بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
من جز خوشامد در اين وهله عرضى ندارم به همهى جوانان عزيز، دانشجويان عزيز، فرزندان خودم كه در اينجا تشريف داريد و به جنابعالى كه برنامهها را اجراء ميكنيد؛ از شما تشكر ميكنم. از اين تعبير «افسران جوان» هم كه تكرار كرديد و من از بن دندان به آن اعتقاد دارم، خيلى لذت بردم. انشاءاللَّه كه امروز بيانات اين جوانهاى عزيز، تشخص و تعينِ همين افسر جوان را در مقابل چشم بندهى حقير و ديگر بينندگان مجسم كند.
* * *
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوند متعال را سپاسگزارم كه به ما توفيق داد و عمر داد كه يك بار ديگر اين جلسهى پرنشاط و شيرين و پرانگيزه را در ماه رمضان تجربه كنيم. ما هر سال ماه رمضان چنين جلسهاى داريم، و به شما عرض بكنم يكى از مطلوبترين و شيرينترين جلسات من اين جلسه است.
اولاً از مطالبى كه برادران و خواهران دانشجو ميگويند، من استفاده ميكنم. نكاتى براى من پيش مىآيد كه جديد و تازه است و از آنها بهره ميبرم. بعلاوه گاهى پيشنهادهائى هست كه اينها به دستگاهها منعكس و منتقل ميشود؛ و بدانيد و مطمئن باشيد كه در حد امكان و وسع و ظرفيت، دنبال هم ميشود؛ يعنى اينجور نيست كه تصور بشود حالا يك حرفى گفته شد و در فضا پرتاب شد و تمام شد؛ نه، واقعاً يكايك اين مطالبى كه گفته ميشود - حالا آن مقداريش كه مورد تأييد و تصديق و قبول ماست؛ كه غالباً هم همين جور است - دنبال ميشود.
خوب، جلسهى امروز جلسهى بسيار پرطراوتى بود؛ جوانهاى عزيز آمدند در همهى زمينهها مطالبى گفتند. اولاً در بين اين برادران و خواهران اختلاف نظرهائى وجود داشت كه به نظر من اين اختلاف نظرها بسيار شوقانگيز است؛ همين خوب است. نظرات گوناگونى در زمينههاى واحدى مطرح ميشود و هر نظرى استدلالى دارد، طرفدارانى دارد؛ اين عرصهاى است براى فكر كردن، ژرفگرائى و ژرفيابى كردن و به حقيقت رسيدن. نه اينكه حالا شما منتظر باشيد كه من دربارهى مواردى كه محل اختلاف است يا از من سؤال شد - كه اين اختلاف نظر در دانشگاه وجود دارد - حتماً يك حرف قاطعى بزنم كه همان بشود فصلالخطاب؛ نه، يك جاهائى البته فصلالخطاب لازم است، كه رهبرى يا مقامى كه سخنش فصلالخطاب است، آنجا حرف بزند؛ اما اين از آن موارد نيست؛ اينها مواردى است كه اغلبش هيچ نيازى به فصلالخطاب ندارد. يك اختلاف نظرى هم وجود دارد؛ خوب، باشد؛ چه عيب دارد؟ من آن روز به مسئولين كشور كه اينجا بودند، در يك مورد خاصى گفتم خوب، اختلاف نظر هست؛ اما اختلاف نظر فاجعه كه نيست. اين اختلاف نظر چه عيب دارد؟ يك وقت بحث سر اين است كه اين شليك را به طرف دشمن بكنيم يا نكنيم؛ اينجا بله، اختلاف نظر مشكل درست ميكند. اما يك وقت قضيه اينجورى نيست؛ در مسائلِ نظرى است، مسائل دامنهدار اجتماعى است؛ اين اختلاف نظرها به نظر من شوقانگيز است؛ براى من كه اينجور است. شماها كه جوانيد، بيشتر از كسى در سنين پيرىِ من بايد از اين نظرات مختلف و استدلالهاى گوناگون به شوق بيائيد.
در صحبتهاى امروز من دقت كردم، مطالعه كردم؛ ديدم صحبتها حقاً و انصافاً عميق بود. در بعضى از سالها، بعضى از جوانها كه مىآيند صحبت ميكنند، گاهى در دلم گلهمند ميشوم به خاطر اينكه عمقى در حرفها نمىيابم. امروز اينجور نبود؛ امروز من حرفها را عميق يافتم؛ حالا منهاى تعارفات و اظهار محبتهائى كه نسبت به بنده ميشود - كه اينها حساب ديگرى دارد - اما آنچه كه به عنوان نظر مطرح شد، از اول تا آخر، من ديدم حرفهاى عميقى است، حرفهاى فكرشدهاى است؛ نه اينكه لزوماً همه، حرفهاى صحيحى است؛ نه، توش صحيح هم هست، ضعيف هم هست؛ اما فكر شده است، حرفهائى است كه رويش مطالعه شده؛ اين مهم است. بخصوص در آن مواردى كه گويندهى سخن از طرف يك جماعتى حرف زد - يعنى از طرف تشكلها صحبت كرد - اين نشاندهندهى اين است كه در اين عقبه، يك ظرفيت همفكرى و همكارى در انديشه وجود دارد؛ كه اين هم باز به نوبهى خود يك چيز مثبتى است كه بنده را خرسند ميكند. يك وقت هست شما يك آدم بافكرى هستيد، مىنشينيد يك چيزى را بيان ميكنيد؛ خوب، فكر خوبى هم هست، اين چيز خوبى است؛ اما از اين بهتر اين است كه شما با يك جمعى نشستيد فكر كرديد؛ نظرات مخالفى بوده، برآيند همهى آن نظرات شده اينها؛ اينها را اينجا مطرح كرديد. من نشانههاى اين معنا را مشاهده كردم؛ بخصوص در آن بياناتى كه از طرف يك تشكلى بيان شد.
خوب، جلسهى امروز به نظر من جلسهى بسيار خوبى بود؛ من خدا را سپاسگزارم. از آن كسانى هم كه آمدند صحبت كردند - چه دخترها، چه پسرها - تشكر ميكنم؛ خيلى خوب بود.
مطالبى هم دارم كه حالا به قدر وقت عرض خواهم كرد؛ ليكن از همهى مطالب بالاتر اين است كه شما جوانيد، دلهاى شما پاك است، ناآلوده است. به عمق اين حرف هم شما حالا نميرسيد، كه اين ناآلودگى معنايش چيست، گرفتارى دلهاى آلوده كجاست؛ اين را شما كه جوانيد، حالا حالاها به آن نميرسيد؛ به حدود سنى ما كه رسيديد، آن وقت گرفتارى را ميفهميد، مىبينيد كه چقدر اين زلالى دل در دورهى جوانى قيمت و ارزش دارد، كه ديگر قابل برگشت هم نيست.
امروز اين سرمايه در اختيار شماست. من حرفم اين است: اين دل پاك و زلال را هرچه ميتوانيد، با منبع عظمت، با منبع حقيقت، با منبع زيبائى - يعنى ذات مقدس بارىتعالى - پيوند دهيد و نزديك كنيد. اگر موفق شديد، تا آخر عمر زندگى سعادتمندانه خواهيد داشت؛ اگر حالا موفق نشويد، بيست سال ديگر سختتر است؛ اگر بيست سال بعد هم - كه شماها چهل سال، چهل و پنج سال سنتان هست - موفق نشويد، بيست سال بعدش بسيار بسيار مشكلتر است؛ يعنى در سنينِ كمتر از سنِ حالاى من. خيلى سخت خواهد شد. نه اينكه محال باشد، اما مشكل است. حالا دل را به خدا پيوند بزنيد. راهش هم در شرع مقدس باز است؛ يك كار رمزآلود پيچيدهاى نيست. شما قلهى كوه را از پائين نگاه ميكنيد، مىبينيد كسانى آنجا هستند؛ اينجور نيست كه تصور كنيد اينها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اينها از همين مسيرى كه جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسيدند. دچار توهم نشويم، خيال نكنيم كه با يك نوع حركت غيرعادى و غيرمعمولى ميتوان به آن قلهها رسيد؛ نه، آنهائى كه در آن قلهها مشاهده ميكنيد، از همين راهها عبور كردند. اين راهها چيست؟ در درجهى اول، ترك گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزير است. دروغ نگفتن، خيانت نكردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهيز كردن، از گناهان پرهيز كردن؛ قدمِ مهمترينش اين است. بعد از ترك گناه، انجام واجبات، و از همهى واجبات مهمتر، نماز است. «و اعلم انّ كلّ شىء من عملك تبع لصلاتك»؛(1) همهى كار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانيد، با توجه و با حضور قلب بخوانيد. حضور قلب يعنى بدانيد كه داريد با يكى حرف ميزنيد؛ بدانيد يك مخاطبى داريد كه داريد با او حرف ميزنيد. اين حالت را اگر در خودتان تمرين كرديد، اگر توانستيد اين تمركز را ايجاد كنيد، تا آخر عمر اين براى شما ميماند. اگر حالا نتوانستيد - همان طور كه گفتم - بيست سال بعد سخت است، بيست سال بعدش سختتر است؛ بعد از آن، كسى اگر از قبل نكرده باشد، خيلى خيلى سخت است. از حالا عادت كنيد اين تمركز را در حال نماز در خودتان ايجاد كنيد و به وجود بياوريد. آن وقت اين آن صلاتى است كه: «تنهى عن الفحشاء و المنكر».(2) «تنهى» يعنى شما را نهى ميكند؛ معنايش اين نيست كه مانعى جلوى شما ميگذارد كه شما ديگر نميتوانيد گناه كنيد؛ نه، يعنى دائم به شما ميگويد گناه نكن. خوب، روزى چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگويند گناه نكن، گناه نكن، انسان گناه نميكند. اين نماز است.
روزهى ماه رمضان خيلى مغتنم است؛ مبارزهى با گرسنگى، تشنگى، گرما و سختىهائى كه انسان دارد. انس با قرآن و انس با نهجالبلاغه و انس با صحيفهى سجاديه و دعا و نافله و نماز شب و هر كار كه توانستيد بعد از آن بكنيد.
اين دل نورانى و پاكيزه را كه در شما هست، قدر بدانيد. نه اينكه من بخواهم براى خوشامد شما حرف بزنم؛ نه، جوانهاى عالَم كه فقط شما نيستيد؛ جوان خاصيتش اين است. دلتان پاكيزه است. حالا چون براى شما قابل مقايسه نيست، نميتوانيد اين موضوع را احساس كنيد. در طول زمان، گرفتارىها، غبارها، لجنها و زنگارها دل را ميپوشاند. در روايت دارد كه وقتى گناهى ميكنيد، يك نقطهى سياهى در قلب شما به وجود مىآيد - البته اينها زبان نمادين است، زبان سمبليك است - گناه دوم را كه ميكنيد، اين نقطهى سياه دو برابر ميشود. هرچه گناه بكنيد، اين نقطهها هى اضافه ميشود، تا اينكه همهى قلب را سياهى ميگيرد. ترجمهى مفهوم عرفىاش همين است كه من گفتم؛ يعنى شما الان دل و جان و روح آمادهاى داريد، بمرور گناهان، گرفتارىها و مشكلات فراوانى كه در مسير مبارزات زندگى انسان به وجود مىآيد - در سياست، در اقتصاد، در يك لقمه نان، در به دست آوردن امكانات زندگى - چنانچه انسان از حالا تمرين نكرده باشد، اينها گرفتارىها را زياد ميكند، دل را تاريك ميكند. پس عرض اول ما و حرف اصلى ما اين است. شما مثل فرزندان من هستيد. من اگر بخواهم به بچههاى صلبى و نسبىِ خودم بهترين سفارشها را بكنم، همينى كه به شما عرض كردم، به آنها خواهم گفت.
