بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين
و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين.
قال اللَّه الحكيم فى كتابه:
«هو الّذى انزل السّكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للَّه جنود السّموات و الارض و كان اللَّه عليما حكيما. ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفّر عنهم سيّئاتهم و كان ذلك عنداللَّه فوزا عظيما. و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصيرا. و للَّه جنود السّموات و الارض و كان اللَّه عزيزا حكيما.»(1)
صدق اللَّه العلىّ العظيم.
اولاً خيلى متشكريم از آقايان محترم، برادران مكرم و اعضاى اين جلسه و هيئت فخيم در نظام جمهورى اسلامى كه اين اجلاس را تشكيل داديد و اين مطالب قابل توجه را مطرح كرديد. از بيانات رئيس محترم و نايب رئيس محترم هم تشكر ميكنم كه ما را در جريان اجمالى مسائل اين اجلاس قرار داديد.
خصوصيت اين اجلاسِ اين بارِ شما نزديكى به ماه مبارك رمضان است؛ ماه عبوديت، ماه اخلاص، ماه اتصال به معدن عظمت و قدرت و ماه اطمينان و سكينهى ناشى از ذكر، كه فرمود: «الا بذكر اللَّه تطمئنّ القلوب».(2) بايد يكى از بهرههاى مهم اين ماه شريف براى ما اين باشد كه تلاطمها و اضطرابها و ناآرامىهائى كه در دلهاى ما به وجود مىآيد، ما را به اين طرف و آن طرف ميكشاند، آرام بگيرد و سكينهى الهى بر قلب ما نازل بشود؛ كه اگر اين سكينه را خداى متعال عنايت كرد و مرحمت كرد، عمق ايمان و عشق و محبت به خداى متعال هم بيشتر ميشود؛ «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم».
مردم خوشبختانه در اين ماه رمضان، در اين عيد فطر بهرهى خوبى بردند؛ انسان مىبيند. گزارشهاى متعدد از سرتاسر كشور براى ما آمد - گزارشهاى مستند، مصور - از حالات مردم، توجهات مردم، شبهاى احيا، غير از شبهاى احيا، روز قدس؛ مردم بحمداللَّه خوب بهره بردند؛ بخصوص جوانها. معنويت اين ماه مثل يك شعاع درخشندهاى، با يك نگاه دلها را روشن كرد؛ و با نگاهى مثل يك ابر پربركتى بارانها را بر دلهاى مردم، بر جانهاى مردم فروريخت؛ خوب بود. خدا كند كه ما هم از اين قافله عقب نمانيم؛ ما هم بهرهاى از اين ماه مبارك ببريم.
البته اين توجهات عمومى، اين تفضلات الهى كه به انواع و اقسام انسان مشاهده ميكند، از نزديك انسان در گفتگوى با مردم، در معاشرت با مردم، در اظهاراتى كه ميشود، مىبيند، اينها نبايد ما را غافل كند؛ اينها خرسند كننده است، وضع عمومى بحمداللَّه خرسند كننده است؛ منتها از مكر الهى نبايد غافل شد. غفلت از آنچه كه ممكن است پيش بيايد و خطائى كه ممكن است سر بزند و مجازاتى كه خداى متعال ممكن است بر ناسپاسىها متوجه يك ملت و يك امت كند، خطر بزرگى است.
خوشبختانه حوادث بيداركنندهاى هم وجود داشته است و دارد. اين حوادث گوناگون، هجمههاى مختلف، همين حادثهى ننگين اهانت به قرآن شريف و عزيز در كشور آمريكا، حوادث بيدار كننده است؛ اينها آن زنگهائى است كه ميخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگين نشود، از پيرامون خود غافل نشود؛ اين نعمت بزرگى است. ما در طول تاريخ و در طول انقلاب از اينگونه حوادث داشتيم و افراد مؤمن و بصير و هوشيار از اين استفاده كردند؛ از دشمنى دشمنها استفاده كردند.
معروف بود، ما شنيده بوديم - حالا من يادم نيست جائى هم اين را خواندهام يا نه، اما از قديم در دهنها بود - كه اين كتاب «فجر الاسلام» را كه احمدامين مصرى نوشت كه تهمتهاى زيادى و اهانتهاى زيادى در اين كتاب به شيعه كرده است - كه بعد هم «ضحى الاسلام» و «ظهر الاسلام» و «عصر الاسلام» را نوشت و همين طور در همهى اينها همين اهانتها تكرار شده - وقتى منتشر شد، موجب شد كه تعدادى از بزرگان و روشنفكران حوزهى علميهى نجف به فكر بيفتند و پاسخ عملى بدهند. لذا مرحوم آشيخ آقا بزرگ تهرانى كتاب «الذّريعة» را نوشت؛ مرحوم سيد محسن جبل عاملى كتاب «رجال» معروف خودش را و «اعيان الشيعة» را نوشت؛ مرحوم صدر كتاب «تأسيس الشيعة لفنون الاسلام» را نوشت؛ اينها دفاع كردند، دفاع عملى. يعنى يك كتاب سيصد چهارصد يا دويست سيصد صفحهاىِ فجر الاسلام موجب شد كه چند دائرةالمعارف بزرگ در شيعه به وجود آمد. اين، زنگ بيدارباش بود؛ خورد، اين طرف بيدار شد و كارى كه بايد بكند، انجام داد.
در گذشته هم همين جور بوده. شما نگاه كنيد اولِ كتاب «مبسوط» شيخ (رضوان اللَّه عليه) - كه در اُخريات حيات مباركشان اين كتاب را نوشتند - ايشان ميگويد كه ما زياد ميشنويم كه مخالفين ما فقه ما را تحقير ميكنند؛ «يستحقرونه و يستنزرونه» - يعنى يستقلّونه - و ميگويند فقه شما فروع ندارد، چه ندارد؛ لذا من اين كتاب را نوشتم. كتاب مبسوطِ به اين عظمت، با اين همه فروع، كه خود ايشان ميگويد كه من در هيچ يك از مذاهب اسلامى تاكنون كتابى در همهى ابواب فقه كه با اين همه فرع نوشته شده باشد، نديدم؛ اين را شيخ، خودشان در اول كتاب بيان ميكنند. يعنى يك اهانت، يك طعن، موجب پديد آمدن يك چنين حادثهى شيرينى ميشود.
يا شيخ نجاشى (رضوان اللَّه عليه) در اول كتاب «رجال» كه يكى از بهترين و اساسىترين سندهاى رجالى ما از هزار سال به اين طرف است كه براى ما حفظ شده، ميگويد كه من شنيدم كه سيد شريف فرمود - ظاهراً سيد مرتضى را ميگويند - كه مخالفين ما ميگويند كه: «ان لا سلف لكم»؛ شما گذشته نداريد؛ «و لا مصَنَّف» يا «مصَنِّف»؛ علماى مصنِّف نداريد، سلف نداريد، گذشته نداريد. من اين كتاب را نوشتم تا ببينند كه چرا، ما اينها را داريم.
ببينيد، بزرگان از حوادث اينجور استفاده كردند. به نظر من، بايد با اين چشم به اين حوادث تلخ نگاه كرد. نه اينكه اهانت به قرآن كار كوچكى است؛ خيلى بزرگ است، خيلى زشت است، خيلى ننگين است؛ اما براى ما بايد زنگ بيدارباش باشد، بايد حواسمان را جمع كنيم، بفهميم كه: «من نام لم ينم عنه»؛(3) اگر ما اينجا خواب برويم، جبههى دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نيست خواب رفته باشد؛ او بيدار است، عليه ما توطئه خواهد كرد.
به نظر من، فتنهى سال 88 هم همين بود؛ براى ما يك زنگ بود، يك زنگ بيدارباش بود. بعد از آنى كه در يك انتخاباتى، چهل ميليون شركت ميكنند و همهى ما تا آخر شب، خوشحال، خرسند كه پاى صندوقهاى رأى مردم جمع شدند و تا آخر شب رأى دادند - و البته هنوز عدد گفته نشده بود، همه هم لذت ميبردند - ناگهان از يك گوشهاى، فتنهاى شروع ميشود؛ ما را بيدار ميكند؛ ميگويد: به خواب نرويد، غفلت نكنيد، خطرهائى در مقابل شما وجود دارد و آن خطرها اينهاست. به نظر من، همهى حوادث را اينجورى بايد نگاه كرد.
در اين جلسهى محترم و مكرم، يك نگاهى به مسائل جهانى مرتبط با ما بكنيم، يك نگاهى هم به مسائل كشور بكنيم و ببينيم چه نكتههائى را ميشود از اينها ياد گرفت، چه درسهائى را ميشود از آنچه كه امروز در دنيا ميگذرد يا در كشور ما ميگذرد، فراگرفت.
در مسائل جهانى آن چيزى كه از همه واضحتر و بارزتر است، بيش فعال شدنِ جبههى مقابل ماست. بيمارى بيشفعالى يكى از بيمارىهاى كودكان و نوجوانان است. بيشفعالى معناش اين است كه تحرك، زياد؛ كارهاى گوناگون انجام ميدهند، اما تمركز نيست، هدف نيست؛ به اين در و آن در ميزنند. تحرك زياد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامى. اين حالت بيشفعالى است. انسان اين حالت را امروز در جبههى مقابلِ دشمن مشاهده ميكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحريم، قطعنامه، تهمت، جوسازى عليه نظام اسلامى، تقويت معارضان داخلى، به اصطلاح ورزشكارها دوپينگ كردنِ معارضين داخلى، كه اينها را همين طور هى با آمپولهاى نيروزا كه هيچ تأثيرى هم در تقويت واقعى ندارد و فقط ظاهراً او را فعال ميكند، هى تزريق كنند.
پارسال در همان بحبوحهى جريان فتنهى سال 88 شنيديد كه يكى از شبكههاى اجتماعى اينترنتى كه در ارتباط با معارضين فعال بود: خبرهاى اينجا را ببرند، دستورهاى آنجا را برسانند، همين طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، ميخواست موقتاً براى تعميرات كارش را تعطيل كند، دولت آمريكا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو براى تعميرات تعطيل موقت بكنيد، اين به معارضين داخل ايران ضرر ميزند؛ جلويش را گرفتند. يعنى تعطيلى موقت را به اين شبكهى اجتماعى اجازه ندادند. يعنى كمكهاى اينجورى بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهايى كه به اينها ميشود.
امروز، همهى وسائل ارتباطى را به كار گرفتند؛ وسائل سياسى را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگى را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادى را به كار گرفتند، براى اينكه تحريمها در حق ايران كهنه نشود و وسط راه از كار نيفتد. دولت آمريكا يك مأمور عاليرتبهى اقتصادى و پولى خودش را مخصوصاً مأمور اين كار كرده كه اين همين طور وظيفهاش اين است كه كميتههائى را هدايت كند، به اين طرف و آن طرف دنيا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگيرد و دائم كشورهاى ديگر را عليه ايران وادار كنند. اين بيشفعالىِ نظام استكبار و جبههى مقابل نظام اسلامى، امروز به نظر من بارزترين حوادث است.
خب، انسان از اين حادثه، چند نكته را استفاده ميكند. نكتهى اول اين است كه اين، ناشى از قدرت روزافزون بيدارى اسلام است. اينى كه انسان مىبيند طرف - حريف - دستپاچه شده، تلاش ميكند، سراسيمه شده، به اين در ميزند، به آن در ميزند، اين فعاليت را ميكند، آن را مىبيند، اين را مىبيند؛ اين پيداست كه اين طرفِ قضيه، قدرتى پيدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسيمه كرده. اگر ما ضعيف بوديم، اگر ما آسيبپذير بوديم، اگر ميتوانستند با يك ضربت، ما را به زانو در بياورند، اين همه تلاش لازم نبود. اين تلاش، نشانهى اقتدار اين طرف است؛ و واقع قضيه هم همين است، كه حالا من اشاره خواهم كرد.
