بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
اولاً خوشامد عرض ميكنيم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيزم، برادران و خواهران باارزشِ فعال و متعهد كه با حضور خودتان، با نيروى خودتان، با جوانى خودتان، با شورِ اميد و ايمان خودتان، كشور را و جامعه را و اين دورهى از زمان را رونق ميبخشيد و تاريخ را آبرومند ميكنيد.
يك جمله اول عرض كنيم در والائىِ جايگاهى كه امروز شما جوانان عزيز قرار داريد؛ چه شما جمع حاضر در اين محفل صميمى و چه دهها هزار يا شايد صدها هزار جوانى كه در همين خيل و روال حركت كردند و امروز در اينجا حضور ندارند. و آن جمله اين است كه: عزيزان من! به جوانىِ شما و گذر دوران جوانى براى شما در اين برهه، هر كسى غبطه ميخورد. اين جوانى، اينجور جوانى كردن، اينجور دوران عزيز و گرانبهاى جوانى را خرج كردن، براى هر كسى كه دوران جوانى را پشت سر گذاشته است، غبطهآور است.
امروز در دنيا جوانهاى همسن و سال شما در ميان چه احساساتى، چه توهماتى، چه فعاليتهائى دارند اين دوران عزيز و گرانبها را ميگذرانند؟ در پيشرفتهترين كشورها غبار نااميدى، افسردگى، بىهدفى، روى زندگى زيباى جوانى را پوشانده است؛ بسيارى از جوانان فقط هدفشان رسيدن به آرزوهاى كوچك و حقير مادى براى خودشان هست؛ نه لذت خدمت به خلق را ميچشند، نه نيروى عظيم و كميابِ جوانى را در راهى كه شايستهى آن هست خرج ميكنند؛ و بسيارى نه فقط هدفهاى والا ندارند، بلكه اصلاً هدف ندارند و زندگى را به صورت روزمره، غرق در ماديات، غرق در شهوات زودگذر و افسرده كننده طى ميكنند؛ از آن روح متلألئ معنوى كه يك جوان مؤمن و عاشق خدمت و متوجه به مبدأ عشق و زيبائى و حقيقت برخوردار است، آنها چيزى نميفهمند. جوانىِ شما براى يك چنين انسانهائى - اگر چشم بصيرت داشته باشند - هم در خور غبطه خوردن است.
قدر اين دوران را و اين جهتگيرى را و اين روحيه را بدانيد؛ نعمت خدمتگزارى را و توان خدمتگزارى را كه خداى متعال به شما هديه كرده است، قدر بدانيد؛ خدا را شكر كنيد؛ افزايش اين گنجينهى معنوى را از خدا بخواهيد. و اين را بدانيد كه هر جامعهاى و هر كشورى از يك چنين سرمايهى عظيمى و ذىقيمتى برخوردار باشد، بدون هيچ ترديدى خواهد توانست به برترين قلههاى عزت و عظمت دست پيدا كند. و اين سرنوشت قطعىِ جامعهى شما و ملت شماست. عامل آن هم، موتور محركِ آن هم، همين روحيهاى است كه شما داريد.
خب، يك جمله عرض كنيم در مورد اين حركت عظيم بسيج سازندگى و اردوهاى هجرت كه به طور رسمى، ده سال است آغاز شده. البته اين را من بايد اقرار كنم كه اين كار، اول از خود جوانها شروع شد؛ خود جوانهاى دانشجو و دانشآموز در بخشهاى مختلف، اين حركت را شروع كردند؛ در سال 79 گزارش اين حركت زيبا و پرشكوه به ما رسيد و منجر شد به اينكه پيام بسيج سازندگى به قاطبهى جوانان كشور داده شود. يعنى اين يك حركت خودجوش مردمى است؛ درست مثل جهاد سازندگى در آغاز انقلاب. جهاد سازندگى هم همين جور بود؛ اول، خود جوانها شروع كردند، خودشان رفتند توى روستاها مشغول خدمتگزارى شدند در آن اوضاع بسيار دشوار و پيچيده. اين حركت، امام بزرگوار را به فرمان جهاد سازندگى تشويق كرد. كار مردم، الهامبخشِ اقدام مديران و مسئولان است.
خب، عاملْ اينجا چيست؟ عشق و ايمان، بصيرت و همت؛ اينها ستونهاى اصلى است. عشق و ايمان. انسانى كه ايمان ندارد، محورى براى حركت خود نميتواند تصوير كند. انسانى كه از احساس عاشقانه و عميق قلبى برخوردار نيست، نميتواند اين حركت را ادامه دهد و استمرار بخشد. انسانى كه همت ندارد، به كارهاى كوچك، به فرازهاى محدود اكتفاء ميكند؛ چشم به برترين قلهها نميدوزد. انسانى كه بصيرت ندارد، راه را عوضى ميرود؛ اگر عشق و ايمانى هم در او هست، آن را در راه غلط مصرف ميكند، كجراهه ميرود. عشق و ايمان، همت و بصيرت؛ اينها را انقلاب به مردم ما و جامعهى ما داد؛ لذا انقلاب شد همان شجرهى طيبهاى كه در قرآن از آن نام برده شده است: «أ لم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة».(1) كلمهى طيب مثل درخت نيكونهاد و سالم و طيب است. «اصلها ثابت و فرعها فى السّماء»؛ ريشهدار، داراى ريشهى عميق و مستحكم و داراى شاخ و برگ فراگير. «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»؛ ميوهى مطابق فصل، ميوهى مطابق نياز در اختيار و در دسترس جامعه قرار ميدهد. اين كلمهى طيبه است؛ انقلاب يك چنين چيزى است. حركت انقلابىاى كه امام بزرگوار ما - آن رهروِ حقيقىِ راه طيبين و اولياء و شهدا و معصومين و صديقين - در مقابل پاى ما گذاشت، همان كلمهى طيبه است.
