بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
مناسبت سيزدهم آبان بيش از همه متعلق است به زبدهترين جوانان كشور ما؛ به دانشجويان، به دانشآموزان. اين جلسه هم كه يك نمونهاى از اجتماع عظيم جوانان كشور در سراسر اين ميهن الهى است، جلسهى سرشار از معرفت، بصيرت و لبالب از شور و شوق به آرزوها و آرمانهاى بزرگ انقلابى است. براى من هم اين يكى از شيرينترين فرصتهاست كه با شما جوانان عزيزم، فرزندان عزيزم ديدار ميكنم و چند جملهاى از مطالبى كه بايد ميان ما مطرح باشد، در اينجا مطرح ميكنم.
مناسبتهاى تاريخى غالباً حكم يك نماد و يك سمبل را دارند. روز سيزده آبان به خودى خود با روزهاى قبل و روزهاى بعد تفاوتى ندارد؛ اما يك نماد است. نماد يعنى چه؟ يعنى يك رمزى كه پشت سر خود، در دل خود، معانى فراوانى نهفته دارد. انسان يك كلمه بر زبان مىآورد، معانى و حقايق بسيارى در دل اين كلمه هست؛ سيزده آبان از اين قبيل است. اين روز يك نماد است و عقبهى وسيعى دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلى كه به هيچ وجه تاريخى نيستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب مىآيند. يك نگاهى بكنيم به مناسبتهاى اين روز.
اولين مناسبت اين روز اين است كه در سال 1343 در مثل يك چنين روزى، امام بزرگوار ما را تبعيد كردند. چرا تبعيد كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در يك سخنرانى پرشور كه در قم ايراد شد و بعد بلافاصله به وسيلهى نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، يك حق ملى را مطالبه كردند. آن حق ملى، شكستن قانون ظالمانهى كاپيتولاسيون بود. خوب است نسل جوان ما اينها را بروشنى بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاههائى عبور كردهايم كه حالا به اينجا رسيدهايم.
آمريكائىها چند ده هزار مأمور در ايران داشتند - حالا رقم دقيقش مهم نيست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بيشتر - اينها مأمورين سياسى بودند، امنيتى بودند، نظامى بودند؛ در داخل مجموعهى مديريت ايران - چه در ارتش، چه در سازمانهاى اطلاعاتى، چه در بخشهاى برنامهريزى، چه در بخشهاى گوناگون ديگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ايران ميگرفتند، اما براى آمريكا كار ميكردند. اين كار بدى بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژيم طاغوت پهلوى به خاطر وابستگىاش به آمريكا، به خاطر مزدورىاش براى آمريكا، بتدريج در طول چند سال اينها را داخل كشور آورده بود. تا اينجاى كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، يك چيز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف اين بود كه آمدند در مجلس شوراى ملى و مجلس سناى آن روز تصويب كردند كه مأمورين آمريكائى از دادگاههاى ايران و امكانات قضائى و امنيتى ايران معافند. يعنى اگر فرض كنيد يكى از اين مأمورين جرم بزرگى در ايران مرتكب شود، دادگاههاى ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ اين اسمش كاپيتولاسيون است. اين نهايت ضعف و وابستگى يك ملت است كه بيگانگان بيايند در اين كشور، هر كارى دلشان ميخواهد، بكنند؛ دادگاههاى كشور و پليس كشور اجازه نداشته باشند اندكتعرضى به اينها بكنند. آمريكائىها اين را از رژيم طاغوت خواستند، رژيم طاغوت هم دودستى تقديمشان كرد: قانون كاپيتولاسيون.
البته بىسر و صدا اين كارها را ميكردند، نميگذاشتند در مطبوعات انعكاس پيدا كند؛ ولى امام اطلاع پيدا كردند. امام در سخنرانى قبل از سيزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فرياد كشيدند كه اين چه قانونى است. تعبير امام اين بود كه اگر يك مأمور دونپايهى آمريكائى در كشور، يك مرجع تقليد را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشين زير بگيرد و هر جنايتى انجام بدهد، قوانين ايران نسبت به اين مأمور كاملاً خنثى هستند؛ هيچ كسى حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمريكائىها ميدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار ميكردند. امام در مقابل اين قانون ظالمانه فرياد كشيد. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماههى امام چند ماهى بود كه تمام شده بود. امام ايستاد و فرياد خفتهى ملت ايران را به گوش همگان رساند. البته خيلى از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ايران اينجور دارد تحقير ميشود، اما امام اطلاع داشت. ديدهبان حقيقى منافع و مصالح يك كشور اينجور است؛ وقتى اطلاع پيدا ميكند كه چه بلائى دارند سر ملت مىآورند، چطور دارند ملت را تحقير ميكنند، چطور دارند شرف يك ملت را پامال ميكنند، ساكت نميماند؛ فرياد ميزند. آن روز، فرياد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگير كردند و به تهران آوردند. امام را در ايران هم نگه نداشتند؛ ايشان را به تركيه تبعيد كردند. اين، حادثهى اول.
پس سيزده آبان، اينجا شد نماد دو حقيقت بزرگ، دو حقيقت بسيار حساس و خطير: يكى طمعورزى آمريكائىها؛ كه اگر يك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اينجا پيش مىآيند كه يك قانون ظالمانهاى مثل كاپيتولاسيون را بر اين ملت تحميل ميكنند. هدف سلطههاى استكبارى اين است. اينجور نيست كه روابط دولتى مثل دولت آمريكا با يك كشورى كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادى باشد؛ نه، از نظر خود آمريكائىها، رابطهى بين آمريكا و كشورهاى به قول خوشان جهان سوم، رابطهى ارباب و رعيت است؛ آنها اربابند، اينها رعيتند. آنها هر اختيارى در اين كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگيرند، منافع آمريكا را در اينجا تأمين كنند، ملت را هم اينجور تحقير كنند.
