بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً به شما عزيزان، دانشآموزان، دانشجويان، معلمان و پرستاران، كه اين اجتماع پرشور و صميمى را تشكيل دادهايد، خوشامد عرض مىكنم و از خداوند متعال براى همهى شما، در هر سنگرى كه هستيد و به هر وظيفهاى كه اشتغال داريد، تقاضاى موفقيت و پيشرفت و تكامل دارم.
روز سيزدهم آبان، به لحاظ التقاى سه حادثهى تاريخى كه به شكل عجيبى به هم وصلند، روز مهمى در تاريخ ماست. امروز فرصتى است كه از يك درد بزرگ جهانى و يك بيمارى سياسى مهلك كه بر جهان بشريت حاكم است و ملتهاى بسيارى از آن در رنجند، سخن گفته شود. اين سه حادثه هم، اتفاقاً در ارتباط با همين مسألهى اساسى است.
حادثهى اول، تبعيد امام است. ملتى در زير فشار حكومتى فاسد، دست و پا مىزد و عدهى كثيرى از مردم در خشم و ناراحتى بودند و كسى كه مىتوانست احساسات مردم را هدايت كند و افكار آنها را جهت بدهد و درد دل آنها را بيان كند و از خطرات اين راه نترسد، فقط امام بزرگوار ما بود. او را در نيمه شبى - در مثل چنين روزى - از خانه و مسكن خودش ربودند و از ميان اين ملت، اول به زندان و بعد به تبعيد فرستادند؛ تا شايد خشم ملت هدايت نشود و مبارزهاش سر نگيرد. ولى برخلاف نظر آنها، امام، رهبرى خود را از تبعيدگاه هم ادامه داد و دست از افشاگرى و بيان حقايق و هدايت مردم برنداشت. اين ملت - بخصوص جوانان - وارد يك مبارزهى عمومى شدند كه پانزده سال ادامه پيدا كرد. در ادامهى همين مبارزه، در چنين روزى بود كه همان دستگاه جبار و وابسته و فاسد و تحت تأثير سياستهاى آلوده به همان بيمارى - كه عرض خواهم كرد - دست جنايت از آستين در آورد و دانشآموزانى را به شهادت رساند. اما بالاخره، حق پيروز شد. مبارزهى محقانهى مردم ايران پيروز گرديد و آن دستگاه جبار و فاسد، مجبور شد بساط خود را جمع كند و امريكا از كشور ما برود. باز در مثل چنين روزى، خشم مقدس و حقطلبانهى يك عده جوان و دانشجوى مسلمان، حادثهى سوم، يعنى تسخير لانهى جاسوسى را پيش آورد. پس، حوادث امروز، براى ملت ايران، حوادثى است به هم پيوسته و كلاً مربوط به همين مطلبى است كه امروز مختصرى دربارهى آن عرض خواهم كرد.
آن بلاى بزرگ در جهان امروز، عبارت است از چيزى كه بنده مىتوانم آن را به نام «استبداد بينالمللى» و «ديكتاتورى جهانى» معرفى كنم. اين اسم، براى آنچه كه امروز بر ملتها مىگذرد، اسم مناسبى است. استبداد بينالمللى، مرتبهى اعلاى استكبار بينالمللى و جهانى است. استكبار جهانى معنايش اين است كه دولتها و قدرتهايى در دنيا هستند كه نسبت به ملتهاى ديگر، با برخورد استكبارى مواجه مىشوند: ثروت آنها را مىبرند، در حكومتهاى آنها به دخالت مىپردازند، در سياستهاى آنها اعمال نظر مىكنند و آنها را به اين سمت و آن سمت مىكشانند. اين، استكبار بينالمللى است. همان چيزى كه در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد و بعد در قرن بيستم به استعمار نوين مبدل گرديد، و امروز، يا در دوران اوج قدرتهاى استكبارى، به شكل استكبار جهانى درآمد، كه دنيا را بين دو قطب و دو قدرت تقسيم كرده بودند و هر كدام به نحوى ملتى را مىدوشيدند و در پنجهى خود مىفشردند.
امروز چيزى كه به استبداد بينالمللى اضافه شده، عبارت از اين است كه قدرتهاى مستكبر جهانى و در رأس آنها ايالات متحدهى امريكا، براى ملتهاى ديگر حق حرف زدن و اظهار نظر كردن هم قائل نيستند. هر كارى كه براى سياست خودشان مفيد و لازم بدانند، ولو به ضرر ملتى يا ملتهايى باشد، انجام مىدهند. مثلاً در قضيهى عراق، زير لگدهاى خودشان و به وسيلهى نيروهاى مسلح و سلاحهاى كشندهى خودشان، منطقه را خرد و خمير مىكنند و يا در مناطق گوناگون عالم، با اشاره و يا كمك آنها، انواع فجايع و جنايات انجام مىگيرد. فرض بفرماييد در فلسطين اشغالى و يا در لبنان و مناطق ديگر، آن همه فاجعهآفرينى صورت مىگيرد، اما اگر ملتى، نظرى بر خلاف اين مطالب ابراز كند يا دولتمردانى در دنيا مخالفت كنند، با استبداد و ديكتاتورى كامل، آن ملت و يا آن دولت را به انواع اتهامات متهم مىنمايند؛ براى اينكه آنها را از ميدان خارج كنند.