اين طرف نسبت به سه دههى قبلى قوىتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهاى بازترى پيدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعيفتر شده است. يك روز همهى دنياى مستكبر، مجتمعاً عليه ايران بودند. يعنى واقعاً يك نقطهى استراحتگاه وجود نداشت. در دههى اول انقلاب اينجور بود ديگر. شوروى يك قدرتى بود كه فقط يك كشور كه نبود، يك مجموعهى عظيم از كشورها بود كه مركز، اينجا و در روسيهى امروز بود؛ اروپاى شرقى متعلق به اينها بود، غالب كشورهاى آفريقائى و آمريكاى لاتين با اينها بودند و در آسيا بسيارى از اينها حساب ميبردند. اينها عليه جمهورى اسلامى بودند. ما آن وقت براى يك سلاح متعارف به هيچ جا نميتوانستيم مراجعه كنيم؛ يعنى هيچ كشورى در دنيا نبود كه يك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنيد تانك - را بيست تا، سى تا اگر ميخواستيم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان رياست جمهورىِ خودم، سفرى كردم به يوگسلاوى، كه علىالظاهر خيلى هم ما را تحويل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كرديم، اينها حاضر نشدند به ما همين سلاحهاى متعارف را بدهند. با اينكه يوگسلاوى جزو كشورهاى مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عين حال حاضر نشدند. ديگران كه خب، جاى خود دارند.
آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمريكا بود، اروپا بود، همين فرانسهى امروز كه حالا تبليغات عليه ما ميكنند و حرف عليه ما ميزنند، آن روز «ميراژ» عليه ما ميفرستادند، «سوپر اتاندارد» عليه ما ميدادند؛ يعنى حملهى آن روزِ اين كشورها عليه ما از حالا خيلى بيشتر بود. امروز آلمانها فرض كنيد كه يك حرفى در تبليغاتشان - صدر اعظمشان يا ديگرى - ميزند؛ آن روز سلاح شيميائى به صدام ميدادند، كارخانهى سلاح شيميائى برايش درست ميكردند؛ يعنى دشمنىها آن روز عملىتر و فعالتر بود.
امروز، اين حرفها نيست، اين خبرها نيست؛ يعنى نميتوانند، زمينهاى براى آنها وجود ندارد، نه اينكه امروز نجيبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، مىبينند كه نميشود كارىاش كرد؛ يعنى اين حجم عظيم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قوىتر هم شده. و غرب، امروز - اين نكتهى مهمى است - احساس ميكند كه سلطهى قديمىاش بر دنياى اسلام متزلزل شده؛ يعنى اينهائى كه در كشورهاى اسلامى و عربى بىهيچ مانعى و رادعى ميتاختند و جلو ميرفتند، امروز مىبينند نميشود؛ نميتوانند. اين موج اسلامى آنها را وادار كرده، حتّى تجديدنظر ميخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضى از كشورها كه وابستگى آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم اين را ميدانند و ناراضى هستند - ميخواهند يك تجديدنظرهائى بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نميتوانند؛ براى آنها يك راه بنبست است. امروز غرب در يك چنين موقعيتى است. خب، اين ضعف طبعاً نتيجهاش همين است كه بيايند سراغ اين چيزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، يكى دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهاى كه دل ملتها، حتّى دل دولتها هم با او همراه نيست. همين دولتهائى كه بعضىها خودشان عضو شوراى امنيتند و اين قطعنامهها را امضا ميكنند، ما اطلاع داريم كه حتّى بعضى از خود اين دولتها راضى به اين تحريمها نيستند؛ براى آنها يك عمل قسرى است و يك عمل جبرى است؛ يك رودربايستى سياسى است. وضع اين است.
بنابراين، حوادثى از قبيل آنچه در اين مدت براى ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامهى 1929، چه اين مسئلهى اهانت به قرآن كريم، چه اظهارات صريحاً خصمانهاى كه عليه جمهورى اسلامى ميكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه اين هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در اين جريان عيان بود - اينها همهاش به خاطر اين است كه آن طرف احساس ميكند كه اين طرف قوى شده است. اين قدرت و قوّت و استحكامى كه در اين طرف به وجود آمده، آن طرف را ميترساند. اين در اظهارات خودشان هم هست و دارند ميگويند: اگر اين كار را نكنيم، ايران قدرت اول خاورميانه ميشود؛ اگر اين كار را نكنيم، نفوذ ايران در خاورميانه زياد ميشود؛ از اين حرفها ميزنند. اين نكتهى اول.
نكتهى دوم اين است كه اين حوادث بايد ما را بيدار نگه دارد. بايد چرت نزنيم، بايد نخوابيم؛ خوابمان نبرد. اگر اين حوادثى كه من ترسيم ميكنم، اين قوّت و قدرت و استحكام روزافزونى كه در جبههى اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى مشاهده ميشود، ما را خاطرجمع كرد، بىدغدغه كرد، موجب خوابآلودگى ما شد، موجب غرور و غفلت ما شد، خواهد شد خطر؛ اين خطر است. بايد اين زنگ بيدارباش هميشه در چشم ما باشد. چه كار بايد بكنيم؟ بايد درون خودمان را اصلاح كنيم. اصلاحِ دائمى جزو وظائف دائمى ماست. درون را چه جورى اصلاح كنيم؟ اول از خودمان شروع كنيم. بنده، شخص حقيرِ مذنبِ عاصى از خودم شروع كنم. ديگران هم همين جور. اول رابطهى خودمان را با خداى متعال درست كنيم، اصلاح كنيم و به آنچه كه خداى متعال از ما سؤال خواهد كرد، بينديشيم: «و استعملنى بما تسألنى غدا عنه».(4) اين، از جملهى چيزهائى است كه بايد دائم در ذهن ما باشد. نميگويم خودمان كه كاملاً اصلاح شديم، بعد به اصلاح مردم بپردازيم - كه حالا ممكن است اين به اين آسانىها هم به دست نيايد - وقتى شروع به اصلاح خود كرديم، آن وقت اصلاح جامعه هم براى ما آسان خواهد شد. و او - اصلاح جامعه - آسانتر از اصلاح نفس است. انسان مىبيند دلهاى مستعد را، دلهاى آماده را، حرفپذير و منطقپذير را در اين جامعهى بزرگ ايرانى خود ما؛ اين جوانان ما، اين مرد و زن مؤمن ما در اقصى نقاط كشور، از فرزانهترين و باسوادترين و فهميدهترينشان تا طبقات پائين در اكناف گوناگون كشور، انسان مىبيند كه اينها حرف شنوى دارند؛ ما اگر بگوئيم، اينها گوش ميكنند. اگر گوش كردند، به احتمال زياد، متأثر خواهند شد و آن تأثر در عملشان ظاهر خواهد شد. يكى، اين است مسئله؛ مسئلهى اصلاح درون.
تقويت روحيهى داخلى. يكى از مسائل مهم، مسئلهى تقويت روحيهى داخلى است - كه اگر حالا صحبت طولانى نشود؛ مزاحمت زياد نشود، من بعد اين را عرض خواهم كرد - اين جزو وظايف ماست. تقويت روحيه جزو چيزهائى است كه از وظائف اصلى ماست؛ چه به حيث مسئولين، چه به حيث روحانيون و معممين؛ اين جزو چيزهائى است كه بايد هيچ وقت اين را فراموش نكنيم.
اتحاد حقيقى. آقايان همه دم از اتحاد و وحدت ميزنند و ميزنيم؛ همهمان ميگوئيم وحدت، اما وحدت را بايد در عمل تحقق ببخشيم. وحدت اين است كه مشتركاتمان را كه بيشتر از موجبات مفرّق هست، تقويت كنيم و اينها را جلو چشم نگه داريم. اينجور نباشد كه دلخورى از يك نفر آدم، ما را وادار كند عملى بكنيم، حرفى بزنيم، اقدامى بكنيم كه برخلاف مصالح كشور باشد؛ كه گاهى انسان مشاهده ميكند! از يك نفر به خاطر يك كارى، به خاطر شخصش، به خاطر يك اظهارى، يك دلخورىاى پيدا ميكنيم، بعد اين دلخورى سايه مىافكند بر همهى رفتار ما؛ اين درست نيست. بايد مشتركات را نگاه كرد، نقاط اصلى را بايد پيدا كرد. بعضى از اين مسائلى كه ماها مطرح ميكنيم و رويش تكيه ميكنيم، حقاً و انصافاً مسائل اصلى نيستند، اينها مسائل اصولى نيستند. مسائل اصولىترى وجود دارد كه بر آنها بايد تكيه كرد. مىبينيد دشمن چه چيزى را هدف قرار داده است، كه حالا اين را هم عرض ميكنم.
سومين نكتهاى كه از اين وضعيتى كه وجود دارد، استفاده ميشود، شناسائى دشمن و شيوههاى او و كارى است كه دارد انجام ميدهد؛ دشمن الان چه كار دارد ميكند؟ يكى از مهمترين يا شايد بتوانم بگويم مهمترين كارى كه دشمن ميكند، دو قلم كار است: يك قلم، جدا كردن مردم از نظام، يك قلم جدا كردن مردم از بيّنات دين و اصول دين و واضحات احكام اسلامى و شريعت اسلامى است. اين دو تا قلم كارى است كه اينها دارند انجام ميدهند. درست هم فهميدهاند؛ چون پشتوانهى نظام، مردمند. ميدانند كه اگر مردم را از نظام جدا كردند، نظام بىپشتوانه خواهد شد؛ لذا سعى ميكنند مردم را از نظام جدا كنند. چه جورى؟ بىاعتماد كنند. يك كارِ واضح؛ بىاعتماد كنند: مردم را به مسئولين بىاعتماد كنند. مسئولين هرچه كار بكنند، هرچه تلاش بكنند، هرچه تحرك نشان بدهند، هرچه كارهاى خوب بكنند، يك تفسير بدى در راديوهاى بيگانه و در تبليغات بيگانه وجود دارد كه اگر انسان اين راديوها را نگاه كند، اين به طور واضح مشاهده ميشود. البته اين هميشه بوده. هميشه و در همهى دورهها يكى از كارهاى دشمن، جدا كردن و بىاعتماد كردن مردم به مديران و كارگزاران بوده. در همهى اين دورهى بيست ساله، بيست و يكى دو سالهى بعد از رحلت امام و در دورهى حيات مبارك امام (رضوان اللَّه تعالى عليه)، اين يكى از كارها بوده. لذا بود كه در آن زمان، امام بزرگوار با وجود اعتراضهائى كه به بعضى از عملكردهاى مسئولين و كارگزاران كشور داشتند، هميشه در موضع مدافع آنها قرار ميگرفتند. اين معنايش اين نبود كه امام از جزئيات كارها دفاع ميكند؛ نه. اما امام سينه سپر ميكرد. در مقابل كارگزاران و مسئولين نظام اگر كسى سنگاندازى ميكرد، موجب بىاعتمادى مردم به اينها ميشد، امام مىايستادند. بنده هم همين جور. بنده هم از همهى دولتها به اين حيث، دفاع كردم، باز هم دفاع ميكنم. نبايد به خاطر يك عملكردى در يك گوشهاى، مسئولين نظام را اعم از قوهى مجريه يا قوهى مقننه يا قوهى قضائيه، در چشم مردم بىاعتبار كرد. چون مردم اگر چنانچه احساس كردند كه اين دستگاههاى عظيم نميتوانند مورد اعتماد قرار بگيرند، اميد مردم از بين خواهد رفت. فكر اين را بايد بكنند. انصافاً خلاف حق هم هست؛ يعنى اين چيزهائى كه گاهى اوقات گفته ميشود، خلاف حق است. خب ما داريم مىبينيم اوضاع و احوال را و از بطون كار آشنا هستيم؛ خيلى تلاش دارد ميشود؛ تلاش مؤمنانه و مخلصانه؛ انسان اين را مشاهده ميكند. پيشرفتهائى هم كه مشاهده ميشود - هى گفته ميشود: پيشرفتهاى كشور، پيشرفتهاى كشور - اينها همين طور با نشستن كنج خانه و بيكارى مسئولين كه به دست نمىآيد؛ با تلاش مسئولين اينها به دست مىآيد. تلاش دارد ميشود؛ انصافاً تلاش ميشود. دشمن ميخواهد اين حالت را از بين ببرد. دشمن ميخواهد اين حالت اعتماد مردم به مسئولين نظام را سست كند تا مردم احساس كنند نميشود به دولتشان اعتماد كنند؛ به قوهى قضائيهشان، به مجلسشان نميشود اعتماد بكنند؛ اينها را در چشم مردم خراب كنند. اين خطاست. اين يك قلم كار دشمن است كه اين را بايد فهميد. نبايد با دشمن همصدا شد، نبايد جدول دشمن را پر كرد، پازل دشمن را تكميل كرد، صداى دشمن را در داخل بازتاب داد؛ اينها را بايد مراقبت كرد.