يك استوار آمريكائى توى گوش يك امير ارشد ارتش ايران ميزد، كسى هم جوابگويش نبود! توى همين پادگانهاى گوناگون كشور، وقتى يك نظامى دونپايهى آمريكائى با يك افسر ارشد ايرانى روبهرو ميشد، مثل يك ارباب حرف ميزد! ارتشىها ناراحت بودند، جرأت نميكردند؛ اما كارى نميتوانستند بكنند. اين مطلب اول است، كه سيزده آبان نماد استكبار آمريكائى است؛ نماد روح تعدى و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ايران است.
رؤساى جمهور آمريكا در دورههاى مختلف بعد از پيروزى انقلاب خيلى دولّا راست شدند، خيلى حرفهاى چرب و نرم زدند، شايد بتوانند اين راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائى ميزنند، اما باطن قضيه همان پنجهى چدنى است كه من گفتم در زير دستكش مخملى پنهان شده است.
پس سيزده آبان يادآور يك حقيقت تلخ و بسيار مهم است و آن حقيقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهاى استكبارى و سلطههاى استكبارى. آحاد ملتهاى كشورهاى گوناگون - از جمله ملت ما - بايد هرگز اين را از ياد نبرند؛ بدانند اين چهرهاى كه در آنجا قرار گرفته است، چهرهى متجاوز است، چهرهى متعرض است، قصد پيشروى دارد؛ تا اينجا كه شرف يك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسى بكند، تجاوز عرضى بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسى هم نتواند از او سؤال كند و توضيح بخواهد.
دومين مطلبى كه سيزده آبان نماد آن محسوب ميشود، فرياد رساى امام بزرگوار ماست. آن فرياد، سالمترين و پاكيزهترين فريادها بود كه از پاكترين حلقومها بيرون آمد. خيلىها ممكن است گوشه و كنار يك حرفى بزنند، يك چيزى بگويند، يك اعتراضى بكنند؛ ليكن حلقومى كه فرياد سيزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكيزهترين حلقومها بود. اولاً اين فرياد، برخاستهى از حس دين بود؛ ثانياً برخاستهى از آن عِرق پاكيزهى مسلمانى و ملى بود - نميتوانست تسلط دشمن را بر اين ملت تحمل كند - ثالثاً فريادى متكى به حمايت عمومى مردم بود. گفتم؛ با اينكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتى فرياد امام بلند شد، مردم حمايت كردند. همان حمايتها بود كه چهارده سال بعد به پيروزى انقلاب اسلامى انجاميد. آن فرياد پاكيزه مثل فرياد رسائى بود كه پيامبران الهى در ميان مردم سر دادند و مردم و دلهاى مردم را جذب كردند. امام يك چنين حركت عظيمى را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزينهاش شد؛ امام را از خانه و زندگى و خانواده و دوستان و نزديكانش جدا كردند و به يك گوشهى دنيا تبعيد كردند. پس مطلب دوم هم اين بود كه سيزده آبان نماد يك چنين فريادى است.
مطلب بسيار مهم سومى كه پشت سر اين نماد قرار دارد، قضيهى دانشآموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهاى ما، نوجوانهاى ما، دانشآموزان دبيرستانى ما به عنوان پاكترين و بىآلايشترين قشرها توى ميدان آمدند و كشته شدند. سيزده آبان روز كشتار دانشآموزان است توى همين خيابانهاى تهران. وقتى اين نوجوانها و جوانها توى ميدان آمدند و فرياد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمريكا از اينها انتقام گرفتند؛ روى اينها آتش گشودند، خون اينها روى اسفالت خيابانهاى تهران ريخت و آن را رنگين كرد. اين هم مطلب مهمى است؛ نه فقط به خاطر اينكه تعدادى جوان و نوجوان به شهادت رسيدند - البته اين مهم است - بلكه به خاطر اين نكتهى مهمتر كه حركت عظيمى كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه يك عده جوان پاكيزهى دانشآموز را توى ميدان مىآورد، احساس مسئوليت ميكنند، احساس تعهد ميكنند و در مقابل سرنيزهى دستگاه جبار و طاغوت مىايستند. در دنيا اينجور چيزى كمنظير است.
امروز هم همينجور است. امروز هم دانشآموزان دبيرستانى ما در كنار دانشجويان، در كنار قشرهاى ديگر، در كنار بسيج و در جاهاى ديگر، جزو پيشقدمترين گروههاى اجتماعى ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانشآموزان جزو پيشروان و خطمقدمها محسوب ميشدند. شما اگر با خانوادههاى شهدا تماس بگيريد - من با خيلى از اينها تماس دارم و مىبينم - و از آنها بپرسيد جوانتان چند ساله بود، ميگويند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. اين يعنى چه؟ يعنى احساس تعهد، روحيهى انقلابى، احساس مسئوليت ناشى از روشنبينى و بصيرت به اينجا رسيده كه جوان دانشآموزِ اين ملت وسط ميدان مىآيد، سينهى خودش را سپر ميكند، از همهى آرزوهاى جوانىاش ميگذرد، براى اينكه آرمانهاى بزرگ و هدفهاى الهى و اسلامى را در جامعه تحقق ببخشد. اين هم حادثهى بزرگ ديگرى بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسيار عظيم ديگرى كه پشت سر كلمهى سيزده آبان قرار دارد. سيزده آبان نماد اينهاست.