توجه هم داشته باشيد؛ اغلب لغزشهائى كه - نميگويم همه - در عرصههاى گوناگون و ميدانهاى گوناگون براى انسانها پيش مىآيد، ناشى از رعايت نكردن همين نكتهى اصلى و مهمى است كه گفتم؛ حتّى در ميدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضايا را ميدانيد ديگر - يك عدهاى كوتاهىاى كردند كه فاجعه آفريد. اگر قضاياى جنگ احد را نخواندهايد، توى كتابهاى تاريخ هست؛ برويد بخوانيد، كه من ديگر نخواهم اينجا شرح بدهم. قرآن دربارهى همينها ميگويد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا».(3) حاصل ترجمه اين است: آن كسانى كه شما ديديد روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت كردند و فاجعه درست كردند و موجب شهادت حمزهى سيدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا - لغزش آنها را شيطان از ناحيهى آنچه كه قبلها انجام داده بودند، زمينهسازى كرد؛ يعنى گناهانشان. از اين قبيل آيه در قرآن آيات متعددى داريم. پرهيز نكردن ما از گناه، اثرش را در مديريت امور كشور اگر داشته باشيم، مديريت يك بخشى اگر داشته باشيم، اگر در ميدان جنگ حاضر شويم، اگر در يك آزمون مالى و اقتصادى گير كنيم، در همهى اينجاها نشان ميدهد. بنابراين، اين حرف اصلى ماست. خلاصه عرض ميكنم؛ قدر جوانى را بدانيد. اين معنايش اين است كه قدر دلهاى پاك را بدانيد، خودتان را بيشتر با خدا مأنوس كنيد. راهش هم ترك گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى كه عرض كردم، ديگر هرچه كه توانستيد، مستحبات، دعا و بقيهى كارها را انجام دهيد. انشاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز ميكند.
خوب، مطالبى را من يادداشت كردم اينجا به شما عرض كنم؛ ليكن سؤالاتى هم كه شما مطرح كرديد و موضوعاتى هم كه گفتيد، موضوعات مهمى است. بد نيست من دربارهى بعضى از اينها مطالبى عرض كنم.
يك سؤال اين بود كه آيا جريان دانشجوئى ميتواند آنجائى كه ايرادى به نظرش مىآيد، سؤال كند؟ پاسخ اين است كه بله، بايد سؤال كنيد. ايرادى ندارد كه سؤال كنيد؛ به شرط اينكه همان طور كه خود اين برادر هم گفت، قضاوت نكنيد؛ اما سؤال كنيد. بهترين روش سؤال و پاسخ هم اين است كه مسئولين بيايند توى مجموعههاى دانشجوئى. من همين جا از مسئولين درخواست ميكنم كه ديدارهاى دانشجوئىشان را زياد كنند. امروز بهترين قشرهاى كشور اينهايند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصيلكردهاند، داراى فهمند، داراى انگيزهاند؛ مسئولين بروند شركت كنند. اين سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع كنندهاى هم خواهيد شنيد. كمااينكه خود من در برخورد با بعضى از مسئولين، احياناً بعضى از همين سؤالهاى شما يا سؤالاتى از اين قبيل را از آنها دارم. خوب، يك جوابى ميدهند، انسان احياناً قانع ميشود؛ ممكن هم هست جواب قانع كنندهاى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت كنيد طرح سؤال را مخلوط نكنيد و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چيزى كه من قبلها هم گفتهام، بارها هم گفتهام، الان هم ميگويم، اين است كه جريان دانشجوئى يا جنبش دانشجوئى يا هر چيز ديگر كه اسمش هست، تصور نكند كه وظيفهاش اين است كه با دستگاه متولى امر و متصدى ادارهى كشور معارضه كند؛ نه، اين خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه كردن كه كارِ هميشه درستى نيست؛ ممكن است يك جا درست باشد، يك جا درست نباشد. مهم اين است كه شما حرفتان را مطرح كنيد، استدلالتان را مطرح كنيد، پاسخ قانع كنندهاى بخواهيد؛ مسئولين هم بايد پاسخ بدهند.
يك سؤال ديگر اين است كه بعضىها ميگويند وحدت، بعضىها ميگويند خلوص؛ شما چه ميگوئيد؟ من ميگويم هر دو. خلوص كه شما مطرح ميكنيد - كه ما بايست از فرصت استفاده كنيم و حالا كه غربال شد، يك عدهاى را كه ناخالصى دارند، از دائره خارج كنيم - چيزى نيست كه با دعوا و كشمكش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حركت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يك مجموعه كه اينجورى حاصل نميشود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم. در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اكرم يك عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّبنكعب بود، عمار بود، كى بود، كى بود؛ اينها درجهى اول و خالصترينها بودند؛ عدهاى ديگر از اينها يك مقدارى متوسطتر بودند؛ يك عدهاى بودند كه گاهى اوقات پيغمبر حتّى به اينها تشر هم ميزد. اگر فرض كنيد پيغمبر در همان جامعهى چند هزار نفرى - كه كار خالصسازى خيلى آسانتر بود از يك جامعهى هفتاد ميليونى كشور ما - ميخواست خالصسازى كند، چه كار ميكرد؟ چى برايش ميماند؟ آن كه يك گناهى كرده، بايد ميرفت؛ آن كه يك تشرى شنفته، بايد ميرفت؛ آن كه در يك وقتى كه نبايد از پيغمبر اجازهى مرخصى بگيرد، اجازهى مرخصى گرفته، بايد ميرفت؛ آن كه زكاتش را يك خرده دير داده، بايد ميرفت؛ خوب، كسى نميماند. امروز هم همين جور است. اينجورى نيست كه شما بيائيد افراد ضعافالايمان را از دائره خارج كنيد، به بهانهى اينكه ميخواهيم خالص كنيم؛ نه، شما هرچه ميتوانيد، دائرهى خلّصين را توسعه بدهيد؛ كارى كنيد كه افراد خالصى كه ميتوانند جامعهى شما را خالص كنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع كنيد؛ دور و بر خودتان، خانوادهى خودتان، دوستان خودتان، تشكل خودتان، بيرون از تشكل خودتان. هرچه ميتوانيد، در حوزهى نفوذ تشكل خود، براى بالا آوردن ميزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش كنيد؛ كه نتيجهى آن، خلوص روزافزون جامعهى شما خواهد شد. راه خالص كردن اين است.
وحدت هم كه ما گفتيم - كه بعد سؤالات ديگرى هم در اين زمينه شده - منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراين وحدت با كيست؟ با آن كسى كه اين اصول را قبول دارد. به همان اندازهاى كه اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصليم؛ اين ميشود ولايت بين مؤمنين. آن كسى كه اصول را قبول ندارد، نشان ميدهد كه اصول را قبول ندارد يا تصريح ميكند كه اصول را قبول ندارد، او قهراً از اين دائره خارج است. بنابراين با اين تفصيل و توضيحى كه عرض شد، هم طرفدار وحدتيم، هم طرفدار خلوصيم.
يك سؤالى هم در خلال صحبت بود، من اين را گاهى بيرون هم شنفتهام. ميگويند آيا ما هم بايد مثل رهبرى موضع بگيريم يا نه؟ خوب، رهبرى يك تكليفى دارد، ما يك تكليف ديگر داريم. ببينيد، نبادا كسى تصور كند كه رهبرى يك نظرى دارد كه برخلاف آنچه كه به عنوان نظر رسمى مطرح ميشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصين، آن نظر را منتقل ميكند كه اجراء كنند؛ مطلقاً چنين چيزى نيست. اگر كسى چنين تصور كند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه كبيرهاى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همينى است كه صريحاً اعلام ميشود؛ همينى است كه من صريحاً اعلام ميكنم.
چند سال قبل كه يك قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال كردند، تبليغات كردند و گفتند اينها فتوا داشتند، دستور داشتند، و ميخواستند يك جورى پاى رهبرى را ميان بكشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من يك وقتى اعتقاد پيدا كنم كه يك نفرى واجبالقتل است، اين را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت. نه جايز است، نه شايسته است كه مواضع ديگرى غير از آنچه كه رهبرى به صورت علنى و صريح به عنوان مواضع خودش اعلام ميكند، وجود داشته باشد؛ نه، همينى است كه دارم ميگويم.
البته ممكن است كيفيت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده يك تفاوتهائى داشته باشد. خوب، شما جوانيد، دانشجوئيد؛ فعاليت دينى شما، فعاليت اجتماعى شما جوانانه است؛ با رفتار پيرمردانهى پيرمردها طبعاً تفاوت پيدا ميكند. از اين تفاوتهاى قهرى و طبيعى نميشود صرفنظر كرد.
مسئلهى حفظ نظام مطرح شد. به نظر ما - همين طور كه گفتيم - حفظ نظام واجب است و اوجب از همهى امور است. نظام هم يك مرزهاى مشخصى دارد كه يكى از اين مرزها، مرزهاى اخلاقى و فرهنگى است و شكى نيست كه بايد حفظ شود.
چند نكته هم در مورد مرجعيت علمى و الزامات آن گفته شد كه نكات درستى بود. من خواهش ميكنم مسئولين توجه كنند و اين مطالب يادداشت شود.
يك اشكالى شد كه چرا كالاى فرهنگىِ مناسب با عدالت توليد نميشود. اين اشكال ما هم هست؛ كاملاً درست است. كالاهاى فرهنگىِ توليدى ما رسا نيست. با اينكه ما هنرمند خوب داريم، نويسندهى خوب داريم، بازيگر خوب داريم، اما نمايش متناسب با خواستههاى فرهنگىمان كم به وجود مىآيد. لازم است مديريتهاى فرهنگى يك مقدارى در اين زمينهها بيشتر كار كنند. البته ميدانيد، اينجور كارها كارهائى نيست كه يكشبه به وجود بيايد. يعنى اينجور نيست كه حالا بگوئيم خيلى خوب، كالاى فرهنگى توليد كنيم، همين الان بروند و براى مثلاً شش ماه آينده يا يك سال آينده، ده تا، بيست تا - يا بيشتر يا كمتر - فيلم انقلابى، فرهنگى و اسلامى درست كنند. اينها همه زيرساختهائى لازم دارد - مثل زيرساختهاى طبيعى - تا اين زيرساختها فراهم نباشد، كار به وجود نمىآيد. اين زيرساختها بعضىاش كاملاً فراهم نيست، كه اينها در طول زمان بايد به وسيلهى دولتهاى مختلف، به وسيلهى مسئولين گوناگون فراهم ميشده؛ بعضى حتّى در يك دورههائى تخريب هم شده! در بعضى از دورهها، بعضى از زيرساختهاى اعتقادى و فرهنگى ما نه فقط درست نشده، حتّى تخريب هم شده! خوب، حالا بايد اينها را روبهراه كنند. ولى اشكال، اشكال واردى است؛ من هم اين اشكال را دارم؛ هم به صدا و سيما، هم به وزارت ارشاد، هم به سازمان تبليغات و حوزهى هنرى. ما با اينها نشست و برخاست هم داريم. من مىنشينم بحث ميكنم، استدلال ميكنم؛ يعنى كارى كه بعضى از مسئولين اجرائى بايد بكنند، متأسفانه من ناچار خودم اين كار را بر عهده ميگيرم. همين اواخر با مسئولين فرهنگى راجع به همين مسائل هنرى و سينمائى و هنرهاى نمايشى و غيره نشستهاى متعددى داشتيم. نشستيم بحث كرديم، حرف زديم؛ اميدواريم انشاءاللَّه به يك جاهاى خوبى برسد. به هر حال اين مطالبهى شما مطالبهى درستى است.
يكى از آقايان راجع به مسئلهى خصوصىسازى فرهنگ و بهداشت نكتهاى گفتند كه به نظر من آن نكته هم درست است. خصوصىسازى مربوط به شركتهاى ذيل اصل 44 است، كه خوب، يك تعريف مشخصى دارد. به نظر ما مسائل فرهنگى و بهداشتى و اينها، به آن شكل، مشمول اين اصل خصوصىسازى نميشود. از طرف مسئولين ذىربط هم مواردى را به من گفتهاند. به نظر ما اين اشكال، اشكال واردى است؛ بايستى مورد توجه قرار بگيرد.
سياستهاى خارجى و صدور انقلاب به وسيلهى دانشجويان هم البته خوب است؛ نه اينكه بگوئيم كار بىفايدهاى است؛ نه، يقيناً فوائدى دارد؛ ليكن توجه داشته باشيد الان در همين زمينهها خيلى دارد كار ميشود. در همين زمينهى تماس با مسلمانها، با ملتهاى گوناگون، در آسيا، در آفريقا، در آمريكاى لاتين، خيلى دارد كار ميشود. در آمريكاى لاتين كشور اسلامى نيست؛ اما جوامع مسلمان در كشورهاى آمريكاى لاتين، مثل برزيل، مثل بعضى از كشورهاى ديگر، از لبنانى و عرب و شيعه و مسلمان و اينها حضور دارند؛ آنجاها خيلى دارد كار انجام ميگيرد. كارهائى كه انجام ميگيرد، از نظر شما جوانان عزيز يك مقدارى ناشناخته است؛ ولى به نظر ما عيبى ندارد، كار خوبى است؛ اگر محاسبه شده و با برنامه انجام بگيرد.
راجع به تبعيض هم مسائلى گفتند كه من اينجا توى پرانتز نوشتهام اشكال وارد است. بعضى از اشكالات واقعاً وارد است.
صحبتى هم راجع به دلائل خروج نخبگان شد. يكى از خانمها گفتند با نخبگانى كه تماس ميگيريم، ميگويند علت خروج ما اينهاست: مثلاً در داخل، آن كارى كه بايد ميشده، نشده؛ آن كارى كه نبايد ميشده، شده. من اين حرفها را رد نميكنم، ممكن است واقعاً همين اشكالات هم وارد باشد؛ اما آن نخبهاى كه در دورهى دانشجوئى و بعد از فارغالتحصيلى پا ميشود ميرود خارج، غالباً دلائلش اينها نيست؛ اينها بهانه است. آنجا كسانى هستند كه درِ باغ سبز نشان ميدهند، زمينههاى مساعد كارى را به رخ اين دانشجو ميكشند؛ اين دانشجو خيال ميكند كه حالا اگر برود آنجا، چنين و چنان خواهد شد. شايد هم واقعاً دستگاههاى دولتىاى هستند كه علاوه بر انگيزهى نياز به دانش و استعداد اين جوان، يك انگيزهى ديگر هم دارند و آن، مبارزهى با جمهورى اسلامى است؛ لذا روى اين سرمايهگذارى ميكنند، برميدارند ميبرندش آنجا. حالا آنهائى كه ميروند، بعضى البته موفق ميشوند، بعضى هم موفق نميشوند، سرشان به سنگ ميخورد، پشيمان هم ميشوند؛ از اين قبيل هم داريم. از آن طرف هم جوانهائى داريم كه بدون اينكه بحث فرار نخبگان باشد، براى درس خواندن خارج رفتهاند، مراتب علمىِ خيلى خوبى را هم گذراندهاند؛ اما ايمان و انگيزهى دينى و اسلامى و انگيزههاى سالم آنها، آنها را به داخل كشور كشانده. همهاش از اين طرف نيست كه دارند حركت ميكنند؛ از آن طرف هم جوانهائى كه براى تحصيل رفتهاند، دارند مىآيند. ما افرادى را مىشناسيم؛ بعضىشان نابغهاند، بعضىشان برجستهاند، بعضىشان نخبهاند؛ اينها مىآيند داخل، مشغول كار ميشوند؛ مشغول خدمت ميشوند. اينجور هم نيست كه شما فرض كنيد همهاش از اين طرف ميروند؛ نه، آنها هم مىآيند داخل، و امكاناتى هم وجود دارد و كارهائى هم انجام ميگيرد.
يكى از دوستان مسئلهى تهاجم به كوى دانشگاه را گفتند. من دنبال اين قضيه بودم و هستم. البته بله، حركت كنْد بوده، پيش نرفته؛ بايد هم پيش برود و انشاءاللَّه هم خواهد رفت؛ ليكن اينجور نيست كه شما تصور كنيد مسئله فراموش شده؛ نه، فراموش نشده. خوب، گرفتارىها زياد است، كارها زياد است؛ بعضى از دستگاهها هم شايد انگيزهشان براى همكارى كردن در اين زمينه، خيلى انگيزهى زيادى نيست - طبعاً انگيزهشان ضعيف است - لذا كار كنْد پيش ميرود؛ ليكن انشاءاللَّه پيش خواهد رفت.
گفته ميشود كه در دانشگاهها برخوردهاى انضباطى و امنيتى صورت ميگيرد. من نميدانم چه جور برخورد تندى از لحاظ انضباطى و امنيتى در دانشگاه شده، اما اين را ميدانم كه بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است. حالا اگر يك وقت در يك جائى در باب انضباط و اِعمال انضباط يك خرده تندروى بشود، من نميدانم - ممكن هم هست - ليكن بالاخره انضباط هم لازم است، امنيت هم لازم است. نميشود محيط دانشگاه را رها كرد. آماج خيلى از توطئههاى دشمن، اصلاً محيط دانشگاه است. خود شما دانشجويان بدانيد كه توى آن دائرهى قرمز قرار داريد. گاهى اوقات توى عكسها يا توى فيلمها وقتى ميخواهند يك نقطهاى را مشخص كنند، با دائرهى قرمز مشخص ميكنند. دشمن، شما دانشجويان را توى دائرهى قرمز گذاشته، مشخصتان كرده؛ اصلاً خيلى از برنامهها براى شماست؛ براى لغزاندن شما، براى منحرف كردن شما، براى بىخيال كردن شما نسبت به سرنوشت كشور و مصالح انقلاب. چطور ميشود دانشگاهها را از نظر دور داشت؟ خوب، بالاخره بايد توجه باشد. بله، به نظر ما تندروى و زيادهروى در هيچ كارى خوب نيست؛ از جمله در اين كار.
يكى از دوستان گفتند كه انديشه و علم، دستورى نباشد. من چنين چيزى سراغ ندارم. در جامعهى ما انديشه دستورى نيست؛ نه علم دستورى است، نه انديشه دستورى است. كجا؟ مشخص كنند بگويند. كسى كه با اين قضيه مبارزه كند، خودِ منم. ما طرفدار آزادانديشى هستيم. البته من به شماها بگويم، آزادانديشى جايش توى تلويزيون نيست؛ آزادانديشى جايش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض كنيد در زمينهى فلان مسئلهى سياسى، يك جلسهى تخصصىِ دانشجوئى بگذاريد؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بيايند آنجا با همديگر بحث كنند؛ اين ميشود آزادانديشى. همين جور، بحث سر معارف اسلامى است؛ همين جور، بحث سر تفكرات مكاتب گوناگون جهانى است؛ همين جور، بحث سر يك مسئلهى علمى است. بنابراين جلسه بايد جلسهى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سيما دو نفر بيايند بحث كنند، آن كسى كه حق است، لزوماً غلبه نخواهد كرد؛ آن كسى غلبه خواهد كرد كه بيشتر عيّارىِ كار دستش است و ميتواند بازيگرى كند؛ مثل قضيهى عكس مار و اسم مار. گفت: كدام يكى مار است؟ مردم با اشاره به عكس مار گفتند: معلوم است، مار اين است. بنابراين آزادانديشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى بايد باشد؛ در محيطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظرهها نيست. اين هم معنايش اين نيست كه دارد تحميل ميشود؛ نه، بالاخره يك فكر حق مطرح ميشود؛ «ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(4) اين حكمت و موعظهى حسنه و مجادلهى احسن براى چيست؟ «ادع الى سبيل ربّك». يعنى اين قبلاً يك اصل موضوعى است، دعوت به سمت خداست. در همه چيز همين جور است. دعوت بايد با زبان درست انجام بگيرد، اما جهت دعوت بايد مشخص باشد. معنى ندارد كه انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ اين موجب گمراهى مردم ميشود. مردم را بايد هدايت كرد. مگر نميگوئيد كه دولتها مسئول هدايت افكار مردم هستند؟
به هر حال مطالب خوبى گفته شد. دوستان انصافاً خوب حرفهائى را مطرح كردند. يكى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - كه خدا نكند خون باشد - اما به شما عرض بكنم؛ اينها جزو مسائل تعيين كننده و اصلى نيست. ممكن است ايراد و اشكال وارد باشد - من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بكنم - ممكن است كسى به يك شخصى يا به يك كارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه كنيم كه مسائل را اصلى - فرعى كنيم. مسائل درجهى دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى كه ميشود، نگيرد. من عرضم فقط اين است؛ والّا من نه اعتراض ميكنم به اينكه شما چرا از زيد يا عمرو خوشتان مىآيد يا بدتان مىآيد؛ نه، ممكن است خوشتان بيايد، ممكن است بدتان بيايد - ايرادى ندارد - و نه اعتراض ميكنم كه چرا آن ايراد را يك وقت به شكلى كه يك مفسدهاى نداشته باشد، بر زبان آورديد؛ آن هم به نظرم اشكالى ندارد. فقط توجه كنيد كه اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است.
بحث مردمى كردن اقتصاد و اصل 44 و اينها مطرح شد. آقايان مدعىاند كه اصل 44 را خوب دارند اجراء ميكنند. البته مخالفينى هستند، اعتراض ميكنند - هم در مجلس، هم غير مجلس - ميگويند اصل 44 درست اجراء نشده؛ ليكن خود مسئولين دستگاهها ميگويند نه، داريم خوب اجراء ميكنيم. به نظر من اين هم جزو همان سؤالاتى است كه خوب است انجام بگيرد و همان مسئولين توى مجامع دانشجوئى بيايند و اگر واقعاً كارى انجام شده، بگويند و ذهن جوان را قانع كنند؛ اگر هم نميتوانند قانع كنند، بالاخره بروند يك تجديد نظرى در كار انجام بدهند.
اشكال كرديد بر صدا و سيما، اشكالتان وارد است؛ اشكال كرديد بر علنى شدن اختلافات مسئولان، اشكالتان وارد است؛ بنده هم اين اشكال را به اين آقايان دارم و به آنها هم گفتهام؛ اوقات تلخى هم با آنها كردهام.
بحث تجمع در برابر مجلس را مطرح كرديد، كه من البته در آن مورد هيچ اظهار نظرى نميكنم؛ فقط همين قدر به شما بگويم كه شما همهاش گله داريد كه چرا مسئولين نقدپذير نيستند؛ خوب، شما هم نقدپذير باشيد! نقدپذيرى كه فقط مخصوص مسئولين نيست؛ خوب، بالاخره اگر بر دانشجو هم نقدى وارد است، بايد نقدپذيرى كند. جمعيت زيادى آمدند در مقابل مجلس جمع شدند، شعارهائى هم دادند، شعارهايشان هم بد نبود، يك گروهى هم آن وسط شعارهاى تند دادند. البته من نميگويم آنها آدمهاى بدىاند، نابابىاند؛ نه، بالاخره تندى كردند، جوانى كردند؛ اما اگر شما هم معتقديد كه اين شعارها افراطى بود، زيادى بود، حقش نبود، قبول كنيد. اينجور نباشد كه بگوئيد بالاخره هرچه كه گوشهى قباى دانشجو را بگيرد - كه دانشجوها قبا هم ندارند! - مورد اعتراض قرار بدهيم. ممكن است به شما هم نقدى وارد باشد؛ نقد را قبول كنيد.
گفتند راجع به مسئلهى ولايت كار ميكنيم؛ بسيار خوب است. توضيحى هم دربارهى بحث ضيافت انديشه دادند كه بنده را خيلى خوشحال كرد. اينكه گفتند نقشهى جامع علمىاى تهيه شده كه با نقشهى موجود تفاوت دارد، من استقبال ميكنم؛ حتماً اين را به دست ما برسانند. دفتر ارتباط مردمى ما انشاءاللَّه نام اين آقا را يادداشت كند و از ايشان بگيرد. اردوهاى دانشجوئى هم بسيار چيز خوبى است و ديدار را هم من موافقم.
من مطالبى هم اينجا يادداشت كردهام كه متأسفانه وقت كم است، منتها عرض ميكنم: اولاً مراقب باشيد تشكلهاى دانشجوئى تحت تأثير اختلاف سليقهها، نه خودشان در درون دچار انشعاب بشوند، نه با همديگر اصطكاك و تصادم پيدا كنند. يكى از مصاديق برجستهى وحدتى كه ما به آن توصيه و دعوت ميكنيم، همين است. آنجائى كه انسانها را از هم جدا ميكند يا به هم نزديك ميكند، اصول و مبانى معرفتى است. وقتى اين مبانى مورد اتفاق و مورد قبولشان نباشد، آنها را از هم جدا ميكند؛ اما آن وقتى كه مورد قبولشان باشد، آنها را به هم متصل ميكند. اما سلائق نه؛ هر كسى يك سليقهاى دارد، هر كسى يك ذوقى دارد. يكى دانشجوى مهندسى است، يكى دانشجوى هنر است، يكى دانشجوى پزشكى است - اين سه جور سليقه - در هر كدام هم طيف وسيعى از سلائق و گرايشهاى مختلف هست؛ يكى از چيزى خوشش مىآيد، يكى خوشش نمىآيد؛ اينها را مايهى جدائى بين خودتان قرار ندهيد، كه به نظر من خيلى مهم است.
نكتهى دوم: در مسائلى كه با سرنوشت كشور ارتباط پيدا ميكند، حتماً تحليل و موضع داشته باشيد. بيانيهى تهران مسئلهى مهمى بود؛ تحليل شما از بيانيهى تهران چيست؟ موضعتان چيست؟ موافقيد؟ مخالفيد؟ قطعنامهى 1929 شوراى امنيت عليه جمهورى اسلامى صادر شده، يا تحريمهاى يكجانبهى آمريكا و اروپا عليه ايران شكل گرفته؛ تحليل شما از اين قضيه چيست؟ اين قضيهى كوچكى نيست. موضعتان چيست؟ ايران چه كار كند؟ چون اخم ميكنند، تحريم ميكنند، دندان نشان ميدهند، دستهايمان را بالا ببريم؟ حالا يك قدرى كوتاه بيائيم؟ تحليلتان اين است؟ در داخل كشور ما مجموعههاى سياسىاى هستند كه تحليلشان اين است؛ ميگويند وقتى كه طرف خيلى چهرهى سگى از خودش نشان ميدهد، شما عقب بنشينيد! خوب، شما اين را قبول داريد؟ عقب بنشينيم؟ يا نه؛ معتقديد كه هر گونه عقبنشينى، طرف را تشجيع ميكند. بمجردى كه ديدند شما با اخم ميترسيد، ميگويند آقا اخم كنيد؛ علاج اين آدم اخم است. بمجردى كه ديدند تهديد به كتك يا خود كتك، شما را به عقبنشينى وادار ميكنند، ميگويند دو تا بيشتر بزن تا خوب از همهى حرفهايش دست بردارد. طرف، اينجورى است. محاسبات دنيا اين است.
نكتهى ديگرى كه ميخواستم به شما عزيزان تذكر بدهم، اين است: برادرها و خواهرها! تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيريد. البته من امروز كه نگاه ميكنم، مىبينم در مقايسه با هفت هشت سال پيش كه ماه رمضان در همين جا جلسه تشكيل ميشد و دوستان مىآمدند صحبت ميكردند، توجه به مبانى معرفتى در بين دانشجوها قوىتر شده است. بعضى از اظهاراتى هم كه شماها ميكنيد، نشاندهندهى قوّت اين مبانى در ذهنهاست؛ اين را آدم ميفهمد؛ ليكن در عين حال مجموعهى تشكلها تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيرند تا بعد، از تشكلها سرريز بشود روى مجموعهى دانشجوها. تقويت مبانى معرفتى خيلى لازم است. ضعف اين مبانى، ضررهاى بزرگى به مجموعهى دانشجوئى كشور و مجموعهى تشكلها خواهد زد.
نكتهى ديگر اين است كه همهى تشكلها ارتباطاتشان را با بدنهى دانشجوئى تقويت كنند. به نظر من از بدنهى دانشجوئى غافل نشويد. حالا گفتند كه اين اردوهاى ضيافت برگزار ميشود؛ خوب، اين خوب است؛ اينها يكى از همان راههاى ارتباط با بدنهى دانشجوئى است؛ ليكن به نظر من در همهى دورهى سال و در مناسبتهاى مختلف، ارتباط با بدنهى دانشجوئى و همچنين ارتباط با اساتيد ارزشى زياد باشد.
دربارهى علوم انسانى هم دو نفر از خانمها اينجا صحبت كردند؛ حرف درستى است، اشكالاتشان وارد است؛ اين حرف ماست؛ اين همانى است كه من دنبالش هستم و يكى دو سال قبل از اين مطرح كردم. البته آنچه كه ما گفتيم، معنايش همين است كه اساتيد و صاحبنظران و پژوهشگران و محققين بايد به دنبال تدوين علوم انسانىِ منطبق با مبانى اسلام بروند؛ يعنى علوم انسانىاى كه بر اساس فلسفههاى نادرست و غلط مادى شكل نگرفته باشد؛ همچنان كه امروز علوم انسانى غربى اينجورى است. بالاخره اگر علوم سياسى يا اقتصادى يا فلسفه يا مديريت و بقيهى علوم انسانى، مبتنى بر نگرش مادى به دنيا باشد و با ارزشهاى مادى بنا شده باشد، طبعاً نميتواند خواستهها و آرمانهاى جامعهاى را كه مسلمان و مؤمن به معارف اسلامى هستند، برآورده كند.
در پايان، يك جمله هم به همهى شما برادران و خواهران عرض كنم. بدانيد عزيزان من! خوشبختانه روند پيشرفت در كشور، در زمينههاى مختلف، روند خوب و مطلوبى است. روند عدالت هم خوب است. خوب، اين دهه، دههى پيشرفت و عدالت ناميده شده است. پيشرفت كه گفتيم، پيشرفت علمى است، پيشرفت فناورى است، پيشرفت سياسى است، پيشرفت اخلاقى است؛ همهى اينها مورد نظر است. خوب، يك كارهاى خوبى دارد انجام ميگيرد؛ لااقل زيرساختهائى براى كارهاى بزرگ و جهشها دارد فراهم ميشود. در مورد عدالت هم حداقل اين است كه اين تفكر دارد همهگير ميشود؛ يعنى همه معتقد ميشوند به اينكه بايد دنبال عدالت رفت، بايد عدالت را اجرائى كرد، بايد اين آرزوها را اجرائى كرد، در محيط اجراء وارد كرد - كه توى صحبتهاى دوستان هم بود - اين خودش پيشرفت است. البته اين معنايش اين نيست كه ما به اين مقدار پيشرفت در زمينهى عدالت قانع هستيم؛ نه، آرزو و همت خيلى بالاست؛ آرزوها بالاست، همتها هم بالاست؛ اما ميخواهم به شما عرض كنم كه ما داريم جلو ميرويم، داريم پيشرفت ميكنيم. دشمنان ما منحنىشان به طرف ضعف است، منحنى ما به طرف قوّت است. نظام طاغوتى، نظام سرمايهدارىِ متجاوز و ظالم در دنيا - كه مظهرش رژيم ايالات متحدهى آمريكاست - امروز از ده سال پيش و از بيست سال پيش، بسيار ضعيفتر است. در نقطهى مقابل، تفكر اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، امروز از ده سال پيش، از بيست سال پيش، بسيار قوىتر و بسيار پيشرفتهتر و بسيار آمادهتر است.
جوانهاى ما امروز از ده سال پيش خيلى بهترند، خيلى آمادهترند. جوانهاى مؤمنِ ده سال پيش هم امروز در بسيارى از عرصههاى زندگى فعالند. شما هم انشاءاللَّه در آينده بايد در بخشهاى مختلف از فعالان كشور باشيد. خودتان را براى امتحانهاى دشوار آماده كنيد. ما داريم پيش ميرويم. اين سى و يكى دو سالى كه از عمر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، سى و يكى دو سال حركتِ رو به جلو بوده؛ علىرغم دشمنىهائى كه دشمنان كردند. دشمنان ما امروز به قدر سى سال پيش قوى نيستند. امروز آمريكا به قدر سى سال پيش قوى نيست. آن روز من توى جمع مسئولين گفتم، اعتقاد من هم همين است، همهى دلائل و شواهد هم همين را اثبات ميكند؛ آمريكاى دولت ريگان بمراتب قوىتر بود از آمريكاى دولت اوباما، و قبل از اوباما، بوش كوچك! واقعاً همين جور است؛ آنها رو به ضعف رفتند. هيچ نشانهاى هم وجود ندارد كه مجدداً اين منحنى از طرف آنها به طرف صعود حركت كند؛ بعكس، نشانههاى زيادى وجود دارد كه منحنىِ رو به صعود ملت ايران و نظام ايران همچنان با شيب تندترى انشاءاللَّه رو به صعود خواهد رفت.
پروردگارا! اين دلهاى مؤمن و جوان را مشمول رحمت و عنايت خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! زندگى ما را براى اسلام و براى خدا، مرگ ما را براى اسلام و براى خدا قرار بده. پروردگارا! بين ما و اوليائت و دوستانت و برگزيدگان درگاهت جدائى مينداز. قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن. روح مطهر امام و روح مطهر شهيدان را از ما راضى و خشود كن. دلهاى اين برادران و خواهران دانشجو را هرچه بيشتر در جهت اتحاد در راه حق و در راه خدا به هم نزديك كن.
والسّلام عليكم و رحمة اللَّه
1) نهج البلاغه، خطبهى 27
2) عنكبوت: 45
3) آل عمران: 155
4) نحل: 125
من جز خوشامد در اين وهله عرضى ندارم به همهى جوانان عزيز، دانشجويان عزيز، فرزندان خودم كه در اينجا تشريف داريد و به جنابعالى كه برنامهها را اجراء ميكنيد؛ از شما تشكر ميكنم. از اين تعبير «افسران جوان» هم كه تكرار كرديد و من از بن دندان به آن اعتقاد دارم، خيلى لذت بردم. انشاءاللَّه كه امروز بيانات اين جوانهاى عزيز، تشخص و تعينِ همين افسر جوان را در مقابل چشم بندهى حقير و ديگر بينندگان مجسم كند.
* * *
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوند متعال را سپاسگزارم كه به ما توفيق داد و عمر داد كه يك بار ديگر اين جلسهى پرنشاط و شيرين و پرانگيزه را در ماه رمضان تجربه كنيم. ما هر سال ماه رمضان چنين جلسهاى داريم، و به شما عرض بكنم يكى از مطلوبترين و شيرينترين جلسات من اين جلسه است.
اولاً از مطالبى كه برادران و خواهران دانشجو ميگويند، من استفاده ميكنم. نكاتى براى من پيش مىآيد كه جديد و تازه است و از آنها بهره ميبرم. بعلاوه گاهى پيشنهادهائى هست كه اينها به دستگاهها منعكس و منتقل ميشود؛ و بدانيد و مطمئن باشيد كه در حد امكان و وسع و ظرفيت، دنبال هم ميشود؛ يعنى اينجور نيست كه تصور بشود حالا يك حرفى گفته شد و در فضا پرتاب شد و تمام شد؛ نه، واقعاً يكايك اين مطالبى كه گفته ميشود - حالا آن مقداريش كه مورد تأييد و تصديق و قبول ماست؛ كه غالباً هم همين جور است - دنبال ميشود.
خوب، جلسهى امروز جلسهى بسيار پرطراوتى بود؛ جوانهاى عزيز آمدند در همهى زمينهها مطالبى گفتند. اولاً در بين اين برادران و خواهران اختلاف نظرهائى وجود داشت كه به نظر من اين اختلاف نظرها بسيار شوقانگيز است؛ همين خوب است. نظرات گوناگونى در زمينههاى واحدى مطرح ميشود و هر نظرى استدلالى دارد، طرفدارانى دارد؛ اين عرصهاى است براى فكر كردن، ژرفگرائى و ژرفيابى كردن و به حقيقت رسيدن. نه اينكه حالا شما منتظر باشيد كه من دربارهى مواردى كه محل اختلاف است يا از من سؤال شد - كه اين اختلاف نظر در دانشگاه وجود دارد - حتماً يك حرف قاطعى بزنم كه همان بشود فصلالخطاب؛ نه، يك جاهائى البته فصلالخطاب لازم است، كه رهبرى يا مقامى كه سخنش فصلالخطاب است، آنجا حرف بزند؛ اما اين از آن موارد نيست؛ اينها مواردى است كه اغلبش هيچ نيازى به فصلالخطاب ندارد. يك اختلاف نظرى هم وجود دارد؛ خوب، باشد؛ چه عيب دارد؟ من آن روز به مسئولين كشور كه اينجا بودند، در يك مورد خاصى گفتم خوب، اختلاف نظر هست؛ اما اختلاف نظر فاجعه كه نيست. اين اختلاف نظر چه عيب دارد؟ يك وقت بحث سر اين است كه اين شليك را به طرف دشمن بكنيم يا نكنيم؛ اينجا بله، اختلاف نظر مشكل درست ميكند. اما يك وقت قضيه اينجورى نيست؛ در مسائلِ نظرى است، مسائل دامنهدار اجتماعى است؛ اين اختلاف نظرها به نظر من شوقانگيز است؛ براى من كه اينجور است. شماها كه جوانيد، بيشتر از كسى در سنين پيرىِ من بايد از اين نظرات مختلف و استدلالهاى گوناگون به شوق بيائيد.
در صحبتهاى امروز من دقت كردم، مطالعه كردم؛ ديدم صحبتها حقاً و انصافاً عميق بود. در بعضى از سالها، بعضى از جوانها كه مىآيند صحبت ميكنند، گاهى در دلم گلهمند ميشوم به خاطر اينكه عمقى در حرفها نمىيابم. امروز اينجور نبود؛ امروز من حرفها را عميق يافتم؛ حالا منهاى تعارفات و اظهار محبتهائى كه نسبت به بنده ميشود - كه اينها حساب ديگرى دارد - اما آنچه كه به عنوان نظر مطرح شد، از اول تا آخر، من ديدم حرفهاى عميقى است، حرفهاى فكرشدهاى است؛ نه اينكه لزوماً همه، حرفهاى صحيحى است؛ نه، توش صحيح هم هست، ضعيف هم هست؛ اما فكر شده است، حرفهائى است كه رويش مطالعه شده؛ اين مهم است. بخصوص در آن مواردى كه گويندهى سخن از طرف يك جماعتى حرف زد - يعنى از طرف تشكلها صحبت كرد - اين نشاندهندهى اين است كه در اين عقبه، يك ظرفيت همفكرى و همكارى در انديشه وجود دارد؛ كه اين هم باز به نوبهى خود يك چيز مثبتى است كه بنده را خرسند ميكند. يك وقت هست شما يك آدم بافكرى هستيد، مىنشينيد يك چيزى را بيان ميكنيد؛ خوب، فكر خوبى هم هست، اين چيز خوبى است؛ اما از اين بهتر اين است كه شما با يك جمعى نشستيد فكر كرديد؛ نظرات مخالفى بوده، برآيند همهى آن نظرات شده اينها؛ اينها را اينجا مطرح كرديد. من نشانههاى اين معنا را مشاهده كردم؛ بخصوص در آن بياناتى كه از طرف يك تشكلى بيان شد.
خوب، جلسهى امروز به نظر من جلسهى بسيار خوبى بود؛ من خدا را سپاسگزارم. از آن كسانى هم كه آمدند صحبت كردند - چه دخترها، چه پسرها - تشكر ميكنم؛ خيلى خوب بود.
مطالبى هم دارم كه حالا به قدر وقت عرض خواهم كرد؛ ليكن از همهى مطالب بالاتر اين است كه شما جوانيد، دلهاى شما پاك است، ناآلوده است. به عمق اين حرف هم شما حالا نميرسيد، كه اين ناآلودگى معنايش چيست، گرفتارى دلهاى آلوده كجاست؛ اين را شما كه جوانيد، حالا حالاها به آن نميرسيد؛ به حدود سنى ما كه رسيديد، آن وقت گرفتارى را ميفهميد، مىبينيد كه چقدر اين زلالى دل در دورهى جوانى قيمت و ارزش دارد، كه ديگر قابل برگشت هم نيست.
امروز اين سرمايه در اختيار شماست. من حرفم اين است: اين دل پاك و زلال را هرچه ميتوانيد، با منبع عظمت، با منبع حقيقت، با منبع زيبائى - يعنى ذات مقدس بارىتعالى - پيوند دهيد و نزديك كنيد. اگر موفق شديد، تا آخر عمر زندگى سعادتمندانه خواهيد داشت؛ اگر حالا موفق نشويد، بيست سال ديگر سختتر است؛ اگر بيست سال بعد هم - كه شماها چهل سال، چهل و پنج سال سنتان هست - موفق نشويد، بيست سال بعدش بسيار بسيار مشكلتر است؛ يعنى در سنينِ كمتر از سنِ حالاى من. خيلى سخت خواهد شد. نه اينكه محال باشد، اما مشكل است. حالا دل را به خدا پيوند بزنيد. راهش هم در شرع مقدس باز است؛ يك كار رمزآلود پيچيدهاى نيست. شما قلهى كوه را از پائين نگاه ميكنيد، مىبينيد كسانى آنجا هستند؛ اينجور نيست كه تصور كنيد اينها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اينها از همين مسيرى كه جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسيدند. دچار توهم نشويم، خيال نكنيم كه با يك نوع حركت غيرعادى و غيرمعمولى ميتوان به آن قلهها رسيد؛ نه، آنهائى كه در آن قلهها مشاهده ميكنيد، از همين راهها عبور كردند. اين راهها چيست؟ در درجهى اول، ترك گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزير است. دروغ نگفتن، خيانت نكردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهيز كردن، از گناهان پرهيز كردن؛ قدمِ مهمترينش اين است. بعد از ترك گناه، انجام واجبات، و از همهى واجبات مهمتر، نماز است. «و اعلم انّ كلّ شىء من عملك تبع لصلاتك»؛(1) همهى كار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانيد، با توجه و با حضور قلب بخوانيد. حضور قلب يعنى بدانيد كه داريد با يكى حرف ميزنيد؛ بدانيد يك مخاطبى داريد كه داريد با او حرف ميزنيد. اين حالت را اگر در خودتان تمرين كرديد، اگر توانستيد اين تمركز را ايجاد كنيد، تا آخر عمر اين براى شما ميماند. اگر حالا نتوانستيد - همان طور كه گفتم - بيست سال بعد سخت است، بيست سال بعدش سختتر است؛ بعد از آن، كسى اگر از قبل نكرده باشد، خيلى خيلى سخت است. از حالا عادت كنيد اين تمركز را در حال نماز در خودتان ايجاد كنيد و به وجود بياوريد. آن وقت اين آن صلاتى است كه: «تنهى عن الفحشاء و المنكر».(2) «تنهى» يعنى شما را نهى ميكند؛ معنايش اين نيست كه مانعى جلوى شما ميگذارد كه شما ديگر نميتوانيد گناه كنيد؛ نه، يعنى دائم به شما ميگويد گناه نكن. خوب، روزى چند نوبت از درون دلِ انسان به او بگويند گناه نكن، گناه نكن، انسان گناه نميكند. اين نماز است.
روزهى ماه رمضان خيلى مغتنم است؛ مبارزهى با گرسنگى، تشنگى، گرما و سختىهائى كه انسان دارد. انس با قرآن و انس با نهجالبلاغه و انس با صحيفهى سجاديه و دعا و نافله و نماز شب و هر كار كه توانستيد بعد از آن بكنيد.
اين دل نورانى و پاكيزه را كه در شما هست، قدر بدانيد. نه اينكه من بخواهم براى خوشامد شما حرف بزنم؛ نه، جوانهاى عالَم كه فقط شما نيستيد؛ جوان خاصيتش اين است. دلتان پاكيزه است. حالا چون براى شما قابل مقايسه نيست، نميتوانيد اين موضوع را احساس كنيد. در طول زمان، گرفتارىها، غبارها، لجنها و زنگارها دل را ميپوشاند. در روايت دارد كه وقتى گناهى ميكنيد، يك نقطهى سياهى در قلب شما به وجود مىآيد - البته اينها زبان نمادين است، زبان سمبليك است - گناه دوم را كه ميكنيد، اين نقطهى سياه دو برابر ميشود. هرچه گناه بكنيد، اين نقطهها هى اضافه ميشود، تا اينكه همهى قلب را سياهى ميگيرد. ترجمهى مفهوم عرفىاش همين است كه من گفتم؛ يعنى شما الان دل و جان و روح آمادهاى داريد، بمرور گناهان، گرفتارىها و مشكلات فراوانى كه در مسير مبارزات زندگى انسان به وجود مىآيد - در سياست، در اقتصاد، در يك لقمه نان، در به دست آوردن امكانات زندگى - چنانچه انسان از حالا تمرين نكرده باشد، اينها گرفتارىها را زياد ميكند، دل را تاريك ميكند. پس عرض اول ما و حرف اصلى ما اين است. شما مثل فرزندان من هستيد. من اگر بخواهم به بچههاى صلبى و نسبىِ خودم بهترين سفارشها را بكنم، همينى كه به شما عرض كردم، به آنها خواهم گفت.
توجه هم داشته باشيد؛ اغلب لغزشهائى كه - نميگويم همه - در عرصههاى گوناگون و ميدانهاى گوناگون براى انسانها پيش مىآيد، ناشى از رعايت نكردن همين نكتهى اصلى و مهمى است كه گفتم؛ حتّى در ميدان جهاد. در جنگ احد - خوب، قضايا را ميدانيد ديگر - يك عدهاى كوتاهىاى كردند كه فاجعه آفريد. اگر قضاياى جنگ احد را نخواندهايد، توى كتابهاى تاريخ هست؛ برويد بخوانيد، كه من ديگر نخواهم اينجا شرح بدهم. قرآن دربارهى همينها ميگويد: «انّ الّذين تولّوا منكم يوم التقى الجمعان انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا».(3) حاصل ترجمه اين است: آن كسانى كه شما ديديد روز جنگ احد آنجور به دشمن پشت كردند و فاجعه درست كردند و موجب شهادت حمزهى سيدالشهداء و بزرگانى از اصحاب شدند - انّما استزلّهم الشّيطان ببعض ما كسبوا - لغزش آنها را شيطان از ناحيهى آنچه كه قبلها انجام داده بودند، زمينهسازى كرد؛ يعنى گناهانشان. از اين قبيل آيه در قرآن آيات متعددى داريم. پرهيز نكردن ما از گناه، اثرش را در مديريت امور كشور اگر داشته باشيم، مديريت يك بخشى اگر داشته باشيم، اگر در ميدان جنگ حاضر شويم، اگر در يك آزمون مالى و اقتصادى گير كنيم، در همهى اينجاها نشان ميدهد. بنابراين، اين حرف اصلى ماست. خلاصه عرض ميكنم؛ قدر جوانى را بدانيد. اين معنايش اين است كه قدر دلهاى پاك را بدانيد، خودتان را بيشتر با خدا مأنوس كنيد. راهش هم ترك گناه و توجه به نماز است؛ و بعد از نمازهاى واجب و آن توجهى كه عرض كردم، ديگر هرچه كه توانستيد، مستحبات، دعا و بقيهى كارها را انجام دهيد. انشاءاللَّه خداى متعال هم راهها را باز ميكند.
خوب، مطالبى را من يادداشت كردم اينجا به شما عرض كنم؛ ليكن سؤالاتى هم كه شما مطرح كرديد و موضوعاتى هم كه گفتيد، موضوعات مهمى است. بد نيست من دربارهى بعضى از اينها مطالبى عرض كنم.
يك سؤال اين بود كه آيا جريان دانشجوئى ميتواند آنجائى كه ايرادى به نظرش مىآيد، سؤال كند؟ پاسخ اين است كه بله، بايد سؤال كنيد. ايرادى ندارد كه سؤال كنيد؛ به شرط اينكه همان طور كه خود اين برادر هم گفت، قضاوت نكنيد؛ اما سؤال كنيد. بهترين روش سؤال و پاسخ هم اين است كه مسئولين بيايند توى مجموعههاى دانشجوئى. من همين جا از مسئولين درخواست ميكنم كه ديدارهاى دانشجوئىشان را زياد كنند. امروز بهترين قشرهاى كشور اينهايند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصيلكردهاند، داراى فهمند، داراى انگيزهاند؛ مسئولين بروند شركت كنند. اين سؤالات مطرح بشود، احتمالاً پاسخهاى قانع كنندهاى هم خواهيد شنيد. كمااينكه خود من در برخورد با بعضى از مسئولين، احياناً بعضى از همين سؤالهاى شما يا سؤالاتى از اين قبيل را از آنها دارم. خوب، يك جوابى ميدهند، انسان احياناً قانع ميشود؛ ممكن هم هست جواب قانع كنندهاى نداشته باشند. به هر حال طرح سؤال، خوب است. مراقبت كنيد طرح سؤال را مخلوط نكنيد و اشتباه گرفته نشود با معارضه. آن چيزى كه من قبلها هم گفتهام، بارها هم گفتهام، الان هم ميگويم، اين است كه جريان دانشجوئى يا جنبش دانشجوئى يا هر چيز ديگر كه اسمش هست، تصور نكند كه وظيفهاش اين است كه با دستگاه متولى امر و متصدى ادارهى كشور معارضه كند؛ نه، اين خطاست؛ چه لزومى دارد؟ معارضه كردن كه كارِ هميشه درستى نيست؛ ممكن است يك جا درست باشد، يك جا درست نباشد. مهم اين است كه شما حرفتان را مطرح كنيد، استدلالتان را مطرح كنيد، پاسخ قانع كنندهاى بخواهيد؛ مسئولين هم بايد پاسخ بدهند.
يك سؤال ديگر اين است كه بعضىها ميگويند وحدت، بعضىها ميگويند خلوص؛ شما چه ميگوئيد؟ من ميگويم هر دو. خلوص كه شما مطرح ميكنيد - كه ما بايست از فرصت استفاده كنيم و حالا كه غربال شد، يك عدهاى را كه ناخالصى دارند، از دائره خارج كنيم - چيزى نيست كه با دعوا و كشمكش و گريبان اين و آن را گرفتن و با حركت تند و فشارآلود به وجود بيايد؛ خلوص در يك مجموعه كه اينجورى حاصل نميشود؛ ما به اين، مأمور هم نيستيم. در صدر اسلام، خوب، با پيغمبر اكرم يك عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابىّبنكعب بود، عمار بود، كى بود، كى بود؛ اينها درجهى اول و خالصترينها بودند؛ عدهاى ديگر از اينها يك مقدارى متوسطتر بودند؛ يك عدهاى بودند كه گاهى اوقات پيغمبر حتّى به اينها تشر هم ميزد. اگر فرض كنيد پيغمبر در همان جامعهى چند هزار نفرى - كه كار خالصسازى خيلى آسانتر بود از يك جامعهى هفتاد ميليونى كشور ما - ميخواست خالصسازى كند، چه كار ميكرد؟ چى برايش ميماند؟ آن كه يك گناهى كرده، بايد ميرفت؛ آن كه يك تشرى شنفته، بايد ميرفت؛ آن كه در يك وقتى كه نبايد از پيغمبر اجازهى مرخصى بگيرد، اجازهى مرخصى گرفته، بايد ميرفت؛ آن كه زكاتش را يك خرده دير داده، بايد ميرفت؛ خوب، كسى نميماند. امروز هم همين جور است. اينجورى نيست كه شما بيائيد افراد ضعافالايمان را از دائره خارج كنيد، به بهانهى اينكه ميخواهيم خالص كنيم؛ نه، شما هرچه ميتوانيد، دائرهى خلّصين را توسعه بدهيد؛ كارى كنيد كه افراد خالصى كه ميتوانند جامعهى شما را خالص كنند، در جامعه بيشتر شوند؛ اين خوب است. از خودتان شروع كنيد؛ دور و بر خودتان، خانوادهى خودتان، دوستان خودتان، تشكل خودتان، بيرون از تشكل خودتان. هرچه ميتوانيد، در حوزهى نفوذ تشكل خود، براى بالا آوردن ميزان خلوصهاى فردى و جمعى تلاش كنيد؛ كه نتيجهى آن، خلوص روزافزون جامعهى شما خواهد شد. راه خالص كردن اين است.
وحدت هم كه ما گفتيم - كه بعد سؤالات ديگرى هم در اين زمينه شده - منظور من اتحاد بر مبناى اصول است. بنابراين وحدت با كيست؟ با آن كسى كه اين اصول را قبول دارد. به همان اندازهاى كه اصول را قبول دارند، به همان اندازه ما با هم مرتبط و متصليم؛ اين ميشود ولايت بين مؤمنين. آن كسى كه اصول را قبول ندارد، نشان ميدهد كه اصول را قبول ندارد يا تصريح ميكند كه اصول را قبول ندارد، او قهراً از اين دائره خارج است. بنابراين با اين تفصيل و توضيحى كه عرض شد، هم طرفدار وحدتيم، هم طرفدار خلوصيم.
يك سؤالى هم در خلال صحبت بود، من اين را گاهى بيرون هم شنفتهام. ميگويند آيا ما هم بايد مثل رهبرى موضع بگيريم يا نه؟ خوب، رهبرى يك تكليفى دارد، ما يك تكليف ديگر داريم. ببينيد، نبادا كسى تصور كند كه رهبرى يك نظرى دارد كه برخلاف آنچه كه به عنوان نظر رسمى مطرح ميشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصين، آن نظر را منتقل ميكند كه اجراء كنند؛ مطلقاً چنين چيزى نيست. اگر كسى چنين تصور كند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه كبيرهاى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همينى است كه صريحاً اعلام ميشود؛ همينى است كه من صريحاً اعلام ميكنم.
چند سال قبل كه يك قتلى اتفاق افتاده بود و دشمنان جنجال كردند، تبليغات كردند و گفتند اينها فتوا داشتند، دستور داشتند، و ميخواستند يك جورى پاى رهبرى را ميان بكشند، توى نماز جمعه گفتم: اگر من يك وقتى اعتقاد پيدا كنم كه يك نفرى واجبالقتل است، اين را توى نماز جمعه علنى خواهم گفت. نه جايز است، نه شايسته است كه مواضع ديگرى غير از آنچه كه رهبرى به صورت علنى و صريح به عنوان مواضع خودش اعلام ميكند، وجود داشته باشد؛ نه، همينى است كه دارم ميگويم.
البته ممكن است كيفيت روزه گرفتن شما با بنده، نماز خواندن شما با بنده يك تفاوتهائى داشته باشد. خوب، شما جوانيد، دانشجوئيد؛ فعاليت دينى شما، فعاليت اجتماعى شما جوانانه است؛ با رفتار پيرمردانهى پيرمردها طبعاً تفاوت پيدا ميكند. از اين تفاوتهاى قهرى و طبيعى نميشود صرفنظر كرد.
مسئلهى حفظ نظام مطرح شد. به نظر ما - همين طور كه گفتيم - حفظ نظام واجب است و اوجب از همهى امور است. نظام هم يك مرزهاى مشخصى دارد كه يكى از اين مرزها، مرزهاى اخلاقى و فرهنگى است و شكى نيست كه بايد حفظ شود.
چند نكته هم در مورد مرجعيت علمى و الزامات آن گفته شد كه نكات درستى بود. من خواهش ميكنم مسئولين توجه كنند و اين مطالب يادداشت شود.
يك اشكالى شد كه چرا كالاى فرهنگىِ مناسب با عدالت توليد نميشود. اين اشكال ما هم هست؛ كاملاً درست است. كالاهاى فرهنگىِ توليدى ما رسا نيست. با اينكه ما هنرمند خوب داريم، نويسندهى خوب داريم، بازيگر خوب داريم، اما نمايش متناسب با خواستههاى فرهنگىمان كم به وجود مىآيد. لازم است مديريتهاى فرهنگى يك مقدارى در اين زمينهها بيشتر كار كنند. البته ميدانيد، اينجور كارها كارهائى نيست كه يكشبه به وجود بيايد. يعنى اينجور نيست كه حالا بگوئيم خيلى خوب، كالاى فرهنگى توليد كنيم، همين الان بروند و براى مثلاً شش ماه آينده يا يك سال آينده، ده تا، بيست تا - يا بيشتر يا كمتر - فيلم انقلابى، فرهنگى و اسلامى درست كنند. اينها همه زيرساختهائى لازم دارد - مثل زيرساختهاى طبيعى - تا اين زيرساختها فراهم نباشد، كار به وجود نمىآيد. اين زيرساختها بعضىاش كاملاً فراهم نيست، كه اينها در طول زمان بايد به وسيلهى دولتهاى مختلف، به وسيلهى مسئولين گوناگون فراهم ميشده؛ بعضى حتّى در يك دورههائى تخريب هم شده! در بعضى از دورهها، بعضى از زيرساختهاى اعتقادى و فرهنگى ما نه فقط درست نشده، حتّى تخريب هم شده! خوب، حالا بايد اينها را روبهراه كنند. ولى اشكال، اشكال واردى است؛ من هم اين اشكال را دارم؛ هم به صدا و سيما، هم به وزارت ارشاد، هم به سازمان تبليغات و حوزهى هنرى. ما با اينها نشست و برخاست هم داريم. من مىنشينم بحث ميكنم، استدلال ميكنم؛ يعنى كارى كه بعضى از مسئولين اجرائى بايد بكنند، متأسفانه من ناچار خودم اين كار را بر عهده ميگيرم. همين اواخر با مسئولين فرهنگى راجع به همين مسائل هنرى و سينمائى و هنرهاى نمايشى و غيره نشستهاى متعددى داشتيم. نشستيم بحث كرديم، حرف زديم؛ اميدواريم انشاءاللَّه به يك جاهاى خوبى برسد. به هر حال اين مطالبهى شما مطالبهى درستى است.