يك روز نيازِ حركت دفاعى در درون جامعه بود، يك روز نيازِ حركت دفاعى در مرزهاى كشور بود، يك روز نيازِ به علم و دانش است، يك روز نيازِ به تحكيم عقايد و ايمانهاست، يك روز نيازِ به خدمتگزارى است؛ در همهى اين شرائط، ميوههاى متناسب با فصل در اختيار مردم گذاشته ميشود. اين حركتِ انقلاب است.
عدهاى خيال كردند انقلاب كهنه شد يا كهنهشدنى است. اعلام كردند انقلاب تمام شد! خودشان تمام شده بودند؛ خودشان ذخيرهشان ته كشيده بود، قادر به ادامهى راه نبودند؛ دنيا را، جامعه را، انقلاب را به خودشان قياس كردند؛ اشتباه كردند. «نسوا اللَّه فأنساهم انفسهم»؛(2) وقتى با خدا قطع رابطه شد، انسان حتّى خودش را هم درست نميتواند بشناسد، چه برسد به جامعهاش، چه برسد به آرمانهايش. چه جور انسان با خدا قطع رابطه ميكند؟ وقتى كه هوسها، گرايشهاى مادى، خودمحورىها بر جان انسان غلبه پيدا كرد و اين جاذبهها مثل تار عنكبوتى، حشرهى ضعيفِ همت و ايمان آنها را در خود فرا گرفت، آن وقت متوقف ميشوند. اينجورى داشتيم. در گذشته هم داشتيم، در آينده هم خواهيم داشت؛ اينها ريزشها هستند. آن كسانى كه از راه انقلاب و مسير انقلاب باز ميمانند، لزوماً كسانى نيستند كه از اول، كمر دشمنى با انقلاب بستهاند. وقتى كه انگيزهى مادى بر انسان غلبه كرد، در راه ميماند؛ وقتى هدفهاى كوچك و حقيرِ شخصى: رسيدن به مال و منال، رسيدن به تجملات، رسيدن به رياست، رسيدن به قدرت، براى انسان شد هدف، هدف اصلى از ياد ميرود.
در يك مسير وقتى كه ما در پى آن هستيم كه به محلى، به هدفى برسيم، اگر در راه سبزهزارى، يك چشمهاى، قهوهخانهى خوبى پيدا شد و پامان سست شد و آنجا را هدف فرض كرديم، دلمان خوش شد به اينكه اين لحظه را خوش بگذرانيم، هدف از ياد خواهد رفت؛ از راه خواهيم ماند. اين بلائى بود كه سرِ بعضى آمد، ديگران را هم به خودشان قياس كردند، گفتند انقلاب تمام شد، گفتند امام فراموش شد؛ اشتباه ميكردند. انقلاب يك حقيقت خدائى است، متكى به ايمانهاست، متكى به احساسات عاشقانه است، متكى به بصيرت است. مگر تمام ميشود؟ لذا من بارها گفتهام، الان هم ميگويم: نسل جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ايمانشان قوىتر نباشد، پرشورتر نباشد، بصيرتشان روشنتر نباشد، يقيناً عقبتر نيستند.
آن روز بسيارى از افراد وارد ميدانها ميشدند، نميتوانستند بمانند. جوانِ امروز با اين همه وسوسهها، با اين همه ابزارهاى انتشار ماديگرى و شهوت و خودپرستى، وقتى كه به پاى انجام وظيفه ميرسد، اينجور جانفشانى ميكند؛ اينجور وارد ميدان ميشود. اين خيلى باارزش است؛ خيلى باارزش است.
بسيج سازندگى و اين اردوهاى هجرت را قدر بدانيد. شما كه خودتان محورهاى اصلى اين حركت عظيم هستيد، اين را قدر بدانيد؛ از خداى متعال شاكر باشيد. مسئولين، ديگران، مديران و كسانى كه دستاندركار امور هستند، آنها هم اين حركت عظيم را قدر بدانند. سال تحصيلى، درس را خوب بخوانيد، با تحقيق بخوانيد، قصدِ رسيدن به قلههاى علمى را پيدا كنيد. در دورهى فراغت هم ساعات را، روز و شب را، با اين حركت زيبا و باشكوهِ خدمت به مردم غنى كنيد.