آخرين قضيهاى كه در سيزده آبان پيدا شد، تسخير لانهى جاسوسى بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعيد امام و شهادت دانشآموزان، باز هم جوانها آمدند كارى كردند كه دنيا را خيره كرد و آمريكا را به زانو درآورد. اين واقع قضيه است؛ اينها شعار نيست. شما بدانيد؛ آن روزى كه لانهى جاسوسى تسخير شد، دولت آمريكا آبرو و اعتبار و هيمنهاش چندين برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنيد كه آمريكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً عليه آمريكا دشنام ميدهند و آنها را نفرين ميكنند. آن روز اينجور نبود؛ آن روز آمريكا در دنيا يك هيمنهى ابرقدرتىِ درجهى يك داشت. جوان دانشجوى ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبهى اصلى جبههى مقاومت ملت ايران، سفارتخانهى آنچنان آمريكائى را تسخير كرد؛ كسانى را كه آنجا بودند، زندانى كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكى گفتند عناصرى از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمريكا؛ ليكن آن عناصر اصلى تا مدتى طولانى در اينجا ماندند. اين هم حركت عظيمى بود كه قدرت آمريكا را در دنيا متزلزل كرد؛ آمريكاى با آن هيمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائى رسيد كه رئيس جمهور آمريكا براى نجات اين گروگانها دست به حملهى نظامىِ پنهانى و شبانه به ايران زد. جاسوسانشان را در اينجا بسيج كردند، مقدمات فراوانى فراهم كردند، آدم ديدند، جا ديدند، با هليكوپتر و هواپيما حمله كردند، آمدند كه طبس پياده شوند و از آنجا بيايند و به خيال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجراى معروف طبس اتفاق افتاد، خداى متعال آبروى اينها را برد، هواپيماها و هليكوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضاياى سيزده آبان اينهاست.
سيزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبهى خود معانى فراوانى دارد؛ كه اين معانى، همه براى ما درس است؛ بايد اينها را به ياد داشته باشيم: طمعورزى آمريكا، وابستگى رژيم طاغوت به آمريكا و فساد آن دستگاه، ايستادگى ايمانِ متكى به بصيرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابى در مقابل هيمنه و چهرهى آرايش كرده و بزك كردهى آمريكا؛ اينها همه در دل كلمهى سيزده آبان است. پس سيزده آبان يك حرف كوچكى نيست.
حالا شما يك تأملى بكنيد؛ سال گذشته - سال 88 - در روز سيزده آبان يك جمعيت محدود نگونبختى آمدند توى خيابانهاى تهران، عليه سيزده آبان شعار دادند، براى اينكه شايد بتوانند اين مناسبت بزرگ را به لجن بكشند. البته آنها شكست خوردند، معلوم هم بود شكست ميخورند - اين واضح بود - اما ببينيد پشت سر حركت آنها چى بود؟ آنها با چى داشتند مقابله ميكردند؟ با اين نماد كه پشت سر آن اين مفاهيم بزرگ هست، مقابله ميكردند. در واقع آنها با اين مفاهيم مقابله ميكردند. ميخواستند هيمنهى آمريكائى را بار ديگر زنده كنند. آنها ميخواستند بر روى سلطهطلبى و دخالتطلبى آمريكا پرده بكشند. آنها ميخواستند حركت عظيم ملت ايران را در مقابل آن ظلم بزرگ زير سؤال ببرند.
وقتى انسان ميفهمد معناى سيزده آبان چيست، ميفهمد آن كسانى كه به خيال خودشان ميخواستند سيزده آبان را خراب كنند، كىاند، چىاند و هدفهاشان چيست. اين بصيرتى كه ما تكرار ميكنيم، تأكيد ميكنيم، اين است. بايد تأمل كرد، دقت كرد.
من به شما جوانان عزيز عرض بكنم؛ امروز شما خط مقدم حركت ملت ايرانيد. ملت ايران به قلههائى چشم دوخته است و به سمت آن قلهها دارد حركت ميكند. دوست و دشمن اعتراف ميكنند كه ملت ايران بسرعت دارد به سمت قلهها ميرود. البته راه هنوز خيلى طولانى است؛ سادهانديشى نبايد كرد. راهى كه ما در پيش داريم، راه يكساله و دو ساله نيست؛ راه بلندمدت است؛ اما دارد حركت ميكند. تا حركت نباشد، رسيدن به هدف ممكن نيست. با نشستن و آرزو كردن و خميازه كشيدن، هيچ كس به هدف نميرسد؛ بايد پا در راه نهاد، با عزم راسخ پيش رفت. ملت ايران دارد اين كار را ميكند.
در زمينهى علمى، در زمينهى فناورى، در زمينهى سياسى، در زمينهى خدمات گوناگون، در زمينهى عمران كشور، ما به پيشرفتهاى چشمگيرى دست يافتهايم. امروز خوشبختانه سرتاسر كشور مثل يك كارگاه بزرگ است كه در همه جايش دارد كار انجام ميگيرد، خدمت انجام ميگيرد، كارهاى عمرانى انجام ميگيرد؛ هم كارگزاران ايرانى مهارت و خبرويت و تجربه پيدا ميكنند، هم مردم بهرهمند ميشوند، هم ما از ديگران بىنياز ميشويم.