يكى از آقايان راجع به مسئلهى خصوصىسازى فرهنگ و بهداشت نكتهاى گفتند كه به نظر من آن نكته هم درست است. خصوصىسازى مربوط به شركتهاى ذيل اصل 44 است، كه خوب، يك تعريف مشخصى دارد. به نظر ما مسائل فرهنگى و بهداشتى و اينها، به آن شكل، مشمول اين اصل خصوصىسازى نميشود. از طرف مسئولين ذىربط هم مواردى را به من گفتهاند. به نظر ما اين اشكال، اشكال واردى است؛ بايستى مورد توجه قرار بگيرد.
سياستهاى خارجى و صدور انقلاب به وسيلهى دانشجويان هم البته خوب است؛ نه اينكه بگوئيم كار بىفايدهاى است؛ نه، يقيناً فوائدى دارد؛ ليكن توجه داشته باشيد الان در همين زمينهها خيلى دارد كار ميشود. در همين زمينهى تماس با مسلمانها، با ملتهاى گوناگون، در آسيا، در آفريقا، در آمريكاى لاتين، خيلى دارد كار ميشود. در آمريكاى لاتين كشور اسلامى نيست؛ اما جوامع مسلمان در كشورهاى آمريكاى لاتين، مثل برزيل، مثل بعضى از كشورهاى ديگر، از لبنانى و عرب و شيعه و مسلمان و اينها حضور دارند؛ آنجاها خيلى دارد كار انجام ميگيرد. كارهائى كه انجام ميگيرد، از نظر شما جوانان عزيز يك مقدارى ناشناخته است؛ ولى به نظر ما عيبى ندارد، كار خوبى است؛ اگر محاسبه شده و با برنامه انجام بگيرد.
راجع به تبعيض هم مسائلى گفتند كه من اينجا توى پرانتز نوشتهام اشكال وارد است. بعضى از اشكالات واقعاً وارد است.
صحبتى هم راجع به دلائل خروج نخبگان شد. يكى از خانمها گفتند با نخبگانى كه تماس ميگيريم، ميگويند علت خروج ما اينهاست: مثلاً در داخل، آن كارى كه بايد ميشده، نشده؛ آن كارى كه نبايد ميشده، شده. من اين حرفها را رد نميكنم، ممكن است واقعاً همين اشكالات هم وارد باشد؛ اما آن نخبهاى كه در دورهى دانشجوئى و بعد از فارغالتحصيلى پا ميشود ميرود خارج، غالباً دلائلش اينها نيست؛ اينها بهانه است. آنجا كسانى هستند كه درِ باغ سبز نشان ميدهند، زمينههاى مساعد كارى را به رخ اين دانشجو ميكشند؛ اين دانشجو خيال ميكند كه حالا اگر برود آنجا، چنين و چنان خواهد شد. شايد هم واقعاً دستگاههاى دولتىاى هستند كه علاوه بر انگيزهى نياز به دانش و استعداد اين جوان، يك انگيزهى ديگر هم دارند و آن، مبارزهى با جمهورى اسلامى است؛ لذا روى اين سرمايهگذارى ميكنند، برميدارند ميبرندش آنجا. حالا آنهائى كه ميروند، بعضى البته موفق ميشوند، بعضى هم موفق نميشوند، سرشان به سنگ ميخورد، پشيمان هم ميشوند؛ از اين قبيل هم داريم. از آن طرف هم جوانهائى داريم كه بدون اينكه بحث فرار نخبگان باشد، براى درس خواندن خارج رفتهاند، مراتب علمىِ خيلى خوبى را هم گذراندهاند؛ اما ايمان و انگيزهى دينى و اسلامى و انگيزههاى سالم آنها، آنها را به داخل كشور كشانده. همهاش از اين طرف نيست كه دارند حركت ميكنند؛ از آن طرف هم جوانهائى كه براى تحصيل رفتهاند، دارند مىآيند. ما افرادى را مىشناسيم؛ بعضىشان نابغهاند، بعضىشان برجستهاند، بعضىشان نخبهاند؛ اينها مىآيند داخل، مشغول كار ميشوند؛ مشغول خدمت ميشوند. اينجور هم نيست كه شما فرض كنيد همهاش از اين طرف ميروند؛ نه، آنها هم مىآيند داخل، و امكاناتى هم وجود دارد و كارهائى هم انجام ميگيرد.
يكى از دوستان مسئلهى تهاجم به كوى دانشگاه را گفتند. من دنبال اين قضيه بودم و هستم. البته بله، حركت كنْد بوده، پيش نرفته؛ بايد هم پيش برود و انشاءاللَّه هم خواهد رفت؛ ليكن اينجور نيست كه شما تصور كنيد مسئله فراموش شده؛ نه، فراموش نشده. خوب، گرفتارىها زياد است، كارها زياد است؛ بعضى از دستگاهها هم شايد انگيزهشان براى همكارى كردن در اين زمينه، خيلى انگيزهى زيادى نيست - طبعاً انگيزهشان ضعيف است - لذا كار كنْد پيش ميرود؛ ليكن انشاءاللَّه پيش خواهد رفت.
گفته ميشود كه در دانشگاهها برخوردهاى انضباطى و امنيتى صورت ميگيرد. من نميدانم چه جور برخورد تندى از لحاظ انضباطى و امنيتى در دانشگاه شده، اما اين را ميدانم كه بالاخره در دانشگاه انضباط لازم است. حالا اگر يك وقت در يك جائى در باب انضباط و اِعمال انضباط يك خرده تندروى بشود، من نميدانم - ممكن هم هست - ليكن بالاخره انضباط هم لازم است، امنيت هم لازم است. نميشود محيط دانشگاه را رها كرد. آماج خيلى از توطئههاى دشمن، اصلاً محيط دانشگاه است. خود شما دانشجويان بدانيد كه توى آن دائرهى قرمز قرار داريد. گاهى اوقات توى عكسها يا توى فيلمها وقتى ميخواهند يك نقطهاى را مشخص كنند، با دائرهى قرمز مشخص ميكنند. دشمن، شما دانشجويان را توى دائرهى قرمز گذاشته، مشخصتان كرده؛ اصلاً خيلى از برنامهها براى شماست؛ براى لغزاندن شما، براى منحرف كردن شما، براى بىخيال كردن شما نسبت به سرنوشت كشور و مصالح انقلاب. چطور ميشود دانشگاهها را از نظر دور داشت؟ خوب، بالاخره بايد توجه باشد. بله، به نظر ما تندروى و زيادهروى در هيچ كارى خوب نيست؛ از جمله در اين كار.
يكى از دوستان گفتند كه انديشه و علم، دستورى نباشد. من چنين چيزى سراغ ندارم. در جامعهى ما انديشه دستورى نيست؛ نه علم دستورى است، نه انديشه دستورى است. كجا؟ مشخص كنند بگويند. كسى كه با اين قضيه مبارزه كند، خودِ منم. ما طرفدار آزادانديشى هستيم. البته من به شماها بگويم، آزادانديشى جايش توى تلويزيون نيست؛ آزادانديشى جايش توى جلسات تخصصى است. مثلاً فرض كنيد در زمينهى فلان مسئلهى سياسى، يك جلسهى تخصصىِ دانشجوئى بگذاريد؛ دو نفر، پنج نفر، ده نفر بيايند آنجا با همديگر بحث كنند؛ اين ميشود آزادانديشى. همين جور، بحث سر معارف اسلامى است؛ همين جور، بحث سر تفكرات مكاتب گوناگون جهانى است؛ همين جور، بحث سر يك مسئلهى علمى است. بنابراين جلسه بايد جلسهى تخصصى باشد؛ والّا توى جلسات عمومى و در صدا و سيما دو نفر بيايند بحث كنند، آن كسى كه حق است، لزوماً غلبه نخواهد كرد؛ آن كسى غلبه خواهد كرد كه بيشتر عيّارىِ كار دستش است و ميتواند بازيگرى كند؛ مثل قضيهى عكس مار و اسم مار. گفت: كدام يكى مار است؟ مردم با اشاره به عكس مار گفتند: معلوم است، مار اين است. بنابراين آزادانديشى در جلسات تخصصىِ متناسب با هر بحثى بايد باشد؛ در محيطهاى عمومى جاى آن بحثها و مناظرهها نيست. اين هم معنايش اين نيست كه دارد تحميل ميشود؛ نه، بالاخره يك فكر حق مطرح ميشود؛ «ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن».(4) اين حكمت و موعظهى حسنه و مجادلهى احسن براى چيست؟ «ادع الى سبيل ربّك». يعنى اين قبلاً يك اصل موضوعى است، دعوت به سمت خداست. در همه چيز همين جور است. دعوت بايد با زبان درست انجام بگيرد، اما جهت دعوت بايد مشخص باشد. معنى ندارد كه انسان جهت دعوت را آزاد بگذارد؛ اين موجب گمراهى مردم ميشود. مردم را بايد هدايت كرد. مگر نميگوئيد كه دولتها مسئول هدايت افكار مردم هستند؟
به هر حال مطالب خوبى گفته شد. دوستان انصافاً خوب حرفهائى را مطرح كردند. يكى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئيس جمهور دلمان خون است. خوب، حالا دل شما خون - كه خدا نكند خون باشد - اما به شما عرض بكنم؛ اينها جزو مسائل تعيين كننده و اصلى نيست. ممكن است ايراد و اشكال وارد باشد - من در اين مورد هيچ قضاوتى نميخواهم بكنم - ممكن است كسى به يك شخصى يا به يك كارى ايراد داشته باشد؛ منتها بايد توجه كنيم كه مسائل را اصلى - فرعى كنيم. مسائل درجهى دوم جاى مسائل اصلى را در انگيزههاى ما، در همت ما، در صرف انرژىاى كه ميشود، نگيرد. من عرضم فقط اين است؛ والّا من نه اعتراض ميكنم به اينكه شما چرا از زيد يا عمرو خوشتان مىآيد يا بدتان مىآيد؛ نه، ممكن است خوشتان بيايد، ممكن است بدتان بيايد - ايرادى ندارد - و نه اعتراض ميكنم كه چرا آن ايراد را يك وقت به شكلى كه يك مفسدهاى نداشته باشد، بر زبان آورديد؛ آن هم به نظرم اشكالى ندارد. فقط توجه كنيد كه اين جاى مسائل اصلى را نگيرد. مسائل اصلى ما چيزهاى ديگرى است.
بحث مردمى كردن اقتصاد و اصل 44 و اينها مطرح شد. آقايان مدعىاند كه اصل 44 را خوب دارند اجراء ميكنند. البته مخالفينى هستند، اعتراض ميكنند - هم در مجلس، هم غير مجلس - ميگويند اصل 44 درست اجراء نشده؛ ليكن خود مسئولين دستگاهها ميگويند نه، داريم خوب اجراء ميكنيم. به نظر من اين هم جزو همان سؤالاتى است كه خوب است انجام بگيرد و همان مسئولين توى مجامع دانشجوئى بيايند و اگر واقعاً كارى انجام شده، بگويند و ذهن جوان را قانع كنند؛ اگر هم نميتوانند قانع كنند، بالاخره بروند يك تجديد نظرى در كار انجام بدهند.
اشكال كرديد بر صدا و سيما، اشكالتان وارد است؛ اشكال كرديد بر علنى شدن اختلافات مسئولان، اشكالتان وارد است؛ بنده هم اين اشكال را به اين آقايان دارم و به آنها هم گفتهام؛ اوقات تلخى هم با آنها كردهام.