اين كارِ اردوهاى هجرت و حركت عظيم بسيج سازندگى يكى از بركاتش خدمترسانى است كه ميليونها نفر از اين خدمت شما به صورت مستقيم بهرهمند ميشوند. از لحاظ مادى، از لحاظ امور روزمرهى زندگى، از لحاظ معنوى و هدايت، بهرهمند ميشوند. شما اگر درس قرآن هم آنجا ندهيد، خودِ حضور يك جوان مؤمن و متدين و متشرع در يك مجموعهى روستائى، در بين جوانان، در بين مردم، مظهر مجسم آيهى قرآن است؛ آنها را به دين، به انقلاب، به معنويت، سوق ميدهد. «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»؛(3) شما با عمل خودتان مردم را به ايمان، به اسلام، به دين دعوت ميكنيد. اين خدمترسانى است؛ خدمترسانى مادى و خدمترسانى معنوى. از اين مهمتر، خدمتى است كه شما به خودتان ميكنيد؛ استعدادهاى درونى خودتان را فعال ميكنيد؛ به بالقوههائى كه در وجود شما هست، فعليت ميبخشيد؛ تجربه پيدا ميكنيد؛ با زندگى مردم آشنا ميشويد؛ اين حصارهاى طبقاتى شكسته ميشود؛ واقعيتهاى زندگى را لمس ميكنيد؛ در خودتان شعف و بهجت خدمترسانى را احساس ميكنيد و اين احساس را در وجود خودتان زنده ميكنيد. كسى كه لذت خدمت و كار را بچشد، از كار خسته نميشود. همان طور كه در گزارشها برادران عزيز گفتند، من هم قبلاً در گزارشها خواندهام؛ جوانى كه اين لذت را در وجود خودش كشف كرد، از خدمت خسته نميشود؛ اين هم فايدهى دوم كه فايدهى بسيار بزرگى است.
فايدهى سوم اين است كه شما سفيران كار و تلاش خواهيد شد. وقتى شما در يك محيطى حاضر ميشويد؛ در كوير، در كوهستان، در نقاط دور از دسترس، در ميان مردم محروم مشغول كار ميشويد، جوانى كه در آنجاست، از شما الهام ميگيرد و شما ميشويد سفير تلاش و كار و خدمت و جهاد و مجاهدت. «من احياها فكانّما احيا النّاس جميعا»؛(4) شما دلها را زنده ميكنيد؛ فايدهى بزرگى است. فوائد فراوانى در اين كار هست. اين جريان عظيم را حفظ كنيد.
عزيزان من! كشور شما و ملت شما در يك پيچ خطرناك تاريخى در حال حركت است. سى سال است ما داريم اين پيچ را طى ميكنيم. به نقاط خطرناك، خطرخيز رسيديم، از آن عبور كرديم؛ لكن تمام نشده. اين نقطهى حساس تاريخى فقط مربوط به تاريخ ايران نيست، مربوط به تاريخ امت اسلامى است. امت اسلامى كه قرنهاست دچار ركود است، مورد تحقير است، دچار عقبماندگى از كاروان تمدن است، دچار برخى يا بسيارى حكام و زمامداران فاسد و ديكتاتور است، امروز نوبت اين فرا رسيده است كه امت اسلامى خود را از زير بار اين همه مشكلات، اين همه آلودگىها، اين همه گرفتارىها خلاص كند. ملت ايران قدم بزرگ اول را برداشته است. دنيا، دنياى تعارض است، دنياى جنگ است، دنياى كشتىگيرىهاى مادى ميان قدرتهاست؛ قدرتهائى كه نميخواهند ملتهاى مستقل سر بلند كنند و احساس شخصيت و حضور بكنند، ساكت نميمانند، بيكار نميمانند؛ بخصوص كه ميدانند امت اسلامى از يك استعداد درونىِ برخاستهى از احكام اسلامى برخوردار است؛ لذا صفكشى ميكنند، كه ديديد صفكشى كردند. از اولِ انقلاب اسلامى، صفبندى ميان جبههى مستبدان بينالمللى، زيادهخواهان بينالمللى و ميان ملت بزرگ و شجاع ايران شروع شد. وانمود ميكنند هدف، ايران است؛ اما هدف، اسلام است؛ هدف، امت اسلامى است. ميدانند كه موتور اين حركت عظيم، معنويت است، قرآن است، اسلام است؛ لذا با اسلام و قرآن معارضند. البته خطشكن ملت ايران است و ضربات را به خطشكن متوجه ميكنند. اما اين نيروى عظيم خطشكن، با گذشت بيش از سه دهه، نه فقط پاهاش سست نشد، نه فقط عزمش متزلزل نشد، نه فقط عقبنشينى نكرد، بلكه شتاب خود را بيشتر هم كرد.
بارها من گفتهام و اين گفته شعار نيست، واقعيت است: امروز ما هم همتمان، هم بصيرتمان، هم توانائىهاى گوناگونمان از سى سال قبل بمراتب بيشتر است. هدايت انقلاب، روح انقلاب، جهتگيرى انقلاب در ما كهنه نشده؛ چيزى كه آنها اميدش را داشتند. شاهد و دليل: همين جوانها. بهترين شاهدها همين شما جوانان عزيز هستيد؛ اين نسل پويا و بالندهى بابصيرت و باهمت و آگاه كه در صحنههاى گوناگون حاضر است.
