بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
ولادت بانوى دو عالم و سيدهى زنان همهى تاريخ، صديقهى كبرى سلاماللَّهعليها را به شما خواهران و برادران و به همهى زنان و مردان حقجو و حقطلب در سراسر عالم، تبريك عرض مىكنم. همچنين، خوشامد عرض مىكنم به همهى شما برادران و خواهران كه از مراكز مختلف - اعم از دانشگاهى و فرهنگى و سياسى و خانوادههاى محترم شهدا - اين مجلس را به ياد آن بزرگوار تشكيل داديد و اين اجتماع را فراهم آورديد.
دربارهى زهراى اطهر سلاماللَّهعليها، هرچه انسان بيشتر فكر كند و در حالات آن بزرگوار تدبر كند، بيشتر دچار شگفتى خواهد شد. انسان نه فقط از اين جهت تعجب مىكند كه چطور يك انسان در سنين جوانى مىتواند به اين رتبه از كمالات معنوى و مادى نايل شود - كه البته اين، خود، يك حقيقت شگفتانگيز است - بلكه بيشتر از اين جهت در عجب است كه اسلام با چه قدرت عجيبى توانسته است تربيت والاى خود را به حدى برساند كه يك زن جوان، در آن شرايط دشوار، بتواند اين منزلت عالى را كسب كند! هم عظمت اين موجود و اين انسان والا شگفتانگيز است، هم عظمت مكتبى كه اين موجود عظيمالقدر و جليلالمنزلة را پديد آورده است، تعجب آور و شگفتانگيز است.
تولد اين دختر بزرگوار پيغمبر - به طور مشهور - در سال پنجم بعثت است؛ كه با اين حساب، در هنگام شهادت، فاطمهى زهرا هجده سال داشته است. بعضى هم تولد ايشان را در سال دوم يا سال اول بعثت گفتهاند؛ كه با اين حساب، حداكثر سنِ اين بزرگوار در آن هنگام، بيستودو، سه سال مىشود. شما يك زن را، با همهى محدوديتهايى كه از جهات مختلف ممكن است براى او وجود داشته باشد - بخصوص در آن دورانها - در نظر بگيريد و آنوقت ببينيد كه اين بانوى مكرم، چه عظمتى را در آن شرايط، در طول اين عمر كوتاه نشان داده است.
البته من از جنبههاى معنوى و روحى و الهى آن بزرگوار حرفى نمىتوانم بزنم. من كوچكتر از اين هستم كه آن جنبهها را درك كنم. حتى اگر كسى درك هم بكند، نمىتواند آن چنان كه حقِ آن حضرت است، او را توصيف و بيان كند. آن جنبههاى معنوى، عالم جداگانهاى است.
از امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام روايت شده است كه فرمود: «ان فاطمة كانت محدثة(41)؛» آن بزرگوار «محدثه» بود. يعنى فرشتگان بر او فرود مىآمدند، با او مأنوس مىشدند و با او سخن مىگفتند. اين، مشخصهاى است كه روايات متعددى دربارهى آن وجود دارد. «محدثه» بودن مخصوص شيعه هم نيست. شيعه و سنى معتقدند كه در دوران اسلام، كسانى بودهاند يا مىتوانستهاند وجود داشته باشند كه فرشتگان با آنها سخن بگويند. مصداق اين در روايات ما، فاطمهى زهراست. در روايت امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام چنين است كه فرشتگان الهى نزد فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها مىآمدند؛ با او حرف مىزدند و آيات الهى را بر او مىخواندند؛ همان تعبيراتى كه نسبت به مريم، عليهاسلام در قرآن هست كه: «ان اللَّه اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين(42).» اين عبارات را فرشتگان به فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها خطاب مىكردند و مىگفتند: «يا فاطمة، ان اللَّه اصطفيك و طهرك؛» خدا تو را برگزيده و پاك قرار داده است. «و اصطفيك على النساء العالمين؛» تو را بر زنان عالم برترى داده است. بعد امام صادق، عليهالصّلاةوالسّلام، در همين روايت مىفرمايد: يك شب كه ملائكه با آن حضرت مشغول صحبت بودند و اين تعبيرات را مىكردند، فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها به آنها فرمود: «أليست المفضلة على نساء العالمين مريم؟» يعنى آن زنى كه خداى متعال فرموده است «و اصطفيك على نساء العالمين» آيا مريم نيست كه خدا او را بر زنان عالم برگزيد؟ ملائكه در جواب، به فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها عرض كردند: «مريم نسبت به زنان دوران خودش برگزيده بود و تو نسبت به زنان همهى دورانها - از اولين و آخرين - برگزيده هستى». اين چه مقام معنوى والايى است! انسان عادى - مثل ما - نمىتواند اين عظمت و رتبه را به درستى، حتى در ذهن خود، تصور كند. يا در روايتى از اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، نقل شده است كه فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها به ايشان مىگويد: «ملائكه مىآيند و مطالبى را به من مىگويند.» اميرالمؤمنين به ايشان مىگويد: «وقتى صداى ملك را شنيدى، به من بگو تا آنچه را مىشنوى بنويسم.» و اميرالمؤمنين، آنچه را كه ملائكه به فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها املا مىكردند نوشت و اين، كتابى شد كه در نزد ائمهى ما عليهمالسّلام بود و هست و «مصحف فاطمة» يا «صحيفة فاطمة» ناميده مىشود.
در روايات متعددى است كه ائمه عليهمالسّلام، براى مسائل گوناگون خود، به «مصحف فاطمه» رجوع مىكردند. بعد امام مىفرمايد: «انه ليس فيها حلال و حرام»؛ در اين كتاب، احكام حلال و حرام نيست. اما «فيها علم ما يكون»؛ بلكه همهى حوداث جارى بشرى در دورانهاى آينده، در اين كتاب هست. اين، چه دانش والايى است! اين، چه معرفت و حكمت بىنظيرى است كه خداى متعال به يك زن در سنين جوانى بخشيده! اين، مربوط به مسائل معنوى است.
اين مسائل معنوى تا حدود زيادى به فضايل عملى ارتباط پيدا مىكند. يعنى به آنچه كه از تلاش فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها ناشى مىشود. مفت نمىدهند و بدون دليل نمىبخشند. عمل انسان - در حد بالايى - در احراز فضايل و مناقب تأثير مىكند. دخترى كه در كورهى گداختهى مبارزات سخت پيغمبر در مكه متولد شد و در شعب ابىطالب يار و غمگسار پدر بود. دخترى حدوداً هفت، هشت ساله يا دو، سه ساله - بنابر اختلاف روايات، كمتر و بيشتر - در شرايطى كه خديجه و ابوطالب از دنيا رفتند، آن شرايط دشوار را تحمل كرد. پيغمبر تنهاست، بىغمگسار است، همه به او پناه مىآورند؛ ولى كيست كه غبار غم را از چهرهى خود او بزدايد؟ يكوقت خديجه بود، كه حالا نيست. ابوطالب بود، كه حالا نيست. در چنين شرايط دشوارى، در عين آن گرسنگيها و تشنگيها و سرما و گرماى دوران سهسالهى شعب ابىطالب كه از دورانهاى سخت زندگى پيغمبر است و آن حضرت در درهاى با همهى مسلمانان معدود، در حال تبعيد اجبارى زندگى مىكردند؛ اين دختر مثل يك فرشتهى نجات براى پيغمبر؛ مثل مادرى براى پدر خود؛ مثل پرستار بزرگى براى آن انسان بزرگ، مشكلات را تحمل كرد. غمگسار پيغمبر شد، بارها را بر دوش گرفت، عبادت خدا را كرد، ايمان خود را تقويت كرد، خودسازى كرد و راه معرفت و نور الهى را به قلب خود باز كرد. اينهاست آن ويژگيهايى كه آدمى را به كمال مىرساند. بعد هم در دوران پس از هجرت، در آغاز سنين تكليف، وقتى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها، با علىبنابيطالب عليهالصّلاةوالسّلام، ازدواج مىكند، آن مهريه و آن جهيزيهى اوست؛ كه همه شايد مىدانيد كه با چه سادگى و وضع فقيرانهاى، دختر اول شخص دنياى اسلام، ازدواج خود را برگزار مىكند.
