بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خوشامد عرض ميكنم و تشكر ميكنم از يكايك شما برادران و خواهران عزيز كه از راه دور تشريف آورديد و امروز حسينيهى ما را با صفاى خودتان، با بيانات خودتان، با شعار خودتان، با ايمان و صدقى كه در شما هست، منور كرديد.
در آستانهى روز تاريخىِ فراموشنشدنى بيست و نهم بهمن، مطلبى كه ما ميتوانيم به مردم آذربايجان و تبريز عرض كنيم، اين است كه ما همواره با نگاه به اين خطهى دلاورپرور، خطهى ايمان، خطهى اخلاص، احساس سربلندى و افتخار كردهايم. هر وقت در هر نقطهاى از تاريخ، انسان به آذربايجان نگاه ميكند و مردم آذربايجان را مىبيند، احساس افتخار ميكند، احساس عزت ميكند.
در حوادث پىدرپى صد و پنجاه سال اخير ايران، آذربايجانىها پيشرو بودند؛ گاهى پيشرو بودند، گاهى تك بودند. در قضيهى تحريم تنباكو كه ميرزاى شيرازى از سامره دستور دادند، جزو اولين نقاطى كه مردم پاسخ دادند، علماى بزرگ آذربايجان - مرحوم حاج ميرزا جواد مجتهد و ديگران - پاسخ دادند و مردم آمدند توى ميدان، تبريز بود؛ كه كمر استعمار را در يك دورهاى، در يك برههاى شكست. در قضيهى مشروطيت همين جور، در قضاياى بعد از دورهى استبداد صغير همين جور، در قضاياى بعدى تا دورهى انقلاب اسلامى همين جور؛ كه اين 29 بهمن شد يك پرچم، شد الگوساز؛ مهم اين است. مهم اين است كه يك ملتى، يك جماعتى، يك مجموعهاى، يا يك فردى بتواند الگو درست كند، تا اين الگو توليد مثل كند. كار تبريزىها در قضيهى 29 بهمن اين بود؛ والّا قضيهى 19 دى قم ممكن بود فراموش شود. تبريزىها نگذاشتند آن حادثهى مهم و خونين قمىها به وسيلهى تبليغات، به وسيلهى غفلتها يا غرضورزىها از ياد برود؛ يعنى كار حضرت زينب را كردند. اگر زينب نبود، كربلا نبود. اگر زينب نبود، حادثهى عاشورا معلوم نبود اين گسترش را پيدا كند و اين ماندگارى را در تاريخ داشته باشد. حركت مردم اينجورى بود. آن وقت شد الگو. اربعينِ اول را تبريزىها راه انداختند، اربعينهاى بعدى پىدرپى راه افتاد و منتهى شد به اين حركت عظيم.
خب، اصل انقلاب هم همين جور است. با همت عمومى ملت ايران، اين انقلاب الگوسازى كرده است. عزيزان من! فشارهائى كه در طول اين سى و سه سال بر ايران اسلامى، بر جمهورى اسلامى وارد شد، شايد بشود گفت علت اصلى همين بود كه نگذارند يك الگو در مقابل چشم مردم مسلمان منطقه به وجود بيايد؛ چون بدون الگو، حركتها دشوار است؛ با وجود الگو، حركتها آسان است. وقتى يك ملتى الگو شد، يك حركتى الگو شد، تشويق ميكند، استعدادها را به حركت درمىآورد. ميخواستند اين نشود.
تحريم ميكنند، براى اينكه به خيال خودشان كشور را از لحاظ اقتصادى ضعيف كنند، تا ديگران نگاه كنند، بگويند اسلام ملت را از لحاظ اقتصادى به عقب ميراند. دانشمند را ترور ميكنند تا حركت علمى را متوقف كنند، تا ملت ايران نتواند حركت عظيم و پيشرفتهى علمىِ خودش را كه به بركت اسلام و انقلاب است، روى دست بگيرد و به دنيا نشان بدهد، به امت اسلامى نشان بدهد. تهمت ميزنند به اختناق، به ضديت با حقوق بشر و از اين قبيل چيزها متهم ميكنند، براى اينكه افكار عمومى دنيا را برگردانند؛ ليكن با وجود همهى اين تلاشها، اين تبليغات، اين خباثتها، انقلاب درخشيد و دارد ميدرخشد.
