پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

بيانات در ديدار با اعضاى فرهنگستان زبان و ادب فارسى

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

از اين ديدار و از اين جلسه خيلى خوشحالم و همان‌طور كه آقاى دكتر حبيبى فرمودند، ذوق ملاقات دانشوران و صاحب‌نظران و انسانهاى والارتبه‌ى فكرى - مثل شما حضار محترم(1) - هركسى را به شوق مى‌آورد كه در جلسات و در كار شماها شركت كند. من خيلى خوشحالم كه بحمداللَّه اين نهاد مقدس و بسيار لازم در جمهورى اسلامى پديد آمد. اگرچه ما از فرهنگستان در طول اين دهها سال گذشته، خاطره و تجربه‌ى خيلى شيرينى نداريم - آن‌طور كه انسان از زبان مطلعان و دست‌اندركاران آنها مى‌شنود و مى‌داند - ليكن اميدواريم كه اين بار فرهنگستان واقعاً يك كار اساسى و جدى و فعالى بكند و آن را پيش ببرد؛ اين‌طور هم اميد مى‌رود.

تركيب حضار، تركيب بسيار زيبا و خوبى است و من بعضى از حضار - مثل آقاى احمد آرام، آقاى محيط طباطبايى و ديگران - را از ديرباز مى‌شناسم و به آنها اخلاص دارم و خوشحالم كه حضور آنها را در اين مجموعه مى‌بينم. الحمدللَّه انسان مى‌بيند كه اين مجموعه، مجموعه‌يى از فكر و نظر و ذوق و سوز براى زبان فارسى است.

بايد اعتراف كنيم كه در كار زبان فارسى تقصير شده است. نه فقط در اين چند ساله‌ى اول پيروزى انقلاب كه هركسى به كارى مشغول بود، به اين مهم چندان پرداخته نشد، بلكه در گذشته نيز تقصيرهاى بزرگتر و بيشترى صورت گرفت و با اين‌كه در اين كشور ادبا و شعرا و فارسى‌دانان و فارسى‌گويانِ بزرگى بودند، اما در اين سنين متمادى، زبان فارسى آن رشدى را كه بايستى مى‌كرد و آن سعه‌يى را كه در دنيا بايد پيدا مى‌كرد، پيدا نكرد.

همان‌طور كه اشاره كرديد،(2) يك روز از چين تا روم و همين آسياى صغير، مرز زبان فارسى را تشكيل مى‌دادند. انسان مى‌بيند كه در دوران عثمانى، ديوان و مكاتبات آنها به زبان فارسى بوده است و شعرايى به زبان فارسى داشتند. بهترين شعراى بخشى از دوران عثمانى، شعراى فارسى‌گو هستند؛ وضع هند و شبه قاره‌ى هند هم كه معلوم است. بنابراين، نفوذ زبان فارسى بسيار بوده است.

هر زبانى كه سعه‌ى نفوذ آن زياد باشد، طبيعى است كه با خود فرهنگى را حمل مى‌كند. كارى كه امروز دولتهاى استعمارگر و سلطه‌طلب مى‌خواهند با خرجهاى زياد و با اعمال نفوذهاى فراوانى در دنيا انجام بدهند، زبان فارسى آن كار را با نفوذ طبيعىِ خودش كرده است.