در گذشته اگر ميخواستند توى اين شهر يك پل بسازند، بايد كارشناس فرنگى مىآمد؛ اگر ميخواستند يك سد بسازند، بايد منت چند دولت خارجى را ميكشيدند؛ كارهاى پيچيدهتر كه جاى خود دارد. امروز ملت ايران از اين جهات بىنياز است؛ نيروى انسانى غنى، سرشار، بااستعداد و انبوه دارد؛ مديران دلسوز و علاقهمند و كارآمد دارد. ملت دارد پيش ميرود. اما آن مجموعهاى كه جلوى اين حركت عظيم قرار دارد، چه كسانى هستند؟ آنها جوانها هستند، دانشجويانند، دانشآموزانند، طلاب جوانند. جوانها هستند كه دارند اين حركت را به پيش ميبرند. موتور اين حركت عظيم، اين قطار عظيمى كه دارد همينطور پيش ميرود، جوانهايند.
البته مديران كارآمد و كارآزموده و مجرب لازمند. تكيهى روى جوانها معنايش اين نيست كه ما به آدمهاى تجربه كرده و عمر گذرانده و مراحل ديده و مو سفيد كرده بىاحترامى كنيم؛ نه، آنها هم وجودشان واجب و لازم است؛ اما تا جوانها نباشند، اين حركت انجام نميگيرد. امروز به توفيق الهى، به حول و قوهى الهى جوانها حاضرند، در صحنهاند؛ اين خيلى چيز مهم و بزرگى است. شما جوانها خط مقدم اين حركت هستيد؛ هم در ميدانهاى سياسى، هم در ميدانهاى اقتصادى، هم در ميدانهاى علم.
در ميدان سياسى، فتنهى سال 88 را جوانهاى ما خواباندند. بيش از عوامل گوناگون ديگر، جوانهاى ما، همين شما دانشآموزها، همين شما دانشجوها نقش داشتيد؛ والّا فتنه، فتنهى بزرگى بود. من به شما عرض كنم؛ چند سالى كه بگذرد، آن وقت قلمهاى بسته شدهى آگاهان بينالمللى روان خواهد شد، باز خواهد شد، خواهند نوشت. ممكن است من آن روز نباشم، اما شماها هستيد؛ خواهيد شنيد، خواهيد خواند كه چه توطئهى بزرگى پشت فتنهى سال 88 بود. اين فتنه خيلى چيز مهمى بود، قصدشان خيلى قصد عجيب و غريبى بود؛ در واقع ميخواستند ايران را تسخير كنند. اينهائى كه عامل فتنه بودند - توى خيابان، يا بعضى از سخنگويانشان - اغلب ندانسته وارد اين ميدان شده بودند؛ اما دستهائى اينها را هدايت ميكرد، نميفهميدند. حالا اين كه چطور بعضىها وارد اين ميدان شدند، چطور ندانسته به دشمن كمك كردند، خودش تحليلهاى دقيق روانشناختى دارد؛ اما واقعيت قضيه اين است كه عرض كردم. اين مسئله خيلى كار بزرگى بود؛ اين كار را شما جوانها به سامان رسانديد.
توى صحنه بمانيد عزيزان من! كشور مال شماست. اين قلههائى كه قبلاً گفتم، متعلق به شماست. در دورانى كه شما به كمال سنى رسيديد، انشاءاللَّه اين قلهها را خواهيد ديد و براى ملت خودتان افتخار خواهيد آفريد. البته هيچ حركتى هرگز تمام شدنى نيست. حركت به سمت قلهها همچنان ادامه دارد و هيچ وقت متوقف نميشود. مهم اين است كه يك ملت ياد بگيرد، عادت كند و براى حركت به سمت كمال و تعالى، عزم راسخ كند. اين عزم نبايستى هيچ وقت سستى پيدا كند.
امروز خوشبختانه جمهورى اسلامى و ملت عزيزى كه پشت سر اين جمهورى هستند و آن را دارند پاسدارى ميكنند، از هميشه قوىترند، از هميشه تواناترند. امروز راه ما از هميشه روشنتر است و ميدانيم داريم چه كار ميكنيم؛ ميفهميم به كجا داريم ميرويم؛ دوستانمان را ميشناسيم، دشمنانمان را هم ميشناسيم.
دشمنان ملت ايران امروز از هميشهى گذشتهى خودشان ضعيفترند، منفورند، دچار مشكلاتند؛ دچار مشكل اقتصادىاند، دچار مشكل سياسىاند، انواع و اقسام مشكلات را دارند. البته اين معنايش اين نيست كه خيالمان راحت شود، سر روى بالش نرم بگذاريم و فراموش كنيم؛ نه، هرگز «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد»؛ هميشه بايد به ياد داشته باشيد كه دشمن در كمين است، مواظب است؛ اما بدانيد دشمن امروز نميتواند از روشهاى گذشته استفاده كند. امروز ملت ايران هوشيار است؛ جوانهاى ما هوشيارند، آگاهند، بيدارند. بيشترين مجموعهى جوان اين كشور امروز در خدمت همين هدفها هستند؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط بازار، چه در محيط دانشآموزى، چه در محيطهاى روحانى؛ در همهى محيطها جوانها وارد كارند.
