بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خوشامد عرض ميكنيم به همهى برادران عزيز، خواهران عزيز كه در اين جمع نورانى حضور داريد. بحمداللَّه علماى محترم، فضلاى گرامى، طلاب عزيز، اساتيد و مديران حوزهى علميهى قم، همه در اين جمع تشريف داريد و جمع ممتاز و كمنظيرى است.
مناسبت هم مناسبت تبليغ است؛ يعنى در واقع كار اصلى و جوهرى من و شما. ايام هم ايام كاملاً مناسبى است و ايام الهامبخشى است؛ ديروز، روز مبارك مباهله بود؛ چند روز ديگر ايام محرّم شروع خواهد شد؛ روز بيست و هفتم آذر - چند روز ديگر - روز پيوند يا وحدت حوزه و دانشگاه است. همهى اين مناسبتها براى ما كه كمربستهى تبليغ دين و ابلاغ حقيقت به دلها و ذهنها هستيم، مناسبتهاى مهم و درسآموزى است.
روز مباهله، روزى است كه پيامبر مكرم اسلام، عزيزترين عناصر انسانى خود را به صحنه مىآورد. نكتهى مهم در باب مباهله اين است: «و انفسنا و انفسكم» در آن هست؛ «و نساءنا و نساءكم»(1) در آن هست؛ عزيزترين انسانها را پيغمبر اكرم انتخاب ميكند و به صحنه مىآورد براى محاجهاى كه در آن بايد مايز بين حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض ديد همه قرار بگيرد. هيچ سابقه نداشته است كه در راه تبليغ دين و بيان حقيقت، پيغمبر دست عزيزان خود، فرزندان خود و دختر خود و اميرالمؤمنين را - كه برادر و جانشين خود هست - بگيرد و بياورد وسط ميدان؛ استثنائى بودن روز مباهله به اين شكل است. يعنى نشان دهندهى اين است كه بيان حقيقت، ابلاغ حقيقت، چقدر مهم است؛ مىآورد به ميدان با اين داعيه كه ميگويد بيائيم مباهله كنيم؛ هر كدام بر حق بوديم، بماند، هر كدام بر خلاف حق بوديم، ريشهكن بشود با عذاب الهى.
همين قضيه در محرّم اتفاق افتاده است به شكل عملى؛ يعنى امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) هم براى بيان حقيقت، روشنگرى در طول تاريخ، عزيزترين عزيزان خود را برميدارد مىآورد وسط ميدان. امام حسين (عليهالسّلام) كه ميدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زينب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزيز خود را آورد. اينجا هم مسئله، مسئلهى تبليغ دين است؛ تبليغ به معناى حقيقى كلمه؛ رساندن پيام، روشن كردن فضا؛ ابعاد مسئلهى تبليغ را اين جورى ميشود فهميد كه چقدر مهم است. در آن خطبه «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه ... و لميغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللَّه ان يدخله مدخله»؛(2) يعنى وقتى او دارد فضا را به اين شكل آلوده ميكند، خراب ميكند، بايد يا با فعل يا با قول آمد روشنگرى كرد. و امام حسين (عليهالسّلام) اين كار را انجام ميدهد، آن هم با اين هزينهى سنگين؛ عيالات خود، همسران خود، عزيزان خود، فرزندان اميرالمؤمنين، زينب كبرى، اينها را برميدارد مىآيد وسط ميدان.
يك بُعد امروزى قضيه هم آن مناسبت سوم است، كه پيوند حوزه و دانشگاه است. اينجا هم مسئله، مسئلهى ساختن و رساندن است. ارتباط مجموعهى عظيم دانشجوئى كشور با علماى دين، با جوانان شاغل در راه معرفت دينى و تبليغ دينى، چيزى است كه مطلوب در اين مناسبت است؛ يعنى اين مناسبت براى آن هست. وحدت حوزه و دانشگاه يعنى اين. والّا مراد وحدت عينى و خارجى كه نبود. اين كه معنا ندارد. حوزه، حوزه است، دانشگاه، دانشگاه است؛ يعنى اين پيوند حقيقى بين دو مجموعهى اثرگذار و مهمى كه تا آن روز كه از سوى امام عزيز بيان شد و ابراز شد، سياستها بر اين بود كه اين دو را از هم دور نگه دارند و جدا نگه دارند: دانشگاه از اسلام دور بماند، حوزه از تحولات جهانى و پيشرفتهاى علمى فاصله بگيرد؛ اينها از هم دور بشوند؛ يعنى اين دو بال با هم تلاش نكنند، هماهنگ نباشند. اين، برميگردد به مسئلهى تبليغ. اهميت تبليغ، اين است. درس هم كه ميخوانيم، براى اين است كه بتوانيم پيام الهى را ابلاغ كنيم، برسانيم؛ حالا چه در زمينهى معارف دينى، چه در زمينهى احكام دينى، چه در زمينهى اخلاق الهى.
پس اين مناسبتها و اين اصل مسئلهى تبليغ، ناظر است به عمل، همراه با بصيرت و يقين. بايد بصيرت باشد. يقين، يعنى همان ايمان قلبى متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پايهى اين بصيرت و يقين، حركت انجام بگيرد. اگر بصيرت بود، يقين بود، اما كارى انجام نگرفت، اين مطلوب نيست؛ تبليغ نشده است. اگر چيزى تبليغ شد، اما بدون بصيرت و بدون يقين - هر كدام از اينها كم باشد - يك پايه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. اين يقين همان چيزى است كه «ءامن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللَّه و ملائكته و كتبه و رسله»؛(3) يعنى اولْكسى كه به پيام، اعتقاد و ايمان عميق پيدا ميكند، خودِ پيامآور است. اگر اين نبود، كار دنباله پيدا نخواهد كرد، نفوذ نخواهد كرد. آن ايمان هم بايد با بصيرت همراه باشد؛ همچنانى كه حالا دربارهى بصيرت مطالبى گفته شده است و روشن است. اين، ميشود عمل صالح. يعنى «انّ الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات»،(4) واقعاً عمل صالح و مصداق اتمّ عمل صالح، همين تبليغ است كه انجام بايد بگيرد. پس در باب تبليغ، بايد فكر كرد، بايد كار كرد. اين نكتهاى را كه جناب آقاى مقتدائى(5) اخيراً در بيانشان ذكر كردند، من نشنيده بودم و براى من نكتهى مهمى است كه گفتند مركزى براى طراحى در باب تبليغ دين تشكيل شده است. خب، اين همان چيزى است كه من خواستم مطالبه كنم كه اين كار بايد انجام بگيرد.
ببينيد امروز تبليغ در دنيا خيلى نقش پيدا كرده است و هميشه همين جور بوده است. قبلاً اين ابزارها نبود؛ اين ارتباطهاى نزديك نبود. ما معممين يك امتياز داريم كه تبليغ روياروى و چهرهبهچهره ميكنيم. اين يك كار بىنظيرى است كه هيچ چيزى جاى اين را نميگيرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. اين، از ساير شيوههاى تبليغ، از جهاتى كارسازتر است - آن جهات هنرى و غيره، آنها هم در جاى خود لازم است - اما اين يك تأثيرى دارد، يك خلأئى را پر ميكند كه ساير دستگاهها و شيوههاى تبليغى اين اثر را ندارد. پس تبليغ مهم است و امروز ابزار اساسى است. ما هم يكى از شيوههاى مؤثر تبليغ را در اختيار داريم.
ميخواهيم عرض بكنيم تبليغ بايد جريان ساز باشد، تبليغ بايد گفتمان ساز باشد، تبليغ بايد فضا ايجاد كند؛ گفتمان ايجاد كند. گفتمان يعنى يك مفهوم و يك معرفت همهگير بشود در برههاى از زمان در يك جامعه. آنوقت، اين ميشود گفتمان جامعه. اين، با كارهاى جدا جداى برنامهريزى نشده، حاصل نخواهد شد؛ اين كار احتياج دارد به برنامهريزى و كارِ فعال و مثل دميدن پيوستهى در وسيلهى فشارى است كه ميتواند آب يا مايهى حيات يا هوا را به نقاط مختلفى كه مورد نظر است، برساند. بايد دائم با اين دم دميد، تا اين اشتعال هميشه باقى بماند. اين كار هيچ نبايد متوقف بشود و به برنامهريزى احتياج دارد.
اين گفتمان سازى براى چيست؟ براى اين است كه انديشهى دينى، معرفت دينى در مخاطبان، در مردم، رشد پيدا كند. انديشهى دينى كه رشد پيدا كرد، وقتى همراه با احساس مسئوليت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مىآورد و همان چيزى ميشود كه پيغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحيح، معرفت صحيح، در مواردى بيدارباش، در مواردى هشدار؛ اينها كاركردهاى تبليغ است؛ آثار و نتائجى است كه بر تبليغ مترتب ميشود.
يك نمونه، همين تبليغات ماه محرّم است كه به مناسبت عزادارى محرّم انجام ميگيرد. اين، بهترين فرصت براى تبليغ كردن است. از اين فرصت بايد استفاده كرد براى همان مطلبى كه عرض شد؛ شاخص ايجاد بشود؛ مايز، شاخص سازى، معالمالطريق. اگر چنانچه سر دو راهى تابلوئى نباشد كه نشان بدهد راهِ فلان جا از كجاست، طرف راست است يا طرف چپ است، اين سير كننده و رونده، به خطا خواهد افتاد. اگر چند راهى باشد، گمراه خواهد شد. شاخص بايد معيّن كرد، انگشت اشاره را بايستى واضح مقابل چشم همه قرار داد تا بتوانند گمراه نشوند. در دنيائى كه اساس كار دشمنان حقيقت بر فتنهسازى است، اساس كار طرفداران حقيقت بايست بر اين باشد كه بصيرت را، راهنمائى را، هرچه ميتوانند، برجستهتر كنند و اين شاخصها را، اين مايزها را، اين معالمالطريق را بيشتر، واضحتر، روشنتر در مقابل چشم مردم قرار بدهند، كه مردم بفهمند، تشخيص بدهند و گمراه نشوند.
در تبليغ يك مطلب اين است - در آيهى سورهى مباركه احزاب است، كه تلاوت كردند - «الّذين يبلّغون رسالاتاللَّه و يخشونه و لايخشون احدا الّااللَّه و كفى باللَّه حسيبا».(6) تبليغِ رسالاتاللَّه، با اين دو تا شرط عملى است: «يخشونه»، اين يك. «و لا يخشون احدا الّا اللَّه». اولاً خشيت الهى لازم است؛ براى خدا باشد، در راه خدا باشد، ملهم از تعليم الهى باشد. اگر برخلاف الهام الهى و ملهمات از تعليم الهى باشد، گمراهى است، ضلالت است. «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال».(7) فهميدن حق با خشيت الهى حاصل ميشود. بعد، در مرحلهى بيان حق: «و لايخشون احدا الّا اللَّه». چرا؟ چون حق و حقيقت، دشمن دارد؛ بيان حقيقت آسان نيست. دشمنان حقيقت دنيادارانند، قدرتمندانند، طواغيت عالمند؛ در طول تاريخ اين جور بوده است، تا آخر هم، تا زمانى كه دولت حقهى ولىعصر (ارواحنا فداه) ظهور بكند، همين جور خواهد بود. اين قدرتمندان بيكار كه نميمانند؛ ايجاد اشكال ميكنند، ضربه ميزنند، از همهى ابزارهايشان استفاده ميكنند. پس بايد «و لايخشون احدا الّا اللَّه» وجود داشته باشد، والّا اگر از غير خدا ترسى وجود داشت - به انواع و اقسامه. ترس هم يك جور نيست - راه ديگر منسد خواهد شد. يك وقت اين است كه انسان ترس از جانش دارد، يك وقت ترس بر مال دارد، يك وقت ترس بر آبرو دارد، يك وقت ترس از حرف و گفتِ اين و آن دارد؛ اينها همه ترس است. اين ترسها را بايد گذاشت كنار؛ «و لايخشون احدا الّا اللَّه». اين، زحمت زيادى دارد. اين رنج را، اين زحمت را خيلى اوقات هم افراد نميفهمند، مردم درك نميكنند چه رنجى دارد كشيده ميشود. دنبالهاش ميفرمايد: «و كفى باللَّه حسيبا»؛ حساب و كتاب را بگذار به عهدهى خدا. اخلاص، اقدامِ همراه با يقين، همراه با شجاعت و شهامت، و حساب و كتاب را به عهدهى خدا گذاشتن. اين ميشود آن قوارهى كلى تبليغ اسلامى.
اين را هم من در مورد تبليغ در دوران محرّم - كه حالا در پيش هست - عرض بكنم كه بعضى حالا ممكن است بگويند شما ميخواهيد نهضت امام حسين را بيان بكنيد، خيلى خب، برويد بيان كنيد، ديگر روضهخوانى و گريه و زارى و اينها چيست؟ برويد بنشينيد بيان كنيد كه حضرت اين كار را كردند، اين كار را كردند، هدفشان هم اين بود. اين، خيلى فكر خطائى است، نگاه غلطى است. اين عاطفهى نسبت به اولياء خدا، اولياء دين، اين پيوند عاطفى، پشتوانهى بسيار ارزشمند پيوند فكرى و پيوند عملى است. بدون اين پشتوانه، خيلى سخت ميشود در اين راه حركت كرد. اين پيوند عاطفى، خيلى مهم است. اينى كه امام راحل (رضوان اللَّه عليه) فرمودند عزادارى به سبك سنتى، اين يك حرف از روى عادت نبود؛ حرف بسيار عميقى است؛ ژرفنگرانه است. ببينيد در قرآن نسبت به اولياء الهى سه تعبير وجود دارد:
يك تعبير، تعبير ولايت است؛ «انّما وليّكم اللَّه و رسوله و الّذين امنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون»؛(8) بحث ولايت. معلوم است كه پيوند، ارتباط، معرفت، اينها داخل در زيرمجموعهى ولايت است.
يك بحث، بحث اطاعت است؛ «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول و اولى الامر منكم»؛(9) اطاعت رسول و اطاعت اولىالامر. اين، در عمل است. در ميدان عمل بايد اطاعت كرد، پيروى كرد.
اما يك بحث سومى وجود دارد و آن، بحث مودت است. «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى».(10) اين مودت چيست ديگر؟ ولايتِ اينها را داشته باشيد، اطاعت هم از اينها بكنيد؛ مودت براى چيست؟ اين مودت، پشتوانه است. اگر اين مودت نباشد، همان بلائى بر سر امت اسلامى خواهد آمد كه در دورانهاى اول بر سر يك عدهاى آمد كه همين مودت را كنار گذاشتند، بتدريج اطاعت و ولايت هم كنار گذاشته شد. بحث مودت خيلى مهم است. اين مودت، با اين ارتباطات عاطفى حاصل ميشود؛ ماجراى مصيبتهاى اينها را گفتن، يك جور ايجاد ارتباط عاطفى است؛ ماجراى مناقب اينها و فضائل اينها را گفتن، يك جور ديگر پيوند عاطفى است.
بنابراين، اين عزادارىهائى كه انجام ميگيرد، اين گريه و زارىاى كه ميشود، اين تشريح حوادث عاشورا كه ميشود، اينها چيزهاى لازمى است. يك عده از موضع روشنفكرى نيايند بگويند آقا، اينها ديگر لازم نيست. نه، اينها لازم است؛ اينها تا آخر لازم است؛ همين كارهائى كه مردم ميكنند. البته يك شكلهاى بدى وجود دارد كه گفتهايم؛ مثل قمه زدن كه گفتيم اين ممنوع است، نبايد اين كار انجام بگيرد؛ اين، مايهى دراز شدن زبان دشمنان عليه دوستان اهلبيت است. اما همين عزادارى متعارفى كه مردم ميكنند؛ دستهجات سينهزنى راه مىاندازند، عَلَم بلند ميكنند، اظهار محبت ميكنند، شعار مينويسند، ميخوانند، گريه ميكنند؛ اينها ارتباط عاطفى را روزبهروز بيشتر ميكند؛ اينها خيلى چيزهاى خوبى است. اين، اهميت تبليغ.
بنابراين در حوزهى علميه - كه مركز هم از همه جهت قم است - بايد براى اين ترتيب دادن و جريانسازى و هماهنگ كردن و سياستگذارى براى تبليغ، حتماً يك كار خوبى انجام بگيرد - كه حالا مژدهاش را دادند - انشاءاللَّه كه اين كار دنبال بشود. اى بسا در يك برههاى برخى از مسائل بايست تبليغ بشود كه مثلاً پنج سال، ده سال به آن نياز است و ممكن است پنج سال بعد، آن موضوع اصلاً مورد نياز نباشد. اين كار را بايد طراحى كرد. ما اين را هميشه سفارش ميكنيم به مبلغين، به طلاب، به فضلا كه نيازسنجى كنيد و بر طبق نياز مخاطب و استفهام مخاطب، حرف بزنيد؛ اما اين كارِ يك فرد نيست. افراد ممكن است در اين شناخت و ارزيابى هم بعضاً اشتباه بكنند. اين، كار يك جمع متمركز و يك برنامهريزى است، كه انشاءاللَّه بايد انجام بگيرد.
مهمترين برههاى و زمان و مكانى كه تبليغ، آنجا معنا ميدهد، جائى است كه فتنه وجود داشته باشد. بيشترين زحمت در صدر اسلام و در زمان پيغمبر، زحمات مربوط به منافقين بود. بعد از پيغمبر، در زمان اميرالمؤمنين زحماتى بود كه از درگيرى و چالش حكومت اسلامى با افرادى كه مدعى اسلام بودند، به وجود مىآمد. بعد هم همين جور؛ در دوران ائمه (عليهمالسّلام) هم همين جور؛ دوران غبارآلودگى فضا. والّا آن وقتى كه جنگ بدر هست، كار، دشوار نيست؛ آن وقتى كه در ميدانهاى نبرد حاضر ميشوند، با دشمنانى كه مشخص است اين دشمن چه ميگويد، كار دشوار نيست. آن وقتى مسئله مشكل است كه اميرالمؤمنين در مقابل كسانى واقع ميشود كه اينها مدعى اسلامند و معتقد به اسلام هم هستند؛ اينجور نبود كه معتقد به اسلام هم نباشند، از اسلام برگشته باشند؛ نه، معتقدند به اسلام، راه را غلط ميروند، هواهاى نفسانى كار دستشان ميدهد. اين، مشكلترين وضع است كه افراد را به شبهه مىاندازد؛ به طورى كه اصحاب عبداللَّهبنمسعود مىآيند خدمت حضرت، ميگويند «انّا قد شككنا فى هذا القتال»!(11) چرا بايد شك كنند؟ اين شك خواص، پايهى حركت صحيح جامعهى اسلامى را مثل موريانه ميجود. اينى كه خواص در حقايق روشن ترديد پيدا كنند و شك پيدا كنند، اساس كارها را مشكل ميكند. مشكل كار اميرالمؤمنين، اين است. امروز هم همين است. امروز در سطح دنيا كه نگاه كنيد، همين جور است؛ در سطح داخل جامعهى خودمان كه نگاه كنيد، همين جور است. تبيين لازم است.
در سطح بينالمللى، امروز دشمنان از همهى ابزارها دارند استفاده ميكنند براى مشوب كردن اذهان عمومى آحاد بشر - ملتها - خواصشان و عوامشان؛ تا هر جا دستشان برسد. دارند براى اين تلاش ميكنند. ادعاى قانونگرائى ميكنند، ادعاى حقوق بشر ميكنند، ادعاى طرفدارى از مظلوم ميكنند. خب، اينها حرفهاى قشنگى است، اينها حرفهاى جاذبهدارى است؛ اما حقيقت چيز ديگرى است. اين رئيس جمهور آمريكا - همين چند روز قبل از اين - ميگويد: ما دنبال اين هستيم كه دولتهاى قانونشكن پاسخگو باشند. خب، كدام دولت قانونشكن است؟ كدام دولت قانونشكنتر از دولت آمريكاست؟ دولت آمريكا با كدام قانون عراق را اشغال كرد و اين همه خسارت و تلفات انسانى و مادى و معنوى بر ملت عراق وارد كرد؟ بر اساس يك شايعهى دروغى كه خودشان به وجود آورده بودند، حمله كردند عراق را اشغال كردند كه صدها هزار مردم عراق در اين چند سال كشته شدند و چند ميليون مردم عراق آواره شدند. چندى پيش در خبرها آمده بود پانصد و پنجاه دانشمند عراقى به وسيلهى اسرائيلىها ترور شدند. اين، چيز كمى است؟! جوخههاى ترور بسيج شدند، رفتند دانشمندان عراقى را يكى يكى پيدا كردند، ترور كردند. اين، بر اثر اشغال آمريكاست. با كدام قانون شما وارد عراق شديد؟ با كدام قانون تا حالا ماندهايد؟ با كدام قانون داريد با مردم عراق اينجور اهانتآميز رفتار ميكنيد؟ با كدام قانون افغانستان را اشغال كرديد؟ با كدام قانون بينالمللىِ عقلپسند داريد نيروهاتان را در افغانستان افزايش ميدهيد؟ چقدر اتفاق افتاد اين حادثه كه هواپيماهاى آمريكائى، كاروانهاى عروسى را در افغانستان به خاك و خون كشيدند؟ در طول اين چند سال بارها و بارها اتفاق افتاد؛ دهها نفر در هر حادثهاى كشته شدند؛ مردمى كه در يك عروسى شركت كرده بودند. آن وقت افسر آمريكائى با وقاحت تمام ميگويد: ما دنبال طالبان هستيم! هر جا طالبان را پيدا كنيم، ميزنيم! به عروسى مردم چه كار داريد؟ به زندگى مردم چه كار داريد؟ همين چندى پيش در هرات، يكى از اين حوادث را به وجود آوردند، بيش از صد نفر كشته شدند كه پنجاهتاشان كودكان بودند. مظهر بىقانونى شما هستيد. قانونشكنترين دولتها، امروز دولت آمريكاست.
حقيقت قضيه اين است؛ اما زبانى كه به كار ميبرند، آن چيزى است كه گفتم: ما با قانونشكنى مخالفيم! دولتهاى قانونشكن بايد پاسخگو باشند! ببينيد، فتنه يعنى اين. چه چيزى ميتواند اين توطئهها را، اين جريان گندابِ فاسد را از مجموعهى افكار عمومى عالم جمع بكند جز روشنگرى؛ و اين ظلمات را بشكند. چه ميتواند بشكند، جز چراغ و مشعل بيان حقيقت؟ ببينيد چقدر وظيفه، سنگين است.
در زمينههاى مسائل دينى هم همين جور است. يكى از كارهائى كه امروز دستهاى فتنهانگيز در دنيا بجد دنبالش هستند، اختلافات مذهبى در بين مسلمانهاست. چون منطقهاى كه مسلمانها در آن زندگى ميكنند، منطقهى حساسى است، منطقهى پر فايدهاى است، منطقهى راهبردى است، منطقهى نفت است و آنها به اينجا احتياج دارند؛ اسلام هم مزاحم است. پس بايستى يك جورى مشكل اسلام را براى خودشان حل كنند. يكى از راههاى خوبى كه پيدا كردهاند، ايجاد اختلاف بين مسلمانهاست؛ وسيلهى اختلاف هم تعصبات مذهبى. چه چيزى ميتواند در مقابل اين، ايستادگى بكند؟ بصيرت، روشنگرى، تبليغ صحيح، در دام دشمن نيفتادن. اين، عرصهى بينالمللى است.
در عرصهى داخلى هم همين جور. شما ملاحظه كنيد يك عدهاى قانونشكنى كردند، ايجاد اغتشاش كردند، مردم را به ايستادگى در مقابل نظام تا آنجائى كه ميتوانستند، تشويق كردند - حالا تيغشان نبريد؛ آن كارى كه ميخواستند نشد، او بحث ديگرى است؛ آنها تلاش خودشان را كردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز كردند، جرأت به آنها دادند؛ كارى كردند كه دشمنان امام - آن كسانى كه بغض امام را در دل داشتند - جرأت پيدا كنند بيايند توى دانشگاه، به عكس امام اهانت بكنند؛(12) كارى كردند كه دشمنِ مأيوس و نوميد، جان بگيرد، تشويق بشود بيايد در مقابل چشم انبوه دانشجويانى كه مطمئناً اينها علاقهمند به امامند، علاقهمند به انقلابند، عاشق كار براى كشور و ميهنشان و جمهورى اسلامى هستند، يك چنين اهانتى، يك چنين كار بزرگى انجام بدهند. آن قانونشكنىشان، آن اغتشاشجوئىشان - تشويقشان به اغتشاش و كشاندن مردم به عرصهى اغتشاشگرى - اين هم نتائجش. اين خطاها اتفاق مىافتد، عمل خلاف انجام ميگيرد، كار غلط انجام ميگيرد، بعد براى اينكه اين كار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست ميشود! فلسفه ميبافند؛ استدلال برايش درست ميكنند! از ابتلائات بزرگ انسانها اين است؛ همهمان در معرض خطريم، بايد مراقب باشيم. كار خطا را ميكنيم، بعد براى اينكه در مقابل وجدانمان، در مقابل سؤال مردم، در مقابل چشم پرسشگران بتوانيم از كار خودمان دفاع كنيم، يك فلسفهاى برايش درست ميكنيم؛ يك استدلالى برايش ميتراشيم!
خب، اينها ايجاد فتنه ميكند؛ يعنى فضا را فضاى غبارآلود ميكند. شعار طرفدارى از قانون ميدهند، عمل صريحاً بر خلاف قانون انجام ميدهند. شعار طرفدارى از امام ميدهند، بعد كارى ميكنند كه در عرصهى طرفداران آنها، يك چنين گناه بزرگى انجام بگيرد؛ به امام اهانت بشود، به عكس امام اهانت بشود. اين، كار كمى نيست؛ كار كوچكى نيست. دشمنان از اين كار خيلى خوشحال شدند. فقط خوشحالى نيست، تحليل هم ميكنند. بر اساس آن تحليل، تصميم ميگيرند؛ بر اساس آن تصميم، عمل ميكنند؛ تشويق ميشوند عليه مصالح ملى، عليه ملت ايران. اينجا آن چيزى كه مشكل را ايجاد ميكند، همان فريب، همان غبارآلودگى فضا و همان چيزى است كه در بيان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) هست: «و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه»؛(13) يك كلمهى حق را با يك كلمهى باطل مخلوط ميكنند، حق بر اولياء حق مشتبه ميشود. اينجاست كه روشنگرى، شاخص معيّن كردن، مايز معيّن كردن، معنا پيدا ميكند.
آن كسى كه براى انقلاب، براى امام، براى اسلام كار ميكند، بمجردى كه ببيند حرف او، حركت او موجب شده است كه يك جهتگيرىاى عليه اين اصول به وجود بيايد، فوراً متنبه ميشود. چرا متنبه نميشوند؟ وقتى شنفتند كه از اصلىترين شعار جمهورى اسلامى - «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» - اسلامش حذف ميشود، بايد به خود بيايند؛ بايد بفهمند كه دارند راه را غلط ميروند، اشتباه ميكنند؛ بايد تبرى كنند. وقتى مىبينند در روز قدس كه براى دفاع از فلسطين و عليه رژيم غاصب صهيونيست است، به نفع رژيم غاصب صهيونيست و عليه فلسطين شعار داده ميشود، بايد متنبه بشوند، بايد خودشان را بكشند كنار، بگويند نه نه، ما با اين جريان نيستيم. وقتى مىبينند سران ظلم و استكبار عالم از اينها حمايت ميكنند، رؤساى آمريكا و فرانسه و انگليس و اينهائى كه مظهر ظلمند - هم در زمان كنونى، هم در دورهى تاريخىِ صد سال و دويست سالهى تا حالا - دارند از اينها حمايت ميكنند، بايد بفهمند يك جاى كارشان عيب دارد؛ بايد متنبه بشوند. وقتى مىبينند همهى آدمهاى فاسد، سلطنتطلب، از اينها حمايت ميكند، تودهاى از اينها حمايت ميكند، رقاص و مطرب فرارى از كشور از اينها حمايت ميكند، بايد متنبه بشوند، بايد چشمشان باز بشود، بايد بفهمند؛ بفهمند كه كارشان يك عيبى دارد؛ بلافاصله برگردند بگويند نه، ما نميخواهيم حمايت شما را. چرا رودربايستى ميكنند؟ آيا ميشود با بهانهى عقلانيت، اين حقايق روشن را نديده گرفت، كه ما عقلانيت بخرج ميدهيم! اين عقلانيت است كه دشمنان اين ملت و دشمنان اين كشور و دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براى شما كف و سوت بزنند، شما هم همين طور خوشتان بيايد، دل خوش كنيد؛ اين عقلانيت است؟! اين نقطهى مقابل عقل است. عقل اين است كه بمجردى كه ديديد برخلاف آن مبانىاى كه شما ادعايش را ميكنيد، چيزى ظاهر شد، فوراً خودتان را بكشيد كنار، بگوئيد نه نه نه، ما نيستيم؛ بمجردى كه ديديد به عكس امام اهانت شد، به جاى اينكه اصل قضيه را انكار كنيد، كار را محكوم كنيد؛ بالاتر از محكوم كردنِ كار، حقيقت كار را بفهميد، عمق كار را بفهميد؛ بفهميد كه دشمن چه جورى دارد برنامهريزى ميكند، چه ميخواهد، دنبال چيست؛ اين را بايد اين آقايان بفهمند. من تعجب ميكنم! كسانى كه اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضى از اين آقايان يك سيلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به بركت انقلاب اسم و رسمى پيدا كردند و همه چيزشان از انقلاب است، مىبينيد كه دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف كشيدند، خوشحالند، ميخندند؛ اينها را كه مىبينيد؟ به خود بيائيد، متوجه بشويد.
شما برادران سابق ما هستيد. اينها كسانى هستند كه بعضى از اينها، يك وقتى به خاطر طرفدارى از امام مورد اهانت هم قرار ميگرفتند. حالا ببينند كه كسانى كه به نام اينها شعار ميدهند، عكس اينها را روى دستشان ميگيرند، اسم اينها را با تجليل مىآورند، درست نقطهى مقابل، عليه امام و عليه انقلاب و عليه اسلام شعار ميدهند و روزهخورى علنى در روز قدس، در ماه رمضان، ميكنند؛ اينها را مىبينيد، خب، بكشيد كنار. انتخابات تمام شد. انتخاباتى بود، عمومى هم بود، درست هم بود، اشكالى هم نتوانستند بر انتخابات بگيرند و ثابت كنند؛ حالا هى ادعا كردند، فرصت هم داده شد؛ گفتيم بيائيد، نشان بدهيد، ثابت كنيد؛ نتوانستند، نيامدند؛ تمام شد. پابندى به قانون اقتضاء ميكند كه انسان ولو اين رئيس جمهورى را كه انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتى براى قانون احترام قائل بود، بايستى در مقابل قانون، خضوع كند. خب، معلوم است هيچ كسى نميتواند بگويد اين كسى كه انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفى كه انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنى دارند، قبحى دارند؛ اين طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد؛ آن طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد. قانون، ملاك است، معيار است. چرا اينجورى ميشود؟ چرا؟ اين، هواى نفس است.
اينها مال امروز هم نيست. كسانى كه از اوائل انقلاب يادشان هست، ميدانند؛ بعضى بودند از ياران امام، از نزديكان امام در دههى اول انقلاب و در حال حيات امام، كه كارشان به مقابلهى با امام كشيد؛ كارشان به معارضهى با امام كشيد؛ ايستادند پاى اينكه امام را به زانو در بياورند و خطاى حركت امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) را - آن مرد بزرگ را، آن مرد الهى را - اثبات كنند؛ اما بعد زاويه پيدا كردند. خب، انقلاب اينها را مطرود كرد. كسانى كه از نزديكان امام بودند، از ياران امام بودند، كارشان كشيد به يا پناه بردن به دشمن، يا مواجه شدن با انقلاب، يا ضربه زدن به انقلاب. اينها بايد عبرت باشد براى همهى ما؛ بايد عبرت باشد؛ بايد بفهميم.
من هيچ اعتقادى ندارم به دفع؛ من گفتم در نماز جمعه؛ اعتقاد من به جذب حداكثرى و دفع حداقلى است؛ اما بعضى كأنه خودشان اصرار دارند بر اينكه از نظام فاصله بگيرند. يك اختلاف درون خانوادگى را، درون نظام را - كه مبارزات انتخاباتى بود - يك عدهاى تبديل كردند به مبارزهى با نظام - البته اينها اقليتند، كوچكند؛ در مقابل عظمت ملت ايران صفرند، لكن به نام اينها شعار ميدهند، اينها هم دل خوش ميكنند به اين - اين بايد مايهى عبرت باشد. تبليغ بايد بتواند اين حقايق را براى مردم و براى خود آنها روشن بكند كه بفهمند دارند خطا ميكنند و اشتباه ميكنند.
البته اين نظام، نظام الهى است؛ اين نظام، نظامى است كه خداى متعال لطف خود و حمايت خود را از اين نظام به مرات و كرات نشان داده است؛ تجربههاى ما از اول انقلاب همهاش همين را نشان ميدهد. ما اگر با خدا باشيم، خدا با ماست.اين كسانى كه و اين جهانخواران كه امروز در سطح بينالمللى با اين منطقهاى مغلوط و با اين منطقهاى مخدوش - كه اشاره كردم - ميخواهند دنيا را اداره بكنند و بر دنيا سيطره پيدا بكنند، مطمئناً به وسيلهى اين ملت و به وسيلهى ملتهاى مستقل، به حول و قوهى الهى تودهنى خواهند خورد. اينها نه اسلام را شناختند، نه اين ملت را شناختند، نه اين انقلاب را شناختند، نه امام راحل عظيمالشأن ما را شناختند؛ نميدانند با كى طرف شدهاند. اين ملت را هم نشناختند؛ اين ملت، ملت مقاومى است. جوانهاى ما جوانهائى هستند كه به معناى حقيقى كلمه از عمق جانشان تلاش ميكنند براى سعادت؛ سعادتى كه در اسلام هست. دانشجوهاى ما هم همين جورند؛ دانشجوهاى ما امروز جزو برترين دانشجوها هستند؛ نه فقط از لحاظ ذهن و علم، بلكه حتّى از لحاظ صفا، معنويت، ايمان؛ دانشجوهاى ما خيلى خوبند. توى همين قضايا هم بارها ديده شده؛ دانشگاه بسيار آزمايش خوبى داد. در همين قضايا نشان داد كه توى صحنه است، آگاه است، بيدار است. هرچه هم اين ارتباط حوزه و دانشگاه، اين پيوند حوزه و دانشگاه بيشتر بشود، اين معنويت، اين روحيات، بيشتر خواهد شد.
ما البته درخواستمان از مردم اين است: در اين قضاياى اهانت به امام راحل (رضوان اللَّه عليه)، مردم ما عصبانى شدند، خشمگين شدند؛ حق هم دارند. اعلام برائت كردند، جا هم داشت، خوب هم بود؛ لكن آرامششان را حفظ كنند. از دانشجوها هم ما همين درخواست را داريم: آرامش را حفظ كنيد. اين كسانى كه در مقابل شما قرار دارند، اينها كسانى نيستند كه ريشهاى داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت اين ملت و عظمت اين انقلاب، مقاومت كنند؛ نه. با آرامش؛ همه كار با آرامش. اگر يك وقتى لازم بشود، خود مسئولين، خود قانون و حافظان قانون، آنچه كه وظيفهشان باشد، انجام ميدهند. البته شناسائى كنند؛ خود دانشجوها موظفند در محيط دانشگاه، افرادى را كه منشأ فسادند، اينها را بشناسند و ديگران را آگاه كنند. اين خودش يك تبليغ درست و صحيحى است. آگاه كنند؛ بدانند ارتباطات اينها را، جهتگيرى اينها را؛ لكن همه كار با آرامش بايد انجام بگيرد. در سطح جامعه، تشنج، اغتشاش، درگيرى مصلحت نيست؛ اين چيزى است كه دشمن ميخواهد. دشمن ميخواهد جامعه آرام نباشد. امنيت، مهم است. دشمنان امنيتِ مردم دوست دارند كه مردم در ناامنى زندگى كنند، ناراحت بشوند، كلافه بشوند، عصبانى بشوند؛ ما اين را نميخواهيم. ما ميخواهيم مردم زندگىشان، زندگى آرامى باشد؛ دانشجو بتواند درس بخواند؛ طلبه بتواند درس بخواند؛ دانشمند بتواند تحقيق خودش را بكند؛ صنعتگر، كشاورز، بازرگان، بتوانند همه كارشان را انجام بدهند. محيط دانشگاه هم بايد محيط امنى باشد؛ جوانهاى مردم توى اين مجموعهى دانشگاه جمعند، مردم ميخواهند جوانهاشان در محيط امنى باشند. اين كسانى كه محيط دانشگاه را با اين اغتشاشگرى ناامن ميكنند، با مردم مواجهاند، با مردم طرفند. البته دستگاههاى قانونى هم وظائفى دارند؛ بايد به اين وظائف عمل كنند.
بدانيد جوانان عزيز! طلاب عزيز! فضلاى جوان! بدانيد كه اين آيهى مباركه: «فامّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»،(14) امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و اين را شما خواهيد ديد. به فضل الهى خواهيد ديد كه «و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»، اين بناى استوار كه هندسهى آن الهى است، بناى آن هم با دست يك مرد الهى است، بقاء آن هم با ارادهى اين ملت عظيم و با ايمان اين ملت عظيم است، استوار خواهد ماند و انشاءاللَّه اين درخت روزبهروز ريشهدارتر خواهد شد و خواهيد ديد كه اين مخالفان، اين كسانى كه با اين بنا، با اين حق و حقيقت مخالفت ميكنند، «فيذهب جفاء»؛ اينها در مقابل چشم شما انشاءاللَّه نابود خواهند بود.
اميدواريم خداوند متعال قلب مقدس ولىعصر را نسبت به همهى ما مهربان بفرمايد و دعاى آن حضرت را شامل حال ما بفرمايد و ارواح طيبهى شهدا و روح امام بزرگوار را انشاءاللَّه از ما راضى كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) آل عمران: 61
2) مقتل ابىمخنف، ص 85؛ «هر كس سلطان ستمكارى را ببيند كه حرام خدا را حلال ميشمارد و پيمان خدا را ميگسلد، ... اگر با رفتار و گفتار خود كارهاى او را تغيير ندهد، سزاست كه خداوند او را با وى محشور كند.»
3) بقره: 285؛ «پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ايمان آورده است و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند ...»
4) بقره: 277؛ «كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند...»
5) رئيس حوزهى علميهى قم
6) احزاب: 39؛ «همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ ميكنند و از او ميترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و خدا براى حسابرسى كفايت ميكند.»
7)يونس: 32؛ «... و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست؟...»
8) مائده: 55؛ «ولىّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند؛ همان كسانى كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.»
9) نساء: 59؛ «... خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد ...»
10) شورى: 23؛ «... بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى دربارهى خويشاوندان ...»
11) وقعة صفين، ص 115: «ما در اين جنگ شك داريم.»
12) شعار حضار (روح منى خمينى - بت شكنى خمينى)
13) نهج البلاغه، خطبهى 50؛ «و همواره پارهاى از حق و پارهاى از باطل را در هم مىآميزند و در چنين حالى شيطان بر ياران خود مسلط ميشود.»
14) رعد: 17؛ «... اما كف بيرون افتاده از ميان ميرود، ولى آنچه به مردم سود ميرساند، در زمين [باقى] ميماند...»
خوشامد عرض ميكنيم به همهى برادران عزيز، خواهران عزيز كه در اين جمع نورانى حضور داريد. بحمداللَّه علماى محترم، فضلاى گرامى، طلاب عزيز، اساتيد و مديران حوزهى علميهى قم، همه در اين جمع تشريف داريد و جمع ممتاز و كمنظيرى است.
مناسبت هم مناسبت تبليغ است؛ يعنى در واقع كار اصلى و جوهرى من و شما. ايام هم ايام كاملاً مناسبى است و ايام الهامبخشى است؛ ديروز، روز مبارك مباهله بود؛ چند روز ديگر ايام محرّم شروع خواهد شد؛ روز بيست و هفتم آذر - چند روز ديگر - روز پيوند يا وحدت حوزه و دانشگاه است. همهى اين مناسبتها براى ما كه كمربستهى تبليغ دين و ابلاغ حقيقت به دلها و ذهنها هستيم، مناسبتهاى مهم و درسآموزى است.
روز مباهله، روزى است كه پيامبر مكرم اسلام، عزيزترين عناصر انسانى خود را به صحنه مىآورد. نكتهى مهم در باب مباهله اين است: «و انفسنا و انفسكم» در آن هست؛ «و نساءنا و نساءكم»(1) در آن هست؛ عزيزترين انسانها را پيغمبر اكرم انتخاب ميكند و به صحنه مىآورد براى محاجهاى كه در آن بايد مايز بين حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض ديد همه قرار بگيرد. هيچ سابقه نداشته است كه در راه تبليغ دين و بيان حقيقت، پيغمبر دست عزيزان خود، فرزندان خود و دختر خود و اميرالمؤمنين را - كه برادر و جانشين خود هست - بگيرد و بياورد وسط ميدان؛ استثنائى بودن روز مباهله به اين شكل است. يعنى نشان دهندهى اين است كه بيان حقيقت، ابلاغ حقيقت، چقدر مهم است؛ مىآورد به ميدان با اين داعيه كه ميگويد بيائيم مباهله كنيم؛ هر كدام بر حق بوديم، بماند، هر كدام بر خلاف حق بوديم، ريشهكن بشود با عذاب الهى.
همين قضيه در محرّم اتفاق افتاده است به شكل عملى؛ يعنى امام حسين (عليه الصّلاة و السّلام) هم براى بيان حقيقت، روشنگرى در طول تاريخ، عزيزترين عزيزان خود را برميدارد مىآورد وسط ميدان. امام حسين (عليهالسّلام) كه ميدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زينب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزيز خود را آورد. اينجا هم مسئله، مسئلهى تبليغ دين است؛ تبليغ به معناى حقيقى كلمه؛ رساندن پيام، روشن كردن فضا؛ ابعاد مسئلهى تبليغ را اين جورى ميشود فهميد كه چقدر مهم است. در آن خطبه «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه ... و لميغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللَّه ان يدخله مدخله»؛(2) يعنى وقتى او دارد فضا را به اين شكل آلوده ميكند، خراب ميكند، بايد يا با فعل يا با قول آمد روشنگرى كرد. و امام حسين (عليهالسّلام) اين كار را انجام ميدهد، آن هم با اين هزينهى سنگين؛ عيالات خود، همسران خود، عزيزان خود، فرزندان اميرالمؤمنين، زينب كبرى، اينها را برميدارد مىآيد وسط ميدان.
يك بُعد امروزى قضيه هم آن مناسبت سوم است، كه پيوند حوزه و دانشگاه است. اينجا هم مسئله، مسئلهى ساختن و رساندن است. ارتباط مجموعهى عظيم دانشجوئى كشور با علماى دين، با جوانان شاغل در راه معرفت دينى و تبليغ دينى، چيزى است كه مطلوب در اين مناسبت است؛ يعنى اين مناسبت براى آن هست. وحدت حوزه و دانشگاه يعنى اين. والّا مراد وحدت عينى و خارجى كه نبود. اين كه معنا ندارد. حوزه، حوزه است، دانشگاه، دانشگاه است؛ يعنى اين پيوند حقيقى بين دو مجموعهى اثرگذار و مهمى كه تا آن روز كه از سوى امام عزيز بيان شد و ابراز شد، سياستها بر اين بود كه اين دو را از هم دور نگه دارند و جدا نگه دارند: دانشگاه از اسلام دور بماند، حوزه از تحولات جهانى و پيشرفتهاى علمى فاصله بگيرد؛ اينها از هم دور بشوند؛ يعنى اين دو بال با هم تلاش نكنند، هماهنگ نباشند. اين، برميگردد به مسئلهى تبليغ. اهميت تبليغ، اين است. درس هم كه ميخوانيم، براى اين است كه بتوانيم پيام الهى را ابلاغ كنيم، برسانيم؛ حالا چه در زمينهى معارف دينى، چه در زمينهى احكام دينى، چه در زمينهى اخلاق الهى.
پس اين مناسبتها و اين اصل مسئلهى تبليغ، ناظر است به عمل، همراه با بصيرت و يقين. بايد بصيرت باشد. يقين، يعنى همان ايمان قلبى متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پايهى اين بصيرت و يقين، حركت انجام بگيرد. اگر بصيرت بود، يقين بود، اما كارى انجام نگرفت، اين مطلوب نيست؛ تبليغ نشده است. اگر چيزى تبليغ شد، اما بدون بصيرت و بدون يقين - هر كدام از اينها كم باشد - يك پايه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. اين يقين همان چيزى است كه «ءامن الرّسول بما انزل اليه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللَّه و ملائكته و كتبه و رسله»؛(3) يعنى اولْكسى كه به پيام، اعتقاد و ايمان عميق پيدا ميكند، خودِ پيامآور است. اگر اين نبود، كار دنباله پيدا نخواهد كرد، نفوذ نخواهد كرد. آن ايمان هم بايد با بصيرت همراه باشد؛ همچنانى كه حالا دربارهى بصيرت مطالبى گفته شده است و روشن است. اين، ميشود عمل صالح. يعنى «انّ الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات»،(4) واقعاً عمل صالح و مصداق اتمّ عمل صالح، همين تبليغ است كه انجام بايد بگيرد. پس در باب تبليغ، بايد فكر كرد، بايد كار كرد. اين نكتهاى را كه جناب آقاى مقتدائى(5) اخيراً در بيانشان ذكر كردند، من نشنيده بودم و براى من نكتهى مهمى است كه گفتند مركزى براى طراحى در باب تبليغ دين تشكيل شده است. خب، اين همان چيزى است كه من خواستم مطالبه كنم كه اين كار بايد انجام بگيرد.
ببينيد امروز تبليغ در دنيا خيلى نقش پيدا كرده است و هميشه همين جور بوده است. قبلاً اين ابزارها نبود؛ اين ارتباطهاى نزديك نبود. ما معممين يك امتياز داريم كه تبليغ روياروى و چهرهبهچهره ميكنيم. اين يك كار بىنظيرى است كه هيچ چيزى جاى اين را نميگيرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. اين، از ساير شيوههاى تبليغ، از جهاتى كارسازتر است - آن جهات هنرى و غيره، آنها هم در جاى خود لازم است - اما اين يك تأثيرى دارد، يك خلأئى را پر ميكند كه ساير دستگاهها و شيوههاى تبليغى اين اثر را ندارد. پس تبليغ مهم است و امروز ابزار اساسى است. ما هم يكى از شيوههاى مؤثر تبليغ را در اختيار داريم.
ميخواهيم عرض بكنيم تبليغ بايد جريان ساز باشد، تبليغ بايد گفتمان ساز باشد، تبليغ بايد فضا ايجاد كند؛ گفتمان ايجاد كند. گفتمان يعنى يك مفهوم و يك معرفت همهگير بشود در برههاى از زمان در يك جامعه. آنوقت، اين ميشود گفتمان جامعه. اين، با كارهاى جدا جداى برنامهريزى نشده، حاصل نخواهد شد؛ اين كار احتياج دارد به برنامهريزى و كارِ فعال و مثل دميدن پيوستهى در وسيلهى فشارى است كه ميتواند آب يا مايهى حيات يا هوا را به نقاط مختلفى كه مورد نظر است، برساند. بايد دائم با اين دم دميد، تا اين اشتعال هميشه باقى بماند. اين كار هيچ نبايد متوقف بشود و به برنامهريزى احتياج دارد.
اين گفتمان سازى براى چيست؟ براى اين است كه انديشهى دينى، معرفت دينى در مخاطبان، در مردم، رشد پيدا كند. انديشهى دينى كه رشد پيدا كرد، وقتى همراه با احساس مسئوليت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مىآورد و همان چيزى ميشود كه پيغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحيح، معرفت صحيح، در مواردى بيدارباش، در مواردى هشدار؛ اينها كاركردهاى تبليغ است؛ آثار و نتائجى است كه بر تبليغ مترتب ميشود.
يك نمونه، همين تبليغات ماه محرّم است كه به مناسبت عزادارى محرّم انجام ميگيرد. اين، بهترين فرصت براى تبليغ كردن است. از اين فرصت بايد استفاده كرد براى همان مطلبى كه عرض شد؛ شاخص ايجاد بشود؛ مايز، شاخص سازى، معالمالطريق. اگر چنانچه سر دو راهى تابلوئى نباشد كه نشان بدهد راهِ فلان جا از كجاست، طرف راست است يا طرف چپ است، اين سير كننده و رونده، به خطا خواهد افتاد. اگر چند راهى باشد، گمراه خواهد شد. شاخص بايد معيّن كرد، انگشت اشاره را بايستى واضح مقابل چشم همه قرار داد تا بتوانند گمراه نشوند. در دنيائى كه اساس كار دشمنان حقيقت بر فتنهسازى است، اساس كار طرفداران حقيقت بايست بر اين باشد كه بصيرت را، راهنمائى را، هرچه ميتوانند، برجستهتر كنند و اين شاخصها را، اين مايزها را، اين معالمالطريق را بيشتر، واضحتر، روشنتر در مقابل چشم مردم قرار بدهند، كه مردم بفهمند، تشخيص بدهند و گمراه نشوند.
در تبليغ يك مطلب اين است - در آيهى سورهى مباركه احزاب است، كه تلاوت كردند - «الّذين يبلّغون رسالاتاللَّه و يخشونه و لايخشون احدا الّااللَّه و كفى باللَّه حسيبا».(6) تبليغِ رسالاتاللَّه، با اين دو تا شرط عملى است: «يخشونه»، اين يك. «و لا يخشون احدا الّا اللَّه». اولاً خشيت الهى لازم است؛ براى خدا باشد، در راه خدا باشد، ملهم از تعليم الهى باشد. اگر برخلاف الهام الهى و ملهمات از تعليم الهى باشد، گمراهى است، ضلالت است. «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال».(7) فهميدن حق با خشيت الهى حاصل ميشود. بعد، در مرحلهى بيان حق: «و لايخشون احدا الّا اللَّه». چرا؟ چون حق و حقيقت، دشمن دارد؛ بيان حقيقت آسان نيست. دشمنان حقيقت دنيادارانند، قدرتمندانند، طواغيت عالمند؛ در طول تاريخ اين جور بوده است، تا آخر هم، تا زمانى كه دولت حقهى ولىعصر (ارواحنا فداه) ظهور بكند، همين جور خواهد بود. اين قدرتمندان بيكار كه نميمانند؛ ايجاد اشكال ميكنند، ضربه ميزنند، از همهى ابزارهايشان استفاده ميكنند. پس بايد «و لايخشون احدا الّا اللَّه» وجود داشته باشد، والّا اگر از غير خدا ترسى وجود داشت - به انواع و اقسامه. ترس هم يك جور نيست - راه ديگر منسد خواهد شد. يك وقت اين است كه انسان ترس از جانش دارد، يك وقت ترس بر مال دارد، يك وقت ترس بر آبرو دارد، يك وقت ترس از حرف و گفتِ اين و آن دارد؛ اينها همه ترس است. اين ترسها را بايد گذاشت كنار؛ «و لايخشون احدا الّا اللَّه». اين، زحمت زيادى دارد. اين رنج را، اين زحمت را خيلى اوقات هم افراد نميفهمند، مردم درك نميكنند چه رنجى دارد كشيده ميشود. دنبالهاش ميفرمايد: «و كفى باللَّه حسيبا»؛ حساب و كتاب را بگذار به عهدهى خدا. اخلاص، اقدامِ همراه با يقين، همراه با شجاعت و شهامت، و حساب و كتاب را به عهدهى خدا گذاشتن. اين ميشود آن قوارهى كلى تبليغ اسلامى.
اين را هم من در مورد تبليغ در دوران محرّم - كه حالا در پيش هست - عرض بكنم كه بعضى حالا ممكن است بگويند شما ميخواهيد نهضت امام حسين را بيان بكنيد، خيلى خب، برويد بيان كنيد، ديگر روضهخوانى و گريه و زارى و اينها چيست؟ برويد بنشينيد بيان كنيد كه حضرت اين كار را كردند، اين كار را كردند، هدفشان هم اين بود. اين، خيلى فكر خطائى است، نگاه غلطى است. اين عاطفهى نسبت به اولياء خدا، اولياء دين، اين پيوند عاطفى، پشتوانهى بسيار ارزشمند پيوند فكرى و پيوند عملى است. بدون اين پشتوانه، خيلى سخت ميشود در اين راه حركت كرد. اين پيوند عاطفى، خيلى مهم است. اينى كه امام راحل (رضوان اللَّه عليه) فرمودند عزادارى به سبك سنتى، اين يك حرف از روى عادت نبود؛ حرف بسيار عميقى است؛ ژرفنگرانه است. ببينيد در قرآن نسبت به اولياء الهى سه تعبير وجود دارد:
يك تعبير، تعبير ولايت است؛ «انّما وليّكم اللَّه و رسوله و الّذين امنوا الّذين يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و هم راكعون»؛(8) بحث ولايت. معلوم است كه پيوند، ارتباط، معرفت، اينها داخل در زيرمجموعهى ولايت است.
يك بحث، بحث اطاعت است؛ «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرّسول و اولى الامر منكم»؛(9) اطاعت رسول و اطاعت اولىالامر. اين، در عمل است. در ميدان عمل بايد اطاعت كرد، پيروى كرد.
اما يك بحث سومى وجود دارد و آن، بحث مودت است. «قل لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى».(10) اين مودت چيست ديگر؟ ولايتِ اينها را داشته باشيد، اطاعت هم از اينها بكنيد؛ مودت براى چيست؟ اين مودت، پشتوانه است. اگر اين مودت نباشد، همان بلائى بر سر امت اسلامى خواهد آمد كه در دورانهاى اول بر سر يك عدهاى آمد كه همين مودت را كنار گذاشتند، بتدريج اطاعت و ولايت هم كنار گذاشته شد. بحث مودت خيلى مهم است. اين مودت، با اين ارتباطات عاطفى حاصل ميشود؛ ماجراى مصيبتهاى اينها را گفتن، يك جور ايجاد ارتباط عاطفى است؛ ماجراى مناقب اينها و فضائل اينها را گفتن، يك جور ديگر پيوند عاطفى است.
بنابراين، اين عزادارىهائى كه انجام ميگيرد، اين گريه و زارىاى كه ميشود، اين تشريح حوادث عاشورا كه ميشود، اينها چيزهاى لازمى است. يك عده از موضع روشنفكرى نيايند بگويند آقا، اينها ديگر لازم نيست. نه، اينها لازم است؛ اينها تا آخر لازم است؛ همين كارهائى كه مردم ميكنند. البته يك شكلهاى بدى وجود دارد كه گفتهايم؛ مثل قمه زدن كه گفتيم اين ممنوع است، نبايد اين كار انجام بگيرد؛ اين، مايهى دراز شدن زبان دشمنان عليه دوستان اهلبيت است. اما همين عزادارى متعارفى كه مردم ميكنند؛ دستهجات سينهزنى راه مىاندازند، عَلَم بلند ميكنند، اظهار محبت ميكنند، شعار مينويسند، ميخوانند، گريه ميكنند؛ اينها ارتباط عاطفى را روزبهروز بيشتر ميكند؛ اينها خيلى چيزهاى خوبى است. اين، اهميت تبليغ.
بنابراين در حوزهى علميه - كه مركز هم از همه جهت قم است - بايد براى اين ترتيب دادن و جريانسازى و هماهنگ كردن و سياستگذارى براى تبليغ، حتماً يك كار خوبى انجام بگيرد - كه حالا مژدهاش را دادند - انشاءاللَّه كه اين كار دنبال بشود. اى بسا در يك برههاى برخى از مسائل بايست تبليغ بشود كه مثلاً پنج سال، ده سال به آن نياز است و ممكن است پنج سال بعد، آن موضوع اصلاً مورد نياز نباشد. اين كار را بايد طراحى كرد. ما اين را هميشه سفارش ميكنيم به مبلغين، به طلاب، به فضلا كه نيازسنجى كنيد و بر طبق نياز مخاطب و استفهام مخاطب، حرف بزنيد؛ اما اين كارِ يك فرد نيست. افراد ممكن است در اين شناخت و ارزيابى هم بعضاً اشتباه بكنند. اين، كار يك جمع متمركز و يك برنامهريزى است، كه انشاءاللَّه بايد انجام بگيرد.
مهمترين برههاى و زمان و مكانى كه تبليغ، آنجا معنا ميدهد، جائى است كه فتنه وجود داشته باشد. بيشترين زحمت در صدر اسلام و در زمان پيغمبر، زحمات مربوط به منافقين بود. بعد از پيغمبر، در زمان اميرالمؤمنين زحماتى بود كه از درگيرى و چالش حكومت اسلامى با افرادى كه مدعى اسلام بودند، به وجود مىآمد. بعد هم همين جور؛ در دوران ائمه (عليهمالسّلام) هم همين جور؛ دوران غبارآلودگى فضا. والّا آن وقتى كه جنگ بدر هست، كار، دشوار نيست؛ آن وقتى كه در ميدانهاى نبرد حاضر ميشوند، با دشمنانى كه مشخص است اين دشمن چه ميگويد، كار دشوار نيست. آن وقتى مسئله مشكل است كه اميرالمؤمنين در مقابل كسانى واقع ميشود كه اينها مدعى اسلامند و معتقد به اسلام هم هستند؛ اينجور نبود كه معتقد به اسلام هم نباشند، از اسلام برگشته باشند؛ نه، معتقدند به اسلام، راه را غلط ميروند، هواهاى نفسانى كار دستشان ميدهد. اين، مشكلترين وضع است كه افراد را به شبهه مىاندازد؛ به طورى كه اصحاب عبداللَّهبنمسعود مىآيند خدمت حضرت، ميگويند «انّا قد شككنا فى هذا القتال»!(11) چرا بايد شك كنند؟ اين شك خواص، پايهى حركت صحيح جامعهى اسلامى را مثل موريانه ميجود. اينى كه خواص در حقايق روشن ترديد پيدا كنند و شك پيدا كنند، اساس كارها را مشكل ميكند. مشكل كار اميرالمؤمنين، اين است. امروز هم همين است. امروز در سطح دنيا كه نگاه كنيد، همين جور است؛ در سطح داخل جامعهى خودمان كه نگاه كنيد، همين جور است. تبيين لازم است.
در سطح بينالمللى، امروز دشمنان از همهى ابزارها دارند استفاده ميكنند براى مشوب كردن اذهان عمومى آحاد بشر - ملتها - خواصشان و عوامشان؛ تا هر جا دستشان برسد. دارند براى اين تلاش ميكنند. ادعاى قانونگرائى ميكنند، ادعاى حقوق بشر ميكنند، ادعاى طرفدارى از مظلوم ميكنند. خب، اينها حرفهاى قشنگى است، اينها حرفهاى جاذبهدارى است؛ اما حقيقت چيز ديگرى است. اين رئيس جمهور آمريكا - همين چند روز قبل از اين - ميگويد: ما دنبال اين هستيم كه دولتهاى قانونشكن پاسخگو باشند. خب، كدام دولت قانونشكن است؟ كدام دولت قانونشكنتر از دولت آمريكاست؟ دولت آمريكا با كدام قانون عراق را اشغال كرد و اين همه خسارت و تلفات انسانى و مادى و معنوى بر ملت عراق وارد كرد؟ بر اساس يك شايعهى دروغى كه خودشان به وجود آورده بودند، حمله كردند عراق را اشغال كردند كه صدها هزار مردم عراق در اين چند سال كشته شدند و چند ميليون مردم عراق آواره شدند. چندى پيش در خبرها آمده بود پانصد و پنجاه دانشمند عراقى به وسيلهى اسرائيلىها ترور شدند. اين، چيز كمى است؟! جوخههاى ترور بسيج شدند، رفتند دانشمندان عراقى را يكى يكى پيدا كردند، ترور كردند. اين، بر اثر اشغال آمريكاست. با كدام قانون شما وارد عراق شديد؟ با كدام قانون تا حالا ماندهايد؟ با كدام قانون داريد با مردم عراق اينجور اهانتآميز رفتار ميكنيد؟ با كدام قانون افغانستان را اشغال كرديد؟ با كدام قانون بينالمللىِ عقلپسند داريد نيروهاتان را در افغانستان افزايش ميدهيد؟ چقدر اتفاق افتاد اين حادثه كه هواپيماهاى آمريكائى، كاروانهاى عروسى را در افغانستان به خاك و خون كشيدند؟ در طول اين چند سال بارها و بارها اتفاق افتاد؛ دهها نفر در هر حادثهاى كشته شدند؛ مردمى كه در يك عروسى شركت كرده بودند. آن وقت افسر آمريكائى با وقاحت تمام ميگويد: ما دنبال طالبان هستيم! هر جا طالبان را پيدا كنيم، ميزنيم! به عروسى مردم چه كار داريد؟ به زندگى مردم چه كار داريد؟ همين چندى پيش در هرات، يكى از اين حوادث را به وجود آوردند، بيش از صد نفر كشته شدند كه پنجاهتاشان كودكان بودند. مظهر بىقانونى شما هستيد. قانونشكنترين دولتها، امروز دولت آمريكاست.
حقيقت قضيه اين است؛ اما زبانى كه به كار ميبرند، آن چيزى است كه گفتم: ما با قانونشكنى مخالفيم! دولتهاى قانونشكن بايد پاسخگو باشند! ببينيد، فتنه يعنى اين. چه چيزى ميتواند اين توطئهها را، اين جريان گندابِ فاسد را از مجموعهى افكار عمومى عالم جمع بكند جز روشنگرى؛ و اين ظلمات را بشكند. چه ميتواند بشكند، جز چراغ و مشعل بيان حقيقت؟ ببينيد چقدر وظيفه، سنگين است.
در زمينههاى مسائل دينى هم همين جور است. يكى از كارهائى كه امروز دستهاى فتنهانگيز در دنيا بجد دنبالش هستند، اختلافات مذهبى در بين مسلمانهاست. چون منطقهاى كه مسلمانها در آن زندگى ميكنند، منطقهى حساسى است، منطقهى پر فايدهاى است، منطقهى راهبردى است، منطقهى نفت است و آنها به اينجا احتياج دارند؛ اسلام هم مزاحم است. پس بايستى يك جورى مشكل اسلام را براى خودشان حل كنند. يكى از راههاى خوبى كه پيدا كردهاند، ايجاد اختلاف بين مسلمانهاست؛ وسيلهى اختلاف هم تعصبات مذهبى. چه چيزى ميتواند در مقابل اين، ايستادگى بكند؟ بصيرت، روشنگرى، تبليغ صحيح، در دام دشمن نيفتادن. اين، عرصهى بينالمللى است.
در عرصهى داخلى هم همين جور. شما ملاحظه كنيد يك عدهاى قانونشكنى كردند، ايجاد اغتشاش كردند، مردم را به ايستادگى در مقابل نظام تا آنجائى كه ميتوانستند، تشويق كردند - حالا تيغشان نبريد؛ آن كارى كه ميخواستند نشد، او بحث ديگرى است؛ آنها تلاش خودشان را كردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز كردند، جرأت به آنها دادند؛ كارى كردند كه دشمنان امام - آن كسانى كه بغض امام را در دل داشتند - جرأت پيدا كنند بيايند توى دانشگاه، به عكس امام اهانت بكنند؛(12) كارى كردند كه دشمنِ مأيوس و نوميد، جان بگيرد، تشويق بشود بيايد در مقابل چشم انبوه دانشجويانى كه مطمئناً اينها علاقهمند به امامند، علاقهمند به انقلابند، عاشق كار براى كشور و ميهنشان و جمهورى اسلامى هستند، يك چنين اهانتى، يك چنين كار بزرگى انجام بدهند. آن قانونشكنىشان، آن اغتشاشجوئىشان - تشويقشان به اغتشاش و كشاندن مردم به عرصهى اغتشاشگرى - اين هم نتائجش. اين خطاها اتفاق مىافتد، عمل خلاف انجام ميگيرد، كار غلط انجام ميگيرد، بعد براى اينكه اين كار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست ميشود! فلسفه ميبافند؛ استدلال برايش درست ميكنند! از ابتلائات بزرگ انسانها اين است؛ همهمان در معرض خطريم، بايد مراقب باشيم. كار خطا را ميكنيم، بعد براى اينكه در مقابل وجدانمان، در مقابل سؤال مردم، در مقابل چشم پرسشگران بتوانيم از كار خودمان دفاع كنيم، يك فلسفهاى برايش درست ميكنيم؛ يك استدلالى برايش ميتراشيم!
خب، اينها ايجاد فتنه ميكند؛ يعنى فضا را فضاى غبارآلود ميكند. شعار طرفدارى از قانون ميدهند، عمل صريحاً بر خلاف قانون انجام ميدهند. شعار طرفدارى از امام ميدهند، بعد كارى ميكنند كه در عرصهى طرفداران آنها، يك چنين گناه بزرگى انجام بگيرد؛ به امام اهانت بشود، به عكس امام اهانت بشود. اين، كار كمى نيست؛ كار كوچكى نيست. دشمنان از اين كار خيلى خوشحال شدند. فقط خوشحالى نيست، تحليل هم ميكنند. بر اساس آن تحليل، تصميم ميگيرند؛ بر اساس آن تصميم، عمل ميكنند؛ تشويق ميشوند عليه مصالح ملى، عليه ملت ايران. اينجا آن چيزى كه مشكل را ايجاد ميكند، همان فريب، همان غبارآلودگى فضا و همان چيزى است كه در بيان اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) هست: «و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه»؛(13) يك كلمهى حق را با يك كلمهى باطل مخلوط ميكنند، حق بر اولياء حق مشتبه ميشود. اينجاست كه روشنگرى، شاخص معيّن كردن، مايز معيّن كردن، معنا پيدا ميكند.
آن كسى كه براى انقلاب، براى امام، براى اسلام كار ميكند، بمجردى كه ببيند حرف او، حركت او موجب شده است كه يك جهتگيرىاى عليه اين اصول به وجود بيايد، فوراً متنبه ميشود. چرا متنبه نميشوند؟ وقتى شنفتند كه از اصلىترين شعار جمهورى اسلامى - «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» - اسلامش حذف ميشود، بايد به خود بيايند؛ بايد بفهمند كه دارند راه را غلط ميروند، اشتباه ميكنند؛ بايد تبرى كنند. وقتى مىبينند در روز قدس كه براى دفاع از فلسطين و عليه رژيم غاصب صهيونيست است، به نفع رژيم غاصب صهيونيست و عليه فلسطين شعار داده ميشود، بايد متنبه بشوند، بايد خودشان را بكشند كنار، بگويند نه نه، ما با اين جريان نيستيم. وقتى مىبينند سران ظلم و استكبار عالم از اينها حمايت ميكنند، رؤساى آمريكا و فرانسه و انگليس و اينهائى كه مظهر ظلمند - هم در زمان كنونى، هم در دورهى تاريخىِ صد سال و دويست سالهى تا حالا - دارند از اينها حمايت ميكنند، بايد بفهمند يك جاى كارشان عيب دارد؛ بايد متنبه بشوند. وقتى مىبينند همهى آدمهاى فاسد، سلطنتطلب، از اينها حمايت ميكند، تودهاى از اينها حمايت ميكند، رقاص و مطرب فرارى از كشور از اينها حمايت ميكند، بايد متنبه بشوند، بايد چشمشان باز بشود، بايد بفهمند؛ بفهمند كه كارشان يك عيبى دارد؛ بلافاصله برگردند بگويند نه، ما نميخواهيم حمايت شما را. چرا رودربايستى ميكنند؟ آيا ميشود با بهانهى عقلانيت، اين حقايق روشن را نديده گرفت، كه ما عقلانيت بخرج ميدهيم! اين عقلانيت است كه دشمنان اين ملت و دشمنان اين كشور و دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براى شما كف و سوت بزنند، شما هم همين طور خوشتان بيايد، دل خوش كنيد؛ اين عقلانيت است؟! اين نقطهى مقابل عقل است. عقل اين است كه بمجردى كه ديديد برخلاف آن مبانىاى كه شما ادعايش را ميكنيد، چيزى ظاهر شد، فوراً خودتان را بكشيد كنار، بگوئيد نه نه نه، ما نيستيم؛ بمجردى كه ديديد به عكس امام اهانت شد، به جاى اينكه اصل قضيه را انكار كنيد، كار را محكوم كنيد؛ بالاتر از محكوم كردنِ كار، حقيقت كار را بفهميد، عمق كار را بفهميد؛ بفهميد كه دشمن چه جورى دارد برنامهريزى ميكند، چه ميخواهد، دنبال چيست؛ اين را بايد اين آقايان بفهمند. من تعجب ميكنم! كسانى كه اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضى از اين آقايان يك سيلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به بركت انقلاب اسم و رسمى پيدا كردند و همه چيزشان از انقلاب است، مىبينيد كه دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف كشيدند، خوشحالند، ميخندند؛ اينها را كه مىبينيد؟ به خود بيائيد، متوجه بشويد.
شما برادران سابق ما هستيد. اينها كسانى هستند كه بعضى از اينها، يك وقتى به خاطر طرفدارى از امام مورد اهانت هم قرار ميگرفتند. حالا ببينند كه كسانى كه به نام اينها شعار ميدهند، عكس اينها را روى دستشان ميگيرند، اسم اينها را با تجليل مىآورند، درست نقطهى مقابل، عليه امام و عليه انقلاب و عليه اسلام شعار ميدهند و روزهخورى علنى در روز قدس، در ماه رمضان، ميكنند؛ اينها را مىبينيد، خب، بكشيد كنار. انتخابات تمام شد. انتخاباتى بود، عمومى هم بود، درست هم بود، اشكالى هم نتوانستند بر انتخابات بگيرند و ثابت كنند؛ حالا هى ادعا كردند، فرصت هم داده شد؛ گفتيم بيائيد، نشان بدهيد، ثابت كنيد؛ نتوانستند، نيامدند؛ تمام شد. پابندى به قانون اقتضاء ميكند كه انسان ولو اين رئيس جمهورى را كه انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتى براى قانون احترام قائل بود، بايستى در مقابل قانون، خضوع كند. خب، معلوم است هيچ كسى نميتواند بگويد اين كسى كه انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفى كه انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنى دارند، قبحى دارند؛ اين طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد؛ آن طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد. قانون، ملاك است، معيار است. چرا اينجورى ميشود؟ چرا؟ اين، هواى نفس است.
اينها مال امروز هم نيست. كسانى كه از اوائل انقلاب يادشان هست، ميدانند؛ بعضى بودند از ياران امام، از نزديكان امام در دههى اول انقلاب و در حال حيات امام، كه كارشان به مقابلهى با امام كشيد؛ كارشان به معارضهى با امام كشيد؛ ايستادند پاى اينكه امام را به زانو در بياورند و خطاى حركت امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) را - آن مرد بزرگ را، آن مرد الهى را - اثبات كنند؛ اما بعد زاويه پيدا كردند. خب، انقلاب اينها را مطرود كرد. كسانى كه از نزديكان امام بودند، از ياران امام بودند، كارشان كشيد به يا پناه بردن به دشمن، يا مواجه شدن با انقلاب، يا ضربه زدن به انقلاب. اينها بايد عبرت باشد براى همهى ما؛ بايد عبرت باشد؛ بايد بفهميم.
من هيچ اعتقادى ندارم به دفع؛ من گفتم در نماز جمعه؛ اعتقاد من به جذب حداكثرى و دفع حداقلى است؛ اما بعضى كأنه خودشان اصرار دارند بر اينكه از نظام فاصله بگيرند. يك اختلاف درون خانوادگى را، درون نظام را - كه مبارزات انتخاباتى بود - يك عدهاى تبديل كردند به مبارزهى با نظام - البته اينها اقليتند، كوچكند؛ در مقابل عظمت ملت ايران صفرند، لكن به نام اينها شعار ميدهند، اينها هم دل خوش ميكنند به اين - اين بايد مايهى عبرت باشد. تبليغ بايد بتواند اين حقايق را براى مردم و براى خود آنها روشن بكند كه بفهمند دارند خطا ميكنند و اشتباه ميكنند.
البته اين نظام، نظام الهى است؛ اين نظام، نظامى است كه خداى متعال لطف خود و حمايت خود را از اين نظام به مرات و كرات نشان داده است؛ تجربههاى ما از اول انقلاب همهاش همين را نشان ميدهد. ما اگر با خدا باشيم، خدا با ماست.اين كسانى كه و اين جهانخواران كه امروز در سطح بينالمللى با اين منطقهاى مغلوط و با اين منطقهاى مخدوش - كه اشاره كردم - ميخواهند دنيا را اداره بكنند و بر دنيا سيطره پيدا بكنند، مطمئناً به وسيلهى اين ملت و به وسيلهى ملتهاى مستقل، به حول و قوهى الهى تودهنى خواهند خورد. اينها نه اسلام را شناختند، نه اين ملت را شناختند، نه اين انقلاب را شناختند، نه امام راحل عظيمالشأن ما را شناختند؛ نميدانند با كى طرف شدهاند. اين ملت را هم نشناختند؛ اين ملت، ملت مقاومى است. جوانهاى ما جوانهائى هستند كه به معناى حقيقى كلمه از عمق جانشان تلاش ميكنند براى سعادت؛ سعادتى كه در اسلام هست. دانشجوهاى ما هم همين جورند؛ دانشجوهاى ما امروز جزو برترين دانشجوها هستند؛ نه فقط از لحاظ ذهن و علم، بلكه حتّى از لحاظ صفا، معنويت، ايمان؛ دانشجوهاى ما خيلى خوبند. توى همين قضايا هم بارها ديده شده؛ دانشگاه بسيار آزمايش خوبى داد. در همين قضايا نشان داد كه توى صحنه است، آگاه است، بيدار است. هرچه هم اين ارتباط حوزه و دانشگاه، اين پيوند حوزه و دانشگاه بيشتر بشود، اين معنويت، اين روحيات، بيشتر خواهد شد.
ما البته درخواستمان از مردم اين است: در اين قضاياى اهانت به امام راحل (رضوان اللَّه عليه)، مردم ما عصبانى شدند، خشمگين شدند؛ حق هم دارند. اعلام برائت كردند، جا هم داشت، خوب هم بود؛ لكن آرامششان را حفظ كنند. از دانشجوها هم ما همين درخواست را داريم: آرامش را حفظ كنيد. اين كسانى كه در مقابل شما قرار دارند، اينها كسانى نيستند كه ريشهاى داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت اين ملت و عظمت اين انقلاب، مقاومت كنند؛ نه. با آرامش؛ همه كار با آرامش. اگر يك وقتى لازم بشود، خود مسئولين، خود قانون و حافظان قانون، آنچه كه وظيفهشان باشد، انجام ميدهند. البته شناسائى كنند؛ خود دانشجوها موظفند در محيط دانشگاه، افرادى را كه منشأ فسادند، اينها را بشناسند و ديگران را آگاه كنند. اين خودش يك تبليغ درست و صحيحى است. آگاه كنند؛ بدانند ارتباطات اينها را، جهتگيرى اينها را؛ لكن همه كار با آرامش بايد انجام بگيرد. در سطح جامعه، تشنج، اغتشاش، درگيرى مصلحت نيست؛ اين چيزى است كه دشمن ميخواهد. دشمن ميخواهد جامعه آرام نباشد. امنيت، مهم است. دشمنان امنيتِ مردم دوست دارند كه مردم در ناامنى زندگى كنند، ناراحت بشوند، كلافه بشوند، عصبانى بشوند؛ ما اين را نميخواهيم. ما ميخواهيم مردم زندگىشان، زندگى آرامى باشد؛ دانشجو بتواند درس بخواند؛ طلبه بتواند درس بخواند؛ دانشمند بتواند تحقيق خودش را بكند؛ صنعتگر، كشاورز، بازرگان، بتوانند همه كارشان را انجام بدهند. محيط دانشگاه هم بايد محيط امنى باشد؛ جوانهاى مردم توى اين مجموعهى دانشگاه جمعند، مردم ميخواهند جوانهاشان در محيط امنى باشند. اين كسانى كه محيط دانشگاه را با اين اغتشاشگرى ناامن ميكنند، با مردم مواجهاند، با مردم طرفند. البته دستگاههاى قانونى هم وظائفى دارند؛ بايد به اين وظائف عمل كنند.
بدانيد جوانان عزيز! طلاب عزيز! فضلاى جوان! بدانيد كه اين آيهى مباركه: «فامّا الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»،(14) امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و اين را شما خواهيد ديد. به فضل الهى خواهيد ديد كه «و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الارض»، اين بناى استوار كه هندسهى آن الهى است، بناى آن هم با دست يك مرد الهى است، بقاء آن هم با ارادهى اين ملت عظيم و با ايمان اين ملت عظيم است، استوار خواهد ماند و انشاءاللَّه اين درخت روزبهروز ريشهدارتر خواهد شد و خواهيد ديد كه اين مخالفان، اين كسانى كه با اين بنا، با اين حق و حقيقت مخالفت ميكنند، «فيذهب جفاء»؛ اينها در مقابل چشم شما انشاءاللَّه نابود خواهند بود.
اميدواريم خداوند متعال قلب مقدس ولىعصر را نسبت به همهى ما مهربان بفرمايد و دعاى آن حضرت را شامل حال ما بفرمايد و ارواح طيبهى شهدا و روح امام بزرگوار را انشاءاللَّه از ما راضى كند.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) آل عمران: 61
2) مقتل ابىمخنف، ص 85؛ «هر كس سلطان ستمكارى را ببيند كه حرام خدا را حلال ميشمارد و پيمان خدا را ميگسلد، ... اگر با رفتار و گفتار خود كارهاى او را تغيير ندهد، سزاست كه خداوند او را با وى محشور كند.»
3) بقره: 285؛ «پيامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ايمان آورده است و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آوردهاند ...»
4) بقره: 277؛ «كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند...»
5) رئيس حوزهى علميهى قم
6) احزاب: 39؛ «همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ ميكنند و از او ميترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و خدا براى حسابرسى كفايت ميكند.»
7)يونس: 32؛ «... و بعد از حقيقت جز گمراهى چيست؟...»
8) مائده: 55؛ «ولىّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند؛ همان كسانى كه نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.»
9) نساء: 59؛ «... خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد ...»
10) شورى: 23؛ «... بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى دربارهى خويشاوندان ...»
11) وقعة صفين، ص 115: «ما در اين جنگ شك داريم.»
12) شعار حضار (روح منى خمينى - بت شكنى خمينى)
13) نهج البلاغه، خطبهى 50؛ «و همواره پارهاى از حق و پارهاى از باطل را در هم مىآميزند و در چنين حالى شيطان بر ياران خود مسلط ميشود.»
14) رعد: 17؛ «... اما كف بيرون افتاده از ميان ميرود، ولى آنچه به مردم سود ميرساند، در زمين [باقى] ميماند...»