نمى‌شود باور كرد كه نفوذ زبان فارسى به خاطر قدرت سياسى كشور فارسى‌زبان است. آن روزى كه زبان فارسى در هند زبان رسمى بود، پادشاهان مغولى هند و تيموريها، اگر از سلاطين صفويه - كه در ايران بودند - مقتدرتر نبودند، قدرت كمترى نداشتند. اورنگ زيب(3) از معاصر خودش در ايران به مراتب قوى‌تر بود؛ يعنى يك كشور بسيار ثروتمند در اختيارش بود؛ از لحاظ سياسى قوى بود و تقريباً بر تمام منطقه‌ى شرق آسيا نيز مسلط بود؛ اما زبان آن مردم، زبان فارسى بود. نمى‌شد گفت كه زبان فارسى را كه خود اين سلاطين و خانواده‌ها و ديوانها و زنان و رعيتشان با شوق و ذوق مى‌پذيرفتند، به خاطر اين مى‌پذيرفتند كه مثلاً كشور ايران و حكومت صفوى يا حكومت نادرى روى آنها نفوذ داشتند؛ نخير، مسأله‌ى نفوذ سياسى نيست؛ بايستى در چيز ديگرى جستجو كرد. هيچ وقت ايران در دولت عثمانى نفوذى نداشته، كه زبان فارسى را نفوذ سياسى ما به آن‌جا ببرد؛ خودشان دولت مقتدرى بودند؛ هميشه هم با كشور ايران در حال جنگ و درگيرى بودند. اتفاقاً دورانى كه زبان فارسى در تركيه نفوذ داشته، تقريباً همان دوران صفويه است كه در خود ايران زبان فارسى خيلى اوجى نداشته است. شعراى خوب ما در آن دوران فرار مى‌كردند و از ايران مى‌رفتند؛ اما ما مى‌بينيم كه در كشور عثمانىِ آن روز، زبان فارسى، زبان ديوانى و زبان شعرى و زبان علمى و ادبى است؛ پس ناشى از نفوذ سياسى نيست؛ يعنى نمى‌توان گمان كرد كه علت گسترش زبان فارسى، نفوذ سياسى دولت فارسى ايران است. علاوه بر اين، خيلى از سلاطين ايران اصلاً فارس نبودند. غزنويان و سلجوقيان شايد زبان فارسى را درست هم نمى‌فهميدند. خود صفويه و قاجاريه هيچكدام فارسى‌زبان نبودند؛ اينها با فارسى خيلى انس و خويشاوندى نداشتند.

بنابراين، علت نفوذ زبان فارسى در چيز ديگرى است؛ شايد يك مقدار در خود ذات اين زبان است؛ يعنى تركيب و شيوايى ويژه و آهنگى كه اين زبان دارد. من از بعضى كسانى كه در مجامع جهانى خيلى حضور پيدا مى‌كنند و نطقهاى مختلف را مى‌شنوند، شنيدم كه مى‌گفتند آهنگ زبان فارسى و نطقهاى فارسى، گيراتر از آهنگ زبانهاى ديگر است. ما هم گاهى مى‌بينيم كه بعضى از اشخاصى كه از كشورهاى متعدد به ايران مى‌آيند و در اين‌جا صحبت مى‌كنند، آن زيبايى و فراز و نشيب لطيف زبان فارسى در كلامشان احساس نمى‌شود. البته اينها را بايستى زبان‌شناسان بگويند؛ چيزى نيست كه با گوش بشود فهميد؛ لابد موازين و معيارهايى دارد كه اينها را زبان‌شناسان مى‌فهمند.

علت ديگر نفوذ زبان فارسى، آن بار معنايى است كه اين زبان با خودش حمل مى‌كند. زبان فارسى، فرهنگ غنى‌يى را با خودش مى‌برده است؛ اين فرهنگ امروز در اختيار ماست؛ عمدتاً هم فرهنگ اسلامى است؛ يعنى اسلام در اين منطقه‌ى شرق عالم، از شبه قاره گرفته تا چين و تا هر جاى ديگر كه رفته، با زبان فارسى رفته است. خيلى نزديك به نظر مى‌آيد كه يكى از عوامل گسترش زبان فارسى در دنيا - و لااقل در اين ناحيه - همراهى آن با دين و پيام دين و معارف دينى باشد؛ يعنى آن كسى كه اين دين و اين معارف را مى‌پذيرد، زبانى را هم كه حامل آن است، مى‌پذيرد. من ديده‌ام كه قوالها در هند در آن مقبره‌ى شاه ولى‌اللَّه(4) مى‌نشينند و اشعارى را به زبان فارسى هم مى‌خوانند. البته فارسى را هم خيلى بد مى‌خوانند؛ يعنى صدايشان خوب است، ليكن خواندنشان خيلى غلط دارد؛ درعين‌حال اشعار، همان اشعار عرفانى و معنوى فارسى است؛ كه يا از اشعار خود شاه ولى‌اللَّه و يا از اشعار ديگران مى‌خوانند. بنابراين، ما مى‌توانيم آن محتواى عرفانى و آن فرهنگ اسلامى را كه شكل لطيف و زيباى خودش را در ايران داشته، عامل گسترش زبان بدانيم.