هرچه بيشتر به جمهورى اسلامى حمله كردند، قوىتر شد. جنگ هشت ساله، ما را قوىتر كرد. اگر جنگ هشت ساله نبود، اين سرداران شجاع، اين مردان برجسته نشان داده نميشدند، در بين ملت بروز نميكردند؛ اين حركت عظيمِ مخلصانهى مردم مجال بروز و ظهور پيدا نميكرد. اگر فشار اقتصادى نبود، تحريم اقتصادى نبود، تحريم علمى نبود، استعدادهاى جوانهاى ما مجال بروز پيدا نميكردند؛ يعنى همه چيز حاضر بود، آماده بود، دنبالش نميرفتند، به آن نميرسيدند. تحريم كردند، استعداد درونى به جوش آمد، ملت بالا كشيد، ملت رشد كرد، اين پرچم هى برافراشتهتر شد. بعد از اين هم همين است. «يريدون ليطفؤا نور اللَّه بأفواههم و اللَّه متمّ نوره و لو كره الكافرون»؛(1) ميخواهند نور را خاموش كنند، اما خدا اراده كرده اين نور كامل شود. و كامل خواهد شد.
آنچه كه من در قضاوت نسبت به تبريز و آذربايجان و اين مردم مؤمن در اين فرايند عظيم احساس ميكنم، اين است كه اين مردم، شور و شعور، عزم راسخ همراه با بصيرت را هميشه داشتهاند؛ اين را حفظ كنيد. من اين شور و هيجانى كه در مردم تبريز و آذربايجان ديدم، بايد بگويم بىنظير بوده است. در طول سالها اينجور بوده است؛ در سفرهائى كه به تبريز داشتم، در ديدارهائى كه با تبريزىها و آذربايجانىها داشتم. و شور، تنها نبوده است؛ همراه با بصيرت، همراه با قدرت تحليل، با فهم دقيق. اين است كه مردم راه را گم نميكنند، اين است كه همه جا حضور دارند. آنجائى كه بايد حضور داشته باشند، حضور دارند؛ اين را بايد نگه داريد، اين را بايد حفظ كنيد؛ نسل به نسل، دست به دست بگردد.
جوانهاى امروز ما - كه در اين جلسه، بسيارى جوانها هستند - جنگ را نديدهاند؛ شماها شهيد باكرى را نديدهايد، باكرىها را نديدهايد، آن دوران محنت عظيم را لمس نكرديد، امام را هم نديديد؛ اما روحيهى شما همان روحيه است، فكر شما همان فكر است؛ راه شما همان راه است، تشخيص شما همان تشخيص است؛ اين خيلى مهم است. اين جريانِ مستمر بايد ادامه پيدا كند. اين جريان مثل رودخانهاى است، مثل شطى است كه منطقه را سيراب ميكند؛ بصيرت اين است. به قول شاعر تبريزى: «شط اگر اولماسا بغداد اولماز». وجود يك شهر آباد، به خاطر آن شريان حياتى آبى است كه در آن وجود دارد. اين ايمان و بصيرت ايمانى، همان شريان حياتى است؛ همان احياءكنندهى فكرها و دلهاست. و اين، اثر خودش را در دنيا گذاشته است.