پروردگارا! اين جوانها را مشمول لطف و رحمت خود قرار بده. پروردگارا! صلاح را بر اين كشور حاكم كن. پروردگارا! ما را، قشرهاى مختلف را، آنچنانى كه اسلام خواسته است و اسلام مىپسندد، تربيت بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در پيروزىهاى فراوانش مدد بفرما. پروردگارا! دعاى ولىعصر (ارواحنا فداه) را پشتيبان اين ملت و شامل حال اين ملت و مقبول درگاه خود قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
مناسبت سيزدهم آبان بيش از همه متعلق است به زبدهترين جوانان كشور ما؛ به دانشجويان، به دانشآموزان. اين جلسه هم كه يك نمونهاى از اجتماع عظيم جوانان كشور در سراسر اين ميهن الهى است، جلسهى سرشار از معرفت، بصيرت و لبالب از شور و شوق به آرزوها و آرمانهاى بزرگ انقلابى است. براى من هم اين يكى از شيرينترين فرصتهاست كه با شما جوانان عزيزم، فرزندان عزيزم ديدار ميكنم و چند جملهاى از مطالبى كه بايد ميان ما مطرح باشد، در اينجا مطرح ميكنم.
مناسبتهاى تاريخى غالباً حكم يك نماد و يك سمبل را دارند. روز سيزده آبان به خودى خود با روزهاى قبل و روزهاى بعد تفاوتى ندارد؛ اما يك نماد است. نماد يعنى چه؟ يعنى يك رمزى كه پشت سر خود، در دل خود، معانى فراوانى نهفته دارد. انسان يك كلمه بر زبان مىآورد، معانى و حقايق بسيارى در دل اين كلمه هست؛ سيزده آبان از اين قبيل است. اين روز يك نماد است و عقبهى وسيعى دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلى كه به هيچ وجه تاريخى نيستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب مىآيند. يك نگاهى بكنيم به مناسبتهاى اين روز.
اولين مناسبت اين روز اين است كه در سال 1343 در مثل يك چنين روزى، امام بزرگوار ما را تبعيد كردند. چرا تبعيد كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در يك سخنرانى پرشور كه در قم ايراد شد و بعد بلافاصله به وسيلهى نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، يك حق ملى را مطالبه كردند. آن حق ملى، شكستن قانون ظالمانهى كاپيتولاسيون بود. خوب است نسل جوان ما اينها را بروشنى بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاههائى عبور كردهايم كه حالا به اينجا رسيدهايم.
آمريكائىها چند ده هزار مأمور در ايران داشتند - حالا رقم دقيقش مهم نيست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بيشتر - اينها مأمورين سياسى بودند، امنيتى بودند، نظامى بودند؛ در داخل مجموعهى مديريت ايران - چه در ارتش، چه در سازمانهاى اطلاعاتى، چه در بخشهاى برنامهريزى، چه در بخشهاى گوناگون ديگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ايران ميگرفتند، اما براى آمريكا كار ميكردند. اين كار بدى بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژيم طاغوت پهلوى به خاطر وابستگىاش به آمريكا، به خاطر مزدورىاش براى آمريكا، بتدريج در طول چند سال اينها را داخل كشور آورده بود. تا اينجاى كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، يك چيز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف اين بود كه آمدند در مجلس شوراى ملى و مجلس سناى آن روز تصويب كردند كه مأمورين آمريكائى از دادگاههاى ايران و امكانات قضائى و امنيتى ايران معافند. يعنى اگر فرض كنيد يكى از اين مأمورين جرم بزرگى در ايران مرتكب شود، دادگاههاى ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ اين اسمش كاپيتولاسيون است. اين نهايت ضعف و وابستگى يك ملت است كه بيگانگان بيايند در اين كشور، هر كارى دلشان ميخواهد، بكنند؛ دادگاههاى كشور و پليس كشور اجازه نداشته باشند اندكتعرضى به اينها بكنند. آمريكائىها اين را از رژيم طاغوت خواستند، رژيم طاغوت هم دودستى تقديمشان كرد: قانون كاپيتولاسيون.
البته بىسر و صدا اين كارها را ميكردند، نميگذاشتند در مطبوعات انعكاس پيدا كند؛ ولى امام اطلاع پيدا كردند. امام در سخنرانى قبل از سيزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فرياد كشيدند كه اين چه قانونى است. تعبير امام اين بود كه اگر يك مأمور دونپايهى آمريكائى در كشور، يك مرجع تقليد را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشين زير بگيرد و هر جنايتى انجام بدهد، قوانين ايران نسبت به اين مأمور كاملاً خنثى هستند؛ هيچ كسى حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمريكائىها ميدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار ميكردند. امام در مقابل اين قانون ظالمانه فرياد كشيد. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماههى امام چند ماهى بود كه تمام شده بود. امام ايستاد و فرياد خفتهى ملت ايران را به گوش همگان رساند. البته خيلى از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ايران اينجور دارد تحقير ميشود، اما امام اطلاع داشت. ديدهبان حقيقى منافع و مصالح يك كشور اينجور است؛ وقتى اطلاع پيدا ميكند كه چه بلائى دارند سر ملت مىآورند، چطور دارند ملت را تحقير ميكنند، چطور دارند شرف يك ملت را پامال ميكنند، ساكت نميماند؛ فرياد ميزند. آن روز، فرياد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگير كردند و به تهران آوردند. امام را در ايران هم نگه نداشتند؛ ايشان را به تركيه تبعيد كردند. اين، حادثهى اول.
پس سيزده آبان، اينجا شد نماد دو حقيقت بزرگ، دو حقيقت بسيار حساس و خطير: يكى طمعورزى آمريكائىها؛ كه اگر يك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اينجا پيش مىآيند كه يك قانون ظالمانهاى مثل كاپيتولاسيون را بر اين ملت تحميل ميكنند. هدف سلطههاى استكبارى اين است. اينجور نيست كه روابط دولتى مثل دولت آمريكا با يك كشورى كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادى باشد؛ نه، از نظر خود آمريكائىها، رابطهى بين آمريكا و كشورهاى به قول خوشان جهان سوم، رابطهى ارباب و رعيت است؛ آنها اربابند، اينها رعيتند. آنها هر اختيارى در اين كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگيرند، منافع آمريكا را در اينجا تأمين كنند، ملت را هم اينجور تحقير كنند.
