پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات مقام معظم رهبرى در ديدار اعضاى برگزار كننده «كنگره حج»

بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم

خيلى خوش آمديد برادران و خواهران عزيز و مسؤول در اين امر عظيم و اين تكليف الهى بزرگ. همه ما بايد خداوند متعال را شاكر باشيم كه بحمداللَّه اين توفيق را بار ديگر به ملت ما ارزانى فرمود كه بتوانند در موسم عظيم حج و در محشر بزرگ مسلمين عالم، در جايگاه مناسب خود قرار گيرند و قيام و دعوت به حق كنند و قولاً و عملاً، راه را براى مسلمانان عالم، روشن و واضح كنند. اين، توفيق بزرگى است كه انقلاب به ما ارزانى داشت. رهبرىِ آن انسان بزرگ زمان ما و آن بقيّه اولياى خدا و قدرت معنوى او و عنايات الهى و توجّهات ولىّ عصر ارواحنافداه، اين توفيق را به ملت ايران بخشيد و بحمداللَّه دوباره از سال گذشته، اين توفيق به ملت ايران داده شد.

در باب موضوع حج، مطالب زيادى در طول سالهاى پس از پيروزى انقلاب از زبان امام بزرگوار رضوان اللَّه تعالى عليه و ديگر صاحبان معرفت شنيده و خوانده ايم. لكن حقيقت اين است كه حج، از آنچه كه گفته ايم و شنيده ايم، باز هم بزرگتر است و ابعاد مختلف اين تكليف و واجب الهى، چنان است كه اگر سالها درباره آن فكر و عمل كنيم و بياموزيم و به ديگران ياد بدهيم، باز هم بعيد است كه توانسته باشيم همه خصوصيات اين واجب بزرگ را كشف و بيان كنيم. ما به قدر توان و ظرفيّت خودمان چيزى مى فهميم و چيزى مى گوييم و چيزى عمل مى كنيم.

دو نكته اساسى در حج هست كه يكى مربوط به شخص هر زائر و هر حاجى است و يكى هم مربوط به مجموعه مسلمين و سياست دنياى اسلام و جهتگيرى امّت اسلامى است. نكته اول، از اين جهت حائز اهميت است كه اگر آن نباشد، كار دومى هم چندان درست انجام نخواهد گرفت. كار سياسى و فرياد سياسى، در دنيا زياد است. آن فريادى كه در دلها اثر مى كند؛ جوامع را عوض مى كند؛ دشمن را حقيقتاً مى ترساند و راه را واقعاً روشن مى كند، فريادى است كه از روى ايمان و از دلِ با تقوا و از انسان عاملِ صالح ناشى شده باشد؛ همان طور كه در انقلاب اسلامى ايران مشاهده شد. پس، خودسازى، مقدّمه و شرط اساسى براى ديگرسازى و جهان سازى و ايجاد تحوّل و پيمودن راههاى دشوار است. لذاست كه در آيات كريمه حج، از ذكراللَّه و استغفار و بازگشت به خدا، مكرّر سخن رفته است.

حج، يك هجرت است. هجرت از خود ماست؛ هجرت از منيّت ماست؛ هجرت از آن زندانى است كه ما را احاطه كرده و گوهر يكدانه بى نظير انسانى را در وجود ما مخفى و پنهان نگه داشته است. حج، هجرت از خودپرستيهايى است كه از هوا و هوس ناشى مى شود؛ هجرت از خودخواهيهايى است كه ما را از خدا دور مى كند؛ هجرت از طبقه بندى ها و مرزبنديهايى ست كه زندگى انسانها را از هم جدا مى كند و فقير و غنى، شريف و وضيع ، بزرگ و كوچك - بر طبق معيارهاى عاميانه مردمى - را به هم نزديك مى كند و در كنار هم قرار مى دهد و وجه مشترك همه انسانها، يعنى عبوديّت را در همه زنده مى كند.