يكى هم مسئلهى دين و بيّنات اسلامى و انقلاب اسلامى است. از توحيد و نبوت و امامت و ولايت و از اينها بگيريد تا احكام و حجاب و حدود شرعيه و بقيهى چيزها؛ دائم دارد شبههپراكنى ميشود. بايد حواسمان باشد كه اينها روش دشمن است. بايد در مقابل اينها تدبير داشت، بايد كار كرد. البته در اينجا و در اين شبهههائى كه به طرق مختلف مطرح ميشود، همه وظيفه دارند كه در برابر اين هنجارشكنىهاى دينى كه در اين سايتها و در اين اظهارات مشاهده ميشود و اين فرقهسازىهائى كه وجود دارد، و اين هنجارشكنىهاى اخلاقى و جنسى كه انسان مشاهده ميكند و از اين قبيل چيزها، بايستند. اينها كارهائى است كه نه اينكه همهى اين كارها را دشمن دارد از خارج ميكند؛ نه، انگيزههاى داخلى هم وجود دارد، اما دشمن تقويت ميكند، جهت ميدهد، كمك ميكند و اينها را هل ميدهد به جلو و دشمن از اين چيزها خرسند است. بايد اين را مواظب باشيم. بايد مواظبت كنيم. مسئوليت به عهدهى كيست؟ آيا به عهدهى دولت است؟ به تنهائى، نه. دولت البته مسئوليتهائى دارد. من خودم بارها به شوراى انقلاب فرهنگى در دورههاى مختلف گفتم كه شما نميتوانيد خود را از متدين كردن مردم و وظيفهاى كه در اين راه داريد، بركنار نگه داريد. اينها مخالف بودند. آن جريانهاى بداخلاق مخالف بودند، ميگفتند نه، اين دينِ دولتى ميشود. من معتقدم دولت در اين زمينه وظيفه دارد، اما وظيفهى دولت چيست؟ وظيفهى دولت درست كردن عقايد مردم است؟ نه، وظيفهى دولت زمينهسازى است؛ وظيفهى عملياتى و ميدانى به عهده روحانيت است، به عهدهى زبدگان است، به عهدهى نخبگان حوزه و دانشگاه است. اين وظيفهى ميدانى است. من امروز نگاه ميكنم جاى اين مجموعهى مكرم دينى و علمى را در خيلى جاها خالى مىبينم.
ما اگر چنانچه به دستگاههاى تبليغاتىمان اعتراض ميكنيم، مىبينيم اينها گاهى اوقات به خاطر اعتراض و تشرى كه ما ميزنيم، يك حركتى دينى هم انجام ميدهند، بد از آب در مىآيد؛ يك كارى هم انجام ميدهند، محتواش خراب در مىآيد، اين به خاطر اين است كه اشراف علمى كه فقط مختص روحانيت است در اين مورد، وجود ندارد.
حوزههاى علميه نقششان در صدا و سيما فقط اين نيست كه يك واعظ خوشزبانى بيايد آنجا، مردم را نصيحت كند؛ نه، حوزهى علميه بايد كميتهها تشكيل بدهند، مجموعهها تشكيل بدهند، اتاق فكرهاى دينى تشكيل بدهند، راجع به مسائل گوناگون بنويسند، بحث كنند، تحليل كنند، تحقيق كنند و محصولات اينها را بدهند بيرون. فضا وقتى كه درست شد، طبعاً اثر ميگذارد. روى بازى هنرمند هم اثر ميگذارد.
دويست سيصد نفر از هنرمندهاى مطرح كشور در بخشهاى مختلف اينجا آمدند - پارسال بود يا كى بود - و با من ملاقات كردند. يك مقدارى آنها صحبت كردند، يك مقدارى ما صحبت كرديم. بعد من به نكتهاى توى همان مجلس توجه كردم و همانجا هم گفتم اگر شماها كه فيلمسازيد يا هنرمنديد يا بازيگريد يا كارگردانيد، از من بپرسيد كه ما ميخواهيم فيلم دينى درست كنيم، دربارهى چه موضوعى فيلم دينى درست كنيم؟ فرض كنيد در باب حجاب ميخواهيم مثلاً فيلم بسازيم، محتواى اين چه باشد، از كجا شروع كنيم، چى بيان كنيم به مردم؟ اعتقاد مردم را دربارهى مسئلهى توحيد يا مسئلهى نبوت يا مسئلهى ولايت يا مسئلهى ولايت فقيه يا مسئلهى امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواهيم تقويت كنيم، موضوع و محتوا چه باشد؟ اين آدمى كه در محيط غير دينى پرورش پيدا كرده، هرگز علم دين نخوانده، خيلىشان با قرآن آشنا نيستند، با نهجالبلاغه و حديث آشنا نيستند، چه ميدانند چه بايد بيايد در محتواى اين فيلمها. ما كه ميدانيم، بايد آماده كنيم و كمك كنيم. وقتى ما توانستيم اين فكرها را منظم كنيم، مرتب كنيم، منطقى كنيم، قابل فهم كنيم، باورپذير كنيم، آن را در مجموعههائى در اختيار گذاشتيم، اين هنرمند وقتى ميخواند، خودش تحت تأثير قرار ميگيرد. لذا هنرمندى كه سابقهى دينى و ريشهى دينى دارد، انسان مىبيند فيلم خوبى هم اتفاقاً ميسازد؛ كه البته بندرت مواردى پيش مىآيد. پس كار ماست، كار روحانيت است كه در اين زمينه اين كمبودها را برطرف كند.
اين نكات در مورد مسائل خارجى، كه عمدهى مسئلهى آن، جبههبندى بيشفعال شدهى خصم است در مقابل ما، و نكتههائى هم در آن هست و كارهائى كه دارند ميكنند. البته در اين زمينه حرف زياد است، كه حالا اگر انسان بخواهد مطلب بگويد و حرف بگويد، حرف هست.
يك نگاه هم به وضعيت داخلى خود ما، يعنى وضعيت جمهورى اسلامى؛ چه در داخل، چه در خارج. به نظر من در اين سه دههى پرافتخارى كه بر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، حملات زيادى به ما شد؛ حملات ساختارشكنانه، حملات معارضهى جدى با هويت اسلامى، روح اسلامى، روح انقلابى. خيلى در اين سى سال به ما حمله شده. به شعارهامان دستاندازى كردند؛ شعارهامان را تحريف كردند، خيلى اوقات شعارهامان را غلط معنا كردند. خيلى اوقات تلاش شد - تلاشهاى سازماندهى شده، نه تلاش فردى - براى اينكه مردم را نسبت به اصل انقلاب مسئلهدار كنند. در آن گذشتهاى كه چندان هم از ما دور نيست، بارها قانونشكنى كردند، بارها براى قانونشكنىها عناوين و ظواهر و بهانههاى موجه درست كردند، تراشيدند؛ كارهاى گوناگونى انجام گرفت. ولى مردم و انقلاب ايستادند؛ انقلاب ايستاد، مردم ايستادند، مسئولين مؤمنى كه در ميان اين مجموعهى عظيم حضور فعالى داشتند، ايستادند، روشنگرى كردند، و بحمداللَّه انقلاب پيش رفت و نتوانستند كارى انجام بدهند. لذا شما ملاحظه كرديد مردم در اين انتخابات اخير به حرفهاى داراى صبغههاى غير اسلامى و غير دينى دل ندادند. اينها خيلى مهم است. مردم رفتند سراغ آن كسى كه شعارهاى انقلابى ميداد، شعارهاى اسلامى ميداد، شعارهاى ضد تجملگرائى ميداد، شعارهاى عدالت اجتماعى ميداد. اين نشاندهندهى بيدارى مردم است. مردم اينها را دوست دارند. مردم به ما احترام ميگذارند، چون اسلام را دوست دارند، ما را مظهر اسلام و مبيّن اسلام ميدانند.
اين خصوصيت مردم ماست. اين خيلى اهميت دارد. سى و يكى دو سال دائم عليه انقلاب كار شده، در عين حال مردم ايستادهاند و شعارهاى انقلاب، امروز زنده است. حرفهاى امام، امروز حرفهاى رائج است؛ سكهى رائج است. كسانى كه ميخواهند در بين مردم سرى بلند كنند، حرفهاى امام را تكرار ميكنند؛ خودشان را مستند به امام نشان ميدهند. يك روز خلاف اين بود؛ يك روزى كه چندان دور نيست از ما، كسانى بودند كه تظاهر ميكردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب دفن شد! صريحاً اعلام كردند. عدهاى گفتند كه بايستى مردم را از خدا جدا كرد! اينها را صريح پشت بلندگو آن روز ميگفتند. امروز جرأت نميكنند اينها را بگويند. امروز آن كسانى كه با مردم ميتوانند حرف بزنند، تريبون دارند - يا از هر وسيلهاى استفاده ميكنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از شعارهاى امام ميزنند؛ حالا با شيوههاى خاص. اين خيلى مهم است. اين نشاندهندهى اين است كه سكهى رائج در كشور و روش مقبول، روش امام است و راه انقلاب است. اين خيلى چيز بزرگى است.
خب، البته گفتيم مردم ايستادند، آخرين نمونهاش هم همين فتنهى سال 88 بود؛ مردم ايستادند. همان كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل آنها ايستادند. لذا ديديد در 9 دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند. اين نشاندهندهى اين است كه فتنهگران و فتنهانگيزان يك اقليت معدودند؛ منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم شدند؛ بعد كه چهرهشان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستادهاند. خب، اين يك نكته است در وضع كشور.
يك نكتهى ديگر پيشرفت كشور است. حالا پيشرفتهاى علمى را كه بارها گفتند و گفتيم و ديگران گفتند و خود شماها هم ميدانيد. حقيقتاً در زمينههاى علمى، در زمينههاى فناورى، پيشرفتهاى شگفتآورى شده. بعضى از اين چيزهائى كه توى تلويزيون بهآسانى از آن عبور ميكنند كه فلان كار شد و فلان چيز افتتاح شد، پشت صحنهى اين را كه انسان نگاه ميكند، خيلى كارهاى مهمى است؛ خيلى تلاش، خيلى عمق علمى، خيلى توانائى پشت سر اين پديده خوابيده است كه حالا رسيده به اين كه مثلاً فلان چيز به وجود آمده يا فلان شيئى اختراع شده يا توليد شده؛ در زمينههاى گوناگون صنعتى و فناورى و علمى. اينكه حالا مسلّم است؛ لكن آنچه كه از اين پيشرفتهاى علمى و فناورى به نظر من بالاتر است، عبارت است از روحيهى ثبات و احساس توانائى كه در ملت بيدار شده؛ در كسانى كه بايد اين كار را بكنند، اين روحيه بيدار شده.
اين جلسات ماه رمضان ما، يكى از بركاتش براى خود من همين بود؛ دانشجو بود، استاد بود، فرزانگان و نخبگان بودند، مسئولين و كارگزاران بودند، صنعتگران بودند، فعالان گوناگون كشور بودند و كسى هم به اينها نميگفت كه شما چه بگوئيد؛ ميگفتند بيائيد حرفتان را بزنيد. حرفهائى كه ميزدند، نشاندهندهى روحيهى خودباورى، اتكاء به نفس، اعتماد به اينكه ميتوانند آنچه را كه تا حالا انجام دادند، چندين برابر او را انجام بدهند، بود. اين خيلى چيز مهمى است. اين همان روحيهاى است كه امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواست آن را در ماها بيدار كند. اين روحيه در مردم بيدار شده. جوانها مىآيند حرف ميزنند. يك جوانى آمد صحبت كرد، گفت من يك نقشهى جامع علمى نوشتم كه اين را ميدهم به شما؛ آن نقشهى جامع علمى كه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تهيه شده، ايراد دارد. اين خيلى روحيهى خودباورى بزرگى است. خيلى من لذت بردم. ممكن است آنچه كه او تهيه كرده، آنچنان كه خودش خيال ميكند، صددرصد مورد قبول نباشد، اما اين روحيه كه يك جوان دانشجو با دو سه نفر همكار دانشجو بنشينند نقشهى جامع علمى كشور را تنظيم كنند، بعد هم نه اينكه يك گوشهاى بگذارند، در ملأ عام بيايد به من بدهد، بگويد اين را من ميدهم به شما، بسيار مهم است. اينچنين روحيههائى وجود دارد؛ هم در دانشجوهاى ما، در جوانهاى ما، هم در اساتيد خوب ما، مؤمن ما، اين چيزها وجود دارد. اينها مهم است.