زندگى فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها از همهى ابعاد، زندگىاى همراه با كار و تلاش و تكامل و تعالى روحى يك انسان است. شوهر جوان او دائماً در جبهه و ميدانهاى جنگ است؛ اما در عين مشكلات محيط و زندگى، فاطمهى زهرا سلاماللَّه عليها، مثل كانونى براى مراجعات مردم و مسلمانان است. او دختر كارگشاى پيغمبر است و در اين شرايط، زندگى را با كمال سرافرازى به پيش مىبرد: فرزندانى تربيت مىكند مثل حسن و حسين و زينب؛ شوهرى را نگهدارى مىكند مثل على و رضايت پدرى را جلب مىكند مثل پيغمبر! راه فتوحات و غنايم كه باز مىشود، دختر پيغمبر ذرهاى از لذتهاى دنيا و تشريفات و تجملات و چيزهايى را كه دل دختران جوان و زنها متوجه آنهاست، به خود راه نمىدهد. عبادت فاطمهى زهرا، سلام اللَّه عليها، يك عبادت نمونه است.
«حسن بصرى» كه يكى از عباد و زهاد معروف دنياى اسلام است، دربارهى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها مىگويد: به قدرى دختر پيغمبر عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه «تورمت قدماها(43)». پاهاى آن بزرگوار از ايستادن در محراب عبادت، ورم كرد! امام حسن مجتبى عليهالصّلاةوالسّلام مىگويد: شبى - شب جمعهاى - مادرم به عبادت ايستاد و تا صبح عبادت كرد. «حتى انفجرت عمود الصبح». تا وقتى كه طلوع فجر شد. مادر من از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و دعا و تضرع كرد. امام حسن، عليهالصّلاةوالسّلام، مىگويد - طبق روايت - شنيدم كه دائم مؤمنين و مؤمنات را دعا كرد؛ مردم را دعا كرد؛ براى مسائل عمومى دنياى اسلام دعا كرد. صبح كه شد گفتم: «يا اماه!»؛ «مادرم!» «لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك(44)؛» «يك دعا براى خودت نكردى! يك شب تا صبح دعا، همه براى ديگران!؟» در جواب فرمود: «يا بنى، الجار ثم الدار(45)؛» «اول ديگران بعد خود ما!» اين، آن روحيهى والاست.
جهاد آن بزرگوار در ميدانهاى مختلف، يك جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام؛ در دفاع از امامت و ولايت؛ در حمايت از پيغمبر؛ در نگهدارى بزرگترين سردار اسلام، يعنى اميرالمؤمنين كه شوهر او بود.
اميرالمؤمنين دربارهى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها فرمود: «ما اغضبنى و لا خرج من امرى.(46)» يكبار اين زن در طول دوران زناشويى، مرا به خشم نياورد و يكبار از دستور من سرپيچى نكرد. فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها با آن عظمت و جلالت، در محيط خانه، يك همسر و يك زن است؛ آنگونه كه اسلام مىگويد. در محيط علم هم يك دانشمند والاست. آن خطبهاى كه فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها در مسجد مدينه، بعد از رحلت پيغمبر ايراد كرده است، خطبهاى است كه به گفتهى علامهى مجلسى، «بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان بايد بنشينند كلمات و عبارات آن را معنا كنند!» اينقدر پرمغز است! از لحاظ زيبايى هنرى، مثل زيباترين و بلندترين كلمات نهجالبلاغه است. فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها مىرود در مسجد مدينه، در مقابل مردم مىايستد و ارتجالاً حرف مىزند! شايد يك ساعت، با بهترين و زيباترين عبارات و زبدهترين و گزيدهترين معانى صحبت كرده است.
آن عبادتش؛ آن فصاحت و بلاغتش؛ آن فرزانگى و دانشش؛ آن معرفت و حكمتش؛ آن جهاد و مبارزهاش؛ آن رفتارش به عنوان يك دختر؛ آن رفتارش به عنوان يك همسر؛ آن رفتارش به عنوان يك مادر؛ آن احسانش به مستمندان، كه وقتى پيغمبر پيرمرد مستمندى را به درخانهى اميرالمؤمنين فرستاد كه «برو حاجتت را از آنها بخواه»، فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها تختهى پوستى را كه حسن و حسين روى آن مىخوابيدند و به عنوان زيرانداز فرزندان خود در خانه داشت و چيزى جز آن نداشت، به سائل داد و گفت «ببر بفروش و از پول آن استفاده كن!» اين، شخصيت جامعالاطراف فاطمهى زهراست. اين، الگوست. الگوى زن مسلمان اين است. زن مسلمان بايد در راه فرزانگى و علم تلاش كند؛ در راه خودسازى معنوى و اخلاقى تلاش كند؛ در ميدان جهاد و مبارزه - از هر نوع جهاد و مبارزهاى - پيشقدم باشد؛ نسبت به زخارف دنيا و تجملات كمارزش، بىاعتنا باشد؛ عفت و عصمت و طهارتش در حدى باشد كه چشم و نظر هرزهى بيگانه را به خودى خود دفع كند؛ در محيط خانه، دلارام شوهر و فرزندانش باشد؛ مايهى آرامش زندگى و آسايش محيط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنكته و مهرآميزش، فرزندان سالمى را از لحاظ روانى تربيت كند؛ انسانهاى بىعقده، انسانهاى خوش روحيه، انسانهاى سالم از لحاظ روحى و اعصاب، در دامان او پرورش پيدا كنند و مردان و زنان و شخصيتهاى جامعه را بهوجود آورد. مادر از هر سازندهاى، سازندهتر و باارزشتر است. بزرگترين دانشمندان، ممكن است مثلاً يك ابزار بسيار پيچيدهى الكترونيكى را به وجود آورند، موشكهاى قارهپيما بسازند، وسايل تسخير فضا را اختراع كنند؛ اما هيچ يك از اينها اهميت آن را ندارد كه كسى يك انسان والا بهوجود آورد. و او، مادر است. اين، آن الگوى زن اسلامى است.
دنياى استكبارى سرشار از جاهليت، در اشتباه است كه خيال مىكند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كند تا چشمهاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع گيرند و او را تحسين نمايند. بساط آن چيزى كه امروز بهعنوان «آزادى زن» در دنيا و از سوى فرهنگ منحط غربى پهن شده است، بر پايهى اين است كه زن را در معرض ديد مرد قرار دهند تا از او تمتعات جنسى ببرند. مردان از آنها لذت ببرند و زنها وسيلهى التذاذ مردان شوند. اين، آزادى زن است؟ كسانى كه در دنياى جاهل و غافل و گمراه تمدن غربى ادعا مىكنند طرفدار حقوق بشرند، در حقيقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد، تا معلوم شود كه تكامل و حق او و آزادى او چيست. زن را بهعنوان موجودى كه مىتواند مايهاى براى صلاح جامعه با پرورش انسانهاى والا شود نگاه كنيد، تا معلوم شود كه حق زن چيست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشكيل خانواده در نظر بگيريد؛ كه خانواده اگرچه از مرد و زن تشكيل مىشود و هر دو در تشكيل خانواده و موجوديت آن مؤثرند، اما آسايش فضاى خانواده، آرامش و سكونتى كه در فضاى خانه است، به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنند تا معلوم شود كه او چگونه كمال پيدا مىكند و حقوقش در چيست.