اگر صحبتِ كارهاى فناورى پيچيده است، همين جوانها هستند؛ انرژى هستهاى را هم جوانهاى ما دارند سر پا ميكنند؛ در سلولهاى بنيادى هم جوانهاى ما دارند فعاليت ميكنند؛ و در فناورى زيستى، فناورى نانو، و انواع و اقسام فناورىها، هر جا ميرويم جوانهايند؛ جوانهائى كه نه دوران جنگ را ديدند، نه امام را ملاقات كردند، نه از اول انقلاب خاطرهاى دارند. پس اين حركت، حركت پوينده و بالنده است. به ميدان عمل و خدمت و تلاش كه ميرسيم، همين حركت عظيم بسيج سازندگى را مىبينيم؛ به ميدان سياست و اعلام حضور كه ميرسيم، حركت 9 دى را مىبينيم، حركت 22ى بهمن را مىبينيم، حضور عظيم در انتخابات را مىبينيم؛ اينها معناش چيست؟ معناش اين است كه امروز جوانان ما - كه اكثريت قاطع ملت ما هستند - و عموم ملت ما در همان جهت حركت انقلاب اسلامى و با همان ضرب دست انقلاب، رو به فزايندگى هستند، دارند پيش ميروند. پس ما پيش رفتيم.
دشمن، درست نقطهى مقابل است. آن روز قوىتر بود، امروز ضعيفتر است؛ آن روز اميدش بيشتر بود و ميگفتند ما سه روزه، بعد ميگفتند در ظرف يك هفته، بعد ميگفتند در ظرف دو ماه، انقلاب را، نظام را، از بين ميبريم؛ امروز چنين حرفهاى گزافى كسى از اينها نميشنود؛ نااميد شدند، عقبنشينى كردند. پس اين حركت، حركتِ رو به جلوست. ما در اين پيچ عظيم تاريخى داريم با احتياط، با تدبير، با حواس جمع و با نيروى زياد جلو ميرويم. و اين به بركت چند عامل اصلى است؛ يكى از اين عوامل، شما جوانها هستيد. شما داريد كشور را جلو ميبريد. يكى از موتورهاى قوىِ پيشبرنده، حضور جوانهاست. همه بايد حضور جوانها را قدر بدانند. و انشاءاللَّه روزبهروز گسترش اين روحيه در بين جوانهاى ما بيشتر شود؛ چه در دختران، چه در پسران؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط دبيرستانها؛ چه در محيطهاى گوناگون اجتماعى ديگر. و اين خواهد شد. حرفهاى يأسآلود، حرفهاى ناشى از افسردگى - كه غالباً علتش هم نوميدى و افسردگىِ گويندهى همين حرفهاست - راه به جائى نخواهد برد.
اين روزها، روزهاى سالگرد آغاز جنگ تحميلى است. هشت سال همهى قدرتهاى نظامىِ دنيا دست به دست هم دادند عليه ايران. درست است كه آمريكا و شوروى سابق، عملاً توى ميدان جنگ، سرباز نفرستادند - آنها سرباز نميفرستند، احتياج به سرباز فرستادن نبود. بيچاره ملت عراق، اسير دست اينها بودند - اما تجهيزات ميفرستادند، نقشهى جنگى ميدادند، تصوير فضائى از وضعيت عرصه براى صدام تهيه ميكردند، پول براش ميفرستادند، اعتبار سياسى براش درست ميكردند؛ هرچه از دستشان برمىآمد عليه انقلاب، عليه امام، عليه نظام، دروغ و شايعه و تبليغات ميساختند و پخش ميكردند. همهى اين كارها را كردند. نتيجه چه شد؟ امروز صدام كجاست؟ صدامى كه آنها براى مقابلهى با ملت عزيز ايران و با انقلاب اسلامى و با امام بزرگوار پيش كرده بودند، اول بشدت ذليل شد، بعد هم با نكبت مرد و از دنيا رفت؛ اما امام زنده است، انقلاب زنده است، فرزندان امام زندهاند، ملت امام زنده است. اين يك تجربه است.
همهى كسانى كه سينه سپر ميكنند و پيشكردههاى جبههى جهانىِ استكبارند كه در مقابل ايران اسلامى قرار ميگيرند، به همين سرنوشت دچار خواهند شد. اين، تجربه است و در آينده هم همين جور خواهد بود. امام زنده خواهد ماند، انقلاب زنده خواهد ماند، شما زنده خواهيد ماند؛ دشمنان شما منكوب و نكبتزده از سر راه خواهند رفت. اين حركت بايد به قلههاى عالى اهداف انقلاب برسد و به فضل پروردگار و به حول و قوهى الهى خواهد رسيد.
خودتان را قدر بدانيد؛ اين راه را قدر بدانيد؛ ارتباطتان، ارتباط دلهاى پاك و بىآلايشتان را با خدا روزبهروز قوىتر كنيد؛ از خداى متعال مدد بخواهيد. اين احساس مسئوليتى كه در شما هست، اين احساس مسئوليت را روزبهروز بيشتر كنيد و مثل نقطهى مشتعلى كه اطراف خود را مشتعل و نورانى ميكند، در محيط خود اثر بگذاريد. هر جا هستيد: در محيط خانواده، در محيط كار، در محيط درس، در محيط جامعه، روى اطرافيان تأثير بگذاريد. روزبهروز لطف خداى متعال گسترش بيشترى پيدا خواهد كرد و خداى متعال دست لطفش را از سر شما ملت عزيز، انشاءاللَّه تعالى بر نخواهد داشت. اميدواريم همهتان مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد. خدا انشاءاللَّه همهى شما عزيزان را محفوظ بدارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) ابراهيم: 24
2) حشر: 19
3) بحارالانوار، ج 67، ص 309
4) مائده: 32
اولاً خوشامد عرض ميكنيم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيزم، برادران و خواهران باارزشِ فعال و متعهد كه با حضور خودتان، با نيروى خودتان، با جوانى خودتان، با شورِ اميد و ايمان خودتان، كشور را و جامعه را و اين دورهى از زمان را رونق ميبخشيد و تاريخ را آبرومند ميكنيد.