قدرتهاى مستكبر جهانى، وسايل و ابزارى هم دارند. راديوها، خبرگزاريها، وسايل سريعالسير انتقال خبر و تحليل، دستگاههاى استعمارى، تحليلگران سياسى و سلاحهاى كشنده و مرگبار، همه در اختيار آنهاست. خود را محق جلوه مىدهند و سعى مىكنند هر كس را كه مخالف با آنهاست، با فشار سياسى يا نظامى و اقتصادى، از ميدان خارج كنند تا آب از آب تكان نخورد. اگر از باب نمونه بخواهيم اسم بياوريم، در همين كشورهاى اسلامى ما - مثلاً در الجزاير - انتخاباتى اتفاق افتاد، جناحى پيروز گرديد و بعد با اشاره و پشتيبانى قدرتهاى استكبارى، وضع به كلى عوض شد؛ يعنى آن چيزى كه ملت خواسته بود، به كلى به عكس شد. يا همين منطقهى خونبار بوسنى هرزگوين را ملاحظه كنيد! ديگر ملتها دم از استقلال زدند، همهى آنها مورد قبول واقع شد، اما وقتى نوبت به ملت مسلمان بوسنى هرزگوين رسيد - كه اكثريت اين كشور مسلمانند و حكومت خودشان را انتخاب كردند - فاجعهآفرينى و كشتارى پيش آمد كه با سكوت تبليغاتى دنيا همراه بود. بعد هم با تبليغات كمرنگ و بىمعنى، به رها كردن متجاوز و جنايتكار انجاميد. اين، آن وضعيتى است كه بر دنيا حاكم است. يعنى فشار يك عده قدرتمند، كه اگر در صد مسأله با هم اختلاف دارند، در تقسيم دنيا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اكثريت مردم عالم، يكى هستند و با هم اختلافى ندارند. اگر در تقسيم منابع غارت زدهى جهان سوم يا كشورهاى فقير، با هم درگيرى دارند - كه دارند - اما در اصل غارت منابع و فشار روى دولتهايى كه مقاومت كنند، با هم هيچ اختلافى ندارند. يك طرف اينهايند كه در اقليتند - هم از لحاظ تعداد دولتها و هم از لحاظ آحاد مردم - يك طرف هم اكثريت دولتها و ملتهاى عالم، كه محكومند از آنها پيروى كنند!
البته ملتها مستضعفند، ناچارند و امكاناتى ندارند. بسيارى از دولتها و دولتمردان هم براى مطامع خودشان و براى چهار روز در رأس قدرت ماندن، تسليم مىشوند. اين، وضع دنياست. و اين، يعنى چه؟ يعنى ديكتاتورى. يعنى همان چيزى كه اگر در كشورى اين وضعيت به وجود آيد، اقليتى حاكم مىشود كه مقتدر است و امكانات، پول و تبليغات دارد. اينها در يك طرف قرار مىگيرند و اكثريت عظيمى كه مستضعفند، ناراضىاند، خشمگينند و مخالفند، در طرف ديگر قرار مىگيرند، كه جا دارد همهى عقلاى عالم، اين وضع را تقبيح كنند. حال همين وضعيت، در سطح جهان بهوجود آمده است و روشنفكران عالم تماشا مىكنند. نگاه مىكنند و خونسرد از آن مىگذرند. آنها مسائل جزئى را بزرگ مىكنند ولى مسألهى به اين عظمت را مورد توجه قرار نمىدهند! نويسندگان، فيلمسازان، هنرمندان و نامآوران عرصهى نويسندگى و هنرنماييهاى گوناگون در سطح عالم و عمدتاً در كشورهاى اروپايى و امريكا، ساكتند. ببينيد در دنيا چه وضعيتى است! به چيزهاى كوچك و گناهانى مىپردازند كه به نظر آنها گناه است، اگر چه كوچك است. اگر در نقطهاى از دنيا حادثهاى براى فردى اتفاق بيفتد - البته فردى كه آنها براى او ارزش حيات قائل باشند - چه جار و جنجالها به راه مىاندازند. و الّا اگر سياهپوست باشد كه ارزش حيات ندارد! مسلمان باشد كه ارزش حيات ندارد! اگر يك اروپايى يك جا گروگان گرفته شود، يا اسير شود، يا رنجى ببيند، يا احتمال اينها براى او باشد؛ شما مىبينيد نويسندگان فلان كشور، مطبوعاتچيهاى فلان كشور، خبرنگاران فلان كشور، شعراى فلان كشور، طومار امضا مىكنند و در همهى دنيا پخش مىكنند و اظهار وجود مىكنند. اما در مقابل اين حادثهى عظيم؛ يعنى حادثهى ديكتاتورى يك قدرت كوچك، ولى ثروتمند و داراى فناورى و ابزار پيشرفته كه به يك اكثريت عظيم از انسانها حق حيات نمىدهد، حق اعتراض و انتخاب و حق برخوردارى از دمكراسى نمىدهند! اين آقايان نشستهاند و تماشا مىكنند. خود همين بىاعتنايى روشنفكران هم، جزء متمم آن استبداد و ديكتاتورى جهانى است. اين، وضع دنياست.
بعد از فروپاشى شوروى، همين استبداد به نفع امريكا و بلوك غرب افزايش پيدا كرده است. بنده در دو، سه نطق بينالمللى، در مجامع بينالمللى، روى اين نكته به عنوان «سلطهى جهانى» تكيه كردم و امروز احساس مىكنم استعمال اصطلاح «استبداد جهانى» يا «ديكتاتورى بينالمللى» گوياتر است. اينها نسبت به ملتهاى عالم، ديكتاتورى به خرج مىدهند و اين، آن بلاى بزرگ امروز بشريت است. ملتها از دو حال نمىتوانند خود را بيرون نگه دارند: يا بايد تسليم شوند، و آن، چيزى است كه متأسفانه دولتها آن را مىخواهند كه غارت بشوند و آيندهاى براى آنها نماند و به اين ترتيب به پيشرفت همين روال استعمارى و استبدادى در سطح عالم كمك مىكنند. اما راه ديگر اين است كه ملتها بايستند و مبارزه كنند. با چه كسى مبارزه كنند؟ طرف مبارزه، اگر چه يك جنس است، اما مختلف است. بايد با آن دستگاه و جهتى كه ديكتاتورى جهانى را تقويت مىكند، مبارزه كنند. گاهى با يك دولت است، گاهى با يك دولت ديگر است. گاهى با خود امريكاست و گاهى با روشهايى است مجاهدانه و همراه با از خود گذشتگى؛ مثل آنچه كه در فلسطين و لبنان اتفاق مىافتد. اينها مبارزات ملتهاست. اين مبارزات بحق است يا نه؟ آيا با انصافهاى عالم مىتوانند مبارزهى يك ملت يا آحادى از ملت را كه در مقابل آن موج عظيم قدرت، مىخواهد مقاومت كند، مورد ملامت قرار دهند؟
تأسفآور اين است كه تبليغات جهانى، عليه اين مبارزهها و مقاومتهاست. تبليغات جهانى، ملتهاى مبارز را با انواع و اقسام تهمتها متهم مىكند، براى اينكه آنها را از ميدان خارج كند. يكى از اين تهمتها، موضوع «حقوق بشر» است كه مثل ابزارى در دست قدرتهاى جهانى است، تا اگر ديدند دولتى با نظرات آنها مخالفت مىكند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متهم كنند. يك ملت را هم گاهى متهم مىكنند! متهم مىكنند به نقض حقوق بشر و به طرفدارى از تروريسم! امروز شما مىبينيد نسبت به جمهورى اسلامى ايران، زدن چه تهمتهايى را شروع كردهاند! همين تهمت نقض حقوق بشر و از اين قبيل چيزها، كه ساخته و پرداختهى مغزهاى خبيث تحليلگران آنهاست و فعالان تحليل سياسى در اختيارشان قرار مىدهند. كسانى هستند كه مىنشينند و براى ملتها و دولتها چيزهايى را مىسازند و خلق مىكنند. اينها، ابزارهايى در دست آنهاست.