از روزى كه اروپاييها، صنايع جديد را بهوجود آوردند - در اوايل قرن نوزدهم كه سرمايهداران غربى كارخانههاى بزرگ را اختراع كرده بودند - و احتياج به نيروى كار ارزان و بىتوقع و كمدردسر داشتند، زمزمهى «آزادى زن» را بلند كردند؛ براى اينكه زن را از داخل خانوادهها به درون كارخانهها بكشانند؛ به عنوان يك كارگزار ارزان از او استفاده كنند، جيبهاى خودشان را پر كنند و زن را از كرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه كه به عنوان «آزادى زن» در غرب مطرح است، دنبالهى همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمى كه در فرهنگ غربى به زن شده است و برداشت غلطى كه از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاريخ بىسابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، اما اين ظلم عمومى و فراگير و همهجانبه، مخصوص دوران اخير و ناشى از تمدن غرب است. زن را به عنوان وسيلهى التذاذ مردان معرفى كردند و اسمش را «آزادى زن» گذاشتند! در حالى كه به واقع آزادى مردان هرزه براى تمتع از زن و نه آزادى زن بود. نه فقط در عرصهى كار و فعاليت صنعتى و امثال آن، بلكه در عرصهى هنر و ادبيات هم به زن ظلم كردند. شما امروز، در داستانها، در رمانها، در نقاشيها، در انواع كارهاى هنرى نگاه كنيد، ببينيد با چه ديدى به زن نگريسته مىشود؟ آيا جنبههاى مثبت و ارزشهاى والايى كه در زن هست، مورد توجه قرار مىگيرد؟ آيا آن عواطف رقيق، آن مهربانى و خوى مهرآميزى كه خداى متعال در زن به وديعه گذاشته است - خوى مادرى، روحيهى نگهدارى از فرزند و تربيت فرزند - مورد توجه است يا جنبههاى شهوانى و به تعبير آنها عشقى؟ (كه اين تعبير غلط و نادرستى است. اين شهوت است نه عشق!) زن را اينگونه خواستند پرورش و عادت دهند: بهعنوان يك موجود مصرفكننده. مصرف كنندهى دست و دل باز و كارگر كمتوقع و كمطلب و ارزان.
اسلام اينها را براى زن ارزش نمىداند. اسلام با كار كردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلكه كار را تا آنجا كه مزاحم با شغل اساسى و مهمترين شغل او، يعنى تربيت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شايد لازم هم مىداند. يك كشور كه نمىتواند از نيروى كار زنان در عرصههاى مختلف بىنياز باشد! اما اين كار نبايد با كرامت و ارزش معنوى و انسانى زن منافات داشته باشد. نبايد زن را تذليل كنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمايند. تكبر از همهى انسانها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن بايد در مقابل مرد نامحرم متكبر باشد. «(47)فلا تخضعن بالقول»؛ در حرف زدن مقابل مرد نبايد حالت خضوع داشته باشد. اين، براى حفظ كرامت زن است. اسلام اين را مىخواهد و اين الگوى زن مسلمان است.
شما ببينيد وقتى زن مسلمان به فطرت و به اصل خود برمىگردد، چه معجزهى عظيمى درست مىكند! آنچنان كه در انقلاب ما و در نظام اسلامى ما بحمداللَّه مشاهده شد و امروز هم مشاهده مىشود. ما كجا آن قدرت و عظمت را از زنان ديده بوديم كه امروز از مادران شهدا مىبينيم؟ كجا ما آن فداكاريها را از زنان جوان ديده بوديم، كه با فرستادن همسران محبوبشان به جبهههاى جنگ، آنها با خاطر آسوده در اين ميدانها باشند؟ اين، عظمت اسلام است كه در چهرهى زنان انقلابى ما، در دوران انقلاب و امروز، بحمداللَّه آشكار است. تبليغ نكنند كه با حفظ حجاب، با حفظ عفت، با خانهدارى و با تربيت فرزند، انسان نمىتواند كسب علم كند. ما امروز بحمداللَّه چقدر زنان دانشمند و عالم در رشتههاى مختلف در جامعهمان داريم: دانشجويان كوشا و با استعداد و با ارزش، فارغالتحصيلان سطح بالا، پزشكان ممتاز و طراز بالا! امروز در جمهورى اسلامى رشتههاى گوناگون علمى در اختيار خانمهاست؛ زنهايى كه عفاف و عصمتشان را هم حفظ كردند، طهارت زنانه را هم حفظ كردند، حجاب را هم - به شكل كامل - حفظ كردند، به تربيت فرزند هم به شيوهى اسلامى مىرسند، شوهردارى را نيز همانطورى كه اسلام گفته است انجام مىدهند، فعاليت علمى و سياسى هم مىكنند. الان در بين شما - مجموع خانمهايى كه اينجا تشريف داريد - عدهى زيادى هستند كه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى دارند؛ آن هم فعاليتهاى ممتاز و برجسته؛ چه خانمهاى مجرد، چه خانمهايى كه متأهلند و همسران آنها افتخار مىكنند و بايد هم افتخار كنند كه زنهايشان در ميدانهاى گوناگون پيشتازند. با روحيهى اسلامى و در محيط اسلامى، زن مىتواند به كمال واقعى خود برسد؛ دور از آن هرزگيها، دور از آن تجملگراييها و دور از پستشدن و حقيرشدن در مقابل مصرف.
من به خانمهاى مسلمان، به خانمهاى جوان و به خانمهاى خانهدار عرض مىكنم: سراغ اين مصرفگرايى كه غرب مثل خوره به جان جوامع دنيا و از جمله جوامع كشورهاى در حال توسعه و كشورهاى رو به پيشرفت و از جمله كشور ما انداخته است، نرويد. مصرف بايد در حد لازم باشد، نه در حد اسراف. خانمهاى كسانى كه همسرانشان يا خودشان مسؤوليتهايى در بخشهاى مختلف كشور دارند، بايد از لحاظ دورى از اسراف، نسبت به ديگران الگو باشند. بايد براى ديگران درس باشند و نشان دهند كه شأن زن مسلمان بالاتر از اين حرفهاست كه اسير زر و زيور و جواهر آلات و از اين قبيل شود. نمىخواهيم بگوييم اينها حرام است؛ مىخواهيم بگوييم شأن زن مسلمان بالاتر از اين است كه در دورانى كه بسيارى از مردم جامعهى ما محتاج كمكند، كسانى بروند پول بدهند طلا بخرند، زينتآلات بخرند، وسايل زندگى رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهاى زندگى، اسراف كنند. اسراف، الگوى زن مسلمان نيست.
اين، يكى از آن ميدانهايى است كه ما در مقابل دنياى استكبارى مدعى هستيم. من بارها به گويندگان و مبلغين قضيهى زن عرض كردهام: اين ما نيستيم كه بايد از موضع خودمان دفاع كنيم؛ اين فرهنگ منحط غرب است كه بايد از خودش دفاع كند. آنچه را كه ما براى زن عرضه مىكنيم، چيزى است كه هيچ انسان انديشمند با انصافى نمىتواند منكر شود كه «اين براى زن خوب است.» ما زن را به عفت، به عصمت، به حجاب، به عدم اختلاط و آميزش بىحد و مرز ميان زن و مرد، به حفظ كرامت انسانى، به آرايش نكردن در مقابل مرد بيگانه - براى آنكه چشم او لذت نبرد - دعوت مىكنيم. اين بد است؟ اين كرامت زن مسلمان است. اين كرامت زن است. آنهايى كه زن را تشويق مىكنند كه خود را به گونهاى آرايش دهد كه مردان كوچه و بازار به او نگاه كنند و غرايز شهوانى خودشان را ارضا كنند، بايد از خودشان دفاع كنند كه چرا زن را تا اين حد پايين مىآورند و تذليل مىكنند؟! آنها بايد جواب بدهند. فرهنگ ما، فرهنگى است كه انسانهاى والا و انديشمند غرب هم آن را مىپسندند و رفتارشان همينطور است. در آنجا هم خانمهاى عفيف و سنگين و متين و زنهايى كه براى خودشان ارزشى قائلند، حاضر نيستند خودشان را براى ارضاى غرايز شهوانى بيگانگان و هرزهچشمها وسيلهاى قرار دهند. فرهنگ منحط غربى، از اين قبيل زياد دارد.
