا ما، خوشبختانه در دستگاه قضايى، عناصر برجسته و شخصيتهاى عالم و واقف و دانا به احكام دينى و مسائل شريعت اسلامى، كم نداريم. در جمهورى اسلامى تلاش اين دستگاه بايد اين باشد كه به اوج و به سطح اعلا برسد. چرا ما دنبال حد اعلى هستيم؟ چون يك ملت حق دارد در همه‌ى امور به دنبال حد اعلى باشد؛ بلكه براى حركت و تضمين حركت، بايد به دنبال حداعلى باشد تا بتواند حركت كند و به جايى برسد. اگر در همه‌ى بخشهاى ديگر، حد اعلا يك خيال يا يك آرزوى دور از دسترس يا به‌هرحال دشوار باشد، در دستگاه قضا بايد طورى تصور شود كه مى‌توانيم زود به آن دسترسى پيدا كنيم. اين‌گونه بايد فرض كنيم. حد اعلى در دستگاه قضايى چيست؟ حد اعلى در دستگاه قضايى اين است كه مردم در جامعه احساس كنند كه دستگاه قضا، ملجا مظلومان است. اين، حد اعلى است. اگر توانستيم خودمان را به جايى برسانيم كه در سطح جامعه، هر كس احساس كرد به او ظلم شده است، در دلش نورى بدرخشد كه «اگر به دستگاه قضايى مراجعه كنم، حق خود را استنقاذ خواهم كرد»؛ اگر چنين نورى در دل هر مظلوم و مسلوب الحقى وجود داشته باشد، دستگاه قضا كامل است. اين، همان بسط عدالت است. اين، همان پيشگيرى از جرم است.

پيشگيرى از جرم شايد در قانون اساسى هم به اين معنا نباشد كه دستگاه قضايى بايد ابزارى به وجود آورد - يا يك دستگاه فرعى به وجود آورد - كه برود جلو جرم را بگيرد. معلوم نيست به اين معنا باشد. البته تفسيرش با افراد خاص و دستگاه خاصى است. انسان اين‌گونه تصور مى‌كند. لكن پيشگيرى از جرم، به همان اجراى عدالت است. «و لكم فى‌القصاص حيوة يا اولى الالباب.(56)» اگر قصاص كرديد، قتل واقع نمى‌شود. اگر اجراى عدالت به شكل دقيق انجام گرفت، ظلم در جامعه اتفاق نمى‌افتد. اگر مجرم كما هو حقه تعقيب شد و مر حق و عدل درباره‌ى او جارى شد، كسى به جرم گرايش پيدا نمى‌كند. اين، يك امر قهرى است. بسط عدالت همين است. پيشگيرى از جرم هم همين است. اينها اهداف و آرزوها و غايات قوه‌ى قضاييه است و اين غايات، با همين كار قضايى كه شما انجام مى‌دهيد، تحقق پيدا مى‌كند و چيز ديگرى لازم ندارد. لذا موضوع قضا يعنى همان قضاوت كردن، حق را احقاق كردن و دل مظلوم را شادكردن. اين، قضاست؛ كه در دل آحاد مردم، نور اميد برمى‌افروزد. اگر كسى به دفعات مكرر، مثلاً به بنده مراجعه كند، در دفعات اول با اميد بيشتر مى‌آيد و اگر پاسخ و عكس‌العملى نبيند، بتدريج اين اميد كمتر خواهد شد. دفعه‌ى دهم، چنانچه حادثه‌اى براى او پيش آيد، خواهد گفت «چرا به فلانى مراجعه كنم؟ فايده‌اى ندارد!» نور اميد در او فرو مى‌ميرد. اين، اول مصيبت است. نبايد بگذاريم كه نور اميد دلهاى مردم به دستگاه عظيم عدالت اسلامى، كه مظهر آن قوه‌ى قضاييه است، خاموش شود. اين هم بسته به آن است كه عدالت را به هر قيمتى كه هست، اجرا كنيم. بنابراين مى‌توانيم اين را به‌عنوان يك آرزوى عملى، به‌عنوان چيزى كه از دسترس ما دور نيست، آرزو كنيم و براى آن تلاش كنيم و از خدا بخواهيم كه «و ارزقنى اجتهاد المجتهدين.» در اين راه، بتوانيم قوه‌ى قضاييه را به اين شكل درآوريم.