يك استوار آمريكائى توى گوش يك امير ارشد ارتش ايران ميزد، كسى هم جوابگويش نبود! توى همين پادگانهاى گوناگون كشور، وقتى يك نظامى دونپايهى آمريكائى با يك افسر ارشد ايرانى روبهرو ميشد، مثل يك ارباب حرف ميزد! ارتشىها ناراحت بودند، جرأت نميكردند؛ اما كارى نميتوانستند بكنند. اين مطلب اول است، كه سيزده آبان نماد استكبار آمريكائى است؛ نماد روح تعدى و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ايران است.
رؤساى جمهور آمريكا در دورههاى مختلف بعد از پيروزى انقلاب خيلى دولّا راست شدند، خيلى حرفهاى چرب و نرم زدند، شايد بتوانند اين راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائى ميزنند، اما باطن قضيه همان پنجهى چدنى است كه من گفتم در زير دستكش مخملى پنهان شده است.
پس سيزده آبان يادآور يك حقيقت تلخ و بسيار مهم است و آن حقيقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهاى استكبارى و سلطههاى استكبارى. آحاد ملتهاى كشورهاى گوناگون - از جمله ملت ما - بايد هرگز اين را از ياد نبرند؛ بدانند اين چهرهاى كه در آنجا قرار گرفته است، چهرهى متجاوز است، چهرهى متعرض است، قصد پيشروى دارد؛ تا اينجا كه شرف يك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسى بكند، تجاوز عرضى بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسى هم نتواند از او سؤال كند و توضيح بخواهد.
دومين مطلبى كه سيزده آبان نماد آن محسوب ميشود، فرياد رساى امام بزرگوار ماست. آن فرياد، سالمترين و پاكيزهترين فريادها بود كه از پاكترين حلقومها بيرون آمد. خيلىها ممكن است گوشه و كنار يك حرفى بزنند، يك چيزى بگويند، يك اعتراضى بكنند؛ ليكن حلقومى كه فرياد سيزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكيزهترين حلقومها بود. اولاً اين فرياد، برخاستهى از حس دين بود؛ ثانياً برخاستهى از آن عِرق پاكيزهى مسلمانى و ملى بود - نميتوانست تسلط دشمن را بر اين ملت تحمل كند - ثالثاً فريادى متكى به حمايت عمومى مردم بود. گفتم؛ با اينكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتى فرياد امام بلند شد، مردم حمايت كردند. همان حمايتها بود كه چهارده سال بعد به پيروزى انقلاب اسلامى انجاميد. آن فرياد پاكيزه مثل فرياد رسائى بود كه پيامبران الهى در ميان مردم سر دادند و مردم و دلهاى مردم را جذب كردند. امام يك چنين حركت عظيمى را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزينهاش شد؛ امام را از خانه و زندگى و خانواده و دوستان و نزديكانش جدا كردند و به يك گوشهى دنيا تبعيد كردند. پس مطلب دوم هم اين بود كه سيزده آبان نماد يك چنين فريادى است.
مطلب بسيار مهم سومى كه پشت سر اين نماد قرار دارد، قضيهى دانشآموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهاى ما، نوجوانهاى ما، دانشآموزان دبيرستانى ما به عنوان پاكترين و بىآلايشترين قشرها توى ميدان آمدند و كشته شدند. سيزده آبان روز كشتار دانشآموزان است توى همين خيابانهاى تهران. وقتى اين نوجوانها و جوانها توى ميدان آمدند و فرياد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمريكا از اينها انتقام گرفتند؛ روى اينها آتش گشودند، خون اينها روى اسفالت خيابانهاى تهران ريخت و آن را رنگين كرد. اين هم مطلب مهمى است؛ نه فقط به خاطر اينكه تعدادى جوان و نوجوان به شهادت رسيدند - البته اين مهم است - بلكه به خاطر اين نكتهى مهمتر كه حركت عظيمى كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه يك عده جوان پاكيزهى دانشآموز را توى ميدان مىآورد، احساس مسئوليت ميكنند، احساس تعهد ميكنند و در مقابل سرنيزهى دستگاه جبار و طاغوت مىايستند. در دنيا اينجور چيزى كمنظير است.
امروز هم همينجور است. امروز هم دانشآموزان دبيرستانى ما در كنار دانشجويان، در كنار قشرهاى ديگر، در كنار بسيج و در جاهاى ديگر، جزو پيشقدمترين گروههاى اجتماعى ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانشآموزان جزو پيشروان و خطمقدمها محسوب ميشدند. شما اگر با خانوادههاى شهدا تماس بگيريد - من با خيلى از اينها تماس دارم و مىبينم - و از آنها بپرسيد جوانتان چند ساله بود، ميگويند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. اين يعنى چه؟ يعنى احساس تعهد، روحيهى انقلابى، احساس مسئوليت ناشى از روشنبينى و بصيرت به اينجا رسيده كه جوان دانشآموزِ اين ملت وسط ميدان مىآيد، سينهى خودش را سپر ميكند، از همهى آرزوهاى جوانىاش ميگذرد، براى اينكه آرمانهاى بزرگ و هدفهاى الهى و اسلامى را در جامعه تحقق ببخشد. اين هم حادثهى بزرگ ديگرى بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسيار عظيم ديگرى كه پشت سر كلمهى سيزده آبان قرار دارد. سيزده آبان نماد اينهاست.
