بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداوند مبارك كند اين عيد سعيد را، اين ولادت بزرگ را، اين روز فرخندهى تاريخ اسلام را بر شما برادران و خواهران عزيز، ذاكران، مداحان، گويندگان، يادآوران مناقب فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) و بر همهى ملت ايران. خدا را با همهى وجود شكر و سپاس ميگزاريم كه اين دلهاى پر محبت را و اين محبتهاى جوشان را مانند ذخيرهاى براى ملت ما و براى سعادت ما و براى آبروى ما به ما عنايت كرده است.
اگر محبت اهلبيت (عليهمالسّلام) و عشق جوشان به اين عناصر الهى و ربانى نميبود، مسلّماً جريان شيعه با همهى معارف مستحكم آن، در طول زمان و تاريخ، در ميان اين همه دشمنى باقى نميماند. اين عواطف را، اين شور محبت را نبايد دست كم گرفت. يقيناً منطق در به كرسى نشاندن سخن حق تأثير زيادى دارد و بدون پشتيبانى منطق و حكمت، هيچ حقى را نميشود بر پا نگه داشت؛ اما گسترش گرايش به حق، بقاى اين حق ماندگارِ در طول تاريخ اسلام، جز با محبت، با مودت، با پيوند قلبى و عاطفى، امكانپذير نبود. لذا شما ملاحظه كنيد؛ از اول اسلام تا امروز، پيوند فكرى و عقلانى همراه بوده است با پيوند عاطفى و قلبى.
اگر در تاريخ ملاحظه ميكنيد كه وقتى پيغمبر اكرم در ايام فتح مكه - يعنى هشت سال بعد از هجرت پيغمبر - هنگامى كه وضو ميگرفت، اصحاب آن بزرگوار سبقت ميجستند براى اينكه آب وضوئى را كه از صورت مبارك آن بزرگوار جارى ميشد، بگيرند و به عنوان تبرك بر سر و روى خود بكشند، اين همان پيوند عاطفى است؛ اين فرق دارد با خضوع قلبى و ايمان به معارف نبوى؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان چيزى است كه يك دشمن عنود مثل ابىسفيان را متحير و متعجب كرد. او اين منظره را ديد و گفت: من قدرتها و حكومتها و سلطنتهاى زيادى را ديدم، اما هيچ قدرتى را نديدم كه اينجور در دلهاى مردم نفوذ كند؛ آنچنانى كه امروز قدرت اسلام را مىبينم. اين، ارتباط قلبى و عاطفى است؛ اين را بايد حفظ كرد.
فاطمهى زهرا، صديقهى كبرى (سلام اللَّه عليها)، بزرگترين بانوى تاريخ بشر، افتخار اسلام، افتخار اين دين و افتخار اين امت است. مقام فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) از جملهى آن مقاماتى است كه تصور آن براى انسانهاى معمولى، انسانهاى متعارف - امثال ماها - يا ممكن نيست، يا دشوار است؛ معصوم است ديگر. نه به حسب مسئوليت رسمى، پيغمبر است؛ نه به حسب مسئوليت رسمى، امام و جانشين پيغمبر است؛ اما در رتبه، در حد پيغمبر و امام است. ائمهى هدى (عليهمالسّلام) نام مبارك فاطمهى زهرا را با عظمت و با تجليل ميبردند؛ از معارف صحيفهى فاطمى نقل ميكردند؛ اينها چيزهاى بسيار عظيمى است. فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) اين است.
آنچه در زندگى ظاهرى آن بزرگوار وجود دارد، از يك سو علم و حكمت و معرفت است، كه حتّى در خطبهاى مثل خطبهى فدكيهى معروفِ آن بزرگوار كه هم شيعه آن را نقل كرده است، هم اهل سنت لااقل بعضى از فقرات آن را نقل كردهاند - بعضى هم همهى آن خطبه را نقل كردهاند - وقتى نگاه ميكنيد در حمد و ثناى اين خطبه، در مقدمات اين خطبه، مىبينيد يكپارچه حكمت و معرفت از زبان درربار آن بزرگوار در فضا منتشر شده و امروز بحمداللَّه براى ما باقى مانده - در آنچنان موقعيتى كه بحث تعليم نبود، خطابِ مربوط به علم و معرفت نبود؛ در واقع يك محاجهى سياسى بود - در عالىترين سطحى كه براى ما قابل درك است، در اين خطبهى مباركه، معارف الهى و معارف اسلامى ذكر شده است؛ از سوى ديگر، زندگى آن بزرگوار مشحون است به مجاهدت؛ مثل يك سرباز فداكار در عرصههاى مختلف، اين بزرگوار حضور فعال و مؤثر دارد. از دوران كودكى در مكه، در شعب ابىطالب، در كمكرسانى و روحيهدهى به پدر بزرگوارش، تا همراهى با اميرالمؤمنين در مراحل دشوار زندگى در مدينه، در آن جنگها، در آن غربتها، در ميان آن تهديدها، در آن سختىِ زندگى مادى و فشارهاى گوناگون، و همچنين در دوران محنت آن بزرگوار - يعنى بعد از رحلت پيغمبر - چه در مسجد مدينه، چه در بستر بيمارى، در همهى اين مراحل، اين بزرگوار مشغول فعاليت است، مشغول تلاش است؛ يك حكيم مجاهد، يك عارف مجاهد. همچنين از لحاظ وظائف زنانگى، وظيفهى همسرى، وظيفهى مادرى، تربيت فرزند، پذيرائى و مهربانى با شوهر، يك زن نمونه است. آنچه كه در خطاب به اميرالمؤمنين از اين بزرگوار نقل ميشود، تعبيرى كه ميكند، خشوع و خضوعى كه نشان ميدهد، اطاعت و تسليمى كه در مقابل اميرالمؤمنين دارد، بعد تربيت اين فرزندان، فرزندى مثل امام حسن، فرزندى مثل امام حسين، فرزندى مثل زينب، آيت عظمى و اعلاى يك زن نمونه است در وظائف زنانه، تربيت زنانه، محبت زنانه؛ و همهى اين مجموعهى ذىقيمت و بىنظير، در يك عمر هجده ساله. يك دختر جوان هجده نوزده ساله، با اين همه مقامات معنوى و اخلاقى و سجاياى رفتارى، وجود يك چنين عنصرى، يك چنين موجودى در هر جامعهاى، در هر تاريخى، در هر ملتى كه باشد، مايهى افتخار است؛ و ديگر نداريم نظير اين بزرگوار را. دانستن اين معارف، انسان را با سجاياى آن بزرگوار آشنا ميكند؛ اما بدون پيوند عاطفى، بدون محبت، بدون آن آتش شور و شوقى كه اشكها را از چشم انسان جارى ميكند - چه در وقتى كه انسان مصيبت او را ميشنود، چه در وقتى كه منقبت او را ميشنود - انسان به نتيجه نميرسد؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان پيوند عاطفى و معنوى و روحى است؛ اين را بايد حفظ كرد.
از اولِ تاريخ تشيع تا امروز، يك عنصر اصلى و اساسى در تشيع و جريان تشيع، همين جريان عاطفى است؛ البته عاطفهى متكى به منطق، عاطفهى متكى به حقيقت، نه عاطفهى پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه ميكنيد كه اجر رسالت، محبت و مودت در قربى است؛ «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى».(1) اين خيلى نكتهى مهمى است كه بايد به آن توجه داشت. خدشهدار كردن اين محبت به هر شكلى و به هر صورتى، خيانت به جريان عظيم محبت اهلبيت و پيروى اهلبيت است. اين محبت را بايد حفظ كنيد. لذا شما مىبينيد در دوران ائمه (عليهمالسّلام) اين همه محدثين، اين همه شاگردان آگاه و فقهاى بزرگ در خدمت امام صادق (عليهالسّلام)، امام باقر (عليهالسّلام) و ائمهى ديگر بودند، معارف را نقل كردند، احكام را نقل كردند، شرايع را نقل كردند، اخلاقيات را نقل كردند، شنيدند و نقل و ثبت كردند؛ اما در كنار همهى اينها، باز وقتى انسان درست نگاه ميكند، مىبيند نگاه به دعبل خزاعى است، نگاه به سيد حميرى است، نگاه به كميت بن زيد اسدى است. در حالى كه امثال زراره و محمدبنمسلم و بزرگانى از اين قبيل در دستگاه ائمه (عليهمالسّلام) هستند، اما امام رضا (عليهالسّلام) دعبل را مينوازد؛ امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام) سيد حميرى را مورد توجه و محبت قرار ميدهد؛ اين به خاطر اين است كه آن جنبهى ارتباط عاطفى و محبتآميز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذكر ذاكران، به نحو اتمّ و اوفى وجود دارد، اما در ديگر جاها وجود ندارد؛ يا اگر هست، ضعيف است؛ يا اينجورى بگوئيم، تأثيرگذارى آن ضعيف است. شعر، مدح، ذكر، اين نقش را در تاريخ تشيع دارد.
خوب، امروز شما اكثر افرادى كه در اين جلسه حضور داريد، مادحان و ذاكران و ستايشگران اهلبيت هستيد؛ پس اين مرتبهى بالائى است. قصد من اين نيست كه شما را براى اين حرفهاى كه در پيش گرفتيد يا مسئوليتى كه بر دوش گرفتيد - كه يقيناً با محبت و عشق همراه است - تثبيت كنم؛ خوب، اين تحصيل حاصل است؛ شما در اين مسير با ميل و اراده و علاقهى خودتان وارد شديد و انشاءاللَّه مشمول توجهات و ثواب الهى و توجه اهلبيت (عليهمالسّلام) هم قرار داريد؛ اما مقصود من اين است كه اين جريان را درست بشناسيم و آنچنان كه مورد توجه ائمه (عليهمالسّلام) است، از آن بهرهبردارى كنيم. من ميخواهم اين را عرض بكنم به شما برادران عزيزى كه ذاكر اهلبيت هستيد و در سلسلهى مداحان و جامعهى مداحان و ذاكران اهلبيت قرار داريد. اين كار، كار شريفى است؛ كار ارزشمندى است؛ در بقاى تشيع، در حفظ ايمان شيعى و معرفت شيعى و پيروى از اهلبيت (عليهمالسّلام) نقشآفرين است؛ اين را قدر بدانيد.
جلسهى ما بيست و چند سال است كه هر سال در اين روز تشكيل ميشود. دربارهى مداحى و مداحان حرفهاى زيادى گفته شده، ما هم عرض كرديم - البته كارهاى خوب، پيشرفتهاى خوب، جلوههاى خوب هم انسان مشاهده ميكند - ولى من ميخواهم بگويم اين ظرفيت موجود، خيلى ظرفيت عظيمى است. شايد اين حرف را من خطاب به دوستانى كه در اين جلسهى سالانه شركت كردند، بارها گفته باشم؛ گاهى يك بيت شعرى كه شما ميخوانيد، از يك ساعت بحث مستدل يك گويندهى ماهر تأثيرش در دلها بيشتر است. خوب، اين خيلى ظرفيت بزرگى است؛ از اين ظرفيت بايد خوب استفاده كرد. ميتوان با اين امكان، با اين ظرفيت عظيم، معارف اهلبيت را به كمك جنبههاى عاطفى تا اعماق دل مردمِ چهارگوشهى اين كشور برد و آن را تعميق بخشيد؛ اين چيز كمى نيست. ما امروز به اين احتياج داريم؛ هميشه احتياج داريم. ما احتياج داريم كه ايمانهايمان مستحكم بشود، پايههاى روشن پيدا كند، ثبات و ماندگارى پيدا كند، امواج گوناگونِ تبليغات دشمن ما را تكان ندهد؛ ما هميشه به اين احتياج داريم. امروز دشمنان حقيقت، دشمنان اسلام، دشمنان معرفت اهل بيت (عليهمالسّلام) با ابزارهاى كارآمد وارد ميدان شدهاند؛ امروز مسلحتر از هميشهاند؛ انواع و اقسام شيوهها را به كار ميگيرند تا اين جامعهاى را كه امروز به حق قيام كرده است و دنياى اسلام را متوجه خود كرده و پنجههاى پليد استكبار را تضعيف كرده - يعنى جامعهى جمهورى اسلامى، جامعهى ايران اسلامى - تضعيف كنند، توانائىاش را كم كنند، آبرويش را در نزد ملتهاى مسلمان، در نزد امت اسلامى از بين ببرند؛ دنبال اين چيزهايند.
شما ملت ايران در اين سى سال خيلى كارهاى بزرگى انجام داديد. دشمنان ملت ايران، دشمنان گردنكلفتى هستند. همهى زورگوها، همهى چپاولگرها، همهى سرمايهدارهاى بزرگ، همهى باندهاى قدرت، همهى مافياهاى ثروت و پول، در مقابل شما هستند. شما راه اينها را زديد، براى اينها مشكل درست كرديد. ملت ايران در اين سى سال خيلى اثرگذار حركت كرده. اين دشمنىهائى كه ميكنند، اين بغضى كه نسبت به ملت ايران ميورزند، بيخود نيست. شما اگر راه اين دزدىها را سخت و دشوار نميكرديد، براى تسلط و سيطرهى استكبار مشكل درست نميكرديد، اينقدر با شما دشمنى نميكردند. اين دشمنها امروز درصدد اين هستند كه ملت ايران را از محتواى برانگيزانندهى آن - كه همين ايمان روشنِ مستدل باشد - خالى كنند. انواع شيوهها را به كار ميبرند؛ ترويجهاى باطل ميكنند، سرگرمى درست ميكنند، سرگرمىهاى فكرى درست ميكنند، سرگرمىهاى شهوانى درست ميكنند، سرگرمىهاى سياسى درست ميكنند، فتنه درست ميكنند؛ اينها همه يك سياست است. خوب، در مقابل اينها چه كار بايد كرد؟ بايد اين ايمان را كه مايهى قيام و ايستادگى و ثبات ملت ايران است، تقويت كرد.
يكى از عواملى كه ميتواند اين كار بزرگ را انجام دهد، همين گسترش معارف اسلامى و معنوى و انقلابى به شكل روشن و پراكندن هرچه بيشتر محبت اهلبيت در دلها و در روحهاى انسانهاست؛ اين مسئوليتى است كه امروز همهى ما داريم؛ مداحان هم بخشى از اين مسئوليت را دارند، كه بخش مهمى هم هست. با اين چشم نگاه كنيد به حرفهى مداحى. وقتى آنجا مىايستيد براى خواندن، احساس كنيد كه به عنوان يك مبلّغ دين، به عنوان يك پيامآور حقائق دينى، در اثرگذارترين شكل، آنجا ايستادهايد. اگر اين احساس وجود داشت، آن وقت انتخاب شعر محدوديت پيدا ميكند، كيفيت ادا محدوديت پيدا ميكند، انسانهائى كه ميخواهند اين مسئوليت را انجام بدهند، محدوديت پيدا ميكنند؛ چارهاى هم نيست. اين كار را خود شما بايد بكنيد؛ كار خود مداحهاست. امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفهى مداحى به چى احتياج دارد؟»، «يكى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع كند، چه چيزى نياز دارد؟»، دو سه چيز را ميشماريد ديگر؛ ميگوئيد بايد صدايش خوب باشد، حافظهى خوبى داشته باشد، بتواند شعر ياد بگيرد؛ البته روح هم داشته باشد. يك انسانى با داشتن حافظهى خوب و صداى خوش، ميتواند بشود يك مداح. به نظر ما اين كافى نيست. شما به مداح به چشم يك معلم نگاه كنيد كه ميخواهد چيزى را به مستمع خود تعليم بدهد. همهى شماها اين صلاحيت را داريد. هيچ كس را از اين دائره نبايد بيرون كرد. هر كه شوق اين كار را دارد، بسماللَّه، خيلى خوب است؛ اما صلاحيتش را در خودش به وجود بياورد.
شعرى كه ميخوانيد، شعر معرفت باشد، شعر آموزنده باشد؛ چه دربارهى مسائل روز - مثل بعضى از شعرهائى كه امروز بعضى از آقايان خواندند، كه ناظر به حوادث روز جامعه بود؛ اين خيلى باارزش است، آگاهىبخش است - چه حتّى آن چيزى كه اين هم در آن نباشد؛ اما فرض بفرمائيد فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) را كه ميخواهيد معرفى كنيد، آنچنان معرفى كنيد كه يك انسان مسلمان، يك زن مسلمان، يك جوان مسلمان از آن زندگى درس بگيرد؛ در دل خود نسبت به آن مجسمهى قداست و طهارت و حكمت و معنويت و جهاد، احساس خشوع و خضوع و وابستگى كند. اين، طبيعت انسان است. ما انسانها تابع و متمايل به كماليم. اگر بتوانيم كمال را در خودمان ايجاد كنيم، ميكنيم؛ اگر نه، آن كسى كه صاحب كمال است، به طور طبيعى انسان به او گرايش دارد. اين كمال را در فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها)، در اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)، در ائمهى اطهار (عليهم افضل الصّلوات و السّلام) براى شنونده تشريح كنيم و شنوندهى ما در قالب شعر، در قالب كلام موزون، و بخصوص در قالب صداى خوش و آهنگ درست و خوب، اين معرفت را مثل آب زلالى كه مينوشد، بنوشد و به همهى اجزاى بدن او برسد. اين كار از خيلى از گويندگان برنمىآيد، از خيلى از هنرمندان برنمىآيد، از معلمين برنمىآيد؛ اما از شما برمىآيد، اگر اين كار را انجام بدهيد.
من بارها توصيه كردهام، باز هم توصيه ميكنم؛ منبرتان را، مجلستان را تقسيم كنيد به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقيات. ما امروز به اخلاقيات احتياج داريم، به معارف احتياج داريم. امروز احتياج داريم كه نسل موجود ما، نسل جوان ما، با اميد، با نشاط، با خوشبينى به آينده، با ايمان به خدا، با پيوستگى قلبى به اهلبيت بار بيايد. ما احتياج داريم كه جوان ما امروز افتخار كند به اينكه متعلق به ايران اسلامى است؛ افتخار كند به وجود امام؛ افتخار كند به جمهورى اسلامى؛ افتخار كند به دين خود و به مذهب خود و به پيروى اهلبيت. ما امروز به جوانى احتياج داريم كه بداند سرنوشت خود او و سرنوشت جامعهى او و سرنوشت خانوادهى بزرگ او وابستهى به كار و تلاش اوست؛ اهل تلاش باشد، اهل كار باشد، اهل جديت باشد، اهل پيگيرى باشد، اهل تنبلى نباشد، اهل وادادگى و لااباليگرى نباشد. اين تربيتها چه جورى انجام ميگيرد؟ شما ميتوانيد نقش ايفاء كنيد. بنابراين يك قسم منبر، شعرى باشد كه اين معانى را تزريق كند. بهترين نحوهى بيان هم بيان غيرمستقيم است.
در قالب شعر خوب - اينجا نقش شعرا معلوم ميشود - معارف اهلبيت را ترويج كنيد. امروز خوشبختانه ما شاعر خوب هم كم نداريم. بعضى از همين شعرهائى كه امروز خوانده شد، جزو شعرهاى خوب بود. امروز بحمداللَّه شعراى خوب، گويندگان خوشسليقه در بيان، در ابراز حقائق و به نظم كشيدن اين حقائق به وسيلهى شعر، داريم؛ اينها را بگرديد پيدا كنيد. شما كه مداحيد، وقتى طالب شعر باشيد، چشمهى شعر شاعر به جوش مىآيد. شما كه طالب شديد، او شعر ميگويد. وقتى شعرش به وسيلهى شما خوانده شد، انگيزهى او براى شعر گفتن چند برابر ميشود؛ يك همافزائى به وجود مىآيد؛ او به شما كمك ميكند، شما به او كمك ميكنيد.
يك قسم منبر هم مربوط به مدايح و مراثى اهلبيت (عليهمالسّلام) است. البته ما در باب مرثيهخوانى حرفهاى زيادى داريم. بارها هم ما توى همين جلسه به شما مداحهاى عزيز عرض كرديم، جاهاى ديگر هم گفتيم كه در مرثيهخوانى بايستى به صدق واقعه پايبند بود. درست است كه شما ميخواهيد مستمع خودتان را بگريانيد، اما اين گرياندن را به وسيلهى هنرنمائى در كيفيت بيان واقعه تأمين كنيد، نه در ذكر واقعهاى كه اصل ندارد. ما در گذشتهها سراغ داشتيم - انشاءاللَّه حالا آنجور نيست - كه بعضىها فىالمجلس يك چيزى را جعل ميكردند؛ نكتهاى همان جا به ذهنش مىآمد، ميديد خوب است، موقعيت خوب است، همان جا ميگفت و از مردم اشك ميگرفت! اين درست نيست. اشك گرفتن از مردم كه هدف نيست؛ هدف، آميختن اين دلِ اشكآلود - كه اشك را به چشم ميرساند و چشم را اشكبار ميكند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائى.
ما در مشهد يك منبرىِ معروفى داشتيم - خدا او را رحمت كند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم ركن الواعظين. او منبر ميرفت و مردم پاى منبر روضهخوانى او مثل ابر بهار گريه ميكردند؛ در حالى كه خودش هم بارها ميگفت من اسم نيزه و خنجر نمىآورم. واقعاً هم نمىآورد؛ بنده دهها منبر از او ديده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصوير ميكرد كه مجلس را منقلب ميساخت؛ بدون اينكه بگويد «كشتند»، بدون اينكه بگويد «تير زدند»، بدون اينكه بگويد «شمشير چنين زدند» يا «خنجر چنين زدند»؛ اينها را نميگفت. ميتوان با شيوههاى هنرمندانه، روضهخوانىِ خوب كرد و گرياند.
البته اين را هم به شما عرض بكنم؛ اينكه آقايان مداحها، و سابقها روضهخوانها - كه ما حالا كمتر توفيق پيدا ميكنيم ببينيم، اما در مواردى از افاضات مداحها مستفيض ميشويم - اصرار ميكنند كه بلند گريه كنيد، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گريه كنيد. وقتى ميخواهند سينه بزنند، اصرار بر اينكه «صدا، صداى اين جمعيت نيست»؛ يا وقتى مردم ميخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اينكه «صلوات، صلوات اين جمعيت نيست»! شما بخواهيد مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به اين شيوهها، اصل نيست؛ كارى كنيد كه دلهاى مستمع را در اختيار بگيريد. دل مستمع وقتى در اختيار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گريه كند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه كرد، باز مقصود حاصل است.
بنابراين حاصل عرض امروز ما اين شد كه كار مداحى كار بزرگى است، كار مهمى است، حرفهى بسيار اثرگذارى است؛ ميتواند مصداق درشت و برجستهاى باشد از مجاهدت فىسبيلاللَّه. اينكه ميگوئيد ما حاضريم در ميدان حضور داشته باشيم، اين براى هر كسى يك جور حضور است: يك روز انسان توى ميدان جنگ ظاهرى است، يك وقت انسان در ميدان پيكار با دشمنانى است كه در جنگهاى فرهنگى و جنگهاى نرم وارد مبارزه شدهاند؛ اين يك جور ديگر پيكار است؛ اقتضاى خودش را دارد. در كار شما مداحان، در ميدان بودن و مجاهدت كردن، يعنى ارائهى سخن اثرگذار و بيان هدايتگر براى دلها؛ البته با شيوههاى هنرمندانه. حالا شيوهى هنرمندانه هم كه عرض ميكنيم، خوب، صداى خوش كه الحمدللَّه همهتان داريد؛ آهنگهاى متعارفى هم هست. البته بعضى از آهنگهائى هم كه انسان گوشه و كنار ميشنفد يا به گوش انسان ميرسد، آهنگهاى مناسبى نيست؛ حالا گيرم كه چهار نفر را هم جذب كند. نه، آهنگ بايد سنگين، متين و متناسب با محتوائى باشد كه شما داريد عرضه ميكنيد؛ خداى نكرده به سمت آهنگهاى حرام و آهنگهائى كه گناه است، سوق پيدا نكند. اين هم خيلى نكتهى اساسى و مهمى است. هر شعرى، هر تصنيفى، هر ترانه و آهنگى كه خوانده شد، قابل تقليد نيست. چيزهائى هست كه خودش فى نفسه حرام است؛ اگر چنانچه وارد عرصهى مداحى و بيان حقيقت و بيان خدا و پيغمبر شد، آن وقت حرمتش دو برابر خواهد شد. بنابراين آهنگ هنرمندانه و خوب و متناسب و شعر خوب و صداى خوش و شايد از همه بالاتر دل پاك و مطهر و بااخلاص مداح محترم، لازم و مهم است.
اميدواريم كه خداوند متعال به بركت زهراى مرضيه (سلام اللَّه عليها) همهى شماها را موفق و مؤيد بدارد و اين زحمات را از شما قبول كند. پروردگارا ! به محمد و آل محمد بركات زهراى مرضيه را در كشور ما، جامعهى ما و دلهاى ما مستدام بدار. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت از اين خاندان جدا مكن. پروردگارا ! ما را مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) قرار بده. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت با اين بزرگواران محشور بفرما. پروردگارا ! شهداى عزيز ما و امام بزرگوار ما را با فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) و ائمهى اهل بيت محشور بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) شورى: 23
خداوند مبارك كند اين عيد سعيد را، اين ولادت بزرگ را، اين روز فرخندهى تاريخ اسلام را بر شما برادران و خواهران عزيز، ذاكران، مداحان، گويندگان، يادآوران مناقب فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) و بر همهى ملت ايران. خدا را با همهى وجود شكر و سپاس ميگزاريم كه اين دلهاى پر محبت را و اين محبتهاى جوشان را مانند ذخيرهاى براى ملت ما و براى سعادت ما و براى آبروى ما به ما عنايت كرده است.
اگر محبت اهلبيت (عليهمالسّلام) و عشق جوشان به اين عناصر الهى و ربانى نميبود، مسلّماً جريان شيعه با همهى معارف مستحكم آن، در طول زمان و تاريخ، در ميان اين همه دشمنى باقى نميماند. اين عواطف را، اين شور محبت را نبايد دست كم گرفت. يقيناً منطق در به كرسى نشاندن سخن حق تأثير زيادى دارد و بدون پشتيبانى منطق و حكمت، هيچ حقى را نميشود بر پا نگه داشت؛ اما گسترش گرايش به حق، بقاى اين حق ماندگارِ در طول تاريخ اسلام، جز با محبت، با مودت، با پيوند قلبى و عاطفى، امكانپذير نبود. لذا شما ملاحظه كنيد؛ از اول اسلام تا امروز، پيوند فكرى و عقلانى همراه بوده است با پيوند عاطفى و قلبى.
اگر در تاريخ ملاحظه ميكنيد كه وقتى پيغمبر اكرم در ايام فتح مكه - يعنى هشت سال بعد از هجرت پيغمبر - هنگامى كه وضو ميگرفت، اصحاب آن بزرگوار سبقت ميجستند براى اينكه آب وضوئى را كه از صورت مبارك آن بزرگوار جارى ميشد، بگيرند و به عنوان تبرك بر سر و روى خود بكشند، اين همان پيوند عاطفى است؛ اين فرق دارد با خضوع قلبى و ايمان به معارف نبوى؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان چيزى است كه يك دشمن عنود مثل ابىسفيان را متحير و متعجب كرد. او اين منظره را ديد و گفت: من قدرتها و حكومتها و سلطنتهاى زيادى را ديدم، اما هيچ قدرتى را نديدم كه اينجور در دلهاى مردم نفوذ كند؛ آنچنانى كه امروز قدرت اسلام را مىبينم. اين، ارتباط قلبى و عاطفى است؛ اين را بايد حفظ كرد.
فاطمهى زهرا، صديقهى كبرى (سلام اللَّه عليها)، بزرگترين بانوى تاريخ بشر، افتخار اسلام، افتخار اين دين و افتخار اين امت است. مقام فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) از جملهى آن مقاماتى است كه تصور آن براى انسانهاى معمولى، انسانهاى متعارف - امثال ماها - يا ممكن نيست، يا دشوار است؛ معصوم است ديگر. نه به حسب مسئوليت رسمى، پيغمبر است؛ نه به حسب مسئوليت رسمى، امام و جانشين پيغمبر است؛ اما در رتبه، در حد پيغمبر و امام است. ائمهى هدى (عليهمالسّلام) نام مبارك فاطمهى زهرا را با عظمت و با تجليل ميبردند؛ از معارف صحيفهى فاطمى نقل ميكردند؛ اينها چيزهاى بسيار عظيمى است. فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) اين است.
آنچه در زندگى ظاهرى آن بزرگوار وجود دارد، از يك سو علم و حكمت و معرفت است، كه حتّى در خطبهاى مثل خطبهى فدكيهى معروفِ آن بزرگوار كه هم شيعه آن را نقل كرده است، هم اهل سنت لااقل بعضى از فقرات آن را نقل كردهاند - بعضى هم همهى آن خطبه را نقل كردهاند - وقتى نگاه ميكنيد در حمد و ثناى اين خطبه، در مقدمات اين خطبه، مىبينيد يكپارچه حكمت و معرفت از زبان درربار آن بزرگوار در فضا منتشر شده و امروز بحمداللَّه براى ما باقى مانده - در آنچنان موقعيتى كه بحث تعليم نبود، خطابِ مربوط به علم و معرفت نبود؛ در واقع يك محاجهى سياسى بود - در عالىترين سطحى كه براى ما قابل درك است، در اين خطبهى مباركه، معارف الهى و معارف اسلامى ذكر شده است؛ از سوى ديگر، زندگى آن بزرگوار مشحون است به مجاهدت؛ مثل يك سرباز فداكار در عرصههاى مختلف، اين بزرگوار حضور فعال و مؤثر دارد. از دوران كودكى در مكه، در شعب ابىطالب، در كمكرسانى و روحيهدهى به پدر بزرگوارش، تا همراهى با اميرالمؤمنين در مراحل دشوار زندگى در مدينه، در آن جنگها، در آن غربتها، در ميان آن تهديدها، در آن سختىِ زندگى مادى و فشارهاى گوناگون، و همچنين در دوران محنت آن بزرگوار - يعنى بعد از رحلت پيغمبر - چه در مسجد مدينه، چه در بستر بيمارى، در همهى اين مراحل، اين بزرگوار مشغول فعاليت است، مشغول تلاش است؛ يك حكيم مجاهد، يك عارف مجاهد. همچنين از لحاظ وظائف زنانگى، وظيفهى همسرى، وظيفهى مادرى، تربيت فرزند، پذيرائى و مهربانى با شوهر، يك زن نمونه است. آنچه كه در خطاب به اميرالمؤمنين از اين بزرگوار نقل ميشود، تعبيرى كه ميكند، خشوع و خضوعى كه نشان ميدهد، اطاعت و تسليمى كه در مقابل اميرالمؤمنين دارد، بعد تربيت اين فرزندان، فرزندى مثل امام حسن، فرزندى مثل امام حسين، فرزندى مثل زينب، آيت عظمى و اعلاى يك زن نمونه است در وظائف زنانه، تربيت زنانه، محبت زنانه؛ و همهى اين مجموعهى ذىقيمت و بىنظير، در يك عمر هجده ساله. يك دختر جوان هجده نوزده ساله، با اين همه مقامات معنوى و اخلاقى و سجاياى رفتارى، وجود يك چنين عنصرى، يك چنين موجودى در هر جامعهاى، در هر تاريخى، در هر ملتى كه باشد، مايهى افتخار است؛ و ديگر نداريم نظير اين بزرگوار را. دانستن اين معارف، انسان را با سجاياى آن بزرگوار آشنا ميكند؛ اما بدون پيوند عاطفى، بدون محبت، بدون آن آتش شور و شوقى كه اشكها را از چشم انسان جارى ميكند - چه در وقتى كه انسان مصيبت او را ميشنود، چه در وقتى كه منقبت او را ميشنود - انسان به نتيجه نميرسد؛ اين يك چيز ديگر است؛ اين همان پيوند عاطفى و معنوى و روحى است؛ اين را بايد حفظ كرد.
از اولِ تاريخ تشيع تا امروز، يك عنصر اصلى و اساسى در تشيع و جريان تشيع، همين جريان عاطفى است؛ البته عاطفهى متكى به منطق، عاطفهى متكى به حقيقت، نه عاطفهى پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه ميكنيد كه اجر رسالت، محبت و مودت در قربى است؛ «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى».(1) اين خيلى نكتهى مهمى است كه بايد به آن توجه داشت. خدشهدار كردن اين محبت به هر شكلى و به هر صورتى، خيانت به جريان عظيم محبت اهلبيت و پيروى اهلبيت است. اين محبت را بايد حفظ كنيد. لذا شما مىبينيد در دوران ائمه (عليهمالسّلام) اين همه محدثين، اين همه شاگردان آگاه و فقهاى بزرگ در خدمت امام صادق (عليهالسّلام)، امام باقر (عليهالسّلام) و ائمهى ديگر بودند، معارف را نقل كردند، احكام را نقل كردند، شرايع را نقل كردند، اخلاقيات را نقل كردند، شنيدند و نقل و ثبت كردند؛ اما در كنار همهى اينها، باز وقتى انسان درست نگاه ميكند، مىبيند نگاه به دعبل خزاعى است، نگاه به سيد حميرى است، نگاه به كميت بن زيد اسدى است. در حالى كه امثال زراره و محمدبنمسلم و بزرگانى از اين قبيل در دستگاه ائمه (عليهمالسّلام) هستند، اما امام رضا (عليهالسّلام) دعبل را مينوازد؛ امام صادق (عليه الصّلاة و السّلام) سيد حميرى را مورد توجه و محبت قرار ميدهد؛ اين به خاطر اين است كه آن جنبهى ارتباط عاطفى و محبتآميز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذكر ذاكران، به نحو اتمّ و اوفى وجود دارد، اما در ديگر جاها وجود ندارد؛ يا اگر هست، ضعيف است؛ يا اينجورى بگوئيم، تأثيرگذارى آن ضعيف است. شعر، مدح، ذكر، اين نقش را در تاريخ تشيع دارد.
خوب، امروز شما اكثر افرادى كه در اين جلسه حضور داريد، مادحان و ذاكران و ستايشگران اهلبيت هستيد؛ پس اين مرتبهى بالائى است. قصد من اين نيست كه شما را براى اين حرفهاى كه در پيش گرفتيد يا مسئوليتى كه بر دوش گرفتيد - كه يقيناً با محبت و عشق همراه است - تثبيت كنم؛ خوب، اين تحصيل حاصل است؛ شما در اين مسير با ميل و اراده و علاقهى خودتان وارد شديد و انشاءاللَّه مشمول توجهات و ثواب الهى و توجه اهلبيت (عليهمالسّلام) هم قرار داريد؛ اما مقصود من اين است كه اين جريان را درست بشناسيم و آنچنان كه مورد توجه ائمه (عليهمالسّلام) است، از آن بهرهبردارى كنيم. من ميخواهم اين را عرض بكنم به شما برادران عزيزى كه ذاكر اهلبيت هستيد و در سلسلهى مداحان و جامعهى مداحان و ذاكران اهلبيت قرار داريد. اين كار، كار شريفى است؛ كار ارزشمندى است؛ در بقاى تشيع، در حفظ ايمان شيعى و معرفت شيعى و پيروى از اهلبيت (عليهمالسّلام) نقشآفرين است؛ اين را قدر بدانيد.
جلسهى ما بيست و چند سال است كه هر سال در اين روز تشكيل ميشود. دربارهى مداحى و مداحان حرفهاى زيادى گفته شده، ما هم عرض كرديم - البته كارهاى خوب، پيشرفتهاى خوب، جلوههاى خوب هم انسان مشاهده ميكند - ولى من ميخواهم بگويم اين ظرفيت موجود، خيلى ظرفيت عظيمى است. شايد اين حرف را من خطاب به دوستانى كه در اين جلسهى سالانه شركت كردند، بارها گفته باشم؛ گاهى يك بيت شعرى كه شما ميخوانيد، از يك ساعت بحث مستدل يك گويندهى ماهر تأثيرش در دلها بيشتر است. خوب، اين خيلى ظرفيت بزرگى است؛ از اين ظرفيت بايد خوب استفاده كرد. ميتوان با اين امكان، با اين ظرفيت عظيم، معارف اهلبيت را به كمك جنبههاى عاطفى تا اعماق دل مردمِ چهارگوشهى اين كشور برد و آن را تعميق بخشيد؛ اين چيز كمى نيست. ما امروز به اين احتياج داريم؛ هميشه احتياج داريم. ما احتياج داريم كه ايمانهايمان مستحكم بشود، پايههاى روشن پيدا كند، ثبات و ماندگارى پيدا كند، امواج گوناگونِ تبليغات دشمن ما را تكان ندهد؛ ما هميشه به اين احتياج داريم. امروز دشمنان حقيقت، دشمنان اسلام، دشمنان معرفت اهل بيت (عليهمالسّلام) با ابزارهاى كارآمد وارد ميدان شدهاند؛ امروز مسلحتر از هميشهاند؛ انواع و اقسام شيوهها را به كار ميگيرند تا اين جامعهاى را كه امروز به حق قيام كرده است و دنياى اسلام را متوجه خود كرده و پنجههاى پليد استكبار را تضعيف كرده - يعنى جامعهى جمهورى اسلامى، جامعهى ايران اسلامى - تضعيف كنند، توانائىاش را كم كنند، آبرويش را در نزد ملتهاى مسلمان، در نزد امت اسلامى از بين ببرند؛ دنبال اين چيزهايند.
شما ملت ايران در اين سى سال خيلى كارهاى بزرگى انجام داديد. دشمنان ملت ايران، دشمنان گردنكلفتى هستند. همهى زورگوها، همهى چپاولگرها، همهى سرمايهدارهاى بزرگ، همهى باندهاى قدرت، همهى مافياهاى ثروت و پول، در مقابل شما هستند. شما راه اينها را زديد، براى اينها مشكل درست كرديد. ملت ايران در اين سى سال خيلى اثرگذار حركت كرده. اين دشمنىهائى كه ميكنند، اين بغضى كه نسبت به ملت ايران ميورزند، بيخود نيست. شما اگر راه اين دزدىها را سخت و دشوار نميكرديد، براى تسلط و سيطرهى استكبار مشكل درست نميكرديد، اينقدر با شما دشمنى نميكردند. اين دشمنها امروز درصدد اين هستند كه ملت ايران را از محتواى برانگيزانندهى آن - كه همين ايمان روشنِ مستدل باشد - خالى كنند. انواع شيوهها را به كار ميبرند؛ ترويجهاى باطل ميكنند، سرگرمى درست ميكنند، سرگرمىهاى فكرى درست ميكنند، سرگرمىهاى شهوانى درست ميكنند، سرگرمىهاى سياسى درست ميكنند، فتنه درست ميكنند؛ اينها همه يك سياست است. خوب، در مقابل اينها چه كار بايد كرد؟ بايد اين ايمان را كه مايهى قيام و ايستادگى و ثبات ملت ايران است، تقويت كرد.
يكى از عواملى كه ميتواند اين كار بزرگ را انجام دهد، همين گسترش معارف اسلامى و معنوى و انقلابى به شكل روشن و پراكندن هرچه بيشتر محبت اهلبيت در دلها و در روحهاى انسانهاست؛ اين مسئوليتى است كه امروز همهى ما داريم؛ مداحان هم بخشى از اين مسئوليت را دارند، كه بخش مهمى هم هست. با اين چشم نگاه كنيد به حرفهى مداحى. وقتى آنجا مىايستيد براى خواندن، احساس كنيد كه به عنوان يك مبلّغ دين، به عنوان يك پيامآور حقائق دينى، در اثرگذارترين شكل، آنجا ايستادهايد. اگر اين احساس وجود داشت، آن وقت انتخاب شعر محدوديت پيدا ميكند، كيفيت ادا محدوديت پيدا ميكند، انسانهائى كه ميخواهند اين مسئوليت را انجام بدهند، محدوديت پيدا ميكنند؛ چارهاى هم نيست. اين كار را خود شما بايد بكنيد؛ كار خود مداحهاست. امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفهى مداحى به چى احتياج دارد؟»، «يكى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع كند، چه چيزى نياز دارد؟»، دو سه چيز را ميشماريد ديگر؛ ميگوئيد بايد صدايش خوب باشد، حافظهى خوبى داشته باشد، بتواند شعر ياد بگيرد؛ البته روح هم داشته باشد. يك انسانى با داشتن حافظهى خوب و صداى خوش، ميتواند بشود يك مداح. به نظر ما اين كافى نيست. شما به مداح به چشم يك معلم نگاه كنيد كه ميخواهد چيزى را به مستمع خود تعليم بدهد. همهى شماها اين صلاحيت را داريد. هيچ كس را از اين دائره نبايد بيرون كرد. هر كه شوق اين كار را دارد، بسماللَّه، خيلى خوب است؛ اما صلاحيتش را در خودش به وجود بياورد.
شعرى كه ميخوانيد، شعر معرفت باشد، شعر آموزنده باشد؛ چه دربارهى مسائل روز - مثل بعضى از شعرهائى كه امروز بعضى از آقايان خواندند، كه ناظر به حوادث روز جامعه بود؛ اين خيلى باارزش است، آگاهىبخش است - چه حتّى آن چيزى كه اين هم در آن نباشد؛ اما فرض بفرمائيد فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) را كه ميخواهيد معرفى كنيد، آنچنان معرفى كنيد كه يك انسان مسلمان، يك زن مسلمان، يك جوان مسلمان از آن زندگى درس بگيرد؛ در دل خود نسبت به آن مجسمهى قداست و طهارت و حكمت و معنويت و جهاد، احساس خشوع و خضوع و وابستگى كند. اين، طبيعت انسان است. ما انسانها تابع و متمايل به كماليم. اگر بتوانيم كمال را در خودمان ايجاد كنيم، ميكنيم؛ اگر نه، آن كسى كه صاحب كمال است، به طور طبيعى انسان به او گرايش دارد. اين كمال را در فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها)، در اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام)، در ائمهى اطهار (عليهم افضل الصّلوات و السّلام) براى شنونده تشريح كنيم و شنوندهى ما در قالب شعر، در قالب كلام موزون، و بخصوص در قالب صداى خوش و آهنگ درست و خوب، اين معرفت را مثل آب زلالى كه مينوشد، بنوشد و به همهى اجزاى بدن او برسد. اين كار از خيلى از گويندگان برنمىآيد، از خيلى از هنرمندان برنمىآيد، از معلمين برنمىآيد؛ اما از شما برمىآيد، اگر اين كار را انجام بدهيد.
من بارها توصيه كردهام، باز هم توصيه ميكنم؛ منبرتان را، مجلستان را تقسيم كنيد به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقيات. ما امروز به اخلاقيات احتياج داريم، به معارف احتياج داريم. امروز احتياج داريم كه نسل موجود ما، نسل جوان ما، با اميد، با نشاط، با خوشبينى به آينده، با ايمان به خدا، با پيوستگى قلبى به اهلبيت بار بيايد. ما احتياج داريم كه جوان ما امروز افتخار كند به اينكه متعلق به ايران اسلامى است؛ افتخار كند به وجود امام؛ افتخار كند به جمهورى اسلامى؛ افتخار كند به دين خود و به مذهب خود و به پيروى اهلبيت. ما امروز به جوانى احتياج داريم كه بداند سرنوشت خود او و سرنوشت جامعهى او و سرنوشت خانوادهى بزرگ او وابستهى به كار و تلاش اوست؛ اهل تلاش باشد، اهل كار باشد، اهل جديت باشد، اهل پيگيرى باشد، اهل تنبلى نباشد، اهل وادادگى و لااباليگرى نباشد. اين تربيتها چه جورى انجام ميگيرد؟ شما ميتوانيد نقش ايفاء كنيد. بنابراين يك قسم منبر، شعرى باشد كه اين معانى را تزريق كند. بهترين نحوهى بيان هم بيان غيرمستقيم است.
در قالب شعر خوب - اينجا نقش شعرا معلوم ميشود - معارف اهلبيت را ترويج كنيد. امروز خوشبختانه ما شاعر خوب هم كم نداريم. بعضى از همين شعرهائى كه امروز خوانده شد، جزو شعرهاى خوب بود. امروز بحمداللَّه شعراى خوب، گويندگان خوشسليقه در بيان، در ابراز حقائق و به نظم كشيدن اين حقائق به وسيلهى شعر، داريم؛ اينها را بگرديد پيدا كنيد. شما كه مداحيد، وقتى طالب شعر باشيد، چشمهى شعر شاعر به جوش مىآيد. شما كه طالب شديد، او شعر ميگويد. وقتى شعرش به وسيلهى شما خوانده شد، انگيزهى او براى شعر گفتن چند برابر ميشود؛ يك همافزائى به وجود مىآيد؛ او به شما كمك ميكند، شما به او كمك ميكنيد.
يك قسم منبر هم مربوط به مدايح و مراثى اهلبيت (عليهمالسّلام) است. البته ما در باب مرثيهخوانى حرفهاى زيادى داريم. بارها هم ما توى همين جلسه به شما مداحهاى عزيز عرض كرديم، جاهاى ديگر هم گفتيم كه در مرثيهخوانى بايستى به صدق واقعه پايبند بود. درست است كه شما ميخواهيد مستمع خودتان را بگريانيد، اما اين گرياندن را به وسيلهى هنرنمائى در كيفيت بيان واقعه تأمين كنيد، نه در ذكر واقعهاى كه اصل ندارد. ما در گذشتهها سراغ داشتيم - انشاءاللَّه حالا آنجور نيست - كه بعضىها فىالمجلس يك چيزى را جعل ميكردند؛ نكتهاى همان جا به ذهنش مىآمد، ميديد خوب است، موقعيت خوب است، همان جا ميگفت و از مردم اشك ميگرفت! اين درست نيست. اشك گرفتن از مردم كه هدف نيست؛ هدف، آميختن اين دلِ اشكآلود - كه اشك را به چشم ميرساند و چشم را اشكبار ميكند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمائى.
ما در مشهد يك منبرىِ معروفى داشتيم - خدا او را رحمت كند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم ركن الواعظين. او منبر ميرفت و مردم پاى منبر روضهخوانى او مثل ابر بهار گريه ميكردند؛ در حالى كه خودش هم بارها ميگفت من اسم نيزه و خنجر نمىآورم. واقعاً هم نمىآورد؛ بنده دهها منبر از او ديده بودم. حادثه را آنچنان هنرمندانه تصوير ميكرد كه مجلس را منقلب ميساخت؛ بدون اينكه بگويد «كشتند»، بدون اينكه بگويد «تير زدند»، بدون اينكه بگويد «شمشير چنين زدند» يا «خنجر چنين زدند»؛ اينها را نميگفت. ميتوان با شيوههاى هنرمندانه، روضهخوانىِ خوب كرد و گرياند.
البته اين را هم به شما عرض بكنم؛ اينكه آقايان مداحها، و سابقها روضهخوانها - كه ما حالا كمتر توفيق پيدا ميكنيم ببينيم، اما در مواردى از افاضات مداحها مستفيض ميشويم - اصرار ميكنند كه بلند گريه كنيد، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گريه كنيد. وقتى ميخواهند سينه بزنند، اصرار بر اينكه «صدا، صداى اين جمعيت نيست»؛ يا وقتى مردم ميخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر اينكه «صلوات، صلوات اين جمعيت نيست»! شما بخواهيد مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به اين شيوهها، اصل نيست؛ كارى كنيد كه دلهاى مستمع را در اختيار بگيريد. دل مستمع وقتى در اختيار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گريه كند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه كرد، باز مقصود حاصل است.
بنابراين حاصل عرض امروز ما اين شد كه كار مداحى كار بزرگى است، كار مهمى است، حرفهى بسيار اثرگذارى است؛ ميتواند مصداق درشت و برجستهاى باشد از مجاهدت فىسبيلاللَّه. اينكه ميگوئيد ما حاضريم در ميدان حضور داشته باشيم، اين براى هر كسى يك جور حضور است: يك روز انسان توى ميدان جنگ ظاهرى است، يك وقت انسان در ميدان پيكار با دشمنانى است كه در جنگهاى فرهنگى و جنگهاى نرم وارد مبارزه شدهاند؛ اين يك جور ديگر پيكار است؛ اقتضاى خودش را دارد. در كار شما مداحان، در ميدان بودن و مجاهدت كردن، يعنى ارائهى سخن اثرگذار و بيان هدايتگر براى دلها؛ البته با شيوههاى هنرمندانه. حالا شيوهى هنرمندانه هم كه عرض ميكنيم، خوب، صداى خوش كه الحمدللَّه همهتان داريد؛ آهنگهاى متعارفى هم هست. البته بعضى از آهنگهائى هم كه انسان گوشه و كنار ميشنفد يا به گوش انسان ميرسد، آهنگهاى مناسبى نيست؛ حالا گيرم كه چهار نفر را هم جذب كند. نه، آهنگ بايد سنگين، متين و متناسب با محتوائى باشد كه شما داريد عرضه ميكنيد؛ خداى نكرده به سمت آهنگهاى حرام و آهنگهائى كه گناه است، سوق پيدا نكند. اين هم خيلى نكتهى اساسى و مهمى است. هر شعرى، هر تصنيفى، هر ترانه و آهنگى كه خوانده شد، قابل تقليد نيست. چيزهائى هست كه خودش فى نفسه حرام است؛ اگر چنانچه وارد عرصهى مداحى و بيان حقيقت و بيان خدا و پيغمبر شد، آن وقت حرمتش دو برابر خواهد شد. بنابراين آهنگ هنرمندانه و خوب و متناسب و شعر خوب و صداى خوش و شايد از همه بالاتر دل پاك و مطهر و بااخلاص مداح محترم، لازم و مهم است.
اميدواريم كه خداوند متعال به بركت زهراى مرضيه (سلام اللَّه عليها) همهى شماها را موفق و مؤيد بدارد و اين زحمات را از شما قبول كند. پروردگارا ! به محمد و آل محمد بركات زهراى مرضيه را در كشور ما، جامعهى ما و دلهاى ما مستدام بدار. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت از اين خاندان جدا مكن. پروردگارا ! ما را مشمول دعاى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) قرار بده. پروردگارا ! ما را در دنيا و آخرت با اين بزرگواران محشور بفرما. پروردگارا ! شهداى عزيز ما و امام بزرگوار ما را با فاطمهى زهرا (سلام اللَّه عليها) و ائمهى اهل بيت محشور بفرما.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) شورى: 23