بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خيلى خوش آمديد. از اينكه ديدم بحمداللَّه جهت فكرى زنان زبده و برگزيدهى كشور ما در سَمتى است كه آيندهى آن انشاءاللَّه نويدبخش و خوشحال كننده است، خرسند شدم. من هم متقابلاً ولادت زهراى اطهر (سلاماللَّه عليها) را، كه الگوى زنان در طول تاريخ و براى همهى نسلهاست و نمونهى انسان كامل و طرف ملكوتى وجود انسان در ايشان متجلى است، به شما خواهران عزيز و به همهى زنان كشورمان و به همهى زنان مسلمان و به همهى مسلمين جهان تبريك عرض مىكنم.
دربارهى مسألهى زن - كه امروز همچنان در دنيا يك مسأله است - حرفهاى فراوانى گفته شده و گفته مىشود. وقتى ما به نقشهى انسانى عالم و جوامع بشرى نگاه مىكنيم - هم جوامع اسلامى مثل كشور خودمان و ساير كشورهاى اسلامى، هم جوامع غير اسلامى و از جمله جوامع به اصطلاح متمدن و پيشرفته - مىبينيم كه در همهى اين جوامع، متأسفانه مسألهيى به نام مسألهى زن همچنان وجود دارد؛ اين نشاندهندهى نوعى كجبينى و كجروى و حاكى از نوعى كوتهنظرى نسبت به مسائل انسانى است. معلوم مىشود كه بشر با همهى ادعاهايش، با همهى تلاشهايى كه مخلصان و دلسوزان كردهاند، با همهى كارهاى فرهنگىِ وسيعى كه بخصوص در مورد مسألهى زن انجام گرفته است، هنوز نتوانسته دربارهى مسألهى دو جنس و مسألهى زن - كه به تبع او، مسألهى مرد هم به شكل ديگرى مطرح مىشود - به يك صراط مستقيم و راه درستى دست پيدا كند.
شايد در بين شما خانمها كسانى باشند كه آثار ادبى و هنرى زنان هنرمند دنيا را - كه بعضى هم به فارسى ترجمه شده، و بعضى هم با زبانهاى اصليش وجود دارد - ديده يا خوانده باشند. همهى اينها حاكى از همين مسألهيى است كه عرض شد؛ يعنى هنوز بشر نتوانسته مسألهى زن را، و به تبع اين مسأله، مسألهى دو جنس - يعنى زن و مرد - را، و قهراً مسألهى انسانيت را، حل كند. به عبارت ديگر، زيادهرويها و كجرويها و بدفهميها، و به تبع اينها، تعديها، ظلمها، نارساييهاى روانى، مشكلات مربوط به خانواده و مشكلات مربوط به نحوهى اختلاط و امتزاج و ارتباطات دو جنس، هنوز جزو مسائل حل نشدهى بشريت است. يعنى بشرى كه در زمينههاى مادّى، در زمينههاى اجرام آسمانى، در اعماق درياها، اين همه كشفيات انجام داده و اين همه دم از ريزهكاريهاى روانشناسى و روانكاوى و مسائل اجتماعى و مسائل اقتصادى و ساير چيزها مىزند و واقعاً هم در خيلى از اين رشتهها پيشرفت كرده، در اين مسأله درمانده است! اگر من بخواهم اين نارساييها را حتّى فهرستوار بيان كنم، زمان زيادى مىطلبد و شما خودتان هم واقفيد.
مسألهى «خانواده» كه امروز يك مشكل اساسى در دنياست، از كجا ناشى مىشود؟ از نحوهى نگرش به مسألهى زن، يا از نگرش به ارتباط زن و مرد ناشى مىشود. چرا خانواده كه يك نهاد طبيعى و اساسى وجود بشرى است، الان در دنيا اين قدر دچار بحران است؛ به طورى كه اگر كسى در دنياى به اصطلاح متمدن غربى امروز، يك پيامِ ولو خيلى رقيقى دربارهى استحكام بنيان خانواده داشته باشد، از او استقبال مىكنند؛ هم زنان استقبال مىكنند، هم مردان استقبال مىكنند، هم كودكان استقبال مىكنند؟ اگر اين يك قلم مسألهى خانواده را شما در دنيا بررسى كنيد و اين بحرانى را كه در مسألهى «خانواده» وجود دارد، درست مورد توجه و كاوش قرار بدهيد، مىبينيد كه اين ناشى از آن است كه مسائل مربوط به ارتباطات دو جنس و همزيستى دو جنس و روابط دو جنس حل نشده، يا به تعبير ديگرى، نگرش، نگرش غلطى است. حالا ما كه در مجموعهى افكارى كه مردان آنها را درست كردهاند، قرار مىگيريم، مىگوييم نگرش به مسألهى زن درست نيست؛ مىتوان گفت نگرش به مسألهى مرد درست نيست - تفاوتى نمىكند - يا نگرش به كيفيت دو جنس، يعنى هندسهى قرار گرفتن دو جنس، نگرش غلطى است.
نارساييها زياد و مشكلات فراوان است؛ علاج چيست؟ علاج اين است كه ما سراغ راهحل الهى برويم و آن را پيدا كنيم؛ چون دربارهى مسألهى زن و مرد، پيام وحى حاوى مسائل مهمى است؛ برويم ببينيم وحى دراينباره چه مىگويد. وحى هم فقط به موعظه كردن بسنده نكرده، بلكه نمونهسازى كرده است. شما ببينيد وقتى كه خداى متعال مىخواهد براى انسانهاى مؤمن در طول تاريخ نبوتها در قرآن مثالى بزند، مىفرمايد: «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون».(2) در زمان موسى، اين همه مؤمن بودند، اين همه كسانى در راه ايمان تلاش و فداكارى كردند؛ اما آن نمونه را اسم مىآورد. اين ناشى از چيست؟ آيا خداى متعال خواسته از زنان جانبدارى كند؛ يا نه، مسأله چيز ديگرى است؟ مسأله اين است كه اين زن در اوج حركت معنوى به جايى رسيده كه فقط او را مىشود مثال زد و لاغير. حالا اين قبل از فاطمهى زهرا(سلاماللَّه عليها) است؛ اين قبل از مريم كبرى (سلاماللَّه عليها) است؛ اين متعلق به آن زمان است. زن فرعون، نه پيامبر است، نه پيامبرزاده است، نه همسر پيامبر است، نه در خانوادهى هيچ پيامبرى بوده است. تربيت معنوى و رشد و بالندگى يك زن، او را به اينجا مىرساند.
البته نقطهى مقابلش هم هست؛ يعنى در فساد هم اتفاقاً همين است. باز براى اينكه خداى متعال بدترين انسانها را مثال بزند، مىفرمايد: «ضرب اللَّه مثلا للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط».(3) باز هم دو زن را مثال مىزند كه بدترين انسانها بودند. زمان نوح و زمان لوط، اين همه كفار بودند، بدها بودند، اما قرآن آنها را مثال نمىزند؛ زن نوح و زن لوط را مثال مىزند.