آخرين قضيهاى كه در سيزده آبان پيدا شد، تسخير لانهى جاسوسى بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعيد امام و شهادت دانشآموزان، باز هم جوانها آمدند كارى كردند كه دنيا را خيره كرد و آمريكا را به زانو درآورد. اين واقع قضيه است؛ اينها شعار نيست. شما بدانيد؛ آن روزى كه لانهى جاسوسى تسخير شد، دولت آمريكا آبرو و اعتبار و هيمنهاش چندين برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنيد كه آمريكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً عليه آمريكا دشنام ميدهند و آنها را نفرين ميكنند. آن روز اينجور نبود؛ آن روز آمريكا در دنيا يك هيمنهى ابرقدرتىِ درجهى يك داشت. جوان دانشجوى ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبهى اصلى جبههى مقاومت ملت ايران، سفارتخانهى آنچنان آمريكائى را تسخير كرد؛ كسانى را كه آنجا بودند، زندانى كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكى گفتند عناصرى از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمريكا؛ ليكن آن عناصر اصلى تا مدتى طولانى در اينجا ماندند. اين هم حركت عظيمى بود كه قدرت آمريكا را در دنيا متزلزل كرد؛ آمريكاى با آن هيمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائى رسيد كه رئيس جمهور آمريكا براى نجات اين گروگانها دست به حملهى نظامىِ پنهانى و شبانه به ايران زد. جاسوسانشان را در اينجا بسيج كردند، مقدمات فراوانى فراهم كردند، آدم ديدند، جا ديدند، با هليكوپتر و هواپيما حمله كردند، آمدند كه طبس پياده شوند و از آنجا بيايند و به خيال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجراى معروف طبس اتفاق افتاد، خداى متعال آبروى اينها را برد، هواپيماها و هليكوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضاياى سيزده آبان اينهاست.
سيزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبهى خود معانى فراوانى دارد؛ كه اين معانى، همه براى ما درس است؛ بايد اينها را به ياد داشته باشيم: طمعورزى آمريكا، وابستگى رژيم طاغوت به آمريكا و فساد آن دستگاه، ايستادگى ايمانِ متكى به بصيرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابى در مقابل هيمنه و چهرهى آرايش كرده و بزك كردهى آمريكا؛ اينها همه در دل كلمهى سيزده آبان است. پس سيزده آبان يك حرف كوچكى نيست.
حالا شما يك تأملى بكنيد؛ سال گذشته - سال 88 - در روز سيزده آبان يك جمعيت محدود نگونبختى آمدند توى خيابانهاى تهران، عليه سيزده آبان شعار دادند، براى اينكه شايد بتوانند اين مناسبت بزرگ را به لجن بكشند. البته آنها شكست خوردند، معلوم هم بود شكست ميخورند - اين واضح بود - اما ببينيد پشت سر حركت آنها چى بود؟ آنها با چى داشتند مقابله ميكردند؟ با اين نماد كه پشت سر آن اين مفاهيم بزرگ هست، مقابله ميكردند. در واقع آنها با اين مفاهيم مقابله ميكردند. ميخواستند هيمنهى آمريكائى را بار ديگر زنده كنند. آنها ميخواستند بر روى سلطهطلبى و دخالتطلبى آمريكا پرده بكشند. آنها ميخواستند حركت عظيم ملت ايران را در مقابل آن ظلم بزرگ زير سؤال ببرند.
وقتى انسان ميفهمد معناى سيزده آبان چيست، ميفهمد آن كسانى كه به خيال خودشان ميخواستند سيزده آبان را خراب كنند، كىاند، چىاند و هدفهاشان چيست. اين بصيرتى كه ما تكرار ميكنيم، تأكيد ميكنيم، اين است. بايد تأمل كرد، دقت كرد.
من به شما جوانان عزيز عرض بكنم؛ امروز شما خط مقدم حركت ملت ايرانيد. ملت ايران به قلههائى چشم دوخته است و به سمت آن قلهها دارد حركت ميكند. دوست و دشمن اعتراف ميكنند كه ملت ايران بسرعت دارد به سمت قلهها ميرود. البته راه هنوز خيلى طولانى است؛ سادهانديشى نبايد كرد. راهى كه ما در پيش داريم، راه يكساله و دو ساله نيست؛ راه بلندمدت است؛ اما دارد حركت ميكند. تا حركت نباشد، رسيدن به هدف ممكن نيست. با نشستن و آرزو كردن و خميازه كشيدن، هيچ كس به هدف نميرسد؛ بايد پا در راه نهاد، با عزم راسخ پيش رفت. ملت ايران دارد اين كار را ميكند.
در زمينهى علمى، در زمينهى فناورى، در زمينهى سياسى، در زمينهى خدمات گوناگون، در زمينهى عمران كشور، ما به پيشرفتهاى چشمگيرى دست يافتهايم. امروز خوشبختانه سرتاسر كشور مثل يك كارگاه بزرگ است كه در همه جايش دارد كار انجام ميگيرد، خدمت انجام ميگيرد، كارهاى عمرانى انجام ميگيرد؛ هم كارگزاران ايرانى مهارت و خبرويت و تجربه پيدا ميكنند، هم مردم بهرهمند ميشوند، هم ما از ديگران بىنياز ميشويم.