قوه‌ى قضاييه، به معناى حقيقى كلمه، بايد ملجأ و پناهگاهى باشد براى كسانى كه در جامعه به آنها ظلم مى‌شود. با ظلم هر كسى، در هر حدى و در هر مرتبه‌اى، برخورد كنيد. آن ظالم هر كه باشد، در هر رتبه‌اى از رتب و هر درجه‌اى از درجات قرار داشته باشد، بايد با او برخورد شود. با ظالم بايد برخورد شود. قضاى اسلامى قضايى است كه اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام، نسبت به حسان‌بن‌ثابت(57) اعمال كرد. «حسان» با شعر و زبان خود، از اميرالمؤمنين دفاع كرده بود. به اميرالمؤمنين گفتند: «او جزو دوستان شماست. او جزو گروه شماست. او در دفاع از شما شعر گفته است؛ جزو مجموعه‌ى شماست. حال اگر در ماه رمضان مرتكب كار خلافى هم شده - كه البته كار او ظلم به كسى هم نبوده، بلكه ظلم به نفس خودش بوده است - از وى صرف‌نظر كنيد!» اميرالمؤمنين فرمود: «من حدِ الهى را تعطيل نمى‌كنم!» و حد را بر او جارى كرد. يك عده آدمهاى بدجنس كه هميشه در هر جامعه‌اى هستند و مترصدند ببينند زخم خوردگان حكومت اسلامى و دستگاه عدالت اسلامى چه كسانى هستند تا به سراغ آنها بروند، دور آنها را بگيرند و دل آنها را با دستگاه عدالت اسلامى و حكومت اسلامى مخالف كنند، در آن عهد هم بودند كه «حسان» را دوره كردند و گفتند: «ديدى على‌بن‌ابى‌طالب چگونه با تو، كه اين همه خدمت كرده بودى و اين همه زحمت كشيده بودى، ناسپاسى كرد!» داغش كردند و فرستادندش در دستگاه معاويه و آن وقت بنا كرد عليه دستگاه علوى حرف زدن و شعر گفتن! ما هم از اول انقلاب، از اين‌گونه افراد داشتيم كه «با دستگاه اسلامى» بودند، اما «بر دستگاه اسلامى» شدند. چرا؟ براى خاطر عدالت! اين، افتخار ماست كه كسى به خاطر عدالت ما، با ما بد شود. «اميرالمؤمنين قتل فى محراب عبادته لشدة عدله.» افتخار است اگر بتوانيم به اين حالت دست پيدا كنيم. ننگ و سرافكندگى آن‌جايى است كه خداى ناخواسته كسى با ما به خاطر بى‌عدالتى‌مان بد شود. اين است كه انسان از خفت و هوان آن، در دنيا و آخرت نمى‌تواند نجات پيدا كند. اما اين‌كه با ما بد شوند كه «چرا حد جارى كرديد؟ چرا ناشايسته را از كار خود بركنار كرديد؟ چرا به شايسته، طبق شايستگى او اهميت داديد؟ چرا تخلف را از هر كسى، حتى از نزديكان و اكابر خود نديده نگرفتيد؟» اين بد شدن، مايه‌ى افتخار است. اين‌كه بد نيست. و اين مى‌شود آن دستگاه قضايى كه نور اميد را در دلها روشن خواهد كرد. وقتى ديدند كه اين دستگاه قضايى رفيق و دوست و قوم و خويش و نزديك و دور نمى‌شناسد؛ حق و باطل را مى‌شناسد؛ حق را بلند مى‌كند و باطل را سركوب مى‌سازد، هر كسى اميد پيدا مى‌كند. اين، آن كمال مطلوب قوه‌ى قضاييه است.