اين عنايت به جنس زن و توجه به اوجهاى گوناگون و حضيضهاى گوناگون زن، ناشى از چيست؟ شايد از اين جهت باشد كه قرآن مىخواهد به نگرش غلط مردمِ آن روز دنيا - كه متأسفانه امروز هم همان نگرش غلط باقى است؛ چه مردم جزيرةالعرب كه دخترانشان را زير خاك مىكردند، و چه مردم امپراتوريهاى بزرگ دنيا، مثل روم و ايران - اشاره كند.
پايهى تمدن امروز اروپايى، همان فرهنگ رومى است. يعنى امروز آنچه كه بر سر تا پاى فرهنگ اروپايى و غربى و به تبع آنها فرهنگ امريكايى و خردهريزهاى غرب حاكم است، همان اصول و خطوطى است كه در امپراتورى روم وجود داشته؛ همانهاست كه امروز ملاك و معيار است. آن زمان هم زنان را به بالاترين مقام مىرساندند، احترامشان مىكردند و به آرايشها و زيورها تزيينشان مىكردند؛ اما براى چه؟ براى اشباع يكى از خاكىترين و مادّىترين خصلتهاى بشرى در مرد! اين، چهقدر توهين و چهقدر تحقير نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است!
در ايران هم عيناً همينطور بود. از حرمسراهاى پادشاهان ساسانى مطالبى شنيدهايد. حرمسرادارى يعنى چه؟ حرمسرادارى يعنى همان اهانت به زن. يك مرد چون قدرت دارد، به خودش حق مىدهد كه هزار نفر زن در حرمسراى خودش نگهدارد! اگر همهى ملتِ آن پادشاه هم همانطور قدرت داشتند، هر كدام به قدر خودشان هزار نفر، پانصد نفر، چهارصد نفر يا دويست نفر زن نگه مىداشتند! اين حاكى از چه نگرشى به زن است؟!
آن وقت در چنين دنيايى، پيامبر اكرم دخترى تربيت مىكند كه اين دختر، شايستگى آن را پيدا مىكند كه پيامبر خدا بيايد دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمهى زهرا از طرف پيامبر را، هرگز نبايد حمل بر يك معناى عاطفى كرد. اين خيلى غلط و خيلى حقير است اگر ما خيال كنيم كه چون دخترش بود و دوستش مىداشت، دستش را مىبوسيد. مگر شخصيتى به آن ارجمندى، آن هم با آن عدل و حكمتى كه در پيامبر هست و اتكايش به وحى و الهام الهى است، خم مىشود و دست دخترش را مىبوسد؟ نه، اين يك چيز ديگر و يك معناى ديگرى است؛ اين حاكى است كه اين دختر جوان، اين زنى كه وقتى از دنيا رفته، بين هجده سال تا بيستوپنج سال سن داشته - هجده سال هم گفتهاند، بيستوپنج سال هم گفتهاند - اصلاً در اوج ملكوت انسانى قرار داشته و يك شخص فوقالعاده بوده است. اين، نگرش اسلام به زن است؛ سراغ اين برويد؛ هم در بررسيهاى مربوط به فرهنگ و مسائل اجتماعى و نگرشها - كه اين خانمهاى عضو شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان مسؤولش هستند - و هم در پرورش علمى - كه شما خانمهاى دانشمند دنبالش هستيد - سراغ اين برويد.
دانش، چيز بسيار عزيزى است و من طرفدار اين هستم كه زنان در جامعهى ما در همهى رشتهها دانشمند بشوند. البته در آن جلسهى قبلى(4) - كه پارسال يا پيرارسال بود - من رشتهى پزشكى را اولويت دادم؛ اين به خاطر آن است كه پزشكى، ضرورت نقد و فورى ماست؛ والّا در همهى رشتهها، خانمها بايستى به آن استعدادهاى عالى خودشان پاسخ بدهند. فرض بفرماييد در بين اين پنجاه ميليون جمعيت كشور ما، اگر مثلاً سى ميليون يا سىوپنج ميليون انسانى هست كه در سنين متناسب براى ثمر رساندن به اين كشور است، طبيعتاً از اين سىوپنج ميليون، نصفش زنان هستند. مگر مىشود از كنار اين همه استعدادى كه در اينها نهفته، به آسانى گذشت؟ مگر مىشود اين خزانههاى الهى را در وجود اينها ناديده بگيريم؟ در ميان اينها بايد دانشمند باشد؛ منتها دانش با همهى عظمتش، در مقابل آن حيثيت معنوىيى كه خداى متعال به زن داده، چيزى نيست.
شما خانمى را فرض كنيد كه در حد اعلاى دانش باشد، اما در مسائل انسانى و در ارتباطات انسانيش به عنوان يك جنس از دو جنس، دچار ابتذال باشد؛ شما خيال مىكنيد اين فرد ارزشى دارد؟ البته خانمى كه دانشمند باشد، به يك شكل، كمتر دچار اين ابتذالات مىشود - يكى از آفات بىسوادى همين است كه زنان را قدرى بيشتر از اينها به ابتذال مىكشاند - ليكن حد ابتذال، يك حد محدودى نيست.
خانمى باشد، ولو در حد بالاى علمى، اما اگر قدر آن گوهر انسانىيى كه در او عزيز است - كمااينكه در مرد هم آن گوهر عزيز است و زن و مرد تلاش مىكنند، علم و حكمت مىآموزند، تا آن را در خودشان متجلى كنند - پوشيده و مغفولٌعنه بماند و مورد بىتوجهى و بىاحترامى قرار بگيرد، چه ارزشى دارد؟ بايد گوهر انسانى در زن و مرد رشد پيدا كند؛ اين يك مسألهى ارزشى است.
بايد مسائل ارزشى اسلام در جامعهى ما احياء بشود. مثلاً مسألهى حجاب، يك مسألهى ارزشى است. مسألهى حجاب، مسألهيى است كه اگرچه مقدمهيى است براى چيزهاى بالاتر، اما خود يك مسألهى ارزشى است. ما كه روى حجاب اينقدر مقيديم، به خاطر اين است كه حفظ حجاب به زن كمك مىكند تا بتواند به آن رتبهى معنوى عالى خود برسد و دچار آن لغزشگاههاى بسيار لغزندهيى كه سر راهش قرار دادهاند، نشود.
نقطهى مقابل اين، درست همان فرهنگ رومى حاكم بر امروز اروپاست. آنها با همه چيز كنار مىآيند، جز با دو، سه چيز؛ يكى از آنها - و شايد مهمترينش - حفظ اين حالت حفاظ منضبط ميان دو جنس زن و مرد است؛ يعنى خويشتندارى در مقابل چيزى كه به آن آزادى جنسى گفته مىشود. در مقابل اين، بشدت سرسختند؛ هر كار ديگرى بكنند، مهم نيست. از نظر آنها كسى مرتجع است كه روى اين مسأله تكيه بكند. اگر در كشورى، زنان با يك حدودى از مردان مجزا شدند، اين مىشود خلاف تمدن! راست هم مىگويند؛ تمدن آنها كه بر ويرانههاى همان تمدن رومى بنا شده، چيزى جز اين نيست؛ اما اين از لحاظ ارزشى غلط است؛ عكسش درست است.