اصل، اين است. ما، در حج بايد سعى كنيم عبوديّت را در خودمان تقويت كنيم. هجرت الى اللَّه كنيم. حج را قبول و مقبول درگاه پروردگار قرار دهيم. چگونه ممكن است حجّ ما مقبول باشد؟ وقتى كه اين حج، ما را به خدا نزديك كند. در روايتى نقل شده است كه «اگر مى خواهيد بدانيد آيا حجّ شما قبول شده است يا نه، ببينيد گناهانى را كه مرتكب مى شديد، بعد از حج كنار گذاشتيد يا نه؟ اگر ديديد توفيق اين را پيدا كرديد كه گناهان را كنار بگذاريد، كشف كنيد كه خداى متعال، حج را از شما قبول كرده است و به خدا نزديك شده ايد.» معيار، اينهاست: از گناه خارج شدن؛ به خدا نزديك شدن؛ از خودخواهيها و خودپرستيها دور شدن؛ مثل قطره اى در درياى فضل و رحمت الهى خود را غرق كردن. و اين، اساسى ترين كارهاست. «عليكم القسكم»؛ خودتان را دريابيد. چيزى كه جاى ايثار ندارد، اين است. آن جا كه هر كس در درجه اوّل بايد به فكر خودش باشد، اين جاست! نزديك شدن به خدا؛ توجّه پيدا كردن به خدا؛ باور كردن رحمت و فضل خدا؛ به زبان صادقانه با خدا سخن گفتن؛ كنار گذاشتن دنيا و زخارف دنيا و ماديّات و ارزشهايى كه اطراف ما مثل پيله كرم ابريشم مى تند تا آن نفس ملكوتى را از بين ببرد و خفه كند. اصل، اينهاست. وقتى كه انسان با دلى پاك و روحى طائب با خداى متعال روبه رو شد؛ آن مراسم عظيم را انجام داد؛ حقيقتاً به خدا بازگشت؛ حقيقتاً به خدا هجرت كرد؛ حقيقتاً در مقابل پروردگار عالم تضرّع كرد، آن وقت ابواب بركات هم باز مى شود.

من اعتقاد راسخ دارم، يكى از مهمترين عواملى كه موجب شد اين انقلاب پيروز شود و بايستد و مقاومت كند و سختيها را پشت سر بگذارد و دشمن را ناكام سازد، اين بود كه محور اين انقلاب، يعنى آن مرد الهى،آن انسان مؤمن و تقىّ زكىّ واقعى، با خدا در ارتباط روزافزون بود. چنين نبود كه از روز اوّلِ انقلاب تا روز رحلت، امام در ارتباط با خدا يك طور مشى كرده باشد. خير؛ او هر روز در هر برهه اى از برهه هاى حيات، از برهه قبل بهتر بود؛ با كيفيّت تر بود و در آن، به خدا نزديكتر بود. اين را انسان به خوبى احساس مى كرد و اينها واقعيتهايى است.

چرا مى بينيم در گوشه و كنار دنيا، اين همه سرمايه گذاريهاى مردمى، گاهى به هدر مى رود و حضور قوى مردمى نتيجه مطلوب نمى دهد؟! چرا مى بينيم در مقابل نهيب قدرتهاى بزرگ، گروهها و افراد، دل و زهره ايستادن پيدا نمى كنند؟ چرا مى بينيم هيبت مستكبرين، جاى هيبت خدا را در دلها مى گيرد؟! چرا به جاى اين كه از خدا بترسند، از دشمنان خدا مى ترسند و عقب مى نشينند و مغلوب مى شوند و سرمايه گذاريها را بر باد مى دهند و خونها ضايع مى شود؟! براى اين كه معنويت كم است. آن جا كه معنويت هست، ارتباط با خدا هست، اتّصال هست، نسبت به فضل الهى باور هست، در مقابل خدا تسليم هست، در پيشگاه پروردگار خضوع و تضرّع هست. در آن جا ديگر ضعف و ترسى وجود ندارد. «الا ان اولياءاللَّه لاخوف عليهم و لا هم يحزنون»؛ تأسفى هم وجود ندارد. وقتى ما براى خدا كار(يونس:62)