در واقع، در جامعه‌ى اسلامى، قوه‌ى قضاييه همين دو وظيفه را دارد: اجراى حدود الهى، استقرار عدالت. بديهى است استقرار عدالتى كه قوه‌ى قضاييه مى‌كند از طريق قضاست؛ والّا دستگاه اقتصادى كشور هم موظّف به استقرار عدالت است؛ دستگاه سياسى نيز همين‌طور؛ همه‌ى دستگاهها نيز همين‌طور. اين دستگاه، از طريق قضاست كه مى‌تواند همه جا را سالم كند. من يك وقت عرض كردم: اگر دستگاه قضايى سالم باشد، دستگاههاى ديگر قاعدتاً به سلامت خواهند گراييد؛ چون اگر فاسد بودند، سر و كارشان با دستگاه قضايى خواهد افتاد. دستگاه قضايى سالم، دولت را هم سالم مى‌كند. آحاد مردم را هم سالم مى‌كند. سوءحال را به حسن حال برمى‌گرداند و تغيير مى‌دهد. اما خداى ناكرده، اگر دستگاه قضايى ناسالم بود، قاعدتاً دستگاههاى ديگر هم به عدم سلامت خواهند گراييد. اگر چه ممكن است در گوشه و كنارى، كسانى سالم بمانند؛ اما طبيعت قضايا غير از اين خواهد بود.

يك مطلب ديگر هم عرض كنم و آن اين است كه، در دستگاه قضايى جمهورى اسلامى، بايد براى ضعفا يك نگاه مؤكد و يك عطف نظر ويژه وجود داشته باشد. ترديدى نيست كه در مقابل ترازوى عدل، همه يكسانند؛ اما ضعفا غالباً - يا در بسيارى از اوقات - دستشان به ترازودار عدالت نمى‌رسد و زبان گويا ندارند. خيلى فاصله است بين آن متخلف قانوندان كه پيچ و خمهاى قانون را مى‌شناسد؛ مى‌فهمد از كجا وارد شود، كجا تندروى كند، كجا كند روى كند، كجا لبخند بزند، كجا اخم كند، با هر كسى چگونه رفتار كند، كجا را امضا كند و كجا را امضا كند كه گير نيفتد؛ با آن انسان ضعيفى كه اين پيچ و خمها را بلد نيست. فرق است بين آن كس كه توانايى دارد وكيل زبردستى را به استخدام درآورد تا برايش همه‌ى جاده‌ها را صاف كند، و كسى كه چنين توانايى را ندارد. اينها يكسان نيستند. بله؛ آن‌جا كه بناى ترازو كردن سخن حق و سخن باطل است، همه يكسانند. اگر دزد بر ديوار خانه‌ى كسى نردبان بگذارد، شما نگاه نمى‌كنيد كه اين خانه، خانه‌ى كيست. خانه‌ى هر كه باشد، دزد را تعقيب خواهيد كرد. در اين شكى نيست. اما بالضروره، تفاوت است در رعايتى كه مسؤول و مرجع قضا بايد نسبت به انسان ضعيف بكند:

كوزه‌ى بى‌دسته چو بينى، به دو دستش بردار

مرد بى‌برگ و نوا را، سبك از جاى مگير

لذا بايد توجه كرد. غالب عناصر مؤمن و حزب‌اللهى و كسانى كه در ميدانهاى دفاع از جمهورى اسلامى در خطوط مقدم قرار گرفتند، جزو دسته‌ى دومند. چقدر از جوانان خوب و مؤمن و حزب‌اللهى كه در حادثه‌اى دچار شده‌اند و حتى گاهى بعضى از مسؤولين جريان قضا هم اعتراف مى‌كنند و مى‌گويند «ما مى‌دانيم كه اين بى‌تقصير است، لكن دست و بالمان بسته است! روال قانونى! آن طرف زرنگ بوده و طورى حركت كرده كه نمى‌شود به نفع اين مظلوم كارى انجام داد.» جاى استفاده‌ى از علم، اين‌جاست.