يكى از حرفهايى كه مىزنند، موضوع «حقوق بشر» است. آيا چيزى كه غرب از آن دفاع مىكند حقيقتاً حقوق بشر است؟ آنجا كه حقوق يك ميليارد و اندى مسلمان، با اهانت به مقدساتشان تضييع مىشود، سردمداران حقوق بشر ساكتند و بلكه تشويق هم مىكنند! مىبينيد امروز همهى دستگاههاى استكبارى و نوكران و مزدوران قلم به دست و جيرهخوارشان، در دفاع از انسان بىارزشى كه «آيات شيطانى» را در معرض ديد مردم قرار داد، صف بستهاند؛ همان انسان مرتد ملحد، يعنى سلمان رشدى. اين، دفاع از حقوق بشر است!؟ چرا آنجا كه دويست ميليون مسلمان هندى، حقوقشان تضييع مىشود و عبادتگاهشان به وسيلهى مشتى جاهل متعصب و با تحريك دشمنان اسلام و مسلمين ويران مىشود، از حقوق بشر دم نمىزنند(48)؟! چرا در بوسنى هرزگوين كه ميليونها انسان در معرض سختترين عقوبتهاى ظالمانه قرار گرفتهاند و قتلعام مىشوند و بچهها مىميرند و زنها نابود مىشوند و مريضها كشته مىشوند، از حقوق بشر دفاع نمىكنند، يا حداكثر به يك اظهار زبانى اكتفا مىكنند؟! اگر به راستى طرفدار حقوق بشرند، چرا اينجاها مردهاند؟! چرا در فلسطين كه يك ملت را از خانهى خودش آواره كردند؛ زمينش را غصب كردند و امروز هم به هر مناسبتى فلسطينيها و طرفدارانشان را در لبنان و اردوگاههاى فلسطينى رها نمىكنند و بمباران مىكنند، كسانى كه طرفدار حقوق بشرند، ساكت مىنشينند؟ اينها طرفدار حقوق بشرند، يا دروغگو و فريبگرند!؟ حقوق بشر به شيوهى فرهنگ غربى، ضدحقوق بشر، و حقوق ستمگران بر آحاد بشر است. اين حقوق بشر، حقوق بشر نيست. ما طرفدار حقوق بشريم و اسلام طرفدار حقوق انسان است. هيچ مكتبى بهقدر اسلام، ارزش و كرامت انسان را والا نمىداند. يكى از اصول اسلامى كه هميشه در تعريف و معرفى اسلام مطرح شده است، اصل «تكريم انسان» است. ما كه منتظر نمىنشينيم غربيها بيايند حقوق بشر را به ما ياد بدهند يا ما را توصيه به حفظ حقوق انسان كنند! ما خودمان، او ل طرفدار حقوق انسان هستيم. منتها حقوق انسان در سايهى اسلام قابل دفاع مىشود و حقوق انسان به حساب مىآيد. اسلام است كه با احكام خود - همه گونه احكام: چه احكام قضايى و جزايى، و چه احكام مدنى و حقوق عمومى و مسائل سياسى - از حقوق انسانها دفاع كرده است؛ نه آنچه كه در اختيار آنهاست، نه آنچه كه آنها - به فريب - حقوق انسان به حساب آوردهاند و اسم گذارى كردهاند.
ما طرفدار حقوق بشريم و حقوق بشر را هم دنبال خواهيم كرد. كارى هم به گفتهى فلان كميسيون سازمان ملل و فلان كميتهى بينالمللى نداريم. ما خودمان، بهخاطر دستور اسلام، طرفدار حقوق انسان هستيم؛ چون از اصول اسلام است. منتها چيزى را كه آنها مطرح مىكنند، يك فريب و دروغ مىدانيم. آن از طرفدارىشان از حقوق زن، اين از طرفدارىشان از حقوق بشر! مستكبرين و مستبدين و غارتگران عالم و بىاعتنايان به حقوق ملتها و نابودكنندگان منافع ملتهاى ضعيف و اشغالگران سرزمينهاى كشورهاى ضعيف، امروز پرچم به اصطلاح دفاع از حقوق انسان و حقوق زن را در دست گرفتهاند! معلوم است كه ملتهاى مسلمان نمىتوانند به اينها اعتنا كنند. مهم اين است كه شما زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان، دختران دانشجو، خانمهايى كه به فعاليتهاى علمى و اجتماعى و سياسى اشتغال داريد، اين روش اسلامى را با جديت و اهتمام كامل دنبال كنيد. تربيت اسلامى و انقلابى زن مسلمان، مايهى افتخار و مباهات جمهورى اسلامى است. ما به زنان مسلمان خودمان افتخار مىكنيم. در اين راهپيماييها، وقتى دوربينها مىرود روى چهرهى خانمهايى كه با حجاب كامل، فرزندانشان را هم در بغل گرفتهاند و در شرايط دشوار به راهپيمايى آمدهاند، يا براى اعلام موضع سياسى، يا در نماز جمعه شركت كردهاند و يا براى كار عبادى، سياسى به پاى صندوقهاى رأى رفتهاند، براى ما افتخار است. خانمهايى كه در دانشگاهها مراتب عاليه را در راه تحصيل علم بهدست آوردهاند و يا در كنكورهاى سراسرى در رشتههاى گوناگون رتبهى اول و دوم شدهاند، وقتى در جامعهى ما نمود پيدا مىكنند، جمهورى اسلامى سربلند مىشود و افتخار مىكند. اين، افتخارى است براى احكام نورانى اسلام كه در اين دوران، اينگونه مشغول سازندگى است و در جهانى كه از همه طرف امواج تبليغات غلط انحرافى در جريان است، زن مسلمان، با اين شجاعت و استقلال رأى، خودش را مىتواند نشان دهد. اينها از بركات اسلام است.
محيط دانشگاهها بسيار مهم است. در محيط دانشگاهها، خانمهاى دانشجو و استاد بايد بكوشند روحيه و فرهنگ اسلامى را ترويج كنند. اجازه ندهيد به كسانى - اگر خداى نكرده در دانشگاههاى كشور هستند - كه نسبت به حجاب اسلامى يا زنان و دانشجويان دختر مسلمان بىاحترامى كنند. اجازه ندهيد كه اينها بتوانند افكار فاسد را منتشر كنند. محيط دانشگاه بايد محيط اسلامى باشد؛ محيطى براى رشد انسان طراز اسلام؛ انسانى كه الگويش فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليهاست. و اين، براى آيندهى كشور فوقالعاده مهم است. مخصوصاً بعضى از دانشگاهها، مثل دانشگاه تربيت مدرس كه در حقيقت يك نهاد انقلابى است، عنايت بيشترى داشته باشند. من هميشه گفتهام: انتظارى كه ما از دانشگاه تربيت مدرس داريم، حتى از دانشگاههاى ديگر ما بيشتر است. اگر چه امروز بحمداللَّه همهى دانشگاهها در زير سايهى اسلام فعاليت مىكنند؛ اما دانشگاه تربيت مدرس، پروردهى اسلام و مولود اسلام و انقلاب و ساختهشده با هدف تربيت استادان و مدرسين عالىمقام اسلامى است. لذا انتظار از اين دانشگاه، بيشتر از دانشگاههاى ديگر است. توجه مسؤولين به اينگونه مراكز هم بايد توجه شايسته و بايستهى آنها باشد.
اميدواريم كه خداوند متعال شما را مشمول رحمت و عنايت خود قرار دهد و وجود مقدس ولىّعصر ارواحنافداه و عجلاللَّه تعالى فرجه، شما را مورد الطاف خود قرار دهد و روح مقدس امام بزرگوارمان از همهى شما راضى و شاد باشد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
41) بحار الانوار: ج 14، ص 206.
42) آل عمران: 42.
43) مناقب» ابن شهر آشوب: ج 3، ص 341.
44) علل الشرايع: ج 1، ص 173. بحار الانوار: ج 43، ص 81 و 82. محجة البيضاء: ج 4، ص 208.
45) همان.
46) بحار الانوار: ج 43، ص 134.
47) احزاب: 32
48) اشاره به تخريب مسجد بابرى به وسيلهى هندوهاى متعصّب در تاريخ 15/09/1371
ولادت بانوى دو عالم و سيدهى زنان همهى تاريخ، صديقهى كبرى سلاماللَّهعليها را به شما خواهران و برادران و به همهى زنان و مردان حقجو و حقطلب در سراسر عالم، تبريك عرض مىكنم. همچنين، خوشامد عرض مىكنم به همهى شما برادران و خواهران كه از مراكز مختلف - اعم از دانشگاهى و فرهنگى و سياسى و خانوادههاى محترم شهدا - اين مجلس را به ياد آن بزرگوار تشكيل داديد و اين اجتماع را فراهم آورديد.