يك جمله اول عرض كنيم در والائىِ جايگاهى كه امروز شما جوانان عزيز قرار داريد؛ چه شما جمع حاضر در اين محفل صميمى و چه دهها هزار يا شايد صدها هزار جوانى كه در همين خيل و روال حركت كردند و امروز در اينجا حضور ندارند. و آن جمله اين است كه: عزيزان من! به جوانىِ شما و گذر دوران جوانى براى شما در اين برهه، هر كسى غبطه ميخورد. اين جوانى، اينجور جوانى كردن، اينجور دوران عزيز و گرانبهاى جوانى را خرج كردن، براى هر كسى كه دوران جوانى را پشت سر گذاشته است، غبطهآور است.
امروز در دنيا جوانهاى همسن و سال شما در ميان چه احساساتى، چه توهماتى، چه فعاليتهائى دارند اين دوران عزيز و گرانبها را ميگذرانند؟ در پيشرفتهترين كشورها غبار نااميدى، افسردگى، بىهدفى، روى زندگى زيباى جوانى را پوشانده است؛ بسيارى از جوانان فقط هدفشان رسيدن به آرزوهاى كوچك و حقير مادى براى خودشان هست؛ نه لذت خدمت به خلق را ميچشند، نه نيروى عظيم و كميابِ جوانى را در راهى كه شايستهى آن هست خرج ميكنند؛ و بسيارى نه فقط هدفهاى والا ندارند، بلكه اصلاً هدف ندارند و زندگى را به صورت روزمره، غرق در ماديات، غرق در شهوات زودگذر و افسرده كننده طى ميكنند؛ از آن روح متلألئ معنوى كه يك جوان مؤمن و عاشق خدمت و متوجه به مبدأ عشق و زيبائى و حقيقت برخوردار است، آنها چيزى نميفهمند. جوانىِ شما براى يك چنين انسانهائى - اگر چشم بصيرت داشته باشند - هم در خور غبطه خوردن است.
قدر اين دوران را و اين جهتگيرى را و اين روحيه را بدانيد؛ نعمت خدمتگزارى را و توان خدمتگزارى را كه خداى متعال به شما هديه كرده است، قدر بدانيد؛ خدا را شكر كنيد؛ افزايش اين گنجينهى معنوى را از خدا بخواهيد. و اين را بدانيد كه هر جامعهاى و هر كشورى از يك چنين سرمايهى عظيمى و ذىقيمتى برخوردار باشد، بدون هيچ ترديدى خواهد توانست به برترين قلههاى عزت و عظمت دست پيدا كند. و اين سرنوشت قطعىِ جامعهى شما و ملت شماست. عامل آن هم، موتور محركِ آن هم، همين روحيهاى است كه شما داريد.
خب، يك جمله عرض كنيم در مورد اين حركت عظيم بسيج سازندگى و اردوهاى هجرت كه به طور رسمى، ده سال است آغاز شده. البته اين را من بايد اقرار كنم كه اين كار، اول از خود جوانها شروع شد؛ خود جوانهاى دانشجو و دانشآموز در بخشهاى مختلف، اين حركت را شروع كردند؛ در سال 79 گزارش اين حركت زيبا و پرشكوه به ما رسيد و منجر شد به اينكه پيام بسيج سازندگى به قاطبهى جوانان كشور داده شود. يعنى اين يك حركت خودجوش مردمى است؛ درست مثل جهاد سازندگى در آغاز انقلاب. جهاد سازندگى هم همين جور بود؛ اول، خود جوانها شروع كردند، خودشان رفتند توى روستاها مشغول خدمتگزارى شدند در آن اوضاع بسيار دشوار و پيچيده. اين حركت، امام بزرگوار را به فرمان جهاد سازندگى تشويق كرد. كار مردم، الهامبخشِ اقدام مديران و مسئولان است.
خب، عاملْ اينجا چيست؟ عشق و ايمان، بصيرت و همت؛ اينها ستونهاى اصلى است. عشق و ايمان. انسانى كه ايمان ندارد، محورى براى حركت خود نميتواند تصوير كند. انسانى كه از احساس عاشقانه و عميق قلبى برخوردار نيست، نميتواند اين حركت را ادامه دهد و استمرار بخشد. انسانى كه همت ندارد، به كارهاى كوچك، به فرازهاى محدود اكتفاء ميكند؛ چشم به برترين قلهها نميدوزد. انسانى كه بصيرت ندارد، راه را عوضى ميرود؛ اگر عشق و ايمانى هم در او هست، آن را در راه غلط مصرف ميكند، كجراهه ميرود. عشق و ايمان، همت و بصيرت؛ اينها را انقلاب به مردم ما و جامعهى ما داد؛ لذا انقلاب شد همان شجرهى طيبهاى كه در قرآن از آن نام برده شده است: «أ لم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة».(1) كلمهى طيب مثل درخت نيكونهاد و سالم و طيب است. «اصلها ثابت و فرعها فى السّماء»؛ ريشهدار، داراى ريشهى عميق و مستحكم و داراى شاخ و برگ فراگير. «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها»؛ ميوهى مطابق فصل، ميوهى مطابق نياز در اختيار و در دسترس جامعه قرار ميدهد. اين كلمهى طيبه است؛ انقلاب يك چنين چيزى است. حركت انقلابىاى كه امام بزرگوار ما - آن رهروِ حقيقىِ راه طيبين و اولياء و شهدا و معصومين و صديقين - در مقابل پاى ما گذاشت، همان كلمهى طيبه است.