امروز در دنياى اسلام يك بيدارى حس ميشود؛ اين را ديگر ما نميگوئيم. در اين سالها ما ميگفتيم كه حركت بيدارى اسلامى شروع شده است، جنبش اسلامى شروع شده است. خيلىها به ظاهر قضيه نگاه ميكردند، ميگفتند خبرى نيست، اينها چه ميگويند؛ اما امروز چشمهاى سر دارد مىبيند، گوشها دارد فريادها را ميشنود. صحنه، صحنهاى است كه همه چيز در آن واضح و آشكار است. همين قضيهى مصر، قضيهى بسيار مهمى است. مصر را كه يك ملت كهنِ داراى تمدنِ داراى فهم عميق و جوانهاى خوب است، يك مشت مزدور خائن، وابسته كرده بودند به آمريكا، متصل كرده بودند به دشمن صهيونيستى. مردم خون دل ميخوردند، كارى هم نميتوانستند بكنند؛ چون فشار زياد بود. اين حركت عظيمى كه در آنجا اتفاق افتاد، يك حركت دفعى نبود. حركتهاى بزرگ اجتماعى، اتفاقات لحظهاى نيست؛ اينها بروز لحظهاى است. اتفاق در طول زمان، با پىدرپى آمدن عوامل گوناگون - معرفتها، بصيرتها، خوندلها، عقدهها - جمع ميشود، ناگهان به يك مناسبتى، در يك وقت مناسبى بروز ميكند. و در مصر بروز كرد.
روشنفكران مصرى، آگاهان مصرى مرتبط بودند؛ بعضى مىآمدند، ميرفتند؛ ما اطلاع داشتيم، ميدانستيم آنها در چه احساسى قرار دارند و چگونه مسائل را مىبينند. امروز هم من نگاه ميكنم به اظهارات اين جوانهاى مصرى و مردم مصر - تا آن حدى كه منتشر ميشود و در اختيار ما قرار ميگيرد - ميتوانم بفهمم كه خصوصيات اينها چيست. عامل اصلى حركت اينها، به ستوه آمدن از ذلتى است كه فرمانروايان وابسته بر اين ملت تحميل ميكردند. وقتى تسليم آمريكا شديد، وقتى قدرت فائقهى ابرقدرت را قبول كرديد، دنبالهاش اين چيزها هست. يك ملت بايد در مقابل زورگوئى و قلدرى قدرتهاى سلطهگر بايستد تا مجبور نباشد به دنبالهها و تبعات آن مبتلا شود. وقتى حكومتها ضعيف بودند، زبون بودند، يا ضعيفالنفس بودند، يا خائن بودند - ضعيفالنفس بودن هم به خيانت منتهى ميشود؛ فرقى نميكند - و در مقابل ابرقدرتها تسليم شدند، دنبالهاش همينها هم هست. او ميخواهد يك موجود جعلى به نام اسرائيل در اينجا قدرت پيدا كند، شما مجبوريد دنبال او حركت كنيد. ملت مستقل خاصيتش اين است كه نگاه ميكند ببيند چى درست است، كدام راه صحيح است، منطبق با تشخيص اوست، ايمان اوست، از آن راه حركت ميكند، آن اقدام را انجام ميدهد. وقتى استقلال نبود، اين نيست. اين وابستگى براى يك كشور ذلت مىآورد؛ اين همان چيزى است كه جوانهاى مصرى را به ستوه آورد، ناگهان حركت اينها بروز كرد.
امروز من نگاه ميكنم، عزم راسخ آنها را مىبينم، ايمان آنها را مشاهده ميكنم. انسان حضور مؤثر جوانها را در مصر مىبيند. شما جوانهاى عزيز قدر خودتان را خيلى بدانيد. شما الگوى جوانهاى دنيا شديد. جوان تعيين كننده است، تحولآفرين است، موتور پيشرفت است، شكافندهى بنبستهاست. نيروى جوانى اين است. در مصر هم جوانها هستند كه دارند خيلى كارها را ميكنند؛ همچنين كسانى كه با جسم خودشان، با جان خودشان، با همهى وجود خودشان، رنج و محنت حاكميت آن طواغيت را، آن طاغوت را لمس و حس كردند. حركت، حركت از مساجد است؛ حركت نمازجمعهاى است؛ حركت به نام خداست؛ اينها خيلى ارزش دارد. و حركت، حركت عمومى است.