دربارهى زهراى اطهر سلاماللَّهعليها، هرچه انسان بيشتر فكر كند و در حالات آن بزرگوار تدبر كند، بيشتر دچار شگفتى خواهد شد. انسان نه فقط از اين جهت تعجب مىكند كه چطور يك انسان در سنين جوانى مىتواند به اين رتبه از كمالات معنوى و مادى نايل شود - كه البته اين، خود، يك حقيقت شگفتانگيز است - بلكه بيشتر از اين جهت در عجب است كه اسلام با چه قدرت عجيبى توانسته است تربيت والاى خود را به حدى برساند كه يك زن جوان، در آن شرايط دشوار، بتواند اين منزلت عالى را كسب كند! هم عظمت اين موجود و اين انسان والا شگفتانگيز است، هم عظمت مكتبى كه اين موجود عظيمالقدر و جليلالمنزلة را پديد آورده است، تعجب آور و شگفتانگيز است.
تولد اين دختر بزرگوار پيغمبر - به طور مشهور - در سال پنجم بعثت است؛ كه با اين حساب، در هنگام شهادت، فاطمهى زهرا هجده سال داشته است. بعضى هم تولد ايشان را در سال دوم يا سال اول بعثت گفتهاند؛ كه با اين حساب، حداكثر سنِ اين بزرگوار در آن هنگام، بيستودو، سه سال مىشود. شما يك زن را، با همهى محدوديتهايى كه از جهات مختلف ممكن است براى او وجود داشته باشد - بخصوص در آن دورانها - در نظر بگيريد و آنوقت ببينيد كه اين بانوى مكرم، چه عظمتى را در آن شرايط، در طول اين عمر كوتاه نشان داده است.
البته من از جنبههاى معنوى و روحى و الهى آن بزرگوار حرفى نمىتوانم بزنم. من كوچكتر از اين هستم كه آن جنبهها را درك كنم. حتى اگر كسى درك هم بكند، نمىتواند آن چنان كه حقِ آن حضرت است، او را توصيف و بيان كند. آن جنبههاى معنوى، عالم جداگانهاى است.
از امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام روايت شده است كه فرمود: «ان فاطمة كانت محدثة(41)؛» آن بزرگوار «محدثه» بود. يعنى فرشتگان بر او فرود مىآمدند، با او مأنوس مىشدند و با او سخن مىگفتند. اين، مشخصهاى است كه روايات متعددى دربارهى آن وجود دارد. «محدثه» بودن مخصوص شيعه هم نيست. شيعه و سنى معتقدند كه در دوران اسلام، كسانى بودهاند يا مىتوانستهاند وجود داشته باشند كه فرشتگان با آنها سخن بگويند. مصداق اين در روايات ما، فاطمهى زهراست. در روايت امام صادق عليهالصّلاةوالسّلام چنين است كه فرشتگان الهى نزد فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها مىآمدند؛ با او حرف مىزدند و آيات الهى را بر او مىخواندند؛ همان تعبيراتى كه نسبت به مريم، عليهاسلام در قرآن هست كه: «ان اللَّه اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين(42).» اين عبارات را فرشتگان به فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها خطاب مىكردند و مىگفتند: «يا فاطمة، ان اللَّه اصطفيك و طهرك؛» خدا تو را برگزيده و پاك قرار داده است. «و اصطفيك على النساء العالمين؛» تو را بر زنان عالم برترى داده است. بعد امام صادق، عليهالصّلاةوالسّلام، در همين روايت مىفرمايد: يك شب كه ملائكه با آن حضرت مشغول صحبت بودند و اين تعبيرات را مىكردند، فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها به آنها فرمود: «أليست المفضلة على نساء العالمين مريم؟» يعنى آن زنى كه خداى متعال فرموده است «و اصطفيك على نساء العالمين» آيا مريم نيست كه خدا او را بر زنان عالم برگزيد؟ ملائكه در جواب، به فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها عرض كردند: «مريم نسبت به زنان دوران خودش برگزيده بود و تو نسبت به زنان همهى دورانها - از اولين و آخرين - برگزيده هستى». اين چه مقام معنوى والايى است! انسان عادى - مثل ما - نمىتواند اين عظمت و رتبه را به درستى، حتى در ذهن خود، تصور كند. يا در روايتى از اميرالمؤمنين عليهالصّلاةوالسّلام، نقل شده است كه فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها به ايشان مىگويد: «ملائكه مىآيند و مطالبى را به من مىگويند.» اميرالمؤمنين به ايشان مىگويد: «وقتى صداى ملك را شنيدى، به من بگو تا آنچه را مىشنوى بنويسم.» و اميرالمؤمنين، آنچه را كه ملائكه به فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها املا مىكردند نوشت و اين، كتابى شد كه در نزد ائمهى ما عليهمالسّلام بود و هست و «مصحف فاطمة» يا «صحيفة فاطمة» ناميده مىشود.
در روايات متعددى است كه ائمه عليهمالسّلام، براى مسائل گوناگون خود، به «مصحف فاطمه» رجوع مىكردند. بعد امام مىفرمايد: «انه ليس فيها حلال و حرام»؛ در اين كتاب، احكام حلال و حرام نيست. اما «فيها علم ما يكون»؛ بلكه همهى حوداث جارى بشرى در دورانهاى آينده، در اين كتاب هست. اين، چه دانش والايى است! اين، چه معرفت و حكمت بىنظيرى است كه خداى متعال به يك زن در سنين جوانى بخشيده! اين، مربوط به مسائل معنوى است.
اين مسائل معنوى تا حدود زيادى به فضايل عملى ارتباط پيدا مىكند. يعنى به آنچه كه از تلاش فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها ناشى مىشود. مفت نمىدهند و بدون دليل نمىبخشند. عمل انسان - در حد بالايى - در احراز فضايل و مناقب تأثير مىكند. دخترى كه در كورهى گداختهى مبارزات سخت پيغمبر در مكه متولد شد و در شعب ابىطالب يار و غمگسار پدر بود. دخترى حدوداً هفت، هشت ساله يا دو، سه ساله - بنابر اختلاف روايات، كمتر و بيشتر - در شرايطى كه خديجه و ابوطالب از دنيا رفتند، آن شرايط دشوار را تحمل كرد. پيغمبر تنهاست، بىغمگسار است، همه به او پناه مىآورند؛ ولى كيست كه غبار غم را از چهرهى خود او بزدايد؟ يكوقت خديجه بود، كه حالا نيست. ابوطالب بود، كه حالا نيست. در چنين شرايط دشوارى، در عين آن گرسنگيها و تشنگيها و سرما و گرماى دوران سهسالهى شعب ابىطالب كه از دورانهاى سخت زندگى پيغمبر است و آن حضرت در درهاى با همهى مسلمانان معدود، در حال تبعيد اجبارى زندگى مىكردند؛ اين دختر مثل يك فرشتهى نجات براى پيغمبر؛ مثل مادرى براى پدر خود؛ مثل پرستار بزرگى براى آن انسان بزرگ، مشكلات را تحمل كرد. غمگسار پيغمبر شد، بارها را بر دوش گرفت، عبادت خدا را كرد، ايمان خود را تقويت كرد، خودسازى كرد و راه معرفت و نور الهى را به قلب خود باز كرد. اينهاست آن ويژگيهايى كه آدمى را به كمال مىرساند. بعد هم در دوران پس از هجرت، در آغاز سنين تكليف، وقتى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها، با علىبنابيطالب عليهالصّلاةوالسّلام، ازدواج مىكند، آن مهريه و آن جهيزيهى اوست؛ كه همه شايد مىدانيد كه با چه سادگى و وضع فقيرانهاى، دختر اول شخص دنياى اسلام، ازدواج خود را برگزار مىكند.
