پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

سخنراني‌ در ديدار كارگزاران‌ نظام‌ و ميهمانان‌ خارجي‌ مراسم‌ دهه‌ي‌ فجر در سالروز عيد مبعث‌

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

متقابلاً اين عيد سعيد و بزرگ اسلامى را به همه‌ى مسلمانان عالم و به ملت شريف و مؤمن ايران و به شما حضار محترم، بخصوص ميهمانان گرامى دهه‌ى فجر تبريك مى‌گويم.

واقعه‌ى عظيم بعثت، با وجود گذشت قرنهاى متوالى و اظهار نظر متفكران و انديشمندان عالم، همچنان شايسته و در خور تدقيق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبىّ‌اكرم(صلّى‌اللَّه‌ عليه‌ و آله ‌و سلّم) يك حركت عظيم در تاريخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذيب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشكلات و مصايبى بود كه بشر در همه‌ى دوران با آن روبه‌رو بوده و هنوز هم هست. همه‌ى اديان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقيمى به سمت اهداف عاليه ايجاد مى‌كنند؛ ولى آيين مقدس اسلام اين خصوصيت را دارد كه يك نسخه‌ى هميشگى است. براى همه‌ى ادوار زندگى بشر، اين نسخه كارساز است.

وقتى ما در قرآن كريم مى‌خوانيم كه «هوالّذى بعث فى الامّيّين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة»،(1) اين به آن معنا نيست كه با آمدن دين خاتم و رسول خاتم، همه‌ى نفوس بشر تزكيه خواهند شد، يا تزكيه شده‌اند؛ اين به آن معنا نيست كه بشريت بعد از طلوع قرآن، ديگر روى ظلم و تبعيض و شقاوت و نارساييهاى مسير خود به سمت تكامل را نخواهد ديد. اگر مى‌گوييم كه پيامبر و دين اسلام براى استقرار عدل و نجات مستضعفان و شكستن بتهاى جاندار و بى‌جان، قدم به عرصه‌ى وجود گذاشتند، بدان معنا نيست كه بعد از طلوع اين خورشيد پُرفروغ، ديگر مردم ظلمى نخواهند داشت؛ طاغوتى نخواهند داشت و بتى بر زندگى بشريت حكمرانى نخواهد كرد. واقعيت هم نشان مى‌دهد كه بعد از طلوع اسلام، در اقطار عالم، حتّى در محيط اسلامى - البته با گذشت چند ده سال - بتهايى پيدا شدند، طواغيتى پيدا شدند، ظلمهايى به بشريت شد، و همان ناكاميهايى كه همواره بشر با آن دست‌به‌گريبان بود، باز هم براى بشريت به وجود آمد.

پس، معناى اين‌كه غايت و هدف بعثت، نجات انسان است، چيز ديگرى است؛ معنايش اين است كه آنچه پيامبر و اسلام به مردم دادند، يك نسخه‌ى شفابخش براى همه‌ى ادوار است؛ نسخه‌يى است در مقابل جهل انسانها؛ در مقابل استقرار ظلم؛ در مقابل تبعيض؛ در مقابل پايمال شدن ضعفا به دست اقويا؛ در مقابل همه‌ى دردهايى كه از آغاز خلقت، بشر از آن دردها ناليده است. مثل همه‌ى نسخه‌هاى ديگر، اگر عمل شد، نتيجه خواهد داد؛ اگر متروك شد، يا بد فهميده شد، يا جرأت و گستاخىِ اقدام به آن وجود نداشت، كأن‌لم‌يكن خواهد بود. بهترينِ اطبا اگر صحيحترين نسخه‌ها را به شما بدهند، اما شما نتوانيد آن را بخوانيد، يا بد بخوانيد، يا عمل نكنيد و در نتيجه متروك بماند، چه تأثيرى به حال بيمارى خواهد داشت، و چه عيبى بر آن طبيب حاذق است؟

قرنها گذشت، مسلمانان قرآن را فراموش كردند؛ خطوط روشن قرآن در زندگيها محو شد؛ يا بد فهميدند، يا عمداً تحريف كردند؛ يا فهميدند، اما جرأت و شجاعت اقدام نداشتند؛ يا اقدام هم كردند، محصولى هم به دست آمد، اما براى دفاع و نگهدارى از آن محصول، فداكارى نكردند. اگر در صدر اسلام هم كلام پيامبر را نمى‌فهميدند، يا جرأت نمى‌كردند به آن اقدام كنند و مى‌ترسيدند - همچنان كه به بعضى از اين‌گونه افراد در قرآن اشاره شده است: «يقولون انّ بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الّا فرارا»(2) - يا آنچه را كه به دست آمد، اگر براى آن فداكارى نمى‌كردند، نمى‌ماند.