اگر تلخىها را مىبينيم، ناكامىها را مىبينيم، ضعفها را مىبينيم، اينها را هم بايد ببينيم؛ اينها خيلى مهم است؛ جهتدهنده اينهاست. والّا كِى بوده كه ما تو مجموعهى خودمان آدم بد نداشته باشيم، آدم خلافكار نداشته باشيم، آدم ضعيف نداشته باشيم، آدم نقزن نداشته باشيم، آدم مخالف نداشته باشيم؟ هميشه خب بوده؛ اما آن چيزى كه كشور را پيش ميبرد، او عبارت است از آن موتور؛ از آن موتور پيشبرنده. حالا داخل اين قطار ممكن است چهار نفر با همديگر دعوا هم بكنند، به سر و كلهى هم بزنند يا پوست پرتقال هم بريزند و فضا را كثيف هم بكنند؛ اما قطار دارد حركت ميكند و به جلو ميرود. اين اختلافات هم وجود دارد، خب داشته باشد. بدكارىهائى هم هست، يك نفر هم توى قطار دارد نماز شب ميخواند، نماز جعفر طيّار ميخواند. همه جورش هست؛ اما حركت، حركتِ به جلو، حركتِ با اميد، حركتِ با جهت، حركتِ با هدف، اينهاست؛ اينها را بايد ديد. كار هست، سازندگى هست، ابتكار هست، روحيهى استغناء وجود دارد؛ انسان اين را امروز مشاهده ميكند. خب، كارهاى مهمى هم انجام گرفته است كه به نظر من كارهاى باارزشى است؛ آن مقدارى كه بنده اطلاع دارم، كارهاى بسيار خوبى در كشور دارد انجام ميگيرد.
حالا بر اين تصويرى كه بنده نسبت به وضع كشور دارم و به برادران و آقايان محترم عرض كردم و آن چيزى كه من از اوضاع كشور ميفهمم - بنده بىاطلاع هم نيستم؛ از همهى اين مسائل گوناگونى كه گفته ميشود، مطلعم. خيلى از جزئيات را هم بنده ميدانم - چند نكته مترتب است:
يكى اينكه فشارهاى دشمن و شرائط سخت، ما را ضعيف نكرده. سختىها و تنگناهائى كه در اين سى سال وجود داشته، ما را تضعيف نكرده؛ بلكه ما را نيرومند و مقاوم هم كرده. اميرالمؤمنين (عليه سلام اللَّه و الملائكة اجمعين) فرمود: «ألا و انّ الشّجرة البرّيّة اصلب عوداً ... و اقوى وقوداً»؛(5) هم محكمتر است، هم وقتى كه آن را آتش زدى، آتشش ماندگارتر است. خاصيت شرائط سخت اين است. شرائط سخت، شرائط پرچالش، ملتها را مقاوم ميكند؛ رؤسا و مديران و مسئولان و رهبران كشورها را مقاوم ميكند؛ مثل يك ورزش، آنها را تقويت ميكند، نيروى آنها را مضاعف ميكند، همت آنها را مضاعف ميكند، ميروند دنبال كارهاى بزرگتر. و اين بحمداللَّه اتفاق افتاده. اين نكتهى اول.
نكتهى دوم اينكه، اين فشارهائى كه در دنيا انجام ميگيرد، اينها محكوم به شكست است؛ اينها شكست خواهد خورد. اين چيزى است كه تجربه به ما نشان داده، غير از وعدهى الهى كه: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»(6) و آيات زيادى كه در اين جهت هست. فشارها غالباً محكوم به شكست است. يك مدتى فشار مىآورند، وقتى كه ايستادگى مشاهده شد از اين طرف، آن فشار تمام ميشود. جنگ، جنگ ارادههاست؛ جنگ عزمهاى راسخ است؛ هر كه عزمش بيشتر بود، او برنده است. بنابراين، اينها شكست ميخورند. اگر قرار بود نظام اسلامى با اين فشارها شكست بخورد، بايد همان دههى اول شكست ميخورد. آن وقت - گفتم - دشمن قوىتر بود، ما ضعيفتر بوديم، توانائىهامان كمتر بود، امكاناتمان كمتر بود، دنياشناسىمان كمتر بود، تجربهمان كمتر بود؛ امروز بحمداللَّه اين كمبودها و كمىهاى آن وقتها جبران شده و خيلى از اشكالاتى كه آن وقت وجود داشت، وجود ندارد. مردم روحيههاشان هم خوب است. امروز انگيزهها خيلى بالاست. اگر خداى نكرده يك وقتى يك جنگى اتفاق بيفتد كه حضور در جبهه را براى مردم و جوانها ايجاب كند، آن وقت خواهيد ديد كه جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، همتش و فداكارىاش از جوان آن روز كمتر نيست؛ شايد بيشتر هم هست. يك چنين حالتى وجود دارد. بنابراين، اين فشارها محكوم به شكست است؛ لكن مهم اين است كه ما بيدار باشيم. به شرط اينكه ما بيدار باشيم؛ به شرط اينكه خوابمان نبرد، غفلت نكنيم. اين زنگهاى هشداردهنده و بيدارباش، ما را بيدار نگه دارد؛ اين شرطش است.
نكتهى سوم؛ يك كليد اصلى وجود دارد و آن اميد دادن و اطمينان دادن به مردم است. اين كارى است كه به عهدهى من و شماست: ما معممين، ما مسئولان، ائمهى محترم جمعه؛ كار بايد اين باشد كه به مردم اميد بدهيد و اطمينان بدهيد. اگر مردم نااميد شدند، اعتماد خودشان را از دست دادند، متزلزل شدند، شكست قطعى است. آن چيزى كه جنگنده را، رزمنده را در جبهه نگه ميدارد، اميد است. بايد اميد داشته باشد، بداند كه ميتواند به پيروزى برسد. اين اميد را بايد زنده نگه داشت. عامل اصلى پيروزى، در صحنه بودن مردم است؛ عامل در صحنه بودن مردم، اميد و اطمينان آنهاست. اين اميد را بايد در مردم تقويت كرد؛ مردم را نبايد ترساند؛ مردم را نبايد بدبين كرد، بىاعتماد كرد. در قرآن كريم ببينيد: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم».(7) اين از طرف دشمن است؛ بترسيد - «قد جمعوا لكم فاخشوهم» نسبت داده شود به دشمن - آيهى ديگر: «انّما ذلكم الشّيطان يخوّف اوليائه»؛(8) ميترساند. «لئن لم ينته المنافقون و الّذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم».(9) ببينيد، اينهاست. يعنى ترسيدن مردم مذمت شده؛ مردم را نااميد كردن، مردم را بىاطمينان كردن، مذمت شده. متقابلاً، نقطهى مقابل: «والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»؛(10) همديگر را بايد وصيت كنيم، توصيه كنيم به صبر، به ايستادگى، به پيروى از حق؛ همديگر را نگه داريم. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض»؛(11) اولياء يعنى پيوستهها؛ به همديگر پيوستند. اين وظيفهى ماست. بنابراين، بايستى به اين نكتهى اميد و اطمينان توجه كرد.
مسائل اصلى را بايد شناخت و مسائل فرعى را اصلى نكرد؛ نه اينكه مطرح نكرد؛ نه، مسائل فرعى هم بايد طرح شود؛ همهى جزئيات بايد طرح شود؛ اما اصلى نشود و ملاك مخالفت و موافقت قرار نگيرد. ملاك موافقت و مخالفت، صراط مستقيم حق است، اسلام است، تشرع است، تدين است، پايبندى به مبانى انقلاب است، پايبندى به آرزوهاى امام و اهدافى است كه امام ترسيم كردند؛ مقابلهى با مستكبرين است، بدبين بودن به مستكبرين است. يعنى بدانيم كه دشمن ما كيست. اينجور نباشد كه ما با رفيق و برادر خودمان كه مثلاً اينجا نشسته، بنا كنيم مخالفت، اما دلمان با آن مستكبر، با آن بىحياى مخالف همراه باشد، از او كمك بخواهيم، به او اعتماد كنيم؛ اينجورى نباشد.
مسئلهى مهمى كه در ذهن بنده هميشه هست - آنطور كه فرمودند، در جلسه هم مطرح شده - و مورد دغدغهى افراد است، مسئلهى فرهنگ است؛ مهم است. مسئلهى فرهنگ از مسائل اقتصادى مهمتر است، از مسائل سياسى مهمتر است. فرهنگ چيه؟ فرهنگ عبارت است از آن درك، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسانها و روحيات و خلقيات آنها در زندگى؛ آنهائى است كه انسان را به كار وادار ميكند. فرهنگ حاكم بر يك كشور مثلاً اگر چنانچه فرهنگ مسئوليتپذيرى بود، اين عمل مردم را هدايت ميكند. نقطهى مقابل، حالت بىمسئوليتى است كه انسان نسبت به حوادث، نسبت به قضايا، نسبت به آينده، نسبت به دشمن، نسبت به دوست، احساس مسئوليت نكند. مسئوليتپذيرى، تزريق مسئوليتپذيرى و هديه كردن او به ارواح مردم، به افكار مردم و روحيات مردم، اين تقويت فرهنگ است. ايثارگرى، وجدان كارى، انضباط، تعاون اجتماعى، سازگارى اجتماعى، پرهيز از اسراف، اصلاح الگوى مصرف، روحيهى قناعت، استحكام در آنچه كه توليد ميكنيم؛ اينها فرهنگ است. اينها را بايد در مردم تقويت كرد. درستكارى، زنده نگه داشتن انديشههاى امام و انقلاب، روحيهى انسجام و اتحاد اسلامى - آن چيزى كه قرآن هم ما را به او امر ميكند، تفكرات ما هم به او امر ميكند، انقلاب هم ما را به او حمل ميكند و امر ميكند - با برادران مسلمان، با همميهنان، حالت اتحاد و انسجام داشتن، تعصب متقابل مثبت نسبت به يكديگر داشتن، كه در عرض گسترهى امت اسلامى هم همين جور است. اينها فرهنگ است. يكى از آنها هم البته فرهنگ عفاف و فرهنگ سادهزيستى است.
اين كارها به عهدهى كيست؟ رسانهها خيلى نقش دارند؛ اما رسانهها قالبند؛ محتوا و مضمون، دست ماست، كه حالا بحث مفصلى دارد كه جايش اينجا نيست. انشاءاللَّه در جاى خودش من راجع به اين صحبت خواهم كرد. كارهاى مهمى بر عهدهى ماهاست، بر عهدهى حوزههاى علميه است كه اين كارها را بايد انشاءاللَّه انجام بدهيم. ديگر صحبت ما طولانى شد.
خداوند انشاءاللَّه كه همهى ما را در راه انقلاب، در راه اسلام نگه دارد؛ زندگى ما را وقف اسلام بكند؛ مرگ ما را در راه اسلام و براى اسلام و براى خودش قرار بدهد؛ آنچه كه گفتيم، ميگوئيم، ميشنويم و ميكنيم، آن را براى خودش و در راه خودش قرار بدهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) فتح: 4-7؛ ترجمه:
او كسی است كه سكينه و آرامش را در دلهای مؤمنان نازل كرد تا ايمانی بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است، و خداوند دانا و حكيم است. هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائی (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جاری است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزی بزرگی است. و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد میبرند مجازات كند، حوادث سوئی (كه برای مؤ منان انتظار میكشند) تنها بر خودشان نازل میشود، خداوند آنها را غضب كرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را برای آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامی است. لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خدا است، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است.
2) رعد: 38
3) نهجالبلاغه: نامهى 62
4) صحيفهى سجاديه، دعاى بيستم
5) نهجالبلاغه، خطبهى 45
6) حج: 40
7) آلعمران: 173
8) آلعمران: 175
9) احزاب:60
10) عصر: 1-3
11) توبه: 71
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين
و لعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين.
قال اللَّه الحكيم فى كتابه:
«هو الّذى انزل السّكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم و للَّه جنود السّموات و الارض و كان اللَّه عليما حكيما. ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفّر عنهم سيّئاتهم و كان ذلك عنداللَّه فوزا عظيما. و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصيرا. و للَّه جنود السّموات و الارض و كان اللَّه عزيزا حكيما.»(1)
صدق اللَّه العلىّ العظيم.
