بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
بنده هم اين روز عيد سعيد را به همهى شما برادران و خواهران عزيز بوشهرى تبريك عرض ميكنم. راه طولانىاى را پيموديد و حسينيهى ما را با انفاس معطرِ برآمده از دلهاى ولايتمدار معطر كرديد.
خاطرهاى كه از مردم بوشهر در ذهن تاريخ ماست، خاطرهى بسيار روشن و افتخارآميزى است. همان طور كه امام جمعهى محترم (1) - كه بحمداللَّه عالم فرزانهاى هستند - اشاره كردند، بوشهر تاريخ روشن و افتخارآميزى دارد. مردم شجاع و مؤمن در آن منطقه بارها و بارها توانستهاند دشمنان اين كشور و دشمنان اين ملت را به عقبنشينى وادار كنند و آنها را مغلوب كنند. نام علماى نامآور بوشهر كه ايشان اسم آوردند و چهرههاى معروفى هستند، حقاً جزو نامهاى درخشان روحانيت شيعه است. نام سردار مؤمن و شجاعى مثل شهيد «رئيسعلى دلوارى» از نامهائى است كه هميشه دلهاى مؤمن را كه آشنائى به وضع او و مبارزات او داشتهاند، در سراسر اين كشور به خود جذب ميكرده است. و خدا را شاكريم كه بعد از پيروزى انقلاب، اين نامى كه سعى ميشد پنهان بماند و اين چهره ناشناخته بماند، بر سر زبانها افتاد؛ او را شناختند، شخصيت او را ستودند، مظلوميت و شهادت مظلومانهى او را همه دانستند و فهميدند. البته امروز با آن دوران خيلى فرق كرده است. آن روز عدهى معدودى همراه با يك جوان شجاع ناچار بودند در مقابل قدرت استعمارى و استكبارى انگليس، مظلومانه مقاومت كنند؛ اما امروز رئيسعلىهاى دلوارى كم نيستند، تنها هم نيستند. اين جوانهاى عزيز ما، اين فداكاران ما، اين بسيجيان عرصهى نبرد نظامى و نبرد فرهنگى و نبرد سياسى، امروز در سراسر كشور گسترده هستند؛ و بوشهر يقيناً يكى از اين مراكزى است كه چنين انسانهائى را ميپرورد و رشد ميدهد. بنده فراموش نميكنم سفرى را كه چند سال قبل به بوشهر داشتم. من از نزديك، بروز و ظهور آن روحيهى ايمانىِ عميق را در مردم شاهد بودم و ديدم. امروز هم شما داريد اين روحيه را نشان ميدهيد. و همه بدانند، و شما جوانان عزيز بدانيد؛ روزگار عوض شده است. آن روزى كه قدرتها ميتوانستند آزادانه ملتهاى اين منطقه را تهديد كنند، تحقير كنند و هر وقت ارادهشان تعلق گرفت، بيايند نيرو پياده كنند و فشار بياورند، سپرى شده است. امروز ملت ايران به عنوان يك ملت مقتدر در دنيا شناخته شده است. مسئله، مسئلهى پول نيست، سلاح نيست، ابزارهاى تبليغات نيست كه دشمنان ما هزار برابر ما اين چيزها را دارند؛ مسئله، مسئلهى ايمان است، عزم راسخ است، بصيرت است، آگاهى يك ملت به شأن خود، به جايگاه خود و به حق خود است. امروز دست قدرتهاى مستكبر رو شده است. با اين همه تبليغاتى كه ميكنند، با اين همه ابزارهاى مدرن تبليغاتى كه در اختيار آنهاست و فضاى افكار عمومى دنيا را به خيال خود در مشت دارند، روزبهروز آبروى اين قدرتها - و در رأس آنها آمريكا - در نزد ملتها بيشتر بر زمين ميريزد، بيشتر رسوا ميشوند و قدر ايستادگى ملتها و برآمدن قدرتهاى ملى، بيشتر روشن ميشود. آينده مال شماست، متعلق به شماست. اقتدار حقيقى، حق ملت ايران است و متعلق به ملت ايران است؛ هيچ كس هم نميتواند اين ملت را از اين راهى كه در پيش گرفته است، منصرف كند.