آنچه كه من ميتوانم به طور قاطع بگويم، اين است كه وقتى مردم آمدند توى صحنه، ديگر همهى ابزارهاى خصمانهى قدرتها از كار مىافتد. آمريكا تا وقتى ميتواند به يك كشور زور بگويد كه مردم آن كشور مقابلش نباشند. به دولتها راحت ميشود زور گفت. دولتهائى كه متكى به مردمشان نيستند، مجبورند به حرف آمريكا بيايند، به حرف آمريكا بروند. يك روز آمريكا يك نفر را نصب ميكند، يك روز حمايت ميكند، يك روز هم حمايت را برميدارد، مجبور است برود. وقتى هم كه رفت، ديگر محل سگ هم بهش نميگذارند؛ مىبينيد ديگر. قبل از او هم محمدرضا بود، اندكى قبل از او هم بنعلىِ تونس بود. وقتى كه دولتها متكى به مردم نباشند، اين است. وقتى مردم آمدند توى صحنه، مردم فهميدند، مردم احساس كردند، مردم تصميم گرفتند، آن وقت ديگر قدرتها هيچ كار نميتوانند بكنند. اين اتفاق، امروز در مصر افتاده است. تا مردم در صحنه هستند، ديگر نميتوانند هيچ حركتى بكنند، كارى بكنند.
البته امروز آمريكائىها درصددند كه بلكه بتوانند در مصر سر مردم را كلاه بگذارند، آنها را منصرف كنند، با يك دستاوردهاى جزئى و ابتدائى آنها را قانع كنند، آنها را برگردانند به خانههاى خودشان كه ديگر در صحنه نباشند. بعيد است چنين ترفندى به نتيجه برسد. وقتى مردم بيدار شدند، قدرت خود را احساس كردند، توانائى تأثيرگذارى را احساس كردند، ديگر فايدهاى ندارد؛ مردم مىآيند داخل ميدان و اهداف عالى را اگر براى آنها ترسيم شود، دنبال ميكنند و انشاءاللَّه به آن اهداف ميرسند.
ما نتيجه و ثمرهى شيرين مقاومت ملت عظيممان را داريم مشاهده ميكنيم و آن عبارت است از صلابت چهرهى ايران اسلامى، عزت ايران اسلامى، تأثيرگذارى ايران اسلامى در حوادث گوناگون، در منطقه و حتّى بيرون از اين منطقه. احساس ميكنيم كه ايمان و اسلام به ما عزت داد، به ما پيشرفت داد، ما را به سمت آرمانهامان نزديك كرد. هرچه ايمانمان را تقويت كنيم، هرچه تحقق اسلام را در جامعه و ارزشهاى اسلامى را در بين خودمان بيشتر كنيم، اين عزت بيشتر خواهد شد، اين پيشرفت بيشتر خواهد شد و زندگى مادى و معنوى اصلاح خواهد شد؛ و اين به همت جوانان، به همت مردم، به ايمان مردم بستگى دارد. و خوشبختانه انسان اين را مشاهده ميكند. انسان مىبيند در زن و مرد ما، پير و جوان ما، در بخشهاى مختلف اين كشور، در اقوام گوناگون، اين عزم و اراده هست و انشاءاللَّه خواهد بود و انشاءاللَّه شما جوانها خواهيد ديد آن دورانى را كه ايران به بركت اسلام و به بركت قرآن بتواند در اوج و در قلهى عظمت بدرخشد.
اميدواريم خداوند متعال رحمت خود، فضل خود، لطف خود را بر شما مردم عزيز آذربايجان و مردم تبريز نازل فرمايد و اميدواريم خداوند متعال به ملت ايران كمك كند كه بتوانند اين راه شرف و عزت را با سرعت، با استقامت كامل، همچنان بپيمايند و شهداى عزيز ما را مشمول رحمت و مغفرت خودش بفرمايد.