اولاً خيلى متشكريم از آقايان محترم، برادران مكرم و اعضاى اين جلسه و هيئت فخيم در نظام جمهورى اسلامى كه اين اجلاس را تشكيل داديد و اين مطالب قابل توجه را مطرح كرديد. از بيانات رئيس محترم و نايب رئيس محترم هم تشكر ميكنم كه ما را در جريان اجمالى مسائل اين اجلاس قرار داديد.
خصوصيت اين اجلاسِ اين بارِ شما نزديكى به ماه مبارك رمضان است؛ ماه عبوديت، ماه اخلاص، ماه اتصال به معدن عظمت و قدرت و ماه اطمينان و سكينهى ناشى از ذكر، كه فرمود: «الا بذكر اللَّه تطمئنّ القلوب».(2) بايد يكى از بهرههاى مهم اين ماه شريف براى ما اين باشد كه تلاطمها و اضطرابها و ناآرامىهائى كه در دلهاى ما به وجود مىآيد، ما را به اين طرف و آن طرف ميكشاند، آرام بگيرد و سكينهى الهى بر قلب ما نازل بشود؛ كه اگر اين سكينه را خداى متعال عنايت كرد و مرحمت كرد، عمق ايمان و عشق و محبت به خداى متعال هم بيشتر ميشود؛ «ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم».
مردم خوشبختانه در اين ماه رمضان، در اين عيد فطر بهرهى خوبى بردند؛ انسان مىبيند. گزارشهاى متعدد از سرتاسر كشور براى ما آمد - گزارشهاى مستند، مصور - از حالات مردم، توجهات مردم، شبهاى احيا، غير از شبهاى احيا، روز قدس؛ مردم بحمداللَّه خوب بهره بردند؛ بخصوص جوانها. معنويت اين ماه مثل يك شعاع درخشندهاى، با يك نگاه دلها را روشن كرد؛ و با نگاهى مثل يك ابر پربركتى بارانها را بر دلهاى مردم، بر جانهاى مردم فروريخت؛ خوب بود. خدا كند كه ما هم از اين قافله عقب نمانيم؛ ما هم بهرهاى از اين ماه مبارك ببريم.
البته اين توجهات عمومى، اين تفضلات الهى كه به انواع و اقسام انسان مشاهده ميكند، از نزديك انسان در گفتگوى با مردم، در معاشرت با مردم، در اظهاراتى كه ميشود، مىبيند، اينها نبايد ما را غافل كند؛ اينها خرسند كننده است، وضع عمومى بحمداللَّه خرسند كننده است؛ منتها از مكر الهى نبايد غافل شد. غفلت از آنچه كه ممكن است پيش بيايد و خطائى كه ممكن است سر بزند و مجازاتى كه خداى متعال ممكن است بر ناسپاسىها متوجه يك ملت و يك امت كند، خطر بزرگى است.
خوشبختانه حوادث بيداركنندهاى هم وجود داشته است و دارد. اين حوادث گوناگون، هجمههاى مختلف، همين حادثهى ننگين اهانت به قرآن شريف و عزيز در كشور آمريكا، حوادث بيدار كننده است؛ اينها آن زنگهائى است كه ميخورد تا انسان در خواب غفلت فرو نرود، خواب انسان سنگين نشود، از پيرامون خود غافل نشود؛ اين نعمت بزرگى است. ما در طول تاريخ و در طول انقلاب از اينگونه حوادث داشتيم و افراد مؤمن و بصير و هوشيار از اين استفاده كردند؛ از دشمنى دشمنها استفاده كردند.
معروف بود، ما شنيده بوديم - حالا من يادم نيست جائى هم اين را خواندهام يا نه، اما از قديم در دهنها بود - كه اين كتاب «فجر الاسلام» را كه احمدامين مصرى نوشت كه تهمتهاى زيادى و اهانتهاى زيادى در اين كتاب به شيعه كرده است - كه بعد هم «ضحى الاسلام» و «ظهر الاسلام» و «عصر الاسلام» را نوشت و همين طور در همهى اينها همين اهانتها تكرار شده - وقتى منتشر شد، موجب شد كه تعدادى از بزرگان و روشنفكران حوزهى علميهى نجف به فكر بيفتند و پاسخ عملى بدهند. لذا مرحوم آشيخ آقا بزرگ تهرانى كتاب «الذّريعة» را نوشت؛ مرحوم سيد محسن جبل عاملى كتاب «رجال» معروف خودش را و «اعيان الشيعة» را نوشت؛ مرحوم صدر كتاب «تأسيس الشيعة لفنون الاسلام» را نوشت؛ اينها دفاع كردند، دفاع عملى. يعنى يك كتاب سيصد چهارصد يا دويست سيصد صفحهاىِ فجر الاسلام موجب شد كه چند دائرةالمعارف بزرگ در شيعه به وجود آمد. اين، زنگ بيدارباش بود؛ خورد، اين طرف بيدار شد و كارى كه بايد بكند، انجام داد.
در گذشته هم همين جور بوده. شما نگاه كنيد اولِ كتاب «مبسوط» شيخ (رضوان اللَّه عليه) - كه در اُخريات حيات مباركشان اين كتاب را نوشتند - ايشان ميگويد كه ما زياد ميشنويم كه مخالفين ما فقه ما را تحقير ميكنند؛ «يستحقرونه و يستنزرونه» - يعنى يستقلّونه - و ميگويند فقه شما فروع ندارد، چه ندارد؛ لذا من اين كتاب را نوشتم. كتاب مبسوطِ به اين عظمت، با اين همه فروع، كه خود ايشان ميگويد كه من در هيچ يك از مذاهب اسلامى تاكنون كتابى در همهى ابواب فقه كه با اين همه فرع نوشته شده باشد، نديدم؛ اين را شيخ، خودشان در اول كتاب بيان ميكنند. يعنى يك اهانت، يك طعن، موجب پديد آمدن يك چنين حادثهى شيرينى ميشود.
يا شيخ نجاشى (رضوان اللَّه عليه) در اول كتاب «رجال» كه يكى از بهترين و اساسىترين سندهاى رجالى ما از هزار سال به اين طرف است كه براى ما حفظ شده، ميگويد كه من شنيدم كه سيد شريف فرمود - ظاهراً سيد مرتضى را ميگويند - كه مخالفين ما ميگويند كه: «ان لا سلف لكم»؛ شما گذشته نداريد؛ «و لا مصَنَّف» يا «مصَنِّف»؛ علماى مصنِّف نداريد، سلف نداريد، گذشته نداريد. من اين كتاب را نوشتم تا ببينند كه چرا، ما اينها را داريم.
ببينيد، بزرگان از حوادث اينجور استفاده كردند. به نظر من، بايد با اين چشم به اين حوادث تلخ نگاه كرد. نه اينكه اهانت به قرآن كار كوچكى است؛ خيلى بزرگ است، خيلى زشت است، خيلى ننگين است؛ اما براى ما بايد زنگ بيدارباش باشد، بايد حواسمان را جمع كنيم، بفهميم كه: «من نام لم ينم عنه»؛(3) اگر ما اينجا خواب برويم، جبههى دشمن، پشت سنگر خودش معلوم نيست خواب رفته باشد؛ او بيدار است، عليه ما توطئه خواهد كرد.
به نظر من، فتنهى سال 88 هم همين بود؛ براى ما يك زنگ بود، يك زنگ بيدارباش بود. بعد از آنى كه در يك انتخاباتى، چهل ميليون شركت ميكنند و همهى ما تا آخر شب، خوشحال، خرسند كه پاى صندوقهاى رأى مردم جمع شدند و تا آخر شب رأى دادند - و البته هنوز عدد گفته نشده بود، همه هم لذت ميبردند - ناگهان از يك گوشهاى، فتنهاى شروع ميشود؛ ما را بيدار ميكند؛ ميگويد: به خواب نرويد، غفلت نكنيد، خطرهائى در مقابل شما وجود دارد و آن خطرها اينهاست. به نظر من، همهى حوادث را اينجورى بايد نگاه كرد.
در اين جلسهى محترم و مكرم، يك نگاهى به مسائل جهانى مرتبط با ما بكنيم، يك نگاهى هم به مسائل كشور بكنيم و ببينيم چه نكتههائى را ميشود از اينها ياد گرفت، چه درسهائى را ميشود از آنچه كه امروز در دنيا ميگذرد يا در كشور ما ميگذرد، فراگرفت.
در مسائل جهانى آن چيزى كه از همه واضحتر و بارزتر است، بيش فعال شدنِ جبههى مقابل ماست. بيمارى بيشفعالى يكى از بيمارىهاى كودكان و نوجوانان است. بيشفعالى معناش اين است كه تحرك، زياد؛ كارهاى گوناگون انجام ميدهند، اما تمركز نيست، هدف نيست؛ به اين در و آن در ميزنند. تحرك زياد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامى. اين حالت بيشفعالى است. انسان اين حالت را امروز در جبههى مقابلِ دشمن مشاهده ميكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحريم، قطعنامه، تهمت، جوسازى عليه نظام اسلامى، تقويت معارضان داخلى، به اصطلاح ورزشكارها دوپينگ كردنِ معارضين داخلى، كه اينها را همين طور هى با آمپولهاى نيروزا كه هيچ تأثيرى هم در تقويت واقعى ندارد و فقط ظاهراً او را فعال ميكند، هى تزريق كنند.
پارسال در همان بحبوحهى جريان فتنهى سال 88 شنيديد كه يكى از شبكههاى اجتماعى اينترنتى كه در ارتباط با معارضين فعال بود: خبرهاى اينجا را ببرند، دستورهاى آنجا را برسانند، همين طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، ميخواست موقتاً براى تعميرات كارش را تعطيل كند، دولت آمريكا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو براى تعميرات تعطيل موقت بكنيد، اين به معارضين داخل ايران ضرر ميزند؛ جلويش را گرفتند. يعنى تعطيلى موقت را به اين شبكهى اجتماعى اجازه ندادند. يعنى كمكهاى اينجورى بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهايى كه به اينها ميشود.
امروز، همهى وسائل ارتباطى را به كار گرفتند؛ وسائل سياسى را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگى را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادى را به كار گرفتند، براى اينكه تحريمها در حق ايران كهنه نشود و وسط راه از كار نيفتد. دولت آمريكا يك مأمور عاليرتبهى اقتصادى و پولى خودش را مخصوصاً مأمور اين كار كرده كه اين همين طور وظيفهاش اين است كه كميتههائى را هدايت كند، به اين طرف و آن طرف دنيا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگيرد و دائم كشورهاى ديگر را عليه ايران وادار كنند. اين بيشفعالىِ نظام استكبار و جبههى مقابل نظام اسلامى، امروز به نظر من بارزترين حوادث است.
خب، انسان از اين حادثه، چند نكته را استفاده ميكند. نكتهى اول اين است كه اين، ناشى از قدرت روزافزون بيدارى اسلام است. اينى كه انسان مىبيند طرف - حريف - دستپاچه شده، تلاش ميكند، سراسيمه شده، به اين در ميزند، به آن در ميزند، اين فعاليت را ميكند، آن را مىبيند، اين را مىبيند؛ اين پيداست كه اين طرفِ قضيه، قدرتى پيدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسيمه كرده. اگر ما ضعيف بوديم، اگر ما آسيبپذير بوديم، اگر ميتوانستند با يك ضربت، ما را به زانو در بياورند، اين همه تلاش لازم نبود. اين تلاش، نشانهى اقتدار اين طرف است؛ و واقع قضيه هم همين است، كه حالا من اشاره خواهم كرد.
اين طرف نسبت به سه دههى قبلى قوىتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهاى بازترى پيدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعيفتر شده است. يك روز همهى دنياى مستكبر، مجتمعاً عليه ايران بودند. يعنى واقعاً يك نقطهى استراحتگاه وجود نداشت. در دههى اول انقلاب اينجور بود ديگر. شوروى يك قدرتى بود كه فقط يك كشور كه نبود، يك مجموعهى عظيم از كشورها بود كه مركز، اينجا و در روسيهى امروز بود؛ اروپاى شرقى متعلق به اينها بود، غالب كشورهاى آفريقائى و آمريكاى لاتين با اينها بودند و در آسيا بسيارى از اينها حساب ميبردند. اينها عليه جمهورى اسلامى بودند. ما آن وقت براى يك سلاح متعارف به هيچ جا نميتوانستيم مراجعه كنيم؛ يعنى هيچ كشورى در دنيا نبود كه يك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنيد تانك - را بيست تا، سى تا اگر ميخواستيم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان رياست جمهورىِ خودم، سفرى كردم به يوگسلاوى، كه علىالظاهر خيلى هم ما را تحويل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كرديم، اينها حاضر نشدند به ما همين سلاحهاى متعارف را بدهند. با اينكه يوگسلاوى جزو كشورهاى مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عين حال حاضر نشدند. ديگران كه خب، جاى خود دارند.
آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمريكا بود، اروپا بود، همين فرانسهى امروز كه حالا تبليغات عليه ما ميكنند و حرف عليه ما ميزنند، آن روز «ميراژ» عليه ما ميفرستادند، «سوپر اتاندارد» عليه ما ميدادند؛ يعنى حملهى آن روزِ اين كشورها عليه ما از حالا خيلى بيشتر بود. امروز آلمانها فرض كنيد كه يك حرفى در تبليغاتشان - صدر اعظمشان يا ديگرى - ميزند؛ آن روز سلاح شيميائى به صدام ميدادند، كارخانهى سلاح شيميائى برايش درست ميكردند؛ يعنى دشمنىها آن روز عملىتر و فعالتر بود.
امروز، اين حرفها نيست، اين خبرها نيست؛ يعنى نميتوانند، زمينهاى براى آنها وجود ندارد، نه اينكه امروز نجيبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، مىبينند كه نميشود كارىاش كرد؛ يعنى اين حجم عظيم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قوىتر هم شده. و غرب، امروز - اين نكتهى مهمى است - احساس ميكند كه سلطهى قديمىاش بر دنياى اسلام متزلزل شده؛ يعنى اينهائى كه در كشورهاى اسلامى و عربى بىهيچ مانعى و رادعى ميتاختند و جلو ميرفتند، امروز مىبينند نميشود؛ نميتوانند. اين موج اسلامى آنها را وادار كرده، حتّى تجديدنظر ميخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضى از كشورها كه وابستگى آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم اين را ميدانند و ناراضى هستند - ميخواهند يك تجديدنظرهائى بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نميتوانند؛ براى آنها يك راه بنبست است. امروز غرب در يك چنين موقعيتى است. خب، اين ضعف طبعاً نتيجهاش همين است كه بيايند سراغ اين چيزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، يكى دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهاى كه دل ملتها، حتّى دل دولتها هم با او همراه نيست. همين دولتهائى كه بعضىها خودشان عضو شوراى امنيتند و اين قطعنامهها را امضا ميكنند، ما اطلاع داريم كه حتّى بعضى از خود اين دولتها راضى به اين تحريمها نيستند؛ براى آنها يك عمل قسرى است و يك عمل جبرى است؛ يك رودربايستى سياسى است. وضع اين است.
بنابراين، حوادثى از قبيل آنچه در اين مدت براى ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامهى 1929، چه اين مسئلهى اهانت به قرآن كريم، چه اظهارات صريحاً خصمانهاى كه عليه جمهورى اسلامى ميكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه اين هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در اين جريان عيان بود - اينها همهاش به خاطر اين است كه آن طرف احساس ميكند كه اين طرف قوى شده است. اين قدرت و قوّت و استحكامى كه در اين طرف به وجود آمده، آن طرف را ميترساند. اين در اظهارات خودشان هم هست و دارند ميگويند: اگر اين كار را نكنيم، ايران قدرت اول خاورميانه ميشود؛ اگر اين كار را نكنيم، نفوذ ايران در خاورميانه زياد ميشود؛ از اين حرفها ميزنند. اين نكتهى اول.
نكتهى دوم اين است كه اين حوادث بايد ما را بيدار نگه دارد. بايد چرت نزنيم، بايد نخوابيم؛ خوابمان نبرد. اگر اين حوادثى كه من ترسيم ميكنم، اين قوّت و قدرت و استحكام روزافزونى كه در جبههى اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى مشاهده ميشود، ما را خاطرجمع كرد، بىدغدغه كرد، موجب خوابآلودگى ما شد، موجب غرور و غفلت ما شد، خواهد شد خطر؛ اين خطر است. بايد اين زنگ بيدارباش هميشه در چشم ما باشد. چه كار بايد بكنيم؟ بايد درون خودمان را اصلاح كنيم. اصلاحِ دائمى جزو وظائف دائمى ماست. درون را چه جورى اصلاح كنيم؟ اول از خودمان شروع كنيم. بنده، شخص حقيرِ مذنبِ عاصى از خودم شروع كنم. ديگران هم همين جور. اول رابطهى خودمان را با خداى متعال درست كنيم، اصلاح كنيم و به آنچه كه خداى متعال از ما سؤال خواهد كرد، بينديشيم: «و استعملنى بما تسألنى غدا عنه».(4) اين، از جملهى چيزهائى است كه بايد دائم در ذهن ما باشد. نميگويم خودمان كه كاملاً اصلاح شديم، بعد به اصلاح مردم بپردازيم - كه حالا ممكن است اين به اين آسانىها هم به دست نيايد - وقتى شروع به اصلاح خود كرديم، آن وقت اصلاح جامعه هم براى ما آسان خواهد شد. و او - اصلاح جامعه - آسانتر از اصلاح نفس است. انسان مىبيند دلهاى مستعد را، دلهاى آماده را، حرفپذير و منطقپذير را در اين جامعهى بزرگ ايرانى خود ما؛ اين جوانان ما، اين مرد و زن مؤمن ما در اقصى نقاط كشور، از فرزانهترين و باسوادترين و فهميدهترينشان تا طبقات پائين در اكناف گوناگون كشور، انسان مىبيند كه اينها حرف شنوى دارند؛ ما اگر بگوئيم، اينها گوش ميكنند. اگر گوش كردند، به احتمال زياد، متأثر خواهند شد و آن تأثر در عملشان ظاهر خواهد شد. يكى، اين است مسئله؛ مسئلهى اصلاح درون.
تقويت روحيهى داخلى. يكى از مسائل مهم، مسئلهى تقويت روحيهى داخلى است - كه اگر حالا صحبت طولانى نشود؛ مزاحمت زياد نشود، من بعد اين را عرض خواهم كرد - اين جزو وظايف ماست. تقويت روحيه جزو چيزهائى است كه از وظائف اصلى ماست؛ چه به حيث مسئولين، چه به حيث روحانيون و معممين؛ اين جزو چيزهائى است كه بايد هيچ وقت اين را فراموش نكنيم.
اتحاد حقيقى. آقايان همه دم از اتحاد و وحدت ميزنند و ميزنيم؛ همهمان ميگوئيم وحدت، اما وحدت را بايد در عمل تحقق ببخشيم. وحدت اين است كه مشتركاتمان را كه بيشتر از موجبات مفرّق هست، تقويت كنيم و اينها را جلو چشم نگه داريم. اينجور نباشد كه دلخورى از يك نفر آدم، ما را وادار كند عملى بكنيم، حرفى بزنيم، اقدامى بكنيم كه برخلاف مصالح كشور باشد؛ كه گاهى انسان مشاهده ميكند! از يك نفر به خاطر يك كارى، به خاطر شخصش، به خاطر يك اظهارى، يك دلخورىاى پيدا ميكنيم، بعد اين دلخورى سايه مىافكند بر همهى رفتار ما؛ اين درست نيست. بايد مشتركات را نگاه كرد، نقاط اصلى را بايد پيدا كرد. بعضى از اين مسائلى كه ماها مطرح ميكنيم و رويش تكيه ميكنيم، حقاً و انصافاً مسائل اصلى نيستند، اينها مسائل اصولى نيستند. مسائل اصولىترى وجود دارد كه بر آنها بايد تكيه كرد. مىبينيد دشمن چه چيزى را هدف قرار داده است، كه حالا اين را هم عرض ميكنم.
سومين نكتهاى كه از اين وضعيتى كه وجود دارد، استفاده ميشود، شناسائى دشمن و شيوههاى او و كارى است كه دارد انجام ميدهد؛ دشمن الان چه كار دارد ميكند؟ يكى از مهمترين يا شايد بتوانم بگويم مهمترين كارى كه دشمن ميكند، دو قلم كار است: يك قلم، جدا كردن مردم از نظام، يك قلم جدا كردن مردم از بيّنات دين و اصول دين و واضحات احكام اسلامى و شريعت اسلامى است. اين دو تا قلم كارى است كه اينها دارند انجام ميدهند. درست هم فهميدهاند؛ چون پشتوانهى نظام، مردمند. ميدانند كه اگر مردم را از نظام جدا كردند، نظام بىپشتوانه خواهد شد؛ لذا سعى ميكنند مردم را از نظام جدا كنند. چه جورى؟ بىاعتماد كنند. يك كارِ واضح؛ بىاعتماد كنند: مردم را به مسئولين بىاعتماد كنند. مسئولين هرچه كار بكنند، هرچه تلاش بكنند، هرچه تحرك نشان بدهند، هرچه كارهاى خوب بكنند، يك تفسير بدى در راديوهاى بيگانه و در تبليغات بيگانه وجود دارد كه اگر انسان اين راديوها را نگاه كند، اين به طور واضح مشاهده ميشود. البته اين هميشه بوده. هميشه و در همهى دورهها يكى از كارهاى دشمن، جدا كردن و بىاعتماد كردن مردم به مديران و كارگزاران بوده. در همهى اين دورهى بيست ساله، بيست و يكى دو سالهى بعد از رحلت امام و در دورهى حيات مبارك امام (رضوان اللَّه تعالى عليه)، اين يكى از كارها بوده. لذا بود كه در آن زمان، امام بزرگوار با وجود اعتراضهائى كه به بعضى از عملكردهاى مسئولين و كارگزاران كشور داشتند، هميشه در موضع مدافع آنها قرار ميگرفتند. اين معنايش اين نبود كه امام از جزئيات كارها دفاع ميكند؛ نه. اما امام سينه سپر ميكرد. در مقابل كارگزاران و مسئولين نظام اگر كسى سنگاندازى ميكرد، موجب بىاعتمادى مردم به اينها ميشد، امام مىايستادند. بنده هم همين جور. بنده هم از همهى دولتها به اين حيث، دفاع كردم، باز هم دفاع ميكنم. نبايد به خاطر يك عملكردى در يك گوشهاى، مسئولين نظام را اعم از قوهى مجريه يا قوهى مقننه يا قوهى قضائيه، در چشم مردم بىاعتبار كرد. چون مردم اگر چنانچه احساس كردند كه اين دستگاههاى عظيم نميتوانند مورد اعتماد قرار بگيرند، اميد مردم از بين خواهد رفت. فكر اين را بايد بكنند. انصافاً خلاف حق هم هست؛ يعنى اين چيزهائى كه گاهى اوقات گفته ميشود، خلاف حق است. خب ما داريم مىبينيم اوضاع و احوال را و از بطون كار آشنا هستيم؛ خيلى تلاش دارد ميشود؛ تلاش مؤمنانه و مخلصانه؛ انسان اين را مشاهده ميكند. پيشرفتهائى هم كه مشاهده ميشود - هى گفته ميشود: پيشرفتهاى كشور، پيشرفتهاى كشور - اينها همين طور با نشستن كنج خانه و بيكارى مسئولين كه به دست نمىآيد؛ با تلاش مسئولين اينها به دست مىآيد. تلاش دارد ميشود؛ انصافاً تلاش ميشود. دشمن ميخواهد اين حالت را از بين ببرد. دشمن ميخواهد اين حالت اعتماد مردم به مسئولين نظام را سست كند تا مردم احساس كنند نميشود به دولتشان اعتماد كنند؛ به قوهى قضائيهشان، به مجلسشان نميشود اعتماد بكنند؛ اينها را در چشم مردم خراب كنند. اين خطاست. اين يك قلم كار دشمن است كه اين را بايد فهميد. نبايد با دشمن همصدا شد، نبايد جدول دشمن را پر كرد، پازل دشمن را تكميل كرد، صداى دشمن را در داخل بازتاب داد؛ اينها را بايد مراقبت كرد.