در گذشته اگر ميخواستند توى اين شهر يك پل بسازند، بايد كارشناس فرنگى مىآمد؛ اگر ميخواستند يك سد بسازند، بايد منت چند دولت خارجى را ميكشيدند؛ كارهاى پيچيدهتر كه جاى خود دارد. امروز ملت ايران از اين جهات بىنياز است؛ نيروى انسانى غنى، سرشار، بااستعداد و انبوه دارد؛ مديران دلسوز و علاقهمند و كارآمد دارد. ملت دارد پيش ميرود. اما آن مجموعهاى كه جلوى اين حركت عظيم قرار دارد، چه كسانى هستند؟ آنها جوانها هستند، دانشجويانند، دانشآموزانند، طلاب جوانند. جوانها هستند كه دارند اين حركت را به پيش ميبرند. موتور اين حركت عظيم، اين قطار عظيمى كه دارد همينطور پيش ميرود، جوانهايند.
البته مديران كارآمد و كارآزموده و مجرب لازمند. تكيهى روى جوانها معنايش اين نيست كه ما به آدمهاى تجربه كرده و عمر گذرانده و مراحل ديده و مو سفيد كرده بىاحترامى كنيم؛ نه، آنها هم وجودشان واجب و لازم است؛ اما تا جوانها نباشند، اين حركت انجام نميگيرد. امروز به توفيق الهى، به حول و قوهى الهى جوانها حاضرند، در صحنهاند؛ اين خيلى چيز مهم و بزرگى است. شما جوانها خط مقدم اين حركت هستيد؛ هم در ميدانهاى سياسى، هم در ميدانهاى اقتصادى، هم در ميدانهاى علم.
در ميدان سياسى، فتنهى سال 88 را جوانهاى ما خواباندند. بيش از عوامل گوناگون ديگر، جوانهاى ما، همين شما دانشآموزها، همين شما دانشجوها نقش داشتيد؛ والّا فتنه، فتنهى بزرگى بود. من به شما عرض كنم؛ چند سالى كه بگذرد، آن وقت قلمهاى بسته شدهى آگاهان بينالمللى روان خواهد شد، باز خواهد شد، خواهند نوشت. ممكن است من آن روز نباشم، اما شماها هستيد؛ خواهيد شنيد، خواهيد خواند كه چه توطئهى بزرگى پشت فتنهى سال 88 بود. اين فتنه خيلى چيز مهمى بود، قصدشان خيلى قصد عجيب و غريبى بود؛ در واقع ميخواستند ايران را تسخير كنند. اينهائى كه عامل فتنه بودند - توى خيابان، يا بعضى از سخنگويانشان - اغلب ندانسته وارد اين ميدان شده بودند؛ اما دستهائى اينها را هدايت ميكرد، نميفهميدند. حالا اين كه چطور بعضىها وارد اين ميدان شدند، چطور ندانسته به دشمن كمك كردند، خودش تحليلهاى دقيق روانشناختى دارد؛ اما واقعيت قضيه اين است كه عرض كردم. اين مسئله خيلى كار بزرگى بود؛ اين كار را شما جوانها به سامان رسانديد.
توى صحنه بمانيد عزيزان من! كشور مال شماست. اين قلههائى كه قبلاً گفتم، متعلق به شماست. در دورانى كه شما به كمال سنى رسيديد، انشاءاللَّه اين قلهها را خواهيد ديد و براى ملت خودتان افتخار خواهيد آفريد. البته هيچ حركتى هرگز تمام شدنى نيست. حركت به سمت قلهها همچنان ادامه دارد و هيچ وقت متوقف نميشود. مهم اين است كه يك ملت ياد بگيرد، عادت كند و براى حركت به سمت كمال و تعالى، عزم راسخ كند. اين عزم نبايستى هيچ وقت سستى پيدا كند.
امروز خوشبختانه جمهورى اسلامى و ملت عزيزى كه پشت سر اين جمهورى هستند و آن را دارند پاسدارى ميكنند، از هميشه قوىترند، از هميشه تواناترند. امروز راه ما از هميشه روشنتر است و ميدانيم داريم چه كار ميكنيم؛ ميفهميم به كجا داريم ميرويم؛ دوستانمان را ميشناسيم، دشمنانمان را هم ميشناسيم.
دشمنان ملت ايران امروز از هميشهى گذشتهى خودشان ضعيفترند، منفورند، دچار مشكلاتند؛ دچار مشكل اقتصادىاند، دچار مشكل سياسىاند، انواع و اقسام مشكلات را دارند. البته اين معنايش اين نيست كه خيالمان راحت شود، سر روى بالش نرم بگذاريم و فراموش كنيم؛ نه، هرگز «دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد»؛ هميشه بايد به ياد داشته باشيد كه دشمن در كمين است، مواظب است؛ اما بدانيد دشمن امروز نميتواند از روشهاى گذشته استفاده كند. امروز ملت ايران هوشيار است؛ جوانهاى ما هوشيارند، آگاهند، بيدارند. بيشترين مجموعهى جوان اين كشور امروز در خدمت همين هدفها هستند؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط بازار، چه در محيط دانشآموزى، چه در محيطهاى روحانى؛ در همهى محيطها جوانها وارد كارند.
پروردگارا! اين جوانها را مشمول لطف و رحمت خود قرار بده. پروردگارا! صلاح را بر اين كشور حاكم كن. پروردگارا! ما را، قشرهاى مختلف را، آنچنانى كه اسلام خواسته است و اسلام مىپسندد، تربيت بفرما. پروردگارا! ملت ايران را در پيروزىهاى فراوانش مدد بفرما. پروردگارا! دعاى ولىعصر (ارواحنا فداه) را پشتيبان اين ملت و شامل حال اين ملت و مقبول درگاه خود قرار بده.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته