بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اميدواريم به بركت انوار تابناك عاشورا و كربلا، خداوند نور معرفتى بر دلهاى ما بتاباند و ما را با حقايق و معارف و با محبّت خود، مأنوس فرمايد. اوّلاً لازم است از شما برادران و خواهرانى كه در اين جا اجتماع فرموديد، مخصوصاً برادران و خواهرانى كه از شهرهاى ديگر و راههاى دور تشريف آورده اند، تشكّر كنم و به همه خوشامد بگويم.
مطلب مناسبِ مهم در اين موقعيت، مسائل مربوط به محرّم و آثار محرّم است كه در طول تاريخ، جامعه اسلامى از بركات حادثه عاشورا بهره هاى زيادى برده است. در انقلاب بزرگ ملت ايران هم، عاشورا و خاطره حسين بن على عليه السّلام و قضاياى محرّم، نقشى اساسى داشت. موضوع عاشورا، يك موضوع تمام نشدنى و هميشگى است. چرا اين حادثه، اين قدر در تاريخ اسلام تأثيرات بزرگى گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از اين جهت كمال اهميت را دارد كه فداكارى و از خودگذشتگى اى كه در اين قضيه انجام گرفت، يك فداكارى استثنايى بود. از اوّل تاريخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، هميشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زيادى را ديديم كه مجاهدت كردند و از خود گذشتگى به خرج دادند و شرايط سختى را تحمّل كردند. اين همه شهدا، اين همه جانبازان، اين همه اسراى ما، آزادگان ما، خانواده هايشان و بقيه كسانى كه در سالهاى بعد از انقلاب يا اوان انقلاب فداكارى كردند، همه جلوِ چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثى بوده است و در تاريخ آنها را خوانده ايد. اما، هيچ كدام از اين حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقايسه نيست؛ حتّى شهادت شهداى بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبّر كه مى كند، مى فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمّه ما عليهم السّلام، نقل شده است كه خطاب به سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام فرموده اند: «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»؛ يعنى هيچ حادثه اى مثل حادثه تو و مثل روز تو نيست. چون عاشورا يك واقعه استثنايى بود. لُبّ و جوهر حادثه عاشورا اين است كه در دنيايى كه همه جاى آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسين بن على عليه السّلام براى نجات اسلام قيام كرد و در اين دنياى بزرگ، هيچ كس به او كمك نكرد! حتّى دوستان آن بزرگوار، يعنى كسانى كه هر يك مى توانستند جمعيتى را به اين ميدان و به مبارزه با يزيد بكشانند، هر كدام با عذرى، از ميدان خارج شدند و گريختند! ابن عبّاس يك طور؛ عبداللَّه بن جعفر يك طور؛ عبداللَّه بن زبير يك طور؛ بزرگان باقى مانده از صحابه و تابعين يك طور... شخصيتهاى معروف و نام و نشان دار و كسانى كه مى توانستند تأثيرى بگذارند و ميدان مبارزه را گرم كنند، هر كدام يك طور از ميدان خارج شدند. اين، در حالى بود كه هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام مى گفتند. اما وقتى نوبت عمل رسيد و ديدند كه دستگاه يزيد، دستگاه خشنى است؛ رحم نمى كند و تصميم بر شدّت عمل دارد، هركدام از گوشه اى فرار كردند و امام حسين عليه السّلام را در صحنه تنها گذاشتند. حتى براى اين كه كار خودشان را توجيه كنند، خدمت حسين بن على عليه السّلام آمدند و به آن بزرگوار اصرار كردند كه «آقا، شما هم قيام نكنيد! به جنگ با يزيد نرويد!»
اين، يك عبرت عجيب در تاريخ است. آن جا كه بزرگان مى ترسند، آن جا كه دشمن چهره بسيار خشنى را از خود نشان مى دهد، آن جا كه همه احساس مى كنند اگر وارد ميدان شوند ميدان غريبانه اى آنها را در خود خواهد گرفت؛ آن جاست كه جوهرها و باطن افراد شناخته مى شود. در تمام دنياى اسلامى آن روز - كه دنياى بزرگى بود و كشورهاى اسلامى زيادى كه امروز مستقل و جدا هستند، آن روز يك كشور بودند - با جمعيت بسيار زياد، كسى كه اين تصميم، عزم و جرأت را داشت كه در مقابل دشمن بايستد، حسين بن على عليه السّلام بود. بديهى بود كه وقتى مثل امام حسينى حركت و قيام كند، عدّه اى از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتى معلوم شد كه كار چقدر سخت است و چقدر شدت عمل وجود دارد، يكى يكى از دور آن حضرت پراكنده شدند، و از هزار و اندى آدمى كه با امام حسين عليه السّلام، از مكه به راه افتاده، يا در بين راه به حضرت پيوسته بودند، در شب عاشورا تعدا اندكى ماندند كه با مجموع آنچه كه روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
اين، مظلوميت است. اين مظلوميت، به معناى كوچكى و ذلّت نيست. امام حسين عليه السّلام، عظيمترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است؛ چون او در چنين ميدانى ايستاد و نترسيد و مجاهدت كرد. اما اين انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلوميت دارد. همان قدر كه بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسيد. فرق است بين آن سرباز فداكار و انسان پرشورى كه به ميدان نبرد مى رود؛ مردم به نام او شعار مى دهند و از او تمجيد مى كنند؛ ميدان اطراف او را انسانهاى پرشورى مثل خود او گرفته اند؛ مى داند كه اگر مجروح يا شهيد شود، مردم با او چگونه با شور برخورد خواهند كرد، و آن انسانى كه در چنان غربتى، در چنان ظلمتى، تنها، بدون ياور، بدون هيچ گونه اميد كمكى از طرف مردم، با وسعت تبليغات دشمن، مى ايستد و مبارزه مى كند و تن به قضاى الهى مى سپارد و آماده كشته شدن در راه خدا مى شود. عظمت شهداى كربلا به اين است! يعنى براى احساس تكليف، كه همان جهاد در راه خدا و دين بود، از عظمت دشمن نترسيدند؛ از تنهايى خود، احساس وحشت نكردند؛ كم بودن عدّه خود را مجوزّى براى گريختن از مقابل دشمن قرار ندادند. اين است كه يك آدم را، يك رهبر را، يك ملت را عظمت مى بخشد: نترسيدن از عظمت پوشالى دشمن.
سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام، مى دانست كه بعد از شهادت او، دشمن تمام فضاى جامعه و دنياى آن روز را از تبليغات بر ضدّ او پر خواهد كرد. امام حسين عليه السّلام، كسى نبود كه زمان و دشمن را نشناسد. مى دانست دشمن چه خباثتهايى خواهد كرد. درعين حال، اين ايمان و اميد را داشت كه همين حركت مظلومانه و غريبانه او، بالأخره دشمن را هم در كوتاه مدّت و هم در بلند مدّت شكست خواهد داد. و همين طور هم شد. خطاست اگر كسى خيال كند كه امام حسين عليه السّلام، شكست خورد. كشته شدن، شكست خوردن نيست. در جبهه جنگ آن كس كه كشته مى شود شكست نخورده است. آن كس كه به هدف خود نمى رسد، شكست خورده است. هدف دشمنان امام حسين عليه السّلام، اين بود كه اسلام و يادگارهاى نبوّت را از زمين براندازند. اينها شكست خوردند. چون اين طور نشد. هدف امام حسين عليه السّلام اين بود كه در برنامه يكپارچه دشمنان اسلام، كه همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند يا قصد داشتند درآوردند، رخنه ايجاد شود؛ اسلام و نداى مظلوميت و حقانيّت آن در همه جا سر داده شود و بالأخره دشمن اسلام، مغلوب شود. و اين، شد. هم در كوتاه مدّت امام حسين عليه السّلام پيروز شد و هم در بلند مدّت. در كوتاه مدّت به اين ترتيب كه، خودِ اين قيام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حكومت بنى اميّه را متزلزل كرد. بعد از همين حادثه بود كه در دنياى اسلام - در مدينه و در مكه - پى درپى حوادثى پيش آمد و بالأخره منجر به نابودى سلسله آل ابى سفيان شد. به فاصله سه، چهار سال، سلسله آل ابى سفيان به كلّى برافتاد و از بين رفت. چه كسى خيال مى كرد اين دشمنى كه امام حسين عليه السّلام را مظلومانه در كربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعكاس فرياد آن امام شود؛ آن هم در سه يا چهار سال؟! در دراز مدّت هم امام حسين عليه السّلام پيروز شد. شما به تاريخ اسلام نگاه كنيد و ببينيد چقدر دين در دنيا رشد كرد! چقدر اسلام ريشه دار شد! چگونه ملتهاى اسلامى پديدار شدند و رشد كردند! علوم اسلامى پيشرفت كرد، فقه اسلامى پيشرفت كرد و بالأخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بامهاى دنيا، در اهتزاز است. آيا يزيد و خانواده يزيد به اين كه اسلام اين طور، روزبه روز رشد كند راضى بودند؟ آنها مى خواستند ريشه اسلام را بكَنند؛ مى خواستند از قرآن و پيغمبر اسلام، اسمى باقى نگذارند. اما مى بينيم كه درست به عكس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فى سبيل اللَّه كه آن طور مظلومانه در مقابل دنيا ايستاد و خونش ريخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پيروز شد. اين، براى ملتها يك درس است. لذاست كه از رهبران بزرگ دنياى معاصر - حتى آنهايى كه مسلمان هم نيستند - نقل مى كنند كه گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسين بن على عليه السّلام ياد گرفتيم.» انقلاب خودِ ما هم يكى از همين مثالهاست. مردم ما هم از حسين بن على عليه السّلام ياد گرفتند. فهميدند كه كشته شدن، دليل مغلوب شدن نيست. فهميدند كه در مقابل دشمنِ على الظّاهر مسلّط، عقب نشينى كردن، موجب بدبختى و روسياهى است. دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه مؤمنه، باتوكّل به خدا در مقابل او مجاهدت كند ، بالأخره شكست با دشمن و پيروزى با فئه مؤمنه است. اين راملت ما هم فهميدند.
آنچه كه من امروز مى خواهم عرض كنم اين است: شما برادران و خواهران عزيز و همه ملت بزرگ ايران بايد بدانيد كه كربلا الگوى هميشگى ماست. كربلا مثالى است براى اين كه در مقابل عظمت دشمن، انسان نبايد دچار ترديد شود. اين، يك الگوى امتحان شده است. درست است كه در روزگار صدر اسلام، حسين بن على عليه السّلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسيد؛ اما معنايش اين نيست كه هركس راه حسين عليه السّلام را مى رود و همه كسانى كه در راه مبارزه اند، بايد به شهادت برسند؛ نه. ملت ايران، بحمداللَّه امروز راه حسين عليه السّلام را آزمايش كرده است و با سر بلندى و عظمت، در ميان ملتهاى اسلام و ملتهاى جهان، حضور دارد. آنچه كه شما پيش از پيروزى انقلاب انجام داديد و رفتيد، راه حسين عليه السّلام؛ يعنى نترسيدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلّط بود. در دوران جنگ نيز همين طور بود. ملت ما مى فهميد كه در مقابل او، دنياى شرق و غرب و همه استكبار ايستاده است؛ اما نترسيد. البته ما شهداى گرانقدرى داريم. عزيزانى را از دست داديم. عزيزانى از ما، سلامتى شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزيزانى، چند سال را در زندانها گذراندند. عدّه اى هنوز هم در زندان بعثيها هستند. اما ملت با اين فداكاريها به اوج عزّت و عظمت رسيده است؛ اسلام عزيز شده است؛ پرچم اسلام بر افراشته شده است. اين، به بركت آن ايستادگى است.
نكته اى كه مى خواهم عرض كنم اين است: آن ايستادگى، امروز هم واجب و لازم است. امروز قدرت استكبارى امريكا مى خواهد ملت ايران و ملتهاى مبارز مسلمان را در همه دنيا، از سطوت و بطش خود بترساند. بعد از آن كه بلوك شرق از بين رفت، بسيارى از اجزاى پاره پاره آن، از روى ضعف نفس، جذب و تسليم دشمن ديروز خودشان شدند و دولتهاى ضعيف النّفس، در بسيارى از كشورها زير بار تحميل دولت امريكا رفتند. امروز سياستى كه امريكا به دوستان و دستياران خودش املا مى كند، اين است كه هر مقاومتى در راه تسلّط مطلق استكبار را بايد از بين ببرند. مى گويند: «اكنون كه بسيارى از دولتها در مقابل ما تسليم شده اند، چرا طرفداران اسلام تسليم نمى شوند؟! چرا ملتهاى اسلامى تسليم نمى شوند؟! چرا ملت ايران تسليم نمى شود؟!» مى خواهند ملتهاى مسلمان رابترسانند. امروز، آن روزى است كه ملتهاى اسلامى نبايد در مقابل ظاهر قدرتمندانه استكبار، دچار ترس و ترديد شوند.
اين مبارزه ادامه دارد. البته ملت بزرگوار ما، تا امروز كه دوران سازندگى است، مسائل و مشكلات زيادى را از سر گذرانيده است. مصايب بزرگى را شما پشت سر گذاشته ايد و بحمداللَّه به اين جا رسيده ايد. اما مقاومت لازم است. دشمنان بايد از تسليم شدن ملت ايران مأيوس شوند. هيچ كس در داخل نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد كه بشود اين حق را به او داد كه از سطوت و شوكت ظاهرى و پوشالى دشمنان بترسد و واهمه كند. ما ملت بزرگى هستيم. ما از چه كسى مى ترسيم!؟ ما داراى قدرتهاى فراوان هستيم. ملت ما داراى استعداد علمى است؛ داراى ذخاير مادّى است؛ داراى سابقه تاريخى است؛ داراى ريشه هاى علمى و فرهنگى است؛ بالاتر از همه، داراى ايمان اسلامى و توكّل به خداست. ملت ما ملت مستقلى است و بايد به خود تكيه كند. مسؤولين بايد به ملت و استعدادهاى ملّت تكيه كنند. دست حاجت به طرف دشمن نبايد دراز كرد. دشمن، منتظر اظهار ضعف و عجز از طرف ملتِ طرفدار قرآن و اسلام است. ما نبايد اين فرصت و امكان را به دشمن بدهيم كه خيال يا احساس كند كه در ميان ما، ضعفى هست. جوانانِ بااستعداد هستند؛ نيروهاى علمى در ميان ما هستند؛ روح ابتكار در ميان ملت ما فراوان است. اين ملت مى تواند روى پاى خودش بايستد. دشمن به مؤمنين و به اسلام هيچ گونه كمكى نخواهد كرد. اينها با اسلام دشمنند. همه مسؤولين در بخشهاى مختلف، بايد به اين نكته توجّه كنند. ما بايد به خودمان متّكى باشيم؛ به سرمايه هاى خودمان، به علم خودمان، به استعداد خودمان، به تواناييهاى مادّى خودمان، به ذخاير زيرزمينى خودمان. نه اين كه راه دادوستد را ببنديم. اما نبايد تسليم و مقهور قدرت دشمن شويم.
اين ملت، يك ملت با سابقه و بزرگ است. ما نزديك شصت ميليون جمعيت، بااين كشور پهناور، با اين امكانات، با اين موقعيت حسّاس در جغرافياى عالم، ملتى نيستيم كه قدرتهاى بزرگ بتوانند ما را با تهديد و ارعاب، زير بال خودشان بگيرند و ما را بترسانند. ملت و دولت، دست در دست يكديگر، با سرمايه هاى گوناگونى كه در اين كشور هست، بايد اين كشور را بسازند. اين كشور، به دست ايرانى بايد ساخته شود. غير ايرانى، مورد اعتماد نيست. سالهاى متمادى دراين كشور، غير ايرانيها به عناوين مختلف - به عنوان مستشار و غيره - آمدند و خيانت كردند. دولت براى ملت، ملت براى دولت، پشت سرِ دولت، آحاد ملت دست در دست هم، قشرهاى مختلف دوشادوش يكديگر! بايد مثل خارى در چشم استكبار و شيطان بزرگ فرو رفت. نبايد اجازه داد كه آنها در ملت ايران طمع كنند. و اين، به بركت روح امام حسين عليه السّلام است. به بركت روح عاشوراست.
در ايام محرّم و صفر، ملت عزيز ما بايد روح حماسه را، روح عاشورايى را، روح نترسيدن از دشمن را، روح توكّل به خدا را، روح مجاهدت فداكارانه در راه خدا را، در خودشان تقويت كنند و از امام حسين عليه السّلام مدد بگيرند. مجالس عزادارى براى اين است كه دلهاى مارا با حسين بن على، عليه السّلام و اهداف آن بزرگوار نزديك و آشنا كند. يك عدّه كج فهم نگويند كه «امام حسين عليه السّلام شكست خورد.» يك عده كج فهم نگويند كه «راه امام حسين عليه السّلام معنايش اين است كه همه ملت ايران كشته شوند.» كدام انسان نادانى، چنين حرفى را ممكن است بزند؟! يك ملت از حسين بن على عليه السّلام بايد درس بگيرد. يعنى از دشمن نترسد؛ به خود متّكى باشد؛ به خداى خود توكّل كند؛ بداند كه اگر دشمن با شوكت است، اين شوكت، ناپايدار است. بداند اگر جبهه دشمن، به ظاهر گسترده و قوى است، اما توان واقعى اش كم است. مگر نمى بينيد كه نزديك چهارده سال است كه دشمنان خواسته اند جمهورى اسلامى را از بين ببرند و نتوانسته اند! اين چيست جز ضعف آنها و قدرت ما؟ ما قوى هستيم. ما به بركت اسلام، قدرت داريم. ما به خداى بزرگ متوكّل و متّكى هستيم. يعنى نيروى الهى را با خودمان داريم. دنيا در مقابل چنين نيرويى نمى تواند بايستد.
اميدواريم خداوند متعال به بركت حسين بن على عليه السّلام، ما را از ياوران آن بزرگوار قرار دهد. ما را در صحنه مجاهدت در راه خدا، از پيشتازان قرار دهد و روح مقدّس امام بزرگوارمان را از ما راضى كند. ما را از سربازان و ياوران امام زمان ارواحناله الفداء قرار دهد و قلب مقدّس آن بزرگوار رااز ما خشنود كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.
اميدواريم به بركت انوار تابناك عاشورا و كربلا، خداوند نور معرفتى بر دلهاى ما بتاباند و ما را با حقايق و معارف و با محبّت خود، مأنوس فرمايد. اوّلاً لازم است از شما برادران و خواهرانى كه در اين جا اجتماع فرموديد، مخصوصاً برادران و خواهرانى كه از شهرهاى ديگر و راههاى دور تشريف آورده اند، تشكّر كنم و به همه خوشامد بگويم.
مطلب مناسبِ مهم در اين موقعيت، مسائل مربوط به محرّم و آثار محرّم است كه در طول تاريخ، جامعه اسلامى از بركات حادثه عاشورا بهره هاى زيادى برده است. در انقلاب بزرگ ملت ايران هم، عاشورا و خاطره حسين بن على عليه السّلام و قضاياى محرّم، نقشى اساسى داشت. موضوع عاشورا، يك موضوع تمام نشدنى و هميشگى است. چرا اين حادثه، اين قدر در تاريخ اسلام تأثيرات بزرگى گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از اين جهت كمال اهميت را دارد كه فداكارى و از خودگذشتگى اى كه در اين قضيه انجام گرفت، يك فداكارى استثنايى بود. از اوّل تاريخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، هميشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زيادى را ديديم كه مجاهدت كردند و از خود گذشتگى به خرج دادند و شرايط سختى را تحمّل كردند. اين همه شهدا، اين همه جانبازان، اين همه اسراى ما، آزادگان ما، خانواده هايشان و بقيه كسانى كه در سالهاى بعد از انقلاب يا اوان انقلاب فداكارى كردند، همه جلوِ چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثى بوده است و در تاريخ آنها را خوانده ايد. اما، هيچ كدام از اين حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقايسه نيست؛ حتّى شهادت شهداى بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبّر كه مى كند، مى فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمّه ما عليهم السّلام، نقل شده است كه خطاب به سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام فرموده اند: «لايوم كيومك يا اباعبداللَّه»؛ يعنى هيچ حادثه اى مثل حادثه تو و مثل روز تو نيست. چون عاشورا يك واقعه استثنايى بود. لُبّ و جوهر حادثه عاشورا اين است كه در دنيايى كه همه جاى آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسين بن على عليه السّلام براى نجات اسلام قيام كرد و در اين دنياى بزرگ، هيچ كس به او كمك نكرد! حتّى دوستان آن بزرگوار، يعنى كسانى كه هر يك مى توانستند جمعيتى را به اين ميدان و به مبارزه با يزيد بكشانند، هر كدام با عذرى، از ميدان خارج شدند و گريختند! ابن عبّاس يك طور؛ عبداللَّه بن جعفر يك طور؛ عبداللَّه بن زبير يك طور؛ بزرگان باقى مانده از صحابه و تابعين يك طور... شخصيتهاى معروف و نام و نشان دار و كسانى كه مى توانستند تأثيرى بگذارند و ميدان مبارزه را گرم كنند، هر كدام يك طور از ميدان خارج شدند. اين، در حالى بود كه هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام مى گفتند. اما وقتى نوبت عمل رسيد و ديدند كه دستگاه يزيد، دستگاه خشنى است؛ رحم نمى كند و تصميم بر شدّت عمل دارد، هركدام از گوشه اى فرار كردند و امام حسين عليه السّلام را در صحنه تنها گذاشتند. حتى براى اين كه كار خودشان را توجيه كنند، خدمت حسين بن على عليه السّلام آمدند و به آن بزرگوار اصرار كردند كه «آقا، شما هم قيام نكنيد! به جنگ با يزيد نرويد!»
اين، يك عبرت عجيب در تاريخ است. آن جا كه بزرگان مى ترسند، آن جا كه دشمن چهره بسيار خشنى را از خود نشان مى دهد، آن جا كه همه احساس مى كنند اگر وارد ميدان شوند ميدان غريبانه اى آنها را در خود خواهد گرفت؛ آن جاست كه جوهرها و باطن افراد شناخته مى شود. در تمام دنياى اسلامى آن روز - كه دنياى بزرگى بود و كشورهاى اسلامى زيادى كه امروز مستقل و جدا هستند، آن روز يك كشور بودند - با جمعيت بسيار زياد، كسى كه اين تصميم، عزم و جرأت را داشت كه در مقابل دشمن بايستد، حسين بن على عليه السّلام بود. بديهى بود كه وقتى مثل امام حسينى حركت و قيام كند، عدّه اى از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتى معلوم شد كه كار چقدر سخت است و چقدر شدت عمل وجود دارد، يكى يكى از دور آن حضرت پراكنده شدند، و از هزار و اندى آدمى كه با امام حسين عليه السّلام، از مكه به راه افتاده، يا در بين راه به حضرت پيوسته بودند، در شب عاشورا تعدا اندكى ماندند كه با مجموع آنچه كه روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
اين، مظلوميت است. اين مظلوميت، به معناى كوچكى و ذلّت نيست. امام حسين عليه السّلام، عظيمترين مبارز و مجاهد تاريخ اسلام است؛ چون او در چنين ميدانى ايستاد و نترسيد و مجاهدت كرد. اما اين انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلوميت دارد. همان قدر كه بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسيد. فرق است بين آن سرباز فداكار و انسان پرشورى كه به ميدان نبرد مى رود؛ مردم به نام او شعار مى دهند و از او تمجيد مى كنند؛ ميدان اطراف او را انسانهاى پرشورى مثل خود او گرفته اند؛ مى داند كه اگر مجروح يا شهيد شود، مردم با او چگونه با شور برخورد خواهند كرد، و آن انسانى كه در چنان غربتى، در چنان ظلمتى، تنها، بدون ياور، بدون هيچ گونه اميد كمكى از طرف مردم، با وسعت تبليغات دشمن، مى ايستد و مبارزه مى كند و تن به قضاى الهى مى سپارد و آماده كشته شدن در راه خدا مى شود. عظمت شهداى كربلا به اين است! يعنى براى احساس تكليف، كه همان جهاد در راه خدا و دين بود، از عظمت دشمن نترسيدند؛ از تنهايى خود، احساس وحشت نكردند؛ كم بودن عدّه خود را مجوزّى براى گريختن از مقابل دشمن قرار ندادند. اين است كه يك آدم را، يك رهبر را، يك ملت را عظمت مى بخشد: نترسيدن از عظمت پوشالى دشمن.
سيدالشهدا عليه الصّلاةوالسّلام، مى دانست كه بعد از شهادت او، دشمن تمام فضاى جامعه و دنياى آن روز را از تبليغات بر ضدّ او پر خواهد كرد. امام حسين عليه السّلام، كسى نبود كه زمان و دشمن را نشناسد. مى دانست دشمن چه خباثتهايى خواهد كرد. درعين حال، اين ايمان و اميد را داشت كه همين حركت مظلومانه و غريبانه او، بالأخره دشمن را هم در كوتاه مدّت و هم در بلند مدّت شكست خواهد داد. و همين طور هم شد. خطاست اگر كسى خيال كند كه امام حسين عليه السّلام، شكست خورد. كشته شدن، شكست خوردن نيست. در جبهه جنگ آن كس كه كشته مى شود شكست نخورده است. آن كس كه به هدف خود نمى رسد، شكست خورده است. هدف دشمنان امام حسين عليه السّلام، اين بود كه اسلام و يادگارهاى نبوّت را از زمين براندازند. اينها شكست خوردند. چون اين طور نشد. هدف امام حسين عليه السّلام اين بود كه در برنامه يكپارچه دشمنان اسلام، كه همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند يا قصد داشتند درآوردند، رخنه ايجاد شود؛ اسلام و نداى مظلوميت و حقانيّت آن در همه جا سر داده شود و بالأخره دشمن اسلام، مغلوب شود. و اين، شد. هم در كوتاه مدّت امام حسين عليه السّلام پيروز شد و هم در بلند مدّت. در كوتاه مدّت به اين ترتيب كه، خودِ اين قيام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حكومت بنى اميّه را متزلزل كرد. بعد از همين حادثه بود كه در دنياى اسلام - در مدينه و در مكه - پى درپى حوادثى پيش آمد و بالأخره منجر به نابودى سلسله آل ابى سفيان شد. به فاصله سه، چهار سال، سلسله آل ابى سفيان به كلّى برافتاد و از بين رفت. چه كسى خيال مى كرد اين دشمنى كه امام حسين عليه السّلام را مظلومانه در كربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعكاس فرياد آن امام شود؛ آن هم در سه يا چهار سال؟! در دراز مدّت هم امام حسين عليه السّلام پيروز شد. شما به تاريخ اسلام نگاه كنيد و ببينيد چقدر دين در دنيا رشد كرد! چقدر اسلام ريشه دار شد! چگونه ملتهاى اسلامى پديدار شدند و رشد كردند! علوم اسلامى پيشرفت كرد، فقه اسلامى پيشرفت كرد و بالأخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترين بامهاى دنيا، در اهتزاز است. آيا يزيد و خانواده يزيد به اين كه اسلام اين طور، روزبه روز رشد كند راضى بودند؟ آنها مى خواستند ريشه اسلام را بكَنند؛ مى خواستند از قرآن و پيغمبر اسلام، اسمى باقى نگذارند. اما مى بينيم كه درست به عكس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فى سبيل اللَّه كه آن طور مظلومانه در مقابل دنيا ايستاد و خونش ريخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پيروز شد. اين، براى ملتها يك درس است. لذاست كه از رهبران بزرگ دنياى معاصر - حتى آنهايى كه مسلمان هم نيستند - نقل مى كنند كه گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسين بن على عليه السّلام ياد گرفتيم.» انقلاب خودِ ما هم يكى از همين مثالهاست. مردم ما هم از حسين بن على عليه السّلام ياد گرفتند. فهميدند كه كشته شدن، دليل مغلوب شدن نيست. فهميدند كه در مقابل دشمنِ على الظّاهر مسلّط، عقب نشينى كردن، موجب بدبختى و روسياهى است. دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه مؤمنه، باتوكّل به خدا در مقابل او مجاهدت كند ، بالأخره شكست با دشمن و پيروزى با فئه مؤمنه است. اين راملت ما هم فهميدند.
آنچه كه من امروز مى خواهم عرض كنم اين است: شما برادران و خواهران عزيز و همه ملت بزرگ ايران بايد بدانيد كه كربلا الگوى هميشگى ماست. كربلا مثالى است براى اين كه در مقابل عظمت دشمن، انسان نبايد دچار ترديد شود. اين، يك الگوى امتحان شده است. درست است كه در روزگار صدر اسلام، حسين بن على عليه السّلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسيد؛ اما معنايش اين نيست كه هركس راه حسين عليه السّلام را مى رود و همه كسانى كه در راه مبارزه اند، بايد به شهادت برسند؛ نه. ملت ايران، بحمداللَّه امروز راه حسين عليه السّلام را آزمايش كرده است و با سر بلندى و عظمت، در ميان ملتهاى اسلام و ملتهاى جهان، حضور دارد. آنچه كه شما پيش از پيروزى انقلاب انجام داديد و رفتيد، راه حسين عليه السّلام؛ يعنى نترسيدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلّط بود. در دوران جنگ نيز همين طور بود. ملت ما مى فهميد كه در مقابل او، دنياى شرق و غرب و همه استكبار ايستاده است؛ اما نترسيد. البته ما شهداى گرانقدرى داريم. عزيزانى را از دست داديم. عزيزانى از ما، سلامتى شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزيزانى، چند سال را در زندانها گذراندند. عدّه اى هنوز هم در زندان بعثيها هستند. اما ملت با اين فداكاريها به اوج عزّت و عظمت رسيده است؛ اسلام عزيز شده است؛ پرچم اسلام بر افراشته شده است. اين، به بركت آن ايستادگى است.
نكته اى كه مى خواهم عرض كنم اين است: آن ايستادگى، امروز هم واجب و لازم است. امروز قدرت استكبارى امريكا مى خواهد ملت ايران و ملتهاى مبارز مسلمان را در همه دنيا، از سطوت و بطش خود بترساند. بعد از آن كه بلوك شرق از بين رفت، بسيارى از اجزاى پاره پاره آن، از روى ضعف نفس، جذب و تسليم دشمن ديروز خودشان شدند و دولتهاى ضعيف النّفس، در بسيارى از كشورها زير بار تحميل دولت امريكا رفتند. امروز سياستى كه امريكا به دوستان و دستياران خودش املا مى كند، اين است كه هر مقاومتى در راه تسلّط مطلق استكبار را بايد از بين ببرند. مى گويند: «اكنون كه بسيارى از دولتها در مقابل ما تسليم شده اند، چرا طرفداران اسلام تسليم نمى شوند؟! چرا ملتهاى اسلامى تسليم نمى شوند؟! چرا ملت ايران تسليم نمى شود؟!» مى خواهند ملتهاى مسلمان رابترسانند. امروز، آن روزى است كه ملتهاى اسلامى نبايد در مقابل ظاهر قدرتمندانه استكبار، دچار ترس و ترديد شوند.
اين مبارزه ادامه دارد. البته ملت بزرگوار ما، تا امروز كه دوران سازندگى است، مسائل و مشكلات زيادى را از سر گذرانيده است. مصايب بزرگى را شما پشت سر گذاشته ايد و بحمداللَّه به اين جا رسيده ايد. اما مقاومت لازم است. دشمنان بايد از تسليم شدن ملت ايران مأيوس شوند. هيچ كس در داخل نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد كه بشود اين حق را به او داد كه از سطوت و شوكت ظاهرى و پوشالى دشمنان بترسد و واهمه كند. ما ملت بزرگى هستيم. ما از چه كسى مى ترسيم!؟ ما داراى قدرتهاى فراوان هستيم. ملت ما داراى استعداد علمى است؛ داراى ذخاير مادّى است؛ داراى سابقه تاريخى است؛ داراى ريشه هاى علمى و فرهنگى است؛ بالاتر از همه، داراى ايمان اسلامى و توكّل به خداست. ملت ما ملت مستقلى است و بايد به خود تكيه كند. مسؤولين بايد به ملت و استعدادهاى ملّت تكيه كنند. دست حاجت به طرف دشمن نبايد دراز كرد. دشمن، منتظر اظهار ضعف و عجز از طرف ملتِ طرفدار قرآن و اسلام است. ما نبايد اين فرصت و امكان را به دشمن بدهيم كه خيال يا احساس كند كه در ميان ما، ضعفى هست. جوانانِ بااستعداد هستند؛ نيروهاى علمى در ميان ما هستند؛ روح ابتكار در ميان ملت ما فراوان است. اين ملت مى تواند روى پاى خودش بايستد. دشمن به مؤمنين و به اسلام هيچ گونه كمكى نخواهد كرد. اينها با اسلام دشمنند. همه مسؤولين در بخشهاى مختلف، بايد به اين نكته توجّه كنند. ما بايد به خودمان متّكى باشيم؛ به سرمايه هاى خودمان، به علم خودمان، به استعداد خودمان، به تواناييهاى مادّى خودمان، به ذخاير زيرزمينى خودمان. نه اين كه راه دادوستد را ببنديم. اما نبايد تسليم و مقهور قدرت دشمن شويم.
اين ملت، يك ملت با سابقه و بزرگ است. ما نزديك شصت ميليون جمعيت، بااين كشور پهناور، با اين امكانات، با اين موقعيت حسّاس در جغرافياى عالم، ملتى نيستيم كه قدرتهاى بزرگ بتوانند ما را با تهديد و ارعاب، زير بال خودشان بگيرند و ما را بترسانند. ملت و دولت، دست در دست يكديگر، با سرمايه هاى گوناگونى كه در اين كشور هست، بايد اين كشور را بسازند. اين كشور، به دست ايرانى بايد ساخته شود. غير ايرانى، مورد اعتماد نيست. سالهاى متمادى دراين كشور، غير ايرانيها به عناوين مختلف - به عنوان مستشار و غيره - آمدند و خيانت كردند. دولت براى ملت، ملت براى دولت، پشت سرِ دولت، آحاد ملت دست در دست هم، قشرهاى مختلف دوشادوش يكديگر! بايد مثل خارى در چشم استكبار و شيطان بزرگ فرو رفت. نبايد اجازه داد كه آنها در ملت ايران طمع كنند. و اين، به بركت روح امام حسين عليه السّلام است. به بركت روح عاشوراست.
در ايام محرّم و صفر، ملت عزيز ما بايد روح حماسه را، روح عاشورايى را، روح نترسيدن از دشمن را، روح توكّل به خدا را، روح مجاهدت فداكارانه در راه خدا را، در خودشان تقويت كنند و از امام حسين عليه السّلام مدد بگيرند. مجالس عزادارى براى اين است كه دلهاى مارا با حسين بن على، عليه السّلام و اهداف آن بزرگوار نزديك و آشنا كند. يك عدّه كج فهم نگويند كه «امام حسين عليه السّلام شكست خورد.» يك عده كج فهم نگويند كه «راه امام حسين عليه السّلام معنايش اين است كه همه ملت ايران كشته شوند.» كدام انسان نادانى، چنين حرفى را ممكن است بزند؟! يك ملت از حسين بن على عليه السّلام بايد درس بگيرد. يعنى از دشمن نترسد؛ به خود متّكى باشد؛ به خداى خود توكّل كند؛ بداند كه اگر دشمن با شوكت است، اين شوكت، ناپايدار است. بداند اگر جبهه دشمن، به ظاهر گسترده و قوى است، اما توان واقعى اش كم است. مگر نمى بينيد كه نزديك چهارده سال است كه دشمنان خواسته اند جمهورى اسلامى را از بين ببرند و نتوانسته اند! اين چيست جز ضعف آنها و قدرت ما؟ ما قوى هستيم. ما به بركت اسلام، قدرت داريم. ما به خداى بزرگ متوكّل و متّكى هستيم. يعنى نيروى الهى را با خودمان داريم. دنيا در مقابل چنين نيرويى نمى تواند بايستد.
اميدواريم خداوند متعال به بركت حسين بن على عليه السّلام، ما را از ياوران آن بزرگوار قرار دهد. ما را در صحنه مجاهدت در راه خدا، از پيشتازان قرار دهد و روح مقدّس امام بزرگوارمان را از ما راضى كند. ما را از سربازان و ياوران امام زمان ارواحناله الفداء قرار دهد و قلب مقدّس آن بزرگوار رااز ما خشنود كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.