بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
متقابلاً اين ميلاد مسعود و اين رحمت الهى و اين بارقهى فضل الهى در ميان بشر را - كه در مثل چنين روزى قدم به عرصهى عالم گذاشت - به شما فرزندان حقيقى سيّدالشهداء و پيروان عملى و معنوى آن بزرگوار، صميمانه تبريك عرض مىكنم.
يكى از بهترين نامگذاريها، همين نامگذارى «روز پاسدار» است. براى پاسدارانى كه از ساعت اول پيروزى انقلاب، چه آن وقتى كه هنوز اين لباس مقدس بر تنشان نبود، و چه آن وقتى كه با انتظام گرفتن مسائل انقلاب و شكل گرفتن نهادها، همين جوانان مخلص و صادق و فداكار وارد سلك پاسدارى شدند - چه در سپاه، چه در كميته - و جز فداكارى و دفاع از اسلام و انقلاب و امام، هيچ چيز برايشان مطرح نبود و در قبال اهداف الهى و انقلابى، جان براى آنها متاع ناقابلى به حساب مىآمد، هيچ چيز و هيچكس شايستهتر از اينها نيست كه اين روز مبارك را به آنها اختصاص بدهند. نام پاسدار را بر اين روز از اين جهت گذاشتند و امام بزرگوار هم با چشم حكمتبين، اين مطلب را تأييد فرمودند.
شما عزيزان راه پُرماجرايى را تا امروز پيمودهايد. سرگذشت پاسدارى در كشور ما، يك واقعيت شبيه به افسانه است. اگر همين حالا قطعههاى متفرقى از زندگى پاسداران فداكار را در كتابى جمع و به زبانهاى ديگر ترجمه كنند، كسانى كه در حال و هواى مسائل ايران و هشت سال جنگ تحميلى و حوادث كردستان و اين حجلههاى شهادت و خانوادههاى شهدا نبودهاند، چنانچه اين كتاب را بخوانند، به احتمال زياد از هر ده نفر، هشت، نُه نفر خواهند گفت كه اينها افسانه و مبالغه است؛ در حالى كه افسانه نيست؛ واقعيت است؛ اما اين واقعيت آنقدر برتر از سطح عادى زندگى مردم مادّى است كه براى بشرِ امروز به آسانى قابل باور نيست. اين، سرگذشت پاسدارى و سرگذشت پاسداران انقلاب و سرگذشت سپاه است.
نه اينكه ما بخواهيم غافلانه حكم واحدى نسبت به همه صادر كنيم؛ معلوم است كه چنين حكمى را صادر نمىكنيم؛ هيچكس نسبت به هيچ مجموعهيى نمىتواند اينطور حكمى صادر كند؛ تا اگر كسى در گوشهيى نقطهى ضعفى پيدا كرد، به رخ ما بكشد كه حالا ببينيد شما چه مىگفتيد؛ نه، قضيه اين نيست؛ قضيه اين است كه مجموعهى عظيمى از جوانان، از آنهايى كه همسنهاشان در اكناف عالم و تا چندى پيش در همين كشور، جز مسائل پيشپاافتادهى فردى و جسمانى و مادّى، چيزى را درك نمىكردند، آنچنان رفعت و اوجى پيدا كردهاند كه تمام مسائل حيات شخصى، براى آنها مسائل فرعى و تبعى به حساب مىآيد؛ اين شوخى نيست؛ اين معجزهى انقلاب بود. بسيج هم همينطور است. آحاد عظيم بسيج، در طول اين هشت سال، چيزى را در تاريخ ثبت كردند و گذاشتند كه جز در برهههاى استثنايى تاريخ گذشتهى بشريت، نظيرش را نمىشود پيدا كرد.
البته سپاه مجموعهى شكليافتهيى از اينگونه جوانان است. من همين حالا كه به چهرههاى نورانى شما - همين افراد معدودى كه مىشناسم - نگاه مىكنم و در اين چهرهها تأمل مىكنم، مىبينم كه يك مجسمهى فداكارى هستيد؛ همين كسانى كه دهها بار خود را تا مرز شهادت بردند و خدا آنها را برگرداند؛ از فرماندهان عالى گرفته، تا فرماندهان بىنام و نشان گردانها و گروهانها و تيپهاى سپاه و اينهايى كه كتاب كرامالكاتبين پُر از فهرست اسم اينهاست. اين، گذشتهى اين مجموعهى زيباى انقلابى است.
البته در طول سيزده سال گذشته امتحان عجيبى پشت سر گذاشته شد. همه در امتحان قرار گرفتند و كسانى كه از امتحان سربلند بيرون آمدند، بحمداللَّه بسيارند. نيروهاى مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - هركدام به نحوى در اين كورهى گداخته وارد شدند و با افتخاراتى بيرون آمدند. برادران پاسداران كميته هم در ميدانهاى دشوار جنگ و جبهه و پشت جبهه، امتحانهاى بسيار دشوار و فداكاريهاى شيوايى از خود نشان دادند.
آن نكتهيى كه به نظرم مىآيد عرض بكنم و شايد تذكرهيى براى خود بنده و شماها باشد، اين است كه خداى متعال نعمتهاى معنوى را هم مثل نعمتهاى مادّى، آسان و ارزان نمىدهد؛ و اگر بدهد، آن را آسان و ارزان براى ما حفظ نمىكند. همچنان كه همهى دستاوردهاى بشر به تبع تلاش و پيگيرى است، حفظ آنها هم به تبع تلاش و مجاهدت و فداكارى است. اگر مشاهده مىكنيد كه ملتهايى پيشرفتهاى علمى و تكنولوژيكى يا سيادت سياسى و اقتصادى پيدا كردهاند - ثروتمند شدهاند و عزتى پيدا كردهاند - هرچه هست، تابع تلاش است. اين يكى از اصول اسلامى است كه «من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد»؛(1) اين مربوط به كسانى است كه دنيا را مىخواهند. آن كسانى كه دنبال ارزشها هستند و دنياى ارزشى را كه همان آخرت است، و آخرت الهى را كه همان ثواب الهى است، مىخواهند، آنها هم همينطورند؛ «و من اراد الأخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا».(2) بعد مىفرمايد: «كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛(3) ما همه را كمك مىكنيم؛ اينها را و آنها را. هركس كه تلاش كرد، در همان راهى كه تلاش كرده است، خدا به او كمك مىكند. تلاش، معيار و ميزان براى به دست آوردن دستاوردهاست. حفظ دستاوردها هم همينطور است؛ يعنى بىتلاش نمىشود. تاريخ در مقابل ماست. قرآن - معلم بصيرتبخش بشريت - در مقابل ماست. در چند جاى قرآن خداوند به بنىاسرائيل مىفرمايد: «و انّى فضّلتكم على العالمين»؛(4) من شما را بر همهى عالمين فضيلت بخشيدم؛ اما همين بنىاسرائيل كارى كردند كه خداى متعال فرمود: «و ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة و بائو بغضب مناللَّه»!(5) خداوند قوم و خويشى با كسى ندارد؛ اين تلاش انسانهاست كه تعيين كنندهى سرنوشت آنهاست؛ لذا در سورهى جمعه مىبينيد كه دربارهى همين بنىاسرائيل مىفرمايد: «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها».(6) تورات را بر آنها حمل كردند؛ يعنى بر دل و جان و زندگى و ذهن آنها وارد كردند - پس اينها از تورات بهره بردند - اما «ثمّ لم يحملوها»؛ ليكن بعداً امتداداً اينها تورات را با خودشان برنداشتند و آن را از ذهن و دل و واقعِ زندگيشان خارج كردند. ظاهر تورات وجود داشت، اما باطن تورات ديگر نبود؛ آن وقت «كمثل الحمار يحمل اسفارا»!(7)
نعمتهاى معنوى بايد با تلاش به دست بيايد و پس از آنكه به دست آمد، بايد با تلاش حفظ بشود. من حالا از همهى نعمتهاى معنوى، به بخشى از آن و رشحهيى از جذوات(8) و انوار و برقهاى لامع الهى در دلهاى شما اشاره مىكنم، كه عبارت از آن حالى است كه شماها در جبههها يا در ايام جنگ داشتيد؛ اين يكى از نعمتهاى الهى است؛ انسان هميشه چنان حالى را پيدا نمىكند.
اينكه اگر شما فرماندهى لشكر بوديد، تا خط مقدم مىرفتيد؛ اگر فرماندهى تيپ يا گردان بوديد، مثل سرباز صفر و افراد عادى حركت مىكرديد؛ اگر جزو فرماندهان بالاتر بوديد، خود را در عقبههاى دوردست زندانى نمىكرديد و به ميدان خطر قدم مىگذاشتيد، ناشى از چه بود؟ ناشى از اين بود كه فكر مىكرديد اگر اين جان از شما گرفته شد، اين به معناى آن است كه يك مَركب و يك قالب مادّى از شما گرفته شده است؛ واقعاً چه غم. وقتى انسان مىداند كه مرگ عبارت از عروج به ملكوت الهى و پيوستن به ارواح اولياست، چه اهميت مىدهد كه كِى اين مرگ فرا برسد؟ مرگ براى او، عبور از يك مرحله است؛ «وقت مردن آمد و جَستن ز جو».(9) انسان حركتى از جوى مىكند؛ هرچه هست، در يك لحظه است؛ بعد نعيم بىبديل و بىمثال الهى است؛ شما اينگونه فكر مىكرديد. اگر كسى اينطور فكر نكند، آنگونه خود را عاشقانه در معرض كشته شدن قرار نمىدهد. شما شهادت را درست فهميديد، درست معنا كرديد و با آن عاشقانه برخورد نموديد؛ لذا شما شب حمله مىبينيد كه بچهها حالشان بهتر از شب قبل است! من بعضى از اين خاطرات يا وصيتنامهها را كه مىخواندم، مىديدم واقعاً منظر عظيم و عجيبى است. هرچه دورتر مىشويم، كأنه جلوهى اين حوادث و حقايق بيشتر مىشود. چه حالى! چه معنويتى! اين نيست، مگر آن عطرى كه ملائك و روحالامين الهى بر سر بندگان خالص مىپاشند و آنها را از خود بىخود مىكنند؛ والّا مگر مىشود انسان مادّى و بشر معمولى اينگونه مجذوب بشود؟
آن حالتى را كه عرفاى ما پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال رياضت مىكشيدند، عبادت مىكردند، به تنشان سختى مىدادند، از شهوات و اهواءشان صرفنظر مىكردند، براى اينكه به آن حالت برسند، اين جوانِ يكشبهى ما، اين ره پنجاهساله و صدساله را در طول مدت چند صباحِ جبهه و قبل از جبهه مىپيمود و به آن حالت مىرسيد! اين يك نعمت معنوى است؛ اين شوخى نيست؛ اين را به هر كسى نمىدهند. شما خيال نكنيد كه آن گريهها و آن توسلها و آن حالها آسان به كسى داده مىشود؛ نخير، كسانى زحمتها مىكشند، شايد به آن حالها برسند؛ اما خدا اين نعمت را در برههيى از زمان در اختيار شما گذاشت؛ اين نعمت بزرگى بود؛ اما هر نعمتى، سؤال و تكليفى دارد. شما حالا فهميدهايد كه اينچنين چيزى هست؛ فرق داريد با كسى كه نمىداند و نمىدانست و نخواهد دانست كه چنين حالتى هست؛ او قاصر است، اما شما اين مرحله را كشف كردهايد. اگر به آسانى از آن صرفنظر كرديد، اگر به چشم بىاعتنايى به آن نگاه كرديد، اگر زندگى پست مادّى را كه هميشه افراد بشر بر سر آن با هم منافسه(10) و كُشتى داشتهاند و سرشاخ مىشدهاند - چيز جديدى هم نيست - بر آنچنان چيز بديعى ترجيح داديد، آن وقت شما سقوط كردهايد؛ و نعوذباللَّه و نستجيرباللَّه! مراقب اين قضيه باشيد. فرق است بين كسى كه قرب الهى و لذت مناجات الهى را كشف نكرده بود و غافل بود و حالا هم غافل است، با آن كسى كه اين لذت را كشف كرده است. شما اين لذت را كشف كردهايد؛ بايد آن را حفظ كنيد؛ و مىشود آن را حفظ كرد.
كسى نگويد حالا كه اردوگاه و ميدانگاه و خط مقدم و قرارگاه تاكتيكى و غيرذلك نيست؛ نباشد. حضرت اميرالمؤمنين براى ما اسوه است. اين اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام) همان كسى است كه دعاى كميل را به كميلبنزياد ياد داد؛ در حالى كه در ميدان جنگ هم نبود. خود او و ياران او، همين دعاى كميل و همين مناجات شعبانيه را با اين همه حال مىخواندند؛ در حالى كه در ميدانهاى جنگ هم نبودند. ميدان جنگ، يك وسيله است؛ اين وسيله ما را زود مىرساند؛ اما حالا كه شما رسيديد و ديديد و كشف كرديد، بايد اين حالت را براى خودتان نگه داريد؛ اين معنويت را نبايد فراموش كنيد. هرچه هست، زير سايهى همين معنويت است؛ بدون اين معنويت، نمىشود يك قدم به صورت موفق برداشت.
در اين دنيايى كه شما تكالب(11) دشمنان و استعمارگران و سلطهگران و تصادمها را در سطح عالم مىبينيد، ملتى مىخواهد در ميان اين امواج طوفانى، تحت تأثير قرار نگيرد؛ ساييده نشود و بساياند و شكست بدهد و اين امواج را بخواباند؛ اين ملت بايد پولادين و مرصوص باشد. اين پولادين شدن و مرصوص شدن، جز در سايهى معنويت امكانپذير نيست؛ كمااينكه شما هم در جنگ هر وقت معنويتتان بيشتر بود، پيشرفتتان بيشتر بود؛ هر جايى كه ناكامى داشتيد، اگر برويد تحليل كنيد، خواهيد ديد كه معنويتهايتان كسرى داشته است. البته شما را نمىگويم؛ آن كسانى كه در اين معارك مشترك بودند؛ حالا ولو گروهى هم آن معنويتها در همهى احوال برايشان محفوظ باشد؛ اما بههرحال ارتباط مستقيم دارد. شما بايد اين حالات را نگه داريد.
من مايل بودم اين مطلب را به شما بگويم، اما مايلم كه اين سخن را در مراسم رسمى به شما عرض نكنم؛ اينها حرف دل است و مىدانم كه نفوس طيبه و زكيه، اين حرفها را خيلى خوب جذب مىكنند.
امروز وظيفهى سپاه پاسداران و نيروهاى انقلابى - در هر جا كه هستند؛ در سپاه، در ارتش، در نيروى انتظامى - خودسازى است. امروز ما وظيفهى خودسازى داريم. امروز اگر در ميدان ظاهرى هم جنگى نداريم و ما را در يك معركهى نظامى درگير نكردهاند، اما دنياى استكبارى در معارك بسيارى با ما پنجه در پنجه است.
امروز دنياى استكبارى به بشريت خيانت مىكند. امروز دارند مثل هميشه به بشريت دروغ مىگويند؛ دارند فريب مىدهند و تحميق مىكنند. امروز وقتى كه بر سر مشكلات بشريت بحث مىشود، استكبار و در رأس آنها سياستمداران امريكايى، سراغ چيزهايى مىروند كه بليهها و دردهاى درجهى دوم بشر است؛ براى اينكه دردهاى درجهى اول بشر را در سايه قرار بدهند و كسى متوجه آنها نشود! مىنشينند جلسه درست مىكنند، بحث مىكنند، براى اينكه مسألهى اتم و جنگ اتمى و محيط زيست را در دنيا بهاصطلاح حل كنند! امروز مگر مسائل اوّلى بشر اينهاست؟!
امروز براى بشريت، خطر اتم، يك خطر فورى و فوتى و نقد نيست؛ آن خطرى كه خطر اتم هم پشت سر و تابع آن است، خطر قدرت و زورگويى استكبارى است. از اوّلى كه بشر اتم را كشف كرده است تا امروز، چه كسى ملتها را از اين نيرو متضرر كرده است؟ هميشه هم همينطور خواهد بود. يا بمب اتم درست مىكنند؛ مثل آن كارى كه امريكاييها در پايان جنگ بينالملل دوم كردند و بلايى كه بر سر ژاپنيها در آوردند؛ يا مثل آن نشتى كه يكى از كارخانههاى اتمى شوروى(12) كرد و به خاطر آن عدهى زيادى كشته شدند و از بين رفتند. اگر ضايعهيى هم از اتم حاصل مىشود، به وسيلهى قدرت بىمهار ابرقدرتهاست. قدرت استكبارى امريكا را در دنيا محدود كنيد، خطر اتم به خودى خود محدود خواهد شد.
آنچه امروز براى ملتها حقيقتاً خطر محسوب مىشود، تسلط روزافزون امريكا بر ملتهاست. به چه حقى اينها اينقدر در امور ملتها دخالت مىكنند؟! قدرت استكبارى امريكا چه مجوزى دارد كه دربارهى كشورها حرف بزند، اظهارنظر كند و در امور داخليشان دخالت نمايد؟! اخيراً هم زمزمهى دخالت سازمان ملل را در انتخابات كشورهاى آزاد - كه اهل انتخابات هستند - بلند كردهاند.(13) اينها مىخواهند يك هيأت رئيسه براى دنيا درست كنند؛ اما بدانند كه ملتها هيأت رئيسهى دنيوى و سطح جهانى را قبول نخواهند كرد. رؤساى كشورهاى عضو شوراى امنيت دور هم نشستهاند و دربارهى دنيا دارند تصميم مىگيرند! به شما چه؟! اسمش سازمان ملل است، اسمش شوراى امنيت است؛ اما در واقع كشورهاى داراى حق وتو هستند كه مىخواهند در دنيا سرورى كنند؛ در واقع اين امريكاست كه مىخواهد اين كار را بكند! تا حالا هم دخالت كردهاند؛ حتّى دخالت نظامى كردهاند؛ وارد كشورها شدند، سرباز وارد كردند، نيروى نظامى وارد كردند؛ در خاورميانه اين كار را كردند، در امريكاى لاتين اين كار را كردند، در جاهاى مختلف دنيا اين كار را مىكنند و به ميل خودشان پايگاه تشكيل مىدهند؛ اينها خودسريهاى غيرقابل قبول در پيش هوشمندان عالم است. ممكن است چهار نفر سران مزدور و وابستهى كشورها قبول كنند، اما مگر ملتها قبول مىكنند؟ ممكن است ملتها نتوانند چيزى بگويند و عكسالعملى نشان بدهند؛ ليكن سران رژيم امريكا بدانند كه آن چاهى كه زير پايشان كنده شده است، با اين كارها روزبهروز آن را عميقتر مىكنند.
چه معنايى دارد كه ملتها براى امورشان، حتّى براى دمكراسى و انتخاباتشان، منتظر بنشينند كه از آن طرف دنيا نمايندگان چند دولت بيگانه بيايند و بر كار اينها نظارت كنند؟! با چه حجتى؟! فقط به حجت اينكه اينها زورشان بيشتر است؟! مگر منطق جنگل غير از اين است؟ بشريت دوران طولانى تمدن را طى كرده است كه به منطق جنگل برسد؛ آن هم به وسيلهى مدعيان حقوق انسان و مدعيان پيشرفت و مدعيان همهى چيزهاى خوب؛ كه متأسفانه از همهى اينها هم بيگانه هستند و فقط ادعايش را مىكنند؟! اين است بلاى بزرگ بشريت. شما كشورى داريد، دولتى داريد، كشور ثروتمندى هم هستيد؛ بسيار خوب، براى خودتان زندگى كنيد؛ به مردم دنيا چه كار داريد؟!
مادامى كه امريكا به عنوان يك ابرقدرت متجاوز در درون مرزهاى خود محصور نشود، بشريت روى آسايش نخواهد ديد. ملتهاى مسلمان بخصوص بايد بدانند كه مشكل اصلى آنها اين است. اينها بشدت مرعوب اسلامند. اينها نشانهى اسلام را ديدهاند، معنويت اسلام را ديدهاند، بُرندگى اسلام را ديدهاند، خستگىناپذيرى مسلمان واقعى را - كه شماها و اين ملت باشيد - ديدهاند؛ از اين مىترسند؛ مىخواهند اين تجربه در جاى ديگر تكرار نشود. البته مترصد هر فرصتى هستند كه اگر بتوانند، اين دستاورد عظيمى را هم كه اسلام امروز به ملت ايران ارزانى داشته است، بهگونهيى مخدوش و خراب كنند.
همه - بخصوص شما جوانان - با اين چشم به مسائل نگاه كنيد. شما پاسداران و شما نيروهاى انقلابى، با اين ديد به مسائل نگاه كنيد. مسائل جزيى، مسائل شخصى و مسائل مادّى، مسائل درجهى دو هستند. براى اهداف بزرگ، سختيهاى مشكلات مادّى را بايد تحمل كرد؛ اين آن راهى است كه وقتى ملتى بپيمايد، به اوج ترقى خواهد رسيد؛ و اين همان چيزى است كه اسلام را در صدر اول پيروز كرد. اسلامِ پيروزِ صدرِ اول، با اين چشم به مشكلات نگاه كرد و اهداف را با اين ديد نگريست كه توانست پيش برود.
اميدوارم انشاءاللَّه روح مقدس سيّدالشهداء (سلاماللَّه عليه) - كه سيّد آزادگان و سيّد مجاهدان و سيّد شهيدان و سرمشق و الگوى زندگى هر مسلمان آزاده است - و نيز ادعيهى زاكيهى ولىّعصر (ارواحنا لمقدمه الفداء) شامل حال شماها باشد و انشاءاللَّه با كارهاى شما عزيزان، قلب مقدس امام از شما راضى بشود و شما برادران - چه برادران روحانى، چه برادران پاسدار - مشتركاً آن راهى را طى كنيد و ادامه بدهيد كه همان را شروع كرديد؛ مطمئن باشيد كه انشاءاللَّه فضل و بركات الهى هم با شماست.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) اسراء: 18
2) اسراء: 19
3) اسراء: 20
4) بقره: 47 و 122
5) بقره: 61
6) جمعه: 5
7) جمعه: 5
8) جرقهها
9) مولانا
10) رقابت
11) جنگ و دشمنى با يكديگر
12) چرنوبيل. در 26 آوريل 1986 (6/2/1365) ابتدا يكى از چهار رآكتور نيروگاه اتمى چرنوبيل منفجر و در اثر آتشسوزى ناشى از اين انفجار، دومين رآكتور اين نيروگاه نيز منفجر شد. اين حادثه باعث پراكندهشدن مواد راديواكتيو در سراسر فضاى اوكراين و روسيهى سفيد و بخشهايى از اروپا شد.
13) در يازدهم اسفندماه سال 1370 جلسهى شوراى امنيت سازمان ملل متحد با حضور پنج عضو دايمى و به رياست جان ميجر - نخستوزير وقت انگليس و رئيس دورهيى شوراى امنيت - تشكيل شد. بر اساس مصوبهى اين جلسه، دبير كل سازمان ملل موظف شد تا سال آينده با بررسى پيشنهادها، گزارشى در مورد راههاى تقويت سازمان ملل براى حل معضلات منطقهيى و جهانى، نظارت بر رعايت موازين حقوق بشر و انتخابات ملى كشورها ارائه كند.
متقابلاً اين ميلاد مسعود و اين رحمت الهى و اين بارقهى فضل الهى در ميان بشر را - كه در مثل چنين روزى قدم به عرصهى عالم گذاشت - به شما فرزندان حقيقى سيّدالشهداء و پيروان عملى و معنوى آن بزرگوار، صميمانه تبريك عرض مىكنم.
يكى از بهترين نامگذاريها، همين نامگذارى «روز پاسدار» است. براى پاسدارانى كه از ساعت اول پيروزى انقلاب، چه آن وقتى كه هنوز اين لباس مقدس بر تنشان نبود، و چه آن وقتى كه با انتظام گرفتن مسائل انقلاب و شكل گرفتن نهادها، همين جوانان مخلص و صادق و فداكار وارد سلك پاسدارى شدند - چه در سپاه، چه در كميته - و جز فداكارى و دفاع از اسلام و انقلاب و امام، هيچ چيز برايشان مطرح نبود و در قبال اهداف الهى و انقلابى، جان براى آنها متاع ناقابلى به حساب مىآمد، هيچ چيز و هيچكس شايستهتر از اينها نيست كه اين روز مبارك را به آنها اختصاص بدهند. نام پاسدار را بر اين روز از اين جهت گذاشتند و امام بزرگوار هم با چشم حكمتبين، اين مطلب را تأييد فرمودند.
شما عزيزان راه پُرماجرايى را تا امروز پيمودهايد. سرگذشت پاسدارى در كشور ما، يك واقعيت شبيه به افسانه است. اگر همين حالا قطعههاى متفرقى از زندگى پاسداران فداكار را در كتابى جمع و به زبانهاى ديگر ترجمه كنند، كسانى كه در حال و هواى مسائل ايران و هشت سال جنگ تحميلى و حوادث كردستان و اين حجلههاى شهادت و خانوادههاى شهدا نبودهاند، چنانچه اين كتاب را بخوانند، به احتمال زياد از هر ده نفر، هشت، نُه نفر خواهند گفت كه اينها افسانه و مبالغه است؛ در حالى كه افسانه نيست؛ واقعيت است؛ اما اين واقعيت آنقدر برتر از سطح عادى زندگى مردم مادّى است كه براى بشرِ امروز به آسانى قابل باور نيست. اين، سرگذشت پاسدارى و سرگذشت پاسداران انقلاب و سرگذشت سپاه است.
نه اينكه ما بخواهيم غافلانه حكم واحدى نسبت به همه صادر كنيم؛ معلوم است كه چنين حكمى را صادر نمىكنيم؛ هيچكس نسبت به هيچ مجموعهيى نمىتواند اينطور حكمى صادر كند؛ تا اگر كسى در گوشهيى نقطهى ضعفى پيدا كرد، به رخ ما بكشد كه حالا ببينيد شما چه مىگفتيد؛ نه، قضيه اين نيست؛ قضيه اين است كه مجموعهى عظيمى از جوانان، از آنهايى كه همسنهاشان در اكناف عالم و تا چندى پيش در همين كشور، جز مسائل پيشپاافتادهى فردى و جسمانى و مادّى، چيزى را درك نمىكردند، آنچنان رفعت و اوجى پيدا كردهاند كه تمام مسائل حيات شخصى، براى آنها مسائل فرعى و تبعى به حساب مىآيد؛ اين شوخى نيست؛ اين معجزهى انقلاب بود. بسيج هم همينطور است. آحاد عظيم بسيج، در طول اين هشت سال، چيزى را در تاريخ ثبت كردند و گذاشتند كه جز در برهههاى استثنايى تاريخ گذشتهى بشريت، نظيرش را نمىشود پيدا كرد.
البته سپاه مجموعهى شكليافتهيى از اينگونه جوانان است. من همين حالا كه به چهرههاى نورانى شما - همين افراد معدودى كه مىشناسم - نگاه مىكنم و در اين چهرهها تأمل مىكنم، مىبينم كه يك مجسمهى فداكارى هستيد؛ همين كسانى كه دهها بار خود را تا مرز شهادت بردند و خدا آنها را برگرداند؛ از فرماندهان عالى گرفته، تا فرماندهان بىنام و نشان گردانها و گروهانها و تيپهاى سپاه و اينهايى كه كتاب كرامالكاتبين پُر از فهرست اسم اينهاست. اين، گذشتهى اين مجموعهى زيباى انقلابى است.
البته در طول سيزده سال گذشته امتحان عجيبى پشت سر گذاشته شد. همه در امتحان قرار گرفتند و كسانى كه از امتحان سربلند بيرون آمدند، بحمداللَّه بسيارند. نيروهاى مسلح ما - چه ارتش و چه سپاه - هركدام به نحوى در اين كورهى گداخته وارد شدند و با افتخاراتى بيرون آمدند. برادران پاسداران كميته هم در ميدانهاى دشوار جنگ و جبهه و پشت جبهه، امتحانهاى بسيار دشوار و فداكاريهاى شيوايى از خود نشان دادند.
آن نكتهيى كه به نظرم مىآيد عرض بكنم و شايد تذكرهيى براى خود بنده و شماها باشد، اين است كه خداى متعال نعمتهاى معنوى را هم مثل نعمتهاى مادّى، آسان و ارزان نمىدهد؛ و اگر بدهد، آن را آسان و ارزان براى ما حفظ نمىكند. همچنان كه همهى دستاوردهاى بشر به تبع تلاش و پيگيرى است، حفظ آنها هم به تبع تلاش و مجاهدت و فداكارى است. اگر مشاهده مىكنيد كه ملتهايى پيشرفتهاى علمى و تكنولوژيكى يا سيادت سياسى و اقتصادى پيدا كردهاند - ثروتمند شدهاند و عزتى پيدا كردهاند - هرچه هست، تابع تلاش است. اين يكى از اصول اسلامى است كه «من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد»؛(1) اين مربوط به كسانى است كه دنيا را مىخواهند. آن كسانى كه دنبال ارزشها هستند و دنياى ارزشى را كه همان آخرت است، و آخرت الهى را كه همان ثواب الهى است، مىخواهند، آنها هم همينطورند؛ «و من اراد الأخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن فاولئك كان سعيهم مشكورا».(2) بعد مىفرمايد: «كلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء»؛(3) ما همه را كمك مىكنيم؛ اينها را و آنها را. هركس كه تلاش كرد، در همان راهى كه تلاش كرده است، خدا به او كمك مىكند. تلاش، معيار و ميزان براى به دست آوردن دستاوردهاست. حفظ دستاوردها هم همينطور است؛ يعنى بىتلاش نمىشود. تاريخ در مقابل ماست. قرآن - معلم بصيرتبخش بشريت - در مقابل ماست. در چند جاى قرآن خداوند به بنىاسرائيل مىفرمايد: «و انّى فضّلتكم على العالمين»؛(4) من شما را بر همهى عالمين فضيلت بخشيدم؛ اما همين بنىاسرائيل كارى كردند كه خداى متعال فرمود: «و ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة و بائو بغضب مناللَّه»!(5) خداوند قوم و خويشى با كسى ندارد؛ اين تلاش انسانهاست كه تعيين كنندهى سرنوشت آنهاست؛ لذا در سورهى جمعه مىبينيد كه دربارهى همين بنىاسرائيل مىفرمايد: «مثل الّذين حمّلوا التّورية ثمّ لم يحملوها».(6) تورات را بر آنها حمل كردند؛ يعنى بر دل و جان و زندگى و ذهن آنها وارد كردند - پس اينها از تورات بهره بردند - اما «ثمّ لم يحملوها»؛ ليكن بعداً امتداداً اينها تورات را با خودشان برنداشتند و آن را از ذهن و دل و واقعِ زندگيشان خارج كردند. ظاهر تورات وجود داشت، اما باطن تورات ديگر نبود؛ آن وقت «كمثل الحمار يحمل اسفارا»!(7)
نعمتهاى معنوى بايد با تلاش به دست بيايد و پس از آنكه به دست آمد، بايد با تلاش حفظ بشود. من حالا از همهى نعمتهاى معنوى، به بخشى از آن و رشحهيى از جذوات(8) و انوار و برقهاى لامع الهى در دلهاى شما اشاره مىكنم، كه عبارت از آن حالى است كه شماها در جبههها يا در ايام جنگ داشتيد؛ اين يكى از نعمتهاى الهى است؛ انسان هميشه چنان حالى را پيدا نمىكند.
اينكه اگر شما فرماندهى لشكر بوديد، تا خط مقدم مىرفتيد؛ اگر فرماندهى تيپ يا گردان بوديد، مثل سرباز صفر و افراد عادى حركت مىكرديد؛ اگر جزو فرماندهان بالاتر بوديد، خود را در عقبههاى دوردست زندانى نمىكرديد و به ميدان خطر قدم مىگذاشتيد، ناشى از چه بود؟ ناشى از اين بود كه فكر مىكرديد اگر اين جان از شما گرفته شد، اين به معناى آن است كه يك مَركب و يك قالب مادّى از شما گرفته شده است؛ واقعاً چه غم. وقتى انسان مىداند كه مرگ عبارت از عروج به ملكوت الهى و پيوستن به ارواح اولياست، چه اهميت مىدهد كه كِى اين مرگ فرا برسد؟ مرگ براى او، عبور از يك مرحله است؛ «وقت مردن آمد و جَستن ز جو».(9) انسان حركتى از جوى مىكند؛ هرچه هست، در يك لحظه است؛ بعد نعيم بىبديل و بىمثال الهى است؛ شما اينگونه فكر مىكرديد. اگر كسى اينطور فكر نكند، آنگونه خود را عاشقانه در معرض كشته شدن قرار نمىدهد. شما شهادت را درست فهميديد، درست معنا كرديد و با آن عاشقانه برخورد نموديد؛ لذا شما شب حمله مىبينيد كه بچهها حالشان بهتر از شب قبل است! من بعضى از اين خاطرات يا وصيتنامهها را كه مىخواندم، مىديدم واقعاً منظر عظيم و عجيبى است. هرچه دورتر مىشويم، كأنه جلوهى اين حوادث و حقايق بيشتر مىشود. چه حالى! چه معنويتى! اين نيست، مگر آن عطرى كه ملائك و روحالامين الهى بر سر بندگان خالص مىپاشند و آنها را از خود بىخود مىكنند؛ والّا مگر مىشود انسان مادّى و بشر معمولى اينگونه مجذوب بشود؟
آن حالتى را كه عرفاى ما پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال رياضت مىكشيدند، عبادت مىكردند، به تنشان سختى مىدادند، از شهوات و اهواءشان صرفنظر مىكردند، براى اينكه به آن حالت برسند، اين جوانِ يكشبهى ما، اين ره پنجاهساله و صدساله را در طول مدت چند صباحِ جبهه و قبل از جبهه مىپيمود و به آن حالت مىرسيد! اين يك نعمت معنوى است؛ اين شوخى نيست؛ اين را به هر كسى نمىدهند. شما خيال نكنيد كه آن گريهها و آن توسلها و آن حالها آسان به كسى داده مىشود؛ نخير، كسانى زحمتها مىكشند، شايد به آن حالها برسند؛ اما خدا اين نعمت را در برههيى از زمان در اختيار شما گذاشت؛ اين نعمت بزرگى بود؛ اما هر نعمتى، سؤال و تكليفى دارد. شما حالا فهميدهايد كه اينچنين چيزى هست؛ فرق داريد با كسى كه نمىداند و نمىدانست و نخواهد دانست كه چنين حالتى هست؛ او قاصر است، اما شما اين مرحله را كشف كردهايد. اگر به آسانى از آن صرفنظر كرديد، اگر به چشم بىاعتنايى به آن نگاه كرديد، اگر زندگى پست مادّى را كه هميشه افراد بشر بر سر آن با هم منافسه(10) و كُشتى داشتهاند و سرشاخ مىشدهاند - چيز جديدى هم نيست - بر آنچنان چيز بديعى ترجيح داديد، آن وقت شما سقوط كردهايد؛ و نعوذباللَّه و نستجيرباللَّه! مراقب اين قضيه باشيد. فرق است بين كسى كه قرب الهى و لذت مناجات الهى را كشف نكرده بود و غافل بود و حالا هم غافل است، با آن كسى كه اين لذت را كشف كرده است. شما اين لذت را كشف كردهايد؛ بايد آن را حفظ كنيد؛ و مىشود آن را حفظ كرد.
كسى نگويد حالا كه اردوگاه و ميدانگاه و خط مقدم و قرارگاه تاكتيكى و غيرذلك نيست؛ نباشد. حضرت اميرالمؤمنين براى ما اسوه است. اين اميرالمؤمنين(عليهالصّلاة و السّلام) همان كسى است كه دعاى كميل را به كميلبنزياد ياد داد؛ در حالى كه در ميدان جنگ هم نبود. خود او و ياران او، همين دعاى كميل و همين مناجات شعبانيه را با اين همه حال مىخواندند؛ در حالى كه در ميدانهاى جنگ هم نبودند. ميدان جنگ، يك وسيله است؛ اين وسيله ما را زود مىرساند؛ اما حالا كه شما رسيديد و ديديد و كشف كرديد، بايد اين حالت را براى خودتان نگه داريد؛ اين معنويت را نبايد فراموش كنيد. هرچه هست، زير سايهى همين معنويت است؛ بدون اين معنويت، نمىشود يك قدم به صورت موفق برداشت.
در اين دنيايى كه شما تكالب(11) دشمنان و استعمارگران و سلطهگران و تصادمها را در سطح عالم مىبينيد، ملتى مىخواهد در ميان اين امواج طوفانى، تحت تأثير قرار نگيرد؛ ساييده نشود و بساياند و شكست بدهد و اين امواج را بخواباند؛ اين ملت بايد پولادين و مرصوص باشد. اين پولادين شدن و مرصوص شدن، جز در سايهى معنويت امكانپذير نيست؛ كمااينكه شما هم در جنگ هر وقت معنويتتان بيشتر بود، پيشرفتتان بيشتر بود؛ هر جايى كه ناكامى داشتيد، اگر برويد تحليل كنيد، خواهيد ديد كه معنويتهايتان كسرى داشته است. البته شما را نمىگويم؛ آن كسانى كه در اين معارك مشترك بودند؛ حالا ولو گروهى هم آن معنويتها در همهى احوال برايشان محفوظ باشد؛ اما بههرحال ارتباط مستقيم دارد. شما بايد اين حالات را نگه داريد.
من مايل بودم اين مطلب را به شما بگويم، اما مايلم كه اين سخن را در مراسم رسمى به شما عرض نكنم؛ اينها حرف دل است و مىدانم كه نفوس طيبه و زكيه، اين حرفها را خيلى خوب جذب مىكنند.
امروز وظيفهى سپاه پاسداران و نيروهاى انقلابى - در هر جا كه هستند؛ در سپاه، در ارتش، در نيروى انتظامى - خودسازى است. امروز ما وظيفهى خودسازى داريم. امروز اگر در ميدان ظاهرى هم جنگى نداريم و ما را در يك معركهى نظامى درگير نكردهاند، اما دنياى استكبارى در معارك بسيارى با ما پنجه در پنجه است.
امروز دنياى استكبارى به بشريت خيانت مىكند. امروز دارند مثل هميشه به بشريت دروغ مىگويند؛ دارند فريب مىدهند و تحميق مىكنند. امروز وقتى كه بر سر مشكلات بشريت بحث مىشود، استكبار و در رأس آنها سياستمداران امريكايى، سراغ چيزهايى مىروند كه بليهها و دردهاى درجهى دوم بشر است؛ براى اينكه دردهاى درجهى اول بشر را در سايه قرار بدهند و كسى متوجه آنها نشود! مىنشينند جلسه درست مىكنند، بحث مىكنند، براى اينكه مسألهى اتم و جنگ اتمى و محيط زيست را در دنيا بهاصطلاح حل كنند! امروز مگر مسائل اوّلى بشر اينهاست؟!
امروز براى بشريت، خطر اتم، يك خطر فورى و فوتى و نقد نيست؛ آن خطرى كه خطر اتم هم پشت سر و تابع آن است، خطر قدرت و زورگويى استكبارى است. از اوّلى كه بشر اتم را كشف كرده است تا امروز، چه كسى ملتها را از اين نيرو متضرر كرده است؟ هميشه هم همينطور خواهد بود. يا بمب اتم درست مىكنند؛ مثل آن كارى كه امريكاييها در پايان جنگ بينالملل دوم كردند و بلايى كه بر سر ژاپنيها در آوردند؛ يا مثل آن نشتى كه يكى از كارخانههاى اتمى شوروى(12) كرد و به خاطر آن عدهى زيادى كشته شدند و از بين رفتند. اگر ضايعهيى هم از اتم حاصل مىشود، به وسيلهى قدرت بىمهار ابرقدرتهاست. قدرت استكبارى امريكا را در دنيا محدود كنيد، خطر اتم به خودى خود محدود خواهد شد.
آنچه امروز براى ملتها حقيقتاً خطر محسوب مىشود، تسلط روزافزون امريكا بر ملتهاست. به چه حقى اينها اينقدر در امور ملتها دخالت مىكنند؟! قدرت استكبارى امريكا چه مجوزى دارد كه دربارهى كشورها حرف بزند، اظهارنظر كند و در امور داخليشان دخالت نمايد؟! اخيراً هم زمزمهى دخالت سازمان ملل را در انتخابات كشورهاى آزاد - كه اهل انتخابات هستند - بلند كردهاند.(13) اينها مىخواهند يك هيأت رئيسه براى دنيا درست كنند؛ اما بدانند كه ملتها هيأت رئيسهى دنيوى و سطح جهانى را قبول نخواهند كرد. رؤساى كشورهاى عضو شوراى امنيت دور هم نشستهاند و دربارهى دنيا دارند تصميم مىگيرند! به شما چه؟! اسمش سازمان ملل است، اسمش شوراى امنيت است؛ اما در واقع كشورهاى داراى حق وتو هستند كه مىخواهند در دنيا سرورى كنند؛ در واقع اين امريكاست كه مىخواهد اين كار را بكند! تا حالا هم دخالت كردهاند؛ حتّى دخالت نظامى كردهاند؛ وارد كشورها شدند، سرباز وارد كردند، نيروى نظامى وارد كردند؛ در خاورميانه اين كار را كردند، در امريكاى لاتين اين كار را كردند، در جاهاى مختلف دنيا اين كار را مىكنند و به ميل خودشان پايگاه تشكيل مىدهند؛ اينها خودسريهاى غيرقابل قبول در پيش هوشمندان عالم است. ممكن است چهار نفر سران مزدور و وابستهى كشورها قبول كنند، اما مگر ملتها قبول مىكنند؟ ممكن است ملتها نتوانند چيزى بگويند و عكسالعملى نشان بدهند؛ ليكن سران رژيم امريكا بدانند كه آن چاهى كه زير پايشان كنده شده است، با اين كارها روزبهروز آن را عميقتر مىكنند.
چه معنايى دارد كه ملتها براى امورشان، حتّى براى دمكراسى و انتخاباتشان، منتظر بنشينند كه از آن طرف دنيا نمايندگان چند دولت بيگانه بيايند و بر كار اينها نظارت كنند؟! با چه حجتى؟! فقط به حجت اينكه اينها زورشان بيشتر است؟! مگر منطق جنگل غير از اين است؟ بشريت دوران طولانى تمدن را طى كرده است كه به منطق جنگل برسد؛ آن هم به وسيلهى مدعيان حقوق انسان و مدعيان پيشرفت و مدعيان همهى چيزهاى خوب؛ كه متأسفانه از همهى اينها هم بيگانه هستند و فقط ادعايش را مىكنند؟! اين است بلاى بزرگ بشريت. شما كشورى داريد، دولتى داريد، كشور ثروتمندى هم هستيد؛ بسيار خوب، براى خودتان زندگى كنيد؛ به مردم دنيا چه كار داريد؟!
مادامى كه امريكا به عنوان يك ابرقدرت متجاوز در درون مرزهاى خود محصور نشود، بشريت روى آسايش نخواهد ديد. ملتهاى مسلمان بخصوص بايد بدانند كه مشكل اصلى آنها اين است. اينها بشدت مرعوب اسلامند. اينها نشانهى اسلام را ديدهاند، معنويت اسلام را ديدهاند، بُرندگى اسلام را ديدهاند، خستگىناپذيرى مسلمان واقعى را - كه شماها و اين ملت باشيد - ديدهاند؛ از اين مىترسند؛ مىخواهند اين تجربه در جاى ديگر تكرار نشود. البته مترصد هر فرصتى هستند كه اگر بتوانند، اين دستاورد عظيمى را هم كه اسلام امروز به ملت ايران ارزانى داشته است، بهگونهيى مخدوش و خراب كنند.
همه - بخصوص شما جوانان - با اين چشم به مسائل نگاه كنيد. شما پاسداران و شما نيروهاى انقلابى، با اين ديد به مسائل نگاه كنيد. مسائل جزيى، مسائل شخصى و مسائل مادّى، مسائل درجهى دو هستند. براى اهداف بزرگ، سختيهاى مشكلات مادّى را بايد تحمل كرد؛ اين آن راهى است كه وقتى ملتى بپيمايد، به اوج ترقى خواهد رسيد؛ و اين همان چيزى است كه اسلام را در صدر اول پيروز كرد. اسلامِ پيروزِ صدرِ اول، با اين چشم به مشكلات نگاه كرد و اهداف را با اين ديد نگريست كه توانست پيش برود.
اميدوارم انشاءاللَّه روح مقدس سيّدالشهداء (سلاماللَّه عليه) - كه سيّد آزادگان و سيّد مجاهدان و سيّد شهيدان و سرمشق و الگوى زندگى هر مسلمان آزاده است - و نيز ادعيهى زاكيهى ولىّعصر (ارواحنا لمقدمه الفداء) شامل حال شماها باشد و انشاءاللَّه با كارهاى شما عزيزان، قلب مقدس امام از شما راضى بشود و شما برادران - چه برادران روحانى، چه برادران پاسدار - مشتركاً آن راهى را طى كنيد و ادامه بدهيد كه همان را شروع كرديد؛ مطمئن باشيد كه انشاءاللَّه فضل و بركات الهى هم با شماست.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
---------------------------------------------
1) اسراء: 18
2) اسراء: 19
3) اسراء: 20
4) بقره: 47 و 122
5) بقره: 61
6) جمعه: 5
7) جمعه: 5
8) جرقهها
9) مولانا
10) رقابت
11) جنگ و دشمنى با يكديگر
12) چرنوبيل. در 26 آوريل 1986 (6/2/1365) ابتدا يكى از چهار رآكتور نيروگاه اتمى چرنوبيل منفجر و در اثر آتشسوزى ناشى از اين انفجار، دومين رآكتور اين نيروگاه نيز منفجر شد. اين حادثه باعث پراكندهشدن مواد راديواكتيو در سراسر فضاى اوكراين و روسيهى سفيد و بخشهايى از اروپا شد.
13) در يازدهم اسفندماه سال 1370 جلسهى شوراى امنيت سازمان ملل متحد با حضور پنج عضو دايمى و به رياست جان ميجر - نخستوزير وقت انگليس و رئيس دورهيى شوراى امنيت - تشكيل شد. بر اساس مصوبهى اين جلسه، دبير كل سازمان ملل موظف شد تا سال آينده با بررسى پيشنهادها، گزارشى در مورد راههاى تقويت سازمان ملل براى حل معضلات منطقهيى و جهانى، نظارت بر رعايت موازين حقوق بشر و انتخابات ملى كشورها ارائه كند.