زندگى فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها از همهى ابعاد، زندگىاى همراه با كار و تلاش و تكامل و تعالى روحى يك انسان است. شوهر جوان او دائماً در جبهه و ميدانهاى جنگ است؛ اما در عين مشكلات محيط و زندگى، فاطمهى زهرا سلاماللَّه عليها، مثل كانونى براى مراجعات مردم و مسلمانان است. او دختر كارگشاى پيغمبر است و در اين شرايط، زندگى را با كمال سرافرازى به پيش مىبرد: فرزندانى تربيت مىكند مثل حسن و حسين و زينب؛ شوهرى را نگهدارى مىكند مثل على و رضايت پدرى را جلب مىكند مثل پيغمبر! راه فتوحات و غنايم كه باز مىشود، دختر پيغمبر ذرهاى از لذتهاى دنيا و تشريفات و تجملات و چيزهايى را كه دل دختران جوان و زنها متوجه آنهاست، به خود راه نمىدهد. عبادت فاطمهى زهرا، سلام اللَّه عليها، يك عبادت نمونه است.
«حسن بصرى» كه يكى از عباد و زهاد معروف دنياى اسلام است، دربارهى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها مىگويد: به قدرى دختر پيغمبر عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه «تورمت قدماها(43)». پاهاى آن بزرگوار از ايستادن در محراب عبادت، ورم كرد! امام حسن مجتبى عليهالصّلاةوالسّلام مىگويد: شبى - شب جمعهاى - مادرم به عبادت ايستاد و تا صبح عبادت كرد. «حتى انفجرت عمود الصبح». تا وقتى كه طلوع فجر شد. مادر من از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و دعا و تضرع كرد. امام حسن، عليهالصّلاةوالسّلام، مىگويد - طبق روايت - شنيدم كه دائم مؤمنين و مؤمنات را دعا كرد؛ مردم را دعا كرد؛ براى مسائل عمومى دنياى اسلام دعا كرد. صبح كه شد گفتم: «يا اماه!»؛ «مادرم!» «لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك(44)؛» «يك دعا براى خودت نكردى! يك شب تا صبح دعا، همه براى ديگران!؟» در جواب فرمود: «يا بنى، الجار ثم الدار(45)؛» «اول ديگران بعد خود ما!» اين، آن روحيهى والاست.
جهاد آن بزرگوار در ميدانهاى مختلف، يك جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام؛ در دفاع از امامت و ولايت؛ در حمايت از پيغمبر؛ در نگهدارى بزرگترين سردار اسلام، يعنى اميرالمؤمنين كه شوهر او بود.
اميرالمؤمنين دربارهى فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها فرمود: «ما اغضبنى و لا خرج من امرى.(46)» يكبار اين زن در طول دوران زناشويى، مرا به خشم نياورد و يكبار از دستور من سرپيچى نكرد. فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها با آن عظمت و جلالت، در محيط خانه، يك همسر و يك زن است؛ آنگونه كه اسلام مىگويد. در محيط علم هم يك دانشمند والاست. آن خطبهاى كه فاطمهى زهرا سلام اللَّه عليها در مسجد مدينه، بعد از رحلت پيغمبر ايراد كرده است، خطبهاى است كه به گفتهى علامهى مجلسى، «بزرگان فصحا و بلغا و دانشمندان بايد بنشينند كلمات و عبارات آن را معنا كنند!» اينقدر پرمغز است! از لحاظ زيبايى هنرى، مثل زيباترين و بلندترين كلمات نهجالبلاغه است. فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها مىرود در مسجد مدينه، در مقابل مردم مىايستد و ارتجالاً حرف مىزند! شايد يك ساعت، با بهترين و زيباترين عبارات و زبدهترين و گزيدهترين معانى صحبت كرده است.
آن عبادتش؛ آن فصاحت و بلاغتش؛ آن فرزانگى و دانشش؛ آن معرفت و حكمتش؛ آن جهاد و مبارزهاش؛ آن رفتارش به عنوان يك دختر؛ آن رفتارش به عنوان يك همسر؛ آن رفتارش به عنوان يك مادر؛ آن احسانش به مستمندان، كه وقتى پيغمبر پيرمرد مستمندى را به درخانهى اميرالمؤمنين فرستاد كه «برو حاجتت را از آنها بخواه»، فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليها تختهى پوستى را كه حسن و حسين روى آن مىخوابيدند و به عنوان زيرانداز فرزندان خود در خانه داشت و چيزى جز آن نداشت، به سائل داد و گفت «ببر بفروش و از پول آن استفاده كن!» اين، شخصيت جامعالاطراف فاطمهى زهراست. اين، الگوست. الگوى زن مسلمان اين است. زن مسلمان بايد در راه فرزانگى و علم تلاش كند؛ در راه خودسازى معنوى و اخلاقى تلاش كند؛ در ميدان جهاد و مبارزه - از هر نوع جهاد و مبارزهاى - پيشقدم باشد؛ نسبت به زخارف دنيا و تجملات كمارزش، بىاعتنا باشد؛ عفت و عصمت و طهارتش در حدى باشد كه چشم و نظر هرزهى بيگانه را به خودى خود دفع كند؛ در محيط خانه، دلارام شوهر و فرزندانش باشد؛ مايهى آرامش زندگى و آسايش محيط خانواده باشد؛ در دامن پرمهر و پرعطوفت و با سخنان پرنكته و مهرآميزش، فرزندان سالمى را از لحاظ روانى تربيت كند؛ انسانهاى بىعقده، انسانهاى خوش روحيه، انسانهاى سالم از لحاظ روحى و اعصاب، در دامان او پرورش پيدا كنند و مردان و زنان و شخصيتهاى جامعه را بهوجود آورد. مادر از هر سازندهاى، سازندهتر و باارزشتر است. بزرگترين دانشمندان، ممكن است مثلاً يك ابزار بسيار پيچيدهى الكترونيكى را به وجود آورند، موشكهاى قارهپيما بسازند، وسايل تسخير فضا را اختراع كنند؛ اما هيچ يك از اينها اهميت آن را ندارد كه كسى يك انسان والا بهوجود آورد. و او، مادر است. اين، آن الگوى زن اسلامى است.
دنياى استكبارى سرشار از جاهليت، در اشتباه است كه خيال مىكند ارزش و اعتبار زن به اين است كه خود را در چشم مردان آرايش كند تا چشمهاى هرزه به او نگاه كنند و از او تمتع گيرند و او را تحسين نمايند. بساط آن چيزى كه امروز بهعنوان «آزادى زن» در دنيا و از سوى فرهنگ منحط غربى پهن شده است، بر پايهى اين است كه زن را در معرض ديد مرد قرار دهند تا از او تمتعات جنسى ببرند. مردان از آنها لذت ببرند و زنها وسيلهى التذاذ مردان شوند. اين، آزادى زن است؟ كسانى كه در دنياى جاهل و غافل و گمراه تمدن غربى ادعا مىكنند طرفدار حقوق بشرند، در حقيقت ستمگران به زن هستند. زن را به چشم يك انسان والا نگاه كنيد، تا معلوم شود كه تكامل و حق او و آزادى او چيست. زن را بهعنوان موجودى كه مىتواند مايهاى براى صلاح جامعه با پرورش انسانهاى والا شود نگاه كنيد، تا معلوم شود كه حق زن چيست و آزادى او چگونه است. زن را به چشم آن عنصر اصلى تشكيل خانواده در نظر بگيريد؛ كه خانواده اگرچه از مرد و زن تشكيل مىشود و هر دو در تشكيل خانواده و موجوديت آن مؤثرند، اما آسايش فضاى خانواده، آرامش و سكونتى كه در فضاى خانه است، به بركت زن و طبيعت زنانه است. با اين چشم به زن نگاه كنند تا معلوم شود كه او چگونه كمال پيدا مىكند و حقوقش در چيست.