يكى هم مسئلهى دين و بيّنات اسلامى و انقلاب اسلامى است. از توحيد و نبوت و امامت و ولايت و از اينها بگيريد تا احكام و حجاب و حدود شرعيه و بقيهى چيزها؛ دائم دارد شبههپراكنى ميشود. بايد حواسمان باشد كه اينها روش دشمن است. بايد در مقابل اينها تدبير داشت، بايد كار كرد. البته در اينجا و در اين شبهههائى كه به طرق مختلف مطرح ميشود، همه وظيفه دارند كه در برابر اين هنجارشكنىهاى دينى كه در اين سايتها و در اين اظهارات مشاهده ميشود و اين فرقهسازىهائى كه وجود دارد، و اين هنجارشكنىهاى اخلاقى و جنسى كه انسان مشاهده ميكند و از اين قبيل چيزها، بايستند. اينها كارهائى است كه نه اينكه همهى اين كارها را دشمن دارد از خارج ميكند؛ نه، انگيزههاى داخلى هم وجود دارد، اما دشمن تقويت ميكند، جهت ميدهد، كمك ميكند و اينها را هل ميدهد به جلو و دشمن از اين چيزها خرسند است. بايد اين را مواظب باشيم. بايد مواظبت كنيم. مسئوليت به عهدهى كيست؟ آيا به عهدهى دولت است؟ به تنهائى، نه. دولت البته مسئوليتهائى دارد. من خودم بارها به شوراى انقلاب فرهنگى در دورههاى مختلف گفتم كه شما نميتوانيد خود را از متدين كردن مردم و وظيفهاى كه در اين راه داريد، بركنار نگه داريد. اينها مخالف بودند. آن جريانهاى بداخلاق مخالف بودند، ميگفتند نه، اين دينِ دولتى ميشود. من معتقدم دولت در اين زمينه وظيفه دارد، اما وظيفهى دولت چيست؟ وظيفهى دولت درست كردن عقايد مردم است؟ نه، وظيفهى دولت زمينهسازى است؛ وظيفهى عملياتى و ميدانى به عهده روحانيت است، به عهدهى زبدگان است، به عهدهى نخبگان حوزه و دانشگاه است. اين وظيفهى ميدانى است. من امروز نگاه ميكنم جاى اين مجموعهى مكرم دينى و علمى را در خيلى جاها خالى مىبينم.
ما اگر چنانچه به دستگاههاى تبليغاتىمان اعتراض ميكنيم، مىبينيم اينها گاهى اوقات به خاطر اعتراض و تشرى كه ما ميزنيم، يك حركتى دينى هم انجام ميدهند، بد از آب در مىآيد؛ يك كارى هم انجام ميدهند، محتواش خراب در مىآيد، اين به خاطر اين است كه اشراف علمى كه فقط مختص روحانيت است در اين مورد، وجود ندارد.
حوزههاى علميه نقششان در صدا و سيما فقط اين نيست كه يك واعظ خوشزبانى بيايد آنجا، مردم را نصيحت كند؛ نه، حوزهى علميه بايد كميتهها تشكيل بدهند، مجموعهها تشكيل بدهند، اتاق فكرهاى دينى تشكيل بدهند، راجع به مسائل گوناگون بنويسند، بحث كنند، تحليل كنند، تحقيق كنند و محصولات اينها را بدهند بيرون. فضا وقتى كه درست شد، طبعاً اثر ميگذارد. روى بازى هنرمند هم اثر ميگذارد.
دويست سيصد نفر از هنرمندهاى مطرح كشور در بخشهاى مختلف اينجا آمدند - پارسال بود يا كى بود - و با من ملاقات كردند. يك مقدارى آنها صحبت كردند، يك مقدارى ما صحبت كرديم. بعد من به نكتهاى توى همان مجلس توجه كردم و همانجا هم گفتم اگر شماها كه فيلمسازيد يا هنرمنديد يا بازيگريد يا كارگردانيد، از من بپرسيد كه ما ميخواهيم فيلم دينى درست كنيم، دربارهى چه موضوعى فيلم دينى درست كنيم؟ فرض كنيد در باب حجاب ميخواهيم مثلاً فيلم بسازيم، محتواى اين چه باشد، از كجا شروع كنيم، چى بيان كنيم به مردم؟ اعتقاد مردم را دربارهى مسئلهى توحيد يا مسئلهى نبوت يا مسئلهى ولايت يا مسئلهى ولايت فقيه يا مسئلهى امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواهيم تقويت كنيم، موضوع و محتوا چه باشد؟ اين آدمى كه در محيط غير دينى پرورش پيدا كرده، هرگز علم دين نخوانده، خيلىشان با قرآن آشنا نيستند، با نهجالبلاغه و حديث آشنا نيستند، چه ميدانند چه بايد بيايد در محتواى اين فيلمها. ما كه ميدانيم، بايد آماده كنيم و كمك كنيم. وقتى ما توانستيم اين فكرها را منظم كنيم، مرتب كنيم، منطقى كنيم، قابل فهم كنيم، باورپذير كنيم، آن را در مجموعههائى در اختيار گذاشتيم، اين هنرمند وقتى ميخواند، خودش تحت تأثير قرار ميگيرد. لذا هنرمندى كه سابقهى دينى و ريشهى دينى دارد، انسان مىبيند فيلم خوبى هم اتفاقاً ميسازد؛ كه البته بندرت مواردى پيش مىآيد. پس كار ماست، كار روحانيت است كه در اين زمينه اين كمبودها را برطرف كند.
اين نكات در مورد مسائل خارجى، كه عمدهى مسئلهى آن، جبههبندى بيشفعال شدهى خصم است در مقابل ما، و نكتههائى هم در آن هست و كارهائى كه دارند ميكنند. البته در اين زمينه حرف زياد است، كه حالا اگر انسان بخواهد مطلب بگويد و حرف بگويد، حرف هست.
يك نگاه هم به وضعيت داخلى خود ما، يعنى وضعيت جمهورى اسلامى؛ چه در داخل، چه در خارج. به نظر من در اين سه دههى پرافتخارى كه بر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، حملات زيادى به ما شد؛ حملات ساختارشكنانه، حملات معارضهى جدى با هويت اسلامى، روح اسلامى، روح انقلابى. خيلى در اين سى سال به ما حمله شده. به شعارهامان دستاندازى كردند؛ شعارهامان را تحريف كردند، خيلى اوقات شعارهامان را غلط معنا كردند. خيلى اوقات تلاش شد - تلاشهاى سازماندهى شده، نه تلاش فردى - براى اينكه مردم را نسبت به اصل انقلاب مسئلهدار كنند. در آن گذشتهاى كه چندان هم از ما دور نيست، بارها قانونشكنى كردند، بارها براى قانونشكنىها عناوين و ظواهر و بهانههاى موجه درست كردند، تراشيدند؛ كارهاى گوناگونى انجام گرفت. ولى مردم و انقلاب ايستادند؛ انقلاب ايستاد، مردم ايستادند، مسئولين مؤمنى كه در ميان اين مجموعهى عظيم حضور فعالى داشتند، ايستادند، روشنگرى كردند، و بحمداللَّه انقلاب پيش رفت و نتوانستند كارى انجام بدهند. لذا شما ملاحظه كرديد مردم در اين انتخابات اخير به حرفهاى داراى صبغههاى غير اسلامى و غير دينى دل ندادند. اينها خيلى مهم است. مردم رفتند سراغ آن كسى كه شعارهاى انقلابى ميداد، شعارهاى اسلامى ميداد، شعارهاى ضد تجملگرائى ميداد، شعارهاى عدالت اجتماعى ميداد. اين نشاندهندهى بيدارى مردم است. مردم اينها را دوست دارند. مردم به ما احترام ميگذارند، چون اسلام را دوست دارند، ما را مظهر اسلام و مبيّن اسلام ميدانند.
اين خصوصيت مردم ماست. اين خيلى اهميت دارد. سى و يكى دو سال دائم عليه انقلاب كار شده، در عين حال مردم ايستادهاند و شعارهاى انقلاب، امروز زنده است. حرفهاى امام، امروز حرفهاى رائج است؛ سكهى رائج است. كسانى كه ميخواهند در بين مردم سرى بلند كنند، حرفهاى امام را تكرار ميكنند؛ خودشان را مستند به امام نشان ميدهند. يك روز خلاف اين بود؛ يك روزى كه چندان دور نيست از ما، كسانى بودند كه تظاهر ميكردند به مخالفت با امام؛ رفتند گفتند انقلاب دفن شد! صريحاً اعلام كردند. عدهاى گفتند كه بايستى مردم را از خدا جدا كرد! اينها را صريح پشت بلندگو آن روز ميگفتند. امروز جرأت نميكنند اينها را بگويند. امروز آن كسانى كه با مردم ميتوانند حرف بزنند، تريبون دارند - يا از هر وسيلهاى استفاده ميكنند - دم از امام و دم از انقلاب و دم از شعارهاى امام ميزنند؛ حالا با شيوههاى خاص. اين خيلى مهم است. اين نشاندهندهى اين است كه سكهى رائج در كشور و روش مقبول، روش امام است و راه انقلاب است. اين خيلى چيز بزرگى است.
خب، البته گفتيم مردم ايستادند، آخرين نمونهاش هم همين فتنهى سال 88 بود؛ مردم ايستادند. همان كسانى كه به كسان ديگرى غير از منتخَب رأى داده بودند، همانها هم در مقابل آنها ايستادند. لذا ديديد در 9 دى، در 22 بهمن، همه شركت كردند؛ همه آمدند. اين نشاندهندهى اين است كه فتنهگران و فتنهانگيزان يك اقليت معدودند؛ منتها دروغ گفتند، خواستند مردم را دنبال خودشان بكشانند. اولِ كار موفق هم شدند؛ بعد كه چهرهشان آشكار شد، نقابشان در خلال حرفها و كارهاى گوناگون افتاد، مردم از اينها رو برگرداندند. بنابراين، مردم ايستادهاند. خب، اين يك نكته است در وضع كشور.
يك نكتهى ديگر پيشرفت كشور است. حالا پيشرفتهاى علمى را كه بارها گفتند و گفتيم و ديگران گفتند و خود شماها هم ميدانيد. حقيقتاً در زمينههاى علمى، در زمينههاى فناورى، پيشرفتهاى شگفتآورى شده. بعضى از اين چيزهائى كه توى تلويزيون بهآسانى از آن عبور ميكنند كه فلان كار شد و فلان چيز افتتاح شد، پشت صحنهى اين را كه انسان نگاه ميكند، خيلى كارهاى مهمى است؛ خيلى تلاش، خيلى عمق علمى، خيلى توانائى پشت سر اين پديده خوابيده است كه حالا رسيده به اين كه مثلاً فلان چيز به وجود آمده يا فلان شيئى اختراع شده يا توليد شده؛ در زمينههاى گوناگون صنعتى و فناورى و علمى. اينكه حالا مسلّم است؛ لكن آنچه كه از اين پيشرفتهاى علمى و فناورى به نظر من بالاتر است، عبارت است از روحيهى ثبات و احساس توانائى كه در ملت بيدار شده؛ در كسانى كه بايد اين كار را بكنند، اين روحيه بيدار شده.
اين جلسات ماه رمضان ما، يكى از بركاتش براى خود من همين بود؛ دانشجو بود، استاد بود، فرزانگان و نخبگان بودند، مسئولين و كارگزاران بودند، صنعتگران بودند، فعالان گوناگون كشور بودند و كسى هم به اينها نميگفت كه شما چه بگوئيد؛ ميگفتند بيائيد حرفتان را بزنيد. حرفهائى كه ميزدند، نشاندهندهى روحيهى خودباورى، اتكاء به نفس، اعتماد به اينكه ميتوانند آنچه را كه تا حالا انجام دادند، چندين برابر او را انجام بدهند، بود. اين خيلى چيز مهمى است. اين همان روحيهاى است كه امام (رضوان اللَّه عليه) ميخواست آن را در ماها بيدار كند. اين روحيه در مردم بيدار شده. جوانها مىآيند حرف ميزنند. يك جوانى آمد صحبت كرد، گفت من يك نقشهى جامع علمى نوشتم كه اين را ميدهم به شما؛ آن نقشهى جامع علمى كه در شوراى عالى انقلاب فرهنگى تهيه شده، ايراد دارد. اين خيلى روحيهى خودباورى بزرگى است. خيلى من لذت بردم. ممكن است آنچه كه او تهيه كرده، آنچنان كه خودش خيال ميكند، صددرصد مورد قبول نباشد، اما اين روحيه كه يك جوان دانشجو با دو سه نفر همكار دانشجو بنشينند نقشهى جامع علمى كشور را تنظيم كنند، بعد هم نه اينكه يك گوشهاى بگذارند، در ملأ عام بيايد به من بدهد، بگويد اين را من ميدهم به شما، بسيار مهم است. اينچنين روحيههائى وجود دارد؛ هم در دانشجوهاى ما، در جوانهاى ما، هم در اساتيد خوب ما، مؤمن ما، اين چيزها وجود دارد. اينها مهم است.