كنيم، اگر به حسب ظاهر پيشرفت كرديم، خشنوديم. اگر پيشرفت هم نكرديم، باز هم خشنوديم. چون براى خدا كار كرده ايم. چون وظيفه مان را انجام داده ايم. چون اداى تكليف كرده ايم. ديديد امام بزرگوار در تمام اين مدّت و در قضاياى مختلف، هرگز متأسف نبود؛ هرگز نااميد نبود و هرگز احساس پشيمانى نداشت! چون تكليف برايش روشن بود و آن را فهميده بود و برطبق آن عمل كرده بود. هر كس طبق تكليف عمل كند، خوشحال و سرافراز است؛ بدون تأسف و اندوه است. ما بايد خودمان را علاج كنيم. بايد متحوّل بشويم. بايد به سمت حيات معنوى اولياى خدا حركت كنيم. اين، علاج همه دردهادر دنيا و براى همه است. حج، يك فرصت بسيار خوب است كه انسان بتواند از دنيا و زخارف دنيا و وابستگيها و طبقه بنديها و خطكشيها و همه آن چيزهايى كه او را از معنا دور مى كند و به ماديّت و خودپرستى نزديك مى كند، جدا شود؛ دور شود، و به خدا نزديك شود. اين، يك فرصت است. نه اين كه همه اين كار را مى كنند. نه اين كه همه اين توفيق را براى خودشان فراهم مى كنند يا از آن استفاده مى كنند. ولى بايد سعى كنيم. اين، اصل قضيه است. «و يذكروا اسم اللَّه فى ايام معلومات»؛ اسم و ياد خدا را همواره بايد در نظر داشته باشيم. از شروع ( حج: P 28}

حركت از وطن تا رسيدن به خانه خدا، تا شروع مناسك، تا اثناى آن روزهاى حسّاس و تا پايان كار، دائماً يك چيز به ياد حاجى و زائر خانه خدا بايد باشد و آن اين كه رضاى الهى را كسب كند؛ از گناهان توبه كند؛ از آنچه او را از خدا دور مى كند، رو بگرداند و به خدا رو بياورد. اگر به خدا رو كرديم، خدا راه را باز مى كند. «و ان الرّاحل اليك قريب المسافه.» يك قدم به سمت خدا برداشتن، دلِ انسان را روشن مى كند؛ به انسان فتوح مى بخشد؛ زنگارها را از جلو بصيرت انسان مى زدايد و قدم بعدى و ادامه راه را براى انسان راحت تر مى كند. اين، همان موضوع اساسى در جنبه فردى اين مسأله است. هيچ چيز جاى اين را نخواهد گرفت.

نكته دوم در باب مسأله اى است كه به امّت اسلام مربوط است. حج جاى تزاور است: تشاور، تزاور، تعاهد. مسلمانان بايد يكديگر را باز بيابند. نه فقط اجسام يكديگر را، بلكه دلها و فكرهاى يكديگر را. ملتهاى گوناگون بايد شكل امّت اسلامى را در آن جا پيدا كنند؛ احساس وحدت كنند؛ مشكلات بين خودشان را برطرف سازند؛ از مشكلات هم مطلع شوند و مسائل اساسى امّت اسلامى را جستجو كنند. اين، آن هدف بسيار مهم حج است.

براى امّت اسلام، منفعتى بالاتر از اين نيست. اگر حُجّاج بتوانند در اين مراسم يا در هر مراسمى در اكناف عالم، ميلياردها تومان پول پيدا كنند، ارزش اين را ندارد كه بتوانند در حج يك گره از گره هاى عمده دنياى اسلام و امّت اسلامى را باز كنند. امروز گره چيست؟ امروز گره اساسى در زندگى مسلمانان، تسلّط استكبار جهانى است. برائتى كه شما اعلام مى كنيد، براى اين است. يك روز برائت از مشركينى بود كه لات و منات و هبل و عزّى را مى پرستيدند؛ اما امروز برائت از سردمداران كفر جهانى و استكبار جهانى است. امروز مظهر شرك و كفر، اينها هستند. آن روز اگر برائت از شيطانهايى بود كه به شكل بتهاى بى جان يا بتهاى جاندارِ كم ارزش و كوچك ظاهر مى شدند، امروز برائت از شيطان بزرگ است؛ برائت از امريكاست؛ برائت از قدرت و هيمنه شيطانى است؛ برائت از آن بلايى است كه بر همه مسلمين عالم و بر غير مسلمين از ملتهاى مظلوم و مستضعف نازل شده است؛ يعنى قدرت استكبارى عالم. اين، مهمترين كارى است كه يك ملت، بخصوص يك ملت مسلمان - اگر بخواهد علاج و چاره جويى كند - بايد انجام دهد و مدّ نظر داشته باشد.

برائت، حقيقتاً از اركان حجّ است. بالاتر از اركان حجّ است؛ روح حجّ است؛ معنا و هدف و جهت حجّ است. خطاست اگر كسى خيال كند كه مى شود هر يك از اركان و اعمال حج را با روح حج و جهت كلّى آن مقايسه كرد. برائت، اين است. امروز شما به صحنه عالم نگاه كنيد و ببينيد در دنيا چه خبر است! البته قوام تخت قدرت مشؤوم استكبارى، فقط به امريكا و رژيم امريكا نيست؛ اما مهمترين پايه آن، امروز رژيم امريكاست. ملتها اسير اين رژيمند. ملتها گرفتار اين سياستهايند. ببينيد امروز با مسلمين عالم چه مى كنند! اگر در هر نقطه از جهان، حركت و تپش نبضى از اسلام يا از مسلمين باشد - حتى بدون جهتگيريهاى مترقّى اسلامى - با آن مقابله مى كنند؛ با آن روبه رو هستند و با آن به دشمنى مى پردازند. مسائل فلسطين اشغالى را ببينيد! قريب چهل وچهار، چهل و پنج سال است كه سرزمين فلسطين را با اين سركوب وحشيانه، از مسلمين غصب كرده اند. با اين همه حركات ضدّ بشرى كه از سوى رژيم غاصب صهيونيستى انجام مى گيرد، با اين همه گناهان و خلافهاى بَيّن كه هر انسانى را دچار انزجار مى كند، امريكا از پشتيبانى خود از اين رژيم دست برنمى دارد. روزبه روز پشتيبانى خودش را از آن بيشتر مى كند. اين، به چه معناست؟! كدام تضييع حقوق انسان، از اين بالاتر است!؟ آن وقت، امريكاييها ادّعاى طرفدارى از حقوق بشر مى كنند؛ در باره حقوق بشر سخنرانى مى كنند؛ حرف مى زنند؛ سياستگذارى مى كنند و موضعشان را نسبت به رژيمها معيّن مى كنند. فلان رژيم در ليست سياه آنهاست، چون به قول آنها «مراعات حقوق بشر را نمى كند!» فلان رژيم امروز از ليست سياه خارج شد! فلان رژيم امروز وارد ليست سياه شد! اينها، دنيايى را بازى مى دهند. افكار عمومى عالم را با اين ملعبه به تمسخر مى گيرند و بشريت را استهزا مى كنند. براى انسانها بلايى از اين بالاتر!؟ درباره جمهورى اسلامى حرف مى زنند و گاهى در خلال حرفهايشان مى گويند كه شرط رابطه ما با جمهورى اسلامى اين است كه حقوق بشر را رعايت كند! خيلى فرق است بين آن حرفى كه ما مى زنيم و آن حرفى كه امريكاييها مى زنند! ما مى گوييم آن كسى كه بايد براى روابط شرط معيّن كند، شما نيستيد. ملت ايران با شما دشمن است. از شما به سبب گناهان بزرگى كه بر دوش رژيمتان است، متنفّر است. حالا مى گويند كه «اگر چنين شود و چنان شود، ما رابطه برقرار مى كنيم!» ما رابطه برقرار نمى كنيم! ما تا وقتى كه شما اين همه در دنيا ظلم مى كنيد؛ تا وقتى كه از رژيم غاصب اسرائيل حمايت مى كنيد؛ تا وقتى رژيمهاى فاسد را در دنيا پشتيبانى مى كنيد؛ تا وقتى با رژيمهاى طرفدار مردم و طرفدار استقلال، دشمنى مى كنيد، حاضر نيستيم به طرف شما نگاه كنيم. اين شما نيستيد كه شرط معيّن مى كنيد!

مى گويند «ما طرفدار حقوق بشريم»! ما مى گوييم: اصلاً شما حقوق بشر را قبول نداريد. شما معتقد به حقوق بشر نيستيد. شما معتقد به حقوق كمپانيها و سرمايه داران بزرگ آمريكايى هستيد. شما معتقد به منافع نامشروع رژيم امريكا در سراسر دنيا هستيد. شما به حقوق بشر كار نداريد! آن ديروزتان، اين امروزتان! اين قضاياى داخل امريكا و مسأله سياهان! دهها ميليون، شايد پنجاه ميليون يا بيشتر - الان درست در ذهنم نيست - از سياهان امريكا از حقوق انسانى محرومند. در داخل شهرهاى امريكا و در زير سايه حكومتى كه خود را پرچمدار حقوق بشر مى داند و انسانهاى عاقل و هوشمند دنيا را به لبخند تمسخر وادار مى كند، اين هزاران انسانى كه در سى و چند شهر امريكا در همين روزها سربلند كردند و خشم خود را ابراز كردند، به چه كسى اعتراض داشتند جز به شما؟! به سبب تضييع حقوقشان از كه شكايت داشتند؟! شما شهروندان خودتان را فقط به اين جرم كه پوستشان سياه است، زير پاهايتان لگدمال مى كنيد، آن وقت دم از حقوق بشر مى زنيد؟! شما سالهاى متمادى در مناطق گوناگون عالم، انسانهاى مظلوم را ذبح كرديد. در ويتنام چه كرديد؟ چندصد هزار از نيروهاى آمريكايى براى دفاع از يكى از فاسدترين رژيمها به ويتنام رفتند! رژيم آن روز ويتنام جنوبى، طرفدار حقوق بشر بود يا يكى از فاسدترين رژيمها بود؟! لشكركشى كردند و به آن جا رفتند. نه فقط مسلّحين مقابل خودشان، بلكه زن و بچه ها را كشتند. چقدر از بچه ها را نابود كردند! چقدر از زنها را نابود كردند! چقدر كشاورزان مزارع را از بين بردند و كشتند و گروههايى را در زير خروارها خاك مدفون كردند! اينها حقوق بشر است؟! در همين ايران، سالهاى متمادى از رژيم ظالم، فاجر و خشن پهلوى حمايت كردند. شاه، طرفدار حقوق بشر بود كه با همه امكانات از او حمايت مى كرديد؟! از همين صدّام حسين كه امروز و از مدّتها بيش تا امروز، صفحات مجلّات و تبليغات امريكايى پر است از بيان خشونتهاى او، چقدر حمايت كردند ؟! به او كمك كردند، به او فناورى دادند، پول دادند، مواد غذايى دادند و در مقابل جنايات بزرگ او، دم نزدند! جلو چشم مردم همه دنيا، شهر حلبچه بمباران شيميايى شد. زن و مرد و كوچك و بزرگ، در يك لحظه، با بمباران شيميايى و باران زهرى كه بر سر آنها فرو ريخت، در ميان كوچه ها و خانه ها افتادند و از بين رفتند؛ امّا اينها، دم نزدند. اينها حقوق بشر بود؟! كدام آدم عاقلى در دنيا به اين پرچم حقوق بشرى كه اينها بلند كرده اند باور دارد!؟ چقدر ساده لوحند دولتهايى كه با اين شعارها، از حرف خودشان عقب نشينى مى كنند و مواضعشان را از دست مى دهند! چرا؟ چون تبليغات امريكايى اين طور مى گويد! غلط مى كند اين طور مى گويد! اينها خودشان بزرگترين مجرمين دنيايند. اينها روسياهترين سردمداران سياسى عالمند. اينها چه حقى دارند نسبت به اين و آن حرف بزنند؟ حربه اى براى كوبيدن هر دولت و هر حكومتى كه آن را قبول نداشته باشند - حالا يا حق، يا باطل - ساخته اند.

ملت اسلام بايد اينها را بداند. ملتها بايد در اين زمينه تصميم گيرى كنند. ملتها بايد در مقابل اين زورگوييها بايستند. دولتها ايستادگى نمى كنند. دولتها نمى توانند ايستادگى كنند. متأسفانه بسيارى از دولتها در دنيا، به خاطر انقطاع از مردم، قدرت ايستادگى ندارند. آن كه بايد بايستد؛ آن كه اگر ايستاد هيچ قدرتى نمى تواند با او پنجه در پنجه بيندازد، ملتها هستند. ملتها بايد بايستند. ملتها اين چيزها را در كجا بايد بفهمند جز در حج!؟ پيام برائت، يعنى اين. پيام برائت، يك حركت بزرگ اسلامى است. شركت در پيام برائت و در اعلام برائت، يك واجب قطعى و عينى است. هيچ كس نبايد از حضور در اين حركت عظيم انسانى، اسلامى، الهى و سياسى، سر باز بزند. اين، روح و معناى حجّ است. آن جنبه جهانى حج؛ آن چيزى كه مربوط به سرنوشت امّت اسلام است، اين است. حج براى اين است. اين كه گفتند «در يك روز معيّن و در روزهاى معيّن - فى ايام معلومات - در ساعات معيّن و حتّى در جايى معيّن در يك نقطه محدود، از تمام اقصى نقاط عالم جمع شوند»، براى چنين چيزى است. والّا مى گفتند «در ايام حج، هر كس در خانه و شهر خود، اجتماعى برقرار كند: ايرانيها در ايران، عراقيها در عراق، حجازيها در حجاز، هنديها در هند، چينيها در چين، اروپاييها در اروپا.» چرا گفتند «همه راه بيفتند»؟ يأتوك رجالا و على كل ضامر يأتين من كل فجّ عميق. چرا؟( حج:27)

«ليشهدوا منافع لهم.» آن منفعت، اين است. «منافع لهم» براى همه شان، براى مجموعشان و براى امّت اسلام. حج (حج: 28)

براى اين است. آن وقت بعضى آدمهاى ساده لوح، سؤال مى كنند كه «آقا! دليل برائت چيست؟» توقّع دارند كه در رساله عمليّه نوشته باشند «برائت»! همه حج، فرياد برائت است. همه احكام حج حاكى از وجود چنين جهتگيرى اى است. آن كس كه نمى فهمد، بايد ذهن و فهم خود را تصحيح كند. اين است معناى برائت.

من به برادران عزيز - چه شما مسؤولين محترم و چه آحاد حُجّاج ايرانى - توصيه مى كنم: سعى كنند اين پيام را، كه پيام عبوديّت خدا و كفر به طاغوت است، قولاً و عملاً نشان دهند. رفتار منظّم، رفتار صحيح، رفتار مسلمانانه، رفتار حاكى از عبوديّت خدا و رفتار همراه با نظم. اين طور نباشد كه در اعمال حج، بر اثر يك اختلاف فتواى كوچك و كم اهميت، برادران از هم جدا شوند و هر كس به گونه اى عمل كند. اين جا بايد همه چيز حاكى از وحدت و اتّحاد باشد. امام رضوان اللَّه عليه توصيه كردند، امر كردند، كه در نمازهاى جماعت شركت كنيد. بنده هم عرض مى كنم: در نمازهاى جماعت در مسجدالحرام، در مسجدالنّبى و نيز در مساجد ديگرى كه مقتضى است و متعلّق به برادران اهل آن مناطق است، شركت كنيد. وحدت را نشان دهيد. يكپارچگى را با عمل خودتان و با نظم و انضباط، بر محور همين دستگاهى كه امروز متصدّى است، ندا كنيد.

من لازم است از برادر عزيزمان جناب آقاى رى شهرى، به خاطر حُسن اداره اين امور و اين تشكيلات، و همچنين از همه شمادست اندركاران و همه برادرانى كه از ماهها پيش، بلكه از سال قبل، در ستاد و در دستگاههاى گوناگون مشغول انجام امور حج بوده اند و كمك و برنامه ريزى و سياستگذارى كردند، تشكّر كنم. از همه بايد تشكّر كنم.

عمل به اين برنامه ها و برنامه ريزيها، مستلزم آن است كه ملت ايران مظهر اين نظم و انضباط باشد. اميدواريم خداى متعال تفضّل كند و وجود مقدّس ولىّ عصر ارواحنافداه، لطف و عنايت خود را شامل حال شما فرمايد. ان شاءاللَّه از بركات وجود و حضور آن بزرگوار، در مراسم حج برخوردار باشيد و از معنويات آن ولىّ الهى بهره مند شويد. ان شاءاللَّه شما برادران و خواهران مسلمان - بخصوص برادران وخواهران ايرانى - با حجّ مقبول، با توجّه به خدا، با حضور قلب، با دلهاى رقيق شده و به خدا نزديك شده و دلهاى پاك شده و گناهان دور ريخته و ثواب و فضيلت كسب شده، از اين سفر پربركت برگرديد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.