و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) صف: 8
خوشامد عرض ميكنم و تشكر ميكنم از يكايك شما برادران و خواهران عزيز كه از راه دور تشريف آورديد و امروز حسينيهى ما را با صفاى خودتان، با بيانات خودتان، با شعار خودتان، با ايمان و صدقى كه در شما هست، منور كرديد.
در آستانهى روز تاريخىِ فراموشنشدنى بيست و نهم بهمن، مطلبى كه ما ميتوانيم به مردم آذربايجان و تبريز عرض كنيم، اين است كه ما همواره با نگاه به اين خطهى دلاورپرور، خطهى ايمان، خطهى اخلاص، احساس سربلندى و افتخار كردهايم. هر وقت در هر نقطهاى از تاريخ، انسان به آذربايجان نگاه ميكند و مردم آذربايجان را مىبيند، احساس افتخار ميكند، احساس عزت ميكند.
در حوادث پىدرپى صد و پنجاه سال اخير ايران، آذربايجانىها پيشرو بودند؛ گاهى پيشرو بودند، گاهى تك بودند. در قضيهى تحريم تنباكو كه ميرزاى شيرازى از سامره دستور دادند، جزو اولين نقاطى كه مردم پاسخ دادند، علماى بزرگ آذربايجان - مرحوم حاج ميرزا جواد مجتهد و ديگران - پاسخ دادند و مردم آمدند توى ميدان، تبريز بود؛ كه كمر استعمار را در يك دورهاى، در يك برههاى شكست. در قضيهى مشروطيت همين جور، در قضاياى بعد از دورهى استبداد صغير همين جور، در قضاياى بعدى تا دورهى انقلاب اسلامى همين جور؛ كه اين 29 بهمن شد يك پرچم، شد الگوساز؛ مهم اين است. مهم اين است كه يك ملتى، يك جماعتى، يك مجموعهاى، يا يك فردى بتواند الگو درست كند، تا اين الگو توليد مثل كند. كار تبريزىها در قضيهى 29 بهمن اين بود؛ والّا قضيهى 19 دى قم ممكن بود فراموش شود. تبريزىها نگذاشتند آن حادثهى مهم و خونين قمىها به وسيلهى تبليغات، به وسيلهى غفلتها يا غرضورزىها از ياد برود؛ يعنى كار حضرت زينب را كردند. اگر زينب نبود، كربلا نبود. اگر زينب نبود، حادثهى عاشورا معلوم نبود اين گسترش را پيدا كند و اين ماندگارى را در تاريخ داشته باشد. حركت مردم اينجورى بود. آن وقت شد الگو. اربعينِ اول را تبريزىها راه انداختند، اربعينهاى بعدى پىدرپى راه افتاد و منتهى شد به اين حركت عظيم.
خب، اصل انقلاب هم همين جور است. با همت عمومى ملت ايران، اين انقلاب الگوسازى كرده است. عزيزان من! فشارهائى كه در طول اين سى و سه سال بر ايران اسلامى، بر جمهورى اسلامى وارد شد، شايد بشود گفت علت اصلى همين بود كه نگذارند يك الگو در مقابل چشم مردم مسلمان منطقه به وجود بيايد؛ چون بدون الگو، حركتها دشوار است؛ با وجود الگو، حركتها آسان است. وقتى يك ملتى الگو شد، يك حركتى الگو شد، تشويق ميكند، استعدادها را به حركت درمىآورد. ميخواستند اين نشود.
تحريم ميكنند، براى اينكه به خيال خودشان كشور را از لحاظ اقتصادى ضعيف كنند، تا ديگران نگاه كنند، بگويند اسلام ملت را از لحاظ اقتصادى به عقب ميراند. دانشمند را ترور ميكنند تا حركت علمى را متوقف كنند، تا ملت ايران نتواند حركت عظيم و پيشرفتهى علمىِ خودش را كه به بركت اسلام و انقلاب است، روى دست بگيرد و به دنيا نشان بدهد، به امت اسلامى نشان بدهد. تهمت ميزنند به اختناق، به ضديت با حقوق بشر و از اين قبيل چيزها متهم ميكنند، براى اينكه افكار عمومى دنيا را برگردانند؛ ليكن با وجود همهى اين تلاشها، اين تبليغات، اين خباثتها، انقلاب درخشيد و دارد ميدرخشد.