يك روز نيازِ حركت دفاعى در درون جامعه بود، يك روز نيازِ حركت دفاعى در مرزهاى كشور بود، يك روز نيازِ به علم و دانش است، يك روز نيازِ به تحكيم عقايد و ايمانهاست، يك روز نيازِ به خدمتگزارى است؛ در همهى اين شرائط، ميوههاى متناسب با فصل در اختيار مردم گذاشته ميشود. اين حركتِ انقلاب است.
عدهاى خيال كردند انقلاب كهنه شد يا كهنهشدنى است. اعلام كردند انقلاب تمام شد! خودشان تمام شده بودند؛ خودشان ذخيرهشان ته كشيده بود، قادر به ادامهى راه نبودند؛ دنيا را، جامعه را، انقلاب را به خودشان قياس كردند؛ اشتباه كردند. «نسوا اللَّه فأنساهم انفسهم»؛(2) وقتى با خدا قطع رابطه شد، انسان حتّى خودش را هم درست نميتواند بشناسد، چه برسد به جامعهاش، چه برسد به آرمانهايش. چه جور انسان با خدا قطع رابطه ميكند؟ وقتى كه هوسها، گرايشهاى مادى، خودمحورىها بر جان انسان غلبه پيدا كرد و اين جاذبهها مثل تار عنكبوتى، حشرهى ضعيفِ همت و ايمان آنها را در خود فرا گرفت، آن وقت متوقف ميشوند. اينجورى داشتيم. در گذشته هم داشتيم، در آينده هم خواهيم داشت؛ اينها ريزشها هستند. آن كسانى كه از راه انقلاب و مسير انقلاب باز ميمانند، لزوماً كسانى نيستند كه از اول، كمر دشمنى با انقلاب بستهاند. وقتى كه انگيزهى مادى بر انسان غلبه كرد، در راه ميماند؛ وقتى هدفهاى كوچك و حقيرِ شخصى: رسيدن به مال و منال، رسيدن به تجملات، رسيدن به رياست، رسيدن به قدرت، براى انسان شد هدف، هدف اصلى از ياد ميرود.
در يك مسير وقتى كه ما در پى آن هستيم كه به محلى، به هدفى برسيم، اگر در راه سبزهزارى، يك چشمهاى، قهوهخانهى خوبى پيدا شد و پامان سست شد و آنجا را هدف فرض كرديم، دلمان خوش شد به اينكه اين لحظه را خوش بگذرانيم، هدف از ياد خواهد رفت؛ از راه خواهيم ماند. اين بلائى بود كه سرِ بعضى آمد، ديگران را هم به خودشان قياس كردند، گفتند انقلاب تمام شد، گفتند امام فراموش شد؛ اشتباه ميكردند. انقلاب يك حقيقت خدائى است، متكى به ايمانهاست، متكى به احساسات عاشقانه است، متكى به بصيرت است. مگر تمام ميشود؟ لذا من بارها گفتهام، الان هم ميگويم: نسل جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، از جوانان نسل اول اگر ايمانشان قوىتر نباشد، پرشورتر نباشد، بصيرتشان روشنتر نباشد، يقيناً عقبتر نيستند.
آن روز بسيارى از افراد وارد ميدانها ميشدند، نميتوانستند بمانند. جوانِ امروز با اين همه وسوسهها، با اين همه ابزارهاى انتشار ماديگرى و شهوت و خودپرستى، وقتى كه به پاى انجام وظيفه ميرسد، اينجور جانفشانى ميكند؛ اينجور وارد ميدان ميشود. اين خيلى باارزش است؛ خيلى باارزش است.
بسيج سازندگى و اين اردوهاى هجرت را قدر بدانيد. شما كه خودتان محورهاى اصلى اين حركت عظيم هستيد، اين را قدر بدانيد؛ از خداى متعال شاكر باشيد. مسئولين، ديگران، مديران و كسانى كه دستاندركار امور هستند، آنها هم اين حركت عظيم را قدر بدانند. سال تحصيلى، درس را خوب بخوانيد، با تحقيق بخوانيد، قصدِ رسيدن به قلههاى علمى را پيدا كنيد. در دورهى فراغت هم ساعات را، روز و شب را، با اين حركت زيبا و باشكوهِ خدمت به مردم غنى كنيد.