از روزى كه اروپاييها، صنايع جديد را بهوجود آوردند - در اوايل قرن نوزدهم كه سرمايهداران غربى كارخانههاى بزرگ را اختراع كرده بودند - و احتياج به نيروى كار ارزان و بىتوقع و كمدردسر داشتند، زمزمهى «آزادى زن» را بلند كردند؛ براى اينكه زن را از داخل خانوادهها به درون كارخانهها بكشانند؛ به عنوان يك كارگزار ارزان از او استفاده كنند، جيبهاى خودشان را پر كنند و زن را از كرامت و منزلت خود بيندازند. امروز آنچه كه به عنوان «آزادى زن» در غرب مطرح است، دنبالهى همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمى كه در فرهنگ غربى به زن شده است و برداشت غلطى كه از زن در آثار فرهنگ و ادبيات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاريخ بىسابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، اما اين ظلم عمومى و فراگير و همهجانبه، مخصوص دوران اخير و ناشى از تمدن غرب است. زن را به عنوان وسيلهى التذاذ مردان معرفى كردند و اسمش را «آزادى زن» گذاشتند! در حالى كه به واقع آزادى مردان هرزه براى تمتع از زن و نه آزادى زن بود. نه فقط در عرصهى كار و فعاليت صنعتى و امثال آن، بلكه در عرصهى هنر و ادبيات هم به زن ظلم كردند. شما امروز، در داستانها، در رمانها، در نقاشيها، در انواع كارهاى هنرى نگاه كنيد، ببينيد با چه ديدى به زن نگريسته مىشود؟ آيا جنبههاى مثبت و ارزشهاى والايى كه در زن هست، مورد توجه قرار مىگيرد؟ آيا آن عواطف رقيق، آن مهربانى و خوى مهرآميزى كه خداى متعال در زن به وديعه گذاشته است - خوى مادرى، روحيهى نگهدارى از فرزند و تربيت فرزند - مورد توجه است يا جنبههاى شهوانى و به تعبير آنها عشقى؟ (كه اين تعبير غلط و نادرستى است. اين شهوت است نه عشق!) زن را اينگونه خواستند پرورش و عادت دهند: بهعنوان يك موجود مصرفكننده. مصرف كنندهى دست و دل باز و كارگر كمتوقع و كمطلب و ارزان.
اسلام اينها را براى زن ارزش نمىداند. اسلام با كار كردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلكه كار را تا آنجا كه مزاحم با شغل اساسى و مهمترين شغل او، يعنى تربيت فرزند و حفظ خانواده نباشد، شايد لازم هم مىداند. يك كشور كه نمىتواند از نيروى كار زنان در عرصههاى مختلف بىنياز باشد! اما اين كار نبايد با كرامت و ارزش معنوى و انسانى زن منافات داشته باشد. نبايد زن را تذليل كنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمايند. تكبر از همهى انسانها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن بايد در مقابل مرد نامحرم متكبر باشد. «(47)فلا تخضعن بالقول»؛ در حرف زدن مقابل مرد نبايد حالت خضوع داشته باشد. اين، براى حفظ كرامت زن است. اسلام اين را مىخواهد و اين الگوى زن مسلمان است.
شما ببينيد وقتى زن مسلمان به فطرت و به اصل خود برمىگردد، چه معجزهى عظيمى درست مىكند! آنچنان كه در انقلاب ما و در نظام اسلامى ما بحمداللَّه مشاهده شد و امروز هم مشاهده مىشود. ما كجا آن قدرت و عظمت را از زنان ديده بوديم كه امروز از مادران شهدا مىبينيم؟ كجا ما آن فداكاريها را از زنان جوان ديده بوديم، كه با فرستادن همسران محبوبشان به جبهههاى جنگ، آنها با خاطر آسوده در اين ميدانها باشند؟ اين، عظمت اسلام است كه در چهرهى زنان انقلابى ما، در دوران انقلاب و امروز، بحمداللَّه آشكار است. تبليغ نكنند كه با حفظ حجاب، با حفظ عفت، با خانهدارى و با تربيت فرزند، انسان نمىتواند كسب علم كند. ما امروز بحمداللَّه چقدر زنان دانشمند و عالم در رشتههاى مختلف در جامعهمان داريم: دانشجويان كوشا و با استعداد و با ارزش، فارغالتحصيلان سطح بالا، پزشكان ممتاز و طراز بالا! امروز در جمهورى اسلامى رشتههاى گوناگون علمى در اختيار خانمهاست؛ زنهايى كه عفاف و عصمتشان را هم حفظ كردند، طهارت زنانه را هم حفظ كردند، حجاب را هم - به شكل كامل - حفظ كردند، به تربيت فرزند هم به شيوهى اسلامى مىرسند، شوهردارى را نيز همانطورى كه اسلام گفته است انجام مىدهند، فعاليت علمى و سياسى هم مىكنند. الان در بين شما - مجموع خانمهايى كه اينجا تشريف داريد - عدهى زيادى هستند كه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى دارند؛ آن هم فعاليتهاى ممتاز و برجسته؛ چه خانمهاى مجرد، چه خانمهايى كه متأهلند و همسران آنها افتخار مىكنند و بايد هم افتخار كنند كه زنهايشان در ميدانهاى گوناگون پيشتازند. با روحيهى اسلامى و در محيط اسلامى، زن مىتواند به كمال واقعى خود برسد؛ دور از آن هرزگيها، دور از آن تجملگراييها و دور از پستشدن و حقيرشدن در مقابل مصرف.
من به خانمهاى مسلمان، به خانمهاى جوان و به خانمهاى خانهدار عرض مىكنم: سراغ اين مصرفگرايى كه غرب مثل خوره به جان جوامع دنيا و از جمله جوامع كشورهاى در حال توسعه و كشورهاى رو به پيشرفت و از جمله كشور ما انداخته است، نرويد. مصرف بايد در حد لازم باشد، نه در حد اسراف. خانمهاى كسانى كه همسرانشان يا خودشان مسؤوليتهايى در بخشهاى مختلف كشور دارند، بايد از لحاظ دورى از اسراف، نسبت به ديگران الگو باشند. بايد براى ديگران درس باشند و نشان دهند كه شأن زن مسلمان بالاتر از اين حرفهاست كه اسير زر و زيور و جواهر آلات و از اين قبيل شود. نمىخواهيم بگوييم اينها حرام است؛ مىخواهيم بگوييم شأن زن مسلمان بالاتر از اين است كه در دورانى كه بسيارى از مردم جامعهى ما محتاج كمكند، كسانى بروند پول بدهند طلا بخرند، زينتآلات بخرند، وسايل زندگى رنگارنگ بخرند و در انواع و اقسام روشها و منشهاى زندگى، اسراف كنند. اسراف، الگوى زن مسلمان نيست.
اين، يكى از آن ميدانهايى است كه ما در مقابل دنياى استكبارى مدعى هستيم. من بارها به گويندگان و مبلغين قضيهى زن عرض كردهام: اين ما نيستيم كه بايد از موضع خودمان دفاع كنيم؛ اين فرهنگ منحط غرب است كه بايد از خودش دفاع كند. آنچه را كه ما براى زن عرضه مىكنيم، چيزى است كه هيچ انسان انديشمند با انصافى نمىتواند منكر شود كه «اين براى زن خوب است.» ما زن را به عفت، به عصمت، به حجاب، به عدم اختلاط و آميزش بىحد و مرز ميان زن و مرد، به حفظ كرامت انسانى، به آرايش نكردن در مقابل مرد بيگانه - براى آنكه چشم او لذت نبرد - دعوت مىكنيم. اين بد است؟ اين كرامت زن مسلمان است. اين كرامت زن است. آنهايى كه زن را تشويق مىكنند كه خود را به گونهاى آرايش دهد كه مردان كوچه و بازار به او نگاه كنند و غرايز شهوانى خودشان را ارضا كنند، بايد از خودشان دفاع كنند كه چرا زن را تا اين حد پايين مىآورند و تذليل مىكنند؟! آنها بايد جواب بدهند. فرهنگ ما، فرهنگى است كه انسانهاى والا و انديشمند غرب هم آن را مىپسندند و رفتارشان همينطور است. در آنجا هم خانمهاى عفيف و سنگين و متين و زنهايى كه براى خودشان ارزشى قائلند، حاضر نيستند خودشان را براى ارضاى غرايز شهوانى بيگانگان و هرزهچشمها وسيلهاى قرار دهند. فرهنگ منحط غربى، از اين قبيل زياد دارد.