ما از دنياى غرب كه آمدند زن بشرى را در طول دورههاى گذشته تا امروز اينقدر مورد تحقير قرار دادند، طلبگاريم. شما ببينيد در اروپا و در كشورهاى غربى، تا اندكى پيش زنان حقوق مالى مستقلى نداشتند. من يك وقت بدقت آمارش را استخراج كردم و در صحبتى - ظاهراً در نماز جمعهى چهار، پنج سال پيش از اين بود(5) - آن را مطرح كردم. مثلاً تا اوايل قرن بيستم، با همهى آن ادعاهايى كه شده است، با آن كشف حجاب عجيب و غريبى كه در غرب روزبهروز هم بيشتر شده، با آن اختلاط جنسى بىنهايت و بىمهار - كه خيال مىكنند اين احترام كردن و ارزش دادن به زن است - درعينحال زن غربى حق نداشته از ثروتى كه متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده كند! در مقابل شوهر، مالك دارايى خودش نبوده است. يعنى زنى كه ازدواج مىكرد، ثروت و دارايى و ملكش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفى بكند؛ تا اينكه بتدريج حق مالكيت و حق كار، تا اوايل قرن بيستم به زنان داده شد. يعنى اين مسألهيى كه جزو اوليترين حقوق بشرى است، از زن دريغ داشتند؛ اما فشار و تكيهى بيشتر را روى آن مسألهيى گذاشتند كه درست نقطهى مقابل مسائل ارزشى واقعى است كه در اسلام به آن اهتمام شده است. اينكه ما حالا در باب حجاب اين همه تأكيد داريم، علتش اين است.
به نظر ما، بحثهايى كه درباب پوشش زن مىشود، بحثهاى خوبى است كه انجام مىگيرد؛ منتها بايد توجه كنيد كه هيچ بحثى در اين زمينههاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبليغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بياييم با خودمان فكر كنيم كه حجاب داشته باشيم، اما چادر نباشد؛ اين فكر غلطى است. نه اينكه من بخواهم بگويم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مىگويم چادر بهترين نوع حجاب است؛ يك نشانهى ملى ماست؛ هيچ اشكالى هم ندارد؛ هيچ منافاتى با هيچ نوع تحركى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرك و كار اجتماعى و كار سياسى و كار فكرى باشد، لباس رسمى زن مىتواند چادر باشد و - همانطور كه عرض كردم - چادر بهترين نوع حجاب است.
البته مىتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همينجا هم بايستى آن مرز را پيدا كرد. بعضيها از چادر فرار مىكنند، به خاطر اينكه هجوم تبليغاتى غرب دامنگيرشان نشود؛ منتها از چادر كه فرار مىكنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمىآورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مىدهد!
شما خيال كردهايد كه اگر ما چادر را كنار گذاشتيم، فرضاً آن مقنعهى كذايى و آن لباسهاى «و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ»(6) و همانهايى را كه در قرآن هست، درست كرديم، دست از سر ما بر مىدارند؟ نه، آنها به اين چيزها قانع نيستند؛ آنها مىخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عيناً اينجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه كه عمل مىشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در اينجاها وقتى نوبت به اين كارها مىرسد، بىبندوبارى خيلى بيشتر هم مىشود؛ كمااينكه در زمان شاه، بىبندوبارىيى كه در همين شهر تهران و بعضى ديگر از شهرهاى كشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بيشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اينجا آنطورى نبود. آنطور كه ديده بوديم و شنيده بوديم و مىدانستيم و مناظرى كه از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حيرت مىكند كه چرا بايستى اينگونه بشود؛ كمااينكه در خيلى از كشورهاى متأسفانه عقبماندهى مسلمان و غيرمسلمان هم همينطور است. بنابراين، بايد بدقت و با نهايت كنجكاوى و بدون اغماض، مسائل ارزشى را رعايت كرد.
البته مسألهى خانواده خيلى مهم است. خانم(7) به طرحهاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان اشاره كردند. همت مهمتان در اين طرحها بايد اين باشد - و قاعدتاً هم هست - كه واقعاً از كار زن گرهگشايى كنيد؛ ببينيد گرههاى عمده كجاست. يكى از مهمترين گرهها در «خانواده» است؛ برويد ببينيد در خانوادهها چه خبر است؛ خود شماها مىدانيد و مىبينيد. ببينيد چه چيزى اين نابسامانيها را به وجود مىآورد؛ ريشههاى آن را پيدا كنيد و طرحهاى بلندمدت بريزيد، براى اينكه آن نابسامانيها برطرف بشود.
مسألهى مادرى، مسألهى همسرى، مسألهى خانه و خانواده، مسائل بسيار اساسى و حياتى است. در همهى طرحهايى كه ما داريم، بايستى «خانواده» مبنا باشد. يعنى شما اگر بزرگترين متخصص پزشكى يا هر رشتهى ديگرى بشويد، چنانچه زن خانه نباشيد، اين براى شما يك نقص است. كدبانوى خانه شما بايد باشيد؛ اصلاً محور اين است. اگر بخواهيم تشبيه ناقصى بكنيم، بايد به ملكهى زنبور عسل تشبيه كنيم.
كانون خانواده، جايى است كه عواطف و احساسات بايد در آنجا رشد و بالندگى پيدا كند؛ بچهها محبت و نوازش ببينند؛ شوهر كه مرد است و طبيعت مرد، طبيعت خامترى نسبت به زن است و در ميدان خاصى، شكنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّى نه نوازش مادر - بايد نوازش ببيند. براى يك مرد بزرگ، اين همسر كارى را مىكند كه مادر براى يك بچهى كوچك آن كار را مىكند؛ و زنان دقيق و ظريف، به اين نكته آشنا هستند. اگر اين احساسات و اين عواطفِ محتاج وجود يك محور اصلى در خانه - كه آن، خانم و كدبانوى خانه است - نباشد، خانواده يك شكل بدون معنا خواهد بود.
شما كار هم داريد، بيرون هم هستيد، جراحيتان را هم مىكنيد، مريضتان را هم مىبينيد، فلان كار علمى را هم مىكنيد، فلان طرح را هم مىنويسيد، فلان درس را هم در دانشگاه مىدهيد - همهى اينها به جاى خود محفوظ - اما بايستى سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشيد. البته سهم خانه، مثل همهى چيزهاى ديگر، مىتواند كميتش فداى كيفيتش بشود؛ يعنى از كميت كاستن. حضور بيستوچهارساعتهى زن در خانه، يك معنا دارد؛ ولى وقتى از آن بيستوچهار ساعت كم كرديد، اما كيفيتش را بالا برديد، آن وقت يك معناى ديگرى خواهد داشت. اگر ديديد آن كارتان به اين قضيه ضربه مىزند، بايد برايش فكرى بكنيد. اين، مهم و اساسى است؛ مگر در موارد اضطرارى. در همهى چيزها ضرورتى وجود دارد كه خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم مىگويم؛ به استثناها كارى ندارم.
شنيدم كه زمزمه و صحبت اين هست كه انشاءاللَّه دانشگاهى مخصوص زنان به وجود بيايد؛ يعنى استاد و مدير و دانشجو و حتّى كادر ادارى هم همه زن باشند؛ بخصوص در دانشگاههاى پزشكى. اين، فكر بسيار خوبى است. من همينطور كه با يك نظر دورادور نگاه مىكنم، بدون اينكه درست جوانب قضيه را رسيده باشم - چون فرصت اين كار را نداشتهام - مىبينيم كه اجمالاً اين كار با آن هدفهاى كلى و ارزشى حركت زن در جامعهى ما كاملاً متناسب و خيلى خوب است. اميدوارم كه انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
از جملهى كارهاى بسيار اساسى، با سواد كردن زنان است. از جملهى كارهاى بسيار مهم، كتابخوان كردن زنان است. يك شيوههاى ابتكارى پيدا كنيد، براى اينكه خانمهاى داخل خانه را كتابخوان كنيد. متأسفانه زنان ما با كتابخوانى خيلى انسى ندارند. هزاران كتاب در بازار مىآيد و مىرود، اما اينها مطلع نمىشوند. اين كتابها معارف بشرى است كه ذهنها را براى بهتر فهميدن، بهتر انديشيدن، بهتر ابتكار كردن، و در موضع بهتر و صحيحترى قرار گرفتن، آماده مىكند.
از جملهى چيزهاى بسيار مهم ديگر، آموختن روشهاى صحيح كارِ داخل خانه - يعنى برخورد با همسر و برخورد با فرزندان - به زنان است. زنانى هستند كه خيلى هم خوبند؛ داراى حلم و صبر و گذشت و اخلاق خوبند؛ اما روشهاى برخورد با همسر يا با فرزندانشان را درست نمىدانند. اين روشها علمى است؛ چيزهايى است كه با تجربهى بشرى روزبهروز پيشرفت كرده و به مراحل خوبى رسيده است. كسانى هستند كه تجربههاى خوبى دارند؛ بايد روشهايى پيدا كنيد كه افرادى كه مىتوانند، خانمها را به اين مسائل راهنمايى كنند.
اميدواريم انشاءاللَّه اين سدهايى كه به آن اشاره شد،(8) از جلوى پاى زنان جامعهى ما برداشته شود، تا بتوانند پيش بروند. بحمداللَّه انقلاب كمك عظيمى به جامعهى زنان كشور ما كرد. من خانوادهها و زنانى را ديدم و مىبينم كه واقعاً گذشت و فداكارى و دريادلى آنها در مقابل حوادث، از مردان بيشتر است. من با خانوادهى شهدا نشستوبرخاست نسبتاً زيادى دارم. مكرر اين نكته را گفتهام كه در ميان خانوادههاى شهدا، غالباً مادر شهيد، براى تحمل اين حادثهى مهم، روحيهى بهتر و برداشت بهتر و ظرفيت بيشترى نسبت به پدر شهيد دارد. البته موارد عكس هم هست؛ اما اينگونه موارد تقريباً بيشتر است و من آن را بيشتر ديدهام. بر اثر اين حادثهى عظيم انقلاب، خانمها خيلى خيلى پيش آمدند و رشد كردند. نقش زنان در انقلاب، يك نقش تعيينكننده بود؛ در جنگ، يك نقش تعيينكننده بود؛ در دوران آينده هم نقششان انشاءاللَّه تعيينكننده خواهد بود؛ به شرطى كه ما اين جهات ارزشى را در زن رعايت كنيم. اينهاست كه تأمينكننده و تضمينكنندهى اين آينده است. اميدواريم كه خداوند شماها را تأييد كند.
يك جمله را هم در پايان صحبتم عرض بكنم. اين گرايش به تجملگرايى كه مدتها بود در جامعهى ما يواش يواش كم شده بود، يا در اوايل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زيورها اعتنايى نمىكردند، متأسفانه باز اين چيزها - آنطور كه شنيده مىشود - در جامعهى ما دارد رشد مىكند. زنان انديشمند و بافكر و بامعرفت جامعهى ما بايد اين را خطر بدانند. نبايد زنان به سمت تجملگرايى سوق پيدا كنند. البته اين خطر براى مردان هم هست؛ منتها در زنان بيشتر و امكانش زيادتر است. وانگهى در اين قضيه، در موارد بسيارى، مردان تحت تأثير زنانشان قرار مىگيرند. شماها واقعاً بايد با اين قضيه مبارزه كنيد؛ خودتان هم مراقبت نماييد.
من با تظاهر به تجمل و تجملگرايى در حد معتدلِ كمِ ناگزيرش مخالفتى نمىكنم؛ ليكن اگر بنا شد كه روند افراطى پيدا كند، چيز بسيار مزخرفى است. در لباس، در آرايش، در زر و زيورها و طلا و جواهرات، خانمها بايستى خيلى اهميت بدهند كه امساك بشود و بىاعتنايى به اين چيزها انجام بگيرد، تا شايد انشاءاللَّه به درخشندگيها و زيباييهاى واقعىتر بيشتر توجه بشود، تا به اين زيباييهاى ظاهرى.
انشاءاللَّه كه موفق باشيد. صحبت هم طولانى شد، ليكن حرفهاى فراوانى در اين مسألهى اساسى هست كه بسيارى از آنها هم نگفته ماند. انشاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد و تأييدتان كند. انشاءاللَّه مشمول الطاف ولىّعصر (ارواحنا فداه) باشيد و توفيق پيدا كنيد كه راه زنان بزرگ اسلام، مخصوصاً فاطمهى زهرا(سلاماللَّه عليها) را ادامه بدهيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-----------------------------------------------
1) اعضاي شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان: خانمها: شجاعى، خزعلى، خواجهنورى، مصطفوى، جلودارزاده، احمدى، صفارزاده، ناظرزاده، مكنون، عباسى، صابر آملى و بيات؛ آقايان: دكتر مهرپور و حجةالاسلام والمسلمين عميد زنجانى
2) تحريم: 11
3) تحريم: 10
4) بيانات در ديدار با گروهى از زنان پزشك سراسر كشور؛ 26/10/1368. ر. ك: حديث ولايت، ج 3، ص 153
5) خطبههاى نماز جمعهى مورخ 10/5/1365، 17/5/1365، 31/5/1365، 18/7/1365، 9/8/1365
6) نور: 31
7) خانم شجاعى
8) اشارهى خانم دكتر لبافىنژاد به مشكلات و موانع راه رشد و ترقى بانوان
خيلى خوش آمديد. از اينكه ديدم بحمداللَّه جهت فكرى زنان زبده و برگزيدهى كشور ما در سَمتى است كه آيندهى آن انشاءاللَّه نويدبخش و خوشحال كننده است، خرسند شدم. من هم متقابلاً ولادت زهراى اطهر (سلاماللَّه عليها) را، كه الگوى زنان در طول تاريخ و براى همهى نسلهاست و نمونهى انسان كامل و طرف ملكوتى وجود انسان در ايشان متجلى است، به شما خواهران عزيز و به همهى زنان كشورمان و به همهى زنان مسلمان و به همهى مسلمين جهان تبريك عرض مىكنم.
دربارهى مسألهى زن - كه امروز همچنان در دنيا يك مسأله است - حرفهاى فراوانى گفته شده و گفته مىشود. وقتى ما به نقشهى انسانى عالم و جوامع بشرى نگاه مىكنيم - هم جوامع اسلامى مثل كشور خودمان و ساير كشورهاى اسلامى، هم جوامع غير اسلامى و از جمله جوامع به اصطلاح متمدن و پيشرفته - مىبينيم كه در همهى اين جوامع، متأسفانه مسألهيى به نام مسألهى زن همچنان وجود دارد؛ اين نشاندهندهى نوعى كجبينى و كجروى و حاكى از نوعى كوتهنظرى نسبت به مسائل انسانى است. معلوم مىشود كه بشر با همهى ادعاهايش، با همهى تلاشهايى كه مخلصان و دلسوزان كردهاند، با همهى كارهاى فرهنگىِ وسيعى كه بخصوص در مورد مسألهى زن انجام گرفته است، هنوز نتوانسته دربارهى مسألهى دو جنس و مسألهى زن - كه به تبع او، مسألهى مرد هم به شكل ديگرى مطرح مىشود - به يك صراط مستقيم و راه درستى دست پيدا كند.
شايد در بين شما خانمها كسانى باشند كه آثار ادبى و هنرى زنان هنرمند دنيا را - كه بعضى هم به فارسى ترجمه شده، و بعضى هم با زبانهاى اصليش وجود دارد - ديده يا خوانده باشند. همهى اينها حاكى از همين مسألهيى است كه عرض شد؛ يعنى هنوز بشر نتوانسته مسألهى زن را، و به تبع اين مسأله، مسألهى دو جنس - يعنى زن و مرد - را، و قهراً مسألهى انسانيت را، حل كند. به عبارت ديگر، زيادهرويها و كجرويها و بدفهميها، و به تبع اينها، تعديها، ظلمها، نارساييهاى روانى، مشكلات مربوط به خانواده و مشكلات مربوط به نحوهى اختلاط و امتزاج و ارتباطات دو جنس، هنوز جزو مسائل حل نشدهى بشريت است. يعنى بشرى كه در زمينههاى مادّى، در زمينههاى اجرام آسمانى، در اعماق درياها، اين همه كشفيات انجام داده و اين همه دم از ريزهكاريهاى روانشناسى و روانكاوى و مسائل اجتماعى و مسائل اقتصادى و ساير چيزها مىزند و واقعاً هم در خيلى از اين رشتهها پيشرفت كرده، در اين مسأله درمانده است! اگر من بخواهم اين نارساييها را حتّى فهرستوار بيان كنم، زمان زيادى مىطلبد و شما خودتان هم واقفيد.
مسألهى «خانواده» كه امروز يك مشكل اساسى در دنياست، از كجا ناشى مىشود؟ از نحوهى نگرش به مسألهى زن، يا از نگرش به ارتباط زن و مرد ناشى مىشود. چرا خانواده كه يك نهاد طبيعى و اساسى وجود بشرى است، الان در دنيا اين قدر دچار بحران است؛ به طورى كه اگر كسى در دنياى به اصطلاح متمدن غربى امروز، يك پيامِ ولو خيلى رقيقى دربارهى استحكام بنيان خانواده داشته باشد، از او استقبال مىكنند؛ هم زنان استقبال مىكنند، هم مردان استقبال مىكنند، هم كودكان استقبال مىكنند؟ اگر اين يك قلم مسألهى خانواده را شما در دنيا بررسى كنيد و اين بحرانى را كه در مسألهى «خانواده» وجود دارد، درست مورد توجه و كاوش قرار بدهيد، مىبينيد كه اين ناشى از آن است كه مسائل مربوط به ارتباطات دو جنس و همزيستى دو جنس و روابط دو جنس حل نشده، يا به تعبير ديگرى، نگرش، نگرش غلطى است. حالا ما كه در مجموعهى افكارى كه مردان آنها را درست كردهاند، قرار مىگيريم، مىگوييم نگرش به مسألهى زن درست نيست؛ مىتوان گفت نگرش به مسألهى مرد درست نيست - تفاوتى نمىكند - يا نگرش به كيفيت دو جنس، يعنى هندسهى قرار گرفتن دو جنس، نگرش غلطى است.
نارساييها زياد و مشكلات فراوان است؛ علاج چيست؟ علاج اين است كه ما سراغ راهحل الهى برويم و آن را پيدا كنيم؛ چون دربارهى مسألهى زن و مرد، پيام وحى حاوى مسائل مهمى است؛ برويم ببينيم وحى دراينباره چه مىگويد. وحى هم فقط به موعظه كردن بسنده نكرده، بلكه نمونهسازى كرده است. شما ببينيد وقتى كه خداى متعال مىخواهد براى انسانهاى مؤمن در طول تاريخ نبوتها در قرآن مثالى بزند، مىفرمايد: «و ضرب اللَّه مثلا للّذين امنوا امرأت فرعون».(2) در زمان موسى، اين همه مؤمن بودند، اين همه كسانى در راه ايمان تلاش و فداكارى كردند؛ اما آن نمونه را اسم مىآورد. اين ناشى از چيست؟ آيا خداى متعال خواسته از زنان جانبدارى كند؛ يا نه، مسأله چيز ديگرى است؟ مسأله اين است كه اين زن در اوج حركت معنوى به جايى رسيده كه فقط او را مىشود مثال زد و لاغير. حالا اين قبل از فاطمهى زهرا(سلاماللَّه عليها) است؛ اين قبل از مريم كبرى (سلاماللَّه عليها) است؛ اين متعلق به آن زمان است. زن فرعون، نه پيامبر است، نه پيامبرزاده است، نه همسر پيامبر است، نه در خانوادهى هيچ پيامبرى بوده است. تربيت معنوى و رشد و بالندگى يك زن، او را به اينجا مىرساند.
البته نقطهى مقابلش هم هست؛ يعنى در فساد هم اتفاقاً همين است. باز براى اينكه خداى متعال بدترين انسانها را مثال بزند، مىفرمايد: «ضرب اللَّه مثلا للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط».(3) باز هم دو زن را مثال مىزند كه بدترين انسانها بودند. زمان نوح و زمان لوط، اين همه كفار بودند، بدها بودند، اما قرآن آنها را مثال نمىزند؛ زن نوح و زن لوط را مثال مىزند.
اين عنايت به جنس زن و توجه به اوجهاى گوناگون و حضيضهاى گوناگون زن، ناشى از چيست؟ شايد از اين جهت باشد كه قرآن مىخواهد به نگرش غلط مردمِ آن روز دنيا - كه متأسفانه امروز هم همان نگرش غلط باقى است؛ چه مردم جزيرةالعرب كه دخترانشان را زير خاك مىكردند، و چه مردم امپراتوريهاى بزرگ دنيا، مثل روم و ايران - اشاره كند.
پايهى تمدن امروز اروپايى، همان فرهنگ رومى است. يعنى امروز آنچه كه بر سر تا پاى فرهنگ اروپايى و غربى و به تبع آنها فرهنگ امريكايى و خردهريزهاى غرب حاكم است، همان اصول و خطوطى است كه در امپراتورى روم وجود داشته؛ همانهاست كه امروز ملاك و معيار است. آن زمان هم زنان را به بالاترين مقام مىرساندند، احترامشان مىكردند و به آرايشها و زيورها تزيينشان مىكردند؛ اما براى چه؟ براى اشباع يكى از خاكىترين و مادّىترين خصلتهاى بشرى در مرد! اين، چهقدر توهين و چهقدر تحقير نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است!
در ايران هم عيناً همينطور بود. از حرمسراهاى پادشاهان ساسانى مطالبى شنيدهايد. حرمسرادارى يعنى چه؟ حرمسرادارى يعنى همان اهانت به زن. يك مرد چون قدرت دارد، به خودش حق مىدهد كه هزار نفر زن در حرمسراى خودش نگهدارد! اگر همهى ملتِ آن پادشاه هم همانطور قدرت داشتند، هر كدام به قدر خودشان هزار نفر، پانصد نفر، چهارصد نفر يا دويست نفر زن نگه مىداشتند! اين حاكى از چه نگرشى به زن است؟!
آن وقت در چنين دنيايى، پيامبر اكرم دخترى تربيت مىكند كه اين دختر، شايستگى آن را پيدا مىكند كه پيامبر خدا بيايد دست او را ببوسد! بوسه بر دست فاطمهى زهرا از طرف پيامبر را، هرگز نبايد حمل بر يك معناى عاطفى كرد. اين خيلى غلط و خيلى حقير است اگر ما خيال كنيم كه چون دخترش بود و دوستش مىداشت، دستش را مىبوسيد. مگر شخصيتى به آن ارجمندى، آن هم با آن عدل و حكمتى كه در پيامبر هست و اتكايش به وحى و الهام الهى است، خم مىشود و دست دخترش را مىبوسد؟ نه، اين يك چيز ديگر و يك معناى ديگرى است؛ اين حاكى است كه اين دختر جوان، اين زنى كه وقتى از دنيا رفته، بين هجده سال تا بيستوپنج سال سن داشته - هجده سال هم گفتهاند، بيستوپنج سال هم گفتهاند - اصلاً در اوج ملكوت انسانى قرار داشته و يك شخص فوقالعاده بوده است. اين، نگرش اسلام به زن است؛ سراغ اين برويد؛ هم در بررسيهاى مربوط به فرهنگ و مسائل اجتماعى و نگرشها - كه اين خانمهاى عضو شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان مسؤولش هستند - و هم در پرورش علمى - كه شما خانمهاى دانشمند دنبالش هستيد - سراغ اين برويد.
دانش، چيز بسيار عزيزى است و من طرفدار اين هستم كه زنان در جامعهى ما در همهى رشتهها دانشمند بشوند. البته در آن جلسهى قبلى(4) - كه پارسال يا پيرارسال بود - من رشتهى پزشكى را اولويت دادم؛ اين به خاطر آن است كه پزشكى، ضرورت نقد و فورى ماست؛ والّا در همهى رشتهها، خانمها بايستى به آن استعدادهاى عالى خودشان پاسخ بدهند. فرض بفرماييد در بين اين پنجاه ميليون جمعيت كشور ما، اگر مثلاً سى ميليون يا سىوپنج ميليون انسانى هست كه در سنين متناسب براى ثمر رساندن به اين كشور است، طبيعتاً از اين سىوپنج ميليون، نصفش زنان هستند. مگر مىشود از كنار اين همه استعدادى كه در اينها نهفته، به آسانى گذشت؟ مگر مىشود اين خزانههاى الهى را در وجود اينها ناديده بگيريم؟ در ميان اينها بايد دانشمند باشد؛ منتها دانش با همهى عظمتش، در مقابل آن حيثيت معنوىيى كه خداى متعال به زن داده، چيزى نيست.
شما خانمى را فرض كنيد كه در حد اعلاى دانش باشد، اما در مسائل انسانى و در ارتباطات انسانيش به عنوان يك جنس از دو جنس، دچار ابتذال باشد؛ شما خيال مىكنيد اين فرد ارزشى دارد؟ البته خانمى كه دانشمند باشد، به يك شكل، كمتر دچار اين ابتذالات مىشود - يكى از آفات بىسوادى همين است كه زنان را قدرى بيشتر از اينها به ابتذال مىكشاند - ليكن حد ابتذال، يك حد محدودى نيست.
خانمى باشد، ولو در حد بالاى علمى، اما اگر قدر آن گوهر انسانىيى كه در او عزيز است - كمااينكه در مرد هم آن گوهر عزيز است و زن و مرد تلاش مىكنند، علم و حكمت مىآموزند، تا آن را در خودشان متجلى كنند - پوشيده و مغفولٌعنه بماند و مورد بىتوجهى و بىاحترامى قرار بگيرد، چه ارزشى دارد؟ بايد گوهر انسانى در زن و مرد رشد پيدا كند؛ اين يك مسألهى ارزشى است.
بايد مسائل ارزشى اسلام در جامعهى ما احياء بشود. مثلاً مسألهى حجاب، يك مسألهى ارزشى است. مسألهى حجاب، مسألهيى است كه اگرچه مقدمهيى است براى چيزهاى بالاتر، اما خود يك مسألهى ارزشى است. ما كه روى حجاب اينقدر مقيديم، به خاطر اين است كه حفظ حجاب به زن كمك مىكند تا بتواند به آن رتبهى معنوى عالى خود برسد و دچار آن لغزشگاههاى بسيار لغزندهيى كه سر راهش قرار دادهاند، نشود.
نقطهى مقابل اين، درست همان فرهنگ رومى حاكم بر امروز اروپاست. آنها با همه چيز كنار مىآيند، جز با دو، سه چيز؛ يكى از آنها - و شايد مهمترينش - حفظ اين حالت حفاظ منضبط ميان دو جنس زن و مرد است؛ يعنى خويشتندارى در مقابل چيزى كه به آن آزادى جنسى گفته مىشود. در مقابل اين، بشدت سرسختند؛ هر كار ديگرى بكنند، مهم نيست. از نظر آنها كسى مرتجع است كه روى اين مسأله تكيه بكند. اگر در كشورى، زنان با يك حدودى از مردان مجزا شدند، اين مىشود خلاف تمدن! راست هم مىگويند؛ تمدن آنها كه بر ويرانههاى همان تمدن رومى بنا شده، چيزى جز اين نيست؛ اما اين از لحاظ ارزشى غلط است؛ عكسش درست است.
ما از دنياى غرب كه آمدند زن بشرى را در طول دورههاى گذشته تا امروز اينقدر مورد تحقير قرار دادند، طلبگاريم. شما ببينيد در اروپا و در كشورهاى غربى، تا اندكى پيش زنان حقوق مالى مستقلى نداشتند. من يك وقت بدقت آمارش را استخراج كردم و در صحبتى - ظاهراً در نماز جمعهى چهار، پنج سال پيش از اين بود(5) - آن را مطرح كردم. مثلاً تا اوايل قرن بيستم، با همهى آن ادعاهايى كه شده است، با آن كشف حجاب عجيب و غريبى كه در غرب روزبهروز هم بيشتر شده، با آن اختلاط جنسى بىنهايت و بىمهار - كه خيال مىكنند اين احترام كردن و ارزش دادن به زن است - درعينحال زن غربى حق نداشته از ثروتى كه متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده كند! در مقابل شوهر، مالك دارايى خودش نبوده است. يعنى زنى كه ازدواج مىكرد، ثروت و دارايى و ملكش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفى بكند؛ تا اينكه بتدريج حق مالكيت و حق كار، تا اوايل قرن بيستم به زنان داده شد. يعنى اين مسألهيى كه جزو اوليترين حقوق بشرى است، از زن دريغ داشتند؛ اما فشار و تكيهى بيشتر را روى آن مسألهيى گذاشتند كه درست نقطهى مقابل مسائل ارزشى واقعى است كه در اسلام به آن اهتمام شده است. اينكه ما حالا در باب حجاب اين همه تأكيد داريم، علتش اين است.
به نظر ما، بحثهايى كه درباب پوشش زن مىشود، بحثهاى خوبى است كه انجام مىگيرد؛ منتها بايد توجه كنيد كه هيچ بحثى در اين زمينههاى مربوط به پوشش زن، از هجوم تبليغاتى غرب متأثر نباشد؛ اگر متأثر از آن شد، خراب خواهد شد. مثلاً بياييم با خودمان فكر كنيم كه حجاب داشته باشيم، اما چادر نباشد؛ اين فكر غلطى است. نه اينكه من بخواهم بگويم چادر، نوع منحصر است؛ نه، من مىگويم چادر بهترين نوع حجاب است؛ يك نشانهى ملى ماست؛ هيچ اشكالى هم ندارد؛ هيچ منافاتى با هيچ نوع تحركى هم در زن ندارد. اگر واقعاً بناى تحرك و كار اجتماعى و كار سياسى و كار فكرى باشد، لباس رسمى زن مىتواند چادر باشد و - همانطور كه عرض كردم - چادر بهترين نوع حجاب است.
البته مىتوان محجبه بود و چادر هم نداشت؛ منتها همينجا هم بايستى آن مرز را پيدا كرد. بعضيها از چادر فرار مىكنند، به خاطر اينكه هجوم تبليغاتى غرب دامنگيرشان نشود؛ منتها از چادر كه فرار مىكنند، به آن حجاب واقعى بدون چادر هم رو نمىآورند؛ چون آن را هم غرب مورد تهاجم قرار مىدهد!
شما خيال كردهايد كه اگر ما چادر را كنار گذاشتيم، فرضاً آن مقنعهى كذايى و آن لباسهاى «و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ»(6) و همانهايى را كه در قرآن هست، درست كرديم، دست از سر ما بر مىدارند؟ نه، آنها به اين چيزها قانع نيستند؛ آنها مىخواهند همان فرهنگ منحوس خودشان عيناً اينجا عمل بشود؛ مثل زمان شاه كه عمل مىشد. در آن زمان، زن اصلاً پوشش و حجابى نداشت؛ حتّى در اينجاها وقتى نوبت به اين كارها مىرسد، بىبندوبارى خيلى بيشتر هم مىشود؛ كمااينكه در زمان شاه، بىبندوبارىيى كه در همين شهر تهران و بعضى ديگر از شهرهاى كشور ما بود، از معمول شهرهاى اروپا بيشتر بود! زن معمولى در اروپا، لباس و پوشش خودش را داشت؛ اما در اينجا آنطورى نبود. آنطور كه ديده بوديم و شنيده بوديم و مىدانستيم و مناظرى كه از آن وقت الان جلوى نظر من هست، انسان واقعاً حيرت مىكند كه چرا بايستى اينگونه بشود؛ كمااينكه در خيلى از كشورهاى متأسفانه عقبماندهى مسلمان و غيرمسلمان هم همينطور است. بنابراين، بايد بدقت و با نهايت كنجكاوى و بدون اغماض، مسائل ارزشى را رعايت كرد.
البته مسألهى خانواده خيلى مهم است. خانم(7) به طرحهاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان اشاره كردند. همت مهمتان در اين طرحها بايد اين باشد - و قاعدتاً هم هست - كه واقعاً از كار زن گرهگشايى كنيد؛ ببينيد گرههاى عمده كجاست. يكى از مهمترين گرهها در «خانواده» است؛ برويد ببينيد در خانوادهها چه خبر است؛ خود شماها مىدانيد و مىبينيد. ببينيد چه چيزى اين نابسامانيها را به وجود مىآورد؛ ريشههاى آن را پيدا كنيد و طرحهاى بلندمدت بريزيد، براى اينكه آن نابسامانيها برطرف بشود.
مسألهى مادرى، مسألهى همسرى، مسألهى خانه و خانواده، مسائل بسيار اساسى و حياتى است. در همهى طرحهايى كه ما داريم، بايستى «خانواده» مبنا باشد. يعنى شما اگر بزرگترين متخصص پزشكى يا هر رشتهى ديگرى بشويد، چنانچه زن خانه نباشيد، اين براى شما يك نقص است. كدبانوى خانه شما بايد باشيد؛ اصلاً محور اين است. اگر بخواهيم تشبيه ناقصى بكنيم، بايد به ملكهى زنبور عسل تشبيه كنيم.
كانون خانواده، جايى است كه عواطف و احساسات بايد در آنجا رشد و بالندگى پيدا كند؛ بچهها محبت و نوازش ببينند؛ شوهر كه مرد است و طبيعت مرد، طبيعت خامترى نسبت به زن است و در ميدان خاصى، شكنندهتر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است - حتّى نه نوازش مادر - بايد نوازش ببيند. براى يك مرد بزرگ، اين همسر كارى را مىكند كه مادر براى يك بچهى كوچك آن كار را مىكند؛ و زنان دقيق و ظريف، به اين نكته آشنا هستند. اگر اين احساسات و اين عواطفِ محتاج وجود يك محور اصلى در خانه - كه آن، خانم و كدبانوى خانه است - نباشد، خانواده يك شكل بدون معنا خواهد بود.
شما كار هم داريد، بيرون هم هستيد، جراحيتان را هم مىكنيد، مريضتان را هم مىبينيد، فلان كار علمى را هم مىكنيد، فلان طرح را هم مىنويسيد، فلان درس را هم در دانشگاه مىدهيد - همهى اينها به جاى خود محفوظ - اما بايستى سهم «خانه» را هم در نظر داشته باشيد. البته سهم خانه، مثل همهى چيزهاى ديگر، مىتواند كميتش فداى كيفيتش بشود؛ يعنى از كميت كاستن. حضور بيستوچهارساعتهى زن در خانه، يك معنا دارد؛ ولى وقتى از آن بيستوچهار ساعت كم كرديد، اما كيفيتش را بالا برديد، آن وقت يك معناى ديگرى خواهد داشت. اگر ديديد آن كارتان به اين قضيه ضربه مىزند، بايد برايش فكرى بكنيد. اين، مهم و اساسى است؛ مگر در موارد اضطرارى. در همهى چيزها ضرورتى وجود دارد كه خارج از حد قاعده است. من قاعده را دارم مىگويم؛ به استثناها كارى ندارم.
شنيدم كه زمزمه و صحبت اين هست كه انشاءاللَّه دانشگاهى مخصوص زنان به وجود بيايد؛ يعنى استاد و مدير و دانشجو و حتّى كادر ادارى هم همه زن باشند؛ بخصوص در دانشگاههاى پزشكى. اين، فكر بسيار خوبى است. من همينطور كه با يك نظر دورادور نگاه مىكنم، بدون اينكه درست جوانب قضيه را رسيده باشم - چون فرصت اين كار را نداشتهام - مىبينيم كه اجمالاً اين كار با آن هدفهاى كلى و ارزشى حركت زن در جامعهى ما كاملاً متناسب و خيلى خوب است. اميدوارم كه انشاءاللَّه موفق و مؤيد باشيد.
از جملهى كارهاى بسيار اساسى، با سواد كردن زنان است. از جملهى كارهاى بسيار مهم، كتابخوان كردن زنان است. يك شيوههاى ابتكارى پيدا كنيد، براى اينكه خانمهاى داخل خانه را كتابخوان كنيد. متأسفانه زنان ما با كتابخوانى خيلى انسى ندارند. هزاران كتاب در بازار مىآيد و مىرود، اما اينها مطلع نمىشوند. اين كتابها معارف بشرى است كه ذهنها را براى بهتر فهميدن، بهتر انديشيدن، بهتر ابتكار كردن، و در موضع بهتر و صحيحترى قرار گرفتن، آماده مىكند.
از جملهى چيزهاى بسيار مهم ديگر، آموختن روشهاى صحيح كارِ داخل خانه - يعنى برخورد با همسر و برخورد با فرزندان - به زنان است. زنانى هستند كه خيلى هم خوبند؛ داراى حلم و صبر و گذشت و اخلاق خوبند؛ اما روشهاى برخورد با همسر يا با فرزندانشان را درست نمىدانند. اين روشها علمى است؛ چيزهايى است كه با تجربهى بشرى روزبهروز پيشرفت كرده و به مراحل خوبى رسيده است. كسانى هستند كه تجربههاى خوبى دارند؛ بايد روشهايى پيدا كنيد كه افرادى كه مىتوانند، خانمها را به اين مسائل راهنمايى كنند.
اميدواريم انشاءاللَّه اين سدهايى كه به آن اشاره شد،(8) از جلوى پاى زنان جامعهى ما برداشته شود، تا بتوانند پيش بروند. بحمداللَّه انقلاب كمك عظيمى به جامعهى زنان كشور ما كرد. من خانوادهها و زنانى را ديدم و مىبينم كه واقعاً گذشت و فداكارى و دريادلى آنها در مقابل حوادث، از مردان بيشتر است. من با خانوادهى شهدا نشستوبرخاست نسبتاً زيادى دارم. مكرر اين نكته را گفتهام كه در ميان خانوادههاى شهدا، غالباً مادر شهيد، براى تحمل اين حادثهى مهم، روحيهى بهتر و برداشت بهتر و ظرفيت بيشترى نسبت به پدر شهيد دارد. البته موارد عكس هم هست؛ اما اينگونه موارد تقريباً بيشتر است و من آن را بيشتر ديدهام. بر اثر اين حادثهى عظيم انقلاب، خانمها خيلى خيلى پيش آمدند و رشد كردند. نقش زنان در انقلاب، يك نقش تعيينكننده بود؛ در جنگ، يك نقش تعيينكننده بود؛ در دوران آينده هم نقششان انشاءاللَّه تعيينكننده خواهد بود؛ به شرطى كه ما اين جهات ارزشى را در زن رعايت كنيم. اينهاست كه تأمينكننده و تضمينكنندهى اين آينده است. اميدواريم كه خداوند شماها را تأييد كند.
يك جمله را هم در پايان صحبتم عرض بكنم. اين گرايش به تجملگرايى كه مدتها بود در جامعهى ما يواش يواش كم شده بود، يا در اوايل انقلاب مثلاً خانمها به تجملات و زر و زيورها اعتنايى نمىكردند، متأسفانه باز اين چيزها - آنطور كه شنيده مىشود - در جامعهى ما دارد رشد مىكند. زنان انديشمند و بافكر و بامعرفت جامعهى ما بايد اين را خطر بدانند. نبايد زنان به سمت تجملگرايى سوق پيدا كنند. البته اين خطر براى مردان هم هست؛ منتها در زنان بيشتر و امكانش زيادتر است. وانگهى در اين قضيه، در موارد بسيارى، مردان تحت تأثير زنانشان قرار مىگيرند. شماها واقعاً بايد با اين قضيه مبارزه كنيد؛ خودتان هم مراقبت نماييد.
من با تظاهر به تجمل و تجملگرايى در حد معتدلِ كمِ ناگزيرش مخالفتى نمىكنم؛ ليكن اگر بنا شد كه روند افراطى پيدا كند، چيز بسيار مزخرفى است. در لباس، در آرايش، در زر و زيورها و طلا و جواهرات، خانمها بايستى خيلى اهميت بدهند كه امساك بشود و بىاعتنايى به اين چيزها انجام بگيرد، تا شايد انشاءاللَّه به درخشندگيها و زيباييهاى واقعىتر بيشتر توجه بشود، تا به اين زيباييهاى ظاهرى.
انشاءاللَّه كه موفق باشيد. صحبت هم طولانى شد، ليكن حرفهاى فراوانى در اين مسألهى اساسى هست كه بسيارى از آنها هم نگفته ماند. انشاءاللَّه خداوند به شماها توفيق بدهد و تأييدتان كند. انشاءاللَّه مشمول الطاف ولىّعصر (ارواحنا فداه) باشيد و توفيق پيدا كنيد كه راه زنان بزرگ اسلام، مخصوصاً فاطمهى زهرا(سلاماللَّه عليها) را ادامه بدهيد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
-----------------------------------------------
1) اعضاي شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان: خانمها: شجاعى، خزعلى، خواجهنورى، مصطفوى، جلودارزاده، احمدى، صفارزاده، ناظرزاده، مكنون، عباسى، صابر آملى و بيات؛ آقايان: دكتر مهرپور و حجةالاسلام والمسلمين عميد زنجانى
2) تحريم: 11
3) تحريم: 10
4) بيانات در ديدار با گروهى از زنان پزشك سراسر كشور؛ 26/10/1368. ر. ك: حديث ولايت، ج 3، ص 153
5) خطبههاى نماز جمعهى مورخ 10/5/1365، 17/5/1365، 31/5/1365، 18/7/1365، 9/8/1365
6) نور: 31
7) خانم شجاعى
8) اشارهى خانم دكتر لبافىنژاد به مشكلات و موانع راه رشد و ترقى بانوان