اين كارِ اردوهاى هجرت و حركت عظيم بسيج سازندگى يكى از بركاتش خدمترسانى است كه ميليونها نفر از اين خدمت شما به صورت مستقيم بهرهمند ميشوند. از لحاظ مادى، از لحاظ امور روزمرهى زندگى، از لحاظ معنوى و هدايت، بهرهمند ميشوند. شما اگر درس قرآن هم آنجا ندهيد، خودِ حضور يك جوان مؤمن و متدين و متشرع در يك مجموعهى روستائى، در بين جوانان، در بين مردم، مظهر مجسم آيهى قرآن است؛ آنها را به دين، به انقلاب، به معنويت، سوق ميدهد. «كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم»؛(3) شما با عمل خودتان مردم را به ايمان، به اسلام، به دين دعوت ميكنيد. اين خدمترسانى است؛ خدمترسانى مادى و خدمترسانى معنوى. از اين مهمتر، خدمتى است كه شما به خودتان ميكنيد؛ استعدادهاى درونى خودتان را فعال ميكنيد؛ به بالقوههائى كه در وجود شما هست، فعليت ميبخشيد؛ تجربه پيدا ميكنيد؛ با زندگى مردم آشنا ميشويد؛ اين حصارهاى طبقاتى شكسته ميشود؛ واقعيتهاى زندگى را لمس ميكنيد؛ در خودتان شعف و بهجت خدمترسانى را احساس ميكنيد و اين احساس را در وجود خودتان زنده ميكنيد. كسى كه لذت خدمت و كار را بچشد، از كار خسته نميشود. همان طور كه در گزارشها برادران عزيز گفتند، من هم قبلاً در گزارشها خواندهام؛ جوانى كه اين لذت را در وجود خودش كشف كرد، از خدمت خسته نميشود؛ اين هم فايدهى دوم كه فايدهى بسيار بزرگى است.
فايدهى سوم اين است كه شما سفيران كار و تلاش خواهيد شد. وقتى شما در يك محيطى حاضر ميشويد؛ در كوير، در كوهستان، در نقاط دور از دسترس، در ميان مردم محروم مشغول كار ميشويد، جوانى كه در آنجاست، از شما الهام ميگيرد و شما ميشويد سفير تلاش و كار و خدمت و جهاد و مجاهدت. «من احياها فكانّما احيا النّاس جميعا»؛(4) شما دلها را زنده ميكنيد؛ فايدهى بزرگى است. فوائد فراوانى در اين كار هست. اين جريان عظيم را حفظ كنيد.
عزيزان من! كشور شما و ملت شما در يك پيچ خطرناك تاريخى در حال حركت است. سى سال است ما داريم اين پيچ را طى ميكنيم. به نقاط خطرناك، خطرخيز رسيديم، از آن عبور كرديم؛ لكن تمام نشده. اين نقطهى حساس تاريخى فقط مربوط به تاريخ ايران نيست، مربوط به تاريخ امت اسلامى است. امت اسلامى كه قرنهاست دچار ركود است، مورد تحقير است، دچار عقبماندگى از كاروان تمدن است، دچار برخى يا بسيارى حكام و زمامداران فاسد و ديكتاتور است، امروز نوبت اين فرا رسيده است كه امت اسلامى خود را از زير بار اين همه مشكلات، اين همه آلودگىها، اين همه گرفتارىها خلاص كند. ملت ايران قدم بزرگ اول را برداشته است. دنيا، دنياى تعارض است، دنياى جنگ است، دنياى كشتىگيرىهاى مادى ميان قدرتهاست؛ قدرتهائى كه نميخواهند ملتهاى مستقل سر بلند كنند و احساس شخصيت و حضور بكنند، ساكت نميمانند، بيكار نميمانند؛ بخصوص كه ميدانند امت اسلامى از يك استعداد درونىِ برخاستهى از احكام اسلامى برخوردار است؛ لذا صفكشى ميكنند، كه ديديد صفكشى كردند. از اولِ انقلاب اسلامى، صفبندى ميان جبههى مستبدان بينالمللى، زيادهخواهان بينالمللى و ميان ملت بزرگ و شجاع ايران شروع شد. وانمود ميكنند هدف، ايران است؛ اما هدف، اسلام است؛ هدف، امت اسلامى است. ميدانند كه موتور اين حركت عظيم، معنويت است، قرآن است، اسلام است؛ لذا با اسلام و قرآن معارضند. البته خطشكن ملت ايران است و ضربات را به خطشكن متوجه ميكنند. اما اين نيروى عظيم خطشكن، با گذشت بيش از سه دهه، نه فقط پاهاش سست نشد، نه فقط عزمش متزلزل نشد، نه فقط عقبنشينى نكرد، بلكه شتاب خود را بيشتر هم كرد.
بارها من گفتهام و اين گفته شعار نيست، واقعيت است: امروز ما هم همتمان، هم بصيرتمان، هم توانائىهاى گوناگونمان از سى سال قبل بمراتب بيشتر است. هدايت انقلاب، روح انقلاب، جهتگيرى انقلاب در ما كهنه نشده؛ چيزى كه آنها اميدش را داشتند. شاهد و دليل: همين جوانها. بهترين شاهدها همين شما جوانان عزيز هستيد؛ اين نسل پويا و بالندهى بابصيرت و باهمت و آگاه كه در صحنههاى گوناگون حاضر است.