امروز هم همين‌طور است؛ امروز هم حقيقتاً زبان فارسى در دنيا جاذبه‌ى جديدى پيدا كرده است. من كسانى را از كشورهاى عربى و غيرعربى ديده‌ام كه اينها زبان فارسى را از طريق راديوى جمهورى اسلامى ياد گرفته بودند. جاذبه‌ى سخنان امام و حقايق انقلاب و مفاهيم انقلابى، اينها را با زبان فارسى مأنوس كرده بود و اين زبان را مى‌فهميدند. هم در منطقه‌ى شرقى عربستان كه صداى ما به آن‌جا مى‌رسد، هم در پاكستان و بخصوص در هند، و هم در آفريقا ما اين را ديديم. من سال 59 هند بودم؛ در آن‌جا ديدم كه كسانى به خاطر سرودهاى انقلابى، زبان فارسى را مى‌فهمند؛ مطمئناً در جاهاى ديگر هم اين معنا وجود دارد. بنابراين، هر جا كه جاذبه‌ى اين فرهنگ و اين تفكر بتواند راهى باز كند و نفوذى بكند، زبان فارسى هم هست.

در چنين شرايطى، در كانون زبان فارسى، بايد به اين زبان رسيد. اين زبان خيلى سعه و ظرفيت دارد. البته در اين زمينه من حرف تازه‌يى براى حضار اين مجلس ندارم. به‌نظر من، زبان فارسى از جهتى يك زبان استثنايى است. زبان عربى با آن گسترش واژگانى كه دارد، خصوصيت زبان فارسى را ندارد و آن، تركيب‌پذيرى زبان فارسى است. مى‌شود با سليقه‌هاى خوب، از زبان فارسى، بى‌نهايت تركيبهاى خوب درست كرد. البته تركيبهاى غلط و بد هم مى‌شود درست كرد و امروز ما دچار اين بليه هستيم؛ يعنى هركس تركيبى درست مى‌كند! البته در سابق لغت درست مى‌كردند، كه دفع كردنش آسانتر بود.

من ديده بودم كه در مجامع اهل ادب و شعر مشهد - كه مردمان فاضل و با دركى آن‌جا بودند - اين لغتهاى دساتيرى(5) و جعلى و من‌درآوردى را مى‌شناختند؛ اصلاً از آهنگ لغت مى‌گفتند كه اين دساتيرى است؛ درست هم بود؛ تحقيق مى‌كردند، معلوم مى‌شد كه واقعاً همين‌طور است. درعين‌حال، ما تركيبهاى دساتيرى نداريم. الان تركيب، دست همه افتاده و همه تركيب درست مى‌كنند! عجيب اين است كه بعضى از اين طباع عوام، يك تركيب خوب را خيلى ديرتر و سخت‌تر مى‌پذيرند تا تركيب غلط را!

ما اين همه تكرار كرديم، در راديو و تلويزيون هم گفتيم كه نگوييد «لازم به ذكر است»؛ اما هر كارى مى‌كنيم، نمى‌شود! رسماً گفتيم، ابلاغ هم كردند، در سخنرانى هم گفتيم كه اين تركيب «لازم به ذكر است» را نگوييد؛ ولى باز مى‌گويند! يك روز در جلسه‌يى در صدا و سيما - كه شايد بعضى از آقايان هم بودند - من صحبتى كردم و گفتم كه اين‌قدر نگوييد «داريم»؛ اين تصوير فلانى را داريم، اين صداى فلانى را داريم، اين مذاكره را با هم داريم؛ اين يك گرته‌بردارى غلط از زبان بيگانه است؛ در فارسى چنين چيزى نداريم. مثلاً به جاى اين‌كه بگويد من با شما گفتگويى بكنم، مى‌گويد من با شما گفتگويى داشته باشم؛ مرتب اين فعل «داشتن» را به‌صورت كمكيهاى غير وارد و غير صحيح و غير اصيل در زبان فارسى استفاده مى‌كنند؛ هرچه هم مى‌گوييم، فايده‌يى ندارد! اين همان بليه‌ى بزرگ زبان فارسى در حال حاضر است. واقعاً ضابطه‌يى لازم است؛ جايى لازم است كه اين مشكلات زبان فارسى را تمام كند و نگذارد كه به اسم زبان، از مسيرها و جريانهاى غلط، گندابهايى وارد درياچه‌ى زبان فارسى شود و اين زبان را آلوده كند؛ واقعاً پالايش صحيحى وجود داشته باشد.

راديو و تلويزيون اگر مواظب زبان خودشان نباشند، دايم امواج فاسد پخش مى‌كنند. واقعاً انسان گاهى مى‌بيند كه برخى از واژه‌ها غلط تلفظ مى‌شود؛ مثلاً نام شهرى كه در الجزاير است، درست تلفظ نمى‌شود - البته اين هم بد است - اما گاهى هم هست كه شعر حافظ يا صائب را غلط مى‌خوانند؛ آدم مى‌خواهد يقه‌ى خودش را پاره كند! شعر به آن قشنگى را - بخصوص در تلويزيون - بد مى‌خوانند، غلط مى‌خوانند، زشت مى‌خوانند؛ اين در حالى است كه اين اشعار را به عنوان تفريح و رفع خستگى، ميان دو برنامه قرائت مى‌كنند! آخر چه اصرارى است آدم شعرى را كه بلد نيست بخواند، بخواند؟! متأسفانه اين اشكالات هست. اتفاقاً اگر فرهنگستان به اين قضيه بپردازد و نسبت به آن اهتمام بورزد، بسيار بسيار خوب و مفيد خواهد بود؛ ان‌شاءاللَّه طورى بشود كه اين موارد هم اصلاح گردد.

گفته مى‌شود كه «غلط مشهور» بهتر از «صحيح مهجور» است؛ البته اين در جاهايى درست است. در اين تركيباتى كه يك وقت عوامى آمده حرفى را زده، عوام ديگرى هم از او تقليد كرده و عوامهايى نيز آن را پى‌درپى گفته‌اند، واقعاً نمى‌شود اين را ملاك قرار داد و گفت چون معروف شده، ما اين را قبول داريم؛ بايد حذفش كرد؛ والّا زبان بكلى ضايع خواهد شد.

يك نكته‌ى ديگر، پيش بردن زبان است. ما الان در محيطهاى علمى، براى آن علومى كه از اروپا و از غرب وارد كشور ما شده است، به هزاران واژه‌ى نو احتياج داريم. اگر همچنان كه امروز هست، ما مرتب از واژه‌هاى بيگانه استفاده كنيم، در محيطهايى راه را بر زبان اصيل فارسى مى‌بنديم.

الان شما در ايران سوار هواپيما مى‌شويد و مى‌بينيد كسى كه در برج مراقبت هست و يك ايرانى است، با اين خلبان كه او نيز يك ايرانى است، حتماً انگليسى حرف مى‌زند! بنده گفتم در آن هواپيمايى كه من سوار مى‌شوم، اين كار ممنوع است! چرا فارسى حرف نمى‌زنند؟! آخر يك وقت هست كه شما با يك برج بيگانه - كه او مثلاً چينى است و شما فارس هستيد و زبان يكديگر را نمى‌دانيد - از زبان مشترك انگليسى استفاده مى‌كنيد؛ اما بنده مثلاً به مشهد كه مى‌روم، به چه مناسبت شما انگليسى حرف مى‌زنيد؟! علتش اين است كه واژه‌ها انگليسى است و اينها فقط بايد اين واژه‌ها را به يكديگر ربط بدهند؛ خودشان را ديگر دچار زحمت نمى‌كنند؛ همان ربط انگليسى را مى‌دهند! پس ما بايد واژه بگذاريم، تا زبان در محيطهايى، اين‌گونه منزوى نشود؛ كه متأسفانه منزوى شده است. در محيط بيمارستانها خيلى اوقات همين‌طور است؛ در جاهاى ديگر همين‌طور است؛ اينها جاهايى است كه ما ديده‌ايم. مثلاً مى‌گويند شما دوايتان را گرفتيد؟ ما دوا را نمى‌گيريم؛ ما دوا را مى‌خوريم يا مى‌نوشيم. يا فرضاً مى‌گويند شما حمام گرفتيد؟ ما حمام را نمى‌گيريم؛ چرا ما بايد حمام را بگيريم؟! ما به حمام مى‌رويم، يا استحمام مى‌كنيم. اين تركيبهاى غلطِ بيگانه‌ى از زبان فارسى را همين‌طور آوردند و سطوح بالا و مردمانِ با اسم و رسم و عالم هم اينها را به كار مى‌برند؛ مردم عوام هم خيال مى‌كنند كه بايد اين‌طورى حرف بزنند تا عالم باشند؛ غافل از اين‌كه نه، اين جهل است؛ اين‌كه علم نيست!

واژه‌سازى براى زبان و پيش بردن و ترقى دادن زبان، يك امر بسيار مهم است. به نظر من، هنر بزرگ كسانى مثل سعدى يا حافظ يا فردوسى اين است كه هفتصد سال پيش يا هزار سال پيش، طورى حرف زدند كه ما امروز وقتى كه آن سخنان را باز مى‌گوييم، اصلاً احساس غربت و وحشيگرى نمى‌كنيم؛ اصلاً زبان، زبان امروز است؛ يعنى حقيقتاً مى‌شود گفت كه هزار سال جلوتر از زمان خودشان حرف زدند. يقيناً مردم زمان سعدى، به رسايى و شيوايى «بوستان» حرف نمى‌زدند؛ نثر آن دوره‌ها در اختيار ماست و داريم مى‌بينيم. «بوستان» يا «گلستان»، اين‌طور سليس و روان و شيواست. امروز وقتى كه انسان شعر آن زمان را مى‌خواند، مثل اين است كه دو نفر دارند با زبان شيرين فارسىِ امروز با هم حرف مى‌زنند؛ همين‌طور است حافظ؛ همين‌طورند بعضى از شعراى برجسته و خوب سبك هندى. على‌اىّ‌حال، بايد زبان را پيش برد؛ يعنى همچنان‌كه آنها جلوتر از زمان خودشان حركت كردند، ما هم بايد حركت كنيم.

به‌هرحال، بنده شخصاً به‌عنوان يك آدم عاشق و شيفته‌ى زبان فارسى، به اين مجموعه‌ى شما خيلى اميد بسته‌ام؛ اميدوارم كه اين مجموعه ان‌شاءاللَّه بتواند كارهاى بزرگ و اساسى‌يى را در باب زبان فارسى انجام بدهد.

اين شعب و گروههايى كه براى كارهاى مختلف تشكيل شده‌اند و شما به آنها اشاره فرموديد،(6) به نظر مى‌رسد كه كارهاى همه‌ى آنها، كارهاى لازمى است. خوشبختانه در گوشه و كنار هم تلاشهاى فردى خيلى شده است؛ كه مى‌شود در اين مجموعه به يك جاى اساسى برسد.

در جمع شما خانم صفارزاده هم هستند كه بحمداللَّه رتبه‌ى شعرى بسيار والا و برجسته‌يى دارند؛ اين خيلى جاى خوشحالى است. البته بعضى از آقايان هم شعر را مى‌سرايند، اما تطفّلاً.(7) من نمى‌دانم كه در جمع شما، شاعرِ مختص به شعر و شاعر حرفه‌يى داريم يا نداريم - البته ما از شعرهاى آقاى دكتر حبيبى و آقاى دكتر حداد و آقاى محيط طباطبايى هم استفاده كرده‌ايم - ولى درعين‌حال نبايد كفه‌ى شعر را خيلى در اقليت قرار داد. خانم صفارزاده بحمداللَّه زبانشان، زبان بسيار خوبى است؛ يعنى سطح شعرشان واقعاً خيلى بالاست. اگر شما باز هم بتوانيد در آن جمع شعرايى كه باقى مانده‌اند، اين جهت «فارسى‌گويى» را غنى كنيد، خيلى بهتر است. مى‌دانيد كه شعرا هم مختلفند؛ بعضى واقعاً فارسى‌گو هستند، بعضى هم چندان فارسى‌گو نيستند و با فارسى خيلى انس ندارند. بنابراين، قريحه‌ى شعرى، هميشه ملازم با تسلط بر زبان نيست.

در خصوص نثر هم چند جمله‌يى عرض كنم. بعضى نثرها از لحاظ زيبايى و شيوايى، انصافاً از شعر كمتر نيستند؛ نثرهاى خيلى قوى‌يى هم وجود دارد. حدود سى، چهل سال قبل از اين، من خودم وارد باب ترجمه شدم و از يك نوشته‌ى جناب آقاى آرام استفاده كردم. آن چيزى كه بنده را تشويق كرد كه مشغول كار ترجمه بشوم و با ترجمه انس پيدا كنم، كار ايشان بود. در همان زمان، ايشان ظاهراً در بيروت متنى پيدا كرده بودند و آن را ترجمه كرده بودند؛ من به آن متن نگاه مى‌كردم، مى‌ديدم كه واقعاً نوشته‌ى ايشان خيلى قوى و متين و بدون حشو و كلام زايد است؛ كه انسان لذت مى‌بُرد. الان هم كه گاهى نوشته‌هاى ايشان را مى‌بينيم، همين‌طور است؛ البته بقيه‌ى آقايان هم همين‌طورند.

در آن زمان من مشكلى داشتم كه خدمت شما(8) آمدم؛ قاعدتاً يادتان نيست. بله، كتابى را ترجمه مى‌كردم، كلمه‌يى را نفهميدم؛ فكر كردم كه از چه كسى بپرسم. آن موقع اتفاقاً در تهران بودم؛ لذا به ياد ايشان افتادم. از دوستان تحقيق كردم كه ايشان كجايند؛ گفتند كه در مؤسسه‌ى فرانكلين هستند. به آن‌جا رفتم و ايشان را ديدم؛ ايشان هم خيلى جدى و عبوس و بى‌اعتناء بودند و من را خيلى محل هم نگذاشتند! ولى من حرفى نداشتم؛ رفته بودم كار داشتم و مى‌خواستم مشكلم برطرف شود. ايشان مشكل ما را برطرف كردند؛ تشكر كرديم و آمديم. پارسال ديدم كه آقاى آرام در تلويزيون مصاحبه كردند؛ از اين‌كه ايشان را باطراوت و بانشاط ديدم، حقيقتاً از ته دل خوشحال شدم كه بحمداللَّه ايشان سر پا هستند. خداوند ان‌شاءاللَّه به ايشان و به همه‌ى عناصر قديمىِ ارزشمند ما عمر طولانى بدهد، تا هرچه بيشتر از اينها در جامعه استفاده بشود.

ترجمه‌ى قرآن ايشان(9) هم واقعاً بسيار خوب است. تا قبل از اين ترجمه، من هيچ ترجمه‌يى را به خوبى ترجمه‌ى ايشان نديدم. البته بعد ترجمه‌هاى متعددى درآمده كه اگر آدم بخواهد قضاوت كند، بايستى يك خرده دقت و تأمل كند؛ اما مطمئناً تا قبل از ترجمه‌ى ايشان، تا آن‌جا كه من ديدم، ترجمه‌يى به اين خوبى انجام نگرفته بود؛ ترجمه‌ى بسيار خوب و متينى است. شما خدمت بزرگى هم كرديد. ترجمه‌ى قرآن واقعاً چيز بسيار مهم و باارزشى است.

اميدواريم كه خداوند به شما توفيق دهد و كمكتان كند كه اين بار سنگين را برداريد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
----------------------------------------------
1) آقايان: حبيبى (رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسى)، آرام، آيتى، پورجوادى، حداد عادل، خرمشاهى، خوانسارى، دانش‌پژوه، رواقى، سركاراتى، سميعى، صادقى، فرزام، محيط طباطبايى و خانم صفارزاده.
2) دكتر حبيبى
1118 - 1027 (3 ق
1176 - 1114 (4 ق
5) دساتير، نام كتابى است كه در قرن دهم هجرى - دوره‌ى اكبرشاه - توسط شخصى به نام آذر كيوان و پيروان او در هندوستان تأليف شد، كه لغات ساختگىِ بسيارى داشت.
6) آقاى دكتر حبيبى در گزارش خود به تشكيل هفت گروه در فرهنگستان زبان و ادب فارسى اشاره كرد: 1- گروه فرهنگ‌نويسى 2- گروه واژه‌گزينى 3- گروه دستور زبان و رسم‌الخط فارسى 4- گروه فرهنگ مصطلحات 5- گروه نشر متون 6- گروه نسخه‌هاى خطى 7- گروه بررسى وضع زبان فارسى در مؤسسه‌هاى آموزشىِ داخل و خارج از كشور. وى همچنين اشاره كرد كه بحث و گفتگو درباره‌ى تشكيل گروههاى ديگر ادامه دارد.
7) تطفّل: طفيل شدن
8) آقاى آرام
9) دكتر آيتى