آنچه را كه به ملتها به صورت اتهام وارد كردهاند، كمتر از آن چيزى نيست كه به دولتها به صورت اتهام وارد مىكنند. در همين نظام جمهورى اسلامى، اينها به ملت ايران، بارها تهمت زدهاند. مسأله اين نيست كه اينها با دولتمردان جمهورى اسلامى مخالفند. اينها با ملت ايران مخالفند! همينها بودند كه مىگفتند: «كسانى كه در نماز جمعه شركت مىكنند - آن اجتماعات ميليونى نماز جمعه، با آن شورى كه در اوايل انقلاب بود - پول مىگيرند و مىآيند!» اين، اهانت به يك ملت نيست؟ يك ملت را كهنه پرست خواندن، يك ملت را متعبد به امور غير منطقى دانستن، يك ملت را دگم معرفى كردن؛ اينها اهانت به يك ملت نيست؟ جرم اين ملت چيست؟ اين است كه در آن مبارزهى روياروى، انتخاب دوم را قبول كرده است.
حالا اين شخص جديدى كه در صحنهى سياست امريكا، ممكن است روى كار بيايد، با فاصلهى چند روز، باز شعار حقوق بشر را مطرح خواهد كرد و دنيا شاهد تكرار همين صحنهى مفتضح خواهد بود كه ديگران را متهم به نقض حقوق بشر كنند. امروز در دنيا چه كسى نقض حقوق بشر مىكند؟ حقوق بشر را كسى نقض مىكند كه از اسرائيل غاصب حمايت مىكند. آيا آنچه كه امروز در فلسطين مىگذرد، بزرگترين نمونهى نقض حقوق بشر نيست!؟
چرا اينها اعتراض نمىكنند؟ اگر اينها طرفدار حقوق بشرند، چرا به اسرائيل كمك مىكنند؟ آنچه كه امروز در شرق اروپا مىگذرد - در همين منطقهى بوسنى هرزگوين - آيا فجيعترين و شنيعترين نمونهى نقض حقوق بشر نيست؟! آيا كسانى از دستگاههاى غير مسؤول دنيا، نرفتند آنجا و گزارش نياوردند و نگفتند كه چه فجايعى اتفاق مىافتد؟! همه خبر ندادند كه زمستان اينها زمستان سخت و مهلكى است!؟ عكسها را نديدند!؟ فيلمها را نشان ندادند!؟ اردوگاهها را توصيف نكردند!؟ چرا وارد نمىشوند؟! چرا محكوم نمىكنند؟! چرا از زبان فراتر نمىروند؟! چرا وقتى كه سياستهاى خودشان مطرح است و پاى اسلام و مسلمين و مستضعفين در ميان نيست، آنطور لشكركشى مىكنند كه در قضيهى كويت كردند؟! آنجا براى امريكا مشكلى وجود نداشت. به خرج ديگران وارد كشورى شدند و جنگ و بمباران كردند. عراق خراب بشود كه به ضرر آنها نيست! كويت ويران بشود كه به ضرر آنها نيست! اما آيا حاضرند چنين چيزى را در ايالات و مرزهاى خودشان؛ در كشورهاى خودشان تحمل كنند؟
در خليجفارس آنطور فاجعهآفرينى به راه انداختند و محيط زيست را كه اين قدر از آن دم مىزنند، از بين بردند. اما آيا حاضرند در مناطق زيست خودشان چنين كارى انجام گيرد؟! اينها به فكر حقوق بشر نيستند. اگر به فكر حقوق بشر بودند، وضع دنيا دگرگونه بود؛ رابطهى آكل و مأكول بين آنها و ملتها وجود نداشت و اين همه فشار بر ملتهاى ضعيف وارد نمىآمد. مسأله اين نيست. اين شعار، شعار مفتضحى است. خوب است اين شعار را اينها ديگر ندهند. دنيا گوش نخواهد داد؛ كسى اعتنا نخواهد كرد. باز نيايند بگويند كه «موضوع حقوق بشر در دنيا مطرح شد» و التزاماتى براى ملت ايران درست كنند. اينها كيستند كه حقوق بشر را مطرح كنند؟! اينها دشمنان حقوق بشرند. اينها ناقضين حقوق بشرند. منتها وقيحند؛ پررو هستند. بلندگوها هم دست آنهاست. هر كس را بخواهند، متهم مىكنند. مثل اينكه يك انسان فاسق فاجر بدكارهى منحرف، در كنارى بايستد و انسانهاى پاكدامن را متهم به فسق و فجور و بدرفتارى و ناپاكدامنى كند! امروز در مسألهى حقوق بشر، وضعيت اينطور است. اين، وضعيت دنياست. تنها جايى در دنيا كه ملت و دولت، متفقاً و متحداً، در مقابل اين سياست زورگويانه ايستادهاند، ايران اسلامى عزيز شماست.
در جاهاى ديگر، اگر دولتها مشاهده كنند كه در ملتها انگيزهى مقاومت وجود دارد، به آنها كمكى نمىكنند. دولتهايى را هم مىشناسيم كه احساسات ضد سلطهگرى دارند - اينطور نيست كه همهى دولتها، آن طرفى باشند - اما جرأت نمىكنند. نه جرأت مىكنند خودشان اقدامى كنند و نه جرأت مىكنند ملتهايشان را به اقدامى وادار كنند. در حالى كه اين اشتباه است. اقدام ملتها اقدامى است كه دشمن مستكبر و مستبد نمىتواند هيچ پاسخى به آن بدهد. اقدام ملتها، اقدامهاى شكننده است. چرا ملتها را وارد صحنه نمىكنند؟
ملت ما بحمداللَّه در صحنه است. ملت ما، امروز نقطهى اميد يگانهاى است كه در ميان ملتهاى زير ستم، مثل ستارهاى مىدرخشد. مواظب باشيد اين نقطهى اميد براى ملتها كور نشود و اين ستارهى درخشان، روزبهروز نور اميد را به دل ملتها بيشتر بتاباند. اين، وظيفهى تاريخىملت ماست. گمان نكنيد اگر مبارزهى ملت ايران سر نمىگرفت و نمىايستاد، براى او در محيط زندگى مشكلاتى وجود نمىداشت. اين، تبليغ آنهاست. مبادا چنين تصور شود كه اگر ملت ايران تسليم زور، تسليم امريكا و تسليم استبداد جهانى گردد، حال و زندگى خوبى خواهد داشت. اين اشتباه است. نگاه كنيد به كشورهايى كه تسليم شدند؛ ببينيد چه روزگارى دارند. نمىخواهم از اين كشورها اسم بياورم. ببينيد چه وضع فاجعهبارى در اين كشورها حاكم است. اگر عزتى هست، اگر رفاهى هست، اگر آزادى و استقلالى هست، در سايهى ايستادگى مقابل استكبار جهانى است.