يكى از حرفهايى كه مىزنند، موضوع «حقوق بشر» است. آيا چيزى كه غرب از آن دفاع مىكند حقيقتاً حقوق بشر است؟ آنجا كه حقوق يك ميليارد و اندى مسلمان، با اهانت به مقدساتشان تضييع مىشود، سردمداران حقوق بشر ساكتند و بلكه تشويق هم مىكنند! مىبينيد امروز همهى دستگاههاى استكبارى و نوكران و مزدوران قلم به دست و جيرهخوارشان، در دفاع از انسان بىارزشى كه «آيات شيطانى» را در معرض ديد مردم قرار داد، صف بستهاند؛ همان انسان مرتد ملحد، يعنى سلمان رشدى. اين، دفاع از حقوق بشر است!؟ چرا آنجا كه دويست ميليون مسلمان هندى، حقوقشان تضييع مىشود و عبادتگاهشان به وسيلهى مشتى جاهل متعصب و با تحريك دشمنان اسلام و مسلمين ويران مىشود، از حقوق بشر دم نمىزنند(48)؟! چرا در بوسنى هرزگوين كه ميليونها انسان در معرض سختترين عقوبتهاى ظالمانه قرار گرفتهاند و قتلعام مىشوند و بچهها مىميرند و زنها نابود مىشوند و مريضها كشته مىشوند، از حقوق بشر دفاع نمىكنند، يا حداكثر به يك اظهار زبانى اكتفا مىكنند؟! اگر به راستى طرفدار حقوق بشرند، چرا اينجاها مردهاند؟! چرا در فلسطين كه يك ملت را از خانهى خودش آواره كردند؛ زمينش را غصب كردند و امروز هم به هر مناسبتى فلسطينيها و طرفدارانشان را در لبنان و اردوگاههاى فلسطينى رها نمىكنند و بمباران مىكنند، كسانى كه طرفدار حقوق بشرند، ساكت مىنشينند؟ اينها طرفدار حقوق بشرند، يا دروغگو و فريبگرند!؟ حقوق بشر به شيوهى فرهنگ غربى، ضدحقوق بشر، و حقوق ستمگران بر آحاد بشر است. اين حقوق بشر، حقوق بشر نيست. ما طرفدار حقوق بشريم و اسلام طرفدار حقوق انسان است. هيچ مكتبى بهقدر اسلام، ارزش و كرامت انسان را والا نمىداند. يكى از اصول اسلامى كه هميشه در تعريف و معرفى اسلام مطرح شده است، اصل «تكريم انسان» است. ما كه منتظر نمىنشينيم غربيها بيايند حقوق بشر را به ما ياد بدهند يا ما را توصيه به حفظ حقوق انسان كنند! ما خودمان، او ل طرفدار حقوق انسان هستيم. منتها حقوق انسان در سايهى اسلام قابل دفاع مىشود و حقوق انسان به حساب مىآيد. اسلام است كه با احكام خود - همه گونه احكام: چه احكام قضايى و جزايى، و چه احكام مدنى و حقوق عمومى و مسائل سياسى - از حقوق انسانها دفاع كرده است؛ نه آنچه كه در اختيار آنهاست، نه آنچه كه آنها - به فريب - حقوق انسان به حساب آوردهاند و اسم گذارى كردهاند.
ما طرفدار حقوق بشريم و حقوق بشر را هم دنبال خواهيم كرد. كارى هم به گفتهى فلان كميسيون سازمان ملل و فلان كميتهى بينالمللى نداريم. ما خودمان، بهخاطر دستور اسلام، طرفدار حقوق انسان هستيم؛ چون از اصول اسلام است. منتها چيزى را كه آنها مطرح مىكنند، يك فريب و دروغ مىدانيم. آن از طرفدارىشان از حقوق زن، اين از طرفدارىشان از حقوق بشر! مستكبرين و مستبدين و غارتگران عالم و بىاعتنايان به حقوق ملتها و نابودكنندگان منافع ملتهاى ضعيف و اشغالگران سرزمينهاى كشورهاى ضعيف، امروز پرچم به اصطلاح دفاع از حقوق انسان و حقوق زن را در دست گرفتهاند! معلوم است كه ملتهاى مسلمان نمىتوانند به اينها اعتنا كنند. مهم اين است كه شما زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان، دختران دانشجو، خانمهايى كه به فعاليتهاى علمى و اجتماعى و سياسى اشتغال داريد، اين روش اسلامى را با جديت و اهتمام كامل دنبال كنيد. تربيت اسلامى و انقلابى زن مسلمان، مايهى افتخار و مباهات جمهورى اسلامى است. ما به زنان مسلمان خودمان افتخار مىكنيم. در اين راهپيماييها، وقتى دوربينها مىرود روى چهرهى خانمهايى كه با حجاب كامل، فرزندانشان را هم در بغل گرفتهاند و در شرايط دشوار به راهپيمايى آمدهاند، يا براى اعلام موضع سياسى، يا در نماز جمعه شركت كردهاند و يا براى كار عبادى، سياسى به پاى صندوقهاى رأى رفتهاند، براى ما افتخار است. خانمهايى كه در دانشگاهها مراتب عاليه را در راه تحصيل علم بهدست آوردهاند و يا در كنكورهاى سراسرى در رشتههاى گوناگون رتبهى اول و دوم شدهاند، وقتى در جامعهى ما نمود پيدا مىكنند، جمهورى اسلامى سربلند مىشود و افتخار مىكند. اين، افتخارى است براى احكام نورانى اسلام كه در اين دوران، اينگونه مشغول سازندگى است و در جهانى كه از همه طرف امواج تبليغات غلط انحرافى در جريان است، زن مسلمان، با اين شجاعت و استقلال رأى، خودش را مىتواند نشان دهد. اينها از بركات اسلام است.
محيط دانشگاهها بسيار مهم است. در محيط دانشگاهها، خانمهاى دانشجو و استاد بايد بكوشند روحيه و فرهنگ اسلامى را ترويج كنند. اجازه ندهيد به كسانى - اگر خداى نكرده در دانشگاههاى كشور هستند - كه نسبت به حجاب اسلامى يا زنان و دانشجويان دختر مسلمان بىاحترامى كنند. اجازه ندهيد كه اينها بتوانند افكار فاسد را منتشر كنند. محيط دانشگاه بايد محيط اسلامى باشد؛ محيطى براى رشد انسان طراز اسلام؛ انسانى كه الگويش فاطمهى زهرا سلاماللَّهعليهاست. و اين، براى آيندهى كشور فوقالعاده مهم است. مخصوصاً بعضى از دانشگاهها، مثل دانشگاه تربيت مدرس كه در حقيقت يك نهاد انقلابى است، عنايت بيشترى داشته باشند. من هميشه گفتهام: انتظارى كه ما از دانشگاه تربيت مدرس داريم، حتى از دانشگاههاى ديگر ما بيشتر است. اگر چه امروز بحمداللَّه همهى دانشگاهها در زير سايهى اسلام فعاليت مىكنند؛ اما دانشگاه تربيت مدرس، پروردهى اسلام و مولود اسلام و انقلاب و ساختهشده با هدف تربيت استادان و مدرسين عالىمقام اسلامى است. لذا انتظار از اين دانشگاه، بيشتر از دانشگاههاى ديگر است. توجه مسؤولين به اينگونه مراكز هم بايد توجه شايسته و بايستهى آنها باشد.
اميدواريم كه خداوند متعال شما را مشمول رحمت و عنايت خود قرار دهد و وجود مقدس ولىّعصر ارواحنافداه و عجلاللَّه تعالى فرجه، شما را مورد الطاف خود قرار دهد و روح مقدس امام بزرگوارمان از همهى شما راضى و شاد باشد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-------------------------------------------
41) بحار الانوار: ج 14، ص 206.
42) آل عمران: 42.
43) مناقب» ابن شهر آشوب: ج 3، ص 341.
44) علل الشرايع: ج 1، ص 173. بحار الانوار: ج 43، ص 81 و 82. محجة البيضاء: ج 4، ص 208.
45) همان.
46) بحار الانوار: ج 43، ص 134.
47) احزاب: 32
48) اشاره به تخريب مسجد بابرى به وسيلهى هندوهاى متعصّب در تاريخ 15/09/1371