بنده طرفدار استفاده از علم قاضى نيستم. نه اين‌كه از جهات اعتبار شرعى، شبهه‌اى بخواهم بكنم و بحث علمى مطرح سازم؛ نه. ادعا كرده‌اند كه اين جزو مختصات اماميه و اعتبار علم است. كسى هم در اين شبهه نمى‌كند. بحث علمى نمى‌خواهيم بكنيم. اما سليقه‌ى من اين است كه قاضى در قضا، هرچه ممكن است كمتر از حجت علم خود استفاده كند و براى تشخيص عدل، نگاه كند به همين بينه و ايمان و طرق شرعيه. از علم كمتر استفاده كنيم؛ چون خيلى اوقات، انسان در علم اشتباه مى‌كند. گاهى انسان يك ظن و جهل مطلق را خيال مى‌كند، كه قابل برگشت هم نيست. مواردى را پيش بنده مى‌آورند؛ چيزهايى را كه قابل علم پيدا كردن نيست. مى‌بينم قاضى به استناد علم، حكم كرده است. خيلى از حدود جرايمى كه حتى مجازات اعدام دارد، انسان نگاه مى‌كند مى‌بيند قاضى علم پيدا كرده است! چطور ممكن است سر اين قضيه به‌طور معمول، انسان علم پيدا كند؟! اما قاضى علم پيدا كرده است و كار او هم معتبر است. براى خودش حجت است و براى ديگران حجت است. لكن غالباً بايستى كوشش كنيم كه از علم قاضى، در قضاياى مختلف، كمتر استفاده كنيم. اما آن‌جايى كه انسان مى‌بيند ظواهر امر طورى ترتيب داده شده است كه به محكوميت ضعيف مى‌انجامد؛ اين‌جا، جاى استفاده از علم قاضى است. دستگاه قضايى بايد صبغه‌ى حمايت از مظلوم داشته باشد؛ همچنان كه در دوره‌هاى مختلف و در كشورهاى مختلف، دستگاههاى قضايى صبغه‌هاى مختلفى داشتند. همين اروپاييهايى كه اين‌قدر به استقلال دستگاه قضايى‌شان تظاهر مى‌كنند، در فيلمهايى كه خودشان ساخته‌اند و در سينماها و سيماى ما نشان داده مى‌شود، جريان قضا را در كشورهاى اروپايى بازگو مى‌كنند و همه چيز نشان دهنده‌ى آن است كه قاضى به مرِ حق عمل نمى‌كند. مگر كسى از آنچه كه در آن‌جاها مى‌گذرد و در طول زمان گذشته است، خبر نداشته باشد؛ ولى ما خبر داريم كه چه گذشته است و همين حالا هم چه مى‌گذرد. با وجودى كه تظاهر مى‌كنند، مى‌بينيد تاريخ اروپا پر است از داستانها و قضايايى كه نشانگر اين است كه در برهه‌هايى طولانى از زمان، وظيفه‌ى اصلى دستگاه قضا در بسيارى از كشورها يا همه‌ى كشورهاى اروپايى و غربى، حمايت از طبقه‌ى اشراف و صبغه‌ى اشرافيگرى بوده است. آنها جرايم بزرگ اشراف را ناديده مى‌گرفتند و جرايم كوچك آحاد مردم را به شديدترين وجه مورد مؤاخذه قرار مى‌دادند. صبغه‌ى دستگاه قضايى ما، بايد نقطه‌ى مقابل اين باشد. قدرتمند، قدرت دارد؛ اما اين ضعيف است كه بايد رعايت مضاعف نسبت به او انجام گيرد. كسى كه نشان داده است براى خدا حاضر است جانفشانى كند و حال در يك واقعه‌ى قضايى گير افتاده است و نمى‌تواند درست حقانيت خودش را بيان كند - چه برسد به اثبات آن - بايد به او كمك كرد؛ به او بايد نگاه مضاعف كرد؛ به او بايستى رسيد، تا اگر حق است معلوم شود و اگر هم حق نيست كه هيچ. اگر مبطل است و محق نيست، طبق قانون و عدل بايد با او رفتار كرد؛ اما بايد مواظب باشيم كه حق گم نشود و عدل پايمال و فراموش نگردد. اين، جزو افتخارات نظام جمهورى اسلامى خواهد بود. مبادا در گوشه و كنارى، قضيه به عكس شود!

در سالهاى اول انقلاب، دستگاههاى قانونى كه انقلاب آنها را به وجود آورده بود به روستاها رفتند و زمينهايى را كه صاحبانشان سالهاى متمادى آنها را مطرود گذاشته و همزمان با پيروزى انقلاب گريخته بودند، بين مردم تقسيم كردند. در آن زمان به مردم روستايى سند داده نشد و حال صاحب زمين، مدعى آمده و سند و بنچاق صد سال پيش يا پنجاه سال پيش دوران طاغوت را ارائه مى‌دهد. اين‌جا وظيفه‌ى دادگاه چيست و چه كار بايد بكند؟ بنده اين را به دستگاه قضايى عرض مى‌كنم و فقط يك توصيه هم نيست. بنده از دستگاه قضايى مى‌خواهم كه نگذاريد كسانى كه زخم خوردگان و دشمنان انقلابند - و امروز هم چنانچه اندك فرصتى به دست آورند، از آن فرصت براى ضربه زدن به انقلاب استفاده مى‌كنند - بيايند و بخواهند بافته‌هاى انقلاب را پنبه كنند. اين، آن صبغه‌ى نظام و قضاى اسلامى است.

بحمداللَّه قضات متدين، شجاع، انقلابى و مؤمن در دستگاه قضايى ما فراوانند؛ و بنده هم اين معنا را تصديق مى‌كنم. نه فقط قضاتى كه بعد از انقلاب آمده‌اند چنين ويژگيهايى دارند، بلكه پيش از انقلاب هم، قضات شريف، داراى شجاعت اخلاقى و پاكدامن را مى‌شناختيم. خود من، از نزديك و دور چنين كسانى را مى‌شناختم كه در همان دستگاه قضايى بودند؛ و اين در حالى بود كه دستگاه قضاى دوران طاغوت، با سياست غلط و با مديريت زشت و ناحق اداره مى‌شد. آن روز كسانى در رأس قضا بودند كه بويى از عدالت اسلامى نبرده بودند و ذره‌اى عواطف انسانى و صحيح در آنها وجود نداشت. كسانى كه اولين پايه‌هاى دادگسترى ايران را گذاشتند و كسانى كه پايه‌هاى قدرت طاغوتى رضاخانى را مشيد كردند، به جزايشان رسيدند؛ كه «من اعان ظالماً سلطه‌اللَّه عليه». آنها دستگاه قضا را در خدمت سلطنت پهلوى و در خدمت به اهداف خباثت‌آميز و ظالمانه‌ى رضاخانى درست كردند.

در دستگاه رضاخانى و در كشورى كه در رأس جامعه رضاخان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟ آن دستگاه قضايشان بود؛ آن دستگاه سياستشان بود؛ آن دستگاه اطلاعات و تأميناتشان بود! معنى نداشت كه قضا در آن وقت عادلانه باشد! همان برنامه‌ها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوى، در اين كشور بود. اما با وجود آن مديريت خبيث و فاسد، قضات مؤمن، عادل و شجاعى وجود داشتند كه بعضى به رحمت خدا رفتند، بعضى شايد بازنشسته شدند، بعضى هم هنوز بحمداللَّه در دستگاه قضا حضور دارند و عده‌اى هم بعد از انقلاب به اين دستگاه پيوستند.

دستگاه قضايى ما، دستگاهى است كه از لحاظ آدمهاى شايسته، كمبود ندارد. انسانهاى خوب در اين دستگاه فراوانند. قانون هم بحمداللَّه هست. رياست اين دستگاه هم امروز، به فضل الهى، رياست شايسته‌اى است؛ كه انسان احساس مى‌كند رضاى خدا در اين است. يك انسان فاضل، برجسته، مجتهد، زجر كشيده‌ى در راه انقلاب و نهضت، كتك خورده‌ى دستگاه ظلم و تشنه و عاشق عدالت در رأس اين دستگاه قرار دارد. ما چيزى كم نداريم. امروز آن روزى است كه دستگاه قضاوت جمهورى اسلامى بايد يك دستگاه عدالت به معناى واقعى و حقيقى كلمه باشد. نبايد بگذاريم درنگى به وجود آيد. در داخل اين دستگاه، تخلف را بايد بسيار بزرگ بشماريم. تخلف در درون دستگاه قضايى، به اعتقاد بنده، تخلف مضاعف است. «كمثل السفينة تغرق و يغرق اهلها.» خود قاضى اگر خداى ناكرده آن چنان باشد، خواهد لغزيد و ديگران را خواهد لغزاند. اين فرق مى‌كند با كسى كه خودش تنها مى‌لغزد. اينها با هم متفاوتند. از جمله مواردى كه در دستگاه قضايى مورد توجه قرار گيرد، اين است كه بايد مفاهيم اسلامى را به شكل شايسته‌اى زنده كنيم. امروز دروغگوها در دنيا پرچمهاى حقوق بشر بلند كرده‌اند و دغلكاران عالم زير اين پرچمها و شعارها پنهان شده‌اند. حقوق بشر در سايه‌ى عدل اسلامى و احكام اسلامى تحقق پيدا مى‌كند؛ و در دستگاه قضايى، حقوق بشر بايد هوشيارانه - نه با معيارها و ضابطه‌هاى دروغينى كه امروز غرب ارائه مى‌كند؛ بلكه با معيارهاى اسلام - مورد دقت تمام قرار گيرد. ممكن است در گوشه و كنار جامعه‌ى ما، به‌وسيله‌ى آحاد مردم يا به‌وسيله‌ى دستگاهها، مواردى كه از طرف اسلام حقيقتاً حقوق بشر شناخته شده است، نقض شود. بايد دفاع از حقوق بشر، به‌وسيله‌ى قوه‌ى قضاييه انجام گيرد. اسلام حتى براى مجرمين هم حقوق قائل است. كسى حق ندارد به فردى كه بناست اعدام شود، دشنام بدهد. دشنام چرا؟ مجازات او اعدام است. دشنام اضافه است؛ دشنام ظلم است؛ دشنام هتك حقِ اوست و بايد جلوش گرفته شود. اين، نحوه‌ى برخورد با فرد اعدامى است؛ چه برسد به زندانى؛ چه برسد به متهم تحتِ تعقيب؛ چه برسد به آن كسى كه حتى تهمت درباره‌ى او واضح و ثابت نيست و فقط گمانى درباره‌ى او هست!بايد حقوق انسان و حقى كه خداى متعال براى آحاد انسان معين كرده است، نسبت به همه‌ى افراد و در همه‌ى موارد، كاملاً رعايت شود.

اميدواريم كه خداوند متعال به شما توفيق دهد كه اين وظايف را انجام دهيد؛ همچنان كه بحمداللَّه تاكنون گامهاى بسيار زيادى برداشته شده است. اميدواريم مسؤولين كشور و دستگاههاى دولتى و مجلس شوراى اسلامى، ان‌شاءاللَّه موفق شوند كه وظايف خودشان را نسبت به اين قوه - از لحاظ پشتيبانيها و رفع مشكلات مادى - تا آن حدى كه در وسعشان هست، انجام دهند. اميدواريم كه زحمات شما مشمول قدردانى ولىّ‌عصر ارواحنافداه و عجل اللَّه تعالى فرجه، قرار گيرد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
51) مفاتيح الجنان؛ ادعيه ماه رجب.
52) همان.
53) همان.
54) منظور معظم له «مناجات شعبانيّه» است.
55) آيةاللَّه محمّديزدى (رئيس وقت قوّه‌ى قضائيّه)
56) بقره: 179.
57) حسّان‌بن‌ثابت انصارى» از شعراى بزرگ عرب متوفى به سال 50 ه.ق