بيشترين اميد من در اين مورد، به شما جوانان است. حرف دربارهى شما جوانان بسيار است؛ ولى امروز، مجال نيست. شما هم مىخواهيد برويد و انشاءاللَّه به تظاهرات امروز ملحق شويد. نمىخواهم وقت را بگيرم. اجمالاً عرض مىكنم: شما دانشجويان و دانشآموزان - چه پسران و چه دختران - وظايف سنگينى بر دوش داريد. غير از وظيفهى درس خواندن، كه وظيفهى دانشجويى و دانشآموزى است؛ وظيفهى انقلابى بر دوش داريد، وظيفهى اسلامى و دينى هم بر دوش داريد. چه در محيط دانشگاهها و چه در محيط مدارس. اين مبارزه، مبارزهى امروز و يك روز و دو روز و يك سال و دو سال نيست؛ مبارزهى نسلهاست. آن نسلى كه از مبدأ و آغاز انقلاب فاصله گرفته است، اگر بخواهد ايران را به عزت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوى زندهاى در مقابل ملتهاى ديگر قرار دهد و بينى استكبار را به خاك بمالد، بايد يك نسل انقلابى و اسلامى و متدين باشد و آن، شما هستيد. امروز دانشجوييد، امروز دانشآموزيد و فردا گردانندگان چرخهاى اين كشوريد. امروز خودتان را بسازيد. دانشگاهها را بسازيد. محيط دانشگاه را محيط انقلابى و اسلامى كنيد. محيط دبيرستانها را نيز همينطور. نمىبينيد كه دشمن، بيشترين توجهش را به اين محيطها معطوف كرده است!؟ اين، براى چيست؟ براى اين است كه از اين محيطها مىترسد. در محيط دانشگاه، جوانان انقلابى و مسلمان بايد مانند يك دست، مانند يك تن، با يك فكر - فكر اسلام و انقلاب - حركت كنند. محيط را محيط انقلابى و اسلامى كنيد. از هر چيزى كه مخلِ به اين يگانگى در راه خدا و در راه انقلاب باشد پرهيز كنيد، تا بتوانيد دانشگاهى را بسازيد كه فرداى ايران را تأمين كند؛ جمهورى اسلامى را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ايران را در مقابل دوستان و اميدواران عالم روسفيد كند. محيط دبيرستانها نيز همينطور.
جوانان مسلمان و بچههاى مؤمن ما، در اين انقلاب نقش داشتند. امروز سالروز به خون غلتيدن عدهاى از همين دانشآموزان است. رژيم منحوس پهلوى هم با دانشآموز مؤمن و انقلابى، مخالف بود و مىخواست او را يا ضايع و فاسد كند، يا اگر نشد، بكشد. امروز خوشبختانه استكبار و استبداد جهانى، دستش نمىرسد كه به دانشآموزان عزيز ما آسيب جسمانى برساند. بحمداللَّه سدى به ارتفاع جمهورى اسلامى جلو تجاوز دشمن را با قدرت گرفته است. اما ممكن است از لحاظ تضييع و افساد معنوى، بتواند كارى انجام دهد. بايد مواظب بود. اين تكليف بردوش شماست.
امام بزرگوار، چند صباحى را در ميان ما زندگى كرد. هميشه همينطور است. فرد كه ابدى نيست. فرد بايد بتواند وظيفهى خودش را در مدت عمر كوتاهش در همين چند صباح، انجام دهد. امام رفت و همهى ما رفتنى هستيم. اما اين انقلاب ماندنى است. اين ملت ماندنى است. اين كشور ماندنى است و عزت و استقلال ما، انشاءاللَّه پايدار است. و اين، به كمك شما جوانان و با خودسازى شما شدنى است. خودتان را بسازيد.
همهى آن توطئهها و دشمنيها و خباثتها كه ذكر شد، در مقابل اراده و عزم ملتها، پوچ و هيچ است. هيچ كار نمىتوانند بكنند. اين، دولتها هستند كه آسيبپذيرند؛ آن هم دولتهايى كه به مردم متكى نباشند. دولتها هم، اگر به مردم متكى باشند، مثل دولتهاى جمهورى اسلامى خواهند شد كه مشاهده كردهايد، بحمداللَّه محكم و قوى بودند. دولتهايى كه به مردم خوشان متكى نيستند، آسيبپذيرند و مجبورند با امثال امريكا بسازند، براى اينكه بمانند! اما ملتها و دولتهاى متكى به ملتها، آسيبپذير نيستند. اين، براى ما و براى همهى ملتها يك درس است. ما مىتوانيم بينى استكبار را به خاك بماليم. ما مىتوانيم مانع از نفوذ استبداد جهانى باشيم.
بالاتر عرض كنم: ما مىتوانيم دژ استبداد جهانى را، در سطح بينالمللى، بشكنيم. البته با صبر، با حوصله، با استمرار مبارزه و تلاش، اين كارها شدنى است. يك روز، قدرت شوروى را هم كسى خيال نمىكرد از بين برود، اما ديديد كه رفت. ملتها مىتوانند معجزهها كنند، و اين معجزه، انشاءاللَّه، به وقوع خواهد پيوست. من همهى شما جوانان و عزيزان را به خدا مىسپارم و اميدوارم كه موفق باشيد. توصيهى پايبندى به اسلام و روش انقلاب را، در هيچ حالى از حالات، فراموش نكنيد، و اين روز را انشاءاللَّه، گرامى بداريد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
اولاً به شما عزيزان، دانشآموزان، دانشجويان، معلمان و پرستاران، كه اين اجتماع پرشور و صميمى را تشكيل دادهايد، خوشامد عرض مىكنم و از خداوند متعال براى همهى شما، در هر سنگرى كه هستيد و به هر وظيفهاى كه اشتغال داريد، تقاضاى موفقيت و پيشرفت و تكامل دارم.