خوب، امروز روز عيد بزرگى است؛ روز ولادت يك شخصيت بىنظير در تاريخ بشر است؛ كه ما بعد از وجود مقدس خاتمالانبياء (صلّى اللَّه عليه و آله)، هيچ كسى را به عظمت شخصيت اميرالمؤمنين نميشناسيم. بايد امروز عيدى بگيريم. عيدى ما درس گرفتن است؛ درس بگيريم.
شخصيت اميرالمؤمنين از لحظهى ولادت تا هنگام شهادت، در همهى اين ادوار، يك شخصيت استثنائى است. ولادت او در جوف كعبه است - كه نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنين چيزى اتفاق نيفتاده است - شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بين اين دو نقطه هم، همهى زندگى اميرالمؤمنين جهاد است و صبر للَّه است و معرفت است و بصيرت است و حركت در راه رضاى الهى است. در آغاز كودكى، دست تدبير الهى، علىبنابىطالب را به آغوش پيغمبر ميسپارد. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) شش ساله بود كه پيغمبر او را از خانهى جناب ابىطالب به خانهى خود آورد. اميرالمؤمنين در آغوش پيغمبر و در زير سايهى تربيت آن حضرت تربيت شد. در هنگام نزول وحى بر پيغمبر، تنها كسى بود كه در حراء، در آن لحظات حساس، در كنار پيغمبر حضور پيدا ميكرد؛ و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه». دنبال پيغمبر، بدون جدا شدن از پيغمبر، اميرالمؤمنين دائماً مىآموخت. خود حضرت در نهجالبلاغه در خطبهى قاصعه ميفرمايد: «و لقد سعمت رنّة الشّيطان حين نزل الوحى». ميگويد: من صداى نالهى شيطان را در وقتى كه بر پيغمبر وحى نازل شد، شنيدم. «فقلت يا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة»؛ از پيغمبر پرسيدم: اين چه صدائى بود كه من شنيدم؟ فرمود: «هذا الشّيطان قد ايس من عبادته»؛ اين نالهى يأس شيطان بود، از اينكه بتواند مردم را گمراه كند. چراغ هدايت آمد. بعد فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى». اين، نزديكى و قرب اميرالمؤمنين به پيغمبر از دوران كودكى است. در دوران كودكى به پيغمبر ايمان آورد، با پيغمبر نماز خواند، با پيغمبر جهاد كرد، براى پيغمبر فداكارى كرد. در طول زندگى خود، در حيات پيغمبر يك جور، بعد از رحلت پيغمبر هم در ادوار مختلف، براى اقامهى حق، اقامهى دين خدا، حفظ اسلام، همهى تلاش خود را به عرصه آورد. از نظر پيغمبر اكرم، ميزان حق، اميرالمؤمنين است. از طريق سنى و شيعه نقل شده است كه: «على مع الحق و الحق مع على يدور حيثما دار»؛ اگر دنبال حقيد، ببينيد على كجا ايستاده است، او چه ميكند، انگشت اشارهى او به كدام سو است. زندگى اميرالمؤمنين يك چنين زندگىاى است.
اين نهجالبلاغه را بايد خواند و فراگرفت. در دوران اخير، بسيارى از متفكران و انديشمندان غيرمسلمان - نه فقط مسلمانها - با نهجالبلاغه آشنا شدند؛ كلمات اميرالمؤمنين را خواندند و ديدند؛ حكمتهاى مجسم در اين بيانات را شنيدند و فراگرفتند و از عظمت اين كلام و صاحب كلام بهتزده شدند. ما به نهجالبلاغه بيش از اين بايستى توجه كنيم؛ بيش از اين بايد فرا بگيريم؛ بيش از اين بايد از درياى مواج حكمت اميرالمؤمنين بهره ببريم؛ همهى ابعاد كار را روشن ميكند، همهى درسها را به ما ميدهد. علماى بزرگ اهل سنت دربارهى اين كلمات تعبيراتى دارند كه انسان شگفتزده ميشود. اميرالمؤمنين فقط متعلق به شيعه نيست؛ همهى اهل اسلام، همهى كسانى كه دل در گروى محبت اسلام دارند، علىبنابىطالب (عليه الصّلاة و السّلام) را در قلهى عظمت علمى و معنوى و اخلاقى و انسانى و الهى مشاهده ميكنند.
زندگى اميرالمؤمنين سر تا پا درس است. آن چيزى كه در ميان رفتارهاى اميرالمؤمنين - كه شامل همهى خصلتهاى نيك يك انسان و يك زمامدار است - انسان مشاهده ميكند و برترينِ اين خصوصيات براى امروز ماست، مسئلهى بصيرتبخشى و بصيرتدهى به كسانى است كه نياز به بصيرت دارند؛ يعنى روشن كردن فضا. در همهى ادوار، اين شجاعت بىپايان، اين فداكارى عظيم، در خدمت آگاه كردن مردم، عمق دادن به انديشهى مردم و ايمان مردم به كار رفته است. در جنگ صفين وقتى طرف مقابل كه احساس ميكرد دارد شكست ميخورد، براى اينكه جنگ را متوقف كند، قرآنها را سر نيزه كرد، يك عدهاى آمدند دور اميرالمؤمنين را گرفتند و فشار آوردند كه بايد تسليم شوى و جنگ را تمام كنى؛ اينها قرآن را مطرح كردند. كار مزورانهاى بود، كار عجيبى بود. حضرت فرمود: شما اشتباه ميكنيد؛ شما اينها را نميشناسيد. اين كسانى كه امروز قرآن را به عنوان حَكم مطرح ميكنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اينها را ميشناسم. «انّى عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دورهى كودكى اينها را ديدم، دورهى بزرگى اينها را هم ديدم. «فكانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترينها بودند. اينها به قرآن اعتقادى ندارند. وقتى در تنگنا گير ميكنند، قرآن را مطرح ميكنند. البته آنها گوش نكردند، اصرار ورزيدند و دنياى اسلام خسارتش را خورد.
اميرالمؤمنين اهل بصيرت دادن است. امروز ما به اين بصيرت احتياج داريم. امروز دشمنان دنياى اسلام، دشمنان وحدت اسلام، با ابزارهاى دين وارد ميشوند، با ابزارهاى اخلاق وارد ميشوند؛ بايد هشيار بود. آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى مردم غيرمسلمان را فريب بدهند، نام حقوق بشر را مىآورند، نام دموكراسى را مىآورند؛ آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى دنياى اسلام را فريب بدهند، نام قرآن را مىآورند، نام اسلام را مىآورند؛ در حالى كه نه به اسلام و قرآن اعتقادى دارند، نه به حقوق بشر اعتقادى دارند. اين را امت اسلامى بايد بداند. ملت ايران در طول اين سى سال، سى و يك سال اينها را آزموده است؛ امروز هم بايد بدانيم، همهى ما بايد بدانيم.
اميرالمؤمنين در آن لحظهى فريب و فتنه، به دوستان خود نهيب ميزند: «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ اين راه حقى كه در پيش گرفتيد، اين حركت صادقانهاى كه داريد انجام ميدهيد، اين را از دست ندهيد و رها نكنيد؛ با حرفهاى فتنهگران و فتنهانگيزان، در دل شما تزلزل به وجود نيايد؛ «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ راهتان راه درستى است. خاصيت دوران فتنه - همان طور كه بارها عرض كردهايم - غبارآلودگى است، مهآلودگى است. نخبگان گاهى دچار خطا و اشتباه ميشوند. اينجا شاخص لازم است. شاخص، همان حق و صدق و بيّنهاى است كه در اختيار مردم قرار دارد. اميرالمؤمنين مردم را به آن ارجاع ميداد. امروز ما هم محتاج همان هستيم.
اسلام به ما ميگويد بايد جامعهى اسلامى با دستور اسلام اداره و هدايت شود و زندگى كند. اسلام ميگويد با دشمنان متعرض بايستى با قدرت برخورد كرد؛ بايد مرزبندى روشن و شفاف با آنها به وجود آورد. اسلام ميگويد فريب دشمنها را نبايد خورد. اين، خط روشن اميرالمؤمنين است؛ امروز هم ما همين خط روشن را احتياج داريم.
البته ملت ايران به بركت انقلاب، ملت هشيارى هستند. بسيارى از معضلات اين كشور، با بصيرت مردم حل شده است. خيلى اوقات انسان مشاهده ميكند كه تودهى مردم حقايق را از بعضى از خواص و نخبگان بهتر مىبينند و بهتر ميفهمند؛ چون تعلقاتشان كمتر است. اين از نعمتهاى بزرگ است. برادران و خواهران عزيز من! شما بدانيد، همهى ملت ايران هم بدانند؛ ملت ايران در راه حركت به سمت آرمانهاى والاى اسلامى، ثبات قدم خود را نشان داده است و اين ثبات قدم را به توفيق الهى و به فضل الهى حفظ خواهد كرد.
ملت ايران ميخواهند در زير سايهى اسلام، يك ملت سعادتمند، مرفه، باكمال، بااخلاق و داراى عزت و اقتدار باشند. ملت ايران در اين راه حركت كردهاند، پيشرفت كردهاند و كارهاى بزرگى انجام دادهاند. آنچه كه امروز در وضع كنونى ما مشاهده ميكنيد - اين پيشرفتها، اين توانائىها، اين امكانات فراوان، اين مسجل شدن و حتمى شدن شعارهاى اصلى انقلاب - اينها آسان به دست نيامده است؛ ملت ايران اينها را با توانائىهاى خودشان، با بصيرت خودشان به دست آوردند و به توفيق الهى اين راه را ملت ايران ادامه خواهند داد. آينده متعلق به ملت ايران است. كيد دشمنان و مكر بدخواهان نخواهد توانست اين ملت را از اين راهى كه در آن حركت ميكند، منصرف و منحرف كند. جوانهاى ما امروز بصيرتشان بحمداللَّه بصيرت بسيار خوبى است. در عرصههاى مختلف، جوانهاى ما كارهاى بزرگى را دارند انجام ميدهند؛ اين را بايستى روزبهروز بيشتر كرد. اين ثبات قدم را، اين ايستادگى را، اين التئام و همبستگى ملى را بايستى روزبهروز بيشتر كرد. تمسك به شعارهاى اسلام و تمسك به قرآن و تمسك به سيرهى اهلبيت (عليهمالسّلام) و به كلمات اميرالمؤمنين روزبهروز بايد بيشتر شود.
انشاءاللَّه جوانهاى ما آن روزى را خواهند ديد كه دشمنان گردنكلفتِ زورگوى بينالمللى و جهانى احساس كنند كه ديگر به ملت ايران نميتوان زور گفت. خداوند به ملت عزيزمان و مسئولين دلسوز و خدمتگزارمان كمك كند تا با تلاش مخلصانهى خود، اين هدف را هرچه نزديكتر كنند و با اعمال خود انشاءاللَّه زمان آن را هرچه زودتر فراهم بياورند.
اميدواريم خداوند متعال شما را حفظ كند، تأييد كند و اين زحمتى كه كشيديد و اين راه طولانى را طى كرديد، انشاءاللَّه مأجور باشيد. به همهى مردم عزيز استان بوشهر هم من به وسيلهى شما سلام و اظهار ارادت خود را اعلام ميكنم. انشاءاللَّه خداوند از شما راضى باشد، روح مطهر امام بزرگوارمان از شما شاد باشد و اميدواريم خداوند شهداى عزيز ما را و شهداى عزيز و گرانقدر مردم بوشهر را با اوليائشان محشور كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) حجةالاسلام والمسلمين صفائى بوشهرى
بنده هم اين روز عيد سعيد را به همهى شما برادران و خواهران عزيز بوشهرى تبريك عرض ميكنم. راه طولانىاى را پيموديد و حسينيهى ما را با انفاس معطرِ برآمده از دلهاى ولايتمدار معطر كرديد.
خاطرهاى كه از مردم بوشهر در ذهن تاريخ ماست، خاطرهى بسيار روشن و افتخارآميزى است. همان طور كه امام جمعهى محترم (1) - كه بحمداللَّه عالم فرزانهاى هستند - اشاره كردند، بوشهر تاريخ روشن و افتخارآميزى دارد. مردم شجاع و مؤمن در آن منطقه بارها و بارها توانستهاند دشمنان اين كشور و دشمنان اين ملت را به عقبنشينى وادار كنند و آنها را مغلوب كنند. نام علماى نامآور بوشهر كه ايشان اسم آوردند و چهرههاى معروفى هستند، حقاً جزو نامهاى درخشان روحانيت شيعه است. نام سردار مؤمن و شجاعى مثل شهيد «رئيسعلى دلوارى» از نامهائى است كه هميشه دلهاى مؤمن را كه آشنائى به وضع او و مبارزات او داشتهاند، در سراسر اين كشور به خود جذب ميكرده است. و خدا را شاكريم كه بعد از پيروزى انقلاب، اين نامى كه سعى ميشد پنهان بماند و اين چهره ناشناخته بماند، بر سر زبانها افتاد؛ او را شناختند، شخصيت او را ستودند، مظلوميت و شهادت مظلومانهى او را همه دانستند و فهميدند. البته امروز با آن دوران خيلى فرق كرده است. آن روز عدهى معدودى همراه با يك جوان شجاع ناچار بودند در مقابل قدرت استعمارى و استكبارى انگليس، مظلومانه مقاومت كنند؛ اما امروز رئيسعلىهاى دلوارى كم نيستند، تنها هم نيستند. اين جوانهاى عزيز ما، اين فداكاران ما، اين بسيجيان عرصهى نبرد نظامى و نبرد فرهنگى و نبرد سياسى، امروز در سراسر كشور گسترده هستند؛ و بوشهر يقيناً يكى از اين مراكزى است كه چنين انسانهائى را ميپرورد و رشد ميدهد. بنده فراموش نميكنم سفرى را كه چند سال قبل به بوشهر داشتم. من از نزديك، بروز و ظهور آن روحيهى ايمانىِ عميق را در مردم شاهد بودم و ديدم. امروز هم شما داريد اين روحيه را نشان ميدهيد. و همه بدانند، و شما جوانان عزيز بدانيد؛ روزگار عوض شده است. آن روزى كه قدرتها ميتوانستند آزادانه ملتهاى اين منطقه را تهديد كنند، تحقير كنند و هر وقت ارادهشان تعلق گرفت، بيايند نيرو پياده كنند و فشار بياورند، سپرى شده است. امروز ملت ايران به عنوان يك ملت مقتدر در دنيا شناخته شده است. مسئله، مسئلهى پول نيست، سلاح نيست، ابزارهاى تبليغات نيست كه دشمنان ما هزار برابر ما اين چيزها را دارند؛ مسئله، مسئلهى ايمان است، عزم راسخ است، بصيرت است، آگاهى يك ملت به شأن خود، به جايگاه خود و به حق خود است. امروز دست قدرتهاى مستكبر رو شده است. با اين همه تبليغاتى كه ميكنند، با اين همه ابزارهاى مدرن تبليغاتى كه در اختيار آنهاست و فضاى افكار عمومى دنيا را به خيال خود در مشت دارند، روزبهروز آبروى اين قدرتها - و در رأس آنها آمريكا - در نزد ملتها بيشتر بر زمين ميريزد، بيشتر رسوا ميشوند و قدر ايستادگى ملتها و برآمدن قدرتهاى ملى، بيشتر روشن ميشود. آينده مال شماست، متعلق به شماست. اقتدار حقيقى، حق ملت ايران است و متعلق به ملت ايران است؛ هيچ كس هم نميتواند اين ملت را از اين راهى كه در پيش گرفته است، منصرف كند.
خوب، امروز روز عيد بزرگى است؛ روز ولادت يك شخصيت بىنظير در تاريخ بشر است؛ كه ما بعد از وجود مقدس خاتمالانبياء (صلّى اللَّه عليه و آله)، هيچ كسى را به عظمت شخصيت اميرالمؤمنين نميشناسيم. بايد امروز عيدى بگيريم. عيدى ما درس گرفتن است؛ درس بگيريم.
شخصيت اميرالمؤمنين از لحظهى ولادت تا هنگام شهادت، در همهى اين ادوار، يك شخصيت استثنائى است. ولادت او در جوف كعبه است - كه نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنين چيزى اتفاق نيفتاده است - شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بين اين دو نقطه هم، همهى زندگى اميرالمؤمنين جهاد است و صبر للَّه است و معرفت است و بصيرت است و حركت در راه رضاى الهى است. در آغاز كودكى، دست تدبير الهى، علىبنابىطالب را به آغوش پيغمبر ميسپارد. اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) شش ساله بود كه پيغمبر او را از خانهى جناب ابىطالب به خانهى خود آورد. اميرالمؤمنين در آغوش پيغمبر و در زير سايهى تربيت آن حضرت تربيت شد. در هنگام نزول وحى بر پيغمبر، تنها كسى بود كه در حراء، در آن لحظات حساس، در كنار پيغمبر حضور پيدا ميكرد؛ و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصيل اثر امّه». دنبال پيغمبر، بدون جدا شدن از پيغمبر، اميرالمؤمنين دائماً مىآموخت. خود حضرت در نهجالبلاغه در خطبهى قاصعه ميفرمايد: «و لقد سعمت رنّة الشّيطان حين نزل الوحى». ميگويد: من صداى نالهى شيطان را در وقتى كه بر پيغمبر وحى نازل شد، شنيدم. «فقلت يا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة»؛ از پيغمبر پرسيدم: اين چه صدائى بود كه من شنيدم؟ فرمود: «هذا الشّيطان قد ايس من عبادته»؛ اين نالهى يأس شيطان بود، از اينكه بتواند مردم را گمراه كند. چراغ هدايت آمد. بعد فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى». اين، نزديكى و قرب اميرالمؤمنين به پيغمبر از دوران كودكى است. در دوران كودكى به پيغمبر ايمان آورد، با پيغمبر نماز خواند، با پيغمبر جهاد كرد، براى پيغمبر فداكارى كرد. در طول زندگى خود، در حيات پيغمبر يك جور، بعد از رحلت پيغمبر هم در ادوار مختلف، براى اقامهى حق، اقامهى دين خدا، حفظ اسلام، همهى تلاش خود را به عرصه آورد. از نظر پيغمبر اكرم، ميزان حق، اميرالمؤمنين است. از طريق سنى و شيعه نقل شده است كه: «على مع الحق و الحق مع على يدور حيثما دار»؛ اگر دنبال حقيد، ببينيد على كجا ايستاده است، او چه ميكند، انگشت اشارهى او به كدام سو است. زندگى اميرالمؤمنين يك چنين زندگىاى است.
اين نهجالبلاغه را بايد خواند و فراگرفت. در دوران اخير، بسيارى از متفكران و انديشمندان غيرمسلمان - نه فقط مسلمانها - با نهجالبلاغه آشنا شدند؛ كلمات اميرالمؤمنين را خواندند و ديدند؛ حكمتهاى مجسم در اين بيانات را شنيدند و فراگرفتند و از عظمت اين كلام و صاحب كلام بهتزده شدند. ما به نهجالبلاغه بيش از اين بايستى توجه كنيم؛ بيش از اين بايد فرا بگيريم؛ بيش از اين بايد از درياى مواج حكمت اميرالمؤمنين بهره ببريم؛ همهى ابعاد كار را روشن ميكند، همهى درسها را به ما ميدهد. علماى بزرگ اهل سنت دربارهى اين كلمات تعبيراتى دارند كه انسان شگفتزده ميشود. اميرالمؤمنين فقط متعلق به شيعه نيست؛ همهى اهل اسلام، همهى كسانى كه دل در گروى محبت اسلام دارند، علىبنابىطالب (عليه الصّلاة و السّلام) را در قلهى عظمت علمى و معنوى و اخلاقى و انسانى و الهى مشاهده ميكنند.
زندگى اميرالمؤمنين سر تا پا درس است. آن چيزى كه در ميان رفتارهاى اميرالمؤمنين - كه شامل همهى خصلتهاى نيك يك انسان و يك زمامدار است - انسان مشاهده ميكند و برترينِ اين خصوصيات براى امروز ماست، مسئلهى بصيرتبخشى و بصيرتدهى به كسانى است كه نياز به بصيرت دارند؛ يعنى روشن كردن فضا. در همهى ادوار، اين شجاعت بىپايان، اين فداكارى عظيم، در خدمت آگاه كردن مردم، عمق دادن به انديشهى مردم و ايمان مردم به كار رفته است. در جنگ صفين وقتى طرف مقابل كه احساس ميكرد دارد شكست ميخورد، براى اينكه جنگ را متوقف كند، قرآنها را سر نيزه كرد، يك عدهاى آمدند دور اميرالمؤمنين را گرفتند و فشار آوردند كه بايد تسليم شوى و جنگ را تمام كنى؛ اينها قرآن را مطرح كردند. كار مزورانهاى بود، كار عجيبى بود. حضرت فرمود: شما اشتباه ميكنيد؛ شما اينها را نميشناسيد. اين كسانى كه امروز قرآن را به عنوان حَكم مطرح ميكنند، به قرآن اعتقاد ندارند. من اينها را ميشناسم. «انّى عرفتهم اطفالا و رجالا»؛ من دورهى كودكى اينها را ديدم، دورهى بزرگى اينها را هم ديدم. «فكانوا شرّ اطفال و شرّ رجال»؛ بدترينها بودند. اينها به قرآن اعتقادى ندارند. وقتى در تنگنا گير ميكنند، قرآن را مطرح ميكنند. البته آنها گوش نكردند، اصرار ورزيدند و دنياى اسلام خسارتش را خورد.
اميرالمؤمنين اهل بصيرت دادن است. امروز ما به اين بصيرت احتياج داريم. امروز دشمنان دنياى اسلام، دشمنان وحدت اسلام، با ابزارهاى دين وارد ميشوند، با ابزارهاى اخلاق وارد ميشوند؛ بايد هشيار بود. آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى مردم غيرمسلمان را فريب بدهند، نام حقوق بشر را مىآورند، نام دموكراسى را مىآورند؛ آنجائى كه ميخواهند افكار عمومى دنياى اسلام را فريب بدهند، نام قرآن را مىآورند، نام اسلام را مىآورند؛ در حالى كه نه به اسلام و قرآن اعتقادى دارند، نه به حقوق بشر اعتقادى دارند. اين را امت اسلامى بايد بداند. ملت ايران در طول اين سى سال، سى و يك سال اينها را آزموده است؛ امروز هم بايد بدانيم، همهى ما بايد بدانيم.
اميرالمؤمنين در آن لحظهى فريب و فتنه، به دوستان خود نهيب ميزند: «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ اين راه حقى كه در پيش گرفتيد، اين حركت صادقانهاى كه داريد انجام ميدهيد، اين را از دست ندهيد و رها نكنيد؛ با حرفهاى فتنهگران و فتنهانگيزان، در دل شما تزلزل به وجود نيايد؛ «امضوا على حقّكم و صدقكم»؛ راهتان راه درستى است. خاصيت دوران فتنه - همان طور كه بارها عرض كردهايم - غبارآلودگى است، مهآلودگى است. نخبگان گاهى دچار خطا و اشتباه ميشوند. اينجا شاخص لازم است. شاخص، همان حق و صدق و بيّنهاى است كه در اختيار مردم قرار دارد. اميرالمؤمنين مردم را به آن ارجاع ميداد. امروز ما هم محتاج همان هستيم.
اسلام به ما ميگويد بايد جامعهى اسلامى با دستور اسلام اداره و هدايت شود و زندگى كند. اسلام ميگويد با دشمنان متعرض بايستى با قدرت برخورد كرد؛ بايد مرزبندى روشن و شفاف با آنها به وجود آورد. اسلام ميگويد فريب دشمنها را نبايد خورد. اين، خط روشن اميرالمؤمنين است؛ امروز هم ما همين خط روشن را احتياج داريم.
البته ملت ايران به بركت انقلاب، ملت هشيارى هستند. بسيارى از معضلات اين كشور، با بصيرت مردم حل شده است. خيلى اوقات انسان مشاهده ميكند كه تودهى مردم حقايق را از بعضى از خواص و نخبگان بهتر مىبينند و بهتر ميفهمند؛ چون تعلقاتشان كمتر است. اين از نعمتهاى بزرگ است. برادران و خواهران عزيز من! شما بدانيد، همهى ملت ايران هم بدانند؛ ملت ايران در راه حركت به سمت آرمانهاى والاى اسلامى، ثبات قدم خود را نشان داده است و اين ثبات قدم را به توفيق الهى و به فضل الهى حفظ خواهد كرد.
ملت ايران ميخواهند در زير سايهى اسلام، يك ملت سعادتمند، مرفه، باكمال، بااخلاق و داراى عزت و اقتدار باشند. ملت ايران در اين راه حركت كردهاند، پيشرفت كردهاند و كارهاى بزرگى انجام دادهاند. آنچه كه امروز در وضع كنونى ما مشاهده ميكنيد - اين پيشرفتها، اين توانائىها، اين امكانات فراوان، اين مسجل شدن و حتمى شدن شعارهاى اصلى انقلاب - اينها آسان به دست نيامده است؛ ملت ايران اينها را با توانائىهاى خودشان، با بصيرت خودشان به دست آوردند و به توفيق الهى اين راه را ملت ايران ادامه خواهند داد. آينده متعلق به ملت ايران است. كيد دشمنان و مكر بدخواهان نخواهد توانست اين ملت را از اين راهى كه در آن حركت ميكند، منصرف و منحرف كند. جوانهاى ما امروز بصيرتشان بحمداللَّه بصيرت بسيار خوبى است. در عرصههاى مختلف، جوانهاى ما كارهاى بزرگى را دارند انجام ميدهند؛ اين را بايستى روزبهروز بيشتر كرد. اين ثبات قدم را، اين ايستادگى را، اين التئام و همبستگى ملى را بايستى روزبهروز بيشتر كرد. تمسك به شعارهاى اسلام و تمسك به قرآن و تمسك به سيرهى اهلبيت (عليهمالسّلام) و به كلمات اميرالمؤمنين روزبهروز بايد بيشتر شود.
انشاءاللَّه جوانهاى ما آن روزى را خواهند ديد كه دشمنان گردنكلفتِ زورگوى بينالمللى و جهانى احساس كنند كه ديگر به ملت ايران نميتوان زور گفت. خداوند به ملت عزيزمان و مسئولين دلسوز و خدمتگزارمان كمك كند تا با تلاش مخلصانهى خود، اين هدف را هرچه نزديكتر كنند و با اعمال خود انشاءاللَّه زمان آن را هرچه زودتر فراهم بياورند.
اميدواريم خداوند متعال شما را حفظ كند، تأييد كند و اين زحمتى كه كشيديد و اين راه طولانى را طى كرديد، انشاءاللَّه مأجور باشيد. به همهى مردم عزيز استان بوشهر هم من به وسيلهى شما سلام و اظهار ارادت خود را اعلام ميكنم. انشاءاللَّه خداوند از شما راضى باشد، روح مطهر امام بزرگوارمان از شما شاد باشد و اميدواريم خداوند شهداى عزيز ما را و شهداى عزيز و گرانقدر مردم بوشهر را با اوليائشان محشور كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) حجةالاسلام والمسلمين صفائى بوشهرى