اگر تلخىها را مىبينيم، ناكامىها را مىبينيم، ضعفها را مىبينيم، اينها را هم بايد ببينيم؛ اينها خيلى مهم است؛ جهتدهنده اينهاست. والّا كِى بوده كه ما تو مجموعهى خودمان آدم بد نداشته باشيم، آدم خلافكار نداشته باشيم، آدم ضعيف نداشته باشيم، آدم نقزن نداشته باشيم، آدم مخالف نداشته باشيم؟ هميشه خب بوده؛ اما آن چيزى كه كشور را پيش ميبرد، او عبارت است از آن موتور؛ از آن موتور پيشبرنده. حالا داخل اين قطار ممكن است چهار نفر با همديگر دعوا هم بكنند، به سر و كلهى هم بزنند يا پوست پرتقال هم بريزند و فضا را كثيف هم بكنند؛ اما قطار دارد حركت ميكند و به جلو ميرود. اين اختلافات هم وجود دارد، خب داشته باشد. بدكارىهائى هم هست، يك نفر هم توى قطار دارد نماز شب ميخواند، نماز جعفر طيّار ميخواند. همه جورش هست؛ اما حركت، حركتِ به جلو، حركتِ با اميد، حركتِ با جهت، حركتِ با هدف، اينهاست؛ اينها را بايد ديد. كار هست، سازندگى هست، ابتكار هست، روحيهى استغناء وجود دارد؛ انسان اين را امروز مشاهده ميكند. خب، كارهاى مهمى هم انجام گرفته است كه به نظر من كارهاى باارزشى است؛ آن مقدارى كه بنده اطلاع دارم، كارهاى بسيار خوبى در كشور دارد انجام ميگيرد.
حالا بر اين تصويرى كه بنده نسبت به وضع كشور دارم و به برادران و آقايان محترم عرض كردم و آن چيزى كه من از اوضاع كشور ميفهمم - بنده بىاطلاع هم نيستم؛ از همهى اين مسائل گوناگونى كه گفته ميشود، مطلعم. خيلى از جزئيات را هم بنده ميدانم - چند نكته مترتب است:
يكى اينكه فشارهاى دشمن و شرائط سخت، ما را ضعيف نكرده. سختىها و تنگناهائى كه در اين سى سال وجود داشته، ما را تضعيف نكرده؛ بلكه ما را نيرومند و مقاوم هم كرده. اميرالمؤمنين (عليه سلام اللَّه و الملائكة اجمعين) فرمود: «ألا و انّ الشّجرة البرّيّة اصلب عوداً ... و اقوى وقوداً»؛(5) هم محكمتر است، هم وقتى كه آن را آتش زدى، آتشش ماندگارتر است. خاصيت شرائط سخت اين است. شرائط سخت، شرائط پرچالش، ملتها را مقاوم ميكند؛ رؤسا و مديران و مسئولان و رهبران كشورها را مقاوم ميكند؛ مثل يك ورزش، آنها را تقويت ميكند، نيروى آنها را مضاعف ميكند، همت آنها را مضاعف ميكند، ميروند دنبال كارهاى بزرگتر. و اين بحمداللَّه اتفاق افتاده. اين نكتهى اول.
نكتهى دوم اينكه، اين فشارهائى كه در دنيا انجام ميگيرد، اينها محكوم به شكست است؛ اينها شكست خواهد خورد. اين چيزى است كه تجربه به ما نشان داده، غير از وعدهى الهى كه: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»(6) و آيات زيادى كه در اين جهت هست. فشارها غالباً محكوم به شكست است. يك مدتى فشار مىآورند، وقتى كه ايستادگى مشاهده شد از اين طرف، آن فشار تمام ميشود. جنگ، جنگ ارادههاست؛ جنگ عزمهاى راسخ است؛ هر كه عزمش بيشتر بود، او برنده است. بنابراين، اينها شكست ميخورند. اگر قرار بود نظام اسلامى با اين فشارها شكست بخورد، بايد همان دههى اول شكست ميخورد. آن وقت - گفتم - دشمن قوىتر بود، ما ضعيفتر بوديم، توانائىهامان كمتر بود، امكاناتمان كمتر بود، دنياشناسىمان كمتر بود، تجربهمان كمتر بود؛ امروز بحمداللَّه اين كمبودها و كمىهاى آن وقتها جبران شده و خيلى از اشكالاتى كه آن وقت وجود داشت، وجود ندارد. مردم روحيههاشان هم خوب است. امروز انگيزهها خيلى بالاست. اگر خداى نكرده يك وقتى يك جنگى اتفاق بيفتد كه حضور در جبهه را براى مردم و جوانها ايجاب كند، آن وقت خواهيد ديد كه جوان امروز ما كه نسل سوم انقلاب است، همتش و فداكارىاش از جوان آن روز كمتر نيست؛ شايد بيشتر هم هست. يك چنين حالتى وجود دارد. بنابراين، اين فشارها محكوم به شكست است؛ لكن مهم اين است كه ما بيدار باشيم. به شرط اينكه ما بيدار باشيم؛ به شرط اينكه خوابمان نبرد، غفلت نكنيم. اين زنگهاى هشداردهنده و بيدارباش، ما را بيدار نگه دارد؛ اين شرطش است.
نكتهى سوم؛ يك كليد اصلى وجود دارد و آن اميد دادن و اطمينان دادن به مردم است. اين كارى است كه به عهدهى من و شماست: ما معممين، ما مسئولان، ائمهى محترم جمعه؛ كار بايد اين باشد كه به مردم اميد بدهيد و اطمينان بدهيد. اگر مردم نااميد شدند، اعتماد خودشان را از دست دادند، متزلزل شدند، شكست قطعى است. آن چيزى كه جنگنده را، رزمنده را در جبهه نگه ميدارد، اميد است. بايد اميد داشته باشد، بداند كه ميتواند به پيروزى برسد. اين اميد را بايد زنده نگه داشت. عامل اصلى پيروزى، در صحنه بودن مردم است؛ عامل در صحنه بودن مردم، اميد و اطمينان آنهاست. اين اميد را بايد در مردم تقويت كرد؛ مردم را نبايد ترساند؛ مردم را نبايد بدبين كرد، بىاعتماد كرد. در قرآن كريم ببينيد: «الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم».(7) اين از طرف دشمن است؛ بترسيد - «قد جمعوا لكم فاخشوهم» نسبت داده شود به دشمن - آيهى ديگر: «انّما ذلكم الشّيطان يخوّف اوليائه»؛(8) ميترساند. «لئن لم ينته المنافقون و الّذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم».(9) ببينيد، اينهاست. يعنى ترسيدن مردم مذمت شده؛ مردم را نااميد كردن، مردم را بىاطمينان كردن، مذمت شده. متقابلاً، نقطهى مقابل: «والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»؛(10) همديگر را بايد وصيت كنيم، توصيه كنيم به صبر، به ايستادگى، به پيروى از حق؛ همديگر را نگه داريم. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض»؛(11) اولياء يعنى پيوستهها؛ به همديگر پيوستند. اين وظيفهى ماست. بنابراين، بايستى به اين نكتهى اميد و اطمينان توجه كرد.
مسائل اصلى را بايد شناخت و مسائل فرعى را اصلى نكرد؛ نه اينكه مطرح نكرد؛ نه، مسائل فرعى هم بايد طرح شود؛ همهى جزئيات بايد طرح شود؛ اما اصلى نشود و ملاك مخالفت و موافقت قرار نگيرد. ملاك موافقت و مخالفت، صراط مستقيم حق است، اسلام است، تشرع است، تدين است، پايبندى به مبانى انقلاب است، پايبندى به آرزوهاى امام و اهدافى است كه امام ترسيم كردند؛ مقابلهى با مستكبرين است، بدبين بودن به مستكبرين است. يعنى بدانيم كه دشمن ما كيست. اينجور نباشد كه ما با رفيق و برادر خودمان كه مثلاً اينجا نشسته، بنا كنيم مخالفت، اما دلمان با آن مستكبر، با آن بىحياى مخالف همراه باشد، از او كمك بخواهيم، به او اعتماد كنيم؛ اينجورى نباشد.
مسئلهى مهمى كه در ذهن بنده هميشه هست - آنطور كه فرمودند، در جلسه هم مطرح شده - و مورد دغدغهى افراد است، مسئلهى فرهنگ است؛ مهم است. مسئلهى فرهنگ از مسائل اقتصادى مهمتر است، از مسائل سياسى مهمتر است. فرهنگ چيه؟ فرهنگ عبارت است از آن درك، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسانها و روحيات و خلقيات آنها در زندگى؛ آنهائى است كه انسان را به كار وادار ميكند. فرهنگ حاكم بر يك كشور مثلاً اگر چنانچه فرهنگ مسئوليتپذيرى بود، اين عمل مردم را هدايت ميكند. نقطهى مقابل، حالت بىمسئوليتى است كه انسان نسبت به حوادث، نسبت به قضايا، نسبت به آينده، نسبت به دشمن، نسبت به دوست، احساس مسئوليت نكند. مسئوليتپذيرى، تزريق مسئوليتپذيرى و هديه كردن او به ارواح مردم، به افكار مردم و روحيات مردم، اين تقويت فرهنگ است. ايثارگرى، وجدان كارى، انضباط، تعاون اجتماعى، سازگارى اجتماعى، پرهيز از اسراف، اصلاح الگوى مصرف، روحيهى قناعت، استحكام در آنچه كه توليد ميكنيم؛ اينها فرهنگ است. اينها را بايد در مردم تقويت كرد. درستكارى، زنده نگه داشتن انديشههاى امام و انقلاب، روحيهى انسجام و اتحاد اسلامى - آن چيزى كه قرآن هم ما را به او امر ميكند، تفكرات ما هم به او امر ميكند، انقلاب هم ما را به او حمل ميكند و امر ميكند - با برادران مسلمان، با همميهنان، حالت اتحاد و انسجام داشتن، تعصب متقابل مثبت نسبت به يكديگر داشتن، كه در عرض گسترهى امت اسلامى هم همين جور است. اينها فرهنگ است. يكى از آنها هم البته فرهنگ عفاف و فرهنگ سادهزيستى است.
اين كارها به عهدهى كيست؟ رسانهها خيلى نقش دارند؛ اما رسانهها قالبند؛ محتوا و مضمون، دست ماست، كه حالا بحث مفصلى دارد كه جايش اينجا نيست. انشاءاللَّه در جاى خودش من راجع به اين صحبت خواهم كرد. كارهاى مهمى بر عهدهى ماهاست، بر عهدهى حوزههاى علميه است كه اين كارها را بايد انشاءاللَّه انجام بدهيم. ديگر صحبت ما طولانى شد.
خداوند انشاءاللَّه كه همهى ما را در راه انقلاب، در راه اسلام نگه دارد؛ زندگى ما را وقف اسلام بكند؛ مرگ ما را در راه اسلام و براى اسلام و براى خودش قرار بدهد؛ آنچه كه گفتيم، ميگوئيم، ميشنويم و ميكنيم، آن را براى خودش و در راه خودش قرار بدهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) فتح: 4-7؛ ترجمه:
او كسی است كه سكينه و آرامش را در دلهای مؤمنان نازل كرد تا ايمانی بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است، و خداوند دانا و حكيم است. هدف (ديگر از اين فتح مبين) آن بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغهائی (از بهشت) وارد كند كه نهرها از زير درختانش جاری است، و گناهان آنها را ببخشد، و اين نزد خدا پيروزی بزرگی است. و نيز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد میبرند مجازات كند، حوادث سوئی (كه برای مؤ منان انتظار میكشند) تنها بر خودشان نازل میشود، خداوند آنها را غضب كرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را برای آنها آماده كرده، و چه بد سرانجامی است. لشكريان آسمانها و زمين تنها از آن خدا است، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است.
2) رعد: 38
3) نهجالبلاغه: نامهى 62
4) صحيفهى سجاديه، دعاى بيستم
5) نهجالبلاغه، خطبهى 45
6) حج: 40
7) آلعمران: 173
8) آلعمران: 175
9) احزاب:60
10) عصر: 1-3
11) توبه: 71