روز سيزدهم آبان، به لحاظ التقاى سه حادثهى تاريخى كه به شكل عجيبى به هم وصلند، روز مهمى در تاريخ ماست. امروز فرصتى است كه از يك درد بزرگ جهانى و يك بيمارى سياسى مهلك كه بر جهان بشريت حاكم است و ملتهاى بسيارى از آن در رنجند، سخن گفته شود. اين سه حادثه هم، اتفاقاً در ارتباط با همين مسألهى اساسى است.
حادثهى اول، تبعيد امام است. ملتى در زير فشار حكومتى فاسد، دست و پا مىزد و عدهى كثيرى از مردم در خشم و ناراحتى بودند و كسى كه مىتوانست احساسات مردم را هدايت كند و افكار آنها را جهت بدهد و درد دل آنها را بيان كند و از خطرات اين راه نترسد، فقط امام بزرگوار ما بود. او را در نيمه شبى - در مثل چنين روزى - از خانه و مسكن خودش ربودند و از ميان اين ملت، اول به زندان و بعد به تبعيد فرستادند؛ تا شايد خشم ملت هدايت نشود و مبارزهاش سر نگيرد. ولى برخلاف نظر آنها، امام، رهبرى خود را از تبعيدگاه هم ادامه داد و دست از افشاگرى و بيان حقايق و هدايت مردم برنداشت. اين ملت - بخصوص جوانان - وارد يك مبارزهى عمومى شدند كه پانزده سال ادامه پيدا كرد. در ادامهى همين مبارزه، در چنين روزى بود كه همان دستگاه جبار و وابسته و فاسد و تحت تأثير سياستهاى آلوده به همان بيمارى - كه عرض خواهم كرد - دست جنايت از آستين در آورد و دانشآموزانى را به شهادت رساند. اما بالاخره، حق پيروز شد. مبارزهى محقانهى مردم ايران پيروز گرديد و آن دستگاه جبار و فاسد، مجبور شد بساط خود را جمع كند و امريكا از كشور ما برود. باز در مثل چنين روزى، خشم مقدس و حقطلبانهى يك عده جوان و دانشجوى مسلمان، حادثهى سوم، يعنى تسخير لانهى جاسوسى را پيش آورد. پس، حوادث امروز، براى ملت ايران، حوادثى است به هم پيوسته و كلاً مربوط به همين مطلبى است كه امروز مختصرى دربارهى آن عرض خواهم كرد.
آن بلاى بزرگ در جهان امروز، عبارت است از چيزى كه بنده مىتوانم آن را به نام «استبداد بينالمللى» و «ديكتاتورى جهانى» معرفى كنم. اين اسم، براى آنچه كه امروز بر ملتها مىگذرد، اسم مناسبى است. استبداد بينالمللى، مرتبهى اعلاى استكبار بينالمللى و جهانى است. استكبار جهانى معنايش اين است كه دولتها و قدرتهايى در دنيا هستند كه نسبت به ملتهاى ديگر، با برخورد استكبارى مواجه مىشوند: ثروت آنها را مىبرند، در حكومتهاى آنها به دخالت مىپردازند، در سياستهاى آنها اعمال نظر مىكنند و آنها را به اين سمت و آن سمت مىكشانند. اين، استكبار بينالمللى است. همان چيزى كه در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد و بعد در قرن بيستم به استعمار نوين مبدل گرديد، و امروز، يا در دوران اوج قدرتهاى استكبارى، به شكل استكبار جهانى درآمد، كه دنيا را بين دو قطب و دو قدرت تقسيم كرده بودند و هر كدام به نحوى ملتى را مىدوشيدند و در پنجهى خود مىفشردند.
امروز چيزى كه به استبداد بينالمللى اضافه شده، عبارت از اين است كه قدرتهاى مستكبر جهانى و در رأس آنها ايالات متحدهى امريكا، براى ملتهاى ديگر حق حرف زدن و اظهار نظر كردن هم قائل نيستند. هر كارى كه براى سياست خودشان مفيد و لازم بدانند، ولو به ضرر ملتى يا ملتهايى باشد، انجام مىدهند. مثلاً در قضيهى عراق، زير لگدهاى خودشان و به وسيلهى نيروهاى مسلح و سلاحهاى كشندهى خودشان، منطقه را خرد و خمير مىكنند و يا در مناطق گوناگون عالم، با اشاره و يا كمك آنها، انواع فجايع و جنايات انجام مىگيرد. فرض بفرماييد در فلسطين اشغالى و يا در لبنان و مناطق ديگر، آن همه فاجعهآفرينى صورت مىگيرد، اما اگر ملتى، نظرى بر خلاف اين مطالب ابراز كند يا دولتمردانى در دنيا مخالفت كنند، با استبداد و ديكتاتورى كامل، آن ملت و يا آن دولت را به انواع اتهامات متهم مىنمايند؛ براى اينكه آنها را از ميدان خارج كنند.
قدرتهاى مستكبر جهانى، وسايل و ابزارى هم دارند. راديوها، خبرگزاريها، وسايل سريعالسير انتقال خبر و تحليل، دستگاههاى استعمارى، تحليلگران سياسى و سلاحهاى كشنده و مرگبار، همه در اختيار آنهاست. خود را محق جلوه مىدهند و سعى مىكنند هر كس را كه مخالف با آنهاست، با فشار سياسى يا نظامى و اقتصادى، از ميدان خارج كنند تا آب از آب تكان نخورد. اگر از باب نمونه بخواهيم اسم بياوريم، در همين كشورهاى اسلامى ما - مثلاً در الجزاير - انتخاباتى اتفاق افتاد، جناحى پيروز گرديد و بعد با اشاره و پشتيبانى قدرتهاى استكبارى، وضع به كلى عوض شد؛ يعنى آن چيزى كه ملت خواسته بود، به كلى به عكس شد. يا همين منطقهى خونبار بوسنى هرزگوين را ملاحظه كنيد! ديگر ملتها دم از استقلال زدند، همهى آنها مورد قبول واقع شد، اما وقتى نوبت به ملت مسلمان بوسنى هرزگوين رسيد - كه اكثريت اين كشور مسلمانند و حكومت خودشان را انتخاب كردند - فاجعهآفرينى و كشتارى پيش آمد كه با سكوت تبليغاتى دنيا همراه بود. بعد هم با تبليغات كمرنگ و بىمعنى، به رها كردن متجاوز و جنايتكار انجاميد. اين، آن وضعيتى است كه بر دنيا حاكم است. يعنى فشار يك عده قدرتمند، كه اگر در صد مسأله با هم اختلاف دارند، در تقسيم دنيا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اكثريت مردم عالم، يكى هستند و با هم اختلافى ندارند. اگر در تقسيم منابع غارت زدهى جهان سوم يا كشورهاى فقير، با هم درگيرى دارند - كه دارند - اما در اصل غارت منابع و فشار روى دولتهايى كه مقاومت كنند، با هم هيچ اختلافى ندارند. يك طرف اينهايند كه در اقليتند - هم از لحاظ تعداد دولتها و هم از لحاظ آحاد مردم - يك طرف هم اكثريت دولتها و ملتهاى عالم، كه محكومند از آنها پيروى كنند!