هرچه بيشتر به جمهورى اسلامى حمله كردند، قوىتر شد. جنگ هشت ساله، ما را قوىتر كرد. اگر جنگ هشت ساله نبود، اين سرداران شجاع، اين مردان برجسته نشان داده نميشدند، در بين ملت بروز نميكردند؛ اين حركت عظيمِ مخلصانهى مردم مجال بروز و ظهور پيدا نميكرد. اگر فشار اقتصادى نبود، تحريم اقتصادى نبود، تحريم علمى نبود، استعدادهاى جوانهاى ما مجال بروز پيدا نميكردند؛ يعنى همه چيز حاضر بود، آماده بود، دنبالش نميرفتند، به آن نميرسيدند. تحريم كردند، استعداد درونى به جوش آمد، ملت بالا كشيد، ملت رشد كرد، اين پرچم هى برافراشتهتر شد. بعد از اين هم همين است. «يريدون ليطفؤا نور اللَّه بأفواههم و اللَّه متمّ نوره و لو كره الكافرون»؛(1) ميخواهند نور را خاموش كنند، اما خدا اراده كرده اين نور كامل شود. و كامل خواهد شد.
آنچه كه من در قضاوت نسبت به تبريز و آذربايجان و اين مردم مؤمن در اين فرايند عظيم احساس ميكنم، اين است كه اين مردم، شور و شعور، عزم راسخ همراه با بصيرت را هميشه داشتهاند؛ اين را حفظ كنيد. من اين شور و هيجانى كه در مردم تبريز و آذربايجان ديدم، بايد بگويم بىنظير بوده است. در طول سالها اينجور بوده است؛ در سفرهائى كه به تبريز داشتم، در ديدارهائى كه با تبريزىها و آذربايجانىها داشتم. و شور، تنها نبوده است؛ همراه با بصيرت، همراه با قدرت تحليل، با فهم دقيق. اين است كه مردم راه را گم نميكنند، اين است كه همه جا حضور دارند. آنجائى كه بايد حضور داشته باشند، حضور دارند؛ اين را بايد نگه داريد، اين را بايد حفظ كنيد؛ نسل به نسل، دست به دست بگردد.
جوانهاى امروز ما - كه در اين جلسه، بسيارى جوانها هستند - جنگ را نديدهاند؛ شماها شهيد باكرى را نديدهايد، باكرىها را نديدهايد، آن دوران محنت عظيم را لمس نكرديد، امام را هم نديديد؛ اما روحيهى شما همان روحيه است، فكر شما همان فكر است؛ راه شما همان راه است، تشخيص شما همان تشخيص است؛ اين خيلى مهم است. اين جريانِ مستمر بايد ادامه پيدا كند. اين جريان مثل رودخانهاى است، مثل شطى است كه منطقه را سيراب ميكند؛ بصيرت اين است. به قول شاعر تبريزى: «شط اگر اولماسا بغداد اولماز». وجود يك شهر آباد، به خاطر آن شريان حياتى آبى است كه در آن وجود دارد. اين ايمان و بصيرت ايمانى، همان شريان حياتى است؛ همان احياءكنندهى فكرها و دلهاست. و اين، اثر خودش را در دنيا گذاشته است.