اگر صحبتِ كارهاى فناورى پيچيده است، همين جوانها هستند؛ انرژى هستهاى را هم جوانهاى ما دارند سر پا ميكنند؛ در سلولهاى بنيادى هم جوانهاى ما دارند فعاليت ميكنند؛ و در فناورى زيستى، فناورى نانو، و انواع و اقسام فناورىها، هر جا ميرويم جوانهايند؛ جوانهائى كه نه دوران جنگ را ديدند، نه امام را ملاقات كردند، نه از اول انقلاب خاطرهاى دارند. پس اين حركت، حركت پوينده و بالنده است. به ميدان عمل و خدمت و تلاش كه ميرسيم، همين حركت عظيم بسيج سازندگى را مىبينيم؛ به ميدان سياست و اعلام حضور كه ميرسيم، حركت 9 دى را مىبينيم، حركت 22ى بهمن را مىبينيم، حضور عظيم در انتخابات را مىبينيم؛ اينها معناش چيست؟ معناش اين است كه امروز جوانان ما - كه اكثريت قاطع ملت ما هستند - و عموم ملت ما در همان جهت حركت انقلاب اسلامى و با همان ضرب دست انقلاب، رو به فزايندگى هستند، دارند پيش ميروند. پس ما پيش رفتيم.
دشمن، درست نقطهى مقابل است. آن روز قوىتر بود، امروز ضعيفتر است؛ آن روز اميدش بيشتر بود و ميگفتند ما سه روزه، بعد ميگفتند در ظرف يك هفته، بعد ميگفتند در ظرف دو ماه، انقلاب را، نظام را، از بين ميبريم؛ امروز چنين حرفهاى گزافى كسى از اينها نميشنود؛ نااميد شدند، عقبنشينى كردند. پس اين حركت، حركتِ رو به جلوست. ما در اين پيچ عظيم تاريخى داريم با احتياط، با تدبير، با حواس جمع و با نيروى زياد جلو ميرويم. و اين به بركت چند عامل اصلى است؛ يكى از اين عوامل، شما جوانها هستيد. شما داريد كشور را جلو ميبريد. يكى از موتورهاى قوىِ پيشبرنده، حضور جوانهاست. همه بايد حضور جوانها را قدر بدانند. و انشاءاللَّه روزبهروز گسترش اين روحيه در بين جوانهاى ما بيشتر شود؛ چه در دختران، چه در پسران؛ چه در محيط دانشگاه، چه در محيط دبيرستانها؛ چه در محيطهاى گوناگون اجتماعى ديگر. و اين خواهد شد. حرفهاى يأسآلود، حرفهاى ناشى از افسردگى - كه غالباً علتش هم نوميدى و افسردگىِ گويندهى همين حرفهاست - راه به جائى نخواهد برد.
اين روزها، روزهاى سالگرد آغاز جنگ تحميلى است. هشت سال همهى قدرتهاى نظامىِ دنيا دست به دست هم دادند عليه ايران. درست است كه آمريكا و شوروى سابق، عملاً توى ميدان جنگ، سرباز نفرستادند - آنها سرباز نميفرستند، احتياج به سرباز فرستادن نبود. بيچاره ملت عراق، اسير دست اينها بودند - اما تجهيزات ميفرستادند، نقشهى جنگى ميدادند، تصوير فضائى از وضعيت عرصه براى صدام تهيه ميكردند، پول براش ميفرستادند، اعتبار سياسى براش درست ميكردند؛ هرچه از دستشان برمىآمد عليه انقلاب، عليه امام، عليه نظام، دروغ و شايعه و تبليغات ميساختند و پخش ميكردند. همهى اين كارها را كردند. نتيجه چه شد؟ امروز صدام كجاست؟ صدامى كه آنها براى مقابلهى با ملت عزيز ايران و با انقلاب اسلامى و با امام بزرگوار پيش كرده بودند، اول بشدت ذليل شد، بعد هم با نكبت مرد و از دنيا رفت؛ اما امام زنده است، انقلاب زنده است، فرزندان امام زندهاند، ملت امام زنده است. اين يك تجربه است.
همهى كسانى كه سينه سپر ميكنند و پيشكردههاى جبههى جهانىِ استكبارند كه در مقابل ايران اسلامى قرار ميگيرند، به همين سرنوشت دچار خواهند شد. اين، تجربه است و در آينده هم همين جور خواهد بود. امام زنده خواهد ماند، انقلاب زنده خواهد ماند، شما زنده خواهيد ماند؛ دشمنان شما منكوب و نكبتزده از سر راه خواهند رفت. اين حركت بايد به قلههاى عالى اهداف انقلاب برسد و به فضل پروردگار و به حول و قوهى الهى خواهد رسيد.
خودتان را قدر بدانيد؛ اين راه را قدر بدانيد؛ ارتباطتان، ارتباط دلهاى پاك و بىآلايشتان را با خدا روزبهروز قوىتر كنيد؛ از خداى متعال مدد بخواهيد. اين احساس مسئوليتى كه در شما هست، اين احساس مسئوليت را روزبهروز بيشتر كنيد و مثل نقطهى مشتعلى كه اطراف خود را مشتعل و نورانى ميكند، در محيط خود اثر بگذاريد. هر جا هستيد: در محيط خانواده، در محيط كار، در محيط درس، در محيط جامعه، روى اطرافيان تأثير بگذاريد. روزبهروز لطف خداى متعال گسترش بيشترى پيدا خواهد كرد و خداى متعال دست لطفش را از سر شما ملت عزيز، انشاءاللَّه تعالى بر نخواهد داشت. اميدواريم همهتان مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) باشيد. خدا انشاءاللَّه همهى شما عزيزان را محفوظ بدارد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) ابراهيم: 24
2) حشر: 19
3) بحارالانوار، ج 67، ص 309
4) مائده: 32