البته ملتها مستضعفند، ناچارند و امكاناتى ندارند. بسيارى از دولتها و دولتمردان هم براى مطامع خودشان و براى چهار روز در رأس قدرت ماندن، تسليم مىشوند. اين، وضع دنياست. و اين، يعنى چه؟ يعنى ديكتاتورى. يعنى همان چيزى كه اگر در كشورى اين وضعيت به وجود آيد، اقليتى حاكم مىشود كه مقتدر است و امكانات، پول و تبليغات دارد. اينها در يك طرف قرار مىگيرند و اكثريت عظيمى كه مستضعفند، ناراضىاند، خشمگينند و مخالفند، در طرف ديگر قرار مىگيرند، كه جا دارد همهى عقلاى عالم، اين وضع را تقبيح كنند. حال همين وضعيت، در سطح جهان بهوجود آمده است و روشنفكران عالم تماشا مىكنند. نگاه مىكنند و خونسرد از آن مىگذرند. آنها مسائل جزئى را بزرگ مىكنند ولى مسألهى به اين عظمت را مورد توجه قرار نمىدهند! نويسندگان، فيلمسازان، هنرمندان و نامآوران عرصهى نويسندگى و هنرنماييهاى گوناگون در سطح عالم و عمدتاً در كشورهاى اروپايى و امريكا، ساكتند. ببينيد در دنيا چه وضعيتى است! به چيزهاى كوچك و گناهانى مىپردازند كه به نظر آنها گناه است، اگر چه كوچك است. اگر در نقطهاى از دنيا حادثهاى براى فردى اتفاق بيفتد - البته فردى كه آنها براى او ارزش حيات قائل باشند - چه جار و جنجالها به راه مىاندازند. و الّا اگر سياهپوست باشد كه ارزش حيات ندارد! مسلمان باشد كه ارزش حيات ندارد! اگر يك اروپايى يك جا گروگان گرفته شود، يا اسير شود، يا رنجى ببيند، يا احتمال اينها براى او باشد؛ شما مىبينيد نويسندگان فلان كشور، مطبوعاتچيهاى فلان كشور، خبرنگاران فلان كشور، شعراى فلان كشور، طومار امضا مىكنند و در همهى دنيا پخش مىكنند و اظهار وجود مىكنند. اما در مقابل اين حادثهى عظيم؛ يعنى حادثهى ديكتاتورى يك قدرت كوچك، ولى ثروتمند و داراى فناورى و ابزار پيشرفته كه به يك اكثريت عظيم از انسانها حق حيات نمىدهد، حق اعتراض و انتخاب و حق برخوردارى از دمكراسى نمىدهند! اين آقايان نشستهاند و تماشا مىكنند. خود همين بىاعتنايى روشنفكران هم، جزء متمم آن استبداد و ديكتاتورى جهانى است. اين، وضع دنياست.
بعد از فروپاشى شوروى، همين استبداد به نفع امريكا و بلوك غرب افزايش پيدا كرده است. بنده در دو، سه نطق بينالمللى، در مجامع بينالمللى، روى اين نكته به عنوان «سلطهى جهانى» تكيه كردم و امروز احساس مىكنم استعمال اصطلاح «استبداد جهانى» يا «ديكتاتورى بينالمللى» گوياتر است. اينها نسبت به ملتهاى عالم، ديكتاتورى به خرج مىدهند و اين، آن بلاى بزرگ امروز بشريت است. ملتها از دو حال نمىتوانند خود را بيرون نگه دارند: يا بايد تسليم شوند، و آن، چيزى است كه متأسفانه دولتها آن را مىخواهند كه غارت بشوند و آيندهاى براى آنها نماند و به اين ترتيب به پيشرفت همين روال استعمارى و استبدادى در سطح عالم كمك مىكنند. اما راه ديگر اين است كه ملتها بايستند و مبارزه كنند. با چه كسى مبارزه كنند؟ طرف مبارزه، اگر چه يك جنس است، اما مختلف است. بايد با آن دستگاه و جهتى كه ديكتاتورى جهانى را تقويت مىكند، مبارزه كنند. گاهى با يك دولت است، گاهى با يك دولت ديگر است. گاهى با خود امريكاست و گاهى با روشهايى است مجاهدانه و همراه با از خود گذشتگى؛ مثل آنچه كه در فلسطين و لبنان اتفاق مىافتد. اينها مبارزات ملتهاست. اين مبارزات بحق است يا نه؟ آيا با انصافهاى عالم مىتوانند مبارزهى يك ملت يا آحادى از ملت را كه در مقابل آن موج عظيم قدرت، مىخواهد مقاومت كند، مورد ملامت قرار دهند؟
تأسفآور اين است كه تبليغات جهانى، عليه اين مبارزهها و مقاومتهاست. تبليغات جهانى، ملتهاى مبارز را با انواع و اقسام تهمتها متهم مىكند، براى اينكه آنها را از ميدان خارج كند. يكى از اين تهمتها، موضوع «حقوق بشر» است كه مثل ابزارى در دست قدرتهاى جهانى است، تا اگر ديدند دولتى با نظرات آنها مخالفت مىكند، آن دولت را - و اگر لازم شد آن ملت را - متهم كنند. يك ملت را هم گاهى متهم مىكنند! متهم مىكنند به نقض حقوق بشر و به طرفدارى از تروريسم! امروز شما مىبينيد نسبت به جمهورى اسلامى ايران، زدن چه تهمتهايى را شروع كردهاند! همين تهمت نقض حقوق بشر و از اين قبيل چيزها، كه ساخته و پرداختهى مغزهاى خبيث تحليلگران آنهاست و فعالان تحليل سياسى در اختيارشان قرار مىدهند. كسانى هستند كه مىنشينند و براى ملتها و دولتها چيزهايى را مىسازند و خلق مىكنند. اينها، ابزارهايى در دست آنهاست.