اميرالمؤمنين(عليه‌الصّلاةوالسّلام) صريحاً بيان مى‌كند: «و لعمرى لو كنّا نأتى ما اتيتم ما قام للدّين عمود و لا اخضرّ للايمان عود»؛(3) يعنى اگر در صدر اول در كنار پيامبر، ما هم مثل شما - آن كسانى كه مخاطبان آن بزرگوار بودند - عمل مى‌كرديم، يك شاخه‌ى ايمان سبز نمى‌شد و يك عمود دين برپاداشته نمى‌شد. پس، اين چيزها لازم است.

اين نسخه در مقابل چيست؟ در مقابل جهالت بشر. اين جهالت بشر، آن چيزى نيست كه نقطه‌ى مقابلش اختراعات و اكتشافات است؛ بلكه اگر بشر به دانشهاى مختلفى دست پيدا كند، اما روابط صحيح انسانى را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احكام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقه‌ى بشر باشد، اين بشر جاهل است. اگر بشريت به پيشرفتهاى مادّى هم برسد، اما بناى زندگى، بناى ظالمانه‌يى باشد؛ زورگويى بر زندگى مردم حاكم باشد؛ قدرتهاى قوى، ضعفا را پايمال كنند؛ در دنيا نور معرفت و انسانيت نباشد؛ در دنيا فريب رايج باشد، باز هم همان جاهليت است؛ اينهاست آن بلاهايى كه بشر را دچار بدبختى و تيره‌روزى مى‌كند.

در نهج‌البلاغه، كلمات و جملات بسيار گويايى در شرايط ظهور اسلام و بعثت پيامبر وجود دارد؛ از جمله: «و الدّنيا كاسفة النّور ظاهرة الغرور»،(4) يا در يك جاى ديگر: «فى فتن داستهم بأخفافها و وطئتهم بأظلافها و قامت على سنابكها».(5) هر وقت مردم را دچار فتنه كردند، انسانيت را غرق در مشكلات و مسائل اوّلى خود كردند و راه او را بستند، هر وقت بشر مهذب نبود، ظلم وجود داشت و حاكم بود، از سوى قدرتهاى بزرگ نسبت به ضعفا زورگويى بود، برادركشى بود، اخلاق فاسد بود، آن روز، روزى است كه همان نسخه را بايد عمل كرد؛ كهنه نمى‌شود.

اين‌كه هر وقت در دنيا يك حركت اسلامى ديده مى‌شود، عده‌يى شروع به نوشتن مى‌كنند كه اسلام كهنه شد، روز اين حرفها گذشته است. اين، يا ناشى از ندانستن حقيقت و محتواى دين اسلام است، يا ناشى از غرض‌ورزى است. سيزده سال است كه به خاطر كوبيدن انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، ايادى استكبار عليه اسلام دارند مطلب مى‌نويسند و مى‌گويند؛ راجع به همين كه اينها كهنه‌پرستى است و مربوط به گذشته است! نه، اينها متعلق به گذشته نيست؛ اينها درمان دردهاى مزمن بشر است. تا هر وقت اين دردها هست، اين نسخه به اعتبار خود باقى است. امروز هم به مناسبت اين‌كه مردم در شمال آفريقا و در كشور الجزاير حركت اسلامى كرده‌اند و گرايش اسلامى نشان داده‌اند،(6) باز دوباره همان قلمها شروع كرده‌اند و همان حرفها و همان مطالب را مى‌گويند؛ نه، اين حرفها بيجاست. بعثت، هميشگى است. نسخه‌ى اسلام كه در بعثت آمده، هميشگى است.

اكثر بلياتى كه آن روز دست جهالت و عصبيت بر زندگى مردم در جزيرةالعرب حاكم كرده بود، امروز بر زندگى ملتهاى اسلامى حاكم است. فقر و بى‌سوادى و عقب‌ماندگى علمى و استبداد داخلى و سلطه‌ى قدرتهاى استكبارى و اختلافات داخلى در كشورهاى اسلامى هست. امروز بيش از يك ميليارد مسلمان در دنيا زندگى مى‌كنند كه مى‌توانند در حوادث عالم و مسائل عمده‌ى جهان، يك نظر و حرف تعيين‌كننده داشته باشند؛ اما با اين تشتت، با اين گرفتاريهاى داخلى، با اين مشكلات اوّلى انسانها و ملتها دست به گريبانند و اين كميت عظيم - كه بينشان دانشمندان و علما و شخصيتهاى برجسته هم هستند - يك چيز بى‌خاصيت شده است! چرا؟ اين دردها را چه چيزى مى‌تواند علاج كند؟ اسلام و انبعاثِ به بعث نبىّ‌اكرم (صلّى‌اللَّه‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم).

ملتهاى اسلامى بايد به اسلام برگردند. البته دروازه‌ها گشوده شده است. قرن گذشته - يعنى قرن سيزدهم هجرى - قرن فريادگرى فريادگران اسلام بود. از اوايل قرن كه ميرزاى شيرازى(7) - مرجع تقليد بزرگ اسلام - در برخورد با كمپانى انگليسى، آن فتواى قاطع را داد و يك ملت را به حركت درآورد، تا واقعه‌ى مشروطيت در ايران، تا حركتهاى اسلامى در هند، تا بيدارى اسلامى در غرب دنياى اسلام - در خاورميانه و در منطقه‌ى شمال آفريقا - و بزرگانى كه سخن گفتند و سيّد جمال‌الدين‌ها و ديگران و ديگران، تقريباً قرن فرياد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. اين قرنى كه ما امروز در آن قرار داريم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجرى، قرن فرياد و بيدارگرى و اعلام بود، و اين قرن پانزدهم - از آغاز و از افتتاح آن - قرن تجربه و عملكرد است.

مى‌بينيم كه ملتهاى اسلامى مجرب شده‌اند و دارند عمل مى‌كنند؛ يك نمونه، جمهورى اسلامى بود؛ و اين نمونه‌ى اول بود. ما به خاطر اين‌كه اولين نمونه بوديم، مشكلات بسيارى را گذرانديم. مسلمانان بايد از اين نمونه، تجربه بيندوزند. آن ملتهايى كه امروز بخواهند در كشورهاى خودشان حركت اسلامى را تحقق ببخشند، مى‌توانند كار جامعترى از ملت ايران نشان بدهند و به منصه‌ى ظهور بياورند؛ اگر خدا كمك كند و اگر آنها همت كنند.

مسلمانان جز برگشت به اسلام راهى ندارند؛ جز تشكيل حاكميت اسلام و تحقق و پياده شدن عمل اسلامى، راهى ندارند. از دشمنان ديرين و كينه‌ورز اسلام نبايد هيچ اميد همراهى داشت؛ اميد تحمل هم نبايد داشت. شما ببينيد در اين سيزده سالى كه از پيروزى انقلاب اسلامى گذشت - و ما اين روزها داريم سيزدهمين سالگرد و شروع سال چهاردهم را جشن مى‌گيريم - نسبت به ملت ايران چه كردند، چه گفتند، چه نوشتند و چگونه برخورد كردند؛ اينها براى ملتهاى اسلامى تجربه است.

هيچ تجربه‌يى شيرين‌تر و زنده‌تر و جذابتر از اين نيست كه ملتى در طول سيزده سال، با وجود اين همه فشار از اطراف بر او، و تحميل يك جنگ هشت ساله و فشارهاى گوناگون اقتصادى و سياسى و فرهنگى و تهاجم نظامى، و على‌رغم ميل دشمن و قدرتهاى بزرگ و ابرقدرتهاى عالم، توانسته است بماند و روزبه‌روز قويتر بشود؛ «و مثلهم فى الأنجيل كزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزّرّاع ليغيظ بهم الكفّار».(8) امروز اين وضع ملت ايران است. ملت ما توانستند روى پاى خودشان بايستند، حركت كنند، پيش بروند، توطئه‌ها را خنثى كنند، جنگى به آن عظمت را پشت سر بگذارند، دشمنان متحد را در اين جنگ ناكام كنند؛ و اينها همه به بركت اسلام بوده است. هيچ تجربه‌يى براى مسلمانان از اين بالاتر نيست.

البته عليه ما در دنيا حرف مى‌زنند؛ ما هم توقع نداريم كه حرف نزنند. تريبونهاى درجه‌ى يك عالم در دست صهيونيستها و امريكاييهاست. اگر صهيونيستها عليه جمهورى اسلامى حرف نزنند، بايد تعجب كرد. اگر امريكاييها و تبليغات وابسته‌ى به آنها به ما تهمت نزنند، بايد تعجب كرد؛ اين طرفش تعجبى ندارد، آن طرف تعجب دارد.

انواع تهمتها را به ما زدند - بزنند - سازمانهاى وابسته‌ى به خودشان را در عالم به اسم حقوق بشر و دفاع از فلان شخص و فلان گروه بسيج كردند؛ براى اين‌كه جمهورى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند! واقعاً كداميك از هوشمندان عالَمند كه به اين حرفها لبخند تمسخرآميز نزنند؟! قدرتهايى كه همه‌ى وجودشان در حقيقت بر ضد منافع بشريت است، امريكايى كه سرتاسر تاريخ اخيرش - كه ما به ياد داريم - آميخته‌ى با جنايت نسبت به بشريت و ملتهاست، اگر ما را متهم به نقض حقوق بشر كنند، ما چه باكى داريم و چه اهميتى مى‌دهيم؟

ما مى‌گوييم كه حقوق بشر در سايه‌ى اسلام و حكومت اسلامى تأمين مى‌شود؛ اسلام است كه مى‌گويد: «ان الحكم الّا للَّه امر الّا تعبدوا الّا ايّاه».(9) اين حكم، هر حاكميت ظالمانه‌يى را نفى مى‌كند. هيچ‌كس حق ندارد بر مردم حاكميت داشته باشد؛ مگر آن‌كه داراى معيارهاى پذيرفته شده باشد و مردم او را پذيرفته باشند.

امروز در جمهورى اسلامى همه‌ى مقاماتى كه به نحوى در كار مردم دخالت دارند، مستقيم يا غيرمستقيم منتخب خود مردمند؛ حتّى رهبرى. يعنى در نظام اسلامى، دارا بودن معيارها كافى نيست؛ بلكه انتخاب مردم هم شرط لازم است و بدون انتخاب مردم امكان ندارد. اين دمكراسى است، يا آن چيزى كه در سايه‌ى زرق‌وبرق تبليغات دروغين، امروز در كشورهاى غربى و دمكراسيهاى غربى مى‌بينيم؛ كه البته به همان هم اعتقادى ندارند؟!

حوادث اخير الجزاير نشان داد كه اينها به دمكراسى هيچ اعتقادى ندارند! دمكراسى اگر به معناى انتخاباتى است كه ما در اطراف و اكناف دنيا مشاهده مى‌كنيم، پس چرا در الجزاير تبليغات غرب براى كوبيدن اسلام بسيج شد؟! چرا قدرتمندان در سطح عالم حاضر نيستند حقيقت مطلب را درك كنند؟! متأسفانه بعضى از مسؤولان الجزاير هم همين‌طور نمى‌خواهند حقيقت را درك كنند؛ چرا مى‌گويند ايران در امور ما دخالت مى‌كند؟ چه دخالتى؟! شماها مگر خودتان انقلاب عظيم الجزاير را نديديد؟ اينها همان ملتند؛ همان ملتى هستند كه براى خاطر اسلام مبارزه كردند و جنگيدند؛ اينها مسلمانند. چرا به يك ملت اهانت مى‌كنيد و مى‌گوييد كه ايران اسلام را توى دهان اينها گذاشته است؟! ملتهاى مسلمان منتظر اين نيستند كه كسى اسلام را توى دهانشان بگذارد؛ يك نمونه‌اش همين كشورهاى شمالى ما كه به شوروى سابق وابسته بودند. بعد از دهها سال دين‌زدايىِ همراه با كمال خشونت، ديديد مردم بدون اين‌كه كسى به آنها بگويد، بدون اين‌كه كسى به آنها درس بدهد، خودشان فرياد بلند كردند و دم از اسلام زدند؛ همه جا همين‌طور است. ملتها اسلام را مى‌خواهند؛ ملتها اسلام را شناخته‌اند.

يك قرن فرياد، دارد نتيجه‌ى خودش را در ذهنيت دنياى اسلام نشان مى‌دهد. پيروزى انقلاب اسلامى و تجربه‌ى موفق اين ملت فداكار، دارد نتايج و آثار خودش را نشان مى‌دهد. ملتها به سمت اسلام گرايش پيدا مى‌كنند و مسلّماً على‌رغم همه‌ى كارشكنيها، بالاخره آن‌كه پيروز خواهد شد، ملتها هستند. ما بحمداللَّه تجربه‌ى اسلام را با افتخار و سربلندى با خودمان داريم. ما اين را فهميده‌ايم كه تا وقتى به اسلام متمسك باشيم، اين عروه‌ى وثقاى الهى در همه‌ى مزال(10) اَقدام به ما كمك خواهد كرد؛ «فمن يكفر بالطّاغوت و يؤمن باللَّه فقد استمسك بالعروة الوثقى لاانفصام لها».(11) گسستن در اين عروه‌ى وثقاى الهى نيست. ما بايد مشتهايمان را محكم كنيم و اين ريسمان و اين دستاويز الهى را محكم بچسبيم.

در مسائل اقتصادى، در جنگ، در تهاجم امريكا، در بازسازى، در تبليغات وسيع عليه جمهورى اسلامى و در همه‌ى حوادث ديگر، ما اين را امتحان كرده‌ايم؛ و امام بزرگوار ما (رضوان‌اللَّه‌ تعالى‌ عليه) كه معلم اين ملت و آموزنده‌ى اين راه به اين ملت و به ملتهاى ديگر بود، اين را به ما توصيه كرد كه تا وقتى به اسلام متمسك باشيم، شكست در كار نيست.

البته سختيهايى هست كه بايد تحمل كرد؛ اما اين سختيها مقدمه‌ى راحتيهاست. آزادى، سربلندى، دست يافتن به پيروزى و ثمرات شيرين حاكميت اسلامى و نجات از دست قدرتهاى ظالمانه، البته سختيهايى دارد؛ اين سختيها را بايد تحمل كرد. در صدر اسلام هم همين سختيها را اول در طول مدتى كشيدند؛ نتيجه اين شد كه قرنها مسلمانان سرور و قدرت يگانه‌ى عالم شدند. با اين‌كه بعدها در اركان حكومتهاى اسلامى فساد هم رخنه كرد، اما همان بناى مستحكم و مرصوص اوّلى توانسته بود كه اين بار سنگين را در طول قرنها بر دوش بكشد. سختيها را تحمل كنيم. ملتهاى مسلمان فداكارى كنند، تا از مشكلات عبور نمايند و از موانع بگذرند.

ما بحمداللَّه افق را روشن مى‌بينيم. ما اين بيدارى را، بيدارى مباركى به‌حساب مى‌آوريم. ما احساس مى‌كنيم كه حربه‌ى ابرقدرتها روزبه‌روز كُندتر مى‌شود؛ همچنان كه آن ابرقدرت متلاشى شد و آن مجموعه‌ى عظيم از جغرافياى عالم محو گرديد و آن ابرقدرتى كه آن‌گونه در دنيا حكم مى‌راند، امروز از او عين و اثرى نيست؛ اين، رفتار عالم را به ما نشان مى‌دهد.

حركت عالم و حركت تاريخ، به سمت محو قدرتهاى ستمگر و ان‌شاءاللَّه رشد ارزشهاست؛ البته شرط آن، تلاش و مجاهدت است. هيچ چيز بدون مجاهدت به دست نخواهد آمد؛ «و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤمن»؛(12) شرطش اينهاست. مسلمانان بايد سعى كنند، بايد ايمان داشته باشند، تا خداى متعال ان‌شاءاللَّه دريچه‌هاى رحمت را به روى آنها باز كند. اين راه ملت ايران است؛ اين راه اين جوانان مؤمن است؛ راه مردمى است كه براى اسلام تا امروز با اخلاص مجاهدت كردند. ان‌شاءاللَّه كه خداوند متعال هم دست ما و دست همه‌ى ملتهاى مسلمان را بگيرد، ما را هدايت كند، به ما كمك كند و ان‌شاءاللَّه قلب مقدس ولىّ‌عصر(ارواحنا فداه) از ما راضى و خشنود باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
--------------------------------------------
1) جمعه: 2
2) احزاب: 13
3) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 56
4) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 89
5) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 2
6) ر. ك: پاورقى صفحه‌ى 85 همين مجلد
1312 - 1230 (7 ق
8) فتح: 29
9) يوسف: 40
10) لغزشگاهها
11) بقره: 256
12) اسراء: 19