بحث تجمع در برابر مجلس را مطرح كرديد، كه من البته در آن مورد هيچ اظهار نظرى نميكنم؛ فقط همين قدر به شما بگويم كه شما همهاش گله داريد كه چرا مسئولين نقدپذير نيستند؛ خوب، شما هم نقدپذير باشيد! نقدپذيرى كه فقط مخصوص مسئولين نيست؛ خوب، بالاخره اگر بر دانشجو هم نقدى وارد است، بايد نقدپذيرى كند. جمعيت زيادى آمدند در مقابل مجلس جمع شدند، شعارهائى هم دادند، شعارهايشان هم بد نبود، يك گروهى هم آن وسط شعارهاى تند دادند. البته من نميگويم آنها آدمهاى بدىاند، نابابىاند؛ نه، بالاخره تندى كردند، جوانى كردند؛ اما اگر شما هم معتقديد كه اين شعارها افراطى بود، زيادى بود، حقش نبود، قبول كنيد. اينجور نباشد كه بگوئيد بالاخره هرچه كه گوشهى قباى دانشجو را بگيرد - كه دانشجوها قبا هم ندارند! - مورد اعتراض قرار بدهيم. ممكن است به شما هم نقدى وارد باشد؛ نقد را قبول كنيد.
گفتند راجع به مسئلهى ولايت كار ميكنيم؛ بسيار خوب است. توضيحى هم دربارهى بحث ضيافت انديشه دادند كه بنده را خيلى خوشحال كرد. اينكه گفتند نقشهى جامع علمىاى تهيه شده كه با نقشهى موجود تفاوت دارد، من استقبال ميكنم؛ حتماً اين را به دست ما برسانند. دفتر ارتباط مردمى ما انشاءاللَّه نام اين آقا را يادداشت كند و از ايشان بگيرد. اردوهاى دانشجوئى هم بسيار چيز خوبى است و ديدار را هم من موافقم.
من مطالبى هم اينجا يادداشت كردهام كه متأسفانه وقت كم است، منتها عرض ميكنم: اولاً مراقب باشيد تشكلهاى دانشجوئى تحت تأثير اختلاف سليقهها، نه خودشان در درون دچار انشعاب بشوند، نه با همديگر اصطكاك و تصادم پيدا كنند. يكى از مصاديق برجستهى وحدتى كه ما به آن توصيه و دعوت ميكنيم، همين است. آنجائى كه انسانها را از هم جدا ميكند يا به هم نزديك ميكند، اصول و مبانى معرفتى است. وقتى اين مبانى مورد اتفاق و مورد قبولشان نباشد، آنها را از هم جدا ميكند؛ اما آن وقتى كه مورد قبولشان باشد، آنها را به هم متصل ميكند. اما سلائق نه؛ هر كسى يك سليقهاى دارد، هر كسى يك ذوقى دارد. يكى دانشجوى مهندسى است، يكى دانشجوى هنر است، يكى دانشجوى پزشكى است - اين سه جور سليقه - در هر كدام هم طيف وسيعى از سلائق و گرايشهاى مختلف هست؛ يكى از چيزى خوشش مىآيد، يكى خوشش نمىآيد؛ اينها را مايهى جدائى بين خودتان قرار ندهيد، كه به نظر من خيلى مهم است.
نكتهى دوم: در مسائلى كه با سرنوشت كشور ارتباط پيدا ميكند، حتماً تحليل و موضع داشته باشيد. بيانيهى تهران مسئلهى مهمى بود؛ تحليل شما از بيانيهى تهران چيست؟ موضعتان چيست؟ موافقيد؟ مخالفيد؟ قطعنامهى 1929 شوراى امنيت عليه جمهورى اسلامى صادر شده، يا تحريمهاى يكجانبهى آمريكا و اروپا عليه ايران شكل گرفته؛ تحليل شما از اين قضيه چيست؟ اين قضيهى كوچكى نيست. موضعتان چيست؟ ايران چه كار كند؟ چون اخم ميكنند، تحريم ميكنند، دندان نشان ميدهند، دستهايمان را بالا ببريم؟ حالا يك قدرى كوتاه بيائيم؟ تحليلتان اين است؟ در داخل كشور ما مجموعههاى سياسىاى هستند كه تحليلشان اين است؛ ميگويند وقتى كه طرف خيلى چهرهى سگى از خودش نشان ميدهد، شما عقب بنشينيد! خوب، شما اين را قبول داريد؟ عقب بنشينيم؟ يا نه؛ معتقديد كه هر گونه عقبنشينى، طرف را تشجيع ميكند. بمجردى كه ديدند شما با اخم ميترسيد، ميگويند آقا اخم كنيد؛ علاج اين آدم اخم است. بمجردى كه ديدند تهديد به كتك يا خود كتك، شما را به عقبنشينى وادار ميكنند، ميگويند دو تا بيشتر بزن تا خوب از همهى حرفهايش دست بردارد. طرف، اينجورى است. محاسبات دنيا اين است.
نكتهى ديگرى كه ميخواستم به شما عزيزان تذكر بدهم، اين است: برادرها و خواهرها! تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيريد. البته من امروز كه نگاه ميكنم، مىبينم در مقايسه با هفت هشت سال پيش كه ماه رمضان در همين جا جلسه تشكيل ميشد و دوستان مىآمدند صحبت ميكردند، توجه به مبانى معرفتى در بين دانشجوها قوىتر شده است. بعضى از اظهاراتى هم كه شماها ميكنيد، نشاندهندهى قوّت اين مبانى در ذهنهاست؛ اين را آدم ميفهمد؛ ليكن در عين حال مجموعهى تشكلها تقويت مبانى معرفتى را جدى بگيرند تا بعد، از تشكلها سرريز بشود روى مجموعهى دانشجوها. تقويت مبانى معرفتى خيلى لازم است. ضعف اين مبانى، ضررهاى بزرگى به مجموعهى دانشجوئى كشور و مجموعهى تشكلها خواهد زد.
نكتهى ديگر اين است كه همهى تشكلها ارتباطاتشان را با بدنهى دانشجوئى تقويت كنند. به نظر من از بدنهى دانشجوئى غافل نشويد. حالا گفتند كه اين اردوهاى ضيافت برگزار ميشود؛ خوب، اين خوب است؛ اينها يكى از همان راههاى ارتباط با بدنهى دانشجوئى است؛ ليكن به نظر من در همهى دورهى سال و در مناسبتهاى مختلف، ارتباط با بدنهى دانشجوئى و همچنين ارتباط با اساتيد ارزشى زياد باشد.
دربارهى علوم انسانى هم دو نفر از خانمها اينجا صحبت كردند؛ حرف درستى است، اشكالاتشان وارد است؛ اين حرف ماست؛ اين همانى است كه من دنبالش هستم و يكى دو سال قبل از اين مطرح كردم. البته آنچه كه ما گفتيم، معنايش همين است كه اساتيد و صاحبنظران و پژوهشگران و محققين بايد به دنبال تدوين علوم انسانىِ منطبق با مبانى اسلام بروند؛ يعنى علوم انسانىاى كه بر اساس فلسفههاى نادرست و غلط مادى شكل نگرفته باشد؛ همچنان كه امروز علوم انسانى غربى اينجورى است. بالاخره اگر علوم سياسى يا اقتصادى يا فلسفه يا مديريت و بقيهى علوم انسانى، مبتنى بر نگرش مادى به دنيا باشد و با ارزشهاى مادى بنا شده باشد، طبعاً نميتواند خواستهها و آرمانهاى جامعهاى را كه مسلمان و مؤمن به معارف اسلامى هستند، برآورده كند.
در پايان، يك جمله هم به همهى شما برادران و خواهران عرض كنم. بدانيد عزيزان من! خوشبختانه روند پيشرفت در كشور، در زمينههاى مختلف، روند خوب و مطلوبى است. روند عدالت هم خوب است. خوب، اين دهه، دههى پيشرفت و عدالت ناميده شده است. پيشرفت كه گفتيم، پيشرفت علمى است، پيشرفت فناورى است، پيشرفت سياسى است، پيشرفت اخلاقى است؛ همهى اينها مورد نظر است. خوب، يك كارهاى خوبى دارد انجام ميگيرد؛ لااقل زيرساختهائى براى كارهاى بزرگ و جهشها دارد فراهم ميشود. در مورد عدالت هم حداقل اين است كه اين تفكر دارد همهگير ميشود؛ يعنى همه معتقد ميشوند به اينكه بايد دنبال عدالت رفت، بايد عدالت را اجرائى كرد، بايد اين آرزوها را اجرائى كرد، در محيط اجراء وارد كرد - كه توى صحبتهاى دوستان هم بود - اين خودش پيشرفت است. البته اين معنايش اين نيست كه ما به اين مقدار پيشرفت در زمينهى عدالت قانع هستيم؛ نه، آرزو و همت خيلى بالاست؛ آرزوها بالاست، همتها هم بالاست؛ اما ميخواهم به شما عرض كنم كه ما داريم جلو ميرويم، داريم پيشرفت ميكنيم. دشمنان ما منحنىشان به طرف ضعف است، منحنى ما به طرف قوّت است. نظام طاغوتى، نظام سرمايهدارىِ متجاوز و ظالم در دنيا - كه مظهرش رژيم ايالات متحدهى آمريكاست - امروز از ده سال پيش و از بيست سال پيش، بسيار ضعيفتر است. در نقطهى مقابل، تفكر اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، امروز از ده سال پيش، از بيست سال پيش، بسيار قوىتر و بسيار پيشرفتهتر و بسيار آمادهتر است.
جوانهاى ما امروز از ده سال پيش خيلى بهترند، خيلى آمادهترند. جوانهاى مؤمنِ ده سال پيش هم امروز در بسيارى از عرصههاى زندگى فعالند. شما هم انشاءاللَّه در آينده بايد در بخشهاى مختلف از فعالان كشور باشيد. خودتان را براى امتحانهاى دشوار آماده كنيد. ما داريم پيش ميرويم. اين سى و يكى دو سالى كه از عمر نظام جمهورى اسلامى گذشته است، سى و يكى دو سال حركتِ رو به جلو بوده؛ علىرغم دشمنىهائى كه دشمنان كردند. دشمنان ما امروز به قدر سى سال پيش قوى نيستند. امروز آمريكا به قدر سى سال پيش قوى نيست. آن روز من توى جمع مسئولين گفتم، اعتقاد من هم همين است، همهى دلائل و شواهد هم همين را اثبات ميكند؛ آمريكاى دولت ريگان بمراتب قوىتر بود از آمريكاى دولت اوباما، و قبل از اوباما، بوش كوچك! واقعاً همين جور است؛ آنها رو به ضعف رفتند. هيچ نشانهاى هم وجود ندارد كه مجدداً اين منحنى از طرف آنها به طرف صعود حركت كند؛ بعكس، نشانههاى زيادى وجود دارد كه منحنىِ رو به صعود ملت ايران و نظام ايران همچنان با شيب تندترى انشاءاللَّه رو به صعود خواهد رفت.
پروردگارا! اين دلهاى مؤمن و جوان را مشمول رحمت و عنايت خودت قرار بده. پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و به كرمت آن را از ما قبول كن. پروردگارا! زندگى ما را براى اسلام و براى خدا، مرگ ما را براى اسلام و براى خدا قرار بده. پروردگارا! بين ما و اوليائت و دوستانت و برگزيدگان درگاهت جدائى مينداز. قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود كن. روح مطهر امام و روح مطهر شهيدان را از ما راضى و خشود كن. دلهاى اين برادران و خواهران دانشجو را هرچه بيشتر در جهت اتحاد در راه حق و در راه خدا به هم نزديك كن.
والسّلام عليكم و رحمة اللَّه
1) نهج البلاغه، خطبهى 27
2) عنكبوت: 45
3) آل عمران: 155
4) نحل: 125