آنچه را كه به ملتها به صورت اتهام وارد كردهاند، كمتر از آن چيزى نيست كه به دولتها به صورت اتهام وارد مىكنند. در همين نظام جمهورى اسلامى، اينها به ملت ايران، بارها تهمت زدهاند. مسأله اين نيست كه اينها با دولتمردان جمهورى اسلامى مخالفند. اينها با ملت ايران مخالفند! همينها بودند كه مىگفتند: «كسانى كه در نماز جمعه شركت مىكنند - آن اجتماعات ميليونى نماز جمعه، با آن شورى كه در اوايل انقلاب بود - پول مىگيرند و مىآيند!» اين، اهانت به يك ملت نيست؟ يك ملت را كهنه پرست خواندن، يك ملت را متعبد به امور غير منطقى دانستن، يك ملت را دگم معرفى كردن؛ اينها اهانت به يك ملت نيست؟ جرم اين ملت چيست؟ اين است كه در آن مبارزهى روياروى، انتخاب دوم را قبول كرده است.
حالا اين شخص جديدى كه در صحنهى سياست امريكا، ممكن است روى كار بيايد، با فاصلهى چند روز، باز شعار حقوق بشر را مطرح خواهد كرد و دنيا شاهد تكرار همين صحنهى مفتضح خواهد بود كه ديگران را متهم به نقض حقوق بشر كنند. امروز در دنيا چه كسى نقض حقوق بشر مىكند؟ حقوق بشر را كسى نقض مىكند كه از اسرائيل غاصب حمايت مىكند. آيا آنچه كه امروز در فلسطين مىگذرد، بزرگترين نمونهى نقض حقوق بشر نيست!؟
چرا اينها اعتراض نمىكنند؟ اگر اينها طرفدار حقوق بشرند، چرا به اسرائيل كمك مىكنند؟ آنچه كه امروز در شرق اروپا مىگذرد - در همين منطقهى بوسنى هرزگوين - آيا فجيعترين و شنيعترين نمونهى نقض حقوق بشر نيست؟! آيا كسانى از دستگاههاى غير مسؤول دنيا، نرفتند آنجا و گزارش نياوردند و نگفتند كه چه فجايعى اتفاق مىافتد؟! همه خبر ندادند كه زمستان اينها زمستان سخت و مهلكى است!؟ عكسها را نديدند!؟ فيلمها را نشان ندادند!؟ اردوگاهها را توصيف نكردند!؟ چرا وارد نمىشوند؟! چرا محكوم نمىكنند؟! چرا از زبان فراتر نمىروند؟! چرا وقتى كه سياستهاى خودشان مطرح است و پاى اسلام و مسلمين و مستضعفين در ميان نيست، آنطور لشكركشى مىكنند كه در قضيهى كويت كردند؟! آنجا براى امريكا مشكلى وجود نداشت. به خرج ديگران وارد كشورى شدند و جنگ و بمباران كردند. عراق خراب بشود كه به ضرر آنها نيست! كويت ويران بشود كه به ضرر آنها نيست! اما آيا حاضرند چنين چيزى را در ايالات و مرزهاى خودشان؛ در كشورهاى خودشان تحمل كنند؟
در خليجفارس آنطور فاجعهآفرينى به راه انداختند و محيط زيست را كه اين قدر از آن دم مىزنند، از بين بردند. اما آيا حاضرند در مناطق زيست خودشان چنين كارى انجام گيرد؟! اينها به فكر حقوق بشر نيستند. اگر به فكر حقوق بشر بودند، وضع دنيا دگرگونه بود؛ رابطهى آكل و مأكول بين آنها و ملتها وجود نداشت و اين همه فشار بر ملتهاى ضعيف وارد نمىآمد. مسأله اين نيست. اين شعار، شعار مفتضحى است. خوب است اين شعار را اينها ديگر ندهند. دنيا گوش نخواهد داد؛ كسى اعتنا نخواهد كرد. باز نيايند بگويند كه «موضوع حقوق بشر در دنيا مطرح شد» و التزاماتى براى ملت ايران درست كنند. اينها كيستند كه حقوق بشر را مطرح كنند؟! اينها دشمنان حقوق بشرند. اينها ناقضين حقوق بشرند. منتها وقيحند؛ پررو هستند. بلندگوها هم دست آنهاست. هر كس را بخواهند، متهم مىكنند. مثل اينكه يك انسان فاسق فاجر بدكارهى منحرف، در كنارى بايستد و انسانهاى پاكدامن را متهم به فسق و فجور و بدرفتارى و ناپاكدامنى كند! امروز در مسألهى حقوق بشر، وضعيت اينطور است. اين، وضعيت دنياست. تنها جايى در دنيا كه ملت و دولت، متفقاً و متحداً، در مقابل اين سياست زورگويانه ايستادهاند، ايران اسلامى عزيز شماست.
در جاهاى ديگر، اگر دولتها مشاهده كنند كه در ملتها انگيزهى مقاومت وجود دارد، به آنها كمكى نمىكنند. دولتهايى را هم مىشناسيم كه احساسات ضد سلطهگرى دارند - اينطور نيست كه همهى دولتها، آن طرفى باشند - اما جرأت نمىكنند. نه جرأت مىكنند خودشان اقدامى كنند و نه جرأت مىكنند ملتهايشان را به اقدامى وادار كنند. در حالى كه اين اشتباه است. اقدام ملتها اقدامى است كه دشمن مستكبر و مستبد نمىتواند هيچ پاسخى به آن بدهد. اقدام ملتها، اقدامهاى شكننده است. چرا ملتها را وارد صحنه نمىكنند؟
ملت ما بحمداللَّه در صحنه است. ملت ما، امروز نقطهى اميد يگانهاى است كه در ميان ملتهاى زير ستم، مثل ستارهاى مىدرخشد. مواظب باشيد اين نقطهى اميد براى ملتها كور نشود و اين ستارهى درخشان، روزبهروز نور اميد را به دل ملتها بيشتر بتاباند. اين، وظيفهى تاريخىملت ماست. گمان نكنيد اگر مبارزهى ملت ايران سر نمىگرفت و نمىايستاد، براى او در محيط زندگى مشكلاتى وجود نمىداشت. اين، تبليغ آنهاست. مبادا چنين تصور شود كه اگر ملت ايران تسليم زور، تسليم امريكا و تسليم استبداد جهانى گردد، حال و زندگى خوبى خواهد داشت. اين اشتباه است. نگاه كنيد به كشورهايى كه تسليم شدند؛ ببينيد چه روزگارى دارند. نمىخواهم از اين كشورها اسم بياورم. ببينيد چه وضع فاجعهبارى در اين كشورها حاكم است. اگر عزتى هست، اگر رفاهى هست، اگر آزادى و استقلالى هست، در سايهى ايستادگى مقابل استكبار جهانى است.