امروز در دنياى اسلام يك بيدارى حس ميشود؛ اين را ديگر ما نميگوئيم. در اين سالها ما ميگفتيم كه حركت بيدارى اسلامى شروع شده است، جنبش اسلامى شروع شده است. خيلىها به ظاهر قضيه نگاه ميكردند، ميگفتند خبرى نيست، اينها چه ميگويند؛ اما امروز چشمهاى سر دارد مىبيند، گوشها دارد فريادها را ميشنود. صحنه، صحنهاى است كه همه چيز در آن واضح و آشكار است. همين قضيهى مصر، قضيهى بسيار مهمى است. مصر را كه يك ملت كهنِ داراى تمدنِ داراى فهم عميق و جوانهاى خوب است، يك مشت مزدور خائن، وابسته كرده بودند به آمريكا، متصل كرده بودند به دشمن صهيونيستى. مردم خون دل ميخوردند، كارى هم نميتوانستند بكنند؛ چون فشار زياد بود. اين حركت عظيمى كه در آنجا اتفاق افتاد، يك حركت دفعى نبود. حركتهاى بزرگ اجتماعى، اتفاقات لحظهاى نيست؛ اينها بروز لحظهاى است. اتفاق در طول زمان، با پىدرپى آمدن عوامل گوناگون - معرفتها، بصيرتها، خوندلها، عقدهها - جمع ميشود، ناگهان به يك مناسبتى، در يك وقت مناسبى بروز ميكند. و در مصر بروز كرد.
روشنفكران مصرى، آگاهان مصرى مرتبط بودند؛ بعضى مىآمدند، ميرفتند؛ ما اطلاع داشتيم، ميدانستيم آنها در چه احساسى قرار دارند و چگونه مسائل را مىبينند. امروز هم من نگاه ميكنم به اظهارات اين جوانهاى مصرى و مردم مصر - تا آن حدى كه منتشر ميشود و در اختيار ما قرار ميگيرد - ميتوانم بفهمم كه خصوصيات اينها چيست. عامل اصلى حركت اينها، به ستوه آمدن از ذلتى است كه فرمانروايان وابسته بر اين ملت تحميل ميكردند. وقتى تسليم آمريكا شديد، وقتى قدرت فائقهى ابرقدرت را قبول كرديد، دنبالهاش اين چيزها هست. يك ملت بايد در مقابل زورگوئى و قلدرى قدرتهاى سلطهگر بايستد تا مجبور نباشد به دنبالهها و تبعات آن مبتلا شود. وقتى حكومتها ضعيف بودند، زبون بودند، يا ضعيفالنفس بودند، يا خائن بودند - ضعيفالنفس بودن هم به خيانت منتهى ميشود؛ فرقى نميكند - و در مقابل ابرقدرتها تسليم شدند، دنبالهاش همينها هم هست. او ميخواهد يك موجود جعلى به نام اسرائيل در اينجا قدرت پيدا كند، شما مجبوريد دنبال او حركت كنيد. ملت مستقل خاصيتش اين است كه نگاه ميكند ببيند چى درست است، كدام راه صحيح است، منطبق با تشخيص اوست، ايمان اوست، از آن راه حركت ميكند، آن اقدام را انجام ميدهد. وقتى استقلال نبود، اين نيست. اين وابستگى براى يك كشور ذلت مىآورد؛ اين همان چيزى است كه جوانهاى مصرى را به ستوه آورد، ناگهان حركت اينها بروز كرد.
امروز من نگاه ميكنم، عزم راسخ آنها را مىبينم، ايمان آنها را مشاهده ميكنم. انسان حضور مؤثر جوانها را در مصر مىبيند. شما جوانهاى عزيز قدر خودتان را خيلى بدانيد. شما الگوى جوانهاى دنيا شديد. جوان تعيين كننده است، تحولآفرين است، موتور پيشرفت است، شكافندهى بنبستهاست. نيروى جوانى اين است. در مصر هم جوانها هستند كه دارند خيلى كارها را ميكنند؛ همچنين كسانى كه با جسم خودشان، با جان خودشان، با همهى وجود خودشان، رنج و محنت حاكميت آن طواغيت را، آن طاغوت را لمس و حس كردند. حركت، حركت از مساجد است؛ حركت نمازجمعهاى است؛ حركت به نام خداست؛ اينها خيلى ارزش دارد. و حركت، حركت عمومى است.
آنچه كه من ميتوانم به طور قاطع بگويم، اين است كه وقتى مردم آمدند توى صحنه، ديگر همهى ابزارهاى خصمانهى قدرتها از كار مىافتد. آمريكا تا وقتى ميتواند به يك كشور زور بگويد كه مردم آن كشور مقابلش نباشند. به دولتها راحت ميشود زور گفت. دولتهائى كه متكى به مردمشان نيستند، مجبورند به حرف آمريكا بيايند، به حرف آمريكا بروند. يك روز آمريكا يك نفر را نصب ميكند، يك روز حمايت ميكند، يك روز هم حمايت را برميدارد، مجبور است برود. وقتى هم كه رفت، ديگر محل سگ هم بهش نميگذارند؛ مىبينيد ديگر. قبل از او هم محمدرضا بود، اندكى قبل از او هم بنعلىِ تونس بود. وقتى كه دولتها متكى به مردم نباشند، اين است. وقتى مردم آمدند توى صحنه، مردم فهميدند، مردم احساس كردند، مردم تصميم گرفتند، آن وقت ديگر قدرتها هيچ كار نميتوانند بكنند. اين اتفاق، امروز در مصر افتاده است. تا مردم در صحنه هستند، ديگر نميتوانند هيچ حركتى بكنند، كارى بكنند.
البته امروز آمريكائىها درصددند كه بلكه بتوانند در مصر سر مردم را كلاه بگذارند، آنها را منصرف كنند، با يك دستاوردهاى جزئى و ابتدائى آنها را قانع كنند، آنها را برگردانند به خانههاى خودشان كه ديگر در صحنه نباشند. بعيد است چنين ترفندى به نتيجه برسد. وقتى مردم بيدار شدند، قدرت خود را احساس كردند، توانائى تأثيرگذارى را احساس كردند، ديگر فايدهاى ندارد؛ مردم مىآيند داخل ميدان و اهداف عالى را اگر براى آنها ترسيم شود، دنبال ميكنند و انشاءاللَّه به آن اهداف ميرسند.
ما نتيجه و ثمرهى شيرين مقاومت ملت عظيممان را داريم مشاهده ميكنيم و آن عبارت است از صلابت چهرهى ايران اسلامى، عزت ايران اسلامى، تأثيرگذارى ايران اسلامى در حوادث گوناگون، در منطقه و حتّى بيرون از اين منطقه. احساس ميكنيم كه ايمان و اسلام به ما عزت داد، به ما پيشرفت داد، ما را به سمت آرمانهامان نزديك كرد. هرچه ايمانمان را تقويت كنيم، هرچه تحقق اسلام را در جامعه و ارزشهاى اسلامى را در بين خودمان بيشتر كنيم، اين عزت بيشتر خواهد شد، اين پيشرفت بيشتر خواهد شد و زندگى مادى و معنوى اصلاح خواهد شد؛ و اين به همت جوانان، به همت مردم، به ايمان مردم بستگى دارد. و خوشبختانه انسان اين را مشاهده ميكند. انسان مىبيند در زن و مرد ما، پير و جوان ما، در بخشهاى مختلف اين كشور، در اقوام گوناگون، اين عزم و اراده هست و انشاءاللَّه خواهد بود و انشاءاللَّه شما جوانها خواهيد ديد آن دورانى را كه ايران به بركت اسلام و به بركت قرآن بتواند در اوج و در قلهى عظمت بدرخشد.
اميدواريم خداوند متعال رحمت خود، فضل خود، لطف خود را بر شما مردم عزيز آذربايجان و مردم تبريز نازل فرمايد و اميدواريم خداوند متعال به ملت ايران كمك كند كه بتوانند اين راه شرف و عزت را با سرعت، با استقامت كامل، همچنان بپيمايند و شهداى عزيز ما را مشمول رحمت و مغفرت خودش بفرمايد.
و السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) صف: 8