بيشترين اميد من در اين مورد، به شما جوانان است. حرف دربارهى شما جوانان بسيار است؛ ولى امروز، مجال نيست. شما هم مىخواهيد برويد و انشاءاللَّه به تظاهرات امروز ملحق شويد. نمىخواهم وقت را بگيرم. اجمالاً عرض مىكنم: شما دانشجويان و دانشآموزان - چه پسران و چه دختران - وظايف سنگينى بر دوش داريد. غير از وظيفهى درس خواندن، كه وظيفهى دانشجويى و دانشآموزى است؛ وظيفهى انقلابى بر دوش داريد، وظيفهى اسلامى و دينى هم بر دوش داريد. چه در محيط دانشگاهها و چه در محيط مدارس. اين مبارزه، مبارزهى امروز و يك روز و دو روز و يك سال و دو سال نيست؛ مبارزهى نسلهاست. آن نسلى كه از مبدأ و آغاز انقلاب فاصله گرفته است، اگر بخواهد ايران را به عزت برساند و بسازد و عظمت ببخشد و الگوى زندهاى در مقابل ملتهاى ديگر قرار دهد و بينى استكبار را به خاك بمالد، بايد يك نسل انقلابى و اسلامى و متدين باشد و آن، شما هستيد. امروز دانشجوييد، امروز دانشآموزيد و فردا گردانندگان چرخهاى اين كشوريد. امروز خودتان را بسازيد. دانشگاهها را بسازيد. محيط دانشگاه را محيط انقلابى و اسلامى كنيد. محيط دبيرستانها را نيز همينطور. نمىبينيد كه دشمن، بيشترين توجهش را به اين محيطها معطوف كرده است!؟ اين، براى چيست؟ براى اين است كه از اين محيطها مىترسد. در محيط دانشگاه، جوانان انقلابى و مسلمان بايد مانند يك دست، مانند يك تن، با يك فكر - فكر اسلام و انقلاب - حركت كنند. محيط را محيط انقلابى و اسلامى كنيد. از هر چيزى كه مخلِ به اين يگانگى در راه خدا و در راه انقلاب باشد پرهيز كنيد، تا بتوانيد دانشگاهى را بسازيد كه فرداى ايران را تأمين كند؛ جمهورى اسلامى را در مقابل دشمنان و بدخواهان و ملت ايران را در مقابل دوستان و اميدواران عالم روسفيد كند. محيط دبيرستانها نيز همينطور.
جوانان مسلمان و بچههاى مؤمن ما، در اين انقلاب نقش داشتند. امروز سالروز به خون غلتيدن عدهاى از همين دانشآموزان است. رژيم منحوس پهلوى هم با دانشآموز مؤمن و انقلابى، مخالف بود و مىخواست او را يا ضايع و فاسد كند، يا اگر نشد، بكشد. امروز خوشبختانه استكبار و استبداد جهانى، دستش نمىرسد كه به دانشآموزان عزيز ما آسيب جسمانى برساند. بحمداللَّه سدى به ارتفاع جمهورى اسلامى جلو تجاوز دشمن را با قدرت گرفته است. اما ممكن است از لحاظ تضييع و افساد معنوى، بتواند كارى انجام دهد. بايد مواظب بود. اين تكليف بردوش شماست.
امام بزرگوار، چند صباحى را در ميان ما زندگى كرد. هميشه همينطور است. فرد كه ابدى نيست. فرد بايد بتواند وظيفهى خودش را در مدت عمر كوتاهش در همين چند صباح، انجام دهد. امام رفت و همهى ما رفتنى هستيم. اما اين انقلاب ماندنى است. اين ملت ماندنى است. اين كشور ماندنى است و عزت و استقلال ما، انشاءاللَّه پايدار است. و اين، به كمك شما جوانان و با خودسازى شما شدنى است. خودتان را بسازيد.
همهى آن توطئهها و دشمنيها و خباثتها كه ذكر شد، در مقابل اراده و عزم ملتها، پوچ و هيچ است. هيچ كار نمىتوانند بكنند. اين، دولتها هستند كه آسيبپذيرند؛ آن هم دولتهايى كه به مردم متكى نباشند. دولتها هم، اگر به مردم متكى باشند، مثل دولتهاى جمهورى اسلامى خواهند شد كه مشاهده كردهايد، بحمداللَّه محكم و قوى بودند. دولتهايى كه به مردم خوشان متكى نيستند، آسيبپذيرند و مجبورند با امثال امريكا بسازند، براى اينكه بمانند! اما ملتها و دولتهاى متكى به ملتها، آسيبپذير نيستند. اين، براى ما و براى همهى ملتها يك درس است. ما مىتوانيم بينى استكبار را به خاك بماليم. ما مىتوانيم مانع از نفوذ استبداد جهانى باشيم.
بالاتر عرض كنم: ما مىتوانيم دژ استبداد جهانى را، در سطح بينالمللى، بشكنيم. البته با صبر، با حوصله، با استمرار مبارزه و تلاش، اين كارها شدنى است. يك روز، قدرت شوروى را هم كسى خيال نمىكرد از بين برود، اما ديديد كه رفت. ملتها مىتوانند معجزهها كنند، و اين معجزه، انشاءاللَّه، به وقوع خواهد پيوست. من همهى شما جوانان و عزيزان را به خدا مىسپارم و اميدوارم كه موفق باشيد. توصيهى پايبندى به اسلام و روش انقلاب را، در هيچ حالى از حالات، فراموش نكنيد، و اين روز را انشاءاللَّه، گرامى بداريد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته